پخش پوستر، نوار، فیلم و کتاب، شناسنامه حزب جمهوری اسلامی شده بود

همه شخصیت های دفتر مرکزی روی حزب اصفهان نظر ویژه داشتند

آخرین نفری بودم که بعد از انحلال حزب از دفتر خارج شد


گفتگو با آقای مجتبی حقیقیان، مسئول سابق تبلیغات حزب جمهوری اسلامی اصفهان


سوال: نمی توان از حزب جمهوری اسلامی اصفهان سخن گفت و درباره فعالیت های مسجد علی(ع) صحبت نکرد. لطفا از تاریخچه حزب جمهوری، فعالیت های مسجد و مسئولیت خود به عنوان واحد تبلیغات بگویید.

جواب: از قبل از انقلاب اسلامی ما در مسجد علی (ع) با مبانی فرهنگ دینی، اصول عقاید، قرآن، تفسیر، اخلاق و بعضاً حدیث آشنا شدیم و جوان های خوبی رشد کردند. مداومت و پیگیری های خستگی ناپذیر این دوستان که اسامی شان را عرض کردم و پررنگ تر شهید بزرگوار علی اکبر اژه ای بود که خیلی موثر واقع شد و بعدها این تاثیرگذاری در پیچ و خم ها و مشکلاتی که برای انقلاب پیش آمد از جمله جنگ، این جوانان خودشان را نشان دادند و اغلب شهید شدند.

ما هم با اصول تبلیغ و نشر افکار دینی اینجا خیلی خوب آشنا شدیم و آموزش دیدیم و من هم افتخار شاگردی همه به ویژه شیخ علی اکبر اژه ای را داشتم که ایشان در شکل گیری افکار من نقش داشت.

این زمینه ها بود و وقتی انقلاب اسلامی شکل گرفت ما نیروهای آموزش دیده علاقه مند خیلی داشتیم و در زمینه نیازهای فرهنگی که بتواند احتیاجات جوان ها را مرتفع بکند، هم در بخش خواهران و هم در بخش برادران، کلاس های خیلی پرازدحام و با استقبال زیادی داشتیم.

آن طرف هم امامزاده هارونیه است که از اتاق ها و سالنش که الان هم موجود است و بازسازی شده بهره های خیلی خوبی بردیم و کلاس های مختلفی راه افتاد؛ مثلا آموزش های نظامی بعد از پیروزی انقلاب برای همه کسانی که علاقه داشتند و ارتشی های مسلمان در این آموزش ها استفاده کردیم.

پیروزی انقلاب و تاسیس حزب جمهوری اسلامی

وقتی که حزب جمهوری اسلامی در 29 بهمن سال 1357 توسط شهید مظلوم آیت الله بهشتی، آیت الله سیدعلی خامنه ای و مرحوم آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی بنیانگذاری اش اعلام شد، ما هم علاقه مند شدیم که بتوانیم در این راه به حزب جمهوری اسلامی کمک کنیم.

قبلاً در مسجدعلی با شهید بهشتی آشنا شده بودیم. خاطرم هست که در سال 1354 ایشان تشریف آوردند و بر حسب آشنایی و خویشاوندی تقریباً نزدیکی که با دوستان اژه ای داشتند دعوت شدند، و من اولین بار بود که این روحانی خیلی منظم، خیلی تمیز و به صورت خاص را در اینجا دیدم. صبح زود یک روز تعطیل بود، بعد از نماز صبح در ایوان مسجد با موضوع توکل صحبت کردند که بعدها از نوار پیاده سازی و جزوه اش هم چاپ شد. این ها زمینه هایی بود که ما بیشتر به این شخصیت علاقه مند شویم.

سوال: در سخنرانی شهید بهشتی چند نفر در مسجد بودند؟

جواب: بچه هایی که در مسجد فعالیت داشتند و دوستان اژه ای هم بودند. فکر می کنم 10 تا 15 نفر بودیم.

بهشتی باعث شد ما خود به خود علاقه مند به حزب جمهوری اسلامی شویم. ما در مسجد امکانات تبلیغاتی بالقوه ای هم داشتیم و فضای امامزاده هارونیه و اتاق هایش هم موجود بود. بیش از 20 اتاق بود که دیوار چند اتاق را برداشتند و یک سالن بزرگی شد که ما خیلی استفاده کردیم.

