جامعه اسلامی مهندسین جامعه اسلامی مهندسین
  • شهید بهشتی
  • کتاب و جزوه
  • یادبود شهدا
  • تاریخ شفاهی
  • چند رسانه ای

کتاب و جزوه

  • کتاب و جزوه

ویژگی‌های امپریالیسم 3

ویژگی‌های امپریالیسم
جزوه سوم
استاد جواد منصوری
واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و قطع ایادی اجانب و مزدورانشان موج گرایش به شناخت عمیق‌تر مسائل اعتقادی و تحلیل و بررسی مسائل سیاسی از دیدگاه اسلام روزافزون گردید و به‌خصوص نسل جوان با دیدی جدید خواهان هر چه بیشتر عرضه شدن اسلام اصیل شدند به همین دلیل در دوران سازندگی پس از انقلاب نیاز وجود رده‌های ایدئولوژی و سیاسی اسلامی به شدت احساس می‌شد.
واحد دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی در جهت رفع این نیاز تاکنون اقدام به تشکیل چندین دوره کلاس درباره مسائل مختلف ایدئولوژی و سیاسی کرده است که جزوات آنها به صورت پلی کپی به چاپ رسیده و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.
جزوه حاضر نیز مجموعه‌ای ست از متن پیاده شده نوارهای دروس برادر جواد منصوری «مسئول بخش فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تحت عنوان ویژگی‌های امپریالیسم در زمستان سال 1359 در رده‌های این واحد تدریس گردیده است که به دلیل درخواست‌های زیاد علاقه‌مندان با اصلاحاتی اقدام به چاپ آن نموده‎ایم.»
لازم به تذکر است که به علت مشغله زیاد استاد متأسفانه امکان تصحیح این جزوه به وسیله ایشان عملی نبود به این جهت اگر اشکال و یا نارسائی‌هایی در برخی مطالب آن به چشم می‌خورد قبلا پوزش می‌طلبیم.
ضمن آرزوی توفیق برای همگان آماده پذیرش انتقادات، نظریات، پیشنهادات شما می‌باشیم.
به امید اینکه کارمان آغازگر و تداوم بخش اهداف مذکور که ابلاغ رسالت اسلامی خویش و رسیدن و رساندن به ایدئولوژی اصیل اسلامی است باشد.
واحد دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی

جلسه هشتم:
روش شناخت مقایسه‎ای
یکی از روش‌های شناخت مقایسه‎ است. **زیرنویس=بگو (تا به اهمیت موضوع توجه کنند) به پروردگار مردم، حاکم (و مالک) مردم و معبود مردم، از شر خناس وسوسه کننده‌ای که در سینه‌ها و (افکار) مردم وسوسه و (تردید) ایجاد می‌کند. چه از جنیان و چه از مردم، پناه می‌برم (می‌گیرم) و خود را در امان او حفظ می‌کنم .@
اگر بخواهید بدانید که فرضا نظام جمهوری اسلامی، نظام موفقی بوده است یا خیر، آیا توانسته است به شعارها و هدف‌هایی که انتخاب کرده بود برسد؟ آیا جمهوری اسلامی می‌تواند در جو موجود جهانی به پیش برود؟! آیا نسبت به رژیم گذشته حاکم بر ایران و همچنین آیا در میان نظام‌های موجود جهان، نظام موفقی بوده است یا خیر؟ بهترین راه مقایسه است. به این ترتیب که بگوئید دو سال بر جمهوری اسلامی گذشت، بیانیم همین مدت را با دو سال دیگر از نظام گذشته ایران، ویا نظامهائی که فعلا در جهان وجود دارد، مقایسه کنیم، در این دو سال چه تغییراتی را در جمهوری اسلامی انجام داده است، و چه تغییراتی را آن نظام ها انجام داده‎اند.
اگر ما بخواهیم در این مورد صحبتی بکنیم طبعا باید کارنامه این دو سال انقلاب را مطرح کنیم. و قبلا هم گفته‎ایم که یکی از راه های شناخت هر نظامی این است که اثرات و ثمراتی را که آن نظام در طول حاکمیت خود داشته است را بررسی کنیم. ابتکار تا حدودی به شناسائی ما نسبت به نظام جمهوری اسلامی و هر نظام دیگری که مورد مطالعه قرار گرفته است کمک می‌کند.
همین مطلب در مورد نظام‌های امپریالیستی حاکم بر جهان مطرح است. به‌طور عمده دو مرحله در تاریخ استعمار در قرون اخیر دیده می‌شود:
1- دوران حاکمیت استعمار کلاسیک.
2- دوران انتقال از شکل اول و حاکمیت استعمار نو.
ما معتقدیم که از نظر ماهیت و محتوی هر دو اینها یکی است ولی شیوه‎های برخورد و اجرا متفاوت می‌باشند. دلیل آن تغییراتی است که در روابط اجتماعی و آگاهیهای عمومی به دست می‎آید و اینکه آنها بالضروره برای حفظ و ادامه موجودیت خود باید تغییراتی در شیوه‎های اجرائی خودشان با حفظ اصول کلی جهان بینیشان بدهند.
باید روش هائی را که آنها در برخورد با کشورهای تحت استعمار دنبال می‌کنند دقیقا مقایسه و بررسی کنیم تا ببینیم کدام یک خطرناکترند.
به علاوه اگر ما به ویژگی‌های نظام در عمل توجه نکنیم آنها به دلیل تجربیات زیاد و امکانات نسبتا بالائی که دارند، با توجه به ناآگاهی نسبی مردم کشورهای مستعمره یک وقت با توجه به ناآگاهی نسبی مردم کشورهای مستعمره یک وقت چشم باز می‌کنیم. میبینیم که فرضا 20 سال از انقلابمان گذشته است و مجددا دو مرتبه به دام آنها افتاده‎ایم.
«فانون» در کتاب معروف خود تحت عنوان محرومین زمین **زیرنویس=این کتاب با عنوان «نفرین شدگان زمین» به فارسی ترجمه شده است .@ می‌گوید، ما انقلاب کردیم، استعمار را از کشور بیرون راندیم ولی چون استعمار را نشناختیم، مجددا به کشور ما وارد شد و ما هم از آن استقبال، و به شکل بسیار بدتری به دامش افتادیم، مثالی را که می‌توان گفت این است که شما داستان کرم ابریشم را بررسی کنید ملاحظه می‌کنید که کرم ابریشم خودش تارها را می تند و ناگهان می بیند که اطرافش را کاملا گرفته و خودش را از درون تارها خفه می‌کند.
داستان افراد ناآگاه در برخورد با جریانات اجتماعی و سیاسی به کرم ابریشم شباهت زیادی دارد.
حال ما شیوه‎های عملی استعمار کلاسیک و استعمار جدید را فهرست وار و در مقابل هم می‎آوریم و سپس توضیح می‎دهیم تا خود قضاوت کنید که کدام‌یک خطرناکترند:
1- در استعمار کلاسیک کشورهای استعمارگر به‌طور معمول ابتداء با حرکت‌های قهرآمیز و با نیروی نظامی وار و یک منطقه را اشغال می نمودند و به تصرف خود در می‎آوردند. **زیرنویس=لشگرکشی های مکرر و گسترده در قرن های پانزدهم و شانزدهم وگسترش سلاح‌های مرگبار در قرون اخیر ثبات کننده این حقیقت است که، آنها برای بقاء و دوام روابط استعماری متکی به زور و قلدری می‌باشند .@
 اما استعمار جدید با ایجاد وابستگی های متعدد حاکمیت خود را مستقر می‌کند. بعد از جنگ جهانی دوم به دنبال شرایط خاصی که جریان جنگ ایجاد کرده بود، ملت‌ها فرصتی یافتند تا ماهیت دولت‌های استعماری را بشناسند و مبارزات استقلال طلبانه را گسترش دادند، کشورها تماما از زیر یوغ استعمار در آمدند و در سال 1954 به ابتکار «احمد سوکارنو» رئیس جمهور اندونزی، «جمال عبدالناصر» رئیس جمهور مصر و «تیتو» رئیس جمهور یوگسلاوی، نهضت کشورهای غیر متعهد به وجود آمد.
 آنها گفتند ما می‌خواهیم روی پای خود بایستیم و به شرق و به غرب هیچگونه وابستگی نداشته باشیم. اما شما دیدید که با همین روش یعنی، ایجاد وابستگی های اقتصادی، فرهنگی، نظامی و سیاسی تمامی این کشورها مجددا به جبهه کشورهای متعهد به منافع ابرقدرت‌ها تبدیل شدند. گو اینکه کنفرانس تشریفاتی سالانه با سر و صدای زیاد و مخارج هنگفتی تشکیل می گردد. در این کنفرانس ها یک سری مطالب تکراری و بی محتوی رد و بدل می‌شود. این‌گونه عناوین چیزی جز تحمیق مردم جهان سوم نیست و امیدواریم با آگاه کردن مردم جهان مشت این سیاستبازان را باز کنیم و به مردم نشان دهیم؛ در حال حاضر ما از نهضت عدم تعهد چیزی جز اسم نداریم.
شما کشور غیر متعهد نشان بدهید که واقعا به همان اصطلاح غیر متعهد که خودشان گفتند باقی مانده باشد، البته تعهد از نظر ما معنای دیگری دارد و غیر متعهد در فرهنگ ما منفی است. ولی آنها این اصطلاح را در معنای دیگری به کار گرفته‎اند. زمانی که صحبت از عدم تعهد می‌کنند، منظورشان عدم وابستگی و حفظ استقلال و شئونات ملی است. اما به وضوح مشاهده می‌کنید که تماما وابسته شدند. از وابستگی گذشتند و به سر سپردگی رسیدند، جالب است که میبینیم رژیم بعثی عراق هم عضو سازمان کشورهای غیر متعهد است. پس ملاحظه می‌کنید که با اختلاف روش ماهیت جریان فرقی نکرده است و فقط اسم تغییر کرده است.
2- در استعمار کلاسیک مسئولین مملکتی، فرمانده نیروهای مسلح، رئیس دولت، فرمانداران و... از کشور استعماری است. طبعا برای مردم حضور خارجی در کشور ملبوس و محسوس است. چرا؟ برای اینکه تا چشم باز کند می بیند که فرضا مقامات مملکتی انگلیسی یا فرانسوی یا پرتقالی می‌باشند. طبعا زمانی که آگاهی در این کشورها به وجود آید و زمانی که این کشورها تصمیم
**صفحه=5@

بگیرند با سلطه بیگانه مبارزه کنند، وجود افراد خارجی به عنوان مسئول در رأس امور کشور انگیزه بسیار قویی است، و در توده‎های مردم این مسئله به راحتی مورد قبول قرار می‌گیرد. خیلی راحت می‌توانید به مردم بگوئید شما باید از یوغ بیگانه آزاد شوید. مردم این دعوت را می‎پذیرند، و این مبارزه را به حق می‌شناسند.
در استعمار جدید چنین جریانی دیده نمی‌شود. لذا مبارزه بسیار پیچیده، طولانی و سخت خواهد شد. به عنوان نمونه در ایران با وجود رشد نسبی مردم و نقش تشیع، ده‌ها سال طول کشید تا عمیقا پی بردند که رضاخان و پسرش ایرانی نیستند، برای منافع این ملت کار نمی‌کنند، اینها از درون این ملت نجوشیده‎اند و این مسئولیت را دیگران به آنها سپرده‎اند، آنها گماشتگان استعمار جهانی و کارگزاران سیاست‌های آنها بوده‎اند، زمانی که مقامات مسئول مملکتی ظاهرا محلی و مسلح به سلاح‌های ضد انگیزه‎ای، مبارزه با آنها بسیار مشکل و پیچیده است، برای مردم ایران اسلام یک انگیزه و حفظ آن یک وظیفه است.
بنابراین اگر زمانی خواستید از این انگیزه برای قیام علیه سلطه بیگانه در این کشور استفاده کنید، او با همین حربه علیه شما اقدام می‌کند. می‌گوید من مسلمانم زیارت هم می‌روم، عکسش را هم پخش می‌کند و در صحبت‌هایش هم این مسائل را مطرح می‌کند، اسم خودش و بچه‎هایش را از اسماء مورد قبول احترام مردم انتخاب می‌نماید، قرآن چاپ می‌کند، به احترام حسین بن علی اعلان عزا می‌نماید و خود در آن شرکت می‌کند و... این‌گونه کارها را همه پادشاهان و رؤسای جمهور و مسئولین سرسپرده کشورها انجام می‌دهند و مبالغ گزافی از بودجه ملل محروم و مستضعف جهان صرف تبلیغات سوء به نفع سران آنها می‌شود. آیا ملک خالد این جرثومه فساد و عامل امپریالیزم و صهیونیزم در
**صفحه=6@
منطقه هر سال کعبه را با گلاب نمی‌شوید؟! آیا در حضور مردم مسلمان سراسر جهان پرده کعبه را تعویض نمی‌کند؟ و عمل طواف را به جای نمی‎آورد؟! یا صدها میلیون دلار سراسر جهان خرج تبلیغات اسلامی و ساختن مساجد و... اسلامی نمی‎نماید؟ آیا مسلمین جهان را به جهاد برای آزادی قدس دعوت نمی‌کند؟ آیا ظواهر اسلامی در کشور اجرا نمی‌کند؟ و در عین حال آیا با تمام وجود و امکانات خود و اتحاد با آمریکا و اذنابش در منطقه علیه جمهوری اسلامی توطئه و قداره کشی  نمی‌کند؟
این‌گونه شیوه‎ها و استفاده از انگیزه‎های مردمی را حرکت‌های ضد انگیزه‎ای میگوییم. امروزه بکار گرفتن روش‌های ضد انگیزه‌ای متداول‌ترین شیوه مبارزه با قیام‌های مردمی است که دولت‌های فاسد و تبهکار از آن استفاده می‌نمایند. **زیرنویس=زمانی که مردم ایران با روشنگری‌های رهبر انقلاب امام خمینی و مبارزان متعهد و مکتبی به ماهیت ضد اسلامی رژیم حاکم بر ایران پی بردند، امکان ادامه حیات و موجودیت آن علیرغم حمایت بی‌دریغ ابرقلدران چپ و راست، از بین رفت و به سرعتی غیرقابل تصور برای تحلیل گران سیاسی، واژگون شد .@.
استفاده از شعار عربیت و دعوت اعراب به آن از جانب صدام، در جنگ تجاوزگرانه علیه انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان غیر عربی (عجم) و نژادپرست (ایرانیت ضد عربی) حرکتی ضد انگیزه‎ای، در مقابل گسترش انقلاب اسلامی عراق و سرکوبی جمهوری اسلامی ایران می‎باشد.
3- استعمار کلاسیک به دلایل زیادی، اصراری در جهت تغییر فرهنگ‌ها و آداب و رسوم ملت‌ها نداشت. آنها به تصور اینکه قرن‌ها حاکمیت خود را بر این سرزمین‌ها حفظ خواهند نمود، عجله و شتابی برای جایگزینی فرهنگ خود به جای فرهنگ‌های ملت‌های مستعمره از خود نشان نمی‎دادند. ولی زمانی که استعمار جدید قدرت
**صفحه=7@
می‌گیرد و نفوذ پیدا می‎کند احساس می‌نماید که فرهنگ‌های محلی، ایدئولوژی‌های منطقه‎ای خطری بالقوه عظیم برای حاکمیت آنها بر این مناطق است. اگر روزی این مقامات محلی نتوانند از این فرهنگ‌های محلی و ایدئولوژی‌های منطقه‎ای به عنوان یک حربه ضد انگیزه‎ای علیه قیام‌های مردمی استفاده کنند، به‌هرحال روزی کار خودشان را خواهند کرد.
این پیش‌بینی آنها خیلی هم غیرواقعی نبوده است. همان‌طور که پیش‌بینی آنها در مورد ایران دقیقا تحقق پیدا کرد. واقعیت این است که اسلام و قدرت اسلام بود که آن رژیم را از پای درآورد و این حقیقتی است که هم ما و هم آنها میدانیم.
حدود یک سال قبل از سقوط رژیم یکی از دانشمندان آمریکائی که به ایران و تعدادی از کشورهای خلیج فارس آمد  تحقیقاتی کرد، گزارشی تهیه نمود. در آن گزارش گفته است که اسلام در این منطقه در حال تجدید حیات است و این موضوع تمام دولت‌های منطقه را تهدید می‌کند. به همین دلیل است که در استعمار جدید، یک مبارزه بی امان و برنامه ریزی شده علیه ایدئولوژی‌ها و فرهنگ‌های ملی و منطقه‎ای، در جریان است.
سالانه رقمی بیش از 10 میلیارد دلار در سراسر جهان برای تبلیغ اسلام آمریکائی خرج می‌شود. در حال حاضر که با شما صحبت می‌کنم 10 هیئت فقط در فیلیپین از طریق عربستان در حال تبلیغ اسلام به شیوه سلطنتی عربستان هستند. و مطالبی را که میگویند، اگر شما بشنوید از تأسف و تعجب خیلی ناراحت می‌شوید. مطالبی که تبلیغ می‌کنند عبارت از این است که اگر کسی عطسه کرد، تو چه بگو سر غذا نشستی اول چه بگو و بعد... بحث و صحبت می‌کنند.
این تبلیغ را در سراسر دنیا، گروه‌های زیادی از عربستان هستند که اسلام آمریکائی- اسرائیلی تبلیغ می‌نمایند. مساجد عظیمی می‌سازند که گاهی بعضی از آنها حدود 70 میلیون تومان هزینه
**صفحه=8@
داشته است، و به این ترتیب اسلام را که نمی‌توانند از بین ببرند حداقل این است که، مسخش می‌کنند، و آن نوع تفکراتی که خاص خودشان است و برای آنها مفید می‌باشد، القاء می‌کنند. در این زمینه مطلب خیلی روشن است و شما نمونه‎های خیلی خوبی می‌توانید ازاین‌گونه فعالیت‎ها داشته باشید. اگر کسانی بخواهند در دنیا پیام اسلام و حقایق آن را آنچنان که هست معرفی نمایند، موانعی ایجاد می‌کنند که تقریبا امکان آن را از بین می‌برند، شبکه گسترده مطبوعاتی، خبرگزاری‌ها و رادیو و تلویزیون‌های جهان در انحصار استکبار جهانی است و تلاشی دائمی در جهت تحریف و مسخ اسلام دارند. در جریان انقلاب اسلامی در ایران ناگهان تمام روزنامه‌ها و رادیوهای مخالف ما در سراسر دنیا شروع به نوشتن مقالاتی علیه اسلام نمودند، چون دیدند قدرت جدیدی شکل می‌گیرد، و در دنیا مطرح می‌شود و مسلما برای آنها خطرناک است.
ما نکته‎ای را به عنوان یک معیار همیشه باید توجه داشته باشیم، چیزی را که دشمن از آن ناراحت می‌شود و به وحشت می‎افتد و علیه آن اقدام می‌کند، باید دقیقا آن را بشناسیم و بدانیم در آن برای ما خیری هست. اگر از چیزی خوشنود و راضی باشد حتما در آن برای ما شری است.
4- چون تکنولوژی کشورهای استعمارگر پیچیده نشده بود و میزان تولید در حجم زیادی نبود، نیاز به بازارهای گسترده برای فروش کالاهای خود نداشتند، آنچه که بیشتر مورد نیاز آنها بود تأمین نیاز بازارهای داخلی خودشان بود. برای تأمین نیازهای بازارهای داخلی خود احتیاج به مواد خام داشتند و لذا از کشورهای تحت استعمار خود فقط مواد خام می‌بردند و پس از تبدیل در کشورهای خود میفروختند. به تدریج به علت بالا رفتن حجم تولید و پیچیده شدن تکنولوژی و گسترش سازمان‌های تولیدی بازارهای داخلی کشورهای متروپل اشباع شد.
**صفحه=9@
سرمایه‌داری برای ادامه موجودیت خود نیاز به بازارهای خارجی داشت. بنابراین باید بازارهای خارجی هم حضور داشته باشد تا بتواند محصولات تولیدی خود را عرضه کند و به هر قیمتی که خواست بفروشد.
نظام‌های امپریالیستی خواهان تراکم ثروت و قدرت، خواستار بازارهای بی‌رقیب هستند تا این هدف آنها تحقق پیدا کند، اگر قرار باشد مبادلات بین‌المللی عادلانه و بر اساس مبادله منصفانه کالاها باشد، زمینه استثمار و چپاول در سطح جهانی از بین می‌رود. ریشه تمامی بحران‌ها و تشنجات بین‌المللی در این تمایل دولت‌های بزرگ نهفته است.
در استثمار به شیوه‎ی نوین به استخراج مواد خام و اولیه برای صدور به کشورهای خود اکتفا نشد بلکه در دست گرفتن بازار کشورهای تحت استعمار هم جزو برنامه‎ی آنها بود و لذا شما می‌بینید از کشور ما روزی 6 میلیون بشکه نفت صادر می‌شد و در نظر داشتند که میزان آن را به ده میلیون بشکه در روز برسانند. نفت پس از استخراج و صدور کشورهای خریدار، به محصولات گوناگونی تبدیل می‌شود. مقدار زیادی از آن مجددا به شکل‌های دیگری به کشور ما منتهی با قیمت بسیار بالائی برمی‌گشت.
ملاحظه کنید بسیاری از مواد خامی را که ازاین‌گونه کشورها می‌برند امکان تبدیل آنها به محصولات مورد نیاز را می‌توان در خود همین کشور به وجود آورد، ولی برای اینکه این‌گونه کشورها به تکنولوژی‌های پیشرفته دسترسی پیدا نکنند وابستگی همچنان حفظ شود این کار را نمی‌کنند، و زمانی که تحت شرایط سیاسی موجود یا به هر دلیل دیگری مجبور می‌شوند کارخانه‎ای به کشور بدهند معمولا آن نوع کارخانه‌ای را می‌دهند که از نظر اقتصادی دیگر برای آنها به صرفه نیست. و یا برای کشوری که آن کارخانه را می‌خرد از آن استفاده می‌کند اقتصادی نیست.
**صفحه=10@
به عنوان نمونه برایتان بگویم، ما در کشورمان گاز بسیار زیاد داریم و همین‌طور که میدانید بیش از 50 سال است که گازهای ما می‌سوزد. در رژیم گذشته توجهی به آن نمی‌شد و ما غافلیم که چه ثروتی از بین می‌رود و ما نمی‌توانیم از آن بهره‌برداری کنیم. با توافق‌های مخفیانه ابرقدرت‌هایی که از الفبای اقتصاد و صنعت چیزی می‌دانند گفتند، باید ذوب آهن گازی به ایران بفروشید. برای اینکه گاز فراوان و طبعا سوخت ارزان در دسترس هست، ولی آنها ذوب آهن ذغال سنگی به ما فروختند. چرا؟ برای اینکه مستشاران روسی بیشتری برای استخراج ذغال سنگ به ایران بیایند و از این خوان یغما که رژیم دست نشانده گسترده است حظی و بهره‎ای ببرند. از آن طرف محصول آهنی که برای ما انتخاب کردند محصولی نیست که در گسترش صنعت ما به کار برود. بیشتر در زمینه کارهای عادی است البته آن هم مورد نیاز است. بحث نیست اما در ماشین‌سازی و گسترش صنایع زیربنائی تقریبا نفتی ندارند. بنابراین همچنان ما سوزاننده‎ی گاز هستیم و خریدار آهنی که به آن برای ماشین‌آلاتمان نیاز داریم. درحالی‌که اگر ذوب آهن گازی به ما می‌دادند و طوری تنظیم می‌کردند که محصول این کارخانه به درد ما بخورد نه ذغال سنگمان از بین می‎رفت، نه گازمان بیخود می‌سوخت و نه برای خرید ماشین‌آلات می‌رفتیم.
مطالعه کنید و آمار و ارقام را به دست آورید که ما از این بابت چه مقدار ضرر می‌دهیم؟ چقدر می‌توانستیم سود داشته باشیم. بنابراین اینها برای استفاده از مواد خام کشورهای تحت استعمار و همچنین حفظ بازار کالاهای خود برنامه‌ریزی‌های دقیقی دارند، و هیچ‌گاه حاضر نمی‌شوند که آن اصول کلی خود
**صفحه=11@
را تغییر بدهند. مطلب دیگری که در رابطه با ذوب آهن باید گفت این است که ذوب آهن از حداقل 10 میلیون تن در سال به پائین در شرایط کنونی جهان و با توجه به کیفیت تکنولوژی این صنعت اقتصادی نیست (ضرر می‌دهد) کارخانه‌های ذوب آهن که اکنون در دنیا تأسیس می‌شود میزان تولید سالیانه آن معمولا 10 میلیون تن به بالاست. ولی ذوب آهنی به ما دادند که زمان شروع کارش فقط چهارصد هزار تن در سال محصول داشت بعد از 4 سال به هشت‌صد هزار تن و می‌گفتند در دوازده سال آینده به 4 میلیون تن خواهد رسید.
ملاحظه می‌کنید که اصل حفظ شده است منتها فرقی که کرده این است که به دلیل بالا رفتن میزان تولید باید بازار کالاها همچنان حفظ بشود و لذا فروش کالاهای آنها در این کشورها به عنوان یک برنامه هست. جالب است که در این مورد هیچ تفاوتی بین شرق و غرب، سوسیالیسم و کاپیتالیسم وجود ندارد.
5- در استعمار کلاسیک شما در برخورد با مسائل خیلی ساده و مستقیم روبرو هستید، به این معنا که خیلی مشخص است که دولتی کشوری را گرفته است، منابع این کشور را چپاول می‌کند، مقامات این کشور هم از همان کشورهای استعمارگر هستند، تصمیمات را آنها می‌گیرند، و بقیه هم کارگزاران آنها هستند، و شما هیچ‌وقت دچار این ابهام نیستید که، آیا انگلستان برای ما تصمیم می‌گیرد یا فرانسه یا پرتغال و یا آمریکا؟ دقیقا مشخص است که چه کسی برای شما تصمیم می‌گیرد.
فرضا اگر جزء مستعمرات انگلستان هم بودید مشخص است، وزارت مستعمرات انگلستان مسئول تصمیم‌گیری درباره مستعمرات است و بقیه کشورهای دیگر هم به همین ترتیب است. در استعمار جدید شما چنین وضعی ندارید دلیلش این است که برخوردها بسیار پیچیده، متنوع و غیرمستقیم است. زیرا سازمان‌های جاسوسی و اطلاعاتی خیلی گسترده است و با
**صفحه=12@
تکنولوژی‌های بالائی کار می‌کنند و طبعا شما به ماهیت بسیاری از روابط و کارهای آنها هیچ‌گاه پی نبرید. به عنوان نمونه برایتان بگویم جاسوسان CIA در سراسر دنیا سه دسته هستند.
یک دسته جاسوسان نیمه مخفی نیمه علنی.
دسته دوم جاسوسان مخفی هستند که به‌طور فعال در جریان کارهای جاسوسی می‌باشند.
دسته سوم افرادی که فقط با یک ارتباطات صرفا شفاهی کار می‌کنند.
بنابراین اینها می‌تواند ده‌ها سال جریانشان ادامه پیدا بکند و هیچ جریانی هم نمی‌تواند اینها را کشف بکند چون مدرکی برایش وجود ندارد یا فرضا ماهواره‎های جاسوسی خیلی ساده می‎آیند از روی ایران یا هر کشور دیگری رد می‌شوند، عکس می‌گیرند، گزارش تهیه می‌کنند و صدایی را که هم که بخواهند ضبط می‌کنند. و هیچ کنترلی هم بر آنها وجود ندارد. از طرف دیگر دولت‌های بزرگ امپریالیستی کمتر مستقیما و صریح له و یا علیه کشوری اقدام می‌کنند، خصوصا بعد از جنگ ویتنام و تجربیاتی که امپریالیزم جهانی در مجموع به دست آورد، بلکه با استفاده از مهره‎های مناسب موجود و مخفی کردن خودشان در پشت جریانات همیشه برای مردم دنیا ایجاد ابهام می‌نمایند. و از این راه تا حدودی، قیام مردم علیه آنها با مشکلات پیچیده‎ای روبرو می‌شود.
از طرف دیگر اینکه متنوع هم کار می‌کند، به‌طوری که هر کدام از کانال هایش گر کشف و کور شد، کانال های دیگرش دست نخورده باقی بماند. لذا می بینیم که اگر در این مملکت تا ده سال هم شما شبکه‎های جاسوسی کشف کنید باز هم جاسوسان فراوان در چهره‎های متفاوت خواهد بود. اینطور نیست که اگر یک شبکه جاسوسی کشف بکنید دیگر تمام می‌شود. زیرا که این شبکه جاسوسی
**صفحه=13@
تنها در نیروهای مسلح کار نمی‌کند، در دانشگاه‌ها کارخانه‌ها و ادارات هم اینها شبکه جاسوسی دارند در همه جا و همه قسمت‌ها دارند. تنها در ایران چنین نیست، همه جای دنیا هست شاید مثلا ما تعجب کنیم که یکی از چیزهایی که خیلی جاسوس‌های بین‌المللی روی آن کار می‌کنند، این است که فرضا توی کمپانی‌های فیلم می‌گردند که ببینند، مثلا این کمپانی قرار است در سال آینده چه فیلمی تولید بکند که اینها بفهمند، و زودتر بروند تولید و به بازار عرضه کنند. در مورد ماشین‌آلات و دستگاه‌های دیگر هم به همین ترتیب عمل می‌کنند.
بنابراین در برخورد با استعمار جدید به این دلیل ما هم باید خیلی پیچیده عمل بکنیم. به این ترتیب که اگر قرار بشود ما به اظهارات علنی یا مواضع صریح آنها اکتفا کنیم قطعا آنها ما را فریب می‌دهند. بارها شده است که امروز اعلام می‌کنند که ما با ایران می‌خواهیم روابط دوستانه داشته باشیم و می‌خواهیم ملت ایران در سرنوشت خودشان سهیم باشند. و جالب این است که فردای آن روز در این مملکت می‌بینید فرضا یک کودتا کشف می‌شود که سرنخش از همان‌جاست.
در جنگ جهانی دوم به عنوان یک نمونه تاریخی ازاین‌گونه روش‌ها یک روز «هیتلر» صحبتی کرد و گفت، ما به همه دنیا اعلام می‌کنیم: «ما قصد تصرف هیچ سرزمینی را نداریم، و خواستار استقرار صلح در اروپا هستیم.» همان شب چمبرلین نخست‌وزیر وقت انگلیس تحلیل کرد و گفت: چون ما مذاکراتی قبلا با «دولت آلمان» داشتیم بنابراین نازی‌ها نخواستند علنا موضع خودشان را بگویند ولی «هیتلر» که در این سخنرانی این صحبت را کرده معلوم می‌شود که مذاکرات موفقیت‌آمیز بوده است. و همان شب آلمان به لهستان حمله می‌کند و آن را اشغال می‌نماید. این شیوه‎ای است که در دنیا به اشکال مختلف
**صفحه=14@
متداول است.
6- استعمار کلاسیک شما شاهد هستید که استعمار به‌طور عمده در زمینه‎های محدودی کار می‌کند و جزء برنامه‎اش این نیست که تمامی امکانات و نیروهای بالقوه و بالفعل یک کشور را نابود کند و خط‌مشی استعمار این بود که از امکانات این کشورها باید در درازمدت و به تدریج بهره‌برداری نماید. فرضا اگر چنانچه از معادن، نیروی انسانی و امکانات جغرافیائی‌اش می‌خواهد بهره‌برداری کند، چون این اطمینان را داشت که برای همیشه در اینجا خواهد بود، لذا عجله و شتابی نداشت، که اینها را تماما بیرون بکشد.
اما در استعمار به شیوه جدید ملاحظه می‌کند که یک شتاب عجیبی برای نابودی تمامی امکانات این کشورها وجود دارد. با تکنولوژی موجود امکان ندارد که از عربستان بیش از 14 میلیون بشکه نفت استخراج، بارگیری، صادر و مصرف نمایند و اگر می‌توانستند با توجه به اینکه کلیه شرایط فراهم است حتما این کار انجام می‌گرفت. (شما اگر دورتادور ایران را بشکه بچینید تقریبا 5 میلیون بشکه می‌شود).
مهم‌ترین سرمایه کشورها، انسان‌ها به‌خصوص نیروی انسانی متخصص و مدیر است. زیرا منشأ هر پیشرفت و سرمایه‎ای خلاقیت و کار انسان‌ها است. امپریالیزم جهانخوار (اعم از شرق و غرب) شتاب عجیبی برای نابودی نیروی انسانی کشورهای زیر سلطه دارند و این نابودی به اشکال مختلف صورت می‌گیرد، به شکل دزدیدن و خریدن مغزهای متفکران این کشورها به  هر قیمتی که هست، و یا فاسد کردن نیروهای انسانی که در این کشورها هستند. **زیرنویس= تعداد پزشکانی که از کشورهای زیر ستم تنها به آمریکا می‌روند مساوی مجموع پزشکانی است که از پنج دانشگاه آمریکائی فارغ‌التحصیل می‌شوند.@.
**صفحه=15@
استهلاک نیروی انسانی و کیفیت بهره‌وری آن آنقدر وحشتناک است که برای خیلی از ما قابل تصور نیست.
مطالب دیگری در مورد مقایسه این دو شیوه عمل نظام‌های امپریالیستی می‌توان بیان کرد، ولی تا حدودی در همین مسائلی که مورد بحث قرار گرفت، گنجانده شده است. و با اینکه خود شما با تحلیل و تفکر می‌توانید به آن توجه کنید، نکته‎ای که در پایان لازم است هم به عنوان استنتاج و هم به عنوان تذکر گفته شود، روایتی است که از امیرالمؤمنین علی علیه‎السلام نقل‌شده است. امام علی فرمودند: «آفت القوی استضعاف الخصم». **زیرنویس=ضعیف شمردن دشمن موجب نابودی نیروهای (خودی) است.@.
یعنی آفت (چیزی که از بین برنده است) و عامل نابودی هر قدرت و نیرویی ضعیف شمردن دشمن است. اگر شما فکر کنید که در ایران یا در هر کشور دنیا، در آینده نزدیک یا در آینده دور، دشمن ضعیف می‌شود و از بین می‌رود، و دست از سر ما برمی‌دارد و به ما کاری ندارد،و ما او را شناخته‎ایم و هم ما را شناخته است، پس قضیه تمام است. این همان عامل نابودی نیروهاست.
حال با توجه به این مطالب و نتایج آنها یک‌بار دیگر بازگردید و آیا ابتدای درس را بخوانید ملاحظه کنید که قرآن این حقایق را چه زیبا در عباراتی کوتاه و عمیق بیان کرده است.
**صفحه=17@
عنکبوت و خانه‎اش خواهد بود، عنکبوت خانه‎ای برای خودش می‎سازد و به این خانه دل‌بستگی پیدا می‎کند. و در آنجا بیتوته می‌کند. آن را به عنوان محل امن و امانی برای خودش می‎داند. اما یک باد ضعیف می‎آید و بنیان این خانه را ویران می‎کند. قرآن می‎فرماید:
آنچه که اینها (کفار و مشرکین) برای خودشان تهیه می‌کنند، از آن خانه عنکبوت هم سست‎تر است زیرا به محض اینکه نمی‎بینید حق بر آنها بخورد آنچنان بنیانشان را ویران می‎کند که چیز دیگری از آنها نمی‎ماند. همچنان که شما جزو ویرانه‎هایی از نظام‌های ستمگر گذشته در دنیا ندیدید. البته در صورتی ما به این حقایق پی ببریم و توجه پیدا می‎کنیم که علم داشته باشیم و بدانیم که جریان حق و باطل چگونه عمل می‌کنند و کدام‌یک با روند کلی جهان هماهنگ می‎باشد. که سرانجام ریشه می‌گیرد و استحکام پیدا می‎کند. خداوند به خوبی می‌داند که اینها چگونه و چرا این‌گونه عمل می‌کنند و هیچ چیزی از او غایت نیست و او با قدرت است و کارهایش تماما بر اثر اساس یک نظم پایدار و یک قانونمندی مرتبط و متشکل از اجزا است. اینها حقایقی است که برای همه شما می‎گوییم تا به کار گیرید و سود ببرید، اما واقعیت این است که جز عالمین (آگاهان) کس دیگری به این حقایق نمی‎رسد. هر چیز در نظام‌های کفر جهانی از ماهیت و هدف اصلی خودش قلب می‌گیرند و به انحراف کشیده می‎شود.
زیرا که آنها نظام علوم اجتماعی را چنان تنظیم می‎کنند که همه چیز به نفع آنها باشد. یکی ملاحظه کردید که قرآن وقتی که از تاریخ صحبت می‌کند خیلی کم وارد جزئیات می‌شود و خیلی کم سعی می‌کند که طولانی صحبت بکند. بلکه اشارات کوتاهی می‌کند و مهم این است که، به چراها و چگونگی‌ها اشاره می‌کند، و
**صفحه=18@
آنها را مورد توجه قرار می‌دهد.
تا از درون آنها قانونمندی کلی حاکم بر جوامع انسانی را بیان کند.
علم تاریخ از نظر وحی، علم بیان قوانین حاکم بر انسان جهان و جامعه هست، علم کارهای انسان‌ها، فتوحات، شکست‌ها، قدرت‌ها و قدرت‌نمائی‌هایشان نیست، اگر مطلبی را نقل می‎کند برای عبرت است.
پس اگر ما در اینجا بحثی تاریخی از جریانات چند قرن اخیر دنیا می‎کنیم، در برخورد با موضوع تاریخ روش و فرهنگ قرآنی را به کار می‌گیریم نه برخورد به شیوه‎های فرهنگ کفر (امپریالیستی) را مورد استفاده قرار می‌دهیم. ما نمی‌گوییم در سال فلان، فلان کشور به کجا لشکرکشی کرد و کشور مزبور را پس گرفت.
دیگری به آنجا لشکرکشی کرد و کشور مزبور را پس گرفت چه کسی فاتح شد و چه کسی شکست خورد؟ در این جنگ چه تعداد کشته شدند و.. اگر می‎بینید زمانی که سیر حرکت امپریالیزم را بیان می‎کنیم، به مناسبتی اسمی از یک کشور می‎بریم تا تاریخی را نقل می‎کنیم صرفا به خاطر نتیجه گیری است و پاسخ به چراها و چگونه ها و اینکه آینده چه می‌شود؟ بررسی ما از تاریخ برای کشف قانونمن دیها و جریانات است تا با نتیجه گیری ها آینده را بسازیم.
هر انسانی به‌طور طبیعی به آینده خود، فرزند، خانواده، جامعه و آرمانهای خود علاقمند است و باید هم باشد. این علاقمندی انسان برای علم و کشف جریانات آینده باعث دوام وبقای جامعه هست. اگر شما چنین احساسی دارید امتیاز خاصی ندارید و به خصلت ممتازی متصف نیستید. زمانی شما می‌توانید به عنوان یک امتیاز توجه به آینده را مطرح کنید که به خاطر مسئولیت و بر اساس تعهد خودتان نسبت به آینده موضوع را پیگیری و تحلیل نمائید. در این صورت منطق شما این است که چون نسبت به جامعه انسانی مسئولیت دارم و چون
**صفحه=19@
باید نقشی داشته باشم لذا میخواهم بدانم که، آینده چه می‌شود و چگونه خواهد بود؟ تا از هم اکنون خودم را برای آن وضعیت آماده کنم.
فرض کنید می خواهید به جایی مسافرت کنید، طبیعی و منطقی است که، بپرسید «آب و هوای آن چگونه است تا اینکه شما وسایل لازم را برای تطبیق خودتان با آب و هوای منطقه فراهم بکنید.» بنابراین اگر شما برای یک منطقه سردسیر لباس بر می دارید. شما نمی‎خواهید که به لباس و.. ارزشی بدهید آنچه که برایتان مطرح می‌باشد مسئولیت و رسالتی است که شما می خواهید در آن منطقه انجام بدهید. ابزار انجام این مسئولیت شما این لباس و... است و اگر نسبت به آینده فکر می‌کنید وسایل لازم را برایش فراهم می‌کنید دقیقا به همین دلیل است.
یکی از ابزارها، اطلاع بر جریانات تاریخی است. یعنی شما بدانید که گذشته این دنیا یا این منطقه یا این کشور یا گذشته این افراد چگونه بوده است. تا بر اساس آن بتوانید نتایج و قوانین کلی را استخراج بکنید و بر اساس آن حرکت کنید. مطالب فوق را به عنوان مقدمه گفتیم تا اینکه بدانید اگر حرکت امپریالیزم را تحلیل می‌کنیم دقیقا به خاطر این است که قانون مندی‎های لازم را از آن استنتاج کنیم و برای حرکت‌های بعدی خودمان بکار گیریم. گو اینکه ممکن است این نقد به نظر شما بیاید که خوب بود این بحث در ابتدا گفته می‌شد تا اینکه ما با تحلیل تاریخی امپریالیزم، مسائلی را که قبلا گفته شد خودمان در می‎آوریم. اما این مسئله به این خاطر بود که با طرح آن بحث جدید جا بیفتد که در واقع ما نمونه‎ای از مطالبی را که گفتیم نشان بدهیم.
تا شما صحت آنها را در جریانات تاریخی حرکت امپریالیزم ببینید موضوعی که در جامعه باید تقویت شود و رشد یابد. برخورداری از قدرت تفکر و تحلیل بنیانی مسائل است. تا زمانی که تفکر
**صفحه=20@
تحلیلی نسبت به مسائل مختلف نداشته باشیم نمی‌توانیم جریانات را ریشه یابی کنیم و نتیجه گیری کنیم. اگر چنین توانی از (قدرت تفکر و تحلیل) داشته باشیم هر حادثه‎ای که واقع شود، قادریم ریشه‎هایش را پیدا کنیم و نتایجی را که بدنبال دارد بررسی کنیم. **زیرنویس=مهم‌ترین ضعفی که انقلابیون و تا حدود زیادی مسئولین ما دارند، عدم توانایی پیش‌بینی حوادث و جریانات است به‌طوری که شاهد هستیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، اکثر برخوردها جنبه انفعالی و عکس العملی داشته است کمتر دیده می‌شود که حرکتها و برنامه‎های ضد انقلاب را پیش‌بینی کنند و به دنبال آن کارهای لازم برای خنثی کردن و جلویگری از آن انجام شود .@.
ما معتقدیم هر حادثه‎ایکه امروز اتفاق میافتد، ریشه در دیروز و یکماه وی کسال گذشته دارد و تا آن ریشه‎ها را نشناسیم این پدیده خاص سیاسی، اجتماعی را نمی‎توانیم بشناسیم. از طرف دیگر این حادثه چه بخواهیم و چه نخواهیم نه دقیقا نتایجی دارد که خود را تحمیل کنند. وقتی که سرما میخورید، این سرماخوردگی سابقه ای در شما دارد که با مقاومت بدن کم بوده است یا در معرض هوای سرد قرار گرتفه‎اید و یا عوامل دیگری که باید آن را ریشه یابی بکنید از طرف دیگر این سرماخوردگی در آینده شما تأثیر دارد این طور نیست که سرما خوردی و تمام شد. وقتی می‎شنوید در فلان گوشه مملکت اعتصاب یا راه پیمایی شد و فلان شعار را دادند و فلان خواسته را مطرح کردند، شما اگر بخواهید متناسب با آن حرکت کلی که مورد نظرتان هست و آن را میخواهید حفظ کنید، حرکت کنید باید آن جریان مخالف را دقیقا بشناسید و واقع بینانه با آن روبرو شوید.
**صفحه=21@
اگر چهارهزار نفر یکجا جمع شدند نگوئید چیزی نبودند 4 یا 5 نفر بیشتر نبودند یا طرف مقابل هم بگوید 400 هزار نفر بودند. **زیرنویس=در نامه‎ای که یکی از ضد انقلابیون در زندان به صورت محرمانه برای دوستان خودش به خارج از زندان فرستاد که البته کشف و ضبط شد، نوشته که: «خیلی خوشحالم و امیدوارم که اگرچه در زندان هستم ولی می‎بینم که راهپیمایی‎هایی 600 هزار نفری علیه جمهوری اسلامی در تهران راه افتاده است همچنین امیدوار باشید که در آینده نزدیکی به 6 میلیون نفر برسد» خوب این هم گوشه‎ی زندان نشسته بود و یک تحلیلی هم کرده بود و یک چیزهایی بافته بود.@.
از آن طرف، برخورد می‌کنیم با کسانی که میگویند آقا مسئله‎ای نیست، موضوعی نیست. برخوردهایی ازاین‌گونه نشان دهنده و تأیید کننده ضعف تفکر تحلیلی ما می‌باشد، و همچنین مثبت آن است که نسبت به مسائل واقع بینانه مطالعه نمیکنیم.
چگونگی تکوین و گسترش استعمار
کلمه استعمار معادل «کلینالیزم» در فرهنگ سیاسی اروپاست منظور آنها از به کار بردن این کلمه بیان یک حرکت و جریان اجتماعی بوده است که عده‎ای از سرزمین خودشان مهاجرت می‎کنند و در نقطه‎ی دیگری از دنیا سکنی می‎گزینند و به عمران و آبادی می‎پردازند و چون در کشورهای تحت استعمار مسئله مهاجرت آنها مطرح نبوده است، بلکه مسئله ساختن یعنی قسمت دوم مورد نظر بوده است، به تدریج این مسئله رنگ سیاسی، نظامی، اقتصادی به خود گرفت و به کلی معنی اولیه خود را از دست داد. لذا وقتی که ما به شما می گوییم کلمه استعمار به این معانی است اصلا به ذهنتان خطور نمی‎کند. برای این که در فرهنگ سیاسی مطرح نیست. بلکه در فرهنگ لغات است.
در مورد ماهیت استعمار که چگونه بوده و به کجا کشیده ست، اگر بخواهیم بگوییم اختلاف زیادی هست و این اختلاف به خاطر وجود
**صفحه=22@
دیدگاههای مختلف در برخورد با این مسئله است.
خیلی از اروپائی ها مسئله را طوری بیان و تحلیل می‎کنند که آخرش چیزی هم ما بدهکار می‎شویم. مثلا می گویند استعمار عبارت است از که عده‎ای فداکاری کنند و بروند جای دیگری را آباد کنند و تمدن را در آن مناطق گسترش دهند. یکی از بلندگوهای آنها گفته بود که: اگر استعمار نبود آفریقا همچنان در وحشیگری دو هزار سال پیش بسر می برد، اینکه می‎بینند در آفریقا این تشکیلات هست به خاطر استعمار است.
در عین حال در خود اروپا هم نظرات کاملا مخالفی وجود دارد و این طور نیست که همه اروپائیان این‌گونه فکر کنند. در جوامع تحت ا ستعمار کسانی که از فرهنگ استعماری استفاده کرده‎اند و تحت تأثیر آنها قرار گرفته‎اند زیاد هم به استعمار بد نمی گویند، خیلی از آنها ما را دعوت به برقراری رابطه با غرب یا شرق می‎کنند. یکی از مشکلات و تضادهای موجود در نظام جمهوری اسلامی در رابطه با همین افراد و افکار است. وقتی که ما شعار نه شرقی و نه غربی را به عنوان محور حرکت در سیاست‌های داخلی و خارجی خود انتخاب می‎کنیم، برای عده‎ای قابل قبول نیست زیرا که آنها با قبول فرهنگ‌های غیر اسلامی طبعا با حاکمیت اسلام به عنوان یک مکتب و یک حکومت مخالفت می‌کنند. این گرایش های مختلف به شرق و یا به غرب برای آنها نوعی پذیرفتن نظام امپریالیستی حاکم بر جهان است. منطق این نظام چنین اقتضا می‌کند که ملت‌ها بالاجبار یا باید وابسته به شرق یا وابسته به غرب باشند.
تعریفی را که ما از استعمار می‌کنیم عبارت است از اشغال تجاوزگرانه یک کشور خارجی و اعمال قدرت بر آن کشور. این قدرت زمانی نظامی و زمانی اقتصادی است بدون رضایت آن کشور و استثمار آنها که متضمن مسخ و تحریف فرهنگ بومی و جذب آن در فرهنگ دولت تجاوزگر می‎باشد. استعمار به این معنی سابقه طولانی تاریخ دارد و صحنه‎های تکراری رقت
**صفحه=23@
انگیزی از تجاوزها و اشغال ها را می‎شناسیم اما در سه قرن اخیر شیوه‎ی استعمار آنچنان وحشیانه و درعین حال موزیانه بوده است که موجب فراموشی گذشته می‌شود. در طول تاریخ شما نگاه می‎کنید به‌هرحال کشورهایی بودند که به کشورهای دیگر تجاوز کردند و آنها را استثمار کردند و در صورتی که برایشان ممکن بود فرهنگ آن کشورها را مستهلک کردند. اما ما یک فرق اساسی بین کارهای آنها و آن نوع استعمار و آن چیزی که در سه چهار قرن اخیر وجود داشته مطرح می‎کنیم.
اولا گستردگی کار آنها به‌طوری که شما ملاحظه می‎کنید که انگلستان آنقدر مستعمراتش گسترده است که این ضرب المثل معروف را در باره‎اش می‎گویند: آفتاب بر امپراطوری بریتانیا غروب نمی‎کند. یا فرانسه به همین ترتیب.
از طرف دیگر معمولا تجاوز در گذشته صرفا جنبه‎های نظامی داشت و پس از یک مدتی برطرف می‌شد. اما در این دوران ابتدا رنگ نظامی یا گاهی رنگ سیاسی به خودش می‌گیرد و بعد همه جوانب دیگر جامعه را زیر کنترل خود می‌گیرد و لذا شما می‎بینید که کشورهای زیادی داریم که تحت شرایطی از زیر بار استعمار کشوری بیرون آمدند. اما چون استعمار در آن کشور ریشه دار شده بود آنها مجددا به دامن کشور استعمارگر برگشتند. شما چند کشور سراغ دارید که به استقلال رسیدند از یوغ قدرت های مسلط و اکنون پس از گذشت چند دهه همچنان وضعیت مستقل خود را حفظ کرده است؟
دلیل آن ریشه‎های گسترده و عمیقی است که استعمار در کشورهای تحت سلطه از خود به جای گذاشته است حتی وقتی استعمار هم ظاهرا آنها را رها کرد خودشان به دنبال استعمارگران رفتند. این فرق اساسی است این است که باید این دوره را از نوع تجاوزها و استعمارهای گذشته متمایز کنیم.
در قرن 15 وقتی که در اروپا تحولات علمی، فلسفی، فکری، مختصری به وجود می‎آید. **زیرنویس=این دوران را در اصطلاح تاریخ سیاسی، اجتماعی، رنسانس (تجدید حیات) نامگذاری کرده‎اند. برای مطالعه تفضیلی در این زمینه می‌توانید به کتابهای «نگاهی به تاریخ جهان نوشته جواهر لعل نهرو» و تاریخ قرون جدید نوشته‎ آلبرماله مراجعه نمائید .@.
**صفحه=24@
به‌خصوص آنکه صنایعی به وجود می‎آید که طبعا برای گسترش آن به مواد خام جدید نیاز دارد. برای تحقیق این منظور باید تجارت خارجی گسترش پیدا کند. از طرف دیگر رقابت فشرده‎ای بین کشورهای اروپایی برای دست یابی به بازارهای مواد خام و صدور کالاهای ساخته شده به وجود آمد. این رقابت باعث شد که آنها نتوانند با برقراری روابط تجارتی در داخل اروپا، مکمل اقتصادی و صنعتی یکدیگر باشند. روحیه قدرت طلبی و افزون خواهی آنها باعث تشدید تضادهای داخلی گردید.
در سال 1492 اسپانیائی ها با یک کشتی ساده‎ای که تهیه کرده بودند به شیوه‎ای تازه پای خود را از اروپا بیرون می گذارند. اسپانیائی ها برای سرعت بخشیدن به تجارت خارجی و گسترش آن، در نظر داشتند ارتباط دریایی با هند برقرار کنند، تا بتوانند از مشکلات حمل و نقل زمینی و جلوگیری از خسارت های هنگفت به خاطر ناامنی راه ها آسوده خاطر گردند. چون تا آن زمان مبادلات بین هند و اسپانیا باید از کشورهای متعددی رد می شدند و این تجارت طبعا از انحصار آنها خارج می‌شد چون در مجارستان اشتباه کرده بودند جریانات دریایی را درست نمی‎دانستند به جایی می‎رسند که امروز کلمبیا نام دارد. **زیرنویس=اولین دریانوردی که از اسپانیا با کشتی به مقصد هند حرکت نمود کریستف کلمب بود و نام کلمبیا به خاطر این دریانورد است .@.
این کار گسترش پیدا می‌کند و آمریکو وسپوس می‌رود و قاره امریکا را شناسایی می‌کند که بعدها نام او را بر قاره می گذارند.
به همین دلیل است که امریکای لاتین عمدتا جزو مستعمرات اسپانیا بود و حتی زبان رسمی آنها اسپانیولی (زبان مردم اسپانیا) است البته اسپانیا برای به دست آوردن مستعمرات در
**صفحه=25@
نقاط دیگر جهان اقدام کرد و قسمتی از قاره‎های دیگر را به خود اختصاص داد. قاره افریقا را اروپائیان مانند طعمه‎ای با ارزش بین خود تقسیم کردند. انگلستان، فرانسه، پرتغال، هلند، بلژیک، متناسب با قدرت نظامی و حیله‎های سیاسی  انجام مانورهای مختلف قسمتهایی از این قاره را اشغال نمودند. **زیرنویس=هم اکنون نیز قاره آفریقا در آتش رقابت دولت‌های بزرگ می‎سوزد و روزی نیست که جنگ، کودتا، ترور و... در گوشه و کنار آن واقع نشود. در این قاره ما شاهد وحشتناکترین صحنه‎های جنایت ابرقدرتها هستیم هر روز ده‌ها هزار انسان از گرسنگی مطلق جان می‌دهند و در عین حال میلیاردها دلار مخارج تسلیحاتی هر سال به آنها تحمیل می‌شود .@.
نکته جالب توجه این است که شما اگر در نقشه آفریقا دقت کرده باشید می‎بینید که اکثر خطوط مرزی مستقیم است اما در قاره‎های دیگر خطوط مرزی شکسته است علت این است که دولت‌های استعماری نقشه آفریقا را جلو خودشان گذاشتند و با حساب خودشان خط کشی و تقسیم کردند و حتی جالب است که شما جایی را می‎بینید که برای تعیین خطوط مرزی گونیا گذاشته‎اند و مرزبندی کرده‎اند. این نقشه نشان می‌دهد که مسئله طبیعی در کار نبوده است، بلکه تقسیم لقمه نانی بوده است بین چند تا دزد که نشستند و به‌طور مساوی و یا به روش بده و بستان تقسیم کرده‎اند. زیرا که در گذشته چنین مرزبندی هایی در آن قاره نبود.
در مورد بعضی از کشورها استعمار متوسل به لشکرکشی نظامی شد و سعی کرد که از طریق خریدن حکام آن کشورها این کشورها را در زیر کنترل خودش در بیاورد. چرا؟
دو دلیل داشت یا اینکه در آن کشورها یک حکومتی وجود داشت و مردم بر گرد آن حکومت زندگی می‌کردند حالا یا حکومت مورد علاقه یا مورد نفرت مردم بود.
**صفحه=26@
فرق نمی‎کند ولی به‌هرحال دولتی داشت مشابه مصر.
یا اینکه در واقع این کشور در مسند یکی از دولت‌های استعماری قرار داشته است. طبعا چنین کشوری مورد طمع تعدادی از آنها بوده است. به‌خصوص که این کشور از نظر استراتژیک دارای اهمیت ویژه‎ای باشد، که در آن صورت به آسانی تصرف هر یک از دولت ها نمی‌تواند مورد قبول دیگران قرار گیرد. همیشه، این دو بوده است و سعی می‌کردند مستقیما دخالت نظامی نکنند. ولی یک رقابت سیاسی و اقتصادی شدیدی برای به زیر سلطه درآوردن این کشورها همیشه جریان داشته است مانند ایران و ترکیه. ایران هیچ‌گاه مستعمره رسمی و قانونی یکی از کشورهای استعمارگر نبوده است. اما در طول این چهار قرن بزرگترین فعالیت سیاسی و اقتصادی برای کنترل ایران انجام گرفته است. لذا شما اگر تاریخ چهار قرن اخیر ایران را با دقت مطالعه کنید می‎بینید شاید مثلا هفته‎ای به‌طور متوسط یک هیئت سیاسی اقتصادی، مذهبی از طرف یکی از این دولت‌های بزرگ به این کشور اعزام می‎شدند. حتی به عنوان جهانگرد، سیاح و مستشرق می‎آمدند و مأموریت سیاسی و جاسوسی داشتند.
بتدریج که حرکت استعمار سرعت می‌گیرد و دنیا تقریبا بین دولت‌های اروپایی تقسیم شده بود جریان تصرف و تسخیر کشورها متوقف می‌شود و از این تاریخ به بعد استثمار شدید جریان پیدا می‌کند ولذا شما می‎بینید که در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم رشد اقتصادی اروپا به صورت تصاعدی است. این شتاب توسعه و گسترش قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کم می‌شود و بعد از جنگ جهانی اول و دوم هم جریان به شکل دیگری در می‎آید که توضیح خواهم داد.
در این مدت که اروپائیان به‌طور عمده مشغول استثمار از کشورهای زیر سلطه بودند به یک نکته توجه نداشتند که آنها دارند یک سری کارهایی را می‌کنند که بالاخره روزی واکنش این مردم
**صفحه=27@
را بر می‎انگیزد و اینها را از سرزمین هایشان بیرون می‌کنند.
اینها هیچ‌گاه روی این مسئله که روزی بالاخره انسان‌ها به آگاهی می رسند، روزی از دست اینها به ستوه می‎آیند، روزی این‎ها تصمیم می‌گیرند که روی پای خودشان بایستند، توجه نداشتند لذا حتی با یک فریب اطمینان بالایی آمدند و شروع کردند به این که مقداری برای اینکه از نیروی انسانی خودشان کمتر مصرف کنند، افرادی از مردم این کشورها را آموزش دادند البته با آن اهدافی که قبلا گفتیم اما در مواردی جریان بعکس شد.
افرادی از این کشورها را به مدارس و دانشگاه های خودشان بردند و اینها بعدا رهبران نهضت های علیه استعمار شدند البته این‌گونه افراد در اقلیت بودند و درصد پائینی این چنین شدند زیرا که اکثرا جذب فرهنگ آنها شدند. ولی همین عده معدود توانستند توده مردم را به کمک آن آگاهی فطری و به دلیل آن استثمار و خفقان شدید، رهبری کنند و جنبش هایی را به وجود بیاورند. شما نگاه کنید اکثر رهبران جنبش های علیه استعمار تحصیلکرده های مدارس و دانشگاهای خود آنها بودند و چون امثال این آدمها کم بودند بعد از اینکه مبارزات رشد کرد و دولت‌های اشغالگر قدرت مقاومت را از دست دادند و استقلال به دست آمد نتوانستند آن را حفظ کنند. چون امثال این شخصیت ها بودند که توانستند بااستفاده از نیروهای مردمی علیه قدرت حاکم قیام بکنند و استثمارگران متجاوز را بیرون کنند چون اکثر جذب فرهنگ دولت‌های حاکم جهانی بودند مجددا جریان عملا به شکل دیگری بازگشت زیرا رهبران قیام‌های مردمی و ضد استعمار در اقلیت بودند و پس از مدتی به علت کهولت، مرگ، و... از صحنه خارج می شدند و زمام کارها به دست سرسپردگان می‎افتاد. **زیرنویس=در تاریخ دهه اخیر شاهد بسیاری ازاین‌گونه چرخش ها و انحرافات بودیم به عنوان مثال مصر، اندونزی، پاکستان، مطالعه تاریخ.@.
**صفحه=28@
از اینجاست که استعمار با شیوه‎های نوین و شعارهای تازه به میدان می‎آید. اینبار به گونه‎ای آمدند که امکان آگاهی دادن به مردم توسط رهبران انقلابی از بین رفت و آنچنان ملت‌های محروم بخواب رفتند و فریب عمال استعمار در لباس محلی را خوردند که سال ها طول می کشد تا به این حقیقت پی ببرند.
برای اینکه این بار به شکل در نیامدند که اگر زمانی رهبران انقلابی تصمیم گرفتند به کمک نیروهای مردمی حرکت کنند، مردم امکان آگاهی پیدا کردن را داشته باشند. ما برای تجاوز و تسخیر و تصرف و استثمار کشورهای دیگر که تحت نام استعمار انجام می‌گرفت یک دلیل اقتصادی گفتیم. اما ا ین مسأله یک دلیل مهمتر و اساسی تر دارد که در واقع علت اصلی است و اگر نبود شاید جریان تحقق پیدا نمی کرد. خصلت تجاوزگری افزون طلبی و قدرت طلبی است که در انسان‌ها وجود دارد و به‌خصوص زمانی که فرهنگ متکی بر وحی در جامعه حاکم نباشد. **زیرنویس=الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر... @.
یقینا چنین است که روحیه افزون طلبی و کسب قدرت بیشتر در مردم اروپا به دنبال تضعیف حاکمیت مذهب و مکتب انبیاء نبود. استعمار با این شکل به وجود نمی‎آمد. در صورت حاکمیت مکتب وحی آنها حاضر نبودند برای منافع و کسب قدرت خودشان جنایت کنند. بنابراین یکی از دلایلی عمده‎ای که از قرن 15 به بعد اینها حاضر می‎شدند برای تسخیر و تصرف سرزمین های تازه هرگونه جنایتی را انجام بدهند تضعیف روحیه مذهب و حاکمیت مذهب در آنهاست این استدلال به معنای دفاع از مذهب مسیحیت موجود در اروپا نیست ولی حضور مذهب حداقل تأثیرش این بود که تحولات اجتماعی در دهه‎های اخیر اثبات کننده این حقیقت است که اگر انقلابی نتواند حضور توده‎های مردم را با پشتوانه آگاهی اعتقادی قومی در صحنه مبارزات تضمین کند، دیر یا زود محکوم به شکست است.
**صفحه=29@
مقداری به انسان‌ها این اخطار و هشدار را می داد حتی در همان کلیساها همان کشیش ها و همان برنامه که مواظب خودتان باشید و هشیار باشید و نصیحت ها و مواعظی این چنین، در صورت اصالت می توانست موثر باشد ولی وقتی آن هم به‌طور کلی تعطیل می‌شود دیگر هیچ بشارت و انذاری در کار نیست.
طبیعتا روحیه‎ی سرکشی و طغیان در آنها اوج می‌گیرد. **زیرنویس=با تضعیف نقش مذهب و تأثیر آن کار به آنجا میرسد که کلیسا خود را ابزاری توجیهی برای جنایات دولت‌های متجاوز می گردد برای مطالعه در این زمینه به کتاب نقش کلیسا در ممالک اسلامی مراجعه شود .@.
این مسئله بسیار مهمی است که باید به آن توجه کرد. مهم‌ترین دلیل گسترش استعمار و استثمار همان مسائل انسانی است.
استفاده از موقعیت جغرافیائی و ایجاد پایگاه های نظامی و بازار فروش محصولات.
می دانید که بعضی نقاط از نظر نظامی و طبعا سیاسی اقتصادی از اهمیت ویژه‎ای برخوردار است. لذا دولت ها میلیاردها دلار چه درگذشته و چه در حال خرج می‌کنند و تلاش می‌نمایند که نقاط حساس استراتژیک در جهان یا مستقیما در دست خودشان باشد در صورتی که برایشان امکان نداشته باشد که خودشان مستقیما باشند. یکی از سرسپردگان که صد در صد به او اطمینان داردند در آن نقاط استقرار داشته باشند.
یکی از آن نقاط فوق العاده مهم دنیا ایران است و لذا شما می‎بینید که واقعا برای دنیای شرق و غرب و نظام جمهوری اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربی‎اش به هیچ وجه قابل تحمل نیست. شما مطمئن باشید که تا زنده‎ایم مشاهده خواهیم کرد که نظام استکبار جهانی (امپریالیسم) به‌خصوص دنیای غرب (سرمایه‌داری جهان) به خاطر بازار فروش محصولاتش و مواد خام این منطقه و شرق به خاطر موقعیت سوق الجیشی ایران دست از توطئه علیه ما بر نمی دارد
**صفحه=30@
اینطور نیست که بگوئید کشوری است که با نظام جدیدی تشکیل شده و کاری به کار مردم ما ندارد با ما هم که جنگ ندارند.
در طول این سه قرن نگذاشته‎اند کشوری یا نقطه‎ای از دنیا که موقعیت استراتژیکی داشته است به حالت عادی و آزاد بماند. یکی از دلائل ایجاد کشور اسرائیل در کنار دریای مدیترانه دقیقا همین بوده است که دریای مدیترانه در کنترل آنها باشد تا پایگاهی برای آنها باشند و نبض این منطقه را در دست داشته باشند بدون استثناء تمامی نقاط حساس جهان چنین وضعی را دارند. یکی از ویژگی ها، حفظ این پایگاه ها و دولت‌های دست نشانده و سرسپرده به عنوان پشتوانه سیاسی و اقتصادی در داخل کشورهای خودشان می‌باشد. لذا اگر دقت کرده باشید می‎بینید که هرگاه یکی از این کشورهای وابسته به آنها تحت سلطه در معرض سقوط قرار بگیرد و احساس کنند که احیانا ممکن است از کنترل آنها خارج می‌شود، به وحشت می‎افتند و می دانید که از این جهت به موقعیت سیاسی و اقتصادی آنها لطمه‎ای جبران ناپذیر وارد خواهد شد.
وقتی که جریانات انقلاب اسلامی شکل می‌گیرد و پیش می‌رود و در نهایت به سقوط رژیم وابسته منتهی می‌شود و بعد حرکت جدیدی را شروع می‌کند ملاحظه می‌کنید که قدرت اقتصادی امریکا در دنیا روز به روز افت پیدا می‌کند، ارزش دلار مرتبا پائین می‎آید در داخل آمریکا دولت دیگر از پشتیبانی گذشته برخوردار نیست، در انتخابات اخیر رئیس جمهوری امریکا حدود 15% از مردم کمتر شرکت کردند و چهره‎ها تغییر می‌کند. شعارها و تاکتیک ها با حفظ ماهیت و بافت اصلی عوش می‌شود و این نشانه تزلزل در سیستم و نظام امپریالیستی است. **زیرنویس=تحولات سیاسی جهان بعد از انقلاب اسلامی در ایران نشان دهنده ترس و وحشت ابرقلدران جهان از دولت‌های مستقل و مردمی است به‌خصوص که این انقلاب طرفدار و حامی مستضعفین می‌باشد.@.
**صفحه=31@

