مستند «داستان ناتمام یک حزب»
محقق، کارگردان و تهیه کننده: سید مهدی دزفولی
پاییز 92- بهار 94
به نام خدا
گفت مشق نام لیلی میکنم
خاطر خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست ما را کام او
عشق بازی میکنم با نام او
(جامی )
تقدیم به روح بلند شهدای حزب جمهوری اسلامی
علی الخصوص روح بلند سید الشهدای انقلاب اسلامی شهید آیت الله دکتر بهشتی
***
صدای آیت الله بهشتی: اولین مطلب گفتید که انحصارطلبی، این تکه اش مربوط بود. من آن را توضیح می دهم. انحصارطلبی را چرا به خود گرفتهاید؟ من به خود نگرفته ام. خیلی صادقانه رفتم توی همان متن آنکه در جامعه هست و آن اینست که بر خلاف حقیقت و بر خلاف واقع یا به صورت دروغزنی آگاهانه یا به صورت خلاف واقع گویی ناآگاهانه انحصارطلبی را در طول این یک سال در گفتهها و نوشتهها برای کوباندن این گروه به کار میبردند.
به همین دلیل من به جای اینکه مسئله را خیلی کلی کنم و با گفتن یک مقدار کلیات وقتمان را بگذرانم، بحثم را آوردم درست روی آن مطلبی که در جامعه مطرح کردهاند و به ناحق و ظالمانه و ستمگرانه مطرح کردهاند و طبیعی است که من برای بیان این ستمی که رفته است بر دوستان ما، توهم برای آنهایی که ناآگاه بودند، چه بسا آقایان ناآگاه بود، و بر اساس یک دروغزنی و شایعه سازی آگاهانه برای آنهایی که آگاه بودند و فقط نمیتوانستند این اعتماد اجتماعی را در جامعه تحمل کنند، آمدند گروه دوستان ما را به انحصارطلبی متهم کردند و من این را روشن کردم.
- تکبیر حضار (اللهاکبر)
داستان ناتمام یک حزب به روایت سید مهدی دزفولی
(موسیقی متن)
راوی: 22 بهمن 57؛ سرانجام پس از سالها مبارزه، انقلاب مردم ایران به پیروزی میرسد و شرایط جامعه ایران دگرگون می شود. در شرایط جدید گروهها و احزاب سیاسی مختلف که سالها اجازه فعالیت نداشتند مجدداً فعالیتهای خود را آغاز و گروههای جدیدی نیز اعلام موجودیت میکنند.
اما در این میان گروه و حزبی اعلام رسمیت می کند که به سرعت در میان جامعه و مبارزین مشهور میشود و میتواند جمعیت قابل توجهی را به عضویت خود درآورد، حزبی با نام جمهوری اسلامی.
اسدالله بادامچیان (در گفتگوی تلویزیونی): آقای بهشتی فرمودند برای بعد از پیروزی انقلاب ما نیاز به یک حزب داریم. احتمال دارد که انقلاب به زودی به پیروزی برسد (حالا در چند ماه آینده) و در این صورت نمی شود انقلاب را با حزبهایی که در دوران مبارزه هست اداره کرد. پس یک حزبِ متناسب با فضای بعد از پیروزی انقلاب و تأسیس نظام اسلامی لازم است.
راوی: سوم اسفند ماه 57، روزنامه کیهان متن مصاحبهای با مؤسسین حزب جمهوری اسلامی منتشر میکند که در میان آنها نام افرادی همانند آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمیرفسنجانی، آیتالله موسوی اردبیلی و دکتر حسن آیت به چشم میخورد.
حزبی که کمتر از یک هفته از تأسیس و اعلام موجودیت آن میگذرد به سرعت عضوگیری خود را آغاز میکند و در کمتر از یک ماه در اسفند ماه سال 57 بیش از یک میلیون نفر در سراسر کشور فرم درخواست عضویت در این حزب را تکمیل میکنند.
صدای آیت الله خامنه ای: با پیروزی انقلاب اسلامی، اقبال عمومی و وسیع مردممان به حزب شروع شد، چیزی که ما به این حد انتظار آن را نداشتیم. این بدان معناست که به هیچ وجه انتظار نام نویسی نزدیک به ده هزار نفر در روز اول اعلان حزب را نداشتیم، اما این واقع شد.
جواد منصوری (عضو شورای مرکزی حزب): اساساً یک نظامی که بر اساس انتخابات پایهگذاری شده است بدون تشکل درواقع نمیتواند به اهداف خودش به راحتی برسد. چرا؟ برای اینکه احزاب هستند که باید نیرو تربیت کنند، دولت تشکیل بدهند، خط مشی تهیه بکنند و ثبات کشور را تنظیم کنند و تثبیت کنند.
حمیدرضا ترقی (عضو حزب جمهوری اسلامی): شهید بهشتی را متهم کردند به انحصار طلبی، برای همین بود میگفتند که میخواهد مثلا همه قدرت را متمرکز کند در حزب جمهوری اسلامی در حالی که باید قدرت بین جریانهای سیاسی مختلف در کشور توزیع بشود.
لذا هدف شهید بهشتی هدف مقدسی بود برای جمع کردن همه اینها، و به نفع انقلاب بود اگر میشد که این ها کنار همدیگر جمع می شدند. اما در عمل امکانپذیر نبود چون اینها مبانیای داشتند که حاضر نبودند از این مبانی فکریشان عدول کنند.
امام خمینی (ره) (سخنرانی در جمع اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری):
حزب شما هم معرفیش آنطور که در آن وقت میکردند همین طور بود، که این حزبی است که حزب حاکم و انحصار طلب و کذا و کذا و چنان. البته تمام افراد حزب را که من نمیشناختم و نمیشناسم، لکن افرادی که این حزب را ایجاد کردند خوب من میشناختم. من آقای خامنهای را بزرگش کردم، من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم. دیده ام این ها را از اول تا آخر.