شهید اژه ای برحسب ارتباطاتشان با شهید بهشتی و بعضی از دوستان دنبال کردند و یک شعبه حزب در مسجد امام علی برپا شد. فکر می کنم تنها شعبه مهم و آماده به کار و با انگیزه را در اینجا تشکیل دادیم.

سوال: یعنی دفتر مرکزی حزب که در خیابان چهارباغ پایین است اینجا را رسما به عنوان شعبه خودش می دانست؟

جواب: بله، همان اول نمی دانم چرا اسمش را حوزه شماره 6 گذاشتیم. نمی دانم که از 1 تا 5 اش چه بود ولی به نظر من 1 تا 5 اش خیلی واقعیت عینی پیدا نکرد.

بنابراین شروع به برقراری ارتباط کردیم؛ من قرار بود به دفتر مرکزی بروم ولی به توصیه شهید اژه ای قرار شد که اینجا بمانم و کارها را هماهنگ کنم، جلسات، دعوت از اساتید، مدیریت آموزش ها و کارهای تبلیغاتی اینجا به عهده من بود. با نظارت و کمک دوستان خیلی خوب هم استفاده کردیم و صدها نفر اینجا آموزش دیدند و استفاده کردند.

از دفتر مرکزی حزب در تهران پوستر، جزوه و امکاناتی برای اصفهان می فرستادند؛ سهمیه ای هم برای ما قرار دادند که ما در همین حوزه شماره 6 که عرض کردم، هرجا نیاز بود توزیع می کردیم و در معرض نمایش می گذاشتیم.

توزیع پوستر خیلی خوب بود، مساجد، مراکز فرهنگی و مدارس نماینده هایشان می آمدند و برای هر صنفی موضوعاتی داشت، برای مساجد یک نوع موضوع و حتی مراکز کارگری. این ها را لوله می کردند یک روبان دورش می زدند و می بردند.

مقداری که اوضاع جلو رفت، فکر می کنم بعد از سال اول، فعالیت های دفتر مسجدعلی کمرنگ تر شد و نیاز شد که ما به دفتر مرکزی حزب برویم. در فعالیت های مسجد دوستان کمک می کردند، اما کمرنگ تر شد.

سوال: در دفتر مرکزی، مسئول واحد تبلیغات شهر اصفهان بودید یا استان اصفهان؟

جواب: هر دو.

ما حوزه ای داشتیم به نام شهرستان ها که مسئولش آقای حسین اسفندیاری بود اما تبلیغاتش در حوزه تشکیلاتی با ما بود. مسئولان دفاتر شهرستان هفتگی جلسه داشتند که از سراسر استان می آمدند و من به عنوان مسئول تبلیغات برای تامین نیازهای تبلیغی شان در جلسه شرکت می کردم.

مدیریت آموزش و تامین محتوای کمک آموزشی با من نبود ولی جزوه های آموزشی که چاپ می شد و مورد نیازشان بود با مصوبات شورای مرکزی در اختیارشان می گذاشتیم. درواقع در بحث تبلیغات تاثیرگذار بودیم و به نوعی هدایت می کردیم.

در واحد تبلیغات، توزیع پوستر و تراکت و پارچه نویسی و چاپ جزوات فقط یک بخش کار بود و واحد ما موضوعات فراگیرتری داشت. مثلا یکی از موارد نمایش فیلم بود که ما در حوزه کاری خودمان فیلم های آموزشی و فیلم هایی که موضوعیت انقلابی داشت تهیه کرده بودیم و پخش می کردیم.

اعزام مبلغ

یک بخش دیگر به اسم اعزام مبلغ داشتیم که از مساجد و مراکز فرهنگی، حتی مدارس و دبیرستان ها می آمدند و می گفتند ما می خواهیم جلسه بگذاریم، برای ما سخنران بفرستید. افراد موجه و باسواد در بحث های سیاسی- اعتقادی و از روحانیون.

در بخش اعزام مبلغ حتی برای شهرستان ها از دفتر حزب سخنران و انسان هایی که بتوانند تبیین مواضع دین و انقلاب را بکنند اعزام می کردیم.