جلسه دهم
طرق جلوگیری از سقوط استعمار
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم. **زیرنویس=ای مردم: ما شما را از نوع زن و مرد آفریدیم. و شما را به صورت ملت‌ها و قبائل (گروه ها و دسته‎ها) گوناگون قرار دادیم تا اینکه یکدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما نزد خدا باتقوی ترین شماست. (سوره حجرات آیه 13) .@.
در قرن نوزدهم به‌طور عمده دو جریان تازه در دنیا شکل می‌گیرد، که استعمار برای جلوگیری از سقوط و تحکیم مواضع و بقاء منافع خود تشخیص داده بود باید این دو حرکت انجام گیرد.
1- ایجاد مکتب ها و مذاهب و گروهها و دستجات مختلف.
دولت‌های استعماری احساس کردند که در درازمدت نیاز به تشکیلاتی دارند که در درون کشورهای زیرسلطه رخنه کنند، تا با یک نظم سازمانی و برنامه ریزی شده، هدف های آنها را در این کشورها پیاده کند، آنها متوجه شدند که با توجه به اقلیتی که هستند در مقابل اکثریت عظیم توده‎های مردم جز با کار تشکیلاتی و برنامه‎ایی نمی‎توانند در مقابل حرکت‌های عظیم مردمی بایستد. آنها احساس کردند که باید به نحوی نیروها را تجزیه کنند، تا از تجزیه آنها بتوانند بهره‌برداری لازم را بکنند.
در کشورهای مختلف با توجه به جغرافیای مذهبی و نژادی گروه‌های مختلفی را به وجود آوردند که این جریان تاکنون ادامه
**صفحه=32@
دارد، مهم‌ترین سازمانی که در این رابطه شاید بتوانیم بگوئیم و در عین حال خطرناک ترین سازمان جهانی است که در طول مدت موجودیت خود بزرگترین خدمت را به استعمار جهانی کرده است. اگر گفته شود که حتی در حال حاضر گرداننده بسیاری از سیاست ها و سیاستمداران شرق و غرب می‌باشد، شما تعجب نکنید سازمان فراماسونری یک تشکیلات بسیار پیچیده و عظیمی است که احیانا با توجه به مدارکی که به دست آمده و تحلیل‎هایی که بر اساس این مدارک شده چه بسا گرداننده صهیونیزم هم در نهایت همین سازمان فراماسونری است. البته این موضوع نیاز به کنجکاوی، تلاش، مدارک، و تحلیل‎های بیشتری دارد.
**زیرنویس=بر اساس اطلاعاتی که بدست آمده و تا حدودی می توانیم حدس بزنیم مهم‌ترین مدرک برای این مسئله و تحقیق برای این موضوع که شاید بخواست خدا امکان داشته باشد روزی این مدارک منتشر بشود و برای همه ما قابل استفاده باشد پرونده سردبیر مجله خواندنی هاست که این فرد هم در فراماسونری بوده و هم با صهیونیزم ارتباط داشته و هم با امریکا در رابطه بوده، با دربار پهلوی تماس داشته و با انگلستان کار می کرده است. این پرونده از ارزش سیاسی فوق العاده بالایی برخوردار است.@
جالب این است که بطور عمده استراتژی و خط‌مشی در این کشورها این بوده که نیروهای مردمی را تجزیه کنند. جاسوسی و کسب اطلاعات مهم‌ترین خدمتی است که فراماسونری برای دولت‌های استعماری انجام می‎دهد. **زیرنویس=فراماسونری از پیچیده ترین موضوعات تاریخی- سیاسی است. زیرا کمتر کسی از آنها حاضر شده است که اسرار درونی آن را به‌طور کامل فاش نماید. البته طبق مدارک موجود، امکان چنین کاری تقریبا نزدیک به صفر بوده است چون اگر کسی تصمیم بر چنین کاری داشته باشد قطعا کشته و یا ربوده می‌شود. در سالهای اخیر چندین کتاب پیرامون این جریان نوشته و چاپ شده است که تا حدودی میتوانند اطلاعاتی اجمالی در اختیار ما قرار دهند. با این توجه که بعضی از آنها اصالت ندارند و صرفا به منظور انحراف افکار عمومی و گمراه کردن مردم نسبت به سازمان فراماسونری بوده است.@.
**صفحه=33@
از قرن نوزدهم شاهد به وجود آمدن احزاب سیاسی در لباس مذهب مثل بهائیت در ایران، قادیانی ها در پاکستان هستیم ایجاد گروه‌های سیاسی- شبه مذهبی یکی از خطرناکترین کارهائی می‎باشد که استعمار جهانی تاکنون انجام داده است زیرا علاوه بر انحراف افکار مردم از مذاهب وحی و القاء ایدئولوژی‎های پست مادی، بزرگترین پایگاه جاسوسی و نفوذ در دستگاه حاکمه کشورهای دیگر بوده است.
**زیرنویس=در رژیم وابسته پهلوی، با اینکه بهائیها اقلیت بسیار کوچکی را در ایران تشکیل می‌دادند، عملا بسیاری از پست های حساس و کلید کشور در دست آنها و یا افراد تحت نفوذ آنها بود. بطوری که گاهی در محافل خصوص خود ادعا می‌کردند ایران توسط بهائی ها اداره می‌شود.
بهائیت، فراماسونری و صهیونیزم تشکیل مثلثی را می‌دهند که اولا یک خصلت مشترک ضد مردمی، تجاوز طلبی و استثماری دارند، ثانیا در بسیاری از جریانات هشتاد ساله پس از مشروطیت نقش مهمی به نفع استعمار جهانی ایفا کرده است. در اینجا به کلیه دست اندرکاران در نظام جمهوری اسلامی این توجه و تذکر را می‌دهیم و لازم است که آنها این موضوع را جدی تلقی کنند. باید با تمام نیرو و به‌طور مستمری برای ریشه کن کردن این مثلت جنایت، جاسوسی و چپاول تلاش نمود تا ریشه‎های سرطان گونه آنها قطع و نابود گردد.@.
**صفحه=34@
فرقه‎های متعدد صوفیه و دراویش یکی از پایگاه های مهم استعمار بوده و جالب است که بسیاری از سران رژیم گذشته با دستگاه‌های خانقاه ارتباط مستقیم داشتند.
**زیرنویس=نصیری، جلاد معروف ساواک و یکی از مهره‎های امپریالیسم جهانی، اقبال، فراماسون کهنه کار و از چهره‎های مشهور و مورد اعتماد استعمار و دهانفر امثال آنها از مریدان پر و پا قرص خانقاه صفی علیشاه این پایگاه جاسوسی بهائیت، فراماسونری و صهیونیزم بودند .@.
شما می دانید که دراویش از طرفداران سرسخت رژیم‎های وابسته در ایران بودند و دشمنان سرسخت روحانیت شیعه بودند بعد از جنبش تنباکو تضعیف روحانیت و منزوی کردن آنها به عنوان اصلی استراتژیک برای استعمار جهانی به شمار میرفت. دراویش یکی از عوامل و ایادی اجرای این اصلی بودند. به این ترتیب سرسپردگی و حمایت کامل خود را از دولت‌های ضد اسلامی نشان می‌دادند. این‌گونه فعالیت ها برای تضعیف تشکل مردم و تضعیف آگاهی سیاسی و وحدت مردم بوده است.
ایجاد جریانهای عمومی علیه نظام‌های وابسته به عنوان یکی از فعالیت های مهم و مستمری بود که از اوایل و اواسط قرن نوزدهم شروع شدو رشد نمود. انواع و اقسام سازمان‌های سیاسی برای خنثی کردن این جریان و انحراف آنها از راه اصیل خود بوجود آوردند.
یک تحلیل عمومی وجود دارد که حزب توده سرسپرده‎ی مسکو می‌باشد. حزب توده یک سازمان مارکسیستی است. حزب توده را شوروی تقویت می‎کند. جالب این است که می‎بینیم همین حزب توده از طریق شوروی و با اسم مارکسیستم منافع امریکا در ایران را در مواقع حساس حفظ می‌کند. اینطور نیست که همیشه یک وظیفه مستمری داشته باشد اینها در مواقع حساس وظیفه‎ای به عهده‎شان گذاشته می‌شود و همانجا ضربه خودشان را می‎زنند. وقایع سالهای 32 و جریاناتی که بعدها در مقاطع مختلف داشتیم و مواضعی را که حزب توده در مقابل آنها اتخاذ می‌کند اثبات کننده این حقیقت است. **زیرنویس=بر اساس تحلیل های موجود، بعد از پیروزی مرحله‎ای انقلاب اسلامی در ایران، حزب توده ایران موظف شد تا خود را طرفدار و حامی جمهوری اسلامی معرفی کند تا بتواند در فرصت مناسب و دور از درگیریهای روزمره، نیروهای خود را تشکیل و آموزش دهد و افراد جدیدی را عضوگیری و سازماندهی نماید. در این ضمن اطلاعات لازم را از قسمت های مختلف کشور به دست آورد، مهمتر از همه  اینها در این مدت با تبلیغات عوامفریبانه و حساب شده خود بتواند آثار کارهای گذشته حزب را از اذهان مردم دور نماید.@.
**صفحه=35@
تجربه مثبت قرن نوزدهم، برای استعمار این موضوع را به صورت اصلی در سیاست خارجی خود قرار داد که اگر آنها سازمانها و احزاب متعدد وابسته به خود داشته باشند. در اشکال مختلف اقتصادی، سیاسی، مذهبی، مخفی و علنی، در فرصتهای مناسب می توانند با استفاده از گروهی جریانات را به نفع خود هدایت کنند. چه بسا سازمانی ده‌ها سال به‌طور مخفیانه از طرف آنها تقویت و تغذیه فکری می‌شود. تا روزی بتوانند در یک موقعیت حساس از وجود آن بهره‎برداری کنند. انقلاب اسلامی و نقش جبهه ملی نمونه خوبی از این جریان است. در سالهای 38 و 39 پس از انشعاب های پی در پی و منزوی شدن جبهه ملی، در یک تحلیل به این نتیجه می رسند که امکان موفقیت و به دست گرفتن قدرت به‌خصوص بعد از سال های 41 و 42 وجود ندارد.
عملا در داخل کشور فعالیتی از خود نشان نمی‎دادند. البته تعدادی در خارج از کشور فعالیت های پراکنده‎ای انجام می‎دادند که آن هم نتیجه چشمگیر و مطلوبی برای آنها نداشت ولی امریکا از دور مراقب و مواظب آنها بود و همچنان برای زمانی که شاید ضرورتها اقتضا کند، زیر نظر گرفته بود. تماس ها و کمک های مخفیانه قطع نمی‎گردیدند. در سال های 55 و 56 هم زمان با رشد آگاهی سیاسی و مذهبی در میان توده جوان ایران
**صفحه=36@
و اوج گرفتن دیکتاتوری حاکمه بر ایران، امکان شعله ور شدن آتش انقلاب و سرنگونی رژیم چندان بعید نبود. به‌خصوص که امریکا بر اساس تحلیل هایش تصور میکرد که در صورت وقوع انقلاب حتما یک جنبش کمونیستی زمام امور کشور را به دست خواهد گرفت. از طرف دیگر به دنبال کنفرانس هلسینکی و سیاست جدید امریکا شمار حمایت از حقوق بشر در تبلیغات جهانی با سر و صدای زیاد، گوش مردم را پر کرده بود. امریکا با محاسبه مجموعه نیروها به این نتیجه رسید که زمان مناسب برای بهره‌برداری جبهه ملی فرا رسیده است.
مهره‎ها و چهره‎هایی که سال ها به فراموشی سپرده شده بودند، ناگهان در صحنه سیاسی ظاهر می‌شوند. حرکت‎های انقلابی مردم به رهبری امام خمینی و روحانیت مسئول در مطبوعات و رسانه‎های گروهی به نام جبهه ملی معرفی می‌شود. هدف آنها حفظ قانون اساسی و نظام شاهنشاهی بود. تمامی شعارها و تحلیل های جبهه ملی بر این محور قرار می‌گیرد. از طرف دیگر انقلاب اسلامی به سرعت اوج می‎گیرد و از کنترل آنها خارج می‎شود. رهبران جبهه ملی تلاش می‌کردند تا شعار واژگونی رژیم و پایه گذاری جمهوری اسلامی تحت الشعاع آزادی انتخابات و حذف دیکتاتوری قرار گیرد. ولی رهبری آگاهانه و قاطع امام خمینی و حرکت ملیونی توده‎ای مردم مسلمان آنها را منزوی و به کنار می‎زند.
پس از سقوط رژیم شاهنشاهی و طرد کلیه گروه‌های وابسته ماهیت واقعی آنها روز به روز روشن تر شد. بختیار، قاسملو و امینی و سایر عناصری که سالها آمریکا آنها را به عنوان حامیان بظاهر ملی بدانها امید داشت، بدور یکدیگر در خارج از کشور جمع شدند و فعالیتهای خرابکارانه و توطئه‎های گوناگون برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی که خواست واقعی مردم بود به کمک عمال و ایادی خود را در داخل کشور رهبری کردند و با صرف میلیاردها دلار اموال بغارت رفته ملت ایران هر روز به تلاش های خود می‎افزایند و تشنجات را در گوشه
**صفحه=37@
و کنار و کشور گسترش می‌دهند.
**زیرنویس=گو اینکه وحدت و هشیاری انقلاب مردم و رهبری انقلاب توطئه‎های آنها را نقش بر آب می‌کند. و مکرو و مکر الله والله خیرالماکرین. (دشمنان حیله‎ها می‎چینند که بالاترین تدبیر کننده خدا است تمامی توطئه‎های آنها را خنثی و نقش بر آب می‎کند) .@.
2- القاء افکار ملی گرایی
در فرهنگ قرآن ملت به معنای مذهب است. ملت ابراهیم یعنی دین ابراهیم، ملت مسلمان که میگویند. تعبیر و اصطلاحی است از امت اسلام و در اینجا ملت به معنای قرآنی آن بکار نرفته است. ملت به مجموعه‎ی انسانهای گفته می‌شود که دارای اعتقادات معینی هستند. لذا در فرهنگ اسلامی ملت ایران، ملت پاکستان، ملت عراق معنا ندارد. ضمن اینکه ممکن است ما با کسی که در امریکای جنوبی زندگی می‌کند هم ملت باشیم ولی با این همسایه بغل دستیمان که از نظر مذهب با او اختلاف داریم از یک ملت نباشیم. در فرهنگ سیاسی ملت به مجموعه انسان هایی که در داخل مرزهای سیاسی شناخته شده زندگی می‎کنند گفته می‎شوند. مجموعه مردمی که از شمال تا مرز شوروی از جنوب تا خلیج فارس، از شرق تا مرزهای پاکستان و افغانستان و از غرب تا مرزهای ترکیه و عراق زندگی می‎کنند در فرهنگ سیاسی ملت ایران می‎گویند. جالب این است که این معنای ملت که به‌خصوص روی آن زیاد هم تکیه می‌شود از قرن نوزدهم است که رواج پیدا می‎کند و تقریبا در عرف بین‌المللی به رسمیت شناخته می‎شود.
استعمار عده‎ای آدم تربیت می‎کند و در سراسر دنیا آنها را پخش می‌کند در کشورهای عربی مثل میشل عفلق‎ها و امثال
**صفحه=38@
اینها هستند که می‎نشینند تحلیل و تفسیر می‌کنند، کتاب مینویسند و تئوری می‌دهند که امت عرب همان امت اسلام است. کتاب مفصلی در اثبات اینکه امت عرب همان امت اسلام است عربیت با اسلام هیچ تناقضی ندارد چاپ  و منتشر می‎کنند. **زیرنویس=برای مطالعه بیشتر و آشنایی با این‌گونه افراد و تالیفاتش در دنیای عرب به کتاب تاریخ سیاسی عرب نوشته حمید عنایت مراجعه شود.@.
یکی از نویسندگان معروف ترکیه کتابی نوشته و منتشر کرده است برای اثبات این موضوع که ما میتوانیم پایبند اصول ترکی و پان ترکیسم خودمان باشیم و در عین حال مسلمان هم باشیم، و بایان عربیسم هم هیچ رابطه‎ای نداشته باشیم.
اینطور نیست که ما فکر بکنیم که از قرن نوزدهم است که در میان یک سری از انسان‌ها این تفکر بوجود می آید ما که در داخل این مرزهای مشخص جغرافیایی زندگی می‎کنیم با انسانهای دیگر فرق داریم یا نداریم. این طرز تفکر قبلا هم وجود داشت منتهی قبلا بیشتر به شکل نژادی و یا منطقه‎ای بود.
جزیره العرب خودش یک ملت بوده بعد در داخل شبه جزیره باز اقوام مختلف و عشیره‎های مختلف زندگی می‌کردند. آیا چنین بوده است که از نظر جغرافیایی مشخص بکنند و بگویند اینجا اردن و افراد آن ملت اردن و در جوار آن کشور عراق و ساکنین آن ملت عراق می‌باشند؟ هرگز چنین نبود بلکه مرزها حدودی بود یعنی قراردادی هم نبود مثلا می‌گفتند مرز ایران وافغانستان آن کوههاست همین. اینطور نبود که بیایند دقیقا از نظر جغرافیایی مشخص کنند و سازمان جغرافیایی عریض و طویل این خطوط را معین نماید و بعد یک سازمان بین‌المللی ناظر بر این کار باشد.
از قرن نوزدهم این مسئله به تدریج رواج پیدا کرد. جالب این است که ماکیاول پایه گذار روش سیاسی مدون استعمار جهانی طرفدار شدید ملیت را عامل بقاء و دوام می‎داند و
**صفحه=39@
معتقد است هر دولتی اگر بخواهد دوام پیدا بکند باید روی مسئله ملیت کار بکند. **زیرنویس=ناسیونالیزم و مبارزات ضد استعماری کشورهای آفریقای شرقی نوشته دکتر مسعود انصاری .@.
در قرن هیجدهم درگیری های شدید در اروپا بین کشورهای استعماری در می‎گیرد. همچنین درگیری های آنها بر سر تصرف مستعمرات هم شدت پیدا می‎کند. چه جنگهای درون اروپا و چه جنگهای برون اروپا باعث یک درگیری گسترده می‎شود.
دولت ها برای اینکه بتوانند قدرت پیدا کنند برای اینکه بتوانند انگیزه‎ای در افراد به وجود آورند تا از دولتشان حمایت نمایند تا بدینوسیله مخالفین خودشان را به عنوان این که مخالف مصالح ملت عمل می‌کنند سرکوب کنند. مسئله ملیت را خیلی بها دادند و برایش تبلیغ کردند و بر روی آن تأکید نمودند و آنر ا به عنوان یک اصل از اصول زندگی نوین انسانی معرفی کردند گفتند «اگر تو انسانی و در نقطه‎ای از دنیا زندگی می کنی پس بنابراین متعلق به ملتی می‎باشی و تو باید براساس اصل ملیت حامل دولت خود باشی» تا به این ترتیب دولت ها اقتدار پیدا بکنند و بتوانند در مقابل هم بایستند. زیرا که قبل از این جریان توده‎ی مردم اروپا انگیزه‎ای برای شرکت در جنگها نداشتند. این جنگ ها را جنگ قدرت های حاکم برای به چنگ آوردن منافع بیشتر و قدرت و سلطه بیشتر می‎دانستند و مردم خودشان را در آن سهیم نمی‎دانستند بنابراین فعالانه هم در آنها شرکت نمی کردند.
مسئله ملیت را به این دلیل مطرح کردند که مردم را در جریانات درگیری ها فعالانه شرکت دهند. وقتی که دولت فرانسه احساس می‌کند که از طرف دولت‌های مجاور مورد تهدید قرار گرفته است و می‎
**صفحه=40@
خواهد سرباز جمع بکند، یک ارتش مقتدر درست بکند تا بتواند در مقابل آنها بایستد. باید در مردم انگیزه‎ای برای پیوستن به ارتش و دادن مالیات باشد، باید دولت مقتدر باشد تا بتواند دفاع یا تهاجم نماید. عامل این قدرت را ملیت می‎دانستند. لذا ملت و ملیت در قرن هیجدهم در اروپا اهمیت پیدا می‌کند. جالب این است که کشورهایی از سه نژادو چند زبان مختلف یک دولت را تشکیل می‌دهند. از این زمان است که دولت به موضوع مرزها و ملت‌ها تکیه می‌کنند، و چنین استدلال می‌نماید که اگرچه ما از چند نژاد و مذهب گوناگون تشکیل شده‎ایم، اما تشکیل یک ملت را می‌دهیم، بر این اساس برای حفظ ملیت باید قیام کرد و دولت را تقویت نمود. تا قبل از این جریان آنچه اساس و روابط انسان‌ها را معین میکرد مذهب و فرهنگ انسانی بود. وحدت فکری و مذهبی عامل تعیین کننده روابط مردم و پیوند بین آنها را تشکیل میداد.
اتفاقا در طول تاریخ به اثبات رسیده است که تنها این‌گونه وحدت است که در درازمدت عامل پایداری و عمق روابط بوده است و هرگونه وحدتی جز  در چارچوب مکتب و مذهب، تاکتیکی و تصنعی می‌باشد. نکته مهم در اینجا همزمانی تضعیف نقش مذهب و تقویت حاکمیت ملت است که مذهب کنار زده می‌شود و نقش اجتماعی خود را از دست می‌دهد. مرزهای جغرافیایی به عنوان ملاک و معیار برای هویت افراد و جدا کردن آنها از دیگران قرار می‌گیرد. پس از تثبیت اصل ملیت و ملت گرایی در اروپا و ظهور آثار مثبت آن برای دولتها در قوام و اقتدار آنها، و پس از تدوین این تئوری بعنوان پشتوانه قدرت حکومتها، نوبت به استفاده از آن به عنوان یک سلاح در جهت استعمار فرا میرسد، دولت‌های استعماری اروپا برای جدا کردن مردم و تحکیم موقعیت خود در سرزمین های مستعمره و تحقق حربه همیشگی خود، یعنی تفرقه بیانداز و حکومت کن، اعتقاد به ملیت و اصالت آن و مستلزم شدن به آن را در کشورها تبلیغ نمودند. دست پروردگان و نوکران بی جیره و با جیره خود را بسیج کردند تا در جهت آن تلاش نمایند. اگرچه در اروپا حاکمیت
**صفحه=41@
و نقش مذهب تضعیف شده بود ولی در بسیاری از کشورهای زیر سلطه، به‌خصوص مناطق مسلمان نشین، اسلام هنوز در توده‎های مردم نفوذ و حضور داشت. تئوریسین‎های استعمار دست به کار شدند تا بین اسلام و روح ملیت و اصالت ملت رابطه‎ای برقرار نمایند. کتابها و مقالات یکی بعد از دیگری چاپ و منتشر شد و هدف همه آنها این بود که ثابت کنند اسلام با ملیت مخالف نیست و پا را از آن فراتر گذاشته و گفتند، اسلام عین ملیت است و آن را یک فریضه دانستند. حدیث ها ساختند و تفسیرها بافتند. حدیث «حب الوطن من الایمان» بعنوان ترجیع بند گفتار و نوشتار آنها قرار گرفت، صرف نظر از اصالت و یا عدم این حدیث آنها غافل از معنای وطن در فرهنگ اسلامی بودند و یا تغافل می‌کردند درحالی‌که ملای رومی در قرن هفتم با اشاره به همین حدیث است که می‌گوید:
این وطن مصر و حجاز و شام نیست++
این وطن جایی است کان را نام نیست

