هنوز داریم از کیسه حزب جمهوری اسلامی می خوریم
جزوات حزب جمهوری اسلامی همچنان برای جوانان جذاب است
شرکت سداد مدلی برای تامین مالی نیازهای تشکیلاتی

گفتگو با مهندس ابوالقاسم گلستان نژاد، مسئول شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی اصفهان سالهای 63 و 64
زمان: 5 فروردین 97
مکان: اصفهان- خیابان هشت بهشت غربی، شرکت مهندسی سداد

سوال: لطفا از فعالیت های سابقتان در حزب جمهوری اسلامی بگویید.
جواب: این توفیقی بود که عضو حزب جمهوری اسلامی بودیم. مدتی اوایل انقلاب سال 58-59 بندرعباس بودم؛ چون قبلا عضو حزب اصفهان بودم با حزب شاخه بندرعباس (دفتر بندرعباس) همکاری می کردم و به اصطلاح جلساتش را می رفتیم.
سوال: آنجا هم فعال بود؟
جواب: بله، حزب بندرعباس فعال بود و یک سری دوستان بودند که هم با سپاه مرتبط بودند و هم با حزب. آن زمان هم خیلی دویتی نبود که حالا کسی فقط حزبی باشد. به هرحال چون ما اصفهان به حزب تعلق داشتیم، آنجا هم که رفتیم با حزب ارتباط گرفتیم.
سوال: فعالیت های حزب بندرعباس چه بود؟
جواب: آنجا جلساتی داشت و بزرگانی برای سخنرانی می آمدند. حتی بعضی سخنران ها را از بندرعباس می بردیم جزیره قشم که من خودم هم آن موقع جزیره قشم تدریس داشتم. تحت عنوان سپاهی می رفتیم و سپاهی بودیم اما لباس سپاه نداشتیم. می رفتیم چند روزی در مدارس تدریس می کردیم.
آن زمان هم وضعیت امنیتی آنجا خیلی بد بود، یعنی خود بندرعباس و جزایر خصوصاً جزیره قشم گروه های چپ، چریک های فدایی خلق اقلیت و اکثریت (که بیشتر اقلیت آنجا فعالیت داشتند، سازمان پیکار در راه آزادی و کسانی که مارکسیست بودند فعالیت داشتند و در سپاه تقریباً هر چند وقت یک بار یک خانه تیمی می گرفتیم و در گرفتن خانه های تیمی ما هم بودیم.
کتاب های مارکس در سپاه بندعباس!
به هر جهت با بچه ها می رفتیم خانه تیمی هایی را می گرفتیم و یک دپویی از کتاب های مارکسیستی وسط سپاه بندرعباس خالی شده بود؛ کتاب های مارکس مثلاً کتاب «سرمایه» و کتب مختلف که بعضی از آن ها در بازار کم بود، کامیون کامیون کتاب می آوردند.
آن زمان بندرعباس ناامن بود و جوری بود که در شهر همیشه مسلح می رفتیم و اسلحه دنبالمان بود. ترور زیاد بود و عمدتاً در بندرعباس گروه های چپ و بعد سازمان منافقین فعالیت داشتند. منزلمان طبقه بالا بود، ناگهان شب می دیدیم در تقاطع درگیری است.
کارمان در بندرعباس از جایی شروع شد که سپاه یک سری اردو تحت عنوان اردوهای «هجرت» در سال 58 ایجاد کرد و امروز سپاه این ها را تحت عنوان اردوهای هجرت بسیج احیاء کرده است. سپاه آن موقع منطقه ای بود؛ منطقه 6 سه استان بودند ازجمله استان هرمزگان، کرمان، سیستان و بلوچستان که منطقه 6 سپاه بودند. دانش آموزان را از آنجا آورده بودند اصفهان و یک سری دوره برایشان می گذاشتند، مثلاً یک ماه اصفهان بودند و برمی گشتند و ما هم دنبالشان رفتیم چون در سال 58 مدتی دانشگاه تعطیل بود.
این بچه ها غالباً محصل و از خود بندرعباس بودند، از جزیره هرمز و جزیره قشم و شهرهای اطراف بندرعباس بودند و در یکی از این اردوها ما به عنوان مربی بودیم و چون حزب هم می رفتم در این اردوها تدریس داشتم.
سوال: مربی چه بودید؟
جواب: من مربی سیاسی بودم.
سوال: آموزش و پرورش درس نمی دادید؟
جواب: نه، آن زمان هنوز آموزش و پرورش درس نمی دادم ولی چون در حزب بودیم و بحث سیاسی و اخبار و تحلیل و این ها را در جریان بودیم برای بچه ها درس های سیاسی می دادیم.
خلاصه با این بچه ها دوست شده بودیم و همه دبیرستانی بودند، بعد با این ها رفتیم و آنجا هم در سپاه بودم و چند روز در هفته سپاه و چند روز در هفته تدریس و بسیج قشم را همان زمان پایه گذاری کردیم چون سپاه در قشم حضور نداشت. برای بسیج یک منزل کوچکی گرفتند و آنجا بسیج شد.
