گردآوری اسناد و جزوات حزب جمهوری اسلامی متولی خاصی ندارد/ انشعاب کامل خط 3 از حزب جمهوری اسلامی پس از اولین انتخابات ریاست جمهوری بود
گفتگو با استاد احمد زمانی استاد تاریخ، مسئول سابق واحد سیاسی حزب جمهوری اسلامی اصفهان و مسئول مقطعی واحد دانشجویی
سوال: اگر کسی علاقه مند باشد، آثار و اسناد حزب جمهوری اسلامی را از کجا می تواند تهیه کند؟
جواب: موسسه حوزه هنری تهران کتابخانه ای دارد که مجله های اول انقلاب را آنجا من دیدم. البته در کتابخانه ملی، کتابخانه مجلس و کتابخانه دانشگاه تهران هم این نوع مجلات و جزوات را دارند و در مشهد هم به احتمال خیلی زیاد در کتابخانه آستان قدس رضوی این ها وجود داشته باشد.
دکتر عبدالله جاسبی هم منشی حزب جمهوری بود و تا آنجا که در ذهنم هست 4 جلد از اسناد حزب را منتشر کرد.
اما به طور خاص جایی را ندیدم که گردآوری اسناد و جزوات تولیدی حزب را به صورت متمرکز و کامل برعهده گرفته باشد.
سوال: بیانیه های حزب جمهوری اسلامی کجا منتشر می شد؟
جواب: امروز آرشیو روزنامه جمهوری اسلامی به صورت لوح فشرده درآمده و بیانیه های حزب همه در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شده است. البته روزنامه جمهوری اسلامی از 9 خرداد 58 چاپ شد و بیانیه های قبلی را در روزنامه های دیگر باید بگردید پیدا کنید.
اولین روزنامه ای که بعد از انقلاب آدم های مومن و متدین تولید کردند و راه انداختند، روزنامه جمهوری اسلامی بود که صاحب امتیازش خود حضرت آقا بودند و تا الان نیز خود ایشان هستند (نشنیدم که عوض شده باشد). اولین سردبیرش آقای میرحسین موسوی بود و بعد از اینکه آقای موسوی به وزارت خارجه رفتند حجت السلام مسیح مهاجری سردبیر شدند که هنوز هم مدیرمسئول خود ایشان هست.
سوال: شما از قبل انقلاب با مرحوم پرورش آشنایی داشتید؟ آشنایی کجا بود؟
جواب: مفصل است اما من اول دبستان بودم، مدیر دبستان ما یک آدم سیاسی و فعال مذهبی بود و من حالا یک دانش آموز بودم. مدرسه ما اصطلاحاً از مدارس «جامعه تعلیمات اسلامی» بود. قبل از انقلاب یک موسسه به نام جامعه تعلیمات اسلامی وجود داشت که یکسری مدارس مذهبی در سراسر کشور بودند و در اصفهان هم یکی از دبستان هایش ما بودیم که آقای توسلی رئیس مدرسه بود و ایشان من را به مرحوم پرورش معرفی کرد.
سوال: آن موقع شما دانش آموز بودید؟
جواب: بله. آقای پرورش جلسات آموزش دینی داشتند که ما بعد از یکی دو سال به جایی به نام «کانون علمی و تربیتی جهان اسلام» منتقل شدیم و یک سال کانون فعالیت کرد و بعد ساواک درش را بست و بعد از آنجا، در جلسات خصوصی با ایشان بودم و چند ماهی از این طریق وارد «انجمن حجتیه» شدم.
در سال 54 بر سر مسائل سیاسی ابتدا آقای پرورش از انجمن حجتیه جدا شدند، البته ایشان در سال 52 جدا شده بودند اما به ما نگفته بودند. رژیم شاه دنبال یک روحانیت ویژه خودش بود تحت عنوان «سپاه دین»، شبیه آنچه که «سپاه دانش» و «سپاه بهداشت» و «سپاه ترویج» و «کشاورزی» و غیره بود. بعدا امام خمینی و بعضی از مراجع به شدت رو در روی این ایستادند (اسنادش قاعدتاً برای افراد علاقمند موجود است). امام هرگونه ارتباط روحانیون با افراد سازمان اوقاف را تحریم کردند.
