اندیشه حزب جمهوری اسلامی قابل تکثیر است
هنوز بعد از 30 سال با بچه های شاخه دانش آموزی جلسات ماهانه داریم
شجره کانون علمی و تربیتی جهان اسلام جوانه خیلی از فعالیت های فرهنگی دیگر بود
بیانیه های مسجدعلی اصفهان در روزنامه های کشوری چاپ می شد
گفتگو با آقای محمد اژه ای، مسئول شاخه دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی اصفهان سالهای...
مکان: اصفهان- محله هارونیه، خیریه مسجد علی (ع)
زمان: 7/12/1396
سوال: فکر می کنم شما خانوادگی به حزب جمهوری اسلامی متصل شدید. نحوه ورود خانواده اژه ای ها به حزب جمهوری اسلامی چه بود؟
جواب: یک هفته از پیروزی انقلاب گذشته بود که موسسین حزب رسماً اعلام کردند که حزب جمهوری اسلامی تأسیس شده و با توجه به ارتباطاتی که قبل از انقلاب بین مجموعه موسسین حزب و «کانون علمی و تربیتی جهان اسلام» اصفهان بود، به طور طبیعی اولین حمایت و اولین نام نویسی در حزب را وظیفه خودمان می دانستیم.
برای عضویت حزب جمهوری اسلامی فرم تقاضا پر کردیم. علی اکبر اژه ای جزو شورای مرکزی حزب اصفهان بود و مدتی که در اصفهان بود در برنامه ریزی ها و فعالیت های حزب فعالیت داشت. حاج آقا مهدی اژه ای نیز مدتی به عنوان دبیر حزب اصفهان فعال بودند و من هم به واسطه ارتباطی که با دانش آموزان و مدارس داشتم به عنوان مسئول شاخه دانش آموزی فعالیت می کردم.
سوال: همان موقع شما خودتان معلم بودید؟
جواب: بله، در دبیرستان صارمیه و بهشت آئین تدریس داشتم.
سوال: چه تدریس می کردید؟
جواب: بینش دینی؛ سال 58 در فراخوان جذب دبیران دینی، هر سه اخوی حاج آقا مهدی، شهید علی اکبر اژه ای و بنده استخدام غیر رسمی شدیم و بعد به تدریج جذب آموزش و پرورش شدیم.
سوال: مسئولیت شهید اژه ای در حزب اصفهان چه بود؟
جواب: مسئولیت خاصی نداشتند، عضو شورا بودند. در شورای مرکزی اصفهان یک سری واحدها بود مثل واحد دانش آموزی، واحد آموزش، واحد دفتر سیاسی، تبلیغات، تدارکات و امور مالی و یک سری شخصیت های حقیقی هم بودند.
جلسات هفتگی بود در تهران که آقای بهشتی مواضع حزب جمهوری اسلامی را تدریس می کردند که من و شهید اژه ای و بعضی از دوستان، چهار پنج نفره پنج شنبه ها کلاس ها را شرکت می کردیم. صبح هم نشست هایی بود که مسئولین واحدها داشتند. مثلا واحد شهرستان ها و دفتر سیاسی صبح تا ظهر جلسه داشتند و بعدازظهر هم کلاس مواضع بود و شب برمی گشتیم اصفهان.
حضور شهید علی اکبر اژه ای در دفتر تهران
به واسطه پیشنهادی که به شهید اژه ای شد برای فعالیت در وزارت آموزش و پرورش و همکاری با نهضت سوادآموزی که مسئولیش آقای قرائتی بود، ایشان هفته ای چند روز محل کارشان تهران تعیین شد و فعالیت های حضوری بیشتری را با تشکیلات مرکزی حزب داشتند، من جمله جلسه بررسی شخصیت ها و نشست هایی که یک شنبه ها در تهران تشکیل می شد.
نماز مغرب و عشاء خوانده می شد و بعد از نماز مسئولین حزب راجع به اصول کلی حزب تصمیم گیری می کردند. یک نشست نسبتاً عمومی بود یعنی هم اعضای حزب حضور داشتند و هم مسئولین شاخه ها و هم مدعوینی که می آمدند. از هیئت دولت و قوه قضاییه و از مجلس هم بودند.
سوال: اعضای شورای مرکزی تهران را چه کسی تعیین می کرد؟ آیا انتخابات بود؟
جواب: شورای مرکزی تهران در مرحله اول به نوعی انتصاب بود. در مرحله اول سی نفر انتخاب شدند که زیر نظر هیئت موسس پنج نفره بودند و این پنج نفر به تدریج سیاستگزاری می کردند و واحدها ترکیبی از این سی نفر بود.
بعد از شهادت آقای بهشتی کنگره ای در دفتر مرکزی حزب برگزار شد که در آن کنگره همه نمایندگان شهرستان ها حضور پیدا کردند و یک انتخابات برای تعیین سی نفر برگزار شد. اطلاعات این انتخابات یعنی نحوه حضور و زندگی نامه کاندیداها، اطلاعات آماری و نحوه مذاکرات در کتاب چند جلدی که آقای عبدالله جاسبی مدون کرده هست. آن موقع آقای جاسبی منشی حزب بودند.
شهید علی اکبر اژه ای هم در دفتر روزنامه یا دفتر سیاسی تردد داشت که به عنوان چهره ای به تعبیری از شورای مرکزی اصفهان و هم به عنوان شخصیت حقیقی رفت و آمد داشت.
سوال: چه شد که در حادثه هفت تیر ایشان جزو شهدا بودند؟
جواب: یکشنبه ای بود که در ترکیب اعضای جلسه هم اعضای حزب بودند و هم مدعوین حزب که ایشان به عنوان عضو حزب جمهوری اسلامی اصفهان در جلسه می توانست شرکت کند.
سوال: مثلاً کسی مثل شهید محمد منتظری هم به عنوان مدعو بوده؟
جواب: بله، عملاً مدعو بود. برادرش که الآن تهران است عضو حزب بود ولی خودش نبود.
سوال: حتی می گویند شهید محمد منتظری کمی درگیری هم با حزب داشت؟
جواب: بر اساس یک سری ایراداتی که به تصمیمات شورای انقلاب داشت و یک سری گزارشاتی که مثلاً از بعضی از حرکت هایی که در منطقه انجام می گرفت می شنید و منافع آمریکایی ها در آن بود مشکل داشت. چون موسسین حزب در شورای انقلاب هم بودند به تعبیری پَر این انتقادات به مسئولین حزب جمهوری اسلامی می گیرد.
سوال: ما دیگر چه اصفهانی هایی داریم که در حزب جمهوری اسلامی شهید شدند؟
جواب: آقای مهندس غلامعلی معتمدی که عضو شورای حزب اصفهان بود و نماینده کارگران در حزب اصفهان و مسئول اداره کار اصفهان بود.
آقای محمد منتظری که خود به خود از شهرستان نجف آباد بود.
آقای سید شمس الدین حسینی نائینی که نماینده مجلس نائین بود.
شهید سید نورالله طباطبایی نژاد برادر آیت الله طباطبایی نژاد (امام جمعه اصفهان) هم بود که نماینده مجلس از اردستان بود.
آن موقع شهرکرد و اصفهان یک استان بودند و آقای رحمان استکی هم نماینده مجلس مردم شهرکرد بود.
بنابراین 6 نفر از استان اصفهان در انفجار هفت تیر شهید شدند که یکی شان عملاً شهرکردی بود.
سوال: اگر ما خانواده های این ها را بخواهیم پیدا کنیم پل ارتباطی می شود زد؟
جواب: شهید معتمدی که بچه اش فوت کرد و خانمش الان تهران است و سخت می شود با ایشان ارتباط گرفت چون مسئولیتش زیاد است. شهید استکی هم که بچه هایش تیزهوشان درس خواندند و آن اوایل در خود اصفهان دانشجو بودند و الان باید شاغل باشند. خانواده اژه ای هم که هستند. برای شهید طباطبایی هم که خود امام جمعه اصفهان هستند و شهید منتظری یک برادرشان تهران است و یک برادرشان قم است.
