از حزب چه میدانیم؟
مصاحبه با برادر آیتالله دکتر بهشتی
شاخه دانشآموزی حزب جمهوری اسلامی
تیراژ: 10000 جلد
انتشارات: دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
برای آشنایی بیشتر با برادران شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی اقدام به انتشار سلسله نوشتارهایی تحت عنوان «از حزب چه میدانیم» نموده و اولین جزوه را با مختصری از زندگینامه و مصاحبه با برادر آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی آغاز می کنیم.
سید محمد حسینی بهشتی در سال 1307 در خانوادهای روحانی در شهر اصفهان متولد شد. پدربزرگ ایشان مرحوم آیتالله حاج میر محمدصادق مدرس خاتونآبادی از مراجع و مجتهدین طراز اول عصر خویش بود که معاصر مراجع معروفی همچون آیتالله نائینی، آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، آیتالله اصفهانی و آیتالله آقاضیاء عراقی بودند.
تحصیلات جدیده را تا پایان سال دوم دبیرستان در اصفهان گذراند و سپس به خاطر علاقه شدیدی که به علوم اسلامی داشت به حوزه علمیه اصفهان که یکی از حوزههای قدیمی و تاریخی بود وارد شد. دروس علمی را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و سپس در سال 1325 راهی حوزه قم گردید. در اینجا تتمه سطح را نزد مجتهدین و فقهای عالی مقام همچون مرحوم آیتالله محقق داماد یزدی و آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی گذراند و در درس خارج فقه و اصول مرحوم آیتالله بروجردی رحمت الله علیه و فقیه مجاهد مرحوم آیتالله حاج سید محمدتقی خوانساری اعلی الله مقامه حاضر شد و با عدهای از فضلای حوزه درس خارج اصول و فقه آیتالله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بود بنیانگذاری کردند و همچنین به همراه دوستان دیگرش آیتالله شهید مطهری و فقیه مجاهد آیتالله منتظری به درس خارج امام خمینی حاضر میشدند و در زمره شاگردان برجسته و خوش فهم امام بودند.
در سالهای 30 تا 35 فلسفه و حکمت اسلامی را نزد فیلسوف بزرگ آیتالله علامه سید محمدحسین طباطبایی تبریزی صاحب المیزان آموخت و ضمن تحصیلات علوم اسلامی به تحصیل در رشته علوم جدیده همت گمارد و پس از اخذ دیپلم در سال 1330 دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامی و در سال 1330 دوره دکترای این دانشکده را به پایان رساند.
از سال 1330 تدریس در دبیرستانهای قم را آغاز و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تاسیس کرد.
در سال 1338 کلاسهای زبان و علوم روز را برای فضلای حوزه علمیه قم به وجود آورد و نیز در سال 1339 اقدام به تاسیس کانون اسلامی دانشآموزان و فرهنگیان قم نمود.
در سال 1340 همراه با عدهای از مدرسین مبارز حوزه به تاسیس مدارس برنامهریزیشده برای طلاب دست زد. از جمله این مدارس، مدرسه حقانی را میتوان نام برد که در سال 1342 تاسیس شد. در همین سال به کمک جمعی از فضلای حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتی پیرامون حکومت در اسلام نمود.
در اواخر سال 1342 به اجبار ساواک از قم به تهران منتقل شد، در سال 1343- در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینی برای مدارس شرکت کرد. در سال 1344 به آلمان عزیمت نمود. در آلمان به گسترش فعالیتهای مرکز اسلامی هامبورگ و نیز بنیانگذاری گروه فارسیزبان در انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا اقدام کرد.
در طی سالهای 44 تا 49 کنفرانسهای متعدد اسلامی در دانشگاهها و کلیساها و مجامع دیگر آلمان برگزار نمود.
در سال 49 به تهران بازگشت. در تهران جلسه تفسیر مکتب قرآن را ایجاد نموده و به ادامه فعالیت در برنامهریزی و تهیه کتابهای تعلیمات دینی مدارس با همکاری برادران دکتر باهنر و دکتر غفوری پرداخت.
در سال 1355 تلاش گستردهای را در جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران، به اتفاق شهید مطهری و شهید مفتح و حجتالاسلام ملکی و حجتالاسلام امامی کاشانی و جمعی دیگر از علمای مبارز آغاز نمودند. در آبانماه 57 هسته شورای انقلاب با شرکت شهید مطهری و حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و آیتالله موسوی اردبیلی و حجتالاسلام مهدوی کنی و حجتالاسلام دکتر باهنر منعقد گردید.
در آذرماه 57 شورای انقلاب به فرمان امام خمینی رسماً توسط دکتر بهشتی و علمای مذکور تشکیل شد.
در سال 56 هسته روحانیت مبارز برای سراسر ایران با حضور برادران سید علی خامنهای، مشکینی، ربانی املشی، طبسی و هاشمینژاد منعقد گردید و به دنبال ایجاد این هسته بود که ضرورت اعلام تشکیلات سراسری قوت گرفت که سرانجام پس از انقلاب تحت عنوان حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد.
موقعیت علمی
آیتالله دکتر بهشتی از مجتهدین انگشتشماری است که علوم قدیمه و جدیده را به همراهی سوابق مبارزه و کارهای اجتماعی با هم در خود جمع کرده است.
وی علاوه بر تسلط بر ادبیات فارسی و عربی و منطق و فلسفه و تفسیر با بهرهگیری از درس خارج فقه و اصول مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و امامخمینی و مرحوم آیت الله داماد در این دو رشته صاحبنظر شده و روحانیون او را یکی از والاترین اسلامشناسان معاصر میدانند.
ایشان علاوه بر سخنرانیهای نغز و انقلابی که در سالنامه ها و ماهنامهها و مجلات و روزنامهها و مجموعههای مختلف اکثر آنها چاپ گردیده، صاحب تألیفاتی نیز می باشند از آن جمله:
1- بانکداری و قوانین مالی اسلام 40-1339 در مکتب تشیع سالانه.
2- خلق و امر در قرآن 1339 در مکتب تشیع سالانه.
3- عادت، ترجمه از انگلیسی 1339 منتشره در قم.
4- یک قشر جدید در جامعه ما، 1339 منتشره در گفتار ماه.
5- قانون علیت در علم و دین، 1340 منتشره در گفتار ماه.
6- حکومت در اسلام در سه شماره 40-1339 منتشره در مکتب تشیع.
7- یک دوره تفسیر قرآن- مشتمل بر 12 جزء قرآن در هامبورگ بهصورت نوار 44 تا 49.
8- نقش ایمان در زندگی انسان (48) در هامبورگ.
9- کدام مسلک؟ (48) در هامبورگ.
10- نماز چیست؟ (38) در هامبورگ.
11 - صدای اسلام در اروپا به پنج زبان (فشردهای از اصول اسلام) 47-46 منتشره در اروپا.
12- روحانیت در اسلام و در میان مسلمین در کتاب مرجعیت و روحانیت با همکاری آیتالله طالقانی و محمدتقی جعفری و... در سال 1341.
13- مبارز پیروز در عاشورا در مجموعه گفتار عاشورا.
14- خدا از دیدگاه قرآن؛ تز دکترای ایشان است. کتابی عمیق که بیش از 10 سال روی آن کارکرده و تاکنون چند بار تجدید چاپ شده است.
15- اسلام و مکتب های معاصر، تدریس در سمینارهای دبیران تعلیمات دینی- تهران.
16- مباحثی در تفسیر قرآن، 49-54 مکتب قرآن در تهران بهصورت نوار.
17- مباحث شناخت در اسلام 55-56 بهصورت نوار.
18- و بالاخره تحقیق گستردهای پیرامون وحی که از سال 49 به اتفاق آقایان موسوی اردبیلی- مهدوی کنی و شهید دکتر مفتح آغاز و با اوجگیری مبارزات از سال 56 تاکنون متوقف شده که امیدواریم هرچه زودتر تکمیل و ارائه گردد.
قابلتوجه است که از چند سال پیش زمینه تغییر برنامه تعلیماتی دبیرستانها، در اثر رشد فکری جامعه پیش آمد و مردم مسلمان ایران از محتوای کتاب های سابق که توسط نویسندگانی غیرانقلابی تهیه میشد ناراضی بودند و ایشان به همراه سه تن از همفکران به تنظیم این کتب پرداختند و هدف آنها دست یافتن به کار آموزش دینی جوانان بود و آن را زمینه پیروزی ایدئولوژی انقلابی اسلام در آینده میدانستند و در این راه موفق هم شدند. و اسلام زنده و اسلام شهادت، اسلام شهامت و عدل اجتماعی در کتابهای درسی دینی معرفی شد و در این راه موفقیت چشمگیری به دست آمد و باعث جلب افکار دانش آموزان به اسلام واقعی شد و رژیم هنگامی از خواب بیدار شد و در صدد تغییر کتابهای درسی و تعلیمات دینی برآمد که کار از کار گذاشته بود. و جامعه و تمام مردم آغاز به حرکت نموده بودند.