آنها نگفتند که مرزهای ایدئولوژیک هیچگونه رابطه‎ای با مرزهای جغرافیایی و سیاسی ندارد، بلکه اصرار داشتند که این حقیقت را فدای مصالح اربابانشان کنند و بگویند: ما ایرانی هستیم و باید به منافع و مصالح خود فکر کنیم بما چه ربطی دارد که دیگران در چه وضعی هستند؟
**زیرنویس=یکی از دولتمردان دولت موقت انقلاب اسلامی، چند صباحی پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گوید: ما انقلاب کردیم برای خودمان، فلسطینی ها هم برای خودشان انقلاب کنند راستی تنگ نظری و سرسپردگی تا چه اندازه است؟.@.
این منطق و تفکر با تمامی فرهنگ اسلام در تعارض است ولی از آنجا که به فرموده پیامبر اسلام «اذا فسد العالم فسدا العالم» (هرگاه دانشمندان فاسد شوند، دنیا فاسد می‌شود) این قلم به
**صفحه=42@
دستان به کمک اربابانشان از یک طرف و ساده لوحان و بی خبران از طرف دیگر توانستند اثرات سویی در افکار و روابط مردم به‌خصوص مسلمانان به جای گذارند.
**زیرنویس=یکی از دلائل مهم مخالفت و دشمنی دولت‌های کوچک و بزرگ دنیا با انقلاب اسلامی، شکستن طلسم ملیت و ملی گرایی است .@.
به عنوان نمونه ملاحظه کنید تا حدود صد سال پیش در ایران چند تا کتاب راجع به پادشاهان و ایران باستان و آثار آنها نوشته شده بود.
اما از زمانی که قرار می‌شود که این نقطه از جهان به نام ایران را از بقیه جدا بکنند زمین ها را کندند، سفال درآوردند، قبر ساختند، تاریخ درست کردند، ملت ایران، تاریخ ایران، سرزمین ایران و...
گفتند و تبلیغ کردند و حال آنکه مرزهای فعلی با هیچ یک از مرزهای دولت ها در ازمنه گذشته تطبیق نمی‎کند. آیا مرزهای ایران زمان هخامنشیان، ساسانیان و... صفوی و اکنون یکیست؟ الان اگر بخواهی ایران زمانی ساسانی را بگیری که نمی خواند، زمان صفویه را بگیری با این نمی‎خواند ولی برای اینکه یک ایدئولوژی درست بکنند که بر اساس آن ایدئولوژی می توانند یک دولت مرکزی مقتدر به وجود بیاورند ملیت را مطرح کردند.
ملیت (ناسیونالیزم) در قرن بیستم
بعد از جنگ جهانی اول در اروپا مسئله ملیت به اوج خودش می رسد و به صورت مذهب در می‎آید اصلا یعنی اگر تا جنگ جهانی اول ملیت به عنوان یک تاکتیک سیاسی است ولی از جنگ جهانی اول به بعد در اروپا بعنوان مذهب در می‎آید چه کسانی ناجی و دعوت کننده این مذهب می‌شوند؟ هیتلر و موسولینی چرا؟ برای اینکه هیتلر می‌خواهد یک دولت مقتدر از درون ویرانه‎های آلمان در جنگ جهانی اول به عنوان یک قدرت دو مرتبه بیرون بکشد برای
**صفحه=43@
این کار انگیزه ملیت و نژادپرستی قرار می‌گیرد. لذا می‌گوید آلمان برتر از همه، نژاد ژرمن خالص تر از همه، حکومت به دست نژاد ژرمن و... این را به عنوان یک انگیزه مطرح می‌کند برای ملت آلمان. درحالی‌که جالب این است که همه نژاد ژرمن در آلمان جمع نشده بلکه مقداری از آنها در سوئیس سکنی دارند و همه آلمانی ها هم یکپارچه از نژاد ژرمن نیستند. ملیت و نژاد صرفا یک حربه قدرت قرار می‌گیرد و عامل تبلیغات می‌شود.
در کشورهای مستعمره ملیت ابتدا باز برای ثبات و استقرار حکومت در آن کشورها مقداری مطرح می‌شود. از آن تبلیغ می‌شود. اما وقتی که جریانات نهضتهای استقلال طلبانه شروع می‌شود و شروع به رشد می‌کند حربه ملیت این بار برای جلوگیری از گسترش انقلاب به کشورهای دیگر به کار می‌رود. به این ترتیب که به ایرانی می گویند: تو ایرانی هستی تو چکار داری با عرب ها، اگر غرب زدگی است بد است، عرب زدگی هم بد است. در نتیجه دیواری بلند و محکم بین خودمان و عرب ها کشیدیم.
ما از تمامی تحولات دنیای عرب و آنها هم به همین ترتیب بر کنار ماندیم. بر اساس یک تحلیل دقیق و همه جانبه، امپریالیسم و استکبار جهانی بعد از دو سال به این نتیجه رسیده است که نفت از دست رفته ایران را با کم کردن مصرف جبران می‎کنیم و یا از جای دیگر تهیه می‌کنیم و یا نوعی انرژی جانشین برایش تهیه می‌کنیم. بازار پنجاه میلیارد دلاری وسائل مصرفی، سرمایه‎ای، لوکس و تجملی را با برنامه ریزی و تغییر در ترکیب محصولات و بازارها جبران می‎کنیم. اگرچه این کار ده سال به طول انجامد بالاخره چنین تغییر و تحولی باید صورت بگیرد. ایران به عنوان یک نقطه استراتژیک دنیا که دست هر کدام از شرق و غرب بود به عنوان یک ابزار قدرت مهم بود که آن هم با انقلاب اسلامی در ایران از دستشان خارج شد. زیرا که شعار این انقلاب نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی است. جریان تا اینجا تا حدی قابل
**صفحه=44@
تحمل و جبران است. اما پس چرا اینها دائما علیه این انقلاب توطئه می‌کنند و مخارج سنگینی را متحمل می‎شوند. البته اینهایی که گفته شد فکر نکنید بی اهمیت است و آنها به این راحتی می توانند از آن صرفنظر کنند. هرگز چنین نخواهد بود، ممکن است آنها استدلال کنند که ما می توانیم برنامه ریزی کنیم و در ظرف چند سال ترکیب تولید و بازارهایمان در جهت مناسب با منافع خود تغییر دهیم. اما چه عاملی است که به هیچ وجه حاضر نمی‌شوند دست از ایران بردارند؟ کجای دنیا و در کجای از تاریخ قرون اخیر سراغ دارید که این مقدار علیه یک مملکت و یک دولت توطئه کنند؟
حوادثی که در ایران اتفاق می‎افتد، در کمتر نقطه‎ای از دنیا دیده می‌شود. در اینجا ما شاهد هماهنگی و همکاری گروه هایی هستیم که اجتماع آنها به نظر محال میرسد. وحدت عمل چپ ترین گروه‌های چپ تا راست ترین گروه‌های راست از عجائب جریانات سیاسی دنیا است. البته با توجه به ویژگی‌های انقلاب اسلامی ایران تا حدودی این تضاد قابل درک می‌شود وحشت دولت‌های شرق و غرب از انقلاب اسلامی ایران به خاطر ایدئولوژی خاص آن است. زیرا اسلام مرزهای جغرافیایی را به رسمیت نمی‎شناسد. هر مسلمان در هر نقطه دنیا نسبت به همه مسلمین احساس مسئولیت می‌کند و به این ترتیب پیوند و ارتباطی ناگسستنی میان قریب یک میلیارد انسان روی کره زمین برقرار می‌شود.
آنها نه تنها نسبت به خود بلکه نسبت به همه انسان‌ها خود را مسئول می‌دانند. مسلمین بر اساس جهان بینی توحیدی همه‎ی انسان‌ها را بنده‎ی خدا می‌دانند و معتقدند که بندگان خدا باید از هر گونه قید اسارت آزاد باشند و در نهایت قوانین الله باید بر روی زمین حاکمیت پیدا کند. هیچ انقلابی را نمی‎شناسیم که پس از پیروزی مرحله‎ای صریحا در دنیا الام کند که ما انقلابمان را به تمام دنیا صادر خواهیم کرد صدور انقلاب بر اساس اعتقاد به اسلامی بودن آن است. به همین دلیل است که ابرقلداران ما را تهدید می‌کنند و علیه ما دست به جنگ میزنند
**صفحه=45@
تا ما موفق به صدور انقلاب نشویم. اگر از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی در ایران وفاداری و حمایت خود را از مستضعفین جهان اعلام نمی‎کردیم و رسما با ابر قدرت‌ها بخاطر دشمنی آنها با محرومین جنگ مستقیم و غیرمستقیم خود را آغاز نمی کردیم و اگر پس از دو سال ملت‌های کوچک و بزرگ بخصوص مردم منطقه خاورمیانه به حمایت از انقلاب اسلامی قیام نمی کردند و آن را به عنوان نمونه حکومت ایده آل اسلامی خود نمی‎دانستند و اگر آثار گسترش این انقلاب عظیم اسلامی پایه‎های حکومتهای ضد اسلامی و ضد مردمی منطقه را به لرزه در نمی‎آورد و خونخواران و جنایت کاران جهانی را به وحشت نمی‎انداخت، شاید با احتمالی بسیار ضعیف برای آنها تشکیل حکومتی مستقل از شرق و غرب قابل قبول میبود اگرچه اولین آن در جهان باشد لذا اسلامی بودن انقلاب بزرگترین نقطه قوت آن می‌باشد و دشمن هم از اولین روزهای پس از سقوط رژیم اصرار عجیبی داشت که این ویژگی را از انقلاب حذف کند.
عوامل مزدور و سرسپرده، جیره خواران قدیم و جدید امپریالیسم جهانی تلاش داشتند که نامهای غیر اسلامی مانند جمهوری ایران، جمهوری دمکراتیک ایران، جمهوری ملی ایران و جمهوری مردم ایران را برای نظام جدید تثبیت کند، تا در درازمدت ویژگی اسلامی بودن انقلاب را از بین ببرند. آنها قصد داشتند پس از مدتی که شورا انقلابی مردم گم شد و از صحنه اجتماع بیرون رفتند و احیانا بعضی از رهبران انقلاب به علت کهولت، نقش فعالی نداشتند، با یک کودتا زمام امور کشور را در دست گیرند و روزگار رضاخانی را تکرار نمایند.
علیرغم این تلاش های مذبوحانه نه تنها مردم ایران همچنان در صحنه اجتماع حاضر و ناظر می‌باشند بلکه محرومین سراسر جهان نسبت به آینده انقلاب اسلامی عشق می‎ورزند و مسائل ایران را به دقت تعقیب می‌کند. مردم مسلمان جهان نیز این انقلاب را متعلق به همه مسلمین می‌دانند و رهبر
**صفحه=46@
آن را رهبر تمامی مسلمانان می‌دانند.
**زیرنویس=در سفری که گروهی از ایران جهت توضیح مواضع سیاست‌های داخلی و خارجی به‌خصوص در اروپا در رابطه با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و خنثی کردن تبلیغات مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی صهیونیستی به هند عزیمت کرده بودند شاهد بودند که مردم هند و کشمیر همان شعارهای مردم ایران را می‌دادند و می‌گفتند که این انقلاب متعلق به همه مسلمین است نه فقط مردم ایران .@.
آنها تلقی‎شان این است که انقلاب اسلامی در ایران جریانی است که متعلق به همه می‌باشد و صریحا می گویند اگر شکست بخورد ما هم شکست می خوریم؛ ما هم نابود می شویم، ما هم از بین می رویم. اگر شما تقویت بشوید و باقی بمانید به نفع ماست.
بدین ترتیب روشن می‌شود که مسئله ملیت و ملی بودن (ناسیونالیزم) از کجا و به چه شکل و به چه دلیل ریشه گرفت و سیر آن تاکنون چگونه بوده و الان برای چیست و آینده‎اش به چه دلیل است در زمان دولت موقت بود هنگامی که ما نام را اعلام کردیم و نوشتیم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ایران را ننوشتیم بعد که این اساسنامه را برده بودیم دنباله این اسم ایران را هم نوشتند خط زدیم وگفتیم این فقط مال ایران نیست ما تفکرمان ایرانی نیست ولی این آقایان آرمانهایی را که چاپ کرده بودند برای بعد از این جریان می‌گفتند ایران داشته اینها مسئله است یعنی تمامی اینها جریان زا هست که تو ایران را بنویسی یا ننویسی.
ناسیونالیسم در فرهنگ سیاسی
تعریفی را که از ناسیونالیسم می‌دهند این است، ناسیونالیسم را می‌توان حد اعلام وفاداری به زادگاه بومی و مرزهای جغرافیایی قراردادی دانست که سبب می‌شود هر فردی بستگی عمیق و پابرجایی به وطن، آداب و رسوم ملی و محلی و اقتدار حکومت خود پیدا کند. ناسیونالیسم در حال حاضر در دنیا به عنوان یک ایدئولوژی ورشکسته به تدریج ضعیف می‌شود گو اینکه ایادی استعمار خیلی
**صفحه=47@
برایش تبلیغ می‎کنند، اما واقعیت این است که ملت‌ها هر چه خود به آگاهی بیشتری دسترسی پیدا می‌کنند به این حقیقت پی می‌برند که مسئله ملیت در واقع فریبی می‌باشد تا آنها را از جریانات انحرافی غافل نماید و ملت‌ها نتوانند ارتباط و هماهنگی و تقویت یکدیگر را تحقق بخشند. به عنوان نمونه ملاحظه کنید در مورد مسأله فلسطین، سالها در ایران طوری تبلیغ می‌کردند که قضیه را صرفا یک بعد عربی به آن بدهند، با این جهت گیری عملا اشغال فلسطین و تشکیل جنایتکارترین حکومت جهان فقط مسئله ای مربوط به صد میلیون عرب نه به هشتصد یا بیشتر ملیون مسلمان می‌شود.
از اشتباهات بزرگ که با ناشی از ضعف بینش تاریخی و سیاسی و یا ضعف بینش تقلید اسلامی بوده است سازمان آزادیبخش فلسطین هم ناخواسته در دامن این توطئه افتاد که به این مسئله رنگ عربیت بدهد، البته اخیرا یک مقداری سعی می‌کنند که جهت مذهبی این جریان را تقویت کنند و به آن بهای لازم را بدهند ولی به‌طور معمول جنبه عربیت این فاجعه عظیم برای آنها بیشتر مطرح است و چه بسا که یکی از مهم‌ترین دلائل عدم پیشرفت مهم در جهت حل مسأله همین بی توجهی و ضعف است. ما با شناختی که از اسلام و تاریخ استعمار داریم و به تجربه برای ما ثابت شده که اگر یک ایدئولوژی بخواهد در مرزهای جغرافیایی محصور شود در همان مرزهای جغرافیایی خفه می‌شود. لذا باید سعی کرد که بعد جهانی آن را حفظ کرد اتفاقا جالب این است که از ویژگی‌های اسلام جهانی بودن آن است و به همین دلیل جهانخواران امپریالیسم از گسترش اسلام و شناخت آن توسط توده‎های ملیونی مسلمانان جهان وحشت دارند.
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی. مردم ما شما را از مرد و زن خلق کردیم، اختلاف نژاد، قبیله، مذهب و... مطرح نیست تا به عنوان امتیاز و یا نقطه ضعفی محسوب گردد. و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا. آیا این گروه، گروه شدنها به منزله‎ی امتیاز است، نه به منزله سلب مسئولیت
**صفحه=48@
است که تو نگویی من عربم و نسبت به غیر عرب مسئولیتی ندارم یا غیر عربم و نسبت به عرب مسئولیتی ندارم این حرف ها نیست. لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم. از نظر ما معیار و ملاک سنجش انسان‌ها و ارزش گذاری آنها، تقوی است. تقوی به عنوان بهترین شاخص شناخت ارزش ها از دیدگاه اسلام مهم‌ترین معیار قرار گرفته است.
**زیرنویس= اَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ و رِضْوان خَيْرٌ اَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُف هار فَانْهارَ بِه فى نارِ جَهَنَّمَ
آیا کسی که بنیان و اساسی را بر پایه تقوی خدا و رضایت او بسازد بهتر است یا کسی که بنیان و اساسی را بر پایه‎ای سست که در کنار جریان سیل قرار گرفته که رو به ویرانی گذارد که سرانجام آن بنا (حرکت) در آتش دوزخ است؟ .@.
بنابراین طرح مسائلی چون نژاد، قومیت، گذشته‎های تاریخی و مرزهای جغرافیایی که تاکنون فجایع وخسارتهای زیبانبار و جبران ناپذیری برای ملت‌ها داشته است، نه تنها مشکلی از مشکلات آنها را حل نمی‌کند بلکه ابزاری برای ادامه‎ی چپاول و اسارت ابر غارتگران جهانی است.
**زیرنویس=جریاناتی که بعد از پیروزی مرحله‎ای انقلاب اسلامی در ایران گذشته بخوبی نشان می‌دهد که گروه‌های انحرافی و وابسته در مقابل سیل بنیان کن توده‎های ملیونی به رهبری امام خمینی و با اعتقاد به اسلام که به تدریج تمامی نظام ها و سیستم های جهانی را زیر سوال و ابهام می کشد و به تدریج اساس و بنیان آنها را که بر پایه‎های سست بنا شده است را متزلزل می‌کند کاملا تئوری خود را باطل شده و موجودیت خود را نابود شده می‌دانند لذا جریان ملیت و ملی گرایی و مطرح کردن چهره‎های معروف ملی در گذشته را مورد توجه قرار داده و سعی در تقویت آنها دارند تا بدین وسیله شاید با انحرافی که در اسلامی بودن انقلاب به وجود می‎آورند بتوانند در آینده این حرکت را به بن بست و شکست بکشند 14 اسفند 1359 در دانشگاه تهران
**صفحه=49@
گوشه‎ای از این توطئه بوده است که به خواست خداوند و رهبری آگاهانه امام و هوشیاری مردم خنثی شد، گو اینکه برای نابودی ریشه‎های فاسد و گندیده آن فاصله زیادی داریم.
**صفحه=50@

