تصور نمی کردیم فتیله حزب جمهوری اسلامی پایین کشیده شود؛
گردآوری اسناد و جزوات حزب جمهوری اسلامی متولی خاصی ندارد
گفتگو با استاد احمد زمانی استاد تاریخ، مسئول سابق واحد سیاسی حزب جمهوری اسلامی اصفهان سالهای .... و مسئول واحد دانشجویی سالهای...
تاریخ گفتگو: 16 اسفند 96
در کوچه شماره 13، پلاک 57
سوال: اگر کسی علاقه مند باشد، آثار و اسناد حزب جمهوری اسلامی را از کجا می تواند تهیه کند؟
جواب: موسسه حوزه هنری تهران کتابخانه ای دارد که برای منتقدین هم خیلی سخت نمی گیرد. مجله های اول انقلاب را آنجا من دیدم. الان آقای سیدین آنجا تهران هستند که قبلاً مسئول حوزه هنری اصفهان بودند و یکی از دوستان ما جناب آقای فخرزاده که البته دو برادر هستند که کارهای اجرایی را برادر کوچک تر انجام می دهند. البته در کتابخانه ملی، کتابخانه مجلس و کتابخانه دانشگاه تهران هم این نوع مجلات را دارند و در مشهد هم به احتمال خیلی زیاد در کتابخانه آستان قدس رضوی این ها وجود داشته باشد.
دکتر عبدالله جاسبی هم منشی حزب جمهوری بود و تا آنجا که در ذهنم هست 4 جلد از اسناد حزب را منتشر کرد. البته این ها پشت سر هم منتشر نشد و مثلاً جلد 1 و 5 و یکی دیگر از جلدهایش منتشر شد و اما بقیه اش کامل نشد.
سوال: بیانیه های حزب جمهوری اسلامی کجا منتشر می شد؟
جواب: امروز آرشیو روزنامه جمهوری اسلامی به صورت لوح فشرده درآمده و بیانیه های حزب همه در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شده است. البته روزنامه جمهوری اسلامی از 9 خرداد 58 چاپ شد و بیانیه های قبلی را در روزنامه های دیگر باید بگردید پیدا کنید.
اولین روزنامه ای که بعد از انقلاب آدم های مومن و متدین تولید کردند و راه انداختند، روزنامه جمهوری اسلامی بود که صاحب امتیازش خود حضرت آقا بودند و تا الان نیز خود ایشان هستند (نشنیدم که عوض شده باشد). اولین سردبیرش آقای میرحسین موسوی بود و بعد از اینکه آقای موسوی به وزارت خارجه رفتند آقای حجت السلام مسیح مهاجری سردبیر شدند که هنوز هم مدیرمسئول خود ایشان هست.
در اصفهان من لوح فشرده اش را در خانه شهید بهشتی واقع در خیابان شهید بهشتی دیدم. از دفتر روزنامه جمهوری اسلامی برای خرید لوح فشرده اقدام کنید، یا ممکن است در سایتشان راهی برای خرید پیش بینی کرده باشند.
نماینده روزنامه جمهوری اسلامی در اصفهان آقای مجیدی نژاد بود که الان ایشان بازنشسته شدند و نمایندگی و سرپرستی روزنامه نوین اقتصاد را در اصفهان دارند؛ ممکن است چیزهایی هم در دفتر ایشان باشد.
سوال: شما در حزب جمهوری اسلامی اصفهان دو مسئولیت داشتید؛ یکی شاخه دانشجویی و دیگری دفتر سیاسی بود؟
جواب: قبلش هم مدتی سرپرست دفتر روزنامه جمهوری اسلامی در اصفهان بودم. بعد چند ماهی آقای مجیدی نژاد آمدند.
سوال: هنوز در اصفهان قاعدتاً دفتر دارد؟
جواب: بله، مسئولش آقای رضایی است.
سوال: آقای مجیدی نژاد عضو حزب جمهوری اسلامی بودند؟
جواب: بله، کسی که سرپرست روزنامه بود عملاً عضو حزب جمهوری اسلامی بود.
سوال: آیا مرحوم علی اکبر پرورش جایگاه افراد را تعیین می کرد؟
جواب: بله.
سوال: شما از قبل انقلاب با آقای پرورش آشنایی داشتید؟ آشنایی کجا بود؟
جواب: مفصل است اما من اول دبستان بودم، مدیر دبستان ما یک آدم سیاسی و فعال مذهبی بود و من که حالا یک دانش آموز بودم. مدرسه ما اصطلاحاً از مدارس «جامعه تعلیمات اسلامی» بود. قبل از انقلاب یک موسسه به نام جامعه تعلیمات اسلامی وجود داشت که یکسری مدارس مذهبی در سراسر کشور بودند و در اصفهان هم یکی از دبستان هایش ما بودیم که آقای توسلی رئیس مدرسه بود.
آقای شکوهنده هم معلم قرآن ما بود که ایشان دو نفر از فرزندانش و دامادشان که شهید ردانی پور بود شهید شدند. ایشان معلم قرآن بودند و گاهی طلاب دروس مقدماتی ادبیات عرب را نزد ایشان می خواندند و آن درس ها را هم ایشان می داد. ایشان از فعالین نهضتِ ملی شدن صنعت نفت و بعد جریان 15 خرداد بودند و معلم مدرسه ما بود. من اولین حرف های سیاسی را در دفتر مدرسه از آقای شکوهنده که معلمم بود شنیدم و این حرف هایی که این ها می زدند برای ما عجیب بود. آقای توسلی مدیر مدرسه من را به مرحوم آقای پرورش معرفی کرد.
سوال: آن موقع شما دانش آموز بودید؟
جواب: بله، تعطیلات تابستانی بود که می خواستم بعدش به اول دبیرستان بروم و با آقای پرورش آشنا شدم.
آقای پرورش جلسات آموزش دینی داشتند که ما بعد از یکی دو سال به جایی به نام «کانون علمی و تربیتی جهان اسلام» منتقل شدیم و یک سال کانون فعالیت کرد و بعد ساواک درش را بست و بعد از آنجا، در جلسات خصوصی با ایشان بودم و چند ماهی از این طریق وارد «انجمن حجتیه» شدم.
در سال 54 بر سر مسائل سیاسی ابتدا آقای پرورش از انجمن حجتیه جدا شدند، البته ایشان در سال 52 جدا شده بودند اما به ما نگفته بودند. رژیم شاه دنبال یک روحانیت ویژه خودش بود تحت عنوان «سپاه دین»، شبیه آنچه که «سپاه دانش» و «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج» و «کشاورزی» و غیره بود. بعدا امام خمینی و بعضی از مراجع به شدت رو در روی این ایستادند (اسنادش قاعدتاً برای افراد علاقمند موجود است). امام هرگونه ارتباط روحانیون با افراد سازمان اوقاف را تحریم کردند.
سوال: سازمان اوقاف دست چه کسی بود؟
جواب: رژیم شاه. جزء دستگاه های دولتی بود و رئیس سازمان اوقاف آن زمان معاون نخست وزیر محسوب می شد. امام هرگونه ارتباط با اوقاف را منع کردند. رئیس انجمن حجتیه «حجت السلام حلبی» بود که ایشان رفته بود و با شاه ملاقات کرده بود، عکس و اخبارش منتشر شده بود و مرحوم آقای پرورش موضع گیری کرده بود که امام چنین کاری را منع کردند و ایشان گفته بود که من مجتهدم و من تشخیص خودم را می دهم، آقای پرورش هم گفته بودند که من مقلد خمینی هستم و خداحافظ شما.
مرحوم آقای پرورش قبلاً عضو «مجاهدین خلق» هم بودند و تعدادی افراد را برای آن سازمان جذب می کردند که این موقع موضوع کودتای درون سازمان به وجود آمد و افراد سازمان تعدادیشان رفتند سمت مارکسیست ها و عده ی دیگری که ماندند ناچار شدند برای حفظ جانشان از کشور فرار کنند. مثلاً یکی از معروف ترین افرادی که از کشور فرار کرد آقای مهندس محمد غرضی بود. ایشان از نفراتی بود که رفت سوریه و لبنان و آنجا فعالیت می کرد.
ما زمانی داشتیم می رفتیم به سمت عضویت در سازمان مجاهدین خلق که یکی از اعضای آن هسته ای را که با هم کار می کردیم را دستگیر کردند. ما هنوز دبیرستانی بودیم؛ من سال آخر دبیرستان بودم ولی ایشان با اینکه از لحاظ سنی از من بزرگتر بود اما به سبب اینکه سال قبل در فصل امتحانات دستگیر شده بود از لحاظ تحصیلی از من پایین تر بود. به هرحال ارتباطمان را با سازمان مجاهدین خلق قطع کردیم که احیاناً اگر ایشان چیزی لو داد ما چیزی در منزل نداشته باشیم.
