حزب جمهوری اسلامی
ویژگی های انبیاء
آموزش مواضع (جلسه یازدهم)
از انتشارات حزب جمهوری اسلامی اصفهان
(این سخنرانی در تاریخ 4/4/1360 یعنی سه روز قبل از فاجعه هفتم تیر و شهادت آیت الله دکتر بهشتی صورت گرفته است.)

بسم الله الرحمن الرحيم
در بحث پیش به مسئله نبوت و نقش پیامبران پرداختیم و گفتیم که پیامبران سازنده حرکت تاريخند و این حرکت با زندگی همگن و دور از اختلاف جمع انسانها آغاز شده است. ولی این جمع همگن و دور از اختلاف تحت تاثیر عوامل درونی که دست آفرینش در ساختار خود انسان بوجود آورده، قرارگرفته و دچار ناهمسانی می شود. اختلافات بروز می کند و خداوند انسان های برگزیده و ساخته شده ای مجهز به امدادهای غیبی خویش می فرستد تا رسولان و پیام آوران او باشند.
آنان با مسئولیت سنگین و ماموریت الهی برانگیخته می شوند تا انسان ها را به راه فوز وفلاح، هدایت و رهبری کنند. یکی از ویژگی های این راهنمایان رهبر، این رهبران الهی آن است که از میان خود مردم، همین مردم درس نخوانده، همين مودمی که هنوز دارای فرهنگ های موروثی پیشرفته جديد نستند (عوام الناس) برمی خیزند. نمونه بارز این ویژگی در پیامبر اسلام است.
«هُوَ الّذي بَعَثَ فِي الأميينَ رسولاً مِنهُم» (جمعه، آیه 2) رسولان برمی خیزند تا نقش یاد دادن و پاکیزه کردن و ساختن و هدایت و رهبری را ایفا کنند. مردم را از بی تفاوتی درآورده، عاقبت اندیش سازند (بیمناک از عاقبت بد و امیدوار به عاقبت خوب) «مبشرين و منذرين».
«كانَ النّاسُ اُمَهً واحدهً فَبَعَثَ اللهُ النَّبیين مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ» (بقره، آیه 213)
«آنچه در اینجا مورد بحث و بررسی قرار می گیرد این است که آیا پیامبران برخاسته از عوام، از نظر سطح معلومات و آگاهی همچنان عوام الناس باقی می مانند؟ یا آنکه بعثت، آنان را به عالمانی برجسته تبدیل می کند؟ (که البته علمشان خداشناسی و انسان شناسی و زندگی شناسی و ره شناسی است). پاسخ منفی است. انبیاء دارای معلومات می شوند و از علماء بزرگ بشریت محسوب می گردند، اما در عین حال اسمشان در صف علماء نیست، زیرا علما به کسانی گفته می شود که آگاهی و علمشان را از راه تجربه بدست می آورند، در حالیکه پیامبران راهی ویژه برای عالم تر شدن دارند و آن دریافت پیامهای خداوندی (وحی) است.
آنان وحی الهی را یکی پس از دیگری دریافت می کنند و با هر وحی چیزهای تازه تری یاد می گیرند. این خود تفاوتی بزرگ میان انبيا و علما است، لذا نام انبیا در فهرست علما ثبت نمی شود. این شعر مصداق حال آنان است که:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
او با یک پرتوافکنی وحی خداوندی چیزهائی یاد می گیرد که دیگران با صدها سال و هزاران سال تحقیق هم یاد نمی گیرند. بدین ترتیب انبيا سرچشمه آگاهی و علمشان وحی است. این سرچشمه آگاهی از همه سرچشمه‌های دیگر برتر، روشن تر و قابل اعتمادتر است زیرا قابل شک نیست و با ایمان کامل دریافت می شود. امتیاز دوم پیامبران آنست که تعالیم انبیاء پاسخ به فطرت و هماهنگ با آن است و اگر فطرت را خمیرمایه های عقل عملی (یا عقل عملی بالقوه) معنا کنیم میان تعاليم پيغمبران و مایه های عقل عملی خیر و شر شناس و زشت و زیباشناس بشر هماهنگی بوجود می آید. آنچه انبياء از طریق وحی می گویند خوب یا بد است همان است که فطرت سالم انسانی هم با حسن و قبح عقلی رأی به خوب یا بد بودن آن می دهد. «كُلُ ما حَكَمَ بِه الشَرع حَكَمَ بِه العَقل وَ كُلُ ما حَكَمَ بِه العَقل حَكَمَ به الشرع». میان آورده های شرع الهی و احکام عقل عملی هماهنگی وجود دارد «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَ‌تَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ‌ النَّاسَ عَلَیهَا» (سوره روم ، آیه 30)
استوار در راه دین خدا باش و از هر گرایش به چپ و راست روی بگردان، این همان فطرتی است که خداوند انسانها را با آن آفریده است و مایه های آفرینش انسان است.
