سلسله درس های اخلاق آیت الله مشکینی- درس پانزدهم
حزب جمهوری اسلامی اصفهان
جهاد کوچک، جهاد بزرگ
بسم الله الرحمنِ الرحیم. اَللّهُمَّ اقسِم لَنا مِن خشیَتِکَ ما یَحولُ بَینَنا وَ بَینَ مَعصیَتِکَ وَ مِن طاعَتِکَ ما تُبَلِّغُنا بِه رِضوانَکَ وَ مِنَ الیَقینِ ما یَهونُ بِه عَلَینا مُصیبات الدُّنیا. اللّهُمَّ اَمتِعنا بِاَسماعِنا وَ اَبصارِنا وَ قُوَّتِنا ما اَحیَیتَنا وَ اجعَلهُ الوارِث مِنّا وَ اجعَل ثارَنا عَلی مَن ظَلَمَنا وَ انصُرنا عَلی مَن عادانا وَ لا تَجعَلِ الدُّنیا اَکبرُ هَمِّنا وَ لا مَبلَغَ عِلمِنا وَ لا تُسَلِّط عَلَینا مَن لایَرحَمنا بّرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمین.
جمله ای از پیامبر بزرگ مشهور است، فرمودند:
مَرحَبا بِقَومٍ قَضَوا اَلجِهادَ الأصغَرِ وَ بَقِىَ عَلَیهِم الجِهادَ الأكبَر، گشایش و رحمت و توسعه باد بر آن گروهی، که جهاد کوچک را انجام دادند، و برعهده ی آنان است که جهاد بزرگ را انجام دهند.
این جمله را پیامبر بزرگ پس از بازگشت عده ای که، به عنوان سریّه به جنگی فرستاده بود، گفت. البته توجه دارید که پیامبر بزرگ در آن ده سالی که در مدینه بود بیست و شش دفعه جنگیده و جنگ هائی که خود تشریف می برد و پیشاپیش لشگر شمشیر بدست و سپر و لجام اسب به دستِ دیگر همراه با لشگریان خود حمله می کردند، و خود تشریف داشتند، چنین جنگی را به عنوان غزوه می نامند که پیامبر بیست و شش غزوه انجام دادند، و سی و شش سریّه. سریّه عبارت از قشون کمی است که حضرت اعزام کنند و خود تشریف نمی بردند.
پس از اینکه سریّه ای از جنگی پیروز برگشت، پیامبر در کوچه مدينه تشریف می بردند، که یکی از اعضاء سریّه تازه از جنگ برگشته و به منزل خود می رفت. پیامبر با او مصادف شد، لباس چرک شده و کثیف و کهنه شده، بدن غبارآلود و موها ژولیده، با هیئت خاصی جلو آمد. از جنگ برمی گردد و از کشتن و کشته شدن. پیامبر به قیافه آن شخص نگاه کرد، خواست جمله ای بفرماید که تسلیت قلب وی شود و بشاریت روحش. این جمله را فرمود:
مَرحَبا بِقَومٍ قَضَوا اَلجِهادَ الأصغَرِ وَ بَقِىَ عَلَیهِم الجِهادَ الأكبَر. (بارک الله که از جهاد کوچک برمی گردی، و ان شاء الله موفق شوی که جهاد بزرگ انجام دهی).
