خطبه ها و جمعه ها
نشریه شماره 45 حزب جمهوری اسلامی

نام کتاب: خطبه ها و جمعه ها
نام سخنران: حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر هاشمی رفسنجانی
نام ناشر: حزب جمهوری اسلامی
چاپ اول: دی ماه 1360
تعداد چاپ: 10000
مرکز پخش: دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی


بسمه تعالی
مقدمه
یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلوه من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع
(پاورقی: ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه شما را برای نماز روز جمعه بخوانند بشتابید به ذکر خدا و کسب و تجارت را رها کنید.)
 یکی از دستاوردهای عظیم انقلاب اسلامی ایران اقامه نماز جمعه می‌باشد. و این خود از جمله برکاتی است که رهبر کبیر انقلاب حضرت آیه الله العظمی امام خمینی سلمه الله تعالى عليه به ما دادند. و نیز در فرصت‌های مناسب این عبادت بزرگ و آئین وحدت بخش را به ملت شهید پرورمان توجه داده و در قسمتی از سخنانشان در دیدار با ائمه جماعات جمعه به تاریخ سوم دی ماه ۱۳۵۹ چنین فرمودند:
باید این جمعه ها هر چه بیشتر و هرچه بزرگتر و ملت باید هر چه بیشتر به این جماعات حاضر بشود و جمعه را بزرگ بشمارد و خطبا هم در خطبه های خودشان مردم را بیدار کنند و مردم را دعوت کنند به صلاح.
و در روز چهارشنبه نوزدهم آذرماه ۱۳۶۰ در دیدار با رئیس جمهور محبوب استاد سید علی خامنه ای و اعضای ستاد برگزاری نماز جمعه تهران چنین فرمودند:
باید ائمه جماعات همه شان توجه کنند به اینکه تکلیفشان این است که مسائل را به ملت بگویند و توجه بدهند مردم را به مسائل سیاسی، به مسائل اجتماعی، خصوصاً «ائمه جمعه» که بحمدالله امروز در سرتاسر کشور جمعه ها بسیار خوب است و مردم هم باید بیشتر توجه کنند، مردم خودشان را غنی ندانند راجع به مسائل، این مسائل و مسائلی است که باید بروند و گوش کنند و عمل کنند.
آنچه ما را به انتشار این خطبه ها وادار می‌سازد، همین تأکید و امام امت به بهره برداری هرچه بیشتر عموم مردم از مسائلی که در خطبه های نماز جمعه ایراد می‌شود می‌باشد. بدین جهت ما وظیفه خود دانستیم که متن این خطبه ها را بدون هیچگونه دخل و تصرفی به جز اصلاح پاره ای از عبارات در اختیار عموم قرار دهیم.امید است در آینده بتوانیم خطبه هائی را که توسط ائمه جمعه سراسر کشور ایراد می‌شود به چاپ رسانیم.
لازم به ذکر است هنگامی که منافقین به جان امام جمعه تهران1  حجه الاسلام والمسلمین سید علی خامنه ای سوء قصد نمودند، از سوی امام امت اقامه نماز جمعه به‌طور موقت بر عهده رئیس محترم مجلس شورای اسلامی حجه الاسلام والمسلمین علی اکبر هاشمی رفسنجانی نهاده شد. در این باره ایشان در اولین خطبه نماز چنین فرمودند:
از اینکه حوادث و مشیت الهی چنان پیش آورد که من بجای برادر عزیز و همسنگر قدیمی ام، امام جمعه پر خروش تهران، با شما صحبت کنم، متأسفم. و امیدوارم که این صحبت و اقامه نماز جمعه موقت من طولانی نشود و خداوند سریعا توفيق اقامهء نماز جمعه، پشت، سر رزمندهء عظيم الشأن، خامنه ای عزیز را به همه ما عنایت فرماید.
کتابی را که در دست دارید مجموعه خطبه هایی می‌باشد که از تاریخ 12/04/60 توسط حجه الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس شورای اسلامی ایراد شده است.
امیدواریم در این دوران حساسی که بر انقلابمان می‌گذرد، نشر این آثار در روشن کردن راه و انگیزش امیدهای امت اسلامی یاریمان دهد.
حزب جمهوری اسلامی
واحد تبليغات
20/۶/6۰
***
جمعه:12/4/1360
 ۱ رمضان ۱۴۰۱
خطبه اول: ماه رمضان و اثرات انسان ساز روزه
بسم الله الرحمن الرحيم
قال العظيم في كتابه اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذين من قبلکم لعلکم تتقون2
از اینکه حوادث و مشیت الهی چنین پیش آورد که من بجای برادر عزیز و همسنگر قدیمی ام، امام جمعه پرخروش تهران، با شما صحبت کنم، متأسفم. و امیدوارم که این صحبت و اقامه نماز جمعه موقت من طولانی نشود و خداوند سريعا توفيق اقامه نماز جمعه، پشت سر رزمنده عظيم الشأن، خامنه ای عزیز را به همه ما عنایت فرماید.
برای دو خطبه ای که در نماز جمعه باید خوانده شود، دو موضوع را در نظر گرفته ام و خطبه اول در رابطه با ماه رمضان و مسائل مربوط به آن است که کوتاه و مختصر خواهد بود. و خطبه دوم مربوط به جریانان سیاسی حاکم بر کشور است. درگیری ها و اختلافاتی که منجر به مسائل جاری و این فاجعه عظیم هولناکی شد که ما جمعی از بهترین عزیزان خود و نیروهای مؤثر انقلاب را از دست دادیم.
ماه رمضان و اثرات انسان ساز روزه
خداوند تبارک و تعالی با مشيت و حکمت بالغه اش برای امت اسلامی یکی از فرصت‌های همیشگی و دائمی و سازنده را در برنامه های تربیتی خویش تعبیه کرده است، و آن ماه رمضان و روزه یکماهه می‌باشد.این یک ماه و روزهای مقدس مشابه در تمام سال، محرم‌ها، صفرها، فاطمیه ها، موسویه ها، و اعیاد و ایام وفات، از ذخیره های تاریخ تشیع و اسلام در حرکت‌های اجتماعی است و همه ما بر این امر واقفیم که بهره هائی که ما در انقلابمان از این مناسبت‌ها بخصوص ماه رمضان گرفته ایم چیزهایی است که هیچ امت و ملتی نداشته است. اوج انقلاب ما که منجر به پیروزی شد سه سال قبل در همین ماه رمضان بود.راهپیمایی بی‌سابقه و تاریخ ساز عید فطر سال ۵۷ محصول سازندگی‌های ماه رمضان بود. و در تاریخ ما همیشه ماه رمضان تاریخ ساز و سازنده بوده است.
پیغمبر اکرم (ص) معمولا در جمعه آخر ماه شعبان و يا اول ماه رمضان به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان برای مردم سخنرانی می‌فرمود و مردم را هدایت می‌کرد، که چگونه از این ماه و از این فرصت الهی استفاده کنند. و این ماه را، ماه خدا، ماه برکت، ماه رحمت و ماه مغفرت معرفی فرموده است، پیغمبر اکرم (ص) در ابتدای سخن معروف خود می‌فرماید: قد اقبل عليكم شهرا لله بالبر والرحمة والمغفره، و با این بیان به مردم توجه می‌دهد که درهای رحمت خدا باز شده و برکت الهی به‌طرف زمین وسعت و سرعت بیشتری گرفته و مغفرت الهی برای پذیرش خاطئان و گناهکاران و منحرفان درهایش را کاملا باز کرده است، و از گناهکاران می‌خواهد که از این فرصت استثنایی استفاده کرده و مغفرت الهی را بگیرند، از طالبان رحمت حق می‌خواهد که این فرصت را از دست نداده و رحمت الهی را با وسعت بیشتری بگیرند و از ملت هم می‌خواهد که برای حرکت‌های فردی و اجتماعیشان از این ماه برکت اتخاذ کنند و سپس توضیحات زیادی در این موارد می‌فرماید که آنها که اهل نماز و مسجدند بسیار شنیده اند و ما در اینجا روی چند نکته آن تکیه می‌کنیم. پیغمبر می‌فرماید: در این ماه درهای جهنم بسته است، از خدا بخواهید که درها دیگر بروی شما باز نشود، و باز می‌فرماید: درهای بهشت در این ماه باز است، از خدا بخواهید که در این ماه آنگونه عمل کنید که دیگر درهای بهشت بروی شما بسته نشود.همچنین می‌فرماید: در این ماه شیاطین در غل و زنجيرند گرفتار و در بندند، از خدا بخواهید که از این به بعد شیاطین بر شما مسلط نشوند.
 اینها نکات قابل توجهی هستند، امروزه (در ماه مبارک رمضان) در سراسر کشور ما و در سراسر جهان اسلام صدها میلیون انسان روزه داراست و انسان روزه دار کیفیت احوالش با انسان عادی تفاوت دارد، اهل توجه است، اهل ذکر است و با خدا مأنوس است، هر لحظه که احساس تشنگی و گرسنگی کند، متوجه می‌شود که برای خدا این رنج را تحمل می‌کند و خودش را به خدا نزدیک می‌بیند و برای به هدر ندادن رنج و زحمت خود و همچنین چون خود را مهمان خدا می‌داند،از بجا آوردن اعمال ناپسند از قبیل گفتن کلام بیجا غیبت، فحش، ناسزا، اغراق و خلاف و تندی اجتناب می‌کند، و با این حالت سازندگی در داخل وجود انسان دائما در حال پیشرفت است. حتی اگر بخوابد برای این است که قدرت جسمانی خود را برای ادامه عبادت افزایش دهد، لذا پیغمبر به مردم می‌فرماید: نومكم فيه عباده و حتی روی حرکت‌های تنفس انسان روزه دار حساب می‌شود: انفاسكم فيه تسبیح، بنابراین تمام افرادی که به خاطر خدا روزه می‌گیرند، لحظات عمر و صدای آرام نفس‌هایشان خاصیت تسبیح و ذکر خدا را دارد.
در چنین حالتی اگر انسان به خود توجه کند که در چه حالی است و رابطه اش با خدا چیست، بدیهی است که چه اثری برای تداوم صلاح و عفت و سداد در وجودش پیدا می‌شود.
روایت است که هنگامی‌که پیغمبر اکرم ابن خطبه را به پایان رسانید، یکی از حضار که به روایتی امام علی بن ابیطالب (ع) بود از پیغمبر پرسید: در این ماه مبارک، در این ماه خدا، بهترین عمل چیست؟ چه کنیم که بیشتر خدا را راضی کرده و بیشتر نتیجه بگیریم؟ پیامبر جواب می‌فرماید: الورع من محارم الله. بهترین عمل این است که در این ماه مواظب باشید که گاه نکنید. مطمئنا اگر کسی یک ماه پرهیز از گناه را تمرین کند، دروغ و خلاف نگوید، فحش ندهد، ظلم نکند، کم فروشی و گرانفروشی نکند، انصاف را مراعات کرده و در حرکات سیاسی مواظب حق و حقیقت، باشد و اگر یک ماه با چنین وضعی که توصیف شد اسلام و اخلاق و راه حق را تمرین کنیم، بعد از یک ماه عنصری هستیم که با روز قبل از  ماه رمضان فاصله داریم.
شقی چه کسی است؟
در خاتمه همین کلمات پیغمبر حمله عجیبی است می‌فرماید ان الشقي من حرم عن غفران الله تعالى في هذا الشهر العظيم.
در این جمله شقاوت تعریف شده است. شقی،بدبخت، اصلاح ناپذیر،گمراه با برچسب ابدی گمراهی کسی است که با این خصوصیات و با چنین حالاتی که توصیف شد،یک ماه با وجود غفران خدا با مسدود بودن شياطين و با مفتح بودن ابواب جنان و مغلق بودن ابواب نيران و با رحمت و برکت خدا، این چنین بر او بگذرد و باز در آخر ماه غفران خدا را برای گناهانش نگیرد. و این نشان شقاوت و بدبختی و نکبت همیشگی است.
بنابراین امیدواریم کسانی که این جملات را به‌عنوان اولین خطبه من در اولین روز ماه مبارک رمضان می‌شوند و یا بعدا می‌خوانند تصمیم بگیرند که در ماه رمضان با محاسبه و دقت و مواظبت و مراقبت،گناه نکنند و تمام حرکات و سکنات و معاشرت و رفتارشان منطبق با موازین شرعی باشد.اگر این ماه سازنده را چنین کردیم بازده ماه دیگر سال برای ما ان شاءا... برکت و میمنت خواهد داشت.
و اما در رابطه با ماه رمضان (در مورد جنگ ایران و عراق) یک نکته سیاسی هم هست که باید به آن توجه شود: مدتی است که بلندگوهای ارتجاع منطقه و صهیونیسم، برای حمایت صدام، توطئه ای را به مناسبت ماه رمضان مطرح کرده اند. توطئه این است که صدام و اربابان و همپالکی هایش احساس کرده اند که در جنگ، در شرف شکست و اضمحلال اند. دنبال بهانه ای برای توقف جنگ می‌گردند آنها در سخنرانی‌ها و مصاحبه ها و اظهاراتشان، تقدس ماه رمضان را بهانه کرده و پیشنهاد توقف جنگ و آتش بس در این ماه را می‌کنند مردم ساده لوح، ممکن است این جمله را حمل بر مسلمانی و صلح دوستی صدام بکنند و تصور کنند که صدام اعتقاد به ماه رمضان داشته و خواستار اینست که در این ماه مبارک که ماه خداست، خونریزی نشود و سربازان بهتر بتوانند روزه بگیرند.لازم است که در اینجا این توطئه فاش و این حیله مشخص شود و اگر فریب خورده ای هست متوجه شود که دشمن تا چه اندازه ذلیل شده که دست به چنین کارهایی میزند.
حیله صدام برای آتش بس
در قرآن مجید چهار ماه به‌عنوان اشهر الحرام آمده که در این چهار ماه جنگ کردن حرام است. (ذی‌قعده – ذی‌حجه- محرم - رجب) و صدام در ماه ذی‌قعده جنگ و تجاوز علیه ایران را شروع کرد و در تمام این چهار ماه حرام با ما جنگید و متجاوز هم بود و ما دفاع می‌کردیم. آیا در آن زمان صدام توجه نداشت که مسلمان است و به یاد هم نداشت که مردم ایران و عراق هم مسلمانند و در ماه حرام نباید بجنگند؟ و امروز که احساس می‌کند همه شگردهائی که برای پایان دادن به جنگ و جلوگیری از اضمحلال حزب بعث در پیش گرفته شکست خورده، اظهار تقدس می کند و به ماه مبارک رمضان متوسل می‌شود.
اولا ماه مبارک رمضان، ماه حرام نیست، یعنی جنگ در ماه رمضان حلال است و ثانيا: ما از اول هم جنگ را نمی‌خواستیم، ما از جنگ متنفریم. ما از کشته شدن سرباز عراقی هم ناراحتیم، ما از خسارت‌هایی که مردم عراق هم می‌بینند ناراحتیم. ما دفاع می کرده ایم و دنیای اسلام می‌داند که دفاع مشروط به هیچ شرطی نیست، انسانی که تحت فشار و تجاوز قرار می‌گیرد در هر شرایطی حق دفاع دارد. بنابراین، این صدام متجاوز و حزب بعث منفور است که آتش افروزی کرده و امروز برای نجات خویش به قدسیت ماه رمضان متوسل شده، دنیا بداند اگر صدام راستگوست دست از تجاوزش بردارد. ما بارها اعلام کرده ایم سربازان عراقی خاک ایران را ترک کرده و خسارت‌های ما را بپردازند و متجاوز محاکمه شود، اسلامیان بفهمد که صدام بر سر دنیای اسلام چه آورده ما جنگ را ترک خواهیم کرد، اما تا زمانی که سرباز متجاوز در خاکمان هست، غیر از دفاع چه می‌توانیم بکنیم. و تا هنگامی‌که در منطقه ما گرگی مثل صدام زندگی می‌کند که اینگونه چنگ و دندان نشان می‌دهد، آیا برای ما وظیفه ای جز این هست که برای نجات ملت مظلوم عراقي نيرو خرج کنیم و دفاع کنیم و شهادت را بپذیریم؟
بنابراین، ابن حیله هم باید برای خلق خدا روشن شود که صدام نه مسلمان ست، نه احترامی برای ماه رمضان قائل است به حرمت ماه حرام را قبول دارد، و کسی است که در شهر حرام و ماه حرام جنگ را آغاز کرده و این همه خیانت کرده. و ثالثا: ما اصلا ماه رمضان را برای همین مسائل از اول انقلاب انتخاب کرده بودیم. پیروزی انقلابمان در ماه مبارک رمضان و مرهون ماه رمضان بوده و پیروزی جنگ و پیشرفت جنگمان هم باید در ماه رمضان تامین می‌شود. (تكبیر)
من نه تنها آن حیله صدام را فاش می‌کنم بلکه قدمی هم بالاتر گذاشته و به ملت عراق و مسلمانان سراسر جهان می گویم برعکس پیشنهاد صدام، از این ماه و قدسيت آن استفاده کرده و از مراکز دینی و روحیات دینی مردم بهره گیری کنید، تا این جرثومه فساد و این جنگ افروز و این مانع استقلال منطقه را از میان برداریم ماه رمضان برای سربازان ما الهام بخش است، سربازی که امروز با دهان روزه، تشنه و گرسنه برای خدا در سنگر، زیر آفتاب خوابیده، با سرباز دیروز تفاوت دارد و امیدواریم سربازان ما، با الهام از این ماه مبارک و قهرمان شهید این ماه، امام علی بن ابیطالب (ع) جنگ را به نفع اسلام و مسلمین و انقلاب اسلامی به پایان برسانند.
و السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

جمعه: 12 / 04/ ۱۳۶۰
۱ رمضان ۱۴۰۱
خطبه دوم: جریان ایران، جریان کفر و جریان نفاق
بسم الله الرحمن الرحيم
خطبه دوم که بحث اساسی ماست، مربوط می‌شود به جریانات روز و اختلافات و مسئله ای که منجر به این فاجعه عظیم و شهادت جمع کثیری از نیروهای انقلاب شد.امیدواریم که این بحث برای ملت رشید با سازنده و افشا گرو راهگشا باشد. مسئله را ریشه یابی می‌کنیم و تا آنجا که یک خطبه اجازه می‌دهد توضیح می‌دهیم:
اگر با فرهنگ اسلامی بخواهیم جریانات داخل کشور را تعریف و تفسیر کرده و توضیح دهیم باید بگوییم که: به‌طور کلی در کشور ما و شاید هر کشور اسلامی و به معنای دیگر در هر جامعه ای سه جریان اصلی وجود دارد و هریک از جریان‌های اصلی هم شاخ و برگ‌هایی دارند. این سه جریان اصلی عبارتند از: ۱- جریان ایمان ۲- جریان کفر ۲- جریان نفاق. البته ما با فرهنگ اسلامی بحث می‌کنیم، اگر بخواهیم با فرهنگ سیاسی، اجتماعی روز بحث کنیم، ممكن است با تعبیرهای دیگری این سه جریان را مشخص کنیم.
1- جریان ایمان
جریان ایمان، همان جریانی است که اکثریت مردم ما را شامل می‌شود، یعنی جریان اسلام، اسلام واقعی با اصول و فروعش با اعتقادات و احکامش.
2- جریان کفر
جریان ضد خدا، الحاد، انکار دین و در حدی انکار اسلام است.
3- جریان نفاق
جریانی است بین دو جریان دیگر،یعنی متظاهر به جریان اول و با محتوای جریان دوم به اسم ایمان و با محتوای کفر بنام دین و با حرکت ضد دین. این سه جریان شاید همیشه در تاریخ وجود داشته، یعنی ازهر وقت که مکتبی در تاریخ مطرح شده، کسانی مومن به آن مکتب بوده و کسانی مخالف با آن، و متظاهران دروغگوئی ظاهرا مومن و در باطن مخالف آن مکتب وجود داشته اند. در اسلام، در قرآن، در تاریخ پیغمبر، این جریان خیلی مشهود است، از همان ابتدای قرآن، آیات اول سوره بقره، ابتدا مومنان را توصیف می‌کند، بعد كفار را و بعد منافقان را و تا آخر قرآن هم، همه جا این حرکت را مشاهده می‌کنیم،یعنی قرآن روی این سه جریان تکیه دارد.
 ۲- جریان کفر
کفر طیف وسیعی دارد، روایتی از امام صادق (ع ) در اصول کافی است که می‌فرماید:
کفر پنج مصداق یا پنج معنا دارد:
اول اینکه انسان چیزی را به‌کلی منکر شود، خدا، عاقبت، آخرت، و یا مثلا اسلام و رسالت را قبول نداشته باشد، این کفراست.
دوم اینکه انسان با علم و اطلاع و آگاهانه منکر این مسائل شود، یعنی اینکه بداند خدا هست، اما بگوید قبول ندارم، یا در ضمیرش اعتقاد به آخرت دارد اما با زبان مخالفت می‌کند، و جهدوا بها و استيقنتها انفسهم3.
کفر سوم کفران نعمت‌هایی است که خداوند به انسان ارزانی داشته است. لیبلونی اشکر ام اكفر.4
کفر چهارم کفر عملی است، اینکه انسان در جریان عمل، به وظایفش عمل نکند، در قرآن زیاد داریم که به انسان‌های غیر عامل هم کافر گفته شده و کفر پنجم تبری است، اظهار برائت کردن است. مانند هنگامی‌که ابراهیم موضع بستگانش را ضد حق دید و گفت: كفرنا بكم و بدا بيننا و بینکم العداوة والبغضاء5.
اما اصطلاح کفری که ما در مقابل ایمان بکار می‌بریم دو کفر اول یعنی جهد با علم يا جهد مطلق است. هرجا کفری مشخص باشد در مقابلش ایمانی هم وجود دارد و همچنین در کنار اینها نفاق هم همه جا هست. و هر نوع کفری که فرض کنیم، همراه با آن به نوعی منافق هم برخورد می‌کنیم، کسی که به ایمانی که ندارد، تظاهر می‌کند.
 انقلاب ما و جریانات ایمان و کفر
ما در کشور خودمان هم بعد از پیروزی انقلاب مواجه با این سه جریان بودیم. جریان اصلی انقلاب، جریان ایمان است، خط اسلام راستین است که بعدا به خط امام موسوم شد، و چه خوب گفته شد زیرا منظور چه امام امت یا اصل امامت شیعه باشد، به‌هرحال خط امام است. و دیگر جریان کفری وسیع است،کفر جهانی که با ما مواجه اند، الحاد، تمام دنیای مارکسیسم که به‌طور کلی، تجرد و غیب و دین و آخرت و معنویت به این معنا را منکراست، این جهانی از کفر است که در مقابل ماست و تمام جریان‌های دیگری که عقاید و اصول فکری و اصول اولیه اسلام را قبول ندارند. همه در جهت کفارند. البته در بین کارگروهی اهل ادیان آسمانی هستند که در کشور ما از آنها بنام اقلیت‌های مذهبی نام برده می‌شود. اینها حكم خاصی دارند، به اسلام کافرند اما به دین خودشان مومنند و ما هم می‌توانیم با آنها زندگی اجتماعی مشترک داشته باشیم که قرآن می‌گوید: تعالوا الی کلمه سواء بيننا و بينكما لانعبد الا الله و لانشرك به شيئا6.
دو حالت دیگر هم وجود دارد یک حالت کفار محاربند و حالت دیگر کفار معاهد.با کفار محارب ما رابطه ای غیر از جنگ و درگیری و مشاجره دائمی نداریم.اصلا آشتی ناپذیرند. کفار معاهد چه در داخل و چه در خارج تحت شرایطی، انسان می‌توانید با آنها زندگی داشته باشد. جریان کنار محارب از ابتدا بوده و در مقابل با هم بوده و علیه ما هم توطئه کرده اند که سردسته، آنها آمریکاست و از لحظات پیروزی انقلاب، حتی قبل از آن با ما در جنگ و ستیز بوده و این ستیز ادامه داشته و ما با آمریکا در جنگیم. البته دیگران به این شکل با ما وارد جنگ نشده اند اما به هر حال ما به‌عنوان کافر با آنها برخورد می‌کنیم تا روزی که محارب نباشند، همین روابط کنونی را با آنها خواهیم داشت. آن روزی که حرب شروع شده و توطئه ها روشن شود، شرایط ما هم با آنها عوض می‌شود. در داخل نیز همین جریانات وجود دارد. گروه های مارکسیستی ضد خدا که کافر محاربند، فراوان داریم. پیکارها، اقلیت فدائی خلق و رنجبران و خیلی گروه‌های کوچک دیگر که محاربند و اسلحه هم به دست گرفته و از کردستان جنگ را آغاز کردند و امروز هم، با ما در جنگند، این روزها این جنگ در تهران شدت یافته و سراسر کشور این جنگ وجود دارد. گروهی کافر هم وجود دارند که اینگونه مزاحمت‌ها را به آن شکل ایجاد نمی‌کنند برخوردهای دیگری نظیر بحث آزاد در تلویزیون با آنها داریم و آن‌ها به آزادی مطالب خود را بیان می‌کنند.
 انقلاب ما و جریان نفاق
 در ایران در جریان اصلی نفاق وجود دارد که اینها در ماهیت خودشان با هم متضادند. اما امروزه این دو جریان و جریان کفار محارب در عمل برعلیه حکومت اسلامی همگی در تشکیل یک جریان نفاق متحد شده اند، جریان به اصطلاح چپگرای مسلمان نما و متظاهر به اسلام بنام مجاهد خلق و یا فرقان، یا گروه‌های از این قبيل و با این ماهیت، که همگی مدعی اسلام و مبارزه برای اسلامند و شاید خیلی از آنها نما زهم بخوانند و روزه هم بگیرند و در خانواده هایشان هم به‌عنوان مسلمان شناخته می‌شوند ولی با خط ایمان موافق نیستند و در جریانی قرارگرفته‌اند که اسلام و ایمانشان لفظی است، و محتوایشان، محتوای کفراست،یعنی محتوای مجاهدین خلق ازنظر ما با کمی فاصله، با محتوای پیکار و اقلیت فدائی و مارکسیسم به‌طورکلی یکی است و مجاهد خلق می‌گوید: مسلمانم،اما مسلمان نیست و در برنامه های اجتماعی هم، چپگرایانه رفتار می‌کند.
یکی دیگر از جریان‌های نفاق، جریان لیبرالیسم است. آنها هم می گویند ما مسلمانیم، اما اسلام آنها از اسلام راستین، هم فکری وهم علمی فاصله دارد، نه در برنامه های اجتماعی، نه در معاشرت‌ها نه در برنامه های اقتصادی، نه در اخلاق، نه در برخورد سیاسی، و نه سیاست خارجی، با خط اسلام و احکام اسلام متحد نیستند، کاملا اختلاف دارند، اما اسمشان هم مسلمان است، به مسجد میایند، نماز می‌خوانند، ممکن است قرآن هم بخوانند و ادعای اسلامیت هم دارند. اما محتوا، محتوای اسلامی نیست. و این دو جریان نفاق، کاملا متضادند، یکی لیبرالیسم، یکی سانترالیسم، یکی در اقتصادش مارکسیسم است، و یک سرمایه داری، و این دو جریان در دنیا کاملا در مقابل هم هستند و با هم در جنگند، اما در ایران موقتا این دو جریان نفاق به هم رسیده و با هم همکاری می‌کنند.
در چند ماه اول بعد از انقلاب، برای ما که در متن جریانات کشور بودیم، این دو جریان نفاق کاملا مشخص بود و سه جبهه با ما در تعارض بودند: ۱- کفر ۲- نفاق چپ ۳- نفاق راست. اکنون با بیان تاریخچه ای، این مسائل کلی که گفته شد برایتان روشن می‌کنیم.