وجدان فطری و اخلاقی یا به تعبير دیگر عقل عملی در فلسفه های دوره اخیر اروپا به هیچ گرفته شد تا آنجا که مکتب های فلسفی زیادی بطور کلی اصالت وجدان اخلاقی را انکار کردند، اینها خود ناشی ازکم توجهی به فهم صحیح عقل عملی است که از دیرزمان این ضعف در فلسفه وجود نداشته، هم در فلسفه ارسطو و هم قبل از ارسطو. از طرف دیگر تعالیم انبیاء درباره جهان، هماهنگ با داده های عقل نظری است. مایه های عقل نظری بدیهیات اولیه حسیات نیستند بلکه چیزهائی هم قبل از حس داریم و بعضی چیزها هم با حس زنده می شود و لذا مايه هايشان در درون انسان هست. این اولیات اگر درست دنبال بشوند به نتایج روشنی در شناخت جهان می رسند. تعاليم انبیاء در شناخت جهان و آغاز و فرجام و جریان هستی منطبق با فطرت در عقل نظری است.
نتيجه: تعاليم انبياء هماهنگ با فطرت است هم در قلمرو عقل عملی و هم در قلمرو عقل نظری ولی آنچه ما می گوئیم ناظر بر عقل عملی است.
 ویژگی سوم انبیاء آنست که انبیاء در عمل اصالت رسالتشان را به انسان ها نشان می دهند و از طریق عمل در انسان ها ایمان و باور بوجود می آورند. انقلاب اسلامی یکی از آفات بزرگش همین است که دچار گویندگان و متفکرین حرفه‌ای بشود که عملشان تکذیب کننده گفتارشان باشد. مردم را به چیزی دعوت کنند و خود به راه دیگری روند، «يكذب قوله عمله».
انبياء مانند ماکیاولیست ها نیستند و عملشان در افراد جامعه شان ایمان و باور ایجاد می کرد. یکی از زمینه های پیدایش تفکرات ویرانگر ماکیاول طرز عمل دروغین راه خدا در طول تاریخ بوده است. ماکیاول وقتی به روحانیون بی عمل کلیسا برخورد کرد به این فکر افتاد که مبادا دین برای آنها دکان باشد؟ بعبارت دیگر پیدایش تفکرات الحادی در ماکیاول بازتاب طبیعی بازیگران کلیسا بود. لذا باید مراقب باشیم تا این خطر تاریخی که انقلابات الهی را تهدید می کرده گریبانگیر نشود. در واقع مرجع و روحانی شایسته کسی است که با نزدیک شدن به زندگی او میزان باور به ایمان و عمل و الگو بودن او بیشتر شود.
این نظریه نباید موجب آن گردد که ما مطلق نگر شویم و به دنبال افراد معصوم بگردیم. خود مراجع و علما هم داعيه معصومیت ندارند ولی در یک جمع‌بندی باید دید که زندگیشان نمایانگر تعهد و تقواست یا خیر. انبیاء اوج این کمالند یعنی عملشان و علمشان یکدیگر را تصدیق می کنند. آنها با عملشان نفی کننده شبهه های ماکیاولیستی هستند، لذا شهيدند. « وَكَذلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَيَكونَ الرَّسولُ عَلَيكُم شَهيدًا» (سوره بقره، آیه 143)
انبیاء با این ویژگی ها و با نيروی مداوم و پیگیر میان حق و باطل در بستر تاریخ حضور پیدا می کنند و نقش سازنده و رهبری کننده خویش را ایفاء می کنند. انبیاء پیشتازان نیروی حق برعلیه باطل، عدل بر علیه ظلم، حسن بر عليه قبح.... در بستر تاريخند. این نبرد همچنان ادامه دارد و این است نقش انبياء در ساختن تاریخ.