مبارزات ایدئولوژیکی و سیاسی
دکتر بهشتی زندگیاش در مبارزه با ستمگران سپریشده است. یک نمونهاش در شکل یک سخنرانی در سن 16 سالگی بود که در اصفهان انجام گرفت. هنگامیکه حزب توده با تشکیلات قوی در صحنه سیاست کشور ما حضور داشت و اسلام راستین مورد توجه نبود و جوانان به خاطر روحیه مبارزاتی دنبال این و آن راه میافتادند.
ایشان به دفاع از اسلام راستین یعنی اسلام شهادت و اسلام مبارزه و عدالت پرداخته و در برابر ایادی حزب توده قد علم کرد و با افکار انحرافی به شدت مبارزه نمود. در سال 1339 تا 1332 در دفاع از حکومت ملی دکتر محمد مصدق به همراه روحانیت مبارز از چهرههای فعال و کارساز بودند و در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان برعلیه نوکر انگلیس قوامالسلطنه نقش مهمی داشت. از جمله در قیام 30 تیر 1331 که سخنرانی مهیجی ایراد کرد.
پس از مشاهده جریانات سالهای 32-29 که به کودتای ننگین و آمریکایی 28 مرداد منجر شد جرقهای عظیم در بهشتی ایجاد گردید. آن جرقه چه بود؟ و چه چیز را به دنبال داشت؟!
آن عبارت بود از ارزیابی مجدد و دقیق یک مبارزه پیگیر که بتواند رژیم را ساقط کند. براساس تجربیاتی که آموخته بود روشی اصولی در پیش گرفت و به این نتیجه رسید که مبارزه مکتبی اگر بخواهد ادامه یابد بایستی ابتدا کادرهای فعال و مسلط بر مبانی ایدئولوژیکی و سیاسی مکتبی تربیت شوند و زمینههای رشد مسائل ایدئولوژیکی فرهنگ اسلامی در جامعه گسترش یابد و سپس با بهرهگیری از عوامل کمککننده در یک برنامهریزی دقیق نهضت به پیروزی برسد.
به هرحال بهشتی راه را یافت و آن مبارزه برنامهریزیشده بود و بدین جهت بود که با تنی چند از دوستان اقدام به فعالیت خارج از کشور و داخل کشور نمودند. مبارزه دکتر بهشتی به دور از هو و جنجال و تبلیغات انجام میگرفت زیرا به نظر ایشان برای پیروزی بر دشمن لامحاله میبایست دو کار مهم و عمده (با توجه به تجربیات انقلابهای شیعه در طول تاریخ اسلام و انقلاب های پیروزمند اندونزی، الجزایر، مصر، هند، پاکستان، کنگو) انجام گیرد:
1- کادرسازی تشکیلات.
2- شناخت وسیع از اسلام و شرایط سیاسی اسلام و جامعه به صورت:
الف- جلسات سری
ب- جلسات نیمه علنی
ج- سخنرانی عمومی
در تعقیب این هدف به همراهی روحانیون و مبارزین همفکرش مانند مرحوم استاد شهید مطهری و آیتالله منتظری و مرحوم دکتر ابراهیم آیتی و مهندس بازرگان و مرحوم آیتالله طالقانی به تلاشی پیگیر و منظم دست زد و این فعالیتها را به خصوص در جامعه روحانیت تشیع (که همیشه پناهگاه مظلومین و محرومین بود) و جناحهای تحصیلکرده و توده مردم متمرکز نمود.
در سال 39 با همکاری شهید دکتر مفتح کانونی در شهر مقدس قم به وجود آورد که مجمعی بود از دانشآموزان، معلمان، طلاب جوان و سخنرانیها و آموزشهای سیاسی و مکتبی ازجمله کارهای آن کانون بود.
احساس عمیق ایشان نسبت به ضرورت پیوند روحانیت با دانشآموزان و دانشجویان سبب شد که ایشان دبیرستانی در قم تاسیس کنند به نام «دین و دانش» که از نظر تربیت جوانان پرشور و پرمحتوا و فعال و متدین در قم نمونه بود و مرکزی بود برای پرورش لایقترین عناصر جهت مقابله با رژیم شاه، به همین جهت در سال 42 دبیرستان را ساواک از ایشان گرفت و نگذاشت که ایشان آن را اداره کنند درحالیکه ایشان مدتها وارد فرهنگ شده بود تا به ایجاد این دبیرستان موفق شود به همین جهت از قم تبعید و منتظر خدمت شد.
وی در کنار این کانونها به ترتیب و سازماندهی طلاب جوان و بااستعداد حوزه دست زد که نتیجه آن گروهی از فضلا و صاحبنظران اسلامشناسان و مبارز و انقلابی امروز ما هستند.
ایشان با نگرشی عمیق به روحانیت و مرجعیت در سلسله مذاکراتی با همفکران خویش شرکت داشت که در کتاب مفید و پرمغز مرجعیت و روحانیت همراه مقالات آنان منعکس گردیده است و هنوز این کتاب با اینکه نزدیک به 17 سال از تالیفش میگذرد از بهترین کتابها در این موضوع می باشد و نیز شورای فقاهت که در آن مطرح گشته است از مطالب مورد توجه میباشد.
سخنرانیها و همفکری و همکاریهای دکتر بهشتی در مدارس علمی و انجمنهای اسلامی مهندسین، پزشکان و معلمین و دانشجویان نمودار تلاش مخلصانه این بزرگمرد متواضع در بین تحصیلکرده هاست که در کتابهای گفتار عاشورا، گفتار ماه، نشریات مکتب تشیع و غیره چاپ شده است و فعالیت ایشان در مسجد هامبورگ- آلمان که از طرف مراجع تقلید و روحانیون مبارز و سازمانهای فعال به آنجا فرستاده شدند بهترین گواه بر این نوع کارهای با برنامه ایشان است.
در آن زمان دانشجویان ایرانی شدیداً در معرض حملات ایدئولوژیکی شرقی و غربی بودند و جو مبارزاتی در اختیار گروههای غیراسلامی و یا فقط ملی بود و برای افراد متعهد و روشنبین ضرورت وجود دانشمندی مبارز و اسلامشناس و مدیر و کاردان برای اینکه به تشکیلات و فعالیتهای دانشجویی جهت اسلامی دهد کاملاً احساس میشد و بهترین فردی که همه برای این کار میشناختند دکتر بهشتی بود که در عمل نیز کارایی خود را نشان داد و ضمن سر و سامان دادن به تبلیغات اسلامی در اروپا اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان- گروه فارسیزبان را به وجود آورد و در مدت 5 سال اقامت در اروپا توانست تشکیلاتی نسبتاً منسجم و فعال پدید آورد، که پس از بازگشت ایشان به ایران باز بتواند به راه خود در کمال قدرت ادامه دهد.
مجله "اسلام، مکتب مبارز" که با همفکری ایشان تاسیس شد در اروپا- آسیا- آمریکا پخش میشد ناشر اسلام راستین و تشیع بود.
اقدام دیگر دکتر بهشتی کار با توده مردم بود که در شکل سخنرانیهایی در مجامع عمومی و تشکیل جلسات گوناگون و بسیاری اوقات نیمه مخفی و گاهی مخفی تفسیر قرآن، فلسفه و شناخت اسلام و ادیان، نهجالبلاغه و اسلامشناسی انجام میشد و بسیاری از انقلابیون مسلمان در این جلسات شرکت میکردند و هرچند که بیشتر این جلسات پوششی بود برای ارتباط فعال و دائمی ایشان با نهادهای انقلابی و دادن رهنمودهای مکتبی و سیاسی و معرفی افراد قابل عضویت.
جلسات شب پنج شنبه ایشان همیشه محل تجمع اساتید دانشگاه و معلمین و محققین و دانشجویان و روحانیون و طلاب مبارز و سایر نیروهای انقلابی بود.
بهشتی تنها مرد علم و بیان و قلم نیست بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگیده است مخصوصاً از آغاز قیام امام خمینی در سال 41 که به همکاری با جمعیتهای مؤتلفه اسلامی برخاست و به عضویت شورای روحانیت آن انتخاب گردید.
جمعیتهای مؤتلفه اسلامی سازمانی بود که از درون مبارزات انجمنهای ایالتی و ولایتی برخاست و مدیریت مبارزه را تا سال 50 بهعهده داشت.
