تکنوکرات کیست؟ تکنوکراسی یک رویکرد غلط فکری و مدیریتی است
گفتاری از سید مسعود شهیدی

متن پیش رو پاسخ به سوالی است که جمعی از طلاب و دانشجویان اصفهانی پیرامون صحبت های مقام معظم رهبری از استاد مسعود شهیدی پرسیده اند. این متن ارزشمند، پس از پیاده سازی، توسط استاد شهیدی ویرایش شده است.
سوال: حضرت آقا در دیدار نوروزی خود با مردم بحث تکنوکرات ها و عمل گراها را مطرح کردند، در این مورد بیشتر توضیح دهید:
شهیدی: ابتدا باید تکنوکراسی و عمل گرائی (پراگماتیسم) را تعریف کنیم، با توجه به محدودیت وقت باید خلاصه ترین و ساده ترین تعریف را، متناسب  با نیاز کنونی مخاطبین که با توجه به انتخابات، نیازی سیاسی اجتماعی است ارائه نمود و شناخت بیشتر را با مطالعه کتب و مقالات تخصصی حاصل نمود.
برای بسیاری از مدیران در دنیای امروز  رویکرد عمل گرایی یا اصالت عمل، مبنا و پایه تفکر است و این یک نوع مکتب فکری و فلسفی است که حدود صد سال پیش در آمریکا  بوسیله چارلز پیرس پایه گذاری شد و نظریه پردازانی چون ویلیام جیمز و جان دیوئی آن را تکامل بخشیدند. این تفکر در اوائل قرن بیستم به عنوان یک رویکرد فکری بر نظام آموزشی آمریکا و سپس بر نظام مدیریتی امریکا سیطره یافت. این مکتب  چند دهه بعد در اروپا نیز گسترش یافت و نظام های آموزش و پرورش بر پایه آن استوار شد و مدیران دهه های اخیر اروپا نیز برآمده از این مکتب فکری هستند. در واقع عمل گرائی یک مکتب فکری یا رویکرد فکری فلسفی است، که حوزه های جامعه شناسی، روان شناسی و مدیریت غرب را تحت تاثیر قرار داده و از این طریق به سراسر دنیا راه یافته است. اگرچه این رویکرد فلسفی نیز به تدریج مورد نقد قرار گرفته و امروزه در بعد نظری اعتبار اولیه را از دست داده اما هنوز هم  مدیران در شرق و غرب عالم تحت تاثیر آن هستند.
حال باید دید این تفکر و این رویکرد، چه می گوید و در پاسخ به کدام نیاز فلسفی ارائه شده. پراگماتیست ها می گویند، حقیقت آن چیزی است که در عمل مارا به هدف برساند. و هرچیز مانع رسیدن ما به هدف شود باطل محسوب می شود پس به طور خلاصه می توان گفت عمل گرائی  یک نظام فکری است که می خواهد تکلیف حق و باطل را برای مخاطب خود روشن کند.
در واقع این مکتب فکری، بحران معرفت شناسی مدرنیته در باب حقیقت را این گونه پاسخ می دهد که  هر چیزی که مشکلات دنیای مادی ما را حل کند و ما را به نتیجه مورد نظرمان برساند حقیقت است و هر چه مانع راه ما باشد، باطل است.
آنها مدعی هستند در عالم هیچ حقیقتی  جز آنچه در عمل مفید باشد، وجود ندارد. این  سخن،  پایه ی اصلی مکتب  پراگماتیسم است. واژه هائی که در فارسی  به عنوان معادل آن به کار می رود، عمل گرا ئی، نتیجه گرائی، انجام گرا ئی و مصلحت گرائی است. و شاید کامل ترین معنا “مکتب اصالت مصلحت عملی” باشد.
مدیران عمل گرا، به این دلیل که در صحنه عمل، محدودیت های ایدئولوژیک ندارند، مدیرانی قوی تر به نظر می آیند، کارها را با قدرت بیشتر پیش می برند و موانع  را برطرف می کنند و همین ویژگی، برای آنها اعتبار و محبوبیت ایجاد می کند.
 نقطه ی مقابل عمل گرائی، آرمان گرایی یا تکلیف گرائی  است.
آرمان گراها می گویند در عالم، حقیقت های والائی وجود دارد که ارزش ها متکی به آنهاست، آن حقایق، حاکم بر عالم اند و آرمان ها و ارزش ها از آن حقایق  سرچشمه می گیرند و  ما تکلیف داریم عمل و رفتار خود و جامعه خود را با آن ارزش ها و آن حقایق همراه کنیم تا رستگار باشیم. آنها معتقدند وقتی عمل، در مسیر  آرمان ها و ارزش ها قرار گرفت و رنگ  حقیقت یافت، بهترین نتیجه و فایده حاصل می شود.
 مثلا در یک جنگ؛ اگر نهایت هدف ما این باشد که بر اساس حساب هزینه و فایده، پایان جنگ را رقم زنیم ما یک عمل گرا هستیم.
ولی اگر بر اساس  ایمان به یک حقیقت والا و پذیرفتن یک نظام ارزشی، برای ادای تکلیفی که آن نظام ارزشی برای ما تعریف کرده  جنگ و صلح را رقم زنیم، یک انسان آرمان گرا هستیم و نتیجه عمل ما، چه جنگ باشد چه صلح، پیروزی و رستگاری است.
تردیدی نیست که برای یک آرمان گرا هم، پیروزی در صحنه عمل، یک هدف مهم است ولی همه چیز نیست. هدف غائی نیست، ارزش مستقل نیست و لذا اجازه نمی دهد آرمان ها و  ارزش های مکتبی تحت الشعاع پیروزی قرار گرفته و قربانی شوند.
 کسی که عمل گرا است، همه چیز را برای رسیدن به نتیجه هزینه می کند.  نتیجه عمل برای او، اصل است، حقیقت است، ارزش است، آرمان است و همه چیز است. اما  یک انسان آرمان گرا همه چیز را هزینه می کند، برای تحقق آرمان ها، برای او هم نتیجه ارزشمند است اما  نه به عنوان یک هدف مستقل از حقایق.
در برخی مقاطع، و در صحنه عمل، آرمان گرا و عمل گرا خیلی شبیه به یکدیگراند و در برخی مواقع نمی توان آن ها را از یکدیگر تشخیص داد، هر دو به جبهه می روند، هر دو اسلحه به دست می گیرند و هر دو می جنگند، پس چرا سخت گیری می کنیم، یکی را مورد انتقاد قرار می دهیم که عمل گرا است و طرز فکرش خطرناک است و نباید در جایگاه مدیریت قرار گیرد و دیگری را مورد تأیید و تجلیل قرار می دهیم.
ما در زمان جنگ در بسیج و سپاه  نیرو ی عمل گرا نداشتیم، همه تکلیف گرا بودند، ولی برخی از مدیران رده بالای کشور، عمل گرا بودند یعنی می گفتند براساس محاسبه سود و زیان باید جنگ را اداره کرد و به پایان رساند. البته نیروهای مکتبی هم به سود و زیان جنگ توجه داشتند ولی می گفتند ما بر اساس تکلیف شرعی که از سوی نظام  فقهی ترسیم می شود جهاد می کنیم و ولی فقیه نماینده نظام فقهی اسلام است و ایمان داریم که ولی فقیه علاوه بر آنکه بهتر از دیگران  سود و زیان جنگ را تشخیص می دهد، بر اساس معرفت دینی، مصالح عالی اسلام را هم که مقدم بر مصالح مقطعی ما است می شناسد و بر اساس آن  برای جنگ  تعیین تکلیف می کند، پس جنگ و صلح ما باید در گرو  فتوای او باشد و نه تشخیص مدیران عمل گرا که فقط به سود و زیان مادی می اندیشند. تفاوت اساسی ولی فقیه با یک مدیر عمل گرا این است که ولی فقیه مصلحت اسلام را می شناسد و در اولویت قرار می دهد ولی عمل گراها مصلحت خود و زمان خود را مبنا قرار می دهند. هر دو جریان عمل گرا و تکلیف گرا، در مرحله اول جنگ  که هنوز اختلاف دیدگاه ها ظاهر نشده بود،  همه ی توان، عقل، هوش، استعداد و تجهیزات را برای پیروزی بردشمن بکار می بردند، به همین دلیل همه مورد علاقه ملت بودند و کسی تفاوتی در آن ها نمی دید، اما تفاوت آن ها بسیار زیاد بود.
 عمل گراها و آرمان گرا ها هر دو خواستار  پیروزی بودند، هر دو با دشمن می جنگیدند، حتی گاه در یک میدان واحد و در یک  عملیات واحد حضور داشتند، و هم سنگر بودند، هر دو در معرض مجروح شدن یا کشته شدن بودند، و لذا  به نظر می رسید تفاوت قابل ذکری ندارند، بله، شباهت ظاهری آنها در برخی صحنه های جنگ و سازندگی و اقتصاد بسیار زیاد است، اما  اگر کمی دقت کنیم، تفاوت از زمین تا آسمان است.
