بسم الله الرحمن الرحیم
امکانات چندانی نداشتیم اما بیکار نمی نشستیم/ در تیراژهای بالا کتاب و جزوه چاپ می کردیم/ خانواده و کارگزاران خیلی از آقای هاشمی خرج کردند
گفتگو با حجت الاسلام مجتبی کوچکزاده مسئول واحد آموزش سابق حزب جمهوری اسلامی
مکان: دفتر نماینده ولی فقیه در جهاد کشاورزی، خیابان هزار جریب
زمان گفتگو: 6/12/1396
سوال: حاج آقای کوچکزاده موقع تعطیل شدن حزب جمهوری اسلامی، اموال و اسناد دفتر اصفهان چه شد؟
پاسخ: آقای خلیلیان مسئول مالی حزب و مسئول تحویل و تحول بودند. وقتی که قرار شد حزب تعطیل بشود وسایل را ایشان به عهده گرفتند که بفروشند یا تحویل تهران دهند. یک سری از این وسایل مثل میز و صندلی فروش رفت یا به مراکز فرهنگی اهدا شد. و نوارهای ویدیویی و دستگاه های ویدیو و این ها هم بود (که آن زمان از این نوارهای بزرگ بود)، آنها را هم از خودشان سوال کنید، که فکر کنم تحویل آقای پرورش دادند.
سوال: محتوای این فیلمهای ویدیویی و نوارها چه بود؟
پاسخ: بیشترش جلسات «شرح مواضع ما» بود که هفته ای یک بار آقای بهشتی و بعد از شهادتشان بزرگان دیگر تدریس می کردند.
خود اصل «مواضع ما» یک کتاب بود، یک کتاب کوچک که بعداً این کتاب در شورای مرکزی تهران توسط دوستان بزرگوار بحث شده بود و به عهده مرحوم آیت الله ربانی املشی قرار داده بودند که قرار شد ایشان این کتاب «مواضع ما» را به صورت یک قلم درآورند، چون یک اشکالاتی به ذهنشان میرسید. لذا چاپ شد و بعد هفته ای یک بار آقای بهشتی تشریف می آوردند برای تدریس آن و از رویش می خواندند و توضیح می دادند.
ابتدای این کتاب بحث شناخت و اصول اعتقادات بود و بعد وارد مسائل اقتصادی و اجتماعی و این چیزها می شد که شهید بهشتی یازده جلسه اصول اعتقادات را توضیح دادند و بعد واقعه هفت تیر به وجود آمد. دبیرکل بعدی حزب مرحوم آیت الله شهید باهنر شدند که آقای باهنر هم چهار جلسه تدریس کردند. و بعد نوبت به آقای هاشمی رفسنجانی رسید، که ایشان هم آن طور که در ذهن من است نزدیک پنجاه جلسه صحبت کردند.
سئوال: شما مسئول واحد آموزش حزب جمهوری اسلامی اصفهان بودید، دیگر اعضای شورا چه کسانی بودند؟
جواب: ما در شورای حزب جمهوری اسلامی اصفهان بودیم، عزیزانی که آن زمان بودند آقای شریف خانی بودند که بعداً ایشان به تهران منتقل شدند و آقای سید مسعود شهیدی، حاج آقا مهدی اژه ای و حاج آقا محمد اژه ای هم مسئول شاخه دانش آموزی بود. آقای احمد زمانی مسئول دفتر سیاسی بود. آقای حسین اسفندیاری هم اول قائم مقام و بعد به جای آقای شهیدی دبیر شد. آقای حامدیان مسئول واحد تشکیلات بودند، آقای مهندس مصطفی فیروزبخت هم مسئول واحد شهرستان ها بود و بنده هم مسئول واحد آموزش.
