بسم الله الرحمن الرحیم
فعالیت های مسجد امام علی(ع) اصفهان به روایت تصویر
گفتگو با مرتضی کمال از فعالین قدیمی محل و مسئول خیریه مسجد علی (ع)
جلسه با حضور آقای محمد اژه ای
مکان: اصفهان- محله هارونیه، خیریه مسجدعلی (ع)
زمان: 16/1/1397
عکس شماره 1 و 4 و 5، 23، 24، 25، 35، 63 و 68
سوال: حاج آقا این عکس کجاست؟ آدم هایش را می شناسید؟
جواب: بله، این پیک نیکی یک روزه در روستای زغمار در شرق اصفهان است؛ یکی از باغ های رفقا است. نفر سمت راست داخل عکس محمد آقای ساکت است. بقیه هم که مجروحین جنگی هستند که اسم هایشان را ما هم نداریم چون این ها را ما از بیمارستان امین به سفارش آقای خانی آوردیم شان.
سوال: پس بچه های این محل نیستند؟
جواب: خیر. این ها از کارهایی هست که ما در دوران دفاع مقدس می کردیم. این ها هرچه می خواستند و ما در دسترس مان بود و می توانستیم در اختیارشان می گذاشتیم. مثلاً یک روز سلمانی می آوردیم آنجا یا مثلاً غذایی سفارش می دادیم، بریانی را دعوت می کردیم آنجا بریانی بدهیم. دعای کمیل برقرار می کردیم که البته با مدیریت بیمارستان صد درصد هماهنگ بودیم.
سوال: کدام بیمارستان؟
جواب: بیمارستان امین با مدیریت جناب دکتر خانی.
سوال: خود بیمارستان معرفی می کرد به فرهنگی مسجد امام علی؟
جواب: بله. آن روز به اسم فرهنگی و این ها نبود، فقط ما دفتر تبلیغات مسجد علی(ع) را داشتیم و چنین کارهایی می کردیم.
سوال: چند نفر مثلاً در این اردو همراه هستند؟
جواب: شاید سی تا چهل نفر هستند.
سوال: محمد آقای ساکت خودش جزء دست اندرکاران است؟
جواب: بله، از بچه های مسجد علی بود و مسئول کتابخانه و کتابدار بود. نمی دانم، ذهنم یاری نمی کند. سال شصت کجا و الآن کجا.
سوال: قلیان هم که دارید.
جواب: قلیان برای باغبان بود، آورد و این ها هم کشیدند. البته اسم های این ها را من بلد نیستم، این خوزستانی است و اسمش عیدی در ذهنم مانده است.
سوال: این که دارد چایی می دهد از بچه های شماست؟
جواب: بله، این آقا مهدی امینی از بچه های همین جاست.
سوال: آدم های این عکس انگار بیشتر از ناحیه پا مجروحیت دارند.
جواب: این ها عده ای شان بعداً شهید شدند، البته این ها در بیمارستان امین بودند.
عکس شماره دو:
دیدار با مسئولین تهران است که الان در بهشت زهرا هستیم. فکر می کنم سال شصت باشد.
سوال: مسئولین حزب جمهوری اسلامی؟
جواب: نه، دیدار با کلیه مسئولین داشتیم. آقای هاشمی رفسنجانی، آقای میرحسین موسوی، آقای موسوی اردبیلی، حضرت آیت الله جنتی شورای نگهبان، وقت گرفته بودیم و با اینها دیدار خصوصی داشتیم.
سوال: این دیدار را چه کسی هماهنگ کرده بود؟
جواب: فکر کنم حاج آقا مهدی اژه ای هماهنگ کرد.
سوال: چند نفر بودید در این دیدار؟
جواب: سه تا اتوبوس بودیم، که اول رفتیم جمکران بعد هم رفتیم تهران.
سوال: نحوه ثبت نام از این افراد چطور بود؟
جواب: خیلی به صورت کلاسیک نبود، فکر می کنم کسانی بودند که در کار انتخابات مجلس شرکت کرده بودند. اطلاع رسانی کردیم و ماشین آمد اینجا و ما هم سوار شدیم.
سوال: هزینه سفر را چه کسی داد؟
جواب: ذهنم یاری نمی کند.
سوال: دیدار مسئولین همه با هم یک جا جمع بودند یا جدا جدا بود؟
جواب: نه جداگانه. آقای هاشمی رفسنجانی را رفتیم نهاد ریاست جمهوری، موسوی اردبیلی را آنجایی که بودند رفتیم، آقای میرحسین موسوی را نخست وزیری رفتیم. هر کدام را جدا جدا رفتیم.