در ابتدا در ذهن انسانی و شاید این آقای شنونده که پس از خطرناک ترین لحظات زندگی در جبهه جنگ که انسان آماده است دست و پا و جان خود را بدهد، همه چیز را فدا کند، در آن حال است و نبرد می کند و مبارزه می کند و از جان که نفیس ترین دارایی و مهم ترین علقه انسان است می گذرد، با این وضع این جهاد کرده است، و آیا می توان گفت عملی برای انسان بالاتر و سخت تر و مهم تر و عظیم تر از این معنا تصور می شود؟ و کدام عملی است که از این معنا که انسان از جانش می گذرد، و حاضر است بدنش قطعه قطعه بشود، از این فعل مهم تر باشد؟! این در فکرش می افتد که پیامبر می فرماید عمل کوچکتان را انجام دادید، جهاد کوچکتان را انجام دادید و جهاد بزرگ در عهده دارید، تو و دیگران، همه، بزرگ و کوچک آن جهاد بزرگ را انجام دهند. این در فکر او بود و در فکر همه هست. این عبارت را چگونه معنا کنیم و کدام جهاد است که آن جهاد اکبر است؟
آری در میان سینه و روح و قلب هر انسانی، جهادی و معرکه ای بر پا است و پیوسته در آنجا، جنگ و جهاد، و نبرد است و شکست است و پیروزی و آن جهاد، جهاد عظیم است، به چه معنا و برای چه؟
اما از نظر زمان، اگر جنگ های خارجی انجام گیرد، ده نفر، صد نفر، هزار نفر لشگری با لشگری مبارزه می کند و جنگ می کند، مکانی است محدود در یک کيلومتر، دو کیلومتر، چند کیلومتر، در محوطه خاصی بین دو تیپ و دو گروه و دو لشکر جنگ درمی گیرد و محدود به مکان و زمان است. زمانش یک ماه، دو ماه، شاید یک سال و دو سال، و امثال اینها، طول بکشد اما این جنگی که در میان صحنه ی دل ها است، زمانش یک زمان طولانی است. از آن روزی که انسان مکلف شود، و بار تکلیف بر دوش انسان گذاشته شد، از آن روز در درون او عقل و خرد و فکری که خدا به او داده است، که ابراهیم عقل است و پیوسته با نمرودِ شهوت ها در جنگ می باشد. موسی خرد اوست و عقل اوست، پیوسته با فرعونِ هوی ها و هوس ها در جنگ است، و پیامبر عظیم الشأن، عقلِ داخلی و روح انسانی اوست، که پیوسته با امیال نفسانی، با حبّ جاه ها، حبّ مال ها، و حبّ شهوات در جنگ است.
و از روزی که انسان بار تکلیف بر دوشش گذاشته شد، این جنگ شروع می شود. روزی پیروزی است و غلبه، و روزی شکست است و مغلوب شدن. روزی عقلش غالب است و انسانیتش تکامل پیدا می کند، و روز دیگر هوی غالب است و سقوط و شکست. و بسا در روایت دارد جمله و کلمه ای انسان می گوید که روحش و عقلش میان آسمان و زمین تنزل می کند و شکست می خورد، و این جنگ از روزِ ابتدای بلوغ آغاز می شود و ادامه دارد تا وقتی که انسان روحش از بدن جدا شود، بیست سال است جنگ می کند، سی سال است می جنگد، پنجاه سال، هفتاد سال می جنگد. عجب جنگ طولانی است، پس باید بگوئیم این جنگ، جنگ بزرگ است و آن جنگ، جنگ کوچک چرا که جنگِ محدود به زمان کوچک است و جنگِ هفتادساله جنگی است بسیار بزرگ.
پس معنای جمله پیامبر بزرگ بسیار عمیق و صحیح است. گشایش بر ملتی که جنگ کوچک را تمام کرده اند وَ بَقِیَ عَلَیهِمُ الجِهادَ الاَکبر، و اینک بر آنان این جنگ باقی است که جهاد اکبر انجام بدهند. از نظر مکان، جنگ های رسمی در یک مکان محدود است اما جاهای دیگر، اگر در جنوب کشوری جنگ است در وسط کشور امن است و جنگ نیست، در کرانه هاى مقابل امن است، در کشورهاى دیگر امن است و در قاره های دیگر امن است، در جاهای دیگر جنگ نیست، جنگ محدود است. این جنگ ها، جنگ هایی محدود است.
اما نظری به جنگ موسی و فرعونِ نفست بیافکن، اما نظری به جنگ ابراهیمِ داخلی و نمرودِ هو ی ها و هوس ها که همه گرفتاریم و همه باید متوجه ابن جنگ بشویم و دست ماست. گرم کردن این معرکه و پیروزی بخشیدن به ابراهیم و شکست دادن نمرود، به عهده ماست که صدامِ داخلی شهوات را ما بر انگیزیم و بر ابراهیم زمانش بشورانیم، و او را پیروز کنیم. و اینک ما در عمرمان در این معرکه دخالت کامل داریم.
