گفتگو با علی قاسم زاده
اصفهان مذهبی ترین کلان شهر جهان؛
مراکز فرهنگی اصفهان، در امتداد حزب جمهوری اسلامی
زمان گفتگو: بهمن ماه 1391
مکان: اصفهان- خیابان جهاد، دبیرستان پسرانه صالحین
با اندکی تأمل و مشاهده، همگی موافقت خواهند کرد که اصفهان مذهبیترین کلان شهر جهان میباشد. استاد علی قاسمزاده چینش کلمات در این گزاره را با دقت و هوشمندانه انتخاب نموده و با دقت بر واژهی کلان شهر و با نگاه دینی همگی معترف به این قضیه خواهند بود.
این بدان معنی نیست که وضعیت دینی در این شهر در حد کمال و مطلوب است بلکه برعکس در بسیاری موارد وضعیت نگران کننده و موجب رنج و آزار طبقهی دغدغهمند دینی و قشر انقلابی این شهر است، اما در ابعاد یک کلان شهر، با تمامی صورت مسألهها و جوانب جامعه شناختی که یک کلان شهر میتواند داشته باشد، به هرحال اصفهان مذهبیترین کلان شهر جهان لقب خواهد گرفت.
علت چیست؟ سؤال مهمی است که بررسی تاریخی، فرهنگی و جامعه شناختی توسط کارشناسان امر را میطلبد؛ و شاید این گزارش با معرفی پدیدهای به نام «مراکز فرهنگی شهر اصفهان» کمکی ناچیز به این قضیه کرده باشد.
مشاهده میگردد در ابعاد مختلف و عرصههای گوناگون حیات سیاسی، علمی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی کشور، مردم خطه اصفهان حضوری فعالانه و پرثمر داشتهاند که این قضیه را به دور از تعصب میتوان مورد مطالعه علمی قرار داد و خصیصههایی را در مردم این شهر مورد شناسایی قرار داد.
به همین دلیل به پای صحبت با استاد علی قاسمزاده از فعالین و پیشکسوتان فعالیتهای فرهنگی شهر اصفهان نشستهایم.
***
جلوانی: … وقتی نگاه میکنیم، شهرهای دیگر را هم کم و بیش نگاه کردیم، به این ادعا میرسیم که اصفهان به نظر میرسد که جوّ تشکیلاتی فرهنگی تربیتی خوبی دارد که حتی وقتی این الگو را ما رفتیم جاهای مختلف ارائه دادیم و گفتیم چنین چیزی هست، خیلی استقبال کردند و گفتند خُب مدلی که دارند را برای ما بیاورید. خلاصه ما با این ادعا آمدیم اینجا که ما کار مطالعاتی بر روی کل این مجموعههای فرهنگی سطح اصفهان انجام دهیم؛ اگر که خوب شد به شهرهای دیگر نیز صادر کنیم حتی احتمال این هست که به این نتیجه برسیم که نه؛ مدل اصفهان به درد نمیخورد. شاید به این نتیجه هم برسیم. بر این اساس خدمت شما رسیدیم از این حیث که شما اشراف دارید بر مجموعههای فرهنگی و فضای تشکیلاتی شهر اصفهان. این مجموعهها همگی به نوعی تربیت محورند و کار تربیتی میکنند در عین حالی که تشکیلاتی هم هستند. به طور نمونه مراکز فرهنگی شهید مدرس، بهشتی، اژهای، قدس از این دست هستند. با توجه به این نکات، شما صحبتتان را بفرمائید.
قاسم زاده: بسم الله الرحمن الرحیم. سعی میکنم خلاصه بگویم اگر جائی نیاز به تبیین بیشتر داشت بگوئید تا تبیین کنم. شروع شکل گیری این مراکز از سال 64 بود. در آن دوران 2 اتفاق کمک کرد که این جریان و مجموعهها شکل بگیرد. اتفاق اول انحلال انجمنهای اسلامی در اصفهان بود، باند مهدی هاشمی در آموزش و پرورش نفوذ کرد و اتحادیه انجمنهای اسلامی را از دست بچههای مذهبی و انقلابی گرفت و همه انجمنهایی که در اصفهان بودند و با آنها همراه نبودند را منحل کرد.
انجمنهای اسلامی تشکلهای خودجوشی بودند که از دل مدارس در بطن انقلاب متولد شدند و خوب تأثیر گذار هم بودند. در مدارس در حد فاصل بهمن 57 تا سال 60 مدارس ما پایگاه رقابتهای سیاسی بین نیروهای معتقد به انقلاب و گروههای چپ، منافقین و ملی گراها بود، بخش مدافع انقلاب، انجمنهای اسلامی بودند. این اتفاق اول بود که خوب بعد از شروع زمزمه انحلال این انجمنها، بچهها به فکر افتادند که یک ظرفیتهای جدیدی را ایجاد کنند که جایگزین انجمنها شوند. اتفاق دوم تعطیلی حزب بود. این انجمنها یکی از نقاط تمرکز و تجمعشان حزب جمهوری اسلامی بود؛ علیرغم پراکنده بودنشان در مدارس مختلف و دبیرستانهای شهر، آنجایی که عصرها دور هم جمع میشدند و برای کارهای مدرسه شان برنامه ریزی میکردند، دفتر شاخه دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی بود وقتی حزب در سال 66 تعطیل شد اون پاتوق عملا از هم پاشید. پاتوق قبلی هم که دفتر انجمنهای اسلامی بود و به آن سرنوشت که اشاره شد مبتلا شد.