سوال: پس سفر خوبی بوده، یعنی بینش سیاسی افراد بالا رفت.
جواب: این ها همه شان کسانی هستند که جزو انقلابیون بودند، اشخاص ویژه اصفهان بودند، کسانی نبودند که برای دیدار با این ها چیزی شان بالا برود یا پایین بیاید.
سوال: پس برای چه رفتید، همین طوری؟
جواب: همین طوری نرفتند، هم دیدار بود هم زیارت بود، هم فال بود هم تماشا. مردم می روند کرج و بابل و رامسر و ما رفتیم اینجا. بعد از انتخابات دعوت مان کردند رفتیم استان خراسان. اگر حاج آقا مصطفی اژه ای را ببینید تمام عکس هایش را در اختیارتان می گذارد. این قبل از سال شصت باید باشد، خود آقای بهشتی اینجا هستند.
سوال: از این عکس کسی را نمی شناسید؟
جواب: چرا این آقای کشانی است نفر دوم سمت چپ، اینکه پشت شان به عکس است آقای نباتی نژاد است.
عکس شماره سه و پنجاه و دو:
این هم دیدار با آقای جنتی است و در همان مکان شورای نگهبان تهران است.
آقای صالح را که می شناسید، آقای زهتاب نفر اول سمت راست. ایشان فکر می کنم آقای شریعت است؛ حالا پیر و شکسته شده نفر دوم سمت چپ. مثلاً این آقای زهتاب الان راه نمی تواند برود، خود آقای ساکت ظاهرش خیلی شکسته شده.
سوال: این جلسه حاصل اش چه بود؟
جواب: حاصل اش یک سری صحبت هایی بود که کردند.
عکس شماره شش:
این ها عموماً بچه های مسجد علی هستند. نفر وسط آقای قفقازی به شهادت رسیدند. خیلی ها چهره هایشان آشنا است اما اسم شان را نمی دانم.
عکس شماره هفت:
این مربوط به مدیریت نماز جمعه اصفهان است که برخی بچه های مسجد علی هم ارتباط داشتند و دست اندرکار بودند.
حاج آقای علیزاده نفر وسط است با پلیور آبی که الان فوت کرده است. آقای نباتی نژاد هم نفر دوم سمت راست هستند.
نفر چهارم از سمت راست هم حاج آقا محد علی است که رفت کربلا فوت کرد و نجف اشرف دفن شان کردند، نفر اول از سمت چپ هم اخوی شان است که مسئول ستاد برگزاری نماز جمعه بود، اما فامیل شان یادم نمی آید.
این هم کارهای برقی شان را می کرد نفر دوم سمت چپ.
عکس شماره هشت:
نفر دوم سمت چپ حاج آقا مرتضی کمال هستند در حال خندیدن و زردآلو خوردن.
عکس شماره نه:
این بعد از انتخابات مجلس است، منزل یک نفر از دوستان است که دعوت کرده بود. فکر می کنم دیدار پیروزی باشد که آقا مهدی اژه ای در مجلس رای آوردند.
نفر دوم سمت چپ آقای حسین پرتویی است. آقای بصیری نفر سوم سمت راست است. این ها را من می شناسم اما اسم هایشان یادم نیست. نفر اول سمت راست بچه حزب بود و بچه جبهه و جنگ بود که جفت کلیه هایش زخمی شد و تا به اینجا آوردند فوت کردند.
عکس شماره ده:
این هم همان عکس ها است، نفر اول سمت چپ آقای قفقازی است. بچه های جبهه و جنگ.
عکس شماره یازده:
جلسه برای کمک به جبهه است که مسئول این کار هم آقای شاه رضایی بود که بعداً مسئول بسیج اینجا بود. نفر ششم سمت چپ آقای شاه رضایی است که استکان چایی دست شان است.
نفر دوم سمت چپ رسول کمال است، بچه برادرم که الان ماشاءالله بچه هایش از خودش بزرگتر هستند. این ها هم بچه های مسجد هستند. نفر اول سمت راست آقای شیخ زارع و نفر دوم سمت چپ آشیخ علی حسن زاده که مکبر مسجد امام علی بود که خیلی وقت است فوت کردند.