«پیامبران با بعثت الهی رسالت پیدا می کنند و پیام خدا را به صورت وحی می گیرند. وحی به آنان آگاهی های روشن می دهد، برتر از معرفت های معمولی که از طریق حواس یا استفاده از معارف و دستاوردهای فکری دیگران با استنتاج از اندیشه‌ها بدست می آید. این آگاهی ها و تعاليم مستقیما از طرف خداست، دور از آلودگی ها و کج انديشي ها و باتوجه به عصمت پیامبران تعاليم آنها برای انسانها هدایتی مورد اعتماد و رهگشائی صادق و صمیمی است».
«تعاليم پيامبران هماهنگ با نظم عمومی جهان (در بخش نظری) و منطبق با فطرت الهی انسانها در بخش عملی است. همان فطرت که براساس آن سرشته شده اند و در واقع تشریعی است همسان قوانین تکوینی عالم (فِطرَةَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها- روم، آیه 30).»
پیامبران در عمل و خصلت ها نمونه اند. پیراسته از آلودگی ها و معصوم از لغزش و گناه. عصمت دو بعد دارد؛ یکی در بعد عصمت از خطا که مربوط به آگاهی های پیامبران می شود که آنان آنچه را از وحی می گیرند بدون کم و کاست ارائه می دهند و در آن خطائی نیست.
«مـا كَذَبَ الفُؤادُ مـا رَأى» (سوره نجم، آیه ۱۱)، «مازاغَ البَصَرُ وَ ما طَغی» (سوره نجم، آیه 17)، و یکی هم عصمت در عملی است که در اینجا هر دو بعد عصمت تحت عنوان عصمت از لغزش و گناه گفته شده است و خود شهید و شاهد و گواه بر درستی راهشان و پیامشان می باشند و معیار ارزش های رسالتشان. (خودشان معیار و میزان هستند).
«پیامبران با چنین شخصیت و با چنین پیامی پس از بعثت، به تلاش و مجاهدتی خستگی ناپذیر دست می زنند برای دعوت به خدا و درگیری با شرک و طاغوت و هدایت انسانها به منظور درآمدن از لجنزارهای فساد (یزکیهم) و حرکت تکاملی به سوى الله و حکم کردن بین مردم در زمینه اختلاف ها و تبعيض ها (الحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) و بسیج عمومی مردم بسوی عدالت (ليقوم الناس بالقسط) و بدین سان انقلابی در مجتمع انسان های گمراه (و إن كانوا من قبل لفی ضلال مبين) و درگیر پدید می آورند و شیوه زندگی انسانی را پایه می گذارند، خط هدایت را برجسته می کنند.
خط هدایت همیشه وجود دارد چون پیامبر باطن یا همان عقل عملی هم هادی انسان است اما وقتی پیامبران می آیند و دعوتی آشکار می کنند آن خط هدایت برجسته‌تر می شود.
گاهی این برجستگی خط هدایت شامل خط هدایت انبياء پيشين هم می گردد در آنصورت پیغمبر دو زمینه قبلی هدایت دارد، یکی باقیمانده هدایت پیامبران پیشین و یکی هم هدایت عقل عملی که نبی با رسالت خود آن دوخط را برجسته می کند و پوچی پندارها وگمراهی شیوه‌های جاهلی را فاش می سازد (به آنان می گویند أفَحُكمُ الجاهِليَّة يَبغُونَ (مائده، آیه 50) آیا هنوز به دنبال حکم دوران نادانی می روند؟ انبیاء تفاوت میان جاهلیت و راه خدا را نشان می دهند) و در این کارزار سخت یا به استقرار نظامی آرمانی دست می یابند (آنوقت از آنان هم پیام می ماند و هم جامعه نمونه و امت وسط) یا در نیمه راه جان بر سرآرمان می بازند (آنوقت فقط پیامشان می ماند). کار پیامبران با ساختن امت وسط پایان نمی پذیرد و تاریخ هم نشان می دهد که کجروی ها تا روز قیامت دست از گریبان بشر برنمی دارند. لذا این بشر طاغوتی همچنان بر صفحه تاریخ، گاهی غالب و گاهی مغلوب باقی می ماند.