سوال: شهید علی اکبر اژه ای همزمان فعالیت هایش در مسجد علی(ع) ادامه داشت؟
جواب: بله؛ خیلی از فعالیت هایش مشترک بود. مثلاً ما یک کنگره استانی در اصفهان داشتیم که آقای علی اکبر ولایتی از تهران به عنوان عضو شورای مرکزی شرکت کرد که اصلاً خود مراسم در مسجد علی برگزار شد. فضای مسجد به تعبیری کاملاً در اختیار این سمینار بود و تعدادی از بچه های فعال هم مشترک بودند و هماهنگی هایی داشتیم.
سوال: شاخه دانش آموزی حزب مسئولش شما بودید. لطفا از فعالیت های شاخه دانش آموزی بفرمایید.
جواب: زیرمجموعه شورای مرکزی حوزه ها تعریف شده بود که هر حوزه جمعیتی بین ده تا پانزده نفر بود و بر اساس صنف یعنی بازار، کارمندان، معلمین، پزشکان، روحانیون، و منجمله دانش آموزی حوزه تعریف می شد. ما حدود سه حوزه دانش آموزی داشتیم که مجموعا چهل نفر ترکیب اعضای رسمی اش می شد.
سوال: جلسات این حوزه های دانش آموزی چگونه بود؟
جواب: جلسات هفتگی داشتند که ابتدا قرائت قرآن بود بعد حدیث گفته می شد، بعد جزوه های تشکیلاتی آموزش مواضع تدریس می شد و در آخر اخبار سیاسی منتقل می شد.
خود این بچه ها ترکیبی بودند از دانش آموزان فعال فرهنگی و انجمن اسلامی های مدارس که موجب توانمندی آن انجمن ها هم می شد. دانش آموزانی که عضو حزب بودند و از یک مدرسه بودند تشکیل یک هسته در آن مدرسه را می دادند. تقریبا انجمن های اسلامی دانش آموزی به نوعی با حزب ارتباط داشتند ولو اینکه در رده عضویت نباشند.
سوال: مکان برگزاری جلسات دانش آموزی کجا بود؟
جواب: جلساتشان که در اتاق های خود حزب در خیابان چهار باغ پایین بود. بعضی از نشست ها هم عمومی بود. آن موقع مثلاً شهید مطیع مجری جلسات پرسش و پاسخ بود.
این عدد چهل عددی نیست که بخواهیم رویش بمانیم. سه تا جلسه ثابت بین ده تا پانزده نفره بود اما مثلا آقای مسعود جهانبخش (اگر درست بگویم) هم یکی از بچه های ما بود که در فولادشهر دانش آموزان آنجا را ساماندهی کرده بود. این ها تعلق شان به حزب منسجم بود، عضو رسمی حزب نبودند اما فعالیت داشتند. مثلاً همراه خودش یک اتوبوس از دانش آموزان را برای جلسات می آورد.
خانواده او هنوز در خیابان ملک هستند. برادرش از فعالان و رهبران گروه های چپ بود که در ذوب آهن اشتغال داشت و آنجا مارکسیسم را تبلیغ می کرد. از آن طرف مسعود به واسطه اینکه حساسیت داشت روی این قضیه (با اینکه خودش تازه دیپلم گرفته بود)، از امور تربیتی مدارس فولادشهر شروع به فعالیت کرد و آنجا نقش خیلی خوبی را ایفا کرد.
یک بار هم در نجف آباد یک اردوی دو روزه برگزار شد که در حدود صد و خرده ای از شاخه های دانش آموزی حزب از سراسر استان جمع کرده بودند و مدیریت اش با همین دوستان نجف آباد بود. از هر شهرستان پنج الی هفت نفر آمده بودند و محور اصلی هم دانش آموزان خود اصفهان بود.
بازخورد فعالیت های ما در کل مدارس شهر بود
بازخورد فعالیت های ما این بود که مثلاً ده دوازده تا از انجمن های اسلامی هنرستان ها و مدارس مهم شهر را پوشش داده بودیم. حالا گاهی بعضی مدارس فقط یکی دو تا عضو داشتیم در جایی هم مثلاً هفت هشت تا. دبیرستان هراتی و ادب مثلاً فعال تر بود. دبیرستان صائب فعال بود. مفتح، هاتف، هنرستان ابوذر و هنرستان سروش هم بودند. در یک هنرستان مثلا دبیر آن مدرسه عضو حزب بود و خود به خود نظرات را به این مجموعه تزریق می کردند، اگر هم در مدرسه ای حزب عضو نداشتیم سعی می شد پیشنهادات را به خود بچه های انجمن اسلامی منتقل کنیم.
سوال: شما مسئول واحد بودید و تعدادی هم رابط گروه ها بودند. اسامی افراد را هم بگویید.
جواب: مثلاً آقای احمد کاویانی بود که آن موقع مسئول امور پرورشی ناحیه پنج بود. ایشان بحث های عقیدتی و مباحث قرآنی را از جلسات آقای پرورش گرفته بود و به بچه ها منتقل می کرد. خودش مربی و از هم دوره ای های شهید اژه ای بود.
خود آقای مجتبی کوچک زاده که روحانی هستند و مسئول آموزش بودند جلسات تفسیری با بچه ها داشتند.
حجت الاسلام جواد منصوری که خانه شان در نشاط است باز از مدرسین کلاس ها بود.
آقای آذین هم آن موقع معاون تربیتی آموزش و پرورش بود و جزء مدرسین و سخنرانان بود که مثلاً در اردوی نجف آباد آمدند.
یک مدت دبیر حزب اصفهان آقای مسعود شهیدی بود که وقتی به تهران رفتند، حاج آقا مهدی اژه ای دبیر حزب بودند. خود ایشان مثلاً جزو افراد تاثیرگذار برای آموزش هسته های دانش آموزی بود.
آقای هادی زاده هم آموزش پرورشی و رئیس ناحیه پنج بودند که با بچه ها کلاس داشتند. یعنی جلسات حوزه حزبی را من مسئولش بودم ولی آموزش عقیدتی بچه ها با همکاری دیگر دوستان در جلسات تکمیل می شد.
این ها جلسات به تعبیری موضوعی بود که برای مفاهیم اسلامی با بچه ها کار می کردند. مثلاً یک بحث قرآنی ده جلسه پانزده جلسه یا بیشتر ادامه داشت.
سوال: به صورت تشکیلاتی تر من مثلا اسم آقای قاسم زاده را شنیده ام که از رابطین زیرمجموعه شما بودند؛ این ها چطور؟
جواب: این ها اعضای جلسات ثابت حوزه ای حزب بودند. خودشان هم عضو گروه بودند که در مدیریت و برنامه ریزی تیم ها تاثیرگذار بودند.
سوال: وقتی می خواستید دانش آموزان را خبر کنید برای جلسه چطور خبر می کردید؟
جواب: همین رابط ها را داشتیم دیگر؛ مثلاً خود جلسه یک منشی داشت و یک مسئول داشت که به تعبیری موظف بود اطلاع بدهد.
مثلاً شهید مهران حریرچیان و شهید علی مطیع و علی قاسم زاده و خود دکتر محمود تولایی که الان مسئول آزمایشگاه شناسایی شهداست از بچه های آن جمع بودند. مثلا آقای ابوالفضل قربانی عضو سابق شورای شهر اصفهان هم جزء شورای دانش آموزی بود.
سوال: دانش آموزان کار اجرایی هم می کردند؟
جواب: بله، مثلاً تنظیم و تزریق محتوا برای نشریه دیواری مدارس از کارهایشان بود. اینکه در مدارس یارگیری کنند و کسانی که با این فکر همراهی می کنند را عضو کنند. کار هنری تهیه پوستر و بنر در انتخابات هایی که انجام می گرفت یا حتی برای تبلیغ می رفتند شهرستان.
نشست هایی هم برای دانش آموزان در شهرستان ها داشتیم. مثلاً با شهید سعید مهدوی که از دانش آموزان دبیرستان ادب بود به نائین رفتیم. آقای مهدوی به تعبیری برای دانش آموزان جلسه گذاشت و ما هم برای دبیران جلسه تشکیل دادیم. حالا مثلا یک جمعیت داوطلبی تحت عنوان انجمن اسلامی طرفداران حزب را جمع می کردیم و با آنها ارتباط گرفتیم.