این الان ببینیدش ماشاءالله، ایشان آقای حسن زاده است نوجوان کنار صندوق. نفر اول سمت راست آقای شیخ صراف. این اخوی حاج آقا کمال است. این مداح هیئت است که برادرش شهید شد، کنار حسن زاده آقای مهدی پیوندی است که در کار کابینت سازی و رئیس صنف کابینت سازی هستند.
عکس شماره دوازده:
این اردوهایی است که می بردیم. دو سه جا ما می بردیم یکی طرف زیار یکی هم طرف درچه. این یک دفعه با حاج اکبر آقا اژه ای رفتیم، ممکن است همان زغمار باشد، این ها دیگر معلولین و مجروحین نیستند، این ها اردوی بچه های مسجد است که آقای غضنفری و آقای حقیقیان بیشتر مسئول جمع کردن بچه ها و رابط شان بودند. و خود حاج آقا کمال و آقای خسروی و بزرگان مسجد.
سوال: چه موقع این اردوها برگزار می شد؟
جواب: در بهار و تابستان دو سه نوبت برگزار می شد. زمستان ها اردو نداشتیم چون کلاس ها دایر بود. تابستان ها کلاس ها کمرنگ تر می شد و اردو بیشتر بود.
سوال: برنامه های فرهنگی اردو چه بود؟
جواب: برنامه اردو که یک صبحانه بود، یک مقدار بازی بود، قبل از نماز یا بعد از نماز یک جلسه سخنرانی بود. آزادی اش بیشتر بود و فقط یک سخنرانی می گذاشتند.
سوال: یک روزه بوده؟
جواب: بله، شبانه روزی نبود، یک روزه بود، صبح اول وقت می رفتیم آخر شب می آمدیم. این ها سن شان آنقدر نبود که شب بمانند، امکانات هم نبود.
عکس شماره سیزده:
این همان مجروحین است، آقای خانی هم وسط شان است، اینکه نفر سوم سمت راست نشسته آقای خانی است. آن هم که کلاه سرش است باغبان آنجاست.
عکس شماره چهارده:
این آماده کردن غذا برای اردو است. نفر اول از سمت راست آقای عبدلی است که فوت کردند، خانم شان بیست سال پیش در اعتکاف مسجد حکیم فوت کرد. نفر سوم سمت راست حاج عباس آقا قفقازی است که پدر شهید هستند و این پسر آقای قفقازی است. نفر چهارم سمت راست آقای شاه رضایی است.
این اردوی دانش آموزی است، نهار کباب بود و ایشان آشپز بود و هنرش کباب پختن.
سوال: هزینه اردو از کجا تامین می شد؟
جواب: از خیّرین مسجد. از دانش آموزان قاعدتاً یک پولی می گرفتیم ولی هزینه اردو گرفته نمی شد.
عکس شماره پانزده:
همان اردوها هست. نفر سوم سمت چپ احمد یا مهدی ساکت یکی از برادران ساکت است. این ها پنج تا برادر هستند.
عکس شماره شانزده:
این عکس گویا تکراری است، جای افراد عوض شده است. آقای ساکت این گوشه بوده حالا رفته است آن وسط.
عکس شماره هفده:
نفر نشسته آقای کوچکیان است از بچه های حزب که فوت کرده است. نفر اول سمت راست محمود لباف است. حاج آقا مهدی اژه ای و آقای پرتویی از بچه های بنی فاطمه باید باشد. نفر سوم سمت چپ آقای بصیری است. این آقای سالک است سمت چپ.
عکس شماره هجده:
آقای محمد اژه ای: این همان اردوی دانش آموزی است. این آقای غضنفری است که معلم و معاون دبیرستان شهید اژه ای بود و از بچه های مسجد علی هستند. ابتدا در تهران با چند تا از بچه های مسجد مثل آقای حقیقیان و آقای پرتویی و آقای حقیقت به وزارت امور خارجه رفتند. دو سه تایشان ماندند یکی شان به خاطر شرایط جنگی گفت من دلم نمی آید بمانم استعفا داد بعد با اخوی صحبت کردیم قرار شد یک سالی مرخصی بگیرد. آمد اصفهان بعد با آقای پرتویی یک کارخانه پرس قاشق و چنگال زدند چون کشور از نظر قاشق و چنگال در مضیقه بود. یک سال ماندند بعد دوباره ایشان گفت می خواهم استغفا بدهم مامور شد به بهزیستی. در بهزیستی یک سری کارگاه داشت با نابینایان و ناشنوایان و کارگاه ها را راه اندازی کرد که در این اواخر سوزن توپ با همکاری ذوب آهن تهیه می کردند.