این جنگ مکانش کجاست؟ اگر در این جنگ در این محیط حساب کنید هست، در بازار هست، جنگ خرد و هوی و هوس در داخل مسجدها، در داخل کوچه ها و خیابان ها، و این شهر و آن شهر، از قم بیرون برویم، و به هر شهرستانی که قدم بگذاریم، از ایران خارج بشویم، و از آسیا بیرون رویم، به اروپا و استرالیا و آفریقا برویم، به همه دهات و شهرستان ها سر بزنیم، می بینیم این جنگ آنجا موجود است. عده ای ابراهیمشان اسیر نمرود هوی است. همه جا این جنگ هست، همه جا را گرفته است، شهرستان ها و دهات و صحراها و دریاها هر کجا بشر هست این جنگ بر پاست. پس اینک باید گفت این جنگ بزرگ است و این جهاد، جهاد اکبر است و پیروزی در این جهاد با که باشد؟ ما باید قضاوت کنیم، باید فکر کنیم. باید گفت این جمله پیامبر جمله بزرگ اساسی است: مَرحَبا بِقَومٍ قَضَوا اَلجِهادَ الأصغَرِ وَ بَقِىَ عَلَیهِم الجِهادَ الأكبَر.
پس همه گیتی معرکه این جنگ است، نه مخصوص جنوب یک کشوری و محلی است و نه شمال کشوری.
اینک توجه به پیروزی و شکست که عمده آثار این جنگ است باید کرد، و اینکه در این جنگ اگر فرعون پیروز شود چه می شود و اگر نمرود پیروز شود چه خواهد شد؟ یا ابراهیم و موسیِ خرد پیروز شود.
ای خدای بزرگ متوسل به تو هستیم، ای خدای عظیم الشأن در این جنگی که ما را برای مباشرت در آن به این جهان آورده ای و ما را آورده ای که در میان قلب و روحمان شاهد این صحنه عظیم باشیم، و یا ابراهیممان را دنبال کنیم و انسانی ابراهیمی باشیم، و او را پیروزی بخشیم، یا دنبال نمرودهای زمان برویم، که نمرود داخلی را پیروز کنیم و ابراهیم داخلی را دست بسته و پا بسته در میان آتش های هوی و هوس بیاندازیم و بسوزانیم. خدا، ما را برای یک چنین صحنه ای آفریدی و آوردی و ما از تو می خواهیم توفیقمان دهی آن باشیم که تو می خواهی و آن راه را برویم که تو برای ما تعیین کرده ای.
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا (آل عمران، آیه 193). پروردگارا ما دست بدامان تو هستیم. خدا توفیقمان ده که در این جنگ داخلی پیروز بشویم که برای آن ما را آفریدی. خدا، ما غیر از تو کسی را نداریم. چه جمله ای بیان می کند.
اِلهی ماذا فَقَدَ مَن وَجَدَکَ وَ ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ. خدا تو کسی را که ایمان و حبّ خودت را داده ای چه نداده ای؟ و کسی را که ایمان و حبّ خود را نداده ای چه داده ای؟ ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟ خدا کسانی که تو را ندارند (دنیای متمدن امروز جهان کشورهای ابرقدرت جهان اگر تو را ندارند) چه دارند؟ مگر توپ و تانک و مسلسل و سایر وسائل نابودکننده ی بشر از جت ها گرفته تا آواکس ها و اتم ها و بمب های هیدروژنی، هر چه بگویی اگر آنها تو را ندارند چه دارند، و اگر ایران تو را دارد و اگر رزمندگان ما تو را دارند، چه ندارند؟ بشارت بر شما ایرانی ها، دنیا آنچه که شما دارید ندارند نه اینکه خدا به آنها نمی دهد، آنها بسراغش نرفته اند و اینک آن نعمتی که شما دارید، جهان ندارد. پس خدا آنچه که به شما داده به دیگران نداده است.
ایرانی ها، بحمدالله مهم ترین نعمت را ما داریم و دیگران ندارند. توفیق انجام وظیفه در این راه را از خدا بطلبید، در این جنگ داخلی پیروزی چه ثمر خواهد بخشید، و شکست چه ثمر؟ اما پیروزی، اگر چنانچه ابراهیم عقلت پیروز شد بر هوای نفس و توانستی عقل را حاکم بر میل ها و شهوت ها و خواهش ها و حبّ مال ها و حبّ جاه ها و حبّ اشتهاها و حبّ غرائز و این امیال مختلف که شما را بیچاره، بشر را بیچاره می کند و انسان ها را به هر سو می کشاند، اگر توانستیم با نیروی خرد و ایمان این ها را مهار کنیم، یک درجه در انسانیت ترقی کرده ایم. هر قدمی بردارید و هر گناهی را مهار کنید و هر واجب و مستحبی را انجام دهید، یک قدم، دو قدم، ده قدم در تکامل انسانیت جلو رفته اید، انسان شده اید و کامل شده اید، و این پیروزی نهایت ندارد.