انقلاب و جریان بنی صدر
ما با آقای بنی صدر و گروه‌های مجاهدین خلق و امثال اینها بر سر چه دعوا داشتیم و ما چه خون جگری در این یک سال و اندی خوردیم و نفس نکشیدیم، ما زبانمان بسته بود و دشمن ما، زبانش بازو در دما و اندوه ما و مظلومیت ما این بود که می‌گفتند: اینها با هم اختلاف شخصی دارند، از تریبون مجلس و از جاهای دیگر می‌گفتند اختلاف سلیقه است و می‌گفتند که اختلافات را کنار بگذارید. اما ما می فهمیدیم که جنگ بر سر چیست و مسئله از چه قرار است. اکنون میگوییم که به چه دلیل نمی توانستیم مسائل را آشکار کنیم، دعوای ما با جریان نفاق راست از آن زمان شروع شد که قانون اساسی، کم کم شکل نهایی خودش را پیدا می‌کرد. وقتی که مجلس خبرگان تشکیل شد.اولین بیدارباش به نفاق را ست داده شد که آنکه شما فکر می‌کنید در این قانون اساسی تأمین نمی‌شود، تکیه زیاد روی اسلامی بودن مملکت و دقت زیاد با وسواس، روی اسلامی بودن مقررات کشور، و بخصوص زمانی که مسئله ولایت فقیه مطرح شد، متوجه شدند که از نظر فکری و ایدئولوژی آنچنان خلع سلاحند و آنچنان بنیانی در این کشور گذاشته می‌شود که آن چهره کریه نفاق غربی دیگر نمی‌تواند در این کشور پایگاه مشروع داشته باشد.
به دو مطلب باید توجه شود:
۱- ولايت فقيه، ولی فقیه عنصری است که اساس زندگی جامعه اسلامی را مشخص می‌کند، عنصری که جریان تاریخ اسلام بعد از پیغمبر با او شروع شد و تا امروز ادامه دارد. نظر دنیای اسلام اینست که حکومت بالاصاله از آن خداست و خداوند این حکومت را به افراد معینی داده (۱۲نفر ائمه طاهرین) و بعد از آنها هم شرائط خاصی برای نیابت آنها لازم است که فقها این شرایط را دارا هستند، پس بنابراین ولایت به فقیه می‌رسد.نظری که دیگران دارند، اینست که: حکومت انتخابی است و مردم هرکسی (حتی فاسق و فاجر) را می‌توانند انتخاب و بر خود مسلط کنید. اما ولايت فقيه، این مطلب را مشخص می‌کند که چون اصل حکومت از آن خداست باید در اختیار شخصیت تالی تلو معصوم باشد، پیداست که با این قید تمام کسانی که خیال می‌کردند بر اساس دموکراسی غرب، افرادی مثل منفورهای خودباخته جبهه ملی هم می‌توانند در رأس این کشور قرار بگیرند، متوجه شدند که چنین چیزی امکان ندارد.
2- ثانيا آنچه ما به‌عنوان اسلام فقاهتی بیان می‌کنیم، مرحله عملی قضیه است پیش از بوجود آمدن اختلافات عمیق ما با آقای بنی صدر و امثال او و کسانی که هنوز هم با ما در خیلی از جاها هستند، این بود که هنگامی‌که مسئله حکومت اسلامی مطرح شد می‌گفتند در این حکومت با چه معیاری مقررات باید تاييد شود؟ همه که بر لفظ اسلام تکیه داشتند، اما چه اسلامی؟ و اختلاف از اینجا شروع می‌شود.
آنها چنین تعبیر می‌کنند با اسلام با یک اجتهاد پویای زنده امروزی، و ما می گوییم با معیارهای اجتهاد اسلامی که امروزه در حوزه های علمیه تدریس می‌شود که لازمه آن:فقه، اصول، منطق، تفسیر، درایت، روایت،ادبیات به‌طور کامل، طهارت مولد و عدالت می‌باشد و کسی حرفش قابل قبول است که تمام این شرائط اجتهاد و مرجعیت تقلید را دارا باشد. اما آنها می گویند: ماکسی را که در حوزه علمیه قم درس خوانده و با دنیا آشنایی ندارد قبول نداریم که فتوا بدهد و این دانشگاه و این مردم و این طبقه به اصطلاح منور مجبور باشند که فکر آنها را بپذیرند. همه اختلاف اینجاست و به همین دلیل ما با آقای بنی صدر اختلافمان در اجتهاد بود. آقای بنی صدر می‌گفت: من اجتهاد را قبول دارم ولی مصداق مجتهد در دنیا فقط من هستم. با صراحت این مطلب را می‌گفت شوخی با مزاح نمی‌کرد. مکرر در شورای انقلاب می‌گفت: اجتهاد مقدار ۱۶۰ یا بیشتر علم لازم دارد و این علم‌ها را فقط من دارم و مشکل ما این بود که در مقابل چنین جریانی قرار گرفته بودیم اگر مسئله سخن بنی صدر بود قابل حل بود. قصبه این بود که در این جریان می‌گفتند اسلام باشد اما با این رویه که ما می گوییم. و خجالت می کشیدند که بگویند امام نباشد و الا بین اجتهاد علما مثلا امام با آیات عظام دیگر فرقی قائل نبودند.
آنها اصولا با اجتهاد ما مخالف بودند و این یک اختلاف جوهری است. تفاوت این می‌شود که تمام مقرراتی را که می‌خواهیم بنویسیم و عمل کنیم با معیارهای به اصطلاح روشنفکرانه آنها به صورتی در میاید که با معیارهای ما فرق بسیار دارد. مثلا اگر بسراغ ربا می‌رفتیم، می‌گفتند این مسئله حل شدنی نیست، زیرا تورم یک مسئله جهانی است، اگر ربا نباشد پول سال گذشته با پول امسال بیست درصد تفاوت دارد. کسی که پول به دیگری می‌دهد این بیست درصد را از کجا بگیرد؟ پس بايد ربا باشد. اگر سراغ حجاب می‌رفتیم، می‌گفتند این حرف مال دوران کشاورزی بود و امروزه که دختر و پسر در دانشگاه، در کلاس، در کارخانه و در اداره می خواهند کار کنند مسئله حجاب قابل اصلاح نیست. اگر سراغ خانواده و شرایط و مسائل خانواده از قبیل طلاق یا ازدواج می‌رفتیم در همه این مسائل با هم اختلاف داشتیم، چه کنیم؟
جریانی بود که ولایت فقیه را استبداد دینی و احکام اسلام را هم ارتجاع و بازگشت به هزار و چهارصد سال پیش می‌دانست.
این درگیری‌ها را ما از روز اول با این جریان داشتیم، بعد از شش ماه اول انقلاب که کشور به یک نوع ثبات نسبی رسیده بود از همان زمان با ریاست جمهوری آقای بنی صدر مخالف بودیم فکر می‌کردیم با آقای بنی صدر به‌عنوان یک همکار در کارهای معمولی می‌توانیم کار کنیم، اما قدرت تصویب کابینه به ایشان دادن را غلط می‌دانستیم. یعنی به همین اندازه هم که قانون اساسی اختیار داده بود مخالف بودیم، بنده به مجلس روحانیت مبارز در مسجد مرحوم شهید مطهری رفته و صحبت کردم و در آنجا راجع به عقاید آقای بنی صدر، راجع به ولایت فقیه و احکام اسلامی وهم چنین زندگی خانوادگی و سابقه تحصیل او صحبت کردم و گفتم که از لحاظ اجتماعی قابل همکاری نیست. در پاریس طوری زندگی می‌کرد که فقط وازده‌ها را به دور خود جمع می‌کرد و اولین کسی است که مقاله دین و اسلام، منهای روحانیت را نوشت. این مطالب را آنجا و هر جا که می‌توانستیم رفته و گفتیم. اما به دلایلی که خیلی از آنها بعدا احتیاج به تفسیر دارد آقای بنی صدر رای آورد و رئیس جمهور شد. چه کنیم؟ مردم رای دادند و امام هم تنفيذ فرمودند و ما کاری نمی‌توانستیم بکنیم.
بنابراین سیاست ما، دوستانمان، شهید آیت الله بهشتی و خیلی از دوستان دیگر که با هم بودیم، این شد که حال که ایشان رئیس جمهور شده و امام هم از بیمارستان پیغام داده اند که با هم بسازید و همدیگر را تضعیف نکنید، ما تسلیم ولایت فقیه هستیم زیرا تشخيص امام همیشه از تشخیص ما بهتر بود. قرار این شد که آقای بنی‌صدر را محدود کنیم تا نتواند افكار منافقانه با محتوای کفرش را بر اسلام تحمیل کند، ایشان رئیس جمهور باشند، اما ما مواظب رفتار و اعمالش باشیم.
پس از آن ایشان به دلیلی که آن هم باید یک روز شرح بدهیم در شورای انقلاب، ریاست شورا را هم به دست گرفت و مسئله فرماندهی کل قوا مطرح شد، پیشنهاد به نحوی بود که ما در آن زمان احساس کردیم، اگر آنگونه که مطرح شده عمل بشود، در جنگ کردستان شکست می‌خوریم، به خدمت امام رفته و از ایشان تقاضا کردیم که فعلا اسم ما برده نشود و اجازه داده شود که آقای بنی صدر دستش باز باشد. بنابراین ایشان فرمانده کل قوا هم شد. شورای انقلاب در آن زمان دولت هم بود یعنی هم دولت، هم شورای قانونگزاری بود، خود بنی صدر با حیله ای، سلامتیان و غضنفرپور را هم به رادیو تلویزیون فرستاد و با حیله خاصی تبلیغات را هم در دست گرفت. بانک مرکزی وزارت بازرگانی و اقتصاد و دارائی به‌طور کلی دربست در اختیار ایشان بود، حتی وقتی که امام، آقای دعائی را به سرپرستی روزنامه اطلاعات انتخاب کردند، بنی صدر به‌منظور در اختیار داشتن روزنامه اطلاعات حکمی (روی حکم امام) برای آقای دعائی نوشت. همه این امکانات در اختیار ایشان بود، دوستانی هم که اطراف ما بودند و ما با هم کار می‌کردیم کم کم به ایشان گرایش پیدا کردند، طیف لیبرالیسم به این صورت کاملا شکل گرفت، طبق اطلاعاتی هم که ما داشتیم، برای اینکه خط اسلام از میدان بیرون رود، موقتا نفاق چپ هم به آنها پیوست با این برنامه ها ما گروه خاصی شدیم و همه قدرت در دست آنها بود، و جالب توجه است که ما همه تلاشمان این بود که نگذاریم این جمهوری از هم بپاشد و افشاگری نکرده و حرف هم نزنیم، فقط تلاش می‌کردیم قضیه را به نحوی محدود کنیم.
به خدمت امام رفتیم امام فرمودند: چاره این است که مجلس را به نحوی به دست بیاورد که قدرت در مجلس است و در آنجا می‌توانید بنی صدر را کنترل کنید. تلاش در راه تشکیل چنین مجلسی بکار رفت که الحمدلله در آنجا موفق شدیم و بهترین کاری که بعد از ریاست جمهوری بنی صدر به وقوع پیوست این بود که مجلس در خط امام شکل گرفت، شورای عالی قضائی و شورای عالی نگهبان را هم طبعاً چون به این مجلس و به امام مربوط می‌شد در اختیار داشتیم و یک قدرت قانونی کسب کرده بودیم اکنون چند قدم به عقب بر می گردیم.
برنامه طيف نفاق راست و نفاق چپ این شد که ما را بکوبند؛ البته کوبیدن شخص ما هیچ مهم نبود، والله العظیم امروز و شاید تا همیشه برای ما چیزی شیرین‌تر از این نیست که، ببینیم این کشور اسلامی روی پای خویش ایستاده و ما بتوانیم از مدرسه ها و از دور نظاره گر اسلامی شدن این کشور بوده و لذت ببریم. با اینکه کسی در حضور امام و در جاهای دیگر مکرر می‌گفت که من میدانم بدون روحانیت در این کشور نمی‌شود کار کرد و اگر از روحانیون کسانی بخواهند با من کار بکنند، همین چند نفرند. البته به این حرف عقیده نداشت. لذا شخص ما مطرح نبود. ما می دیدیم که خط اسلام راستین منافقانه غريب قرار می‌گیرد و سیاست آقای بنی صدر این شد که کار خود را اینگونه شروع کرده و ادامه دهد که هر کاری خوب انجام شود، خود و اطرافیانش را مسئول آن کار قلمداد کند و هر کاری بدانجام گرفت بگوید: اینها نمی گذارند و در عمل می دیدید که هر کمبودی در مملکت وجود داشت یکی از نهادهای انقلاب را مسئول قلمداد می‌کرد. و عده ای هم متاسفانه در جامعه عملا دچار اشتباه شده بودند و عده ای هم گول خورده بودند و فکر می‌کردند بنی صدر واقعا می‌خواهد کار کند و ما نمی‌گذاریم، ما هم که زبانمان بسته بود و امام هم فرموده بودند کسی تضعیف نشود و از راه‌های قانونی می‌بایست وارد بشویم، ما هم همان راه‌های مجلس را انتخاب کرده بودیم.
 و عجیب اینجاست که آقای بنی صدر رئیس قوه مقننه، رئیس قوه مجریه، رئیس تبلیغات، فرمانده کل قوا و رئیس اقتصاد کشور بود و باز به ما انحصارطلب می‌گفت و اوج دادن لقب انحصارطلب به ما هنگامی بود که او به تنهائی این همه برو در اختیار داشت و ما حتی حق دفاع هم نداشتیم اما به‌عنوان یک وظیفه در میدان مانده بودیم که نگذاریم خط امام شکست بخورد و اخيرا هم امام فرمودند که آقای بهشتی شهید مظلوم است، من این حرف را خیلی خوب و عالمانه و هدایتگرانه می دانم، یعنی اشاره به همین مطلب است.
توضیح بیشتر اینکه اصلا جریان خط امام در آن موقع مظلوم بود. شخص آقای بهشتی که مطرح نبود، حزب جمهوری اسلامی مظلوم بود، همه ما مظلوم بودیم، جریان ما مظلوم بود، زیرا می‌خواستیم بخواست واقعی انقلاب اسلامی عمل بکنیم. زبانمان را هم بسته بودند، مصلحت زمان هم همین بود، واقعا در آن روز نمی شد حرف زد؛ تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم همین بود که آقای بنی صدر را محدود کنیم که نتواند افكار نفاق راست را به جای اسلام راستین بکار ببرد. آنها هم تلاششان این بود که این بخش ایمان را کنار بزنند.
ما برای انقلاب مادر و این‌ها دایه بودند. دایه دلسوزتر از مادر هم شده بودند و واقعا اینگونه بود که ما برای انقلاب دلمان می‌سوخت و قبل از انقلاب هم چنین بود. این آقایان (بنی صدر، قطب زاده، یزدی و چند نفر دیگر) در اروپا با هم دعوا داشتند. در سال ۵۳ و ۵۴ بنده از ایران به زحمت و با حیله جواز سفر گرفته و به اروپا رفتم، چند ماه در آنجا ماندم برای اینکه دعوای اینجا را خاتمه بدهم که جریان مبارزه خارج از کشور بتواند به انقلاب کمک کند. به آمریکا و اروپا و پاریس رفته و سپس به کنار دریای مدیترانه که آقای حبیبی از دیگران قهر کرده و در آنجا زندگی می‌کرد رفتم و آنها را به دور هم جمع کرده و بعد از آن به لبنان آمده و آقای چمران را که در لبنان بود توانستم کمی به آنها نزدیک کنم و زمانی که کارم به انجام رسید اطلاع پیدا کردم که در ایران، آقای غیوران را گرفته اند و من می‌دانستم که با بازداشت ایشان و لو رفتن بعضی از مسائل دیگر در ایران برای من خطر وجود دارد. رفقا گفتند که در همانجا بمانم. ولی من تشخيصم این بود که من در زندان ایران هم که باشم یا شهید هم که بشوم بیشتر به درد انقلاب می‌خورم تا اینکه یک عنصر مبارز در اروپا باشم. به ایران بازگشتم که چند روز پس از بازگشت بازداشت شدم و برخورد ما با انقلاب این چنین بود.
بعد از انقلاب، اینها با کوچکترین اشکالی که برایشان پیش می آمد، می‌گفتند استعفا می‌دهیم و این مسئله هم از مصیبت‌های ما بود. اگر مسئله ای مطرح می‌شد و حرف ما منطقی بود، چون زورشان نمی‌رسید می‌گفتند به استعفا می‌دهیم. با همین آقای بنی صدر در قضیه گروگان‌ها به قم، خدمت امام رفتیم. او قبلا اعلام کرده بود که به سازمان ملل می‌روم. اما امام فرمودند: حق نداری به سازمان ملل بروی!
از حضور امام که برگشتیم، در فرودگاه ایشان از وزارت خارجه استعفا داد. ما در همان فرودگاه برای تعیین وزیر خارجه جدید تشکیل جلسه دادیم، وضع ما با اینها این چنین بود. دائما می‌بایست وصله کنیم و اینها را جمع کنیم و نگه داریم و نیروهای انقلابی و روحیه آنها را حفظ کنیم و کارهای اینها را توجیه کنیم برای اینکه اوضاع از هم نپاشد، در ضمن خلاف کاری‌ها و کارشکنی های اینها را هم به عهده بگیریم. ولی برای خدا می‌کردیم و همچون مادر، برای انقلاب دلسوزی می‌کردیم. و ما تا باشیم و تا اسلام در این کشور هست و تا شما مردم مسلمان هستید، استخوان‌های ما هم به این انقلاب وفادار است. (تكبیر)
آقای بنی صدر یک چیزی به نام کارنامه هم درست کرده بود و دیدید که این کارنامه رئیس جمهور چه مصیبت بزرگی برای این کشور بود. ظاهرا قصدش این بود که می‌گفت: می‌خواهم همه مسائل را به مردم بگویم، و مردم هم خشنود شده و می‌گفتند حتما چنین است ظاهرا هم چنین بود، مثلا اگر یک جلسه چهار ساعته با هم داشتیم آنچه در این جلسه به نفع او مطرح شده بود، فردایش در کارنامه می‌نوشت و آنچه که به نفعش نبود نمی‌نوشت و چنین وانمود می‌کرد که همه حرف‌ها را با مردم در میان گذاشته، و ما اگر می‌خواستیم بقیه را به مردم بگوییم، ما هم مثل او می‌شدیم، بنابراین صبر می‌کردیم تا به موقع حقایق را بیان کنیم. فاصبر صبرا جميلا انّهم يرونه بعيدا و نریه قريبا7.
و گاهی هم که خیلی دلمان پردرد می‌شد، به خدمت امام رفته و می‌گفتیم اجازه دهید که ما زبانمان باز باشد و قدری حقایق را به مردم بگوییم، امام می‌فرمود: نه او خود، خود را هدف قرار داده است، شما کاری نداشته باشید و ما ایمان داریم که حق با امام بود، هر چند ما گاهی عصبانی می‌شدیم اما حق با امام بود.
روزی جلسه ای در خدمت امام داشتیم، آقای رجائی هم تشریف داشتند، آقای مهندس بازرگان و خیلی از آقایان دیگر هم بودند و در آن جلسه امام لااقل سی مورد به آنها حمله کرد (شاید رقم را کمی اغراق گفته باشم) به هرحال همه عیوبشان را گفت و قرار شد دیگر حرف های آن جلسه را بیرون نبریم. بنی صدر که معلوم بود نمی‌گوید، ما هم شاید نمی‌گفتیم، اما بیرون که آمد، متوجه شد که دیگر راهی ندارد غیر از اینکه یک قیافه خندان بشاش جلوی دوربین تلویزیون بگیرد و چنین به مردم وانمود کند که امام او را تأیید کرده و ما را محکوم کرده است. اینگونه برخورد و مسخ واقعیت‌هایی که در پشت پرده می‌گذشت هم یک نوع شکل نفاق و غیر حق بود. آن روز در آن مجلس امام، درحالی‌که با انگشت به شقیقه هایشان می‌زدند به بنی صدر فرمودند که این فکر را از مغزت بیرون کن که اگر تو نباشی این جنگ می‌خوابد، من خودم این جنگ را به‌خوبی اداره می‌کنم. (تكبیر)
همان روز، امام به او فرمودند که: تو خیال می‌کنی یازده میلیون رای مال توست؟ پانصد هزار از این رای هم متعلق به تو نیست و مردم به تو رای نداده اند، حتی همان‌هایی که برایت امروز کف می‌زنند و سوت می‌کشند، آن روز به تو رای ندادند، مردم مسلمانند و نظرشان به مرجع تقلیدشان است و چون بنی صدر در حضور امام قدری بی حیائی کرد، امام فرمودند: اگر بخواهی این گونه باشی دستور می‌دهم همین جا حبست کنند و در همین خانه یک سال نگهت می‌دارم، خیال نکن که اجازه می‌دهم به اروپا بروی و آنجا برای مردم حرف بزنی. آنگاه بنی صدرگفت: مگر من چه کرده ام؟ امام فرمودند: تو گروهک‌های منافق را مسلح کرده ای. گفت: من اسلحه دادم تا خودشان را حفظ کنند. امام فرمودند: تو مگر مسئول جان آنها هم هستی؟ به درک که جانشان در خطر باشد! اسلحه مسلمان‌ها را می‌دهی به کی؟ به محارب؟!
از این قبیل موارد زیاد در آن جلسه بود و خدا کند در ذهنمان بماند تا تمام آن را برای مردم بگوییم. البته بیرون که آمدیم ما حتی یک کلمه از این مطالب را نگفتیم و آنها به نحوی به مردم تفهیم کردند که امام در آن روز ما را خطاکار دانسته و ما را مورد سئوال قرار داده است، بله شیوه تبلیغات او اینگونه بود.
شیوه برخورد او را با مجلس همه می‌دانید. آن روز در حضور امام رسما گفت که من شورای نگهبان را قبول ندارم.
شیوه جنگ هم از مشکلات مهم ما بود. آقای بنی صدر قبل از ما و قبل از اینکه دولت آقای رجائی تشکیل شود و قبل از جنگ حدود هفت ماه بود که فرمانده کل قوا شده بود و قبل از آن هم عضو شورای انقلاب بود و هیچ‌وقت کنار نبود، به اندازه همه ما اختیار داشت. بعد که جنگ شروع شد و او می‌بایست برای جریانات جنگ از قبل آمادگی داشته باشد که نداشت، می‌گفت: من وارث نابسامانی‌هایی در ارتش هستم و اعدام چند افسر کودتاچی و یا دیگرانی که پرونده کشتار درگذشته را داشتند،بهانه قرار داده بود، همیشه می‌گفت:ارتش هیچ بود و من آن را ساختم او بدون اینکه اطلاعی از مسائل داشته باشد، اظهار می‌کرد که بهترین متخصص است و آخر نوروز من به یکی از شهرهای جنگ رفته بودم، فرمانده آنجا می‌گفت: بنی صدر فلان توپ را به من نمی دهد، اگر این توپ اینجا باشد ما با سرعت بیشتری می‌توانیم عراقی ها را سرکوب کنیم. من برگشته و به خدمت امام رفتم و به ایشان گفتم که بفرمائید چنین توپی را به اینها بدهند.هنگامی که بنی صدر به خدمت امام رفته بود، امام فرموده بودند و این توپ را چرا نمی‌دهی؟ بنی صدر (فرمانده کل قوا) می‌گوید که: اولا از این توپ ما دو سه تا بیشتر نداریم و ثانیا گلوله های این توپ هرکدام ده هزار دلار قیمت دارد و دلار هم یکی بیست تومان است و به امام گفته بود هرگلوله این توپ ها دویست هزار تومان قیمت دارد و مصلحت نیست که به آنجا بفرستم. وقتی که من به خدمت امام رفتم، امام فرمودند که بنی صدر چنین می‌گوید. گفتم بسیارخوب من یک گزارش تهیه می‌کنم.
از لجستیکی ارتش سئوال کرده و جواب را خدمت امام برده و گفتم که: ما ده ها قبضه از این توپ را داریم که در بیابان هائی که لازم نیست به کار گرفته شده، گلوله های اینها هم برخلاف ادعای بنی صدر حدود هشتصد دلار است و از این گلوله ها در انبارها بسیار زیاد داریم. به ایشان گفتم که هیچ کمبودی نیست اگر فرمانده کل قوا (بنی صدر) نمی دانست که من معتقدم واقعا نمی دانست، چگونه فرماندهی است؟ اگر می‌داند، چرا به فرمانده عالى قوا یعنی امام اینگونه گزارش می‌دهد؟ و نمونه اینگونه مسائل زیاد داشتیم اما از تهران به دزفول می‌رفتیم و وضع جبهه های جنگ را بهتر از او که در دزفول بود می‌دانستیم، درگیری این نحو بود.
جریان چپ نفاق را همه می دانید: مجاهدین خلق و همه اذناب و اطرافیانشان از روزی که این انقلاب به پیروزی نزدیک می‌شد شروع به خلافکاری کردند، اول پادگان ها را غارت کرده و اسلحه های کشور را به زیرزمین ها بردند که ما هنوز هم آنها را پس نگرفته ایم، ممکن است روزی که خودشان را نابود کردیم، این اسلحه ها هم زیر زمین ها بپوسد. بعد مسئله انحلال ارتش را پیش کشیدند، شعار انحلال ژاندارمری را داده، بعد با سپاه مبارزه کردند و بعد با جنگ مخالفت کردند (بیاد داشته باشیم که آنها خود در گنبد و کردستان آتش افروزی کرده و جنگ بپا داشتند) اما گاهی هم افرادشان را برای دزدی اسلحه به جبهه می فرستادند و دیگر کارها و وضعشان را همه می بینید که چگونه است و چگونه گروه آنها با آقای بنی صدر با هم پیوند خورده اند؟ در صورتی که اگر بنا باشد که این گروه لااقل در شعارهایشان در این کشور با کسی سازش داشته باشند، باید با ما بسازند، اما با کسی ساخته اند که با یکدیگر در دو قطب متضاد قراردارند (نفاق چپ و نفاق راست) و دیدیم که با هم همکاری می‌کنند و ما انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را محصول مستقیم همکاری نفاق چپ و راست وکفر چپ و راست و الحاد جهانی می دانیم.(تکبیر)
به هر حال این ها نقشه های زیادی داشتند و خوشبختانه امام به موقع به میدان آمدند، خداوند بر عمر این امام عزیز و این رهبر واقعی (چون معنای رهبر این است که لحظه به لحظه در حرکت جامعه مؤثر باشد) بیفزاید که درست به موقع و لحظه مناسب ضرباتی که لازم بود برگروهک های چپ و راست و نفاق و کفر زده شود، پشت سرهم زد، و هنگامی که امام ضربه ها را شروع کرد، دیگر مهلت نفس کشیدن هم به آنها نداد و با بيانات و سخنرانی‌ها قطعات اساسی را از اینها گرفت و نشان داد که اینها چه هستند.
یکی از شگردهای خبیثانه اینها این بود که به مردم وانمود کرده بودند که واقعا این ملت بنی صدر را می‌خواهد و لذا هنگامی که به شهرستان ها می رفت گاهی از دوستان نظامی را هم با خودش می برد که مردم را به رخشان بکشد و بگوید که مردم طرفدار من هستند و حتی در مقابل امام هم چنین حالتی داشت. و این جریانات یعنی عزل بنی صدر بوسیله امام و مجلس برای ما بهترین فتح و برای اسلام عالی ترین پیروزی بود و امروز جدا کردن یک کدخدا از شغلش به این آسانی نیست که رئیس جمهور را مجلس و امام کنار گذاشتند. واقعا مسئله آسانی نبود اما نه تنها خسارت نداشت بلکه بهره نیز داشت و ملت و همچنین ارتشیان را با هم چنین منسجم کرد.
مردم فهمیدند که چه باید بکنند. فرماندهان ارتش به یک حالت روانی بدی، دچار شده بودند و با فرماندهی کل قوا ناچار به همکاری بودند. در صورتی که مسلمان بودند و نمی خواستند غیر از خواسته اسلام عمل بشود، آنها گرفتار یک تضاد بودند، اما اکنون می توانند براحتی فکر کرده و براحتی تصمیم بگیرند و عمل کنند و می بینید که آنها با رفتن بنی صدر، اجازه یافته اند که خودشان برنامه ریزی کرده و کار کنند، گویی کشور از یک غده سرطانی راحت شد، از یک نقطه ارتباط نفاق چپ و راست راحت شد. انسجام نفاق چپ و راست از هم پاشید و متفرق شدند. همان خاصیت هائی که قرآن برای نفاق بيان می کند در چهره هایشان آشکار شد: تحسبهم جميعا و قلوبهم شتی. (سوره الحشر آیه 14)
خیال می‌کنید اینها با همند اما دل هایشان خیلی از هم فاصله دارد. به دور هم که جمع می شدند، آنچنان با هم سوت می کشیدند وکف می‌زدند که انسان خیال می کرد چقدر با هم متحد و سازمان یافته هستند، اما یک حمله حزب الله باعث شد همه آنها متفرق شدند و پیروزیشان اکنون به این است که بمبگذاری کرده و یک عده را نابود کنند. کاری که از هر فاسقی بر می آید و احتیاج به جریان بخصوصی ندارد. امروز بمب ساختن برای بچه های مدرسه هم آسان است و بخصوص با وضعی که ما با مردم داریم، دیدید که برادرم خامنه ای را چگونه ترور کردند و برادرم بهشتی را اینگونه از دستمان گرفتند، ولی باز به خودمان اجازه نمی دهیم که از مردم فاصله بگیریم و در تمام اجتماعات ازقبیل نماز جمعه حاضر می شویم. ما را ترور کردن و اجتماع ما را به هم زدن که کاری ندارد، ما که برای خودمان گارد درست نکرده ایم، بنابراین امکان وقوع حوادثی وجود دارد. اما خوشبختانه این حوادث هم برای ما چیزی جز تقویت و برای آنها چیزی جز ذلت نیست و راه اسلام هم همین است و ما هم همین را خواستاریم.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته


جمعه 19/4/1360
8 رمضان 1401
خطبه اول: آزمایش انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
مطالبی که در دو خطبه نماز جمعه بیان می شود و موضوع مجزا ولی مرتبط به هم و هر دو موضوع از مهمات مسائل روز است. اولین موضوع، موضوع آزمایش انسان، و دوم مسئله نفاق است. مسئله نفاق ممکن است بحث ادامه داری باشد و بدنبال آنچه که در بحث گذشته گفته شد بیان شود. و بحث کوتاهی در مورد آزمایش خداوندی از انسان، که اگر باتوجه عميق عنایت شود سازنده و هدایتگر خواهد بود.
آزمایش انسان
آزمایش انسان در تمام تاریخ از سنن الهی است سنتی است که از قرآن استفاده می‌شود، تغييرپذیر نیست و همیشگی و عمومی است و با ابزاری از هرنوع پیش میاید. اولین سئوالی که به ذهن انسان خطور می کند این است که برای خداوند، آزمایش انسان چه معنا دارد؟ خداوند که همه چیز را با علم حضوری و مطلق می‌داند، چه نیازی به آزمایش است؟ در خلال بحث مختصرا جواب این سئوال هم داده خواهد شد.
پایه اساسی آزمایش در جهان بینی خاص اسلام باید جستجو شود و انسان از دیدگاه اسلام و قرآن، موجودی است که رهرو یک راه پر مخاطره و بی نهایت بسوی خداست و در این راه گرفتار همه گونه مشکلات و عوائق و هدایت هاست. اسلام به انسان اینگونه نمی نگرد که موجودی تمام شدنی است، و هرچه برایش در زندگی پیش میاید باید بپذیرد، بلکه موجودی خلاق، تصمیم‌گیر و مرید است و سرنوشتش به دست خودش می‌باشد. و در عین حال از او خواسته شده که آن هدفی را که برایش در نظر گرفته اند، تعقیب کند، در هیچ مکتبی از مکاتیب موجود جهان، اینگونه که اسلام بر انسان تکیه و حساب دارد، تکیه نشده است. اومانیسمی که در شرق و غرب مطرح است، برای انسان بسیار قلم زده و کارهای زیادی برایش انجام داده اما همه با اهداف محدود و کوتاه و پست و مادی و دنیوی است.
 برای انسان در اسلام و قرآن "لقاء الله" و جلب رضایت خدا و زندگی در جوار رحمت الهی، با سعادتی توصیف ناپذیر (که فعلا برای ما مشخص نیست) در نظر گرفته شده است. احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون (سوره عنکبوت آیه 1).
آیا مردم چنین پنداشتندکه بصرف اینکه گفتند ما ایمان آوردیم رها شان کنند و براین دعوی هیچ امتحانشان نکنند؟
 ونبلوكم بالشّر و الخیر فتنه (سوره انبیاء آیه 34)، و شما را به بدی و نیکی مبتلا کرده تا بیازمائیم.
وسیله آزمایش خداوندی هم، منحصر به وسائل خاصی نیست، نعمت های الهی، مصائب و خیر و شر حوادث روزگار همه، وسیله آزمایش اند، همه امکانات و مسائل منفی که در زندگی ماست وسیله آزمایش اند، و هدف از این آزمایش هم این است که انسان از این کوران سالم تر، صادق تر، و پاک تر و راه‌پوتر در آمده و در جاعه یکی از اهداف آزمایش این است که صفوف مشخص بشود، خبیث از طيب جدا شده و شناخته شود. راه ها مشخص شده و ائمه طرق هم شناخته شوند.
البته اگر بخواهیم درباره تمام جوانب این مسئله ها بحث کنیم،کتاب مفصلی خواهد شد. بنابراین هر قسمتی که اشاره می شود شعبه خاصی از این بحث است.
 چرا ما آزمایش می شویم؟
و اما این قسمت بحث برای این مطرح می‌شود که در جامعه ما و در بین ملت ما شاید طبقاتی باشند که ممکن است توقعات و برداشت هائی از اسلام وکمک های الهی و مسائل جاری داشته باشند که برای هدایت نیاز به این توضیحات و روشنگری ها دارد.
بسیار سئوال شده و خیلی از مردم با وسواس می خواهند بفهمند که اگر اسلام دین حق است، اگر راه ما حق و اگر انقلاب ما انقلاب اسلامی است، و با وجود حقانیت امام، چرا باید متحمل خسارت بشویم؟ و چرا خداوند با کرم واعجاز و قدرتش، همه عقبات را از بین ما برنمی دارد؟ و چرا راه ما را با قدرت الهی صاف نمی کند؟
اسلام و قرآن از انسان می‌خواهد که اگر خواستار مقام عالی انسانیت است، باید راه خویش را خود باز کند. اگر باز کرد و براه افتاد، در اینجا خداوند وعده داده که: والذین جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا8  آنانکه در راه ما به جان و مال خویش جهد و كوشش کردند محققا آنها را به راه خویش هدایت می‌کنیم.
آری در چنین موقعی خداوند راه ها را نشان خواهد داد.
مصیبت هائی در تاریخ دیده شده و خیلی ها با دید ساده فکر می‌کنند که اگر این مصیبت ها نباشد بهتر است و چرا خداوند این زلزله ها و غافلگیر شدن ها و شهادت ها و خسارت های وارده بر اموال و ارواح را قرار داده است؟ چرا خداوند، این همه صدمات را از این جمعیت حق و راه حق در این دنیای باطل، با کرم خویش دفع نمی کند؟
اگر خداوند می خواست، جامعه ای بسازد، که با اراده قهریه الهی سعادتمند باشد، جوامع ملائكه و فرشته ها بوده و بنابر قول اکثریت در آن جوامع تكليف وجود ندارد و هدایت قاطع است و مقام انسانیت هم نیست.
اما انسان معجون دیگری است. با فكر، با عقل، تصمیم‌گیر، خلاق، با راه بی نهایت و قدرت تقدم بر ملائکه و رفتن بسوی خدا، و کسب افتخار اینکه گل سرسبد عالم وجود قرار بگیرد. اگر بناست انسانی با این خصوصیات و موجودی با این موقعیت داشته باشیم، باید اینگونه باشد که از ماده، حرکت‌های آرام را شروع کرده، به جایی برسد که هنگامی که ندای رضایتبخش الهی را می شنود عالي ترين نوع لذات را احساس کند. احساسی که امروز برای ما درک آن خیلی ممکن نیست. این انسان در بوته آزمایش قرار می‌گیرد. عقبات و درودها و موفقیت هایی پیش میاید که تماما باید با این دید تحلیلگر سازنده باشد. و انسان را در مسیر و راه خویش تقویت کند. تاریخ چنین بوده، حضرت آدم، پدربزرگ ما، آزمایش شد، نوح آزمایش شد، ابراهیم و اسماعیل آزمایش شدند، يعقوب و يوسف آزمایش شدند، موسی وعیسی و پیغمبر عظیم الشان ما، همگی آزمایش شدند. همه این پیامبران با بدترین نوع صدمات و با بهترین نوع مواهب آزمایش شدند و این آزمایش ها آنها را پایدارتر و محکم تر نمود.
با این رویه مومنان و كافران هم در بوته آزمایشات فردی و اجتماعی قرار می‌گیرند. هم قوم فرعون آزمایش شدند، هم قوم موسی، اصحاب نوح و لوط و اصحاب عیسی و موسی و پیغمبر آخرالزمان همگی آزمایش شده اند، مسلمان های صدر اسلام، دائما در بوته آزمایش قرار داشتند. ا ولايرون انهم يفتنون في كل عام مره او مرتين (سوره توبه آیه 125). (آیا نمی بینند که آنها در هرسالی یکبار یا دو بار البته امتحان می‌شوند؟)
آزمایش های فردی هم که در زندگی انسان دائمی است، و هر روز و هر ساعت ممکن است برای ما آزمایش پیش بیاید و هرقدر هم که هدف بزرگتر و شخصیت عظیم تر و راه طولانی تر باشد، آزمایش ها سنگین تر است.
 جامعه ما و آزمایشات الهی
 جامعه ما بنظر کسانی که از این دید، جامعه را زیر مطالعه قرار داده اند، از آزمایش بسیار خوب به در آمده است. به نظر می‌رسد: ملت انقلابی ما تا امروز، در پیشگاه خدا رو سفید بوده است و آزمایش ها را با موفقیت انجام داده است. پیروزی ها، او را از راهش منحرف نکرده و شکست های موضعی هم او را از هدف دور نساخته است. چه بسا مقاوم تر هم کرده است. مردم، روزی که ما در همین دانشگاه برای آمدن امام از پاریس، متحصن بودیم و کنار گوشمان دائما رگبار مسلسل بلند بود، و دسته دسته افراد مجروح را مقابل مسجد دانشگاه می آورند، همین گونه در صحنه بودندکه: روزیکه امام به وطن بازگشت و حکومت پلید خانواده پهلوی، سقوط کرد و همه چیز به دست مردم افتاد، روزی که سلحشوران ما، شهر مرزی و حساس نوسود را گرفتند و ملت اسلامی و قلب امام و انقلابیون دنیا را خوشحال کردند (که خداوند بر توفيقاتشان بیفزاید) حال ملت، در مقاومت در راه حق، همانند روزی بود که خبر سقوط خونین شهر رسید. یعنی وقتی که خونين شهر از دست مردم رفت، گفتند: مقاومت کرده و شهر را پس می گیریم و روزی هم که نوسود را گرفتند و گفتند: این تنها گامی به جلو بود و گام های دیگر را باید ادامه دهیم. اینگونه انسان ها، لیاقت دارندکه رحمت خدا را جذب کنند.
ما از اینگونه خاطره ها در دوران جنگ و همه دوران انقلاب فراوان داریم و هنگامی‌که، خداوند با لطف بیکرانش حمله نظامی آمریکا را در طبس با طوفان شن خنثی می کند و آن روز که ده لشگر مجهز عراق بخشی از کشور ما را می‌گیرد و این ملت در هر دو حالت به یک نحو در صحنه حاضر است، و این آزمایش عظیمی است، آزمایشی است که خدا را راضی می‌کند و نشان می‌دهد که این ملت راهش را انتخاب کرده و در راهش محکم ایستاده و پیش می رود.
 جدائی پلید از پاکیزه
از خاصیت های این آزمایش ها این است که صفوف را مشخص می‌کند و در فراز و نشیب هائی که پیش میاید، افراد شناخته می‌شوند. به‌عنوان مثال: در اوایل انقلاب، اکثر مردم، همه افراد معمم و روحانی، یا لااقل بخش عظیمی از آنها را به یک چشم نگاه می‌کردند. دو سال از انقلاب گذشته و امروز صفوف مشخص شده و جامعه می فهمد که کدام روحانی حق وکدام ناحق است، چه کسی راست و چه کسی دروغ می گفته است و حادثه ای، مثل ریاست جمهوری آقای بنی صدر پیش میاید، صفوف مشخص می‌شود، سرمایه دارها، ولگردها، کافه چی ها، ساواکی ها، فرصت طلب ها، دشمنان اسلام همه خود را نشان می دهند. ليميزالله الخبيث من الطيب. (تا آنکه خدا پلید را از پاکیزه جدا سازد. این از خاصیت همین آزمایشات است. طبقه زحمتکش و مولد و جانباز و فداکار و مسلمان، کم کم صفوفشان مشخص شد و تشکیل حزب الله طیف وسیعی از خلق را در برگرفت. اکنون ما تکلیفمان را فهمیده و مسائلمان را درک کرده و دوست و دشمنان را از هم تشخیص می‌دهیم.
یک سال قبل خیلی ها شعار می دادند که امروز معلوم شد که دروغ می‌گفتند. دو سال قبل کسانی که شعار می دادند، بیشتر بودند و حالا معلوم شد که آنها هم دروغ می‌گفتند. اگر این آزمایش ها نبود، اگر این جامعه یکنواخت حرکت می‌کرد، مجاهد از منافق، ایثارگر از فرصت طلب و حق از ناحق جدا نمی شد. جامعه در تباهی فرو می رفت، توطئه ها عميق تر می‌شد و این حرکت‌های خوب یا بد، مصیبت ها يا نعمت ها همه آزمایش خداوندی است. و بلونا هم بالحسنات والسيئات لعلهم يرجعون (اعراف آیه 167).  و آنها را بخوبی ها و بدی ها بیازمودیم باشد که باز گردند.
یکی از فواید این جزر و مدها که اشاره شد و روح این بحث را تشکیل می‌دهد و احتیاج به دقت و توجه بیشتری دارد این است که: مسئله ای اتفاق افتادکه ما کمتر انتظارش را داشتیم و بعد از وقوع آن، متوجه شدیم که قرآن چقدر زیبا و ظریف به این حرکت‌های اجتماعی پرداخته است. گروه‌های متعددی بودند که قبلا به آنها اشاره شد و نفاق چپ و نفاق راست که در مقابل ما بودند. این گروه ها در این جریان حرکت اجتماعی متفق شدند، علیرغم اینکه اتحاد و اتفاق در جناح باید قدرت افزا باشد، قرآن می‌فرماید که اتفاق اجزاء باطل و همکاری جناح های باطل ضعف آفرین است، نه قدرت آفرین، یعنی هنگامی‌که دو گروه باطل، با هم همکاری می‌کنند، به جای اینکه یکدیگر را تقویت کنند و نیروی اضافی بیافرینند، از درون این اتحاد نامقدس ضعف بروز کرده و شکست را تسریع می‌کند. جبهه نفاق لیبرالیسم با جبهه نفاق چپ و سانترالیزم که با هم برافتادند، از مواهب این حرکت است. خداوند دو دشمن و دو جبهه را یکباره با هم از مقابل حرکت اسلامی برداشت. طبق این آیه قرآن که می‌فرماید، لیمیزالله الخبيث من الطيب (سوره انفال آیه 36). این حرکت‌های اجتماعی باعث شد که صف خوبان از صف بدان جدا شد.
اما صف خبيث، و يجعل الخبيث بعضه علی بعض (سوره انفال آیه 36).  و پليدان را بعضی با بعضی دیگر درآمیزد. خداوند اراده کرده که در کوران های اجتماعی بعضی از موجودات خبيث و جریانات خبيث را با بعضی دیگر ترکیب کرده و اینها را متراکم وجمع کنند و جمع اينها را به سقوط بکشاند. چرا؟ اینها از جمع باید به استحکام برسند، اما خداوند می‌فرماید: فیرکمه جميعا فيجعله في جهنم (سوره انفال آیه 36). (و با هم گرد آور (خبثا را) آنگاه همه را در آتش دوزخ افکند).
خداوند به این نحو فرمول سقوط خبيث ها را در حرکت‌های اجتماعی ساخته است، اینها را با هم جمع کرده و هنگامی‌که جمع شدند، به جای اینکه محاسن هم را ببینند، عیوب یکدیگر را می‌گیرند. به این نکته جالب توجه کنید؛ چپ گراها مانند: جناح پیکار، مجاهدین خلق، فدائی خلق وتمام این تیپ ها که عمری شعار می دادند، حقوق کارگر، حقوق محرومان، مبارزه با سرمایه دارها، مبارزه با امپریالیسم، مبارزه با ابرقدرت ها، و بخاطر اینکه شعار طرفداری از مجروحین را می دادند، عده ای را به این جهت جذب کرده بودند. هنگامی‌که با جناح لیبرالی که سرمایه دارها و ساواکی های مخصوص تصفیه شده و دلال ها و مقاطعه کارها و زالو صفت ها را شامل می‌شد، متحد شدند، زرق و برق شعارهایشان را از دست داده و در صفوف خودشان ایجاد تردید کردند. یعنی کسی که با نهایت خلوص به آنها پیوسته تا از حقوق محرومین دفاع کند، اکنون که با چنین وضعی برخورد کرده و می بیندکه قبله و رهبر و مطلوب و مقصودش با لیبرالیست با هم ساخته اند، در حرکت خود دچار تردید می‌شود.
نقطه مقابل، طرفداران آن جناحی که در تمام عمر و در همه حرکاتش، شعار آزادی داده و با ادعای آزادیخواهی عده ای را جمع کرده بود و تمام بی بند و بارها را به امید واهی آزادی که در آینده خواهد داد به خودش امیدوار کرده بود، وقتی که می‌بینند که با یک گروه چپ افراطی که در شعارهایشان بخون اینها تشنه اند، پیوند کرده و راه مشترک گرفته اند، دچار تردید می‌شوند.
مردمی هم که از دور نظاره گرند و طرفدار هیچ گروهی از اینها نیستند و می گویند: خدایا این گروه ها چه می گفتند کسی که دم از آزادی خواهی زده و صحبت از دموکراسی می‌کرد. امروز با گروه پیکار و رنجبر چگونه می تواند همکاری کند؟ (پیکار و امثال او که دیکتاتوری کارگر را می خواهند و خواستار حذف سرمایه داری و ضد لیبرالیسم اند! پس هر دو دروغ گفته و فقط ادعا دارند.
اگر بیست جبهه، با بیست شعار، وجود داشته باشند، هنگامی که با یکدیگر ترکیب و جمع شده، و بخواهند یک جبهه را تشکیل دهند هر بیست شعار متزلزل شده و هر بیست جبهه از درون خویش می پوسد و در صفوفشان ایجاد تردید می‌شود. و این مجموعه نامتجانس و دافع یکدیگر، وقتی بخواهند در یک میدان به مبارزه برخیزند، در مقابل یک سیل مهاجم مکتبی که قرار بگیرند، شاخه های سیل در خلل و فرج و داخل زوایای خالی از فکر و عقیده و ایمان و روزنه های تردید، وارد شده و اینها را از درون متلاشی می‌کند.
حال توجه کنید به این آیه، که چقدر جالب معنا می‌دهد لیمیز الله الخبيث من الطيب (انفال آیه 36) خداوند صفوف را مشخص می کند و يجعل الخبيث بعضه على بعض (انفال آیه 36) خبیث ها همه با هم جمع می شوند دفتر هماهنگی، روزنامه انقلاب اسلامی، دفتر رئیس جمهوری، پیکار، رنجبر، جبهه ملی، فدائی، مجاهد و تمام کجروان، سلطنت طلب ها، طرفداران بختیار، و همه این تیپ ها که هر یک در محدوده کوچکی برای خویش رونقی داشتند، مجموعه ای تشکیل می دهند فیرکمه جميعا فيجعله في جهنم. این هم پایان کار، مجموعه به جهنم می رود. واقعا اعجاز است (تكبیر).
این یک سطر قرآن، به اندازه یک کتاب در تحلیل جامعه شناسی مطلب دارد. اما کوتاه و پشت سرهم مطلب را بیان کرده و مصداق تمام آیه، همان اجتماع نیروهای شیطانی است که روز دوشنبه ۳۰ خرداد، بعد از جریان عدم کفایت سیاسی آقای بنی صدر، به دور هم جمع شده بودند و خیال می‌کردند تهران و ایران را به خاک و خون می‌کشند اما به محض اینکه بچه های حزب الله از کوچه های جنوب شهر پیدا شده و سپس چند موتورسوار به میدان آمدند، دیدیم که این مجموعه متراکم خبيث، تا دو ساعت بعد از شروع حرکت متقابل مردم، اصلا گم شدند.کأنّه وجود نداشتند. این چه تاریخ روشن و چه تحلیل گویائی است که حرکات آزمایشی که سنت الهی است این چنین راه را هموار می‌کند.
یکی دیگر از آیات قرآن که در این رابطه مضمون خوبی می یابد، می‌فرماید: ليحملوا اوذارهم كامله يوم القيمه و من اوذا والذين يلونهم بغير علم (سوره نحل آیه 24) (تا آنکه آنان درنتیجه انکار روز قیامت بار سنگین گناه خود را با بار گناه کسانی که از جهل گمراهشان کردند به دوش نهند) می دانیم که در قیامت لاتزر وازرة وزر اخری (سوره انعام آیه 164) هيچ نفسی بار دیگری را بر دوش نگیرد. اصولا در داستان کيفر الهی مطلب همین است. اما خداوند می‌فرماید: با اینکه هرکس مسئول عمل خویش است عده ای هستند که مسئولیت اعمال دیگران را هم بعهده دارند و آنها کسانی هستند که باعث اضلال دیگران می‌شوند و گمراه کننده دیگران هستند.
در رابطه با اجتماع جبهه های خبيث، این مطلب صدق پیدا می‌کند. یعنی وقتی که جبهه خبثا جمع شد هریک از اینها در عمل، مسئولیت اعمال خلاف دیگران را هم بعهده دارد، امروز هرگناهی که مجاهد خلق کند بپای بنی صدر هم نوشته می‌شود و هرگناهی که باند بنی صدر انجام دهد، بپای مجاهد خلق هم نوشته می‌شود. پیکار و اقليت و صدام و قاسملو و سادات و ارتجاع منطقه مطلقا و آمریکا، مجموعا در کشور ما مسئول جنایاتند و واقعا هم مسئولند. یعنی جبهه نامقدس چپ و راست خبيث، مسئولیت این جنایت ها را بعهده دارد و ملت بپای اینها خواهد نوشت و این، از عوامل سقوط وعدم موفقیت آنهاست (تكبیر).
 نتیجه ای که از لحاظ آزمایش فردی می گیریم، در وجود خودمان است. برادران و خواهران عزیز این آزمایش دائما وجود دارد، محور را تقوا و حرکت در راه خدا قرار بدهید و در مورد حوادثی که اتفاق می افتد و اینکه آیا تلخند يا شيرين، و رحمتند یا مصیبت بار، باید بگوییم که این مرحله بعدی کار است و برای کسانی که با تقوای اصيل و هدف الهی در راه خدا حرکت می‌کنند، شهادت و پیروزی و موفقيت ها و شکست ها، همه یک معنا دارد.
و اگر این روحیه ای که امروز در میان ما هست، محفوظ بماند می‌توانیم امیدوار باشیم که انقلاب ما راه اصلی خویش را در پیش دارد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

خطبه 19/4/1360
8 رمضان 1401
خطبه دوم: منافقین و خوارج محارب
بسم الله الرحمن الرحيم
منافقين و خوارج محارب
جریان سومی که در بحث گذشته مطرح شد جریان نفاق بود و این بحث، از بحث های اساسی و مهم مسائل روز است. اگرچه بسیاری از مصادیق نفاق که به‌عنوان منافق با ما برخورد داشتند، امروزه دیگر، عنوان نفاق ندارند و به طرف خباثت تکامل پیدا کرده و به خوارج تبدیل شده اند. یعنی آنکه تا دیروز منافق بود، امروز خارجی و محارب و با ما در جنگ است و ماهیتش تفاوت پیدا کرده است. و حكم اسلامی هم درباره اینها بنحو دیگری است. در اسلام منافق تا روزی که جنگ را شروع نکرده و به روی اسلام شمشیر نکشیده و حالت بغي بخود نگرفته، می تواند در سایه اسلام زندگی کند و در مجموعه مسلمین بماند و جان و مال و عرض و همه زندگیش محترم است، اما وقتی که حجاب نفاق شکسته شد و پرده به کنار رفت و شمشیر را بدست گرفت و رودرروی انقلاب اسلامی ایستاده و اعلان جنگ کرد، تبدیل به خارجی و محارب شده و تمام این احکام، درباره اش تعبیر پیدا می‌کند.
کسانی که به‌عنوان منافق درباره شان بحث می‌کنیم، اکثرشان امروز به محارب تبدیل شده اند و اکنون دادگاه ها بنابر حکم وظیفه احكام لازمه را درباره آنها انجام می دهند.
این بحث را با توجه به کلماتی که امام در بیاناتشان فرمودند بسط داده و ادامه می‌دهیم تا جامعه ما با مسئله منافقینی که امروزه به محارب تبدیل شده اند، آشناتر بشوند.
چند خصوصیت منافقین از زبان قرآن
امام در بخشی از صحبت هایشان به این آیه قرآن اشاره فرمودند:
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (204) وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ 9.
 بعضی مردم از گفتار دلفریب خود تو را به شگفت آورند و از این راه به متاع دنیا رسند و از روی نفاق خدا را براستی خود گواه گیرند و این کس بدترین دشمن اسلام است و چون از حضور تو دور می شود کارش فتنه و فساد است بکوشد تا حاصل خلق بباد فنا دهد و نسل بشر را قطع کند و خداوند مفسدان را دوست ندارد که در این آیات چندصفت از صفات خاص منافقین آمده است. در قرآن آن قدر بر جریان نفاق تأکید شده و آنقدر به این مسئله اهمیت داده که زمانی تعجب انگیز بود که چرا قرآن در سوره های بزرگ در دهها سوره، آیات فراوانی را به جریان نفاق اختصاص داده است؟ در عمل معلوم می شودکه خطیرترین و خسارت بارترین جریان  در یک جامعه با حریان نفاق با محتوای کفر، از درجات مختلف ولی با اسم اسلام است و جامعه ما امروز بالعيان، این مظاهر نفاق و صفاتی که در قرآن برای منافق آمده، در چهره مخالفان انقلاب اسلامی، که به انواع مختلف خودشان را در طیف انقلابیون قرار داده بودند، مشاهده می‌کند و این مسئله بسیار مهم است و قرآن به پیغمبر می‌فرماید:
در تقسیم مردم، بعضی از افراد، بصورت ظاهر، هنگامی‌که با تو حرف می‌زنند، و شعارهائی که می‌دهند و ادعاهائی که دارند، بسیار ظاهرفریب است و باعث اعجاب می‌شود و دهان پرکن است و انسان را جذب می‌کند. ولی اینها در ته دل و عمق وجودشان، بدترین نوع خصومت را با جریان حاکم و انقلاب اسلامی دارند. يعجبك قوله في الحياه الدنيا و يشهد الله على ما في قلبه. خدا را هم شاهد گرفته و از او هم مایه می گذارند، اما اَلَدُّ الخصام. بدترین نوع خصومت و عداوت وکینه توزی را دارند.
اینها چه کسانیند؟ چندصفتشان در اینجا آمده یکی از صفاتشان این است که مفسدند. اگر دستشان باز شود و راه پیدا کنند تلاششان را برای ایجاد فساد در جامعه ادامه می دهند، سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا. با سعی و تلاش ما حرکت فسادآمیز دارند و نمونه های فسادشان که مستقل هم آمده، این است که با کشتزارها و محصول و با ارواح و جان مردم درافتد، وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ، واقعا مثل این است که قرآن امروز نازل شده و برای منافقین زمان ما صحبت می‌کند، می گوید: اینها کسانی هستند که فساد کرده، کشتزار مردم را از بین برده و یا جان مردم را می‌گیرند. ما می بینیم که به اصطلاح انقلابیون ایران و بدلی های انقلابی، تحت عنوان مبارزه و خدمت به خلق، دهها کشتزار را در نقاط مختلف کشور به آتش کشیده اند. محصول عمر یک کشاورز در تمام یک سال، و محصول عمر و امید زندگی خانواده ها را با یک کبریت یا با نارنجک یا با یک کوکتل مولوتف، خاکستر می‌کنند. این یک چهره از دهها چهره کثیف منافق است که قرآن ترسیم کرده و با اینکه نسل را از بین می برند، و بهترین مصداق آن اینکه اینها با بمبگذاری و انفجار آن در یک جمعیت، با نسل و با ارواح بشریت در حال مبارزه اند.
به‌عنوان مثال، بمبی که در سالن راه آهن قم منفجر کردند؛ اینها در آنجا با چه کسی مبارزه می‌کنند؟ مردم جنگ زده ای که از قطار پیاده شده اند ناگهان با انفجار مواجه می‌شوند؟ آیا در آستانه مسجد اعظم قم که بمب منفجر می‌کنند، در قم چه کسی است؟ زوار قم چه می خواهند؟ آنهایی که به نماز جمعه میایند چه می خواهند؟ در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی یک عده انسان شریف که همه عمرشان را وقف این جامعه کرده بودند، جمع شده بودند و خود منافقین هم می دانند آنها اگر اعتراضی دارند به مسائل دیگری است و آنها شک نداشتندکه کسانی در حزب جمع شده بودند برای این بود که دردی از دردهای این کشور را معالجه کنند و با مسئله گرانی که مردم را رنج می‌دهد مبارزه کنند، بحث هم همین بوده، اما بمب می گذارند و آنجا را منفجر می‌کنند. واقعا عجیب است یعنی اگر امروز خداوند می خواست با ما حرف زده و منافقین را با آیات قرآن و به زبان جبرئیل معرفی می‌کند، آیا مطلب دیگری جز آنچه که در آیات گذشته گفته بود، بیان می‌کرد؟ اینها بسیار پر مدعا هستند، بنحوی که انسان دچار تعجب می شود، يعجبك قوله في الحياة الدنيا. اینها تمام شعارشان اصلاحی است. وقتی که به آنها گفته می‌شود فساد نکنید. واذا قيل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون.
توجه کنید که قرآن چه محکم بیان می‌کند و آنها نمی گویند که ما مصلحیم، می گویند: فقط و فقط در زیر این گنبد مینا و زیر این آسمان کبود ما هستیم که پرچم اصلاح واقعی را در دست گرفته ایم!
شعارهای بزرگ و دهان پرکنی که اینها از روز اول داده اند و امروز هم می دهند، این ادعای آنهاست. انما نحن مصلحون. اما قرآن بلافاصله می‌گوید: الا انهم هم المفسدون. همینها و فقط همین ها (با تأکید) مفسد هستند، اما خود نمی فهمند. ولكن لايشعرون. آری انسان چقدر باید نادان و بی شعور باشد که این گونه مبارزه کند. آیا اینها به ادعای خودشان برای خلق مبارزه می‌کنند؟ ما هنگامی که در آستانه نماز جمعه بمب می گذارند، این خلق هرگز آنها را نخواهد بخشید. ای بی عقل ها اگر دین ندارید برای دنیایتان کمی فکر کنید. گروهی که برای شما خدمت می‌کنند، با بمب از پا در می آورید، در سالن راه آهن بمب منفجر می‌کنید، خرمن آتش می زنید، و کشتزارها را می سوزانید، اینها همه نوعی افساد است که نتیجه کوردلی و نداشتن شعور است.
درگذشته حتی مبارزین غیر اسلامی هم اینگونه عمل نمی کردند با وجود امکاناتی که داشتند و می توانستند، شیئی را در خیابان منفجر کنند، اما به خاطر اینکه امکان کشته شدن افراد بی گناه بود، این عمل را انجام نمی دادند. اما خداوند در مقابل جریان اسلامی آنچنان عقل از سر منافقین برگرفته که هم شعورشان را از دست داده و هم پرمدعا و مفسدند نمونه بارز اینها بنی صدر بود که می گفت: من نمی خواهم خود را کوچک کنم، من امروز بزرگترین اندیشه معاصرم؛ می دانید بزرگترین اندیشه معاصر یعنی چه؟
یعنی اندیشه تهران هم نه، اندیشه ایران هم نه، اندیشه خاورمیانه هم نه، اندیشه همه دنیا و آن هم نه امسال بلکه «عصر» (عصر را می توان ده سال یا بیست و پنج سال یا یک قرن قرار داد. کسی که فکر می‌کند، بزرگترین اندیشه معاصر است، آیا این طرز تفکر با آن طرز عمل یکی است که با کسانی اتحاد استراتژیک یا تاکتیکی برقرار کرده که بمب می گذارند و خرمن آتش می‌زنند؟
الا انهم هم المفسدون ولكن لايشعرون. چقدر قرآن ظرافت بیان دارد و چقدر گویا است.
و این مطالبی که بیان شد از خصوصیات جریان نفاق است که به مناسبت بسط اظهارات امام بیان شد و در آینده خصوصیات دیگر جریان نفاق را که در قرآن بیان شده بحث خواهیم کرد.
امام فرمودند کسانی را که حرث و نسل مردم را قطع می‌کنند شناسایی کرده و به مردم معرفی کنید. و منظور امام، همین منافقين محارب هستند و مردم هم چه خوب عمل کردند و خداوند به این مردم جزای خیر دهد و بر توفیقاتشان بیفزاید که اینگونه بیدار و هوشیار و صبور و انقلابی با مسائل جاری برخورد می‌کنند و تحت تأثیر این ادعاها و تبلیغات و جریان‌های ناسالمی که در کنار جامعه ما ایجادشده است قرار نمی گیرند. خوشبختانه انقلاب ما با حرکت سریع خود توانست (برخلاف پیش بینی ما که تصور می‌کردیم مبارزه به چند مرحله زمانی احتیاج دارد) در یک مرحله و یک زمان، این مجموعه خبيث و متراکم شده را از سر راه خویش بردارد و برادران سرباز و رزمنده ما در جبهه ها هم به حرکت قهرمانانه خود اوج بیشتری داده و امروزه ما در جبهه داخلی و خارجی شاهد پیروزی ها و موفقیت های فراوانی هستیم. (الله اکبر)
و ما معتقدیم که خداوند این پیروزی ها و این موفقیت ها را، با حفظ زمینه صلاحيت، در اثر روحیه ایثار و فداکاری و تقوائی که توده ملت ما دارند و در مقابل حوادث از مسیر حق منحرف می شوند، برای ما وسیله سازی نموده است.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

جمعه 26/4/1360
15 رمضان 1401
خطبه اول: انتخابات، مردم و توطئه ها
بسم الله الرحمن الرحيم
برای بحث در این قسمت دو مطلب کوتاه و فشرده بیان می‌شود. توجه عميق شما می تواند کوتاهی مطالب را جبران کند و موضوع بحث قسمت اول، انتخابات ریاست جمهوری و میان دوره ای مجلس شورای اسلامی است و دیگری، جمع بندی مطالبی است که درباره نفاق و آزمایش الهی در بحث های قبل گفته شده است.
در مورد انتخابات، آنچه که تا امروز همه می دانیم این است که این انتخابات پی در پی و سريع، بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب از ویژگی های انقلاب اسلامی ایران است. شما اگر امروزه تاریخ انقلاب های دنیا را مطالعه کنید، به نمونه ویژگی های انقلاب ما یا اصلا برخورد نمی کنید، یا بسیار کم انقلابی را می بینید که بعد از انقلاب توانسته باشد، مردم را بپای صندوق های رأی بیاورد و با نظر مردم ارگان های کشور را تثبیت کند. گاهی دهها سال در کشورهای انقلابی طول کشیده تا به انتخابات، آن هم از پیش ساخته می رسند. اما مردم ایران چنین نکردند، دو ماه بعد از پیروزی انقلاب، رژیم مطلوب را انتخاب کردند که ملت رأی به جمهوری اسلامی داد. چند ماه بعد، انتخابات خبرگان را برگزار کرده و چند ماه بعد از آن رفراندوم برای قانون اساسی و پس از آن انتخابات شوراها و سپس انتخابات ریاست جمهوری و بعد از آن انتخابات مجلس شورای اسلامی را برگزار کردند که با دیدی منصفانه در تاریخ دنیا بی نظیر است، افتخار هم از آن انقلاب اسلامی ایران است. اما رمزکارچیست؟ آنچه که مهم است رمز این موفقیت است و بحث ها روی این مطلب دور می زند:
رمز این پیروزی و افتخار و این انحصار در تاریخ این است که انقلاب ما بیش از هر انقلاب دیگری در دنیا به مردم متکی بوده است. انقلاب های دنیا ازقبیل انقلاب ویتنام، کامبوج، چین، تمام شوروی و اقمار آن و حتی انقلاب کبیر فرانسه و انقلابهائی از این قبیل را که مشاهده کنید می بینید که فقط قشری از مردم (روشنفکران یا کارگران یا غيره) کارگردان انقلاب بوده اند و تا آخر هم ادامه داده و همان قشر بوده اندکه بعد از انقلاب کشور را گردانده اند. در ایران به این نحو نبود البته نقش عظیم را روحانیت ایفا نموده بود، اما روحانیت به تنهایی نمی توانست کاری انجام دهد، نقش اساسی را رهبر ایفا می‌کرد، اما رهبر هم بدون رهرو و بدون پیرو، رهبری کاملی ندارد، مجموعه این مردم در روزهای پیش از انقلاب بیش از پیروزی، با حضورشان در مبارزه، انقلاب را پیروزکردند ودر تاریخ دنیا انقلابی به نام و به سبک انقلاب ایران طلوع کرد. یعنی انقلابی که مردم با الله اکبر و شعار و با مشت گره کرده و با تصفیه خون و با استقبال از شهادت یکی از مخوفترین سازمان ها و تشکیلات پلیسی و نیروهای اقتصادی دنیا با پشتوانه های عظیم را در هم شکستند و همین سرمایه، بعد از پیروزی انقلاب در میدان ماند و مهم اینجاست، یعنی روزهای اول کسانی که خود را کارشناس سیاست و جامعه شناس دانستند، تصور می‌کردند که مردم با شعار آمده و بعد از گذشت چند روز یا چند ماه این شعارها اثرش را از دست خواهد داد و مردم گرفتار بأس شده و از میدان بیرون خواهند رفت! آمریکا و دشمنان ما هم استراتژی مبارزه خود را به نحوی تنظیم کردند که روی این حدس و این گمان حساب کرده بودند. البته اولین اقدامشان این بود که در داخل انقلاب نفوذ کرده و از درون انقلاب را پوچ کنند و مایه های غربی در  پوسته اسلامی ریخته و معجونی به عنوان اسلام اما با محتوای لیبرالیسم به خورد مردم بدهد. این حیله سكست خورد اما آنها همیشه آلترناتیو یعنی جانشین برای جایگزینی هر مرحله آماده دارند.
 فکر دومشان این بود که یا رهبران و یا ملت را از میدان بیرون کنند. اما اساس بر بیرون کردن ملت بود، زیرا اگر ملت زاینده و فداکار باشد بیرون کردن رهبران (منظور از رهبران به جز شخص عظیم رهبری مسئولان درجه دوم هستند) سودی ندارد و از درون ملت باز رهبران جدیدی خواهد جوشید. بنابراین بیرون کردن مسئولان و چهره ها قاطع نبود. آنچه که برای پیشبرد اهدافشان قاطع بود، این بود که مردم را از صحنه بیرون کنند. لذا این توطئه در دو جناح مذکور هماهنگ حرکت می‌کند، در جناح بیرون کردن رهبران و مسئولان و چهره ها: ترورها، تهمت ها، بدنام کردن ها و اختلافات داخلی و از این قبیل مسائل بوجود میاید. اما برای بیرون کردن مردم از صحنه برنامه وسیعی چیده شده که تاکنون شکست خورده و خوشبختانه مردم ما با فطرت بیدار و وجدان اسلامی پاک و با هدایت های پیامبرگونه امام موفق شده اند این چهره دشمن را بشناسند و بدنبال آن، توطئه ها را خنثی کنند.
اگر حرکت‌های تاریخی را به یاد داشته باشیم و بعد از انقلاب اولین کاری که برای بیرون کردن مردم از صحنه شروع شد، نغمه های دلسردکننده ای بود که به صورت شعارهای چپگرایانه از حلقوم گروهک ها بلند می‌شد. دهها و بیش از صد نشریه به‌طور رسمی و تراکت ها و شبنامه ها الى ما شاء الله فضای این کشور را با شعارهای چپگرایانه، غیرقابل قبول، اما با هدف دلسرد کردن مردم، پرکرد. (از قبیل اینکه این حکومت برای کارگرها کاری نکرده، مستکبرین، مستکبرتر و مستضعفین مستضعف‌تر شده اند و آمریکا با این چهره وجود داشته و ارتش و پلیس همه و همه از عمال آمریکا هستند) و با اینگونه شعارهای چپگرایانه به فکر افتادند که قشر مستضعف را که اکثریت جامعه ما هستند از صحنه بیرون کنند. البته توفیق زیاد نبود. علتش هم این است که اینها جامعه شناسی کشور ما و ملت ما را بدخوانده بودند. این مردم از طریق دین، قرآن، مسجد و حسینیه، امامزاده، امام، مدرسه فیضیه و نماز جمعه و راه هائی از این قبیل با مسئولان کشور مرتبطند. اما اینها می خواستند از طرق غیر مانوس برای این مردم و از طرقی که مردم به میدان نیامده بودند وارد شوند. ولی مردم هشیار همان راه‌های مأنوس را فراموش نکردند، مساجد مملو از جمعیت بود، مراکز نماز جمعه که باید از بزرگترین برنامه های اساسی اسلام، برای نگهداشتن مردم در صحنه و اعجاز اسلام است، و راه‌های دیگری از این قبیل، مردم را پابرجا و محکم و صبور و مقاوم نگه داشت و وقتی که انتخابات شروع شد اینها برای دلسرد کردن مردم، طرق معمول غرب را پیمودند.
در اولين برنامه انتخابات، 98.5 درصد مردم آنچنان روی جمهوری اسلامی پافشاری کردند که پشت آنها را لرزاند. بفكر افتادندکه در انتخابات بعدی (که خود می دانستند رای ندارند) انتخابات را منکوب کنند و لذا دیدید اولین تحریم در انتخابات خبرگان و بعد قانون اساسی، بوسیله همین گروه منافق، که امروز چهره آنها خوب شناخته شده، به‌عنوان یک شعار انقلابی که انتخابات آزاد نیست انجام شد، اما تحریم ها بی ثمر بود و مردم همچنان آمدند و رأی دادند. متأسفانه در مراحل بعد، کسانی که مسئول بودند و بوق مسئولیت را در اختيار داشتند و از رادیو و تلویزیون حرف می‌زدند و روزنامه کثیرالانتشار در اختیار داشتند و به اسم رئیس جمهور و مسئولان دیگر حرف می‌زدند، با گروهک‌های منافق همصدا شده و برای بایکوت کردن انتخابات که در حقیقت برای بیرون کردن مردم از صحنه و دلسرد کردن آنها بود، داد و فریاد برآوردند، و چنانکه می دانید آقای بنی صدر همان دستگاه اجرائی که انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کرده بود قبول داشت و می گفت که خوب عمل کرده است اما در انتخابات مجلس شورای اسلامی می گفت من این دستگاه اجرائی را قبول ندارم. هدف او روشن بود، اگر در هدف سوء شخص او تردید کنیم، در هدف مغرضانه جریانی که او سمبلش بود نباید هیچگونه تردیدی داشته باشیم.
ریشه و هدف اصلی این بود که مردم بگویند این انتخابات بی معناست، رأی شما درست نیست، شما رأی نداده اید و یا اینکه فریب خورده اید، یا به شکل دیگری انتخابات را بایکوت کنند. و روی این قضیه خیلی بیش از یک جریان معمولی کارکردند، همه نیروهایشان را به کار گرفتند. خوشبختانه ضربات قاطع امام و هوشیاری مردم اجازه نداد که اینها به هدف شوم خود برسند و اگر می رسیدند خطر بزرگی متوجه انقلاب ما می‌شد، زیرا هدف اساسی تیرهائی که از طریق استعمار غرب و شرق تعقیب می شود همین است که این مردم به شکلی بپذیرند که رأی و حضورشان در صحنه بی معناست و با همه قدرت این عمل را انجام دادند که خوشبختانه تا امروز موفق نبوده اند.
حال امروز که انتخابات سرنوشت ساز دیگری در پیش داریم (پاورقی: مقصود از انتخابات در اینجا، انتخابات رئیس جمهوری شهید عزیز و بزرگوارمان رجائی می باشد.) البته، سرنوشت ساز نه از این جهت که امکان دارد که رئیس جمهور غیرقابل اعتماد دیگری رأی بگیرد این را هم خودشان می دانند و هم ما می دانیم، اولا کاندیدی ندارند و ثانيا اگر هم داشتند، رأی نمی آوردند. مطلب واضح و روشن است و مسئله، بعد دیگر و ظریف قضیه است، باید فعالیت بشود که این مردم نسبت به انتخاباتی که انجام می‌شود، بی تفاوت شده و تصور کنند که چون می دانیم رئیس جمهور انتخاب می‌شود، مقدار رای کم یا زیاد باشد فرقی نمی کند، شاید این فکر در ذهن مردم رسوخ کرده و احساس کنند که رأیشان سرنوشت ساز نیست و بپای صندوق رأی نروند. این ظریف ترین خواست دشمن است، لطیف ترین حرکتی است که دشمن انجام داده برای اینکه از این دریچه مردم را به سرنوشت و آینده خویش بی تفاوت کند و به دنیا بگوید که این جمهوری پشتیبانی رای و احساسات مردم را ندارند.
جمله ای امام قبل از ماه رمضان فرمودند تصور می‌کنم قوی ترین حرفی است که می‌شود در اینجا بیان کرد، این جمله را مکرر از رادیو و تلویزیون شنیده اید، امام فرمودند: این بار رأی دادن تکلیف است و خود علما و مجموعه روحانیت و مردم و مسلمین را در همه جا مکلف کرده اند که در این انتخابات شرکت کنند، چرا؟ چرا امام، آنقدر قوی روی این انتخابات انگشت می گذارند با اینکه امام مطمئن است کاندیدای مشخصی که ما امروز داریم و در میدان هست و مردم پیش از اینکه دیگران مطلبی بیان کنند، در روستا و شهر به او رای داده و اظهار تمایل نسبت به او كرده اند و روشن است که ایشان رأی میاورد، اما مطلب همین است که امروز اعتبار جمهوری اسلامی، به رقم و عدد بسته است. یک میلیون پائین و یک میلیون بالا خیلی تفاوت دارد. رئیس جمهور، رئیس جمهور می شود با چند میلیون کمتر یا بیشتر و قدرتش همان قدرت و مشروعیتش هم همان مشروعیت است. اما مسئله این است که دنیا امروز باید بداند و مطمئن باشد که علی رغم این وسوسه کاری‌ها و توطئه گری ها و افسونگری ها، ملت ما رشد خود را دارد و راه خویش را می‌داند و علاقمند و حریص به سرنوشت اسلام است.
به یاد دارید که از تریبون مجلس گفته شد که چون شرایط، شرایط آزاد با امکان تبلیغات نیست و ما شرکت نمی کنیم، این حرف ساده ای نیست و این برای توجیه کم رایی خودشان نیست و این برای زمینه دادن به تبلیغاتی است که امروز چندین رادیوی خارجی و دهها روزنامه بلندگوی صهیونیزم و امپریالیزم در دنیا براه انداخته اند که دل این ملت مسلمان را بلرزانند و اینها را دلسردکنند. آنها همانروزی که از تریبون مجلس هم حرف می زنند همانجا و از همان تریبون می گویند اما حرفمان را نمی توانیم و نمی گذارندکه بزنیم.
مثلا پنج نماینده در مقابل دویست نماینده دیگر هرچه می خواهند می گویند اما باز هم می گویند شما در این مجلس نمی گذارید ما حرفمان را بزنیم. همه این مسئله را از تریبون مجلس زیاد شنیده اند، کلا طرز برخورد آنها چنین است. اینجاست که ما نقطه تقاطع خط شرق و غرب را می بینیم. البته گروهک های چپ نما کاملا امروز مشخص شده اند و حتی از شعارهای چپ گرایانه که می دهند محتوای راست گرایانه بر می آید و با بوق چپ از قلب راست حرف می‌زنند، واز مفهوم خاص امپریالیسم غرب به اسم چپ که از نظر ما هر دوی آن مردود و محکوم است، سخن می گویند تا بتوانند طبقه مستضعف را دلسرد کنند. به هرحال آزمایش دیگری که در پیش داریم، روی رقم آن حساب می‌شود و دنیا روی تعداد آراء انتخابات حساب می‌کند، در داخل کشور نیز مسئولان و امام و آینده تاریخ روی آن حساب می‌کنند، من به‌عنوان یک مسلمان و به‌عنوان سخنگوی تریبون نماز جمعه تهران عرض می‌کنم که تکلیف بزرگ و جدی است. یک گناه فردی و یک قصور شخصی نیست، تبعاتش به اندازه گناهی که یک مسلمان در خلوت مرتکب می شود نیست، اعتبارجمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ضربه می خورد.
بنابراین، توجه و دقت شود، علماء، روحانیون، ائمه جمعه، ائمه جماعت، خطباء، نویسندگان و شخصیت های مورد اعتماد شيعه و اهل سنت در سراسر کشور، این وظیفه عظیم را به مردم بگویند، که مردم اگر آگاهی داشته باشند، وظیفه خود را بخوبی انجام می دهند، همانگونه که تا کنون انجام داده اند.
تذکر دیگری که بخصوص به مردم تهران باید داده شود، در مورد آب و برق که مسئله روز است می‌باشد. شما می دانید که بعد از پیروزی انقلاب تهران بی حساب بزرگ شده و همچنین می دانیدکه با مجانی کردن بخش عظیمی از مصرف آب و برق، عده زیادی دستشان برای مصرف بازتر شده و با انشعاب های غیرقانونی هم آب و برق بیش از ظرفیت تهران آن هم در فصل زمستان یا تابستان بار بر دوش این دو سازمان وارد می‌شود. وزارت نیرو می‌گوید: ما روزانه یکصد هزار متر مکعب آب بیشتر از معمول تصفیه می‌کنیم باز هم دچار کمبود هستیم. یک مقدار چون فصل تابستان است آب ریزی زیاد است، اما ضد انقلاب هم که فضاهای زیادی هم در اختیار دارد، روزها شیرها را نمی بندد و هر چه می‌خواهد آب مصرف می‌کند. گروهک هائی که خرمن می سوزانند و در جمعيت ها بمب منفجر می‌کنند و نماز جمعه را تهدید کرده و انبار جهاد سا زندگی را آتش می‌زنند، برایشان هیچ مهم نیست که آب این ملت را که تابستان مایه حیات این مردم است، آنگونه هدر بدهند! آنها چنین می‌کنند. اما ما می‌توانیم مبارزه کنیم، با شما برادران و خواهران مستضعف و انقلابی و مسلمان، از همین لحظه تصمیم بگیرید و مصرف آب را مراعات کنید، آب زیاد نریخته و شیرها را بی جهت باز نگذارید همچنانکه نقل می‌کنند که امام هنگام وضو گرفتن در فواصل وضو شیرآب را می بندندکه آب ریخته نشود، بسیارخوب او امام ماست و اگر ما تا این حد اقتصاد و صرفه جوئی را مراعات کنیم، این مشکل که زمینه ای هم بدست ضدانقلاب می‌دهد، نخواهیم داشت. و در مورد برق هم باید بگویم که بحق شهرداری اقدام به جمع آوری انشعاب های نامشروع و قاچاقی در کنار خیابان ها نموده است و این کار بجائی است و مردمی که برقشان قطع شده نباید ناراحت باشند. بی قانونی به ضرر خودشان است و اگر این کشور بی قانون شد قانون شکن های بزرگ، مثل گذشته شما را چپاول خواهند کرد.
بگذارید قانون محترم باشد، بگذارید حدود و مقررات محترم باشد، اگر در موردی شما ضربه خوردید، در هزارها مورد سود می برید. اگر این قانون رعایت شود، در آینده می توانید برق، آن هم برق سالم و صحيح و قانونی داشته باشید.
تذکر دیگری هم بدهم و آن اینکه در این ماه مبارک رمضان به همه کسانی که این مطالب را می‌خوانند، توصیه می‌کنم از این زمان و مخصوصا شب های قدر و روزهای مقدس قدر که بهترین فرصت و نفخه الهی برای آمرزش گناهان و تصفیه و تکامل و رسیدن به جوار و قرب مقام الهی است، استفاده کنند و خدای نکرده اگر آلودگی هائی دارند، توبه کنندکه محرومیت عظیمی است اگر این روزهای مقدس بر ما بگذرد و ما بارگناه را همچنان بر دوش داشته باشیم.  در مساجد حاضر شوید، تقوی را وگذشت از هواهای نفسانی در مقابل راه خدا و پایمال کردن هواهای نفسانی را شعار خودتان قرار دهید. و من بهترین موعظه را تذکر سوره کوچکی از قرآن می دانم که می‌فرماید: بسم الله الرحمن الرحيم، والعصر. انّ الانسان لفي خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
والسلام عليكم و رحمة الله و برکاته