سوال: سازمان اوقاف دست چه کسی بود؟
جواب: رژیم شاه. جزء دستگاه های دولتی بود و رئیس سازمان اوقاف آن زمان معاون نخست وزیر محسوب می شد. امام هرگونه ارتباط با اوقاف را منع کردند. رئیس انجمن حجتیه «حجت السلام حلبی» بود که ایشان رفته بود و با شاه ملاقات کرده بود، عکس و اخبارش منتشر شده بود و مرحوم آقای پرورش موضع گیری کرده بود که امام چنین کاری را منع کردند و ایشان گفته بود که من مجتهدم و من تشخیص خودم را می دهم، آقای پرورش هم گفته بودند که من مقلد خمینی هستم و خداحافظ شما.
مرحوم آقای پرورش قبلاً عضو «مجاهدین خلق» هم بودند و تعدادی افراد را برای آن سازمان جذب می کردند که این موقع موضوع کودتای درون سازمان به وجود آمد و افراد سازمان تعدادیشان رفتند سمت مارکسیست ها و عده ی دیگری که ماندند ناچار شدند برای حفظ جانشان از کشور فرار کنند. مثلاً یکی از معروف ترین افرادی که از کشور فرار کرد آقای مهندس محمد غرضی بود. ایشان از نفراتی بود که رفت سوریه و لبنان و آنجا فعالیت می کرد.
ما زمانی داشتیم می رفتیم به سمت عضویت در سازمان مجاهدین خلق که یکی از اعضای آن هسته ای را که با هم کار می کردیم را دستگیر کردند. ما هنوز دبیرستانی بودیم؛ من سال آخر دبیرستان بودم ولی ایشان با اینکه از لحاظ سنی از من بزرگتر بود اما به سبب اینکه سال قبل در فصل امتحانات دستگیر شده بود از لحاظ تحصیلی از من پایین تر بود. به هرحال ارتباطمان را با سازمان مجاهدین خلق قطع کردیم که احیاناً اگر ایشان چیزی لو داد ما چیزی در منزل نداشته باشیم.
در همین فاصله خبر انحراف مجاهدین خلق را دادند و آن دوستم با چشمان نابینا از زندان آزاد شد که در اثر شکنجه ها چشمانش نابینا شده بود. به نوعی نابینایی چشم کمکش کرده بود و با پارتی بازی و تحت عنوان معالجه نابینایی از زندان آزاد شد.
برای اینکه متوجه بشوید که آن دوره چطوری بود خدمتتان عرض کنم که ساواک آمده بودند برادر کوچکتر را بگیرند و چون او در خانه نبوده برادر بزرگتر که دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود را گرفته بودند و ایشان را هم دو سال زندانی کردند!
سوال: در سال 57 کجا بودید؟
جواب: ما با مرحوم پرورش این ارتباطات را داشتیم و سال 57 در وقایع مختلف دوباره با ایشان ارتباط منظمی داشتیم و در چند ماه آخر که هر روز اعتصاب و تظاهرات بود، جمعی بودند که اداره کننده تظاهرات بودند من هم جزء آن جمع بودم که البته من مجری مراسم ها بودم. دو سه نفر بودند که یکی من بودم و یکی محمدعلی عطریان فر که ایشان اصفهانی هستند و مرحوم شهید جلال افشار بود و آقای مهدی طباطبایی بود که الان کار خصوصی اقتصادی انجام می دهد و در چند موسسه خیریه کار می کنند.
سوال: بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی هم تاسیس شد. اولین دبیر آن در اصفهان که بود؟
جواب: حزب جمهوری اسلامی را مرحوم شهید بهشتی توصیه داشت که خود آقای پرورش مسئولیتش را قبول کنند. آقای پرورش از آقای بهشتی خواهش کردند که آیت الله طاهری را مسئول بگذارند و دوستان آقای طاهری هم باشند. شاید تشخیص آقای پرورش این بود که اگر خودشان مسئولیت حزب را بپذیرند آقای طاهری نیاید همکاری کند.