بسیاری از اینها را خُب من میشناختم که اینها اشخاصی نیستند که نه انحصارطلبند به آن معنایی که آنها میگویند، البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد و غیر اسلام نباشد، همه ما انحصار طلبیم.
راوی: فروردین سال 58 از راه میرسد. رفراندوم جمهوری اسلامی ایران برگزار میشود که بیش از 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی ایران رأی مثبت میدهند.
صادق طباطبایی (در برنامه تلویزیونی): هنگامی که شرکتکنندگان رأی خود را در صندوق میخواهید بیندازید حتماً یک رأی بیندازند، این برای یک عده از هممیهنان ما سوءتفاهم ایجاد کرده است که مسئولین موظفاند که باز کنند ببینند طرف چی رای داده! نه، رای کاملاً مخفی است. و آن برگه ای که بالا کنده می شود و نزد مسئولین باقی میماند به هیچ وجه مشخص نیست که رأیدهنده که الآن پای صندوق می رود رأی مثبت میدهد یا رأی منفی به جمهوری اسلامی میدهد.
راوی: دولت موقت انقلاب به نخستوزیری مهدی بازرگان در تلاش است تا پس از جلب نظر حداکثری مردم به جمهوری اسلامی بتواند مجلس خبرگان قانون اساسی را هرچه سریعتر تشکیل دهد.
مهندس بازرگان (سخنرانی در جمع حامیان نهضت آزادی):
گزارشی که ما خدمتتان میدهیم از دوران مأموریت و امانتی که در یک سال قبل (کمتر از یک سال قبل) به دوش ما چهار نفر گذاشتید، در واقع ادای امانت و ادای دینی است که هر وکیلی به موکلینش می کند. امیدوارم قضاوتها و حکمهایی که خواهیم داد و شما خواهید داد و دیگران درباره این مذاکرات و این اجتماع خواهند داد، تمام برمبنای عدل و انصاف باشد...
راوی: در بهار 58 انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی برگزار میشود و بیش از نیمی از اعضای مجلس خبرگان در اختیار اعضای حزب نوپای جمهوری اسلامی قرار میگیرد و چهرههایی همانند آیت الله بهشتی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، آیتالله منتظری، آیتالله جوادی آملی، آیتالله سبحانی، آیتالله صدوقی و حجتالاسلام و المسلمین باهنر که همگی مورد حمایت حزب جمهوری اسلامی ایران بودند، توانستند با درصد آرای بالا به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یابند.
(خواندن سرود حماسی توسط نوجوانان در افتتاحیه مجلس خبرگان قانون اساسی)
هاشمی رفسنجانی (در مجلس خبرگان): بسماللهالرحمنالرحیم. اکنون که با عنایات خداوند متعال و تأیید حضرت ولیالله الاعظم (عج)، با یُمن و برکت مجلس رسیدگی پیشنویس قانون اساسی کار خود را شروع میکند بجاست تذکراتی به ملت شریف و حضرات علمای عظام و سایر وکلای محترم بدهم...
مهندس بازرگان (در افتتاحیه مجلس خبرگان): روز جمعه 29 تیرماه 1358 انتخابات سراسری کشور، برای تعیین 73 نفر نمایندگان محترم به نحوی که سالمتر، بیخدشهتر و بی دخالتتر از تمام ادوار بعد از انقلاب مشروطیت بود انجام یافت و اینک افتخار دارد که انعقاد مجلس بررسی قانون اساسی جدید را به ملت ایران و به شما نمایندگان و به رهبری انقلاب تبریک گفته، طرح قانون اساسی را که در شورای طرحهای انقلاب تدوین گردیده، به تصویب هیات وزیران و تصحیح و تأیید شورای انقلاب رسیده است و متضمن 12 فصل است و 151 اصل می باشد حضورتان تقدیم نماید.
راوی: تابستان سال 58 از راه میرسد و هم زمان با کوران تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان موضوعی جامعه را تحت تأثیر خود قرار می دهد. طرحی در مجلس خبرگان مطرح میشود که تا پیش از آن مورد توجه گروههای سیاسی نبود و جنجالهای بسیار دولت موقت و گروههای سیاسی سکولار باعث حواشی بسیار درباره آن می شود، اصل «ولایت فقیه».
شهید بهشتی (به عنوان اداره کننده جلسه خبرگان قانون اساسی): متن پیشنهادی گروه پنج؛ جمهوری اسلامی نظامی است مبتنی بر آن سه سطری که ملاحظه میفرمایید. این را ما به رأی میگذاریم. موافقین... چیه آقا؟!
بنی صدر: عرض کنم که آن عرضی که من کرده بودم عملاً در اینجا دو تا نظر بیشتر نیست، برای اینکه گروه پیشنهاد شماره 2 و شماره 5 و شماره 7، این سه گروه قابل تقدیمه، روی برگه هم قابل تقدیم بود. و اگر ما این کار را می کردیم دیگه این دردسر نبود.
شهید بهشتی: بنده خیال کردم مطلبی است راجع به این میفرمایید آقا. این ادامه همان مطلب قبلی بود که آقای بنیصدر. عرض میشود که دیگر شما چرا؟ (خنده بنی صدر)
راوی: این اصل اگرچه پیش از این در پیشنویس قانون اساسی که در روزنامههای سال 58 منتشرشده بود قرار نداشت، اما توسط افراد مشهوری همانند: آیتالله منتظری، آیتالله صدوقی در مجلس خبرگان مطرح میشود و با آنکه دولت موقت به دلیل مطرح شدن این اصل تهدید به استعفا میکند اما با رأی اکثریت اعضای مجلس، مورد تایید قرار می گیرد.