من این را بی پرده بگویم، برادران من، خواهران من اگر در این جنگ شما پیروز باشید، در جنگ های خارجی پیوسته پیروزید. چه ظاهرا شکست بخورید، پیروزید و اگر ظاهرا شکست نخورید و پیروز باشید باز پیروزید، چرا؟ زیرا وقتی که انسان الهی و خدایی شد و روح و عقل و خرد او پیروز شد امیال و شهواتش مغلوب گشت یک انسان کامل شد، حسین گونه شد و علی گونه و پیامبرگونه و زینب گونه شد، این آقا شکست ندارد، ولو در معرکه جنگ در صحرای کربلایش، هفتاد نفر لشکرش را سر ببرند، و خود نیز شهید شود. این اولین قدم پیروزی او خواهد بود. پس متوجه باشید که پیروزی های شما در جنگ های خارجی، رهین پیروزی شما در جنگ داخلی تان است. پس می سزد که پیامبر بفرماید:
مَرحَبا بِقَومٍ قَضَوا اَلجِهادَ الأصغَرِ وَ بَقِىَ عَلَیهِم الجِهادَ الأكبَر.
این جهاد بزرگ است، زیرا که این جهادها و پیروزی در این جهادها، معلول پیروزی در جهاد با نفس است. اگر شما انسان کامل و الهی شوید، روحتان قوی شود، عقلتان قوی شود و هوس ها لجام شود و بدست عقلتان بدهید، شما در دنیا شکست ندارید. شما همیشگی هستید، شما دائم هستید، شما العلماء بالله هستید، همیشگی هستید، و بقا و دوام متعلق به شماست. امید است ان شاء الله در این نکته و در این قسمت که همه شنیده اید و به گوش همه می خورد توجه کنید لیکن باید تکرار و تلقین شود که باید نفسمان را مغلوب عقل کنیم، باید به خودمان تلقین کنیم، و عبادات ما تلقین همین معناست؛ بعد از نماز، شما ۳۴ مرتبه الله اکبر- سبحان الله- المحمدلله می گوئید. این تکرارها تلقینی است یعنی ای انسان تسلیم باش، که سبحان الله، خداوند منزه است، و دنبالش بخواه که خدا همچنانکه خود منزه است از نواقص هستی مرا هم منزه از نواقص قرار بده.
من زیاد تکیه بر این معنا دارم که عقلت بر نفست پیروز شود، تمام پیروزی های خارجی و تمام پیروزی های دنیوی شما در صحنه های مختلف شما فقط رهین این است که نیروی ایمانت بر شهوات پیروز شود. جوان ها، برادران، خواهران، طلاب محترم، هموطنان عزیز کشور به همه تان این توصیه را که از ائمه اسلام آموخته ام می کنم، همه موظفیم در صحنه زندگی در سر دو راهی گناه که آنجا محل مبارزه ابراهیم و نمرود اسمت گناه نکنیم، نفس را مهار کنیم و راه صحیح و الهی و ابراهیمی اتخاذ کنیم. امید است ان شاء الله درست توجه کنیم روحمان رابطه با خدا پیدا کند. ان شاءالله این مطلب را می توانیم درک کنیم. اینها رهین این مطلب است. ابن مسعود می گوید: در پیش پیامبر اکرم (ص) نشستم، حضرت به من توجه فرمود و این جمله را گفت:
یَا ابنَ مَسعودُ: لا تُصَغِّرَنَّ ذَنباً وَ لا تُحَقِّرَنَّه...، هیچ گناه کوچک در سر دو راهی به نظرت کوچک نیاید. گناه کوچک در نظر انسان اگر کوچک باشد، انسان کوچک است، زیرا که گناه خدا هر چه باشد بزرگ است.
