مبارک باد معراج صدوقی بر همه یاران
مقدمه
بسمه‌تعالی
به مناسبت شهادت فقیه متعهد و فداکار اسلام حضرت آیت‌الله شهید صدوقی رضوان‌الله ‌تعالی ‌علیه کمیته ادب و هنر واحد تبلیغات حزب جمهوری اسلامی سروده‌هایی را از برادران متعهدی چون برادر حمید سبزواری- برادر میثم - برادر مؤید- برادر شفق- برادر غلامرضا رحمدل - برادر خسرو و خواهر سپیده کاشانی، گردآورد و تقدیم روح بلند و باعظمت آن شهید عظیم‌الشأن می‌نماید. همانگونه که امام امت فرمودند:
 این‌جانب دوستی عزیز که بیش از سی سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم.
 آری امام دوست عزیزی را از دست داد که شهادتش ثلمه‌ای بود بس عظیم و امید آن بود تا از رشحات منورش بهره‌ها گرفته شود. لکن دست جنایت‌کاران مهلت نداد و ما را از فیض پربرکت این عالم بزرگوار محروم ساخت.
 امید است ما نیز بتوانیم در تحت رهبری‌های پیامبرگونه امام امت ادامه‌دهنده راه آن شهید عزیز بوده باشیم.
 حزب جمهوری اسلامی
(واحد تبلیغات)
پیام امام امت
به‌مناسبت شهادت آیت‌الله صدوقی
سومین شهید محراب
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا علیه راجعون
 طبع یک انقلاب فداکاری است. لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است. قربانی شدن و قربانی دادن در راه انقلاب و پیروزی آن اجتناب‌ناپذیر است به ویژه انقلابی که برای خداست و برای دین او، برای نجات مستضعفان است و برای قطع امید جهان‌خواران و مستکبران. ما در هر جمعه و در هر جماعت و در هر محفل اسلامی و در هر گردهمایی برای یاری الله در انتظار قربانی هستیم و در انتظار شهادت.
 قربانی برای یک انقلاب بزرگ نشانه یک پیروزی و نزدیک شدن به هدف است. بی‌جهت نیست که درباره سید شهیدان جهان منقول است که هرچه یاران بزرگوارش از دست می رفتند و هرچه به ظهر عاشورا نزدیک‌تر می‌شد رنگ مبارکش افروخته‌تر و ابتهاجش زیادتر می‌شد، هر شهیدی که می‌داد یک قدم به پیروزی نزدیک‌تر می‌شد. مقصد عقیده است و جهاد در راه آن و پیروزی انقلاب، نه زندگی و دنیا و رنگ و بوی ننگین آن این شهادت هاست که به ملت ما وعده پیروزی نهایی می‌دهد. مگر اسلام از شهادت 72  تن برگزیدگان خدا در حکومت جبار بنی‌امیه خسارت دید؟ او انقلاب عظیم ایران از شهادت هفتاد و چند تن در یک لحظه و هزاران جوانان بزرگوار عشق خدا و شهادت خسارت دید که ما خوف خسارت در شهادت عالمی بزرگوار و بزرگی متعهد و فداکار داشته باشیم. مگر فقهای ارجمند و ائمه جمعه و جماعت والامقام که در صف مقدم انقلاب بودند و هستند. نباید در صف مقدم شهدا و جانبازان در راه دوست باشند؟!
چه کسی اولی به شهادت است در زمانی که کفر بنی‌امیه اسلام را تهدید می‌کرد. از فرزند معصوم پیامبر اسلام و فرزندان و اصحاب او. و چه کسی اولی به شهادت است در عصری که استکبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج اسلام عزیز را تهدید می‌کنند از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقی عزیز رضوان الله علیه. شهید بزرگی که در تمام صحنه‌های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می‌شد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی‌شناخت. هر جا زلزله می‌شد شهید صدوقی برای ترمیم خرابی‌ها آن‌قدر که توان داشت حاضر، هر جا سیل می‌آمد او بود که در صف مقدم برای دستگیری خلق خدا حاضر بود. در جبهه‌ها نیز او و دوستان او و امثال او بودند که هرچند یک دفعه سرکشی کرده و آرامش قلب خلق الله بودند. این مدعیان خدمت به خلق و قیام برای خلق که در بیغوله‌ها خزیده و درحال انقلاب به چپاول اسلحه و مهمات بیت المال خلق فعالیت شبانه‌روزی نمودند اینک که خداوند تعالی چهره کریه شان را آشکار کرد و دستشان را از مال و جان خلق الله کوتاه نمود چنین خدمت‌گزارانی را از این خلق می‌گیرند و چون دزدان از سوراخ درآمده و غافل‌گیرانه این‌گونه مردان فداکار برای ملت و توده‌های محروم را از محرومین می‌ستانند و آن را به حساب قدرت خویش می آورند و فتحی بزرگ را برای خود و اربابان خود می‌دانند با تمام رسوایی باز خود را برای حکومت این ملت اسلامی مهیا می‌کنند. غافل از آن که هر شهادتی ملت را به هدف بزرگ نزدیک‌تر می‌کند و آنان را در پیشگاه حق و خلق رسواتر و بی‌آبروتر. ما درعین‌حال که از شهادت و فقدان این بزرگان خدمت‌گزار به اسلام و محرومان در سوگیم، از نزدیک شدن به هدف اعلا که قطرات خون این شهیدان آن را نوید می دهند دلگرم و خرسندیم. آن چه پیش ما مطرح است هدف بزرگ و شخصیت‌های این بزرگ‌مردان شهید است که به حمدالله هدف نزدیک و شخصیت‌های اینان بارزتر و بزرگ‌تر می شود.