جلسه یازدهم
جمع بندی مطالب گذشته
مطالبی را که در این فصل مطرح می‌کنیم، در واقع یک نوع جمع بندی از مجموعه مطالبی است که تاکنون گفته‎ایم، و نشان دادن نمونه‎ای از آنچه را که به عنوان ویژگی‌های امپریالیسم مطرح کردیم. برای اینکه اگر مطالب ما همراه با نمونه‎های مستند و عینی باشد، طبعا هم به فهم مسأله کمک می‌کند و هم اثبات صحت و عدم صحت موضوع را آسان می‌کند.
در این قسمت، مجموعه حرکتهائی را که ا مپریالیسم جهانی در طول دو سال و اندی در ایران انجام داده است، مورد بررسی قرار می‌دهیم، تا بتوانیم با دریافت هایتان و با تحلیل‎هایی که از مسئله می‌شود، کل حرکت را به خوبی شناسایی و بعد مواضع مناسب را با آن اتخاذ کنیم.
متأسفانه یکی از اشکالات بزرگ ما، چه در گذشته و چه در حال، این بوده است که، در مقابل جریان های سیاسی در جامعه‎مان، مواضع حساب شده و منطبق بر واقعیات، کمتر گرفته شده و این موضوع تا حد زیادی به دلیل ضعف شناخت بینش‎ها و روش‌های دشمنان از طرف ما بوده است.
اگر در ابتدای سقوط رژیم گذشته و تشکیل جمهوری اسلامی، این حرکت ها و روش‌ها و بینش ها را می دانستیم و توجه می کردیم، قطعا حرکت ما در طول این دو سال بسیار متفاوت بود از آنچه که امروز داریم و آنچه که امروز به آن رسیده‎ایم. اگر ما می‎دانستیم که اصولا آنها چگونه یک انقلاب را نابود می‌کنند، همچنان که
**صفحه=51@
ما در اینجا تحلیل خواهیم کرد، یقینا هر حرکتی را در همان قدم های اول شناسایی می کردیم و پیش‌بینی حرکت‌های بعدی را می کردیم و مواضع لازم و مناسب با آن حرکت را می‎گرفتیم و در مقابلش می‎ایستادیم. فرضا اگر ما می‎دانستیم که یکی از تاکتیک های اساسی امپریالیسم برای از بین بردن یک انقلاب تکیه بر مسائل رفاهی و برانگیختن مردم برای کسب امتیازات مادی است، تا بدین ترتیب دستگاه اداری مملکت را که به دلیل نظام گذشته فرسوده و نابود شده، همچنان از پا در بیاورد، اگر از روز اول این حرکت را جدی تلقی می کردیم و به مردمان می‎گفتیم که توجه داشته باشید، کشوری و وضعیتی را که جمهوری اسلامی به ارث برده است در چه وضعیتی است.
ما برای مردم اوضاع کشور را از نظر نیروی انسانی ا‎ش، از نظر بی سوادیش، از نظر وضع روستاهایش، از نظر وضع اداریش، از نظر وضع نظامی‎اش، از نظر وضع دشمنان خارجی‎اش، تشریح نکردیم، ما باید به‌طور کامل شرایط و مشکلات خود را به وسائل مختلف میگفتیم، و آنقدر این موضوع در جامعه باید مطرح شده باشد که بگوش یک عده زیادی از مردم رسیده باشد. و کاملا در جریان قرار می گرفتند، تا اینکه نخواهند تمامی آمال و آرزوهای خود را در ظرف یک سال و دو سال انجام شده بیابند. مردم تصور می‌کنند انقلابی صورت گرفته است و کلیه روابط، قوانین، معیار و به‌طور خلاصه نظام گذشته واژگون شده است و ما هم به ساختن نظام جدیدی می‎پردازیم و راحت به پیش می رویم.
امپریالیسم جهانی به دلائل متعددی که گفته می‌شود، با انقلاب اسلامی رو در رو شد و این تقابل و مواجهه همچنان ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. چرا؟ برای اینکه یک تضاد بنیادی بین این نظام و نظام سلطه گر جهانی وجود دارد. و این تضاد با تعارف و توپ و تشر و بخش نامه و التماس و شعار و مذاکرات دیپلماسی و محاصره اقتصادی و سیاسی حل نمی‌شود. اینها تماما یک سری حرکت‌های بسیار بسیار کوچکی است که شاید بتوانند به ما تفهیم
**صفحه=52@
بکنند که شما تضاد اصلی ندارید اما فراموش بکنیم و بعد به تدریج و با فراموش کردن تضاد اصلی، آن خط حرکتی خودشان را در جامعه ما شکل دهند و بعد حاکم بکنند. اینها دلایلی است که امپریالیسم جهانی با ما رو در رو قرار می‌گیرد و این رو در روئی اش همیشگی است. تا ما هستیم او هم هست. شما فکر نکنید با عوض شدن رئیس جمهور فلان مملکت، نخست‌وزیر فلان مملکت. حالا ما قطع رابطه سیاسی کردیم، بحث کردیم، یک هیئتی رفت، یک هیئتی آمد، بعد درست می‌شود. این تضاد اصل است مگر اینکه ما از افکار و ارزش ها و روش‌های خودمان دست برداریم، که در آن صورت تضاد حل می‌شود و طبعا او از توطئه‎هایش علیه ما دست برمی‌دارد طبیعی است که هیچکدام اتفاق نمی‎افتد. زیرا که نه ما حاضریم دست برداریم نه آنها حاضرند تغییر جهت بدهند.
1- اصل دومینو و اصل شتاب را که ما در چگونگی تحلیل سیاسی در اولین فصل این سلسله درس ها مطرح کردیم، یکی از مهم‌ترین مسائلی است که آنها به مقابل با ما برخاسته‎اند. به این ترتیب که می‌داند اگر قرار شود این نظام استقرار پیدا بکند. یک مهره از دستش رفته و فردا مهره دوم و سوم و چهارم، می‌رود و دیگر قابل کنترل نیست. پس باید از همان اول جلویش را بگیرد.
و دیگری اصل شتاب است که، می‌داند اگر قرار بشود که جلوی این جریان را نگیرد هر چه جلوتر برود جریان عمیق‌تر و شدیدتر و حادتر و گسترده تر می‌شود و دیگر نمی‎تواند جلویش را بگیرد. این یک مسأله. تائید این مسئله را شما می‌توانید در افشاگریهایی که از لانه جاسوسی به دست آمده است، ببینید. اسناد لانه جاسوسی بهترین سند هستند. در افشاگری شماره 3 سفیر می‌گوید: ما احساس می‌کنیم که انقلاب اسلامی ایران دارد در منطقه طرفداران زیادی پیدا می‌کند. یعنی تحقق و اثبات اصل دومینو و به دنبالش اصل شتاب.
2- ما قبلا گفتیم که منافع عظیم امپریالیسم در این
**صفحه=53@
منطقه ایجاب می‌کند که ایران را در زیر سلطه خود داشته باشد و این منافع برای آنها قابل چشم پوشی نیست. درست است که ما گفتیم خطر عظیم تری را احساس می‌کنند و آن توده‎ای شدن این انقلاب است، رفتن این انقلاب در میان مستضعفین جهان است. این جریان را واقعا احساس می‌کنند و به جای خود محفوظ، ولی این مسئله را نباید فراموش کرد که امپریالیسم جهانی از منافع عظیمی که در ایران دارند به این راحتی نمی‌توانند چشم پوشی نمایند. مملکتی است سرشار از ثروت هر کدام از این انسانهای این مملکت را اگر بتوانند بخرند، یک معدن است، حتی بیشتر از یک معدن.
تفاوت یک انسان خریداری شده از طرف آنها و در خدمت آنها به عنوان جاسوس و یا هر خدمت دیگری و یک فرد انقلابی علیه آنها اصلا قابل مقایسه نیست. و همین‌طور ثروتهای دیگری که در این مملکت هست.
3- اسلامی بودن انقلاب. آنها احساس می‌کنند که چون ما روی جنبه اسلامی بودن تکیه می‌کنیم به این ترتیب عملا یک پیوندی با یک میلیارد انسان تحت ستم دنیا برقرار می‌کنیم. این یک واقعیتی است که، خودمان هم هنوز نمی دانیم که در میان مردم مستضعف دنیا و به‌خصوص در میان مسلمانان دنیا چه قدر ما عظمت و شکوه داریم. هنوز ما نمی دانیم آنها چقدر به ما وانقلاب ما امید بسته‎اند و چقدر عاشق ما هستند و چقدر برای آنها ارزش داریم.
4- اگر قرار شود که این انقلاب موفق بشود و به هدف های خود برسد و ارگان های لازم و قوانین لازم رابرای اداره خودش تأمین بکند، آیا عبرتی برای همه مردم دنیا نخاهد بود؟ مگر این نبود که بارها و بارها در جریان انقلاب از ما میپرسیدند شما که انقلاب می‌کنید چگونه و با چه نیرو و امکاناتی میخواهید این مملکت را اداره کنید؟ کادرهای متخصص، کادرهای اداری، کادرهای... با شما و فرهنگ شما مخالفند.
**صفحه=54@
شما با چه کسی می خواهید مملکت را اداره کنید. مگر این رهبر ما نبود که فرمود: همانها که انقلاب کردند همانها هم مملکت را اداره خواهند کرد. اگر ما این طلسم و سحر و افسون را بشکنیم و به این موفقیت دست پیدا کنیم که ثابت کنیم همین مردمی که انقلاب کردند همین مردم ارگان ها و نهادهای لازم را برای اداره انقلاب به وجود می‎آورند و به پیش می‌برند، عبرت و نمونه‎ای برای دیگر ملت‌ها نخواهد بود؟
مگر در تحلیل‎های گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی در داخل و امپریالیست های جهانی نبود، که اینها نمی‌توانند مملکت را اداره کنند، اینها تخصص، مدیریت کادرهای لازم را ندارند. اینها روحیه تشکیلاتی ندارند و شش ماه بیشتر مملکت دوام نمی‎آورد. و بعد از شش ماه می توانیم یک حکومت طرفدار خودمان در ایران داشته باشیم. ولی اگر قرار باشد که 6 ماه بگذرد و ده‌ها و صدها شش ماه دیگر هم بگذرد و آنها ببینند که نه، ما توانستیم مملکت را اداره بکنیم و مردم دنیا هم دیدند که توانستیم اداره کنیم، آیا به این فکر نخواهند افتاد که تمام تحلیل هایی که به خورد ما می‌دهند، دروغ است و ما می توانیم انقلاب بکنیم و مملکت خودمان را اداره کنیم. برای اینکه یک ملتی یا انسانی را نابود کنید فقط کافی است که در او این باور را به وجود آورید که تو کسی نیستی، تو چیزی نیستی، تو کاری نمی توانی بکنی، تو نمی توانی، نمی دانی، هنری نداری، تو لیاقت نداری، ولی اگر بر عکس، روحیه، اعتماد به نفس، روح شهامت و شجاعت در او به وجود آوردی، آن وقت می‎بینید که انسان چه آثار عظیم و دگرگونی های مثبت به وجود می‎آورد.
شاهد هستید، دنیا هم می‌داند که علی رغم نابسامانی ها و نارسائی هایی که وجود دارد، در طول این دو سال چقدر ابتکارات و اختراعات جالب شده است که اگر به آنها رسیدگی شود، ما شاید بتوانیم در چند سال آینده از واردات بسیاری از کالاها، بی نیاز شویم، شما هر روز در روزنامه‌ها
**صفحه=55@
می‎بینید که یک جوانی فلان چیز را اختراع کرد. یک کارگری فلان چیز را ساخت. یک استاد دانشگاه فلان ترکیب را کشف کرد اگر قرار بشود اینها گسترش پیدا کند، و امکانات لازم به آنها داده شود و تشویق بشوند، فردا دیگر این مملکت احتیاج ندارد برای نیازمندیهای خودش دست به سوی این و آن دراز کند. این استعدادهای عظیم را به حرکت در می‎آورد و بعد می‌تواند خودش را اداره کند. به این دلائل آنها مبارزه خودشان را علیه جمهوری اسلامی ادامه می‌دهند و هر چه که ما لیاقت و قدرت بیشتری از خود نشان دهیم و بتوانیم ثابت کنیم که این تز غلط است که، ما نمی‌توانیم مملکت را اداره کنیم، مردم نمی‌توانند انقلاب خودشان را اداره بکنند.
حتما باید تحصیل کرده‎ها و متخصصین غربی به این مملکت حکومت بکنند. حتما باید تحصیل کرده ها و متخصصین غربی به این مملکت حکومت بکنند، در آن صورت مرگ حتمی امپریالیسم، آزادی و استقلال ملت‌ها فرار رسیده است **زیرنویس=بنا به اعتقاد ما در صورت تحقق آزادی و استقلال انسان‌ها و ملت‌ها در درازمدت حاکمیت قطعا از آن خدا و قوانین اسلامی است. این شعار انقلاب اسلامی: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی است.@
و امپریالیسم برای جلوگیری از مرگش حاضر است که با هر قیمتی با ما مبارزه کند تا ما نتوانیم این حقیقت را به دنیا ثابت کنیم.
**زیرنویس=چندی پیش با یک مخترعی برخورد کردم. چیزهایی اختراع کرده بود که بسیار عجیب و غریب بود. خیلی با استعداد بود. در زمینه‎های مختلف ابتکارات و اختراعات داشت. در زمینه های کشاورزی، سوادآموزی، ساختمانی، در زمینه سلاحها. به عنوان نمونه ایشان یک طرحی داده بود که سدی را که به‌طور معمول ساختن آن بیست میلیون تومان هزینه برمی‌دارد، ایشان همان سد را اما همان کیفیت تضمین میکرد که با پنج میلیون تومان تمام بکند. منتها یک روشی اتخاذ کرده بود که با به کار بردن این روش تنها یک دهم نیرو و انرژی صرف می‌شد و کیفیت و کمیت نیز حفظ می‌شود. و حتی مصالحی را که به کار می برد خیلی کمتر از مقداری بود که معمولا مصرف می‌شود.
این آدم را ساواک قبلا گرفته بود، 2 سال در سلولی که هیچ کس از آن خبر نداشت نگاه داشته بود و او را تا پای مرگ برده بود و شدیدا معتاد کرده بود و دیگر وقتی دیده بودند مغزش از کار افتاده او را آزاد کرده بودند. این شخص از زندان بیرون آمد و جریاناتی گذشته و وضعش تا یکسال پس از زندان عادی شد، والان یک سری کارهایی را انجام می‌دهد، ملاحظه کنید، هیچ کاری هم نکرده بود، نه کار سیاسی و نه کار دیگر، فقط دیده بودند یک سری اختراعات دارد و ترسیده بودند و این بلا را سرش آوردند. دیگران را هم همین‌طور.
یکی دیگر هم هست که با یک هزینه خیلی کم ایستگاه رادیوئی ساخته بود. بعد ساواک او را می‌گیرد و می برد و تمام وسایلش را نیز ضبط می‌کند. پس از مدتی زندانی، تعهد از او می گیرند که حق ساختن هیچ چیز را ندارد. خوب اینها مشخص است. ولی حالا چطور؟ حالا آمده است با یک هزینه خیلی کم یک ایستگاه رادیوئی ساخته و دارد هم اکنون کار می‌کند و منطقه‎ای را زیر پوشش رادیوئی درآورده و تبلیغات اسلامی هم می‌کند. امثال اینها در این مملکت فراوان هستند. خیلی هم زیاد هستند. آیا این‌گونه انسان‌ها هر کدامشان کمتر از یک معدن یا یک چاه نفت ارزش دارند؟ مسلما نه، می دانید که اگر قرار باشد این جریان رشد بکند و ادامه یابد. طبعا الگوئی برای بقیه ملت می‌شود .@.
**صفحه=56@
امپریالیسم در مقابل این انقلاب با برنامه‎های کوتاه مدت و میان مدت و درازمدت وارد عمل شد. و باز همان‌طور که قبلا گفتیم از ویژگی‌های امپریالیسم این است که از راه های متعدد و متنوع برای از پای درآوردن یک انقلاب و برای به زیر سلطه کشیدن ملت‎ها، وارد عمل می‌شود. عمده‎ترین حرکت‌های امپریالیسم در رویاروئی با انقلاب اسلامی در سه محور سیاسی، اقتصادی و نظامی خلاصه می‌کنیم.
**صفحه=57@
الف- حرکت‌های سیاسی.
البته حرکت‌های ایدئولوژیک هم هست که در ایران به هیچ وجه نمی‌توانند بکنند. در جاهای دیگر می توانند این کار را بکنند ولی در ایران نه. چون آنقدر جو مذهبی و نقش مذهب قوی است و آنقدر حضور اسلام شناسان در جامعه محسوس است که اینان نمی‌توانند خودی نشان دهند و لذا شما می‎بینید که حتی چپ ترین گروهها بحث ایدئولوژیک نمی‌کنند و از نظر بحث، تکیه شان روی مسائل و مباحث سیاسی است. چرا؟
چون می‌دانند که نقطع ضعف ما اینجاست. حرکت‌های سیاسی اصولا هدفش اینست که مردم را متقاعد کند که نظام جمهوری اسلامی نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای اجتماع و روحی مردم باشد، یعنی نمی‎تواند این نظام، انسان های قرن بیستم را اداره کند به‌طور عمده، کل حرکت‌های سیاسی در حول این محور دور میزند. برای این منظور در 5 زمینه کار را شروع کردند:
1- تقویت گروه‌های ضد انقلاب و ایجاد گروه‌های متعدد
این گروهها به‌طور عمده کارشان این است که در جامعه جوی را به وجود بیاورند که مردم احساس بکنند که نظام جمهوری اسلامی پاسخ گوی سیاسی آنان نیست و بنابراین، این گروه‌های متعدد برای خودشان پایگاه درست می‌کنند. گروه‌های سیاسی ضد انقلاب را به شکل‌های مختلف تقویت می‌کنند تا بتوانند جریان قوی را که در جامعه طرفدار حاکمیت اسلام است، خنثی کنند. چرا ملاحظه می‌کنید زمانی که در مجلس شورای اسلامی قانون احزاب و گروهها مطرح می‌شود، تمامی گروه‌های مقابل جمهوری اسلامی بدون استثناء به این قانون می تازند و حمله می‌کنند، برای اینکه یکی از مواد این قانون این است که گروهها باید از نظر حساب و بودجه و دخل و خرج وضعشان روشن بشود و اگر قرار شود گروهی این چنین بشود خیلی از مسائل است که برایشان مطرح می‌شود و قادر به پاسخگویی نیستند. گروه‌های مخالف انقلاب را دشمن به شکل‌های مختلف تقویت می‌کند. اول، با ایجاد شبکه‎های رادیوئی خوراک
**صفحه=58@
منظم فکری برایشان فراهم می‌کند. بنابراین تمامشان در سراسر ایران میتوانند در یک لحظه به صدای آمریکا، اسرائیل صدای ایران آزاد، رادیو کلن گوش کنند و خوراک لازم را بگیرند دوم، در خارج از کشور به اینها برای جمع شدن، تشکیل جلسات، دادن امکان، تسهیلات و امتیازاتی می‌دهند که بتوانند به راحتی و با امنیت کامل هماهنگی و برنامه ریزی کنند. سوم در داخل کشور است که از طریق مرزها به‌طور غیر قانونی و از طریق داخلی هم به وسیله ایادی خودشان با آنها کار می‌کنند و ارتباط برقرار می‌نمایند، برای ما خیلی ساده لوحانه است که تصور کنیم گروهی در مقابل انقلاب اسلامی ایستاده باشد و در عین حال گروهی مردمی باشد و وابستگی به خارج هم نداشته باشد.
 این حرف را من نه از باب دشمنی و کینه و عناد و غیر مستند می‎گویم بلکه اگر اسناد لانه جاسوسی را مطالعه کنید کاملا به حقیقت این مسئله می رسید و هیچ جای ابهامی برای شما باقی نمی گذارد. از این هم که بگذریم شما اگر به دخل و خرج این گروه ها برسید باز هم این مسئله را تائید می‌کنید. شما در مطبوعات و رادیو تلویزیون های کشورهای خارج می‎بینید که از چه کسانی حمایت می‌کنند و چه کسانی را با تبلیغات خودشان حمایت می‌کنید و چه کسانی را با تبلیغات خودشان سعی می‌کنند ترور نمایند.
چه دلیلی دارد که در تمام رادیو تلویزیون ها، مطبوعات و مجلات و برنامه‎های مختلف خودشان یک تبلیغات سیستماتیک مستمر علیه حزب جمهوری اسلامی بکنند. هدف این نیست که حزب جمهوری اسلامی یک چیز دیگر و یک تافته جدا بافته است که آنها کشف کرده‎اند. بلکه واقعیت اینست که آنها دقیقا می‎دانند که اگر قرار باشد که مسلمان ها یک تشکلی داشته باشند و یک ارتباطات منسجم و منظم داشته باشند، آنها نمی‌توانند در مواقع لازم ضربه خودشان را بزنند. چرا؟ برای اینکه، این ارتباطات، یک انسجام دارد و قدرت های پراکنده را
**صفحه=59@
تبدیل به یک قدرت بزرگ می‌کند.
همه دنیا می‌داند و ضد انقلاب هم خوب می‌داند که حزب جمهوری اسلامی حتی یک نفر از نمایندگان مجلس را به مردم تحمیل نکرده است.
این دیگر چیزی نیست که ما بیاییم و بر سر آن بیهوده سخن بگوئیم و چانه بزنیم. همه این را می‌دانند نهایتا حزب جمهوری اسلامی گفته است من آقای فلانی را برای فلان شهر کاندید می‌کنم. قبولش دارم و معرفی می‌کنم. اگر مردم اعتماد کردند و به این کاندیداها رای دادند و انتخاب شدند معنایش این است که این حزب حزب حاکم شده است؟ مساله این است که آنها می‌دانند که اگر قرار باشد این‌گونه سازمان ها و تشکیلات بماند، آنها کاری نمی‌توانند بکنند.
بزرگترین دردی که اینها داشتند مجلس خبرگان بود. دیدند که به علت پایگاه مردمی این حزب، مجلس خبرگان یک ترکیبی پیدا کرد که آن قانون اساسی را تصویب کرد و مجلس شورای اسلامی هم به همین ترتیب شکل گرفت. آنها می‎فهمند که یک تشکل در مقابل آنها و گروه‌های وابسته می ایستد و توطئه‎ها را به خودشان بر می گرداند. اگر تشکل نباشد که ما نمی‌توانیم در مقابل این جریانات ایستادگی کنیم. اگر تشکلی نباشد، روزنامه‎ای انتشاراتی، حوزه‎های درسی، مواضع سیاسی و تحلیلی از جریانات نباشد، آنها خیلی راحت میتوانند جو سیاسی جامعه را در دست بگیرند و هنگامی که می‎بینند چنین تشکلی وجود دارد در مقابلش می‎ایستند تا آن را از بین ببرند.
بنابراین مسئله گروه ها، مسئله انتخاب آزاد افراد، به منظور ابزار عقاید و سلیقه های متفاوت، نیست. در حال حاضر گروه‌های موجود در ایران که در مقابل انقلاب اسلامی ایران ایستاده‎اند شما مطمئن باشید، که یا مستقیما به وسیله آنها به وجود آمده اند و یا اینکه از وجود آنها برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند.
2- ایجاد خط هائی در مقابل خط اسلامی انقلاب و رهبری مکتبی انقلاب
**صفحه=60@
آنها اگر نمی‌توانند به اسلام بودن انقلاب مستقیما حمله کنند اگر آنها نمی‌توانند ایدئولوژی اسلامی را از دست مردم و پای بندی مردم را به عقاید اسلامی بگیرند، می آیند خط هائی را در مقابل اسلام به وجود می‎آورند تا با رفتن افراد به طرف آن خطها طبعا از خط اسلام فاصله بگیرند. یعنی دیگر لزومی ندارد که بگویند اسلامی فکر نکن، بلکه می گویند این‌گونه معتقد باش.
لذا شما می‎بینید که از روز اول آمدند پس از سقوط رژیم گذشته مسئله ملی گرائی و ملیت را به شکل‌های مختلف در ایران با تاکید زیاد مطرح و تقویت کردند. توجه دارید که بحث ملی گرائی یک بحث بسیار عمیقی است که امپریالیسم بزرگترین بهره‌برداری خودش را در طول سه قرن اخیر از آن کرده است. ما و تمام مسلمانان دنیا را با همین فکر و سلاح از هم جدا کرد. با همین ملیت ما را از هم برید و تجزیه کرد. دموکراسی دومین زمینه انحرافی در مقابل اسلامی بودن انقلاب مطرح شد. چرا؟ برای این که بگذار هر که هر کاری می‌خواهد بکند. درحالی‌که ما می گوییم، هر کسی باید در چهارچوب قانون اسلام وظایفش مشخص، معین، حدود و ثغورش معلوم باشد و بر اساس آن کار بکند. اگر کسی مسلمان نیست باز قوانین اسلام برای غیر مسلمان هم قانون دارد. اقلیت مذهبی می‌تواند مطابق قوانین اسلام در ذمه اسلام زندگی بکند. گفتند با زور که نمی‌شود اسلام را پیاده کرد. بگذارید مشروب فروشی باز باشد هر کسی خواست مشروب می‌خرد و می‌خورد و هر کسی هم نخواست نمی خورد. و همین‌طور بحث‎های دیگر.
وقتی که ما می‌خواهیم اسلام را در جامعه پیاده بکنیم. میگویند که شما دارید با زور چماق اسلام را تحمیل می‌کنید درحالی‌که خوب می‌دانند ما با زور چماق اسلام را به هیچ کس تحمیل نمیکنیم. ما با منطق قرآن دیگران را موظف به اطاعت از قوانین اسلام می‌کنیم. اگر نمیخواهد خیلی راحت می‌تواند بگوید من به اسلام معتقد نیستم. پس بنابراین از جرگه مسلمانان خارج می‌شود و جزء یک اقلیت
**صفحه=61@
مذهبی می‌شود و باز یک سری قوانین و حدود مشخص دارد، نمی‌تواند بگوید من مسلمانم و به من اجازه بدهید هر کاری دلم می‌خواهد بکنم. اگر قرار این بود که ما اصلا بیخود انقلاب کردیم. خودمختاری و تجربه طلبی سومین زمینه‎ای بود که برای انحراف و در نهایت سقوط جمهوری اسلامی طرح نمودند.
خودمختاری یکی از ساخته‎های اینان بود که به منظور قطعه قطعه کردن ایران مطرح کردند تا پس از تلاشی، برنامه‎های خودشان را پیاده کنند. اتفاقا خاطرم هست که 25 مرداد 1357 زمانی که جرقه‎های انقلاب روشن شده بود و داشت شعله می کشید، شاه ملعون گفت: اگر من از ایران بروم، ایران، ایرانستان می‌شود. یادتان هست. بختیار هم همین حرف ها را زد و در 27 بهمن ماه 1357 برنامه‎ای برای ایرانستان کردن ایران شروع شد. بلوچستان، کردستان، خوزستان، گنبد و....
3- تفرقه افکنی
یک‌بار دیگر هم گفتیم که این تجربه تاریخی امپریالیسم است برای تسلط بر یک ملت. بهترین راه اینست که قشرهای مختلف، گروه‌های مختلف آن ملت را، از هم جدا بکند و رودروی هم قرار بدهند. این گروه بندی را یا به عنوان باسواد و بیسواد، شهری و روستائی، روحانی و دانشجو، اداری و غیر اداری، ارتشی و غیر ارتشی، والی آخر انجام دادند. همچنین درگیریهای قومی و نژادی و مذهبی را مثل شیعه و سنی، کرد و ترک، عرب و کرد و امثال اینها را به وجود آوردند.
4- تضعیف رهبری و روحانیت
دشمنان انقلاب اسلامی به خوبی می دانستند برایشان مشخص بود که آنچه انکارناپذیر است، این است که روحانیت عامل وحدت مردم است. آنچه که بر ایشان مسلم شد، این بود که رهبری مذهبی متکی به ولایت فقیه، عامل موثر و مهم و شاید اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. آنچه که بر ایشان محرز شد، پیوستگی مردم به این رهبری و روحانیت بود. این یک
**صفحه=62@
اصل است و باید ثبوت هم رسیده، که وحدت رهبری و وحدت فرماندهی در پیروزی هر حرکتی انکارناپذیر است. لذا به انواع و اقسام شکلها به تضعیف و خراب کردن این وحدت رهبری و فرماندهی پرداختند. انواع برنامه‎هایی که تاکنون در این رابطه اجرا کردند، می‎بینید، چه در داخل و چه در خارج کشور، تضعیف رهبری انقلاب و روحانیت را تنها در داخل کشور انجام نداده‎اند بلکه یک تبلیغات عظیم جهانی علیه رهبر انقلاب به وجود آوردند و تاکنون ادامه دارد. اگر تاکنون به خوبی این واقعیت را نمی‎دانستند، اکنون فهمیده‎اند که زمانی که مردم به روحانیت آگاه و متعهد وفادارند، متشکلند، معتقدند، آنها نمی‎توانند بکنند. در یکی از نامه‎های محرمانه ضد انقلاب که به دست آمده، گفتند که این نمازهای جمعه ضربه بدی به ما زد.
به‌طوری که هر هفته این اجتماعات، کانون هایی است برای تبلیغات علیه ما و تشکل مردم برای گرفتن یک موضع واحد در مقابل ما. درحالی‌که نماز جمعه یکی از ده‌ها آثار این رهبری و روحانیت است. دادگاه های انقلاب را روحانیت اداره می‌کند.
5- تضعیف نهادهای انقلابی
این مسئله برای شما روشن است و مسئله روزهم، خود شما در جریان این دو سال شاهد بودید. فکر می‌کنم نیازی به توضیح زیاد ندارد. ولی همین قدر به شما بگویم و با مسئولیت کامل که اگر چنانچه این نهادهای انقلابی نبودند یا اکنون که هستند تضعیف بشوند، مهم‌ترین سد و مانع که در مقابل دشمنان انقلاب است، از جلو پایشان برداشته می‌شود.خیلی مشکل نیست. به عنوان تحقیق از جامعه خودتان و برای اینکه ببینید واقعا نهادهای انقلابی چه کارهائی می‌کنند. اینها چه کار دارند می‌کنند، اینها چگونه به وجود آمدند، تاکنون چه اقداماتی کرده‎اند و اگر نمی کردند چه می‌شد بررسی همه جانبه‎ای بنمائید. اگر این دادگاه های انقلاب نبودند مثلا دادگستری ما می توانست با ضد انقلاب مبارزه کند.
**صفحه=63@
اگر این دادگاههای انقلاب نبودند، ما می‌توانستیم کسانی را که تا به حال اعدام شده‎اند، اعدام بکنیم، اگر بخش فرهنگی سپاه پاسداران و جهاد سازندگی نبود، در مناطق دور افتاده مملکت چه کسی بود که کوچکترین کار فرهنگی و تبلیغی انجام دهد آنان دقیقا به این موضوع توجه دارند. به همین دلیل است که از روز اول حملات شدید، متوجه نهادهای انقلابی بوده و هنوز هم هست و بعدا نیز خواهد بود. هیچ بحثی هم در آن نیست و شما می‎بینید که در کردستان، در سیستان، در بلوچستان با تمام این نهادها یکسان مبارزه می‌شود. جالب این است که کمیته امداد می‌رود در آنجا مواد غذائی بین تعدادی از بلوچهای جنوب بلوچستان تقسیم می‌کند. ببینید این کاری انسانی اس که در بین یک عده مردم فقیر مواد غذائی تقسیم می‌کند یا رایگان و یا به یک چهارم قیمت. یعنی برنج کیلوئی 40 ریال، بعضی جاها رایگان می‌دادند و بعضی جاها هم به همین قیمت.
بعد فئودال های آن منطقه چه کار می‌کنند؟ به این روستائی می‌گوید: به تو برنج دادند؟ می گوید: بله، می‌گوید: چقدر دادند؟ می‌گوید: 4 کیلو. می‌گوید: پدرسوخته‎ها خوردند، من ده کیلو برای تو فرستاده بودم. دقت بکنید، بعد می‌گوید: پول از تو گرفتند می‌گوید بله. می‌گوید: من به آنها گفتم مجانی بدهند.
نتیجه‎اش چه می‌شود؟! آن روستائی بجای اینکه خوشبین به جمهوری اسلامی شود، با این حرکت، مسلما «بدبین و دشمن می‌شود» اگر ما اصلا این کار را انجام نداده بودیم، لااقل روستائی محروم بدبین نشده بود. ولی حالا هم دزد شدیم، هم دروغگو شدیم، هم خائن شدیم که اموال مردم را خورده‎ایم. این گونه کارها را ضد انقلاب می‌کند. ضد انقلاب یکی را می کشد بعد راه می‎افتند می گویند مرگ بر پاسدار. پاسدارها زدند کشتند. اصلا پاسداری در آنجا نبوده است، چه رسد به اینکه او را کشته باشد.
**صفحه=64@
ب: حرکت‌های اقتصادی
اگر وضع اقتصاد یک مملکتی فلج بشود به راحتی آن مملکت به دامن هرج و مرج سقوط می‌کند. نارضایتی ها تشدید می‌شود، تشنجات اجتماعی گسترش پیدا می‌کند و کنترل امور از دست مسئولین مملکتی خارج می گردد. شما فکر بکنید برای سه روز در این شهر نان نباشد. روز اول عده‎ای صدای اعتراضشان بلند می‌شود. روز دوم عده دیگری به آنها اضافه می‌شوند. روز سوم همین‌طور.
این یک واقعیت است اگر قرار باشد که بیکاری به همین ترتیب گسترش یابد امروز صدهزار نفر بیکار داریم، فردا دویست هزار نفر پس فردا بیشتر می‌شود همه به هم می پیوندند و ناراضی می‌شوند. هر کسی هم بیکار است معمولا یک خانواده‎ای هم به او وابسته می‌باشد. خانواده هم مثل خودش بر می‌گردند. گرانی هم به همین ترتیب. فرضا جنس باشد، کار، پول، اما گران باشد، طبعا همین نتایج را به دنبال دارد. اگر هیچکدام از اینها نباشد گرانی، بیکاری، کمیابی، هیچکدام نباشد.
اما همه اینها را ما باید برویم از خارج بخریم. بالاخره پس از مدتی ارز مملکت تمام می‌شود. ارز که بی انتها نیست که هر چقدر که می خواهند بپردازند؟! آخر مگر درست است که آدم همینطوری هی ثروت مملکت را بدهد مثلا گندم بخرد. چرا؟ چون دستگاه اقتصادی مملکت فلج است. از بیست سوم بهمن 57 امپریالیسم جهانی برای فلج کردن اقتصاد ما مشغول فعالیت شد و دائم در تلاش بوده است.
1- در کارخانجات به ایجاد تحصن، اعتصاب، تخریب، کم کاری، گروگانگیری، تقاضاهای صنفی و مالی، تضعیف مدیریت و پائین آوردن ساعات کار دست زدندف باعث شدند که کارخانجات صنایع تولیدی ما یا با ضرر همراه باشد یا تولید نشود و یا با ضایعات بسیار زیاد تولید شود. خساراتی که اینها از طریق کارخانجات به اقتصاد ما در طول دو سال گذشته زدند، فوق العاده بالاست.
**صفحه=65@
در کارخانجات با جریان های ضد انقلابی به شدت روبرو بوده‎ایم و هستیم. بزرگترین ضربه را به اقتصاد این مملکت زدند، به کارگران گفتند شما باید تمام کمبودهای خودتان را از جمهوری اسلامی بگیرید شما نباید 48 ساعت کار کنید باید 40 ساعت کار کنید شما باید این امتیازات را بگیرید آن امتیازات را بگیرید، اصلا کارخانه مال خودتان است مال کسی نیس و ده‌ها مسئله و مشکل دیگر ایجاد کردند. بعضی از کارخانجات را به تعطیل کشاندند و بعضی را آتش زدند و ضربه سنگینی به اقتصاد ما وارد ساختند.
**زیرنویس=البته سیاست‌های غلط دولت موقت (اولین دولت پس از سقوط رژیم شهنشاهی گذشته) در گسترش و دامن زدن به این نابسامانی ها نقش مهمی داشت. انتخاب و انتصاب افراد نامناسب در رأس امور اقتصادی و مدیران کارخانجات و مؤسسات بزرگ صنعتی و تولیدی و بی توجهی به شرایط انقلابی جامعه بزرگترین نقطه ضعف در سیاست‌های این دولت بود. در نتیجه ضد انقلاب بیشترین بهره‌برداری را از این موقعیت نمود.
بسیاری از کارخانجات به سمت تعطیل کشانده شدند، تولید اغلب آنها به نصف و یک سوم تنزل نمود، درحالی‌که بعدها علی رغم محاصره اقتصادی و اوضاع بحرانی جنگ و پیچیده تر شدن شرایط انقلابی، وضع تولیدات صنعتی و کشاورزی، به‌طور قابل ملاحظه ای بهتر شد و در بعضی موارد تولید حتی به سه برابر زمان دولت موقت رسید. به عنوان نمونه کارخانه سیمان درود، در ظرف کمتر از شش ماه به همت استاندار انقلابی و مکتبی و چندین مهندسین متعهد مومن به انقلاب دگرگون شده و توانست تولید سیمان تا حدود سه برابر افزایش دهد درحالی‌که قبل از این جریان کارخانه رو به تعطیل و در شرف از کار افتادن بود.
**صفحه=66@
2- اخلال در کار ادارات و مسئولین کشوری و برنامه‎های عمرانی به جای اینکه بگویند این فرمانداری، استانداری، بخشدار، معاون فرماندار، جهاد سازندگی و دفتر عمران امام، همه به شدت کار می‌کنند حالا من از نظر اعتقادی قبولشان ندارم، این که دیگر کار سیاسی نمی‌کند. برای مردم راه میسازد، خانه درست می‌کند، حمام و امثال اینها می سازد، منهم بروم کمکش کنم به جای این  رفتند ماشین هایشان را دزدیدند و خودشان را زدند. دفاترشان را آتش زدند، راهپیمائی علیه شان کردند و ده‌ها نوع از این کارها. برایتان نمونه‎ای بگویم استاندار لرستان را که یک آدم بسیار خوبی است. مکتبی، مدیر، متخصص همه این چیزها را دارد یعنی نه می توانند بگویند تخصص ندارد برای اینکه مهندس چند سال کار کرده است نه می توانند بگویند سابقه کار ندارد برای اینکه 8 سال در یکی از شرکت های بزرگ کار کرده است نه می توانند بگویند مسلمان نیست که مشخص است. کارهایش و سوابق و خانواده‎اش.
حالا در مقابل این مانده اند که چه بگویند. ضد انقلاب آمده است گفته که این استاندار از طرف آخوندهاست؟ آیا این جرم است تو بگو این استاندار چه کار بدی کرده است؟ آیا کم کاری می‌کند یا بدکار می‌کند؟! این استاندار بیسواد است، این استاندار مسلمان نیست؟ نالایق است؟! این را مشخص کن و چون هیچ گونه سوژه تبلیغاتی ندارند، این را مشخص کن و چون هیچگونه سوژه تبلیغاتی ندارند، مرتبا اخلال می‌کنند، می گویند چرا این استاندار مسئولین را از خود استان انتخاب نکرده است؟ و رفت از شهرهای دیگر افراد آورده است. تو بگو کدام‌یک از آدم هایی را که آورده نالایق و فاسد می‌باشند. یکی را از جهاد سازندگی آورده، و دیگری را از سپاه انتخاب کرده است. از همین نهادهای انقلابی بود که مسئول شهرها را انتخاب کرد.
می‌گوید اینها بچه‎های خوبی هستند و انقلابی هستند بیایند کارها را مستقیما دست خودشان بگیرند. این چه جرمی است؟ چه کار کند؟ چه کسی را بگیرد؟ فردا میگویند طرفدار و حزب حاکم است. این می‌شود جرم یک فرد.
**صفحه=67@
ولی به او بگو این طرفدار حزب حاکم چه کار بدی کرده است؟
زمانی آقای بنی صدر اعتراض شدیدی کرد به وزارت کشور، که شما هر چه آدم می گذارید سر کار حزبی هستند. وزارت کشور هم لیست کلیه انتصاباتی را که از اول منصوب کردند، برایشان فرستاد. گفت آقا مثلا ما 280 تا انتصابات در این یک ساله کردیم، در مسئولیت های مختلف. از بخشدار گرفته تا استاندار، این هم لیستشان و این هم حکم های ما. از این تعداد نگاه بکنید چندتایشان حزبی هستند. مثلا حدود 15 یا 16 تایشان. خوب بعد برو ببین آنها که حزبی هستند کدامشان بد کار می‎کنند. تا هر کدامشان که بد کار می‌کنند، شما بگوئید ما برداریم.
گفتند نه اینها خوب کار می‌کنند ولی حزبی هستند، خوب دیگر چه اشکال دارد؟ و به‌خصوص که بعد از سقوط دولت موقت، این قضیه تشدید شد. علتش هم این است که بعد از سقوط دولت موقت، امپریالسیم جهانی کاملا متوجه شد جریانی که به آن امید بسته بود از دور خارج می‌شود و خط امام در این مملکت حاکمیت پیدا می‌کند و تبلیغ علیه مسئولیت مملکتی اوج گرفت. به‌خصوص همزمان بود با رفراندوم قانون اساسی. اگر خاطرتان باشد نزدیک به رفراندوم بود و پیش نویس قانون اساسی که آنها تنظیم کرده بودند چی بود؟ و قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان چی بود؟!
اینها برایشان خیلی گران تمام شد. شما به سیاست‌های دولت موقت برگردید بدون تردید دنیا از شما حمایت می‌کند. شما میدانید که در دوره دولت موقت  به چه کسی اجازه نمیدادند فرودگاه خودمان را کنترل بکنیم. می دانید چرا؟ برای اینکه هر کسی را خواستند از این مملکت فرستادند و  هر چی خواستند از این مملکت ارز خارج کردند. این است که اگر می‎بینید امروز در دولت می ایستند دقیقا به همین علت است. اگر فردا آقای رجائی نخست‌وزیر بگوید من همان بازرگانم همه مشکلات و مسائل بسیاری از مخالفین تمام می‌شود.
**صفحه=68@
3- اخلال در کشاورزی. از طریق تحریک کشاورزان، آتش زدن خرمن ها، عدم امنیت در روستاها، تحریک علیه جهاد سازندگی نظیر این‌گونه کارها.
4- محاصره اقتصادی از طریق بستن سرمایه‎های ایران در خارج و قطع ارسال قطعات یدکی و وسایل خریداری شده. نخریدن نفت و عدم فروش به ایران.
ج- حرکت‌های نظامی
در زمینه حرکت‌های نظامی بحث بسیار گسترده و دقیق است. به‌خصوص اینکه یک سری اطلاعات باید مطرح شود که در این نوشته چنین امکانی نیست ولی اجمالا مطالبی را میگوییم و شما با مراجعه به روزنامه‎های گذشته و مراجعه به اسناد افشاگریهای لانه جاسوسی می‌توانید به بسیاری از مسائل دسترسی پیدا کنید:
1- ایجاد درگیری و تشنج مسمر در گوشه و کنار کشور.
2- درگیری های گسترده نظامی در نقاط مختلف به‌خصوص غرب کشور.
3- دخالت مستقیم نظامی. (منظور جریان طبس است).
4- طرح کودتا. که تاکنون سه طرح کودتا مجموعا بود که خنثی شده که مهم‌ترین آنها کودتای هیجدهم تیر بود.
5- جنگ گسترده عراق علیه جمهوری اسلامی.
آنچه به‌خصوص دلیل گستردگی درگیری های نظامی در غرب کشور است صرف نظر از تمامی دلایل دیگر این است که امپریالیسم بخوبی می‌داند که اولین کشوری که در دامن انقلاب اسلامی سقوط می‌کند عراق است به دلیل اینکه بیش از 50% شیعه دارد. یک رابطه معنوی مذهبی عمیقی با ایران دارد به دلیل قبور ائمه که در آن کشور است و همچنین نظام فاسد حکومیتش زمینه بسیار خوبی برای انقلاب اسلامی است همجواری و داشتن بیش از 700 کیلومتر مرز مشترک نیز دارای اهمیت است. طبعا زمینه بسیار مناسبی برای تحقق انقلاب اسلامی در آن کشور
**صفحه=69@
می‌باشد و لا در تمامی طول مرزهای غربی کشور درگیری های نظامی گسترده کردند تا اینکه امکان رخنه ما به آن کشور وجود نداشته باشد و قبل از اینکه جنگ در داخل خود آن کشور گسترده شود، جنگ را به داخل کشور ما کشاندند. به دلیل اینکه می دانستند که اگر ما در ا ینجا مشغول بشویم طبعا از تمام مرزهای دیگرمان غافل خواهیم بود. به طریق اولی به داخل خاک عراق نمی‌توانیم نفوذ بکنیم و با مشکلات داخلی که در خود ایران به وجود می‎آورند عملا امکان اینکه بتوانیم برای تقویت انقلاب در عراق کاری بکنیم، نخواهیم داشت.
در جمع بندی نهائی آنچه را که می‌توان گفت این است:
امپریالیسم به این نتیجه رسیده است که اگر تمامی این برنامه‎ها و توطئه‎ها با شکست روبرو شود، برنامه‎های میان مدت و درازمدت برایش امیدوار کننده است. **زیرنویس=گو اینکه خداوند تمامی مکر و حیله ها و توطئه های آشکار و پنهان آنها را تاکنون خنثی نموده و به خود آنها برگردانده است.@.
مسئله تقویت جریان های انحرافی است که خیلی آرام در جامعه ما رشد می‌کنند و به صورت خیلی منظم در ارگان های مملکتی کار می‌کنند و اینها می توانند به تدریج بسیاری از کارها را به دست خودشان بگیرند. اما با جریانی که وجود دارد آنها احساس می‌کنند که هوشیاری و آگاهی سیاسی مردم پیش از آنچه که آنها انتظار دارند پیشرفت می‌کند و لذا توطئه‎هایشان در اشکال مختلف تقریبا خنثی می‌شود و یا تحقیقا خنثی می‌شود و تنها امیدی که ا ینها برایشان مانده، شکست جمهوری اسلامی است.
شکست در اشکال مختلفش، یعنی در تحقق اهداف و شعارهای جمهوری ا سلامی و اگر این تحقق پیدا بکند طبعا برنامه‎های درازمدت آنها که عبارت باشد از بکار انداختن مهره های خودشان که در درون نظام جمهوری اسلامی جا خورده‎اند، که در آن صورت
**صفحه=70@
می‎توانند از آن استفاده کنند و جریانات را برگردانند.
**زیرنویس=البته وعده خداوند پیروزی نهائی و قطعی مستضعفین حاکمیت آنها بر زمین است. لذا تمامی اینها به عنوان مقدمه تحقق این حقیقت است که قطعا پیروز است اگرچه تمامی کافرین و منافقین و مشرکین نخواهند و مقاومت کنند. در روند سیاسی، اجتماعی جهان و تغییرات سال های اخیر، نشانه‎های امیدوارکننده‎ای در این زمینه دیده می‌شود.@

ویژگی های امپریالیسم 2

ویژگی های امپریالیسم؛
جزوه دوم
استاد جواد منصوری
واحد دانشجوی حزب جمهوری اسلامی

مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و قطع ایادی اجانب و مزدورانشان موج گرایش به شناخت عمیق تر مسائل اعتقادی و تحلیل و بررسی مسائل سیاسی از دیدگاه اسلام روز افزون گردید و به‌خصوص نسل جوان با دیدی جدید خواهان هر چه بیشتر عرضه شدن اسلام اصیل شدند. به همین دلیل در دوران سازندگی پس از انقلاب نیاز وجود کلاس های ایدئولوژی و سیاسی اسلامی به شدت احساس می‌شد.
واحد دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی در جهت رفع این نیاز تاکنون اقدام به تشکیل چندین دوره کلاس درباره مسائل مختلف ایدئولوژی و سیاسی کرده است که جزوات آن‌ها به‌صورت پلی کپی به چاپ رسیده و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
جزوه حاضر نیز مجموعه ایست از متن پیاده شده نوارهای دروس برادر جواد منصوری مسئول بخش فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تحت عنوان ویژگی های امپریالیسم در زمستان سال 1359 در کلاس های این واحد تدریس گردیده است که به دلیل درخواست های زیاد علاقمندان با اصلاحاتی اقدام به چاپ آن نموده ایم.
لازم به تذکر است که به علت مشغله زیاد استاد متأسفانه امکان تصحیح این جزوه به وسیله ایشان عملی نبود به این جهت اگر اشکال و یا نارسائی هایی در برخی مطالب آن به چشم می‌خورد قبلاً پوزش می طلبم.
ضمن آرزوی توفیق برای همگان آماده پذیرش انتقادات، نظریات، پیشنهادات شما می باشیم.
به امید این‌که کارمان آغازگر تداوم بخش اهداف مذکور که ابلاغ رسالت اسلامی خویش و رسیدن و رساندن به ایدئولوژی اصیل اسلامی است باشد.