این سازمان که از انسانهای مخلص و مؤمن و علاقهمند به استقلال و اسلام و مرجعیت تشکیل شده بود سازمانی سیاسی، نظامی بود که در قیام 15 خرداد و تظاهرات عظیم عاشورای 42 و 43 نقش مؤثر و رهبری داشت و بعضی از کادرهایش در 15 تا 18 خرداد 42 به سوی مأمورین مزدور رژیم تیراندازی کرده بودند و پیش تاز و قیام مسلحانه در ایران بودند.
جناح نظامی این سازمان به رهبری شهیدان گلگون کفن حاج صادق امانی و حاج مهدی عراقی تشکیل و ضمن آزمایش های نظامی و تمرین تیراندازی و ساختن و آزمایشهای نارنجک به اعدام انقلابی حسنعلی منصور خائن عامل برقراری مجدد کاپیتولاسیون دست زد. در رابطه با این عمل انقلابی عدهای از رهبران جناح نظامی دستگیر شدند که در دادگاه با بازپرسیها و در مراسم شهادت (26/3/42) با مقاومت و افشاگریهای شجاعانه شان آنچنان افتخار آفریدند که خود موجی قوی ایجاد کرد.
البته گروهی از رهبران جناح سیاسی این سازمان نیز در این رابطه دستگیر شدند که به زندانهای از 6 ماه تا 2 سال محکوم گردیدند.
این سازمان چون مصمم بود مکتبی و تحت رهبری و مرجعیت امام خمینی عمل نماید تا به دور از ولایت فقیه عملی انجام نداده باشد که در پیشگاه عدل الهی مواخذه گردد از امام خواسته بود گروهی از روحانیون شایسته را به نیابت از طرف خویش معرفی نماید تا اگر امکان دسترسی به ایشان نبود در نظر این روحانیون به جای نظر امام تبعیت شود.
امام در پاسخ این تقاضا روحانیون بزرگ و باارزشی را معرفی کردند که عبارت بودند از مرحوم شهید آیتالله مطهری، دکتر بهشتی و حجتالاسلام انواری، و سازمان مؤتلفه اسلامی در مبارزه خویش همیشه از همفکری و همکاری و مشاوره دقیق این شورای روحانیت بهرهمند میشد.
با دستگیری اغلب رهبران سیاسی نظامی این سازمان در اسفند ماه 43 آقای دکتر بهشتی نیز در معرض خطر قرار گرفت و چون نیاز به سازماندهی خارج از کشور احساس میشد لذا ایشان در اوایل سال 44 از ایران به آلمان رفتند و فداکاری برادران دستگیرشده و پایمردی آنان که علیرغم همه شکنجهها و زندانهای انفرادی و بازجوییهای طولانی اسرار خود و سازمان را حفظ کردند موجب شد رژیم نتواند ایشان و شهید مطهری را دستگیر نماید.
البته آقای هاشمی رفسنجانی و آقای انواری دستگیر شدند که آقای هاشمی با شکنجههای هولناکی که دید به علت عدم اعتراف و نبودن مدارک قابل ارائه پس از مدتی آزاد شد ولیکن آقای انواری محکوم به 15 سال زندان شدند.
آقای آیتالله دکتر بهشتی در سال 49 بنا به لزوم وجود ایشان در ایران برای تداوم و مبارزه به ایران بازگشت و رژیم خیال میکرد ایشان میخواهد به اروپا بازگردد به ایشان اخطار کرد که حق خروج از ایران را ندارد و ساواک حتی اجازه نداد که در یک کنفرانس بینالمللی اسلامی که از ایشان دعوت شده بود شرکت نماید.
دکتر بهشتی در تهران باز به فعالیت پرداخت. او برای نفوذ دادن فرهنگ اسلام در سیستم آموزشی ایران در وزارت فرهنگ قسمت تنظیم کتب دینی به کار پرداخت و کتابهای تعلیمات دینی دوره راهنمایی و دبیرستان را که از بهترین کتابهای تعلیمات دینی هستند با همفکری و همکاری تعدادی از روحانیون همفکر تنظیم کرد.
او درضمن با نهادها و سازمانهای انقلابی تماس نزدیک و دائم داشت و در این مدت چندبار از طرف ساواک احضار و بازجویی گردید و دو بار بازداشت شد.
دکتر بهشتی در دو سال اخیر که مبارزات روحانیت و ملت شجاع ایران به رهبری امام خمینی اوجی دیگر یافت در وحدت بخشیدن و تشکل مبارزاتی روحانیت مبارز و مردم نقش مهمی داشت و اکثر اعلامیههای روحانیت مبارز توسط ایشان تدوین و تنظیم می گردید وی با گردانندگان اصلی این مبارزات که از رهبران مؤتلفه اسلامی و گروههای دیگر انقلابی مانند فجر اسلام و... بودند تماس داشت و با همفکری آنان در حدود 6 ماه قبل از پیروزی مرحله اول اسلامی در 22 بهمن تصمیم تشکیل حزبی که منطبق با شرایط پس از پیروزی باشد گرفتند و از انقلابیون سرشناس از جناحها و قشرهای مختلف دعوت شد تا در جلسات مخفی نمایندگان خویش برای تأسیس این حزب انتخاب کنند.
لکن برای حفظ وحدت نیروهای مبارز موقتاً از تشکیل آن صرفنظر شد هرچند که در تجمع نیروها بسیار مفید واقع گردید.
او در برگزاری راهپیماییهای عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورا و 28 صفر نقشی مؤثر داشت و سخنرانیهای پرشور او مخصوصاً در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان (ع) تحرک فراوانی به مردم داد. هنگامیکه امام در پاریس بودند برای تبادل نظر با امام به آنجا رفتند و سپس به فرمان امام به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شدند که نقش مؤثر و رهبری کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود.
او در تهیه برنامه بازگشت پیروزمندانه امام در 12 بهمن به ایران شدیداً فعالیت داشت و در بهشتزهرا هنگامیکه آمدن امام به تاخیر افتاد سخنرانی مؤثر و پرشوری نمود و پس از آن همواره از نزدیکترین مشاوران امام خمینی به حساب میآید.
آیتالله دکتر بهشتی به همراه چهار نفر از روحانیون مورد اعتماد امام و امت در اواخر بهمن 57 موجودیت حزب جمهوری اسلامی را اعلام نمودند و شرکت میلیونها نفر در این حزب ابراز قدردانی و پشتیبانی از این فداکاران و مبارزان بود که سالیان دراز در کنار آنان با رژیم سیاه رضاخانی جنگیده بودند.
شورای مرکزی موقت حزب جمهوری اسلامی از 30 نفر تشکیل شدهاست که همه از مبارزین سابقهدار و در انقلاب بودهاند و از آنها شهید عراقی به رحمت الهی واصل گشته.
(فمنهم من قضی نجبه و منهم من ینتظر...)
دکتر بهشتی در انتخابات مجلس خبرگان از تهران انتخاب گردید و با رأی اکثریت خبرگان به سمت نایبرییس مجلس برگزیده شد و فقیه عالیقدر حضرت آیتالله منتظری رئیس مجلس اداره جلسات را به عهده ایشان گذاردند. نحوه اداره و مدیریت ایشان به گونهای بود که به عقیده دوست و دشمن توانست این قانون مترقی و الهی را سریع و انقلابی تنظیم و به تصویب برساند.
این قاطعیت و مدیریت خشم دشمنان و برخی از ناآگاهان را آنچنان برانگیخت که دست به شایعهسازی و تخریب روانی درباره ایشان زدند که البته همه این شایعههای مسخره و میان تهی با کمی دقت هر فرد را مؤمن به ایشان و منزجر از شایعه پراکنان میسازد.
هیچیک از این افراد نمیگویند بهشتی مورد قبول امام نیست یا از خط امام خارج است یا فلان خیانت را به انقلاب کرده است بلکه این شایعات عبارتند از:
خانه مجلل دارد! قدرتطلب است! به دیگران راه نمیدهد!! چرا به ما که قبل از انقلاب با او بودیم بیشتر نمیرسد!! و ازین قبیل که قضاوت به عهده خودتان.
لیاقت و کاردانی و صداقت و فداکاریهای دکتر بهشتی سبب شد که امام خمینی در تاریخ 4/12/58 ایشان را به سمت رئیس دیوان عالی کشور منصوب فرمایند.
توضیح این نکته لازم است که دکتر بهشتی علاقمند بود برای پر کردن خلائی که در جامعه از نظر ایدئولوژی به چشم میخورد از هرگونه کار اجرایی خودداری کنند ولی چون امام پذیرفتن ریاست دیوان عالی کشور را برای ایشان واجب عینی دانستند ایشان ناچار پذیرفتند.
