سرمان برای فعالیت در حزب جمهوری اسلامی درد می کرد!
اگر خانم ها بیشتر در فعالیت های تشکیلاتی حضور داشتند جامعه هم به صلاح می رسید
گفتگو با خانم ها سهرابی، سیچانی و جعفرپیشه از اعضای سابق واحد خواهران حزب جمهوری اسلامی اصفهان
سوال: موضوع بحث شاخه خواهران حزب جمهوری اسلامی است و برای همین مزاحم شما شده ام. بفرمائید که نحوه آشنایی شما با حزب جمهوری اسلامی به چه شکل بود؟ برنامه های شاخه خواهران یا واحد خواهران چطوری بود؟
خانم سهرابی: حزب جمهوری اسلامی اصفهان واحد خواهران داشت. در اصفهان خود برادران قسمت های اصلی را داشتند و قسمتی هم برای خواهران بود. در تهران شاخه خواهران داشتند، و اصلاً خواهران در محلی جدا و آقایان جدا بودند ولی در اصفهان در همان دفتر حزب جمهوری اسلامی در چهارباغ پائین، در طبقه دوم، یک قسمتی از ساختمان چند اتاق را خواهران داشتند.
کارها در حقیقت زیر نظر برادرها انجام می شد و خواهران استقلال خاصی نداشتند. همه برنامه هایی که آقایان داشتند به نوعی خانم ها هم داشتند و در همین برنامه ها حالا قسمت فرهنگیان و قسمت دانش آموزی خواهران هم فعال بودند که کلاس های مختلفی می گذاشتند.
سال 57 در اسفندماه بود که اعلام کردند حزب جمهوری اسلامی تشکیل می شود و هرکس می خواهد بیاید ثبت نام کند که جمعیت زیادی علاقه مند بودند بیایند. تقریباً اولین نهادی بود که مردمی تشکیل شده بود و همه حس می کردند که آمال و آرزوهایشان را اینجا می یابند.
برای ثبت نام در حزب سر از پا نمی شناختند
قبل از انقلاب جلسات مذهبی عموماً مخفی بود؛ خدا حاج آقا پرورش و خانم عسگری را رحمت کند، جلساتی برگزار می کردند که عموماً مخفی بود و همیشه با اضطرابی همراه بود که اگر جلسات را بفهمند چه می شود، و هر دفعه ای هم سر و صدایش بلند می شد که فلان استاد را دنبالش هستند و ممکن است بگیرندش و ممکن است چطور شود.
حزب جمهوری اولین تشکلی بود که آزادانه و در فضای جمهوری اسلامی تشکیل می شد و خیلی ها سر از پا نمی شناختند. یادم است که صف برای ثبت نام خواهران برای حزب تشکیل می شد و یک سری فرم هایی دادند که این فرم ها را پر کردیم و گفتند خبرتان می کنیم و حالا دقیقاً این را یادم نیست که برای پذیرش مصاحبه کردند یا نه؟ ولی فرم هایی پر می کردیم، و بعد هم کلاس ها و جلسات بود.
می شود گفت از گروه های اصلی واحد خواهران همین خانم هایی بودند که اینجا هستند. خانم سیچانی، خانم جعفرپیشه، خانم رضازاده، خانم آشتی جو، خانم شکرانی، خانم فرمان آرا، خانم بازرگان، خانم سجادی، خانم سخاوت، خانم فولادگر که هسته اولیه این ها بودند.
بعد حالت حوزه های مختلف دانش آموزی، دانشجویی و فرهنگیان بوجود آمد که هرکدام از این خانم هایی که نام بردم به عنوان رابط در این حوزه ها فعالیت می کردند. برنامه های حوزه های مختلف شامل مباحث سیاسی و اعتقادی بود و مبحث تاریخ هم داشتیم که جریانات انقلاب مرور می شد. بحث آموزش های تشکیلاتی هم بود. خیلی منظم و برنامه ریزی شده بود و حتماً امتحان گرفته می شد و کارنامه داشتیم که واحد آموزش همه گزارش جلسات را می خواندند و بررسی می کردند و نمره می دادند.
دستورالعمل های عبادی اخلاقی در برنامه هایمان بود
به هر حال همان طور که شهید بهشتی می فرمودند که حزب یک معبد است برای ما چنین حالتی را داشت یعنی انس خیلی خاصی همه خواهران با هم داشتند و در مسائل مختلف عبادی گاهی روند این بود که یک دستورالعمل عبادی اخلاقی را برای هفته های بعد معین می کردند و این ها ملزم بودند خودشان را در این مدت با آن مانوس کنند؛ مثلاً فرض کنید ترک غیبت بود، ترک دروغ بود و صفات حسنه یا ترک رذایل جزء برنامه ها بود.