در دبیرستان هم دینی درس می دادم ولی در محصل هایی که با من بودند چریکی داشتیم، منافقین داشتیم، همه رقمی داشتیم و سرکلاس با این ها خیلی بحث می کردیم. وقتی می گویم وضعیت خیلی بد و ناامن بود یعنی مثلا دبیرستان آن سال قشم را یک روز صبح می دیدیم دستگاه زیراکسشان نیست، برده بودند! بعد یک سری محصل ها را گرفتند که این ها در خانه تیمی بودند و زیراکس مدرسه را آنجا برده بودند. چند نفر از این محصل ها هم اعدام شدند اما از افتخارات ما این است که این بچه ها که به اینجا آمدند خیلی از آن ها متحول شدند و بعد خیلی از آن ها شهید شدند.
سوال: خودتان چند سالتان بود؟
جواب: خودم 20 سالم بود.
سوال: پس خیلی تفاوت سنی نداشتید.
جواب: نه، من خودم 20 یا 21 سالم بود و محصل هایم مثلاً 15-16 ساله بودند. خیلی از بچه ها واقعاً متحول شدند و بچه های شهرهای مختلف هم فرق می کردند مثلاً بچه های جزیره هرمز خیلی به انقلاب نزدیک تر و پا کار بودند.
تدریس فقه مقایسه ای
این بچه هایی که آورده بودیم همه شیعه بودند ولی قشم سنی هم دارد. تدریس که می کردیم همزمان هم دینی شیعه را درس می دادیم و یک کتاب شرعیات اهل تسنن هم بود که آن را هم درس می دادیم. حالا ما آنجا روشی که اتخاذ کرده بودیم یک جوری مقایسه ای درس می دادیم؛ مثلاً وقتی کتاب آن ها را درس می دادیم مثلاً در نجاسات ما چیزهایی را نجس می دانیم ولی آن ها نمی دانند مثلاً می گفتیم اینجا فرق ما و شما این است، و دینی مقایسه ای درس می دادیم. خلاصه در نوع خودش جالب بود.
از لحاظ مذهبی شیعه و سنی بود و از لحاظ سیاسی هم طیف های مختلف سرکلاس بودند. سرکلاس هم بعضاً اذیت می کردند و بعضی بچه ها هم با ما بودند.
خب خیلی کارهایی بحمدلله آن زمان شروع شد، ما آن زمان کتابهای کتابخانه های قشم را شروع کردیم به تسویه کردن؛ همه کتاب ها را به آموزش و پرورش آوردیم، البته ما آموزش و پرورشی نبودیم اما به لحاظ همان بحث حزب و اینکه رئیس آموزش و پرورش آنجا عضو حزب بندرعباس بود، ما با هم می رفتیم آنجا می نشستیم و کتاب ها را تسویه می کردیم و کتاب های به اصطلاح ضاله را جدا می کردیم.
خیلی از همان بچه ها شهید شدند
خدمتتان عرض کنم که خیلی روی این بچه ها کار شد و خیلی از این بچه ها به عنوان مسئولان آن مناطق شدند و خیلی از آن ها هم شهید شدند. فعالیت های فوق برنامه هم داشتیم؛ مثلاً نمایشگاه کتاب در بندرعباس و قشم و جزیره هرمز می گذاشتیم که بعضی عکس هایش را هم دارم.
از طرف سپاه می رفتیم از قم کتاب می خریدیم، می آوردیم و نمایشگاه می گذاشتیم و با تخفیف می فروختیم. کار فرهنگی آن زمان به این صورت خیلی کردیم. نمایشگاه پوستر می گذاشتند که اینجور نمایشگاه ها برای شهدا خیلی باب بود.
یادم است یک بار در جزیره هرمز نمایشگاه داشتیم که کتاب هایمان تمام شد و خواستیم برویم از بندرعباس کتاب بیاوریم اما دریا طوفانی بود. ناخداها به ما گفتند که نروید اما یکی از بچه ها که جزء بچه های اردو بود و خیلی آدم پاکاری بود و بعد هم شهید شد، ایشان گفت اگر بخواهید من می برمتان و ما گفتیم که این ها می گویند که نرو، خطرناک است. خلاصه ما را سوار کرد و از جزیره هرمز می خواستیم برویم بندرعباس حالا یک ساعت مانده بود تا غروب شود و جوری بود که من فقط قایق را گرفته بودم که در دریا نیفتم؛ وقتی به بندرعباس رسیدیم سر تا پایمان خیس بود. رفتیم کتاب برداشتیم و دیدیم که شب شد و نمیشه برگشت، ماندیم و فردا صبح آمدیم. اینجوری مثلاً کارهای جهادی کردیم.
تفکر حزب را همه جا با خود می بردم
آن زمان کار فرهنگی جهادی می شد و روحیه ها این طوری بود. این ها همه اش ریشه گرفته از همان آبشخور حزب بود که ما همان تفکری که در حزب بود را آشنا شده بودیم و این را داشتیم این طرف آن طرف که می رفتیم و در کلاس هایمان با بچه ها، در مدرسه و در فعالیت های فرهنگی و چند روزی که در روابط عمومی سپاه در تبلیغات بودم همین تفکر را پیاده می کردم.