آقای حقیقی که بعد چندین جا فرماندار بود و یک زمانی هم فرماندار خمینی شهر بود و حالا نمی دانم کجا هستند. ایشان بعد به جای آقای فیروزبخت آمدند، آقای قاسم زاده و آقای محمد اژه ای در شاخه دانش آموزی بودند. چند نفر از شهدایمان مثل شهید علی مطیع، این ها هم مثل آقای قاسم زاده رابط دانش آموزی بودند. به حضورتان عرض کنم که آقای خلیلیان مسئول امور مالی و آقای حقیقیان مسئول تبلیغات بودند.
آقای سقایی هم بود که الان در مؤتلفه هستند و با من در واحد آموزش همکار بودند. آقای امیری داشتیم که ایشان بعد به قوه قضاییه رفت و الان فکر می کنم که تهران باشد. ایشان هم با من در واحد آموزش همکاری می کردند.
سوال: حاج آقا چطور شد که به شما گفتند به واحد آموزش بیایید؟
جواب: من دبیر دینی بودم و بینش دینی در دبیرستان ها و تربیت معلم تدریس می کردم. به این جهت بُعد مذهبی و اعتقادی و این ها در کارم بود؛ این جنبه ما شاید پررنگ تر از دیگران بود.
سوال: چه کسی منصوب می کرد؟ دبیر حزب منصوب می کرد؟ یا انتخاباتی هم در کار بود؟
جواب: نه، پیشنهاد به ما می دادند و هرکس در جای خودش قرار می گرفت.
وقتی که حزب تاسیس شد، محور کار ما در اصفهان مرحوم حاج آقای پرورش بود و ما همه از اعوان و انصار آقای پرورش بودیم. در حقیقت حزب جمهوری اسلامی اصفهان با نظر ایشان افراد را تعیین می کردند و در جای خودشان قرار می دادند.
و بعد جلسات هفتگی در تهران وجود داشت که دبیر یا دیگران می رفتند و اخبار و مسائل مختلف را می گرفتند و به شورا و اعضای دیگر حزب منتقل می کردند و واحدها هرکدام فعالیت خودشان را به همین روال تنظیم می کردند.
سوال: ارتباط شما با آقای پرورش از قبل از انقلاب بود؟
جواب: بله، حاج آقای پرورش جلسات هفتگی داشتند، دعای کمیل داشتند که من می نشستم کنار خود حاج آقا و یک تکه هم ما می خواندیم.
سوال: ملبس بودید؟
جواب: نخیر، من سال 61 ملبس شدم. در خدمت حاج آقا پرورش در جلسات سیاسی بودیم که یک بهانه اش هم دعای کمیل بود و یک بهانه اش مسائل سیاسی بود. یک جلسه هفتگی تفسیر قرآن ایشان داشتند در منزل حاج اکبر آبدار. حاج اکبر آبدار همین مالک بستنی عدالت بود که فوت شد، خدا رحمتشان کند. خانه اش در خیابان فروغی بود و استاد قرآنش مرحوم آقای فصیح القراء بود، مفسرش هم حاج آقای پرورش بودند که ساواک بعد آمد و آن جلسه را تعطیل کرد.
حاج آقا پرورش بعدا جلسه تفسیرشان را منتقل کردند به مسجد حاج رسولی ها، که یک اسم دیگرش هم مسجد آیت الله خادمی است در چهارباغ پایین، و تفسیر «سوره کهف» را آن موقع می گفتند. سوره کهف یعنی انقلاب دیگر! و ایشان واقعاً خیلی شجاع و نترس بودند. بعد هم همین کتاب به نام «پیشگامان کهف» منتشر شد که الان کتابش هست.
سوال: از کی به شما خبر دادند که حزبی به نام جمهوری اسلامی قرار است تاسیس شود؟
جواب: از همان اول پیروزی انقلاب سال 57. چون حزب جمهوری اسلامی یک هفته پس از پیروزی انقلاب تاسیس شد. 22 بهمن انقلاب پیروز شد، 29 بهمن خود حضرت امام فرستادند دنبال آقای بهشتی و اعوان و انصارشان که این حزبی که شما می گفتید چه شد؟ و ضرورت دارد، چون مخالفین و اغیار تشکیلات دارند و دست تنها و یک نفره نمی شود در مقابل تشکیلات آن ها قرار گرفت، ما هم باید تشکیلات داشته باشیم و خودشان فرمودند بروید اعلام موجودیت بکنید. لذا حزب جمهوری اسلامی در بیست و نهم بهمن پنجاه و هفت اعلام موجودیت کرد.