واحد صوت بسیار تاثیرگذار بود

بخش دیگر کار ما در دفتر تبلیغات حزب جمهوری اسلامی اصفهان واحد صوت بود که بسیار تاثیرگذار بود و نوارهای کاست بسیار گران قیمت و کمیاب فراهم می کردیم که در این اواخر شماره و موضوعاتش بیش 1000 تا شده بود.

در موضوعات قرآنی انواع ترتیل، قرائت های مجلسی از همه قراء مصری و غیرمصری، همه چی داشتیم و سخنرانی های کمیاب از همه شخصیت ها که در راسش شهید بهشتی، آیت الله خامنه ای، مرحوم هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر و آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی بود که این افراد 5 نفر از بنیانگذاران حزب بودند. سخنرانی شخصیت های شاخص دیگر هم بود مثل حضرت امام خمینی که در راس بودند. بعدها نوارهای ویدیوئی را هم اضافه کردیم.

بخش صوت مخاطبین زیادی داشت که حتی نوار صوتی بهشان قرض می دادیم. الان یادم نیست که چگونه اعتماد می کردیم که نوار را برگردانند اما اسمشان را جایی می نوشتیم که می رفتند نوارها را گوش می دادند و می آوردند و نوار دیگری می گرفتند. تکثیر این نوارها هم خیلی ارزان قیمت بود و من خودم خیلی تلاش می کردم که نوارهای کاست خامش را از بازرگانی اصفهان و در تهران از دفتر مرکزی تهیه کنم یا گاهی حواله هایی از سازمان تبلیغات دستمان می آمد که می رفتم و نوارهای کاست را می گرفتم و خیلی ارزان تمام می شد.

استقبال زیادی از فروش پوستر می شد

بعد از بخش صوت بخش دیگری به نام بخش پوستر داشتیم که پوستر تهیه می کردیم. این پوستری که عرض می کنم جدا از پوسترهای تبلیغی حزب بود، اینها کارت پستال و پوستر پولی بود. یعنی بعد از انقلاب متداول بود که عمدتاً در تهران ناشرانی که کتاب چاپ می کردند پوستر هم چاپ می کردند که پوستر و عکس شخصیت ها بود.

پوسترهای بزرگ 70*100 یا 70*50 بود و نصف این اندازه هم بود. پوسترها متنوع بود و استقبال زیادی از این بخش بود و شاید ده ها پوستر جدید تهیه می کردیم و به نرخ های خیلی ارزان می فروختیم و مردم می خریدند. پوسترهای مقوایی و گلاسه بود.

پارچه ها و سربندها هم فروش بالایی داشت

فعالیت دیگری نیز در بخش پوستر می کردیم و پارچه ها و پلاکاردهایی که هنوز هم هست و در جنگ این ها خیلی کار کرد و یک شرکتی به نام ساکا در جاده قدیم کرج تولید می کرد. شرکت ساکا خیلی خدمت بزرگی به انقلاب کرد و پارچه هایی که بر بازوی رزمندگان است و روی آن یاحسین و یا ابوالفضل نوشته شده است، همه از همین جنس پارچه است که صدفی شکل و از مواد پتروشیمی بود.

این ها تنوعش خیلی زیاد بود، شاید ده ها نمونه از این ها داشتیم و ابزارهای تبلیغاتی خیلی در جنگ کارساز است مثلا پرچم جمهوری اسلامی و آرم جمهوری اسلامی بود که جملات خیلی خوب با سلیقه خاصی روی آن چاپ می کردند و قیمتش هم ارزان بود، با قیمت 2 تومان و 25 ریال بود می آمدند و خیلی از این ها را می خریدند. حتی کتیبه هایی بود که آن زمان تازه بیرون آمده بود که برحسب جنس پارچه اش خیلی سبک بود.

کامیون کامیون برایمان کتاب می آمد

بخش دیگری در واحد تبلیغات به نام بخش کتاب داشتیم که مجزا بود و مسئول جداگانه ای داشت. انواع و اقسام کتاب های دینی و مذهبی بود. آن زمان دفتر تبلیغاتی اسلامی قم که بنیانگذاری شد، مرحوم آیت الله فاکر از طرف حوزه علمیه مسئول آنجا بودند که عمدتاً آثار شهید مطهری را تهیه می کردند و نشر می دادند. دست نوشته های شهید مطهری را تبدیل به کتاب می کردند و این دفتر تبلیغات خیلی حق بزرگی به گردن انقلاب دارد.