واحد دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی
جلسه چهارم
سیاست‌های جاری امپریالیسم
بسم الله الرحمن الرحیم
سیاست‌های عملی و جاری امپریالیزم دقیقاً بستگی به همان دیدگاه‌های کلی است که از انسان، جهان و جامعه دارند، بنابراین دقت کنید که در تمام ادامه بحثمان این ارتباط را حفظ کنید. یعنی وقتی‌که مثلاً می گوئیم این‌ها این‌گونه عمل می‌کنند یا این‌گونه بهره برداری می‌کنند، باید بگوییم که این شیوه عمل یا این‌گونه بهره برداری از جریانات، چه ارتباطی با آن دیدگاه‌های کلیشان دارد. ما اگر بتوانیم این رابطه را دقیقاً بشناسیم حسنش این خواهد بود ما همیشه متوجه می شویم، که ضرورت داشتن یک دیدگاه صحیح مبتنی بر واقعیت های جهان و قانون مندی های جهان چقدر می‌تواند در اعمال ما تأثیر مثبت یا منفی بگذارد.
ما اصرار داریم تا مردم اصول و مبانی اسلامی را به خوبی و عمیق فرا گیرند. و معتقدیم با پیشرفت در آموزش شناخت اسلام بسیاری از اعمال تصحیح می‌شود و از روش های غلط پیش گیری می‌شود. به‌عنوان مثال: شخصی در رژیم گذشته که دادستان دادرسی کل ارتش بود بعداً البته مقام دیگری گرفت این شخص آدمی‌بود که خودش را خیلی مذهبی می دانست. به‌طوری‌که روزها شاید نیم ساعت قبل از وقت اداری به دفتر کارش می‌آمد و سعی می‌کرد اصلاً تأخیر نداشته باشد. در این نیم ساعت هم می نشست قرآن و دعا می خواند و از محل کارش که حرکت می‌کرد و به سمت دادگاه می‌رفت دائماً در حال ذکر گفتن بود و جالب این‌که می‌رفت در دادگاه حکم اعدام صادر می‌کرد و همین آدم را در مکه دیده بودند در حال حج که چقدر دعا می خواند و گریه می‌کرد.
به او می‌گویند آخر تو چرا این کارها را می کنی و آنجا آدم می کشی- اتفاقاً حکم اعدام مرحوم بخارائی، امانی، نیک نژاد و هرندی را او امضاء کرده بود- آن قبیل کارها چیست؟ و این‌طور رفتار چیست؟ گفته بود که این کارها یک برنامه و یک پرونده جدا دارد و آن کارها هم یک برنامه و پرونده جدا دارد.
جدا کردن عمل از فکر، این خطر را واقعاً دارد که می‌تواند انسان را به این صورت بکشاند که این کارها را بکند ظاهراً هم توجیه شرعی برای خودش داشته باشد و جالب این‌که این آدم لباس و وسائل اداره را نجس می دانست و بنابراین وقتی به منزل می‌رفت تمام این‌ها را در می‌آورد، دست ها و صورتش را آب می کشید و بعد می ایستاد و نماز می خواند.
منظورم این است که این آدم ها کم نیستند. فکر نکنید که از این آدم ها کم داریم، نه، این دقیقاً به دلیل آن است که این آدم اسلام را عمیقا نشناخته است اگر اسلام را شناخته بود هیچ وقت این‌طوری نه حرف می زد و نه عمل می‌کرد. آدمی هم نبود که مثلاً بگوییم نمی فهمد بلکه اساساً پایه های فکریش را اشتباه گذاشته بود. به هر تقدیر ما از این‌ها خیلی زیاد داریم. چیزی را برایتان به طنز بگویم که البته واقعیتی است ولی جنبه طنز دارد. می‌گویند که در یک شب احیاء در مسجدی شخصی نزد فردی که پول به ربا می‌داده است می‌آید و می‌گوید فلانی من از تو پول به ربا گرفته ام، ندارم که بدهم، بیا از این ربایت صرف نظر کن. او در جواب می‌گوید که برو این شب ها جای حرف دنیا زدن نیست، آن را به موقعش باید بیاوری بدهی.
 این مسئله ای است که اتفاق افتاده است ولی واقعاً چیزی که در آن است و من می‌خواهم بگویم این است که این رابطه را حفظ کنید. اگر فردا مثلاً دیدید یا خواندید یا شنیدید که فرضاً در یک کتابی نوشته یا یک گوینده ای گفته است که مثلاً سوسیالیسم برای دفاع از حیثیت انسان، مسئله، عمومی‌کردن مالکیت را مطرح می‌کند، این یک حرف است باید ببینید که همین آدم در عمل چگونه همین موضوع را پیاده می‌کند.
ما ببینیم در این راه حاضر است چگونه عمل بکند. میلیون ها آدم را مثلاً می‌کشد و یا اینکه، به شکل دیگر است؟
ما سیاست‌های کلی این نظام را به سه قسمت می‌کنیم به عبارت دیگر سه محور برایش تعیین می‌کنیم:
1- سیاست‌های اقتصادی و مالی
2- سیاست‌های اجتماعی و سیاسی
3- سیاست‌های فکری و فرهنگی
سیاست‌های اقتصادی و مالی
در مورد اقتصاد باید گفت که از دیدگاه کلی نظام از مسائل اصلی است و یا اصولاً محور عمده حرکت هاست و باید این را بگویم که اگر قرار بشود ما برای این نظام یک پاشنه آشیل معتقد باشیم، پاشنه ی آشیل نظام‌های امپریالیستی، «اقتصاد» است. (زیرنویس= افسانه ایست یونانی که قهرمانی در یونان بود به نام آشیل که هیچ تیر و نیزه ای بر بدنش کارگر نبود فقط پاشنه ی پایش بود که اگر تیر می‌خورد او را مجروح می‌کرد یا از پا می انداخت و لذا به‌عنوان یک ضرب المثل شده است. همین‌طور که ما می گوئیم نقطه ی ضعفش است و اگر آنجا ضربه ای بخورد کاری و مؤثر خواهد بود).
پس اگر ما بخواهیم نقطه ی ضعف نظام امپریالیستی را بگیریم باید بگوییم که اقتصاد نقطه ی ضعفش است و در عین حال نقطه ی قوت آن هم هست. به این معنی که درواقع با استفاده از همین حربه و همین امکانات سیاست‌های خودش را به پیش می برد.
 شما ملاحظه می‌کنید، حرفی را که دنیا به ما می زند این است. تو می گوئی نه شرقی، نه غربی، بسیار خوب تو می گوئی می خواهی مستقل باشی، بسیار خوب تو می گوئی می خواهی وابستگی هایت را ببری، ببینیم آیا می توانی با من کنی یا نه؟ من با تکنولوژی آنچنان اقتصاد تو را می کوبم که فلج بشوی و بعد مجدداً به دامن خودم برگردی.
حال توضیح می دهم که سیاست هایی که در این رابطه دارند چیست.
ما کلاً مطالبمان را در این بخش در 7 محور خلاصه کرده‌ایم:
1- استثمار شدید موجب تضاد دائمی آن‌ها با خلق ها هست.
اینها اساس حیات و قدرت خودشان را در قدرت اقتصادی‌شان می‌دانند. برای این‌که قدرت اقتصادی وجود داشته باشد و ادامه پیدا کند لزوماً باید استثمار کند. یعنی امکان ندارد که ما یک قدرت مافوق قدرت عادی خودمان داشته باشیم بدون این‌که دیگران را ضعیف کرده باشیم. آن جمله معروفی که منسوب به حضرت علی (ع) هست خیلی دقیق باید بررسی شود.
«ما رأیت نعمة موفورة الا و الی جانبها حق مضیع» یعنی من ندیدم ثروت انباشته شده ای را در جائی مگر آن که در کنار آن حق ضایع شده ای باشد. ما حالا به این‌که این جمله منسوب به حضرت علی (ع) هست یا نیست کار نداریم ولی این واقعیتی است که شما نمی‌توانید در دنیا کسی را پیدا کنید که مثلاً 10 میلیون تومان ثروت داشته باشد و حق کسی را ضایع نکرده باشد و به این ثروت رسیده باشد. به نظر من واقعاً محال است.
 وقتی شما نگاه می‌کنید می‌بینید که مثلاً امریکا در فاصله ی سال 1972 تا 1987، 2 میلیارد دلار در امریکای جنوبی سرمایه‌گذاری می‌کند بعد 6 میلیارد دلار بهره ی این پول به امریکا بر می گردد، علاوه بر آن سرمایه اش همان جا محفوظ است. این محال است بدون این‌که در آنجا استثمار و بهره کشی نشده باشد، حقی و حقوقی ضایع نشده باشد.
به هر تقدیر نظام‌های موجود، موجودیت و قدرت خود را در میزان استثمار و شدت آن می‌دانند. خوب از آن طرف هم خلق ها که همیشه نمی‌توانند بایستند و تماشاگر استثمار دیگران باشند. خیلی طبیعی و عادی است و باید این‌طور باشد و اگر غیر از این باشد تعجب‌آور است که کسی می‌خواهد بیاید و حقی را از شما ضایع کند و شما دفاع نکنید.
 البته در بسیاری از مواقع اتفاق می افتد که حقی از شما ضایع می‌شود ولی توجه ندارید که حق شما گرفته می‌شود بنابراین ممکن است عکس العملی نشان ندهید و این برای همیشه نخواهد بود، بالاخره یک روزی متوجه می شوید که حقی از شما ضایع می‌شود و یا ممکن است شما متوجه نشوید و دیگران متوجه بشوند و شما را آگاه بکنند و به حمایت از حقوق شما قیام کنند. این است که شما نگاه می‌کنید معمولاً در انقلابات دنیا یک گروهی پیشتاز و شروع کننده است و آن گروهی که از لحاظ آگاهی جلوترند. بعد بقیه به آگاهی می رسند و به این‌ها می پیوندند، پس به دلیل همین استثمار است که این‌ها تضاد دائمی با خلق ها دارند و این یکی از ویژگی های امپریالیستی است.
 لذا شما نمی‌بینید در تاریخ، نظام ستمگری را که درگیری نداشته باشد، منتها گاهی شدید و گاهی ضعیف است، گاهی مستقیم و گاهی غیرمستقیم است. و لذا شما می‌بینید که جنگ طلبی و گسترش تسلیحات، به‌عنوان یکی از اصول سیاست‌های جاری اینهاست. دولتی در این کار برنده است که در دنیا تشنج بیشتری ایجاد کند و بازار فروش سلاح بیشتری برای خودش به وجود بیاورد، تا از طریق فروش سلاح سودهای کلان ببرد و بعد بقیه ی اقتصاد خودش را تأمین بکند و به‌این‌ترتیب باز برتری اقتصادی خودش را ادامه بدهد.
 این‌ها حقایقی است که فکر می کنم اگر مردم دنیا مقداری به آن آگاهی پیدا کنند به همان مقدار حاضر به جنگ برای از بین بردنش می‌شوند. حالا به هر طریق که ممکن است انجام بشود. واقعیتی است ولی بسیاری از مردم این را نمی‌دانند.
2- ایجاد وابستگی اقتصادی
اگر شما بخواهید یک نفر را برای همیشه وابسته خودتان بکنید، به‌طوری‌که حاکمیت یک طرفه بر او داشته باشید و از استثماری که شروع کردید مطمئن باشید، لازمه اش این است که یک سیاستی داشته باشید که امکان قطع رابطه استثماری برای طرف نباشد. الآن نظام‌های امپریالیستی در دنیا همین را عمل می‌کنند.
بعد برای این‌که همیشه این استثمارگری ادامه پیدا کند و وابستگی کامل بشود باید طوری عمل بکنند که امکان قطع این رابطه وجود نداشته باشد، اگر دقت کرده باشید در جریان انقلاب، و حتی همین الآن کسانی هستند که چه بسا از روی دلسوزی برای ما می‌گویند این شعار نه شرقی، نه غربی به ضرر ماست. برای این‌که ما نمی‌توانیم بدون آن‌ها اقتصاد داشته باشیم. به دلیل این‌که می‌بینید در طول همین دو سال، با این وضعیت اقتصاد ما دارد فلج می‌شود. پس لازم است مقداری سازش کنیم تا جریان مواد خام و تکنولوژی و سرمایه ها ادامه پیدا کند تا اقتصاد ما بتواند چرخ هایش به گردش دربیاید.
 حتی افراد دلسوز حتماً لزوم ندارد همه شان خائن باشند- این حرف را می زنند. چرا؟ برای این‌که استدلال می‌کنند که میلیاردها یا ده ها میلیارد تومان از ثروت ما در این مملکت طوری تنظیم شده است که حتی یک پیچش را باید از خارج بیاوریم و اگر نه کارخانه ها می‌خوابد ما از این ثروت ها که نمی‌توانیم صرف نظر کنیم، بیکاری هم که به دنبالش خواهد بود و درگیری های اجتماعی و سیاسی هم به دنبال خواهد داشت. پس بیاییم مدتی یا برای همیشه به شکلی این رابطه مان را نگه داریم.
بسیاری از سیاست‌هایی که احیاناً مورد اعتراض سیاست‌های مردمی قرار می گیرد بر پایه ی چنین استدلالاتی است. فرضاً «یکسری تولیدات در سرتاسر جهان هست که اصطلاحاً به آن‌ها صنایع «مونتاژ» می‌گویند. (زیرنویس= مونتاژ در فارسی یعنی سواره کاری یعنی فرضاً یک دستگاه را قطعات مختلفش را می‌آورند، و بعد اینجا سوار می‌کنند).
می‌گویند بسیاری از صنایع دنیا، صنایعی که در کشورهای تحت ستم وجود دارد از همین نوع است. این‌ها دقیقاً ابزارهای وابستگی اقتصادی است. این یک واقعیت است که ما باید سال‌های سال خسارت این قطع رابطه را بپردازیم و با فلج اقتصادی احیاناً روبرو بشویم تا بعد برسیم به این‌که خودمان اداره کننده باشیم. اساساً ما می توانستیم سیاستی اتخاذ کنیم که به این شکل کار کنیم. بحثی به‌جای خودش دارد. اما مثلاً این کارخانه مونتاژ ماشین ایران ناسیونال را در نظر آورید که یک وابستگی برای ما به وجود آورده است به‌این‌ترتیب که الآن یا باید آن را بخوابانیم که کارگرش بیکار می‌شود و یا این‌که برویم به انگلستان بگوییم تا لوازم آن را به ما بدهد اینجا سوار کنیم و طبعاً معلوم است، آن وقت چه خواهد گفت؟
از آن طرف هم در صورت تعطیلش با یک بیکاری گسترده روبرو خواهیم بود. به هر تقدیر مسئله وابستگی اقتصادی زمینه‌های بسیار گسترده ای دارد که من فقط یک نمونه از آن را برایتان می‌گویم. در ایران با همین صنایع مونتاژ سر ما را گرم کردند کلاه سر ما گذاشتند و کشاورزی ما را نابود کردند. و نتیجه اش چه شد؟ نتیجه این بود که در سال 42 که ما صادرکننده گندم و برنج بودیم در سال 57، 50% از محصول گندم و برنج ما از خارج می‌آمد. این تفاوت متعلق به دورانی است که این‌گونه سیاست ها اعمال می‌شد. هنوز هم ما در مورد گندم و برنج و امثال این‌ها با مشکلاتی روبرو هستیم. منتهی چند سال طول می‌کشد که ما به حد خودکفائی برسیم.
البته در مورد گندم بحمدالله تقریباً نزدیک به حد خودکفائی رسیده ایم. در عین حال خیلی باید کار بشود و خیلی مشکلات دارد. ولی این مسئله بسیار جدیست یعنی اگر قرار بشود ما گندم نداشته باشیم شما فکر می‌کنید ما این‌طور محکم می‌توانیم در مقابل دنیا بایستیم؟! ابداً نمی‌توانیم و این یک واقعیتی است که ما اگر نیاز داشته باشیم، باید مقداری از شعارها را حذف کنیم. مگر این‌که تن به خیلی سختی ها بدهیم. معلوم نیست که همه بتوانند یک مدت طولانی تحمل چنین چیزی را داشته باشند. ما که نمی‌خواهیم دچار ذهنیت بشویم، و بگوییم ملت ایران 36 میلیونی حاضر است گرسنگی بکشد، ولی هیچ معامله ای با خارج نکند. به‌هرحال تعدادی هستند که نمی‌توانند تحمل کنند و سروصدایشان در می‌آید و شما نمی‌توانید همه شان را متهم کنید که ضد انقلابند. نه، ما باید به سراغ واقعیت ها برویم. وابستگی اقتصادی ابتدای هرگونه وابستگی دیگر می‌شود.
البته جمله ای را قبلاً گفته ام و باز هم می‌گویم، که مبادله را با وابستگی اشتباه نکنید. یعنی ما می‌توانیم، فرضاً جو بیشتر از نیازمان داشته باشیم و برنج کم داشته باشیم بعد برویم مبادله کنیم. یا فرض بفرمائید نفت داریم به میزانی که نیاز داریم می فروشیم و چیزی را که نیاز داریم می خریم. این وابستگی نیست، مبادله است.
وابستگی زمانی هست که میزان نفتمان را حتی خودمان تعیین نمی‌کنیم که چقدر بفروشیم. این دیگران هستند که برای ما تعیین می‌کنند، که چقدر بفروشیم و بعد این پول ها را در چه راه‌هایی خرج بکنیم؟ مبادله در همه ی دنیا طبیعی و لازم است و هیچ مسئله ای نیست که زیرا در همه کره ی زمین، که همه چیز پیدا نمی‌شود طبیعتاً مبادلاتی باید وجود داشته باشد.
3- تشکیل انحصارات بین‌المللی
با انحصارات بین‌المللی که تبلور خودش را در کارتل ها و تراست ها نشان می‌دهند درواقع اقتصاد دنیا را در قبضه‌ی خودشان گرفته‌اند به‌طوری‌که یکی از نویسندگان می گفت برخی از این کارتل های نفتی آن‌قدر قدرت و ثروت دارند که می‌توانند یک چک بکشند و اوضاع سیاسی یک کشور را دگرگون کنند پولی بدهند که با خرج آن در یک کودتائی یا آشوبی بشود و بعد هم بهره برداری را خودشان بکنند.
برای این‌که اصطلاح کارتل و تراست روشن بشود و دقیقاً شناخته بشود مختصراً تعریفش را می‌گویم:
«کارتل ها» مرکب از شرکت هایی هستند که با همدیگر ائتلاف می‌کنند که مثلاً ما قیمت را در این مقدار بگذاریم. بنابراین دیگر آن رقابت هایی که معمولاً بین فروشنده ها وجود دارد از بین می‌رود و تمام سود حاصله با مقیاس زیاد به جیب این شرکت ها می‌رود. برای این‌که هر خریداری که به این شرکت‌های متعدد مراجعه می‌کند، می‌بیند قیمت ها یکی است و چون مجبور است بخرد بنابراین از هر کدام آن‌ها که بخرد باز به قیمت بالا خریده است.
و اما «تراست» یعنی ادغام چند شرکت و متحد شدن چند شرکتی که تولیداتی دارند که مکمل همدیگر هستند. مثلاً از یک ماشین یکی موتورش را می‌سازد، یکی اتاقش را می‌سازد، یکی دستگاه‌های ضمائمش را می‌سازد و....
این‌ها می‌آیند با هم ادغام می‌شوند و یک سازنده می‌شوند. طبیعتاً یک فروشنده خواهد بود و هر قیمتی انتخاب می‌کند خریدار باید بپذیرد، چون از این نوع، دیگر در بازار پیدا نمی‌شود، اطلاعات بیشتر را می توانید از طریق کتاب ها به دست بیاورید (زیرنویس= «اقتصاد» نوشته محمد منتظر ظهور- اقتصاد نوشته همایون- فرهنگ‌های اقتصادی، "انحصارات صنعتی و بانکی" نوشته ب- کیوان).
 از کارهای خطرناکی که انحصارات بین‌المللی انجام می‌دهند و اقتصاد کشورهای دیگر را فلج می‌کنند، اعمال سیاست "دامپینگ" است. این سیاست به‌این‌ترتیب است که فرضاً ما تولیدکننده کالایی مثل پارچه هستیم، آن کشور هم شاید همین پارچه را تولید می‌کند. این پارچه برای ما 100 تومان تمام می‌شود و قاعدتاً باید 110 تومان مثلاً بفروشیم. او می‌آید ولو برای مدتی به ضرر هم شده، این پارچه را در بازار متری 70 یا 80 تومان می فروشد، نتیجه اش این می‌شود که ما ورشکسته می شویم و کارخانه مان می‌خوابد، بعد هم که کارخانه خوابید، معمولاً آن‌ها کارخانه را می خرند یعنی، بعد از این‌که ما ورشکست شدیم و دیگر هیچ سرمایه ای نداریم شاید بیش از سرمایه مان هم بدهکاری برایمان مانده است.
احیاناً او می‌آید به یک قیمت خیلی ارزان کارخانه‌ی ما را می خرد و راه می اندازد و متری 150، 200 تومان می فروشد چون دیگر همچون پارچه ای نیست. یا فرضاً ما نفروختیم و این کارخانه همان‌طور ماند. این از دو حال خارج نیست یا دولت می‌آید به اصطلاح برای حمایت از صنایع داخلی مرتب پول می‌دهد طبیعتاً از جیب ملت می‌رود و آن‌ها بالاخره درنهایت این‌طور نیست که اگر چیزی برایشان 100 تومان تمام شده 80 تومان می فروشد، ضرر بکنند. چرا؟ برای این‌که از جای دیگر چند برابر سود می‌برند یا بالاخره جریان این‌طور ادامه پیدا نمی‌کند حتی اگر دولت هم باشد بالاخره بعد از مدتی می‌گوید ما نمی‌توانیم.
این سیاست عملاً باعث می‌شود که بسیاری از رشته های صنایعی که کشورهای جهان سوم می خواهند به‌صورت خودکفا و متکی به خودشان اداره کنند، ورشکست شوند و با میلیاردها بدهکاری کنار بروند. آن‌ها در بازار هر چه می خواهند می‌فروشند و قیمت را بالا می‌برند و اتفاقاً با همین سیاست تابه‌حال باعث سقوط چند رژیم انقلابی دنیا را فراهم کردند (زیرنویس= در این زمینه مطالعه کتاب روزهای سیاه غنا توصیه می‌شود.) من جمله غنا که اقتصادش متکی به قهوه بود بعد این‌ها آمدند با همین سیاست اقتصاد غنا را ورشکست کردند که مملکت، اول فلج شد سپس با یک کودتا به راحتی حکومت انقلابی آن را کنار زدند. (زیرنویس= جریان سرنگونی سالوادور آلنده در شیلی و کودتای 1332 ایران نمونه های بارزی از این مسئله هست.)
4- متلاشی کردن اقتصادهای ملی مبتنی بر شرایط روحی و جغرافیائی مناطق مختلف
در هر نقطه ای از دنیا به مناسبت اوضاع و احوال جغرافیائی خودش و خصوصیات روحی مردمش نوع اقتصاد، امکان رشد دارد. یعنی اگر شما تصور کنید اقتصادی را که می خواهید در شمال ایران پیاده کنید، همان اقتصاد را در مرکز، جنوب، شرق و یا در غرب ایران پیاده کنید قطعاً با شکست روبرو خواهید شد.
شمال کشور یک زمین و هوا و آب و محیط خاصی دارد درصورتی‌که در مرکز ایران به این صورت نیست. شما می توانید 300 یا 500 کیلومتر در شمال بروید همه اش سبزه و درخت ببینید و در جنوب 2000 کیلومتر می‌روید و هیچ سبزه ای نمی‌بینید. این سیاست را معمولاً در طول زمان مردم متناسب با شرایط اقتصادی خودشان به وجود می‌آورند مثلاً قنات.
قنات سیستم آبیاری سرزمین های خشک است. یعنی بهترین سیستم آبیاری که بشر در طول هزاران سال زندگی خودش شاید به این سیستم رسیده و از آن بهره برداری کرده است. ما الآن در ایران قنات هایی داریم که 70 کیلومتر طول دارد یعنی 70 کیلومتر فاصله تا مخزن آب دارد، و آن‌ها با شکل سنتی خودشان آن را تا محل مناسب آورده اند، و بهره برداری می‌کنند. جالب این است که آن را طوری تنظیم کرده‌اند که در تمام طول سال از یک میزان آب دهی منظم برخوردار است و همین‌طور بقیه چیزها.
بعد در همین کشاورزی وابسته ما قنات های ما را از بین بردند و الآن بزرگ‌ترین کار و خدمتی که جهاد سازندگی در این مملکت به کشاورزی ایران کرد لایروبی و احیای قنات بود. یعنی قنات هایی که سال‌ها بود در رابطه با این نظام از بین رفته بود، مجدداً از نو بازسازی کرد و این کار باید به‌طور مستمر انجام بگیرد. برای این‌که این سیستم چاه های عمیق و نیمه عمیق معلوم نیست برای اقتصاد ما و کشاورزی ما با توجه به وضعیت خاص مملکتمان اقتصادی باشد و همین اخیراً در سمینار آب کشور گفتند که چاه های عمیق که در کشورمان هست آینده خطرناکی برای کشاورزی ما دارد.
افرادی با استفاده از عدم تمرکز سازمآن‌ها در این دو سال سوء استفاده کرده‌اند و مرتب چاه زده اند و آب کشیده اند و از آن‌ها بهره برداری نامناسب کرده‌اند. یا مثلاً قالی بافی، که یکی از رشته های صنایع ما بود و می توانست به اقتصاد این مملکت بسیار کمک کند ولی این‌ها می‌آیند آن را از بین می‌برند و به‌جایش فرش ماشینی و موکت به ما می‌دهند. درنتیجه قالی بافان ما از روستا برای دست فروشی پادوئی و... به شهرها می‌آیند.
پس متلاشی کردن قنات ها، قالی بافی، کشاورزی سنتی، محصولات سنتی و صنایع دستی سنتی باعث شده که روستاهای ما از هم متلاشی شود و شهرهای ما از جمعیت انباشته و مرکز انواع و اقسام فسادها و کارهای ضد اقتصادی گردد. به‌این‌ترتیب شما ملاحظه می‌کنید که الآن در کشور ما یک جمعیت بسیار زیادی از روستاها آمده اند در شهرها، که عملاً هیچ کار تولیدی ندارند، بلکه کارهای انگلی دارند. نتیجتاً این‌که بسیاری از نیروها و امکانات موجود مملک ما راکد ماند و چون از آن‌ها بهره برداری نشد از بین رفت.
5- ایجاد نیازهای کاذب از طریق اقتصاد تبلیغ و قسطی کردن زندگی
همین‌طور که توجه دارید با سیاستی که در پیش گرفته بودند ما مصرف‌کننده بسیاری از کالاهایی بودیم که واقعاً نیاز چندانی به آن‌ها نداشتیم ولی از طریق تبلیغ در ما ایجاد نیاز کردند یعنی آن‌قدر از طریق رادیو، تلویزیون، روزنامه و سینما و امثالهم به ما گفتند، تا این‌که واقعاً احساس کردیم نیاز داریم، و به دنبالش رفتیم. این شد که ما زندگیمان عملاً به‌صورت قسطی در آمد. آن‌چنان اسیر قسط این وسایلی که می‌خریدیم شدیم که مجبور بودیم به هیچ مسئله ای فکر نکنیم.
در مورد هر چیزی که اطرافمان می گذشت بگوئی به ما چه؟ تا کارمان را انجام بدهیم و بتوانیم قسطمان را سر برج بدهیم. گاهی می‌دیدید که شخص در ماه چند قسط برای همین لوازم خانگی یا چیزهای دیگر که احیاناً خیلی به آن نیاز نداشته می‌داد. در بعضی از خانواده ها در گذشته، می‌دیدید که یک نفر مثلاً 1 تا 15 دست کت و شلوار داشت و هر دو روز، سه روز یا پنج روز یک مرتبه این را عوض می‌کرد، و اصولاً این نوع کارها آن‌قدر گسترش داشت که درواقع چرخ های اقتصاد سرمایه داری به سرعت می چرخید و تازه نیازهای ما را هم نمی توانست جواب بدهد و ما همیشه با کمبود جنس در بازار روبرو بودیم. از این طریق استثمار مرتباً تشدید می‌شود. تشدید استثمار به نفع مشکلات اقتصادی داخلی خود آن کشورها هست ممکن است به ما بگوئید که چرا کارگران امریکائی و اروپائی علیه نظام خودشان قیام نمی‌کنند؟
به شما جواب می دهم، برای این‌که ما در اینجا شدیداً استثمار می شویم تا کارگر اروپائی کمتر استثمار شود. لذا شما می‌بینید که تا حد امکان یعنی تا آن حدی که امکان ادامه برای نظام‌های سرمایه داری باشد به کارگران خودشان می رسند و صحبت از چهار روز کار در هفته و 30 ساعت کار و ازاین‌گونه مسائل الآن به تدریج در اروپا مطرح می‌شود. این‌ها از کجا می‌آورند؟! از استثمار کشورهای زیر سلطه.
بعضی ها استدلال می‌کنند و می‌گویند که نظام سرمایه داری موفقیت آمیز بوده است و خوب پیشرفت کرده است. می گوئیم چرا؟ جواب می‌دهند برای این‌که هر جا نظام سرمایه داری پیاده شده است همه مردمش در رفاهند. می‌گویند کارگر انگلیسی هفته‌ای چند ساعت کار می‌کند و به ازای هر ساعت مثلاً 4 لیره حقوق می گیرد و چقدر بیمه و بازنشتگی و رفاه و از این نوع مزایا برخوردار است. ما به او جواب می دهیم که آیا واقعاً تو این‌طور فکر می کنی که سرمایه دار انگلیس حق کارگر انگلیسی را می‌دهد؟ از جای دیگر می‌خورد به او می‌دهد.
6- توسعه کارهای بیهوده و انگلی
برای این‌که اقتصاد ما نابود شود، ما نباید تولید کنیم بلکه باید مصرف‌کننده باشیم به‌هرحال بیکار هم که نمی‌توانیم باشیم لذا در تمام کشورهای جهان سوم یکسری کارهای غیر تولیدی به وجود آورند، که علی الظاهر در آمدی هم داشت اما به تولید جامعه هیچ کمکی نمی‌کرد. مثل فروختن بلیط اعانه ملی و شغل هایی چون دکوراسیون و مد و آرایشگاه های فلان و کذا و کذا و الی آخر.
اصولاً گسترش بیکاری پنهان در این کشورها، بزرگ‌ترین زمینه برای فلج کردن اقتصاد یک مملکت است.
بیکاری پنهان یعنی چه؟
یعنی این‌که ظاهراً شما کار دارید ولی واقعاً کار ندارید. آن که می‌آید آدامس یا سیگار می فروشد و ظاهراً درآمدی هم دارد ولی جز این‌که به اقتصاد مملکت ضربه بزند، چه چیز دیگری نیست. باید برود کارهای تولیدی بکند. در مملکت ما نسبت افراد فعال به کل مملکت 1 به 5 است. یعنی آن‌هایی که کار می‌کنند درواقع باید غذا و درآمد برای شش نفر را تأمین بکنند. یکی برای خودش یکی هم برای پنج نفر دیگر کسانی که در کارهای تولیدی هستند نسبتشان 1 به 20 است.
بقیه یا اصلاً نمی‌توانند کار بکنند، بچه هستند، مریض هستند که این‌ها پذیرفتنی است. بقیه هم در کارهای بیهوده و انگلی که البته درصدی هم در کار خدماتی هستند که باید باشند مثل پزشک، راننده، توزیع کننده و امثال این‌ها که نیاز داریم. ولی مشاهده می‌کنید کارهای انگلی فراوان هستند.
یکی از مشکلات کشورهای به اصطلاح جهان سوم مشکل تورم است. این تورم باعث اختلالات شدید اجتماعی می‌شود، به‌طور خلاصه هرگاه میزان مصرف جامعه بیش از میزان عرضه ی کالاها در جامعه باشد تورم به وجود می‌آید. البته اگر از نظر فنی- اقتصادی بخواهید به این نحو است که اگر قرار بشود مصرف گندم در کشور 6 میلیون تن باشد اما عرضه یعنی آنچه که ما به بازار می دهیم پنج میلیون تن باشد، طبعاً شما که می‌دانید یک مقداری نیاز بیشتر از موجودی است فروشنده هم این را می‌داند هم شما علاقه دارید می خواهید جنس را اگر چه گران باشد بخرید، زیرا می‌دانید که نیست و فروشنده هم از این موضوع استفاده می‌کند.
مثال خیلی زیاد است مثلاً در تابستان اگر شما بخواهید بخاری بخرید قیمتش عادی است اما پائیز که بخواهید بخرید قیمت ها گران است چرا؟
برای این‌که در تابستان مسئله خرید بخاری به مسئله روز نیست، ممکن است تقاضای جامعه با موجودی احیاناً برابر باشد و شاید هم موجودی بیشتر از تقاضا باشد. اما پائیز قضیه عکس می‌شود، همه می خواهند بخاری بخرند، بخاری هم کم است. لذا فروشنده گران می فروشد، عکس این مسئله در مورد کولر است.
خوب این بالا رفتن قیمت به دلیل کمی موجودی را تورم می‌گویند، یعنی اگر گفتند تورم در فلان کشور 10% یا 5% است یعنی این‌که قیمت ها نسبت به فلان تاریخ که مأخذ می‌گیرند 5% بالا رفته است. دلیلش چه بوده است؟
دلیلش این بوده که موجودی (عرضه) کمتر از تقاضا بوده است البته تورم موجب نارضایتی می‌شود، برای این‌که معمولاً درآمدها به میزان تورم بالا نمی‌رود. درنتیجه عده‌ای ناراضی می‌شوند بعد سروصداها بلند می‌شود و بعد طبیعتاً مسائل اجتماعی از قبیل اعتصاب و زد و خورد و امثال این‌ها پیش می‌آید. تورم یکی از مسائلی است که دولت ها خیلی از آن می ترسند و سعی می‌کنند همیشه مهارش کنند.
7- تک محصولی کردن اقتصاد کشورها
یکی از سیاست‌های جاری در دنیا، این است که هر کشوری بیاید به یک جنبه ی اقتصادیش، و به یک کالایش متکی بشود. نتیجه اش این می‌شود که تمام سیاست‌های داخلی و خارجیش لزوم پیدا می‌کند که بر اساس آن کالا تعیین شود. شما می‌بینید که در گذشته نفت تعیین کننده ی سیاست خارجی، داخلی، دفاعی و حتی سیاست‌های فرهنگی ما بوده است چرا؟ برای این‌که 85% از درآمد عمومی دولت این مملکت به نفت متکی بود.
بنابراین باید سراغ جایی برود که این درآمد از آنجا می‌آید و آن هم به کارتل های نفتی منتسب به سرمایه داران یا گاز که وابسته به شوروی بود. بنابراین ما مجبور بودیم به خاطر 85% درآمد- در مورد بعضی کشورها 94% درآمد و یا در مورد عربستان 90% درآمد سیاست‌هایمان بر این اساس تعیین شود.
جالب است که این تک محصولی شدن باعث می‌شود که تمام درآمدهای حاصله از این اقتصاد واحد به جیب شده معدودی در داخل آن کشور، و تعداد معدودی شرکت ها در خارج کشور یعنی در سطح جهانی می‌رود و درنتیجه منتهی به اختلاف شدید طبقاتی می‌شود. این اختلاف شدید طبقاتی که در این چند دهه ی اخیر در دنیا شدت پیدا کرده است یکی از دلائل اصلیش همین تک محصولی شدن اقتصاد است.