بنابر اعتقاد شيعه و براساس روایات مفصلی که وجود دارد در یک زمان کوتاهی قبل از رستاخیز و پایان عمر بشریت جامعه ای بدون رسوبات طاغوت تشکیل خواهد شد که همان قیام مهدی موعود است. معمولا پس از پیروزی یک پیغمبر طاغوتیان از دو راه به مبارزه می پردازند، یکی از راه مبارزه علنی از بیرون برای براندازی بنیانی و یکی از درون برای منحرف کردن خط هدایت تا فقط شکلی از راه انبياء باقی بماند و محتوایش از بین برود، ارزش ها تحريف شود و به ضدارزش تبدیل گردد. (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ) (سوره مائده، آیه ۱۳ و نساء آیه 46).
بعد از پیروزی یک پیامبر به هرحال بار دیگر جامعه گرفتار اختلاف و درگیری می شد (وحدت بوجود آمده از انقلاب دچار اختلاف می شود) و اينبار هم اختلافاتی با همان انگیزه های طاغوتی پا می گیرد اما با شیوه‌ای جدید از درگیر شدن با خط پیامبران و نوع تازه‌ای از تفسیر محتوای تعلیم انبياء. اینها آن مخالفان درونی هستند (منافقان) گروهی راه را با همان اصالت خط ادامه می دهند و جناح هایی با صائقه های شیطانی انحصارطلبانه و زورگویانه با پوششی از تزوير در زیر سایه های همان شعارها و تعاليم وارد عرصه می شوند و حرکت را به انحراف می کشانند (وقتی که تحریف این تحریفگران اوج می گیرد باز یک پیامبر جدید می آید تا سرانجام نوبت به رسولی دیگر می رسد و خط نبوت با فرازها و نشیب ها و پیروزی ها و شکست ها ادامه می یابد.
بدین ترتیب همیشه در برابر خط نبوت خط جاهليت و طاغوت نیز ستیزه گر است و از شیوه های زور و زر و تزویر بهره می گیرد و راه طغيان برضد ارزش های انسانی را می گشاید و خیل انسانها را به بند می کشد و برای هموار کردن راه سلطه خویش ضدارزش های خط گمراهی را با لعابی از شعارهای مردمی و آزادیخواهی، مردم دوستی، منزلت انسان و حتی مذهبی، توحيدی و امثال اینها می پوشاند و بمنظور توجيه عيش و نوش و هوس پرستی های خود و پوچ کردن انسانها به اشاعه فساد دست می زند تا آدمیان را سرگرم عیش و نوش کند و برای پذیرش سلطه خویش رام سازد و این دو خط از دو سو در جریان است و درگیر.
پاسخ به سوالات:
١- چگونه می شود که خداوند متعال از میان مردم پیامبرانی انتخاب می کند و چرا همه مردم را آن شناخت واقعی نمی دهد و بین انسانها که مخلوق خالق هستند فرق می گذارد، برآنها وحی می کند و به دیگران چنین امکانی نمی دهد؟
جواب۔ مثلا خداوند به عده ای استعداد اختراع کردن داده و به عده ای استعداد مدیریت خوب جامعه را داده است ولی مگر برای یک جامعه چندتا مدیر لازم است؟ لزومی ندارد که به همه مردم چنين استعداد و قريحه ای داده شود، همان یک عده خاص برای کل بشریت کافی هستند.
۲- قبلا گفته شد که انسان شدنی است مستمر و پیامبر به مصداق «اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم» (کهف، آیه 110) باید شدنی مستمر باشد مگر آنکه خدا امتیازی به آنان داده باشد، پس این برای انبياء مزیتی نیست زیرا اگر خدا همان امتیاز را به هر کس دیگری هم میداد آن شخص ممتاز و پیامبر می شد.
جواب- دستیابی آنان بر وحی از راه شدن خودسازشان نیست بلکه از راه امتیازی است که خدا به آنها می دهد «ذلِکَ فَضلُ اللهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ وَ اللهُ ذو الفَضلِ العَظيمِ» (سورة حدید، آیه 21) این امتیازی است که خدا به هرکس می تواند بدهد. بله همینطور است ما نمی توانیم بگوئیم که این امتیازی برای شخص آنهاست ولی آیا شما یک انسان خوش قريحه و باهوش را با انسانی کم هوش با یک دید نگاه می کنید؟ مسلما انسان باهوش را با دیده ای اجرگذار می نگرید. البته انسان هوشمند نباید به خود مغرور شود چون این هوش یک داده خداوندی است و هر کس دیگری هم می توانست آن را داشته باشد. انبياء هم چنین هستند، متواضعند و بطور کلی هرانسان برخودار از مواهب الهی باید همینطور باشد.