سوال: دفتر اصفهان با چه تاخیری تاسیس شد؟
جواب: دفتر اصفهان را نمی دانم تاخیرش چه مقدار بود؛ اما دنبال یک مکان می گشتند که آقای خالقی نامی بود این منزل چند طبقه را داشت در چهارباغ پایین و اینجا را اجاره داد.
در چهارباغ پایین نرسیده به ورزشگاه تختی آن طرف خیابان است. از اول همانجا بود و فعالیت را شروع کردند، اعلام موجودیت کردند و آن اوایل طایفه حسین آباد [محل سکونت و مسجد آیت الله طاهری] و این ها، مثل عبدالله نوری و شیخ عباسعلی روحانی حضور داشتند.
سوال: پس تاخیر تاسیس دفتر مشهود نیست؟
جواب: نه، از همان اوایل این ها دنبال مکان می گشتند، این مکان که پیدا شد دیگر اعلام شد.
سوال: وقتی شما مسئول آموزش شدید، حکمی هم برایتان صادر شد؟ مثل چیزی که امروز مرسوم است.
جواب: حکم ما بعداً توسط آیت الله دری نجف آبادی صادر شد؛ یعنی ایشان بعد از شهادت شهید بهشتی و شهید باهنر از طرف مقام معظم رهبری حکم می دادند.
آن موقع حکمی در کار نبود، همین طوری هرکسی کاری در حزب انجام می داد. بعد که مقام معظم رهبری دبیرکل حزب شدند، آقای دری نجف آبادی را به عنوان مسئول استان ها تعیین کردند و آقای دری به من حکم دادند.
سوال: آن حکم را دارید؟
جواب: نمی دانم، باید بگردم.
سوال: از فعالیت های واحد آموزش بگویید؛ برنامه هایتان چه بود؟
جواب: در واحد آموزش من معلم قرآن بودم، یکی از کارهایی که از همان اول ما در حزب انجام می دادیم تدریس قرآن بود. مخصوصاً برای مربیان قرآن که بعد هم به صورت پلی کپی در آمد و کتاب شد. آن کتاب هم پنج شش نوبت با تیراژ بالا چاپ شد، شاید مثلا پنجاه شصت هزار جلد چاپ شد و در چند نوبت توزیع شد.
بعد به تبع آن تدریس قرآن که در حزب داشتیم، سمینارهایی هم در شهرهای مختلف تشکیل شد. در آن سمینارها ما معلم قرآن بودیم و یادم است اولین سمینارش در «داران» بود که آقای بهشتی هم تشریف آوردند و بعضی از بزرگان دیگر هم بودند. من آنجا قبل از آنکه این بزرگواران بیایند سخنرانی بکنند، در سالن ورزش شان تدریس قرآن داشتم. یک استادیوم ورزشی بود که هزار یا هزار و پانصد نفر از معلمین جمع میشدند.
دومین سمینار گویا در شهر «بروجن» در حسینیه ولیعصر اتفاق افتاد. آنجا نیز آقای بهشتی و آقای امامی کاشانی تشریف آوردند و بعضی از بزرگان دیگر هم بودند که چند روز طول کشید و همچنان من آنجا تدریس قرآن می کردم.
سوال: به اعزای حزب داران برای حضور فراخوان داده می شد؟ معلمین را چه کسی دعوت می کرد؟
جواب: نه، اعضای حزب هم می آمدند ولی بیشتر معلمان بودند. معلمان به دعوت آموزش و پرورش می آمدند، اما اعضای حزب هم شرکت می کردند و تقریباً محور تفکرات آقای بهشتی و حزب جمهوری اسلامی بود.