اینک متن مصاحبه
سوال- باتوجه به اینکه انقلاب ما یک انقلاب اسلامی است و درواقع متکی به نیروی مردم آیا ما نیازی به ایجاد حزب داشتهایم یا داریم؟
جواب- بسم الله رحمن رحیم- بله، چون وقتی انقلاب پیروز می شود نوبت به تداوم انقلاب نوبت به مدیریت نوبت به برنامهریزی در زمینههای مختلف روحی و معنوی، فرهنگی، آموزشی، اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، بهداشتی و امثال آنها میرسد در بخش اقتصاد نیاز به برنامهریزی کشاورزی، صنعتی، بازرگانی، داخلی و خارجی می باشد و همه اینها احتیاج دارد به نیروهای ساختهشده و کارآمد. نیروهایی که با هم همفکر باشند.
اگر نیروها با هم همفکر نباشند برنامهریزیهایشان ناهماهنگ میشود؛ اگر همه نیروها بر مبنای ایدئولوژی اسلامی، اسلام اصیل و زنده نباشند درنتیجه هر برنامهای برای خودش یک آهنگ پیدا میکند و نمیشود از مجموعه این برنامهها حرکت و تلاشی هماهنگ در جهت تداوم انقلاب به وجود آورد.
مسئله این است که اداره یک جامعه امروز تشکیلات مملکتی است و این تشکیلات اگر خط فکری اسلامی اصیل، خط سیاسی کاملاً مستقل و نقطه نظرهای کاملاً حسابشده و صحیح و روش اقتصادی و اجتماعی نداشته باشد نمیتواند کار یک تشکیلات را خوب انجام بدهد، نمیتواند عمل هماهنگ به وجود بیاورد، نمیتواند در برابر مسائل و مشکلات فراوانی که در زندگی امروز بشر هست راهحلهای متناسب و هماهنگ عرضه بکند و حتی در مقابله با دشمن هم نمیتواند خوب عمل و عکس العمل مناسب و هماهنگ داشته باشد.
حزب به همین معنی است؛ ما میخواهیم بگوییم حزب را اول معنا بکنیم بعد درباره اینکه آیا لازم است یا نه تصمیم بگیریم. حزب بهمعنای تشکل است، شکل دادن و شکل گرفتن برای نیروها خوب مگر میشود بدون تشکل زندگی کرد؟ میگویند آقا این تشکل را بگذارید همینطور توده مردم تشکل پیدا خواهند کرد.
تشکل احتیاج دارد به ایدئولوژی مشترک، استراتژی مشترک، خطمشی مشترک، نقطه نظرهای مشترک، بدون داشتن این نقاط مشترک و وجوه مشترک مردم با هم متشکل نمیشوند اینکه در کل انقلاب ما آرمانهای انقلاب مردم یکپارچه شوند در لوای یک رهبری مورد قبول بود. اما وقتی نوبت به ساختن جامعه و تداوم انقلاب میرسد این چیز خیلی خوب کافی نیست، لازم است ولی کافی نیست، و ما دیدیم پس از پیروزی انقلاب رهبر انقلاب امام و نفوذ ایشان بود ولی خوب ایشان که نمیتوانند خودشان بیایند مملکت را اداره کنند، ناچار باید افرادی را برای اداره مملکت دعوت به کار کنند.
کسانی را هم که میشناختند دعوت کردند همه اینها هم دنبال امام در کل انقلاب کم و بیش در حرکت بودند ولی از مجموعه اینها یک مجموعه هماهنگ به وجود نیامد بلکه هرچند نفر از آنها یک طرز فکر داشتند مربوط به حزب نبود مربوط به طرز فکر بود هرچند نفر از آنها در برخورد با مسائل طرز فکری داشتند نقطه نظرهایی داشتند و این نقطه نظرها با هم هماهنگ نبود درنتیجه شورای انقلاب نتوانست یک عمل هماهنگ انجام بدهد.
دولت موقت انقلاب نتوانست یک عمل هماهنگ انجام بدهد، نه وزرایی که در احزابی بودند و نه وزرایی که منفرد بودند چون اداره یک جایی احتیاج به یک عمل هماهنگ دارد آن تشکیلات سیاسی و اجتماعی اسلامی که بتواند طرح و برنامه هماهنگ و نقطهنظرها و موضعگیریهای هماهنگ و کادر هماهنگ را به وجود بیاورد به آن میگوییم حزب و حزب به این معنا ضرورت زندگی اجتماعی است و حزب به این معنی یعنی یک گروه دارای نقطه نظرهای اسلامی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هماهنگ و دارای هماهنگی عملی و برخوردار از همسازی و دمسازی عملی و تشکل در طرح و برنامه و در اجرا چیز بسیار مفیدی است، از ضرورتها می باشد و اما حزب به معنای دیگری که غالباً امروز فهمیده میشود یعنی یک گروهی که طالب قدرت هستند دار و دسته راه میاندازند برای اینکه به قدرت برسند و نقطهنظر مشترکشان این هست که با هم به قدرت برسند و میراث انقلاب را میان خودشان تقسیم کنند حزب به این معنا چیز خطرناکی است، چیز بدی است، چیز مزاحمی است و نهتنها برای انقلاب لازم نیست بلکه برای انقلاب و پیروزی انقلاب در مراحل بعدی مضر است.
تا آنجا که به حزب جمهوری اسلامی مربوط میشود ما حزب به معنی اول را خواستیم به وجود بیاوریم نه حزب به معنی دوم را و این را در جزوههای آموزشی هم گفتیم، توی بحثها هم گفتیم مکرر گفتیم ما خواستیم انسانهایی را که در خط راست اسلام، خط مستقیم اسلام میاندیشند و عمل میکنند و به استقلال کامل این مملکت از منظر سیاسی و اقتصادی علاقه دارند و معتقد هستند که این جامعه میتواند روی پای خودش بایستد و به سمت جلو حرکت کند و به پیروزی در مراحل بعدی انقلاب برسد از مجموعه اینها یک تشکیلات نیرومند فعال به وجود بیاید که بتواند بهصورت هماهنگ برنامهریزی کند و عمل بکند.
تا چه حد موفق شدهایم جای سوال می باشد با صراحت باید بگویم که در این زمینه موفقیت ما چندان چشمگیر نیست چون صرفنظر از چند نفری که بنیانگذار حزب بودند با چند تائی دیگر از دوستان که اینها توانستند با هم هماهنگی انسان را نشان بدهند در طول عمل سیاسی و اجتماعی نتوانستیم یک میدان وسیع هماهنگ در سطح گسترده حزب به وجود بیاوریم که یک تشکلی باشد متناسب با حزب به این معنا که گفته شد.
ولی خوشبختانه اگر نتوانستیم هنوز یک نمونه خیلی فعال و خیلی خلاق از حزب به معنی صحیح آن باعث شد خوشبختانه حزب به معنی دوم هم نبودهایم و نیستیم یعنی در صدد اینکه مراکز قدرت را بگیریم و تقسیم بکنیم نبودهایم و نیستیم و این یک دروغ است که به دوستان ما میبندند که اینها قدرتطلب هستند و انحصارطلب چون دوستان ما عموماً با دعوت امام و با تاکید امام و با درخواست امام رفتهاند و کار میکنند و مسئولیت قبول کردهاند نه اینکه مسئولیتها را قبضه کرده و میان خودشان تقسیم کرده باشند بههرحال حزب به معنی دوم چیز مضری برای انقلاب است و حزب به معنی اول را ضرورتهای انقلاب می باشد.
سوال- از چه زمانی و با چه کسانی به فکر ایجاد حزب افتادید؟
جواب- خود من از سالها پیش در فکر ایجاد یک حزب و جمعیت سیاسی اسلامی بودم به خصوص پس از سال 32 و کودتای 28 مرداد 32 و تجربهای که از نهضت ملی ایران در سالهای 29 تا 32 به دست آوردم سخت به این معنا معتقد بودم که باید نیروهای ما به شکل یک تشکیلات سیاسی اسلامی فعال در بیایند و اخباری که تشکیلات سیاسی اسلامی در جامعههای دیگر میشنیدم برایم جالب بود و من خبرها را با علاقه دنبال میکردم.
وقتی که نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و وقتی اساسنامه از اسلام بهعنوان یک مکتب و از نهضت آزادی بهعنوان یک حزب اسلامی تمامعیار یاد نشده بود به دوستان بنیانگذار نهضت آزادی انتقاد کردم و گفتم که این حزب مکتبی نیست اسمش را هم گذاشتهاید نهضت آزادی که آزادی هم اسلام نیست. آزادی از مسائل مهم بشری است و از ارکان اسلام ولی همه اسلام نیست. دوستان گفتند برای اینکه ما خواستیم آنها که آلرژی دارند روی عنوان اسلام از این تشکیلات فرار نکنند.