3- اصولا شدن پیامبر چگونه شدنی است و چه تفاوتی با شدن دیگران دارند؟
جواب- شدن پیامبران هم مثل شدن دیگران است و آنها هم در همه ابعاد انسانهائی خودساز هستند. یک چیز اضافهء دیگران دارند و آن اینکه «يُوحى إلیّ» هستند «قُل إنّما أنا بَشَرٌ مِثلُكُم یُوحی اِلَیَّ انَّما إلهُكُم الله واحدُ» (سوره کهف، آیه 110) بنابراین تنها امتیازشان گرفتن وحی است.
 ۴- آیا تعاليم انبياء قوانین تکوینی عالم را هم شامل می شود و يا فقط هماهنگ و همسان آن است؟
جواب- در اینجا منظور ما این بود که آنجا کتاب انبياء از تکوین عالم سخن می گوید و درباره آفرینش جهان به ما آموزش می دهد. متناسب ساختمان جهان است یعنی چون مطالب آن راست و صحيح است لذا عين ساختمان جهان است و هرقدر علم جلوتر می رود صحت تعاليم آنان در ساختار جهان بیشتر صحت می یابد. گاهی در تعالیم انبياء درمورد گوشه ای از ساختمان جهان سخن رفته که علم آن روز هنوز کشف نکرده بود و بعد با اکتشافات جديد همان مطلب برما معلوم گشته است.
5- شما فرمودید کُلُ ما حَكَمَ به العَقل حَكَمَ بِه الشّرع، اما، كُلُ ما حَكَمَ بِه الشّرع حَكَمَ بِه العقل. این مطلب را با مثالی روشن نمائیدکه آیا درست است یا خیر و اگر درست است منظور کدام عقل و عقل چه کسی است؟
جواب- هر دو آنها درست است و مبنایش همان مطلبی است که قبلا گفته شد. یعنی عقل عملی کارش شناخت حسن و قبح و خير و شر است تا آنجا که عقل انسان برد داشته باشد این تشخیص مطابق با تعالیم شرع است. اگربعضی جاها شرع تعاليمی دارد که عقل هنوز آنها را نيافته این دلیل عدم انطباق حکم شرع با عقل نیست بلکه دلیل نارسائی عقل است لذا آنچه را که شرع به آن حکم می کند عقل هم بالفعل یا بالقوه بدان حکم می کند. آنچه در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد اینست که مستقلات عقليه محدود و معدودند ولی با رشد عقل می تواند با احکام شرع مساوی شود.
۶- لطفا فرق بين فطرت و وجدان را شرح دهید.
جواب- مایه های وجدان اخلاقی همان مایه های فطری عقل عملی است و خیلی به هم نزدیک هستند.
۷- شما فرمودید که راه آگاه شدن انبياء وحی خداوندی است نه خواندن کتب فراوان و اندیشه زیاد. سوال اینست که آیا در عصر حاضر این برای افراد غیرمذهبی (ماديگرايان و ماكياوليست ها) قابل پذیرش است؟ آیا از لحاظ علمی می توان مسئله فوق را ثابت کرد؟
جواب- اگر شما به هر اثبات روشن و صريح و قطعی اثبات علمی می گوئید جواب مثبت است و برای خود انبياء هم وحی اثبات علمی است ولی اگر منظورتان از اثبات علمی اینست که بوسیله نشانه ای به چیزی استدلال کنید و از جمع‌بندی چندتجربه و مشاهده یک قانون علمی استخراج کنید جواب منفی است.
انبياء وحی را اثبات علمی نمی کنند آن را می بینند همانطور که یک چراغ روشن را می بینند و برای بقیه انسانها هم اثبات وحی از طریق شناخت انبیاء ست «اللّهم عَرِّفني حُجَتک» شناخت انبياء هم از راه مطالعه سیره آنان و یا دیدن معجزاتشان حاصل می گردد. مادیگرایان و ماکیاولیست ها هم باید اول دست از ما دیگرائيشان بردارند تا بتوانند به چنین شناختی برسند.