منظورم از گفتن این حرف ها این نیست که بگویم ما فلان کار را کردیم. می خواهم بگویم روحیه آن زمان اینطور بود.
سوال: خاصیت انقلاب بوده دیگر...
جواب: بهترین دبیرستان بندرعباس آن زمان دبیرستان ابن سینا بود. وقتی که به این دبیرستان می رفتیم یک سالن پر آدم نشسته بود و سخنرانی می کردیم. سخنرانی سیاسی هم می کردیم راجع به گروهک ها و...
سوال: بحث روز بوده است.
جواب: بله، همه اش بحث روز بود. روزها مدرسه می رفتیم، شب ها در سپاه خانه تیمی می گرفتیم و همه کاری می کردیم. حدود یک سال و خرده ای در آنجا بودیم و به هر جهت بعد از مدتی به اصفهان برگشتیم و در حزب بودم و در حوزه های تشکیلاتی شرکت می کردم. بعد من را به عنوان مسئول شاخه دانشجویی دعوت کردند و من مسئول شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی اصفهان شدم.
سوال: این چه سالی است؟
جواب: سالش را دقیق در خاطرم نیست، حدود سال 63 و 64 مسئول شاخه دانشجویی حزب بودم و همان زمان دانشجوی دانشگاه صنعتی بودم و چون دانشجو بودم گفتند شاخه دانشجویی مسئولیتش با من باشد. تا زمانی که حزب تعطیل شد یک جورهایی شاخه دانشجویی حزب بودم و فعالیت داشتیم و یک سری حوزه های حزبی تشکیل دادیم.
حوزه های حزبی تجربه خیلی خوبی بود که بعد این تجربه را در جامعه اسلامی مهندسین هم استفاده کردیم. البته چون ما آن زمان شاخه دانشجویی بودیم حوزه هایمان هم دانشجویی بود؛ بچه های دانشجوی دانشگاه اصفهان را داشتیم، بچه های دانشگاه صنعتی را داشتیم، البته آن زمان دانشگاه های دیگر را خیلی نداشتیم مثلاً دانشگاه آزاد هنوز تشکیل نشده بود.
سوال: در این حوزه های دانشجویی چند نفر بودند؟
جواب: از بچه هایی که می آمدند در جلساتمان، حوزه هایمان عموماً تا 15 نفر عضو داشت. دقیقاً یادم است که حوزه های حزب تعریف داشت که از چند نفر تا چند نفر تشکیل شود، ولی جلساتمان بالای 10 نفر بود. یک سری بچه های دانشگاه صنعتی بودند، یک سری بچه های دانشگاه اصفهان بودند.
سوال: همه یک حوزه بودند؟
جواب: حوزه های مختلف داشتیم، هر حوزه ای بستگی به سال دانشجویی داشت که ترم چندم هستند و کدام دانشگاه اند. اول کمبود حوزه بود و بعد حوزه ها را زیاد کردند و چند حوزه داشتیم. گفتند حوزه ها از یک حدی نباید زیادتر شود چون حالت جلسه اش را از دست می داد.
جلسات را هم که حتماً می دانید، در اسناد حزب هست، این ها یک قسمتی بحث های عقیدتی داشت که آن زمان یکی از قوت های حزب بود که روی بحث های فکری کار می کرد. بار معنوی و فکری در جلسات بود، یک قسمتی از جلسه بحث اخلاقی بود و یک قسمت هم بحث های عقیدتی بود و قسمت دیگری هم سیاسی بود و یک قسمت دیگری هم تشکیلاتی بود.
سوال: یعنی محتوای جلسات 4 قسمت بود؟
جواب: بله، تقریباً چنین داستانی بود. در بحث های اخلاقی مثلاً کسی را در جلسات می آوردند. یادم است آن زمان در حوزه ها نه ولی در جلسات بزرگ که همه حوزه ها جمع می شدند حاج رحمت الله سید اسماعیلی می آمدند و درس می دادند؛ چنین شخصیت هایی می آمدند درس اخلاقی می گفتند یا جزوه های حزب که آن زمان دروس اخلاق آیت الله مشکینی بود که این ها را حزب می فرستاد و در حوزه ها همین ها را می خواندیم و نوارهایش هم بود چون حزب نوارخانه داشت.
دوستان هم با علاقه وقت می گذاشتند و سر ساعت می آمدند. وقت گذاری آن موقع ها خیلی زیاد بود. قسمتی هم بحث های عقیدتی بود که یک حدیثی یا نهج البلاغه ای بستگی داشت... حزب قسمت آموزش داشت که برای خوراک حوزه ها برنامه می داد. زمان بندی داشت و محتوای آن معلوم بود خیلی خوب بود.
 بعد بحث های سیاسی بود که خبرنامه می آمد و درباره خبرها بحث می شد و یک سری خبرها را یادداشت می کردیم.
سوال: خبرنامه از تهران بود یا از اصفهان؟
جواب: هم از تهران بود که دفتر تهران می داد و هم از اصفهان بود که خود اصفهان تولید خبرنامه می کرد.