استادی داشتم در ضمن سخنانش در ضمن تدریسش، گاهگاهی مواعظی و نصایحی به من می گفت، و من رهین منت او هستم زیرا که عادتش بر این بود و گاهی این جمله را به من می گفت: وقتی که شنیدی امام صادق فرموده فلان عمل مکروه است، (نه فقط حرام، حتی اگر شنیدی که مکروه است) بکوش تا آخر عمر دیگر آن عمل را بجا نیاوری زیرا که امام فرموده مکروه است و مبغوض، وقتی که شنیدی دستور اسلام این است که فلان نظر حرام است، فلان عمل حرام است، فلان کار غیر صحیح و ممنوع است بکوش تا آخر عمر آن کار از تو سر نزند، و این جمله را یاد گرفتم. بعدا دیدم جمله ای که امام صادق درباره تقوی گفت:
یَا ابنَ رَسولِ الله َما هىَ التَّقوى؟(بحارالانوار) تقوى چیست؟ كه مرا انسان می کند و پیوسته علی(ع) نهج البلاغه را از توصیه به آن پر کرده است، و خدا در قرآنش مرتب از تقوی سخن می گوید، آن تقوی چیست؟ حضرت فرمود:
اَن لا یَفقِدَکَ حَیثُ ما اَمَرَکَ وَ لا یَجِدَکَ حَیثُ ما نُهاکَ، تقوی این است: آنجا که گفته باش غایب نشوی، هر جا که گفته باش از آنجا غیبت نکنی، کجاها گفته باش؟ در جاهای استحبابی در واجبات در مقام انجام وظایف، آنجا گفته باش عمرت منقضی شود و هیچگاه تخلف نکن و غیبت نکنی، تقوی آن است که آنجا که گفته نباش ابدا پیدا نشوی. انسان کجا و جای معصیت، انسان کجا و جای گناه، این از انسان بعید است! ای انسان تو را آورده اند که خلیفه الله شوی. خلیفة الله کجا و مجلس شراب کجا. خلیفه الله کجا و دروغ کجا، دست به مال حرام دراز کردن کجا. خلیفة الله کجا و گناه انجام دادن؟ اَن لا یَفقِدَکَ حَیثُ ما اَمَرَکَ وَ لا یَجِدَکَ حَیثُ ما نُهاکَ.
با خدا باشید برادران که مطمئنا خدا با شما خواهد بود. مرگ را یاد کنید که یاد مرگ روح انسان را جلا می دهد و نور بر انسان می پاشد. اُذکُرُ المَوتَ فَاِنَّ ذِکرُهُ عِبادَه. امید است ان شاء الله، توجهی با حق پیدا کنیم. برادران عزیز، خواهران عزیز شما بدانید توجه به خدا روح تمام کارهای انسانی است. اگر با خدا باشید همه گرفتاری ها حل خواهد شد.
یَا ابنَ مَسعودُ: لا تُصَغِّرَنَّ ذَنباً وَ لا تُحَقِّرَنَّه وَ اجتَنِبُ الخَطیئَهَ فَاِنَّ العَبدَ اِذا نَظَرَ یَومَ القیامَه اِلی ذُنوبِه اَدَّمَاَت عَیناهُ. روز قیامت وقتی نامه ای بدست انسان دهند و گناهان خود را ببیند آنچنان گریه کند که دنبال گریه اش خون بگرید وقتی که گناهان را ببیند. آری خدا می فرماید:
"يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَدًا بعیداً" (آل عمران، آیه 30).
پروردگارا توفیقمان ده که در هر مرحله و سر دو راهی بین اینکه رضای تو را انتخاب کنیم یا هوای نفس را انتخاب کنیم، پروردگارا توفیقمان ده که رضای تو را انتخاب کنیم و وظایفمان را درست تشخیص بدهیم، که یکی از مهم ترین و مشکل ترین کارهای انسان این است که وظایفش را تشخیص بدهد و معتقدم اکثریت در ماها عدم تشخیص وظایف است و گاهی انسان، انسان خوبی است و به راه خوب می رود، می خواهد انجام وظیفه کند اما در تشخیص نمی تواند درست تشخیص بدهد. پس سخت ترین کارها تشخیص وظیفه است، و سپس انجام وظیفه. اینجاست که یک روایت را هم بحضورتان می خوانم:
امام صادق فرمود: اَورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَه؛ از همه مردم پرهیزگارتر انسانی است که، کاری که برایش مشتبه است، آیا خدا راضی است یا خدا راضی نیست، نکند. نرود و بی فکر حرکت نکند و این نکته ای است که امام صادق می فرماید و ما گرفتار این مطلب هستیم و بسا می شود به یک مطلبی علاقه دارد، به یک مسافرتی به یک ازدواجی و به یک خرید و فروشی علاقه دارد، جلو می رود، و در دلش هم گاهی شک و تردیدی پیدا می شود، آیا این حلال است یا حرام، جایز است یا جایز نیست، اعتنا نمی کند و می رود، پس [این فرد] ورع ندارد. امام صادق می فرماید: اَورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَه، آقا، در مقابل شبه بایست، و تامل کن.