نشست هایی هم باز فراگیرتر برگزار می شد؛ مثلاً یک سمینار در قم برگزار شد که از بچه های خودمان شهید محمدرضا تورجی زاده جزو همان ترکیب بودند.
سوال: من شنیده ام که از فعال ترین شاخه ها شاخه دانش آموزی بوده است.
جواب: بله، و به تعبیری با شروع جنگ این شاخه بیشترین حضور را در جبهه داشت و بیشترین شهید را داد.
هنوز هم که هنوز است ما بعد از سی و چند سال نشست های ماهیانه یا دو ماه یک بار با همان ترکیب افراد را داریم که در یک جمعیت حدود بیست نفری بچه ها دور هم جمع می شوند و در کنارش بازدید از خانواده شهدای شاخه هم هست.
یعنی آن ارتباط هست و اکثراً مسئول اجرایی هستند. اما عمده قضیه این است که این ترکیبی که در آموزش و پرورش، حزب، بسیج دانش آموزی و انجمن های اسلامی بود خود به خود یک حالت قابل تکثیری داشت، یعنی چون فکر ارزشی بود و قشنگ بود مخاطب را خیلی خوب جذب می کرد و به همین خاطر اکثر مراسم شهدای شاخه دانش آموزی با پشتوانه سنگین و استقبال بالا برگزار شد.
مثلاً شهید خالقی هنوز که هنوز است مراسم سالگردش با یک جمعیت خوب برگزار می شود. با بچه های ایثارگر هم ارتباط خوبی داریم و رفت و آمد خانوادگی می کنیم.
حضور در جبهه، شاخه دانش آموزی را فراگیرتر کرد
بحث جبهه به تعبیری این شاخه را خیلی فراگیرتر کرد چون این ها در جبهه با هم مانوس می شدند، خلق و خویشان سریع تر گره می خورد و یارگیری و به تعبیری انتخاب ارزشی شان خیلی متکثر می شد. مثلاً طرف عضو شاخه دانش آموزی نبود اما بیشترین دوستانش می شدند بچه های شاخه دانش آموزی.
شاخه دانش آموزی پشتوانه حزب بود
جبهه و جنگ مکمل قضیه شد و خب از نظر سنی هم بچه ها پر جنب و جوش بودند و در فعالیت ها بیشترین حضور را داشتند. اعضای شورای مرکزی هم به تعبیری شاخه دانش آموزی را در هر منطقه به عنوان یک پشتوانه احساس می کردند.
سوال: چه کسی شما را به عنوان مسئول شاخه دانش آموزی حزب منصوب کرد؟
جواب: به دعوت آقای پرورش بود. متناسب با شناختی که از افراد فعال در شهر داشتند.
سوال: برویم سراغ کانون علمی و تربیتی جهان اسلام. شما فرمودید اولین حامی حزب جمهوری اسلامی در اصفهان، بچه های این کانون بودند؟
جواب: کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در اصفهان چیزی شبیه حسینیه ارشاد تهران بود و حتی به تعبیری از حسینیه ارشاد الگو گرفته بود. حتی زمان تاسیس و انحلالش توسط ساواک هم به حسینیه ارشاد شبیه بود. خود به خود این هسته در فعالیت های مذهبی قبل از انقلاب با شهید بهشتی ارتباط داشت و آن ترکیب مرحوم پرورش، خود ما و دوستان دیگری بودیم که بعدها به مجموعه های دیگر منتقل شدیم.
آقای پرورش به عنوان سخنران و شخصیت محوری ارتباطی بین اصفهان و قم و تهران و مشهد بود. شخصیتی مثل آقای پرورش خود به خود با امثال آقای بهشتی، آقای مطهری، آقای خامنه ای، حوزه علمیه قم، آیت الله سبحانی و علامه جعفری ارتباط کشوری داشت و یک سری از چهره های خود حسینیه ارشاد هم منتقل شدند به حزب.
در تهران هیئت های موتلفه مثلاً محور این حرکت بود. در مشهد مثلاً مساجدی که خود آیت الله خامنه ای یا خود شهید هاشمی نژاد محور آن بودند، این حلقه ارتباطی را برقرار کردند.
این حلقه ها از سال 42 به بعد به نوعی محفوظ مانده بود و در اصفهان حدود هشت سال تحت عنوان کانون علمی و تربیتی جهان اسلام فعالیت می کرد. البته مراکز دیگری هم کنارش بود.
سوال: فرمودید قبل از انقلاب به غیر از کانون تربیتی جهان اسلام، مجموعه های دیگری هم بودند؟ لطفا اسم شان را بگویید.
جواب: خیریه ها بودند مثل انجمن مددکاری امام زمان(عج) که از سال 49 مخصوص ایتام تاسیس شده بود یا مجموعه مدارسی که زیر نظر حاج خانم امین (بانو مجتهده امین) فعالیت می کردند. یا مجموعه ابابصیر برای نابینایان بود و برای ناشنوایان هم آقای گل بیدی کار می کردند.
سوال: انجمن مددکاری امام زمان شخص شاخصش کیست؟
جواب: چهره شاخص پشتیبانش آیت الله سید ابوالحسن شمس آبادی بود که ترکیب اولیه شان هنوز تعدادی هستند و برخی از هیئت موسسانش فوت کرده اند. ولی چهره شاخص موسسه آیت الله شمس آبادی بود که به دست باند مهدی هاشمی به قتل رسید.
جواب: این ها مجموعه های خیریه بود. مجموعه های انتشاراتی هم بودند؟
جواب: بله؛ مثلا آقای فضل الله صلواتی مجموعه انتشاراتی «خرد» را کار می کردند.
مجموعه دیگری که کار می کرد انتشارات «قائم» بود که آقای نکوئی که الان رئیس شورای اصلاح طلبان اصفهان است در آن فعالیت می کرد.
جامعه اسلامی معلمان اصفهان
باز دبیرستان احمدیه بود که مدیریتش را حجت الاسلام بدری و معاونتش را آقای پرورش داشتند. آن هم یکی از پایگاه هایی بود که خیلی نیرو تربیت کرد. مثلا خود شهید اژه ای آنجا کلاس داشت، آقای پرورش و آقای زهتاب آنجا کلاس داشتند.
اینها ترکیبی از دبیران آموزش پرورش بودند که بعد شدند جامعه اسلامی معلمان اصفهان که هنوز هم در سطح شهر فعال هستند. ترکیبی از آقای پرورش، زهتاب، آقای بدری، آقای عامریان و آقای جدیدی که بخش عمده ای از مسئولیت های وزارت آموزش و پرورش در استان اصفهان را بعد از انقلاب این ها قبول کرده بودند. رؤسای نواحی مثلاً در این ترکیب بودند و در مدارس فعالیت می کردند و باز همین حلقه ها به آقای پرورش وصل می شد.
سوال: انقلاب اسلامی که پیروز شد نسبت این مجموعه ها با حزب جمهوری اسلامی چه بود؟
جواب: آن هایی که نیروهای خیریه ای بودند به همان فعالیت شان به طور طبیعی ادامه دادند. اما آن هایی که کار فرهنگی می کردند خود به خود بخش عمده شان جذب حزب شدند، اما بعد از انتخاب بنی صدر یک بخشش شان از حزب جدا شدند. یعنی در انتخاب بنی صدر، نیروهای مثلاً وفادار به مؤسس حزب آقای بهشتی ماندند و بخش دیگری تحت خط سه به تدریج تفکیک شدند.
سوال: این لفظ خط سه سرمنشأش در کجاست؟
جواب: سرمنشأش از تهران بود. نیروهای حزب در خبرگان اول رهبری همه متفقاً عمل کردند؛ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران، جامعه مدرسین حوزه علمیه، جامعه روحانیت مبارز، همه لیست های مشترک دادند. اما وقتی بحث بنی صدر مطرح شد انشعابی بین یاران این ها شد. مثلاً سازمان مجاهدین گرایش به بنی صدر پیدا کرد، خود روحانیت مبارز تهران بخشی ازش جدا شدند. در جامعه مدرسین کمتر این اتفاق افتاد.