شهید بهشتی (در مجلس خبرگان قانون اساسی):آقای رشیدیان، چرا شما شجاعت ندارید که بگویید من میخواهم به عنوان موافق صحبت کنم، می گویید سؤال! (همهمه در جلسه)
حجت الاسلام موسوی: آقای بهشتی افرادی که اینجور صحبت می کنند حق صحبت کردن ندارند والا ما جلسه را ترک می کنیم. ما هم چهار نفر افرادی این تو می فرستیم اینجا هرکدام یک چاقو برمی دارند شروع می کنند صحبت کردن...
رشیدیان: ما نوبت گرفتیم صحبت میکنیم...
شهید بهشتی: آقای موسوی بفرمایید، آقای رشیدیان، آقای رشیدیان، ببینید آقا، دو انتقاد به دوستان وارده، چندین تذکر هم داده شده و باز رعایت نمی شود. یکی اینکه کسی که میخواهد مطلبی را به عنوان استدلال بگوید، هیچ نیازی به اینگونه چاشنیهایی که خودش برخلاف موازین اسلامه، خود این مسئله که انسان تعبیری بکند که توهین باشد به یک برادر مسلمان...
رشیدیان: هیچ توهینی نیست آقا.
شهید بهشتی: اجازه بدید. شما باید این را تشخیص بدهید یا جلسه؟ جلسه تشخیص میدهد که این توهینه. شما اقلاً به تشخیص جلسه احترام بگذارید.
راوی: با آغاز پاییز سال 58 و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی، زمزمه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دوره اول به گوش میرسد و به این ترتیب افراد سرشناسی همانند ابوالحسن بنیصدر، جلالالدین فارسی، صادق قطبزاده، دریادار مدنی و حسن حبیبی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری مطرح میشوند.
در روزهای آغازین تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، حزب جمهوری اسلامی جلالالدین فارسی را به عنوان نماینده خود معرفی میکند.
در همان روزهای ابتدایی تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، اوجگیری خط رسانهای مخالفین حزب جمهوری مبنی بر ایرانیالاصل نبودن جلالالدین فارسی شکل میگیرد. چند روز بعد این موضوع توسط وزارت کشور بررسی میشود و سرانجام فارسی به دلیل ریشه ایرانی نداشتن رد صلاحیت میشود و حزب جمهوری اسلامی در شوکی عمیق فرو میرود.
جواد منصوری (عضو شورای مرکزی حزب): این را حزب هیچ آگاهی قبلی نداشت نسبت بهش. بعد که با حضرت امام مطرح شد ایشان فرمودند از لحاظ حقوقی بررسی کنید ببینید اگر واقعاً اینطور است که ایشان طبق قانون تابعیت ایرانی محسوب نمیشود و قانون اساسی گفته است که باید تابعیت ایرانی داشته باشد منصرف بشوید.
حجت الاسلام والمسلمین حسین ابراهیمی (عضو شاخه روحانیت حزب): این مسئله که آمد مشکل ایجاد کرد. در نتیجه آقای جلالالدین فارسی کنار رفت، نفر بعدی که آقای دکتر حبیبی بودند خدا رحمتشان کند، خوب از همان ابتدا معلوم بود که آقای حبیبی در مقابل بنیصدر رأی نمیآورد و این برای همه تقریباً مشهود بود. جامعه مدرسین از آقای حبیبی حمایت کرد و حزب نتوانست موضع درستی را اعلام بکند آن وقت؛ یعنی جدی وارد صحنه حتی آقای حبیبی هم حزب نشد.
عبدالله جاسبی (قائم مقام دبیرکل حزب): اعضای روحانیت مبارز به گونهای که در حقیقت یک کمی با حزب جمهوری اسلامی دلخوری داشتند، آمدند پشت سر بنیصدر قرار گرفتند در انتخابات ریاست جمهوری و عملاً از بنیصدر حمایت کردند. و شاید یکی از دلایل پیروزی بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری هم حمایت روحانیت مبارز بود. البته من همانطورکه عرض کردم همه اعضا موافق نبودند که از بنیصدر حمایت کنند، اما بالاخره آنجا توانست رأی را بگیرد و رأی اکثریت را بگیرد.
هاشمی رفسنجانی: خب امام میخواستند اظهار نظر کنند روی 120 نفر، گفتند من که نمیتوانم بدون تحقیق اظهار نظر کنم، باید همه این ها را شناسایی کنم، تحقیق کنم شاید صلاحیت داشته باشند، شاید هم نداشته باشند و شما هم که سرعت عمل میخواهید و ادله دیگری که پیشبینی شده بود که شاید بهتر باشد امام دخالت نکنند، مجموعاً امام تصمیم گرفتند که دخالت نکنند و حق را به ملت واگذار کنند.
امام خمینی (ره): همه ملت بیاستثنا، به پای صندوقها بروند، بیعنایتی نکنند به مطلبی که کشور آنها به آن احتیاج دارد، سرنوشت ملت و اسلام به آن بسته است. اگر ریاست جمهورِ خوب باشد آن است که خدمت به ملت بکند و اگر بد باشد آن است که راه جهنم را باید بپیماید. خیلی در صدد این نباشید که برای خاطر اینکه یکی بیشتر می خواهد رأی بیاورد یکی کمتر میخواهد رأی بیاورد به هم بریزید و جنگ و نزاع باشد و اسباب ناراحتی همه را فراهم کنید و من هم که اینجا هستم و در بیمارستان هستم، از این جهت ناراحت و ناراضی باشم.
راوی: در کمتر از یک هفته تا انتخابات ریاست جمهوری، حزب جمهوری اسلامی و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم حسن حبیبی را به عنوان کاندیدای خود اعلام میکند اما با مشخص شدن آرای انتخابات، ابوالحسن بنیصدر با اختلاف زیادی میتواند به جمهوری اسلامی دست یابد.
(تیتر روزنامه ها): پیروزی بنی صدر قطعی شد.