من این جمله را، بارها نقل کرده ام و یادم نیست در کدام روایتی دیده ام، در سر سفره ای زُرارَه بنِ اَعیُن شیبانی که یکی از شاگردان ارشد امام صادق بود، بلکه از همه ی شاگردان امام صادق مرتبه اش و علمش و دقت نظرش بالاتر بود و متکلمی از متکلمین امامیه بود، زراره سر سفره نشست، غذایی میوه ای آوردند که ندیده بود. این میوه تازه در جلوی او واقع شده بود، همه می خوردند او نخورد، بلند شد رفت به خانه امام صادق پرسید و برگشت. آقا کجا رفتی؟ گفت این میوه را الان دارم می بینم، این میوه را ندیده بودم از کجا آورده اند، نمی دانم، شک کردم آیا در شرع اسلام خوردن چنین میوه ای حلال است یا حرام، بفهمم حلال است یا حرام رفتم پرسیدم حل شد، که خوردن این میوه حلال است، من هم خوردم!
یعنی ای انسان سر دو راهی ها حمله نکن، آن بز و گوسفند است که وقتی از خیابان می برند به هر مغازه ای حمله می کند، و هرچه جلویش باشد می خورد، و نمی گوید این مال کیست؟ بقال بیچاره بیرون می آید می بیند گوجه و خیار و سبزی را ریخته اینجا و آنجا و بز یکدفعه حمله می کند و دهانش را پر می کند. ای انسانِ کمتر از بز، اگر فکر نکرده حمله کنی و کار مشکوک انجام بدهی، به خدا قسم مقامت کمتر از بز است. چرا؟ زیرا فردا بز را خدا به محاکمه نخواهد کشید، ولی تو که انسانی، تو که فکر داری و تحرک، و صد و بیست و چهار هزار انسان عظیم الشأن را برای تربیت تو اعزام کرده است پس:
وَیلٌ لی ثُمَّ وَیلٌ لی اِذا عَصَیتُ رَبّی، وای بر من اگر این نفس بر من چیره شود. اِلهی اَشکُو اِلَیکَ نَفسی خدا، بخدائیت قسم هنگامی که من اعمال خودم را و نارسائی ام را فکر می کنم آنچنان خجل می شوم که گاهی مفاتیح را باز می کنم و شکایتم را به این تعبیر بر تو عرضه می دارم:
اِلهی اِلَیکَ اَشکو نَفساً بِالسّوءِ اَمّارَهً وَ اِلی الخَطیئَهِ مُبادِرَه وَ بِمَعاصیکَ مُولِعَةً وَ لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَة (مناجات خمس عشر، شماره دوم):
خدا از این نفسی که مرا به سوی گناه و جرات بر تو می کشاند، بر تو شکایت می کنم.
پروردگارا: اظهار محبت کن، مرا در هنگام لزوم متنبه کن، اَللّهُمَ نَبِهنی لِذِکرِکَ فی اَوقاتِ الغَفلَه وَ استَعمَلنی بِطاعَتِکَ فی اَیّامِ المُهلَه وَ انهَج لی اِلی مَحَبَّتِکَ سَبیلاً سَهلَةً اَکمِل لی بِها خَیرَ الدُّنيا وَ الأخِرَة. (مفاتیح الجنان، ص 1025)
تکه ای از دعای بسیار عجیب و عمیق مکارم الاخلاق است. این دعا را بخوانید. آنچه که بخواهید، در این دعا می یابید.
پروردگارا مرا در آنجا که می خواهم راهی غیر از تو را بپویم، کاری غیر از رضای تو را انجام دهم، مرا در آن هنگام متنبه کن. کانَ اَکثَرُ عِبادَةِ اَبیذَرُ اَلتَفَکُّر، مهم ترین و بیشترین عبادت های جناب ابوذر، این شاگرد مبارز مکتب علی (ع) تفکر بود و تنبه، فکر می کرد نکند در ایام عمر گناه کرده باشم؟!