این مجموعه ها که جدا شدند دو تا خط به تعبیری تعریف شد، کسانی که یاران آقای بهشتی بودند و کسانی که طرفدار آقای بنی صدر بودند. اما عده ای آمدند عنوانی مطرح کردند که نه راه آقای بهشتی نه راه آقای بنی صدر و اصطلاحاً راه سوم را انتخاب می کنیم.
سوال: ابداع این اصطلاح از کیست؟
جواب: به حاج احمد آقا خمینی منسوب می کردند، به طیف مجاهدین انقلاب اسلامی هم منسوب می کردند.
طیف روحانیت مبارز اصفهان که پایگاهشان در مدرسه علمیه امام صادق(ع) و مسجد آیت الله طاهری بود، این ها در این نوسان بنی صدر و حزب بودند که از طرفی یک مقدار از حزب گله مند بودند، بعد یک انسجام برای خودشان پیدا کرده بودند و دفاع از کار بنی صدر را هم دوست نداشتند و سیاست های مستقل خود را می خواستند.
سوال: ولی خط سه اصفهان پر رنگ بود؟
جواب: بله، خط سه اصفهان به واسطه افرادش پررنگ بود. یکی هم بحث قحط الرجال که سید مهدی هاشمی آمد به دفتر آقای منتظری و در کشور تاثیرگذار بود و در سپاه اصفهان، در جهاد، در اکثر جاها به تعبیری یارگیری کرده بود و بر اساس همان تفکری که داشت یار جدید اضافه می کرد. در قم هم بخش عمده اش دفتر آقای منتظری بود.
سوال: گفتید گلایه هایی داشتند به حزب، چه گلایه هایی بود؟
جواب: مثلا در موضع گیری هایی که بین ایران و آمریکا مطرح می شد، اینها ادعایشان این بود که اصطلاحا ما انقلابی تریم!
یعنی این ها بعضی شان با سازمان مجاهدین رفت و آمد داشتند و حرکت مسلحانه می کردند و معتقد بودند ما قوی تر و کاربلدتر هستیم. از طرف دیگر همان تفکر سید مهدی هاشمی بود که به خودش اصالت می داد نه به حرکات جمعی و قاعدتاً بایستی چنین ایرادهایی گرفته می شد تا بتوانند یارگیری کنند.
سوال: به نظر شما خط سه بیشتر دعوایش دعوای قدرت بود یا اختلافات خیلی مبنایی است؟
جواب: بیشتر همین شخصیت ها و آدم ها بودند که دوست داشتند سر کار باشند و تعارض در پست ها و منصب ها بود. تفکر پشتی اصل قضیه و یکی از شاخصه های سید مهدی هاشمی شیوه هایش در مهار قدرت انقلاب و به نفع خودش بود.
سوال: داشتیم در مورد مجموعه های قبل از انقلاب صحبت می کردیم، مساجد را نگفتید. مساجد شاخص کدام بودند؟
جواب: خب هیئت بنی فاطمه اصفهان در خیابان ابن سینا جزو هیئت های فعال بود که محور برنامه هایش دانش آموزی بود. با همین عنوان الآن هم هست و این مجموعه 214 تا شهید دارد. سالی یکی دو سمینار و سخنرانی عمومی هم برگزار می کند.
سوال: شخص شاخصش کیست؟
جواب: اگر بشناسید الآن آقای آذین و آقای افخمی و آقای ماضی و آقای ودایی (برادر شهید ودایی) هستند. حسینیه بنی فاطمه مراسم عادی شان همان صبح های جمعه دعای ندبه است، هیئت شان هم در دهه فاطمیه و محرم هم جزء پایگاه های فعال است.
این ها قبل از انقلاب از سال 42 به بعد جزء هیئت هایی بودند که مداح شان آقای مرشدزاده از چهره های هیئتی مشهور و انقلابی تهران بود که برای دهه های خاص می آمد اصفهان و پشتوانه شان بود.
بچه هایش هم انقلابی و در خط مبارزه بودند که کثرت شهیدانشان هم چیز قابل توجهی است. اینها هم تحت تربیت آقای پرورش بودند و تحت تربیت های معنوی آقای درچه ای و روحانیون محلی بودند. خود حاج آقا مهدی و اکبر آقا اژه ای هم جزو مدرسین آن هیئت بودند.
مسجد امام علی (ع) را هم عرض کردم که از پایگاه های فعال بود.
آقای خلدی نسب هم در مسجد خردادزاد در تقاطع بزرگمهر فعالیت داشتند که امروز اسمش مسجد نورباران شده است.
خود مسجد اعظم حسین آباد هم به عنوان یک پایگاه بود که آیت الله طاهری فعالیت داشتند.
آقای امین باز در منطقه سیچان از چهره هایی بودند که فعالیت فرهنگی داشتند و با آقای پرورش ارتباط داشتند.
این ها مساجدی بودند که به تعبیری دانش آموز هم داشتند.
البته هیئت ها و مساجدی دیگر هم فعالیت داشتند مثل مسجد حاج آقا حسن امامی در خیابان عبدالرزاق که به عنوان یک پایگاه انقلابی بیشتر بچه های بازار در آن تجمع داشتند.
یک سری مساجد کوچک تر هم میانشان بودند که جمع های دانش آموزی داشتند مثل مسجد عباس آباد که بعد از اینکه حزب تعطیل شد بخشی از دانشجوها و دانش آموزان آنجا را فعال کردند.
خود مسجد آیت الله خادمی، مسجد حاج رسولی ها در چهارباغ پایین، به عنوان یک محور بود که آقای پرورش دوشنبه ها تفسیر می گفتند و جمعیت حدوداً چهارصد پانصد نفر بودند! یادم است از خوابگاه دانشگاه اصفهان دانشجوهای شهرستانی و بچه های حزب اللهی می آمدند.
البته این ها تعدادش بیشتر از این اعداد است. خود مسجد الهی که حاج آقا حسین و حاج آقا حسن و اخوان بهشتی آنجا پایگاه داشتند.
مسجد آقای بهشتی در خیابان چهارسوق هم بود که باز آنجا آدم های خیلی تاثیرگذار فعالیت داشتند.
سوال: مسجد امام علی(ع) چه فعالیتی قبل از انقلاب داشت؟
جواب: کانون تربیتی جهان اسلام که تعطیل شد به تعبیری فعالیت های تیم ما به دو جا منتقل شد. یکی به انجمن مددکاری که صبح های جمعه در دبیرستان احمدیه بچه های ایتام را جمع می کردند و یکی هم به مسجد علی منتقل شد. کار انتشارات و برنامه ریزی های دانش آموزی هم به مسجد علی منتقل شد.
عصرهای پنج شنبه جلسات دانش آموزی بود که قبل از نماز، نماز و بعد از نماز حول و حوش دو سه ساعت پاتوق بچه های دانش آموز بود. یک جلسه هم خود مسجد برای بچه هیئتی های بزرگتر داشت که اصطلاحا محلی و بومی همان محله بودند، همانند ترکیب حاج آقا مرتضی کمال و دوستانشان که خود مسجد اینها را پشتیبانی می کرد.
اردوهایشان هم گاهی جمعه ها بود که با پشتیبانی آن هیئت بزرگسالان، بچه ها را این طرف آن طرف می بردند و بیشتر هم کوه می رفتند. اردوهایشان مثلاً پنجاه شصت نفره بود و مسیری را مثلا از خمینی شهر و نجف آباد می رفتند و بر می گشتند.
سال 52 که حسینیه ارشاد به دستور شاه تعطیل شد، به فاصله کمی کانون تربیتی جهان اسلام در اصفهان هم تعطیل شد و خود به خود آن تابلوی رسمی جلسات برچیده شد. آنجا مثلاً یک تجمع سیصد چهارصد نفری از جوان ها بود که در تابستان به اوج خودش می رسید. کانون که تعطیل شد تقسیم نیرو شد و تیم ما (به تعبیری اخوان اژه ای) آمدیم مسجد.