جمعه: 26/4/1360
۱۵ رمضان ۱۴۰۱
خطبه دوم: آزمایش الهی
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. قال الله العظيم في كتابه: والعصر. ان الانسان لفي خسر. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر.
این سوره را مخصوصا تکرار نمودم به خاطر نکته ای که ضمن بحثمان به آن اشاره خواهم کرد. مضمونی که برای این قسمت بحث درنظر گرفته شده، جمع بندی بحثهای مربوط به نفاق و آزمایش الهی است.
در مورد آزمایش الهی به‌طور فهرست این مطالب روشن شد:
 ۱- آزمایش سنت الهیست که به‌عنوان یک قانون عام درسراسر جهان مادی مربوط به انسان و زندگی انسان و موجودات مكلف وجود داشته و دارد. این قانون از لحاظ زمان نا محدود است. یعنی از حضرت آدم ابوالبشر شروع شده و تا قیامت ادامه دارد. از قرآن استفاده می‌شود که هیچ‌وقت این زمین، بهشت موعود و هیچگاه این زمین بی شیطان و بی فساد و نزاع نمی‌شود. وتا این خصوصیت مادی زمین و انسان وجود دارد، این حالت با مقداری کم یا زیاد، وجود دارد. گاهی غلبه با خوبان و گاهی با بدان است، مثلا هنگامی‌که قرآن می فرماید: والقينا بينهم العداوه والبغضاء الى يوم القيمه. معلوم می گردد که این حالت دو روئی و دو رنگی و درگیری بین انسانها، تا دنیا دنیاست وجود دارد و تا دنیا باقيست ما مكلفیم و تا دنیا دنیاست ما باید آزمایش بشویم و این سنتی جاری، قدیم، برای دنیا و برای آینده دنیاست.
۲- از لحاظ مكلفان تحت آزمایش باز استثناء وجود ندارد، یعنی ما هیچ سندی نمی توانیم بیابیم که حتی پیامبران اولوالعزم از آزمایش معاف بوده اند. بلکه آزمایش آنها سخت تر هم بوده است. آن آزمایش ایوب را هیچ‌وقت از بندگان ضعیف بی مقدار نمی‌کنند. وما اوذی نبی مثل ما اوذيت.
نشان می‌دهد که اولین و بلندپایه ترین شخصیت پیامبران بیشترین آزارها را می‌بیند.
بنابراین از لحاظ موارد آزمایش هم استثناء نداریم. و این هم سنتی است که برای همه حتی کفار و جود دارد. قوم بنی اسرائیل، قوم فرعون، قوم لوط، قوم هود، همه آزمایش شده اند و بهترین انسان‌های تاریخ هم آزمایش شده اند. اصحاب کربلا آزمایش می‌شوند و اصحاب اخدود هم آزمایش می شوند. در قرآن با صراحت آیات زیادی در این موارد دارد که در بحثهای قبل نمونه های آن ذکر شد.
از لحاظ اینکه در چه هنگام این آزمایشات به سراغ انسان می آید؟ باید بگویم که زمان معینی ندارد، مثل قیامت است. یعنی هرلحظه ممکن است انسان آزمایش شود. افلايرون انهم يفتنون في كل عام مره او مرتين ( سوره توبه آیه 125).
و لذا نكته قابل توجه و مهم در مورد جنبه سازندگی آزمایش اینست که هر انسان مسلمان و متوجه به خدا، باید فکر کند که هر پیشامدی که در راه او قرار می گیرد آزمایش اوست. و هر مسئله ای که پیش میاید، خوب یا بد ممکن است آزمایش باشد، برخورد با یک فقیر، با یک غنی، برخورد با یک همکار، گفتن یا نگفتن یک سخن، اقدام برای هر کار، فداکاری در مورد یک پیشامد، به کار گرفتن امکانات در موارد ضروری، زدن یک ضربه، پیش آمد مصائب برای خود یا نزدیکان و دوستان و اطرافیان همه و همه ممکن است همان لحظه سرنوشت ساز آزمایش باشد که این آزمایش برای انسان مهم است.
بنابراین: سراسر تاریخ زندگی یک انسان، ممكن است آزمایش باشد. در مورد جمع هم چنین است، یعنی هم فرد آزمایش شده و هم جامعه آزمایش می‌شود. در قرآن بسیاری آیات در مورد آزمایش امتها یا افراد آمده است.
 وسیله آزمایش چیست؟
این هم بحث دیگری است و خداوند هیچ محدودیتی برای وسیله آزمایش، برای خویش قائل نیست. در یک جا بطورکلی می‌گوید: و نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون10. و درجای دیگر می‌فرماید: و بلوناهم بالحسنات و السيئات11. و از این قبیل تعبیرات عام در قرآن زیاد است.
بنابراین جنگ و درگیری داخلی، انفجارها و تهدیدها، ارعاب ها، زلزله ها، حوادث آسمانی و زمینی و مرض ها، همه می تواند وسیله آزمایش باشد، و در طرف دیگر خوبی ها، موفقیت ها، پیروزی ها، تصادف های مطلوب وحسنه، پول، قدرت، آبرو و اعتبار، علم و هر چه که مکنت و امکانی برای بشر است که از آن استفاده کند، ممکن است آزمایش باشد، و یک انسان سالم هنگامی‌که با حوادث تلخ و شیرین، خوب یا بد و زشت و زیبای روزگار برخورد می‌کند، تمام اینها می تواند برای او وسیله رجوی به خدا و وسیله تکامل باشد، چون همانگونه که قبلا گفته شد: هدف آزمایش، قرب به خداست. و الينا مرجعون. و بهترین حال برای یک مسلمان و برای یک انسان از دیدگاه قرآن، حال تسلیم است و این مقامی بسیار عالیست که هر کسی را توفیق داشتن این مقام نیست.
شذوذی از شخصیت ها این مقام و حالت را دارند و حد اعلایش را انبیاء و اولیاء و حدود متوسطش را شخصیت های خودساخته دیگر می‌توانند داشته باشند، حالت تسلیمی که، خوبی ها، بدی ها، زحمت ها و آسایش ها و رنج ها و رفاه ها، انسان را از راهی که انتخاب کرده باز ندارد. و بهترین شعری که می توان در این جهت بیان کرد، شعر معروف پیش افتاده ای است که دریائی مطلب در خود دارد:
یکی وصل و یکی هجران پسندد              یکی درد و یکی درمان پسندد
 من از درد و فراق و وصل و هجران            پسندم آنچه را جانان پسندد
معنای این شعر محتوای اصلی این بحث است. اگر این حالت را ما در وجودمان حفظ کنیم و در مقابل حوادثی که برایمان پیش میاید، تسلیم باشیم و به خدا اعتراض نکنیم و لطف خدا را ببینیم، هیچ حالت یا حادثه ای انسان را از پای درنمی آورد و همچون کوه استوار، مقاومت انسان در مقابل حوادث بالا می رود. تزول الجبال ولم تزل، در همین مورد بیان شده، آزمایش در میدان وسیع و با برخورد با خوبی ها و بدی ها و مرارت ها و خوشی ها پیش میاید و انسان‌های مقاوم و مسلمان و تسلیم و اهل حق درمقابل جريان ها، اظهار ضعف نمی‌کنند.
هدف از آزمایش چیست؟
سوره والعصر که در ابتدای بحث آمد، به خاطر این مسئله بود که قرآن می‌گوید: قسم به روزگار و این روزگار، عام است یعنی همیشه زمان، زمانیکه بستر حرکت انسان است.
قسم به بستر حرکت انسان تمام موجودات انسانی (غیرازکسانی که بعدا گفته خواهد شد) در راه خسران وکمبود و کم شدن حرکت می کنند. می دانید خسران چیست؟ بهترین مصداق خسران و مثل مجسم آن، این است که شما یک قطعه یخ در آفتاب گذاشته و ببینید که ذره ذره ذوب شده و تمام می‌شود. در مورد انسان باید بگوییم که انسان سرمایه عظیمی است که خداوند آفريده، این سرمایه در حال ذوب شدن و از دست رفتن است. به لحظات زمان و تناسب زمانی که بر ما می‌گذرد، ما چیزی را از دست می‌دهیم، ارزش یا سرمایه ای را از دست می‌دهیم. مگر آنهائیکه با ایمان باشند و با عمل صالح، تواصی بحق و تواصی به صبر کنند و تمام فضیلت های انسانی از این چهار کلمه بیرون میاید: با ریشه ایمان و عمل صالح، و حرکت انقلابی صبورانه و آمر به معروف و ايجاد حق و شکست باطل، در اصل تاریخ فضيلت دنیا را همین مسائل تشكيل می‌دهد.
مومنان متحرک و فداکار وصابر و آمر به حق هستندکه این زمینه را دارند.
و اما ملت ما و پندگیری از این بحث و این جمع بندی:
گفتیم که یکی از اهداف مهم آزمایش، رسیدن به خدا و تکامل انسانی است. درکنار این تنزيه انسان است که انسانی پاک می‌شود و فولاد آبدیده شده و فلز با ارزش تصفیه شده در کوران آزمایش می‌شود، در جامعه پاک می‌شود. چگونه جامعه پاک می‌شود؟ خالص ها از ناخالص ها جدا می‌شوند، و جالب این است که جامعه ما این حرکت را بخوبی انجام داده است و این آزمایش را موفق به پایان رسانده و اکثریت خالص جامعه شناخته شده اند و تقریبا در همه ایران، در شهرها، در روستاها، در ادارات، در مراکز کار و در کارخانه ها، در مجلس، در دولت، در وزارتخانه ها، همه جا، در ارتش، در سپاه و در نهادها، انسان‌های پاک شناخته شده و خط امام مشخص و چهره های پلید و آدم های دورو شناخته شده اند، انسان‌های بی تفاوت شناخته شده و گروه‌های سالم و گروه‌های فاسد از هم مجزا شده اند.
تصفیه ای در این دوران کرده ایم که اگر همه نیروهای پلیس دنیا جمع می شدند، برای شناخت و فیلتر ساختن جامعه، به این مرحله که ما امروزه رسیده ایم، نمی رسیدند. منافقینی که سنگ خلق را به سینه می‌زدند، چه کردند؟ از اول انقلاب تا به امروز برای بیرون بردن جامعه از پشتیبانی انقلاب تلاش کردند. اما در مصاحبه های تلویزیونی اعضای سازمان منافقین مسائل برای همه روشن شده، کاری که اینها کردند در مراکز فحشاء نمی کردند. بعد از انقلاب مراکز فحشاء بسته شد، اما اینها خانه های تیمی را به مراکز فساد تبدیل کرده و بهترین دختران مردم را از بهترین خانواده ها گرفتند و آلوده کردند که نمونه اش را در یکی از مصاحبه های تلویزیونی همه دیده اند، توده مردم این مسائل را نمی دانستند، اما ما این مطلب را در سال پنجاه و پنج فهمیدیم و متوجه شدیم که در این خانه های تیمی چه می‌گذرد و یکی از انتقادات اصیل ما به این گروهها این بود که اینها معتقد بودند که هدف وسیله را توجیه می‌کند و با هدف خوب می‌شود وسیله های کثیف و پلید را بکارگرفت.
برای مبارزه با خلق به اسم مبارزه با امپریالیزم، نوجوان های مردم را با چه وسیله های زشتی در خانه های تیمی جمع کرده و موجودی پلید و فاسد و تروریست تحویل جامعه می دهند. چگونه می‌شود در آزمایشگاه تاریخ گروه یا حرکتی را بهتر از این شناخت و در کنار اینها قيافه بنی صدرها، دفتر هماهنگی ها، جبهه ملی ها که با قیافه و ماهیت کاباره چی های شکست خورده اطراف میدان تجریش یکی است هم شناخته شدند.
در نماز جمعه یا در اتاقی بمب منفجر کردن و صدها انسان خدوم را بخاک و خون کشیدن با هیچ شعار انسانی، سازگار نیست. آنگاه اعتراض هم می‌کنند که چرا دادگاه انقلاب مجرمی را محاکمه و محکوم به اعدام کرده؟ در صورتی که جزائی جز این نداشته است. بنی صدر هم در پیشاپیش می نویسد که این انفجار (انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی) نتیجه طبیعی آن اعدام است. خاک بر سر تو؛ اینگونه آدمکشی نتیجه محاکمه قانونیست؟ محارب را محاکمه و مجرمان را اعدام کردن، توجیه اش این است که در مرکز جهاد سازندگی و در انبارآن بمب منفجر کنید؟ انباری که پر است از وسایلی که باید روستاهای این کشور را بسازد؟
بعد از انقلاب، مشخص شدن اینگونه چهره ها و به این نحو، از بهترین نتایج آزمایش عظیم الهی است و یکی از ثمرات آزمایش این است که وقتی که جامعه یا فردی صالح باشد و از آزمایش الهی موفق بیرون آید، خداوند عوامل طبیعی، توفيق های روزافزون به او می دهد و ما این پیروزی چشمگیر را در زندگی مان حس می کنیم. قرآن به پیغمبر می گوید: چون شما مقاومت کردید، ما دشمن شما را ترساندیم و بوسیله لشکر رعب، دشمن شما را شکست دادیم و القینا فی قلوبهم الرعب.
با همین حربه، شاه و ساواک و تمام نیروهای جهنمی رژیم قبل را از جلوی راه این ملت، خداوند بیرون کرد و همین حربه امروز هم به کار می رود. بنی صدری که همه اش فریاد مقاومت، مقاومت سر داده بود، اولین لحظه ای که مشاهده کرد مجلس در حال دادن رای به عدم کفایت سیاسی اوست در خانه ها مخفی و گم شد و این به جهت رعبی بود که خدا در دلش انداخته بود.
اگر او ذره ای شعور و قدرت مقاومت داشت، بیرون آمده سینه سپر می کرد و یا قهرمانانه به زندان می رفت. اما به خاطر ترسی که در دلش بود مانند اسیری در دست مجاهدین خلق، از این خانه تیمی به آن خانه فرار کرد. همچنین خود سازمان منافقین، پیکار و اقلیت فدایی که دو سال بود در حال جمع آوری اسلحه و امکانات بودند، مگر هنگ موتورسوارهای حزب الله که در خیابان ها به راه افتادند چقدر بودند که آنها با آن همه نیرو، اسلحه، نارنجک، کوکتل مولوتوف و آن همه تعلیمات آب شده و به زیر زمین رفتند؟ کجا رفتند؟ امروزه اگر فردی از اینها سوار بر موتور شده و در خیابان ها براه بیفتد و در تاریکی آخر شب که همه جا سکوت و خلوت است در کنار پاسگاهی، شیشه بنزینی انداخته و فرار کند، این را نمی توان مبارزه گفت که خود علامت شکست و علامت افول است.
و در مورد ما این همه لطف خداست، آمریکا در طبس و صدام در ریگزارهای خوزستان سقوط می کنند، منافقین اینگونه زحمات دو ساله شان به باد می رود و تبدیل به لکه ای در تاریخ ما می شوند و هویت سیاسیشان را برای همیشه از دست می دهند و به یک گروه شبه مافيا تبدیل می‌شوند. تمام بافت ها به این نحوه هدر می رود و این تأیید خداوندی در مورد ماست. خدا می‌گوید: اگر در قلوب شما خير و صدق دیدم، آن موقع است که رحمت خدا را احساس می‌کنید. (تكبیر)
و در خاتمه باردیگر همه شما عزیزان را از زبان قرآن دعوت به تقوى و صبر می‌کنم. یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس والحجاره12 و این ماه مبارک رمضان برای ما بهترین وسیله این تقواست.
و السلام عليكم و رحمة الله و برکاته