بیش از این مزاحمتتان نکنم. برادران عزیز حادثه ای بر شما پیش آمده، و این حادثه جنگ است و این جنگ اگر مانند حوادث دیگر، که مسلم است و یقینی، در هر حادثه ای که برای انسان پیش بیابد، اگر با صبر، با حوصله، با اراده، با عزم آهنین، با تشخیص وظیفه، آن حادثه را درست پشت سر بگذارد و و تمام کند آن حادثه
به خیر او تمام خواهد شد و من معتقدم این جنگی که بر ما تحمیل شده است اگر اندکی حوصله کنیم اگر مقداری استقامت بورزیم بدون تردید این جنگ به نفع شما تمام خواهد شد. البته شما خودتان و همه برادران را روشن کنید و توصیه کنید، مبادا خسته شوید، مبادا ناراحت شوید، مبادا بگویید جوان دادیم تلفات مالی دادیم، ویتنام که یک کشور کوچک تر و کمتر از مساحت شماست 13 سال با یک ابرقدرت قلدری که تمام ابزار و وسایل جنگی را در آنجا اعمال کرد، و دوازده بلکه پانزده بلکه بیست سال تمام خاک این کشور را با بمب های مختلف خاکستر کرد، ولی این ملت مقاومت کرد تا بالاخره آمریکای ابرقدرت با دادن تلفات مالی چند میلیارد دلاری، و تلفات جانی چندین هزار سربازی، مفتضحانه از ویتنام بیرون رفت و آنها دوباره بلند شدند و سرجایشان نشستند و مشغول انجام وظیفه شدند. شما بحمدالله مثل آنها نیستید. شما نیروی ایمانتان قوی تر است. من در عالم خیال از ایران بیرون رفتم، تمام کشورها را گشتم تا جایی را پیدا کنم که خدا با آنجا رابطه بیشتر داشته باشد، و قرآن خدا در آنجا حاکم باشد، شیطان در آنجا شکست بخورد، و انسان های الهی و دعاهای نیمه شب و جمعه ها و عبادت ها در آنجا بر طبق رسوم اسلامی بر پا بشود، تمام قاره ها را گشتم، از همه جا مایوس شدم، دوباره به اینجا برگشتم.
چه نعمت بزرگی شما دارید و دوباره سفر دیگری به جهان کردم، سران کشورها را دیدم، رؤسای جمهور را دیدم، بیوگرافی حالشان را دیدم، وضعیت روحی و اخلاقی آنها را دیدم و فکر و مغز و عمل آنها را مطالعه کردم و خواندم، دیدم در تمام این مغزها نه خدا است، نه اخلاق است، نه ایمان است، نه انسان دوستی است، نه انسانیت، دوباره وقتی که به ایران برگشتم، دیدم خداوند یک فرشته آسمانی، و روح خود را برای ما در این ایران عطا کرده است. مغز، مغز الهی، فکر، فکر خدائی، عمل، عمل اسلامی، و قلب، قلب قرآنی، خدا یک چنین رهبری را به شما داده است. خدا به شما چه نداده است، بنابراین متذکر بشوید و در این جنگ به رهبری امام امت مستقیم باشید و مستقل، و پایدار و استوار با عزم راسخ حمله کنید، ان شاءالله مسلما شما پیروزید.
مطلب دیگری که انسان را خوشبخت می کند، و نیرو می دهد این است که دشمن های ما ارتششان می جنگد، اما بتدریج این جنگ ما دیگر ارتش و سپاه و ملت ندارد، همه یکنواخت شده اند، شده جنگ ملی. ارتش و ملت در یک جبهه، سپاه و ارتش در یک جا همه با همدیگر متحد شده. یکدفعه ابرقدرت ها دیدند که بیست و دو سه میلیون بالای ۱۶ سال و جوان و... در مقا بل ارتش صدام قیام کرده اند. با ارتش ملی نمی شود جنگید، تمام کسانی که در روستا زندگی می کنند خودشان را مکلف می دانند، این خود نعمت است. جوان، پیر، از شهر و روستا می آید، می پرسد الان من چه کنم؟ پس این نعمتی است که همه ملت خودش را در مقابل دشمن می بیند و همه ایران جبهه جنگ شده است و ملت دارد می جنگد. ملتی که آماده بشود، و بجنگد تا آخرین نفس، به دستور علی (ع) این ملت شکست نخواهد خورد، ان شاءالله.