 آدمی که می خواهد تکلیف الهی را انجام دهد، هم در تعیین هدف و هم در انتخاب  مقدمات و وسائل و اجزاء حرکت، خود را ملزم به رعایت نظام ارزشی و فتوای نائب امام می داند. چون مطمئن است اگر موازین اعتقادی یا ایدئولوژیک را رعایت نکند مطرود درگاه الهی خواهد بود، لذا می بینیم که در تمام عرصه ها، رعایت فتوا و حکم ولی فقیه را بدون بهانه تراشی برای خود وظیفه ای واجب می داند. او لحظه به لحظه، این نگرانی را دارد که آیا عمل او مورد رضای خداوند هست یا نه؟ آیا عمل او منطبق  با ارزش های دینی و موازین اخلاقی هست یا نه؟، ولی یک تکنوکرات در انتخاب هدف ها و وسائل تحقق هدف، چنین دغدغه هائی ندارد، و در خوش بینانه ترین حالت این دغدغه ها اولویت اول او نیست، این سخن به آن معنا نیست که او در زندگی شخصی مسلمان نیست یا نماز نمی خواند یا به احکام شرعی و اخلاقی پایبند نیست، بلکه به این معنا است که دین و ارزش های دینی را به صحنه های  سیاسی، نظامی و اقتصادی تسری نمی دهد و این  صحنه  ها را صحنه های امور زمینی به حساب می آورد و معتقد است در آن ها محاسبه فایده و هزینه کفایت می کند. مثلا اگر دید ادامه جنگ بر اساس محاسبات مادی، هزینه های زیاد دارد و منفعتی حاصل نمی کند، مصمم می شود به جنگ پایان دهد و در مسیر انجام این تصمیم، ارزش های معنوی نقشی نخواهند داشت و یا در اولویت دوم قرار می گیرند. وقتی می بیند گفتگو و رابطه با امریکا هزینه ها را کم و منافع مادی را زیاد می کند با شعار تشنج زدائی که یک شعار دو پهلو و فریبنده است، حاضر است همه افتخارات معنوی را فراموش کند و با امریکا وارد معامله و مذاکره شود، وقتی می بیند درگیر بودن  با اسرائیل هزینه بسیار دارد، ارزش های دینی و معنوی را نادیده گرفته و سخن از دوستی با اسرائیل می زند، وقتی می بیند کمک به فلسطین و جبهه مقاومت، هزینه سنگین دارد و فایده ای به او نمی رساند همه تعهدات مذهبی در قبال قدس شریف و خط مقاومت را نادیده گرفته و به این بهانه که این دعوا مربوط به اعراب است نه ایران، از آن کناره گرفته و یا با جبهه مقابل که منفعت بیشتر دارد وارد مذاکره می شود.
وقتی محاسبه های مادی و منفعت سنجی های مادی در رأس  باشد،  محاسبه های معنوی تحت الشعاع آن قرار خواهد گرفت، اما وقتی حفظ مکتب و ارزش های مکتبی در رأس باشد،  محاسبه های معنوی هم در صدر قرار خواهد گرفت.
ممکن است، این نگرانی وجود داشته باشد که  آرمان گرا ئی، محدودیت هائی را در مسیر رسیدن به پیروزی مادی، ایجاد می کند در حالی که  عمل گراها آن محدودیت ها را ندارند و لذا در عمل قوی تر و موفق ترند، بله یک انسان آرمان گرا  به جهت پایبندی به موازین اخلاقی و مکتبی محدودیت هائی دارد، اما این پایبندی که در محاسبات مادی، نقطه ضعف محسوب می شود، در حقیقت نقطه قوت است زیرا علاوه برایجاد قدرت ایمانی و روحی که خود یکی از  بزرگترین عوامل پیروزی ها است، در جلب امدادهای الهی و جلب اعتماد مسلمانان نقش اساسی دارد، و در بلند مدت حتی در بعد  مادی هم، پیروزی های بزرگ تر و پایدارتری را رقم خواهد  زد.  پایبندی  به موازین اسلامی اگرچه در کوتاه مدت ممکن است محدودیت ها و دشمنی هائی را به ما تحمیل کند، ولی تضمین کننده پیروزی های بلند مدت است. نهضت رسول الله (ص) در صدر اسلام و نهضت امام خمینی (ره) در دوران معاصر نمونه های درخشان  این حقیقت اند. عمل گراها نیز اگرچه در کوتاه مدت ممکن است پیروزی هائی کسب کنند، ولی چون با حقیقت جهان بیگانه اند، در بلند مدت این پیروزی ها به شکست بدل خواهد شد.
یک مدیر عمل گرا، در صحنه نظامی یا اقتصادی می جنگد، قوی هم می جنگد و واقعا کارها را با قدرت پیش می برد، در مراحلی هم که ما با او هدف مشترکی مثلا در حوزه های اقتصاد و عمران  داریم، از حرکت مقتدرانه او لذت می بریم، اما  اگر به عمق تفکر او توجه کنیم، همین مدیر پر قدرت، به عنوان یک خطر و یک تهدید بزرگ برای آینده شناخته خواهد شد، زیرا مدیری با این نوع تفکر، وقتی پیروزی هائی کسب کرد و محبوب تر و قدرتمندتر شد آنگاه برای نیل به اهداف خود از موضع قوی تر و با جسارت بیشتر، ارزش های دینی و اخلاقی را زیر پا خواهد گذاشت و خسارات بزرگتری به بار خواهد آورد.
 اینگونه مدیران وقتی مورد اعتراض قرار می گیرند، با تکیه بر موفقیت هائی که در صحنه اجرا حاصل کرده اند و با تکیه بر سوابق خود در اسلام و انقلاب، عملکرد خود را در جهت تقویت اسلام، انقلاب و نظام توجیه می کنند و عده زیادی  هم می پذیرند، اما پس از  مدتی که با این منطق، خود و دیگران را راضی می کنند، به تدریج ماهیت تفکرشان، از پرده بیرون می افتد، آنگاه به طور علنی و رسمی  خود را توسعه گرا،  لیبرال دموکرات و یا  تکنوکرات معرفی می کنند.
 رویکرد عمل گرائی  حدود صد سال بر نظام آموزشی و نظام مدیریت غرب حاکم بوده و علوم انسانی را تحت تأثیر قرار داده و  از آن جا به نظام های آموزشی دیگر کشورها وارد شده و نیرو تربیت کرده است، نیروهایش، مدیر، وزیر، رئیس جمهور و رئیس مجلس شده و کشورها را مدیریت کرده اند و چون نظام های سیاسی در آن کشورها نظام سکولار است مشکلی با ملت و نظام ارزشی خود نداشته اند. اما در کشور ما، وضع کاملا متفاوت است. اگرچه در کشور ما هم بدلیل ترجمه ای بودن نظام  آموزشی، متون درسی، همان متون ترجمه شده هستند و بسیاری از اساتید، دانشجویان و نیروهای فکری جامعه، حتی بدون آنکه خودشان بدانند و بخواهند، تحت تأثیر این مکتب فکری هستند و وقتی مدیر می شوند، وقتی رئیس جمهور یا رئیس مجلس می شوند، به طور پنهان عمل گرا هستند، ولی چون شخصیت آن ها مذهبی است و نظام هم یک نظام دینی است، دچار دوگانگی می شوند. آن ها در ابتدای راه نه تنها حذف کننده دین نیستند، حتی تقویت کننده هستند، نماز هم می خوانند، روزه هم می گیرند، به امام و رهبری هم اظهار ارادت می کنند.
اما  وقتی در صحنه ی عمل اجتماعی و سیاسی قرار می گیرند، به ویژه در بحران ها و خطرها، دانسته یا ندانسته الگوی رفتاری  عمل گرائی را که مبتنی بر محاسبه سود و زیان مادی است و در کوتاه مدت کارآمدی دارد، مبنای عمل قرار می دهند. عمل گراها به ویژه در کشور ما  در ابتدای راه دچار دوگانگی هستند. از یک طرف در طول سال ها، الگوی رفتاری یک عمل گرا در ذهنشان ترسیم  شده و از طرف دیگر اعتقاداتشان، و اعتقادات جامعه و نظام از آنها توقع الگوی رفتاری اسلامی دارد، اینگونه مدیران اگرچه در ابتدای راه از لحاظ عاطفی و احساسی الگوی رفتاری اسلامی و انقلابی  را به هر الگوی دیگری ترجیح می دهند، ولی چون  برای  تحقق چنین الگوئی، آموزش ندیده و تربیت نشده اند، نهایتا بر اساس آنچه در نظام آموزش رسمی و فضای مدیریتی فرا گرفته اند عمل خواهند کرد. مثلا رئیس مجلس یا رئیس جمهور مسلمان و انقلابی  وقتی با بحران روبرو می شود و رقیبان می خواهند از او سبقت بگیرند سعی می کند با ریخت و پاش که شیوه ای قدیمی و مؤثر برای کسب وجاهت و محبوبیت کوتاه مدت است رقیبان را حذف و از بحران عبور کند،  اما ناگهان با هشدار و اعتراض نظام ارزشی و ولی فقیه روبرو می شود  که  این کار  را حرام و خلاف شرع و خلاف اخلاق اسلامی می دانند.