جمعه: 2/5/1360
خطبه اول: عوامل استحکام جمهوری اسلامی
بسم الله الرحمن الرحيم
قال العظيم في كتابه، اعوذبالله من الشيطان الرجيم والذي اعطى كل شیئی خلقه ثم هدی...
دو خطبه ای که برای امروز، روز سرنوشت ساز جمهوری اسلامی (روز انتخابات دومین رئیس جمهوری)، در نظر گرفته شده: یکی در مورد استحکام پایه های جمهوری است و دوم مربوط به مولی علی بن ابیطالب، صاحب این روزها و این ماه است.
در مورد خطبه اول که استحکام جمهوری است مطالبی فشرده فهرست وار و اساسی مطرح است که فکر می‌کنم این روزها برای ایجاد نشاط بیشتر و امید عميق تر در مردم و يأس دشمنان و مخصوصا نجات فریب خوردگان و جوانان احساساتی که گرفتار شبکه های دشمنانند، می تواند مؤثر و مفید باشد، و بخصوص از جوانان فریب خورده انتظار دارم که با دیده انصاف و تحقيق به مطالبی که در این بحث مطرح می‌شود توجه کنند.
عوامل استحکام جمهوری اسلامی
بنظر می‌رسد که جمهوری اسلامی با انقلاب کم نظیر تاریخ بشر در مقام تشبيه، شبیه یک موجود زنده سالم، جوان، بالنده و رو به رشد بوده و از خاصیت های گوناگون یک موجود زنده برخوردار باشد پیکره جامعه انقلابی مابه پیکره یک موجود زنده،که همه آثار حیات را در خود حفظ کرده و راه و تکاملش را ادامه می‌دهد، شباهت دارد. همانطور که می دانید یکی از خاصیت های موجود زنده سالم و رو به رشد، در سنین جوانی این است که به‌طور خودکار و با هدایت الهی که در وجود او تعبیه شده و نواقص و عیوب خویش را برطرف کرده و خطرها را دفع می‌کند و کمبودها را جبران می نماید. شما اگر یک انسان سالم را در نظر گرفته و مخصوصا حرکت جسمانی اش را زیر نظر داشته باشید و با اهل نظر هم در این باره بحث نموده و به کتب علمی هم مراجعه کنید، در می یابید که این مسئله از مسلمات امروز است و جامعه انقلابی ما نیز چنین وضعی دارد و هر جا کمبود و نقصی احساس می کند از درون خویش نیروهایی ساخته و کمبودها را جبران می‌کند و هرجا خطر و دشمن و مهاجم و میکروبی احساس کند که وارد قلمرو وجودش شده، نیروهای خاصی را بوجود آورده و تربیت می‌کند و سریعا برای دفع آن دشمن می فرستد.
این تحلیل منصفانه بسیار جالب می تواند انسان را قانع کند که خطی که امروز در جمهوری اسلامی حاکم است، برای مدت های طولانی با این ویژگی حیات، دوام این جمهوری اسلامی را تضمین می‌کند.
 انقلاب و بمب های تخریبی آن
 از اولین روزهایی که این انقلاب به پا شد، دشمنان انقلاب به خیال خود، از پیش چندین بمب ساعتی در درون این جامعه تعبیه کرده و منتظر بودند که به‌طور دلخواه خود در هر لحظه و مقطع معینی از زمان این بمب ساعتی را منفجر کنند. یا تصور می‌کردند که کانون های چرکینی وجود دارد که عفونت آن، این جامعه را از پا درخواهد آورد، و روی این تصورات خود بسیار حساب کرده بودند که همه آنها را نمی توانیم در یک خطبه بیان کنیم اهم مسائلی که در این رابطه وجود داشته بیان کرده و رسیدگی می‌کنیم:
 1- بمب غربزدگی
اولین مسئله ای که بسیار بر روی آن حساب کرده بودند، این بود که معتقد بودند جامعه ای که نزدیک یک یا دو قرن (از اواسط زمان قاجاریه گرفتار بلای استعمار و استثمار و نفوذ اجانب بوده، دارای ریشه نفوذ غرب می‌باشد و خود بخود مسیر جامعه به طرف غرب می رود. از همان روزهایی که رفتن شاه مطرح بود، آنها خیال می‌کردند فردی مثل بختیار، این هیجان مردم را می خواباند و جامعه دوباره از طریق بختيارها به سمت غرب می رود. اما این تصور آنها تحقق پیدا نکرد و سپس به حکومتی که از روزهای اول در ایران بوجود آمد، امیدوار شده و آرام گرفتند قلبشان آرام بود و تصور می‌کردند که غیر از اسم، چیزی عوض نمی‌شود و افرادی را که خوب می شناختند بر سر قدرت خواهند ماند.
وقتی که انقلاب دوم پیش آمد و جمهوری از خطر اول نجات پیدا کرد، اینها به جریان دیگری چشم دوخته بودند که با محاسبه خود یا با اشتباه ما در رأس بسیاری از قدرت های کشور قرارگرفته بود و فکر می‌کردند که آن جریان کار خودش را می‌کند و این جریان برای همه ما روشن است اما می بینید که جامعه چگونه این خطرها را در مقطع های معینی دفع می‌کند و روزهای اول، پیش از اینکه حزب الله و نیروهای انقلابی خودشان را جمع و جور کنند و متشكل بشوند، جریان ادامه داشت اما وقتی که جامعه احساس خطر کرد، انقلاب دوم بوجود آمد. لانه جاسوسی تسخیر شد و حرکتی که انقلاب را به طرف کج وتباهی می برد، ناگهان تصحیح شد و ما به طرف مسیر اصلی انقلاب به راه افتادیم. و ما و شما که در جریان مسائل بودیم (اگر دشمنان چیزی بگویند به آن کاری نداریم) می دانیم که جریان انقلاب دوم درست از بطن جامعه جوشید، یعنی از یک نقطه جامعه که همین دانشگاه بود و نیروهای جوان خالص که طبیعی ترین شکل نمود جامعه انقلابی ما بودند این عمل را انجام دادند و مسیر اصلاح شد.
جریان دیگر، بصورت ریاست جمهوری و مجموعه جریان بنی صدری بود که دوباره در اطراف خود، همان نیروهای شکست خورده گذشته را جمع کرد. یعنی آنها خود را بلافاصله به شکل دیگری جمع کرده و وارد میدان شدند و آن جریان را با عنوان دیگر و با شعارهای نوتر، در مقابل خط اصیل انقلاب علم کردند اما باز هم شما و ما همه شاهد بودیم که چگونه، رفته رفته جامعه بیدار و هوشیار شد و این میکروب و این کانون چرکین و این مسیر انحرافی را با یک حرکت جالب، مجلس، امام، مردم، حزب الله، روحانیت و مجموعه چیزهائی که تبلور ملت هستند، بیرون ریخت و پیکر را دوباره سالم نمود و راه انقلاب را تصحیح کرد. منتهی این بار زمان بیشتری لازم داشت. پس یکی از امیدهای دشمن همیشه این بود که از درون، از ریشه های موجود و سابقه دار منحرف کننده جامعه استفاده کرده و جریانی انحرافی بار یافته و انقلاب را به‌طرف تباهی ببرد و به این نحو ما می بینیم که چگونه جامعه دفع کننده این خطرات است.
 انفجار اقتصادی جامعه
 بمب ساعتی دیگری که اینها برای جامعه ما درنظر گرفته بودند که از اینها مختصر می گذریم زیرا بحث اساسی ما جای دیگری است، مسائل اقتصادی بود. اینها فکر کرده بودند جامعه ای که مسئولان و رهبرانش سابقه کار اقتصادی نداشته و سرمایه ها از پیش فرار کرده و بعد هم فرار می‌کند و مغزهای اقتصادی که بیشتر در تیپ دلال ها و مقاطعه کارها و سرمایه داران وابسته بود از این جامعه طرد شده و رفته اند و محاصره اقتصادی هم که از قبل پیش بینی کرده بودند باعث تشدید این وضع شده و مجموعه نرسیدن تکنیک و قطعه و مواد و نبودن مغزهای اقتصادی و فرار سرمایه و محاصره اقتصادی با تحلیل های اینها کافی است که هرجامعه ای را از پا دربیاورد.
آنها در شیلی تا حدود زیادی همین گونه عمل کرده بودند و در ظرف چند ماه در شیلی تورم را به نقطه خطرناکی حدود سیصد درصد رسانده و جامعه شیلی را با کمکی از خارج منفجر کردند. در ایران هم روی این مسئله خیلی حساب شده بود و هنوز هم دست از این مسئله برنداشته اند. از جریان اول هم دست برنداشته اند، یعنی يقينا هنوز جریان انحراف به مسیر غرب از جاهای مختلف تعقیب شده و با جریان انفجار جامعه از طریق اقتصاد و تورم و گرانی و نارضایتی وکمبود و قحطی که عوامل تشدیدکننده اش درغرب است این جریان هم دنبال می‌شود. اما می بینیم که جامعه ما این مسائل را صبورانه و با مقاومت های کم نظیر می شکند و بحث طولانی لازم دارد که آمار و ارقام را گفته و بگوییم که این جامعه اکنون دارای حرکت اقتصادی به مراتب سالم تر از روزهای قبل از پیروزی است و به‌طرف فلاح و رستگاری پیش می رود.
بمب های دیگری که در نظر گرفته بودند، مثل کودتا شکست خورد و فهمیدند که کودتا به قول امام فقط به دردآسمان می خورد و بعد از بمباران مراکزی که قصد انجام آن را داشتند باید به داخل مردم بیایند، اما کودتاچی باید در فضا کودتا کند و در بین مردم نمی‌شود کودتا کرد، این بمب ساعتی هم خنثی شد.
هجوم خارجی که جنگ جاری را تشکیل می‌دهد و صدام و بعث عفلقي و ارتجاع منطقه متصدی انفجار این بمب در کشور ما شدند این هم به جای اینکه به ضرر این ملت تمام شود و به اعتبار ملت و انقلاب افزود و مردم و ملت وانقلاب را در دنیا بصورت درهای تسخیرناپذیر و نیروهای شکست ناپذیر معرفی نمود، و ما به وحدت و عظمت و همراهی و همگامی ملت شد که این هم باعث افتخار گردید.
یکی از بمب هائی که خیلی روی آن حساب کرده بودند، بمب تجزیه کشور بود. از ابتدا هم چنین تصوری داشتند، پیش از پیروزی، امریکائی ها در تماس هائی که با مسئولان مبارزه می گرفتند می‌گفتند: «شما چرا می گوئید شاه باید برود؟ اگر شاه رفت این کشور تجزیه می‌شود، مقداری از آن را روس ها می برند، مقداري از آن متفرق می‌شود، و باز هم تکه بزرگی از آن بدست ما خواهد افتاد و نگرانی نداریم و هرجا را که بخواهیم می‌توانیم بگیریم.» و دیدیم که به سرعت در کردستان، گنبد، بلوچستان، خوزستان و آذربایجان کار خود را شروع کردند. و باز با همت این مردم و با نیروی ارتش و سپاه و نیروهای مردمی و حضور حزب الله این بمب هم منفجر شد اما مهاجم و توطئه گر را نابود ساخت.
 بمب ترور و جنگ داخلی
آخرین بمبی که امروزه ما با آن مواجه هستیم و جدیدا کار خود را شروع کرده و تروریسم حاد است که اینها پیش بینی ایجاد جنگ داخلی را در ابتدا برایش کرده بودند. شاید در هیچ انقلابی تا آنجا که به یاد دارم تا این حد نیروهای اکثریت، در زمان پیروزی بی تشکیلات نبوده و نیروهای مخالف تا این حد متشکل نبوده اند. وقتی که ما پیروز شدیم این گروهک ها که امروز به میدان آمده اندکاملا متشكل بودند، مجاهدین خلق، پیکاری ها، فدائی ها و ساواکی ها که مضمحل شده بودند و نیروهای مخالف دیگر، همه متشكل بودند و از تشکلشان هم در غارت پادگان ها و کلانتری ها استفاده کرده و هر چه می توانستند اسلحه و پول جمع کردند و از صندوق ها وگاوصندوق های ادارات تا می توانستند ذخائر این کشور را به غارت بردند و بانک ها را هم در دوران پیروزی و هم بعد از آن به سیاق خودشان مصادره کرده و پول جمع نمودند. اگر به یاد داشته باشید در تحلیل هائی که آن روزها، خارجي ها می‌کردند، ایران را لبنان دوم می شناختند و آنها که جامعه ما را نمی شناختند می‌گفتند: نیروی مسلح مقابل انقلاب بسیار زیاد است.
در این اواخر رقم هم ذکر می‌کردند و آن روزی که منافقین به خیابان ها ریخته و شاید حدود دو سه هزار نفری بودند آنها را در دنیا صد و پنجاه هزار نفر قلمداد کردند، قبلا هم همین رقم را ذکر می‌کردند. مثلا اگر اینها در دانشگاه میتینگی برپا می‌کردند و عده ای تماشاچی و هوادار جمع می شدند آنها را بسیار عظیم و بزرگ جلوه می دادند و با تصور چنین نیروی عظیم مسلحی ایران را لبنان دوم قلمداد می نمودند و این مسئله برایشان خیلی مهم بود و خیلی روی آن حساب کرده بودند. متاسفانه مسئولان داخل کشور هم روی این مسئله زیاد حساب می‌کردند. خود آقای بنی صدر هم دچار این اشتباه شده بود و در آن سنجش افکار که در حقیقت سنجش افکار مجاهدین خلق بود، گزارش هائی داده و برای اینها محبوبیت عظیمی ساخته بود و مشاهده کردید یکی از افرادشان که در تلویزیون مصاحبه می‌کرد می‌گفت یکی از مسائلی که مرا دچار شوک نمود این بود که با آن سنجش افکارها ما مردم را با خودمان می‌دانستیم و آن تظاهرات عظیم در تشییع جنازه ۷۲  نفرکاخ آمالمان را فرو ریخت. آری این مسئله ای بود که روی آن بسیارحساب کرده و سرمایه گذاری نموده بودند.
 به یاد دارید در ابتدا که سعادتی دستگیر شد، معلوم شد که روس ها بنا بود که چه ابزار دقیقی را به سعادتی بدهند و یا داده بودند. آن میکروفون ها و آن فرستنده های قوی و کوچک و آن عینک های مخصوص پلیسی که به همه کس نمی دهند و ابزاری که در مقابل پرونده دزدی شده آن سرلشکر معدوم قرار بود بدهند که حتی به دولت های مورد اعتمادشان هم اینگونه وسائل را نمی دهند، این ها همه روی حساب است، و بعدا این تجا رت را آمریکائی ها هم کردند.
در گزارشات خود، چندهزار میلیشیا، چندهزار چریک، انبارهای اسلحه، زیا د ذکر می‌کردند و اگر اینها را ملزم کنید با چیزهای دیگری از قبیل جنگ عراق، کمک هائی که به صدام می‌شود، حمایت رئیس جمهور به اصطلاح یازده میلیونی، حمایت خط لیبرالی مملکت، حمایت سرمایه دارهای شناخته شده، حمایت نیروهای مجرب رژیم گذشته که از ادارات و موسسات بیرون ریخته شده بودند، و از طرف دیگر انقلابی که اطلاعات و آن شیوه ساواکی قدیم را ندارد و باز متهم را شکنجه نداده و تحت فشار نمی گذارد و انقلابی که می خواهد با روحیه انسانی با متهمین برخورد نماید، با این نحو و به این ترتیب برای اینها بسیار سهل و ساده بود که در موقع مناسبی این کشور را به خاک و خون بکشند و وقتی که مجلس شورای اسلامی رای به بی کفایتی آقای بنی صدر داد، مناسبترین زمان را بنظر خود انتخاب کرده و تصور کردند که آن یازده میلیون هم از این موضوع همه ناراحتند و نیروهای چریک هم که در میدان هستند و نیروهای انقلاب هم که در جبهه در حال جنگند، دست مسئولان هم که خالی است، پس همه چیز برای یک حرکت خونین آماده است و طبق اطلاعاتی که به ما رسیده بود آنها سخت امیدوار بودند که بزودی و در همان روزها همه چیز بدستشان خواهد افتاد.
یکی از همین چهره ها که هنوز هم بازداشت نشده در گفتگوئی که با پدر یکی از بازداشت شدگان کرده بود گفته بود که غصه نخوريد، همین سه چهار روز آینده بدست خودمان خواهد افتاد و آزادش می‌کنیم. تا این حد امیدوا ر بودند و از طرف دیگر با شیوه های تبلیغاتی مزورانه نوع صهیونیستی و غربی که به هیچ چیز پایبند نیست، چهره ها را متهم می‌کردند، توطئه سندسازی، برای اینکه بگویند اینها ارز خارج کرده اند. حتی شیوه هایی از قبیل اینکه بیت امام را در کنار و موافق خودشان نشان بدهند، خود می دیدید که مثلا حاج احمد آقا خمینی اگر یک روز با دفتر آقای بنی صدر ملاقات داشت، فوری این خبر را با سر و صدای زیاد پخش می کردند يا فلان فرد جوان، وابسته به بیت امام از قم می آمد و آقای بنی صدر را ملاقات می کرد با بلندگوهای تبلیغاتیشان خبر را در چشم مردم بزرگ جلوه می دادند، می خواستند به این وسیله مردم را قانع کنند که این بیت هم که مرکز هدایت مردم است با آنهاست و ما خوب می‌دانستیم که حاج احمد آقا در همان روزهایی که این آقایان اروپا بودند، اینجا با هم اعلامیه های مخفی را چاپ می‌کردیم و به دوش کشیده و از قم به اینجا می آوردیم و در سخت ترین شرایط با هم مبارزه می‌کردیم و از روزهای بعد از پیروزی که در همه برنامه ها با هم بودیم و تا امروز یک لحظه از هم جدا نشده ایم.
بنابراین ما خودمان مسائل را می دانستیم اما اهل این شیوه ها نبودیم که ملاقات ها و حرف هایمان را بزرگ کنیم و آنها از این شیوه ها استفاده می‌کردند برای اینکه خود را در میان مردم هم محفوظ بدارند.
یا در مورد ارتش و آقای بنی صدر شیوه ای بکار می بردکه خودش را حامی ارتش قلمداد کند و روحانیت و خط امام را مخالف ارتش، اگر مسئله ای در مجلس گفته می‌شد، ایشان فوری می‌گفت که: «این بیچاره ها در میدان زحمت می‌کشند و شما در اینجا درباره اینها چه می گوئید؟» این کلمه برای لرزاندن دل ارتشی بود و برای اینکه خودش را حامی ارتش بنمایاند و ما می دانیم که او نمی توانست حامی ارتش باشد، ارتش بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، یک مقدار شخصیت خودش را در سایه فرارهائی که به امر امام کرده و تظاهراتی که به نفع انقلاب نموده و زود تسلیم شده و به روی مردم زیاد آتش نگشوده بود حفظ نموده و موقعیت خود را در آن روز حساس تحکیم نموده بود. و بعد حمایت بی دریغ امام بود که فرماندهی را بعهده گرفت و روز ارتش اعلام کرد که ملت به خیابان ها ریخته و گل تقدیمشان نمودند، و بعد حمایت بی دریغ روحانیت بود که هر جا رفتند در مقابل شعار انحلال ارتش ایستادگی کردند و بر دهان شعاردهندگان انحلال ارتش مشت کوبیدند، اکنون چه شده که مجاهدین خلق و پیکاری ها که شعار انحلال ارتش را می دادند و اکنون با آقای بنی صدر هم پیمان شده اند، حامی ارتش هستند؟
اما نیروهای خط امام که به این نحو ارتش را حفظ نمودند مخالف ارتشند؟ با ما آقای بنی صدر قیافه حامی ارتش و پلیس، حتی اداری ها و تکنسین های ارتش را به خود گرفته بود و با این شیوه ناصحیح می خواست ملت را از این نیروها، واین نیروها را از مردم و از انقلاب جدا بکند که بحمدالله شکست خورد و ارتش آخرین پایگاه خود را در جنگ با فداکاری و شهادت و خون تأمین کرد؛ یعنی با زبان و با تبلیغ نمي توانست این مهم را بخوبی انجام دهد. اما امروز نشان داد که او برای میهن و دین و انقلابش می جنگد و خون می‌دهد و بنی صدر می خواست همه این فداکاری ها را به حساب خودش بگذارد و در این زمینه عليه خط امام رفتار می نمود.
به هر حال تمام زمینه ها کاملا مساعد بودکه آقایان حمام خون به راه انداخته و کشور را دچار جنگ داخلی کنند، به خدا غرورآفرین و اعجاب انگیز و دشمن کش است که انسان ببيند همه این عوامل بر علیه انقلاب اسلامی جمع شده و در شرایطی که ما در حال جنگ هستیم و مشکل مسائل اقتصادی و عزل رئیس جمهورمان و این همه شرایط ضعف را داریم و همه نیروهای مخالف دست به هم بدهند و بخواهند تظاهراتی برپا کنند، اما حتی یک ساعت هم نتوانند در خیابان ها مقاومت کنند و جنگ خیابانی با چه چیز و با چه کسی؟ مرتب مردم را ارعاب و تهديد کرده و گفتند که روز دوم مرداد (روز انتخابات دومین ریاست جمهوری را به خاک و خون می کشیم. بسیار خوب، اما کجا رفتید؟ ای میلیشیا ها، ای اقلیت ها13، ای پیکاری ها، ای بمب و سه راهی درست کن ها، این مردم که بیشتر از روزهای قبل به خیابان ها آمدند و مساجد را بیشتر پرکرده و صفوف رأی هم که متراکمتر ازهمه انتخابات گذشته بود، شما کجا بودید؟
آری، اساس مطلب همين جاست: این جامعه سالم است، جوان و بالنده است، خودش، خود را تامین می‌کند، کمبودها را برطرف ساخته و نیاز به سازماندهی قبلی ندارد، سریعا حرکت کرده و سريعا به هدف می‌رسد. به محض اینکه میکروبی وارد شود و بخواهد کانون چرکینی بسازد، نیروهای مهاجم از سوی مردم حرکت کرده و میکروب را از بین می برند، لاشه اش را بیرون انداخته و پیکر را سالم می سازند. اصلا تاریخ این انقلاب به این نحو بوده است نهادهای انقلابی و شکل بوجود آمدن آنها را ببینید، ما به خدا روزی که انقلابمان پیروز شد، نه فکرکمیته بودیم، نه فکر جهاد سازندگی ونه فکر سپاه پاسداران و نه فکر این انجمن های اسلامی و نه فکر حزب الله، هیچ به فکر این حرف‌ها نبودیم، سازماندهی نکرده بودیم و مردم هرچه که کم دیدند خودشان بوجود آوردند.
روزهای اول انقلاب، خود مردم اسلحه بدست گرفته و این تهران پنج میلیونی را که نه پلیس داشت و نه امنیتی، حفظ نمودند به نحوی که آمار جنایات در پائین ترین حد خودش، در تاریخ تهران بوجود آمد و تا امروز هم وجود دارد. اصلا چه کسی به فکر جهادسازندگی بود؟ چون احساس شد که روستاها مظلومند و نیازمند و پیکره اداری ما نمی تواند نیازشان را تأمین کند جهادسازندگی بوجود آمد و امروزه نزدیک به صدهزار جوان لايق، حزب اللهی، متدين، مخلص، بی حقوق يا با حقوق کم وارد روستاها شده و در حال خدمتند. جامعه ای که به‌طور خودکار، نیرو تامین می‌کند، اینگونه است.
در مورد جنگ، ارتش اعتراف دارد که حضور این مردم در جبهه است که جبهه را محکم کرده، ارتشی که به خاطر شرایط گذشته آماده جنگ نبود و بعد از انقلاب، حمایت مردم، ارتش را اینگونه مجاهد و فداکا ر کرد. تامین پشت جبهه هم بوسیله خود مردم صورت می‌گیرد. انجمن های اسلامی در ادارات مثل ساعت حضور داشته و ناظرند. هرچه که کم داشتیم، خود این مردم ساختند و امروز هم که مسئله تروریسم مطرح شده و نیروهای ضدانقلاب مسلح می خواهند به میدان بیایند، باز این مردم هستند که خودشان فعالیت می‌کنند و این بسیار جالب است. ما هرگز روزهای اول انقلاب، فکر تشکیل سپاه پاسدارانی نبودیم که در قصبات و روستاها و شهرهای دورافتاده و مرزها حضور داشته باشد، درست است که ما ساواک نداریم و نمی خواهیم که داشته باشیم، ما با آن روش مخالفیم اما امروز وقتی گروه‌های محارب می خواهند در هر شهر و هر محله و هرکوره دهی فعالیت کنند، قيافه یک سپاهی که پیدا می‌شود مثل جن از بسم الله فرار می‌کنند. (الله اکبر)
آری، راجع به استحکام جمهوری اسلامی بحث می‌کنیم. اصل استحکام این است که این ملت زاینده است و نقاط ضعف را تامین کرده و نیروی دفاع را خود بوجود می آورد. همچون یک پیکر سالم، اما شکل جامعه نشان می‌دهد که مخالفان بی ثمر مشت به سندان زده و بی ثمر، آهن سرد می کوبند. من البته از رهبران اینها چیزی نمی گویم، اینها را ما در زندان شناخته ایم که چه عناصر لجوج و بی منطقی هستند. اما خطاب من به جوان هاست، به اینهائی که در تلویزیون مصاحبه می‌کردند که قلب مرا آتش زدند و من برای جوانی که اینگونه گرفتار شده، سوختم، من از مسئولان قضائی تقاضا می‌کنم که راه بازگشت را برای این جوان ها بازکنند، بسیاری از اینها فریب خورده اند و سالمند، طوری رفتار نشود که به لجاجت و تعصب بیفتند، اجازه دهندکه اینها راه بازگشت محترمانه داشته باشند. من منصفانه به این جوان ها می گویم، به افرادی که گول خورده اند: فرض کنیم شما موفق شدید که تعدادی از ماها را بکشید و چند چهره را نابود سازید و عده ای از مردم را از بین ببرید، آخر چه می‌شود برای شما چه بهره ای در بردارد؟ این مردم، این نماز جمعه، این سپاه، این جهاد، این دانش آموزهای خوب این انجمن های اسلامی، این کمیته ها، آیا اینها اجازه می دهند شماها در این کشور حکومت کنید؟ آخر شما همپالكي هایتان را ببینید و ساواکی، اداری تصفه شده، سرمایه دار وابسته، لیبرال ها، آیا چنین جمعی را مردم برای حکومت خواهند پذیرفت؟ آن روزی که ارتش بود، ساواک بود، پول های آمریکا بود همه چیز بود این مردم با دست خالی آنها را بیرون ریختند. اکنون که این مردم خود مسلح هستند و در هر مسجدی عده ای تربیت شده مسلح وجود دارد، پاسدارها که در هر کوی و برزن حضور دارند، مردم خودشان شما را گرفته و اگر نارنجک پرت می‌کنید با دست می‌گیرند و هر ترتیب که بتوانند در مقابل شما ایستادگی می‌کنند. آیا شما می خواهید بر این مردم حکومت کنید؟
 به فرض محال ممکن است موفق شوید راه را برای جریانی مانند دوران بعد از ۲۸ مرداد باز کنید که البته آن هم غير ممكن است، زیرا این ملت دیگر بیدار است و این ارتش و این پلیس و این سپاهی که اکنون با ماست و این نیروهائی که طرفدار انقلابند هرگز نمی گذارند چنین جریانی پیش بیاید و اگر هم بیش آمد، آیا شما جوان ها فکر و راهتان در آن جریان تامین است؟ شما فکر کنید که با چه کسی طرف هستید؟ نارنجک کجا و چرا می اندازید؟ با کشتن چه کسی می خواهید پیروز شوید؟ اینها سئوالاتی است که باید از خودتان بکنید. هنوز دیر نشده است. این حکومت، دنباله حکومت حضرت علی بن ابیطالب است. وقتی که دوازده هزار نفر از خوارج در نهروان جمع شده بودند که با او بجنگند امام برای آنها سخنرانی فرمود و به روایتی ده هزار و حداقل هشت هزار نفر از آنها متفرق شدند و به آنها فرمود هرجا که بخواهید می توانید بروید، می توانید زیرا ین پرچم آمده یا به کوفه و بصره بروید. دو یا چهار هزار نفرشان نپذیرفته، ماندند و کشته شدند.
ما هم همینطور هستیم، ما به خون شما تشنه نیستیم. والله می سوزیم از اینکه ببینیم شما را گرفته و به زندان می برند، شما آینده این کشور هستید، شما نیروی این کشورید، شما نور چشم ما هستید، بيائيد و توجه کنید و این سئوالات را برای خود مطرح ساخته و ببینیدکه با چه کسی مبارزه می‌کنید و نتیجه کارتان چیست؟ اگر ما را بد و مرتجع می دانید و موفق به بیرون کردن ما شدید که نوبت به شما نمی رسد. ما هم که بیرون نمی رویم، بنده خود منصفانه می گویم که در حوزه علمیه قم صدها نفر هستند که از بنده هم بهترند. من در شرایطی رشد کردم که امکان آگاهی کم بود و از من باسوادتر هستند و از من متدين تر و باشعورترند، منتهی شرایط اجتماعی آنها را معروف نساخته، اگر معروف شوند جای بنده را می‌گیرند. این حرف هائی که من در اینجا می گویم خیلی از طلبه های قم بهتر از من می‌توانند بیان کنند. حال شما آقای خامنه ای را ترور کنید. آقای بهشتی را در اصفهان ترور کنید، کسان دیگر را ترور کنید، چه چیز به دست می آورید؟ آیا شما منظره تشییع جنازه حجت الاسلام بهشتی را در اصفهان دیدید؟ شما با این مردم چه می خواهید بکنید؟ مردمی که مثل عزای پدرشان در شهادت فردی که شما ترور کرده بودید به سرشان می کوفتند. با این مردم می خواهید کار کنید؟ اگر منطقتان حق هم بود، با این عمل می باختید، منطق حق هم که ندارید، راه حق هم که نمی روید، پشتیبان حق هم که ندارید. ضعیف هم هستید، دروغ هم می گوئید، رهبرانتان هم به شما دروغ می گویند. گفتند: امروز (روز انتخابات) ایران را حمام خون می‌کنیم، رادیو اسرائیل هم گفت روز انتخابات در ایران حمام خون به راه می افتد، رادیو لندن هم همین را گفت آیا چنین شد؟
مردم بیش از هر روز دیگر در نماز جمعه جمع شدند و همه در خیابان ها هستند يا در حال رأی دادن هستند يا در حال نماز خواندن، این چه بساطی است که شما به سر خود می آورید، - عرض خود می بری و زحمت ما می داری- و یک روز انقلاب را به تأخير می اندازید. اما این جمهوری مستحکم است، این جمهوری به آسانی شکست نمی خورد، رهبرش، امام گونه و معصوم گونه حرکت می‌کند، مردمش بیدارند و همچون پیکره سالم یک جامعه،  یک موجود سالم بالنده و زنده خودشان را تأمین می‌کنند و نیروهای نظامی ما هم قوی هستند، ساواک نداریم اما این مردم نیروی اطلاعاتی ما هستند. مادرها بچه های خود را به سپاه لو می دهند و این چنین موارد کم نیست، آنقدر لو داده اند که به رسیدگی و تعقيب آنها نمی رسند. شما در کجای تاریخ چنین نیروئی پیدا می‌کنید؟ با چه کسی می خواهید مبارزه کنید؟
الفبای مبارزه مسلحانه این است که چریک باید مثل یک ماهی در دریا باشد. اگرجامعه چریک را نپذیرد، چریک چگونه می تواند زندگی کند؟ چریک خانه امن می‌خواهد، رفت و آمد می‌خواهد، مخفی گاه می‌خواهد و احتیاج به تدارکات دارد، اینها را مردم باید تأمین کنند، اما شماها به پارک می روید مردم شما را شناسایی کرده و معرفی تان می‌کنند و هرجا بروید شما را دستگیر می‌کنند. چرا به خودتان زحمت می دهید و چرا این مردم فداکار و صبور را اینگونه متأثر می‌کنید؟ و چرا دشمنان ما را در خارج شاد می سازید؟ و چرا خانواده های خودتان را عزادار می‌کنید؟ اما بدانید اگر بخواهید شرارت را ادامه دهید، هیچ مسلمانی در سطح مسئولیت، نمی‌تواند به خود حق دهد که خون این همه شهید را ندیده بگیرد به خاطر اینکه شماها را حفظ کند این غیر ممکن است (الله اكبر.)
هر جنایتی که شما می‌کنید، این مردم محکم تر و مقاومتر می‌شوند قسم به خدا که همینطور است. ازکانال های غلط اطلاعات نگیرید. شما حزب جمهوری اسلامی را منفجر کردید، خدا می‌داند که پس از آن چقدر مردم به ما مراجعه می‌کنند. از خارج، از داخل که حاضرند بجای نیروهائی که از دست داده ایم خدمت کنند. و خدا می‌داند که بعد از این انفجار چقدر مردم استقبالشان بیشتر شد.
امروز می بینید که مردم به خیابان ها آمده و شعارهائی که شما دو سال بر دیوارها نوشته و دیوارها را آلوده کرده بودید پاک کرده و به جای آن شعارهای انقلابی نوشته اند. این مردم این چنینند، رنگ می آورند، وقتشان را صرف می‌کنند، دیوارها را میسابند. رنگ می‌زنند و می نویسند و آفرین بر شما مردم که اینقدر بزرگ هستید. این مردم از آن روزی که احساس خطر کردند، نماز جمعه ها را مملوتر ساختند، از آن روزی که تهدید و ارعاب شروع شد و شایعه پراکندند که در نماز جمعه بمب می اندازند مردم بیشتر به نماز جمعه آمدند و این نشاندهنده این است که این مردم از صحنه خارج نمی شوند و شمائیدکه کورید و نمی فهمید و متاسفیم که نمی فهمید و بار دیگر از شما تقاضا می‌کنیم که به دامان اسلام بازگردید و بدانید که آغوش جامعهء انقلابی پدرانه برای شما گشوده است.
این هفته نماز جمعه دو ساله می‌شود. شروع این نماز جمعه با مرحوم آیت الله طالقانی بودکه حیف است که از ایشان نام نبریم، مردی بزرگ با آن همه خدمات بزرگ که یکی از خدماتش هم شروع این نماز است که البته با دستور امام بود اما به هرحال بر این اجتماع حق دارد و باید از ایشان یاد کرده و قدردانی نمود. بعد از ایشان آیت الله منتظری عهده دار برگزاری این نماز بودند که اعتبار بیشتری به آن بخشیدند و سپس برادر عزیز و مجاهد همیشه در سنگر و خستگی ناپذیرمان که از داخل بیمارستان قلب، قلبش برای شما می طپد و آرزوی دیدار شما را دارد، حال دیگری به این نماز بخشید. و ان شاء الله روز به روز بر عظمت این اجتماعات که یکی از برنامه های اصیل حافظ انقلاب است اضافه خواهدشد.
و در آخر بحث هم همه صحبت هایم را با سوره ای از قرآن تایید می‌کنم و با روح قرآن می‌خواهم که این حرف‌ها اثر بیشتری پیدا کند که قرآن این وعده را به ما داده است:
اعوذ بالله من الشيطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحيم، اذا جاء نصرالله والفتح، و رأيت الناس يدخلون في دين الله افواجا، فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان توابا.
استغفار کرده و خدا را ستایش کنید و نتیجه ای که از این بحث می گیریم خاصیت استغفار است یعنی استعفار باید جبران کننده کمبودها و نواقص باشد و اصلا جامعه ای که حرکت انقلابی و رو به تکامل دارد دائما در حال استغفار است و باید که در ماه رمضان از گناهان شخصی و اجتماعی استغفار نمود و شما ای منحرفان استغفار کنید که خداوند شما را می بخشد و درها به روی شما بسته نیست، و ما هم خدا را ستایش می‌کنیم از اینکه در این زمان و برهه حساس تاریخ به ما توفیق داده که بتوانیم پرچم دار یک انقلاب اسلامی آسمانی بشویم.
و السلام عليكم ورحمة الله و بركاته

جمعه 2/5/1360
22 رمضان 1401
خطبه دوم: تکرار تاریخ دوران امام علی ابن ابیطالب در دوران انقلاب اسلامی
بسم الله الرحمن الرحيم
قسمت دوم بحث ما در مورد وجود مقدس حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام می‌باشد، که اگر به بحث استحکام جمهوری اسلامی اهمیت نمی دادیم، حق این بود که هر دو خطبه را در مورد مولی بحث می‌کردیم. اما یقینا مولی خواستار این هستندکه این مضامین که احتمالا موجب صلاح جوانهای منحرف می‌شود، مطرح شود.
تکرار تاریخ دوران امام علی بن ابیطالب در دوران انقلاب اسلامی ایران
 اگر روزی موفق شویم که تاریخ دوران علی بن ابیطالب را تحلیلگرانه بنویسیم و با تاریخ انقلاب خودمان مقایسه کنیم، تاریخی شبیه به تاریخ انقلاب جمهوری اسلامی دارد اما با مردم و ملتی که مثل شما خوب نبودند و تفاوت آن زمان با این زمان این است که رهبر آن زمان از رهبر این زمان بالاتر و عالی تر است. او امام معصوم و منصوب از طرف خداوند است و این رهبر فرزندان امام و نایب آن امام است و معصوم هم نیست. اما مردم این زمان الحق و الانصاف از مردمی که علی بن ابیطالب بر آنها حکومت می‌کرد، بهترند. منظور این نیست که فرد فردشان از افراد آن زمان بهترند زیرا درآن زمان مسلمان‌ها، ابوذرها، مقدادها وعمار یاسرها وجود داشتند که تالی تلو معصوم بودند، منظور ما، آن پیکره جامعه ای است که ما در آن زندگی می‌کنیم و روی هم رفته از پیکره اجتماعی که دل علی را مملو از خون نمودند و علی را آنقدر اذیت کردند که درد دلش را به چاه بگوید، بهتر است و چون این جامعه پیشتاز است و حتی به امام و رهبر و مسئولان روح می‌دهد. این واقعیتی است که تاریخ دنیا باید بپذیرد. این مردم داوطلبانه به میدان جنگ می روند و آنقدر داوطلب زیاد است که ما قادر به جذب آنها نیستیم، اما علی بن ابیطالب آنقدر دلش خون می‌شد تا بتواند مردم را در نخيله14 جمع کرده و از آنجا به میدان ببرد.
می دانید که سه حرکت و سه جریان در مقابل على وحکومت او وجود داشت که عبارت بودند از: ناکثین، قاسطین و مارقین. ناکثین یعنی کسانی که عهد خود و پیمانشان را شکستند و بیعتشان را با علی به هم زدند. و مارقین یعنی آنها که از دین بیرون رفتند، همانگونه که به خروج تیر از تفنگ که دیگر برنمی گردد و به سرعت دور می‌شود تشبیه شده است، و قاسطین اشاره به معاویه ستمگراست (قاسط از قَسط است نه از قِسط) جریان اول شش ماه بعد از شروع حکومت علی بن ابیطالب شروع شد. در ماه ذی الحجه مردم با علی (ع) بیعت کردند و ناکثین بر سر شش ماه در بصره جمع شده و بیعتشان را شکستند و عليه على بن ابیطالب اعلام جنگ نمودند.
منظور از بیان مطالب فوق اینست که امام در مدينه بود که شنید اینها از مکه حرکت کرده به‌طرف بصره می روند، دستور داد به مردم مدینه که همراه ما بیائید جلوی راه اینها را گرفته و اجازه ندهیم اینها به بصره برسند که اگر به بصره بروند فتنه به پا می‌کنند. فقط پانصد نفر دعوت على تازه بیعت شده را پذیرفتند. دیگران نشسته و گفتند که این فتنه داخلی است و باید شما اول قتله عثمان را از خود دور کنی تا ما با تو همراهی کنیم، علی به سرعت حرکت نمود تا بتواند جلوی آنها را بگیرد. در بین راه معلوم شد که آنها رد شده و رفته اند، در ذی غار اردوگاه زد و به کوفه پیغام فرستاد که از کوفه مردم برای کمک بیایند، ابوموسی اشعری از زمان عثمان در آنجا حاکم بود و علی او را عزل کرده اما او عزل علی را نپذیرفته بود و در کوفه از حرکت مردم بسوی علی جلوگیری نمود. امام ناچار شد مالک اشتر و امام حسن (ع ) و دیگران را به کوفه فرستاد. آنها رفته و به زحمت هفت هزار يا دوازده هزار نفر را جمع کردند و به کمک علی بن ابیطالب فرستادند.
این على امام معصوم تازه بیعت شده است که برای جمع آوری یک عده بخاطر سرکوب کردن طغیان یک شهر، اینگونه به زحمت می افتد. اما شما مردم، ا گر امام اشاره بفرماید، زن و مرد و بچه و جوان و پیر همه به میدان هجوم می آورند (الله اکبر علی جریان اول را به خوبی سرکوب کرد و در ماه رجب همان سال خیالشان از بصره آرام و شد. ولی مدینه دیگر با آن نافرمانی که کرده بود نمی توانست مقر حکومت علی باشد. امام به کوفه برگشته و در آنجا مقر حکومت تشکیل دادند که بلافاصله جریان قاسطین شروع می‌شود و معاويه آن جنگ عظیم صفین را براه می اندازد که چهارده ماه علی بن ابیطالب را در میدان جنگ نگه داشت و چقدر وقت علی و نیروی علی از بین رفت (حداقل نیروئی که از سپاه امام از بین رفت بیست و پنج هزار نفر ذکر شده و در طرف مقابل هم که حتما عده بیشتری تلف شدند) و بعد از آن هم قضیه با زحمت زیاد به پایان رسید که در اینجا قاسطين و مارقین به هم پیوند می خورندکه بنظر من درست مثل امروز ما است، یعنی تاریخ در حال تکرار شدن است، فقط با این تفاوت که آن زمان متن ملی را نداشته و این زمان متن ملی را دارد.
همان موقعی که علی در حال جنگ با قاسطین و معاویه بود، نطفه مارقین با توطئه معاویه در صفين بسته شد، همان کاری که صدام امروز در ایران انجام می‌دهد یعنی صدام به‌عنوان قاسط با جمهوری اسلامی می جنگد و نیروهای داخلی در پشت جبهه با او در توطئه شریک می شوندکه پشت جبهه را خراب کرده و در جنگ اخلال کنند. همین کار را آن زمان کردند، توطئه ای معاویه طرح کرده و دعوت به صلح می‌کند. عملی که صدام امروزه کرده و ماه رمضان و مسائل دیگری را علم کرده است.
معاويه قرآن سر نیزه می‌کند و در داخل حکومت علی بن ابیطالب، و در داخل لشگر علی، نیروهای زیادی که به ظاهر انقلابيند ادعا کرده و می گویند که این جنگ درست نیست و آنقدر علی را تحت فشار می گذارند که حکمیت را بپذیرد و بعدکه امام حکمیت را پذیرفت و در نظر داشت شخصیت های مورد اعتماد را حکم قرار بدهد، همین منافقین که بعدا به اسم خوارج و مارقین معروف شدند و به امام فشار آورده و گفتند که باید ابو موسی اشعری را قبول کند چون او بيطرف است. ابوموسی یعنی کسی که علی عزلش کرده و او تسلیم نشده بود، به‌هرحال با فشار اینها على ناچار می شود چنین حکمیتی را بپذیرد و قضيه قاسطین که بنا بود با شکست معاویه تمام بشود با وجود چنین حکمیتی باعث نجات معاویه می‌شود.
معاویه بر می گردد و علی گرفتار مارقین می‌شود. در واقع با این تفاوت در زمان ما که ارتش ما و مردم ما و رهبرمان امروز تحت فشار قرار نمی گیرند که جنگ با صدام را خاتمه بدهند و بهانه هایی مانند ماه رمضان و مسائل دیگر نمي تواند ما را فریب بدهد، مردم آگاه هستند. اما در آن زمان آنقدر على را اذیت کرده و خون دل خوراندند تا پذیرفت.
وقتی که معاويه از این خطر رها شد توطئه هایش را شروع نمود: مالک اشتر را ترور کرد، محمدبن ابی بکر، یار عظیم پیغمبر را از میان برداشت. سلمان هم که مرده بود، عمار یاسر هم در جنگ کشته شده و نیروهای زیادی از اطراف علی بن ابیطالب پراکنده شدند، توده مردم هم که آگاهی کامل نداشتند، شياطين معاويه هم که بكار افتاده بودند و مارقین که بهترین اسمشان همین منافقین خلق است که امروز ما به آنها دچار شده ایم. اینها هم علم‌گردانی این جریان را داشتند و علی را اینگونه محاصره کرده و چقدر مولی از این جریانات خون دل می خورد. مارقین دو بار لشکرکشی کردند یک بار متفرق شده و دفعه دوم در نهروان جمع شده بودند.
امام به نهروان آمده و آنها را جمع نمود و فرمودکه تقسیم بشوید، آنها که در صفین به من گفتند که حکمیت را بپذیرم و آنهائی که در صفین نبودند از هم جدا شدند. گروه زیادی از آنها بودند که در صفین حضور داشتند و به علی گفته بودند که حکمیت و ابوموسی را بپذیرد و اکنون شعارشان این بود که امام باید از قبول حکمیت توبه بنماید تا ما دست از جنگ برداریم، و با این شعار می خواستند رهبری امام را در هم بشکنند. امام به آنها فرمود: شما چه می گوئید در آن روز که من مخالف حکمیت و مخالف ابوموسی بودم و می‌دانستم که چه فتنه ای بپا خواهد شد و این شما بودید که مرا تحت فشار قرار دادید و من به خاطر مصالح و جلوگیری از اغتشاش حرف شما را پذیرفتم و با این استدلال، امام آنها را متفرق نمود. اما دوباره به شکل دیگری به دور هم جمع شده و همین مارقین بودند که با جنایت ترور علی بن ابیطالب را از پا درآوردند.
تفاوت آن زمان با این زمان این بود که امروز مردم مدعی هستند، آن روز مردم مدعی نبودند، آن روز مردم عدل علی را هم نمی توانستند تحمل بکنند، قاطعیت او را هم نمی توانستند بپذیرند. اما مردم امروز خودمانند رهبرشان قاطع هستند و خودشان متدین و انقلابی و حتی از ما هم انقلابی ترند. مردم امروز به ما اعتراض دارند اما چون احترام می گذارند و می دانند که سوء نیتی در کار نبوده، کار ايذائی نمی‌کنند، مردم به ما می گویند شما در ابتدا باعث روی کار آمدن ليبرال ها شديد و شما بودید که در ابتدا به این گروه ها رو دادید و اجازه داديد کارشان به امروز برسدکه بتوانند زیرزمینی عمل کنند.
مردم امروز به ما می گویندکه قاطعیت به خرج دهید و می خواهند که فساد را هرچه زودتر ریشه کن کنیم و واقعا مردم ما چنینند و این برعکس زمان حضرت علی علیه السلام می‌باشد.
و امروز من از این تریبون نماز جمعه و از خدمت شما شیعیان علی بن ابیطالب به مولی عرض می‌کنم که: آقاجان اگر آن روز مردم بی وفائی کرده و نگذاشتند افکار و راهنمائی های شما اجرا شود، امروز شیعیان تو بعد از گذشتن هزار و سیصد و اندی سال، راه تو را ادامه می دهند و مطمئنا در آن روز خوشحال بودی و امروز را می دیدی که آنگونه فداکاری می نمودی. و امروز این ملت همان را می خواهند که شما می خواستيد و با شما هستند و اگر با امامشان بیعت می‌کنند به خاطر اینست که فرزند شماست و به خاطر اینست که رهرو راه شماست و چیزی غیر از این در روح این مردم نیست.
 مسئله لبنان و چگونگی مبارزه با متجاوزان
مسئله دیگری که در این خطبه باید مطرح شود، مسئله لبنان است و تجاوز جنایتبار اسرائیل که من در خطبه عربی راجع به آن مطالبی بیان می‌دارم، فقط چندجمله برای فارسی زبانان می گویم که روح خطبه عربی این است که این جنایت جدید اسرائيل است که همزمان با مشغول بودن ارتش ایران به جنوب لبنان حمله کرده و بیش از دو هزار نفر از برادران و خواهران فلسطینی و شیعیان و محرومان لبنان را مجروح و مقتول کند و آن همه ویرانی بوجود بیاورد. این مسئله ای نیست که ما به سادگی از آن بگذریم. ما از دنیای اسلام می‌خواهیم که به ریشه قضيه توجه کنند، ما اگر درست به ریشه قضيه توجه می‌کردیم امروز اینها وجود نداشتند. ریشه آمریکاست و اگر ریشه آمریکا است و باید با آمریکا مبارزه کرد. این نمی‌شود که ما نفتمان را بروی آمریکا ببندیم و عربستان سعودی به جای ما بازار دنیا را تأمین کند. ما شش میلیون بشکه نفت را به یک میلیون در روز رساندیم و آنها هفت میلیون را به یازده میلیون بشکه نفت در روز رساندند. آنها حتی اجازه نمی دهند قیمت نفت بالا برود و یا احساس کمبودی بشود و به همین ترتیب کشورهای دیگر، اگر مثل ما عمل کنند و گلوی آمریکا را فشار دهند، آمریکا غلط می‌کند که به اسرائیل اجازه اینگونه اعمال را بدهد که بر سر مردم مسلمان بمب بریزد. (الله اکبر)
و به گروه‌های مبارز لبنان عرض می‌کنم: برادران و خواهران فریب نخورید که این کشور، یا آن کشور مرتجع به شما چند دیناری پول بدهند اینها همه فریب است، بگذارید به شما هیچ ندهند اما در عوض به آنها فشار بیاورید که مبارزه صحيح بکنند، نفتشان را قطع و با آمریکا نیز قطع رابطه بکنند. اگر به این نحو مبارزه کنند شما و ما و همه دنیا و همه محرومان نجات پیدا می‌کنند.
و اسرائیل حتی یک ماه هم نمی‌تواند بماند. ولی اگر بنا باشد که مصر و سعودی و کویت و اردن و مغرب همه نرد عشق به آمریکا ببازند و پایگاه آمریکا بشوند شما با چه چیز می خواهید با اسرائیل مبارزه کنید؟ و هر وقت مایل باشد می تواند به سر شما بمب بریزد و هر وقت در داخل کشورش اوضاع خراب شود یک بمب به سر شما می ریزد تا آنجا را از خرابی نجات دهد.
باید جدی با ریشه مبارزه کرد همان کاری که ملت ایران کرد. (الله اکبر ) و خداوند نعمت های بزرگی به شما ملت اسلام داده که دشمنان از آن بی بهره اند؛ نعمت های بزرگی همچون اسلام و ذخائر عظیمی که در ممالک اسلامی وجود دارد که طبق سوره کوتاه قرآن بحثم را ختم می‌کنم:
بسم الله الرحمن الرحيم. انا اعطیناک الکوثر. فصل لربک وانحر. انّ شانئک هو الابتر.
چرا همیشه اینگونه تفسیر کنیم که کوثر منظور حضرت زهرا است؛ این یک مصداق آن است، مصداق دیگر اینکه کوثر یعنی همین ایمان، همین ایده، فکر، همین دین و دشمن شما از این خالی است و با این حربه و با این امکان و با این قربانی و با فدا کردن این امکانات و به کار گرفتن آنها دشمن را که ابتر است از پا در بیاورید و این سنت خدا است.
و آخرین سفارش من در این خطبه این است که جمعه آینده روز قدس است و بحث درباره فلسطین و قدس را در آن روز مطرح خواهیم نمود. ازشما توقع داریم که آن روز عظیم را مخصوصا علیرغم این جنایت عظمای اسرائیل با حداکثر احترام و عظمتی ک برایش قائل می شوید برگزار کنید.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