جلسه پنجم
سیاست‌های مالی امپریالیسم
بسم الله الرحمن الرحیم
«والعصر انّ الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.»
در ادامه بحث گذشته باید گفت که سیاست‌های مالی اصولاً یکی از سیاست‌های مهمی است که امپریالیست‌ها آن را گسترش سیستم بانکی و نظام رباخواری عملاً حاصل زحمات بسیاری از مردم کشورهای تحت سلطه‌ی خودشان را چپاول می‌کنند شما ملاحظه کنید در حال حاضر شبکه‌ی بانکی امریکا و بانک‌های اروپائی و حتی بانک‌های شوروی در سراسر دنیا منشأ درآمدهای هنگفتی است. اتفاقاً سیاست هایی که اجرا می‌کنند عملاً یک اختلاف شدید طبقاتی در این کشور به وجود می‌آورند. به‌طوری‌که در غالب این‌گونه کشورها ده درصد از مردم نود درصد از درآمدها را به خودشان اختصاص می‌دهند، درحالی‌که نود درصد دیگر مردم تنها ده درصد از درآمدها را دارند، باوجود آنکه تعدادشان یک ده کل جمعیت است ولی درآمدشان نه برابر است.
 به‌این‌ترتیب یک فاصله طبقاتی شدید به وجود می‌آورند و خود این فاصله طبقاتی خواه‌ناخواه منجر به تمرکز قدرت می‌شود. این واقعیتی است، شما این را محرز بدانید که هر کس پول، زمین، ساختمان، کارخانه و درمجموع آنچه را که سرمایه می گوئیم دارد به‌طور معمول قدرت هم دارد. در کشورهای مختلف ممکن است به علت فرهنگ‌های مختلف این‌قدرت شدت و ضعف داشته باشد، ولی واقعیتش این است که قدرت دارد.
یک مثالی برای شما می‌زنم، که ببینید بااینکه در مملکت ما انقلاب شده است، هنوز خیلی ازاین‌گونه مسائلی که در قبل از انقلاب بوده است وجود دارد تا این‌که به تدریج اصولاً خلق‌وخوی ما با فرهنگ اسلامی آشنا بشود و به آن عمل بکنیم و این وضع را تغییر بدهیم.
فرض بفرمائید شما در خانه هستید یک نفر وارد خانه می‌شود که آدم ثروتمند و مشهوری است، و احیاناً یک مسئولیتی هم دارد و لباس و سر و وضع مرتبی دارد، آیا شما او را همان‌گونه تحویل می‌گیرید و پذیرائی می‌کنید و به وی احترام می‌گذارید که به یک فردی که وارد بشود درحالی‌که نه این‌گونه شهرت، ثروت و نه آن سر و وضع را داشته باشد؟ این بهترین نمونه‌ی عینی است که ثروت اساساً قدرت و نفوذ می‌آورد. آن‌ها از طریق همین طبقه‌ی محدود و پردرآمد، قدرت ایجاد می‌کنند و نظرات خودشان را از این طریق در جامعه اعمال می‌کنند، ما به این درصد محدود از مردم، اصطلاح طبقه ممتاز اطلاق می‌کنیم، که این نظام‌های حاکم جهانی همیشه در روابطشان با کشورهای دیگر روی این طبقه ممتاز حساب می‌کنند و منطقشان این است که ما اگر این بار توانستیم بخریم و به‌جانب خودمان بیاوریم و با سیاست خودمان موافق کنیم، می‌توانیم در این کشورها جای پائی داشته باشیم یکی از مهم‌ترین راه‌هایی که آن‌ها می‌توانند این کار را بکنند. همان سیستم بانکی است. ما حالا در مورد کشورهای دیگر مثال نمی‌زنیم.
در مورد همین کشور خودمان مثال می‌زنیم که فرضاً سیستم بانکی ما در گذشته چه برنامه هایی داشته و چگونه عمل می‌کرده. شما می‌دیدید که یک بانک با سرمایه‌ی اولیه فرضاً ده میلیون تومان تشکیل می‌شود و بعد از 20 سال صاحب میلیاردها تومان سرمایه می‌شود این را از کجا آورده است؟ وقتی‌که می‌رویم به حساب‌ها دقیقاً رسیدگی می‌کنیم می‌بینیم این حاصل استثمار مضاعفی است که این بانکداران از مردم فعال تولیدکننده ما کرده‌اند و جالب این است که درآمد هیچ‌کدام به نفع این مردم در داخل کشور خرج نمی‌شد، بلکه از طریق شبکه‌ی بین‌المللی بانک‌ها می‌رفت و به مراکز اصلی خودش وصل می‌شد.
این است که شما می‌بینید یهودی‌ها به‌طور عمده در سطح جهانی فعالیت اقتصادی‌شان را روی سیستم بانکی و بیمه متمرکز کرده‌اند، چون آن‌ها می‌دانند که عمده‌ترین سرمایه‌گذاری که سوخت ندارد و درآمد هنگفتی دارد. همین رشته از فعالیت‌ها است و جالب این است که این‌ها با بازی کردن همین سیستم بانکی، کاملاً اقتصاد یک مملکت را در قبضه‌ی خودشان می‌گرفتند. کافی ست که فرضاً بیایند درصد بهره را بالا ببرند یا پائین بیاورند یا میزان اعتبارات بانکی را بالا ببرند یا پائین بیاورند و یا این‌که سرمایه بانک را در زمینه‌های تولیدی و یا خدماتی به کار اندازند. این‌ها تماماً روی اقتصاد جامعه و بالطبع روی جنبه‌های دیگر جامعه تأثیر مستقیم می‌گذارد.
فرضاً اگر بهره را از 14 به 8% تغییر بدهند یا برعکس از 8% به 14% برسانند این جریان روی کل اقتصاد مملکت اثر می‌گذارد و یا حجم اعتبارات و یا این‌که در چه زمینه‌ای این اعتبار را تصرف بشود.
در زمینه‌ی مسائل بانکی مسائل فوق‌العاده پیچیده‌ای وجود دارد طبیعتاً احتیاج به بحث‌های دقیق و ظریف دارد که باید متکی به آمار و یک مقدار اطلاعات عمومی اقتصاد و امثال این‌ها باشد ولی این‌که گفتیم کلیاتی است که شاید هم به راحتی بتوانید ببینید. این به معنای نفی نظام بانکی برای یک کشور نیست نظام بانکی برای یک کشور می‌تواند بالاترین کمک در جهت اقتصاد باشد اما به شرط این‌که جهتش درست باشد. اگر جهت چیز دیگری باشد طبعاً آن نتیجه را خواهد داشت.
 یک نمونه‌ای برای شما بگویم، این صندوق‌های قرض‌الحسنه کوچکی که در مساجد ما تشکیل شده است، اگر قرار بود که این‌ها نبودند شاید وضع بانک‌های ما به مراتب فجیع‌تر از آن می‌بود که در گذشته بود. این صندوق‌ها وضع به دلیل این‌که بدون بهره کار می‌کردند، مقداری از نیازهای روزمره مردم را تأمین می‌کند، و اگر قرار بر این بود که این‌ها نباشد به خاطر همین وام‌های کوچک مجبور بودند به بانک‌ها مراجعه کنند و با آن بهره‌های هنگفت آن موقع بود که قدرت بانک‌های ما فوق‌العاده بالاتر می‌رفت. و بااینکه فرضاً بانک‌های استانی که اخیراً تشکیل شده است و عمده فعالیت‌های خودشان را در جهت خودکفا کردن تولید و اقتصاد مملکت گذاشته‌اند، آن‌ها مرتباً وام می‌دهند، به افراد مبتکر و مدیری که با امکانات داخلی این مملکت دارند تولید می‌کنند.
 این خیلی مهم است در گذشته به کسی وام می‌دادند که به خارج برود و جنس بخرد و باز هم جنس هایی که در جهت کلی آن سیستم بانکی بوده یعنی اگر شما می‌آمدید و می‌گفتید می‌خواهم بروم پارچه از خارج وارد بکنم به شما راحت‌تر وام می‌داند تا این‌که می‌گفتید من می‌خواهم بروم از خارج فرضاً موتور آب وارد بکنم. یا مثلاً ماشین‌آلاتی که بتوانی بعداً اینجا کارخانجات خودکفائی به وجود بیاوری که درنهایت اقتصاد خودکفا را به وجود بیاورد و همین‌طور مسائل دیگری که در این رابطه وجود دارد.
جالب است که شما می‌بینید رو به وخامت گذاشته است بعد از سقوط رژیم گذشته، وضع اقتصادی دنیا به شدت رو به وخامت گذاشته است. این یک واقعیتی است ما نمی‌خواهیم شعار بدهیم اگر قرار بشود که ما برای همیشه همین وضعی را که الآن داریم و در آن قرار داریم و مصمم هستیم که این وضع را ادامه بدهیم. یقیناً بزرگ‌ترین ضربه را به قدرت‌های بزرگ جهان می‌زدیم. چون وقتی‌که ما برای آن‌ها قدرت اقتصادی نباشیم. طبعاً قدرت سیاسی و نظامی هم ایشان فراهم نخواهیم کرد.
 این دقیقاً مشخص است یعنی اگر ما تصمیم بگیریم که از نفتمان برای این کشور استفاده کنیم، ز خاک این مملکت استفاده کنیم و از نیروهای موجود در این مملکت استفاده کنیم. طبعاً در درازمدت ما می‌توانیم به‌راحتی یک اقتصاد مکفی به خود داشته باشیم، و با دنیا مبادلات مورد نیاز داشته باشیم. مبادلاتمان را خودمان تعیین کنیم نه این‌که دیگران برای ما تعیین بکنند. در همین مسئله گروگان‌گیری، شما اطلاع دارید که ما 5 میلیارد و خورده‌ای دلار از آمریکا وام گرفته بودیم اما یک دلار از آن را به‌صورت پول به ما نداده بودند، بلکه تمام آن را کالاهای مصرفی به ما دادند، که شاید اگر ما تمام وسایلی را که با این 5 میلیارد و خورده‌ای از او خرید کرده‌ایم در یکجا جمع کنیم، الآن مطمئناً نیم میلیارد دلارش هم نباشد. برای این‌که کارخانه بیسکوئیت سازی به ما دادند. ولی آن بدهی همچنان به‌جای خودش هست و 20% تا 22% بهره را همچنان ما می‌پرداخته‌ایم.
 آمارهایی وجود دارد که نشان می‌دهند، کشورهایی در دنیا هستند که 3 میلیارد دلار وام گرفته‌اند و تاکنون بیش از 7 میلیارد دلار بهره داده‌اند. درصورتی‌که آن 3 میلیارد دلار اصل بدهی هنوز باقی است». در مورد لهستان، هندوستان، پاکستان این آمارها را شما بروید دربیاورید، واقعاً سرسام‌آور است.
یک نمونه برای شما مثال بزنم که تغییرات اقتصادی در یک کشور اگر در جهت منافع مردم آن کشور باشد چه تأثیری بر روی این دولت‌های بزرگ و کوچکی که در زیر این نظام فراگرفته‌اند و با این نظام اداره می‌شوند. نشان داده بشود. به‌عنوان نمونه اسرائیل را مثال می‌زنم. همان‌طور که می‌دانید نفت اسرائیل از ایران تأمین می‌شد. شرکت‌های اسرائیلی بزرگی بودند، که در ایران قراردادهای هنگفتی می‌بستند، پول‌های کلانی می‌گرفتند و خدمات خیلی عادی ارائه می‌دادند و از طریق درآمد هنگفتی برای اسرائیل به وجود می‌آمد. سوم این‌که اسرائیل آموزش‌های مختلفی برای دولت گذشته انجام می‌داد. چه در داخل ایران، چه اسرائیل و از این راه درآمدهای هنگفتی به دست می‌آورد، که درواقع ادامه روابط و استحکام اقتصادش بوده مثلاً افرادی را در زمینه‌های خاصی آموزش می‌داد، بعد این‌ها وقتی می‌آمدند در ایران قطعاً فقط می‌توانستند با آن دستگاه‌های ساخت اسرائیل کار بکنند بنابراین ما بایستی می‌رفتیم دستگاه‌های اسرائیلی می‌خریدیم.
 پس تنها مسئله این نبود که عده‌ای را آموزش بدهند و از این راه درآمدی کسب کند. نه، از این طریق بود که تا مادامی‌که این نیروی انسانی در ایران کار می‌کند مصرف‌کننده کالاهای اسرائیلی است و همین‌طور درآمدهای هنگفت دیگر از راه فروش کالای خودش در ایران حالا تأثیر را شما ببینید.
در سال 1978 میزان تورم در اسرائیل 48% بوده جالب است برایتان بگویم هم‌اکنون که ما در حال جنگ هستیم این میزان تورم را نداریم، بلکه کمتر است. به‌هرحال در سال 69 به‌محض سقوط رژیم گذشته میزان تورم در اسرائیل به 81% رسید. در سال 80 میزان تورم به حدود 150% رسیده است. و پیش‌بینی می‌شود که در سال 81 نرخ تورم در اسرائیل به 200% برسد. همان صحبت‌هایی را که در رابطه با اقتصاد اسرائیل و پیوندش با نظام گذشته کردم. همین صحبت‌ها را خودشان می‌کنند.
می‌گویند یکی از دلایل بالا بودن این تورم قطع صدور نفت ایران به اسرائیل است. به‌طوری‌که قیمت بنزین در اسرائیل در سه سال گذشته چهار برابر شده است یعنی الآن بنزین سوپر در اسرائیل لیتری یک دلار است. البته آنجا دو نرخی است. یک نرخ دولتی و یک نرخ عمومی دارند و این نرخ عمومی‌اش است این مسئله خیلی مهم است بعد همین وضعیت، زمینه سقوط دولت اسرائیل را فراهم می‌کند. تأثیرات را ببینید. همین وضعیت باعث تضعیف قدرت نظامی اسرائیل می‌شود و به همین ترتیب این تسلسل ادامه پیدا می‌کند.
در مواضع سیاسی‌اش آن خشونت قبلی را نمی‌تواند به راحتی اعمال نمی‌کند. این‌ها واقعیت هایی است که اگر دقیقاً اطلاعاتمان صحیح و وسیع باشد، می‌بینید که چقدر می‌توانیم در تصمیم‌گیری خودمان، دقیق عمل بکنیم تا بتوانیم به دیگران ضربه بزنیم.
حرکت‌های اقتصادی امپریالیزم بعد از سقوط رژیم وابسته:
به جنبه‌های سیاسی، نظامی‌اش بعداً خواهیم رسید شما می‌دانید اگر قرار باشد در کشوری بیکاری وجود داشته باشد، طبعاً درآمدش هم کم می‌شود. چون آن‌ها که بیکارند درآمدی ندارند، تولید پائین می‌آید، طبعاً قدرت خرید پائین می‌آید. درنتیجه نارضایتی به وجود می‌آید و سروصدا بلند می‌شود. این را لااقل به‌عنوان یک عامل باید برایش حساب باز کنیم به‌خصوص وقتی‌که دشمن هم روی این مسئله تبلیغ کند. بعد از سقوط رژیم دشمن در چند زمینه شروع به کار کرد. در مورد کارخانجات که درواقع تولیدات صنعتی ما است. به‌این‌ترتیب عمل کرد. که اولاً قیمت مواد خامی را که به ما می‌فروخت چون وابسته بودیم، آن را به مقدار خیلی زیادی بالا برد به‌طوری‌که وقتی ما می‌خواستیم برویم در بازار بین‌المللی خرید بکنیم می‌گفتند مثلاً این نرخ برای افغانستان یا پاکستان یا هندوستان و این نرخ برای ایران.
به‌طور مشخص برای ایران یک نرخ خاصی گذاشته بودند. بعد هم تحریم اقتصادی را برای ضربه زدن به این اقتصاد برقرار کردند چرا؟ گفتند اگر ما این کار را بکنیم طبعاً کارخانجات ایران می‌خوابد، بیکاری به وجود می‌آید و این‌ها مجبورند چه کار بکنند؟ اولاً پول زیادی به این بیکارها تا مادامی‌که بیکار هستند بدهند. به‌علاوه این‌که بیایند و از ما خرید کنند، جنس ساخته‌شده از ما بخرند، چون دیگر خودشان تولیدی ندارند، شروع کردند به مطرح کردن مسائلی که واقعاً با هیچ منطقی نمی‌شود توجیه کرد. به کارگران ما گفتند شما چرا 48 ساعت در هفته کار می‌کنید؟ باید 36 ساعت کار کنید. درحالی‌که شما می‌دانید در کشوری که انقلاب کرده، چپاول شده و نابود شده است هیچ وقت نباید چنین صحبتی بشود. بلکه باید برعکس بیاییم به کارگرمان بگوییم تو اگر تا دیروز 48 ساعت کار می‌کردی از امروز به بعد، از این هفته به بعد مثلاً باید 60 ساعت کار بکنی و همان 48 ساعت حقوق بگیری، اگر بخواهی انقلابت ساخته بشود و بماند.
 دوم این‌که آمدند به کارگرها گفتند که 50 سال شما را چپاول کردند، بیایید بروید حقتان را از جمهوری اسلامی بگیرید. حالا ما نفهمیدیم جمهوری اسلامی آن‌ها را چپاول کرده بود که این‌ها بروند از جمهوری اسلامی بگیرند؟ جمهوری اسلامی که وارث آن‌چنان کشوری بود که به‌هرحال خودتان می‌دانید چه وضعی داشته است.
سوم این‌که آمدند در کارخانجات، شروع کردند به ایجاد تشنج و تحریک و دامن زدن به جو آشفته و به تعطیل کشاندن و آتش زدن کارخانجات و گروگان گرفتن این‌گونه کارها. یک نمونه برای شما بگویم که ببینید اگر قرار بود این‌ها آدم هایی بودند که حداقل دلشان برای خود همین کارگرها می‌سوخت، حداقل دلشان برای این ملت می‌سوخت باید کاری را می‌کردند که مردم ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم برای دولتش کردند. بعد از جنگ جهانی دوم در شوروی آمدند به کارگر گفتند این تعداد ساعت باید کار بکنی، نفست هم دربیاید می‌کشمت اگر خیلی بهت ارفاق کنیم به سیبری می‌فرستیمت باید در آنجا کار کنی.
این چیزی نیست که من می‌گویم. این چیزی است که تقریباً مسلم است. در ژاپن امپراطور ژاپن آمد به مردمش گفت مردم ژاپن ما در جنگ شکست خورده‌ایم، مملکت ما ویران شده است و ما می‌خواهیم دو مرتبه کشورمان را از نو بسازیم. باید شما روزی دوازده ساعت کار بکنید و همان 8 ساعت را حقوق بگیرید و ملت ژاپن این را پذیرفت. قرار شد کاخ امپراطور را از نو بسازند. گفت این کاخ را بسازید اما به خاطر ساختن این کاخ هیچ چیزی نباید از خارج وارد بشود. مشغول ساختن شدند، ساختمانش تمام شد فقط شیشه مانده بود آمدند به امپراطور گفتند که کارخانه‌ی شیشه‌سازی ژاپن هنوز راه نیفتاده است، اجازه می‌دهید از خارج شیشه بخریم؟ امپراطور گفت نه. کاغذ بچسبانید. هر وقت کارخانه‌ی شیشه‌سازی ژاپن راه افتاد، بیایید کاغذها را بردارید، به‌جایش شیشه بزنید.
من نمی‌خواهم بگویم این‌هایی که این‌طور عمل کردند واقعاً مال این ملت، و دلسوز به خاطر این ملت، و معتقد بودند که این نظامی که الآن هست برخلاف این ملت است، برخلاف مصالح این ملت عمل می‌کند و نوکر اجانب است. نه، اصلاً این صحبت‌ها نبود و محال است که این صحبت‌ها بشود.
موضوع بسیاری جدی‌تر و اساسی‌تر است. امپریالیزم جهانی با تمام نیرو برای نابودی جمهوری اسلامی برنامه‌ریزی کرده است، و این‌گونه جریانات جزئی از هدف‌های آن‌ها برای تضعیف و درنهایت سقوط انقلاب اسلامی است. اما در کشاورزی‌مان، این‌ها می‌دانستند اگر قرار بشود ما تولید کشاورزی نداشته باشیم اولاً قطعاً لطمه زیادی به صنایعمان می‌خورد. چون مقدار زیادی از کالاهایمان و کالاهای کشاورزی در صنایع به کار می‌رود، مانند پنبه‌دانه‌های روغنی و غیر ذلک.
بنابراین اگر ما این‌ها را نداشتیم طبعاً کارخانجات مربوط به آن هم می‌خوابید. صرف نظر از آن‌هایی که مربوط به قسمت غذائی است. از طرف دیگر این‌که مواد غذائی در دنیا مانند سلاح‌های استراتژیک جزو همان امتیازاتی که برای گرفتن سلاح‌ها باید حساب بشود به حساب می‌آید. به چه ترتیب؟ به‌این‌ترتیب که اگر ما خواستیم هواپیما بخریم یک سری امتیازات از ما می‌گیرند و بعد هواپیما را به ما می‌فروشند. این‌طور نیست که شما بروید بگوئید، من این هواپیما را می‌خواهم، این هم پولش، او هم بگوید بگیر. نه، این‌طور نیست.
در مورد گندم هم همین‌طور است. شما نمی‌توانید بروید در بازار بین‌المللی بگوئید من این مقدار گندم می‌خواهم، این هم پولش، آن‌ها بگویند این هم گندم. نه، گندم جزو کالاهای استراتژیک است یعنی حتماً همراه با امتیازات سیاسی است و چند کالای دیگری که ما در کشاورزی داریم. خوب شما می‌دانید که حتی مواد غذائی مرغداری‌های ما یعنی همان دانه و مقداری از علوفه در گذشته از خارج وارد می‌شد. ما حتی مرغداری‌مان به خارج وابسته بود. الآن هم هنوز مقداری وابستگی داریم چون هنوز تهیه نکرده‌ایم.
این‌که شما می‌بینید یک مرتبه می‌گویند فرضاً ششصدهزار تن اخیراً مرغ خریده شده به همین دلیل است که مرغداری ما نمی‌تواند توسعه پیدا کند. دامداری‌اش هم به‌این‌ترتیب است در کشاورزی ما شروع به اخلال کردند، شما می‌دانید که بعضی از مناطق ما درواقع می‌توانیم بگوییم که انبار غله یا درواقع انبار کالاهای کشاورزی ما به حساب می‌آیند. مثل گنبد و نواحی اطراف آن، کردستان، خوزستان و تا حدود زیادی آذربایجان و شما می‌بینید که دقیقاً دشمن می‌آید روی این نقاط که تکیه می‌کند و کار می‌کند سرمایه‌گذاری می‌کند تا کشاورزی ما شکل نگیرد.
 البته این جریان با یک سلسله شرایط سیاسی و اجتماعی هم همراه می‌شود والا چرا نیامد فرض بفرمائید خودمختاری خلق خراسان را مطرح کند ولی می‌آید و می‌گوید خودمختار ترکمن. خیلی روشن است. در روستاهای ما خیلی کارها کردند ولی خوشبختانه چندان موفق نبودند. مسئله‌ی جهاد سازندگی نفوذ مذهب در روستاهای ما، وجود روحانیونی که تا حدودی آگاه بودند و می‌توانستند زود به این مسائل برسند، مقداری توانست جلوی توطئه‌های آن‌ها برادر روستاها بگیرد. حتی یکی از این گروه‌ها جزوه‌ای تحت عنوان «آموزش آتش زدن خرمن‌ها» را چاپ کرد. یعنی این‌که این‌ها به افراد خودشان آموزش بدهند که چگونه بروند خرمن‌ها را آتش بزنند، تا ما محصولات کشاورزی نداشته باشیم و کشاورزمان درآمد نداشته باشد.
اما در ادارات، می‌دانید که ادارات ما ضمن این‌که سیاسی هستند می‌توانیم از یک‌جهت بگوییم در درجه اول اقتصادی هستند. یعنی به جنبه‌های اقتصادی مملکت توجه و رسیدگی دارند. راه‌سازی، کشاورزی، بهداری و... که به‌طور غیرمستقیم به اقتصاد مملکت مربوط می‌شود. در ادارات ما هم که شما شاهد بودید چه جریاناتی را به وجود آوردند. تحصن در ادارات و گروگان‌گیری رئیس اداره و حالا در چند مورد آتش زدن و امثال این‌گونه کارها. هر روز علیه این فرماندار، علیه آن استاندار، علیه بخشدار طومار تهیه کنند. راهپیمایی راه بیندازند، بگیرند، بزنند، بیرون کنند، تا این‌که مسئولین مملکت فرصت فکر کردن برای راه‌اندازی مملکت را نداشته باشند.
تصور این را بکنید که خدای نکرده یک بار فرزند شما مریض بشود، یقیناً بیماری این فرزند شما، در راندمان کار شما مؤثر است. برای این‌که شما در آن روز مقداری از فکرتان به دنبال این موضوع مشغول است. حالا تصور کنید کسی فرماندار شد. بگوئید فلان روستا خبری شده، فلان بخش فلان شده، در گوشه شهر فلان خبر شده است. این اصلاً نمی‌رسد به این‌که فکر بکند، برنامه‌ریزی، سازماندهی و پاکسازی بکند. طبعاً وقتی نرسید بعد از مدتی مردم می‌گویند، این جمهوری اسلامی برای ما کاری نکرد.
شاید شما برایتان تعجب‌آور باشد که چرا اولین شهید ما در سیستان و بلوچستان مهندس نیکبخت از جهاد سازندگی است و شهدای زیادی در کردستان و خوزستان از جهاد سازندگی داشتیم. انزلی، فارس، بندر لنگه و نقاط دیگر به همین ترتیب. در مورد شهدای پاسدار که مسئله تا حدودی روشن است اما چرا از جهاد سازندگی؟ دقیقاً همین مسئله است. برای این‌که جهاد سازندگی چی کار می‌کند؟ راه می‌سازد، خانه، حمام، درمانگاه و کتابخانه می‌سازد و امثال این‌گونه کارها انجام می‌دهد.
خوب اگر قرار بشود این کارها در روستاها و شهرهای ما انجام بشود، ضد انقلاب بعداً می‌خواهد به او بگوید جمهوری اسلامی برای تو هیچ کاری نکرده، آیا آن روستایی به او نمی‌گوید: «تو دروغ می گوئی» خواه‌ناخواه می‌گوید. برای این‌که می‌بیند جمهوری اسلامی برای کارهای بسیاری کرده است. اگر اینجا پنجاه سال ما در این ده حمام، مدرسه و... نداشتیم، حالا داریم. ما روستاهایی داشتیم که یک عمر اصلاً نمی‌دانستند فیلم چیست؟ حالا حداقل هفته‌ای یا ماهی یک بار یک فیلم می‌برند، نگاه می‌کنند.
به همین دلیل است که شما می‌بینید در کردستان و جاهای دیگر افراد جهاد سازندگی را مثل پاسدارها می‌کشند، درحالی‌که کار آن‌ها خدماتی، عمرانی، و بهداشتی و صد درصد به نفع مستضعفین هست. و اگر این‌گونه کارها انجام نمی‌شد ضد انقلاب زمینه رشد پیدا می‌کرد. به دلیل این‌گونه فعالیت‌های نهادهای انقلابی بوده است که مردم آگاه شده‌اند و ضد انقلاب پایگاه مردمی خود ر ا ازدست‌داده است.
واقعیت این است که این نظام اداری ما در زمانی کم نمی‌تواند آن کارایی لازم را داشته باشد. آخر دستگاه‌های اداری با یک بخش‌نامه یا اعلامیه که انقلابی نمی‌شود بلکه سال‌ها طول می‌کشد. پنجاه سال این‌گونه ساختند و آموزش دادند. روابط خارجی را تنظیم کردند. قوانین و آئین‌نامه‌هایش و... الآن وزیر آمده می‌گوید من نمی‌توانم کاری بکنم چرا؟ برای این‌که مثلاً می‌گویند فلان ساختمان باید ساخته بشود، این‌قدر پول هم بدهید فوراً از حسابداری می‌آیند که نه آقا این مغایر با ماده فلان است.
درحالی‌که ما خیال می‌کنیم وزیر هر چه بگوید، می‌شود این‌طور نیست. در ادارات ما آن‌قدر قوانین دست‌وپا گیر وجود دارد که امکان عمل انقلابی وجود ندارد مگر این‌که این نظام را به‌کلی دگرگون کنیم. آن هم به‌طور ناگهانی به‌هیچ‌وجه صلاح نیست. ما طرح آماده‌شده‌ای نداریم که جایگزین کنیم. باید مدتی سال‌ها با این نظام کج دار و مریض رفتار بکنیم تا نهادهای انقلابی بیایند، جای بگیرند، و جایگزین بشوند. تا به تدریج این روحیه‌ی انقلابی در ادارات به وجود بیاید.
منظورم این بود که به‌عنوان نمونه جهاد سازندگی در راه مبارزه با این برنامه‌های توطئه آمیز اقتصادی آن‌ها. تابه‌حال خیلی موفق بوده است. اگر قرار بشود که ما یک بیان دقیقی از جهاد بدهیم خیلی از ما شاید باور نکنیم. یک سازمان با این مشکلات و موانع و کارشکنی‌ها این‌قدر در این مملکت کار کرده است به قول یکی از نماینده‌های مجلس که عضو کمیسیون جهاد سازندگی است می‌گوید یک برآورد ضمنی که ما کردیم، دیدیم جهاد سازندگی تقریباً به‌اندازه‌ی 150 سال چهار وزارتخانه کار کرده است.
سیاست‌های اجتماعی و دیپلماتیک امپریالیزم
1- ببینید شما هر حرکتی که می‌کنید هرگونه موضع‌گیری که می‌کنید هر تمایل و نفرتی را که نشان می‌دهید تا حدود زیادی به اطلاعات و بینش شما از مسائل بستگی دارد. اگر قرار شود که ما شما را در یک اتاق نگه بداریم و مثلاً شش ماه ارتباط اطلاعاتی شما را با خارج قطع کنیم و فقط از یک کانال به‌خصوص و معین به شما اطلاع بدهیم. قطعاً «و جز ما» بعد از شش ماه دیگر آن آدم اولیه نخواهید بود. آدمی هستید که با یک سری بینش‌ها و ارزیابی هایی که در این شش ماه به شما داده شده است، این یک واقعیتی است البته از استثناء بگذرید. یک درصدی هم استثناء دارد ولی معمولاً را می‌گویم.
 همین مثالی را که زدم در سطح این اطاق بود آن‌ها در سطح جهانی به همین ترتیب مسئله را پیاده می‌کنند. یعنی این‌که تمام افکار عمومی جهان را زیر تیزر تبلیغاتی و بمباران فکری خودشان قرار می‌دهند. شما می‌روید توی سینما فیلم تماشا بکنید، دیدگاه‌های آن‌ها توی فیلم بیان شده است. می‌روید مجله می خوانید دیدگاه‌های آن‌ها در این مجله هست. در روزنامه، تلویزیون، رادیو، مدرسه، نمایشگاه و هر جای دیگر بروی، همین است.
شبکه‌ی گسترده رادیو و تلویزیون، مطبوعات، سینما و غیره، سر بخش تماماً دست آنهاست. بزرگ‌ترین سازندگان فیلم در دنیا کمپانی هایی هستند که متعلق به صهیونیسم بین الملل هستند. بزرگ‌ترین مطبوعات جهان متعلق به صهیونیسم است. بزرگ‌ترین شبکه های رادیو تلویزیونی جهان باز متعلق به آنهاست. طبعاً این‌ها برای مردم فکر می سازند و به‌این‌ترتیب نظرات آن‌ها را مردم به‌طور ناخودآگاه عمل می‌کنند. شما هیچ فکر کرده اید چرا مثلاً رادیو بی بی سی به سی چند زبان برنامه دارد؟ چه دلیلی دارد که می‌آید این همه خرج می‌کند و یک دستگاه عظیمی درست می‌کند؟
به این جهت است که می‌خواهد تمام جهان را به نحوی زیر پوشش تبلیغاتی خودش داشته باشد. چین، شوروی، اسرائیل و آمریکا هم به همین ترتیب است. بدین ترتیب یک سانسور عمومی بر جهان حاکم است و نمی گذارند که حقایق به گوش مردم جهان برسد. واقعاً مردم جهان در مورد مسائل خیلی دور از واقعیت ها هستند. چند شبکه‌ی بین‌المللی رادیو تلویزیون و خبرگزاری افکار عمومی جهان را می سازند.
2- این‌که آن‌ها از مفاهیم و کلمات استفاده می‌کنند و به‌این‌ترتیب افکار عمومی جهان را فریب می‌دهند. دقیقاً ماهیت واقعی خودشان را در پوشش کلمات مطلوب و مورد علاقه مردم مخفی می‌کنند. مثلاً این‌ها هرگونه جنایتی که می خواهند در دنیا می‌کنند و بعداً اسمش را عدالت می گذارند. جالب این است که اسم دنیای سرمایه داری را دنیای آزاد گذاشته‌اند. باز جالب تر این است که دنیای کمونیسم هم، اسم خودش را «دنیای آزادی بخش» گذاشته است.
دقت کنید تمام این سازمآن‌هایی که تا حدی در دنیا وابستگی به شرق دارند کلمه «آزادی بخش» و «خلق» به نحوی در شعارهایشان هست و معمولاً این‌طوری است و این فرهنگ این دو تا را لغت گذشته است و طوری این مفاهیم را مسخ کرده‌اند که حتی آن‌هایی که بخواهند این کلمات را در معانی واقعی خودشان به کار ببرند، می ترسند. یعنی ما می ترسیم توی دنیا بگوییم که ما برای صلح قدم بر می داریم برای این‌که این‌قدر صلح شنیده شده و جنگ دیده است که حالا هم اگر ما بگوییم صلح، می‌گویند بله این همان صلح است یعنی جنگ.
اریک فروم یک اومانیست معروف آلمانی است که از فشار نازی ها در جنگ جهانی دوم مجبور است به آمریکا مهاجرت کند. کتاب های معروفی دارد که به فارسی هم ترجمه شده است و کتاب های خوبی است. اما اشکال زیادی دارد و این‌که من می‌گویم خوب، شما تصور کنید فردی در فرهنگ غرب که رشد کرده است و آنجا دارد این حرف ها را می زند خیلی جالب است و الا این حرف ها از کسی که در فرهنگ شرق و فرهنگ اسلام رشد کرده باشد زیاد جالب نیست. و اشکال زیادی هم دارد ولی در عین حال جالب است چند تا کتاب خوب دارد مثل «هنر عشق ورزیدن»، «گریز از آزادی» که مهم‌ترین و جالب ترین کتاب هایش هست.
من آن‌ها را دو بار خواندم و دیدم یک انسانی که در این فرهنگ بزرگ شده است چقدر می نالد و رنج می برد، جمله ای دارد که خیلی جالب است، می‌گوید در طول تاریخ بشریت هیچ گاه مثل امروز دروغ تحویل بشر داده نشده است برای این‌که هر وقت می گویید «دفاع از حقوق ملت ها» دقیقاً منظورشان تجاوز به حقوق ملت ها است. و هر گاه گفته می‌شود «پیمان امنیت» دقیقاً منظورشان توطئه علیه دیگران است و الی آخر. خیلی جالب چند کلمه را این‌طوری ردیف کرد همان کلماتی که در فرهنگ سیاسی جهان رایج است. صلح را می‌گوید چیست عدالت را می‌گوید چیست و این همان چیزی است که ما در فرهنگ قرآنی خودمان نفاق و از یک جهاتی کفر می نامیم.
3- اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. در این قسمت این‌ها دیگر واقعاً استاد شده‌اند. چون قرن ها در این زمینه کار کرده‌اند تجربه دارند و امکان ندارد که در گوشه ای از دنیا بگذارند چهار نفر با همدیگر در صلح، آرامش، انسانیت و رفاه و امنیت زندگی بکنند. امکان ندارد، نمونه‌ای را از این نوع برایتان بگویم. یکی از برادران خیلی خوب ما البته من هم نمی شناختمش بعدها شناختم در یکی از ادارات کاری کرده این قضیه مال این زمان است.
بعد یک فرد دولتی که از قبل هم در آن اداره بود، احساس کرد که آمدن این فرد در این اداره طبعاً به تدریج باعث می‌شود که وی را کنار بگذارند و او را جای این بیاورند. هم انقلابی است و هم پر کار و هم به دلیل تجربه و تخصص آن کار را به دست می‌آورد. بنابراین فردا دیگر به وجود او نیازی نیست یعنی در آن نظام دیگر به این آدم نیازی نخواهد بود. گفتم آن فردی که تازه رفته بود را نمی شناختم. آن فرد قدیمی در اداره مرتب علیه این آدم به شکل های مختلف بد می‌گوید و این‌که من به خاطر دل سوزی این حرف را برای شما می‌زنم. که «بله» او این کار را می‌کند و مثلاً علیه شما حرف می زند. من اطلاعات را نه باور کردم و نه رد کردم.
هیچ دلیلی نداشتم رد کنم یا تأییدش کنم. تا این‌که بعد ازمدتی که گذشت، اسنادی را در آمد که نسبتاً مهم بود. دیدم آقا نه تنها تربیت یافته، نظام گذشته است که تربیت یافته ارباب گذشته است اصلاً بعد متوجه شدیم که بله این کارش این بوده است دائم همه را با هم بد بکند. درنتیجه در محیط آن اداره واقعاً افرادی به یکدیگر اعتماد نمی‌کردند و همه کارها همین‌طور خوابیده بود.
 خوب کارها عمدتاً از روی اعتماد است. شما تا به همکارتان اعتماد نمی‌کردید و اعتماد نداشته باشید کار به او واگذار نمی‌کنید یا کار از او قبول نمی‌کنید. یا حرفش را قبول نمی‌کنید یا حرف با او نمی زنید. اصلاً همین‌طوری می آیید و می‌روید، عملاً همین‌طور است. منظورم این است که این‌ها توی این سیستم خیلی خطرناکند. اگر قرار بشود که ما هوشیارانه با این جریان برخورد نکنیم، این را بدانید که این‌ها با همین روش ساده ما را از پا در می‌آورند. خیلی راحت خود ما را به جان همدیگر می اندازند و خود کنار می نشینند بدون این‌که ما خودمان هم بدانیم.
یک نمونه‌ی دیگر برایتان بگویم، یکی از دوستان و همکاران خیلی خوب من در دوره گذشته در یک رابطه ای بین ما و ایشان باز یکی از همین عناصر بحثی ایجاد کرد، و آن‌قدر این فرد سمپاشی شده بود و تحت تأثیر قرار گرفته بود که مثلاً یک کلمه ای را که من گفته بودم باید این کار بشود، او خوانده بود مثلاً نباید بشود و داد و بیداد که چرا یک همچنین مسئله ای را گفتیم.
این‌طور جو منفی پیدا کرده بود، و قطعاً در مورد گروه‌ها هم همین‌طور است. نه تنها بین افراد را چنین می‌کنند بین گروه‌ها را هم این چنین آشفته می‌کنند. نه تنها بین گروه‌ها هم این کارها را می‌کنند بین ملیت های مختلف این کار را می‌کنند. و همین‌طور که خودتان اطلاع دارید سندی از برژینکی به دست آمد. برژینکی گفته بود که انقلاب یاران را از طریق نظامی نمی‌شود شکست داد. انقلاب ایران را تنها از طریق ایجاد اختلاف قومی و مذهب باید از پای در آورد شیعه و سنی، کرد و فارس، عرب و بلوچ، این برنامه اختلاف قومی و مذهبی و به همین ترتیب اختلاف گروه‌ها اجرا می‌شود.
و جالب تر این‌که توجه کنید وقتی‌که استعمار می‌خواهد مرزهای جغرافیائی یک کشور را تعیین بکند، این کار را می‌کند که اگر در منقطه ای قومی، مذهب، یا ملیتی حاکم است، دقیقاً از وسط آن‌ها یک خط می‌کند. نصفش را به این کشور می‌دهد و نصفش را به آن کشور می‌دهد. همیشه این دو طرف را تحریک می‌کند و به جان همدیگر می اندازد. شما نگاه بکنید در مرزهای خود همین ایران می‌بینید. بلوچستان نصف خاکش در ایران و نصف دیگرش در پاکستان است.
در مرز افغانستان به همین ترتیب است. در مرز ترکیه و عراق به همین ترتیب است. کردها را به چهار قسمت تقسیم کرده‌اند، نقشه کشیده است یک قسمت در ایران افتاده است و بقیه در ترکیه عراق و سوریه. هفتاد سال است که با این کردها و این دولت ها دارد بازی می‌کند. می‌دانید که مسئله کردستان مسئله امروز و مربوط به انقلاب اسلامی نیست. کردها هفتاد سال است که دارند با این مسأله بازی می‌کنند و این دولت ها با کردها.
یک روز ایران به کردهای عراق کمک می‌کند علیه دولت عراق، یک روز دولت عراق به کردهای ایران علیه دولت ایران کمک می‌کند، یک روز هر دوی این‌ها به کردهای ترکیه علیه دولت ترکیه کمک می‌کنند، یک روزی دولت ترکیه به کردهای عراق علیه دولت عراق کمک می‌کند و به همین ترتیب این بازی ادامه دارد. و تنها در ایران نیست. در آفریقا شما بروید دقیقاً ملاحظه کنید نقشه های آفریقا را، در تمام مرزها از وسط قبائل گذشته است. سیاست خطرناکی بود.
 تفرقه اندازی و ایجاد جنگ های محلی و قومی و منطقه ای به منظور حفظ موقعیت خود و فروش سلاح و مطرح کردن خودشان. وقتی‌که قرار باشد بین ما و پاکستان بر سر بلوچ ها اختلاف باشد، بین ما و عراق بر سر کردها اختلاف باشد طبعاً همیشه این ابرقدرت ها هستند که برای ما مطرحند. ما برای حل مسئله کردها فرضاً می‌گویم باید برویم پیش شوروی یا پیش آمریکا، برای حل مسئله بلوچ ها باید پهلوی فلان کس برویم. چرا؟ برای این‌که آن‌ها به وجود آورنده ی این جریان هستند و بعد هم به‌عنوان میانجی می‌آیند.
4- گسترش روز افزون برنامه‌های انحرافی به‌طوری‌که افکار عمومی را از جریانات مهم غافل کنند و در مسیرهای انحرافی قرار بدهند. یکی از کارهایش این است که مردم را نیروهای فعال جامعه را سرگرم می‌کنند و بازی می‌دهند به‌طوری‌که مردم به‌جای این‌که بروند نیروهایشان را صرف بالا بردن کیفیت فرهنگشان بکنند و همین‌طور صرف تولید و بهبود روابطشان و بالا بردن کیفیت زندگیشان و بهداشتشان بکنند می روند صرف یک سری کارهای دیگری می‌کنند. و مهمتر که به‌جای این‌که به مسئله اصلی توجه بکنند به مسئله فرعی توجه بکنند. به‌این‌ترتیب که مثلاً همین‌طور که توجه داشتید در نظام گذشته مثل نظام‌های دیگر مخارج هنگفت و عظیمی در ورزش سرمایه‌گذاری می‌کردند.
ما در این مملکت خانه نداشتیم. مردم ما در آلونک ها و حلبی ها زندگی می‌کردند بعد میلیاردها تومان پول را به دهکده المپیک اختصاص می‌دادند. در عین حالی که ورزش چیز خیلی خوبیست و لازم است اما این ورزش را باید به جنوب شهر ببریم توی آن زمین های خاکی مقداری شن بریزیم و دو تا میله بگذاریم که ورزش بکند «دهکده ی المپیک، آن تشکیلات و تشریفات، مسابقات آسیائی و مسابقات فلان و فلان که دیگر شما خودتان در جریان بوده اید و دیده اید چطور مردم را پای تلویزیون می نشاندند و یا به میدآن‌ها می کشاندند تا به نفع این تیم یا آن تیم هورا بکشند. بعد مردم اصلاً یادشان برود که جریان چیست؟ مسئله چیست؟ و همین‌طور چیزهای دیگر. گسترش اعتیاد و فحشاء دقیقاً در هیمن رابطه است. مردمی که دنبال اعتیاد رفتند، دیگر اصلاً فکر ندارند. یک آدم معتاد اصلاً فکری دارد؟! استعدادی دارد؟
علاقه ای دارد؟ او فقط به این فکر است که مواد مخدرش را پیدا بکند و بکشد. یک انگل به تمام معنی. این هم یکی از برنامه‌هایشان است بعد از سقوط رژیم در حدود چند ماه از این موضوع گذشته بود که 600 کیلو هروئین از سوئد به‌طور قاچاق برای توزیع به ایران فرستادند و همین‌طور که توجه دارید به علت ضعف قوای انتظامی و نیروهای مبارزه با مواد مخدر و این‌که باز مسئولین مملکت به مسائل دیگری مشغول بودند، شما حتماً شاهد بودید که چه وضع اسفباری در این مملکت به وجود آمده بود. قیمت مواد مخدر به یک چهارم، یک پنجم قبل رسیده بود. و همین‌طور امثال این‌ها خیلی زیاد است.
5- ایجاد قطب های منطقه ای
برای اجرای سیاست‌های امپریالیسم در سطح جهانی، مسئولیت ها را در مناطق مختلف به عهده یکی از دست نشاندگان خود قرار می‌دهند. این‌گونه کشورها را، که حافظ منافع و سرکوب کننده مخالفین و دشمنان نظام‌های ستمگر جهانی، اصطلاحاً ژاندارم منطقه می‌گویند.
پیمآن‌های نظامی دسته جمعی و قراردادهای ظرفیتی تماماً بر این است اصل تکیه دارد. مثلاً در گذشته ایران حافظ منافع امریکا در منطقه خلیج فارس، افریقای جنوبی حافظ منافع ژاندارم امریکا در شرق و جنوب آفریقا، اسرائیل برای کنترل مدیترانه و ویتنام به‌عنوان پایگاهی برای امریکا در خاور دور انتخاب شده بودند. بر طبق مذاکراتی که انجام شده بود، مقدمات پیمانی بین این چهار کشور و امریکا برای کنترل آسیا و آفریقا و اقیانوس هند، فراهم شده بود. اما با حوادثی که در ویتنام و انقلابی که در ایران تحقیق یافت تمام محاسبات مزبور را از بین برد و توطئه ها را خنثی نمود.
6- حمایت بی قید و شرط از رژیم های دست نشانده
فکر می کنم این دیگر واضح است و جالب این است که همین وضع و حمایت از دولت‌های دست نشانده و دیکتاتوری که این‌ها انجام می‌دهند وسیله نابودی امپریالیزم را تسریع می‌کند. برای این‌که این دولت ها منفور مردم هستند و بالاخره یک روزی فرصتی به دست مردم می‌آید و این‌ها را کنار می زنند. همین فرصتی که مثلاً در ایران به وجود آمد و یا در بعضی از کشورهای دیگر به وجود آمد و یا به وجود خواهد آمد این خودش یکی از آن عواملی است که در درازمدت ضربه می زند.
 اتفاقاً کندی هم به این مسئله اشاره ای داشت می گفت تمدن امریکا به خاطر حمایت از دیکتاتورهائی که مورد نفرت مردم هستند، در خطر است. و بعضی ها هم احتمال می‌دهند که ترور کندی در رابطه با همین تفکرش بوده است که گفته بود ما نباید از دولت‌های دست نشانده حمایت کنیم و اتفاقاً جالب است که اگر خاطرتان باشد شاه با کندی عجیب بد بود. حتی این اواخر رسماً در یک صحبت عادی گفت و او را به هیلتر و استالین و امثال این‌ها تشبیه کرد.
7- سازمان ملل متحد
یعنی خود همین سازمان ملل متحد یک کلاه بزرگی روی سر همه ی مردم دنیا است و یک حقه ی عجیبی است و شما نگاه کنید در این مدت سازمان ملل هیچ کاری به نفع مردم نکرده است و هر جا هم احیاناً اگر صحبتی بوده، قانونی تصویب شده یا مثلاً مذاکره ای یا کمیسیونی بوده بلافاصله همان دولت ها وتو کردند، تمام شده مسئولیت سازمان ملل خیلی مهم است ولی چون باز یک مسئله تقریباً فنی است دقیقاً چگونه قدرت‌های بزرگ از سازمآن‌های ملل چگونه استفاده می‌کنند؟
 خیلی مهم است و باید در رابطه با سیاست خارجی و سیاست بین‌المللی و مسائلی در کل سازمان ملل آشنائی بیشتری داشته باشیم. با این کلیاتی که کم و بیش آشنا هستم اجمالاً همین قدر می‌گویم که سازمان ملل یکی از آن دکآن‌های خطرناکی است که امپریالیزم جهانی علیه ملت های محروم باز کرده است می دانیم که ما هم در سازمان ملل هستیم و یک صحبت‌هایی می‌کنیم ولی به این اصل توجه داشته باشیم.