سوال: چه کسی تولید خبرنامه می کرد؟
جواب: واحد سیاسی. آن زمان فکر کنم احمد آقای زمانی بود.
واحدها تولید داشتند، آموزش و سیاسی تولید داشت و وقت می گذاشتند و ما این ها را در حوزه دانشجویی استفاده می کردیم. یک سری دوستانی هم آن زمان بودند که اصفهانی نبودند و اینجا دانشجو بودند ولی حوزه را می آمدند و خیلی باقیات الصالحات خوبی بود.
هنوز داریم از سرمایه حزب جمهوری اسلامی می خوریم
دوستانی که در این حوزه ها بودند بعد توانستند در انقلاب منشأ اثر باشند و ما هنوز داریم از آن کیسه می خوریم، یعنی هنوز که هنوز است ما داریم از سرمایه حزب می خوریم. شجره طیبه ای که شهید بهشتی و یارانشان و حضرت آقا و دوستان دیگری که با ایشان بودند به جا گذاشتند واقعاً.
مثلاً قسمتی از محتوا که می گویم تشکیلاتی بود همان جزوات «آموزش مواضع» را در حوزه ها کار می کردند و اول خود شهید بهشتی، بعد شهید باهنر و بعد هاشمی رفسنجانی این مواضع را تبیین می کردند. بعد همان ها نوارهایش می آمد اصفهان و نوارها پیاده سازی می شد و رویش بحث می شد.
سوال: خودتان بحث می کردید؟
جواب: بله، نوارها و جزوه ها را می گرفتند و می خواندند و بعد با هم بحث می کردیم. تبیین «مواضع ما» بود، چون مواضع باید تبیین می شد که مثلاً در اقتصاد هدف چه هست و بحث چه چیزی را دارد می گوید؟
در نوعش خودش آن اوایل انقلاب خیلی این بحث ها داغ بود و عطش ها خیلی بالا بود. حدوداً دو سال از انقلاب گذشته بود این بحثی که دارم می کنم.
در سال 70 جامعه اسلامی مهندسین شکل گرفت
خلاصه من در شاخه دانشجویی حزب بودم که حزب تعطیل شد. بعد مدتی طول کشید و سپس از سال 70 شاخه مهندسین حزب تحت عنوان «جامعه اسلامی مهندسین» شکل گرفت.
سوال: شما خودتان در شاخه مهندسین هم بودید؟
جواب: نه نبودم. من آن زمان دانشجو بودم و شاخه مهندسین جدا بود که شهید مهندس معتمدی و شهید نیلی جزء آن بودند. شهید معتمدی آن اوایل انقلاب وزیر کار بود و شهید نیلی هم مدتی وزیر معادن و فلزات شدند که ایشان هم در شاخه مهندسین بودند. فکر کنم آقای دکتر مرتضی سقاییان نژاد، حمیدرضا فولادگر، آقایان رسول حامدیان، عباس حاج رسولیها و... جزء شاخه مهندسین حزب بودند.
در اصل همان شاخه مهندسین حزب تحت عنوان جامعه اسلامی مهندسین شکل گرفت. من از همان اول که جامعه اسلامی مهندسین اصفهان شکل گرفت در هیات موسسش بودم که 7 نفر این هیات موسس عضو داشت و از آن زمان تا کنون من در شورای جامعه مهندسین هستم و یک سری مسئولیت هایی هم داشتم. مثلاً حدود 10 تا 12 سال مسئول تشکیلات بودم.
نکته ای خدمتتان بگویم؛ طوری جامعه مهندسین جلو رفت که بیش از هزار و خرده ای از مهندسین را در اصفهان عضوگیری کردیم. در اصفهان خیلی جلسات منظم بود و بعدا شاخه ای تحت عنوان شاخه جوانان تشکیل شد، بالاخره افراد اولیه سنی ازشان گذشته و باید جوانان را جذب می کردیم.
سوال: شاخه جوانان چه سالی تاسیس شد؟
جواب: فکر می کنم حدود سال 88 و 89 باشد. آنجا پیشنهاد دادیم این جوانانی که آمده اند اوایل انقلاب را ندیده اند، شهید بهشتی را درک نکرده اند یا مثلاً آن زمان حزب را ندیده اند و بنیه تشکیلاتی ندارند، این خودش نکته مهمی است. ما یک «تفکر تشکیلاتی» و یک «بنیه تشکیلاتی» نیاز داریم.
تفکر تشکیلاتی همین است که ما به این ضرورت و باور برسیم که برای اداره نظام و کادرسازی برای نظام نیاز به تشکیلات داریم و این باوری بود که شهید بهشتی به آن به طور کامل اعتقاد و یقین داشت و کسانی که در حزب بار آمده اند هنوز به آن اعتقاد دارند. یک سری متون هم از جزوه های حزب به نام «ضرورت تشکیلات» داریم.