سوال: یک جور خودکفایی بوده است؟
جواب: اصلاً فکرش خودکفایی بود. یک آدم خاص بود. ایشان آمد آنجا و کارگاه ها جوری رونق گرفت که اداره کار اصفهان می گفت چه نابغه ای را شما آورده اید. پنجاه نفر را معرفی می کند چهل و هفت نفرشان می توانند مدرک بگیرند از معلولان. جنگ که تمام شد باز احساس کرد که آنجا کارآیی ندارد خودش را منتقل کرد به تیز هوشان و تا بازنشستگی تیزهوشان بود و فوق لیسانس الهیات گرفت از دانشگاه نجف آباد و بازنشسته شد. آقای پرتویی کوچک در بهزیستی فوت کرد ولی آقای پرتویی بزرگ هنوز هست شب های جمعه به مسجد می آید.
سوال: آقای غضنفری الان کجاست؟
جواب: در مسجد محله شان که مهدیه هست که آخر جی است فعال هستند. با بچه های محل شان کار فرهنگی انجام می دهند. اسم خیابان اصلاً مهدیه است در جی بعد از مرکز توان بخشی بهزیستی. کمربند مشکی بود و کاراته کار ولی بسیار افتاده بود. کسی باور نمی کرد که این همه پیشرفت در کار کاراته داشته است.
عکس شماره نوزده:
این همان اردوی دانش آموزی است آقای غضنفری هستند آخر عکس. نفر دوم سمت چپ بچه آقای رمضانی است این عکس خاطره خوبی از بچه هاست عکس بسیار جالبی است. آقای شاه علی است و محمدی است وآقای ساکت است. نسلی هستند که به تعبیری تربیت شده همان دوره قبل از انقلاب مسجد هستند یعنی دو سال سه سال قبل از انقلاب و در انقلاب هم که افتادند به عنوان بسیجی منطقه.
عکس شماره بیست:
این آقای کریمی است برادر دکتر کریمی. یک گردهمایی بعد از انتخابات مجلس است که حاج آقا سالک وآقای مهدی اژه ای هستند حالا نفر دوم سمت راست آقای سالک. این آقای کریمی است معاون بیمه و درمان . نفر دوم این آقای آذربایجانی دندان پزشک هستند الان. این سه نفر را به جا نمی آورم.
عکس شماره بیست و یک و چهل و سه و چهل و نه
این صندوق و صف انتخابات است. این ورودی مسجد است در چوبی قبلی مسجد. این ها هم اکثراً از بیرون هستند جزو ما نیستند. این آقای فنایی است نفر دوم سمت چپ. دبیر زبان بود.
سوال: این انتخابات مجلس است یا ریاست جمهوری؟
جواب: انتخابات مختلفی برگزار می شد در مسجد الان هم برگزار می شود. مسجد در هیچ دوره ای تعطیل نشد.
عکس شماره بیست و دو:
این آقای حسن شفیعیون است که فوت کرده نفر دوم سمت چپ. این خود کمال است از بچههای هیئت هارونیه است. این قفقازی است این پدر لباف است پشت به عکس. این فتوحی است این آقای سمت راست فنایی است.
عکس شماره بیست و شش:
نفر اول سمت چپ آقای خامنه ای است که البته ناقص افتاده اند.
سوال: برای چه به اینجا آمدند آقای خامنه ای؟
جواب: رئیس جمهور هستند آمدند اصفهان.
سوال: محل این کجاست؟
جواب: فرودگاه اصفهان است، تیم های استقبال کننده. خود من هم آنجا هستم حجت الاسلام سمت چپ آقای شفیعی هست انگار. این هم آقای حسینی که فوت کرد این نفر وسط هم شیخ عباسعلی روحانی است. این الان معاون فرهنگی سیاسی است این استاد آقای طاهری بود. امام جمعه موقت بود. یک کتابی هست برگشت میان راه این مثلاً آقای طاهری را گفتند چرا برگشتید گفتند دلیلیش ایشان بوده که تاثیرگذار بودند. این هم آقای حسینی است که در جی نماز می خواندند و فوت کرد که چهره شان زیاد پیدا نیست.
عکس شماره بیست و هفت:
این پوستری از آقای هاشمی رفسنجانی است. از عکس های تزیینی که بچه ها خریداری می کردند.