در همین فاصله خبر انحراف مجاهدین خلق را دادند و آن دوستم با چشمان نابینا از زندان آزاد شد که در اثر شکنجه ها چشمانش نابینا شده بود. به نوعی نابینایی چشم کمکش کرده بود و با پارتی بازی و تحت عنوان معالجه نابینایی از زندان آزاد شد.
برای اینکه متوجه بشوید که آن دوره چطوری بود خدمتتان عرض کنم که ساواک آمده بودند برادر کوچکتر را بگیرند و چون او در خانه نبوده برادر بزرگتر که دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود را گرفته بودند و ایشان را هم دو سال زندانی کردند!
سوال: این اشخاص الان در قید حیاتند؟ کجا هستند؟
جواب: زنده هستند ولی اصفهان نیستند و حاضر به مصاحبه هم نیستند.
سوال: در اصفهان بازماندگان مجاهدین خلق را داریم؟
جواب: بله، مثلا آقای اکبر خلیلیان که بعدا در دفتر نماینده ولی فقیه در سپاه استان بود و الان بازنشسته شده است. ایشان خاطراتش را نوشته و در حال آماده سازی برای چاپ است. اما مصاحبه نمی کند و می گوید که من دوباره خاطرات را تعریف نمی کنم و منتظر باشید تا خاطرات چاپ شوند.
سوال: در سال 57 کجا بودید؟
جواب: ما با مرحوم پرورش این ارتباطات را داشتیم و سال 57 در وقایع مختلف دوباره با ایشان ارتباط منظمی داشتیم و در چند ماه آخر که هر روز اعتصاب و تظاهرات بود، جمعی بودند که اداره کننده تظاهرات بودند من هم جزء آن جمع بودم که البته من مجری مراسم ها بودم. دو سه نفر بودند که یکی من بودم و یکی محمدعلی عطریان فر که ایشان اصفهانی هستند و مرحوم شهید جلال افشار بود و آقای مهدی طباطبایی بود که الان کار خصوصی اقتصادی انجام می دهد و در چند موسسه خیریه کار می کنند. بعد از انقلاب یک مدتی ایشان معاون نخست وزیر و رئیس بنیاد مستضعفان کل کشور بود. ایشان هم اصفهان هستند.
سوال: این افرادی که نام بردید اعتصاب ها را خط دهی می کردند؟
جواب: نه، صرفاً در بخش مربوط به اجرای مراسم و اداره مراسم بوده است.
سوال: اعتصاب همراه با مراسم بود؟
جواب: روزانه. دو سه ماه آخر هر روز یک مراسم بود.
سوال: سخنران ها چطوری انتخاب می شدند و چه کسانی بودند؟
جواب: سخنران ها تعدادی از قم می آمدند، عده ای از اصفهان بودند و تعدادی از تهران بودند. در بخش سخنران هایش یکی مرحوم آقای پرورش بود و آقای عبدالله نوری و آقای عباسعلی روحانی در آن بخش افرادی از روحانیون را تعیین می کردند و روحانیون از اصفهان غیر از آیت الله طاهری خرم آبادی، آقای مرحوم سید محمد احمدی بود که ایشان اسناد مربوط به ساواکشان در یک مجموعه چاپ شده است و بعد از انقلاب امام جمعه خمینی شهر شدند و نماینده دوره اول مجلس شد.
سوال: بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی هم تاسیس شد. اولین دبیر آن در اصفهان که بود؟
جواب: حزب جمهوری اسلامی را مرحوم شهید بهشتی توصیه داشت که خود آقای پرورش مسئولیتش را قبول کنند. آقای پرورش از آقای بهشتی خواهش کردند که آیت الله طاهری را مسئول بگذارند و دوستان آقای طاهری هم باشند. شاید تشخیص آقای پرورش این بود که اگر خودشان مسئولیت حزب را بپذیرند آقای طاهری نیاید همکاری کند.
پس مسئولیت به عهده آقای طاهری قرار گرفت و آن آقایان هم بودند، منتهی از همان اوایل آقای طاهری، آقای نوری، روحانی و عطریان فر خیلی زیر بار مرکزیت حزب نمی رفتند. در مرکزیت حزب آن 4 نفر روحانی دیگر موسس (خامنه ای، هاشمی، باهنر و موسوی اردبیلی) بیش از همه به آقای بهشتی احترام می گذاشتند و آقای بهشتی هم به عنوان دبیرکل انتخاب شده بود.
در اصفهان این آقایان که بعدا به خط 3 معروف شدند، روابطشان با آقای هاشمی رفسنجانی از همه بهتر بود، با آقای خامنه ای هم مخالفتی نداشتند اما با آقای بهشتی میانه ای نداشتند. هرچند موسسین نسبت به آقای بهشتی فوق العاده احترام و ارادت داشتند.
سوال: چرا با شهید بهشتی مشکل داشتند؟
جواب: شهید بهشتی فردی فوق العاده تشکیلاتی بود و از یک طرف با آقای طاهری به نوعی از دوران طلبگی آشنا بودند؛ آقای بهشتی خیلی روی کارهایشان اهل فکر بودند و واقعاً برای آدم غیرقابل تصور بود. من نوروز 55 اولین آشنایی حضوری ام با آقای بهشتی بود. همراه با شهید علی اکبر اژه ای برای دیدار عید به خانه پدریشان که الان هم خانه شهید بهشتی است، رفته بودم.
ما آن زمان یک سری کارهای دینی انجام می دادیم که ازجمله کارهایمان، موسسه ای بود و هست که آن موسسه به نام «انجمن مددکاری امام زمان(عج)» یک بخش فرهنگی داشت که برای کمک به فرزندان یتیم بود. ما اصالتاً موسسه را برای اینکه به بچه های یتیم کمک فرهنگی و کمک مالی بکنیم داشتیم و ضمناً برای بعضی ارتباط ما پوشش خیلی خوبی بود.
این موسسه نوعاً موسسین اش حجتیه ای بودند و رژیم با آن مشکلی نداشت. مثلاً یک نظامی بود که من باید با او ارتباط می داشتم، یک سرگرد خلبان بود که در این موسسه ما با هم ارتباط داشتیم. یک سازمان مخفی نظامی در کشور بود که مرحوم شهید آیت (که برخی از جزوات ایشان موجود هست) و آقای دکتر جاسبی و شهید ناملو این ها جزء موثرین این سازمان در سطح کشور بودند و آقای پرورش مسئول این سازمان در اصفهان بودند.
اگر خاطرات کسی را بخواهید در این ارتباط، در خاطرات آقای جاسبی یک مقداری هست و در خاطرات آقای سرهنگ کتیبه یک مقدار بیشتری راجع به این سازمان مطلب هست که سرهنگ کتیبه هم مدتی در اصفهان بود. او اصالتاً شیرازی است اما مدتی در مرکز توپخانه اصفهان بود.
آن انجمن مددکاری برای من که ارتباطات با آن فرد نظامی داشتم و باید اخبارش را می گرفتم و یک سری خبر به آن می دادم، آن انجمن پوشش خیلی خوبی بود و کسی مشکوک نمی شد.
سوال: آقای پرورش، آقای طاهری را به عنوان دبیر توصیه کرد اما ایشان را به اسم حزب جمهوری اسلامی نمی شناسیم؟
جواب: چرا، مرحوم آقای طاهری اولین دبیر حزب در اصفهان بود. من به خوبی یادم است که خودم وقتی بنا بود سرپرست روزنامه شوم، فکر می کردم بعضی از جاهایی که می روم ممکن است از من کارت شناسایی بخواهند، شاید اولین کارت عضویت حزب جمهوری اسلامی اصفهان را برای من صادر کردند و خود آقای طاهری امضا کردند.
سوال: کارت موجود است؟
جواب: بله هست، این طرف و آن طرف برای مصاحبه می خواستم بروم، آن اوایل من را نمی شناختن و از این کارت استفاده می کردم.
اولین جاهایی که اختلاف نظر آقای طاهری و دوستانشان با مرکزیت حزب آشکار شد انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. ما یک مجلس خبرگان داشتیم که قانون اساسی را تدوین کرد؛ نمایندگان اصفهان آقای طاهری، آقای پرورش، آقای آیت و مرحوم آقای خادم بودند (که طبیعی است هر 4 نفر را باید مرحوم بگوییم). این ها کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی بودند.
در اصفهان جامعه روحانیت مبارز اصفهان که دوستان آقای طاهری بودند آقای احمدی که عرض کردم از مبارزین بودند را معرفی کردند. شخص حضرت امام به نوعی در تعیین کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی نقش مستقیم داشت و یک کتاب راجع به مجلس خبرگان هست که اسمش در خاطرم نیست، این کتاب یک سری از مصاحبه های آن زمان را نوشته است و مرحوم شهید بهشتی رسماً این را گفته اند که ما با مشورت امام این لیست را تعیین کردیم.