8- مگر نه اینست که این امتیاز بهره وری از وحی براساس رفتار در طول زندگی است، اگر این نیست پس میزان انتخاب چیست؟
جواب- پیامبران با خودسازیشان شایستگی پیامبری را بدست می آورند ولی همه کسانیکه شایستگی دارند پيامبر نمی شوند، همان یک نفر برای همه کافیست لذا زمینه یافتن این مقام اکتسابی و از راه خودسازیست و خود این مقام اعطای خداوندی است.
9- شما در ضمن سخنانتان در مورد فطرت الله یا فطرت اولی فرمودید مساوی است با وجدان اخلاقی که فلاسفه غرب در قرون اخیر اروپائی دارند و حال آنکه هیچ تناسب و هماهنگی بین وجدان و فطرت نیست.
فطرت برگشتنی است، فطرت سرشتی است که سرمنشاء خدائی داردکه از ايمان اولی انسان «اَلَستُ بِرَبّكم قالوا بَلى» است ولی وجدان اخلاقی ویژگی خاصی است که در بعضی ها رخ می نمایاند و در بسیاری از انسان ها زیر خاکستر هوی و هوس ها می ماند؟
جواب- فطرت هم در بسیاری از موارد زیر خاکستر هوی و هوس می ماند، فرقی نمی کند وجدان اخلاقی هم مایه های عقل عملی و فطرت را دارد به هرحال وجدان اخلاقی از آن داوری هائی است که در سرشت انسانی می باشد، درواقع وجدان اخلاقی لااقل بخشی از فطرت است نمي توان گفت مساوی هستند ولی جدا از یکدیگر هم نیستند.
۱۰- آیا با گفتن اینکه علم و آگاهی و سیاست و مدیریت انبياء با هم در آمیخته این نتیجه گرفته می شود که امکان دارد کسی دین و علم و آگاهیش با سیاستش جدا باشند درنتیجه دین از سیاست جداست؟
جواب۔ این نتیجه گیری صحیح نیست ما فقط گفتیم که در عالم بشریت، خارج از صف انبياء رهبران سیاسی و اجتماعی آن کمالات مدیریت و رهبریشان با کمالات عرفانی اسلامی آمیخته نیست اما انبياء و شاگردان آنها این دو را با هم در آمیخته اند. البته كليت ندارد، گاهی رهبران سیاسی در طول تاریخ بوده اند که این امتیاز را با هم داشته اند.
۱۱- تا اینجا از دو مقوله جدا از هم صحبت شده است اول پیامبران و تعاليم آنها و دوم انسان و فطرت او که همان تعاليم را فطرتا، جستجو می کند. اکنون بفرمائید موثرترین عاملی که در شکل دهی شخصیت انسان براساس تعالیم انبياء نقش اول را بازی می کند چیست؟
جواب- فطرت زمینه است و نبوت پرورنده آن.
 ۱۲- شما فرمودید قبل از بکار افتادن حواس، انسان معلوماتی دارد که از طریق حس بدست نیامده است بلکه همراه با آفرینش اوست درحالیکه قبلا گفته بودید انسان قبل از بکار افتادن حواس هیچ علمی ندارد؟
جواب- هردو مطلب صحيح است قبلا هم گفتیم که ما اولیاتی داریم که ظهور و بروزشان با اولین دریافت های حسی همراه است. این به معنای نبودن آگاهی های اولیه نیست. انسان غیر از دریافت های حسی آگاهی های اولیه دیگری هم دارد که با اولین دریافت های حسی آنها هم بروز می کنند.
 ۱۳- آیا این گفتارکه تا قیامت یزدانیان با اهریمنیان درجنگند همان تفسير جهان بوسیله زرتشت نیست؟
جواب۔ مگر همه حرف های زرتشت غلط است؟ یک حرف صحیحش همین است، ضمنا این تعبیر قرآن است که می گوید: شیطان گفت که من تا روز قیامت در کمین انسانها می نشینم و آنها را به گمراهی می کشانم، لذا این بیان قرآن است.
والسلام
داخل جلد: همه جهادهای دنیا تابع جهاد اکبراست، اگر این جهاد را موفق شدیم هر جهادی بکنیم جهاد است. اگر اینجا موفق نشدیم همه اش شیطانی است، همه جهادها شیطانیست.
امام خمینی (تفسیر سوره حمد)

نظر خود را ارسال کنید