ولی حقیقتش اینکه قصه فقط اسم نبود قصه این بود که مرامنامه نشان میداد که یک عده مسلمان آمده اند یک حزب درست کردهاند اما در این تشکیلات سیاسی اسلام را بهعنوان یک مکتب تمامعیار مطرح نکردهاند. درعینحال به این تشکیلات علاقهمند بودند و برای اینکه لااقل چهرههای برجستهای از مسلمانهای متفکر، مبارز و فعال در این تشکیلات گرد آمده بودند اما به همین دلیل که از نظر مکتبی و مرامی ملتزم به اسلام نبودند از اینکه عضو آن بشوم خودداری کردم در همان سالها بود که من به فکر یک مجموعه فعال برای شناخت ایدئولوژی اسلام در شکل یک مکتب تمامعیار افتادم و یک گروه تحقیقاتی برای بحث در پیرامون حکومت در اسلام به وجود آمد که زیر ضربات رژیم متلاشی شد.
بعد به خارج که رفتم در 5 سالی که در آلمان بودم باز آنجا برای متشکل کردن دانشجویان مسلمان بر پایه اسلام با همکاری برادران و خواهرانی که آنجا بودند اتحادیه دانشجویان مسلمان گروه پاسداران به وجود آمد و در اواخر این کار به چند تن از دوستان پیشنهاد شد که بیایند و یک هسته سیاسی تشکیلاتی را به وجود بیاورند که بتواند آن افراد را از دانشجویانی که آمادگی بیشتری را دارند جذب کند. درست همان سال اولی که آنجا بودم این قرار را گذاشتم بعد آمدم ولی عملی نشد.
در سال 49 که به ایران برگشتم باز دنبال این بودم که تشکیلات سیاسی خالصی به وجود بیاید تا سال 50 که مسئله گروه مجاهدین خلق روشن شد و کشف شد. از اینکه مجاهدین خلق یک سازمان سیاسی نظامی اسلامی به نظر میآمدند خیلی خوشحال شدم و صمیمانه تایید میکردم و آرزو میکردم که بتوانم در داخل جمع آنها حضور پیدا کنم ولی معروف بودن من و اینکه یک چهره ای بودم که برای پلیس شناخته شده بودم و می توانست همه جا مرا به آسانی پیدا کند مانع از این بود که بتوانم رسماً در مجموعه اینها شرکت کنم ولی بعد به تدریج به نارساییها و کمبودهای اساسی ایدئولوژی و سیاسی در کار مجاهدین پی بردم و وقتی که در سال 54 آن بیانیه را آنها دادند یعنی عدهای از آنها بیانیه الحاقی را دادند خیلی نگران شدم.
در آن سال بود که به نظرم رسید که باید برای ایجاد یک سازمان سیاسی اسلامی اصیل تلاش کرد درست در همان سالها بود که با عدهای از روحانیون مبارز جلساتی داشتیم و کمابیش تلاشهایی بود. خوب تا تابستان سال 56 بود که با چند تا از دوستانمان به فکر ایجاد یک هسته روحانی متشکل بر اساس تاکید روی تقوا و ایمان مبارز بودن و بینش مترقی اسلامی داشتن و درعینحال خالق اندیشیدن و اسلامی عمل کردن و مبرا از هرگونه گرایش غیراسلامی و تفکر التقاطی افتادیم و در نظر داشتیم که این هسته روحانی مبارز متعهد، شاخه سیاسی و اجتماعی به وجود بیاورد و آن شاخه بتواند یک حزب و تشکیلات نیرومند سیاسی در خلأ اجتماعی ما پایهگذاری بکند.
در اوایل 57 بود که پایه این کار محکم شد، با بعضی از دوستان جلساتی برای تهیه مرامنامه و اساسنامه تشکیل دادیم که عدهای از برادران شرکت داشتند و با دوستان گوناگون هم از قشرهای مختلف اجتماعی صحبت کرده بودیم و مصمم بودیم که موجودیت این حزب را بهصورت مخفی و نیمه مخفی و یا اگر ممکن باشد علنی اعلام کنیم و با مطالعاتی که کردیم که کدام اولی هستند طبیعی است که در آن زمان هنوز فشار رژیم زیاد بود و اعلام کامل آن خطراتی داشت و برای آن کوشش میشد. فکر میکردیم و فکر کرده بودیم که آن کوشش را در فعالیت های عادی روحانیت قرار بدهیم که واقعاً این حزب باشد اما ظاهرش تشکیلاتی باشد که در کنار روحانیت.
بنابراین درعین اینکه علنی بود اما بهصورت یک حزب، حزب بودنش را مخفی نگه داشته بود. مشغول تدارکات این بودیم که فعالیتهای گسترده برای انقلاب هم شتاب پیدا کرده بود که خوب تماموقت ما را گرفت و از این کار تا موقع پیروزی بازماندیم.
درعین حال سه یا چهار ماه مانده به پیروزی درست همان ایامی که امام در عراق تحت فشار بودند و به دنباله این فشار به پاریس رفتند یکی از دوستان را با این پیام و با نمونهای از مرامنامه و اساسنامه پیش امام فرستادیم که با امام صحبت کند و نظر ایشان را هم راجع به این تشکیلات بپرسند و آن دوست ما که امکان تهیه گذرنامه یعنی ویزای عراق برایش نبود با چه دشواریها به سوریه رفت تا از آنجا بتواند با گرفتن برگه عبوری به عراق برود و به نجف برود ولی این برگه دیر به دستش آمد نتوانست به آسانی این برگه را پیدا کند و حدود دو روز قبل از حرکت امام از نجف به نجف رسید.
اصل مسئله را با امام مطرح کرده بود اما دیگر آن حال و احوال خاص فرصت تکمیل مطالب را پیدا نکرد و امام به پاریس رفت آن برادر ما برگشت. پس از رفتن امام به پاریس من هم از اینجا برای زیارت و دیدن امام به پاریس رفتم و از جمله مسائلی که با امام مطرح کردم این بود که ما یک چنین فکری داشتیم و برادرانمان آقای طاهری خرمآبادی و آقای سید حسن طاهری که آمدند نجف با شما مطرح کردند ایشان گفتند بله مطرح کردند اما نشد که کاملاً بحث بکنیم؛ من با ایشان مفصل صحبت کردم ایشان فرمود این به شرطی است که خیلی شما را از واجبات روزمره انقلاب باز ندارد.
و بعد از آنکه به ایران برگشتیم تا پس از پیروزی گرفتار کارهای روزانه انقلاب شدیم.
پس از پیروزی بار دیگر هم مطلب را برادرمان آقای رفسنجانی با امام مطرح کردند و نظر ایشان را جویا شدند و ایشان نظر مساعد و موافق دادند بعد از یکی دو روز بود که آقای هاشمی با ایشان مجدداً ملاقات کردند امام پرسیده بودند پس چه شد و اصرار داشتند که زودتر اعلام بشود و لذا ما برای اول اسفند در حدود 7 یا 8 روز پس از پیروزی حزب را اعلام کردیم.
منتهی به دلیل هجوم مردم و ثبتنام در حزب عملاً نیروی ما در کارهای ثبتنام، ایجاد دفتر برای حزب و کارهای دیگری که لازمه این فعالیت بود مصرف شد و در این یکسال گذشته ما نتوانستیم آنطور که دلمان میخواست و آنطور که پیشبینی کرده بودیم کارهای حزبی انجام بدهیم. مسئولیت های روزافزون ما در رابطه با انقلاب و مرحله پیروزی انقلاب روزبهروز بار ما را افزودهتر میکرد و وقت ما را برای فعالیت های حزبی کم مینمود و طبعاً حزب آن انسجام واقعی را که ما میخواستیم پیدا نکرد.
حالا که به حمدالله کارهای مربوط به جامعه انقلابی اسلامی و جمهوری اسلامی از نظر فرم قانون اساسی تشکیلات دولتی و امثال اینها رو به شکل گرفتن است و به مراحل نهایی شکل گرفتن نزدیک میشود امیدوار هستیم که ما بتوانیم آن کاری را که در یک سال موفق نشدهایم انجام بدهیم ازین به بعد انجام دهیم.
سوال- میگویند حزب با توسل به واژه جمهوری اسلامی سوءاستفاده کرده آیا ما میتوانیم سؤال بکنیم که اصولاً چرا این اسم را انتخاب نموده اید؟
جواب- حزب این استفاده را نکرده و اینکه حزب از همان اول که به وجود آمد یعنی همان وقت که زیربنای ایجاد حزب از مدتها قبل از پیروزی درحال شکل گرفتن بود ما به ایجاد جمهوری اسلامی میاندیشیدیم. اندیشه ما جمهوری اسلامی بود حتی اینکه شعار «استقلال آزادی حکومت اسلامی» بعداً تبدیل شد به «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» در مطرح کردن این شعار همان بنیانگذاران حزب بودند که ابتکار به خرج دادند و این را مطرح کردند بنابراین سوءاستفادهای درکار نیست.