جلوانی: گفتید توسط چه کسی این پاتوق منحل شد؟
قاسم زاده: طیف مهدی هاشمی به آموزش و پرورش آمدند و انجمنهایی که با آنها همراه نبودند، که اکثریت انجمنهای اسلامی مدارس هم بودند را منحل کردند. یک دفتری هم آنها داشتند در آموزش و پرورش به نام دفتر انجمنهای اسلامی که ابتدائا آسایشگاه شهید مطهری بود، بعد که آسایشگاه به بنیاد جانبازان داده شد، منتقل شد به جایی که الآن خانه هنرمندان است، یک باغی بود دورش محصور بود و دیوار داشت، اینجا شد دفتر انجمنهای اسلامی دانش آموزان اصفهان که آن را هم طیف مهدی هاشمی آمدند و از دست بچههای مذهبی گرفتند، در واقع آنها را بیرون کردند، حزب هم تعطیل شد. این چند تا اتفاق در آن عرصه باعث شد که یک انبوهی از بچههای با انگیزه و مجرب در کارهای فرهنگی که در برهه پیروزی انقلاب و بحرانهای پس از آن ساخته شده بودند، رها و آزاد شوند. در این موقع بود که زمزمه راه اندازی یک حرکت جایگزین بین برخی از بچهها و فعالین فرهنگی آن زمان مطرح شد. یک حلقهای تشکیل شد متشکل از برخی از بچههای شاخه دانش آموزی و دفتر انجمنهای اسلامی، از آن جمع تعدادی در طول دفاع مقدس یا بعد از آن به فیض شهادت نائل شدند. عزیزانی چون شهید خالقی، شهید مطیع، شهید حریرچیان برخی هم که از آن قافله جا ماندهاند اکنون در سنگرهای مختلف انقلاب مشغول خدمت هستند. عزیزانی چون سید جواد مغیث، جواد پورحسینی، حمید نادرالاصلی، علی گلبازخانیان، امیر منصور زمانی، حسین پیشگو و مهدی احمدی فر، علی ربانی، اینها بچههایی هستند که ماندهاند. اینها یک حلقهای را تشکیل دادند که یادم هست اولین جلسات آن در منزل آقای مغیث یا خالقی تشکیل میشد. خیلی بحث شد که حالا که انجمن اسلامی ها دارد منحل می شود، حزب هم دارد کرکره را پایین میکشد چه کار کنیم؟ از دل آن جلسات 2 ایده بیرون آمد:
اول، هیأتهای دانش آموزی، که اولین آن را شهید خالقی با عنوان “محبان الحسین” شکل داد، هیأت محبان الحسین در واقع همان بچههای انجمن اسلامی هنرستان ابوذر بودند.
جلسات هیأت از همان ابتدا در منزل آقای خلیل الرحمان، که یکی از بچه های آن موقع انجمن اسلامی ابوذر بود، تشکیل میشد، هنوز هم در ایام محرم جلسات آنها با همان عنوان محبان الحسین برقرار است. آقای سید ابوالحسن مهدوی از طریق این جلسه به شهر معرفی شدند. آن موقع ایشان طلبهای فاضل اما غیر معروف در بین جوانان شهر بودند. از طریق جلسه هیأت محبان ایشان تدریجا به شهر معرفی شدند. تاریخچه جزئیتر و دقیقتر محبان را میتوانید از آقای مهرداد حریرچیان، آقای سید جواد مغیث، آقای امیر برهانی و آقای خلیل الرمان جویا شوید. این در واقع اولین حرکت دانش آموزی خارج از سیستم دولتی و رسمی بود. از آموزش و پرورش بیرون آمده بودیم، حزب هم تعطیل شده بود و این اولین جمعی بود که تشکیل می شد. تا مدتی هیأت محبان پاتوق اصلی بچههای شهر بود. در تأسیس آن هیأت، فضای جبهه و جنگ هم خیلی مؤثر بود. حسین خالقی که ایده تشکیل هیأت را داد، خود از رزمندگان گردان “یا زهرا” بود. یادم هست که حسین در یکی از جلسات که اتفاقا در منزل خودشان هم تشکیل شده بود، گفت بیایید هیأت دانش آموزی در شهر اصفهان راه اندازی کنیم. این ایده حسین تصویب شد و قرار شد که این کار انجام شود. از لحاظ تاریخی اگر بخواهیم تحلیل کنیم، تشکیل هیأت محبان در واقع یک نقطه عطف در فعالیتهای فرهنگی شهر و چه بسا کشور محسوب می شود. اولین هیأت دانش آموزی کشور.
در ادامه به این نتیجه رسیدیم که هیأت علیرغم همه قداست، اهمیت و تأثیرش پاسخگوی همه نیازهای نسل نوجوان و جوان ما نیست. نیازهای جوان خیلی متنوعتر از این بود. نیازهای علمی، تفریحی، اجتماعی، نیاز به فعالیتهای ورزشی، هنری، خوب خیلی از اینها در قالب هیأت قابل تأمین نبود. نمیشد در هیأت جلسه هنری گذاشت، خیلی نمیچسبید. یک مقدار شأنیتها با هم خلط میشد. لذا آن موقع بچهها نشستند و بر روی یک مدل جدید و مکمل فکر کردند. که خروجی آن شد مرکز، مرکز فرهنگی. در آن مرکز فرهنگی ساختار تعریف شد، واحدهای مختلف طراحی شد که این طراحیها همگی مبتنی بود بر مطالعات و تحلیلهای روانشناختی بر روی مخاطب که جوان و نوجوان بود.
اولین مرکز فرهنگی که تشکیل شد، مرکز تربیتی غدیر بود. این مرکز در خیابان رباط و به همت و با محوریت بچههای انجمن اسلامی منحل شدهی دبیرستان امام حسین(ع) شکل گرفت. بچههایی چون حسین صنعتگر، حسین سلیمانی، حسن قیصریان، فرهاد مصری پور و عزیزان شهیدی چون اکبر فولادگر و حسن شهبازی. این مرکز چند سالی خوب فعال بود ولی تدریجا به علت پارهای از مشکلات از جمله نداشتن محل مناسب فعالیتش رو به افول رفت. بعد از آن و البته در ابعادی گستردهتر مرکز فرهنگی شهید مدرس شکل گرفت. در همین محل فعلی آن در خیابان مقداد و در جنب مسجد سجاد. سال 66 بود که این مرکز تشکیل شد و دیگر به دنبال آن مراکز بعدی مثل شهید بهشتی، 15 خرداد و عترت تدریجا شکل گرفت. در ابتدا ما در مراکز فقط شاخه دانش آموزی داشتیم، بعد این دانش آموزان که فارغ التحصیل شدند، کم کم شاخه دانشجویی را شکل دادند، بعد از شاخه دانشجویی شاخه متأهلین شکل گرفت و به همین ترتیب ابعاد آن باز شد طوری که الآن اکثر مراکز ما شاخه دانش آموزی، دانشجویی و خانواده دارند.