بنیصدر (در روز تنفیذ حکم): برای من مایه کمال افتخار است که در این روز با سعادت در حضور امام امت به عنوان نخستین رییس جمهوری اسلامی ایران به طور اختصار با توجه به حال امام چند کلمهای عرض بکنم.
قلب مردم ما، مردم محروم و مستضعف ما، مثل قلب امام ما، صاف و پاک است. قلبی صمیمی و صادق است. با وجود همه محرومیتها و همه مشقاتی که در طول دوران تاریخ شاهنشاهی کشیدهاند، در این قلب نه کینه ای است، نه عداوتی است و نه خواستهای نامعقولی.
راوی: از همان ابتدا اختلافات میان بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی اوج میگیرند و آرامآرام فضای سیاسی کشور در التهاب فرو می رود. از شاخصترین مخالفین بنیصدر در حزب جمهوری اسلامی سید حسن آیت و عبدالحمید دیالمه اعتراضات خود درباره بنیصدر را علناً اعلام میکنند.
جواد منصوری (عضو شورای مرکزی حزب): بعد از انتخاب بنیصدر حدود یکی دو هفته که گذشته بود بسیاری از طرفدارانش تازه ماهیت این آدم را شناختند.
سید علیرضا بهشتی (فرزند آیت الله بهشتی): گروهی که با مرحوم شهید آیت نزدیک بودند به لحاظ فکری، اینها اختلافاتشان را ترجمه میکردند در آن بازخوانی تاریخ نهضت ملی شدن نفت. آقای بنیصدر وقتی که خارج از کشور بودند جبهه ملی خارج از کشور را تشکیل داده بودند، خبرنامه جبهه ملی را منتشر میکردند و طبیعی بود که دیدگاههای طرفدار مصدق را داشتند.
راوی: اسفند ماه سال 58 در کمتر از دو ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره اول، انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار می شود. و این بار حزب جمهوری اسلامی به مدد ائتلافی بزرگ و فراگیر میتواند شکست پیشین خود را جبران نماید و با اختلاف زیاد در آرا نماینده های مورد حمایت حزب جمهوری اسلامی به مجلس شورای اسلامی دوره اول راه مییابند.
عبدالله جاسبی (قائم مقام دبیرکل حزب): در انتخابات مجلس چون یک مقداری فضا شفافتر شده بود و خط و خطوط روشنتر شده بود، امام هم متوجه جریانها بود کاملا و به همین دلیل خط داده بود به حزب که شما روی مجلس بیشتر کار بکنید، اینجا دیگر حزب جمهوری اسلامی تمام تلاشش را کرد که همه نیروها متحد بشوند و لذا روحانیت مبارز هم در حقیقت با حزب و سایر گروهها یک ائتلاف بزرگ تشکیل دادند و به همین دلیل بود که بنیصدر دیگر نتوانست علیرغم اینکه یک دفتر همکاریهای مجلس و ریاست جمهوری تشکیل داده بود و خیلی هم سعی کرده بود که آنجا تبلیغ کند و هزینه کند، عملاً نتوانست مجلس را در اختیار بگیرد و در اقلیت قرار گرفت.
محمد جواد منصوری: شبها تا ساعت دوازده و یک بعد از نیمه شب نشستند بر سر بحث ائتلاف و اینکه بالاخره ما یک لیست واحد بدهیم و همه یکی بشویم را، بحث کردند. و به همین دلیل من و چند نفر دیگر را از لیست حزب حذف کردند که به جایش چند نفر دیگر را بیاورند و آوردند و اسمش را گذاشتند ائتلاف بزرگ، و اتفاقاً این خیلی حرکت مثبتی بود، کار بسیار ارزندهای بود و به همین دلیل بیش از 50 درصد از اعضای حزب اتفاقاً رای آوردند.
فرشاد مؤمنی (مسئول شاخه دانشآموزی حزب): محمود کاشانی در حزب جمهوری اسلامی بود و چون در آن ماجرای ائتلاف بزرگ از لیست کاندیداهای حزب خط خورد (بنا به اصرار بقیه گروههای خط امام)، ایشان بهکلی قهر کرد و دیگر سراغ حزب نیامد. ولی تا زمانی که بود مثلاً از مواضعی که روزنامه جمهوری اسلامی درباره دکتر مصدق می گرفت آنها ناراحت بودند، طیف دوستان مؤتلفه البته به غیر از آقای عسگر اولادی که انصافاً که همیشه متعادلتر و منطقیتر و منصفانهتر به مسائل نگاه میکرد در مقایسه با بقیه، آنها هم از مواضع نسبتاً بینابینی که روزنامه جمهوری اسلامی راجع به فدائیان اسلام میگرفت راضی نبودند اما در این زمینهها فکر میکنم هماهنگی نسبتاً خوبی بین آقای مهندس موسوی و آقای دکتر بهشتی وجود داشت.
عبدالله جاسبی: همان علائمی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری شروع شد به خصوص نزدیکی بنیصدر به رجوی و سازمان مجاهدین خلق، باعث شد که یواش یواش همه آنهایی هم که از او حمایت کرده بودند و احساس میکردند که واقعاً ایشان در خط امام هست دچار تردید شدند و آرامآرام از او جدا شدند که مهمترین آنها همان روحانیت مبارز بود.
راوی: در همان ابتدای کار مجلس شورای اسلامی اختلافات میان رئیس جمهوری وقت و مجلس شورای اسلامی که درصد بالایی از کرسیهای آن در اختیار حزب جمهوری اسلامی بود آغاز میشود. در همان روزها انتشار نواری از حسن آیت دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی باعث به راه افتادن موجی در کشور میشود و آیت در مقابل بنیصدر قرار میگیرد و تیتر یک بسیاری از روزنامهها را موضوع نوار حسن آیت به خود اختصاص میدهد.