 این‌جانب دوستی عزیز که بیش از سی سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام خدمت‌گزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازای آن به هدف نهایی که آمال این شهیدان است نزدیک شد.
 من به پیشگاه مقدس بقیةالله‌الاعظم روحی فدا و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض می‌کنم و از خداوند تعالی برای آن شهید عظیم رحمت و مغفرت و برای ملت بزرگ به ویژه یزد متعهد صبر و اجر و برای خاندان محترم این بزرگوار خصوصاً فرزند برومند عزیزش صبر جمیل و اجر جمیل خواهانم. از خداوند متعال پیروزی اسلام و سرنگونی کفر را خواستارم.
روح‌الله موسوی  خمینی
دهم رمضان المبارک 1402
بیانیه حزب جمهوری اسلامی
به‌مناسبت شهادت آیت‌الله صدوقی
سومین شهید محراب
بسم الله الرحمن الرحیم
 من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر  
در آستانه شهادت مولای متقیان شهید محراب مسجد کوفه سومین محراب جمعه ما به خون کشیده شد و دست جنایت‌کار استکبار جهانی از آستین مزدوران داخلی‌شان بیرون آمد و فقیه بزرگوار دیگری را که استوانه‌ای محکم برای حوزه‌های علمیه و امیدی برای ملت مسلمان ایران بود از جامعه ما گرفت.
 در نیم روز دومین جمعه رمضان امام جمعه شهر مقاوم و شهیدپرور یزد عاشقانه و با شتاب به ملاقات محبوب و معبود خویش شتافت.
 شهید بزرگوار و عالی‌مقام حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی سرپرست حوزه علمیه یزد یار همیشه در سنگر امام که سال‌ها تحت فشار و تبعید نظام طاغوتی شاه قرار داشت و منزلش منزلگاه وحی و پیام امام امت در مراحل انقلاب بود به دست پلید منافقان و وارثین شاه معدوم و نوکران جیره خوار استکبار به هم‌رزمان شهیدش شهید آیت‌الله مدنی و آیت‌الله دستغیب پیوست.
 گرچه ملت مسلمان ما در این ضایعه بزرگ خسارت جبران‌ناپذیری را متحمل شده است ولی دشمنان اسلام و خلق باید بدانند که اسلام عزیز با این خون‌های پاک تمامی کاخ‌های ظلم و ستم را در سراسر جهان سرنگون خواهد کرد.
 دشمنان اسلام باید بدانند ملت بزرگی که در آستانه پیروزی کامل بر متجاوزین بعثی عراق قرار گرفته و آهنگ آزادی قدس را دارد با این شهادت‌ها استوارتر به راه خویش ادامه خواهد داد و بر حرکت فاتحانه خویش بر علیه صهیونیسم جنایت‌کار و بعث متجاوز شتاب بیشتری خواهد بخشید.
 گرچه صدوقی بزرگ این مرد محراب و جهاد و این یار پرتلاش امام سازش‌ناپذیرمان که مراتب فضل، تقوا و اخلاق و ایمان ایشان برخاست و آن پوشیده نیست از میان ما رفت ولی یقین داریم که به برکت خون مقدس او و دیگر شهدای عزیز اسلام انقلاب اسلامی ما به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) پیوند خواهد خورد.
 حزب جمهوری اسلامی این شهادت بزرگ را به حضرت ولی‌الله الاعظم ارواحنافداه و نایب بزرگوارش امام خمینی و امت همیشه در صحنه ایران به ویژه مردم انقلابی و مسلمان یزد و خانواده معظم آن شهید بزرگوار تبریک و تسلیت می گوید.