جلسه ششم
روش های امپریالیسم
آیا توجه کرده اید که امپریالیزم جهانی این مسئله را فهمیده است که اگر قرار باشد نظام خودش را در درازمدت در کشورها مستقر بکند لازمه اش این است که مردم آن کشورها را به نظام فکری معتقد بکند که موافق با این نحوه حکومت و سیاست هست؟
قبلاً گفتیم که آنچه در فرهنگ قرآنی ما به‌عنوان کفر نفاق و شرک با آن خصوصیات مطرح می‌شود در مورد امپریالیزم جهانی هم واقعیت دارد، از طرفی دیگر این نظام تنها متعلق به امروز نیست بلکه در تمام طول تاریخ این نظام با این ویژگی ها وجود داشته است منتها با تغییر زمان و افشای ماهیت آن‌ها و روش های آن‌ها تغییر روش داده است. بنابراین اگر ما امروز از خصوصیات نظام‌های امپریالیزم حاکم بر جهان صحبت می‌کنیم دقیقاً به این منظور است که روش های امروز آن‌ها را بشناسیم و الا نظیر این‌گونه نظام ها در طول تاریخ بوده است. وقتی قرآن را مطالعه می‌کنید در آنجا که صحبت از نوع و مخالفین است در گفت و گوئی که بین آن‌ها می‌شود خیلی جالب است که قرآن حتی به آن‌ها استناد کرده است.
در سوره ی هود این موضوع را مطرح می‌کند نوح به مردم این پیام را می‌دهد. و لقد ارسنا نوحاً الی قومه انّی لکم نذیر مبین (سوره هود آیه ی 25) ما نوح را برای قوم خودش فرستادیم بر اساس این‌که برای هر قومی حجتی است و یک مرتبه گفته نوح را مطرح می‌کند که در مقابل قوم می‌گوید انّی لکم نذیر مبین. من برای شما نه حکومتی هستم و نه از شما چیزی می‌گویم فقط من نذیر هستم یعنی اخطارکننده و هشیار دهنده. پیام من لا تعبدوا الا الله است یعنی جز الله را نپرستید. انّی اخاف علیکم عذاب یوم الیم.
 بدون آن که مقدمه ای چیده باشد می‌گوید پیام من این است که جز خدا را نپرستید. اگر شما از این کار سر باز زنید و به این اصل توجه نکنید که عبادت منحصراً برای خدا هست من از آینده شما بیمناک هستم. این حرف نوح است اما حرف گروه مقاوم خیلی جالب است فقال الملأ الذین کفروا من قومه به گروهی که بیشتر جنبه گروه حاکمه را دارند، ملأ می‌گویند آن‌ها در جواب می‌گویند ما نریک الا بشرا مثلنا. تو اولاً جز این‌که بشری مثل ما باشی چیز دیگر نیستی و این ادعای تو که نذیر هستم و از طرف خدا می باشم این‌که تو نمی توانی بگوئی اگر چنانچه جز خدا را بپرستید از آینده شما بیمناک هستم، چون تو از نوع بشر هستی، بنابراین اصلاً از تو برای این رسالت نفی صلاحیت می‌شود.
و دوم این‌که «وَ مَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ» ثانیا آن‌هایی که دور تو جمع شده‌اند از نظر فکری خیلی پست می باشند. آیا ما به تو ایمان بیاوریم تا در ردیف آن‌ها قرار بگیریم؟ این‌ها هیچ ارزشی ندارند و در جامعه هیچ قدرتی ندارند ولی ما طبقه حاکم را تشکیل می دهیم و ما نری لکم علینا من فضل: شما برای ما هیچ ارزش و برتری ندارید از همه این‌ها گذشته بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ. اصلاً ما تصورمان این است که شما دروغ می گوئید. و این گفت و گو تا آخر سوره ادامه دارد.
نکته مهم در اینجا این است که آن‌ها وقتی می خواهند در مقابل جریانی تازه و انقلابی که در جامعه در شرف تکوین است و می‌رود که بنیان آن‌ها را ویران کند، آن‌ها به شیوه هایی متوسل می‌شوند که در جامعه به‌عنوان ارزش های حاکم شناخته شده است و با استفاده از این ارزش ها که غیر خدائی و ضد مردمی می باشند، می خواهند این جریان را سرکوب کنند. ثروت ملاک آن‌ها در برتری افراد هست بنابراین فقرا و محرومین را در زمره انسآن‌های پست و بی ارزش به شمار می‌آورند. و ملاک دیگر اینکه، شما که قدرت دستتان نیست که فضلی در دست داشته باشید. فضل مال آن کسی است که در جامعه نفوذ داشته باشد.
مسئله مهم این است که چون نمی‌توانند در مقابل پیام اصلی که می‌گوید الا تعبدوا الا الله حرفی بزنند یک کانال انحرافی می زنند که بل نظنکم کاذبین اصلاً شما دروغ می گویید بنابراین شما و پیامتان فاقد ارزش و اعتبار است.
پیامبران دیگر هم از این صحبت‌ها دارند که در قرآن زیاد است و در گفت و گوئی که بین موسی و فرعون است ملاحظه می‌کنید که یکی از اتهاماتی که به حضرت موسی می زند این است که جلو مردم می‌گوید، مردم موسی می‌خواهد شما را منحرف کند و خدایانتان را از دستتان بگیرد و امثال این صحبت‌ها و این جریان همچنان ادامه دارد تا امروز و امروز هم کنفرانس به اصطلاح سران مسلمان در طائف برای نابودی یک جریان موفقیت آمیز اسلامی که در ایران اتفاق افتاده است تشکیل می‌شود همه این حرف ها را می زنند امروز هم همان تیپ ها کنفرانس تشکیل می‌دهند برای این‌که ثابت کنند که رهبر ما با تفکرات اسلامی جامعه را هدایت نمی‌کند و منحرف است. (زیرنویس= این درس همزمان با تشکیل کنفرانس مزبور ایراد شده است.)
این یک جریان تازه در تاریخ نیست که بگوییم امروز امپریالیزم جهانی با استفاده از آن تمایلات و روحیات و ارزش های موجود در جامعه سعی می‌کند که جریان انقلابی را تضعیف بکند و وقتی تو می خواهی این نظام را بشکنی، او آنچنان بر خود می لرزد که با تمام توان و امکان خود علیه تصمیم تو قیام می‌کند. انقلاب فرهنگی دقیقاً یک نمونه از همین جریان است. شما تصور می‌کنید در طی این دو سال هیچ کاری در مملکت نکردیم جز این‌که آمدیم و گفتیم نظام آموزشی ما با نظام ارزشی ما تطبیق نمی‌کند و باید عوض شود، این نظام آموزشی باید با نظام ارزشی هماهنگ شود. اگر تنها این کار را دنبال کنیم و به ثمر برسانیم بزرگ‌ترین انقلاب در تاریخ قرون اخیر را در دنیا به وجود آورده ایم.
شما در هیچ جا سراغ ندارید که انقلابی شده باشد جز این‌که این انقلاب در نظام سیاسی و درنهایت اقتصادی تغییری به وجود آورده باشد کاری دیگر نکرده است. کسانی که به خارج از کشور رفته اند و با مطالعه دارند این مسئله را دقیقاً تأیید می‌کنند. یکی از انقلاب هایی را که در کشورهایی مثل کوبا، فلسطین، الجزایر، ویتنام، به وقوع پیوسته است ببینید که این‌ها تابه‌حال صحبت از این کرده‌اند که ما باید انسان دیگری بسازیم؟ آیا تاکنون این فکر را کرده‌اند که ما باید ارزش های گذشته را دور ریخته و ارزش هایی متناسب با انقلابمان خلق کنیم؟ نه اصلاً این‌طور نیست. شما کدام کشور را می توانید بگوئید که انقلاب کرده و در آنجا تغییر نظام ارزشی به وجود آمده باشد؟ در حال حاضر یکی از صادرات مهم الجزایر مشروبات الکلی است وقتی در خیابان الجزیره راه می‌روید هیچ نمی‌توانید احساس کنید که اینجا یک مملکت اسلامی است و تازه این‌ها دولت هایی هستند که می‌گویند ما علیه ارزش های فاسد امپریالیزم قیام کرده و این کار را ادامه می دهیم.
با تجربیاتی که از جریانات صد ساله اخیر به دست آورده ایم مسئله‌ی تغییر نظام آموزشی و انطباق آن را با نظام ارزشی مطرح کردیم. و از همان روزهای اول پس از سقوط رژیم گذشته قضیه را تعقیب کردیم و انقلاب فرهنگی انجام این تصمیم را کرد و اگر این حرکت به هدف خود برسد قطعاً ما یکی از عوامل مهم تداوم انقلاب را به دست آورده ایم. ملاحظه کنید جریان اسلام زدائی در ایران و تمام کشورهای اسلامی تقریباً از 90 سال بیش شروع می‌شود، چون دشمن احساس می‌کند که اگر قرار باشد این فرهنگ در این منطقه وجود داشته باشد او نمی‌تواند به هدف‌های درازمدت خود برسد و نمی‌تواند تضمینی برای منافع خودش داشته باشد حداقل جنبش تنباکو این نظریه را برای آن‌ها تأیید کرد. از همان زمان این جریان اسلام زدائی به تدریج شروع شد.
طبیعی است که آن‌ها نمی‌توانند مستقیماً حرف هایشان را بزنند و باز هم طبیعی است که نمی‌توانند در کوتاه مدت این نظر را تحمیل کنند بنابراین باید در برنامه‌های درازمدت بگذارند و برنامه‌هایشان را نیز ریختند. من از برادران و خواهران تقاضا می کنم که حتماً تاریخ صد ساله اخیر ایران را مطالعه نمایند خیلی درس ها دارد اگر ما به این عبرت ها و درس ها توجه نکنیم همان بلائی سرمان می‌آید که بر سر خیلی از انقلاب های دیگر آمده است. بنابراین این حرف شروع شده ادامه پیدا کرد.
پا به پای این جریان، ما می‌بینیم که فرهنگ در این حرکت نقش دارد و هدایت می‌کند مغز متفکرش هم تمامی رجال معروف هستند، تا جامعه را به تدریج از اسلامی‌بودن به سمت ملی بودن ببرند و از آنجا هم به سمت دموکراتیک و از آنجا هم به سوی نظام لائیک (یعنی نظام غیر مذهبی) سوق دهند مأموریت رضاخان شروع می‌شود و این حرکت را تشدید می‌کند ایدئولوژی شاهنشاهی را به‌جای اسلام به‌عنوان ایدئولوژی مسلط در ایران قرار می‌دهند. و از همان روز اول می‌رود در خرابه های ایران و نبش قبر می‌کند و یکی یکی قبور شاه ها را بیرون می‌کشد و برای آن‌ها سنگ قبر و تشکیلات درست می‌کند و تاریخ ایران را عمده در ایران باستان معرفی کردند و این تغییرات ادامه یافت.
از طرف دیگر مبارزه ای حساب شده با اسلام شروع می‌شود. شما می‌دانید در گذشته در مملکت ما هر که با سواد بود ادبیات عرب را به خوبی می دانست و با فرهنگ قرآن و تاریخ اسلام آشنا بود ولی به تدریج این برنامه حذف شد به‌طوری‌که الآن شما شاهد هستید شاید یک درصد از تحصیل کرده های ما زبان عربی را می‌دانند و در همین حدود و شاید هم کمتر فقط می‌توانند قرآن را از رو بخوانند و یا احیاناً ترجمه تحت اللفظی آن را بدانند. چرا؟ وقتی‌که شما با مکتب خودتان مستقیماً ارتباط نداشتی، وقتی‌که در تهیه کتاب های اسلامی در دانشگاه ها باید از نوشته‌های آمریکائی استفاده کرد، آیا در دانشگاه های ما کتاب های آمریکائی را به ما آموزش نمی‌داند؟ حتی حقوق اسلامی را هم از کتاب های آمریکائی تدریس می‌کردند حقوقی که در دنیا به اعتراف دوست و دشمن اصیل ترین و دقیق ترین حقوق هستند این را دقیقاً متوجه بودند.
 البته این مسئله تنها در مورد اسلام نیست منتهی اسلام به‌عنوان قوی ترین ایدئولوژی که در مقابل آن‌ها می توانست بایستد مطرح است نه برای این‌که در کشورهای دیگر که هم مسلمان نبودند همین برنامه وجود داشت. چون هدف آن‌ها این بود که ایدئولوژی خود را در جهان به‌صورت فرهنگ مسلط در آورند تا این‌که تولیداتشان راحت بتوان در تمام جهان جریان پیدا بکند، این مهم است یعنی اگر آمد ایران و پاکستان و هندوستان و غیره، فرهنگشان را تغییر داد بنابراین اگر تا دیروز از یک محصول ده هزار عدد تولید می‌کردند، حالا می‌توانند 10 میلیون تولید کنند، بازار گسترده تر است، قیمت پائین می‌آید و فروش راحت‌تر می‌شود و سود بیشتری می‌دهد.
 بنابراین دلیلش چیست که کمونیزم بیاید و بگوید ما دید انترناسیونالیستی داریم، ما دید جهان شمولی داریم، سرمایه داری هم همین شعار را بدهد؟ به دلیل این‌که می‌خواهد تولیدش در سرتاسر جهان به صورت یکنواخت جریان پیدا کند و به مرحله «تولید انبوه» برسد. اما اگر قرار باشد و فرهنگ‌های متعددی در این کشورها باشد نوع تولید هم متعدد خواهد بود و این برای سرمایه داری صرف نمی‌کند و برای نظام‌های تولیدی دیگر هم صرف نمی‌کند این است که شما می‌بینید از زمانی که نظام تولیدی جهانی به سرعت گسترش پیدا کرد بیگانه کردن مردم و ملت ها از ایدئولوژی خودشان و درواقع کشاندن آن‌ها به آن ایدئولوژی مصرفی جهانی به اسم های متفاوت در تمام جهان جریان پیدا کرد.
البته این جریان با شعارهای پان ترکیسم، پان ایرانیسم و پان عربیسم و... همراه بوده است. جالب این‌که تمام بنیانگذاران این پآن‌ها و ایدئولوگ های آن‌ها یا فراماسون ها و یا وابسته به روسیه هستند. البته در مقابلشان دقیقاً لااقل در کشورهای اسلامی جریان اسلام آن‌قدر قوی بود که تاکنون حتی موفقیت چندانی در این راه به دست نیاورده اند جز این‌که یک مشت حکومت های دست نشانده با زور و سر نیزه دارند این سیاست را گسترش می‌دهند ولی باوجود این هنوز آنچنان پیشرفتی نکرده‌اند و با قریب صد سال فعالیت هنوز هم در این قسمت پیشرفت چندانی نداشته اند. بهترین دلیل، این‌که ملاحظه می‌کنید پس از دو سال از انقلاب اسلامی در ایران تمام مسلمآن‌های دنیا واقعاً علاقمند به این انقلاب هستند و می خواهند که این انقلاب در کشورهای آن‌ها هم به وجود بیاید، که خود بهترین دلیل بر اثبات گفته های ما هست.
یکی از تئوریسین های شوروی در جریان انقلاب اسلامی ایران در همان دو سال پیش در مقاله ای وقایعی را که در ایران می گذشت تحلیل کرده بود و بعد نوشته بود که اگر قرار باشد اسلام با تمام خصوصیات خودش پیدا می‌شود یقیناً به مرزهای جغرافیای محدود نخواهد بود و به شوروی هم می رسد زیرا که در میان مسلمان‌های شوروی مذهب به تدریج قدرت پیدا می‌کند و جوان‌ها گرایش بیشتری به آن نشان می‌دهند و جالب تر این‌که نوشته بود باوجود این‌که بیش از 60 سال از حکومت کمونیسم در شوروی می گذرد هنوز نتوانسته است جواب قانع کننده ای به اسلام بدهد و این را به‌عنوان یک زنگ خطر برای مقامات شوروی مطرح کرده است. و این خیلی مهم است یعنی آن هم به این مسئله توجه دارند.
دوره رضاخان تا حدودی این جریان پیشرفت نمود و علت آن هم حکومت دیکتاتوری مطلق بود. بنابراین می توانست تمام مظاهر این مملکت را به آن شکل در بیاورد. ثانیا مهمتر این‌که نظام آموزش در دست آن‌ها بود و فرزندان این مملکت را از همان روز اول می‌توانستند با این نظام آشنا کرده و رشد بدهند و شما شاهد هستید که در تمام خانواده های ما شاید بدون استثناء تضاد شدید بین فرهنگی که جوان‌های این مملکت در نظام آموزشی موجود دیده اند پدران و پدربزرگان داشته اند. شاید شما خیلی ندیده باشید ولی تعداد زیادی را من خود دیده ام که مثل پسر یک خانواده جانماز را از جلوی پدرش برداشته و به خیابان پرت کرده است، و امثال این‌طور کارها یا درگیری های لفظی که مرتباً جریان داشته است. پدر، فرزند را از خانه بیرون می‌کند و فرزند از خانه قهر کرده است.
در همین روابط دقیقاً تضاد این دو فرهنگ مشخص می‌شود. البته اینجا بعضی ها می‌گویند جوانی است اما عمده آن تضاد و فرهنگ اسلامی وغربی است ما خودمان هم که این تضاد را داشتیم توجه نداشتیم که ریشه اش کجاست؟ می‌آمدند و می‌گفتند اختلاف سنی است یا ریشه آن در فقر است. فرزندان خانواده احساس حقارت می‌کنند و درگیری دارند این تحلیل ها درست نیست. طبیعتاً اگر آن وضع ادامه پیدا می‌کرد فکر می کنم اما الآن وضعی بدتر از ترکیه داشتیم علتش این است که در اینجا سابقه این‌گونه افراد و گروه‌ها که با آن فرهنگ رشد پیدا کرده بیشتر بود و هم این‌که در ما حس تقلید خیلی شدید است و بنابراین ما به سرعت در فرنگی کردن خودمان پیش می‌رفتیم. البته جریانات جنگ جهانی دوم تغییراتی در سیاست کلی ا مپریالیزم به وجود آورد و این خود یک فرصت استثنائی برای ما بود که یک چند سالی بتوانیم لااقل آثار سوء دوران رضاخان را تخفیف بدهیم ولی جریان در تمامیت خود ادامه داشت.
تا این‌که جریانات سال‌های 41 به بعد به وجود آمد و به تدریج این مسئله در سطح افراد بیشتری به‌صورت جدی مطرح شد. تحولات سیاسی، اجتماعی این دوران خیلی به این مسئله کمک کرد تا این‌که بالاخره بعد از سقوط رژیم شاهنشاهی و پیروزی مرحله ای انقلاب اسلامی مسئله انقلاب فرهنگی مطرح می‌شود و جالب این است که شما می‌بینید چه کسانی و با چه استدلالی در برابر این انقلاب فرهنگ می ایستند.
این خیلی مهم است که تمام آن‌هایی که هنوز به خوبی آثار آن فرهنگ در ذهنشان باقی است می‌گویند شعار نه شرقی و نه غربی غیر واقع بینانه است و عده‌ای می‌گویند نه شرقی را حذف کن و عده‌ای دیگر می‌گویند نه غربی را حذف کن. شما نمی‌توانید تحصیل کرده حوزه علمیه یا تحصیل کرده ای پیدا بکنید که این تز را ارائه بدهد که آقا نه شرقی و نه غربی غلط است چرا؟ چون او از این فرهنگ تغذیه نشده و اگر شما می‌بینید کسانی را که- تعدادشان کم نیست- از فرهنگ غربی تغذیه شده‌اند ولی الآن بازگشت به ارزش های اسلامی را می پذیرند، به این دلیل است که یا اسلام را و یا فساد و فرهنگ غربی را خوب شناخته اند. بعضی ها به دلیل این‌که فساد غربی را خوب لمس کرده‌اند یعنی روح آزادی داشته اند و توانسته اند آن را درک کنند و بفهمند و یا با فطرت انسانی، ایشان فاصله زیادی نداشته اند، تا این‌که حقایق برای آن‌ها آشکار نشود، چون می‌توانند درک حقایق به سواد و مدرک نیست. درک حقایق به این است که شما چقدر وجدان و یا فطرت سالم داشته باشید.
اگر دقت کرده باشید می‌بینید در میان تحصیل کرده های ما کسانی که به این ارزش های اسلامی معتقد هستند و به‌طور جدی معتقد به تغییر ارزش های گذشته هستند یکی از این دو حال را دارند. یا فساد فرهنگ غربی را لمس کرده‌اند و یا این‌که با فرهنگ اسلامی آن‌قدر آشنا هستند که او را والاتر و بالاتر از سایر فرهنگ ها و جهان بین ها می‌دانند. البته به ندرت هم داریم مثل مرحوم دکتر شریعتی که هر دو جنبه را دارند یعنی هم با فرهنگ اسلامی و هم با فرهنگ غربی آشنائی دارند و در این زمینه خیلی هم قوی بودند ولی کم هستند کسانی که در مقابل انقلاب فرهنگی می ایستند به چند دسته تقسیم می‌شوند.
 گروهی بدون آن که اسم بیاورند و صراحت داشته باشند، تفکرات مارکسیستی دارند و اقتصاد را زیر بنای دگرگونی در جامعه می‌دانند و معتقدند اگر اخلاق، مذهب، حقوق و فرهنگ می‌خواهد تغییر کند باید روابط تولیدی دگرگون شود. بنابراین، این‌که شما صحبت از انقلاب فرهنگی می‌کنید بدون آن که آن‌ها تغییر کرده باشند جز فریب چیز دیگری نیست. جز این‌که شما می خواهید گروه‌های مترقی را به انزوا بکشید و هدف‌های انحصارطلبانه خود را به کرسی بنشانید و دست ما را از مراکزی که در آن هستیم کوتاه کنید چیز دیگری نیست. شما اول نظام تولیدی جامعه و روابط تولیدی را تغییر بدهید خود به خود در فرهنگ جامعه هم انقلاب صورت می گیرد.
گروهی دیگر از مخالفین انقلاب فرهنگی آن‌هایی هستند که می‌دانند اگر این موضوع تحقق پیدا بکند امید هرگونه سازش با قدرت‌های موجود جهان از بین می‌رود. چرا؟ زیرا که این فرهنگ انسآن‌هایی را تربیت می‌کند که مانع کم کاری و اسراف و مصرف‌کننده بودن انسان می‌شود، که طبیعتاً با نظام موجود جهانی مغایرت دارد، به این دلیل تن به سازش نمی‌دهند. یکی از دلایل سازش نیاز است و نیاز مقدمه وابسته شدن انسان است. بسیار دیده می‌شود که انسانی به خاطر نیاز از عقیده اش جدا می‌شود و دست بر می دارد.
دسته سوم آن‌هایی هستند که مستقیماً منافعشان به خطر می افتد اگر قرار باشد انقلاب فرهنگی در این کشور پیاده شود افراد زیادی شرائط و درآمدهای انگلی خود را از دست می‌دهند.
طبیعتاً خیلی از کسانی که درواقع تکنسین اقتصاد سرمایه داری تربیت شده‌اند برای آن‌ها دیگر کاری در جامعه باقی نمی ماند، این‌گونه افراد زمانی موجودیت دارند و می‌توانند خودنمائی بکنند که فرهنگ غربی وجود داشته باشد. ولی وقتی نباشد حس می‌کنند که چیزی ندارند که در جامعه عرضه کنند و یا کسانی که به‌صورتی وابستگی مستقیم و یا غیرمستقیم به دشمنان انقلاب دارند. اگر قرار باشد این جریان راه خودش را پیش بگیرد و جلو رود، تمام آن‌ها دیگر در این جامعه نمی‌توانند پایگاهی داشته باشند. ولی ممکن است که شما این مطلب را مطرح کنید که چه اشکالی دارد همان‌طور که مدارس ما باز هستند و در حال دگرگونی نظام آموزشی و متناسب کردن آن با نظام ارزشیمان می باشند دانشگاه ها را هم به همین ترتیب تغییر می‌دادیم. دانشگاه را تعطیل کردیم ولی مدارس را تعطیل نکردیم. جواب این است که اولاً تعطیلی دانشگاه ها ارتباط مستقیمی با انقلاب فرهنگی پیدا نمی‌کند. اما مسئله انقلاب فرهنگی را در کل مملکت مطرح می‌کنیم. تعطیلی دانشگاه ها بیشتر جنبه سیاسی دارد.
ثانیاً چه بسا مفید بود مدارس را هم یک سال تعطیل می‌کردیم و به بازسازی در نظام آموزشی و تدوین نظام اداری و همچنین تربیت معلم جدید و تصفیه معلمین قدیم می پرداختیم و بعد به بازگشائی مدارس می نمودیم. شاید بسیاری از گرفتاری هایی را که الآن هست نمی داشتیم. این یک نظر بود ولی نظر مقابل هم هست که تعطیل کردن مدارس مسائلی لااقل در کوتاه مدت برای دولت به وجود می‌آورد اما در مورد دانشگاه ها مسئله به‌کلی متفاوت است اولاً نظام کلی دانشگاه های ما خیلی فاسدتر از آن بود که با بودنش امیدی به اصلاح آن‌ها داشته باشیم.
ثانیاً، بهترین لانه برای مخالفان انقلاب بود. شاید شما شاهدش هستید، از زمانی که دانشگاه ها تعطیل شده‌اند به مقدار زیادی گروه‌های مخالف نظام جمهوری اسلامی تضعیف شده‌اند. آن‌ها به شکل دیگری کارشان را ادامه می‌دهند ولی مقداری از امکانات و قدرت تجمع از آن‌ها گرفته شده است زیرا تمام وسائل و بودجه دانشگاه ها در اختیارشان قرار می گرفت و از ثروت ملت بر علیه خود ملت استفاده می‌کردند با تعطیل شدن دانشگاه ها این‌گونه امکانات از آن‌ها گرفته شده است، ولی در مدارس شکل به این شدت و به این تشکیل وجود ندارد.
 این‌که بعدها این جریان چگونه اداره می‌شود و چه پیش می‌آید نمی دانم اما آنچه که برای پیگیری این موضوع ضرورت دارد که در مجلس شورای اسلامی کمیسیون خاصی به نام کمیسیون انقلاب فرهنگی به وجود بیاید که این مسئله را به‌طور جدی تعقیب کند و حتی راه های قانونی آن را تعیین کند و پشتوانه قانونی آن تضمین کند، تا این‌که جریان تداوم پیدا کند.
در دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تغییرات عمیقی که در نظام ارزشی ما به وجود آمده است باعث تداوم و گسترش سریع آن در خارج از مرزهای ایران شده است. تکیه بر ارزش های انسانی و خدائی محاسبات قدرت‌های بزرگ جهانی را به هم زده است به‌طوری‌که بارها برنامه‌های دقیق و طرح ریزی شده آن‌ها با یک حرکت ساده دگرگون شده است. جنگ تحمیلی عراق با ایران در تاریخ جهان به‌عنوان یک استثناء ثبت و تحلیل می‌شود.
بسیاری از اموری که برای ما عادی است برای دیگران عجیب است آن‌قدر این انقلاب عظیم است و آن‌قدر تغییرات عظیم به وجود آورده است که برای همه تحلیلگران سیاسی غیر قابل تصور است. مثلاً یکی از انقلابیون لبنان که به ایران آمده بود، وقتی دید دختر بچه 5 الی 6 ساله ای قلکش را آورده و اصرار دارد که ببرد و برای کمک به آوارگان جنگ بدهد و مادرش قسم می‌خورد که من چقدر اصرار کردم به این بچه که خوب این پول را بده من بریزم به حساب. گفت نه خودم می‌خواهم این را به دست آقای خامنه ای بدهم، برای او این وضع خیلی عجیب بود و همین‌طور چند صحنه دیگر که در همان یک ساعت، که در مراسم نماز جمعه حضور داشت دید و جریانات مختلف دیگر...
مثلاً خانمی که مقداری طلا و جواهر آورده و گفته بود که این‌ها مال عروسی ام بوده و این‌ها را به ایشان داد و برای او که این جریانات را می دید خیلی عجیب بود. درحالی‌که ما فکر می‌کردیم که این چیزها برای آن‌ها نباید خیلی عجیب باشد، چرا که او از لبنان می‌آید، کشوری که دائماً در جریان انقلاب است و یا مثلاً فرض کنید پیرمردی بوده که آمده و اصرار می‌کرده است که آقا من می‌خواهم بروم به جبهه و نمی گذارند، شما بگویید و توصیه کنید که بگذارند من به جبهه جنگ بروم.
این‌ها تماماً مرهون همین تغییری است که در نظام ارزشی ما به وجود آمده و هر چه این‌ها بیشتر باشد، عمیق تر بشود، طبعاً نسلی مسئولیت می پذیرد و کارها را در دست می گیرد که چون نسل گذشته نیست که بخواهد با جریانات حاکم بر جهان سازشی یا هماهنگی داشته باشد، یا بخواهد با جریانات حاکم بر جهان سازشی یا هماهنگی داشته باشد، یا بخواهد جلوی این انقلاب را بگیرد و یا سرعت آن را کند نماید. بلکه شتاب می‌دهد یعنی اگر قرار باشد این حرکت ادامه پیدا بکند، قطعاً منجر به شتاب این حرکت انقلابی می‌شود، چرا؟ برای این‌که ما تماماً محصول یک نظام طاغوتی هستیم و این یک واقعیت هست و هنوز مقداری از آثار آن بر ما حاکم است. ولی اگر قرار باشد که نسلی روی کار بیاید که با فرهنگ اسلامی و ارزش های اسلامی رشد و آشنائی پیدا کرده باشد و خودش را در آن فرهنگ مسئول بداند دیگر نمی‌شود با سرنوشت آن ملت بازی کرد.
قرآن رهنمودهای بسیار جالبی در این زمینه ارائه می‌کند که مطالعه آن‌ها ما را به اهمیت و نقش انقلاب فرهنگی و ضرورت آن آگاه می گرداند. آیات زیادی در قرآن وجود دارد که ما به‌عنوان نمونه قسمتی از آن را معرفی می‌کنیم.
سوره ی انبیاء آیات 50 تا 70 اگر تفسیرشان را مطالعه کنید دقیقاً می‌بینید که در مورد حضرت ابراهیم است و برخورد ایشان با مسئله‌ی بت ها و بت پرستی ابتدا قرآن تفکر مردم را می‌گوید.
- توصیه می کنم به خواهران و برادران که دفتر تحکیم وحدت جزوه های راجع به انقلاب فرهنگی منتشر کرده‌اند، البته من یکی یا دوتایش را نگاه کرده ام، چیزهای خوبی به‌خصوص تاریخچه ی نفوذ فرهنگ غربی در ایران، آن‌ها را بخوانید خیلی خوب است، شما ببینید چگونه آن‌ها در این مملکت مهره هایی مثل احسان نراقی ها را جا انداخته بودند که خیلی از ما حتی فکر می‌کردیم او یک عنصر مترقی است، این خیلی مهم است درحالی‌که عضو سازمان سیا بوده است.
 به هر ترتیب امثال این‌ها خیلی زیاد است... چند وقت پیش سپاه یک نمایشگاهی تحت عنوان انقلاب فرهنگی ترتیب داده بود، که تماماً پیام های امام و جزوات و کتاب هایی که در رابطه با این موضوع نوشته شده بود، جمع کرده بود و نمایشگاهی ترتیب داده بود البته حالا این نمایشگاه نیست ولی شما لااقل در این رابطه پیام های امام را پیدا کنید و دقیق بخوانید، خیلی مؤثر است، به این دلیل که واقعاً ببینید ایشان در این زمینه چه رهنمودهائی دارند و چقدر مسئله را عمیق بررسی می‌کنند.
که مردم چه گفتند؟ بعد سران قوم چه گفتند؟ مردم از چه تغییری می ترسیدند؟ سران قوم از چه تغییری می ترسیدند؟ و جالب این است که سران قوم چگونه از عقاید مردم بهره برداری و سوء استفاده می‌کنند. این نکات خیلی جالب است و یقیناً شما اگر چنانچه قدرت تطبیق داشته باشید می توانید بسیاری از مسائل را به‌صورت عینی امروز هم ببینید بعد از این‌که در این آیات گفت و گوها بین آن‌ها انجام می گیرد یک نکته هست که سران قوم خطاب به مردم می‌گویند: حرقوه، او را آتش بزنید، بسوزانیدش، وانصروا و یاری بکنید آلهتکم و یاری بکنید خدایانتان را، یعنی برای حفظ ایدئولوژی حاکم اصرار دارند، اصرار دارند که همچنان این روابط حفظ بشود، رابطه ای که این بت را خدای خودشان بدانند و سران هم خودشان را صاحب آن بت بدانند. و بدین ترتیب می خواهند جریان بندگی و بردگی از یک طرف، چیرگی و برده داری از طرف دیگر ادامه یابد، و ابراهیم در جهت شکستن بت و تغییر جریان قیام می‌کند.