جلوانی: به عنوان یک مطالعه موردی، مرکز مدرس، که از قدیمیترین هم گفتید هست، چه ساختاری برای آن تعریف کردید، چه شد که الآن مرکز مدرس مدرسه تأسیس میکند، انتشارات میزند. اگر اینها را هم بفرمائید، ممنون میشویم.
قاسم زاده: من میتوانم بگویم که ما چکیده تجربیات شهر را در مرکز مدرس جمع کردیم، یعنی بهترینهای مدارس سطح شهر آمدند در مدرس دور هم جمع شدند.
جلوانی: من یک سؤال برایم پیش آمده که آیا به صورت یک خرد جمعی دور هم نشستهاند و مجموعههای شهر اصفهان را شکل دادند یا یک واکنش ناخودآگاه بوده که تشکیل شدند. منظور آن است که یه عده از جبهه برگشتند به دنبال یک پاتوقی بودند، گفتند چه کنیم؟ دور هم جمع شدند و مرکز فرهنگی تأسیس کردند.
قاسم زاده: اتفاقا در بطن و متن جنگ این مراکز شکل گرفتند، سال64 هیأت محبان که تأسیس شد در بطن جنگ بود.
جلوانی: پس یک عقل جمعی در کار بوده است؟
قاسم زاده: بله، دقیقا تفکر پشت آن بود، ساعتها فکر و تحلیل بود، دستورجلسههای آن روز را ما هنوز داریم. بحثهایی که آقای مطیع و دیگران مطرح میکردند. اینها هنوز دستور جلساتش موجود است. اصل مدل را خود بچهها طراحی کردند، 7-8 نفری بودند از کسانی که نام بردم، و قالب طراحی شد. قالبی که متأثر از یک نگاه مخاطب شناسانه بود مخاطبی که ما میخواستیم او را جذب کنیم، بر اساس آن این ساختار طراحی شد، بعد هم عملا تبدیل شد به یک الگو. در آن ساختار چند نکته مورد تاکید بود. یکی اینکه مراکز حتما در جنب یا نزدیک یک مسجد شکل بگیرد. دیگر اینکه هر مرکز در رأس هرم خود حتما حداقل از یک روحانی عالم، متقی، جوان شناس و انقلابی بهره مند باشد، و نکته سوم هم این بود که پس از اعلام موجودیت و شروع کار همه چیز شفاف و روشن باشد. اصطلاحا میگفتیم نظام و سیستم باید شیشهای باشد.
هاشمیان: تأکید روی این نکات برای چه بود؟
قاسم زاده: این تأکیدات مبتنی بود بر یک نگاه آسیب شناسانه، وقتی در کارهای فرهنگی پای کارهای فکری و عقیدتی آن هم با نسل نوجوان و جوان پیش میآید، کار خیلی سخت، حساس، آسیب پذیر و در نهایت آسیب زا میشود. گروههایی مثل فرقان و مجاهدین خلق دقیقا از همین ناحیه آسیب پذیر و آسیب زا شدند.
یکی از حضار: ابتدا تشکیلاتتون مخفی بود؟
قاسم زاده: تا قبل از بروز و ظهور مخفی بود. همهی جلسات منزل دوستان تشکیل میشد و هیچ بروز و ظهوری هم نداشت. به دلیل فضای سنگین سیاسی آن دوره چارهای غیر از این نداشتیم. البته همان موقع بزرگانی چون استاد پرورش، اخوان اژهای و حاج آقا سالک، در جریان فعالیت بچهها و روند کار بودند. بچهها مرتب با آنها مشورت میکردند.
یکی از حضار: مدرس چه زمانی و چگونه اعلام موجودیت کرد؟
قاسم زاده: پس از طی مقدماتی که اشاره شد، مدرس با یک هیأت امنای قَدَر که در رأس آن عالم وارسته حضرت آیه الله سید اسماعیل هاشمی قرار داشتند و در محلی در جنب مسجد ایشان اعلام موجودیت کرد. همان ابتدای کار هم پیگیری کرد و مجوز فعالیت خود را از وزارت ارشاد در تهران گرفت. یادم هست پس از بروز هم ارشاد و هم فرمانداری ما را خواستند که این چیه؟ ما هم گفتیم مجوز داریم این هم مجوز. آن زمان تمام این نهادهای شهر دست یک جریان خاص سیاسی بود. جریانی که بعد از دستگیری و اعدام مهدی هاشمی رو به ضعف و افول رفت.
به این ترتیب اولین مرکز شکل گرفت. با یک هیأت امنای قوی و موجه و یک بدنه برنامهریز و اجرایی مجرب که همه در واقع از بهترینهای شهر بودند. رئوس انجمنهای اسلامی منحل شده همه آمدند در مدرس. تقریبا نخبگان آن انجمنها اینجا شدند بدنه تشکیلاتی- اجرائی مدرس، بچههایی چون سید جواد مغیث، جواد پورحسینی، علی گلبازخانیان، احمدرضا مصور، نعمت الله دهقان، امیر منصور زمانی، علی رضا حسینی، رضا حکیم فعال، سید محمود فقیهی، محمد تنباکویی، محمد خیام نکویی، و احمد تایید و تعداد دیگری که ممکن است از ذهن من رفته باشد. بعد از اینکه مرکز به همت جمعی دوستان تا حد زیادی تثبیت شد، با همت همین دوستان تدریجا مراکز دیگر یکی یکی شکل گرفت و راه اندازی شد. مرکز شهید بهشتی را آقایان نادرالاصلی، گلبازخانیان و سایر دوستان انجمن اسلامی دبیرستان صائب راه اندازی کردند، مرکز پانزده خرداد را شهید حریرچیان، سید علی امیریان و سایر دوستان انجمن اسلامی دبیرستان هراتی تأسیس کردند. مرکز عترت را علی ربانی، علی کریمی، امیر بانکی و سایر دوستان انجمنهای اسلامی دبیرستان های مفتح و ادب را شکل دادند. و به این ترتیب تکثیر و توسعه مراکز شروع شد.