و اندیشهای که ما خودمان دنبال کردیم و خودمان در مقطع معینی در شعارهای انقلاب مطرحش نمودیم و شعار «نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی» را به میان کشیدیم و درست هماهنگ با امام همفکر با ایشان همانطورکه گفتم از همان اوایل خدمت ایشان رفتیم و مجدداً با ایشان تماس میگرفتیم و مطرح میکردیم، چگونه میشود این یک سوءاستفاده باشد آیا این سوءاستفاده است وقتی که ما درست همان شکل اندیشه و فرم اندیشه را در جامعهای مطرح میکنیم.
سؤال- آیا به غیر از چند نفر از مؤسسین افراد دیگری در جریان اعلام حزب بودند.
جواب- در همان ماه هایی که ما برای تشکیل یک حزب اسلامی مشغول مطالعه بودیم با عدهای از آقایان روحانیون همان هسته روحانیونی که میگویم آقای محمدعلی موحدی کرمانی، آقای محمد جواد کرمانی، آقای مشکینی، آقای ربانی املشی، آقای طاهری خرمآبادی، آقای طبسی در مشهد واعظ طبسی، آقای هاشمینژاد، آقای مؤمن در قم و بعضی از دوستانی که در روحانیت بودند و با ما همکاری داشتند نظیر آقای مهدوی کنی در تهران و آقای سید محمد موسوی خوئینی و همچنین عدهای از دوستان غیر روحانی این مسئله را مطرح کردیم.
ما فکر تشکیل حزب را حتی به آقای مهندس بازرگان، آقای دکتر سحابی، آقای عزت سحابی، آقای فریدون سحابی، آقای مهندس توسلی و آقای دکتر عالی و آقای مهندس کتیرایی شهردار فعلی تهران و عدهای از این دوستان تحصیلکرده در میان گذاشته بودم و با عدهای از دوستانی هم که در اصناف هستند و سابقاً در فعالیتهای مبارزاتی بودند نیز در میان گذاشته بودند، همچنین با آقای دکتر آیت و آقای عسگراولادی و مرحوم عراقی و آقای اسلامی و آقای پیمان هم در میان گذاشته بودیم و بنا بود در آن هسته اصلی من و آقای خامنهای و آقای دکتر باهنر و آقای خامنهای و آقای موسوی خوئینی و آقای دکتر پیمان بیش از همه روی تهیه مرامنامه و اساسنامه و تشکیلات و نقطهنظرها با هم کار کنیم به طوریکه آقای دکتر پیمان در این کار با ما جلسات زیادی داشتند و با هم چیزهایی تهیه میکردیم و آن چیزهایی که تهیه میشد نتیجه کار مشترک ما چند نفر بود.
موقع اعلام موجودیت حزب قبل از پیروزی را می گویم یعنی آن وقتی که ما فکر کردیم که باید موجودیت آن را اعلام بکنیم خیلی فکر کردیم که چگونه این کار را بکنیم، سرانجام یک راهحل به نظرمان اینطور رسیده بود که یک مجموعه ای حدود 40 تا 50 نفر از گروههای مختلف اجتماعی اعلام موجودیت کنند که حدود یک سوم آنها از روحانیون مبارز و دو سوم از قشرهای دیگر باشند و حتی برای تعیین اینها فکر کرده بودیم همین دوستان از بین خودشان چند نفر را برای اعلام تاسیس انتخاب کنند در یک مورد گفتیم که کردند ولی عملاً دیدیم که به اشکال برخورد کردیم و متوقف شد تا اینکه اصلاً شتاب انقلاب ما را از این کار بازداشت و دیگر نتوانستیم این کار را دنبال کنیم.
پس از پیروزی دیدیم که اگر بخواهیم همین طرح را دنبال کنیم مدتها طول میکشد و با گرفتاریهایی که تجربه کرده بودیم که انقلاب برایمان پیش میآورد ممکن بود که این کار عمل نشود این بود که تصمیم گرفتیم ما 5 نفر که در آن ماههای آخر بیشتر روی این کار فعالیت میکردیم یعنی بنده، آقای خامنهای، آقای هاشمیرفسنجانی؛ آقای باهنر و آقای موسوی اردبیلی که بهتر بود ما 4 نفر بیشتر بودیم ولی چون آقای موسوی در کارهای علمی با ما همکاری داشته به ایشان هم گفتیم حالا به آقای مهدوی کنی هم گفته بودیم ایشان علاقه نشان نداده بودند به این دلیل ما 5 نفر آمدیم و اعلام کردیم و گفتیم ما موجودیت حزب را صریحاً اعلام می کنیم اینکه دیگر این طرف افراد و گروهها به ما نگویند که چرا این بود و چرا آن نبود چرا ما بودیم چرا ما نبودیم گفتیم ما موجودیت آن را اعلام میکنیم و پس از اعلام موجودیت همان دوستان دور هم جمع میشوند و کاری را انجام میدهیم.
سؤال- آیا شهید مطهری در جریان اعلام حزب بودند؟
جواب- ایشان میدانستند که ما یک فعالیت تشکیلاتی متشکلی کمابیش داریم دقیقاً به یادم نمانده اما به احتمال قوی به ایشان هم گفته بودیم که ما میخواهیم یک تشکیلات حزبی به وجود بیاوریم. من دقیقاً یادم نیست که آیا قبلاً ایجاد تشکیلات سیاسی را با ایشان کاملاً در میان گذاشتیم یا نه چون اجمالاً ایشان میدانستند.
سوال- آیا شهید مفتح در جریان اعلام حزب بودند؟
جواب- نه، ایشان بعداً به حزب آمدند و در آن موقع ایشان در جریان این تصمیم ما نبودند. ایشان در روحانیت مبارز با ما همکاری داشتند بعد از تأسیس حزب ایشان هم به حزب آمدند و یک مدت کوتاهی مسئولیت بخش روحانیت را بهعهده گرفتند ولی عملاً نتوانستند خیلی به این کار هم برسند چون مقارن شد با ترور استاد مطهری و تهدید جانی افراد و اینکه ایشان احساس میکردند که در مدرسه آن ایمنی و امنیت را امکان دارد نداشته باشند.
سوال- نقش حزب را پس از اعلام موجودیت تحلیل نمایید.
جواب- حزب پس از اعلام موجودیت بهسرعت توانست بهصورت یک مجموعه بسیار بزرگ و نیرومند از هواداران جمهوری اسلامی در خط امام در بیاید ولی این مجموعه با وجود آنکه در خطوط کلی انقلاب هماهنگ و صمیمی بود در برنامهریزی و خطوط دقیق آن انسجام لازم را نداشت بنابراین در کارها و فعالیتهای عمومی حزب خدمات مؤثری کرد در موارد بسیار توانست به بسیج نیروها و بسیج تودهها دست بزند.
اولین بار ما در روز کارگر بود که به نظرمان رسید که پس از جمهوری اسلامی روز کارگر باید روز کارگری باشد که در لوای اسلام کار بکند و زندگی بکند و آن مراسم روز کارگر را در سطح کشور برگزار کردیم. حزب این کار را با همکاری روحانیت مبارز انجام داد همینطور تا امروز، بنابراین حزب بر فعالیتهای عمومی سیاسی اسلامی در این یکساله نقشهای مؤثر متعدد داشت بسیار هم پرارزش بود در انتخابات مجلس خبرگان نمایندگان مجلس خبرگان که هدف این بود که بتواند یک قانون اساسی با طرز تفکر اسلامی تنظیم کند و برای آرای عمومی و رفراندوم آماده بکند باز نقش حزب نقش مؤثری بود.
البته در معرفی نامزدها، حزب با گروههای دیگر ائتلاف کرد و در این ائتلاف ناچار بود که از سختگیری نسبت به بعضی از معیارها بردارد و این برای حزب چهبسا مهلک بود ولی به هرحال در آن طرف مطلب موفقیت ما برای تصویب یک قانون اساسی که از اسلام مایه گرفته بسیار پرارزش بود. از تلاشهایی که برای منحل کردن مجلس خبرگان با حمایت سفارت آمریکا صورت گرفته و اسناد آن منتشر شده و میتوان فهمید که تلاش مشترک حزب و روحانیت مبارز متعهد برای تنظیم یک قانون اساسی اسلامی چه خدمت بزرگی به حفظ استقلال انقلاب ایران و ملت انقلابی ایران و نظام اجتماعی ایران بوده است.