بعدا اغیار هی لنگ بستند و هی مسیر را کج می کردند و الا اگر این تفکر شهید بهشتی از همان اول تثبیت می شد و این بداخلاقی ها نمی شد واقعاً حزب جمهوری اسلامی کاری می کرد کارستان. هر نیم بندش هم واقعا خیلی کار می کرد. چه کسی شهید سید حسن آیت را در این استان می شناخت؟ او با دعوت حزب جمهوری اسلامی به عنوان عضو خبرگان قانون اساسی تعیین شد و بعد مردم فهمیدند شهید آیت چه درّ و گوهری بوده است!! توجه بفرمایید.
لذا حزب جمهوری اسلامی واقعاً وجودش خیلی ضرورت داشت، خیلی هم کار انجام گرفت اما بالاخره یک عده ای رشد خودشان را در گل کردن آب و لجن کردن آب می دانند. صفت کِرم را دارند و الا واقعاً حزب جمهوری اسلامی در آن شرایط خیلی کار کرد.
آقای بهشتی هفته ای یک روز، عصرهای چهارشنبه با خبرنگاران داخلی و خارجی مصاحبه داشتند و مواضع جمهوری اسلامی را ایشان خیلی پرصلابت و خوب بیان می کردند. بله خیلی قشنگ بود. خود مقام معظم رهبری هم هر هفته دوشنبه ها می رفتند دانشگاه تهران نماز را می خواندند، سخنرانی می کردند و به سوالات پاسخ می دادند که اگر همان ها را جمع بکنیم واقعاً خیلی مفید است.
سوال: گفتید تدریس قرآنتان، کتاب شد؛ آن کتاب کجاست؟
جواب: اسم کتاب «آموزش مربی قرآن»، به اسم خودم است. شاید یک نسخه اش را برایتان بتوانم پیدا کنم.
سوال: بیایید دوباره روی بحث فعالیت های واحد آموزش متمرکز شویم.
جواب: بله، چند دوره کلاس در خود حزب و جاهای دیگر داشتیم که عرض کردم دومی اش در بروجن بود.
سومی اش در «زرین شهر» بود و جاهای مختلف دیگر که برای تدریس قرآن می رفتیم و چندین نوبت در خود دفتر حزب این تدریس را داشتم و از شهرها و شهرستان های دیگر می آمدند. آن زمان این سبکی که ما تدریس می کردیم، تازگی هم داشت.
سوال: در اصفهان جزوات «آموزش مواضع ما» کجا تدریس می شد؟
جواب: در همان دفتر مرکزی چهارباغ. سالن داشت و جلسات قرآن و «مواضع ما» را در همان سالن تدریس می کردیم.
در آن سالن ما همه کار را انجام می دادیم. توجه بفرمایید که این «آموزش مواضع ما» را خودمان چاپ می کردیم. یعنی به تهران در جلسات درس آقای بهشتی می رفتیم و بعد می آمدیم نوار ویدیوئی اش را می گذاشتیم. قبلاً هم از افراد ثبت نام می کردیم و کسانی که مایل بودند در این کلاس ها شرکت کنند، ثبت نام می کردند. آن زمان هم تازگی داشت و ویدیو کسی نمی دانست چیست.
نوار ویدیو سخنرانی شهید بهشتی را می گذاشتیم و تدریس انجام می گرفت و افراد هم می نوشتند. یادم است مثلاً یکی از کسانی که شرکت می کرد آقای دکتر فقیه ایمانی بود که پزشک بود اما از این تدریس ها خیلی خوشش می آمد.
نوار ویدیو را می گذاشتیم و روی پرده می انداختیم یا توسط تلویزیون، افراد می دیدند و استفاده می کردند.