 در این جا این مدیر، بین دو رویکرد متضاد قرار می گیرد، از یک سو، علم و دانش و محاسباتش به او می گوید اگر  یک راه قانونی پیدا کنی و پول پخش کنی پیروز می شوی و به هدفت می رسی، ازسوی دیگر، ولی فقیه، این عمل را خلاف شرع معرفی می کند. و این، آغاز فرایند قرار گرفتن عمل گرای مدعی ولایت در مقابل ولایت است که بارها در طول انقلاب تکرار شده.  عمل گرای مذهبی، مؤمن، نمازخوان و روزه گیر نهایتا کارش به آن جا می رسد که  با توجیهاتی، از ولی فقیه فاصله می گیرد، بعد از مدتی خواستار تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات می شود، و در مراحل بعد فراتر می رود و نظام ارزشی و اعتقادی را مورد حمله قرار می دهد تا از محدودیت هائی که دین برای او ایجاد کرده رها شود. او در معرکه دست یابی به اهداف سیاسی که معرکه مرگ و حیات او است احساس می کند ملاحظات ایدئولوژیک، و نظرات ولی فقیه و شورای نگهبان، راه را بر او  تنگ می کند.
او در منظومه فکری خود  مطمئن است هدفش درست و کارش مطابق با محاسبه فایده و هزینه بوده است و حق دارد پیروز شود و نباید کسی مانع او شود. او پیروزی خود و راهی که برای پیروزی انتخاب کرده را حق می داند و در ساختار فکری او کسانی که مانع این پیروزی باشند  باطل محسوب می شوند، این جا است که مخالفت با اسلام و انقلاب و ولی فقیه با  یک پشتوانه نظری، رنگ حقیقت به خود می گیرد و افرادی که سابقه دین داری و انقلابی بودن دارند، ماجراهای سال های 78 و 88 را رقم می زنند.
عملگرائی، یک مکتب فکری پنهان در نظام آموزشی و مدیریتی ما و حتی پنهان در شخصیت مدیران ما است که بر فرایند شناخت آنها تاثیر می گذارد، برای حق و باطل یک تعریف جدید ارائه می دهد و  شناخت دینی  از حق و باطل را دگرگون می کند.
هر یک از ما  اسلام را به عنوان یک مکتب آسمانی که باید حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی ما باشد پذیرفته ایم، ولی از سوی دیگر مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر این تفکر عمل گرائی قرار داریم و به همین علت است که هنگام ورود به صحنه فعالیت های اجتماعی و سیاسی چه بخواهیم و چه نخواهیم مبتلا به این دوگانگی پنهان هستیم و اگر به پست های مدیریتی دست یابیم و در بحران ها قرار گیریم، پس از مدتی، عمل گرائی پنهانمان آشکار می شود، مگر آنکه نسبت به آن آگاهی یافته و در صدد اصلاح نظام فکری خود برآئیم.
 عمل گرایی، اصالت عمل، نتیجه گرایی، انجام پذیرگرایی، یا مصلحت گرایی به ما توصیه می کند تمام اجزاء حرکتمان بر اساس آن هدف و مصلحت سودآور که انتخاب کرده ایم تنظیم شود.  پراگما یعنی عمل و پراگماتیسم یعنی عمل گرا ئی و خلاصه ی حرف  این مکتب این است که
«حقیقتی وجود ندارد غیر از آن چیزی که در عمل  فایده داشته باشد»!
یعنی آن کاری که برای موفقیت در عمل و برای پیروزی، مفید است،  مقدم بر همه امور دیگر قرار گیرد و حقیقت محسوب شود. و اما از آنجا که فعالیت ها و کارهای مختلف، بنا بر شرائط گاه مفید واقع می شوند و گاه مضر پس حق و باطل در این مکتب فکری  اموری نسبی و در حال تغییر قلمداد می شوند  و این بدان معنا است که یک عمل گرا، به این باور می رسد که نه حقیقت ثابتی وجود دارد و نه باطل ثابتی.
 عملگرای وطنی هم در نهایت به این باور می رسد که هر آنچه مانع پیروزی او است باطل است و  باید کنار رود حتی اعتقادات، اخلاق، ارزش ها و حتی آرمان ها، چون اینها گاه مانع رسیدن به اهداف مادی هستند و نمی گذارند  به منافع دنیائی کوتاه مدت برسیم. مدیران عمل گرا حتی اگر در ابتدای راه به دلیل دلبستگی به ارزش ها و عقائد دینی سعی در حفظ دین در کنار رویکرد عملگرائی داشته باشند که در جمهوری اسلامی این گونه فراوان است، ولی به تدریج به دلیل وجود تضاد بین دو تفکر عمل گرائی و آرمان گرائی، با استدلال ها و توجیه های مختلف، کفه اعتقادات و ارزش های دینی را  سبکتر می کند تا راه بر عمل گرائی هموار شود.
 آنچه جای تأسف بیشتری دارد آن است که پس از صد سال که این رویکرد فکری فلسفی در  دنیا مطرح بوده و شناخته شده و پس از پنجاه سال که در داخل کشور ما مورد بحث بوده، هنوز برخی مدیران رده بالا از تضاد بین عمل گرائی و آرمان گرائی  بی خبرند و در مصاحبه ها، سخنرانی ها و مقالات،  با افتخار خود را  عمل گرای مذهبی معرفی و  آیات و احادیثی در تأیید عمل گرائی  ارائه می کنند! این گونه افراد یا از معنای عمل گرائی به عنوان یک مکتب فکری  فلسفی در دنیای غرب  بی خبرند و آن را با ارزش عمل  که در اسلام مورد تأکید است اشتباه گرفته اند و یا با آگاهی، مکتب عمل گرائی را پذیرفته و از تضاد آن با مذهب هم اطلاع دارند ولی برای فریب افکار عمومی، عمل گرائی را با پوششی از آرمان گرائی و ذکر آیات و احادیث همراه می کنند تا برای مردم قابل قبول شود.
                                            *****************
و اما تکنوکراسی که وجوه مشترکی نیز با پراگماتیسم دارد در اوائل  قرن بیستم در آمریکا و در صحنه مدیریت جامعه ظهور یافت. لیبرالیسم  به عنوان یک دین زمینی، پایه گذار فرهنگ و تمدن جدید غرب بود ولی به دلیل نارسائی هائی که در مبانی فکری این مکتب فلسفی وجود داشت پس از مدتی  معضلاتی را در حوزه های نظر و عمل و در نظام اجتماعی و سیاسی پدید آورد که برای برون رفت از آنها رویکردهای جدیدی شکل گرفت که از جمله آنها پراگماتیسم و تکنوکراسی و قدرت گرفتن تکنوکرات ها بود. اولین بار سن سیمون، نویسنده سوسیالیست فرانسوی در اوائل قرن نوزده، قدرت گرفتن یک طبقه جدید در نظام اجتماعی را  تشخیص داد و آن را تحلیل کرد. ویلیام هنری اسمیت  امریکائی اولین کسی بود که در اوائل قرن بیستم، واژه تکنوکراسی را برای این طبقه به کار برد  و هوارد اسکات در اواسط قرن بیستم کتاب “مهندسان و سیستم قیمت” را در حمایت از نظریه حکومت تکنوکرات ها منتشر کرد. این طبقه جدید، در اواخر قرن نوزده طبقه ای بسیار مقتدر بودند. تکنوکرات ها راهبران تکنیک جدید، اداره کننده های نظام تکنیک، متخصصین فنون جدید، مهندسان و اداره کنندگان تکنولوژی و صنعت بودند که به دلیل جایگاه طراز اول تکنولوژی در نظام سرمایه داری غرب، به سرعت به پرنفوذ ترین طبقه اجتماعی بعد از طبقه سرمایه داران تبدیل شدند.  این طبقه جدیدکه صد در صد در خدمت نظام سرمایه داری و ادغام شده با سیاستمداران و روشنفکران سکولار جوامع غرب بود   پس از فراگیر شدن رکود اقتصادی  امریکا  و ناتوان ماندن سیاستمداران و اقتصاد دانان از حل بحران، در جایگاه مدیریت جامعه قرار گرفت. مردم می گفتند آن دستی که صنعت و تکنولوژی را با موفقیت مدیریت می کند، اقتصاد را هم می تواند با موفقیت مدیریت کند و جامعه را از بحران عبور دهد.