جلوانی: الآن شما آمار دارید که در اصفهان چند مجموعه فرهنگی فعال هستند؟ ببینید ما الآن میخواهیم بر روی مدل اصفهان کار بکنیم و آیا شما اعتقاد دارید اصفهان دارای یک مدل خاصی است؟
قاسم زاده: حدود 650. ببینید اصفهان هم اینطور نیست که همه مراکز یک روال داشته باشند. حدود 20 تا 25 تا از آنها هستند که ما میتوانیم تفکیک کنیم که اینها یک روال و سبک دارند و از یک جهت قابل تمایز هستند با بقیه. حالا از این جهت چیزهایی که میتوان برای اینها وجه تمایز گذاشت یکی اینکه کار آنها مستمر هست.
جلوانی: میخواهیم به یک سری شاخص برسیم که اگر خواستیم در اصفهان نام ببریم بگوئیم آنجا صاحب سبک است.
قاسم زاده: ببینید یکی اینکه کار آنها پیوسته و مستمر است، فصلی نیست. بعضی مراکز را ما داریم که فقط تابستانها و اوقات فراغت دوره فعالیت آنهاست و بعد به شدت فیتیله آنها پائین کشیده میشود؛ ویژگی دوم این هست که ساختار دارند. دقیقا هیأت امنا، هیأت مدیره، ساختار تشکیلاتی دارند. سومین ویژگی این است که کار تربیتی میکنند، عضوگیری میکنند و این عضو را سازماندهی میکنند و در یک فرآیند حداقل 4 ساله با این عضو کار میکنند تا به یک نقطهای از رشد برسد. این تقریبا وجه امتیاز این بیست و پنج شش مرکزی هست که کار آنها متمایز و متفاوت از بقیه است.
هاشمیان: اگر بخواهیم بعد تربیتی را بیشتر روی آن صحبت کنیم و شاخصهایی که باید تعریف شود و چرا 4 سال؟ میخواهیم وارد بحث آسیب شناسی آن هم بشویم که آیا بعد از 4 سال باز هم باید فرآیند تربیتی باشد؟ و یا تفاوت میان مراکز. تفاوت مرکز بهشتی با مدرس یا 15 خرداد و…
قاسم زاده: ببینید فکر میکنم 3-4 تا از مجموعهها کارشان دقیقا عین هم است. فتوکپی برابر اصل است. اینجا (مدرس) و شهید بهشتی شما زیاد تفاوتی در رویه آنها نمیبینید، هم به خاطر تولد آنها که در یک فرآیند بوده و هم به خاطر قرابت محلی که ما با هم داریم، یا 15 خرداد باز به همین ترتیب. عترت به همین شکل، مفتح دقیقا به همین شکل. روال کار این مجموعهها به این شکل است که سالی 30 تا 40 نیرو در سال جذب میشوند که آن هم خود طی یک فرآیند است از سوم راهنمایی که بچهها میخواهند وارد دبیرستان شوند، عضوگیری میشود. که عضوگیری هم گفتم یک فرآیند دارد. افراد وارد یک حوضچهای میشوند، حدود 3 ماه با اینها کار میکنند و از بین آنها 40 نفر را انتخاب میکنند و آن 40 نفر در 3 یا 4 گروه سازماندهی میشوند، بستگی به تعداد آنها دارد و هر گروه یک رابط دارد که این رابط متکفل تربیت حدود 12 نفر اعضا گروه خودش هست، طبق یک نظام تربیتی که مرکز به او ارائه و آموزش میدهد. این رابطین اغلب انتخاب میشوند، آموزش میبینند و برای خودشان ساختار دارند، منشور و نظامنامه دارند و مأموریت این رابط این است که نیرو را از اول دبیرستان تا چهارم دبیرستان به یک سطحی از رشد در ابعاد مختلف، بعد اخلاقی، دینی، علمی، اجتماعی برساند. کار آنها در واقع ایجاد فضا و زمینه جهت تسهیل رشد بچههاست. شرایط را طوری ایجاد میکنند که آنهایی که استعداد اجتماعی خوبی دارند زمینه بروز و ظهور پیدا کنند، استعداد علمی دارند، استعداد هنری دارند، اینها بتوانند خودشان را بروز و ظهور دهند. صبغه غالب هم خوب صبغه دینی هست. هنر، هنر دینی. رشد اجتماعی مبتنی بر آموزه های دینی.
هاشمیان: شما شخص شهید بهشتی را کجای این جریان میبینید. به عبارت دیگر در شهر اصفهان این اتفاق میافتد ولی در شهرهای دیگر ما شاهد این نیستیم. آیا شخصیت خود شهید بهشتی بوده، آیا در شهر اصفهان یک فضای متفاوتی از شهرهای دیگر وجود دارد؟
قاسم زاده: خوب اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم، نقطه اصلی این قالب و ادبیات در کار فرهنگی به قبل از انقلاب بر میگردد. در اصفهان قبل از انقلاب این سبک، سبک رایجی بوده است. یک حلقهای که متصل به شهید بهشتی میشده تقریباً به صورت سیستماتیک و سازماندهی شده در اصفهان به صورت خوشهای مأموریت داشتند که در مساجد حلقههای دینی تشکیل دهند. آدمهای شاخص آن هم اگر بخواهیم نام ببریم، شهید علی اکبر اژهای که پاتوق ایشان مسجد امام علی (ع) بود. خیلی از بچههای انقلاب محصول مسجد علی هستند، اگر بخواهید خاطرات قبل از انقلاب آنجا را ثبت وضبط کنید می توانید بروید سراغ حاج آقا مهدی اژهای یا حاج آقا محمد اژهای.
جلوانی: من تا حالا نشنیده بودم که شهید بهشتی قبل از انقلاب دقیقا یک چنین سیستمی را داشتند؟
قاسم زاده: بله دقیقا این طور بود. آقای پرورش در مسجد آیت الله خادمی و در انجمن مددکاری امام زمان آن حلقهها را تشکیل دادند. اشخاصی چون احمدآقای زمانی و احمد آقای کاویانی در ارتباط با فعالیتهای فرهنگی قبل از انقلاب حاج آقا پرورش احتمالاً حرفهای شنیدنی زیادی داشته باشند.