به هر حال اکثریت را در مجلس خبرگان قانون اساسی همین کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی دست گرفتند. آقای طاهری آن زمان آقای احمدی را به جای مرحوم آقای خادمی کاندیدا کردند، اما امام روی بودن آقای خادمی حساسیت داشتند. بخش وسیعی از حوزه علمیه اصفهان آقای طاهری را قبول نداشت به عنوان کسی که طرفدار شریعتی، طرفدار مهدی هاشمی و طرفدار شهید جاوید است. غوغای «شهید جاوید» در اصفهان و کل کشور خیلی وقت انقلاب و نهضت را گرفت.
حوزه علمیه کاندیدای آقای طاهری را قبول نداشتند و از آن طرف آقای خادمی را قبول داشتند و امام اصرار داشتند که آقای خادمی باشند و بعد هم که ایشان انتخاب شد اولین رئیس سنی خبرگان قانون اساسی بودند. خیلی کم می توانست شرکت کند اما به نوعی بودند و عرض کنم که سن آقای خادمی از سن امام بیشتر بود و حضور ایشان در تصمیم گیری های قانون اساسی تعداد زیادی را ساکت می کرد.
خیلی از روحانیون بودند که ولایت فقیه را قبول نداشتند اما وقتی آقای خادمی جزء قانونگزارهای قانون اساسی بودند آن ها حداقل سکوت می کردند. این اولین انشعاب بود.
بعد انتخابات ریاست جمهوری در زمستان سال 58 بود که آقای طاهری به سمت حمایت از بنی صدر به عنوان رئیس جمهور رفتند، حزب هم اول می خواست آقای بهشتی را انتخاب بکند. امام نظرشان در آن مقطع این بود که روحانیون مسئولیت نداشته باشند پس حزب آقای جلال الدین فارسی را انتخاب کرد.
بعدا شبهه ای مطرح شد که آقای فارسی ایرانی الاصل نیست. بعد جامعه مدرسین حوزه علمیه از آقای دکتر حسن حبیبی حمایت کرد و حزب هم از جامعه مدرسین پشتیبانی کرد. اینجا دیگر آقای طاهری و دوستانشان آقای نوری، آقای روحانی و آقای عطریان فر از شورای حزب اصفهان کاملاً کناره گیری کردند.
سوال: خودشان کنار رفتند یا اخراج شدند؟
جواب: خودشان کنار رفتند و آقای پرورش دبیر شدند و تعدادی عناصر جوان تر وارد شورا شدند. مثلا آقای مسعود شهیدی از مبارزینی بود که قبل از انقلاب مدتی هم زندان بود و از دوستان آقای احمد توکلی در دانشگاه شیراز بود؛ با هم به زندان افتاده بودند و به سربازی فرستاده بودنشان و دانشگاه نیمه کاره مانده بود.
آقای شریف خانی هم از خویشان مرحوم شهید بهشتی بودند، ایشان شوهر خانم دکتر زهرا پیشگاهی فر بود که ازجمله کسانی بودند که آمدند. خانم دکتر پیشگاهی فر یک دوره نماینده مجلس اصفهان بودند. آقای محمد پیشگاهی فر کتاب خاطراتی چاپ کرده است که مقداری هم راجع به حزب اصفهان در این کتاب خاطراتشان را نوشته اند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی خاطرات ایشان را چاپ کرده است.
آقای پیشگاهی فر هم خویشاوند آقای بهشتی بود و هم داماد اول شهید مفتح بودند و به همین دلیل از جریانات قبل از انقلاب نسبتاً خبر دارند و بعد از انقلاب هم دومین رئیس رادیو و تلویزیون اصفهان بودند. سمت رادیو و تلویزیون از آن جمله سمت هاست که از خیلی از اخبار باخبر است.
از نفرات دیگر که در آن مقطع اضافه شدند خود من بودم که به مسئولیت دفتر سیاسی حزب انتخاب شدم. آقای حسین اسفندیاری اضافه شدند و آقای مهدی اژه ای را فکر کنم بعد از هفتم تیر اضافه شدند. برادرشان آقای علی اکبر اژه ای از همان اول بودند. تدارکات حزب آقایی به نام مصطفوی بود که الان کاسب هستند و مغازه دار هستند. در آن فاصله آقای مهندس غلامعلی معتمدی اضافه شدند که ایشان در جریان هفتم تیر شهید شد. خانم ایشان هم اشرف بروجردی از فعالین اصلاح طلب در تهران است.
سوال: آقایان رسول حامدیان و محمد اژه ای و حجت الاسلام کوچکزاده و مجتبی حقیقیان و خلیلیان چطور؟
جواب: تا جایی که در ذهن من است این ها همه بعد از هفتم تیر اضافه شدند.
سوال: دبیران حزب، به ترتیب اول آقای طاهری، سپس آقای پرورش، بعد آقای شهیدی، بعد اسفندیاری و در آخر آقای مهدی اژه ای بودند. آقای پرورش چه شد که دیگر دبیر حزب نبود؟
جواب: چون به تهران رفت و نایب رئیس مجلس بودند و یک دوره ای وزیر آموزش و پرورش شدند. البته گاهی که به اصفهان می آمدند در جلسات حزب شرکت می کردند اما سمت دبیری حزب را نداشتند. بعد آقای شهیدی هم به تهران رفتند و ایشان عضو سرپرستی صداوسیما شدند، و مدتی هم مسئول تشکیلات حزب در استان تهران شدند. آقای شریف خانی هم به تهران رفتند، این ها که رفتند مدتی آقای حسین اسفندیاری قائم مقام آقای شهیدی و دبیر بودند و سپس آقای مهدی اژه ای دبیر بودند و بعد هم که تعطیل شد.
سوال: شاخه سیاسی می گفتید یا واحد سیاسی یا دفتر سیاسی؟
جواب: نه، واحد سیاسی. در تهران دفتر بود در استان ها واحد سیاسی بود.
سوال: از فعالیت های خودتان بگویید. در واحد سیاسی چکار می کردید؟
جواب: حزب در استان تهران برای برنامه ریزی های حوزه های حزبی به طور هفتگی جلسه داشت. آن زمان هنوز تشکیلات راه نیفتاده بود که استان ها یک ارتباط هماهنگ داشته باشند. ما می خواستیم در حزب اصفهان فعال تر بشویم که قرار شد من به صورت هفتگی به تهران بروم و در جلسات رابطین حزب در استان تهران شرکت کنم و دستورات و اخبار و سیاست های حزب را آنجا می شنیدیم و به اصفهان می آوردیم.
مسئول جلسات در استان تهران در مقطعی شخصی به نام آقای مالکی بود که در هفتم تیر شهید شد. آقای مالکی از مبارزین قبل از انقلاب بود که در فعالیت های مسلحانه هم حضور داشت. من به طور هفتگی، صبح های پنج شنبه به آن جلسات می رفتم و بعد به اصفهان می آمدم و آن اخبار را به حزب منتقل می کردم.
سوال: به چه کسی منتقل می کردید؟
جواب: به اعضای شورای حزب در اصفهان به علاوه رابطین حزب. آن زمان رابط مهندسی، رابط دانشجویی و رابطه دانش آموزی داشتیم.
در همان جلسات تهران بود که من با آقای اسماعیل کلاهی آشنا شدم. آقای اسماعیل کلاهی را که حتماً می شناسید؟
- بله، عامل اصلی انفجار حزب بود.
- ایشان منشی آقای مالکی بود. برای اینکه تیپ جاسوس ها را بدانید، باید بگویم که آدم فوق العاده پرکاری بود شاید در هفته یکی دو شب هم به منزلشان نمی رفت.
سوال: سرنوشتش چه شد؟
جواب: معلوم نیست، احتمالش هست که کشته شده باشد یا احتمال دیگر که با عمل جراحی پلاستیک صورتش را عوض کرده باشد مثلاً جایی مثل اروپا زندگی بکند و ممکن است خود CIA کشته باشدش که جایی چیزی را لو ندهد.
سوال: فرمودید خیلی آدم پرکاری بود؟
جواب: فوق العاده پرکار بود. یک خاطره شخصی عجیبی داشتم که یک بولتن خبری برای شورای مرکزی حزب بود. تشکیلات حزب استان تهران این را تولید و توزیع می کرد، این فرد این را به من می داد و به نوعی من را خیلی بالا می برد که بولتن آن ها را به من می داد و بعدها فهمیدم که قصد داشت که من هم متقابلاً اخبار محرمانه ام را به این فرد بدهم. درواقع می دانست که من ارتباط نزدیکی با آقای پرورش دارم، که آقای پرورش نایب رئیس مجلس بود، بعدش عضو عالی شورای دفاع بود و بعد از هفت تیر وزیر آموزش و پرورش شد. این آقا می خواست اخبار من را بگیرد و البته من معمولاً با آقای مالکی هماهنگ می کردم که تا چقدر خبری را در جلسه بگوییم، آن وقت ایشان به ما می گفتند که این را بگو و این را نگو یا صلاح نیست که در جمع گفته شود.