سوال: محل زندگیتان که اینجا نبود؟
جواب: نه. اما پدرم و پدربزرگ پدری اینجا نماز می خواندند.
سوال: کانون تربیتی جهان اسلام که منحل شد گفتید یک قسمت کار هم رفت دبیرستان احمدیه؟
جواب: دبیرستان احمدیه الآن دارالقرآن است، زیر بازارچه بیدآباد در مسجد سید. این مدرسه مجموعه ای بود که با حمایت طلاب ساخته شده بود و یک مجوز رسمی دبیرستان گرفته بود.
سوال: پس چرا به آن می گویید انجمن مددکاری ایتام؟
جواب: نه، ایتام صبح های جمعه از آنجا استفاده می کرد. انجمن ایتام خب دفتر و ساختمان نداشتند و مدرسه احمدیه را برای برگزاری کلاس ها انتخاب کردند.
سوال: تیم مسجد علی هم در مدرسه احمدیه فعال بود؟
جواب: صبح های جمعه به خاطر جلسات ایتام تیم ما آنجا بود. مدرسه غیر انتفاعی کار خودش را می کرد اما صبح های جمعه در اختیار این 150 نفر بچه یتیم بود. ما هم فقط در امور فرهنگی و پرورشی اینها کمک می کردیم.
سوال: یعنی اینها مخاطب بحث های شما بودند؟
جواب: متولی اش بودیم به تعبیری. مثلاً حاج آقا حسین بهشتی اخوی حاج آقا مهدی قسمت خواهرانش را قبول کردند. و ترکیب دوستان یعنی اخوان اژه ای، آقای احمد زمانی و آقای عباس نبوی و خود حاج آقا پرورش برای پذیرایی و به تعبیری سرویس دهی به بچه های ایتام کار فرهنگی می کردند.
سوال: پس آنجا کار مالی نمی کردید؟
جواب: نه، انجمن مددکاری خودش کار مالی می کرد.
سوال: حالا مسجد علی را بگویید که از آن موقع چه شد؟
جواب: به تعبیری جلسات دانش آموزی اش فعال شد. تیپ هایی مثل آقا تقی اژه ای که الان هیئت علمی دانشگاه است از بچه های آن دوره هستند. گاهی پنج شش جلسه با سن های مختلف در مسجد تشکیل می شد. در آن زیرزمین دوم مسجد، یا شبستانی که الان کتابخانه هست، هر دفعه یک جایی می نشستند.
یکسری برنامه ریزی های دهگی هم داشت. سخنرانانی که در سطح شهر امکان سخنرانی برایشان نبود مثل آیت الله طاهری، آیت الله احمدی، آقای محمدتقی رهبر امام جمعه موقت، آقای خلدی نسب و خود آقای پرورش می آمدند. مثلاً نماز جماعت خوانده می شد و یک سخنرانی به مدت ده شب برگزار می شد. به تعبیری طبقه بازاری های مذهبی، دانشجو، فرهنگیان وآدم هایی که به تعبیری دنبال بهانه می گشتند اینجا دور هم جمع می شدند و این جلسات پایگاهشان بود.
سوال: پس این سخنرانی ها مناسبتی بود و نظم خاصی نداشت؟
جواب: وقتی از بالا نگاه کنیم نظم پیدا می کند؛ موردی که نگاه می کردیم مثلاً دهه فاطمیه و محرم و صفر بود.
سوال: اتاق فکری هم داشت که کدام سخنران بیاید و چه باید بگوید؟
جواب: اتاق فکرش ترکیب شهید علی اکبر اژه ای بود، حاج آقا مهدی اژه ای و آقای پرورش بود. بچه های دیگر هم که خود به خود بچه های مسجد بودند، آن ها هم کمک می کردند. در برنامه ها آقا محمود نباتی نژاد و آقا مرتضی کمال دو نیروی محوری بودند.
آقای نباتی نژاد در مؤتلفه هم بودند و حالا هم در جلسات سیاسی مسجد صاحب الزمان که تشکیل می شود یا جلسات مسجد جمعه روزهای شنبه، یکی از محورهایش خود آقای نباتی هستند.
سوال: ظاهرا گفتگوی ما طوری است که باید از آخر به اول بیاییم! کانون علمی و تربیتی جهان اسلام فعالیت هایش چه بود؟ آدم هایش که بودند و چطور منحل شد؟
جواب: تعدادی از آدم های فرهنگی خیّر و مبارز دور هم جمع شدند و گفتند نیاز به جایی برای جمع شدن جوان های شهر است. ترکیبی بود از آقای سلامتیان که خیّر بود و آقایان حرّ که جزو یارانشان بودند. به تعبیری یک جوانه بود که در کنار کارهای خیریه که در شهر انجام می گرفت باید یک کار فرهنگی هم انجام شود.
ما تجمع هایمان قبل از آن مثلا در دعاهای ابوحمزه مرحوم حاج آقا مظاهری یا دعاهای ندبه در هیئت های سطح شهر بود. خیریه ها که شروع شد مثل انجمن مددکاری، بعد کر و لال ها، بعد ابابصیر، این ها به تعبیری حرکت های اجتماعی بچه مسلمان ها بود، اما کانون جهان اسلام می گفت حالا که کار خیر می کنیم کار فکری هم بکنیم.
پشتوانه همه این موسسات در سال 49 آقای شمس آبادی بود
پشتوانه همه این ها هم متکی به آقای شمس آبادی بود. ایشان را به عنوان شخصیت حوزوی و خیّر قبول داشتند و به تعبیری اعتبار کشوری هم داشتند.
در کانون کلاس های عقیدتی مثل توحید و نهج البلاغه بود، آقای حاتم زاده هم تدریس زبان فرانسوی داشتند و عده ای از دانشجوها مثل خود شهید اژه ای در کلاس آموزش فرانسه شرکت می کردند.
کانون جهان اسلام امکانات ورزشی هم داشت که بیشتر عصرها که مدرسه ها تعطیل می شد از چهار و نیم تا هشت شب استارت می خورد. کتابخانه ای هم داشت که بچه ها بتوانند کتاب تبادل کنند. برای فضای درسی بچه ها هم کتاب کمک درسی و سالن مطالعه بود.
بچه ها از عصر تا نه شب آنجا بودند. یا کلاس عقیدتی بود، یا ورزش یا نماز جماعت یا در کتابخانه مشغول مطالعه درسی.
سوال: آدرسش کجا بود؟
جواب: دو سال اول در خیابان آمادگاه بود که الان مجموعه ساختمان پزشکان است. باغ مانند بود و ساختمان خیلی خوبی داشت. آنجا اجاره ای بود و اجاره اش که تمام شد آمدند اول خیابان اردیبهشت روبروی کتابخانه کودک. آنجا الان مسجد و مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه است. اینجا یک ساختمان قدیمی بود و یک سالن هم کنارش ساختند. در این ساختمان جدید قسمت خواهرانش هم فعال شد و صبح ها برای خانم ها و عصرها برای آقایان بود.
در قسمت خواهران حاج خانم امین می آمدند و آن هم برای خودش یک مجموعه سنگینی شد که گاهی جلسات شان شلوغ تر از مردها می شد. خیلی از شاگردان حاج خانم امین مثل خانم همایون و خانم ابطحی هم جزو مدرسین دوره ها بودند.
کوچکترین عضو این مجموعه بودم/ شخصیت های کشوری اینجا سخنرانی می کردند
آقای بهشتی از آلمان که آمدند در همین خیابان آمادگاه اولین سخنرانی شان را گذاشتند. صحبت هایشان که تمام شد من به عنوان کوچک ترین عضو مجموعه بودم که دسته گلی به ایشان هدیه دادم. از نظر سنی من مقطع راهنمایی بودم و دیگران دبیرستانی یا دانشجو بودند.