تشکیلات منزل عبادی ما باشد
اما بحث دیگر بنیه تشکیلاتی است؛ یعنی افرادی که به تشکیلات می آیند باید چه کار کنند؟ خود این افراد باید ساخته شوند؛ یعنی تشکیلات محلی است که به تعبیر شهید بهشتی به چشم عبادتگاه و منزل عبادی باید به آن نگاه کرد. وقت گذاشتن برای تشکیلات به عنوان عبادت باشد، اگر اینطور باشد انسانی که در اینجا وقت می گذارد ملول و خسته نمی شود.
یکی از مهم ترین رسالت های تشکیلاتی کادرسازی است. کادرسازی یعنی چه؟ یعنی هم از لحاظ فکری، هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ تخصصی و هم از لحاظ تشکیلاتی باید ساخته شود. از لحاظ تشکیلاتی یعنی یک فرد منضبط، برنامه ریز، با فکر و با تدبیر است. این خصوصیات باید در افراد تشکیلاتی ایجاد شود، ابتدا به ساکن که همه ندارند.
تشکل هایی که بعدها درست شد مثل حزب مشارکت و کارگزاران، این ها سیاسی درست شد، یعنی این دید که تشکیلات یک کار عبادی است و وقتی که آدم در تشکیلات می گذارد به عنوان عبادت تلقی کند، تبدیل شده بود به اینکه ما یک تشکیلاتی ایجاد کنیم که قدرت را حفظ کنیم. این یک خطا و یک انحراف است. ما سعی می کردیم در جامعه مهندسین این کار را نکنیم، چیزی که از حزب گرفته بودیم و از شهید بهشتی یاد گرفتیم.
سوال: جامعه اسلامی مهندسین تلاش وافری در همه انتخابات ها داشته تا کرسی ها را کسب کند، این غیر از آن است؟
جواب: بله، منافاتی با هم ندارد؛ یعنی این نیست که بنشینیم و فقط کار اخلاقی و کار فکری بکنیم و از بحث سیاسی غافل باشیم و مشارکت و حضور سیاسی نداشته باشیم؛ بلکه معنی اش این است که همزمان با پرداختن به کارهای سیاسی باید به تعمیق و عمق بخشیدن به مبانی فکری و اخلاقی و ساخته شدن نیرو هم توجه کرد. من این حرف را در شاخه جوانان مطرح کردم.
سوال: حزب جهوری اسلامی موقعی که شهید رجائی کاندیدا شد با اینکه عضو حزب نبود ولی گفت ما از این شخص حمایت می کنیم. آیا چنین ایده ای در جامعه مهندسین هم مثلا برای انتخابات مجلس و شورای شهر بوده است؟
جواب: بله، اصلاً اینجور نبود که صرفاً ما بیاییم یک لیستی از جامعه مهندسین داشته باشیم و از آن حمایت کنیم. اتفاقاً این تفکر در کسانی که موسس بودند و کسانی که در رأس بودند همواره بوده که ما هدفمان این است که از نیروهای انقلابی حمایت کنیم. البته با همان چارچوبی که آقا مطرح می کردند که این ها به اصطلاح خودی باشند، اعتقاد به نظام و به خط امام و انقلاب داشته باشد. اگر کسی در این چارچوب قرار می گرفت حمایت می کردند، سوابق اش هم هست و می شود در مجلس و شوراها دید که چه کسانی را جامعه مهندسین حمایت کرده و جامعه ای نیستند.
نکته ای که می خواهم به آن توجه کنم احیای این تفکر است. بعد از ضرورت کار تشکیلاتی، نوبت کار روی مبانی و بنیه تشکیلاتی است. یعنی نیرویی داشته باشیم که از لحاظ فکری درست باشد و نلغزد. البته لغزش نسبی است، فردی باشد که 1- در عقاید محکم باشد، 2- از لحاظ اخلاقی ساخته شده باشد، 3- از لحاظ سیاسی توجیه و بصیر باشد و 4- از لحاظ تشکیلاتی آموزش دیده باشد. اگر عضو ما این چهار خصوصیت را داشته باشد، خود به خود آدم های ساخته ایم که فردا می توانیم از آن ها استفاده کنیم و هرجا در نظام احتیاج بود این ها را بفرستیم.
سوال: می خواستید خاطره ای از شاخه جوانان بگویید.
جواب: این اندیشه را مطرح کردیم که آقا الان ضرورت است روی نسل بعدی کار بشود چون این نسل جدید است و حزب را ندیده اند. گفتند آقا خودت شروع کن. ما هم برای ارائه چند جلسه بحث برای دوستان شاخه جوانان رفتیم. همین جزوات حزب را، فکر کنم «ضررت تشکیلات» یک و دو و سه را بحث می کردیم. به قدری این برای بچه ها جذاب بود که همین طور خواهان بودند که ما ادامه دهیم.
البته به دلایلی شاخه جوانان مدتی ادامه پیدا نکرد ولی دوستان بعضاً که ما را می دیدند می گفتند ما هنوز خاطره آن چند جلسه برایمان مانده است. می خواهم بگویم درست است که این ها برای چهل سال پیش است ولی هنوز نو است و ضرورت امروز ماست.