 تکنوکراسی، رویکرد جدیدی در منظومه فکری لیبرالیسم قدیمی است که به جای پافشاری بر آموزه های نظری، روش های مهندسی و مدیریت تکنیک را برای مدیریت اقتصاد مورد استفاده قرار می دهد. از نظر آن ها، تخصص، تکنیک و علوم فنی مهندسی که در مدیریت تکنولوژی نقش منحصر به فرد دارد فراتر از هر مکتب فکری، فلسفی و مذهبی است و باید برای اداره کشور آن را در اولویت اول قرار داد و همه اقشار، اعم از سیاستمدار، اقتصاددان، روشنفکر، فیلسوف و روحانی را در ذیل آن تعریف کرد. تکنوکرات ها  برخلاف لیبرال های سنتی و قدیمی که با تعصب، مذهب را از صحنه های اجتماعی حذف می کردند، اگر  قرائتی از مذهب بتواند در خدمت اهداف آن ها در آید از آن  به عنوان یک وسیله استقبال می کنند و تئوری تسامح و تساهل در دین و قرائت های مختلف در دین، در جهت تامین نظر آنها است. استفاده ابزاری تکنوکرات ها از دین، جوامع اسلامی را در شناخت آن ها و معرفی آن ها به مردم  با مشکلات بزرگی روبرو می کند چرا که بر خلاف لیبرالیسم قدیمی که رسما شعار جدائی دین از سیاست را سر می داد، تکنو کرات ها گاه، حتی، در مقام  یک نظریه پرداز اسلامی قرار گرفته و به تولید فکر دینی و تولید قرائت های جدید، برای جامعه می پردازند. در ایران تکنوکرات ها،  عمدتا برخی از فارغ التحصیلان اروپا و امریکا  بودند، که در دولت زمان جنگ گردهم آمدند و در دولت سازندگی، در قالب کارگزاران رسما اعلان وجود کردند و  قدرت گرفتند و با همین ترکیب در دولت اصلاحات، مدیریت ا قتصاد کشور را  عهده دار شدند و ثروت و قدرت بیشتری حاصل کرده و گسترش یافتند. این قشر پر قدرت که به دلیل نوع تفکر خود از پشتوانه نظام جهانی برخوردار بود، به سرعت همه عرصه های مدیریت اجرائی نظام جمهوری اسلامی را در اختیار گرفت و در قوای دیگر نفوذ کرد و به مافیای قدرت و ثروت مشهور شد. این جریان فکری، بزرگترین مفاسد اقتصادی دهه های اخیر را رقم زد و بزرگ ترین مانع بر سر راه شکوفائی اقتصاد کشور ما بود. آن ها با سرعت  مقدمات لازم برای عرفی کردن حکومت و ادغام در نظام جهانی را فراهم کردند و ستادهای عملیاتی آن ها وارد عمل شد. با روی کار آمدن غیر منتظره دولت نهم و مشی انقلابی آن، این مجموعه قدرتمند که ظرف سه دهه شکل گرفته و از ساختاری قوی  برای ارتباطات داخل و خارج کشور برخوردار شده  بود، با هزینه ای سنگین طی سال های 84 تا 88 متلاشی شد و پایگاه های اصلی خود را از دست داد و به خصوص در نهم دی ماه 88 از سوی مردم طرد شد. متاسفانه از آنجا که شناخت دولت از این طبقه، شناختی مربوط به صحنه عمل بود،  موفق نشد مبانی نظری و علل شکل گیری و قدرت یافتن تکنوکرات ها را شناسائی کرده و مانع شکل گیری مجدد آنها شود، به همین دلیل با وجود خصومت با تکنوکرات ها و با وجود گرایشات دینی، انقلابی، پاکدستی و ساده زیستی که فرصت و موقعیتی طلائی برای اصلاح ریشه ای این معضل محسوب می شد، دوباره این بیماری در درون دولتی که خود با تکنوکرات ها جنگیده بود ریشه گرفت و افرادی را مبتلا کرد.  عدم شناخت مبانی نظری و عدم شناخت بسترهای شکل گیری  تکنوکرات ها و همچنین وجود روابط قوی عاطفی در حلقه اصلی دولت، سبب شد غفلتی طولانی مدت ایجاد شود و بستر جدیدی برای تولد و رشد دوباره تکنوکراسی در اطراف ریاست جمهوری فراهم گردد. متأسفانه  باند قدرت و ثروت دوباره با ترکیبی جدید  شکل گرفت تا عبرتی بزرگ باشد برای مدیران آینده کشورمان.
چون تکنوکرات ها، در شرایط بحران اقتصادی و بعد از شکست اقتصاددانان و سیاستمداران امریکا در حل بحران، قدرت را در دست گرفتند، تکنوکرات های وطنی نیز در تبلیغات خود شرائط کشور را بحران زده و نظام را شکست خورده  تعریف می کنند تا ضمن حذف رقیب، روی کار آمدن مجدد خود را  موضوعیت و مقبولیت بخشند.
همان گونه که بیان شد، تکنوکرات ها نزدیک ترین طبقه اجتماعی به سرمایه داران و سیاستمداران سکولار هستند و به دلیل منافع  مشترکی که در سطح منطقه و جهان با آن ها دارند به سادگی به تعامل و توافق می رسند. آن ها  برای تحقق اهداف خود نیاز به ادغام در نظام  جهانی دارند و به همین دلیل شعار تشنج زدائی را که شعاری دو پهلو  است در رأس برنامه های سیاست خارجی خود قرار می دهند، شعار توسعه و توصیه های جانبی آن که از سوی بانک جهانی برای اقتصادهای اقماری دیکته شده، و اصلی ترین فرمول وابستگی است، شعار اصلی آنها در سیاست اقتصادی است. در تبلیغات آنها، شعارهای ایدئولوژیک و انقلابی که موجب رنجش سرمایه داری جهانی شود دیده نمی شود یا بسیار سطحی و کم رنگ است. آن ها از هرگونه شعار و اقدام ایدئولوژیک در صحنه مدیریت اجتناب می کنند مگر آنکه قبلا قرائت تحریف شده ای را تولید و ارائه کرده باشند. آنها حتی اگر متدین و دوست دار انقلاب باشند، برای عبور از بحران ها و خطرها، به جای مبنا قرار دادن توصیه های اسلام و انقلاب و امام، همان تخصص و تکنیک گرائی و شیوه مدیریت تکنولوژی را که شیوه ای سکولار است،  مبنای عمل قرار می دهند، و این، شروع فاصله گرفتن آنها از اسلام و نهادهای اسلامی و انقلابی است که در آغاز،  ناچیز و بی اهمیت تلقی می شود و نادیده گرفته می شود ولی به تدریج، بزرگ ترین بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی  را رقم می زند.
تکنوکرات های کنونی ایران، به دلیل رویکردی که در مدیریت دارند اگر نسبت به مبانی  فکری تکنوکراسی آگاهی کافی کسب نکنند و ساختار  فکری خود را تغییر ندهند، حتی اگر در آغاز، ولایتی و انقلابی و رزمنده باشند به تدریج در مقابل انقلاب و نظام خواهند ایستاد و خطرات بزرگی را متوجه جامعه اسلامی خواهند کرد.
تکنوکرات ها، در سطح جهان، مجموعه ای مرتبط و دارای منافع مشترک هستند و در ذیل سرمایه داری جهانی تعریف می شوند، برای حل مشکلات کلان اقتصادی، فرمول معروف و شناخته شده توسعه، که از سوی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی دیکته شده را در اولویت  قرار می دهند. حقوق بشر و دموکراسی غربی را محور اصلی سیاست داخلی معرفی می کنند. عدول و عقب نشینی تدریجی از  موضع گیری های ایدئولوژیک و انقلابی در راس برنامه های آنهاست. چشم انداز آن ها  تبدیل شدن ایران به کشوری مثل ترکیه در منظومه کشور های وابسته به امریکاست.