در همین مجموعه کانون یک قرار تابستانی گذاشتند که هر پنج شنبه و جمعه یک سخنران مشهور کشوری بیاید. سخنران می آمد سخنرانی اش را می کرد و برای هفته بعد متن سخنرانی ها را پیاده کرده به عنوان جزوه پلی کپی تکثیر می شد و یک سری هم به عنوان نشر خود کانون در کتابخانه کانون قرار می گرفت.
از شخصیت ها هم به تعبیری استاد محمدتقی جعفری، آیت الله مرتضی مطهری، آقای ناصر مکارم شیرازی، آقای جعفر سبحانی و از خود اصفهان آقای پرورش بودند. در تابستان ها ده دوازده سخنرانی کامل با پرسش و پاسخ برگزار می شد. آقای شهید لاری هم مسائل فرهنگی را می گفت.
این مربوط به سال های 49 است تا 52 است.
مثلا استاد مطهری را آقای پرورش دعوت گرفت و دعوت از استاد جعفری با آقای صلواتی بود.
باز مثلا آقای بهبانی از مراجع حوزه خوزستان بود که تابستان ها می آمدند و بخشی از فعالیت ها را نظارت و حمایت می کردند.
سوال: کلاس ها منظم بود؟
جواب: فصلی بود. عملا سه ترم داشتیم که محتوایش را برنامه ریزی می کردند، مثل آقای مهندس مصحف که بحث های توحیدی اش خیلی جاذبه داشت. شیوه جدل، مناظره و اشراف اطلاعاتی اش خیلی خوب بود. خود آقای پرورش کلاس هایشان خیلی جاذبه داشت.
شاخصه های خاص دیگری هم داشت؛ مثلا مسابقات ورزشی و اردو برگزار می شد. حسینیه ارشاد فقط فکری بود اما اینجا فکری فرهنگی و تفریحی هم بود.
سوال: در قسمت انتشارات اش چه منتشر می شد؟
جواب: همین سخنرانی های داخلی کانون منتشر می شد.
هشت شماره هم نشریه «فرصت در غروب» منتشر شد که بعدا انتشارات قائم چهار شماره را در یک جلد و چهار شماره دیگر را هم در یک جلد بازنشر کرد.
چند کتاب هم چاپ کردند که در کتابخانه ها هست. یکی کتاب «در مورد تاریخ» استاد جعفری بود که سخنرانی پیاده شده است. یک بحث هم از آقای دکتر فرزام و آقای دکتر شریعتمداری داشتند در مورد تعلیم و تربیت اسلامی، یک بحث روان شناسی داشتند از آقای دکتر گرامی که از حوزه علمیه قم هستند. چهار یا پنج کتاب چاپ شد.
وقتی که کانون تعطیل شد انتشارات قائم تکثیرکننده همان چیزهایی بود که در کانون تدوین شده بود. یعنی قائم کتاب فروشی و انتشارات بود که عمده کتاب های کانون را چاپ می کرد.
سوال: «فرصت در غروب» به طور خاص چه چیزهای در آن نوشته می شد؟
جواب: مجموعه مقالات مذهبی بود که یک بخشش را خواهران نوشتند.
سوال: انتشار این هشت شماره در چه فاصله زمانی بوده؟
جواب: فاصله زمانی خاصی نداشت. در مجموع از سال 49 تا 53 هشت شماره در چاپخانه فردوسی خیابان عبدالرزاق چاپ شده.
سوال: این ها تولیدی است یا کپی از مقالات قم و مجلات دیگر است؟
جواب: بیشتر تدوین است.
عنوانش به تعبیری عنوان خواهران بود، اما تدوین کننده اصلی اش خود دکتر اژه ای و آقای پرورش و مثلا آقای حسنعلی زهتاب بودند، اما چون می خواست بگوید مجله دخترانه است اسم نویسنده را به صورت «ح. ز» مخفف حسنعلی زهتاب می نوشت. یا «ج. الف» و «ع. الف» و «م. الف» مخفف جواد اژه ای، مهدی اژه ای و محمد اژه ای است. «الف. پ» آقای پرورش است و «زهرا حسینی» هم اسم مستعار احمد کاویانی است.
مقالاتی از هفته نامه فردوسی هم بود. مثلا این مقاله آقای کاظم جمشیدی از مجله فردوسی است که دو صفحه است.
تمام کارهای غلط گیری حروفی نشریه هم کار من است که اسمم را به صورت حروف مخفف نوشته اند.
جواب: چه نیازی داشت که بگوید مجموعه دخترانه است؟
جواب: متناسب با نیاز آن زمان در ارتباط با مخاطب زن بود. اینها دور هم جمع می شدند و یک سوژه مطرح می شد و یکی قبول می کرد. برخی هم مصاحبه بود.
این سفرنامه مکه نفیسه نفیسی دختر دکتر نفیسی است که در دو شماره چاپ کرد. یعنی کم کم نیروهای خانم ها هم فعال شدند. مثلاً این مطلب خانم مهین رستگاری است. این هم سخنرانی آقای پرورش است که سخنرانی بوده و از نوار پیاده و چاپ شده است.
زمانی که بخش خواهران در خیابان اردیبهشت فعال شد، یک انگیزه که این بخش بروز پیدا کنند، و اثرهای قلمی شان بیاید روی کاغذ بوجود آمد. از آن طرف شخصیتی مثل حاج خانم امین سخنرانان بودند و خود آقای پرورش و روحانیونی مثل آقای مطهری هم می آمدند و خانم ها به نحوی محور و خروجی کارشان نوشتن شد.
آنها هم اسمشان را مستعار می نوشتند، مثلا به صورت «زهرا. ز» چاپ کردند برای اینکه شناسایی شان نکنند یا در دانشگاه اذیت شان نکنند.
«زهره الف» را مثلاً خواهر من نوشته است. یا مریم جمیلی یک گزارش مطبوعاتی نوشته است.
تاریخ این جزوه سال 2036 است، چون سال را عوض کرده و به تاریخ شاهنشاهی نوشته اند.
سوال: یعنی اینقدر حساسیت بود؟ مطالب که بیشتر اعتقادی است، چه ضرری دارد؟ به نظر می رسد حرف سیاسی به آن معنا گفته نشده.
جواب: تحمل اعتقادات هم برای آن ها مشکل داشت. حرف سیاسی تیز کم زده می شود اما خود همین یک کار مذهبی خالص، برای رژیم سخت بود.
شاید کتاب های چپ و توده ای ها راحت تر چاپ می شد. ولی مذهبی های خالص را سخت می گرفتند. خود کتاب های آقای خامنه ای دو سه بارتقطیع می شد و اجازه چاپ نمی دادند. درست است که رژیم می گفت با مارکسیست ها مخالف است اما از آن طرف انتشارات آن ها خیلی راحت بود.
مثلاً این عنوان را ببینید: «مرگ سیاه نه مرگ سرخ»، این بحث سیاسی نیست اما بحث شهادت مطرح بود. خود تعطیل شدن کانون جهان اسلام به همین خاطر بود؛ طرحی در نشریه دادیم که دو تا شمشیر بود، یکی سیاه بود یکی هم قرمز روی هم و آن قرمز به تعبیری برجسته بود؛ یک سری حرف ها در آن نوشته شده بود. شب جمعه بود، ساواکی ها آمدند دیدند و بلافاصله صبح شنبه کانون را تعطیل کردند.
سوال: این احتمالا بهانه ای برای تعطیلی بوده و حتما از قبل قصد این کار را داشته اند.
جواب: بله. کانون سه ویترین بیرونی داشت که در آن کتاب و جزوه گذاشته بود. یک روز آمده بودند دیده بودند چند دانش آموز دارند مطالبش را یادداشت می کنند. به تعبیری تاثیرگذار بود.
من خودم قشنگ هنوز یادم است؛ نشریه قشنگی درست کرده بودیم که رنگ و آب داشت. تدوین اش هم کردیم و به دیوار زدیم. ساواک دیده بود یک سری جوان ایستاده اند بیرون کانون و دارند از رویش می نویسند. بعد هم شنبه گفتند تعطیل است.