جلوانی: رابطه خود شهید بهشتی با این افراد چگونه تعریف میشد؟ شهید بهشتی کجای این معادله قرار داشتند؟
قاسم زاده: شهید بهشتی بودند که سرحلقهها را گزینش میکردند. ببینید شهید بهشتی اصلاً یک اخلاق عجیب و غریبی داشت. من خودم یک خاطرهای از ایشان دارم که بعد از این خاطره فهمیدیم که این یک خصلت هست که ایشان دارند. بعد از انقلاب حزب اصفهان یک برنامه داشت. شهید بهشتی آمده بودند اصفهان؛ همراه ایشان 3-4 نفر بودند که ازجمله آنها یک فرد خوشتیپی بود که سرتاپا سفید پوشیده بود. با یک ریش پروفسوری و خیلی منظم و مرتب . این تیپ در سال 58 برای حزب اللهیها یک تیپ نامأنوس محسوب میشد. برای ما که یک مقداری تند و تیز بودیم، آن زمان من دانش آموز بودم، سؤال بود که این کیه همراه آقای بهشتی اومده؟ رفتیم از خود شهید بهشتی پرسیدیم، گفتیم حاج آقا ایشان کی هستند؟ ایشان تیپشان به بچههای انقلابی نمیخورد. شهید بهشتی با لبخند و با آن طمأنینه همیشگی خود گفتند ایشان آقای مهندس عباسپور هستند. آدم فوق العادهای است و از سرمایههای آینده نظام است. همین عباسپور بعدا در کابینه شهید رجایی شد وزیر نیرو و بعد جزء شهدای هفتم تیر قرار گرفت. بعد از دوستانی که از قبل از انقلاب با شهید بهشتی در ارتباط بودند شنیدم که ایشان هر کجا نیروی مستعدی میدیدهاند، در دفترشان مشخصات او را یادداشت میکردند. و با او مستقیم یا غیر مستقیم یعنی از طریق رابطین خود ارتباط برقرار میکردند. از قدیم شیوه ایشان این بوده است. در اصفهان ایشان یک عده را جدا کرده بودند. و با همه اینها ارتباط فردی هم داشتند. شما الآن سراغ هرکدام بروید ادعا دارند. بروید با آقای صلواتی صحبت کنید ایشان میگوید من رابط اصفهان بودم. با آقای سالک صحبت میکنید میگویند رابط اصفهان من بودم. با اخویهای شهیداژهای صحبت میکنید میگویند شهید بهشتی بیشتر کارهای خودشان را با علی اکبر هماهنگ میکردند. آقای بهشتی اینها را حمایت میکردند حتی حمایتهای مالی. البته ناگفته نماند ارتباط این اشخاص با شهید بهشتی همه از یک جنس و در یک سطح نبود، برخی فقط ارتباط فرهنگی داشتند، برخی دیگر ارتباط سیاسی و مبارزاتی داشتند.
پس این مدل جلسات خوشهای از قبل از انقلاب در اصفهان وجود داشت. مثلا خود من دانش آموز دوم دبیرستان بودم که با یکی از این جلسات آشنا شدم و در آن شرکت کردم. جلسهای که یکی از شاگردان آقای پرورش، یعنی احمد آقای کاویانی در مسجد الیادران در خیابان کهندژ برگزار میکرد. ما 4 تا دانش آموز بودیم در دبیرستان هراتی، آقای کاویانی به واسطهای ما را شناسایی و به جلسه دعوت کردند. بعد از 5- 6 ماه ما فهمیدیم که ایشان با آقای پرورش ارتباط دارند.
هاشمیان: خود شهید بهشتی با سرحلقه رابطه داشتند بعد آنها خودشان خوشهای عمل میکردند؟
قاسم زاده: بله. هر کدام از این بزرگان خودشان شاگردان خاصی داشتند، که هر یک از آنها خودش یک سرحلقه بود. بعضی از اینها را ما اصلا نمیشناختیم. مثلا کتاب “مهتاب خیّن” که سردار همدانی نوشته، سیر زندگی شهید شهبازی است. شهید شهبازی یکی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس بوده است. جانشین شهید همت در لشکر محمد رسول الله، بنیانگذار سپاه همدان؛ کاری نداریم، میگوید وقتی شهید بروجردی آمد سپاه همدان شهید شهبازی را معرفی کند، از امتیازات ایشان گفت که جزء حلقههای آقای پرورش بودهاند.
هاشمیان: روش تربیتی که قبل از انقلاب داشتند به چه شکلی بود؟
قاسم زاده: بیشتر مبتنی بر ارتباط بود. آموزش اینطور به شما بگویم که 10 تا 20 درصد کار بود، 80 تا 90 درصد ارتباط بود. یعنی اگر مثلا 12 دانش آموز یا دانشجو در حلقهای بودند، هفتهای یک جلسه کار درسی و آموزشی میکردند، ولی در کنار آن مرتب کوه میرفتند، مسافرت میرفتند، پیک نیک میرفتند خلاصه بیشتر در تعامل بود که تأثیر روی افراد میگذاشتند. دقیقا خود ما که آن موقع دانش آموز بودیم و در حلقه آقای کاویانی قرار گرفتیم، هفتهای یک جلسه داشتیم که ایشان برای ما تفسیر قرآن و اصول عقاید میگفتند و کنارش مرتب کوه میرفتیم، مسافرتهای طولانی میرفتیم و بیشتر تأثیرگذاریها در همین تعاملات بود. در حال حاضر هم در این مراکز دقیقا همین رویه ادامه دارد، مثلا در مدرس عصرهای پنج شنبه یک جلسه دارند یک جلسه عقیدتی که بر اساس طرح درسی کار میکنند، اما کنار آن خیلی ارتباطات با هم دارند، با هم کوه میروند، سینما میروند، خانه هم میروند، روضه میروند، اردو میروند. لذا میبینید بعد از 4 سال همراهی تدریجاً نوع نگاه آن فرد به زندگی، بر اساس مبانی اعتقادی، تغییر کرده و به یک سبک زندگی تقریباً دینی دست پیدا کرده است.