عبدالله جاسبی: از همانجا بود که بنیصدر فکر کرد که باید یک برنامه ای را بریزد برای مبارزه با کل تشکیلات نیروهای خط امام و شهید آیت درحقیقت بهانه بود. که آن مسئله که یک کسی را فرستاد تا مصاحبه بکند و بعد مطالبی را مطرح کرد و بعد آن نوار را مطرح کرد و گفت که توطئه است علیه من و داستان دیگر همان طور ادامه پیدا کرد.
حسن آیت (در جلسه بررسی اعتبارنامه دکتر حسن آیت تابستان سال 1359):
یک چیز را باید اینجا اقرار کنم، در پیشگاه ملت، در پیشگاه مجلس، که بله من توطئهگر هستم. اما توطئه علیه کی؟ من از قبل از سقوط نظام هم توطئه میکردم. شبها تا نیمه شب مینشستیم با نظامیها با غیرنظامی ها و علیه شاه توطئه میکردیم. بله ما توطئه میکردیم و الآن هم من مشت آن جبهه ملی کذایی را بارها باز کردم.
راوی: سال 59 با اختلافات میان سیاسیون شاخص کشور طی میشود. این اختلافات هم در انتخاب نخستوزیر و هم در وقایع 14 اسفند دانشگاه تهران بروز جدی پیدا میکند.
(تصاویر درگیری طرفداران بنی صدر و شعار مرگ بر بهشتی.)
حجت الاسلام حسین ابراهیمی: نیروهای منافق که آن وقت مجاهدین گفته میشدند، اینها بر علیه شهید بهشتی رضوانالله علیه، آقا و آقای هاشمی، اینها کنار خیابان میایستادند، در نشریاتشان برعلیه این آقایان سر چهارراهها نشریه پخش میکردند. حتی کپی چکهای جعلی را درست کرده بودند که آقای بهشتی دلار از ایران به حساب خودش در خارج ریخته است. یک فضای سنگینی به وجود آمد در حدی که من امام جماعت بودم در تهران، ما در مسجدمان نمیتوانستیم اسم شهید بهشتی را ببریم.
شهید بهشتی: آن جمعی که پای تریبون سخنرانی آقای بنیصدر بودند مهمترین شعارشان این بود که علیه بنده شعار بدهند، علتش واضح است چون شعار آمریکا هم الآن همین است.
حجت الاسلام حسین ابراهیمی: بنیصدر با همه غروری که داشت دستور داد در سخنرانی که با رئیس جمهور شما چنین کردند، به رئیس جمهور شما چنین توهین کردند و چنان کردند، مردم را تحریک کرد و از قبل هم پیشبینیهای لازم را کرده بودند چون زنجیر با خودشان داشتند، امکانات ضرب و شتم همراه داشتند. لذا آنجا از بلندیها افراد را پرت میکردند که من شاهد تلویزیونی از تصویری بودم که نیروها را پرت میکردند پائین و در دانشگاه تهران شب بود، یک بلایی بر سر مردم آوردند شبانه این اتفاق افتاد! این کار انجام شد و بعد از آن دیگر بنیصدر رو به زوال گذاشت که مجلس وارد صحنه شد.
راوی: خردادماه سال 60 تقابل میان گروههای سیاسی در کشور اوج میگیرد و حتی مناظرههای فکری و سیاسی آن سال نیز نمیتواند چیزی از این اختلافات کم کند.
مجری میزگرد تلویزیونی: آقای کیانوری بفرمایید آیا از نقطه نظر شما و حزب توده، روند آزادی به صورت آزادی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باید باشد یا به صورت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی؟
نورالدین کیانوری: به نظر من بایستی هر دوی این فرمولها را تکمیل کرد، با این شکل که چهار تا چیز ما قائل هستیم. تحول فرهنگی به معنی آزاد شدن تودههای مردم، تودههای محروم از عبودیت طبقاتی، از برده صفتی، از تحمل ظلم و جور؛ این مرحله اول هر انقلاب است. بدون چنین آزادی از این عبودیت، انقلاب اصلاً نمیتواند وجود داشته باشد. آگاهی، سیاسی اجتماعی است. یعنی اگر طبقه کارگر در نتیجه تضادها و فشارهای اجتماعی به این نتیجه نرسد که این جامعه دیگر قابل تحمل برایم نیست و این جامعه را بایستی خرابش بکنم.
بهشتی: مسلمانها در رابطه با بحث آزادی انسان و جبر، جبر اجتماعی و جبر تاریخی، موضعشان، اعتقادشان، باورشان، باوری است که مارکسیسم هیچ چیز تازه ای برایشان ندارد که بیاورد. شما با همان فرهنگ غنی اسلامیتان که سابقه هزار و چهارصد ساله دارد در رابطه با مسئله آزادی انسان در برابر جبر تاریخی و جبر اجتماعی و جبر طبیعی معرفتی دارید، اعتقادی دارید، باوری دارید که مارکسیسم چیزی اضافه بر آن ندارد.
عبدالله جاسبی: آیتالله خامنهای فرمودند که ما هر دفعه که به اتفاق میرفتیم پیش امام، امام خُب ما را نصیحت میکردند و بعد هم کمی تشر می زدند به ما که این اختلافات را دامن نزنید، مردم ناراحت میشوند، باید جواب خدا را بدهیم و چیزهای دیگر. و ما هم معمولا چون تابع امام بودیم چیزی نمیگفتیم و سکوت میکردیم و میآمدیم، ولی خُب او رعایت نمیکرد ما رعایت میکردیم.