سوال: یعنی علاقه داشتند به این شخصیت ها و عکس هایشان را نگه می داشتند؟
جواب: بله، چاپ می شد و فروش می رفت.
عکس شماره 28 و 37:
کارت پستال شهید آیت الله مدنی.
عکس شماره بیست و نه:
این شهید حمیدرضا کمال، اخوی آقا مرتضی کمال است. در عملیات بیت المقدس شهید شد.
عکس شماره 30:
پوستر آقای سید موسی نامجو که فرمانده ارتش ایران بود.
سوال: داستان این پوسترها و کارت پستال ها چیست؟
جواب: پوسترهای آن مقطعی که در انقلاب چاپ می شده و بچه ها عکسش را به عنوان آرشیو گرفته اند (عکس از روی پوستر گرفته شده است.)
سوال: این ها چه ابعادی بوده؟
جواب: صد در هفتاد هستند.
سوال: کار که بوده عکس ها؟
جواب: این ها بیشتر باید کار آقا مجتبی حقیقی باشد. مسئول تبلیغات حزب بود. ببینید مثلاً این پوستر برای یازده اردیبهشت روز کارگر است.
سوال: طراحی این پوسترها کار که بوده؟
جواب: خیلی شان در تهران.
سوال: ولی حزب جمهوری اسلامی چاپ شان کرده؟
جواب: حزب چاپ می کرد، چون جهاد و حزب و سپاه و این ها با هم کار می کردند. برای اینکه پوستر را نمی شده نگهداری کنی شده آرشیو.
مثلاً این برای شانزده فروردین است، شیخ محمد خیابانی قیام تبریز.
سوال: هیچ کدام از این پوستر ها لوگو ندارد که کی این ها را چاپ کرده؟مثلاً سپاه یا حزب جمهوری اسلامی؟
جواب: لوگو حزب داشت اما در این ها نیست. مثلاً سالگرد جهاد سازندگی به عنوان سوژه است. مثلاً تأسیس ساواک سال هزار و سیصد و سی و پنج.
عکس شماره سی و یک:
این انتخابات مجلس شورای اسلامی است. این که تعرفه دستش است آقای کلاهدوزان است. نفر سمت چپ پشت آقای کلاهدوزان آقای مقصودی است از بچه های قوه قضاییه که بازنشسته شده است. بقیه هم که مراجعین هستند.
عکس شماره سی و دو:
همان انتخابات است نفر سوم که در عکس دیده می شوند آقای مجید دیناری آقای حسین آقا آذرگون. این عکس پامنار است که بعد طرح فلزی بود عوض شد چوبی شد. کامل هم نگرفته چون جا نشده.
عکس شماره سی و سه:
این آمبولانس است. این جلو در مسجد هارونیه است. این اهدایی دفتر تبلیغات شهید علی اکبر اژه ای مسجد امام علی به جبهه بود.
سوال: چند تا آمبولانس دادید؟
مرتضی کمال: اولی را ما خودمان بردیم و تشکیلاتی خیلی نبود. من خودم بردم آبادان. آبادان تا من رسیدم یکی از بچه های جبهه گفت بده به من این آمبولانس را. دادیم به آقای احمد خوروش. بعد یکی دیگر داشتیم که از آقای موسوی گرفتیم این را ما یکی شصت هزار تومان خریده بودیم.
سوال: پول هایش مردمی جمع می شده؟
جواب: بله. هم جنس و هم آذوقه و همه چیز.
آن را بردم تهران یکی از بچه ها گفت نبر این را جنوب کردستان بیشتر احتیاج دارند. دادم به یکی از دوستان رزمنده برد به آنجا و رسیدش را گرفت و یک ذره هم مشکل ایجاد شد. به ما گفتند که آقای موسوی می خواهند بدانند که این آمبولانس چطور شد.
سوال: کدام آقای موسوی؟
جواب: نخست وزیر. ما تلفن کردیم و رسیدش را نشان دادیم و گفتیم از این طریق رفته به کردستان.
سوال: آقای موسوی چه کار به اینجا دارد؟
جواب: پشتیبانی بود دیگر، می خواستند گزارش آماری بدهند که به کدام منطقه ها رسیدگی شده. بعد آنجا خودشان پیگیری کردند متوجه شدند کجا رفته است. ولی ما گفتیم به چه کسی دادیم و کجا رفته. رصد می کردند که بدانند کجاست.