بچه های امروز هم خصوصاً با این بحث های شبکه های اجتماعی و بحث های رسانه ای امروز سیاسی بار می آیند، آن هم نه یک سیاست مبنادار. بیشتر تحت تاثیر تبلیغات سیاسی قرار می گیرند و مبانی سیاسی دستشان نیست. اگرکسی مبانی دستش باشد آن وقت دیگر با یک غوره سردی اش نمی شود و با یک کشمش گرمی.
اگر امروز متاسفانه بچه ها این طوی هستند علت اش کم کاری من است. امثال من باید کار می کردیم. یک مدتی هم کار تشکیلاتی در جامعه ضد ارزش شده بود و اگر کسی حزبی بود چپ چپ به او نگاه می کردند.
سول: چه زمانی؟
جواب: بعد از اینکه حزب ایجاد شد گفتند اصلاً حزب برای چیست؟ حزب تفرقه ایجاد می کند! یک عده هم به آن دامن می زدند. بزرگانی مثل مقام معظم رهبری هم آن زمان در جایگاهی قرار گرفتند که دیگر نمی خواستند وارد بحث حزب بشوند، شأن ایشان نبود. حضرت امام هم آن زمان صلاح نمی دانستند که به این صورت ادامه پیدا کند، اما این ها هیچ کدامش به این معنا نیست که کار تشکیلاتی ضروری نیست.
سوال: اگر الان ضرورت دارد، چه کار باید کرد؟
جواب: حالا هر زمانی نسخه خودش را می خواهد. با این بحث های رسانه ای که امروز هست فضا عوض شده است. آن زمان بحث اینترنت و شبکه های اجتماعی ها واین ها اصلاً مطرح نبود، این ابزارها اصلاً دست ما نبود. مهم ترین ابزار یک نوار کاست بود، حتی سی دی هم نبود. و یک جزوه، والسلام نامه تمام.
ما خیلی اشتیاق داشتیم برویم یک نواری گیر بیاوریم.
سوال: گفتید 21 سالتان بود و در یک دبیرستان پرجمعیت صحبت می کردید؛ الان چنین چیزی قابل تصور نیست و برای سی نفر هم نمی شود به راحتی صحبت کرد.
جواب: الان از بس که خبر در شبکه های اجتماعی رد و بدل می شود دیگر نمی شود و کسی گوش نمی دهد.
سوال: شرکت سداد هم می شود گفت با همان تفکر تشکیلاتی شکل گرفت؟
جواب: بله، در جامعه اسلامی مهندسین یکی از آسیب شناسی هایی که شد این بود که در تشکیلات ها عموماً تامین منابع بحث مهمی است که بتواند تشکیلات با آن کار کند و باید تشکیلات هم به جایی وابسته نباشد وگرنه مشکلات دیگر ایجاد می شود. برای همین حق عضویت از اعضا می گرفتیم ولی کفایت نمی کرد. احساس می کردیم دست تنگ هستیم.
بعد این فکر ایجاد شد که ما همه مهندس هستیم، بیاییم یک شرکت درست بکنیم به سه جهت:
یکی اینکه بگوییم آقا کار سالم هم می شود کرد و یک سری نیروهای متدین حزب اللهی معتقد به انقلاب هم می توانند کار فنی تخصصی با کیفیت بالا و سالم انجام بدهند؛ می خواستیم این را اثبات بکنیم.
دومین نکته آن زمان بحث سازندگی مطرح بود که بعد از جنگ عملا در سازندگی کشور وارد بشویم و مثلا فقط جلسه و حزب نباشد.
 سوم آنکه از محل درآمدش هم مقداری به جامعه اسلامی مهندسی کمک بکنند که جامعه خودکفا بشود. این اتفاق به حمدالله سال 72 افتاد. شرکت سداد با 248 نفر مهندس و مشارکت آستان قدس رضوی و آستان حضرت عبدالعظیم حسنی تشکیل شد.
سوال: آن ها چه کاره هستند؟
جواب: آن ها هم سهامدار هستند. آن زمان پیشنهاد شد به آستان قدس، آقای کوپایی آن زمان با آقای طبسی ارتباط داشتند که آقا یک شرکت زده اند شما هم بیایید شریک شوید؛ آستان قدس هم آمد.
سوال: چقدر سهام دارد؟
جواب: آستان قدس حدود 25 درصد سهام دارد. آستان حضرت عبدالعظیم حدود 7 درصد دارد. الان سهامداران مان حدود 340 نفر هستند که همه هم غالباً عضو جامعه مهندسین هستند و این هم یک تجربه موفق است، از این جهت که هم مشارکت عملی و حضور عملی در سازندگی کشور است، نشان دادن الگوی سالم و کارآمد از نیروهای متدین برای انجام کارهای فنی تخصصی و کمک به تامین منابع حزب.
چیز چهارمی که می توانم اضافه کنم اینکه خود این شرکت انسجام جامعه مهندسین را زیاد کرد، چون یک گره دیگر روی گره زد با این کار. این ها عضو جامعه بودند ولی آمدند در یک شرکت هم عضو شدند.