هاشمیان: شهید بهشتی بعد از انقلاب هم رابطه داشتند یا فقط قبل از انقلاب بود؟
قاسم زاده: بعد از انقلاب شهید بهشتی همه تجارب خودشان را آوردند درون حزب و دقیقاً همان رابطین قبل از انقلاب ایشان آمدند و حزب اصفهان را تشکیل دادند. شهید اژهای، آقای پرورش، اینها آمدند حزب اصفهان را فعال کردند و در حزب اصفهان مهمترین شاخه شد شاخه دانش آموزی که محمدآقا اژهای مسئول آن بودند، در شاخه تدریجاً هستهها و حوزههای دانش آموزی شکل گرفت.
جلوانی: خب ما حالا میخواهیم به یک مدل برسیم. نقاط افتراق را گفتید که یکی فصلی بودن بعضی مجموعهها بود. دیگر شاخصها چگونه اثر میگذارند؟
قاسم زاده: دیگری ساختار داشتن آنهاست، همگی تقریبا ساختار شبیه به هم دارند.
یکی از حضار: شما مجمع فرهنگی شهید اژهای را جزء چند مجموعه بزرگ شهر میدانید؟
قاسم زاده: اژهای از لحاظ سبک کار مثل همین مراکز است. هرچند محدوده فعالیتش خاص است. الآن هم در جبهه فرهنگی که در اصفهان تشکیل شده، اژهای هم جزء آنهاست. البته اژهای بروز و ظهور شهری ندارد، اما دقیقا به همان علتهایی که گفتم کارش پیوسته است، هیچ وقت انقطاع در کارش ایجاد نشده است، ساختار و اساسنامه و تشکیلات دارد یعنی کاملا ساختار و سیستم دارد، شورای نظارت و شورای مرکزی دارد، عضو میگیرد. کاملا زنده و پویاست. حتی از بعضی مراکز فعلی فعالتر است.
هاشمیان: شما وجه تمایز بعضی مجموعههای شبیه هم مثل بهشتی و مدرس را در چه میبینید؟
قاسم زاده: اینها یک فصل مشترک دارند که همان بعد تربیتی آنهاست، منتهی هر کدام یک جلوه خاص هم دارند، یک ویژگی خاص هم دارند، مثلا عاشورائیان در کارهای بزرگ شهری خیلی سرمایه گذاری کردهاند. بروز موفقی هم داشتهاند، یا دارالولایه در شعر آئینی خوب کار کردهاند. اما به لحاظ تمایز، مدرس در بعد انتشارات و تأسیس مدرسه از سایرین موفقتر بوده است. اینها هر کدام غیر از کار تربیتی و جذب عضوی که دارند، در یک بعدی هم توانستهاند شاخص شوند.
هاشمیان: همان بعد تربیتی که شما میگوئید، اگر بخواهیم وارد شویم، الآن شما میگوئید دانش آموز جامعه هدف است. بعد از اینکه از دبیرستان رفت و فرد از دبیرستان دور شد و به نوعی بعد از اینکه دوران دبیرستان آنها تمام شد افراد به نوعی دور هم هستند و کاری از پیش نمیبرند و کار تربیتی و آموزشی نمیشود و فقط کسانی که سرحلقه هستند فعالاند و حتی بعضی از افراد حلقهها بعدا میزنند جاده خاکی و کار تربیتی که قبلا انجام میشد الآن دیگر انجام نمیشود. یا حتی قبل از دوره دبیرستان، دوره راهنمایی یا ابتدایی خیلیها اعتقاد دارند که کار تربیتی باید از دوره دبستان شروع شود.
قاسم زاده: ما بحثهای مفصلی همان سالهای اول داشتیم که خوب ما نقطه پایانمان کجا باشد؟ یعنی کجا اگر فرد را از قطار پیاده کنیم خیالمان راحت است که به مقصد رسیده است. بحثهای متفاوتی شد. بعضیها میگفتند پایان دانش آموزی باشد، بعضیها میگفتند پایان دانشجویی، بعضیها میگفتند بعد از ازدواج، نهایتا ما به این تعریف رسیدیم «وقتی فرد قدرت پرواز پیدا کرد»؛ یعنی ممکنه یک نفر سال چهارم دبیرستان به نقطه اوج رشد برسد، قدرت پرواز پیدا کند باید او را رها کرد که برود. ممکن است برود در محل خودشان، در مدرسه یا دانشگاه درگیر فعالیتهای فرهنگی شود. ما نباید یک الزام تشکیلاتی ایجاد کنیم که حتما باید ارتباط را حفظ کند. یک نفر دیگر نه؛ ممکن است در دوران دانشجویی خودش هم نیاز به ارتباط داشته باشد، یکی ممکن است حتی بعد از ازدواج هم علاقه مند به ارتباط باشد. ما آنقدری که چارچوب تشکیلاتی بگوید همان را عمل میکنیم که فعلا تاکید بر ارتباط منظم و سیستماتیک تا پایان دانش آموزی است. در مرکز مدرس که این طوری است. بعد از دوران دانش آموزی خیلی ساختار و قید و بند برای دانشجویان نگذاشته اند. به نوعی هم اراده قوی و هم اعتقادی پشت کار نبوده است، چون که معتقدیم بچهها محصور میشوند. طبیعت دانشجویی هم به نوعی است که نمیشود مثل دوره دانش آموزی با آن رفتار کرد. دانش آموز بیشتر روابطش عاطفی است تا منطقی. دانشجو اینطور نیست. دانشجو بیشتر روابطش منطقی است تا عاطفی. رابط دانش آموزی زمینه اصلی کار او ارتباط عاطفی است، اما دانشجویی اینطور جواب نمیدهد. آنجا باید دنبال یک رابطه منطقی بود. علاوه بر این بچههایی که به دانشگاه میروند، عملا تجمع و تمرکزشان به هم می خورد. یکی اصفهان است، یکی تبریز، یکی تهران. دیگر امکان این که هر هفته منظم جمع شوند، جلسه داشته باشند، حلقه داشته باشند فراهم نیست. اما در صورت نیاز گاهی فراخوان میدهند و دور هم جمع میشوند، اما ارتباط تشکیلاتی، حداقل ما در مدرس نداریم که بگوئیم هفتگی جلسه دارند، حلقه دارند. در این دوره سنی فرد دلش میخواهد جایی منشأ اثر باشد. یک درصدی که در خود مدرس مشغول به کار میشوند، اینها میمانند. الآن خود مدرس 40 تا 50 نفر دارد که اکثرا از کادر هستند که اکثرشان هم در واقع اعضای شاخه دانشجویی هستند. یک بخشی هم میروند دانشگاهها، داخل تشکلهای دانشجویی و آنجا نیروی تأثیرگذار میشوند. یعنی دانشجو دلش میخواهد مولد و مؤثر باشد، دیگر دلش نمیخواهد فقط گیرنده باشد، اگر نتوانیم او را فعال کنیم و از انرژی و فکر و تدبیر او استفاده نکنیم، احساس میکند انرژی او هدر میرود.