سوال: الان با وجود فضای مجازی و شبکه های اجتماعی ما چندان چیزی به عنوان اخبار محرمانه نداریم؛ اخبار محرمانه آن زمان الان در دسترس همه هست. درست است؟
جواب: نمی شود گفت که 100% همه اش هست، اولاً این اخبار علی الخصوص ریز اخبار گاهی با فاصله منتشر می شود.
من هم مشابه این اعتقاد را جور دیگری داشتم؛ البته بعداً دیدم که آقای ارتشبد فردوست که رئیس دفتر اطلاعات ویژه حکومت محمدرضا پهلوی بود (فردوست کسی بود که از دوران مدرسه با محمدرضا پهلوی همکلاس بود) ایشان جایی گفته که سازمان CIA معتقد است که «همه اخبار در روزنامه ها هست، مهم این است که اخبار روزنامه را شما با دقت مطالعه کنید»!
مثلاً من خودم بر اساس همین دیدگاه، آن دوره که واحد سیاسی اصفهان بودیم بولتن اخبار هفتگی درست می کردیم که حدود 15 صفحه می شد و برای همه خیلی عجیب بود این بولتن. فرقش این بود که رادیو و تلویزیون اخبار را یک سری اش را می گفت و یک سری اش را نمی گفت و هر روزنامه ای بنا به سلیقه سیاسی اش یک بخشی از خبرها را می نوشت. آدم ها که نمی توانند ده تا روزنامه را بخوانند و آدمی که این ها را به هم بچسباند و کنار هم بگذارد خود به خود کار مهمی می شود.
سوال: الآن نمونه آن بولتن ها کجاست؟
جواب: نمی دانم.
سوال: چرا نیست؟ حتی بولتن های تهران؟
جواب: آن زمان اهمیت این ها را برای تاریخ نمی دانستیم و قبل از اینکه حزب تعطیل شود من از شورای حزب جمهوری اسلامی بیرون آمدم.
توضیح بدهم که یک چیزی آقای خامنه ای به ما، در درگیری هایی که با آقای طاهری داشتیم فرمودند. به ما گفتند که آن ها رفته اند و پشت سر آقای طاهری سنگر گرفتند و به شما تیراندازی می کنند و شما هرچه تیر می زنید به آقای طاهری می خورد و ایشان نماینده ولی فقیه است و نباید این کار را بکنید. این حرف آقای خامنه ای حرف درستی بود؛ من دیدگاهم این بود که ما و دوستانمان لزومی ندارد هرچه اعتقاد داریم همه آن ها را در مواضع اجتماعی بیان کنیم و باید بعضی هایش را بگذاریم در زمان خودش، گاهی یک خبر را نمی شود زود بیان کرد.
در جریان بنی صدر حزب عادت کرد که با طرف مقابلش رودررو درگیر شود و این دوستان در اصفهان هم شبیه سازی می کردند که آقای طاهری هم مثل بنی صدر است، راست هم می گفتند. اما بنی صدر ناشی گری هایی در آورد که دستش رو شد ولی اینجا دوستان آقای طاهری به این راحتی رو نمی کردند. مثلاً آقای طاهری طرفدار بنی صدر شد، اعلامیه هم داد ولی یک دوره ای با او مخالف شدند و اصطلاحاً خط سوم را ایجاد کردند و دیگر آن بار را تحمل نمی کردند. در مقطعی هم با کل تحزب مخالفت می کردند.
من می گفتم ساده گری است که ما اینگونه برخورد کنیم و البته اصلاً قبول نداشتم که مثلاً علنی مخالفت کنم چون معتقد بودم رقبای سیاسی حزب اگر من موضع گیری علنی کنم آن ها سوء استفاده می کنند.
پس من رفتم درسم را دنبال کنم و در همان مقطع، فرصت تدریس در مراکز تربیت معلم پیدا کردم، تربیت معلم درس ریشه های انقلاب را به من داد. آن اوایل دانشگاه ها به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل بود و کتاب در این زمینه وجود نداشت، کسی بلد نبود این درس را تدریس کند. در اصفهان 3 نفر بودند که حاضر شدند این درس را بدهند یکی آقای دکتر فضل الله صلواتی، یکی من و دیگری آقای کیقبادی بودند. آن درس مرا مشغول این کرده بود که وقت بگذارم و مطالعه کنم و در آن سنی که من دانشجو هم بودم (حدوداً 23 یا 24 سالم بود) یک جوان که دانشجو هم هست در تربیت معلم درس بدهد این یک امر غیرعادی بود و باید تمام وقتم را می گذاشتم و بعد هم برای استخدام ناچار شدم که به چهارمحال و بختیاری بروم.
سوال: شما 23 ساله بودید و دبیر حزب آقای اسفندیاری 25 سالشان بود. یعنی عده ای جوان حزب را دارند می چرخانند؟
جواب: بله، البته یک اشکالی که بعضاً برای حزب شاید کسی لحاظ نکرده است همین است که فاصله بین شورای حزب در تهران و شورای حزب در استان ها زیاد بود.
سوال: خود خط سه هم این انتقاد را مطرح می کند.
جواب: من ندیدم. فاصله داشت و این فاصله باعث می شد که پخته عمل نشود. مرحوم آقای پرورش مواقعی که به اصفهان می آمدند عضو شورای حزب اصفهان بودند ولی هیچ وقت ایشان اینجوری نبودند که بگویند که آنچه من می گویم را عمل کنید، فقط یک رای داشت.
سوال: این موقع آقای پرورش چند سالشان بود؟
جواب: آقای پرورش متولد سال 1320 بودند. آن زمان 40-42 سالشان بود.
سوال: چطور دلتان آمد از حزب جدا شوید؟
جواب: نه، من فقط از شورای حزب جدا شدم و در جلسات حزب می رفتم و در جلسات آقای پرورش هم شرکت می کردم.
سوال: شما همان سال 59 که مسئول واحد سیاسی بودید، مسئول واحد دانشجویی هم بودید. فعالیت های واحد دانشجویی چه بود؟
جواب: واحد دانشجویی از این لحاظ با بقیه چندان فرقی نمی کرد. مثلاً هر هفته یک کار مطالعاتی داشتند که خیلی وقت ها از همین جزوات حزب بود، مبادله اخبار بود و اینکه برای فلان کار تشکیلاتی در دانشگاه چه موضعی اتخاذ کنند و چه کار کنند.
سوال: شاخه دانشجویی آیا عضوگیری داشت؟
جواب: عضوگیری داشت و مجموعاً یک حوزه حزبی حدود 15 نفر بود.
سوال: بعد که شما رفتید چه کسی جای شما آمد؟
جواب: عملا غیرفعال شده بود.
سوال: راجع به شاخه دانشجویی اگر نکته دیگری هست به ما بگویید. مثلاً فعالیت خاصی که در دانشگاه شاخص باشد یا مثلاً بیانیه ای یا نشریه ای می داد؟
جواب: آن زمان در دانشگاه ها (قبل از انقلاب فرهنگی) موضوع مجاهدان خلق و چریک های فدائی خلق و گروه های چپ خیلی مطرح بود. در اصفهان گروهی بودند تحت عنوان «سازمان اسلامی دانشجویان» که نوعاً الان اصلاح طلب هستند، این ها روبروی آن ها موضع خوبی داشتند که الان هنوز هم مسئولیت های سیاسی دارند.
یکی آقای مبلغ هست که مدتی هم معاون وزیر کشور شد، آقای تهرانی که الان مدتی است معاون اداری مالی شهرداری اصفهان شده است و قبلاً یک دوره در دوره اصلاحات معاون استاندار اصفهان بود. آقای دکتر یوسفی هست که معاون دانشگاه علوم پزشکی اصفهان است البته بین این ها آقای یوسفی در حزب کارگزاران است و آقای تهرانی در حزب مشارکت بود. آقای محمود حسینی که مدتی استاندار اصفهان بود و ایشان هم در حزب مشارکت بود.
بچه های حزب به نوعی نمی آمدند دوباره نیروها را تقسیم کنند بلکه به همان ها کمک می کردند، برای اینکه مشکل اصلی نظام و انقلاب در دانشگاه ها گروه های چپ و مجاهدین خلق بودند تا بعد از انقلاب فرهنگی که باز همان موقعی بود که فعالیت های حزب به تدریج و روز به روز کم شد.