سوال: در اساسنامه سداد اسمی هم از جامعه اسلامی مهندسین آمده است؟
جواب: بله، یک بند آمده که از سود هر سال، از سود قابل تقسیمشان، ده در صد می دهند به جامعه. و این را هم گفته اند که این اصل قابل تغییر نیست.
این مبلغ در اختیار شورای جامعه اسلامی مهندسین قرار می گیرد. یک منبع سالم و مشروع است.
سوال: مبلغش قابل توجه است؟
جواب: بد نیست. جامعه تقریباً از کمک های دیگر بی نیاز شده و دفتر فعال دارد. این هم یک تجربه دیگر است که زمان حزب این فضاها نبود. نمی شد آن زمان این بحث را مطرح کرد.
البته این هم یک فرصت است هم یک تهدید! اگر خوب مدیریت شود فرصت است و می شود ازش استفاده کرد. اما اگر خوب مدیریت نشود، مثلا یک رانتی خدای نکرده درست شود، سالم مدیریت نشود و ارتباطات در آن وارد بشود، این می شود یک تهدید؛ یعنی ممکن است ضد تشکیلات بشود.
سوال: و شما مدعی این هستید که کار سالم انجام دادید. چون بالاخره مدت ها در شهرداری هم مسئولیت داشتید.
جواب: تلاشمان این بوده این چند سال که به اصطلاح با خیلی مواظبت کار کنیم. شورای جامعه مهندسین هم همیشه سداد را رصد کرده است.
وقتی در شهرداری بودیم به سداد توصیه کردیم که در شهرداری کار نگیرید و تا آنجا هستیم شما نیایید. چند سال هم نیامدند، این اواخر آمدند. آن هم عین مقررات رفتار شد. زمانی که من مسئول معاونت بودم چون شامل منع مداخلات می شد و از لحاظ قانون مشکل داشت، به شهردای گفتیم هرچه قانون می گوید و اگر قانونی است به آن ها کار بدهید. آن زمان هم در یک مناقصه طبق قانون کار گرفتند، نه به صورت رابطه.
این ادعا را می توانیم بکنیم که سداد این چند سال سالم عمل کرد. از رانت استفاده نکردیم، رانتی که خدای نکرده بیاید حق و ناحق کند، یک جایی را کم و زیاد بکنند. این هم یک تجربه ای است که تهران هم نتوانست این کار را بکند.
سوال: جامعه مهندسین تهران هم چنین چیزی نداشته؟
جواب: شرکتی به این صورت نداشتند. چند تایشان رفتند با هم شرکت زدند ولی آن شرکت جامعه نشد. چند وقت پیش آقای باهنر آمده بودند اصفهان، آوردیمشان اینجا. خب ایشان قبلا اسم شرکت را می شناخت اما وقتی در جریان ریز کارهای اینجا قرار گرفت و شرکت را که دید خیلی خوشحال بود از این وضعیت.
سداد کارهای بزرگی کرده و خوش نام است و می دانند هم که بچه هایش بچه های جامعه اسلامی مهندسین هستند. این یک کار دقیق و ظریفی است که یک شرکت اقتصادی درست کنی که سبقه تشکیلات سیاسی پشت سرش است، و قایم کردنی هم نیست. ما هیچ وقت نمی خواستیم کتمان کنیم،  در اساسنامه مان هست، ولی جوری که درست حرکت کنیم، این هم یک تجربه است که به نظر من باید برای تشکل های جدید از آن استفاده کرد، ولی به شرطها و شروطها، که مبانی اش رعایت بشود.
سوال: بحثی هست که مثلا آیت الله مصباح یزدی می گوید ما هنوز یک مدل حزب اسلامی نداریم و اینها مدل حزب غربی است و خود حزب جمهوری اسلامی حزب خوبی بود ولی مدلش غربی بود، کما اینکه بعد از شهادت آیت الله بهشتی و آقا هم که مسئولیت شان سنگین شد عملاً دیگر چاره ای جز انحلال آن حزب نبود.
جواب: حزب جمهوری اسلامی مدل غربی بود؟ به این صورت نمی دانم که آیا این شکل جمع بندی درست است یا نه؟ ولی اینکه به اینجا رسید که تعطیل بشود یک جوری نظر امام بود. یعنی برای تمکین از نظر امام این کار را کردیم.
سوال: به خاطرآینده نگری که کردند، چون این حزب سرنوشت اش معلوم نبود چه می شود.
جواب: ببینید باز هم دارم عرض می کنم ما اگر شالوده را خوب بچینیم و خلاصه مبانی حزب را روی تقوا بگذاریم آن چیزی که قرآن می گوید...
سوال: نمی شود روی کاغذ نوشت، باید درونی بشود.
جواب: «فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى‌ تَقْوى‌ مِنَ اللَّهِ...» (109 سوره توبه) یعنی بر اساس تقوا بگذاریم بنیانش را، ولی اگر مبنایش تقوا نبود... این مشکلی است که احزاب جدید در مبانی شان داشتند، به میزانی که اخلاص در آن تشکل بوده، به میزانی که تقوا در آن بوده پایدارتر بوده و شعاع وجودی اش بیشتر بوده، حقانیت اش بیشتر ثابت شده، اثر بخش بوده، مفید بوده. هرچه از این فاصله گرفته عکس شده.