جمعه: ۵ / ۹/ ۱۳۶۰ ۲۹
 رمضان ۱۴۰۱
خطبه اول: بیت المقدس و مسائل مربوط به آن
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام على رسول الله وآله ائمه المعصومين. قال العظيم في كتابه اعوذ بالله من الشيطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحيم سبحان الذي اسری بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله15.
دو خطبه مورد نظر برای امروز که روز جهانی قدس است، یکی درباره فلسطین و بیت المقدس و دیگری درباره اوضاع جاری کشور و مسائل روز است. در مورد اولين خطبه اینکه چرا امروز یعنی جمعه آخر ماه مبارک رمضان را امام روز جهانی قدس اعلام فرموده اند؟ در هر مناسبت در این خصوص توضیح داده شده است با این حال فکر می‌کنم بنده هم بتوانم توضیحات مفیدی درباره فلسفه این ابتکار امام عزیز عرض نمایم.
بحث درباره فلسطین به خاطر اینکه امروز، روز قدس است در دو بخش جداگانه خواهد بود.
 1- قدس، بیت المقدَّس یا بیت المَقدِس ۲- اصل مسئله فلسطین.
بیت المقدس و مسائل مربوط به آن
درباره اینکه مسئله قدس و بیت المقدس بخشی از مسئله فلسطین است، ولی مشخص شده و بصورت نقطه مهم قضيه درآمده، در بخش اول توضیح می‌دهیم. شهری است در فلسطین اشغالی بنام بیت المقدَّس یا بیت المَقدِس که اسم دیگرش هم قدس می باشد و اسامی دیگر تاریخی هم دارد. اینکه بیت المقدّس یا بیت المَقدِس باشد روشن نیست. اگر بیت المَقدِس بخوانیم به معنای خانه ای که محل تقدیس است، می‌باشد و اگر بیت المقدّس بخوانیم به معنای خانه مبارک و مطهر است و قدس و قداست هم به معنای طهارت و به معنای تبارک و مبارکی است.
این شهر خصوصیاتی دارد که در سراسر دوران تاریخ بشریت همیشه مرکز حوادث بوده و مهمترین حوادث جهانی در اینجا نطفه می گرفته و در اینجا بوقوع می پیوسته و حتی تاریخ ادیان الهی هم بر محور همین منطقه می چرخد. پیامبران شناخته شده و معروف خدا، اکثرا در اطراف همین منطقه بوده اند. از دو هزار و پانصد سال پیش از تولد حضرت مسیح تا امروز که دو هزار سال بعد از تولد حضرت مسیح است، بیت المقدس و فلسطین کانون حرکت تاریخ جهان بوده و تقدسی دارد که هم یهود وهم مسيحيت و هم اسلام به آن توجه عمیقی دارند.
یهود برای خودشان حق تاریخی می دانند و بیت المقدس را مکان مقدس ترین چیزهایشان می دانند. در کنار بیت المقدس مولد حضرت مسیح است و مسیحیت آنجا را رشدگاه آن حضرت می دانند و كنيسه قیامت برای آنها قبله عظیمی است.
برای اسلام هم که معلوم است، قبله اول مسلمانان مسجدالاقصی بوده و نقطه اوج پیغمبر می‌باشد و معراج پیغمبر اکرم از مسجد الاقصی است و نهایت تقدس را برای ما دارد. تاریخ پیش از اسلام این شهر خیلی طولانی است و در این بحث اصلا متعرض آن نمی شویم و در تاریخ بعد از اسلام آن فقط دو سه جمله بیان می‌کنیم.
روزی که قرار شد مسلمان‌ها شهر بیت المقدس را پس از جنگ تحویل بگیرند، مردم بیت المقدس گفتند: ما در صورتی حاضریم که شخص عمر خلیفه دوم حاضر شده و خود، شهر را تحویل بگیرد و وقتی که عمر برای تحویل گرفتن بیت المقدس آمد، آنها شرایطی ذکر کردند، یکی از شرایطشان این بود که در آینده مسلمان‌ها اجازه ندهند حتی یک یهودی هم در آن شهر ساکن شود، چون درگیری طولانی و عميق و خونینی بین یهود و مسیحیت بودکه بغض بر طرفین حاکم بود و مسیحیت این شهر را تحویل می داد.
از آن به بعد جنگ های زیادی در تاریخ خونین فلسطین داریم که مهمترینش جنگ های صلیبی است و مسیحیت یک بار به فکر افتاد این بقعه ثمین را از دست مسلمان‌ها در بیاورد. از اروپا جنگ های صلیبی به نام جهاد مقدس شروع شد، و دویست سال تقریبا این بقعه یا در دست مسيحي ها بود يا در دست مسلمان‌ها و دست بدست می گشت. چهار جنگ صلیبی معروف اتفاق افتاده و صدها هزار انسان از طرفین کشته شده و بعد از دویست سال و اندی دوباره بدست مسلمان‌ها افتاد.
تا اینکه در تاریخ جدید، بار دیگر استعمار غرب، این بار حساب شده تر و با برنامه های منظم تر توطئه ای طرح نمود که این منطقه را از دست مسلمان‌ها در بیاورد و مرکز توطئه علیه جهان اسلام قرار دهد، این قسمت تاریخ بسیار مفصلی دارد که امروز درباره تاریخ آن بحث نمی کنیم. اهدافي هم دارد که برای توجه برادران و خواهران به خطورت و عظمت مسئله، فقط اهدافش را بیان می‌کنیم.
 اهداف اشغال فلسطين
حیله ها از انگلستان شروع شد، این پیر استعمار و مایه تجاوز، که پایه گذار بسیاری از بدبختی هائی در جامعه است که امروز بدست آمریکا انجام می‌شود، دارای امپراطوری عظیمی بود که به قول خودشان خورشید در آنجا غروب نمی‌کرد، یعنی آنقدر مستعمرات انگلستان وسیع بود که خورشید در قلمروگردش شبانه روزی از همه آنها می‌گذشت. مندوب سامی نماینده مخصوص انگلیس آن مستعمرات را اداره می‌کرد.
انگليس ها با حیله ای با صهیونیسم بین الملل تبانی کرده و کشوری ساختند به نام اسرائیل که اول خانه ملی یهود و بعد کشور یهود نام گرفت. که البته یهود را بدنام کردند، باید صهیونیسم بگوییم و من عمیقا اینجا در شروع بحث حساب صهیونیسم را با یهود از هم جدا می‌کنم. صهیونیسم بین الملل و استعمار غرب که عميقا با هم در همه مسائل هماهنگی دارند و اصلا پایه های حکومت استعماری غرب روی کاکل صهیونیسم می چرخد، تصمیم گرفتند که دولتی به نام اسرائیل به عنوان وارث اصلی این بقعه16  معرفی نمودند. حال باید بدانیم که به چه منظور اینجا را گرفتند و چه اهدافی را تا امروز تعقیب می‌کنند؟ امیدواریم در این خطبه، کوتاه بتوانیم ذهن جامعه اسلامی و انقلاب اسلامی ایران را متوجه خطورت و عظمت قضیه بنمائیم.
آنها وقتی که آنجا را می گرفتند هدفشان این نبود که یک کشور دو یا سه میلیونی یهود، مثلا در بیست و هشت هزار کیلومتر که مجموعه خاک فلسطین است، درست کنند. هدف اصلی این بود که با آمار آن روز، پانزده میلیون یهودی دنیا را در منطقه خاورمیانه جمع کنند. خاکی را هم که در نظرگرفتند حساس ترین منطقه خاورمیانه است، غرب آن دریای مدیترانه و کانال سوئز شرق و جنوب شرقی اش درست لب خلیج فارس در بصره، شمال آن نزدیک مرزهای ترکیه که از عراق و سوریه عبور می‌کند و لبنان هم جزو آنست و جنوب آن مدینه و اراضی خیبر که یکی از قلعه ها که بدست پیغمبر از یهودگرفته شد و در آن قرار دارد، می‌باشد.
پانزده میلیون یهودی که طبعا در قیام خودشان نیروهای دیگر خودباخته را هم جمع می‌کنند، ملاحظه کنید که در چنین منطقه ای با حمایت شرق و غرب، چه کشوری می‌توانند درست کرده و آینده تاریخ را در این جامعه و در این جهان چگونه می‌توانند بگردانند؟
اینها از ششصدهزار، شروع کردند، یعنی روزی که اولین کشور رسمی اسرائیل با تقسيم فلسطین اعلام شد، ششصد و سی هزار یهودی در آنجا بودند و برنامه این بود که به مرحله ای که ذکر شد برسند. اکنون در پارلمان اسرائیل مرحله ای نوشته شده که ترجمه عربی اش را در کتب عربی چنین می نویسد: حدودک یا اسرائیل، من الفرات الی النيل17.
و با این جمله حد شرقی و غربی اسرائیل را تعيين می‌کنند، بقیه قسمت هایی که هنوز بدستشان نیامده به نام اسرائیل بزرگ و اسرائیل آینده می نویسند. و آن اسرائیلی است که به خیال خودشان در تورات به اینها وعده داده شده البته در تورات محرف که خود این هم ریشه دیگری دارد که توجه به آن جالب است ولی در این خطبه مجال گفتن آن نیست. فرض کنید اگر چنین کشوری تاسیس شود (که هنوز هم منصرف نیستند) یعنی آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان، آفریقای جنوبی و تا حدی شوروی (البته شوروی به شدت دیگران نه) دنبال این برنامه هستند که حکومت شکست ناپذیری از یهود در قلب کشورهای اسلامی تعبیه کنند و اگر موفق شوند، بخش عظیمی از نفت عربستان و نفت عراق و نفت سوریه و حکومت بر غرب خلیج فارس و درنتیجه کنترل نفت عربستان سعودی در این قسمت و خطوط لوله نفت را در آینده و بخش عظیمی از منابع زیرزمینی غیر نفت و نقطه اساسی سوق الجیشی کانال سوئز، شرق مدیترانه و خلیج فارس را در اختیار خواهند داشت.
 ملاحظه کنید که در آن روز آیا کشورهای اسلامی چه می‌توانند انجام دهند؟چنان کشوری که تحقيقا مجهز به اتم هم خواهد بود و اتم آمریکا و فرانسه و دیگران را هم در اختیار خواهد داشت. هدف نهائی و اصیل استعمار غرب است که پایه گذارش انگلیس و مجری امروزی آن آمریکاست و تاییدکننده اش هم همین هائی هستند که ذکر کردیم و همچنین کسان دیگری هم حامی آنانند. اگر فاجعه اینست، می توانید توجه کنید که این زمامداران به اصطلاح مسلمان عرب که در مبارزه با اسرائیل کوتاهی می‌کنند چه جنایت بزرگی مرتکب می‌شوند و می توانید بفهمید که چرا امام امت در همان روزهای بعد از پیروزی، با این همه گرفتاری، چرا روز قدس اعلام می نماید؟
عمق قضیه اینجاست، حال قدری بحث را باز می‌کنیم و می توانید بفهمید که ما در همان روزهای اول که در سال ۴۱ مبارزه را شروع کردیم، چرا دومین شعارمان نجات فلسطین بود؟ و باهمه گرفتاری های داخلی برای فلسطین شعار می دادیم و با همه کمبودها برای فلسطین پول جمع کرده و می فرستادیم و در عراق برادرمان حجه الاسلام دعائی واسطه رساندن این پول ها بود و در لبنان هم برادران دیگر در این زمینه همکاری می‌کردند و بنده خودم که اکنون خدمت شما هستم، به خاطر ترجمه یک کتاب برای فلسطین در سال ۴۲ بدترین شکنجه، تا آن روز را در ایران دیدم، ترجمه کتابی که کاملا رسمی و قانونی بود و حتی نویسنده اش سفیر اردن در ایران آن روز بود و ازکتاب حمایت می‌کرد و من را به اسم دیگری، به اسم همکاری با اعدام کنندگان منصور بازداشت نمودند و یک شب زمستان از اول غروب تا چهار بعد از نیمه شب بیش از نه ساعت متوالی زجر دادند، انواع زجرها که استخوان پایم را با شلاق شکسته و خرد کردند. این مسئله برای من نبود، برای مبارزات ایران هم نبود، عمال صهیونیسم برای قضیه آنقدر اهمیت قائل بودند که به ترجمه این کتاب باید چنین پاداشی می دادند و بهانه هایی هم می گرفتند، واقعا دوست نداشتم که این مسئله را در مورد خود بگویم اما به خاطر اینکه بدانید در ایران چه سیاستی حاکم بوده و اهمیت قضيه کجاست عرض کردم.
امریکا، اسرائیل، شاه و هم پالکی های دیگرش در منطقه می دانستند قضیه چیست و برای چه باید مقاومت کرد. حال ما فرض می‌کنیم آمریکا به هدف نهایی اش نرسد که ان شاء الله نخواهد رسید و این کشور بزرگ یهود تشکیل نشودکه نخواهد شد، چون مردم آگاه و بیدار شده اند اما همین حد تا همین جا ملاحظه کنید که چه کرده اند و چه اهدافی را دنبال می‌کنند.
آثار حضور اسرائیل در منطقه
در وجود فلسطین اگر دولت کوچکی حتی در هزارکیلومتر اسرائیل را هم بپذیریم، همه این مسائلی را که ذکر می‌کنیم در بردارد. کشور نیرومندی است مثل یک قلعه نظامی و مجهز به مدرنترین اسلحه های دنیا بعد از آمریکا و اگر لازم باشد اسلحه هایی هم که آمریکا دارد در اختیار خواهد گرفت و هر وقت لازم نباشد قدری کمتر به این ترتیب با کشورهای مجاور چه می‌کنند. همه کشورها در حال وحشت به سر می برند هر روز خطر جنگ و تجاوز هم وجود دارد، و به محض اینکه بخواهند غافل شوند یا فکرکنند که ممکن است از این به بعد صلحی پیش بیاید. تجاوزی مانند تجاوز به لبنان پیش می آید که کشورهای اسلامی باید به خاطر داشته باشند که در این صلح خطر وجود دارد و مسئله تمام نمی‌شود. پس چه کنند؟ بایداسلحه بخرند و اولین کاری که می‌توانند بکنند این است که اسلحه تهیه کنند.
اسلحه را کی می فروشد؟ آن اسلحه ای که بخواهند با آن با اسرائیل بجنگند، چه اسلحه ای می تواند باشد؟ غیر از آمریکا و بعد از آن فرانسه و انگلستان و در این طرف هم شوروی چه کسی این اسلحه را در اختیار دارد؟ پس انحصار اسلحه هم در اینجا هست. اجبار هم در خرید این اسلحه وجود دارد. هر چه پول پیدا می‌کنیم با ناز و کرشمه از طرف آنها و التماس و دریوزگی از طرف دولت های به اصطلاح اسلامی باید داده شده و اسلحه خریده بشود.
کیفیت پول پیدا کردن هم که در اختیار خودشان است و چگونگی آن را بعدا خواهیم گفت. همراه اسلحه کارشناس هم باید بفرستند زیرا کارشناس خودی وجود ندارد، و اجازه تربیت کارشناس خودی هم نمی دهند. عربستان سعودی سال های سال طول خواهد کشید تا بتواند آواکس های آمریکائی را خودش اداره کند و نخواهد کرد. تانک ها و موشک ها و اسلحه های پیچیده دیگرش هم همچنین هر وقت قدمی پیش رفتیم ویاد گرفتیم برای آنها خیلی مشکل نبوده یک قدم جلوتر می روند و پیچیده ترش را می سازند و آن را به اسرائیل می دهند و باز ما مجبور می شویم این اسلحه ها را کنار گذاشته و از نو اسلحه جدیدی واردکنیم. پول می‌دهیم، دلار می‌دهیم، نفت می‌دهیم، التماس می‌کنیم، وابستگی می خریم، نوکری می‌کنیم، ذلت می خریم، چرا؟ برای اینکه اسرائیل در اینجا وجود دارد.
آیا اگر اسرائیل نبود، مصر کشور چهل میلیونی که پنجاه سال پیش اروپا از رقابت با آن در منطقه خاورمیانه می ترسید، به این ضعف و نكبت امروز باقی می ماند؟ خود منطقه شامات در سراسر تاريخ از اروپا از لحاظ تمدن جلوتر بوده و حال به این روز افتاده است. اگر به سوریه بروید، سوریه را اصلا یک پادگان نظامی می بینید، همه جا سرباز است، همه جا شکسته است همه جا سیم خاردار است، مردم گرفتار این توطئه عظيم، همه عمرشان را صرف می کنند برای اینکه بتوانند در مقابل اسرائیل فقط نفس بکشند. یا اگر اسرائيل هجوم آورد، چند ساعتی بتوانند مقاومت کنند، آری حضور اسرائیل حتی در هزارکیلومتر مربع در خاک کشورهای اسلامی این خاصیت را برای غرب دارد، هرچه پول پیدا کنیم، بدهیم اسلحه بخريم، وابستگی بخریم، از طرفی اسلحه را هم که به سادگی نمی دهند، به محض اینکه یک دولت نیرومند ملی روی کار بیاید، اسلحه را قطع می‌کنند و وقتی که قطع کردند آن دولت ناچار به کناره گیری می‌شود و یک وابسته روی کار خواهد آمد و آمریکا بر بخشی از منطقه و شوروی بر بخشی دیگر مسلط می‌شوند. آنجا که گفتیم شوروی تا حدی، مطلب همین جاست، وقتیکه اسرائیل بصورت رسمی اعلام شد شوروی دومین یا قبل از همین کشور بودکه اسرائیل را به رسمیت شناخت. دلیلش هم روشن است و امروزه بخشی از این پول ها را آمریکا می‌گیرد و بخشی دیگر را شوروی، مثلا سوریه، الجزایر، لیبی، گذشته مصر، عدن و خیلی کشورهای دیگر از شوروی اسلحه می خرند و طرف دیگر هم از آمریکا اسلحه تهیه می‌کند. این ترتیب تقسیم شده حال قراردادی است یا پیشامده است، بهر حال وابستگی وجود دارد، کسی که تماما مسلح به اسلحه شوروی باشد، ناچار است وابسته به آن هم باشد و اگر وابسته نباشد تا جنگی شروع شود مثل عبدالناصر بر سرش می آورند و بعد همچون سادات بعدی اش می‌کنند که به‌طرف آمریکا می غلطد، در حین جنگ می گویند که دیگر اسلحه نمی فرستیم، پل هوائی را هم جمع کرده ایم و آدم را این چنین روی هوا و زمین معلق گذاشته و می گویند دیگر قطعات یدکی را نمی فرستیم، چه می‌شود کرد؟
ملاحظه کنید که اینها چقدر حیله گر و مزور و جنایت پیشه اند. بی جهت نیست که این همه نیرو برای حفاظت اسرائیل بکار گرفته اند، این جریان و مسئله در آفریقا هم اثرگذاشته و همین تقسیم بندی در آفريقا هم وجود دارد. قبل از پیروزی انقلاب ایران هم جزو بلوک غرب بود.
چرا امام روز قدس اعلام نموده اند؟
آثار حضور اسرائیل در منطقه، اینگونه پول دادن و اینگونه وابستگی و اینگونه اختلافات است، و از طرفی از لحاظ جغرافیائی آن خاک مطلوب اسرائیل، کاملا بين آسیای مسلمان و آفریقای مسلمان فاصله می اندازد و رابطه خاکی را قطع می‌کند، دهها کشور مسلمان آفریقا از ده ها کشور مسلمان آسیا جدا شده و بریده می‌شود و این وحدت ازدست می رود. مسائل این است که در دنیا هشتصد میلیون یا یک میلیارد مسلمان وجود دارد و اینها نباید موی دماغ استعمار بشوند و نباید در آینده در مقابل ابرقدرت شرق و ابرقدرت غرب، یک قدرت جدید بشوند که البته هستند.
اما اینها اینگونه در بین مسلمانان تشتت ایجاد کرده اند، البته در یک خطبه نمی شود این مسئله بزرگ را باز نمود، فقط این را تذكر می‌دهم که به این دلیل امام روز قدس اعلام نمود و به این دلیل دشمن با ما به این نحو مقابله می کند و حال که هفته قدس است توطئه هائی برای لوث نمودن مسئله روز قدس ایجاد می‌کنند؛ مثلا هواپیمایی از ایران عبور می‌کند، شوروی ها آن را می‌زنند، و ما نمی دانیم چرا این کار را کردند، به همان اندازه که در اسرائیل سهم دارند، در ایران هم در تبلیغات سوء سهم دارند، هواپیمائی آنجا سقوط می‌کند، لاشه هواپیما را نشان نمی دهند، نمی دانیم اصلا سقوط کرده یا نكرده، جریان مبهمی بوجود می آورند.
در آن طرف یک روزنامه می نویسد که هواپیما از اسرائیل برای ایران اسلحه می آورده و بین تل آویو و تهران حرکت می کرده، بلندگوهای صهیونیست این مسئله را اعلام کرده و روزنامه های فروخته شده دنیای غرب همین را به رخ مردم می‌کشند. کشوری که اولین شعارش بعد از انقلاب نجات فلسطین است و در دوران مبارزه فلسطین را فریاد می زد و در حال جنگ هم حاضر است داوطلبانی به مرز اسرائيل بفرستد تا برعلیه او بجنگند و اولین کشوری است که مرکز جاسوسی اسرائیل را تبدیل به سفارتخانه فلسطین نمود. این کشور باید واردکننده اسلحه ازاسرائیل قلمداد شود!!؟ ما اگر می‌خواستیم از اسرائیل اسلحه بیاوریم، با عراق نمی جنگیدیم، ما با عراق می جنگیم چون پشتیبان واقعی اسرائیل است، ما با عراق و با صدام دعوا داریم، چون در بلوک غرب کار می‌کند و ضد ملی و ضد مردمی است.
چرا باید هر چه بوی استقلال و اسلام می‌دهد و ضد صهیونیسم است در جامعه بدست اشغالگران و توطئه گران محکوم بشود؟ حال می فهمیم که وجود پرارزش برادر عزیزمان حجه الاسلام والمسلمین آقای سید موسی صدر که برای محرومان لبنان قطبی به شمار می آمد، چرا از صحنه بیرون برده می‌شود؟ این مطرح نیست که شرق یا غرب کدام یک ببرد، مسئله این است که او نباید آنجا باشد برای اینکه اگر در آستانه پیروزی ایران محرومان لبنان متشکل شده و امامی داشته باشند که شاگرد امام انقلاب ایران باشد، خطر عظیمی در جوار اسرائیل بوجود خواهد آمد. بنابراین او باید بیرون برود و ما امیدواریم در این روز قدس، خداوند اين برادر عزیر ما را هرجا که هست نجاتش داده و به محرومان لبنان برگرداند.
چگونگی مبارزه منفی اعراب
بحث را نتیجه گیری کرده و پیشنهادهائی که در خطبه عربی برای برادران عرب گفته شده بیان می‌کنیم. اگرجدی باید با این خطر مبارزه کرد، راه اساسی این است و ما بپذیریم که با آمریکا در حال جنگیم، این صحیح نیست که آمریکا روزی یازده میلیون بشکه نفت از عربستان سعودی به قیمتی که خودتعيين کرده ببرد و در عوض آواکس به عربستان سعودی بدهد که او با اسرائیل نجنگد، و این صحیح نیست که سادات، خانواده شاه مخلوع را که نوکر رسمی آمریکا بود در مصر نگه دارد و خیال کندکه ضدصهیونیسم هم هست، ملک حسین و شاه مراکش که در دامان آمریکا بزرگ شده اند نمی توانند با اسرائیل بجنگند، اگر راست می گویند و مرد جنگ هم نیستند، جنگ کردن با ما، ما به میدان می رویم، آنها فقط حاضر شوند مقداری مبارزه منفی بکنند، عربستان سعودی از فردا اعلام کند که اگر آمریکا دست از حمایت اسرائیل برندارد، دیگر به او نفت نمی دهیم. اگر عربستان این کار را بکند ما نیروهایمان را از داخل ایران به عربستان برده و از همین شاه خالد دفاع می‌کنیم که کسی او را اذیت نکند (تكبیر).
 برادران شیوخ عرب خلیج فارس هم همین گونه عمل کنند. آنها پول که دارند، اگر ده سال هم نفت صادر نکنند در حساب هايشان پول موجود است. عربستان سعودی روزی چهارصد میلیون دلار پول می‌گیرد، یعنی هر دو روز و نیم یک میلیارد دلار پول دریافت می دارد و با جمعیت کم دو سه میلیونی کشورشان این پول ها را چه می خواهند بکنند؟ این پول ها را از بانک های غرب بیرون بیاورند. ممکن است بعضی از اقتصاددانان حرفه ای بگویند که آن پول ها را اگر از بانک های غرب بیرون بیاورند، کجا ببرند؟ چه بانکی می تواند تحمل این پول ها را بنماید؟ جواب روشن است، بیاورید این پول ها را زیر خاک دفن کنید، بسوزانید باز بهتر از این است که در بانک های یهودی بوده و پشتوانه اسرائیل باشد.
 برای چه این پول ها را می خواهید؟ این پول ها را که برای شما نمی گذارند. روزی که نخواستند بلوکه می‌کنند، همچنانکه مشاهده کردید که پول ما را بلوکه کردند پس برای چه این پول ها را در آنجا نگه می دارید؟ نفتی که باید یکی دو سال آینده بشکه ای دویست دلار باشد، چرا سی و پنج دلار فروخته و تبدیل به پول می‌کنید که هر سال ارزشش هم پایین بیاید.
بیائید با ما همراه شوید، جنگ هم نکنید، خون هم ندهید، مبارزه هم نکنید، شما فقط نفت ندهید، ما اسرائیل را ساکت می‌کنیم، اگر نکردیم شما به راهی که می رفتید بازگردید. (الله اکبر)
آخرین کلام ما این است که ما باید با جبهه کفر حسابمان را مشخص کنیم، تقوای اسلامی و تقوای ایمانی و راه اسلام این است که به این سوره که خوانده می‌شود توجه کنیم و جبهه اسلام در مقابل کفر که امروزه طیف وسیعی از آمریکا تا منافقین را تشکیل می‌دهد باید متحد شود و اینها را کنار بزند.
اعوذبالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحیم. قل يا ايها الكافرون. لااعبد ما تعبدون، و ما نتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم. و لاانتم عابدون ما اعبد. لکم دینکم ولی دین.
آری ما باید طبق معنای این سوره با کفار صحبت کنی و بدانیم که آمریکا و انگلستان و فرانسه حاضر نیستند که با مسلمانان جهت مشترک بگیرند، غیر ممکن است. آنها یکطرف و مسلمانان طرف دیگر، ما با خدا و آنها با بت، ما با خدا و آنها با ضدخدا و راهمان از هم جداست و خداوند رحمت کند شهدای راه فضیلت و شهدای فلسطین و شهدایی که در جبهه های پشت فلسطین با استعمار و صهیونیست مبارزه می‌کنند.
والسلام عليكم و رحمة الله و برکاته