حزب جمهوری اسلامی
دهم رمضان المبارک 11/4/61
سروده‌ای از خسرو
(مشهد)
آیت‌الله صدوقی، یار صدیق امام
ناکسان تنها نه بر بیت خدا آتش زدند                      بلکه زآن آتش بجان مصطفی آتش زدند
آیت الله صدوقی آن امام جمعه را                           کشته اند و بر دل اهل دلا آتش زدند
نخل پر بار فضیلت را گروهی ناسپاس                     با چه تقصیری به محراب دعا آتش زدند
آیت الله صدوقی یار صدیق امام                             شد شهید و قلب ما را زین عزا آتش زدند
گوئیا از نسل نمرودند اینان کاینچنین                       عالمان دین ابراهیم را آتش زدند
یا ز نسل آن تبهکاران کاندر کربلا                         از شقاوت بر حریم کبریا آتش زدند
این منافق پیشگان پست در حال زوال                    یا ترور کردند از خوبان و یا آتش زدند
دم ز خلقی بودن خود با چه روئی می زنند             کاین همه از خلق ما سرمایه ها آتش زدند
مسجد کرمان بود شاهد که این دوزخ دلان           آن همه پیر و جوان را در کجا آتش زدند
گه به خرمن گه به مدرس گه به محراب نماز        گاه در شهر و گهی در روستا آتش زدند
کودک و پیر و جوان و مرد و زن هرکس که بود    بیگناه و بی پناه و بی خطا آتش زدند
ای خدا آتش بزن بر جان آنان کاینچنین                از غم یاران به روح و جان ما آتش زدند
حاصل آنان بغیر از نفرت مردم چه بود                 گر بهشتی های ما را خسروا آتش زدند
خسرو – مشهد 13 رمضان المبارک
14/4/61
سه شعر از حمید سبزواری
(تهران)
تو همسفر بهشتیانی
ای یار امام ما صدوقی                            غمخوار مدام ما صدوقی
ای از سر و جان خود گذشته                 در حفظ نظام ما صدوقی
کشتند ترا که مرد بودی                        صاحبدل و اهل درد بودی
کشتند ترا به جرم آن که                         در فضل و کمال فرد بودی
کشتند ترا دوان خودکام                       شیطان صفتان آدمی نام
کشتند ترا و زنده گردید                      یک‌بار دگر قیام اسلام
تو خصم خط نفاق بودی                     سرمایه اتفاق بودی
در عشق و محبت و مودت                 مانا بزمانه طاق بودی
ای اسوه مردی و شهامت                    ای صاحب همت و کرامت
گشتی تو شهید تا بماند                   اسلام عزیز ما سلامت
ای قامت سرفراز ایثار                     برخیز و نماز جمعه بگذار،
لب باز کن ای خطیب آگاه           آئین خطا به را بجا آر،
برخیز و بسیج همرهان کن             ما را سوی جبهه ها روان کن
برخیرو دعای خیر خود را             ره توشه راه رهروان کن
برخیز تو ای شهید محراب           یکبار دگر به جبهه بشتاب
برخیز و بخوان دعای وحدت       ای روی تو شمع جمع اصحاب
برخیز و ملال خستگان پرس        احوال دل شکستگان پرس
از رنج کشیدگان که هستند         در بستر غم نشستگان پرس
دردا که به تن روان نداری          جانان منی و جان نداری
از حیله خائنی منافق                    بر یاری ما توان نداری
ای روی تو شمع محفل ما          یاد تو همیشه در دل ما
از حاصل رنج و همت تو          شد همت و عزم حاصل ما
تو همسفر بهشتیانی                   آن طایر سدره آشیانی
هر چند ز جمع ما بدوری         در منظر عارفان عیانی
سوگند به خون اطهر تو              مائیم بپا به سنگر تو
ما راه تو را به سر بپوئیم           همگام توئیم و رهبر تو
 آرام بخواب ای برادر             ای یاور ما و یار رهبر
وزخلد و نعیم بهره برگیر         همراه بهشتیان دیگر
ای یار کرام ما صدوقی           غمخوار نظام ما صدوقی
خون تو نشاط تازه بخشد         بر خط امام ما صدوقی
حمید سبزواری 12 رمضان المبارک
13/4/61
نمی میرد چراغی چون صدوقی
بقای باغبان بادا که گلچین                                                 گلی دیگر زگلزار وطن چید
صدوقی را به خاک و خون در افکند                                 درخت دیگری زین باغ ببرید
صدوقی رفت و صدق نیت او                                            به ما روح صفا و صدق بخشید