عکس شماره سی و چهار:
همان آمبولانس است، عکس آقای منتظری هم هست.
عکس شماره سی و شش:
شهید علی اکبر اژه ای.
عکس شماره سی و هشت:
آقای سالک، حجت الاسلام بهشتی نژاد، مهدی اژه ای، سه نفری هستند که رفتند مجلس. دور دوم مجلس است.
عکس شماره سی و نه:
مرتضی کمال: تشییع باید باشد، تشییع اکبر آقا اژه ای.
محمد اژه ای: نه، من فکر می کنم این قم باشد دیدار با آقا.
عکس شماره چهل:
پسر شهید قفقازی است نفر دوم سمت چپ. خود آقای قفقازی فوت کردند پسرشان هم شهید شدند.
عکس شماره چهل و یک:
نفر اول سمت چپ آقای طبیبی، این هم آقای زهتاب هستند که با کاپشن هستند. وسطی آقای مهاجر است پشتش هم آقای مهندس ضرابی است. این آقای خوش نما خطاط حزب بودند. پوستر ها و بنر ها را می کشیدند. و نقاش بنرها بودند.
عکس شماره چهل و دو:
همان سفر تهران است با آقای جنتی، نفر سوم از سمت راست تصادف کرد فوت کرد از بچه های انقلابی بود این آقای مسجدی است. آقای زهتاب، آقای سالک، آقای جنتی، آقای طبیبی است که استخر دارند در جی.
عکس شماره چهل و چهار:
این بهشت زهرا است همان سفر تهران رفتیم بهشت زهرا. این خود شهید بهشتی است.
عکس شماره چهل و پنج:
چهار تا پوستر است سمت راست بالا دستغیب، سمت چپ بالا صدوقی، سمت راست پایین مدنی، سمت چپ پایین اشرفی اصفهانی.
عکس شماره چهل و شش:
این اولین پوستری است که از انتشارات حزب تهران است، تکثیرش در مسجد علی.
عکس شماره چهل و هفت:
این اولین سالگرد اولین عکسی که از شهید اژه ای چاپ شد و عکسی هم که بالای قبر ایشان است. از انتشارات مسجد امام علی.
عکس شماره چهل و هشت:
این هم کارت پستال از آیت الله خامنه ای است.
عکس شماره پنجاه:
ایشان ممکن است علی اکبر اژه ای باشند.
عکس شماره پنجاه و یک:
همان اردو است که شهید علی اکبر اژه ای دارد برایشان صحبت می کند.
عکس شماره پنجاه و سه:
این همان جانبازان هستند، آقای پرتویی است اولی سمت راست این هم اخوی حاج آقا کمال هستند.
عکس شماره پنجاه و چهار:
پشتیبانی از امکانات جبهه. تجهیزاتی که ساخته می شد برای حمل و نقل و آمبولانس. برای بیمارستان است آتل برای شکستگی پا و کشش پا ما آقای خانی در مسجد علی انجام دادیم و کسی که مسئولشان بود آقای اسدیان. بچه ها در مسجد کارگاه زده بودند و نوع وسایلی که می خواستند مثلاً تخت مشکل داشت. تجهیز بیمارستان. بچه ها آتل می ساختند.
سوال: طرحش را بیمارستان داده بود؟
جواب: بیمارستان به تعبیری نیازهایش را اعلام می کرد بچه ها می زدند.
سوال: لابلای این عکس ها آن هایی که برای مسجد است می بینم خیلی حرف دارد، مثلاً آمبولانس خریداری شده.
جواب: خود بیمارستان امین مدیرش این آقایی بود که الان بیمارستان سید الشهدا را رئیسش است. این بچه های پشتیبانی اش هیچی نداشتند. بچه ها کارگاه راه انداختند تخت درست کنند کمدهایی که برای دارو هست، تلویزیون می بردند. یعنی در پشتیبانی شان کارهای این چنین داشتند. بعد جنگ که شد دو تا فعالیت داشتند. یکی در انتخابات ها لیست را حمایت می کردند تبلیغ می کردند در سطح شهر. بچه ها می آمدند آن ها آدم می بردند از روستا این ها تدارکات. بعد مثلاً شب تا صبح بنر می زدند تبلیغات کنند و بعد صبح دوباره برگردند. یعنی در دوره انتخابات های بعد از انقلاب دیگر فعالیت های این ها سیاسی بود. در جنگ خدمات پشت جبهه شان بود، خود این مجموعه کار خیریه ای بود که تعاونی محلی را پشتیبانی می داد آذوقه و تغزیه و این چیزها که بچه ها پول روی هم گذاشتند صد تومان و دویست تومان. این مجموعه کار تعاونی مانند کار خیریه ، انجام می گرفت.