سوال: در اصفهان به طور هفتگی برگزار می شود؟
جواب: بله، اول در تهران برگزار می شد بعد فیلمش به اصفهان می آمد و افراد می آمدند در سالن می نشستند و درس را گوش می کردند. ما شرایط را فراهم میکردیم، ثبت نام می کردیم، نوار را می گذاشتیم، یک پاسخ به سوالات هم می گذاشتیم که افراد اگر از این مطالب سوالی برایشان پیش آمده سوال بکنند و جواب سوالاتشان را می دادیم. بعد یک امتحان می گرفتیم و بعد کارنامه بهشان می دادیم.
صحبتها را هم از روی نوار پیاده کرده و به صورت جزوه چاپ می کردیم.
سوال: چند نفر در سالن می نشستند؟
جواب: در سالن معمولاً پنجاه شصت نفر می آمدند.
سوال: جزوه های آموزش مواضع را چه کسی از نوار پیاده کرده است؟
جواب: خود ما پیاده کردیم، ما از نوار برمی گرداندیم بعد هم تصحیحش می کردیم.
سوال: تا چند شماره از نوار پیاده کردید؟ پنجاه جلسه هاشمی رفسنجانی را هم پیاده سازی شد؟
جواب: بله، همه این ها چاپ شد. به همین صورت تکثیر کردیم. جزواتش را هم می دادیم و از آن ها امتحان می گرفتیم.
سوال: کسانی که نوارها را پیاده می کردند دقت عمل داشتند یا با تسامح پیاده می کردند؟
جواب: بله در حد خودشان دقت داشتند. بالاخره حرفه ای که نبودند.
سوال: شما نظارت می کردید؟ چون بالاخره آموزش مواضع شوخی که نیست.
جواب: بله، تمام این ها را من می خواندم و در حد خودمان تصحیح می کردیم، ما که وسایل و امکانات لازم را نداشتیم، با همین دستگاه پلی کپی و زیراکس و... این کار را می کردیم. توجه فرمایید امکاناتی که باید داشته باشیم را نداشتیم اما بیکار نمی نشستیم.
سوال: در این جزوه هایی که من دارم نگاه می کنم بعضی هایشان مشخص است که با خودکار یک نفر نشسته حاشیه نویسی کرده است؛ مثلاً اینجا زیرش خط کشیده و توضیحات داده است.
جواب: همان افرادی که شما این جزوه ها را ازشان گرفتید، پای تلویزیون نشسته اند، نوار را گوش داده اند و این چیزها را اضافه تر نوشته اند.
سوال: قبل از اینکه سخنرانی در تلویزیون پخش شود شما جزوه ها را پیاده می کردید؟
جواب: این ها هی تکرار می شد. الان که مثلاً آقای بهشتی تدریس می کردند می آمدیم نوارش را می گذاشتیم، یک نوبت برای این جمعیت می گذاشتیم، یک نوبت جمعیت بعدی میآمد. سری سری عوض می شد.
سوال: پس جمعیتی که گفتید در سالن می نشستند در مجموع بیشتر از شصت نفر بودند؟
جواب: بله. این تکرار می شد؛ یک دوره می گذاشتیم و امتحان می گرفتیم، کارنامه هایشان را میدادیم، و دوباره یک دوره دیگر ثبت نام می کردیم. نوار اول، نوار دوم، نوار سوم و...
برای سری های دوم که جزوه آماده شده بود، آن را هم دنبالش می آورد و چیزهایی که از آقای بهشتی و آقای باهنر شنیده بود یا در ذهنش بود در حاشیه جزوه هم می نوشت.
سوال: حدودا می دانید چند دوره برگزار شد؟
جواب: خیلی زیاد؛ ما مرتب این کار را انجام می دادیم. هر سال و سالی دو سه نوبت ثبت نام می کردیم و افراد می آمدند و استفاده می کردند. یادم است تیپی که می آمدند تیپ متدینین و انقلابی ها و افراد علاقه مند بودند.