سوال: ساواک چه کسی را به عنوان مسئول کانون جهان اسلام می شناخت؟
جواب: آن موقع صندوق پستی را که اعلام می کردیم اسم آقای مهندس مصحف بود. همین ترکیب هیئت امنایش بودند؛ آقای مهندس مصحف و پرورش و سلامتیان.
کانون مجوز از شهربانی یا وزارت کشور داشت و قبلا به آنها اخطار داده شده بود. حالا اسامی و آیین نامه هایش هم هست.
این کتاب «زندگی اسلامی» از دکتر نفیسی است که جزء اولین کتاب هایی است که چاپ شد. دومی اش کتاب آقای شریعتمداری بود که استاد تعلیم و تربیت بود و دکتر فرزام هم استاد دانشگاه اصفهان بود که نهج البلاغه تدریس می کرد. دو سخنرانی در دو روز انجام شد که کتابش چاپ شده. کتاب «انسان در راه قرآن» همان سخنرانی آقای جعفری است که اینجا انجام داده و سومین کتاب چاپ شده است. چهارمی اش کتاب روانشناسی آقای گرامی بود. یک بار هم کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را در دو شماره خلاصه کردند که خودش خیلی کار می برد.
سوال: برای انحلال کانون جهان اسلام که بازداشتی وجود نداشت؟
جواب: نه، فقط چیزی که خودم نگرانش بودم اینکه من مسئولیت کتابخانه را داشتم و یک کمد داشتم که اکثر کتاب های انقلابی در آن بود. اینها رسمی شماره نشده بود. ما یک مقدار اذیت شدیم تا این کتاب ها را کشیدیم بیرون. گونی گونی آوردیم بیرون.
کانون یک در مخفی داشت در کوچه فرعی پشت، یعنی کمتر در دید بود. آقای سخاوت از بچه های مسجد با موتور آمدند رفتیم این ها را با گونی آوردیم بیرون و یک مقدار با ترس و لرز بعد از نماز وعده کردیم.
سوال: کتاب های انقلابی مثل چی؟
جواب: کتاب های دکتر شریعتی که آن موقع ممنوع بود، کتاب مجاهدین بود، کتاب های آقای خامنه ای، کتاب های جلال الدین فارسی و کتاب های شخصیت هایی که در خارج از کشور کتاب می نوشتند و در عین حال هم اجازه انتشارش نبود. یا ممکن است چاپ شده اما بعدا می فهمیدند و از بازار جمع می کردند یا مثلاً اجازه چاپ دومش را نمی دادند.
سوال: اخوان اژه ای چه مسئولیت هایی داشتند در کانون جهان اسلام؟
جواب: آقا جواد مسئول کتابخانه بود که وقتی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتند عملاً مسئولیتش افتاد گردن من. اکبر آقا و آقا مهدی هم کلاس اصول عقاید برای دانش آموزان داشتند.
شهید اژه ای خودش دانشجو بود. مثلاً دکتر شیرزاد که نماینده مشهور اصلاح طلب اصفهان بود جزء شاگردهای آن دوره کانون است. یا آقای صفایی که این دو تا با هم دو قلوهای جلسات بودند و در همان خیابان اردیبهشت نشسته بودند. هنوز هم خانه پدری آقای شیرزاد آنجاست. آقای صفایی اول جنگ شهید شد و در ورودی گلستان شهداست.
سوال: کانون تعطیل شد و شما آمدید مسجد علی؟
جواب: ما آمدیم مسجد علی و ایتام و عصرها هم بنی فاطمه. یعنی ما سه تا محور شد کارهایمان. شب های جمعه مسجد علی، صبح های جمعه ایتام، عصرهای جمعه بنی فاطمه، دوشنبه ها هم که مسجد حاج رسولی ها بود.
سوال: بیایید مجدد متمرکز شویم روی مسجد علی(ع). خیلی جالب است که ما مسجدی داریم که انتشارات و تولید محتوای مکتوب دارد. درباره این روند هم صحبت کنید.
جواب: مارکسیست ها در دل منافقین فعال شدند و حرکت های تشکیلاتی این ها و افکار انحرافی این ها در کتاب هایشان بود. موضوع انحرافات را شهید اژه ای و آقای پرورش و دیگران مشورت کردند و در پاسخ به این ها جزواتی تدوین شد. یعنی این ها صرفاً یک سخنرانی و یک متن عادی نیست؛ یعنی یک بحران در جامعه ایجاد شده، هدفمند یک سری محورها را تعریف کرده اند و با مبانی اسلامی این ها را جواب داده اند.
مثلا جزوه «توکل»، «تقوا»، «سرنوشت»، «نقش عینی وحی»؛ این چهار تا جزوه سبز رنگ. یا «نقش شخصیت ها در تاریخ» چون بحث تاریخ را پایه می دانستند و نقش «انبیاء»، اینها به خاطر انحرافات فکری آن زمان بوده است.
سوال: چرا بعد از انقلاب این ایده ادامه پیدا نکرد؟
جواب: همچنان همان ها تکثیر می شد. بعد از انقلاب فعالیت ها به حزب منتقل شد و مسجد علی رفت به پاسخگویی به مشکلاتی که نسبت به انقلاب بود. مثلا در پاسخ به بحث بنی صدر رفت روی خط بیانیه صادر کردن.
سوال: آن بیانیه ها هم حتما موجود نیست؟
جواب: اکثرش در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شده است. یک بار می خواستم بروم روزنامه جمهوری اسلامی تهران و آنها را پیدا کنم.
سوال: یعنی بیانیه اصفهان در روزنامه کشوری چاپ می شد؟
جواب: بله. چون متن به روز بود؛ مثل امروز که اگر یک تحلیلی متناسب با حوادث روز بنویسید در همه سایت ها مخاطب دارد. مثلاً قضیه نه دی، یا جاسوسی، آن زمان مثلا صحبت های سوسیالیستی دکتر پیمان، یا سقوط آبادان یا خرمشهر بحث روز بود که گاه بیانیه ما تیتر صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی می شد.
سوال: مجموعا چند بیانیه بود؟
جواب: در ذهنم تا چهل بیانیه است. حتی هرکس خوشش می آمد خودش مجددا تکثیر و توزیع می کرد. مثلاً این بیانیه می رسید کردستان، خود بچه ها از روزنامه برش می دادند و تکثیر می کردند. در حدی شد که ما هم در چند هزار تیراژ برایش یک سربرگ درست کردیم که هر بیانیه ای را بخواهیم چاپ کنیم روی همین آرم تکثیر کنیم.
سوال: این بیانیه ها را چرا آرشیو نکردید؟
جواب: آن موقع کسی به فکر نبود. با احمد آقای زمانی مشورت می کردیم که اگر بتوانیم از دل روزنامه جمهوری اسلامی تعدادی را پیدا کنیم.
سوال: ساز و کار صدور بیانیه ها چه بود؟
جواب: در همین جلسات شاخه دانش آموزی و دانشجویی بحث می شد و شهید علی اکبر اژه ای می نوشت. در حقیقت به اسم حزب منتشر نمی شد و به اسم مسجدعلی می نوشتیم.
سوال: شهید اژه ای تمام چهل بیانیه را نوشته؟
جواب: یکی دو تایش مشترک است؛ در یکی شان مثلاً شانزده سوال از رئیس جمهور بنی صدر پرسیده است که در دو صفحه و با امضای مشترک شهید اژه ای و آقای مهدی احمدی بود که روحانی و الان قم هستند.
البته امروز یک مقدار مواضع نسبت به افراد و اسامی که گفته می شود تغییر کرده.
سوال: یعنی مصلحت نیست مجدد آن بیانیه ها چاپ و کتاب بشود؟
جواب: اگر پیدا بشود تکثیرش برای حوزه های تحقیقی خوب است اما نباید مخاطب عام داشته باشد.
سوال: ما وصیت نامه شهدا را که می خوانیم نوشته «ما شما را به پیروی از راه امام خمینی و آقای منتظری دعوت می کنیم»؛ خب اینکه ایرادی ندارد.