هر حوزه ای برنامه ای برای خودش داشت و کلاس های عمومی خارج از این حوزه ها بود؛ کلاس های عمومی مثل کلاس های قرآن یا تحلیل سیاسی و مباحث تاریخی. خواهران در سالن اجتماعات حزب جمع می شدند، بعضی از کلاس ها مثل «قرآن» فقط مخصوص خواهران بود و بعضی از کلاس ها مثل «مواضع ما» سخنرانی شهید بهشتی بود که برادران و خواهران یک جا و در یک سالن جمع می شدند و تدریس می شد.
سوال: این خواهران را که نام بردید رابط حزب بودند؟ مثلاً آیا واحد آموزش رابط داشت. جزئیاتش را بفرمایید.
جعفرپیشه: من جزء دانش آموزان حزب بودم؛ قبلش همان طور که خانم سهرابی گفتند ما جلسات مذهبی آقای پرورش را شرکت می کردیم. خدا خانم عسگری را رحمت کند، ایشان دبیر ما در مدرسه بود که بچه های مذهبی و ما را به جلسات حاج آقا پرورش دعوت کردند که در خانه ها تشکیل می شد.
سوال: برای قبل از انقلاب است؟
جواب: بله، در مقطع راهنمایی با خانم عسگری آشنا شدیم و بعدا جلساتی در منزل آقای دکتر مانی، آقای اقارب پرست و... بود که ما این جلسات را مخفیانه با محوریت آقای پرورش می رفتیم و کم کم انقلاب شد و بحث حزب شروع شد. ما آنجا شناخته شده بودیم و عده ای دعوتمان کردند و گفتند بیایید حزب ثبت نام کنید که رفتیم و آقای امیری که الان در دفتر رهبری هستند از ما مصاحبه کردند و ما قبول شدیم و خیلی هم خوشحال بودیم. (خواهر آقای امیری هم جامعه زینب می آیند و معاون دادستان هستند.)
سال 61 بود که ما وارد حزب شدیم و آن موقع «مواضع ما» را شهید بهشتی تدریس می کرد که به صورت ویدئویی در تهران ضبط و در شهرها پخش می کردند. ما آن زمان خیلی برایمان مهم بود که این نوارهای ویدئو از تهران می آید و برایمان خیلی جدید بود که از طریق تلویزیون برایمان پخش می شود. چند جلسه اش گذشت که فاجعه 7 تیر به وجود آمد و این ها شهید شدند و برای ما هم خیلی سنگین بود که به سرچشمه برای مراسمشان رفتیم.
ما عضو واحد دانش آموزی بودیم که رابط داشتیم و رابطمان خانم فرمان آرا بود. من و خانم رضا زاده و خانم آزمایش و خانم محمودیان همگی واحد دانش آموزی بودیم که خیلی برایمان کشش داشت و همان جزوات حزب که از شهید بهشتی بود برایمان تدریس می شد.
جلسات هفتگی ما بود 3 قسمت بود؛ یک قسمت جزوات تشکیلاتی، یک قسمت آموزش و یک قسمت سیاسی که بولتن هایی برایمان می آمد که این بولتن ها برای ما خیلی خیلی تازگی داشت و خبرهای مهم را برای ما می آوردند. مدتی هم سخنرانی اخلاق از آقای حائری شیرازی بود که به صورت ویدئویی این را در کلاس پخش می کردند.
این ها ادامه داشت تا سال 64 که امام فرمودند فتیله حزب باید پایین کشیده شود.
سوال: خانم سیچانی شما مسئول تشکیلات خواهران بودید؛ فعالیت در حزب چقدر در طول هفته از شما وقت می گرفت؟
جواب: من عصرها که هر روز بودم و بعضی روزها صبح ها هم بودم. بعد از اینکه مسئولیت تشکیلات و کار تایپ را هم انجام می دادم صبح ها بیشتر می آمدم.
برای ما زمان و مکان معنا نداشت/ سه شبانه روز نخوابیدم
الحمدلله بچه هایی که عضو تشکیلات حزب بودند همین الان هم جزء سالم ترین افراد هستند و من خودم در خاطرم هست که برای ما زمان و مکان اصلاً معنا نداشت. من همسرم با شروع جنگ به شورای جنگ رفت و من با دو فرزند از دامغان به اصفهان آمدم و تنها در اصفهان مستقر شدم و شبانه روز کارم حزب بود.