جمعه 9/5/1360
29 رمضان 1401
خطبه دوم: فرار بنی صدر و پیامدهای مثبت آن
بسم الله الرحمن الرحيم
مسائل هفته
بحث دوم ما فقط مروری بر مسائل جاری این هفته است و متأسفانه به خاطر طولانی شدن خطبه اول نمی توانم زیاد تحليل کرده و توضیح دهم. این هفته ما مسائل مهمی داشتیم که هر یک حداقل می تواند موضوع یک خطبه باشد. در ابتدا راجع به زلزله خونبار و اسف بار کرمان است که جمع کثیری از برادران و خواهران ما را در اتاق های گلین خودشان مدفون کرد و جامعه ای را عزادار نمود که من امیدوارم این ملت صبور و این مردم پرطاقت و مسلمان با قدرت ایمان خودشان این حوادث را که تماما می تواند برای ما سازنده و خلاق باشد، و ما را محکم تر و مقاوم تر نماید، از این امتحان الهی روسفید درآیند، و این مصیبت را بخوبی تحمل کنند و با کمک های بی دریغ و حمایت های انسانی و مالی دل مصيبت دیده ها را تحکیم نموده و رابطه انسانی را تقویت کنند و رحمت الهی را جذب کنند که همینگونه مساعدت ها، واسطه جذب رحمت خداست و بر همه مصیبت دیده ها و قلب عطوف و لطيف امام تسلیت عرض می‌کنیم و امیدواریم که مثل همه حوادث بعد از انقلاب، این حادثه هم برای ما آفریننده باشد.
من وقتی که به گلباف برای زیارت خانواده های عزادار در زلزله قبل رفته بودم، آنجا که وارد شدم منتظر بودم که این مردم با چشم گریان و صورت های گرفته از اندوه، به دیدن من بیایند و مسائل خاصی را مطرح کنند. اما وقتی واردشدم، دیدم آن مردمی که شهرشان به‌کلی نابوده شده، از زیر چادرها بیرون آمده و در اطراف خیابان ها جمع شده و شعار می دادند. یکی از شعارهایشان این بود: هاشمی، هاشمی، ابوالحسن در نره، که ما نتوانستیم به این خواسته آنها عمل کنیم و یکی دیگر از شعارهایشان این بود که جنگ را تا پیروزی ادامه دهید. یکی دیگراز شعارهایشان در تایید خط امام بود.
 مردم زلزله زده و مصیبت دیده، به فكر انقلاب و دین بودند و تحقيقا بقيه هم این چنینند. این مردم پیروزند و پیروز خواهند شد.
دومین مسئله ای که در این هفته داشتیم، سقوط هواپیمای آرژانتینی بود که از ایسلند برای ما محموله ای داشت و در برگشت سقوط کرد که وسیله تبليغ ضدانقلاب و وسیله تبلیغ دشمنان شد که الحمدالله به خاطر موضع صریح و بی پرده ما و تاریخ روشن انقلاب ما دشمن نتوانست این فکرش را به انجام رسانده و دنیا این حیله را تحمل نکرد.
 فرار بنی صدر و پیامدهای مثبت آن
مسئله سوم این هفته، فرار دو هواپیما و سرقت دو هواپیما بود که از یک لحاظ برای ما تلخ است و از لحاظی دیگر برای ما مثل همه آزمایش ها سازنده و آموزنده است. تلخی آن این است که ما هنوز کنترل شدید حتی در مناطق حساس کشورمان نداریم و این قابل قبول نیست که در جنگ آن هم جنگی با این وسعت فضای کشور ما اینقدر بی دروازه باشد که هواپیمائی بتواند از تهران تا مرز غربی، براحتی عبور نماید. این نشان ضعف ماست که این ضعف محسوس باید جبران شود.
و نکته مثبت آن هم از همین جا شروع می‌شود، یعنی باید چنین حادثه ای اتفاق بیفتد تا مسئولان به فكر جدی افتاده و فعالیت نمایند، ما در این مملکت هر چه کرده ایم بعد از آن بوده که ضربه اساسی خورده بودیم تا این منافقين، کار مسلحانه خود را شروع نکردند، ما بفكر به هم زدن بساطشان نیفتادیم، اگر زودتر بفکر می افتادیم این خسارات را هم نداشتیم، ولی این اثر را دارد که ما امروز جدی تصمیم گرفتیم که اینها را قلع و قمع نمائیم و گام های بزرگی هم برداشته ایم و در رابطه بامسئله فوق هم چنین است، این حادثه تلخ پیش آمد و دو مجرم خطرناک از کشور بیرون رفتند و ضربه ای به حیثیت اداری و انتظامی ما زدند. ما این ضربه را خوردیم و بايد اعتراف کنیم که ضعف داشتیم اما خوشبختانه به جای اینکه بنشینیم برای این تلخی اشک بریزیم و دست روی دست بگذاریم مثل همه موارد فورا تصمیم گرفتیم که محیط نیروی هوائی که از حساس ترین محیط های این کشور است باید پاک شود و آلوده نباشد. (تكبیر)
و اگر ما می‌خواستیم این کار را قبل از این جریان انجام دهیم، ممکن بود باعث رنجش برادران خلبان ما همافران و سایر کارمندان نیروی هوایی شده و بگویند که شما به ما بی اعتمادی می‌کنید و در جنگ به ما زهر چشم نشان می دهید و جامعه هم نپذیرد که بخشی از نیروهای مسلح که این چنین فداکارانه جنگیدند و ما پیروزیمان را مرهون اینها هستیم  بخصوص روزهای اول جنگ، دچار اينگونه تعرضی بشوند. بطوری که گزارش داده اند اکنون در خود محيط نیروی هوایی، درخود خلبان ها و درخود همافران، این آمادگی هست و استقبال هم می‌کنند، برای اینکه آنها می بینند که شرافت و جهاد و زحمات و فداکاریشان به خاطر چند نفر آدم دزد و فاسد و فاسق و فاجر، درحال مخدوش شدن است و خلبانی که این همه شرافت کسب کرده و ساعت ها پرواز خطرناک داشته، آن شرافت و آن ابهت و آن احترامش را نمی‌تواند حفظ نماید، اگر هم لباسان و همکاران او در این شرایط حساس هواپیماهای سوخت‌رسانی ما را بدزدند و عامل فرار ضد انقلاب بشوند، این برای یک خلبان شریف دیگر قابل قبول نیست و خوشبختانه قضيه آنقدر روشن است که هم آنها می پذیرند و هم ما قانع شدیم و امیدواریم که در آینده ما نیروی هوائی منسجم انقلابی، همراه با انقلاب و مورد اعتماد داشته باشیم که فضای ایران را حفظ نمایند و مردم ایران خیالشان راحت بوده و بداند که این عقاب ها بر فضای زندگی آنها بال رحمت می گشایند. (تكبیر)
جنبه مثبت دیگر این جریان این بود که خیلی گویا و لطيف ماهیت ضد انقلاب و دشمنان ما را روشن نمود. شعارهای چپ گرایانه منافقین تمام شد، افتخارات ابداعي و ادعائی چند سال زندان برای امثال رجوی ها از دست رفت، رجوی که مدعی شکنجه شدن و زندان رفتن و چریکی و مخفی زندگی کردن است، در سایه حمایت خلبان معزی، خلبان مخصوص شاه و همراه رهبر لیبرالیسم که همیشه می‌گفتند لیبرالیسم دشمن ماست، پرواز کند و در فرودگاه نظامی فرانسه ای که همپالکی صهیونیست و همراه بگین است و اسما این موضوع را اعلام کرده بنشیند و قهرمانانه! صورت گریم کرده خود را جلوی میکروفون ها و دوربین های عکاسی بگیرد و بدون هیچ معیار صحیح قانونی در کشوری که مدعی قانون است زندگی کند.
 در مورد بنی صدر، فرانسه می‌گوید: ما یک اصل داریم که سیاستمدارهای ورشکسته را می پذیریم. البته ما قبول نداریم که بنی صدر سیاستمدار ورشکسته است زیرا او در کشور ما مجرم جنایی و غیر سیاسی است، حال اگر درباره بنی صدر این پناه دادن لفظا قبول باشد، فرانسه درباره رجوی چه می‌گوید؟ رجوی اکنون یک بمبگذار فراری است که دهها نفر کارگر، پاسدار و افراد معمولی در این کشور بدست او، بفرمان او کشته و شهید شده اند. آنها اگر رجوی را راه می دهند، چرا کارلوس را راه نمی دهند؟ کارلوس هزار بار شريف تر از رجوی است. کارلوس یک هواپیما می برد و یک حرکت سیاسی انجام می دهد به همین دلیل او چریک خطرناک قلمداد می‌شود و عکسش را به روزنامه ها می دهند که: هرجا دیدید بازداشت کنید و پلیس بین المللی هم در تعقیب اوست، اما رجوی با بمب در نماز جمعه حرکت کرده شما این را با آنها یکی می دانید؟ اصلا با چه پاسپورتی او را پذیرفتید؟ پاسپورت رجوی چیست؟ آیا پاسپورت ایرانی است؟ ایران که برای او پاسپورت صادر نکرده و اکنون مشروعیت حضور رجوی در فرانسه چیست؟ آیا پناهندگی سیاسی داده اید؟ این را که اعلام نکرده اید. آیا اهل فرانسه است که نیست. از ایران آمده و با پاسپورت که نیامده پس چرا بازداشت نمی‌شود؟ چرا پلیس فرانسه او را نمی گیرد؟ شما جواب پلیستان را چه می دهید به مردمتان چه می گوئید؟ آيا وجدان همه مرده است؟ آیا شما قانون دانید؟ یا طرفدار حقوق در دنیا هستید؟
مدعی شدید که بنی صدر تعهد کتبی سپرده که فعالیت سیاسی نکند. البته ما از فعالیت سیاسی بنی صدر نمی ترسیم، بگذارید فعالیت کند و چون او هر حرفی بزند، خود را رسوا می‌سازد وقتی که بنی صدر بگوید در ایران فقط سه میلیون نفر در رای گیری ریاست جمهوری شرکت کرده اند، مردمی که سه ساعت در آفتاب ایستادند تا به پای صندوق برسند می فهمند که او چه منظوری دارد. ممکن است ضد انقلاب های شمال شهر تهران، احتمال باورکردن این حرف‌ها در میانشان باشد اما مردم روستاها و شهرستان ها و این جنوب تهران، اینهائی که صفوف مردم را دیده اند و کسانی که خودشان رأی داده اند هرگز این حرف‌ها را باور نخواهند کرد. آخر چگونه می شود پانزده میلیون را سه میلیون ذکر نمود؟ شما را به خدا بگذارید در آنجا تبلیغات کند، بگذارید در آنجا بگویدکه به دستور امام دختر سیزده ساله را کشتند. وای بر تو امام آن جنایتکاران رژیم گذشته را با فرمان عفو از زندان آزاد کرد. امام دستور داد که همه اینها را ببخشند. امام به همه شما گفت شماها هم توبه کنید و به آغوش اسلام بازگردید. کدام سیزده ساله؟ اصل قضیه دروغ است، آن هم انتسابش به امام؟
خوب آدمی که تا دیروز می‌گفت: من با هر چه مخالفت کنم، با امام مخالفت نمی کنم، امام را قبول دارم او با ما بد بود، با امام که بد نبود، بگذارید حرفش را بزند، شما را به خدا هر روز با او مصاحبه کنید و اجازه دهید هرچه می‌خواهد بگوید، وقتیکه بنی صدر وارد فرانسه شد، اولین مشتری اش رادیوی بی بی سی بود و باید به او گفت: آخر برادر سابق ما، تو که آزادیخواه بودی، مگر انگلستان چنگالش به خون مردم ایرلند آلوده نیست؟ آیا نمی دانی انگلستان در لیورپول چه می‌کند؟ مگر چندین هزار زندانی بی گناه در زندان های انگلیس وجود ندارد؟ آیا شما آزادی را فقط برای شمال تهران می خواستيد؟ در آنجا این حرف‌ها نیست آیا دل شما برای آنهایی که در زندان بلفاست شصت روز گرسنگی می خورند و از گرسنگی می میرند و انگلستان اعتنائی به خواسته های برحق آنها نمی کند، نمی سوزد؟ برای چه برای زندان های ایران دلسوزی می‌کنی؟ چرا دروغ می گوئی؟ آری، بگذارید این حرف‌ها را بزند، اجازه دهید مصاحبه مطبوعاتی بکند، بگذارید سخنرانی نماید، بگذارید برود بالای برج ایفل برای همه مردم فریاد بزند. ما اصلا با حرف های بنی صدر، خودش را شکست دادیم، بنی صدر با همین کارنامه ای که در روزنامه انقلاب اسلامی می‌نوشت، با همین زبان، با همین سخنرانی‌ها، با همین حرف هائی که در همین دانشگاه زد، باهمان سخنرانی های میدان آزادی و میدان ۱۷ شهریور و با اظهاراتش خودش را شکست داد و الا يازده میلیون رأی را با توان ما نمی شد از دستش گرفت.
او خیلی بد حرف می زند و علیرغم اینکه مدعی تبلیغات است، ضدتبليغ عمل می‌کند، آبروی چهل ساله خود را با همین حرف‌ها از بین برد. پس از فرانسه، شما دروغ می گوئید شما گفتید: بنی صدر تعهد کتبی داده که فعالیت سیاسی نکند اما عصر همان روز با رادیو بی بی سی مصاحبه کرد. اگر مصاحبه او فعالیت سیاسی نیست، پس چیست؟ اگر بنی صدر سیاستمدار بود، می فهمید که باید دو ماه قبل می رفت، و از برنامه بدرقه هائی که خیلی هم خوشش میامد استفاده می‌کرد؛ قدری هم خاک ایران را همراه خودش می برد. او سبيل خودش را هم از دست نمی داد! خیلی راحت می رفت و زندگیش را در آنجا ادامه می داد. اما گذاشت برای امروز و به این نحو فرار کرد. این ضد سیاستمداری است. به دنبال آن ماهیت فرانسه و ماهیت منافقین هم روشن شد، ليبراليسم هم شناخته تر شد. قاسملو هم ماهیتش روشن گردید. قاسملوکه ضد ارتش و مخالف جنگ ها بود و از خلق کرد دفاع می‌کرد، آیا بنی صدر لااقل به اندازه یک سرباز یا یک پاسدار در جنگ های کردستان مسئول نبود؟ البته از نظر ما افتخار است، یعنی کسانی که در کردستان در حال جنگند در راه خدا جهاد می کنند و بدترین دشمن ما را می کوبند.
بنی صدر هم اگر در آنجا کاری انجام داده خوب است، منتهی به قاسملو می گوییم: آقای قاسملو شما یک پاسدار را گیر می آورید، مثله می کنید، دماغش را می برید، دستش را می برید، و با شکنجه می کشید، خوب بنی صدر که بیشتر به شما به صورت ظاهر ضربه زده بود، بخاطر اینکه در حالی که فرمانده کل قوا بود در کردستان جنگیده، چگونه اکنون از او دعوت می‌کنی که به نزد شما بیاید و رادیو و ارتش خلق کرد را می خواهی در اختیارش بگذاری؟ به او دستور می‌دهی که از ایران بیرون نرود، اما خودت هم فرار می‌کنی؟ این خط نمی گذارد امثال شما در ایران بمانید. همه تان رسوا شدید و ماهيتتان معلوم شد، این هم ارزش دیگر این حادثه بود، (تكبیر)
انتخابات و تضمین اعتبارکشور
 و باز مسائل دیگری وجود داردکه نمی‌شود مفصلا مطرح نمود فقط فهرست وار بیان می‌کنم. یکی مسئله انتخابات بود که ملت ایران از بوته آزمایش هم سرافراز بیرون آمد و اینگونه آرام و متين و بدون رقابت هائی که معمولا رأی زاست، رأی داد. یعنی شور رقابت خود باعث تشویق می‌شود که انسان به پای صندوق رای برود که ما این شور را هم در میدان نداشتیم و این مردم صرفا به خاطر وظیفه انقلابی بپای صندوق رفته و رأی دادند.
عده ای از ضد انقلاب هم رأی دادند. همانهایی که آن آراء باطله را داده بودند. در حوزه های رای گیری شمال مشهد گزارش داده بودند، که اول صبح ضد انقلاب برای رای دادن نیامد، لیبرال ها هم نیامده بودند. آنها می ترسیدند که هیاهویی بشود و صندوق ها را بسوزانند و یا خطر دیگری وجود داشته باشد، اما از بعدازظهرکه متوجه شدند هیچ خبری نیست پیدا شده و لذا در صندوق ها همه گونه رای وجود داشت، به بنی صدر و رجوی و دیگران رای داده و حتی فحاشی هم کرده بودند. بنابراین ضد انقلاب هم در رای گیری شرکت کرده بود. البته نباید گفت که همه شان در رأی گیری شرکت کردند یک عده هم رای ندادند.
به هرحال این انتخابات اعتبار این کشور را بعد از دو سال و نیم بعد از پیروزی تضمین نمود. شما هیچ کشور انقلابی در تاریخ نمی توانید پیدا کنید که ملتش بعد از دو سال و نیم با تحمل مشکلاتی که بر سر ما آوردند و این همه دنیا با ما مقابله کرد، باز اینگونه در میدان بماند و علیرغم این همه تبلیغات اینگونه رأی بدهد، و این از امتيازات این انقلاب است، خداوند به این ملت خیر و برکت دهد و این ملت استحقاق دارد که ما با تمام وقت و با تمام وجود در خدمتش باشیم و ما هم جزو همین ملتیم و این راه را ادامه می‌دهیم. (تكبیر)
جنگ و پیروزی های آن
آخرین مسئله، پیروزی نظامی برادران رزمنده ما در جبهه جنوب، در طراح بود که بسیار جالب عمل کردند و مثل پنبه صف دشمن را دریدند و هفت کیلومتر آنها را مثل خاشاک بیرون ریختند و ضد حمله را آنگونه خنثی نمودند و اینهمه اسیر و غنیمت گرفتند، و بدون دادن تلفات چشمگیر و شاید هیچ تلفاتی، یا خیلی کم که نشان دهنده این است که علیرغم ده ماه جنگ و علیرغم گرما و این همه تبلیغات و با اینکه می گفتند اگر بنی صدر برود ارتش متزلزل می‌شود، ارتش ما چقدر محکم است و این تجربه نشان داد که سایر لشکرها هم در سایر نقاط باید این راه را بروند راهی که سرهنگ لطفی رفت و این پیروزی را آفرید و بقیه فرماندهان لشکرها هم باید همین گونه عمل کرده و زودتر شرّ صدام را از سر منطقه کوتاه نمایند تا ما بتوانیم به مسئله اسرائیل و احترام به قدس و کمک به برادران عرب در جبهه های رزم عليه اسرائیل بپردازیم.(تكبیر)
و در خاتمه بحث به مناسبت همین فقره اخیر از تذکراتم، سوره ای از قرآن را برای اطمینان خاطر برادران سرباز در جبهه های نبرد و برادران مبارز علیه ضد انقلاب داخلی که در درگیری های خانه های امن ضد انقلاب جانشان را از دست می دهند بدرقه راهشان می‌کنم:
اعوذ بالله من الشيطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحيم. الم تر كيف فعل ربک باصحاب الفيل. الم يجعل كيدهم في تضليل. و ارسل عليهم طيرا ابابیل. ترميهم بحجارة من سجيل. فجعلهم كعصف مأکول.
بار دیگر در خاک ایران ما شاهد مصادیق فراوانی برای اصحاب ضد انقلاب ایران هستیم که ابرهه وار آمدند، علیه کعبه قیام کردند تا مرکز انقلاب را بکوبند و خداوند با لشکرهای علنی و مخفی اش اینها را اینگونه تحت بمباران می‌گیرد، با سلاح و با همه امکاناتی که خدا در اختيار ما گذاشته ان شاء الله پیروزیم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