جواب: مثلا آخرین بیانیه که شهید اژه ای نوشته و تکثیر و پخش نشده، یک نقد است خطاب به آقای محمود دعایی سرپرست روزنامه اطلاعات که چرا شما به پیمان میدان دادید؟
این متن را من هشت ماه است که پیدا کرده ام و آقا مهدی و آقا جواد هنوز نخوانده اند.
سوال: حاج آقا شما مصلحت اندیشی نکنید سر این قضیه؛ به نظر من این باید یک کتاب ولو در تیراژ پایین شود.
جواب: خود این متن خیلی نکات تیزی داخلش هست. اگر الان به عنوان نکات تحلیلی بخواهیم بخوانیم، می شود از این استفاده کرد اما انتشار آن موضوعیت ندارد.
تدریس اصول عقاید اخوی هایم حاج آقا مهدی و علی اکبر هم نوارهایش هست که گفتیم بچه ها تبدیل به CD کردند. یک مجموعه بیست سی تایی است که سلسله درس های اصول عقاید است که برای سی چهل نفر شاخه دانش آموزی حزب برگزار می شد ولی آن ها را هم وقتی نگاه می کنی قابل انتشار نیست، چون اکبر آقا آن زمان دارد یک نقدی نسبت به آقای ناصر مکارم مطرح می کند.
سوال: یعنی نقدش منصفانه نیست یا برای بافت آن زمان است؟
جواب: در آن فضا درست است، مثلاً می گوید ایشان که انقلابی است چرا آن زمان کمتر فعال بودند، خوب الان مرجع تقلید هستند و به این شکل احساس یک تقابل هایی می شود اما آن موقع این حرف ها در محافل انقلابی خیلی نقدی عادی بود.
سوال: ممکن است سوء استفاده شود.
جواب: البته می شود این قسمت ها را پاک کرد و منتشر کرد و یک نقد عادی متداول آن دوره است. یک بار هم روی یک CD چند سخنرانی منتشر نشده شهید بهشتی را منتشر کردیم و در مسجد سید توزیع کردیم که مردم گوش می دادند و خیلی اثرگذار بود.
سوال: به شهید اژه ای آنقدر اطمینان بود که اجازه می دادند چهل بیانیه را با امضای مسجد علی بنویسد؟
جواب: اصلاً این فکر برای خود ایشان بود که به اسم دفتر تبلیغات مسجد امام علی(ع) منتشر شود.
سوال: شهید اژه ای کتابهایی هم به قلم خودشان داشتند؛ این ها کی چاپ شده؟
مثلا «آرامش در بیکرانگی» مجموعه عقاید و کلاس درس توحیدی است که اکبر آقا برای دانش آموزان کانون جهان اسلام داشتند که از نوار پیاده شده و خودش غلط گیری کرده و بعدا کتاب شده است.
این زمان حیات خود شهید اژه ای چاپ شده اما انتشارات سمپاد (تیزهوشان) تجدید چاپ اش کرده است.
«چه می خواهیم؛ چه هست؟» باز مقاله ای بوده که در نشریه «پگاه» چاپ شده. «فروغ تابناک سیمای زن در فاطمه»، باز یکی دیگر است.
«دومین رمضان» یک کتاب مشترک است که تحلیلی از جنگ اعراب و اسرائیل و بازپس گیری کانال سوئز است. مصر در آن جریان خیلی موتور اسرائیل را گذاشت پایین و چون جنگ خیبر همزمان بود با ماه رمضان، «دومین رمضان» یعنی دومین شکست اسرائیل در جهان اسلام.
باز کتاب های دیگر هست «ایمان از نظر قرآن» و «صبر از دیدگاه قرآن»، «تقوا از دیدگاه قرآن»، یک سری هم مثلا سخنرانی آقای پرورش یا کتاب «صبر» استاد محمدتقی جعفری است که شهید اژه ای ویرایش کرده.
یک کتاب «دیدگاه های روان شناسی» هم دارد که تدریس ایشان در مدرسه احمدیه است. پسر آقای طالقانی سال 60 همزمان با حادثه هفتم تیر در انتشارات انجام تهران آن را چاپ کرد اما بعد از شهادت علی اکبر به بازار آمد. خود پسر آیت الله طالقانی هم فوت کرده است.
یک کتاب دیگر «فقر در اسلام» است که این هم باز برای قبل از انقلاب در پاسخ به مارکسیست ها است که در مورد فقر تحلیل طبقاتی می کردند، و ایشان فقر در اسلام را با موضع خالص اسلامی بحث کرده.
این کتاب که اکبر آقا تدریس می کرد درس روان شناسی را آن را تدوین اش کرد و بعد به عنوان مباحث روان شناسی انتشارات انجام چاپ اش کرد. پسر آقای طالقانی که فوت کردند. آقای طالقانی که رئیس دبیرستان محمد باقر و کوثربودند. بعد از شهادت اخوی به تغبیری آمد به بازار. یعنی حول و حوش شهادت در هفتم تیر در حال تدوین و چاپ بود. دو سه باری هم که ما یکدیگر را دیدیم قبل از فوتش این بنده خدا آقای طالقانی را گفت کتاب را به دست تان برسانم.
یک کتاب هم نقد دیدگاه های حبیب الله پیمان است.
سوال: این جزوات تیراژشان چقدر بوده؟
جواب: این ها خیلی تکثیر شد. مرتب چاپ می شد. آن موقع انتشارات شفق که با نشر قائم کار می کرد گاهی برای خودش هم مستقلاً چاپ می کرد.
سوال: انتشارات شفق با قائم کار می کرد؟
جواب: بله. این انتشارات برای دارالتبلیغ قم بود و پسر آقای شریعتمداری، حسن آقا، مسئولش بود. قبلاً هم با اکبر آقا رفت و آمد داشتند. شفق قدرت توزیع کشوری اش هم خیلی بالا بود (صندوق پستی 55) و خیلی کتاب چاپ می کرد. خودش کتابها را چاپ می کرد و برای انتشارات قائم می فرستاد.
سوال: قائم نماینده شفق بود؟
جواب: نه، همکار بودند. مثلا فرصت در غروب یک بار اصفهان چاپ شده، بعد دوباره رفته قم هم چاپ شده.
سوال: چیزی هست که از فعالیت های مسجد علی (ع) در اوج فعالیت هایش نگفته باشید؟
جواب: کارهای دیگری هم بود، مثلاً آموزش کاراته برای بچه ها گذاشتند. کف حسینیه صبح ها آموزش کاراته بود و پر از آدم. یعنی مثل کف یک پادگان! در خود زیرزمین مسجد هم آموزش کاراته و تکواندو بود.
یک بار خبرگزاری بی بی سی را آورده بودند و فضا را دیده بود، همان وقت گزارش داد که در مساجد اصفهان دارند به بچه ها آموزش رزمی می دهند.
در حکومت نظامی هم باز اینجا پایگاه و پاتوق بود.
ستادهای خیریه هم همیشه بوده که کارهای خیریه ای انجام می گرفت و حتی برای جنگ هم آمبولانس خریداری کرده و می فرستاد. بحث خیریه را حاج آقا کمال مسئول بودند.
سوال: الان چه کار می کند مسجد علی؟
جواب: مسجد الآن فعالیت فرهنگی ندارد؛ در حد همان نماز جماعت است. کار خیریه شان هم خیلی محدود شده است. البته فعلاً بسیج اش در منطقه به عنوان یک پایگاه فعال است، عضوگیری دارد و گشت شب جمعه میدان امام علی هم با این مجموعه هست.
سوال: مردم محله به مسجد علی چطور نگاه می کنند؟
جواب: نسبت به فضای مذهبی مسجد، آن را یک مسجد مذهبی انقلابی می دانند. آن هایی هم که با انقلاب خوب نیستند زیاد به این مسجد نمی آیند و به مساجد اطراف می روند. قدیمی ها هم اینجا را پاتوق می دانند و برایشان قابل احترام است.
چند وقتی هم دستمان به کارهای عمرانی و بازسازی مسجد بند بود. عمده بچه ها دیگر پخش شده اند و خانه هایشان اینجا نیست. آن بچه های اولیه مسجد هم برخی شهید و برخی فوت شده اند.
پایان