میگفت که این دیگر خیلی مسئلهاش حاد شده بود و میگفت یک روز که ما پیش امام رفته بودیم، البته بنیصدر نبوده آن جلسه، امام آمد و ما هم نشسته بودیم نگاهی کرد و دوباره شروع کرد و گفتند که جواب خدا را چه میدهید؟ چرا شما اختلافات را دامن میزنید؟ نباید این اختلافات باشد و شروع کرد به ما کمی توپیدن. میگفت که آن جلسه آقای هاشمی به یکباره بلند شد و گفت: ما جواب خدا را چه می دهیم؟ شما جواب خدا را چه می خواهید بدهید؟
و شروع کرد که ما چقدر باید تحقیر بشویم چقدر باید فلان بشویم؟ دائم بنیصدر علیه ما چیز می کند، میکوبد ما را، تحقیر میکند، بعد شما تازه به ما تشر میزنید که ما چیز میکنیم؟ و خلاصه میگفت که زد زیر گریه (خنده جاسبی) و میگفتند که امام خیلی ناراحت شد آن شب و یک نگاهی کردند و بلند شد رفت. بعد می گفت که حاج احمد آقا به ما زنگ زد که آن شب امام خوابش نبرد و تصمیم گرفت که بنیصدر را از فرماندهی کل قوا برکنار کند.
راوی: در نیمه خردادماه سال 60 خبر برکناری بنیصدر از سمت فرماندهی کل قوا اعلام میشود. و چند روز بعد طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس اول شورای اسلامی مطرح میشود و سرانجام در انتهای خردادماه بنیصدر با رأی اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی از ریاست جمهوری عزل می شود.
آیت الله خامنهای (در مجلس شورای اسلامی): مخاطب این سخن شما نمایندگان مردمید و آنگاه همه ملت ایران و بالاخره تاریخ و نسلهای آینده که در کار ما به دقت و طلبکارانه نظر خواهند کرد. و من با این توجه در محضر خدا و در حضور شما و همه کسانی که این سخن را خواهند شنید اعلام میکنم که اینجانب آقای بنیصدر، رئیس جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم. در اظهارات مخالفانهتر اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنیصدر را به یک دشمنی شخصی با بنیصدر یا به یک جریان حزبی و سیاسی برگردانند و این برخلاف واقع است.
نماینده مجلس: آقای بنیصدر دارای ظاهر اسلامی بوده ولی در عین حال خود را طرفدار آزادی جا میزدند و مخالف سختگیریهای مذهبی به اجرای حدود اسلامی است، تا آنجا که حدود اسلامی را شکنجه مینامد.
نماینده مجلس دیگر: مخالفت بنیصدر مخالفت با سران حزب نیست مخالفت با کل سیستم جمهوری اسلامی است که بر مبنای اجتهاد و فقاهت بنا شده و لذا بسیار طبیعی است که بنیصدر در خبرگان بگوید من با 9 دلیل با ولایت فقیه مخالف هستم. چون او نه فقه را فهمیده و نه فقیه را میشناسد و به دموکراسی ایمان آورده و لذا بعد از انتخاب به ریاست جمهوری تکیه او تنها بر یازده میلیون رأی است.
یک نماینده مجلس زن: ببینیم سرنوشت کسی که منیت و خودخواهی دارد و در ارتباط با این عمل میکند، همینطور که نمونه زنده ای الآن داریم میبینیم به کجا میرسد و من نقطه ضعف اصلی در آقای بنیصدر را همین تکیه دارم.
نماینده مجلس دیگر: 1-آقای بنیصدر به نام قانون اساسی، قانون اساسی را زیر پا گذاشت. 2- گروههای ضد انقلاب زیر پرچم ایشان برای بازگشتن آمریکا به ایران جمع شدهاند. 3- به آبروی جمهوری اسلامی ایران در سطح کشور لطمه زد.
هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس): آقای ابوالحسن بنیصدر کفایت سیاسی جهت تصدی سمت ریاست جمهوری جمهوری اسلامی ایران را ندارد.
- تکبیر حضار (اللهاکبر، اللهاکبر، خمینی رهبر، مرگ بر ضد ولایت فقیه، درود بر رزمندگان اسلام)
امام خمینی (ره) (در سخنرانی عمومی): اگر شما این نصیحتی را که آن روز من با حال مرض در بیمارستان به شما کردم گوش کرده بودید امروز اینطور نبود و من نمیخواستم باشد. آن روز من یکی از حرفها که اساس همه گرفتاریهای بشر است... تنبه دادم که حبّ دنیا رأس کل خطیئه.
راوی: تابستان سال 60 اختلافات گروههای سیاسی به اوج خود رسیده است و گروههای منتقد نظام همانند سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق به صورت رسمی جنگ مسلحانه علیه نظام اسلامی را اعلام میکنند.
(گفتگوی تلویزیونی با مردم): یک دفعه حمله می کردند با چوب و چماق حمله می کردند- یک عده ای آمدند جلو من را گرفتند، گفتند مرگ بر بهشتی، این ماشین را هم زدند خرد کردند...
راوی: چند روز بعد در ششم تیرماه سال 60 آیتالله علی خامنهای از اعضای هیئت امنای حزب جمهوری اسلامی و امامجمعه موقت تهران و نماینده مجلس شورای اسلامی که نقش مهم و کلیدی در عزل بنی صدر ایفا کرده بود در مسجد جامع ابوذر تهران ترور می شود.
آیت الله خامنهای (در بستر بیمارستان): به فضل الهی و به کمک و تلاش بیدریغ کارکنان عزیز این بیمارستان خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی میبینم.
پزشک آیت الله خامنه ای: الآن خطر خیلی کم شده، به نسبت اولی که مراجعه کرده بودند یعنی آورده بودند، الآن خیلی خیلی وضع ثابت شده و بهتر است.
راوی: هفتم تیرماه سال 60 یک روز پس از ترور آیتالله خامنهای جلسه مهمی در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به دلیل بررسی شرایط خاص کشور پس از عزل بنیصدر برگزار میشود و بسیاری از مسئولین کشور نیز در این جلسه حضور مییابند اما سرانجام آن جلسه با واقعهای همراه میشود که در تاریخ معاصر ایران اسلامی جاودان میشود.