اوج فعالیت های حزب بین سال های 58 تا 61 بود و مثلاً نگاه می کردم یک سخنرانی از آقای هاشمی در سالگرد هفتم تیر که ایشان آمدند اصفهان و ماه رمضان بود. آقای هاشمی گفتند «من به اصفهان می آیم منتهی به دعوت استاندار، آقای طاهری و حزب و آقای خادم»، می خواستند یک جوری باز این ها را جمع کنند.
استاندار اصفهان آن زمان آقای کرباسچی بود، معاونشان آقای سید جعفر موسوی بودند که بعداً ایشان یک مدتی استاندار اصفهان و بعد استاندار زنجان شد. فرماندار اصفهان هم آقای سید علی نکوئی بود که ایشان الان رئیس شورای هماهنگی اصلاحات اصفهان هست.
جلسه در استانداری گذاشتند و من نماینده حزب در آن جلسه بودم که همانجا با آقای موسوی هم دعوایم شد. آقای موسوی معاون استاندار بود و با بقیه به نوعی مانند کارمندهای دستگاه های اداری برخورد می کرد! من گفتم آقای موسوی ما که کارمندهای شما نیستیم که شما این جوری می خواهید دستور بدهید، شما یک عضو جلسه اید من هم یک عضو جلسه ام، بقیه هم حق عضویت دارند و کارها باید با هم با توافق پیش برود، و من بلند شدم و آن جلسه را ترک کردم. بعدش دوباره جلسه برگزار شد ولی دیگر آقای موسوی در جلسات نمی آمد برای آنکه آن نوع برخورد را داشت. بالاخره در میدان امام بعد از افطار سخنرانی آقای هاشمی بود که جمعیت فوق العاده زیادی آمدند.
سوال: آقای محمدکاظم موسوی بجنوردی مقطعی در حزب جمهوری اسلامی اصفهان بودند ؟
جواب: ایشان استاندار اصفهان و دبیر حزب ملل اسلامی قبل از انقلاب بود که خاطراتش چاپ شده است. حزب ملل اسلامی در سال 43-44 در حالی که اعضای آن 21-22 ساله بودند این حزب را تشکیل دادند و بعد خیلی زود دستگیر شدند. این ها از لحاظ خانوادگی با خانواده مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی که از مراجع بودند در دهه 1320 (دوره پهلوی اول) نسبت داشتند. آقای موسوی بجنوردی عضو شورای مرکزی حزب اصفهان بودند در اصفهان که استاندار اصفهان هم شده بودند. مدتی در جلسات شورای حزب هم شرکت می کردند.
سوال: آن موقع دبیر چه کسی بود که ایشان شرکت می کرد؟
جواب: آقای پرورش بودند، در حد فاصل آقای طاهری و آقای پرورش، یک قسمتی اش آقای طاهری و یک قسمتی اش آقای پرورش بودند. به این معنا که ایشان استاندار اصفهان بود در عین حال در انتخابات از تهران نماینده شد و در اسفند سال 58 تا خرداد سال 59 به مجلس رفت. مدتی هم فرمانده کل در سپاه شد منتهی به آقای بنی صدر گرایش پیدا کرد و از شورای مرکزی حزب جدا شد و الان رئیس دایرة المعارف بزرگ اسلامی هستند.
سوال : فرمودید در زمان دانش آموزی در «کانون علمی تربیتی جهان اسلام» بودید. در آنجا هم یک سری نشریاتی منتشر می کرد، الان آن نشریات کجاست؟ چه کسی دارد؟
جواب: باید در کتابخانه ها گشت و پیدا کرد. من یکی دو تا را در سیستم کتابخانه شهرداری اصفهان می دانم که هست. کتاب «انسان در افق قرآن» از علامه محمدتقی جعفری بود که مثلاً آنجا چاپ کرد و کتاب دیگری بود از مرحوم نفیسی «ارتباط دین و علم». از آقای گرامی هم کتابی راجع به مباحث روان شناسی چاپ کرده بود و...
سوال: جزوات حزب جمهوری اسلامی چطور تولید و توزیع می شد؟
جواب: حزب اصفهان یک کتاب فروشی داشت که اولین مسئولش آقای امیدالله بود که الان ایشان مسئول یک مدرسه غیرانتفاعی است و ممکن چیزی از جزوات را داشته باشد. همه کتاب و جزوه های حزب به اصفهان می آمد و محل حزب جایی بزرگ بود و از لحاظ موقعیت هم موقعیت خوبی داشت. حتماً آدرسش را می دانید..
سوال: در چهارباغ پایین است.
جواب: بله، و الان یک واحد علمی کاربردی شده و امکان اینکه داخلش بروید هست. مدتی حزب اینجا را اجاره کرده بود. برای خود حزب نبود اما ایستگاه حاج محمدعلی یا حج ممدعلی به آن می گویند. ساختمان بزرگی بود، نمی دانم حالا آن مالک اولیه اش فروخته به این ها یا مستأجر هستند. اما وسط شهر بود و موقعیت خوبی بود. این ها هم نوعاً در تهران چاپ می شد. مسئول آموزش حزب در تهران هم کسی بود به نام آقای فرزاد رهبری.
سوال: جزوات در واحد آموزش چاپ می شد یا واحد تبلیغات؟
جواب: به حضور شما عرض کنم که اول انقلاب خود حضرت آقا مسئول واحد تبلیغات بودند و آقای رهبری قائم مقام ایشان بود در تبلیغات. این کتاب ها خیلی شان آنجا تهیه می شد. مسئول واحد آموزش حزب در کل کشور مرحوم شهید باهنر بودند. یک سری اش هم در آن واحد آموزش تهیه می شد.
مرحوم شهید بهشتی رئیس دفتر سیاسی حزب هم بودند که بعدها البته آقای موسوی و بعد پسر بزرگ شهید بهشتی شد مسئول اش و آقای مهاجری و من هم با شهید اکبر آقا اژه ای گاهی می رفتیم آنجا و ارتباط داشتیم. این ها بعضی شان نوشته شده که سخنرانی فلانی، بعضی شان نوشته نشده اما من الان یادم نیست که فلان جزوه را چه کسی تدوین کرده است. بعضی شان هم مجموعه ای از چند نفر بود.
سوال: کتاب هایی هم هست که به طور یک مجموعه مستقل از شهید مطهری چاپ شده است.
جواب: بله، اینها اولش نوشته، سخنرانی یا مصاحبه هایی از شهید مطهری بود که در روزنامه جمهوری اسلامی برای اولین بار تنظیم شده و چاپ شده و بعد چون تشخیص می دادند که لازم هست دیگران هم خبر داشته باشند باز به صورت مستقل اینها را چاپ کردند.
سوال: من یک سری جزوه ها را معرفی می کنم تا مقداری مرور بکنیم. مثلاً «انگیزه تشکیل حزب جمهوری اسلامی» یا «دروس آمادگی». هر کدام را هم نمی دانید که هیچ.
جواب: این جزوه تولیدی واحد آموزش حزب است و به تعبیری درون حزبی است که برای تدریس و کلاس ها است. نویسنده آن را شاید آقای جاسبی بداند.
سوال: یک سری جزوات صحبت های اعتقادی شهید بهشتی است.
جواب: این مثلاً برای قبل از انقلاب است که بعد از انقلاب چاپ شده. اولش جزوه هم نوشته است مصاحبه ای است که در فروردین ماه 56 در اصفهان با آیت الله دکتر بهشتی به عمل آمده و مصاحبه به صورت نوار در اختیار عموم قرار گرفت. پس از انقلاب روزنامه جمهوری اسلامی چاپ کرده و بعد هم جزوه شده. این چون برای سال پنجاه و شش است از حاج آقا مهدی اژه ای یا محمد آقا اژه ای بپرسید. به شهید علی اکبر اژه ای این تیپ کارها می خورد.
سوال: چطور این جزوات مطالعه می شد؟ و اینکه آیا فروخته می شد؟
جواب: در جلسات هفتگی تعیین می شد که از فلان جزوه یا فلان بخش جزوه را بخوانید، هفته آینده این بخش سئوال می شود. جزوه های خبری فروش نمی رفت چون به نوعی خدمات حزب بود اما اعضای حزب و عموم مردم این نوع کتاب ها را می رفتند از کتاب فروشی حزب تهیه می کردند.
سوال: کتاب «مواضع ما» هم یکی از بحث های مهم حزب جمهوری اسلامی است، و بعد جزوات «شرح مواضع ما» را چاپ کردید. یازده جلسه اش خود شهید بهشتی است، چهار جلسه اش شهید باهنر است و سی جلسه هاشمی رفسنجانی است. این جلسات را به خاطر دارید؟
جواب: بله، من این جلسات تهران را تقریباً تمامش را می رفتم.