من شخصاً به قم رفتم و «آیت الله فاکر» را پیدا کردم و آن موقع «حجت الاسلام و المسلمین» بودند و بعدها رتبه علمی شان برحسب گذر زمان بالا رفت. با ایشان ملاقات کردم و گفتم که از کجا آمده ام و ما چه امکاناتی داریم و چه خدماتی انجام می دهیم که ایشان خیلی استقبال کرد و ما نماینده دفتر تبلیغات اسلامی در اصفهان شدیم.

کامیون کامیون کتاب برای ما در حزب می آمد و ورودی حزب هم آنقدر بزرگ بود که خاور و بزرگتر از آن هم داخلش می آمد. ما خاور خاور کتاب برایمان می آمد و فاکتورهایش را می فرستادند و هزینه اش را از پولی که از فروش کتاب به دست می آوردیم می دادیم. به ما گفته بودند که تخفیف بدهید و غیر از قیمت پشت جلد تخفیف قابل توجهی برای ما قائل می شدند که ما یک بخش اش را برای هزینه هایمان برمی داشتیم و با تخفیف کتاب می فروختیم.

غیر از این از «دفتر نشر» هم کتاب می آوردیم و انتشارات صدرا هم بود که فکر می کنم مالکش نسبتی با شهید مطهری داشت و شاید داماد ایشان بود که آثار شهید مطهری را چاپ می کردند. ولی انتشارات صدرا به دلیل اینکه بخش خصوصی بود قیمت هایشان کمی گران بود. از انتشارات های خوب دیگر هم کتاب می آمد.

بخش کتاب ما، یک بخش زیبایی بود که تنوع کتاب و آثار در آن زیاد بود.

روی بحث کتاب من خودم خیلی دقت می کردم و خیلی حواسمان بود. مردم هم فوق العاده می خریدند.

بخش پوستر و بخش فیلم و بخش کتاب خیلی خدمت کرد به انقلاب. اصلاً بروز حزب و شناسنامه حزب جمهوری اسلامی شده بود. حالا کار تشکیلاتی و مسائل سیاسی اش جدا، آن چیزی که عموم مخاطبین با ما سر و کار داشتند همان ها بود.

هرچند حالا امروز دیگر مردم کتاب نمی خرند، اما آن زمان از نیازهای خیلی مهم و یک اصل در تبلیغات بود.

انتشار جزواتمان در کیفیت کلاس امروزی بود

بخش دیگری در حوزه تبلیغات داشتیم به اسم «انتشارات» که بسیار بسیار تعیین کنده و بسیار فعال و بسیار نو و هیجان انگیز بود. برای کارهای تکثیر، پلی کپی داشتیم، زیراکس داشتیم و فتو استنسیل داشتیم.

من در این بخش خودم خیلی وقت گذاشتم، روزهای اول وارد نبودیم ولی یواش یواش وارد شدیم. به اتفاق دو نفر از دوستان که زیر نظر دفتر انتشارات بودند و با من کار می کردند، جزوات بسیار زیبایی تکثیر می کردیم. جزوات «آموزش مواضع»، «اخلاق آیت الله مشکینی» و...

یکی همین جزوه «تشکل حق 1 و 2»، است که یکی از کارهای زیبایی هست که در عین سادگی و بدون امکانات انجام دادیم و کیفیت این شاید در کلاس کارهای امروزی باشد، اما ما سی سال پیش این کار را کردیم.

حتی طرح های روی جلد و انتخاب جملات پشت اش، همه اینها را من انجام دادم و موقعی هم که از روی نوار پیاده می شد، ویرایش اش را به کسی نمی دادم، نمی خواهم بگویم اعتماد نداشتم ولی یک کار تخصصی بود و بر حسب استعدادی که خداوند در وجود من قرار داده بود، باید خودم انجام می دادم.

آشنایی با متون به اندازه ای بلد بودم و آموزش هایی دیده بودم و روی آیات و روایات و روی متون خیلی مطالعه می کردم و در این ها کم تر غلط می بینید.

انتهای پیام/

نظر خود را ارسال کنید