مجروح واقعه 7 تیر: یک یادداشتی روی کاغذ نوشتم دادم یکی از دوستان برای آقای دکتر بهشتی، راجع به انتخابات ریاست جمهوری آینده، ایشان تا این یادداشت را میخواندند که نظرشان را بدهند، یک مرتبه صدای مهیبی را من شنیدم.
مجروح واقعه 7 تیر: پایم رفته بود زیر خروارها سنگ و بتنی که ریخته بود و بچههایی که در آن زیر بودند حرفشان فقط لاالهالاالله محمد رسولالله بود آیات قرآن میخواندند.
هاشمی رفسنجانی (در تشییع شهدای هفتم تیر): از ما به همه عدالتخواهان دنیا بگویید انتقام خون این شهدای عزیز به جز با سرنگونی رژیم خونخوار صدام و اعدام صدام و دستیاران درجه اول بعثیش هیچ چیز نمیتواند باشد.
آیت الله خامنهای (در تخت بیمارستان): تا مدتی این حوادث را من نمیدانستم؛ به من نگفته بودند. یکی مسئله حادثه انفجار بمب در محل حزب جمهوری اسلامی است و یک شهادت عظیم و پر خسارتی، هفتاد و دو نفر از کسانی که به حق باید گفت هفتاد و دو نفر از شایستگان این روزگار و در رأس همه آنها شهید آیتالله بهشتی، این حاکی از نهایت عجز دشمن است.
البته آقای بهشتی خیلی بزرگ بود و این مردم هنوز هم که هنوز است به نظر من آقای بهشتی را نشناختهاند، بهشتی در آینده شناخته خواهد شد. بهشتی را ماها میشناختیم که سالیان درازی کوشش او را در راه پیشبرد این انقلاب از نزدیک دیده بودیم که قدم به قدم چگونه این مرد این انقلاب را پیش برد. کاری نداریم، اثبات هم لازم ندارد، اثبات خواهد شد.
(تصاویر تشییع باشکوه شهدای هفتم تیر و شهید بهشتی)
امام خمینی (ره) (در جمع برخی مسئولین کشور): شما میبینید که در زمانی که مرحوم آقای بهشتی زنده بودند چه وضعی پیش آوردند این اراذل و ایشان را یک چهره دیگری نشان داده بودند که آن روز در خیابانها بر ضد ایشان تظاهرات میکردند صحبت میکردند و نمیدانستند قصه را.
شهادت ایشان اسباب این شد که یک بهرهی بزرگی ما برداشتیم و آن اینکه ثابت شد که آن انحراف بوده است و آن کار آنها انحرافی بوده است.
راوی: محمدرضا کلاهی عامل اصلی انفجار از عوامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق است که با اجرای برنامه حذف فیزیکی سران حزب یکی از اهداف مهم سازمان مجاهدین خلق را به نتیجه میرساند.
حجت الاسلام مجتبی همدانی (مسئول شاخه دانشجویی حزب): یک جوانی بود ایشان که به عنوان یک دانشجو، که آقای مالکی شهید شد هم خودش آقا جواد و هم برادرش هر دو جزء شهدای هفت تیر هستند. آقای مالکی حالا فردی به ایشان معرفی کرده بود یا خودش میشناخت من این را دقیقاً نمیدانم، ایشان را آورده بودند به عنوان یک نیروی تقریبا خدماتی بود، که از دفتر تشکیلات که پشت مجلس بود در آن زمان، نامه یا جزوه می برد به دفتر مرکزی یا از دفتر مرکزی به آنجا، میبرد و می آورد، در این حد و یک چنین کاری به عهده اش بود، نه اینکه کار فکری و کار خاصی، و روز هفت تیر هم اتفاقا ایشان با آوردن یک کارتن که به عنوان جزوه آورده بود و زیر پای آقای بهشتی گذاشته بود، به عنوان کارتن وسایل و جزوههایی که شب قرار است بین افراد پخش بشود.
راوی: کمتر از یک ماه بعد در مرداد ماه سال 60 محمدعلی رجایی به عنوان دومین رییس جمهور اسلامی ایران انتخاب می شود.
امام خمینی (ره) (در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری): حالا که سیزده میلیون بیشتر است مسئولیت شما حجمش زیادتر است؛ برای اینکه شما جواب یکییکی از این افرادی که به شما رأی دادهاند و شما را به عنوان رئیس جمهور اسلام، رئیسجمهوری کشور اسلامی تعیین کردهاند، هر یک از اینها فردا میآیند شما را میگیرند و از شما جواب میخواهند. هیچ عذری برای ما قبول نیست.
راوی: اما دوران ریاست جمهوری رجایی عمری چهل روزه دارد. وی و همراهانش در هشتم شهریورماه در انفجار دفتر نخست وزیری به شهادت میرسند.
(تصاویر تیتر روزنامه ها و عزاداری مردم در انفجار دفتر نخست وزیری)
راوی: پس از این رویداد کشور عملاً بیش از یک ماه با خلأ ریاست جمهوری مواجه میشود و آیتالله خامنهای که بهتازگی بهعنوان سومین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شده است کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دوره سوم میشود.
(تصاویر صفوف مردم در روز انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب آیت الله خامنه ای)
آیت الله خامنه ای (در جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری): امیدوارم و از خدا میخواهم و همه کوشش خود را به کار میبرم تا دوره جدیدی که اکنون در جمهوری اسلامی ایران آغاز میشود دوره خدمت به محرومان و مستضعفان و دوره تجلی کامل اراده باری تعالی در قطع ریشه استکبار و استضعاف، استکبار و استضعاف اجتماعی و اقتصادی داخلی در میهن اسلامی ما باشد. و از خدا میخواهم که مرا در انجام تعهداتی که قانون اساسی بر عهدهام نهاده است یاری فرماید.