پس مسئولیت به عهده آقای طاهری قرار گرفت و آن آقایان هم بودند، منتهی از همان اوایل آقای طاهری، آقای نوری، روحانی و عطریان فر خیلی زیر بار مرکزیت حزب نمی رفتند. در مرکزیت حزب آن 4 نفر روحانی دیگر موسس (خامنه ای، هاشمی، باهنر و موسوی اردبیلی) بیش از همه به آقای بهشتی احترام می گذاشتند و آقای بهشتی هم به عنوان دبیرکل انتخاب شده بود.
در اصفهان این آقایان که بعدا به خط 3 معروف شدند، روابطشان با آقای هاشمی رفسنجانی از همه بهتر بود، با آقای خامنه ای هم مخالفتی نداشتند اما با آقای بهشتی میانه ای نداشتند. هرچند موسسین نسبت به آقای بهشتی فوق العاده احترام و ارادت داشتند.
سوال: چرا با شهید بهشتی مشکل داشتند؟
جواب: شهید بهشتی فردی فوق العاده تشکیلاتی بود و از یک طرف با آقای طاهری به نوعی از دوران طلبگی آشنا بودند؛ آقای بهشتی خیلی روی کارهایشان اهل فکر بودند و واقعاً برای آدم غیرقابل تصور بود. حافظه خیلی قوی هم داشتند و من را در دومین دیدار با اسم صدا زدند.
اولین جاهایی که اختلاف نظر آقای طاهری و دوستانشان با مرکزیت حزب آشکار شد انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. ما یک مجلس خبرگان داشتیم که قانون اساسی را تدوین کرد؛ نمایندگان اصفهان آقای طاهری، آقای پرورش، آقای آیت و مرحوم آقای خادم بودند (که طبیعی است هر 4 نفر را باید مرحوم بگوییم). این ها کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی بودند.
در اصفهان جامعه روحانیت مبارز اصفهان که دوستان آقای طاهری بودند آقای احمدی که عرض کردم از مبارزین بودند را معرفی کردند. شخص حضرت امام به نوعی در تعیین کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی نقش مستقیم داشت و یک کتاب راجع به مجلس خبرگان هست که اسمش در خاطرم نیست، این کتاب یک سری از مصاحبه های آن زمان را نوشته است و مرحوم شهید بهشتی رسماً این را گفته اند که ما با مشورت امام این لیست را تعیین کردیم.
به هر حال اکثریت را در مجلس خبرگان قانون اساسی همین کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی دست گرفتند. آقای طاهری آن زمان آقای احمدی را به جای مرحوم آقای خادمی کاندیدا کردند، اما امام روی بودن آقای خادمی حساسیت داشتند. بخش وسیعی از حوزه علمیه اصفهان آقای طاهری را قبول نداشت به عنوان کسی که طرفدار شریعتی، طرفدار مهدی هاشمی و طرفدار شهید جاوید است. غوغای «شهید جاوید» در اصفهان و کل کشور خیلی وقت انقلاب و نهضت را گرفت.
حوزه علمیه کاندیدای آقای طاهری را قبول نداشتند و از آن طرف آقای خادمی را قبول داشتند و امام اصرار داشتند که آقای خادمی باشند و بعد هم که ایشان انتخاب شد اولین رئیس سنی خبرگان قانون اساسی بودند. سن آقای خادمی از سن امام بیشتر بود و حضور ایشان در تصمیم گیری های قانون اساسی تعداد زیادی را ساکت می کرد.
خیلی از روحانیون بودند که ولایت فقیه را قبول نداشتند اما وقتی آقای خادمی جزء قانونگزارهای قانون اساسی بودند آن ها حداقل سکوت می کردند. این اولین انشعاب بود.