عکس شماره پنجاه و پنج:
این آقای اسدیان است که مسئول کارگاه بود الان هم در بازار هستند. الان مساجد شده فقط یک نمازخانه در مسجد را هم می بندند. البته همت اصلی اش را تفکری بود که خود حاج آقا کمال و آقای غضنفری و خانی داشتند. آقای خانی به تعبیری چون در دل کارهای درمانی بود سریع نیاز هایش را می گفت و انتظار هم داشت بچه ها بهترین کار را انجام دهند. روز های سخت را در بیمارستان بود ما هم دوستش داشتیم و بچه ها هم احساس می کردند بهترین جایی که می توانند کمک کنند این جا بود.
سوال: خود آقای خانی الان کجا هستند؟
جواب: الان رئیس بیمارستان سیدالشهدا هستند. یک بیمارستان دیگر ساختند به نام امام رضا بغل آن. کسانی که وضع جسمانی بهتری دارند در سرطانی ها می آوردند امام رضا. آن وقت ایشان سه شنبه ها می آید برای کمک به دیگران.
سوال: عضو بچه های مسجد علی بودند؟
جواب: نه، ایشان از بچه های ناحیه سه هستند خیابان صغیر. چون کارهای خدمات درمانی را انجام می داد پشتیبانی پزشکی از جبهه را وبیشتر مجروحان را یعنی آن هایی را که می آوردند اینجا سرویس می داد. بعضی وقت ها کف کریدورهای بیمارستان امین پر از بیمار بود و به خاطر تجهیزات همین کارهایی که بچه ها انجام می دادند.
سوال: پس مثمر ثمر بود یعنی بیمارستان هم نیازش برطرف می شد؟
جواب: بله، این ها گاهی روی زمین می خوابیدند، مثلاً یک سری مجروح بودند که شیمیایی شده بودند و جایی نداشتند و روی موکت ها کف کریدور می خوابیدند. نوع تجهیزاتی که لازم داشت فقط هم تجهیزات نبود آذوقه تجهیزات. امکانات بیمارستانی.
عکس شماره پنجاه و شش:
این هم بیمارستان است، جانبازان هستند که در صف نشستند برای خدمات پزشکی.
عکس شماره پنجاه و هفت:
باز همان کارگاه، نشسته سمت راست چکش به دست آقای اسدیان است. این آقای فصیحی است نفر دوم سمت چپ. خود اینجا هم کتابخانه فعلی مسجد است. هیچ چیز نبود جز این کارگاه. این هم یکی از آدم های خلاق باستان شناسی اصفهان بود که خیلی هم مورد وثوق بود. این طرح جک که در امامزاده هست برای بالا بردن توشه این داده. آقای مصطفی فصیحی بازنشسته سپاه هست هنوز هم می آید مسجد و خود ایشان در باستان شناسی بود طرح کانال کشی اطراف مسجد را پیشنهاد داد. یک نامه هست که پدر نوشته اند ایشان را معرفی کرده اند به اداره باستان شناسی. تعمیرات هارونیه تمام کاشی ها با پیگیری این مجموعه حتی ضریح ساختن را انجام دادند. آدم بسیار خلاقی بود و طرح جرثقیل که توشه ببرند بالا از ابتکارات اوست که هنوز هر سال استفاده می کنند برای محرم.
عکس شماره پنجاه و هشت:
تجهیزات را در پیاده رو گذاشتند. این ها اتل بوهلر بود که این ها را دادند ما ساختیم. این ها کشش است که وصل کردند به تخت و سنگ انداختند به آن تا پا جا بیفتد. بعد این آتل ها را که ما می زدیم در بیمارستان ها تقسیم می کردند به جاهای دیگر هم می دادند.
عکس شماره پنجاه و نه:
همان کارگاه است. حاج آقا کمال هستند کنار حاج آقا کمال آقای خسروی است. همان ترکیب بچه ها الان در کتابخانه و بسیج مسجد هست.
عکس شماره شصت:
بازدید از معلولین و مجروحین. نفر دوم سمت راست آقای تاج رئیس فدراسیون فوتبال نفر سوم استاد پرورش بازدید از مجروحین در بیمارستان امین.