راوی: اولین چالش دوران ریاست جمهوری آیتالله خامنهای انتخاب نخست وزیر است. با عدم تایید گزینههایی همچون علیاکبر ولایتی، محمد غرضی و علیاکبر پرورش از سوی مجلس شورای اسلامی، نام میرحسین موسوی از اعضای شورای مرکزی حزب و سردبیر سابق روزنامه جمهوری اسلامی مطرح و پس از رأیگیری در مجلس شورای اسلامی موسوی بهعنوان پنجمین نخست وزیر ایران انتخاب می شود.
سال 1360 بهعنوان سالی آکنده از رویدادهای تروریستی به پایان میرسد و حزب جمهوری اسلامی که بیش از 100 نیروی مؤثر خود را از دست داده است، فعالیتهایش را زیرسایه اختلافاتی عمیقتر از قبل ادامه می دهد. این اختلافات تا آنجا ادامه مییابند که بعضی از اعضای هیات دولت که اتفاقاً عضویت در حزب را در کارنامه سیاسی خود دارند طی دو سال از عضویت در دولت استعفا می دهند.
سال 1362 کنگره حزب جمهوری برای شناسایی ترکیب جدید شورای مرکزی برگزار میگردد و مسئولین حزب از تمامی نقاط کشور در تهران گرد هم می آیند. این رویداد بزرگترین گردهمایی یک تشکیلات سیاسی را رقم میزند اما برگزاری کنگره حزب هم نمیتواند اختلافات درون حزبی را کاهش دهد این اختلافات در سال بعد و درست در نزدیکی برگزاری دومین کنگره حزب باعث میشود تا برخی از اعضای شاخص جناح چپ حزب مانند مسیح مهاجری، میرحسین موسوی و محمدرضا بهشتی با انتشار نامهای خطاب به آیتالله خامنهای اختلافات درون حزبی را بیش از پیش علنی کنند. درنهایت نتیجه این اقدام به حاشیه رانده شدن کنگره سراسری حزب و موضوعات مورد بررسی در آن است.
حمیدرضا ترقی: خوب شهید بهشتی به عنوان دبیرکل اصلی حزب یک شخصیتی بود که همه اینها را توانسته بود در خودش جمع بکند، در دور خودش جمع بکند، اما بعد از شهادت شهید بهشتی طبیعتاً دیگر این کار، کار بسیار دشواری بود که بشود این نیروها همه را کنار هم نگه داشت و به مرور دیدگاهها یک مقداری خودش را نشان داد و آنچه که در سال 63 در آخرین کنگره حزب درواقع پدید آمد آنجا خودش را بروز و ظهور داد. اختلافنظرهای اساسی بین جریانی که در واقع طرفدار فقه سیاسی امام بود و مقام معظم رهبری آن را دنبال میکردند و جریانی که دنبال فقه سیاسی مرحوم نائینی و اینها بود و یک مقدار لیبرالی بود که آقای هاشمی آن را در واقع در حزب دنبال میکرد و در صحبتشان هم حتی در همین مدرسه شهید مطهری کاملاً آنجا این مسائل روشن بود و جریان بینابینی که به عنوان خط سوم آنجا در حزب معروف شد.
حجت الاسلام مجتبی همدانی: همین فشارهایی که به حزب آمد و تعدادی از نیروها رفتند و تعدادی جدید اضافه شدند، طبیعتاً این قدرت و جسارت را به افراد میداد که در مقابل هم بایستند و این بحث ها را بکنند و جامعه هم یک مقدار این ظرفیت را پیدا کرده بود که این بحثهای اختلافی مطرح بشود. اینکه میگویم ظرفیت یعنی پیشآمد دیگر و مسائلی مطرح شد که به خاطر منافقین و اختلافات و اینها که رو شد و اینکه مردم فهمیدند که منافقین آدمهایی بودند که میخواستند شخصیتها را خورد بکنند و قبل از اینها برعلیه شهید بهشتی و آقای خامنهای و اینها مرتب روزنامه مجاهد مطلب مینوشت و اختلافاتی را ایجاد میکرد. به خاطر اینکه همه افراد پاسخگو به اینها بودند با هم متحد بودند، مثل ما که وقتی پاسخگوی امریکا میشویم همه نیروها با هم متحد میشویم ولی وقتی که دشمن مشترک نداشته باشیم به جان هم میافتیم، یک چنین حالتی بود.
وقتی که دست منافقین رو شد و فهمیدند که آنها در مملکت محلی از اعراب ندارند، خود دوستانی که با یکدیگر اختلاف داشتند یک مقدار اختلافشان بیشتر بروز کرد و دیگر متحد نبودند علیه منافقین، متحد نبودند علیه بنیصدر و آن موقع بنی صدری بود، منافقینی بود و همه نیروها به نوعی علیه آنها بودند ولی وقتی که آنها دیگر نبودند یک مقدار اختلافاتشان بیشتر بروز کرد.
راوی: سال 66 آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی در نامهای خطاب به امام خمینی خواستار تعیین تکلیف فعالیتهای حزب جمهوری میشوند. سرانجام امامخمینی در پاسخ به این نامه دستور توقف فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی را صادر مینماید.
حجت الاسلام حسین ابراهیمی: و دیگر بعد ما فعالیتهایمان با جریاناتی که مرتبط بودیم آن فعالیتها باقی ماند. یک وقتی من خدمت آقا رسیدم عرض کردم که آقا این دوستان با ما هستند میآیند و میروند و جلسه داریم. آقا فرمودند که جلسات مانعی ندارد اما دیگر بوی حزب ندهد.
راوی: حزب جمهوری اسلامی سرانجام پس از 9 سال فعالیت و حضور در مقاطع مهم تاریخ سیاسی ایران در خردادماه سال 66 فعالیتهایش را برای همیشه متوقف میکند، اختلافات داخلی حزب اگرچه با توقف فعالیتها در سال 66 به پایان میرسد، اما در سالهای بعد و با شکلگیری جریانات و رویدادهای سیاسی در کشور وارد مرحله تازهای میشود.
تمام