سوال: یک سری جزوه دیگر به نام «دروس اخلاق آیت الله مشکینی» هست که من در موردش سوال دارم. داستان این ها چیست؟
جواب: این ها نوار سخنرانی آقای مشکینی بوده است که اصل آن جلسه هفتگی اخلاق در قم بوده است. آن زمان یادم است یکی از کسانی که خیلی تحت تاثیر این بیان و شور آقای مشکینی بود، آقای شهیدی بودند و ایشان مشوق ما بود، می گفت: من خیلی درس اخلاق آقای مشکینی را دوست دارم و چون خودم تحت تاثیر قرار گرفتم می دانم دیگران هم تحت تاثیر قرار می گیرند.
ما این ها را پیاده می کردیم و یادم است یک جلسه در قم به خدمت خود ایشان رسیدیم و گفتیم که ما این کار را انجام می دهیم. ایشان هم تشویقمان کردند. بله بارها مطالبی که آقای مشکینی می فرمودند از نوار روی کاغذ می آوردیم. مدرک آیات و روایات را هم پیدا می کردیم چون بعضی وقت ها مدرک نمی دادند.
سوال: خودتان دنبالش می رفتید؟ پس این پاورقی های کتاب هم کار خودتان است؟
جواب: بله.
سوال: جزوات اخلاق آیت الله مشکینی چطور توزیع می شد؟
جواب: جزوات را که چاپ می کردیم در جلسات هفتگی در اختیار شرکت کنندگان قرار میدادیم و خودشان هم نوارش را می خواستند و نوار را هم برایشان تکثیر می کردیم. یک واحد صوت داشتیم که این نوارها را تکثیر می کردند.
سوال: قیمت 15 ریال نوشته شده است. فروخته می شد، یا رایگان می دادید؟
جواب : بله فروخته می شد، چون بالاخره ما که پولی نداشتیم، امکانات مالی چندانی نداشتیم، کسی هم پشتیبانی نمی کرد. جزوات را میفروختیم اما دنبال سود و اینها نبودیم.
سوال: جزوات آموزش مواضع را هم می فروختید؟ یا در زمان ثبت نام یک پول اولیه می گرفتید؟
جواب: بله، آنها هم فروخته می شد. یک پول مختصر هم موقع ثبت نام می گرفتیم. هیچ چیز انتفاعی نبود، بیشتر برای هزینه برگزاری همان جلسه بود.
سوال: جزوه های زیاد دیگری هم توسط حزب جمهوری اسلامی چاپ شده؛ این جزوه ها را از تهران به اصفهان میفرستادند؟
جواب: نه الزاما. آن چیزهایی که در حزب تدریس می شد بیشتر به دستمان می رسید. مثلا «تاریخ صد ساله» که توسط آقای ولایتی تدریس می شد. آقای ولایتی تاریخ صد ساله را تخصص دارند ضمن اینکه طبیب اطفال است و واقعاً هم روی آنتن است! در هر سمیناری در جهان برای اطفال باشد ایشان مقاله می دهد. واقعاً آدم موفقی است. ایشان تاریخ صد ساله را تدریس می کرد، ما هم تبلیغ می کردیم. سخنرانی های افراد دیگر هم بود که در حزب انجام می گرفت.
کار دیگری که ما می کردیم این بود که از بزرگان حزب دعوت می کردیم که برای سخنرانی به اصفهان تشریف بیاورند و باز در همین سالن با اطلاع قبلی همه می آمدند و استفاده می کردند. مثل آقای پرورش، آقای عسگراولادی، آقای ولایتی و افراد دیگری که می آمدند. یادم است خود مقام معظم رهبری هم آمدند. چند جلسه هم آیت الله مظاهری از قم آمدند. تابستان بود و جمعیت خوبی هم می آمد و سخنرانی انجام می گرفت. بله دوران های بسیار درخشانی بود.
سوال: عکس از آن جلسات ندارید؟
جواب: نه، متاسفانه نزد من که موجود نیست.