تکنوکرات ها، بهبود روابط خارجی و بهبود شرائط اقتصادی را مرتبط با یکدیگر و در اولویت برنامه های تبلیغی خود قرار داده اند،  بهبود روابط خارجی و بهبود شرائط اقتصادی، از نظر همه مردم و مسئولین از اهمیت بسیار بالا برخوردار است و دولت هم نسبت به آن علاقمند بوده و اقداماتی انجام داده، اما سؤال حیاتی این است که این اهداف را  به چه قیمتی قرار است محقق کنند، آن ها به این سؤال پاسخ روشنی نخواهند داد زیرا  اختلاف دیدگاه تکنوکرات ها و انقلابی ها در پاسخ به همین سؤال آشکار می شود. آیا ارزش ها، آرمان ها، اعتقادات دینی، اصول انقلاب را می توان برای شبیه شدن به ترکیه هزینه کرد. اگر فرض کنیم تکنوکرات ها طبق محاسبات خودشان، با تواضع کردن در برابر غرب، تشنج زدائی کنند، با به رسمیت شناختن امریکا به عنوان کدخدا و قدرت برتر جهان، رابطه برقرار کنند، با خارج کردن اسرائیل از لیست دشمنان و  عربی دانستن موضوع فلسطین با پادشاهان عرب دوستی کنند، با اعلان پایان یافتن دوران امام و حتی دوران اسلام، موانع لیبرالیسم را مرتفع کنند، با  پر هزینه معرفی کردن غنی سازی اورانیوم و صرفنظر کردن از آن، تحریم ها را بردارند و به قول خودشان کشور را از بحران اقتصادی و سیاسی عبور دهند، با پذیرفتن حقوق بشر غربی، دموکراسی غربی و جامعه مدنی غربی، قطعنامه های شورای امنیت را لغو کنند، و این همه را طبق مبانی عمل گرائی، حق بدانند و خلاف آن را که راه روشن رهبری است باطل قلمداد کنند، آیا ملت ایران این  خفت و خواری را خواهد پذیرفت یا با تأسی به مولای خود خواهد گفت “هیهات من الذله”.
تکنوکراسی یک مکتب فکری وسوسه کننده است، در غرب  توانست آن ها را از رکود اقتصادی قرن بیستم عبور دهد و نظام سرمایه داری را مجددا تحکیم بخشد. در کشور ما هم دارد کار می کند، افرادی که می گویند ما تکنوکرات هستیم کارهای بزرگی را انجام داده اند و اکنون نیز انجام می دهند. آن ها مدیران پرتوانی هستند اما اشکالشان چیست؟ چرا مقام معظم رهبری در سخنرانی عمومی، رسما این مکتب و این تفکر را مورد نقد قرار می دهند؟ توجه به ویژگی اصلی آنها حائز اهمیت است. کسی که امروز برای رسیدن به یک هدف مشخص، که بین  همه ما مشترک است، خود را مجاز می داند، ارزش ها و آرمان ها و مقدسات را  نادیده بگیرد، این ظرفیت را دارد که فردا برای هدف دیگری در سطحی گسترده تر، شرافت و حیثیت ملت را هم  نادیده بگیرد تا نظام جهانی را خشنود سازد.
این آقای تکنوکرات، در حال حاضر هدف اش با ما مشترک است، مثلا قرار است در یک عملیات عظیم نظامی یا اقتصادی، هدفی را محقق کند و ما همه خواستار موفقیت او هستیم،  اما فردا که این مدیر قدرتمند، هدف بعدی را برای خود ترسیم کند در حالی که رسیدن به  هدف را هم مقدم بر ارزش ها و آرمان ها می داند، چه خواهد شد و ما را به کجا خواهد برد.
هر مقدار این تکنوکرات، مدیر قوی تر ی باشد، خطرش بیشتر خواهد بود. تکنوکرات های ما، همه بدون استثنا  چنین خطری دارند مگر این که با نقد تکنوکراسی، تفکر خود را به طور اساسی اصلاح کنند و دیگر سخنی از بازگشت به گذشته نزنند.
در کشور ما ده ها مدیر رده ی بالا را می توان نام برد که دانسته یا ندانسته تکنوکرات هستند. دانشگاه یا فضای مدیریت یا حلقه های کارشناسی، آنها را تکنوکرات تربیت کرده، تمایل دارد مسلمان و یاور ولی فقیه و تابع ارزش ها و آرمان ها و تابع دین باشد و به اینها اعتقاد دارد منتهی متوجه نیست که این ها دو رویکرد متضاد و ناسازگارند، چیزی شبیه مارکسیسم و اسلام که قبلا در سازمان منافقین تجربه شد و ملت هزینه سنگین آن را پرداخت. تکنوکرات سطحی نگر وساده لوح ما گمان می کند می تواند اسلام و تکنوکراسی را با یکدیگر جمع کند، روزهای اول هم  تضاد آشکار نمی شود و هر چه هست مخفی است ولی به تدریج که بحران ها پیش می آید، این تضاد آشکار می شود و او مجبور به انتخاب خواهد بود و آن جا است که مردم از مواضع او دچار حیرت می شوند.
یک تحلیل جدیدی در سال گذشته بوسیله ی مرکز کارشناسی شورای رقابت آمریکا، منتشر شده  بنام «تمام مردان آیت الله؛ در این تحلیل که جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته، با بیانی روشن به موضوع مورد بحث ما پرداخته است و می گوید:
«ایران در زمان امام خمینی، مکتب گرا و ارزش گرا بود. امام، مکتب و ارزش ها و دین را در رأس قرار داده  بود. سیاست خارجی، تابع آن بود، سیاست داخلی، تابع آن بود و همه چیز تابع آن بود اما بعد از امام خمینی چند جریان در ایران پدید آمد، یک جریان، رهبری و دوستان رهبری بودند که تصمیم گرفتند این ایدئولوژی را در رأس حفظ کنند و این تفکر امام را پیاده کنند. در مقابل، جریان دولت (سازندگی)  بود که تصمیم گرفت عمل گرایی را وارد صحنه کند. در دوران اصلاحات، عمل گرایی به اوج خودش رسید و توانست سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی ایران را به سمت خودش  تغییر دهد.»
در این تحلیل  آمده است: «آقای خاتمی برای اینکه به هدف خودش برسد، با کشورهای خلیج فارس و کشورهای غربی تماس گرفت و گفت من حاضرم در مورد فلسطین، در مورد سلمان رشدی و در مورد بعضی مسائل دیگر که  بر مبنای ایدئولوژی طراحی شده بود حاضرم از اینها عدول کنم مشروط به اینکه بتوانیم به اهدافی که برای آینده داریم، با کمک شما برسیم.  با آمدن احمدی نژاد بساط این تفکر  برچیده شد و الآن در بین مدیران کشور اگرچه گروهی که اطراف آیت الله خامنه ای هستند و  جمع مدیران جوان هستند  آرمان گرا هستند اما مدیران عمل گرا در صدد بازپس گیری قدرت هستند».
این تحلیل طولانی است و حاوی اطلاعات زیادی است، بی بی سی هم صراحتا می گوید  عمل گرایی تفکری است که باید در ایران و به خصوص در انتخابات مورد حمایت قرار گیرد. بی بی سی به سیاست مداران غربی می گوید جنگ و تحریم کارایی خودش را در ایران از دست داده است و الآن فقط باید متمرکز شویم که مکتب عمل گرایی را در ایران گسترش دهیم و محبوب کنیم تا عمل گراها و تکنوکرات ها بتوانند در ایران سر کار بیایند.
 مقام معظم رهبری نقطه ی مقابل این دیدگاه را مطرح می کنند و می گویند، دلبستگی تکنوکرات ها به تخصص و تکنیک و تکنولوژی بالاتر از دلبستگی به اسلام و انقلاب است و اگر بر سر دوراهی قرار گیرند اولی را اولویت می دهند. البته رهبر معظم انقلاب همواره در صدد اصلاح تفکر و اصلاح عملکرد مدیران بوده و در بسیاری از موارد نیز موفق بوده اند.
اصلی ترین چهره های تکنوکرات  ایران، مسلمان، دارای سابقه خدمت، جبهه رفته و کارامدند ولی متاسفانه اکثرا به دلیل بی اطلاعی از مبانی نظری این مکتب، از ماهیت  فکری عمل گرائی بی اطلاع اند و گاه که مورد انتقاد قرار می گیرند با تعجب می پرسند آیا اهل عمل بودن و کارها را به نتیجه رساندن و عمل گرا بودن بد است؟ آن ها هنوز  نمی دانند که عمل، تکنیک، مهندسی، تکنولوژی، فن، قدرت در اجرا و عمل، جهاد در راه خدمت و داشتن اقتدار در مدیریت، همه مورد تأیید جمهوری اسلامی است و هیچ کس آنها را به خاطر این گونه  نقاط قوت مورد انتقاد قرار نمی دهد، ولی عمل گرائی که آنها گاه به آن افتخار می کنند چیز دیگری است. عمل گرائی نام یک مکتب فکری غربی است با یک تعریف مشخص در دنیا، با یک سابقه و عملکرد مشخص، که بی توجه بودن به ارزش های دینی و انقلابی و ادغام شدن در نظام سرمایه داری جهانی  از اصول اساسی آن  است. عمل گراها و تکنوکرات های نا آگاه ما، تنها  در صورتی که  شناخت خود را از این پدیده های فرهنگی و تمدنی غرب افزایش دهند و همچون مقام ولایت، در رسانه های عمومی بدون دو پهلوگوئی، این مکاتب را مورد نقد قرار داده و تکلیف مخاطبین را روشن کنند، خطر انحراف مرتفع خواهد شد و اگر اقدام نکنند، قرار گرفتن  آن ها  در مناصب مدیریتی خطرناک است. گله کردن این افراد که چرا به ما تهمت تکنوکرات بودن می زنند مشکل را حل نخواهد کرد، مگر این که به طور جد تکنوکراسی و مصادیقش را مورد نقد قرار دهند.