پس یکی از وظایف شما برادران و خواهران این است که در تمام ماه محرم (و امیدوارم که محرم همچنین که ما را نجات داد، بزودی ملت بیچاره و مظلوم عراق را هم از طاغوت نجات دهد) مردم را در جریان جز ئیات کار واقع کنید. برای همه مردم روشن کنید، مردم بفهمند که این جنگ یک حادثه تحمیلی و غیر اختیاری است، و پیش آمده است و همه ما باید از جا برخیزیم و بعنوان کمک باید حاضر به جنگ بشویم. منتهی روشن کنید که وظیفه همه شمشیر نیست، همه باید بجنگید، پیرزن با پختن نان یا آن پیرمرد روستایی با شخم زدن زمین و آن دیگری با به راه انداختن کارخانه و آن دانشجو و دانش آموز با مشغول شدن به وظیفه خود، همه اینها برای ساختن یک کشوری و پیروز شدن بر دشمن «رزم» است، و این بشارت را نیز به رفقا بدهم: این را بدانید که ان شاءالله پیروزید.
پس از هر جنگی اهالی آن کشور جنگ زده یک رشد و تکامل و جهشی در ابعاد مختلف پیدا خواهند کرد، فلذا در آلمان بعد از شکست خوردن عده ای می گفتند، خوب شد این جنگ برای ما پیش آمد کرد (گرچه هزارها و میلیون ها تلفات مالی و جانی دادند اما این جنگ به آنها آموخت زندگی باید از نو و به طرز نو انجام بگیرد) پس از این جنگ مطمئن باشید که ایران با مدتی بسیار اندک در کشاورزی ترقی پیدا می کند، در صنعت تکامل پیدا می کند، حتی در تشکیل کارخانه های اسلحه سازی که البته اسلحه سازی و نابودکردن بشر در اسلام بد است اما در مقابل کسانی که می سازند و نابود می کنند اسلام به ما دستور می دهد وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ، شما هم باید طبق آنچه درست می کنند مهیا باشید، شما هم در اسلحه سازی خودتان در اندک مدتی آنچنان وارد و بصیر بشوید، در این رشته هم جهشی پیدا کنید، در صنعت کشاورزی ترقی پیدا خواهد شد، در قسمت دانشگاه و آموزش و پرورش جهشی پیدا می کنید و پس از اندک مدتی ان شاءالله دنیا به ایران با یک چشم کاملا غبطه توجه خواهد کرد و شما انبوه و پیشرو مستضعفان جهان خواهید بود. بنابراین باید کوچک و بزرگ، ریز و درشتتان مرد و زنتان با کمال جدیت کوشا بشوید. مزاحمتم زیاد شد. دعا کنیم:
پروردگارا: به حق محمد و آل محمد و اهل بیتش دل های ما به نور ایمان روشن و منور بفرما.
پروردگارا: امام امت ما را طول عمر عنایت بفرما.
پروردگارا: دشمنان ما را مغلوب و ذلیل و ساقط بگردان.
خدا: این ابرقدرت ها هرکس از اینها درباره ما نظر سوئی دارد و مکر و حیله ای، پروردگارا: به حق حسن ابن علی و شهید مظلوم بزرگ اسلام و به حق شهدای گذشته ما بزودی اینها را نابود بگردان.
و السلام.
شرح بعضی از لغات:
سَریَّه: دسته ای از لشکر، گروهی از سپاهیان، جمع: سرایا. در تاریخ اسلام سرایا جنگ هایی را گفته اند که حضرت رسول شخصا در آنها شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده.
لِجام: دهنه اسب
عُلقَه: تعلق، عشق و محبت و دلبستگی
رهین: مرهون، گرو، گرو گذاشته شده
مبغوض: مورد بغض و خشم واقع شده
اِستِحباب: مستحب داشتن، برگزیدن
منقضی: سپری شونده، نابود گردیده
ورع: دوری کردن از گناه، پارسائی
شُبهَه: امری که در آن حکم به صواب یا خطا نتوان کرد، شک و گمان.
بصیر: بینا، دانا، خبیر
اُسوه: مقتدا، پیشوا و پیشرو
(فرهنگ فارسی عمید)