یادم است که یک سال کنگره ای بود که می خواستیم چیزی را برای تهران آماده کنیم و من سه شبانه روز پشت ماشین تایپ بودم و نخوابیدم. روزها روزه بودم و سه شب را اصلاً نخوابیدم. حالا می بینیم که جوان ها یک ساعت کار فرهنگی می کنند و وقت می گذارند (خدا حفظشان کند همان هم خیلی غنیمت است) ولی خیلی زود می گویند من دیگر وقتم پر است. آن زمان اصلاً زمان و مکان مطرح نبود. کنار همان فعالیت های حزب یادم است که در شروع جنگ شب ها می رفتم در بیمارستان ها امدادرسانی می کردم.
خیلی از نیروها (صرف نظر از خودم) که با تشکیلات کار می کردند جزء ثابت قدم ترین، متدین ترین و با اعتقادترین افراد جامعه بودند که همان طور که الان نمونه اش را می بینید؛ آقای حامدیان، آقای کوچک زاده که مسئول آموزش حزب بودند و بقیه برادرانی که بودند، الان جزء ناب ترین و بهترین افراد هستند و به ندرت ممکن است که کسی تغییر مسیر داده باشد و به قول معروف در غربالگری از غربال افتاده باشد.
سوال: به سراغ جامعه زینب برویم. می گویید که در سال 68 همان خانم ها دور هم جمع شدید. آن زمان جامعه زینب کشور تاسیس شده بود؟
جواب: بله، جامعه زینب تهران در سال 65 تاسیس شده بود. خانم مریم بهروزی که خدا رحمتش کند، ایشان در شورای مرکزی حزب جمهوری بودند و پس از تعطیلی حزب ظاهراً نامه ای به حضرت امام(ره) نوشته بودند و کسب اجازه کرده بودند که حزب تعطیل شده است ولی نیاز هست که خواهران تشکیلاتی داشته باشند و از جمله کارهای عقیدتی، رسیدگی و سر زدن به خانواده شهدا و... انجام دهند که اگر اجازه دهید یک تشکیلاتی با عنوان «جامعه زینب» تشکیل دهیم.
نحوه تاسیس جامعه زینب اصفهان
ما در اصفهان توسط فامیلی که در تهران داشتیم با جامعه زینب آشنا شدیم. به ما اطلاع دادند که جامعه زینبی در تهران هست و ما اینجا داریم کار می کنیم. یکی دو سال از همان اوایل که گذشت، من به نظرم آمد که انگار یک ثباتی پیدا کرده اند و کار تشکیلاتی خوبی دارد می شود.
کم و بیش با خواهران اصفهان گاهی تلفنی ارتباط داشتیم، یک وقت هم در مراسمی یا روضه ای ممکن بود همدیگر را ببنیم ولی جمعمان از هم پاشیده شده بود. به خواهران پیشنهاد دادیم که جامعه زینب تهران برپا شده و سراسری هم هست. آیا می خواهید در اصفهان ما چنین کاری انجام دهیم؟ خواهران هم استقبال کردند و گفتند که خوب است و ببینید که چطوری است.
من به تهران رفتم و با خانم بهروزی صحبت کردم، ایشان گفتند شما جمعی را به عنوان هسته مرکزی تشکیل دهید و بعد ما را دعوت کنید که به اصفهان بیاییم و ببینیم که چگونه است. من نیز همین افرادی که نام بردم خانم سیچانی، خانم جعفرپیشه، خانم فرحناکیان، خانم بازرگان، خانم رضازاده، خانم بدر، خانم فولادگر، خانم حاج باقری، خانم زمانی، خلاصه یک گروه 8-7 نفری شدیم و این کار را شروع کردیم.
در ابتدا در خانه ها شروع کردیم که اولین بار جلسه در منزل ما بود و کم کم یک مقدار گسترش دادیم و در منزل همشیره خانم شایسته فر جلسات را برگزار می کردیم که یک طبقه را به کار ما اختصاص دادند و تقریباً یک حزب کوچک راه انداختیم.
بعد هم تابستان شد و کلاس های تابستانی راه انداختیم و با حاج آقا کمال فقیه امامی صحبت کردیم و کتابخانه امیرالمومنین را آن تابستان در اختیارمان قرار دادند و خیلی از جمعیت دانش آموزی آمدند و استقبال کردند. کلاس های مختلف داشتیم؛ کلاس دروس تقویتی و کلاس های عقیدتی و...