واما  خطرناک تر از تکنوکرات های گله مند، آن کسانی هستند که آگاهانه دین را و ارزش ها را طوری تغییر می دهند و طوری قرائت سازی می کنند که راه را به سوی بانک جهانی هموار کنند. آن ها حسابشان از تکنوکرات های ساده لوح و سطحی نگر جدا است.
در انتخابات امسال بیش از همیشه باید مراقب عمل گراها و تکنوکرات های پنهان شده در پوشش اسلامی و انقلابی  بود. آنها  ضمن تلاش برای پنهان کردن ماهیت افکار خود مجبور هستند برای جلب حمایت های جهانی، شعارهای اصلی خود  را بیان کنند. پس، از طریق شعارها و مواضع قابل شناسائی هستند. شعارهای اصلی آنها شامل مفاهیمی دوپهلو و چند منظوره مثل تشنج زدائی، حقوق بشر، دموکراسی، توسعه و جامعه مدنی است که دشمن را به آنها امیدوار می کند و در ادبیات امام و رهبری نه تنها  مورد حمایت نیست بلکه بارها محکوم شده. ویژگی دیگر تبلیغات آن ها، حذف یا کم رنگ کردن شعارهای اصلی اسلام و انقلاب مثل، دشمنی با امریکا، نابودی اسرائیل و صهیونیزم، مقابله با سرمایه داری جهانی، تقویت و گسترش جبهه مقاومت، به رسمیت شناختن بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، حاکم کردن اسلام بر جهان، حمایت از مظلومان و مستضعفان و دفاع از گفتمان انقلاب است که موجب توقف حمایت های غرب از آن ها می شود.
عمل گراها و تکنوکرات ها، به جای تقویت روحیه مقاومت ملت، در مقابل زورگوئی و زیاده خواهی امریکا و اروپا و تشویق مردم به ادامه راه مقاومت، دائما با بحرانی خواندن شرائط کشور، مردم را از شورای امنیت و تحریم های دشمن می ترسانند تا زمینه تسلیم و سازش فراهم شود، آنها از هم اکنون و بدون ارائه راهکاری توأم با عزت، خود را قهرمان برقراری رابطه با امریکا و رفع تحریم ها معرفی می کنند. سیاه نمائی مطلق از عملکرد هشت سال گذشته دولت و معرفی ایران به عنوان کشوری در حال سقوط و مثبت قلمداد کردن عملکرد دولت های قبلی نیز از دیگر علائم  است.
این گونه نشانه ها، معرف فرهنگ عمل گراها و تکنوکرات های ماست و  به تدریج در تبلیغات انتخاباتی پر رنگ می شود و با کمی تأمل، امکان شناخت آن هائی که تاکنون شناخته نشده اند و گمان می شد مکتبی و انقلابی اند فراهم می گردد.

تکنوکرات کیست؟
پاسخ محمود فروزبخش به مقاله تکنوکراسی آقای سید مسعود شهیدی
چندی پیش بود که مقام معظم رهبری، در سخنان خود، خطر تکنوکرات ها را گوش زد کردند و مردم را از آنها برحذر داشتند.  آقای مسعود شهیدی در تبیین این مطلب، مقاله تکنوکرات کیست را برای ما ارسال نمودند. آقای محمود فروزبخش به نقد این مقاله پرداخته اند و صاحب نیوز ضمن انتشار این نقد، منتظر پاسخ  دیگر دوستان به این مطلب خواهد بود.
محمود فروزبخش: گاهی اوقات سوال اساسا غلط است. و گاهی اوقات آن سوال غلط در وقت غلطی مطرح می‌شود. و تازه آن سوال غلط در وقت غلط مطرح شده نیز ناقص پاسخ داده می‌شود.
اما چرا در «مقاله تکنوکراسی»، سوال اساسا غلط است زیرا مسئله از بنیان اشتباه مطرح شده و در یک فضای ذهنی خلق گشته است. نویسنده معتقد است به دو دسته: عمل گرایان و آرمانگرایان. این مقوله ذهنی است و وجود خارجی ندارد. هیچ کسی نیست که آرمانگرا نباشد. میلیون‌ها شیعه امروز در ایران به مهدویت اعتقاد دارند و آرمان آنان رسیدن به حکومت عدل است. هیچ کس نیست که از بهشت موعود پیامبران الهی رویگردان نباشد. از طرف دیگر کسی هم نیست که عملگرا نباشد، حتی آرمانگراترین انسان‌ها نیز وقتی پشت فرمان ماشینشان می‌نشینند باید عملگرا باشند.
مشکل اولیه ما با این متن همان تقسیم بندی ذهنی اولیه است که اتفاقا این نوع تقسیم بندی از کتاب‌های غربی بیرون آمده است و برای همین است که در پایان مقاله می‌بینیم مورد استفاده رسانه‌های غربی قرار گرفته است. این که اساسا ما دو واژه به نام‌های عمل گرایی و آرمان گرایی تعریف کنیم و آن‌ها را مقابل هم تعریف نماییم از اساس نگاهی ایدئولوژیک است. این که خودمان را آرمانگرا معرفی کنیم و بگوییم ما افق‌های اسلام و ولایت را می‌فهمیم و طرف مقابل ما عمل گرا است، این خودش نوعی نگاهی سیاسی برآمده از ایدئولوژی است.
اگر ما اندک آشنایی با نگاه‌هایی صدرایی داشته باشیم می‌توانیم بگوییم که عملگرایان و آرمانگرایی در طول هم تعریف می‌شوند و نه در مقابل هم. این دو نسبت به هم شدت و ضعف دارند. هر میزان عملگرایی تقویت شود، شأن عالی آن آرمانگرایی نیز تقویت خواهد شد. در جایی از مقاله آمده است:
«هر مقدار این تکنوکرات، مدیر قوی تری باشد، خطرش بیشتر خواهد بود.»
این جمله برای من کمی قابل فهم نیست. فرض کنید مدیری تکنوکرات داریم و می‌خواهد انبوه سازی کند و در این راه مرامی تکنوکراتی دارد. حال این مدیر ضعیف است و ساختمان‌هایی می‌سازد که با زلزله‌ای کوچک ویران می‌شوند و صدها نفر کشته می‌شوند. در مقابل مدیر تکنوکراتی داشته باشیم که قوی است و ساختمان‌های مستحکم می‌سازد. به نظر شما کدام یک از این‌ها برای انقلاب ما خطرناک‌ترند؟
این نگاه نویسنده به آن جا برمی گردد که تأکید دارد از همان اول یک تقسیم بندی اجباری را به جامعه ایران تحمیل کند و عده ای را آن طرف و عده ای دیگر را طرف دیگر بگذارد. اصلا کار ایدئولوژی و نگاه ایدئولوژیک همین است که دشمن سازی کند. بقای ایدئولوژی به همین دوقطبی کردن هاست.
ریشه این رویکردها نیز به دهه شصت بازمی‌گردد که نویسنده از آن به افتخار نام می‌برد و آن زمان را دوره ای می داند که خبری از این انحرافات عملگرایان نبود. بد نیست نویسنده از خود بپرسد که در دهه شصت چگونه جامعه و حکومت به یک چنین یکدستی و اتحاد مطلوبی رسیده بود؟ جواب مشخص است. جنگ یک کشور بیگانه علیه ایران بود که فرصت را برای تأمل و درنگ باقی نگذاشت و همه باید سریع زیر یک پرچم جمع می شدند و اصولا در چنین زمانی دفاع از ملت به عنوان بحث اول و آخر دیگر فرصتی به رویکردهای دیگر نمی‌دهد. و سوال دیگر آن که اصلا در آن زمان فرصتی هم اصلا برای سایرین بود. پس این که به تنهایی خودمان پرچم افتخار خودمان را بر قله پرافتخار خودمان بکوبیم و خودمان را تشویق کنیم چندان هنری نیست و خواهیم دید که فردای بعد از جنگ، فرصت برای دیدن و اندیشیدن فراهم می شود و آن وقت است که ایدئولوگ‌های زمان جنگ باید خود را برای مواجهه با این همه جهان اندیشه و این همه زندگی آماده کنند.
بگذریم؛
و اما صورت مسئله صحیح چیست؟ صورت مسئله عمل گرایی و آرمانگرایی تقسیم بندی خوبی نیست و دقیقا قابل تطابق با جامعه ایران نیست زیرا سبب می شود که یک گروه خود را سخنگوی خدا و گروه دوم را دشمن خدا بنامیم. حال آن که در بطن جامعه اصلا چنین اختلافی نیست و این تنها یک نگاه سیاسی است که با آن می توان رقبا را مخصوصا نزدیک انتخابات سرکوب کرد.