بعد انتخابات ریاست جمهوری در زمستان سال 58 بود که آقای طاهری به سمت حمایت از بنی صدر به عنوان رئیس جمهور رفتند، حزب هم اول می خواست آقای بهشتی را انتخاب بکند. امام نظرشان در آن مقطع این بود که روحانیون مسئولیت نداشته باشند پس حزب آقای جلال الدین فارسی را انتخاب کرد.
بعدا شبهه ای مطرح شد که آقای فارسی ایرانی الاصل نیست. بعد جامعه مدرسین حوزه علمیه از آقای دکتر حسن حبیبی حمایت کرد و حزب هم از جامعه مدرسین پشتیبانی کرد. اینجا دیگر آقای طاهری و دوستانشان آقای نوری، آقای روحانی و آقای عطریان فر از شورای حزب اصفهان کاملاً کناره گیری کردند.
سوال: خودشان کنار رفتند یا اخراج شدند؟
جواب: خودشان کنار رفتند و آقای پرورش دبیر شدند و تعدادی عناصر جوان تر وارد شورا شدند. مثلا آقای مسعود شهیدی از مبارزینی بود که قبل از انقلاب مدتی هم زندان بود. آقای شریف خانی هم از خویشان مرحوم شهید بهشتی بودند و آمدند.
از نفرات دیگر که در آن مقطع اضافه شدند خود من بودم که به مسئولیت دفتر سیاسی حزب انتخاب شدم. آقای حسین اسفندیاری اضافه شدند و آقای مهدی اژه ای را فکر کنم بعد از هفتم تیر اضافه شدند. برادرشان آقای علی اکبر اژه ای از همان اول بودند. تدارکات حزب آقایی به نام مصطفوی بود که الان مغازه دار هستند. در آن فاصله آقای مهندس غلامعلی معتمدی اضافه شدند که ایشان در جریان هفتم تیر شهید شد...
سوال: آقای پرورش چه شد که دیگر دبیر حزب نبود؟
جواب: چون به تهران رفت و نایب رئیس مجلس بود و یک دوره ای وزیر آموزش و پرورش شدند. البته گاهی که به اصفهان می آمدند در جلسات حزب شرکت می کردند اما سمت دبیری حزب را نداشتند. بعد آقای شهیدی هم به تهران رفتند و ایشان عضو سرپرستی صداوسیما شدند، و مدتی هم مسئول تشکیلات حزب در استان تهران شدند. آقای شریف خانی هم به تهران رفتند، این ها که رفتند مدتی آقای حسین اسفندیاری قائم مقام آقای شهیدی و دبیر بودند و سپس آقای مهدی اژه ای دبیر بودند و بعد هم که تعطیل شد.
سوال: از فعالیت های خودتان بگویید. در واحد سیاسی چکار می کردید؟
جواب: حزب در استان تهران برای برنامه ریزی های حوزه های حزبی به طور هفتگی جلسه داشت. آن زمان هنوز تشکیلات راه نیفتاده بود که استان ها یک ارتباط هماهنگ داشته باشند. ما می خواستیم در حزب اصفهان فعال تر بشویم که قرار شد من به صورت هفتگی صبح های پنج شنبه به تهران بروم و در جلسات رابطین حزب در استان تهران شرکت کنم و دستورات و اخبار و سیاست های حزب را آنجا می شنیدیم و به اصفهان می آوردیم.
خود ما هم در اصفهان بولتن های خبری از دل روزنامه ها تولید می کردیم و هر هفته به تهران می بردیم که برای همه خیلی جالب و قابل استفاده بود...
سوال: شما 23 ساله بودید و دبیر حزب آقای اسفندیاری 25 سالشان بود. یعنی عده ای جوان حزب را دارند می چرخانند؟
جواب: بله، البته یک اشکالی که بعضاً برای حزب شاید کسی لحاظ نکرده است همین است که فاصله سنی بین شورای حزب در تهران و شورای حزب در استان ها زیاد بود...
انتهای پیام/