علاوهبراین همانطورکه در کارنامه حزب آمده این حزب فعالیتهای وسیع تبلیغی و اجتماعی در زمینههای مختلف داشته که فشرده این کارنامه آن در روزنامه منتشر شده و مفصل آن انشاءالله در یک جزوه منتشر خواهد شد چون آنچه در روزنامه منتشرشده درحقیقت بیشتر کارهای دفتر مرکزی است و حال اینکه فعالیتهای مهمی از حزب در دفاتر استانها و شهرها انجام گرفته و صورت گرفته که مجموع آنها کارنامه مفصلتری را منتشر خواهند نمود.
سوال- چرا حزب موضعگیریهای سیاسی مشخصی را داشته؟
جواب- حزب موضعگیریهای مشخصی داشت اما این موضعگیریها نه اعلام میشد و نه تجلی عملی چشمگیری داشت برای اینکه در این مدت به خصوص در موقعی که دولت آقای بازرگان سر کار بودند ما تشخیص میدادیم که تضعیف دولت آقای بازرگان حتی با داشتن موضعگیریهای مشخص حزبی عملا سبب میشود که سیاست های ضدانقلابی بهرهبرداری زیادی بکنند. این بود که ما که در حزب بودیم و در شورای انقلاب هم بودیم ترجیح دادیم که این موضعگیریهای مشخص را فقط در داخل شورای انقلاب مطرح کنیم و تا آنجاییکه امکان تحصیل برای شورای انقلاب بود منشأ اثر داشت، هم چنانکه با همین موضعگیریها جلو برخی از انحرافات شکننده و ناراحتی گروههای سازش غیر خائنانه را میتوانستیم بگیریم نمیگویم همه آنها را ولی قسمتی از آنها را.
درعین حال میدانید گهگاه این نظرات در روزنامه حزب منعکس میشد بیشتر از طریق دوستانمان نه از طریق ما منعکس میشد پس با این حساب موضعگیری که خود من در حدود خردادماه سال گذشته در برابر آقای نزیه و سخنانش کردم در آن موقع بسیار غیرمنتظره تلقی شد و میدانید که به دلیل آن موضعگیری چه حملات سختی علیه من و چه توطئههایی علیه حزب آغاز شد ولی خوب میدانید و میتوانید خوب تشخیص بدهید که آن موضعگیری در آن موقع درحقیقت داشتن یک موضع مشخص از نظر خط اصیل اسلام و جلوگیری و مبارزه با تفکر التقاطی سازش با غرب از نظر تفکر لیبرالیستی و آثار سیاسی ناشی از آن و همچنین در رابطه با آمریکا بود.
ما در شورای مرکزی حزب مکرراً گفته بودیم که باید کوشش کرد هرچه زودتر پیوند ما با آمریکا به صفر برسد اگر هم گاهی اوقات در داخل شورا مخالف بودیم با تندرویهای بعضی از عناصر که میآمدند روی این چهرهها مهر خیانت می زدند، برچسب خیانت میزدند ما میگفتیم تا آنجا که ما این آقایان را مانند آقای مهندس بازرگان و آقای سحابی را میشناسیم اینها خائن نیستند، اینها طرز تفکرشان این است، به اینها نمیگوییم خائن چون وقتی میگوییم خائن دیگر هیچگونه رعایت آن صداقت انقلاب اسلامی، صداقت اسلامی را نکردیم. از این گذشته آن موقع این حرفها را در ملاء عام میزدند ما میگفتیم اگر حالا کنار بروند احتیاجی به تبلیغات نیست ما و امام میتوانیم اینها را کنار بگذاریم چرا کنار نمیگذاریم؟ به دلیل ضرورتهای موجود.
بنابراین آنچه که ما به آن معتقد بودیم به عنوان ضرورت در یک مقطع زمانی معین عمل میشد اما موضعگیریها مشخص بود. اگر یادتان باشد من گفته بودم دولت مهندس بازرگان نه دولت انقلاب است و نه دولت انتقال است. صحیحتر اینست که بگوییم دولت اضطرار یعنی دولتی که نه دولت انقلاب است و نه حتی میتواند خیلی خوب مرحله انتقالی را پشت سر بگذارد. ولی اضطرار یعنی ضرورتها و مقطع زمانی انقلاب هم این را ایجاب میکرد که ما از همان اول آن مقطع زمانی آن دولت را بپذیریم و تا مدتی با آن کار کنیم.
سوال- به نظر میرسد که جامعه ما از یک استبداد سخت به یک آزادی گسترده رسیده لذا گروههای فکری و سیاسی به سرعت مشغول کشت تفکر خویش هستند. آیا فکر نمیکنید نقش اصلی حزب باید در این جهت میبود و در این وضع کاملاً نقشش خالی بود؟
جواب- همینطور است؛ ما این نقیصه را در کار حزب دقیقاً میدانیم و اعتراف میکنیم. میدانید تا حال دوبار ما تلاش برای حرکت ایدئولوژیک و تشکیلاتی این حزب را آغاز کردیم و هر دو بار باز میدانید که من شخصاً به امام پیشنهاد کردم که نیروی من آزاد باشد، به شورای حزب پیشنهاد کردم که نیروی من آزاد بماند که بتوانم در این زمینه فعالیت کنم ولی نهتنها نیروی من بارها در اینجا به سمت مسئولیتهای اجرایی کشانیده شد بلکه نیروهای دوستان دیگرمان هم صرف کارهایی اجرایی گردید.
درحقیقت ما که میتوانستیم در این بعد منشأ اثر فراوانی باشیم به حکم ضرورت به کارهای اجرایی کشانیده شدیم. من یک بار موقعی که آقای مهندس بازرگان اصرار کردند که چند تا از دولت به شورا بیایند و چند تا از شورا به دولت بروند به امام پیشنهاد کردم که موافقت کنند چون هر کس کارش را میکند دیگر نباشم و ایشان فرمودند نه حتماً باید بمانی و دوستانتان هم باید بمانند و نقش تعیینکنندهای در کارها داشته باشید و کاملاً مراقب باشید که انقلاب از مسیر خودش منحرف نشود.
بار دیگر موقع مجلس خبرگان بود یادتان میآید من به حزب پیشنهاد کردم که من جزو نامزدهای مجلس خبرگان نباشم اما شورای حزب تاکید کرد که باشم. روحانیان، مدرسان حوزه علمیه قم تاکید کردند که باشم، دوستان هم تاکید کردند که باشم با این استدلال که این نظر وجود خواهد داشت که مدیریت آن مجلس و اداره امور احیاناً آسیب ببیند. اخیراً هم یعنی با رسوم در این نوبت اخیر به امام پیشنهاد کردم که مرا آزاد بگذارند و ایشان تاکید کردند که مسئولیت امور قضایی را باید به عهده بگیرم.
بنابراین ما گرفتار شدیم ولی همانطورکه میدانید اخیراً با یک نوع تقسیم صحیح وقت، کارمان را شکل یافته آغاز کردیم و به نتیجه این کار برای آینده امیدوار هستیم.
سوال- به اینترتیب این سوال را طرح میکنیم که نقش حزب پس از اعلام موجودیت چه بوده است؟
جواب- نقش اساسی حزب این بودهاست که توانسته در فعالیتهای سیاسی زنده روز که نقش مؤثری هم داشت در پیشبرد انقلاب حضور داشته باشد. به نظر من تظاهرات و راهپیمایی حزب در روز کارگر گرفته تا تظاهرات دیگر در انتخابات مجلس خبرگان و همین حالا ببینید در انتخابات نمایندگان مجلس شورا و همچنین حضور عدهای از اعضای حزب در شورای انقلاب و در وزارتخانهها و در نهادهای انقلاب اینها در حقیقت سبب شدهاست که حزب با آن خط اصیل اسلامی اش، نقش مؤثری را برای جلوگیری از انحراف انقلاب داشته باشد.
من صریحاً میگویم حزب جمهوری اسلامی درست به همان دلیل مورد این همه هجوم قرار گرفته که دشمنان حتی حضور فعال و خلاق آن را در انقلاب و حفظ خط راست انقلاب درک کرده اند. بنابراین حزب با بینشی خوب چه از نظر اسلام و تفکر خالص اسلامی و چه از نظر سیاست و استقلال کامل سیاسی، نقش خودش را ایفا کرده، منتها از نظر تشکیلات و از نظر ساخت ایدئولوژیک هنوز آن رشد کافی را نکرده و ما مطالعات اقتصادیمان را منظم کردهایم، مواضعمان را حتی مشخص کردهایم و مینویسیم علاوه بر این هم باید بگویم که ما مقداری از مواضعمان را عملاً در قانون اساسی آوردیم.