مسئله امروز ما عمل گرایی و آرمانگرایی نیست. مسئله امروز ما «پر کردن فاصله آرمان‌ها و واقعیت‌ها با عمل» است. این مسئله امروز ماست و گام اول آن بدون شک شناخت واقعیت های موجود است.
اما واقعیت های امروز ما چیست؟
40 میلیون خط گوشی همراه در ایران وجود دارد. بیش از ده میلیون کاربر فعال و حرفه‌ای اینترنت در ایران وجود دارد. در آینده‌ای نزدیک جمعیت شهری ما از هشتاد درصد عبور خواهد کرد. تمام روستاهای ما به برق مجهز شده‌اند. تعداد دانشجویان دختر ما از دانشجویان پسر در حال جلوزدن است. تعداد تحصیل‌کردگان دانشگاهی ما چه شاغل و چه بیکار، هر سال میلیونی در حال افزایش است. از ماهواره سخنی نمی‌گویم، از آپارتمان نشینی و از آمار ازدواج و طلاق. و از این که عدد موالید ما دو است.
این‌ها همه حقایق جامعه ما هستند و این که هر کدام از این گزاره ها با خود باری به همراه دارند و فرهنگی را قرار است منتقل کنند و تغییراتی که گویا با چیزی نمی‌توان جلوی آن را گرفت. این جبر روزگار است که هر روز نیز بیشتر از روز قبل دارد جلو می‌آید و با خوش آمدن و نیامدن من و شما متوقف نمی شود. من نمی‌دانم مفهوم و تبعات حتمی گزاره‌هایی که در بالا به سرعت مرور شد را کسی می داند یا نه و یا آن که اصلا صلاحمان آن است که ندانیم.
به عقیده من در مواجهه با چنین واقعیت هایی در جامعه ما دو نوع رویکرد وجود دارند:
1-     اهالی ساده بینی
2-     اهالی کارآمدی
گفتیم که مسئله امروز ما «پر کردن فاصله آرمان‌ها و واقعیت‌ها با عمل» است. گروه اول کسانی هستند که این مسئله را ساده می بینند. غالبا اهل شعار هستند و سطحی نگری خاص خود را دارند. این جماعت خیلی دوست دارند که تمام طرف های مقابلشان و دیدگاه‌های دیگر را به غربگرایی و غربزدگی و اومانیستی و صهیونیستی و اخیرا حتی شیطان پرستی! وصل کنند و در عوض خودشان را دارندگان علوم انسانی اسلامی بدانند. در جیب چپشان اقتصاد اسلامی و در جیب راستشان مدیریت اسلامی است و مقوله عدالت را با یک حدیث حل‌وفصل می‌کنند. با یک مقاله اینترنتی برای کل نظام حوزوی و دانشگاهی تعیین تکلیف می‌کنند و این باز هم خوب است زیرا اکثر متفکران و اندیشمندان این جریان شفاهی هستند؛ از خود کتابی ندارند و غالبا پامنبری‌های ثابتی دارند. آن‌هاشان که خیلی زحمت می‌کشند با مصاحبه‌ها و مقالاتشان کتاب‌سازی می‌کنند.
اما در یک کلام می‌توانم بگویم رویکرد این گروه ساده انگاری است. هنگامی که از اینترنت و عظمت مخاطرات آن صحبت می‌کنیم می‌گویند جنگ نرم! و هنگامی که از ماهواره می‌گوییم می‌گویند ممنوع است! و شاید همین دیدگاه‌ها باشد که برای جمع آوری ماهواره با هلی‌کوپتر عملیات انجام می‌دهند. خیال می‌کنند با فیلترینگ و محدودیت به جایی می‌رسند. خیال می‌کنند که با پندهای مجموعه‌های تلویزیونی می‌توان جوانان را به اسلام هدایت کرد. وقتی از علوم انسانی صحبت می‌کنیم یک شبه صد سرفصل آن را تغییر می‌دهند، چنانچه در این دولت دادند و اساتید عالی رتبه را بازنشسته کردند تا علوم انسانی غربی بیش از این سرایت نکند! وقتی از خطر کاهش جمعیت صحبت شد، از یک میلیون تومان تشویقی صحبت کردند که البته مصرف یک سال پوشک است. وقتی از هنر و ادبیات می‌گوییم حتما یک پند اخلاقی یا حرف انقلابی کنارش می‌چسبانند و خلاصه تمام آرمان‌ها را خیلی راحت به واقعیت‌ها پیوند می‌دهند تا خدایی نکرده جامعه تهی از آرمان‌ها و ارزش‌ها نماند.
این جماعت سال‌هاست که در رأس نگاه‌های فرهنگی ما هستند حداقل از 84 تا به امروز امور را در اختیار دارند. نمونه این رویکرد در این مقاله هم موجود بود. جایی که از بهبود اوضاع تکنوکراسی در سال 84 تا 88 سخن می‌گوید. این به عقیده من همان ساده انگاری همیشگی دوستان است. کجای تکنوکراسی در دولت آقای احمدی نژاد از بین رفت؟ آری جریان کارگزاران از قدرت کنار گذاشته شدند و عده‌ای دیگر جای ایشان را گرفتند. این حرف صحیحی است اما به کدامین دلیل این قدر دولت احمدی نژاد را مبرا از این حرف‌ها می دانید؟
اگر آقای جاسبی دانشگاه آزاد را ساخت دانشگاه پیام نور هم زمان آقای احمدی نژاد رشد کرد و رونق گرفت. تفاوت بنیانی این دو مرکز آموزشی در چیست؟
اگر آقای کرباسچی آن گونه ساخت و ساز را آورد مسکن مهر هم بعدها آمد که نگاهش چندان تفاوتی نداشت فقط تفاوت در آن بود که مسکن مهر نگاهش بیشتر به دهک‌های پایین بود که البته این پیشرفت هم در نوع خود قابل ستایش است.
با این مثال‌های فروان می‌توان نشان داد که اتفاق خاصی نیفتاده است. در نظام آموزشی نیز شباهت‌ها بسیار است و در آن‌جا که اصلا تفاوت رویکردی را شاهد نیستیم. اما نویسنده مقاله تکنوکراسی همچنان تلاش دارد بگوید که یک جریان در کشور هستند که آرمانگرا هستند و جریان‌های دیگر عملگرا هستند. و ما باز هم می‌گوییم این نگاه‌ها علمی نیست بلکه سیاسی است. چنانچه در اول نوشتار نیز گفتم که مقاله بد در زمان بدی هم مطرح شده است. زیرا نویسنده مقاله تکنوکراسی به عقیده من چندان قصد روشنگری نیز نداشته است و این بحث را درست در زمانی مطرح می‌کند که مشخص است این گونه بحث کردن برای ضربه زدن به یک رقیب انتخاباتی است مخصوصا وقتی که به اشارت از جنگ و جبهه سخن می‌گوید.
اجازه بدهید یک نگرش مقاله را با هم مرور کنیم:
«تکنوکرات‌های ناآگاه ما، تنها درصورتیکه شناخت خود را از این پدیده‌های فرهنگی و تمدنی غرب افزایش دهند و همچون مقام ولایت، در رسانه‌های عمومی بدون دو پهلوگوئی، این مکاتب را مورد نقد قرار داده و تکلیف مخاطبین را روشن کنند، خطر انحراف مرتفع خواهد شد و اگر اقدام نکنند، قرار گرفتن آن‌ها درمناصب مدیریتی خطرناک است»
آیا اگر یک تکنوکرات در خبرگزاری فارس اعلام کند که غلط کردم و تغییر کردم، کارها درست می‌شود؟
آیا هشت سال دولت آقای احمدی نژاد که پر بود از این اعلام برائت‌ها و شعارها توانست خود را از تکنوکراسی جدا کند و اساسا تغییر خاصی در ساختارهای اداری کشور حاصل شد. و اصلا چرا یک مدیر باید بیاید و در رسانه‌های عمومی چیزی را جار بزند. پیشتر بیان شد که شعار جزو اساسی این جریان است.
رویکرد دوم کسانی هستند که بر روی کارآمدی تأکید دارند. این گروه سه مشخصه دارند:
اول آن که فاصله میان واقعیت‌ها و آرمان‌ها به اساسی‌ترین سوال آن‌ها تبدیل شده است.
دوم آن که واقعیت جهان امروز و داستان توسعه را به خوبی می‌شناسند پس به خوبی می‌دانند که با این یکی دو کلمه حرف‌ها کار درست نمی‌شود. شعار نمی‌دهند و ماجرا را ساده نگاه نمی‌کننند از طرف دیگر هم جلوی ریل توسعه دست انداز درست نمی‌کنند و به قطار آن همچون کودکان سنگ پرتاب نمی‌کنند.