صدوقی رفت و یاد همت او                                              به ما درس شهادت داد و امید
به معراج شهادت شد ز محراب                                            فراتر شد ز مهر و ماه و ناهید
ز هریک قطره خون کز پیکرش رفت                               هزاران گل دمید از شاخ توحید
خوش آن عاشق که در محراب خونین                             ندای ارجعی از دوست بشنید
خوش آن شمعی که چون خاموش گردد                         به عالم روشنی بخشد چو خورشید
نمی میرد چراغی چون صدوقی                                      شهید عشق جاوید است جاوید
حمید سبزواری
سروده ای از رحمدل
(لنگرود)
برخیز آئین نماز جمعه بگذار
سجاده از خون تو رنگین شد صدوقی                   داغت بر امت سخت سنگین شد صدوقی
با هجرت سرخ توای قامت خمیده                     دشمن شکن تر قامت دین شد صدوقی
بعد از بخون غلطیدنت در نزد امت                    منفورتر خصم بدآئین شد صدوقی
ای تشنه لب جام شهادت شد نصیبت                 دشمن نصیبش لعن و نفرین شد صدوقی
برخیز آئین نماز جمعه بگذار                            دل با اذان عشق آذین شد صدوقی
با مرگ تو ملت بسی بیدار گشت                     هم انسجام خلق سر بین شد صدوقی
تشییع سرخت کربلا را یادم آورد                    آن جا که شط عشق خونین شد صدوقی
آنجا که جسم پاک سالار شهیدان                آماجگاه تیر و زوبین شد صدوقی
گلدسته ها ای پیر ای سردار جمعه                   با خطبه داغ تو آذین شد صدوقی
عزم رسای راهیان راه سرخت                         ستوارتر از عزم پیشین شد صدوقی
با همت رزمندگان جبهه نزدیک                    آزادی قدس و فلسطین شد صدوقی
ای آشنای جبهه و مسجد بپاخیز                    داغت بر امت سخت سنگین شد صدوقی
لنگرود – غلامرضا رحمدل
15 رمضان المبارک 16/4/61
سروده ای از شفق
(مشهد)
مصداق رجال صدقوا شد ز صداقت
در راه هدف قبله نما بود صدوقی                     در اوج شرف هم چو هما بود صدوقی
ننهاد به هم دیده و در سنگر توحید                  بیدارگر خلق خدا بود صدوقی
از مردم در صحنه و از امت بیدار                     یک لحظه مپندار جدا بود صدوقی
پروانه پرسوخته بزم محبان                              شمع سحر اهل ولا بود صدوقی
گفتار امام است که در زلزله و سیل                سد و سپر رنج بلا بود صدوقی
تا بی سر و پایان نگرفتندش از این خلق          در خدمت مردم سر و پا بود صدوقی
ز یزد اگر پرسی و از مردم پاکش                  گویند امید دل ما بود صدوقی
آنجا که امام آن همه تقدیر از او کرد          امت چه بگوید که چها بود صدوقی
فرمود امام آن چه شبانش بسزا گفت              شایسته این عز و علا بود صدوقی
همچون شجر طیبه در خاک کویری              تا بود همه نشود نما بود صدوقی
با خون دل و دیده چه گل ها که نپرورد         در یزد در آن گلشن تا بود صدوقی
از بس به مسیحا نفسان داشت ارادت             انفاس خوشش عقده گشا بود صدوقی
افشاگر نیرنگ شیاطین منافق                         ایثارگر راه خدا بود صدوقی
از خطبه هر جمعه او روح تراوید                 گویی سخنش شهد و شفا بود صدوقی
با آن همه دریادلی از شدت اخلاص            سرچشمه ایمان و وفا بود صدوقی
در حال نماز شب و در روزه هر روز            در عالمی از خوف و رجا بود صدوقی
سرتا قدم اخلاص و یقین بود و ارادت         یعنی بری از روی ریا بود صدوقی
از بند هوای و هوس از قید تعلق                  چون مرغ سبکبال رها بود صدوقی
گر فانی فی الله شد اینک عجبی نیست        در دوست همه عمر فنا بود صدوقی
سرشاخه نهضت خونین حسینی                  دلباخته کرب و بلا بود صدوقی
مصداق رجال صدقوا شد ز صداقت          چون آینه صدق و صفا بود صدوقی
وقتی که تنش غرقه خون شد به مصلی       در هاله ای از نور و صدا بود صدوقی
در سنگر محراب ز هر قطره خونش            پیداست که مشتاق لقا بود صدوقی