جلسات آقای بهشتی مثلاً چند صد نفر می آمدند، جلسه آقای باهنر باز همین جور. بعد که فاجعه هشتم شهریور رخ داد دیگر جلسات را محدود کردند و با گزینش و حفاظت شدید بود. جلسات آقای هاشمی در محل مجلس شورای اسلامی بود. جلسات آقای بهشتی در مدرسه رفاه بود اگر اشتباه نکنم. آقای باهنر هم باز در یک مدرسه دیگر کنار مجلس شورای اسلامی فعلی بود، مجلس شورای ملی قدیم آنجا بود نزدیک حزب.
از زمان آقای هاشمی بعد از آن دو انفجار هفت تیر و هشت شهریور جمع محدود شد. سی الی چهل نفر می آمدند. بعضی شان خود نمایندگان مجلس بودند، از استان اصفهان عضو ثابت اش من بودم.
کتاب «مواضع ما» هم موسسین حزب بیشترین نقش را در تدوین اش داشتند. آقای بهشتی، آقای خامنه ای، آقای باهنر، آقای هاشمی، آقای موسوی اردبیلی. این آقای موسوی اردبیلی آن موقع کمتر نقش داشت. موسوی اردبیلی سر آقای جلال الدین فارسی به نوعی با بقیه اعضا یک مقدار اختلاف سلیقه پیدا کرد. البته اگر آقای بهشتی را امام اجازه می دادند ایشان با آقای بهشتی نظر موافقی داشت. ولی روی فارسی نظر موافق نداشت.
سوال: جلسات شرح مواضع به صورت هفتگی برگزار می شد؟
جواب: بله، از آخرهای سال 59 یا اول 60 کلاس هایش شروع شد. یازده هفته برگزار شد که عصرهای پنج شنبه بود. چهارم تیر آخرین جلسه ای بود که شهید بهشتی برگزار کرد.
از آن جلسات هم خاطره ای یادم آمد. آقای جواد اژه ای از اتریش دکترایش را گرفته بود و قرار بود برگردد ایران و آیت الله اژه ای پدرشان اصرار داشتند که ایشان وقتی برمی گردد حتماً معمم بشود. چون یکی از پسرعموهایش دکتر محمدعلی اژه ای، استاد فلسفه دانشگاه اصفهان بود (بازنشست شده الان)، ایشان قبل از اینکه برود دکترای فلسفه بگیرد معمم بود ولی آنجا که رفت عبا و عمامه را برداشت و دیگر نگذاشت. آیت الله اژه ای کمی دلواپس بودند که یک وقت جواد هم به همان سرنوشت دچار شود؛ یک عمامه پیچیدند در یک جعبه شیرینی گذاشتند و دادند به من که آنجا می روم بدهم به شهید بهشتی که وقتی آقا جواد می آید همان تهران معمم بشود.
آن وقت آقای بهشتی هم با ما شوخی کردند و من بردم نزدیک ماشین که بدهم به من گفتند آقای زمانی شما هیچ وقت از این کارها نمی کردید! (فکر کردند جعبه شیرینی من بردم). گفتم آقای دکتر حالا هم نکردیم، عمامه برای آقا جواد است.
سوال: شما را به اسم می شناختند؟
جواب: بله، خوب اولاً آقای بهشتی حافظه عجیب غریبی داشت. از قبل از انقلاب هم در یک سری کارها با ایشان ما آشنا شده بودیم و ارتباط تا زمان شهادت ادامه داشت. من اولین ملاقاتم نوروز 55 بود. ملاقات دوم ما نوروز 56 بود. آن وقت بچه های یتیم انجمن مددکاری را بردیم قم و این بچه ها را در موسسه ای با نام دارالتبلیغ که برای آقای شریعتمداری بود اسکان دادیم. ما اختلاف سلیقه با آقای شریعتمدار داشتیم ولی معتقد بودیم حالا از امکانات ایشان باید استفاده کرد. خب ما برای بچه ها جا نداشتیم که اردو ببریم، این دارالتبلیغ خوابگاه و غذا و این چیزها به ما می داد.
سال اول که بردیم گزارشش را به آقای بهشتی دادیم و آقای بهشتی گفتند که سال دیگر نمی خواهد آنجا بروید، بیایید من به شما جا می دهم. این خیلی نکته است؛ ایشان همین طوری نمی گفت آنجا نروید، گفتند بیایید محل سکونت من برایتان تعیین می کنم. دو تا خانه نوساز مد بالا در سالاریه قم، یک شهرک تازه تاسیس و جای شیک قم هم بود. آقای بهشتی سال بعد دو تا خانه به ما دادند. خانه چهار پنج اتاقه که بچه ها را بردیم آنجا.
از اینجا به بعد تقریباً مرتب با آقای بهشتی و بعد هم که حزب تاسیس شد هفتگی با آقای بهشتی دیدار داشتیم. اخبار اصفهان را می بردم برای ایشان، از ایشان جواب می گرفتم. آقای پرورش بعضی چیزها را مستقیم خودشان می گفتند اما بعضی وقت ها که آقای پرورش اصفهان بودند من واسطه بین آقای پرورش و آقای بهشتی بودم. بعضی خبرها را می بردم و خبرها را می آوردم.
نبوغ و دقت شهید بهشتی
نوروز 60 آخرین سفر آقای بهشتی به اصفهان بود که در حزب هم آمدند. یک جلسه پرسش و پاسخ و گفتگو با اعضا داشتند. بعد از آن جلسه ایشان می خواست برود سپاه در جمع بسیجی ها و سپاهی ها در پادگان غدیر صحبت کند. من بنا شد همراه ایشان بروم. در راه کتاب «مواضع ما» تازه منتشر شده بود، من یک جایش را اشکال داشتم که از آقای بهشتی در ماشین پرسیدم؛ آقای بهشتی گفتند که «باید ببینم و بگویم» من با یک لبخند گفتم: آقای دکتر کتاب را که خودتان نوشتید. ایشان خندیدند و گفتند خب اشکال ندارد، نوشته خودم باشد. گفتند از مراجع گذشته مرحوم آقای خوانساری مسئله را که می پرسیدند رساله خودشان را باز می کردند و جواب می دادند و این اشکال ندارد برای رعایت دقت. با اینکه ایشان هوش فوق العاده داشت و واقعاً یک نابغه بود.
دفعه اول که من را دیدند، یک سال بعد جواب سلامم را با فامیلم دادند.
سوال: عکس از آن دوران ندارید؟
جواب: آخرین جلسه ای که اصفهان آمده بودند من مجری بودم، کنار آقای بهشتی نشسته بودم و سوال ها را می خواندم و ایشان جواب می دادند. استثنائاً این یک عکس را دارم از آقای بهشتی. آقای مجیدنژاد هم گفت یک عکس خیلی قشنگ با آقای بهشتی دارم. شوخی می کرد با ما تا چند وقت پیش که من امید شهادت تو را دارم و بعد از شهادتت آن عکس را منتشر می کنم!
سوال: ما هم امید داریم...
جواب: خودم هم مایوس از رحمت الهی نشدم.
قبل از انفجار دفتر حزب در خیابان سرچشمه، حزب داشت مقدمات کنگره اول را فراهم می کرد. من و مرحوم اکبر آقای اژه ای مسئول بررسی عملکرد دفتر سیاسی حزب بودیم و چند روز پشت سر هم جلسه داشتیم. بعد قرار شد کنگره مثلاً در حد یک ماه به تاخیر بیفتد. آن موقع تهران بودم و جلسه ای که انفجار در آن رخ داد را می رفتم. با اینکه من رده سازمانی ام نبود بروم در این جلسه اما خب آقای بهشتی هم که ما را می شناختند نمی گفتند چرا این آمده است؟ احترام می گذاشتند، مرحوم اکبر آقا هم باز رده سازمانی اش نبود اما اکبر آقا فعال بودند، آقای بهشتی هم شاید دلشان می خواست ما این جوری رشد کنیم.
4 تیرماه وقتی قرار شد جلسه به تأخیر بیفتد ما هم با مرحوم اکبر آقا و دو نفر دیگر شب از تهران آمدیم اما روز شنبه باز اکبر آقا برگشت تهران و یکشنبه شب آنجا شهید شد. خیلی از دوستان فکر می کردند که من هم در آن جلسه بودم اما خب خدا آدم هایش را می شناسد.
سوال: یک سری جزوات با موضوعات مهم هست مثلا نوشته حزب جمهوری اسلامی دفتر برازجان. مثلا این صحبت مقام معظم رهبری است با عنوان «فضیلت تحزب و اهمیت آموزش» که در سایت حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای هم نیست اما خیلی صحبت خوبی هم هست که در یک شهر کوچک مطرح کرده اند. آیا این مرسوم بود که دفاتر شهرستانی هم جزوه چاپ کنند؟ و آیا این ها به دست شما می رسید؟
جواب: این را یادم نیست.
سوال: اصفهان هم جزواتی که خودش چاپ می کرد را به جاهای دیگر می فرستاد؟ دفاتر فعال حزب جمهوری اسلامی در کدام شهرها بود؟
جواب: بله، جزوات خودمان را در جلسات تهران می بردیم.