جلسه هفتم:
سیاست‌های فکری و فرهنگی
امپریالیسم به این نتیجه رسیده است، که باید حاکمیت خود را در ابعاد مختلف بر جامعه اعمال بکند و الا دوام و ثبات ندارد.
بنابراین، اگر ما بگوییم وابستگی اقتصادی مقدمه وابستگی فرهنگی است، یا وابستگی فرهنگی مقدمه ی وابستگی اقتصادی است این چیزی شبیه به مسئله‌ی مرغ و تخم مرغ می‌شود و ما در یک دوره می مانیم. اما واقعیت این است که، وقتی ملتی این عزم و تصمیم خود را که می‌خواهد، بر اساس نظام فکری منافع و مصالح منقطه ای خود زندگی بکند، از دست بدهد، دیگر هویت واقعی خود را ازدست‌داده و در همه ی زمینه ها آماده است که به چنگال دیگران بیفتد، حال چه از نظر فکری، اقتصادی، سیاسی و نظامی به ندرت ممکن است شما پیدا بکنید که فرضاً وابستگی اقتصادی باشد ولی وابستگی فرهنگی نباشد، یا وابستگی فرهنگی باشد ولی وابستگی اقتصادی نباشد. منتهی ممکن است بگوییم وابستگی اقتصادی را می‌توانیم سریعتر از بین ببریم و وابستگی فرهنگی را مشکل تر و طولانی تر.
 ولی تا مادامی‌که به‌طور قاطع ما تصمیم نگرفتیم که روی پای خودمان بایستیم بالاخره در زمینه‌های مختلف وابستگی خواهیم داشت. این نکته مهمی است. شما بعضی از سازمآن‌ها را می‌بینید که می‌گویند برای خودکفائی اقتصادی این کار را بکنیم. خیلی خوب است، این کار درستی است، این کاری است که باید انجام بشود ولی اگر قرار بشود افرادی که این کارها را می‌کنند هنوز یک گوشه چشمی به غرب داشته باشند فردا باز آهسته آهسته می‌رود یک جزوه آن‌ها را می خواند؛ یک استاد آن‌ها را می‌بیند، چند نفر ازاین‌گونه افراد را به‌عنوان دوره دیدن به آنجا می فرستد، این خود مقدمه وابستگی می‌شود.
بنابراین، اگر شما فکر بکنید که وقتی ما از اهمیت وابستگی فرهنگ صحبت می‌کنیم به معنای کم اهمیت بودن وابستگی اقتصادی است اشتباه می‌کنید. همه این‌ها دقیقاً به هم مرتبط اند منتهی این ارتباط خیلی ظریف است و کشف این رابطه هم یک مقدار دقت می‌خواهد. و این را نیز بدانید که اصولاً نظام هایی که در طول تاریخ باطل بودند و می خواستند حاکمیت خود را همچنان حفظ بکنند، غیر از این‌که سر نیزه را بر مردم حاکم کردند و به مردم هم گفتند که خدا چنین خواسته است. پس بنابراین تو ساکت باش که دیگران نبوده که فقط به اتکای سرنیزه باشد. بلکه تلاش می‌کند که دیگران را از نظر اعتقادی هم به این نظام متقاعد بکند تا اگر سر نیزه را هم برداشت باز او وابسته به این نظام باشد.
مثالی بزنم که شما ببینید این جریان به چه شکلی در می‌آید. وقتی‌که در انقلاب مشروطیت تصمیم گرفتند قانونی اساسی برای یک کشور اسلامی بنویسند عده‌ای بودند که به مقدار بسیار زیادی از فرهنگ غرب تغذیه کرده بودند، و یا علاقمند به آن فرهنگ بودند.
همان کسانی که آن جمله معروف را داشتند، که اگر این مملکت بخواهد از فلاکت نجات پیدا بکند باید از مغز سر تا ناخن پا فرنگی شود یک قانون اساسی برای مملکت نوشتند. (زیرنویس=این جمله از نوکر معروف و مزدور بی جیره و مواجب انگلستان، تقی زاده هست. او تا آخرین روزهای عمرش به مجامع مختلف فرهنگی و سیاسی حتی با چهارچرخه در ایام فرسودگی، می‌رفت تا این درس را به دیگران تفهیم کند و راه های تحقق آن را آموزش دهد.)
حال این نکته مهم است که اینجا در نوشتن قانون اساسی، قانون اساسی بلژیک و هلند و فرانسه و انگلستان را گرفتند تلفیق کردند یک چاشنی هم از اسلام به آن زدند و به نام قانون اساسی یک کشور اسلامی به ملت عرضه کردند. (زیرنویس= این نکته خیلی جالب است علی رغم این‌که قرآن می‌گوید:
قالت انّ الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون (سوره ی نمل آیه ی 34) پادشاهان هر وقت که به منطقه ای داخل شوند و یا حاکم شوند کار آن‌هاست که فساد را در آن منطقه و در آن گسترش دهند. (در فرهنگ قرآن قریه به معنای منطقه و سرزمین هست) فرق افسد با فَسَدَ این است که، فسد یعنی فاسد شد، اما افسد یعنی فاسد کرد. مُفسِد یعنی کسی که فساد کننده است. سلاطین فساد را در آن منطقه گسترش می‌دهند.
قرآن در سوره فجر وقتی‌که گروه‌های مختلف طاغوتی را می شمارد می‌گوید: فاکثروا فیها الفساد یعنی فساد را در آن منطقه اکثار می‌کنند. گسترش می‌دهند. بعد یک کار دیگر هم می‌کنند و آن این‌که افراد خوب آن منطقه را تو سری خور می‌کنند و پائین می‌برند و اراذل و اوباش را بالا می‌آورند نکته آخری که مهمتر است، می‌گوید: و کذلک یفعلون. یفعلون فعل مضارع است. فعل مضارع به اصطلاح می‌گویند دلالت بر استمرار جریان می‌کند یعنی این کار پادشاهان است نه تنها فکر کنید در گذشته این‌طور بوده، بلکه در آینده هم، چنین خواهد بود این را قرآن می‌گوید. قانون اساسی، تدوین شده توسط افرادی آنچنانی می‌گوید سلطنت موهبتی است الهی یعنی تو حق نداری در مقابل سلطنت حرکت کنی چون خدا گفته موهبت است که به او داده و به تو نداده. بنابراین حق اعتراض مخالفت نداری و اگر این کار را کردی برخلاف شرع و قانون است).
بنابراین تنها حاکمیت از طریق سرنیزه نیست. معمول آن‌ها این است که به حاکمیت خودشان یک لباس منطقی و مردم پسند و به تعبیر دیگر، شرعی به آن بدهند و جالب این است که آن برادرهای تحصیل کرده ما در دانشگاه های داخل و خارج کشور این موضوع را به خوبی می‌دانند، مخصوصاً آن‌هایی که در رشته های علوم اجتماعی و اقتصاد تحصیل کرده‌اند، دقیقاً همین حرف ها را می زنند، برای توجیه چپاول و استثمار دیگران می‌گویند، مدیریت هم حقی دارد، به‌این‌ترتیب تمام سودهائی را که آن‌ها به شکل های واقعاً غیر انسانی می‌برند توجیه قانونی و شرعی می‌شود.
پس از گذشت دو سال از انقلاب هنوز خیلی از این نوع افراد می‌گویند: مگر بانکداری بدون ربا می‌شود؟ مگر می‌شود مدیر یک کارخانه به‌اندازه کارگر یک کارخانه حقوق بگیرد؟
(زیرنویس= فکر می کنم این نکته برای شما جالب باشد همان‌طور که اطلاع دارید در سپاه هیچ کس به خاطر سن و مدرک و پستی که دارد هیچ مزایایی از این نظر برای او وجود ندارد. یعنی بگوییم این آقا چهل سال دارد پس بنابراین به این دلیل حقوق بیشتری بگیرد و یا آن که سن کمتری دارد کمتر بگیرد، یا بگوییم ایشان چون رئیس اینجاست پس بیشتر بگیرد نه اصلاً ما چنین چیزی را در سپاه نداریم، دقیقاً جدولی که تنظیم شده بر اساس این است که آیا مجرد است یا متأهل، آیا اجاره خانه می‌دهد یا نه، آیا فرزند دارد یا ندارد، آیا مخارج کسی را می پردازد یا نه، بر این اساس جدول حقوق تعیین کرده‌ایم.
این روش هنوز در نظام اداری ما قابل قبول نیست. می‌گوید فرمانده سپاه مثل یک پاسدار مشابه، حقوق ببرند؟ چرا؟)@
 چون در آن نظام کاملاً این طبقاتی بودن جا افتاده و جالب این است که قرآن وقتی‌که این موضوع را توضیح می‌دهد، نظام‌های طاغوتی، نظام‌های غیر خدائی و مسئله طبقاتی را مطرح می‌کند. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ».
(زیرنویس= مسلم است که فرعون در زمین برتری طلبی کرد و مردم را گروه گروه می‌کرد، گروهی گروه دیگر را به استضعاف می کشیدند، جوانان را می کشت و زنان را باقی می گذاشت و مسلماً او از مفسدین بوده است.)@
 قرآن ویژگی این‌گونه نظام ها را چنین بیان می‌کند:
1- إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ گروه‌های حاکمه فرعون صفت خود را تافته جدا بافته می‌دانند و معتقد به یک برتری ذاتی نسبت به سایر مردم هستند. به دلیل این تفکر به خود اجازه می‌دهند که هرگونه عملی را برای خود مجاز بدانند و به‌این‌ترتیب هرگونه جنایتی را مرتکب می‌شوند. آن‌ها برای تحمیق مردم و توجیه کارهای خودشان این برتری را به خدا نسبت می‌دهند و هرگونه مقاومت و مبارزه علیه تجاوزات و ستمگری های خود را غیر قانونی و مخالف فرمان خدا می‌دانند.
2- وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا
بزرگ‌ترین خطر برای این‌گونه نظام ها وحدت مردم و هماهنگی نیروها هست آن‌ها برای ادامه حاکمیت خود لزوماً باید وحدت مردم را از بین ببرند. گروهی را در اطراف خود جمع می‌کنند و آن‌ها حاکمان بی چون و چرا قرار می‌دهند. مردم را به قشرهای مختلف تقسیم بندی می‌کنند و بین آن‌ها مرزبندی می نمایند، تا نیروی گروهی از مردم، علیه قیام های به حق توده ها و خنثی کردن مبارزات گروه دیگر به کار گرفته شود.
3- يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ
(زیرنویس= استضعاف از باب استفعال و از ریشه ضعف هست و به معنای کشاندن و یا خواستار ضعف شدن، و یا بسیار ضعیف کردن است.)@
برای ادامه حکومت و حاکمیت اقلیت طبقه ممتاز وابسته به نظام فرعونی (طاغوتی) لازم است از قدرت اقتصادی مستحکمی برخوردار باشند. از طرف دیگر زندگی همراه با اسراف و اتلاف اموال و مواد نیازمند ثروت های هنگفتی است. بنابراین توده های مردم را استثمار می‌کنند و خونشان را می مکند، تا بتوانند به این هدف‌های خود برسند زیرا که به گمان آن‌ها ضعف و استضعاف مردم باعث دوام نظام و حاکمیت آن‌ها می‌شود.
4- يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ
نیروهای جوان و فعال همیشه برای این‌گونه نظام ها خطری بالقوه و بالفعل می باشند. زیرا پر شور و پر تحرک، نوجو و کنجکاو هستند. در هر کشوری که درصد جمعیت جوان بالا رود تحولات اجتماعی در آن کشور اجتناب ناپذیر است. اینست که مشاهده می‌کنید بزرگ‌ترین گروه اجتماعی که از جهات متعدد مورد هجوم این‌گونه نظام ها قرار می گیرد، نسل جوان کشور است. جوانان مخصوصاً مردان جوان را می‌کشند.
5- انّه کانَ مِنَ المُفسِدین
نظام‌های فرعونی نه تنها فاسدند، که مفسدند و نه تنها خرابند که مخربند حیات و موجودیت آن‌ها در گسترش فساد و تباهی در جامعه است.
آن‌ها برای این‌که مردم را متقاعد بکنند که این نظام، نظام صحیحی است، برخلاف این نظام حرکت کردن نابودی است، این روش ها را در پیش می‌گیرند و در جامعه پیاده می‌کنند:
1- مسخ مفاهیم و ارزش های انسانی:
ما یکی از ارزش های بسیار والای انسانی که داریم مسئله تساوی است که در فرهنگ قرآن به عدل و قسط گفته شده است. آن‌ها هم می‌گویند تساوی حقوق هست. برای این‌که همه می‌توانند رأی بدهند. اما این‌که کارگر چطور می‌تواند رأی بدهد. کشاورز چطور می‌تواند رأی بدهد و چقدر رأی آن حاکمیت دارد، آیا واقعاً کارگری که نیاز دارد و زندگی او وابسته به کارش هست، می‌تواند برخلاف کارفرمای خود رأی بدهد؟
به همین گونه است در نظام‌های سوسیالیستی. آیا کارگر از اظهار نظر و رأی دادن احساس امنیت می‌کند؟ آن‌ها می‌گویند تساوی وجود دارد و همه می‌توانند رأی بدهند. هر کسی ثمره کار خودش را می برد. مگر کارگر طی یک قرارداد و یا یک قانونی مزد نمی گیرد و مگر کارفرما هم طبق قانون مزد نمی پردازد؟! این‌ها کار خلاف قانون نمی‌کنند. ولی واقعیت این است که کدام قانون به چه ترتیب؟ تمام این‌ها را با یک حیله های خاصی تفسیر می‌کنند. و معانی واقعی قانون و تساوی و مصرف و استفاده از امکانات را مسخ می‌کنند.
2- گسترش کنترل و استفاده از وسائل ارتباط جمعی:
شما می‌دانید که افکار عمومی را به مقدار بسیار زیاد وسائل ارتباط جمعی می سازند. اگر رادیوها، تلویزیون ها، روزنامه ها، مجلات، کتاب ها، تماماً در یک خط حرکت بکنند به مقدار زیاد افکار عمومی جامعه در همان خط حرکت می‌کند، از استثنائات می گذریم زیرا که، همیشه به‌طور معمول صحبت می‌کنیم.
پس بر وسائل ارتباط جمعی یک حاکمیت کامل برقرار می‌کنند، نمونه اش این است که در یک رابطه دیگر توضیح دادم، بسیاری از شبکه های رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی جهان در دست صهیونیست هاست و در کشورهای سوسیالیستی دست دولت، به‌این‌ترتیب واقعاً مردم، مردمی که با مطالعات عادی تغذیه می‌شوند. فکری جز آنچه که به آن‌ها القاء می‌شود ندارد و نمی‌توانند داشته باشند و این وسائل ارتباط جمعی عملاً در کشورهای دیگر هم در دست ایادی خودشان است.
شما دیدید که پس از سقوط رژیم هیچ‌کدام از این سردبیرهای روزنامه ها، هیچ‌کدام از این مسئولین رادیو تلویزیون در گذشته نماندند. یا فرار کردند یا دستگیر شدند، چرا؟ برای این‌که تمام آن‌ها مهره هایی بودند که شبکه های بین‌المللی برای این کشور آورد. و تربیت کرده بودند و در جاهای مناسب گذاشته بودند. (زیرنویس= مطالعه "مطبوعات و انقلاب اسلامی" در این مورد توصیه می‌شود.)@
اکثراً یا وابسته به CIA یا به صهیونیست و یا فراماسون بودند. خواندنی ها فراماسون بود، اطلاعات فراماسون بود، کیهان وابسته به CIA بود، رادیو و تلویزیون در کنترل CIA بود و بسیار چیزهای دیگر، طبیعتاً آن‌ها چیزی برای این مملکت نمی گذاشتند.
(زیرنویس= بعد از سقوط رژیم گذشته در ایران، مطبوعات همچنان سنگری برای ابرقلدران باقی ماند. خدماتی که مطبوعات وابسته در یک سال پس از سقوط رژیم به دشمنان انقلاب نمودند و ضرباتی که آنان بر پیکر انقلاب اسلامی و توده های محروم و مستضعف ایران وارد کردند، برای اربابان آن‌ها فراموش شدنی نیست. همچنان که در سرنگونی رژیم سالوادور آلنده در شیلی و کودتای 28 مرداد ایران، این روش برای امپریالیزم مفید بوده است.
در این مدت آن‌ها سعی در تضعیف رهبری و محو جنبه‌های اسلامی و مردمی ‌بودن انقلاب داشتند. آگاهانه و موذیانه مردم را علیه رهبری و به نفع گروه‌های وابسته و غیر اسلامی تحریک و تشویق می نمودند. کمک های هنگفت جاسوس خانه آمریکا (و به اصطلاح سفارتخانه) به این‌گونه روزنامه ها پس از تسخیر آن توسط مسلمانان راستین (دانشجویان مسلمان پیرو خط امام) بر ملا شد. تصمیم رهبر انقلاب و مسئولان کشور در تصفیه و بازسازی مطبوعات نقش مؤثری در خنثی کردن توطئه ها داشته است.
نقش رادیو- تلویزیون در این مدت خود شرح غم انگیزی دارد، که امیدواریم با مسئولیت و قاطعیت نسبت به اصلاح آن و ایفای رسالت حقیقی آن قدم های مؤثری، در آگاهی توده ها و خنثی کردن تبلیغات دشمنان اسلام و ملت مسلمان و افشای ماهیت آن‌ها برداشته شود.)@
3- مطرح کردن تضاد علم و دین:
 مسئله ای که حدوداً از 3 قرن پیش در اروپا شروع شد، و با جوّ خاصی که در آنجا وجود داشت و استفاده‌ای را که دستگاه‌های حاکم می خواستند از این موضوع بکنند و کردند، و چون زمینه مناسب بود بهره برداری های لازم را هم نمودند. همین مسئله را به کشورهای دیگر تحت استعمار خودشان گسترش دادند.
البته در کشورهای زیر سلطه و محکوم نظام‌های امپریالیستی، این موضوع به قوت خود باقی است، و آن‌ها به اشکال مختلف به آن دامن می زنند، درحالی‌که در کشورهای استعماری (متروپل)، این بحث تقریباً منتفی و تعطیل شده است و آن مطرح کردن تضاد علم و دین است.
 این موضوع را شما ساده نگیرید. بسیار مهم است. در ایران روی آن خیلی کار شد و آن‌قدر کار کردند که بالاخره آمدند گفتند یا باید اهل دین بود، یا اهل علم. و دیدید که حتی متأسفانه هنوز هم گاهی این اصطلاح در جامعه رایج است و این اصطلاح را آن‌ها به ما دادند. حتی کسانی که علوم اسلامی را (مثل تفسیر قرآن، فقه، اصول، ادبیات عرب، فلسفه، تاریخ) علوم قدیمه می‌گویند. توجه فرمودید درحالی‌که علم قدیم و جدید ندارد ولی همین اصطلاح، خواه‌ناخواه این معنی را برای ما به وجود آورد که این‌گونه معارف باید متروک و طرد شود، و می‌شود از آن صرف نظر کرد، و از اینجا قضیه را به تضاد دین سیاست کشاندند. و از این جریان نتایج مطلوب خود را گرفتند.
**زیرنویس= در این زمینه کتاب های متعددی در زبان فارسی به چاپ رسیده است. برای مطالعه بیشتر به کتاب های زیر مراجعه فرمائید:
«علل گرایش به مادیگری»، نوشته: «شهید مرتضی مطهری». «فایده و لزوم دین» نوشته: «محمدتقی شریعتی».@
در این رابطه باید این را تذکر بدهیم. اخیراً در جامعه ما به شکل دیگری موضوع تضاد علم و دین و درنهایت دین و سیاست، مطرح شده است. علت طرح آن دقیقاً همان هدف ها و نتایجی است که در گذشته منظور بوده است و به آن رسیده اند. امروز به شکل تضاد تخصص و تقوی در آمده است.
 تضاد تخصص و تقوی به‌این‌ترتیب که ما می گوئیم این آدم تخصص و تضاد تقوی دارد ولی آن‌ها می‌گویند او تخصص اش بیشتر است حالا تقوی هم ندارد، نداشته باشد، یا می گوئیم این آدم تخصص اش از آن کمتر است ولی تقوایش بیشتر است می‌گویند نه ما آدم متخصص می‌خواهیم. دعوای تخصص و تقوی دقیقاً چیزی نیست که امروز در جامعه ما به وجود آمده باشد یا این‌که مثلاً فکر بکنید کسانی که صحبت از دین می‌کردند امروز صحبت از دین و تقوی می‌کنند منکر علم و تخصص باشند. نه، خود آن‌ها هم می‌دانند.
ولی وقتی‌که ما در تبلیغاتمان مسائلی را مطرح می‌کنیم، آن‌ها در باور خودشان این را می‌دانند کسانی که مسئله دین و تقوی را مطرح می‌کنند به علم و تخصص هم معتقدند ولی خوب برای این‌که سمپاشی بکنند، برای این‌که شعار بدهد و این شعارش گیرائی داشته باشد لااقل باید طوری مسئله را بگوید که بتواند طرف مقابل را از میدان به در بکند. و برای خودش یک زمینه قوی ایجاد بکند. به‌این‌ترتیب مسئله ‌ای که الآن در جامعه ما مطرح است یک مسئله صد در صد انحرافی است زیرا جالب است که مثلاً در مورد مرجع تقلیدمان به هر کدام از کتاب های رساله های عملیه مراجعه بکنید (این‌گونه کتاب ها را که امروز ننوشته ایم) می‌گوید مرجع باید اعلم و اعدل باشد.
اعلم یعنی چه؟ یعنی عالم ترین؛ معلوم می‌شود ما به مسئله‌ی علم و تخصص بها می دهیم ضمناً به مسئله‌ی تقوی هم بها می دهیم و می گوئیم اعدل باشد. این دو شرط را شما می توانید در کتاب های حتی دویست سال پیش ما هم پیدا بکنید و این خود نشان دهنده دروغ بودن و مغرضانه بودن طرح این مسئله است که ما به تخصص و علم بها نمی دهیم. و این‌طور نیست که همه ی ارزش ها را به تقوی بدهیم.
4- کمک های فرهنگی در لباس خیرخواهانه:
 یکی از کارهائی که آن‌ها می‌کنند این است که ما برای بالا بردن سطح علمی و تخصصی شما حاضریم امکانات خودمان را در اختیار شما بگذاریم. شما هر سال 100، 200، 500 نفر بفرستید به کشور ما، ما با مخارج خودمان به آن‌ها آموزش می دهیم تا رشته های مختلف علوم را تحصیل کنند و بعد برگردند به کشور شما و خدمت کنند.
ظاهراً وقتی‌که مسئله را به همین شکل بررسی کنیم می گوئیم که چه کار خودخواهانه ای است. اما بدانید کسانی که می روند آنجا صرف نظر از این‌که از فرهنگ آن‌ها تغذیه می‌کنند با فرهنگ آن‌ها رشد می‌کنند و فرهنگ آن‌ها را به‌عنوان ایده آل می یابند، معمولاً وقتی برگردند خدمتگزار فرهنگ و اقتصاد آن‌ها و مصرف‌کننده ی محصولات فکری و اقتصادی آن‌ها خواهند بود. آن‌ها به این موضوع و نتایج آن توجه دارند.
 از نظر سیاسی خیلی حائز اهمیت است. بسیاری از جاسوس هایی که در کشورهای جهان سوم برای امپریالیسم جهانی خدمت می‌کنند، کسانی هستند که بورس و کارهای خدماتی آن‌ها را گرفته و در کشور استعمارگر تحصیل کرده‌اند و بعد به این کشورها بازگشته اند، مطمئن باشید مراکز دانشجوئی ما در اروپا و آمریکا فعال ترین مراکز CIA است. لذا در برخورد با این‌گونه افراد باید احتیاط را از دست ندهیم، بی توجهی به این حقیقت آثار زیانباری برای ما داشته است. از کارهای دیگر که می‌کنند این است که می‌گویند شما دانشکده ی علوم اجتماعی و ادبیات انسانی درست کرده اید، و ما برای تقویت کتابخانه دانشکده مقداری کتاب اهدا می‌کنیم. کتابخانه دانشگاه های ما مملو از کتاب های اهدائی سازمان‌های آمریکائی، انگلیسی، روسی و... است.
دانشجویان ما کتاب های مزبور را می خوانند و استادان نیز آن‌ها را تدریس می نمایند و به‌این‌ترتیب امپریالیسم جهانی به هدف‌های درازمدت خود دست می یابد. آن‌ها درواقع با این کار یک سرمایه‌گذاری پرسودی به نفع خود انجام داده‌اند.
5- تحمیق مردم با ساختن مراکز خدماتی و درمانی:
از کارهای مهمی که در دنیا می‌شود تأسیس مراکزی برای جذب نیروی انسانی جهان زیر ستم به سمت امپریالیزم و هدف‌های آن است، درمانگاه، بیمارستان، مدرسه، زمین ورزش و امثال این‌گونه مؤسسات می سازند و بعد می‌گویند که این‌ها را فرانسوی ها، آمریکائی ها، شوروی ها و... ساخته اند. و در افریقا 90% کسانی که مسیحی هستند (منهای کسانی که پدر و مادرشان مسیحی هستند) تحت تأثیر این‌گونه فعالیت‌های کشورهای استعماری بوده است.
با دادن یک عکس، مقداری دارو و بستری کردن یک و یا چند روز در بیمارستان به آن‌ها تلقین می‌کنند، که ما برای خدمت به شما و بسط تمدن به این منطقه آمده ایم. چنین تبلیغ می‌کنند، که این‌گونه خدمات جزئی از فرهنگ و سیاست ما هست. جالب این است که وقتی شما به یکی ازاین‌گونه سازمآن‌ها بروید و فرضاً مقداری دارو بگیرید بلافاصله آدرس شما را می‌گیرند و از آن تاریخ مرتباً برای شما نشریات کلیسا را می فرستند. این معمولشان است وقتی کلاس های زبان، آموزش کمک های اولیه و حتی اردو، گردش های دست جمعی به‌طور رایگان، تشکیل می‌دهند.
در نپال غیر از آن‌هایی که به اصطلاح در جنگل ها با مذاهب قدیمی خودشان زندگی می‌کنند، کسانی که در شهرها هستند اکثراً مسیحی می باشند. درحالی‌که آن منطقه اصلاً سابقه ی مسیحیت ندارد و تماماً به همین طریق مسیحیت را انتخاب کرده‌اند. خاطرم هست حدود سه، چهار سال پیش فیلمی در مورد نپال دیدیم. تمام مسائل را دقیقاً توضیح داده بود. بچه ها و بزرگ ها همه به‌کلیسا می‌رفتند. تا 160 سال پیش اصلاً در آنجا مسیحی وجود نداشت و حالا مسیحیت کاملاً پایگاهی نسبتاً وسیع پیدا کرده است.
6- مبارزه مستقیم و غیرمستقیم با ایدئولوژی های مخالف:
واقعیت این است که اگر قرار باشد که اسلام در جامعه مطرح باشد، آن‌ها نمی‌توانند باشند بنابراین لبه ی تیز فعالیت و حملات خودشان را به هر شکلی که می‌توانند متوجه اسلام می‌کنند. تضعیف نقش اسلام در کشورهای مسلمان نشین به شکل های مختلف صورت می گیرد. در طول دو سال گذشته صرف نظر از حملات گسترده ای که در مطبوعات و رادیو تلویزیون های دنیا کلاً علیه جمهوری اسلامی می‌شود یک موج جدید تبلیغات ضد اسلام هم شروع شده، و مجدداً یک سری حرف های دو سه قرن پیش را دوباره پیش کشیده اند. آن‌ها به خوبی می‌دانند که نفوذ اسلام و قدرت قوی ایدئولوژیک آن، قادر است تمام تئوری ها و ایدئولوژی های شرق و غرب را پاسخ گوید و پایگاه های آن‌ها را ویران نماید.
البته در بعضی کشورها، از جهات دیگری مذاهب موجود آن کشورها برای آن‌ها دردسر است. مثلاً در هند، همان مذاهب رایج هندی بزرگ‌ترین سد حاکمیت اقتصادی و فرهنگ سرمایه داری است. اصولاً مذاهب هندی تعلیمات خاصی می‌دهد (مصرف نکردن، از دنیا بریدن، بی توجهی به ظواهر و تجمل و امثال این‌ها) که این تعلیمات با فرهنگ سرمایه داری که همیشه در این مقوله ها فکر می‌کند در تضاد دائم است. با فرهنگ سوسیالیستی هم تضاد دائم دارد. چون این فرهنگ می‌گوید برو کار بکن، درحالی‌که او که با این تفکر اهل کار کردن نیست. چند روز پیش راجع به هند با یکی از دوستان صحبت می‌کردیم. به مناسبت صحبت این شد مثلاً ساعت هشت به فلان جا مراجعه بشود.
گفت آقا چه می گوئی؟ ساعتی را که ما حدوداً می‌توانیم بگوییم شروع کار آن‌هاست ساعت ده است. خلاصه این‌ها چندان به کار معتقد نیستند. حال یک اداره ای هم دارند ساعت 9 آهسته آهسته از خانه می‌آید آن‌هایی که خیلی به اصطلاح مترقی اند ماشین سوار می‌شوند. ساعت ده تازه شروع به کار می‌کنند. یک چنین مسئله ای هست این فرهنگ با فرهنگ سرمایه داری و فرهنگ سوسیالیستی در تضاد است و با این‌ها مبارزه می‌کند. البته یک مسئله هم هست که هر چه این‌ها بتوانند به اصطلاح آن فرهنگ جهانی خودشان را گسترش بدهند طبعاً حاکمیت سیاسی و اقتصادی آن‌ها راحت‌تر صورت می گیرد.
کافی است که مردم این کشورها را متقاعد بکنند که باید از این هویت خود دست بردارند. از این نحوه زندگی کردن، طرز تفکر، نحوه ی روابط، ایده آل ها دست بردارند. پس از تحقق چنین تغییری مسلماً فرهنگ ماتریالیستی جایگزین آن خواهد شد که در آن صورت آن‌ها به هدف‌های خود رسیده اند.
7- تدوین نظام آموزشی کشورهای زیر سلطه بر اساس جهان بینی ماتریالیستی:
هر چه بتوانند در این زمینه موفق تر باشند و افراد بیشتری را تربیت بکنند تا کمک آن‌ها باشند و بتوانند چرخ های نظام اقتصادی آن‌ها را بهتر و بیشتر بچرخانند به نفع آن‌هاست. به‌جای این‌که مهندس و تکنسین از کشور خود بیاورند. در کشورهای مستعمره و تحت نفوذ خود افراد مورد نیاز را با برنامه‌های آموزش خاص خود تربیت می نمایند. به این ترتیب با مخارج کمتر، نیروی انسان از دیگران ولی سرمایه‌گذاری از او خواهد بود و سود و بهره اش هم درنهایت از آن‌ها خواهد بود.
به این دلیل می‌بینید که چند سالی است که به تدریج تکنولوژی های سبک و حتی گاهی نیمه سنگین هم به کشورهای جهان سوم منتقل می‌شود تا از نیروی انسانی ارزان این کشورها استفاده بشود. ولی منافع درنهایت به کشورهای امپریالیستی بر می گردد. برای این کار طبعاً باید نظام آموزشی این کشورها را با نظام آموزشی آنجا هماهنگ کنند. دیدید که نظام آموزشی ما را آن‌قدر چرخاندند، چرخاندند تا به این شکل در آوردند. به‌طوری‌که تحصیل کرده های ما درنهایت به‌عنوان خدمتگزاران نظام سرمایه داری در آمدند. در این مدت ضرباتی را که خوردیم و می خوریم از جانب چه آدم هایی است و آن‌ها از دست چه کسانی ناراحت هستند و این خود بهترین دلیل بر این حقیقت است.
وقتی‌که می‌گویند، نظام جمهوری اسلامی نظام ملاهاست، نظام آخوندهاست ما که ماهیت قضیه را به خوبی می دانیم و آن‌ها هم می‌دانند که ضربه اصلی را از جانب چه کسانی و به چه دلیل تحمل می‌کنند. امپریالیزم جهانی می‌داند، که اگر بخواهد در درازمدت این منطقه همچنان به‌عنوان یک پایگاه مطمئن باقی بماند، باید ریشه های فرهنگی را که پنجاه سال در این کشور برنامه‌ریزی کرده خشک نشود. اگر قرار بشود با ادامه ی این حرکت قوی ریشه فرهنگ‌های ماتریالیستی خشک بشود، دیگر حداقل برای یکی، دو قرن باید عقب نشینی بکند.
چند شب پیش در یکی از روزنامه ها کاریکاتور جالبی بود که شاید شما هم دیده باشید. که درختی کشیده بود و روی آن نوشته بود انقلاب فرهنگی و در ریشه ی درخت قرآن را گذاشته بود. منظورش این بود که به‌هرحال انقلاب فرهنگی باید ریشه در فرهنگ قرآن داشته باشد. در صورت استقرار و حاکمیت این جریان در هر نقطه از جهان، دیگر جای پائی برای آن‌ها نمی ماند. من و تو که از این فرهنگ ارتزاق کرده باشیم نه با او سازش می‌کنیم نه برای آن ارزش قائل هستیم.
دست پروردگان و تغذیه کنندگان فرهنگ ضد خدائی و ضد انسانی برای این‌گونه نظام ها و افرادش ارزش قائلند. و فکر می‌کنند که مثلاً آمریکائی یا اروپائی چیزی است. نخیر، اصلاً هیچ خبری نیست. یک مشت آدم هستند که از نظر ارزش های انسانی به مراتب از ما پائین ترند. از نظر فکری هم از ما برتر نیستند. به دلیل این‌که اگر ما به کاری علاقه داشته باشیم تجربه نشان داده و ظرف یک چهارم مدتی را که آن‌ها صرف می‌کنند تا چیزی را آموزش بدهند ما آموزش می‌بینیم. این اغراق نیست و در موارد متعددی در دو سال گذشته حقانیت خود را ثابت کرده است.
به‌عنوان نمونه مثلاً در گذشته گفته بودند آموزش برای کارگری که بتواند با این ماشین آلات کار بکند شش ماه است دوره می گذاشتند، به خارج کشور اعزام می‌کردند. حال آن که اکنون مهندسین ایرانی خود ما همان شش ماه را در ظرف یک ماه و نیم، همان دوره را به پایان می رساند، و می‌گویند از نظر کیفیت واقعاً فرق ندارد. چه بسا از کیفیت بیشتری برخوردار است. نه استعداد ما کمتر است، نه ارزش های انسانی ما پائین تر است و نه این‌که نتوانیم خالق ارزش های جدید باشیم، بلکه تاریخ ثابت کرده است و دو سال اخیر نیز بهترین دلیل هست، که هر گاه ما تصمیم گرفته ایم که متکی به خود باشیم توانستیم و موفق شدیم.
امپریالیزم آمریکا از وجود کشوری انقلابی سوسیالیست در فاصله چند صد کیلومتری خود احساس هیچ گونه خطری جدی به‌خصوص در درازمدت ندارد. زیرا به تجربه تاریخی برای آن‌ها ثابت شده است که این‌گونه رژیم ها مدت طولانی نمی‌توانند نیازهای اساسی مردم را پاسخگو باشند. درنتیجه پایگاه عمیق توده ای خود را از دست می‌دهند. به همین ترتیب امپریالیزم شوروی از وجود یک حکومت کودتائی، آمریکائی در همسایگی خود احساس خطر نمی‌کند و حاضر است با حکومتی فاشیست و حامی سرمایه داری و وابسته به غرب چون رژیم شاه را در کنار خود تحمل کند و از راه کمک های مستقیم و غیرمستقیم آن را تقویت نماید و موجودیتش را حفظ کند. (زیرنویس= فروش انواع و اقسام سلاح به‌خصوص سلاح‌های ضد چریک از جانب امپریالیزم شوروی به ایران یکی از دلائل صحت این تحلیل است).@
اما هیچ یک از آن‌ها حاضر نیستند نظام جمهوری اسلامی را بپذیرند و با آن روابط عادی برقرار نمایند هجوم گسترده شوروی به افغانستان به علت ترس از گسترش انقلاب اسلامی‌بوده و این کار قطعاً با اطلاع و توافق آمریکا صورت گرفته است. توجیه هجوم شوروی به افغانستان و کشتار مردم مسلمان این سرزمین، از جانب آن‌ها جالب است.
امپریالیزم شرق می‌گوید چون دولت انقلابی- مردمی به برگ کارمل!! از ما تقاضای کمک نمود و از طرفی ما با دولت افغانستان روابط دوستانه داشتیم، لذا ایجاب می‌کرد که به کمک دولت قانونی! انقلابی! و مردمی! افغانستان بشتابیم و در این خصوص ما هیچ گونه مضایقه ای نخواهیم کرد. این توجیه دقیقاً مشابه بیان آمریکا در توجیه هجوم و لشگرکشی خود به ویتنام، و کشتار و قتل عام مردم قهرمان آن سرزمین، هست.
کمک مشترک آمریکا و شوروی به دست نشانده و دست پرورده ی خود صدام برای جنگ علیه جمهوری اسلامی، بهترین دلیل است، که دولت‌های بزرگ و کوچک حاضرند هر نوع حکومتی را تحمل کنند به استثنای حکومت هایی که بخواهند بر اساس ایدئولوژی اسلام زندگی و حکومت نمایند و بخواهند که بدون وابستگی به شرق و غرب و مستقل جامعه ی خود را به پیش ببرند.

درس هایی از نهج‌البلاغه‌


درس هایی از نهج‌البلاغه‌

مطالعه بیشتر: درس هایی از نهج‌البلاغه‌

گزارش دیدار اعضاء هیئت اجرائی حزب جمهوری اسلامی با آیت الله العظمی منتظری و آیت الله مشکینی در قم

گزارش دیدار اعضاء هیئت اجرائی حزب جمهوری اسلامی با آیت الله العظمی منتظری و آیت الله مشکینی در قم

مطالعه بیشتر: گزارش دیدار اعضاء هیئت اجرائی حزب جمهوری اسلامی با آیت الله العظمی منتظری و آیت الله مشکینی در قم

صفحه 1 از 42

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
جامعه اسلامی مهندسین جامعه اسلامی مهندسین

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چابگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطر آنچنان که لازم است و برای شرایط فعی تکلونوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع می باشد

صفحه رسمی ما در اینستاگرام
khamenei_ir
کانال تلگرام
khamenei_ir
پیام در واتساپ
09131111111
تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به جامعه اسلامی مهندسین است.
  • صفحه نخست
  • درباره ما
  • وبلاگ
  • همکاری با ما