سوال: دفتر مرکزی تهران هم واحد آموزش داشت. ارتباط شما در اصفهان با واحد آموزش تهران چه بوده است؟
جواب: ارتباط تشکیلاتی چندانی نبود. ما مواضع ما را از آن ها می گرفتیم و جزواتی هم که چاپ می کردند ازشان می گرفتیم و اینجا توزیع می کردیم. هنوز آن تشکیلات منسجم نبود. قبل از آقای دری نجف آبادی، مسئول استان ها آقای بادامچیان بود، آقای بادامچیان و رابطین استان ها در آن جلسه صحبت می کردند و زمانی که آقای دری نجف آبادی مسئول شدند ایشان این وظیفه را به عهده گرفتند.
سوال: مثلاً «تفسیر سوره حمد» امام خمینی هم توسط حزب جمهوری چاپ شده است. آیا حزب به چشم آموزشی به این ها نگاه می کرد؟
جواب: نه، فقط چاپ می کردیم. چیزهای مفید و خوب را چاپ می کردیم.
سوال: مثلاً خطبه های هاشمی رفسنجانی چاپ شده ؟
سوال: در میان جزوات حزب جمهوری مثلا خطبه های نمازجمعه هاشمی رفسنجانی هم به چشم می خورد. چرا خود آقای هاشمی بعدا اینها را به صورت کتاب تجدید چاپ نکرد؟
جواب: حزب بعداً خیلی بدخواه پیدا کرد و خیلی ها برای حزب لنگ بستند. آقای هاشمی نه اینکه با آن ها باشد اما یک حالت لوطی صفتی داشت و می خواست پدری بکند. دلش نمی خواست آن ها از گردونه خارج بشوند، می خواست آن ها را بگیرد و حفظشان کند. اما بعضی هایشان واقعاً لیاقت نداشتند، آقای هاشمی را خرج کردند، بی انصاف ها خرجش کردند و الا امام بارها به آقای خامنه ای و آقای هاشمی می فرمودند من سر شما دو نفر می ترسم! بارها هم حضرت امام در سخنرانی هایشان فرمودند «من سران حزب را می شناسم، من حزب را نمی شناسم»؛ توجه فرمودید؟
وقتی می دیدند برخی این بداخلاقی را می کنند و آلودگی به وجود می آورند، میفرمودند من فقط سران را می شناسم و آخر کار خدمت امام رفتند چون گفته بود من نگرانم، و آقای خامنه ای می پرسند: که آقا نظرتان این است که تعطیلش کنیم؟ امام جواب نمی دهند. نظر نداشتند تعطیل شود، مثلا ًحالت تعدیل گفتند، گفتند فتیله اش را پایین بکشید، تعطیلش نکنید تعدیل بشود. توجه می فرمایید؟ هم دلشان می خواست حزب باشد هم دلشان نمی خواست که این دو تا خرج بشوند. چون هر کسی تا یک خرابکاری می کرد گردن این بزرگواران میانداخت.
لذا وقتی که خود آقای خامنه ای دبیرکل شدند تدریس مواضع ما را به عهده آقای هاشمی گذاشتند، در حالی که آن دو نفر قبلی دبیرکل بودند که تدریس می کردند. آقای خامنه ای و آقای هاشمی همدیگر را قبول داشتند و با هم جلو می رفتند، با هم کار میکردند، اما هرچه زمان گذشت آن نااهلان آمدند آقای هاشمی را زاویه اش را بیشتر کردند.
حیف بود، واقعاً آقای هاشمی را خیلی خرج کردند. خانواده و کارگزاران خیلی از آقای هاشمی خرج کردند. اما آقا این اجازه را نمی دادند. آقا واقعاً در مساله خانواده خیلی موفق بودند و فرزندانشان هم خیلی خوب رشد کردند. در مسائل اقتصادی هم اجازه ندادند که وارد بشوند. الان برای خودشان خیلی خوب آقا هستند و واقعاً این خانواده با آن خانواده قابل مقایسه نیست.