دفتر حزب قم فعال بود، مشهد فعال بود، قزوین فعال بود، اصفهان فعال بود، سمنان فعال بود. در قزوین آقای انبارلویی بود که از فعالان حزب مؤتلفه است و در روزنامه رسالت هم مدت زیادی مسئولیت داشت. مشهد آقای ترقی باز از فعالین حزب مؤتلفه الان هست. دکتر جعفری نژاد دبیر حزب مؤتلفه اصفهان هستند و از امروز این افراد بیشتر خبر دارند. در سمنان هم آقای کواکبیان فعال بود که الان حزب مردم سالاری را دارد.
سوال: تعداد 20 شماره سلسله سخنرانی های اخلاقی آیت الله مشکینی است که اسم حزب جمهوری اسلامی اصفهان پایین آن است. این جزوات خیلی جالب است، آیا آنها را به عنوان گزارش کار به تهران می دادید؟ زمان چاپ اینها چه موقع است؟
جواب: توزیع آنها بعد از شهادت شهید بهشتی و آقای باهنر است. این جزوات در سال های بعد از سال 61 است که من دیگر مسئولیت نداشتم.
آقای سید مسعود شهیدی که یک مقطع عرض کردم دبیر حزب جمهوری اصفهان بود، ایشان از آن هایی بود که روی موضوعات اخلاقی کار می کرد، هم خودش آدم متخلقی بود و بحث های تئوری را هم کار می کرد. ایشان پیشنهاد چاپ سخنرانی های آقای مشکینی را داد.
فرض کنید ایشان از آن هایی بود که مثلا برای اینکه تکبر در آدم ها نباشد، برای نظافت حزب جمهوری اسلامی، بعدازظهر درب حزب را می بستند و همه فعالین حزب از بالاترین سمت، حالا خود ایشان دبیر بود، تا بنده واحد سیاسی و مستخدم با هم دفتر را تمیز می کردیم.
خودشان سابقه در این کارها داشتند. یک وقت نقل می کردند که ایامی که ایشان زندان بوده بین مسلمان ها و مارکسیست ها سر توزیع غذا و شستشوی ظرف ها اختلاف پیش آمده. خب مسلمان ها آن ها را نجس می دانستند و حاضر نبودند فعالیت آنها را بپذیرند. از آقای شهیدی نقل می شد (خودشان که نمی گفتند) نقل می شد ایشان گفته همه روزها من غذا را می گیرم، توزیع می کنم، همه را هم نظافت می کنم، هیچ کس دیگر نکند. خودش چنین روحیاتی داشت و دارد که حاضر است برای کارهای جمعی کار کند.
این ها جزوات اخلاق هیچکدام تاریخ ندارد اما برای آن دوره بوده. در مقطعی حجت الاسلام کوچکزاده، عضو شورای حزب و مسئول واحد آموزش شد. در رده بعدی حجت الاسلام آقای جواد منصوری هم کارمند حزب و فعال بود که نوارهای صوتی را پیاده سازی می کرد. آقای دکتر رضا ترابی عضو هیئت علمی علوم پزشکی اصفهان هم بود. این جزوات توسط این افراد پیاده سازی و بعد تایپ و چاپ می شد.
سوال: جزوات به این کیفیت حتماً بازخوردهای خوبی هم داشته؟
جواب: بله، بعد از جلسه هفتم تیر یک جلسه استان ها درست شد اوایلش من می رفتم بعد دوستان دیگر می رفتند. این جزوات آنجا توزیع می شد.
سوال: خیلی از این جزوات سخنرانی های جلال الدین فارسی است. حدود بیست جزوه است. جلال الدین فارسی مگر چه نقشی داشت که حتی در حد ریاست جمهوری مطرح اش کردند؟ من الان برخی صحبت های امروزش را می خوانم که حتی واکنش منفی ایجاد می کند. آدم منزوی هم هست.
جواب: جلال الدین فارسی روزی تئوریسین انقلاب بود در سال های دهه چهل. مثلاً کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی را ایشان به صورت کتاب در آورد. این ها سخنرانی های امام است.
سوال: سید حمید روحانی این کار را نکرد؟
جواب: نه، آدم های مختلفی این کار را کردند و هرکس اسم خودش را می گوید. آقای جلال الدین فارسی عضو نهضت آزادی بود که چند کتاب در همان سال ها نوشت. یکی از آن ها که خیلی در انقلابیون و ایجاد روحیه نقش داشت کتابی بود با نام «انقلاب تکاملی اسلام». این کتاب را تقریباً همه انقلابیون مسلمان قبل از انقلاب خوانده بودند و می خواندند.
بعد هم ایشان خودش از ایران رفته بود برای مبارزات لبنان و در لبنان با فلسطینی ها ارتباط داشت. آنجا بین شیعیان لبنان، حزب امل، امام موسی صدر، آن ها یک جناح بودند، یاسر عرفات و فارسی و اینها هم یک جناح دیگر بودند. حزب امل با شاه هم به نوعی مبارزه نمی کرد، مخالف بودند اما آن وقت در صحنه های دنیای عرب و مبارزات فلسطین آقای جلال الدین فارسی از یل های آن دوره محسوب می شدند که رفاقت شخصی با یاسر عرفات داشت. زمانی یاسر عرفات چهره انقلابی درجه یک دنیای اسلام محسوب می شد و آقای فارسی نزدیکترین رفیق ایرانی او بود.
خیلی از انقلابیون وقتی ساواک به خانه شان می رفت، کتاب هایی که ساواک جمع می کرد یکی همین انقلاب تکاملی اسلام بود. یعنی یک دوره ای ایشان در این قد و قواره بودند.
سوال: در حزب جمهوری اسلامی شما ایشان را دیده بودید؟
جواب: بله، عضو شورای مرکزی حزب بود. به نوعی می توانم بگویم به عنوان یک تئوریسین انقلاب مطرح بود.
سوال: شما خودتان ایشان را به عنوان تئوریسین می دیدید و احترام خاصی قائل بودید؟
جواب: من هم تا قبل از انقلاب ایشان را ندیده بودم چون لبنان بود. اما در آن سن کتاب های ایشان برایم از جذاب ترین کتاب های آن دوره بود. البته بعد از اینکه به اصطلاح ایشان را گذاشتند کنار، یک مقطع نماینده مجلس هم شد. بعد در بحث مک فارلین ایشان علیه آقای هاشمی موضع گیری کرد، اما امام به نفع آقای هاشمی موضع گیری کردند و چند نفر ازجمله آقای فارسی و آقای محمد خامنه ای برادر بزرگتر آقا، این ها در آن قضیه به تعبیری کاملاً منزوی شدند موضع گیری امام باعث انزوای آقای فارسی و محمد خامنه ای و امثالهم شد.
در بحث های ارتش هم یادم می آید که آقای فارسی خیلی نقش داشت. در جریان خبرگان قانون اساسی یک عده مثل آقای آیت و آقای بهشتی و این ها اصرار داشتند که فرماندهی نیروهای مسلح با رهبری باشد اما بنی صدر و یارانش به شدت مخالف بودند، آقای فارسی سخنرانی کرد، آقای فارسی یک رجل سیاسی نظامی بود که می گفتند جنگ های چریکی هم کرده است، آن سخنرانی آقای فارسی در دفاع از این موضوع در خبرگان قانون اساسی فوق العاده مؤثر واقع شد.
سوال: گفتند ارتش زیر نظر ولایت فقیه باشد؟
جواب: زیر نظر ولایت فقیه باشد. این بزرگترین خدمت آقای فارسی بود به انقلاب. مذاکرات مجلس خبرگان چاپ شده است، البته الآن در بازار نیست که بخرید اما کتابخانه دارند.
یادم هست که آقای فارسی به بنی صدر گفته بود که تو یک اسلحه را ببندی یا باز و بست کنی بلد نیستی، چون سربازی هم نرفته ای، چرا دائم می گویی این بحثی تخصصی است؟ اگر متخصص این چیزها باید نظامی باشد آن هم من هستم که جنگ های چریکی و دوره ها مختلف را آموزش دیدم.
این حرف روی اعضای مجلس خبرگان فوق العاده اثر کرد.
تعبیر آقای منتظری درباره بنی صدر
من خوب یادم هست که آقای منتظری یک روز صبح با مرحوم پرورش جلسه داشتند. آقای پرورش حاضر نبودند اوایل محافظ داشته باشند و ما با اینکه آموزش نظامی فقط در حد تیراندازی دیده بودیم و آموزش خاصی ندیده بودیم، گاهی می رفتیم برای حفاظت از آقای پرورش. اسلحه زیر لباس بود یا کلت بود، گاهی هم در سفر مسلسل می گرفتیم.