به هر حال یک نظرسنجی شد که گرایش مردم به تشکیلات چیست؟ و خانم بهروزی را دعوت کردیم در کتابخانه و جلسه ای به عنوان شروع کار گذاشتیم و دعوتی هم از عموم خواهران کردیم که جامعه زینب جلسه ای را با سخنرانی خانم بهروزی دارد.
سوال: همان موقع جامعه زینب اصفهان تاسیس شد؟
جواب: بله، خانم بهروزی در همان اولین جلسه ای که آمدند اصفهان گفته بودند جلسه تان را تشکیل دهید تا من بیایم و خودشان برای دبیری جامعه زینب اصفهان پیشنهاد خانم پروین سلیحی را دادند که از مبارزین قبل از انقلاب بودند و در سن 17-16 سالگی زندان رفته بودند. شوهر ایشان شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد بود که بعد از اینکه شهید لبافی نژاد دستگیر شدند ایشان را هم دستگیر کرده بودند و حدود دو سال در زندان بود و با پیروزی انقلاب ایشان از زندان آزاد شدند.
خانم سلیحی بعد از آزادی از زندان در تهران مستقر بودند چون خانواده شوهرشان آنجا بودند اما خودشان اصفهانی هستند و پسری داشتند (یاسر) که وقتی زندان بودند پیش مادربزرگشان بزرگ شده بود که مجبور بودند در تهران پیش خانواده شوهر بمانند.
آن موقع ما خیلی شناخت تشکیلاتی از خانم سلیحی نداشتیم اما با توجه به سوابقی که از ایشان شنیدیم خوشحال شدیم و ایشان به اصفهان آمدند و در اصفهان هم ساکن شدند. البته مادر ایشان اصفهان بودند. فکر می کنم چند سالی اینجا بودند تا اینکه برای مجلس شورای اسلامی خانم بهروزی ایشان را پیشنهاد دادند که ایشان هم از تهران کاندیدا شدند و بعد از اینکه رای آوردند دوباره به تهران برگشتند، ولی کماکان دبیر جامعه زینب هستند.
سوال: خانم سیچانی در خاطراتشان گفتند من سه روز خانه نرفتم و در حال تایپ بودم. الان شما توصیه می کنید که یک خانمی با دغدغه های فرهنگی، حزبی و تشکیلاتی که مومن و چادری هم هست، سه روز خانه نرود و بنشیند کار فرهنگی بکند؟
جواب: آنکه به صورت مقطعی بوده است؛ همین طور که الان شما در خانم ها می بینید مثلاً با هم سه روز سفر کیش می روند، از این موردها زیاد می بینید. خانم ها باید جوری برای زندگی شان برنامه ریزی کنند که یک کار صحیح و در جهت باشد. من خودم چند داماد و عروس و نوه دارم اما فعالیت تشکیلاتی هم می کنم.
مثلاً وقتی سه روز کار مقطعی پیش آمده که مثلاً جزوات مانده و کسی باید تایپ کند، ایشان بچه هاشان را دست مادربزرگ می سپارند یا مادربزرگ به خانه آن ها می آید تا این چند روز این کارها را بتوانند انجام دهند و این یک کار دائمی نیست.
الان ما هنوز هم با همین دغدغه هستیم و اگر جایی احساس کنیم که باری روی زمین هست که باید بلند شود حاضریم برویم و انجام دهیم. الان بچه هایی که سابقه کار تشکیلاتی دارند خیلی توانمندتر هستند و همه هم متوجه می شوند که اینها حرف اول را می زنند چون فقط هیئتی نیستند و کار حساب شده تشکیلاتی بلدند.
مثلاً مجموعه آقای داستان پور خیلی تلاش می کنند و زحمت می کشند اما به هر حال باز هم هیئتی هستند و دغدغه تشکیلاتی ندارند.
سوال: پس کار حزبی و تشکیلاتی منافاتی با مادر بودن، همسرداری، خانه داری و تربیت فرزند ندارد؟
جواب: قطعاً نه، باید مدیریت شود و زمان شناسی بلد باشد. ما با تجربه ای که داریم می گوییم می شود.
مثلاً ما اگر در منزل باشیم ساعت 10 ظرف ها را می شوییم اما اگر بدانیم که می خواهیم به جامعه زینب بیاییم صبح زود بلند می شویم و کارها را انجام می دهیم و برکات حضرت زینب برای همه ما خیلی است.
انتهای پیام/