جمعه: 16/5/1360
6 شوال 1401
خطبه اول: هدف از انفجار در دفتر حزب و خسارات و منافع آن برای ما و منافقین
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله والصلوة والسلام على رسول الله و آله ائمه المعصومین علیهم السلام. قال العظيم في کتابه اعوذ بالله من الشيطان الرجيم والذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهما لقرح للذین أحسنوا منهم واتقوا اجرا عظیم18
دو خطبه پیش از نماز جمعه امروز، یکی مربوط به شهدای قتلگاه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و خطبه دیگر مربوط به تروریزم است. گرچه هر دو مضمون درنهایت به یک جا پیوند می خورد و هر دو تروریزم حساب می‌شود ولی تکیه مطلب در هر خطبه روی جهت خاصی است؛ اولی درباره شهدا و اثر این شهادت صحبت می‌کند و دومی درباره ماهیت تروریزم و آثار ترور و وضعی که در رابطه با تروریزم در جوامع بوجود میاید بحث می‌کند.
هدف از انفجار در دفترحزب و خسارات و منافع آن برای ما و منافقین
و اما درباره حادثه دلخراش انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت بیش از هفتاد و دو تن (که چند نفر هم بعدا ملحق شدند) هنوز فرصت کافی بدست نیامده که تجزیه وتحليل و بحث های لازم و شایسته این جریان در اختیار ملت عزیز ایران گذاشته شود، مسئله خیلی مهم بود، حادثه، حادثه معمولی روزانه نبود، در این بحث چند جهت آن را رسیدگی می نمائیم.
ضد انقلاب و وحدت نامقدس نفاق چپ و راست برای این کار برنامه ریزی زیادی کرده بودند، علتش هم این است که از مدتی پیش، هم چپ و هم راست می دانستند که چنین چیزی در اختیارشان هست، اجتماع مرتب و هفتگی مسئولان کشور و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در آن سالن، چیزی نبود که از دیدگاه مخالف و موافق پنهان باشد، همگی اطلاع داشتند. البته این نقطه ضعف برای ماست، یعنی ما در شرایطی که می دانیم چنین دشمنانی داریم، اشتباه است که چنین اجتماع مرتبی را آن هم در دفتر حزبی که محافظت، حتی در سطح معمولی هم ندارد، قرار بدهیم. این را باید اعتراف کنیم و توبه کنیم و امیدواریم که خداوند این توبه ما را بپذیرد و از این بی احتیاطی ها در آینده نکنيم.
آری، این ضعف ما بود، نه قدرت آنها، و اما اینکه یک نفر در حزب نفوذ کرده باشد، این هم نشان قدرت مخالف نیست، حزب یک موسسه فوق العاده و دربسته ای نبوده، متکی به افکار عمومی بوده و یکنفر ظاهرالصلاح در طول یکسال یا دو سال می تواند به شکلی عمل کند که اعتماد را جلب نماید و این مسئله مشکل نیست. جاسوس های دنیا بیش از اینها تحمل سختی می‌کنند، آن هم در موسسات بسیار دقیق و پیچیده، اما در حزبی که اساسش بر ارتباط با مردم و اعتماد به مردم، پایه ریزی شده یک جوان دانشجو با ظاهر فریبنده و نشان دادن خدمت صالح، می تواند اعتماد انسان را جلب نماید و همین طور هم شده بود. بنابراین این مسئله هم نشان قدرت مخالف نیست، اگر مسئله ای باشد، باز نشان ضعف ماست. بنی صدر و مجاهدین خلق و همراهانشان می دانستند که چنین چیزی در اختیار دارند، چنین بمبی در دستشان است که هر وقت خواستند منفجر می‌کنند و لذا برنامه ریزی کرده بودند برای لحظه مناسبی که حداکثر بهره گیری را بنمایند و آن بهره گیری از نظر آنها چیزی غیر از سقوط حکومت جمهوری اسلامی و تجديد قدرت خط غربگرایی با حمایت نفاق چپ، نبود. اظهاراتی هم کرده بودند و مدارک جمع شده نشان می‌دهد که بنی صدر مطمئن بوده که هر وقت خواست، می تواند در یک لحظه مجلس و دولت و شورای قضائی، همه را ازکار و رسمیت و از اعتبار بیاندازد.
رجوی هم چنین اظهاری کرده بود و حواشی اینها هم چنین اظهاراتی نموده بودند، همه این مدارک جمع شده، اینها محاسبه کرده و با آمریکا و فرانسه و جاهای دیگر حساب را صاف نموده بودند، نیروهای داخلی را هم آماده کرده و آن شب تلاش زیاد کردند که افرادی را هم که ممکن بود به آن جلسه نروند به آنجا بکشانند. مثلا شهید محمد منتظری خیلی کم در آن جلسه شرکت می‌کرد، یکی دو بار شاید آمده بود، و آن شب با تلفن های مکرر به خانه اش گفته بودند که امشب کار مهمی است و شما حتما حضور داشته باشید و به دوستان دیگر هم گفته بودند و همان کسی که متهم و فعلا فراری است در محوطه حزب تلاش می کرده که افراد را زودتر به سالن وارد نماید. برنامه ریزی دقیق شده بود. اما ببینیم آیا آنها به هدفشان رسیدند یا نه؟ و تحلیل کوتاهی از ابعاد این فاجعه بنمائیم.
اگر بگوییم که خسارت نزدند، حرف درستی نگفته ایم، خسارت بزرگی زدند، ما خیلی نیرو از دست دادیم، هفتاد و چند نفر که هر یک اگر جداگانه شهید می شدند یک بار این کشور را به هیجان می آوردند و این ضایعه کمی نبود که با یک انفجار همگی از دست بروند. در بین این هفتاد و دو نفر افرادی بودند که با محاسبات ظاهری خسارات اینها را نمی‌شود جبران کرد. و اگر هرکدام جداگانه شهید می شدند درباره آنها سخنرانی و بحث می‌شد، باید اکنون هم همینگونه درباره هریک از آنها عمل شود و انصاف این است که درباره هر یک سخنرانی و بحث شودتا ملت ایران بفهمد که چه قهرمانی را از دست داده است.
مرحوم شهید منتظری، شهید عباسپور، شهید کلانتری، شهید قندی، شهید صادق اسلامی، شهید استکی، من هرچه اسم ببرم پیش دیگران خجلم، برای اینکه همه آنها عالی بودند، همشان شخصیت ممتاز و همگی سرمایه بودند و یکی از مشکلات ما هم این است که چون زیاد بودند، حق اینها در توضیحات اداء نشده و ما هر وقت بخواهیم صحبت کنیم بایدکلی صحبت کنیم و بگوییم: هفتاد و دو نفر شهید و کلیاتی درباره همه آنها بگوییم، مثلا بگوییم: یار وفادار امام و انقلابی، سابقه دار، زندان دیده، تجربه دار و از اینگونه مطالب درباره آنها بگوییم، اما اگر مثلا زندگی محمد منتظری باز شده و در سخنرانی ها گفته شود، قهرمانی که از زمان طفولیت تا روز شهادتش، همیشه قهرمان بوده، جلوه خواهد کرد. صادق اسلامی را که من در سال ۴۲ در زندان قزل قلعه او را زیر شکنجه ساواک دیدم و از آن تاریخ به بعد، همیشه در صحنه و میدان حاضر بود و عجیب روحیه اش عالی بود که در این جریان شناخته نشد دیگران هم همینطور.
دکتر بهشتی چگونه شخصیتی بود؟
در مورد مرحوم دکتر بهشتی- انسان گاهی از بقیه شهدا خجالت می کشدکه زیاد از دکتر بهشتی بگوید، ولی من می دانم که آنها راضیند، چون همه آنها در لحظات آخر عمرشان هم، آنهائی که بقایایی از حیات داشتند از بهشتی سئوال می‌کردند. آنها راضیند که بیشتر درباره دکتر بهشتی صحبت بشود و من در مورد آقای بهشتی در این خطبه دو سه کلمه می گویم: من معتقدم که در تاریخ اسلام از ائمه معصومین که بگذریم، شخصیتی مثل دکتر بهشتی خیلی کم داریم، این اغراق نیست، یعنی از زمان پیغمبر تا امروز اگر صد نفر از بزرگترین شخصیت های تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام را در نظر بگیریم، شهید بهشتی یکی از آن صد نفر است. اکنون چند خصوصیت او را بیان می‌کنیم، بعد خواهیم دید که آیا همینطور هست یا نه؟
1- مجتهد بود. بدون شک، فقیه بود و فقه را خوب می فهمید، تردید ندارم که ایشان مجتهد نیرومندی بود و اگر بنا بود که فتوا بدهد، قابل تقلید نیز بود.
۲- بهشتی فیلسوف بود. ما امروز شهید مطهری را به‌عنوان قوی‌ترین فیلسوف در این زمان می شناسیم، به نظر من آقای بهشتی فلسفه را به خوبی فهمیده بود. یعنی هم فلسفه غرب و هم فلسفه اسلامی را می‌دانست و در فلسفه صاحب نظر بود. او فیلسوف به تمام معنی بود، اما فرصت اینکه فلسفه بگوید پیدا نکرد، فقط گاهی اوقات بحث های فلسفی را مطرح می نمود.
 ۳- ایشان مکتب شناس بود، یعنی تمام مکاتیب موجود دنیا را که حضور دارند و همه مکاتیبی که در تاریخ بشریت آمده، ایشان مطالعه کرده بود و به‌طور مقایسه ای اینها را می شناخت، مکتب اسلام، مارکسیزم و کاپیتالیسم را اگر بتوان نام مکتب برآنها گذاشت و همچنین مکاتیب دوره گذشته تاریخ اروپا و یونان قدیم را خوب می‌دانست و امروز مجتهدی که مکتب شناس باشد آن هم بشكل مقایسه ای، در دنیا کم داریم.
از دیگر خصوصیات ایشان این بود که سیاست‌دان بود و شما سیاست‌دان مجتهدكه سیاست را بفهمد کم می یابید، ممکن است کسانی باشند که مظاهری از سیاست را بفهمند ولی عمق سیاست را درک کردن و جریانات موجود جامعه ها را بتوان با اصول سیاست تحلیل کردن، خیلی حرف لازم دارد و ایشان عميقا سیاستمدار بود. در مسائل سیاسی وقتی که مرحوم بهشتی اظهارنظر می‌کرد مطمئن بودیم و در عمل هم ثابت می‌شد که خوب می فهمید و با این خصوصیات سخنران هم بود، خوش بیانی ایشان را کسی نیست که منکر باشد. خوب بیان کرده و خوب تحلیل می نمود. در عین حال اهل قلم هم بود، و اگر می‌نوشت، واضح و محکم می‌نوشت، نویسنده بود و همین آدم زباندان بود و با چهار زبان زنده دنیا سخنرانی می‌کرد، عربی، فارسی، انگلیسی و آلمانی را بخوبی می‌دانست و با این چهار زبان سخنرانی می‌کرد. و شما کجا پیدا می کنید یک مجتهد، فيلسوف، مکتب شناس و سیاستمدار که با چهار زبان زنده روز بتواند در محافل علمی و سیاسی سخنرانی کند، آن هم نه سخنرانی معمولی سخنرانی ای که دقایق را بیان نماید و خصیصه ای که با اینگونه خصايص جمع نمی‌شود و ایشان داشت، مدیریت و مدبریت بود.
یک متفکر، معمولا مغزش روی طراحی های اجرائی نمی گردد و مرحوم شهید بهشتی، مجری خیلی خوب و مدبر و مدیر نیرومندی بود، ما قوی تر از ایشان در تدبیر نداشتیم و در اداره از ایشان قوي تر وجود نداشت و جالب است که انسانی به این نحو و با این خصوصیات، اهل تشکیلات و سازماندهی هم باشد. شما بروید تاریخ فلاسفه و مراجع دنیا را بخوانید، یک مرجع معمولا دیگر حال سازماندهی را ندارد، او با بی حالی فقط مطالعه می‌کند. یک فیلسوف خیلی به تشکیلات فکر نمی کند. او در جهان شناسی و جهان بینی کار می‌کند و آدمی با همه آن خصوصیات که گفته شد، از لحاظ تشکیلاتی هم مثل یک عضو ساده تشکیلاتی منضبط باشد كم نظیر است. ایشان در جمعی که ما بودیم، البته گاهي شخصيتش ایجاب می کرد که جلسه را قبضه نماید، اما عميقا معتقد به سازماندهی و انضباط تشکیلاتی بود و آنچه که جمع و سازمانی که با او کار می‌کرد و تصمیم می گرفت، ایشان متعبد بود که این حالت با آن مغز و با آن تفکر و با آن دید علمی، قابل جمع نیست، معمولا در وجود یک انسان این مسائل متضادند.
در کنار این خصوصیات و مهمتراز همه اینها در رابطه با احکام دین متعبد بود. معمولا فلاسفه برای خود نظراتی دارند که زیاد با مسائل خشکی که در تعبديات وجود دارد، سازگار نیست و آنها منطقه محدودی برای خود قائل نمی شوند و متفکرین و سیاستمدارها برای خود روش بخصوصی دارند. اما مرحوم دکتر بهشتی، مثل یک مقلد در رابطه با امام و احکام فقهی برخورد می نمود و به شدت مقلد بود. کسانی که با ایشان زندگی می‌کردند، می دانستند که در نمازهایش، آنجا که مسئله ای برایش روشن نمی شد تعبد داشت و جمع بين سفر و حضر می نمود، در حقوق مالی هم به همین نحوجمع می نمود و در جزئیات مربوط به زندگی خانوادگی و ارتباطات انسانی هم متعبد بود و مثل یک عوام معمولی در برخورد با فتاوای فقهی مرجع معتبر و مخصوصا ولایت فقیه، ایشان متعبد بود.
و ایشان از حسن سلوک و حسن برخورد و اخلاق خوب که چاشنی همه آن خصوصیات است برخوردار بود، و در کنارهمه اینها بدن سالم و چهره مناسب داشت و مصداق کامل جمله وزاده بسططا في العلم والجسم بود و نیرومند برای کار کردن و چهره خوب برای برخورد و قیافه خوب برای ارائه یک مسلمان واقعی، هرچه شما فضیلت در نظر داشته باشید که هر فضيلتي و هرقطعه ای از آن در هر فردی باشد می تواند او را به‌عنوان یک انسان خوب مسلمان معرفی نماید، در مرحوم بهشتی جمع بود، و یک چنین چهره ای را در انفجار شومی از ما گرفتند. البته بقيه، افرادی که با ایشان شهید شدند، مثل ایشان نبودند اما در حد شاگرد ايشان و مناسب با ایشان بودند، پس اینکه می گویم ما خیلی خسارت دیدیم و جامعه اسلامی و انقلاب اسلامی دچار خسارت شد باید بپذیریم و اینکه گفتم بهشتی در تاریخ اسلام کم نظیر است، این را هم بپذیرید، این مشخصاتی که من گفتم شما برای یک نفر پیدا نمی کنید: فقيه، فیلسوف، اخلاقدان، تاریخ دان، سیاستمدار، طراح، تشکیلاتی، مدیر، مدبر، زباندان، سخنران، متعبد و همه اینها که جمع بين متضاد است در وجود ایشان بود. به هرحال همه از دست ما رفت، وزرای فعال کابینه از دست رفتند، بیست و هفت نفر از برادران عزیز ما در مجلس از دست رفتند، من هنگامی ‌که یادنامه شهدا را که مجلس منتشر کرده مطالعه می کردم، عکس های هریک از آنها را که می دیدم یک بار قلبم فرو می ریخت، بیست و هفت ورق را نگاه کردم و با دیدن هرعکس یک بار قلبم طپید و فرو ریخت، برای اینکه می دیدم که هر یک از اینها چه چهره ها و چه شخصیت های ممتازی بودند. آنها هم که وزیر و وکیل نبودند، معاونان و دانشجوها وهمهء آنهائی که آنجا بودند، خدا می داند همگی همینگونه بودند. این خسارت ماست اما ببینیم چه شد تروریزم چه بدست آورد؟ و ما چه کردیم؟
تکرار تاریخ و چگونگی برخورد جامعه ما با این فاجعه
ما این خسارت ها را دیدیم، به نظر من این خسارت عظیم که می تواند یک جامعه معمولی را آسان از پا دربیاورد و موجب سقوط آن شود، این جامعه نیرومند ما را محکم تر از گذشته نمود و تروریزم و نفاق چپ و راست را به هزیمت وا داشت و آنها را منهزم نمود. آیه ای که اول بحث ذکر شد، در رابطه با این قسمت بحث، خیلی جالب معنی می‌دهد. در جنگ احد که آن ضربه عظیم به مسلمان‌ها خورد، بعد از جنگ، کفار که پیروزمند برگشته بودند، پشیمان شده و گفتند که ما این ضربه را زدیم و اینها را در مدینه رها کردیم، برگردیم و اینها را به‌کلی نابودشان کنیم و روی محاسبات، تصمیم درستی بودکه گرفتند، خداوند منصرفشان کرده و رفته بودند اما شیطان دوباره به ذهنشان اینگونه آورد که برگشته و حال که مسلمان‌ها ضربه خورده اند نابودشان کنند.
از این طرف، پیغمبر اکرم وقتی که به مدینه آمد و شهدا را دفن نموده و مجروحان را زخم بندی کردند و عزاداری فوری برپا شد، دستور داد که ما باید دشمن را تعقیب کنیم، با وجود یک لشگر پیروزمند و یک جمعیت متفرق شکست خورده ای که هفتاد تن شهید داده و عده زیادی مجروح دارد و نفاق داخلی سخت محيط مدینه را خراب کرده، پیغمبر می‌فرماید: باید برویم و دشمن را تعقیب کنیم، بعد یک دستور اضافی می‌دهد، می‌گوید باید دشمن را فقط مجروحان تعقیب نمایند و آنهائی که آنقدر عرضه نداشته اند که در جنگ، مانده و جراحت بردارند با ما نیایند؛ فقط مجروحان حرکت کرده و لشگر پیروز مکه را تعقیب کنند برای اینکه از آنها انتقام بگیرند. با وجود اوضاع ظاهری انجام چنین فرمانی مشکل بنظر می آید، اما ایمان آنها باعث شد که حرکت کرده و به‌طرف دشمن آمده تا به حمراء الاسد که یکی از مناطق مهم تاریخی است رسیدند.
 از آنطرف ابوسفیان تصمیم گرفته برگردد و بقیه مسلمان‌ها را نابود سازد و لشكر تهدید و ارعاب ابوسفیان یعنی شایعه پردازان و آنها که جنگ روانی راه می اندازند، در محيط مسلمان‌ها به راه افتاده و گفتند: دشمن نیرومندتر برگشته است، الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم: قرآن می‌فرماید: کسانی آمده و به مردم گفتند که ای مردم لشکر بسیاری بر علیه شما جمع شده اند، پس بترسید و متفرق شوید، به پناهگاه ها رفته و خود را حفظ کنید. ولی مسلمان‌ها فزادهم ايمانا ایمانشان بیشتر شد و گفتند: نه ما می مانیم وقالو حسبنا الله ونعم الوكيل، گفتند: ما خدا را داریم و خدا بهترین وکیل است، چرا بترسیم؟
حال چرا ایمانشان زیاد شد؟ این نکته در قرآن مهم است آنها گفتند که ما شکست خورده ایم اما دشمن برگشته و ارعاب می‌کند بنابراین آنها مطمئن شدند و گفتند که اگر ما برحق نبودیم این همه به ما فشار نمی آمد و معلوم می‌شود که همه کفر تصمیم گرفته همه ایمان را از بین ببرد. بنابراین باید پا برجا بمانیم.
عین این حالت در ما و ملت ما بعد از آن فاجعه بود. ابوسفیان از آنطرف جاسوس ها را فرستاد تا ببینند چه خبر است؟ جاسوس ها آمدند و یک رهگذر، از افراد قافله ها به آنها خبردادکه اطراف مدينه دور پیغمبر جمع شده و در حال تعقیب شما هستند، فرار کنید که نیمه فتحی هم که نصیبتان شده از دستتان گرفته می‌شود. پیغمبر هم دستور داده بود که یک تاکتیک نظامی به کار برده و در منطقه وسیعی در پانزده نقطه با فاصله آتش افروخته بودند که هرکس از دور می آمد، فکر می کردکه لشکر عظیمی بیابان را گرفته و به این ترتیب دشمن وحشت کرده و برگشتند.
اما مسلمان‌ها هم بدون اینکه جنگ جدیدی مرتکب بشوند دشمن را تعقيب نموده بودند و گویا در آن محل بازار روزی هم بوده و مسلمان‌ها مقداری وسائل ضروری خود را خریداری کرده و برگشتند. قرآن این مسئله را روشن نموده و می‌فرماید: الذین استجابوا لله والرسول من بعد ما اصابهم القرح، ابتدا آیاتی در فضيلت انسان‌های با استقامت بیان می‌کند و بعد به اینجا که می‌رسد می‌فرماید: کسانی که بعد از آنکه این مصیبت و این جراحت عظیم بر پیکرشان خورد، دعوت خدا و پیغمبر را اجابت کرده و به میدان جهاد رفتند، اینها را بشارت بده به چه چیز؟ للذين احسنوا منهم واتقوا اجرا عظيم (آل عمران، آیه 171). البته درهمین جا هم قرآن مطلق حرف نمی زند، می‌فرماید: کسانی که اینگونه حرکت کرده و احسان کردند و کار خوب انجام دادند و تقوا هم داشتند، اجر عظیمی را از خدا گرفتند. حال اجرشان را هم می گوییم: فانقلبوا بنعمه من الله و فضل.
از حمراء الاسد برگشتند با نعمت و فضل خدا که فضل خدا را بعضی به همان خریدهای از بازار روز که البته خیلی کوچک است تفسیر کرده اند. اما به لم يمسسهم سوء، که به معنای این است که هیچ بدی در این راه ندیدند هم تفسیر شده است. دنبالهء آیه می‌فرماید: واتبعوا رضوان الله (آل عمران، آیه 174). این جمله را بعد معنا می‌کنیم چون در اینجا فوری به عقب بر می گردیم تا مطلب روشن تر شود.
ما مانند این حادثه را بعد از انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی داشتیم، مجلس بیست و هفت شهید داده بود و ده، پانزده مجروح داشت و با کارشکنی هائی هم که می‌شد تصور می کردندکه مجلس از کار افتاده، کابینه چهار وزیر و عده زیادی معاون فعال از دست داده بود، حزب جمهوری اسلامی، افراد زیادی را از دست داده بود و قاعدتا ما بایستی یک مقدار تعادل خود را از دست داده باشیم. البته آنها حساب کرده بودند که بنده و آقای رجائی و دیگرانی هم در جلسه خواهیم بود و خداوند نخواست که چنین شود، چون آن شب آقای خامنه ای در بیمارستان حالشان خوب نبود و من می‌بایست به آنجا می رفتم و به این خاطر در جلسه شرکت نکردم و به بیمارستان رفتم، از قبل هم خدا، آقای خامنه ای را برای ما حفظ کرده بود و الا ممكن بود هر دوی ما در آنجا باشیم و آقای رجائی هم که معمولا در این جلسه شرکت نمی‌کرد، به‌هرحال می‌بایست تعادل ما به هم می خورد و دشمن با نیروهای داخلی و خارجی می تاخت و کشور را قبضه می‌کرد.
صبح زود ما تعادل را حفظ نموده و به خدمت امام رفتیم و با راهنمائی های ایشان ارگان ها را ترمیم کردیم، برای فردای آن روز در مجلس شورای اسلامی جلسه داشتیم، آنها حدس می‌زدند که مجلس از کار افتاده دیگر نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد اما ببینید چقدر با تاریخ اسلام شبیه می‌شود، اولا جنگ احد در سال سوم هجرت است و ما هم در سال سوم انقلاب بودیم. این هفته سالروز شهادت حضرت حمزه، یعنی جنگ احد است. البته طبق بعضی از تواریخ جنگ احد در ماه شعبان ذکر شده و اگر ماه شعبان بود مناسب تر بود و چون تاریخ انفجار بمب هم در ماه شعبان بود، به‌هرحال به ظن اقوى جنگ احد در ماه شوال بوده است. مجروحان ما در چه حالتی به مجلس می آمدند؟ درحالتی که شايعه نیرومندی پخش شده بود و سندهائی هم در این مورد بدست آمده بود که مجلس شورای اسلامی روز سه شنبه (۹ تير) منفجر می‌شود، یعنی بنده را شب از خواب بیدار کرده و گفتندکه: مراکز امنیتی گفته اند از کسانی که دستگیر شده اند و جاهای دیگر مدارکی بدست آمده که روز سه شنبه مجلس منفجر می‌شود و همه جا هم پخش کرده بودند.
حال این جریان یا مصداق آیه الذين قال لهم الناس بوده زیرا آنها با برنامه این عمل را انجام داده بودند و به افرادشان گفته بودند که اگر دستگیر شدید این را بگوئید یا اینکه واقعا طرحی برای اجرا داشته اند. به‌هرحال نمایندگان مجلس هم خیال می کردند که ممکن است مجلس آن روز منفجر شود. به همین خاطر بنده صبح زود به مجلس رفته و به کارشناسان گفتم که همه مجلس را زیر و رو کنند و تحقیق شود که مبادا این مسئله صحت داشته باشد، سپس مجلس را تشکیل دادیم و در اوج این ارعاب، مجروحان با تخت بیمارستان و با نرس و پرستار و دکتر به مجلس آمده و رسميت آن را محقق نمودند. آقای کیاوش برادر عزیزمان که هنوز هم در بیمارستان است و دو کلیه خودش را از دست داده و چشم و دستش هم آسیب دیده و هنوز نمی تواند از تخت پایین بیاید، با تخت بیمارستان به مجلس آمد و جلوی محوطه شورای نگهبان روی تخت خوابیده بود برای اینکه اکثریت مجلس درست شود و دیگران هم با سرهای بسته و با لباس بیمارستان در مجلس جمع شده بودند. جائیکه شایع کرده بودند که منفجر می‌شود و نشان دادند به این جامعه که این مجلس هست و تصمیم گیر و قوه قانونی است و ما راه خودمان را ادامه می‌دهیم. (الله اکبر)
دولت هم به فوریت سرپرست برای وزارتخانه ها معلوم کرد و به کار گماشت. امام، رئیس دیوانعالی کشور را تعیین کردند و دادستان جدید هم تعیین شد و آن قوه هم کار خود را ادامه داد. مجلس هم کار خود را ادامه داد و حزب جمهوری هم فورا ترمیم شد و با اینکه عده زیادی از شورای مرکزی را از دست داده بود، راه خود را ادامه داد.
به‌هرحال هرچه که ضربه خورده بود با حالتر و نیرومندتر از گذشته در حال ادامه راه خود بود، و عمده شما مردم بودید یعنی یکطرف تدبیرهای ما بود، اما آمدن شما مردم در همان هنگامی‌که شایع شده بودکه آن روز خیابان های تهران، حمام خون می‌شود، همه به خیابان ها ریخته و از مجلس تا بهشت زهرا آدم جمع شده بود و جنازه مرحوم شهید بهشتی را تا عصر نتوانستند به کهریزک برسانند، به خاطر اینکه مردم مدام آن را کشیده و می‌گفتند که این ذخیره ما را به خاک نبرید. حضور مردم، حماسه مردم و تدبیر مسئولان و هدایت امام که همه اینها از ايمان سرچشمه می‌گیرد، برنامه طرح ریزی شده همراه و همگام نفاق چپ و راست را به این نحو خنثی کرد و این جامعه سربلند و نیرومند براه خود ادامه داد.
واتبعوا رضوان الله. البته این آیه در مورد مسلمان های زمان پیغمبر است، ولی من معتقدم مسلمان های ما از مسلمان های زمان پیغمبر خیلی بهترند، زیرا آنها را خدا با دلداری ها نگهداری شان می‌کرد و اینها برعکس با دلداری خود ما را نگهداشته و قلب امام را تقویت کردند. آنها از حمراء الاسد پیروز برگشتند واتبعوا رضوان الله. یعنی به دنبال رضایت خدا رفتند یا رضایت خدا را به دنبال خود آوردند. یکی از عالیترین احوال انسان در جهان که از قرآن استفاده می‌شود، حال رضایت خداست که همین رضوان الله است که بین انسان و خدا حالت رضایت برقرار شود و هیچ چیز بهتر از این نیست. یکی از آیات قرآن می‌فرماید: خدا اهل ایمان را وعده فرموده که در بهشت خالد ابدی که زیر درختانش نهرهای شیر و عسل جاریست درآورد و در عمارات نیکوی بهشت عدن منزل دهد و حورالعین و دوستان در اطراف آنانند و ملائکه بر آنها وارد شده و سلام می دهند و آنها در این بهشت خالند و نمی میرند و دائمی اند، و همه این نعمت های بهشت را که بر می شمرد در آخر می فرماید: و رضوان من الله اکبر. یعنی حالت رضایتی که بین بهشتیان و خدا برقرار است که خدا از آنها راضی است از همه نعمت ها بالاتر است.
البته ما اکنون این مساله را نمی فهمیم، یعنی فقط الفاظش را به زبان می آوریم و برای ما قابل درک نیست و آن هنگام که عظمت خدا را ببینیم و بشناسیم که چه قطره ناچیزی در مقابل آن اقیانوس بیکران هستیم و بعد ببینیم که این موجود بینهایت کمال مطلق از ما راضی است، این حالتی است که فعلا درکش برای ما مقدور نیست، خدا می داند که چقدر این حالت عزیز است.
برای عالی ترین اشخاص در بهشت از پیغمبر گرفته تا هرکس دیگری چیزی بهتر از این نیست که خداوند از او راضی باشد، رضی الله عنهم و رضوا عنه. این معنا و مفهوم در قرآن بسیار آمده است و قرآن به کسانی که به حمراء الاسد رفته و از ارعاب و تهدید نترسیدند می گوید: اینها واتبعوا رضوان الله همراه خودشان رضوان خدا را آوردند و من مطمئنم کسانی که بعد از این فاجعه در ایران در صحنه ماندند و با نفاق و کفر جنگیدند، چه در جبهه جنگ که سربازان ما همان روز نشان دادند قوی تر از گذشته عمل می کنند و چه در جبهه داخلی و چه در جبهه سیاست و چه مردم در صحنه همه مصداق این آیه هستند، اینها رضوان خدا را دارند که هیچ چیز بهتر از آن نیست.
الم نشرح لک صدرک، و وضعنا عنک وزرک. الذي انقض ظهرک. و رفعنا لک ذکرک، فان مع العسر يسرا، انّ مع العسر يسرا. فاذا فرغت فانصب. والی ربک فارغب.
هیچ‌وقت آرام نگیرید، هر وقت که کاری تمام شد،کار بعدی را شروع کنید، و همیشه در حال تهاجم باشید و رغبت بسوی خدا و رضوان خدا هم هدف نهایی شما باشد، با شرح صدر و تحمل سختی و عسر كه همراهش هميشه آسانی و یسر است این راه را بروید.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

جمعه 16/5/1360
6 شوال 1401
خطبه دوم: مفهوم تروریزم در جوامع مختلف
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در خطبه دوم درخصوص تروریزم است که از موضوعات بسیار مهم کشور ماست که بعلت طولانی شدن خطبه اول نمي دانم می توانم حق مطلب را ادا کنم یا نه. به هر حال مقداری خواهم گفت و اگر لازم شد در روزهای آینده و خطبه های بعد اگر خداوند عمری به ما داد جبران می‌کنیم. البته در این هفته مطالب دیگری هم بوده که باید گفته شود که متاسفانه مفصل نمی‌شود درباره آنها صحبت کرد.
 این هفته سالگرد مشروطه هم هست، شهادت برادران عزیزی در فاصله هفت تیرماه تا امروز بوده که درباره شان بحث نشده و آخرین شهیدمان دکتر آیت و در مشهد شهید حجت الاسلام سید رضا کامیاب و در اصفهان حجه الاسلام سیدحسین بهشتی ودر بهبهان شهید عزیزمان بخردیان و درکازرون شهید نورچشممان حجه الاسلام دانشجو و شهدای زیادی از پاسداران و مردم عادی عابر و شهدای میدان جنگ، همه اینها را داشته ایم. اما این بحث تروریزم به همه اینها مربوط می‌شود.
 مفهوم تروریزم در جوامع مختلف
تروریزم و ترور به معنای وحشت است، هدف ایجاد ارعاب و رعب و وحشت در میان جامعه می‌باشد، فقط آدمکشی منظور نیست، این شیوه برای این انتخاب می‌شود که تعادل جامعه را به هم بزند و جریان دیگری از این به هم خوردگی تعادل جامعه، بهره گیری نماید. اگر در خود جامعه زمینه ای وجود داشته باشد و جامعه آماده پذیرش تروریست ها باشد، ترور می تواند موفق باشد، یعنی در جامعه ای مثل جامعه رژیم گذشته در ایران که خانواده پهلوی را اگر کسی می توانست از میان بردارد آن کس و آن جریان می توانست در ایران موفق شود و تروریزم در آن زمان می توانست معنای صحیحی داشته باشد و راه درستی باشد که البته آن روز هم انسان‌های باتقوی با محاسباتی که می کردند گاهی می‌گفتند: اگر شاه را بکشیم، نمی دانیم بعد چه خواهد شد؟ و چه پیش خواهد آمد؟ آیا خونریزی شده و مردم کشته می‌شوند؟ شايد راه صحیح این نباشد و راه صحیح همان بود که امام انتخاب کرد که خود ملت حکومت را ساقط کردند. ولی تروریزم یک مفهوم دارد و در جامعه ای که مردم از حکامشان جدا بوده و اقلیت ناچیزی حاکم باشند بی معنا نیست. این موردی است که می تواند وجود تروریزم موجه باشد. مورد دومی که در مورد تروریزم در دنیا پیش می آید، آنجاست که اجنبی نیرومندی امکان اینکه با شکستن یک حکومت، حکومت را به نفع تروریست ها قبضه کند حضور داشته باشند، آنجا هم ترور معنا دارد. یا لااقل از لحاظ مادیگری و مادیگرایان می تواند یک راه باشد، حال ما ببینیم کسانی که امروز تروریزم را در ایران اوج می دهند از چه چیز می خواهند استفاده کنند؟ و هدفشان چیست؟
و چه کاری می توانند انجام دهند؟ این مسئله مهم است و باید به دنبال تحلیل آن بود. به نظر من و به نظر خیلی ها، آنهائی که منصفانه برخورد دارند، جامعه ایران و انقلاب اسلامی ایران با ترور سقوط نمی کند و نمی تواند سقوط کند. علتش هم مسائل زیادی است که بعضی از آنها را بیان می‌کنیم. اکثریت این جامعه که آرائشان نشان داد که علیرغم تزویرهائی که شده بود که در رای گیری ها شرکت نکنند، شرکت کردند، صرفا مسلمانند و به دلیل اسلام، پای‌بند به این حکومت و جریان موجود هستند. در میان این اکثریت، قشر عظیمی هستند که سخت فداکارند و این مهم است، ممکن است اکثریت مردم رای بدهند، اما اگر حادثه ای اتفاق افتاد، خودشان را کنار بکشند، اما در اینجا چنین چیزی وجود ندارد، دیروز در تشییع جنازه شهید آیت دیدید که مردم چه کردند. یک نماینده مجلس ترور شد و مردم ما را مستأصل کردند راست هم می گویند. مردم گفتند: اگر شما امنیت را حفظ نکنید، ما خودمان با چوب و چماق و با وسایل عادی به خیابان ها آمده و شما را حفظ می‌کنیم. (الله اکبر)
این حرف ادعا نیست، جنگ ثابت کرده و نشان می‌دهد که هیچ کس در طول این ده، یازده ماه جنگ، به خاطر جانش از جنگ فرار نکرده و همیشه داوطلب بیش از قدرت جذب ما بوده و این ثابت شده و مسئله ای جدی است. این مردم روزی که لازم شود، مساجد را سنگر می‌کنند و با چنگ و دندان با دشمن می جنگند، ما صد درصد مطمئن هستیم. و اگر روزی احساس کنند که نیروهای امنیتی نمی توانند تروریزم را سرکوب کنند مردم بدون شک خانه به خانه تروریست را می‌گیرند و خودشان در همان خانه اعدام می‌کنند و به ما ها هم نمی دهندکه رحم کنیم. (الله اکبر)
ممكن است که فردی به ذهنش چنین خطور کند و بگویند که به این نحو هم نیست، درست است که مردم اینگونه هستند اما بالاخره عده معدودی هستند که وزیرند، وكيلند، مدیرکلند، استاندار و پاسدارند و تروریزم اینها را از پا در می آورد و اینها که از پا در آیند جامعه بي صاحب می ماند. ممکن است این یک نوع تحلیل باشد ولی عمیقا یکی از ادله من که می گویم تروریزم ناموفق است، همین جاست که این تحلیل غلط است. این حرف موقعی درست است که افرادی که دراین جامعه بر سر کارند، تافته های جدابافته ای باشند که مثل اینها به آسانی نشود پرورش داد و اگر یکی از اینها از بین برود کسی نتواند جای او را پرکند. مثلا اگر همه اینها که ترور می‌شوند مثل دکتر بهشتی بودند، چنين حرفی ممکن بود صدق کند زیرا به آسانی نمی‌شود دکتر بهشتی ها را ساخت. باید واقع بینانه برخورد کنیم. اما امروز جامعه ما اینگونه نیست، مسئولان کشور ما از همین مردم معموليند.
آیا شما فکر می‌کنید که مثل این بیست و یک وزیری که داریم دیگر در مملکت وجود ندارند؟ آنقدر فراوانند که انسان نمی داند کدامیک را انتخاب نماید، آخر اینها از بهشت و آسمان که نیامده اند، اکثرشان چند سال است از دانشگاه فارغ التحصیل شده و مشغول انجام کار شده اند. گاهی در جلساتی که تشکیل می‌شود می بینیم که بخشدار و فرماندار و استاندار و وزیر کشور و نخست وزیر همه مثل هم هستند و هیچ فرقی با هم ندارند، همه مثل هم می فهمند و همه مثل هم صحبت می‌کنند. با این تفاوت که بعضی از آنها از دیگران معروف تر شده اند. آنها که اکنون وزیرندکدامیک سابقه طولانی تجربه سیاسی داشته اند؟ همه این کابینه امروز اگر خدای ناکرده از میان بروند، فردا براحتی می‌شود، بیست و یکنفر مثل اینها انتخاب کرده و شاید هم بهتر از اینها چون تجربه نشده، گاهی افراد بهتری جای آنها را می‌گیرند.
استاندارها مگر چه کسانی هستند؟ مثل این دوستان ما که در استانداری ها هستند، دهها و صدها نفر در میان دانشجوهائی که اکنون درجهاد سا زندگی در روستاها خدمت می‌کنند وجود دارند، ما با آشنائی کمی که داریم می دانیم که چنین کسانی وجود دارند و هیچ دلمان نمیلرزد، البته نیرویی از دست می‌دهیم، این برای ما دردناک است و رنج می‌بریم، اما هیچ‌وقت فکر نمی کنیم که اگر استانداری برود ما کس دیگری را نداریم که به جای او انتخاب کنیم. معاونش هم مثل خودش است و گاهی بخشدارها و فرماندارها هم مثل خود او هستند.
تیپ اداره کننده این جامعه امروز از مردم معموليندكه از قبیل اینها و در سطح اینها هزارها نفر در جامعه ما وجود دارد. تروریزم چه می‌خواهد بگوید؟ در مجلس یکبار بیست و هفت نفر از ما گرفتند، بسیار خوب در انتخابات چندروزه ای که انجام شد، دوباره بیست و هفت نفر آمده و جای آنها و همان صندلی ها را پر کردند و ما نمی دانیم شاید بهتر از آنها هم انجام وظیفه کنند. یا مثلا بنده به‌عنوان رئیس مجلس با آنها که آن پائین نشسته اند، مگر فرقی داریم؟ این کاری که من می‌کنم، آنها هم می توانند انجام دهند، واقعا اینگونه است ممکن است قدری کم و زیاد شود.
اکنون این جامعه در سطحی اداره می شودکه نخبه های دوره دیده متخصص در علوم پیچیده، مامور اداره آن نیستند و خدا نکندکه روزی چنین شود، همیشه باید همینگونه باشد تا این مردم معمولی بتوانند مسئولیت ها را در اختیار بگیرند. اگر هم با مسائل آشنا نباشند آشنا می‌شوند، بنده آن روز که به وزارت کشور رفتم، حتی نامه ها را نمی دانستم که چگونه بگیرم و چگونه امضا کنم و چگونه رد کنم، من اصلا اداره ندیده بودم اما یک هفته که ماندم با کمک افراد آشنا آشنائی پیدا کرده و بعد هم وزارت کشور را بخوبی اداره نمودم، استاندار و بخشدار و فرماندار تعیین می کردم، دیگر از ما بی عرضه تر که وجود ندارد، ما یک طلبه در مدرسه فیضیه بودیم یا در زندان بسر می بردیم و در زندان هم که نه چیزی یادگرفتیم نه دوره ای دیدیم، اگر حال بنده را ترور کنند این مملکت چه خسارتی می‌بیند؟ از این حرف‌ها که من در نماز جمعه می زنم بسیاری از آقایان معممی که اینجا نشسته اند و خیلی دیگر که در مدرسه های طلبگی هستند می‌توانند بزنند و وقتی که دو بار هم حرف زدند جامعه می فهمد که هاشمی زیاد دارد.
بنابراین تروریزم و کشتار در این مملکت برای انقلاب غیر از اندوه و غصه چیز دیگری ندارد، البته نشان ضعف ما هم هست، اما به این جامعه آسیب نمی رسد. (الله اکبر)
 خسران تروریزم در جامعه اسلامی ما
برای تروریزم چه بهره ای دارد؟ برای آنها که این تروریزم را تشکیل می دهند و این کارها را انجام می دهند چه نفعی می تواند داشته باشد؟ این مسئله را قدری تحلیل کنید و توجه کنید که تروریزم می خواهد قهرمان بشود، می‌خواهد اعتبار کسب کرده و می‌خواهد در جامعه برای خود جا باز کند، هدفش این نکته هاست. حال ببینیم آیا تروریزم از این راه به اهداف خود می رسد یا نه؟ و تروری که انجام می‌دهد آیا برای او محبوبیت به ارمغان می آورد یا ضرر می‌کند؟ مثلا آقای کامیاب را در مشهد شهید می‌کنند، مردمی که به او رأی داده بودند حدود سیصدهزار نفر بودند، حداقل نتیجه این است که این سیصد هزار نفر با خانواده هایشان با کسانی که آقای کامیاب را شهید کردند، دشمن می‌شوند. یا در اصفهان آقای بهشتی را می‌کشند، چهارصد، پانصد هزار نفری که خود را آماده کرده بودند تا به بهشتی رأی بدهند همانگونه که در تشییع جنازه نشان دادند، با تروریست ها بد می‌شوند، خوب که نمی شوند. این هفتاد و چند نفری که شهید شدند، حداقل هفت میلیون قلب را با جدیت با تروریزم و تروریست ها مخالف کردند آیا چنین نیست؟ این نمایندگان مجلس که شهید شدند هر یک در شهر خود امامزاده می‌شوند و آرامگاهشان بصورت یک مرکز ضد تروریزم در خواهد آمد. پس تروریزم چه چیز به دست می آورد؟ آیا او دراین جامعه برای حکومت کردن آماده می‌شود؟
به دنبال آیاتی که در خطبه اول ذکر شد می رسیم به آیه ای از قرآن که به نظر مناسب این قسمت بحث است که می‌فرماید: ما كان الله ليذر المومنین علی ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب19 (خدا هرگز مومنان را وانگذارد و بدین حال کنونی که منافق و مومن به یکدیگر مشتبهند، تا آنکه با آزمایش بدگوهر را از پاک گوهر جدا کند).
آری می‌فرماید که خیال نکنید که سنت خدا اینگونه است که حال که پیروز شديد همینگونه پیروز، پیروز باقی می مانید تا قیامت، نه خداوند جریاناتی پیش می آورد که خبیث و طیب از هم جدا بشوند، به ذهن مسلمان‌ها اینگونه می آید که خدایا این تروریست ها، این کفار و این تجا وزگرها را چرا آنقدر مهلت می‌دهی؟ قرآن به آنها جواب می‌دهد: ولايحسبن الذین کفروا انما نملي لهم خير لانفسهم أنما نملي لهم ليزدادوا اثما.20
چقدر این آیه در جامعه ما معنای روشنی پیدا می‌کند. می‌فرماید: خیال نکنید که ما این کار را اگر که مهلت می‌دهیم و حرکت می‌کنند و ضربه می‌زنند و تروری انجام داده و وحشتی ایجاد می‌کنند، به نفع آنهاست نه اینها ضرر می‌کنند، این مهلت را که می‌دهیم گناه آنها زیاد می‌شود.
یک مصداق این آیه تفسیر ساده ای است که بگویند اینها گناهشان زیاد شده و در قیامت بیشتر عذابشان می‌کنند. اما تفسیر صحیح تر آن این است که اینها با این مهلت، خسارت می بینند و خودشان را متزلزل می‌کنند و جامعه را با هویت خود، آشنا می سازند و خباثت خود را بروز می دهند. اگر یک ماه قبل یکی از این تروریست ها را می‌خواستیم اعدام کنیم ممکن بود جامعه به ما بگوید که بی رحم هستید اما پس از کشتارهائی که تروریست ها انجام دادند، دیروز مردم به خیابان ها ریخته و می گفتند اگر دادستان نمی‌تواند ما خودمان وارد عمل بشویم و تروریست ها را نابود کنیم. و این همان مهلت خدا و ازدياد گناهان آنها و همین پایه لرزان شدن است و این سنت الهی است زیرا خداوند با معجزه جامعه را اداره نمی کند. بایدکه گروه تروریزم خود را نشان بدهند و مردم آنها و ماهيتشان را بشناسند و کودک رهگذری که با بمب مجروح شده و در بیمارستان خوابیده و مردم عکسش را می بینند به اندازه پانزده هزارکتاب برای شکستن سد تروریزم مفید است و اینها با ترور و کشتن عابرین و دانشمندان و با پیشنماز یک مسجد، پایه های جریان خود را سست می گردانند و ما امروز شاهد این جریان وعده الهی هستیم و به این آیه از قرآن توجه کنید و ببینید که چقدر قرآن برای ما زیباست که ما متأسفانه نرسیدیم که قرآن را خوب بفهمیم و به مردم بگوییم، می‌فرماید: الم ترکیف ضرب الله مثلا كلمه طيبه کشجره طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء- تؤتي اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون- و مثل کلمه خبيثه کشجره خبیثه اجتثت من فوق الأرض ما لها من قرار، ای رسول، ندانستی که چگونه خدا کلمه پاکیزه و روح پاک را بدرخت زیبائی مثل زده که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان (رفعت و سعادت) بر شود و آن درخت زیبا باذن خدا همه اوقات میوه های مأكول و خوش دهد وخدا اینگونه مثلهای واضح برای تذکر مردم می آورد، و مثل کلمه کفر و روح پلید مانند درخت پلیدیست که ریشه اش به قلب زمین برود بلکه بالای زمین افتد و زود خشک شود و هیچ ثبات و بقائی نخواهد یافت.
 دو جریانی که در آیه مشخص شده در جریان ایمان و كفر يا همین تروریزم جامعه است. همانگونه که قبلا عرض کردم جامعه سالم مثل یک درخت نیرومند است که قرآن این جریان را کلمه الله می‌گوید که ریشه هایش در اعماق زمین و شاخه هایش در فضای جامعه هرروز درحال محصول دادن است. همين معلول ها که اینجا نشسته اند هر یک محصول این درختندکه قهرمانان این جامعه اند و وجودشان تبلیغ است. (الله اکبر) و هریک در یک فامیل و یک شهر و یک محله و یک محیط مایه افتخارند. معلولند، در جنگ خمپاره خورده و پایشان قطع شده است، اما این سند افتخار است که بعد از این نقص باز در تلاش است و به نماز جمعه آمده و روی چرخ می نشینند و به راه خود که حتی باعث نقص عضوشان شده وفاداری خود را اعلام می‌کنند.
نقطه مقابل، جریان شجره خبیثی است که امروز نفاق چپ و راست به‌عنوان تروریزم براه انداخته اند، در ایران چون اینها ریشه ندارند (اجتثت من فوق الارض) فقط یک لاسهای ریزی در سطح زمین دارند که با وزش بادی از بین می روند (ما لها من قرار).
این دو جریان در جامعه امروز ما کاملا مشهود است. و این جامعه پایدار است. و همانگونه که این جامعه به لطف خداونداز شر شاه و پهلوی ها و بعد از انقلاب از شر آمریکا و از جریان غربگرائی راحت شد، ان شاء الله در مدت کمی در آینده هم از شر تروریزم که ریشه اش فبل از انقلاب کاشته شده بود و بعد از انقلاب امروزه از آن بهره گیری می‌کنند، راحت خواهد شد و این جامعه سالم و این درخت (کلمه الله) ثمره خود را خواهد دید، و این جامعه به راهی که خداوند در پیش او قرار داده خواهد رسید.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

نظر خود را ارسال کنید