جلوانی: شما عقلای شهر هستید. شما شناخته شده هستید و خیلیها شما را قبول دارند. مثلا اگر ما جبهه فرهنگی شهر اصفهان را راه انداختیم، آیا نباید فکر کنیم و اینگونه رتبه بندی کنیم که اول مرکز فرهنگی، بعد تشکل دانشجویی، بعد تشکل سیاسی…؟
قاسم زاده: ببینید ما سعی کردیم که تا بشود مراکز فرهنگی را وارد عرصه سیاسی به معنی حزب و گروه و جناح سیاسی نکنیم. کلیت نظام چرا، مراکز یکی از قطبهای تربیت نیرو برای نظام است. آنجا که اصل نظام تهدید میشده، مثل فتنه و امثالهم مراکز در صحنه بودهاند، اما هیچ وقت مراکز درگیر کارهای سیاسی نشدهاند، چرا که این یک نقطه آسیب است. همیشه در آسیب شناسی تأکید بر این بوده که مراکز درگیر کارهای سیاسی نشوند. من ممکن است اینجا در مدرس فعال باشم، ولی وقتی به کانون میروم، دیگر قاسم زاده مدرس نیستم. آنجا دیگر به اصطلاح من کانونی هستم. اینها مرزشان از هم تفکیک شده است. میخواهم بگویم مرکز درگیر فعالیتهای سیاسی نمیشود ولی یک فرد مرکزی میتواند بر اساس تحلیل و تشخیص فردی خود با یک گروه یا تشکل سیاسی همکاری داشته باشد.
جلوانی: خوب این یک خوبی دارد و یک بدی. خوبی این است که مجموعههای اصفهان اصالت خودشان را حفظ کردند دیگر. ممکن است شما بروید شهرهای دیگر مثل مشهد، آنجا یک مجموعههایی هست ولی ممکن است وابستگی به آستان قدس داشته باشد، اما اصفهان اصالت خودش را حفظ کرده است، ولی از آن طرف این اتهام وارد میشود که شما بچهها را استرلیزه بار میآورید طوری که هیچ برخورد سیاسی ندارد.
یکی از حضار: یک مقداری حساسیت خود خانوادهها هم هست. شاید راضی نباشند فرزندشان از آن دوره وارد مسایل سیاسی شود.
قاسم زاده: بله دقیقا همینطور است. کارهای سیاسی همیشه تلفات دارد. همیشه جبهه حق و باطل که نیست، اغلب رقابت صالح و اصلح است، خیلی وقتها کشیدن این بحثها به دانش آموزی که در اوج احساسات است و اصلاً در سن رأی هم نیست به نظر من ظلم به دانش آموز است.
هاشمیان: حالا آقای قاسم زاده، این حلقه واسط که گفتید، ما میگوئیم بچهها 4 سال کار فرهنگی بر روی آنها صورت میگیرد و میرسد به آن حلقه مفقوده که شما میگوئید. مثلاً ما الآن نیاز داریم در نظام به آدمی که فیلمساز شود، نشریه تولید کند، به آدمی که وارد عرصه مهندسی و صنعت شود، بعد باید یک حلقهای باشد که در فضای انقلابی وقتی بچهها میخواهند فیلمساز شوند، در یک فضایی قرار میگیرد و در آن فضا حل میشود. مثلاً در اصفهان نیرو ساخته میشود، آماده میشود، یا اینکه تلف میشود و یا در یک ادارهای حل میشود. شما همه کاری میکنید و فرد را میآورید میگذاری در نقطه عطفی که باید برسد، بعد فرد هدر میرود.
قاسم زاده: دقیقاً این حرفی است که اشاره کردم. از یک طرف این نیروهای تربیت شده با شور و انگیزه میآیند و دلشان میخواهد در خدمت نظام قرار بگیرند، از آن طرف ما با انسداد مواجه میشویم. راه برای ورود اینها به نظام بسته است. این مشکل واقعا یک مشکل جدی است. از آن طرف آدم میبیند آدمهایی وارد نظام میشوند که خروجی آن اختلاس سه هزار میلیارد و چیزهای عجیب و غریب از این دست است. این نشان میدهد آنهایی که باید وارد سیستم حکومتی بشوند، راه برای آنها بسته است ولی ظاهراً راههای فرعی وجود دارد که کسانی که نباید وارد شوند دارند از آن راهها وارد میشوند و در بزنگاهها هم ضربه خودشان را به نظام می زنند.
هاشمیان: بحث در مورد آن پروسه تربیت را میتوانیم ادامه دهیم؟ آیا نقطه شروع آن باید دبیرستان باشد، راهنمایی باشد یا…
قاسم زاده: اکثر مراکز از سوم راهنمایی به اول دبیرستان نیرو میگیرند، بعضی از آنها مثل 15 خرداد راهنمایی هم میگیرند، ولی از مراکز معروف هیچ مرکزی را من سراغ ندارم که روی دبستان کار کند.