عمری به تمنای شهادت بسر آورد             کی در طلب آب بقا بود صدوقی
محراب شهادت دهد اکنون ز سر صدق      یک عمر اگر دست و دعا بود صدوقی
سروده ای از سپیده کاشانی
(تهران)
روزه دار عشق در سنگر محراب
سنگر محراب از خون شد گلستان بار دیگر                  چشم امت شد سیل اشک غلطان بار دیگر
لانه مرغی دگر را آتش افکندند دردا                         مرغ عاشق شد سوی جانان پرافشان بار دیگر
ظهر عاشورا تکرار شد بخون غلطید یا رب                 روزه دار عشق با لب های عطشان بار دیگر
بر لبش فزت و رب الکعبه در جان شور هجرت          زد درای کوچ خورشیدی از ایوان بار دیگر
غرق در خون خنده بر لب پیر گلگون جامه ما            رفت از محراب تا معراج جانان بار دیگر
نقره گون موئی دلاور در خضاب عشق سنگین           برد سوی یار شیرین تحفه جان بار دیگر
وای بر ما، نابکاری از تبار نابکاران                            زد حریق کینه بر خرگاه ایمان بار دیگر
یوسفی دیگر بچاه افکند دست دشمن دون                لیک خورشیدی برآمد زین شبستان بار دیگر
آن که بهر ما سخن ها داشت شد خاموش و عالم      پر شد از آوازه آن مرغ خوش خوان بار دیگر
آن شهید عشق آن مظلوم آن صد پاره پیکر              رفت از محراب، شاهد بر شهیدان بار دیگر
ای امام ای جلوه حق تهنیت بادت اگر شد                از صدوقی شاخسار دین گل افشان بار دیگر
سپیده کاشانی – تهران 14 رمضان المبارک
15/4/61
سروده ای از موید
(مشهد)
به میهمانی حق با دهان روزه شتافت
به تیغ توطئه پیوند جان ما چیدند                               ستاره ای دگر از آسمان ما چیدند
بساط فاجعه ای باز تلخ و دردآور                           منافقان زمین در زمان ما چیدند
هزار دست ستم شد علیه ما بیرون                            هزار دّر گران از میان ما چیدند
رسد غم از پی غم بر دل شکسته مگر                       ز آب و خاک و بلا آشیان ما چیدند
بجز خدای بمقصد نمی‌برد ما را                               که خارها به ره کاروان ما چیدند
بپاست نخل تنومند انقلاب هنوز                             هزار میوه که از بوستان ما چیدند
امام امت ما جان و ما همه جسمیم                         چه دام ها به ره جسم و جان ما چیدند
غم صدوقی و قلب امام امت آه                            گلی دگر ز بر باغبان ما چیدند
گلی که رونق باغ و صفای گلشن بود                   دریغ و درد که از گلستان ما چیدند
اگرچه پیر ولی پشتیبان نهضت بود                      شکوفه ای ز درخت جوان ما چیدند
به میهمانی حق با دهان روزه شتافت                     به عرش سفره بر آن میزبان ما چیدند
دلا بسوز که دیدم بچشم خود یاران                   لحد به پیکر آرام جان ما چیدند
بهوش باش موید درین گذرگه عمر                که دام ها ز پی امتحان ما چیدند
موید – مشهد 12 رمضان المبارک
13/4/61
سروده ای از میثم
(تهران)
عمر پر فیض تو در آتش و خون پایان یافت
ای شهیدی که به محراب دعاگاه نماز                       مرغ روحت ز بدن کرد سوی حق پرواز
رفتی و با غمت ای مونس جان رهبر را                     بر روی داغ جگر داغ دگر آمده باز
خطّه یزدنه در آتش فقدان تو سوخت                      که جهان بشریت شده در سوز و گداز
به کجا شکوه برم با که بگویم این درد                    که کشند بنده حق را به دعا بنده آز
به چه زیباست که مانند علی در مه صوم                  مرد حق جان کند ایثار خدا وقت نماز
به چه زیباست که هنگام بخون غلطیدن                   با لب تشنه برد بنده به حق روی نیاز  
رعشه بر ثبیه شیران الهی نرسد                              گرچه گردن کشد از دور پی طعمه گراز
عمر پر فض تو در آتش و خون پایان یافت           کاین مقامی است که دادند ترا از آغاز
شد بمحراب دعا چشمت اگر بسته چه غم             که همان لحظه به رخسار علی آمد باز
میثم از سوگ صدوقی چه توان گفت که سخت     شرح این قصه پر غصه دراز است دراز
میثم – تهران  12 رمضان
13/4/61

نظر خود را ارسال کنید