سوم آن که سعی می‌کنند با کارآمدی فاصله میان آرمان و واقعیت را پر کنند. آن‌ها برای رسیدن به این مهم بر سه اصل تأکید دارند:
الف– تخصص گرایی
ب- استفاده حداکثری از نخبگان
ج- فعال بودن و تلاش زیاد
چیزهایی که در دولت پیشین فقط یکی از آن‌ها به خوبی دیده شد. خوب است به سمت دولتی برویم که قوت دولت قبلی را داشته باشد و دو ضعف دیگر را نداشته باشد. و البته و صد البته اهل شعار و ساده بینی هم نباشد.
ملاحظه کردید که در مقاله قبلی دوقطبی «آرمانگرایی و عملگرایی» تشکیل شد و اینجا از دو گروهی نام برده شد که اولی بر ساده انگاری واقعیت‌ها تأکید دارند و گروه دوم با تکیه بر واقعیت‌ها بر کارآمدی تأکید دارند. به عقیده من تقسیم بندی دوم از این جهت بهتر است که در بطن جامعه ایرانی در این چند سال موجود بوده و ما به وضوح این افراد را می‌بینیم. به علاوه این تقسیم بندی از سوال امروز ما یعنی فاصله میان آرمان و واقع خلق شده است و نه از یک فضای ذهنی، سیاسی یا ایدئولوژیک. و در پایان این که سوء استفاده را کمتر می‌کند و دیگر کسی نمی تواند بگوید من آرمان اسلام را می‌فهمم و شماها نمی‌فهمید و به دیگران برچسب بزند.
مطلب بسیار مهم دیگری که باید به آقای شهیدی و دوستانش بگویم این است که چرا شما اول برچسب تکنوکرات را به کسی می‌زنید بدون آن که معنایش را بدانید. آن شخص را خوب تخریب می‌کنید بعد که از شما و رفقاتان می‌پرسیم تکنوکرات یعنی چه تازه به فکر تعریف و توضیح می افتید و مقاله می‌نویسید. به شما توصیه می‌کنیم که از دفعه بعد اول واژه را تعریف کنید و بعد برچسبش را به کسی بزنید.


پاسخ آقای شهیدی به مقاله آقای فروزبخش
ایجاد بستر نقد و گفتگو فرصت مناسبی است که نظرها محک بخورد و عیار آن آشکار شود. استاد مسعود شهیدی ابتدا در مقاله «تکنوکرات کیست؟» به بیان خطرات یک مکتب فکری و مدیریتی پرداختند. آقای فروزبخش «نقد مقاله تکنوکرات کیست؟» را برای ما ارسال کردند و اکنون آقای شهیدی به پاسخ این نقد نشسته اند…
***
برادر گرامی جناب آقای فروزبخش
ضمن تشکر از جنابعالی که مقاله اینجانب را مطالعه و نقد فرموده اید، هدف از آن مقاله، ارائه تعریفی ساده و روشن از واژه های عملگرائی، آرمان گرائی، و تخصص گرائی بود و چون  اینگونه مباحث نظری اگر با مثال ها و مصادیق همراه شود بهتر فهمیده می شود، مثال های زیادی آوردم که این مبحث نظری به واقعیت های موجود جامعه ما مرتبط شود و فایده ی عملی هم داشته باشد. این امر سبب شد مقاله طولانی شود که از این بابت از دیگر خوانندگان عزیز نیز عذرخواهی می کنم و اما اصل سخن این بود که پراگماتیسم (عملگرائی) و تکنوکراسی (تخصص گرائی) مکاتبی فکری فلسفی، با شناسنامه ی رسمی، با تعریفی بین المللی و عملکردی مشخص در غرب و در سطح جهان و در کشور ما هستند. سخن اصلی جنابعالی هم اگر درست فهمیده باشم، این بود که دوقطبی عمل گرائی و آرمان گرائی وجود خارجی ندارد، تقابلی هم بین آنها وجود ندارد و همه ی این حرف ها ساخته و پرداخته ی ذهن ایدئولوژیک و نگاه سیاسی نویسنده  بوده است.
برای آنکه مطمئن شویم چنین مکاتبی وجود دارند و مطمئن شویم در تقابل با یکدیگر قرار دارند، کافی است به کتاب های فلسفی مرتبط یا به کارشناسان فلسفه و حتی به کارشناسان مدیریت مراجعه کنیم، ولی ساده تر و نقدتر از همه، مشاهده ی چند نقل قول از چند منبع متفاوت است که می تواند مشکل ما را حل کند:
1- حدود سی سال قبل، بنی صدر با مقدم داشتن تخصص بر تعهد، جمعی از تکنوکرات های ادارات و ارتش را گرد خود جمع کرده و در مقابل انقلاب جبهه ای تشکیل داده بود، مقام معظم رهبری در مصاحبه ای با مجله ی سروش، خیلی ساده، معنای تکنوکراسی را بیان کرده و سعی کردند تکنوکرات ها را به سوی انقلاب جذب کنند. بخشی از آن مصاحبه جملات زیر است:
“تکنوکرات را تکنیک گرا باید بگوئیم، یعنی باصطلاح محور تفکر خودش را صنعت، تکنیک، حرفه و تخصص قرار می دهد، یعنی دلبستگی اش به آن است و اصلا شاخصه ی تکنوکراسی همین است، بنابر این، دلبستگی او تخصص است و چون دلبستگی اش تخصص است، نمی تواند انقلاب دلبستگی او باشد. اگر هم شد دلبستگی دومش خواهد شد.”
2- مرکز کارشناسی شورای رقابت امریکا پس از بررسی مسائل ایران، جمع بندی خود را طی گزارشی تحلیلی در سال جاری میلادی به وزارت خارجه امریکا ارسال کرد و طی آن بر وجود دو جریان عملگرا و آرمان گرا در جمع مدیران رده بالای کشور تأکید نمود و تصریح کرد تکنوکرات ها که در مسائل سیاسی، دین و ایدئولوژی را کم رنگ می کنند در صدد باز پس گیری مدیریت ها هستند.
3- دانشنامه آزاد ویکی پدیا در ذیل واژه عملگرائی (پراگماتیسم) مطالبی را بیان کرده که چند جمله از آن را نقل می کنم.
“حقیقت چیزی نیست که مستقل و مجرد از انسان وجود داشته باشد”. ” حقیقت چیزی است که انسان آن را خوب بداند”.
“پراگماتیسم فلسفه‌ای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تأثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر ویلیام جیمز و جان دیویی به ظهور رسید. به نظر این متفکران، پراگماتیسم، انقلابی است علیه ایده آلیسم (آرمان‌گرایی)”.
“دولت­مردان و سیاست­مداران پراگماتیست، به کسانی اطلاق می ­شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می­ شمارند”.
جناب آقای فروزبخش، همانگونه که ملاحظه می فرمائید، در هر سه سند فوق که از سه مرجع متفاوت است، وجود این مکاتب فلسفی و مقابله ی بنیادین آنها با آرمانگرائی، مورد تأکید قرار گرفته و باید بپذیریم که این مکتب های فلسفی، واقعیت هائی غیر قابل انکار و مستقل از ذهن من و جنابعالی هستند و شدت دو قطبی بودن و تقابل به حدی است که ویکی پدیا می گوید مکتب عمل گرائی یک انقلاب علیه آرمانگرائی (دین باوری) است.
جنابعالی که از نوشته تان آشکار است انسانی دین باور و دلبسته به آرمان های معنوی هستید و قلم خوبی هم دارید و خودتان هم تصریح کرده اید که تکنوکراسی حتی در دولت کنونی هم شکست نخورده و قدرتمند است، پس شایسته است در مقابل این دشمن دین، قیام کنید. انتظار هست پراگماتیسم و تکنوکراسی را برای جوانان تبیین و نقد بفرمائید، مطمئن هستم نوشته ی شما بسیار بهتر و مؤثرتر از نوشته ی من خواهد بود. اکثریت مدیران عمل گرا و تکنوکرات ها هنوز از مبانی ضد دین این دو مکتب غربی بی اطلاع و به مبانی دین خود وفادارهستند و لذا به این گونه مقالات آگاهی بخش، نیاز حیاتی دارند. اگر اینگونه روشنگری ها وجود داشته باشد با وجود آنکه در ابتدا کمی ناگوار است و برخی از عزیزانمان را آزرده می کند، ولی اکثریت آن ها را که سرمایه های بزرگ این کشور هستند و ندانسته به این وادی پا نهاده اند از لغزش و سقوط مصون خواهد داشت.
ضمنا پیشنهاد بسیار ارزشمند جنابعالی برای شناخت واقعیت ها و حرکت دائمی از واقعیت ها به سوی آرمان ها را کاملا می پذیرم  و آن را دیدگاهی اسلامی و انقلابی می دانم و امیدوارم بتوانم آن را سر لوحه ی زندگی خود قرار دهم.

نظر خود را ارسال کنید