به نظر من اینکه قانون اساسی الآن با یک بافت و یک محتوا و ساخت به نسبت اصیل اسلامی و نشاندهنده نه شرقی نه غربی تا حدود زیادی البته هست، این هم باز مقدار زیادی اش، ناشی از حضور فعال و خلاق حزب است. امیدوارم که ما بتوانیم با سرعت و در فاصله کوتاه این دو کمبود را برطرف کنیم.
سوال- آیا برنامه تدوین شده ایدئولوژیکی، سیاسی، اقتصادی در حزب وجود دارد؟
جواب- بله، الآن وجود دارد. ما همان دیدها و نقطه نظرهایی را که در سخنرانیها در بحثها و مصوبات و در برخوردها و در روزنامه منعکس کردهایم بهصورت موجود به آن صورت که میبینید اینها را تنظیم میکنیم. برنامه منظم هفتگی برای جلسه اقتصاد، جهانبینی و فلسفه داریم. البته ما قبل از آن هم مطالبی داریم که منتشر خواهیم کرد. برنامههای سیاسی و برنامههای اقتصادی، اجرایی مدتهاست که شروع شده و آن جزوه تورم یک نمونهای از نتیجه کار این گروهها بود. جزوههای دیگر هم تهیه کردند بنابراین این برنامهها آغاز شده و رو به شکل گرفتن و اوج گرفتن است.
سوال- آیا تاکنون از طرف امام رسماً پیشنهاد مشخصی در جهت همکاری و مشورت با حزب شده یا نه؟
جواب- یکی دو نوبت صحبت این بود که دولت موجود، قوه مجریه موجود توانایی همگامی سریع با آرمان انقلاب و خط انقلاب را ندارد پیشنهاد کردند که آیا حزب میتواند دولت تشکیل بدهد؟ به ایشان عرض کردم به نظر من هنوز خیر، برای اینکه حزب باید دولتش یک دولت کاملاً مستقل و دارای برنامه مشخص باشد ما در این زمینه به آن مرحله از رشد نرسیدیم، علاوه بر این مکرر اظهار علاقه کردهاند که حزب حضور خودش را در جامعه گستردهتر و فعالتر کند.
درمورد انتخابات مجلس شورا ایشان مکرر فرموده بودند که حزب بکوشد نمایندگان زیادی را به مجلس بفرستد. در مورد مجلس خبرگان ایشان تاکید داشتند که حزب با جامعه مدرسین ائتلاف داشته باشد و با اینکه ایشان درمورد مجلس شورای اسلامی تاکید کرده بودند که حزب حضور فعال داشته باشد و ما یک کلمه این را ابراز نکردیم چون نمیخواستیم از این استفاده تبلیغاتی کنیم.
سوال- موضع حزب نسبت به مجاهدین خلق و چریکهای فدائی و حزب توده و دیگر جناحهای چپ چیست؟ و چرا تا حالا صریحاً این مواضعی که میفرمایید اعلامنشده!
جواب- در این یک ماه اخیر روزنامه به اندازه کافی این مواضع را اعلام کرده و ما هم جلوتر مکرر بهصورت کمرنگ تر این مواضع را اعلام کرده بودیم.
اما نسبت به گروههای الحادی مثل فدائیان و حزب توده به علاوه همه گروه های ماتریالیستی و مادی ما همیشه اعلام کردیم اصلاً حزب جمهوری اسلامی یعنی اینکه راهش از راه آنها جداست و اما نسبت به مجاهدین خلق که دارای تفکر التقاطی هستند نسبت به اینها هم مکرر گفتهایم که باید تفکری خالص اسلامی داشته باشند نه التقاطی و استقلال کامل و نه گرایش به شرق و پذیرش اردوگاه سوسیال امپریالیستی شرق، بنابراین ما در هر دو مورد موضعمان را مشخصاً اعلام کردهایم.
منتهی ما از این جنگ گروهی همیشه بدمان میآید و بسیار معتقد هستیم به ساختن نسل انقلابیمان و مردم انقلابیمان با معیارهای اصیل خط اسلامی نه شرقی نه غربی و روی این بیشتر کار کردهایم و ازین به بعد هم بیشتر روی این کار خواهیم کرد بنابراین مواضع ما به تدریج مشخص شده و به خصوص در این یک ماه اخیر روزنامه در این زمینه گامهای سریع و صریح بلندی برداشته.
سوال- شورای مرکزی حزب چه کسانی هستند و چگونه و با چه ضابطهای انتخاب شده اند.
جواب- شورای مرکزی حزب که براساس 30 نفر انتخاب شدهاند از روحانیون مبارز- دانشگاهیان، پیشهوران، دانشجویان، فرهنگیان و کارگران از خواهران و برادران تشکیل شده. درحال حاضر که در این شورا 31 نفر عضو دارد، 6 نفر روحانی هست و 5 نفر پیشهور، 1 دانشجو، 1 کارگر، 2 فرهنگی، و چند تا از دوستان مبارزی که نمیشد برایشان شغل گرفت چون سالها زندان بودند و حالا تازه از زندان درآمدند که یکی از آنها استاندار شده و یکی دیگر در بنیاد مستضعفین کار میکند و چند نفر هم از اساتید دانشگاه.
این ترکیب فعلی شورا است. در شورا عده زیادی از چهرههایی هستند که سالها فعالیت مبارزاتی دارند و بسیاری از آنها سابقه زندانی طولانی دارند و انتخاب این دوستان به وسیله هیئت مؤسس براساس معیارها و ضوابطی که حزب برای عضو در اساسنامه مشخص کرده انجام گرفته است.
همانطورکه میدانید ما دادن کارت عضویت را آغاز کردهایم و امیدواریم از اول اردیبهشت پس از اعلام مواضع کلی حزب در مسائل مختلف، قبول عضویت از یک عده کنگره را تشکیل بدهند و شورای مرکزی را آنها انتخاب کنند.
سوال- بودجه حزب از کجا و چگونه تامین می شود؟
جواب- بودجه حزب از کمک افراد علاقمند تامین میشود و می دانید مؤسسش پنج چهره روحانی بودند و این روحانیون سالهاست که با افراد علاقمند مسجد ساختند، پل ساختند، مدرسه ساختند، حمام ساختند، فعالیتهای تبلیغاتی کردند، کتاب منتشر کردند، کتابخانه درست کردند، بنابراین دارای پایگاههای مردمی برای جلب بودجههای اسلامی بودند و چون حزب، حزب اسلامی است و فعالیتهای اسلامی دارد و اجازه هم دارد که از وجوهات شرعی برای این کار مصرف کند تعدادی از بودجههای خودش را از همین طریق خرج کرده و مقدار خیلی زیادش برای فعالیتهایی که داشت قرض گرفته و مقداری را هم اعضا پرداخت کرده اند.
ولی اساساً حزب بر پایه حق عضویت اعضا باید کار کند و این کار را هم همینطور که میدانید آغاز کردهایم و به شما بگویم حوزههای دانشجوییمان هم فعلاً ماهی حداقل 100 ریال را آغاز کردهاند.
سوال- در شهرستانها به نسبت کمتر از تهران حزب در جذب نیروهای جوان موفق بوده علت این امر را در چه میدانید؟
جواب- همان مشخص نبودن مواضع ایدئولوژیکی، نداشتن نشریات منظم آموزشی و نرسیدن به کار و سازماندهی و تشکیلات وگرنه ما میتوانستیم این کار را بکنیم. البته دشمنان انقلاب اسلام و دشمنان اصالت اسلامی انقلاب که دشمنان حزب جمهوری اسلامی هم هستند و اینها از این کمی حضور ما در جامعه و کمی تماس مستقیم ما با جامعه سوءاستفاده کردند و به سمپاشیهای حسابشده و همهجانبهای علیه حزب دست زدهاند که آن هم تأثیر در این جهت داشته ولی خوشبختانه (کلمه الله هی اولیا) کلمه خداوند بالاترین کلمه است.
میبینید که حزب بار دیگر از زیر اینهمه یورش خصمانه سرفراز بیرون میآید و همین مقدار از انتخابات که نتیجهاش مشخص شده نشان میدهد که مردم عزیز ما بهترین پناهگاه و پایگاه قابل اعتماد خودشان را هنوز حزب جمهوری اسلامی میدانند، نه همه ملت ایران ولی قشر وسیعی از ملت ایران این اعتماد را دارند. ما هم به جبران گذشته شتافتهایم میدانید در این یک ماه اخیر حضور خودمان را در دانشگاهها و در میان مردم در مساجد را در محلههای جنوب شهر افزایش دادهایم و انشاءالله به شهرستانها هم خواهیم رفت. پایان