عکس شماره شصت و یک:
آقای جنتی و حسین آقا وثوق.
عکس شماره شصت و دو:
یک مراسم دعاخوانی است. ایشان آقای شریعتی است نفر اول سمت راست مسئول کمیته امداد امام. دوم سمت راست آقای زهتاب. نفر دوم سمت چپ آقای جلوانی است. الان هیئت امنای مسجد علی و مسجد جامع هستند.
سوال: حاج عباس جلوانی چه کار می کرد؟
جواب: از دستیارهای آقای پرورش و از نیروهایی بود که با آقای پرورش کار می کردند مثل همین بچه ها جبهه و عملیات و راهپیمایی ها و تعزیه گردان همین کار هم ایشان بود.
سوال: کل سفر؟
جواب: نه یک قسمتی. از بچه های فعال دستیار آقای پرورش بود توی این سی و هفت هشت سال.
سوال: الان کجا هستند؟
جواب: الان هم جزو همین خیریه مهر پیوند هستند که برای جهیزیه هست در خیابان کاشانی. جزو بچه های فعال این مجموعه است.
عکس شماره شصت و چهار: این آقای میردامادی هستند نفر دوم سمت راست. آقای هاشمی هستند که در مسجد سلمان نماز می خوانند اولی سمت راست.
سوال: کدام مسجد سلمان؟
جواب: مسجد سلمانی که در صارمیه است.
سوال: نمی دانید این عکس کجاست؟
جواب: احتمالاً دیدار آقا باشد. این آقای فیروزیان است نفر چهارم سمت راست، پنجم سمت راست آقای درچه ای، ششم سمت راست حاج آقا فقیه است.
عکس شماره شصت و پنج: عکس تکراری است. اژه ای وسط است سمت چپ حسینی سمت راست آقای مهدی امینی.
عکس شماره شصت و شش: آقای جنتی.
عکس شماره شصت و هفت: بهشت زهرا است. شهید با هنر است.
عکس شماره شصت و نه: سفر تهران است.این برادر آقای اسدیان است سمت چپ دکترای کشاورزی دارد و با پسر آقای خوروش در دانشگاه صنعتی اصفهان دانشگاه کشاورزی است.
عکس شماره هفتاد: این اردوی دانش آموزی است یک مقدار بزرگ سال تر هستند. این حاج آقا مهدی اژه ای هستند که عمامه به سر ندارند نفر سمت راست آقای اژه ای محافظ شان است.
سوال: چه نیازی به پاسدار داشتند؟ نماینده مجلس نیازی به محافظ نداشتند.
جواب: آن موقع نماینده ها محافظ داشتند. بعد از انفجار حزب خود به خود همه نماینده ها محافظ داشتند.
سوال: الان که نماینده ها محافظ ندارند؟
جواب: نه. این آقای غضنفری است سمت چپ آقای اژه ای. کنار آقای غضنفری آقای مسجدیان است. ایشان برادر سردار مسجدیان است که دفتر آقا است.
سوال: این مکانش کجاست؟
جواب: زغمار، یک روستا بود که باغ داشت و آلاچیق.
عکس شماره هفتاد و یک: مسجد امام مراسم هفتم تیر در حیاط است.
عکس شماره هفتاد و دو: مسجد امام علی. الان معماری اش عوض شده این گلدسته دیگر نیست و تعمیر هم شده است.
عکس شماره هفتاد و سه: این قبل از تعمیر مسجد در سال های شصت تا هفتاد است.
عکس شماره هفتاد و چهار: عکس منار و سر در مسجد از بیرون است.
عکس شماره هفتاد و پنج: عکس شماره 81:
عکس شماره هفتاد و شش: این ایوان مسجد است. ورودی ایوان مسجد و این طرف هم سمت ورودی مسجد است. ورودی نمازخانه است.
عکس شماره هفتاد و هفت: این گنبد مسجد است که بازسازی شده است.
عکس شماره هفتاد و هشت: خود شبستان مسجد است.
عکس شماره هفتاد و نه: حیاط مسجد هست.
عکس شماره هشتاد: ورودی مسجد است. ورودی نمازخانه مسجد.
عکس شماره هشتاد و دو: قبله مسجد است، ایوان قبله مسجد.
عکس شماره هشتاد و سه: عکس درورودی مسجد است.
عکس شماره هشتاد و چهار: آقای خادمی هستند.