آنجا سر میز صبحانه آقای منتظری گفتند که «به بنی صدر می خواهم بگویم که اگر می خواهی رئیس جمهور بشوی چاقو را کُل اش می کنیم و می دهیم دستت».
سوال: جلوی شما این حرف را زد؟
جواب: سر میز صبحانه بودیم و محافظان خود آقای منتظری هم نشسته بودند. آقای منتظری هیچ ملاحظه ای در حرف زدن نداشت. برعکس آقای بهشتی که با اینکه ما را بیشتر قبول داشتند اما در اینکه حرف شان را جلوی ما بزنند یا نزنند دقت داشتند. هیچ وقت نمی گفت در حد شما نیست، اما می دیدم که رده را از لحاظ تشکیلاتی رعایت می کرد.
سوال: یعنی چه چاقو را کُل اش بکنیم؟
جواب: به لهجه اصفهانی قدیم یعنی چاقو را کُندش بکنید. یعنی اختیارات رئیس جمهور را محدود کنند.
بنی صدر می خواست بالاترین مقام کشور باشد و همه اختیارات دستش باشد. مثلاً آن موقع می گفت که مثل الگوی فرانسه و این ها مجلس را هم رئیس جمهور بتواند منحل کند.
در قانون اساسی آمدند ولی فقیه را گذاشتند، و بعد در اختیاراتش بحث انگیزترین ماده اختیارات فرمانده کل نیروهای نظامی بود. این بحث تعیین کلی سیاست های نظام در سال 68 وارد قانون اساسی شد، در قانون اساسی سال 58 این نبود و آن وقت فرماندهی نیروهای مسلح تندترین بحث آن موقع بود که آقای فارسی نماینده استان خراسان در مجلس خبرگان بود و این خدمت بزرگ را کرد.
سوال: بعضی جزوات هم مانند «اخلاق اسلامی» از آیت الله شهید مدنی است، درحالی که ایشان جزء حزب نبودند؟
جواب: نه آیت الله مدنی عضو حزب نبودند اما خب شخص خود آیت الله مدنی، شخص برجسته ای بود. آیت الله مدنی از شاگردان مرحوم آقای خویی بوده که دیگر درس هم نمی رفته اما امام که به نجف تبعید می شوند برای احترام به امام پای درس ایشان دوباره حضور پیدا می کند. بعد که به ایران می آید جزو اولین تبعیدی ها هست که در زمان حکومت پهلوی تبعید می شود و چند جا تبعیدگاهشان را عوض کردند.
خاطره ای هم از ایشان دارم؛ بعد از حکومت نظامی اصفهان، ساواک شروع کرد تعدادی از رهبران را دستگیر کردن. شب اول مرحوم آقای پرورش و حاج آقا مهدی مظاهری و حاج آقا کمال فقیه ایمانی و میردامادی و زهتاب را گرفتند. شب دوم چند تا رده بندی بعد را گرفتند. ما ترسیدیم که آخر ماه نوبت ما می شود و از اصفهان خارج شدیم.
در راه که می رفتیم برویم مشهد شنیده بودیم شهر گنبد آقای مدنی تبعید هستند وقتی رفتیم آنجا گفتند از اینجا بردنشان کنگان. از مشهد که برگشتیم رفتیم مهاباد تا آقای خلخالی را در تبعیدگاه ببینیم که گفتند آقای خلخالی را بردند سردشت و آقای مدنی را آورده اند اینجا. رفتیم در مسجد و آدرس آقای مدنی را گرفتیم. آقای مدنی فوق العاده زاهد بود. مهمان خانه اش که ما رفتیم حصیر پلاستیکی بود. همان ها که ما پارک که می رویم گاهی از این حصیرهای پلاستیکی می بریم، این مهمان خانه ایشان بود. فوق العاده هم اهل اخلاق اسلامی بود و به مهمان بسیار احترام می گذاشت.
سوال: برخی جزوات چاپ حزب جمهوری اسلامی مشهد است. مشهد هم فعالیتش خاص بود؟
جواب: در مشهد اول شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد دبیر حزب بود که ما همان سال 57 خانه ایشان رفته بودیم، مهر سال 60 هم شهید شدند. کلمه «جوانمرد فاضل شهید» لقب ایشان هست که امام به آقای هاشمی نژاد دادند. در مشهد یاران آقای خامنه ای (البته این ها سن شان از آقای خامنه ای بیشتر بود) و آقای واعظ طبسی هم بودند.
سوال: چند کتاب و جزوه هم با نام «پرسش و پاسخ اعضای حزب جمهوری اسلامی» و «پاسخ مسئولین» هست که صحبتهای آقای خامنه ای و شهید بهشتی و هاشمی رفسنجانی است.
جواب: البته این ها الزاماً به این معنا نیست که در یک جلسه این پرسش و پاسخ بوده است. این ها مثلاً در سفرهایی که می کردند صورت می گرفت. مثلاً در اصفهان یک جلسه آقای آیت بود، خود آقای خامنه ای بودند، آقای بهشتی چند جلسه بودند، که نوعاً هم اصفهان مجری مراسم من بودم.
سوال: تعدادی از جزوات هم خطبه های نمازجمعه هاشمی رفسنجانی است که حزب جمهوری اسلامی چاپ کرده است.
جواب: حالا این را انصاف باید بدهیم، آقای هاشمی رفسنجانی در روحیه دادن در زمان جنگ، خطبه هایش خیلی اثربخش بود. حتی گاهی مبالغه هم ایشان می کرد برای روحیه دادن در پیروزی های جنگ یا مثلا ماست مالی کردن شکست ها.
سوال: جزوه «از حزب چه می دانیم؟» نام عسگراولادی روی آن هست. ایشان چه نسبتی با حزب داشتند؟
جواب: ایشان عضو شورای مرکزی حزب بودند. ایشان از کسانی است که در هیئت های مؤتلفه اسلامی نقش درجه اول داشتند و حدود ده سیزده سال زندان بود و سال 55 از زندان آزاد شد. همسرش هم در دوران مبارزه، یعنی در زمان حکومت نظامی در جریان وضع حمل که اجازه خروج از منزل و انتقال به بیمارستان ندادند از دنیا رفت.
سوال: آقای زمانی خیلی از جزوات با ارزش حزب جمهوری را ما از مساجد قدیمی (مثلا مسجد قبا در خیابان 24 متری اصفهان) درحالی پیدا کردیم که آنها را داشتند دور می ریختند یا به بازیافت می دادند! وقتی سوال کردم قضیه چیست؟ گفتند مگر این ها به درد می خورد؟ گفتند این ها پاره است و جوان ها استفاده نمی کنند. من آن موقع خیلی افسوس خوردم و سراغ هرکس از قدیمی های حزب رفتم می گوید من در اثاث کشی منزل ریختم رفت! چرا این ها به عنوان یک سند آنقدر نادیده گرفته شده؟
جواب: ببینید خود این اهمیت دادن به تاریخ که الان آنقدر مهم شده، قبلاً این جور نبود. یک بخش هم به خاطر فرهنگ قبل از انقلاب است. قبل از انقلاب چیزی را که می خواندی باید فوری از بین می بردی. مثلاً من قبل از انقلاب عکس از خودم و دوستانم تقریبا نداریم. حالا مثلاً آن هفته یک دانه عکس پیدا کردم که کنار زاینده رود رفته بودیم پیک نیک و همه هم با لباس غیر رسمی، این عکس را یکی از دوستمان چون می دانست ساواک نمی گیرد نگهداشته. اما جرات نگه داشتن این ها را نداشتیم.
سوال: این دلیل قانع کننده ای نیست. شما که خودتان تاریخ دانید و اهمیت تاریخ را می دانستید. اما حتی بولتن های خبری خودتان را ندارید.
جواب: من تاریخ را چند سال بعد شروع کردم.
سوال: روحیه اش را داشتید قاعدتاً؟
جواب: خب مطالعه تاریخی را بله. اما این ها در کتابخانه حزب بود و اینکه فرض بگیرید حالا بدانم که حزب روزی متلاشی می شود و جمع می شود را نمی دانستیم. در موقع فتیله پایین کشیدن و انتقال این ها هم من در حزب نبودم یعنی مسئولیتی نداشتم. دیگر به فکر اینکه این ها را جمع بکنیم نبودیم و آمدند جمع کردند و اموال را به تهران فرستادند.
سوال: در ایران کی مسئول جمع آوری این بحث هاست؟ مرکز اسناد انقلاب اسلامی؟
جواب: مرکز اسناد هم ممکن است داشته باشد ولی من سراغ نگرفتم. نه، احتمالاً این ها پیش دکتر جاسبی است. خود آقای خامنه ای هم می توانند بگویند که اسناد حزب کجا است.
حوزه هنری تهران هم در کتابخانه اش تعدادی را داشت.