سوال: چه کسی شما را دعوت کرد که مسئول شاخه دانشجویی بشوید؟
جواب: ما آن زمان به اصطلاح عضو حزب بودیم و در جلسات حوزه حزبی شرکت می کردیم. بعد که دانشجو هم شدیم پیشنهاد دادند که مسئولیت شاخه دانشجویی را به عهده بگیر. آن زمان فقط سرپرست داشت و مسئول تشکیلات حزب آقای حامدیان بودند که این پیشنهاد را دادند.
سوال: با حزب بندرعباس، با آن بچه های بندر عباس هنوز ارتباطی دارید؟
جواب: نه، دو نفرشان را اسم هایشان را می دانم که یکی شان آقای مظفری بود که دبیر حزب بود و ایشان فوت کرد. شهید حقانی هم عضو شورای بندرعباس بود که جزو شهدای هفتاد و دو تن بود. یک آقای فرج زاده بود که ایشان مسئول روزنامه جمهوری اسلامی شد، و در دفتر حزب هم بود الان نمی دانم چه کاره است ولی می شود پیدایشان کرد. اسم های دیگر را یادم نمی آید. آقای فلاحتی هم بودند که هم فرمانده سپاه بندرعباس بود و هم در حزب بود، ولی بیشتر با آقای فرج زاده و آقای مظفری نزدیک بودیم.
سوال: غیر از حلقه های مطالعاتی که در شاخه دانشجویان داشتید، برنامه شاخص دیگری هم داشتید که بشود به آن اشاره کرد؟ مثلاً در سطح دانشگاه جلسه ای گذاشتید یا جریان سازی کردید؟
جواب: خب در انتخابات ها که پیش می آمد ما در دانشگاه برنامه داشتیم. مثلاً فرض بفرمایید لیستی را تبلیغ می کردیم. آن زمان هم فضایی نبود که به اسم حزب بخواهی بروی سخنرانی کنی. ولی بچه ها فعال بودند.
سوال: یعنی تبلیغ چهره به چهره فقط بود؟ مثلاً نشریه نداشتید؟
جواب: مثلا جزوه هایی که می دادند توزیع می کردیم یا برای تبلیغات کمک می کردیم. در جلسات دانشجویی هم اگر بود، در مناظره ها یا بحث آزاد بچه ها می رفتند وارد می شدند و بحث می کردند.
سوال: این ها خودجوش بود یا برنامه ریزی شده بود؟
جواب: الان یک مقدار حضور ذهن ندارم ولی یادم است که ما فعال بودیم. مثلاً در خوابگاه های دانشگاه برای دانشجویان جلسه می گذاشتیم و در خوابگاه عضوگیری می شد. البته به عنوان هوادار ولی عضو رسمی حزب نبودند. چون حزب هم چند رده داشت، یک رده عضویت داشت یک رده هم هوادار یا کانون، و برای کانون هم وظیفه ما این بود که عضوگیری کنیم.
آن وقت ما شناسایی می کردیم و افراد را معرفی می کردیم که فلانی به درد حزب می خورد. معرفی نامه می نوشتیم، تشکیلات کارهایش را می کرد و دعوتش می کرد.
سوال: نحوه عضویت در حزب جمهوری اصفهان چگونه بود؟
جواب: آنهایی که عضو حزب بودند باید حداقل دو نفر معرفی می کردند. فرم مخصوص داشت.
سوال: نمونه آن فرم ها را دارید یا گم شده؟
جواب: من ندارم ولی می شود پیدا کرد، آقای عابدیان شاید داشته باشد، یا آقای فیروزبخت.
خدمتتان عرض کنم که پس از معرفی، واحد تشکیلات این ها را بررسی و تایید صلاحیت می کرد.
سوال: پس تایید صلاحیت داشت؟
جواب: بله، حزب یک هسته گزینش داشت که این فرم ها را بررسی می کرد و اگر تایید می شد دعوت شان می کرد. اول می آمدند جلسه عمومی، بعد اگر به این نتیجه می رسیدند که به درد عضویت می خورند باز بعضی اعضا معرفی می کردند که این برای عضویت مناسب است، و فرد در شاخه و جلسه های حزب شرکت می کرد. وگرنه فقط در کانون و جلسات عمومی حزب شرکت می کرد. در دانشگاه بچه های کانون  و اعضای حزب با هم جلسه و ارتباط داشتند.
سوال: ولی برنامه شاخصی مانند تریبون آزاد برگزار نکردید؟
جواب: نه به اسم حزب، آن زمان یک سری محدودیت هایی بود، جنگ هم بود و اینگونه همه احزاب ازجمله چپی ها هم می خواستند بیایند. عموماً قرار بود فعالیت دانشگاه به اسم حزب نباشد. البته قبل از انقلاب فرهنگی دانشگاه ها کاملاً حزبی بود و همه احزاب به اسم بودند ولی بعد از انقلاب فرهنگی دیگر به اسم حزب نبود.
پایان

نظر خود را ارسال کنید