جلوانی: چرا از دبستان نه؟
قاسم زاده: خیلی انرژی میگیرد. سوم راهنمایی به اول دبیرستان تقریبا آخرین مرحله تکوین شخصیت فرد است. هویت او شکل میگیرد، یعنی این آخرین ایستگاهی است که میتوانیم مداخله کنیم برای شکل گیری شخصیت فرد و ما به علت محدودیت امکانات، این ایستگاه را انتخاب کردهایم. دبستان اثر آن مثل دبیرستان نیست چون مرجع بچهها والدین هستند. آنجا شما هر چه هم تلاش کنید، وقتی بچه به داخل خانه بیاید، اگر مادر او بگوید معلم شما اشتباه کرد، میگوید بله اشتباه کرده پس، یعنی مرجع اصلی تأثیر گذاری والدین هستند. در دبیرستان گروههای همسن و الگوهای اجتماعی مرجع است و دقیقا ما آمدیم بر همین اساس، گروه همسن و رابط که یک الگوی اجتماعی است را از ارکان اصلی ساختار تربیتی مراکز قرار دادیم.
هاشمیان: در مورد کمکهای مالی و بودجههای مراکز بفرمائید. آیا از دولت کمک میگیرید؟
قاسم زاده: وابسته به این نوع منابع نیستیم؛ مراکزی مثل شهید بهشتی، مفتح، مدرس، به لحاظ مالی خدا را شکر تا آن جایی که من میدانم مشکل جدی ندارند. اگر بودجه فرهنگی در سیستم اجرایی تعریف شود و به ما بدهند از دولت میگیریم، ولی این طور نیست که معطل آنها باشیم. گاهی اوقات بعضی مدیران کارنابلد که تازه سر کار میآیند، میخواهند از طریق این مسئله تأثیر خودشان را بگذارند، میگویند کمک میکنیم به شرطی که این کار را بکنید، یا این برنامه را بگذارید و یا گزارش سه ماهه را برای ما بفرستید که دقیقاً بازخوردی که بچهها میدهند این است که نه، ما این شرط و شروط را نمیپذیریم، همکاری حاضریم بکنیم به نفع نظام ولی اجازه نمیدهیم از این ابزار به عنوان ابزار مدیریتی استفاده کنید. لذا ما معطل این مسئله نیستیم، اگر هیچ بودجهای هم از هیچ منبع دولتی نرسد، کار متوقف نمیشود.
یکی از حضار: منابع اصلی تامین بوجه مراکز چیست؟
قاسم زاده: عمدهاش را اگر بخواهم بگویم یکی حق عضویت خود بچههاست، دیگر خیرینی هستند که درک و شعور و فهم این نوع کارها را دارند و گاهی کمک می کنند و همچنین تدابیری که خود مجموعهها برای حل مشکلات مالی شان اندیشیدهاند.
جلوانی: این مراکز به شکلی هستند که اگر مثلاً ما یک نشریهای چاپ کنیم پذیرش از طرف مخاطب داشته باشد و فروش رود، برعکس آن چیزی که ما در تشکلهای دانشجویی داشتیم. این موضوع بلوغ فکری مجموعههای اصفهان را میرساند.
هاشمیان: خیلیها میگویند خیلی چیزها آزمون و خطاست، بعضیها موفقتر بودهاند، بعضیها نه.
قاسم زاده: بله کاملا خودکفا هستند. بحث آزمون و خطا که شما مطرح کردید، ما اولین فعالیت اقتصادی را از انتشارات شروع کردیم. یک کتابفروشی زدیم حدود سالهای 67-68، یک دفتر فنی زدیم، بعدها به علت مشکلاتی آن را از پیکره جدا کردیم. کار اقتصادی مستقیم عوارض دارد.
هاشمیان: یک مسئله دیگر بحث مساجد است. مسجد چه جایگاهی دارد؟
قاسم زاده: از همان اول که این مدل در دست طراحی بود، تأکید بر این بود که مراکز بروند و کنار یا درون یک مسجد اطراق کنند، اصل بر این بود که بچههایی که از دل مراکز بیرون میآیند با مساجد ارتباط داشته باشند. همه مراکز به نوعی این قانون را رعایت کردند. مسجد سجاد پاتوق بچه های مدرس است. مجموعهی شهید بهشتی که اصلا خودش در مسجد لنبان تأسیس شد. 15 خرداد در یک حسینه مستقر است.
جلوانی: ولی یک ایراد که وارد میکنند این است که مراکز به صبغه مسجدی بودنشان شناخته نمیشوند. مثلا یک انتقادی که به شهرداریها وارد شد این بود که فرهنگسراها رو به روی مساجد قوت گرفتند. یعنی مثلا ارتباط مراکز با آموزش و پرورش بیشتر هست تا مسجد.
قاسم زاده: شاید یک علت این بوده است که مساجد ما متأسفانه سیستم مدیریتی درست و حسابی ندارند. اگر شما مثلا گفتید ما بچه مسجد سجادیم، اوقاف مدعی میشود، هیأت امنا مسجد مدعی میشود، اما اینها به نوعی تقویت کننده مساجد هستند. این 20-30 مرکزی که گفتم به نوعی با مسجد ارتباط دارند. مثلا قدس و عترت محل استقرارشان در مسجد است. اکثرا یا کنار مسجد هستند و یا در دل مسجد.
هاشمیان: یک سؤال دیگر اینکه چرا خانمها و دختران جزء برنامههای مراکز نیستند. چرا جامعه هدف مراکز به نوعی دختران نیستند.
قاسم زاده: این کاستی در برخی از مراکز به نوعی جبران شده است. برخی از مراکز مثل مدرس هم اکنون واحد خواهران هم دارند. در واقع مدرس چیزی فراتر از واحد خواهران دارد، مرکز فرهنگی خواهران دارد.
جلوانی: حالا ما باید منابع را جمع و جور کنیم و ببینیم که به یک مدل میرسیم که ببینیم آیا برای شهرهای دیگر هم جواب میدهد. نمیدانم آیا مثلا برای کلان شهری مثل تهران این جواب میدهد و یا نه برای شهری مثل اصفهان جوابگوست.
قاسم زاده: همه جای دنیا وقتی یک پدیده فرهنگی اتفاق میافتد، اگر تأثیر گذار شد یک سوژه پژوهشی میشود. سالهاست در این کشور نهادی فرهنگی به نام مرکز فرهنگی شکل گرفته و هیچ جامعه شناسی نیامده این پدیده را بررسی کند.