خطبه‌های نمازجمعه هاشمی رفسنجانی

بسمه تعالی
مقدمه
یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکرالله و ذروا البیع
ای کسانی که ایمان آورده‌اید هرگاه شما را برای نماز روز جمعه بخوانند بشتابید به ذکر خدا و کسب و تجارت را رها کنید.
همانطور که در جلد اول این مجموعه یادآور شدیم، به علت اهمیت خطبه‌های نماز جمعه که توسط رئیس محترم مجلس شورای اسلامی حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر هاشمی رفسنجانی ایراد می‌شود تصمیم گرفتیم که متن این خطبه‌ها را در اختیار عموم قرار دهیم. اینک جلد دوم این خطبه‌ها که از تاریخ 60/5/23 الی 60/8/24 ایراد شده است از نظرتان می‌گذرد.
امید است بقیه خطبه‌ها را درآینده نزدیک به چاپ رسانده و در دسترس علاقه‌مندان قرار دهیم.
حزب جمهوری اسامی
واحد تبلیغات

خطبه اول:
هماهنگی، ضروری‌ترین نیاز انقلاب
جمعه 23 مرداد 1360- 13 شوال 1401
**صفحه=6@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمة المعصومین قال العظیم فی کتابه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: فلما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض. **زیرنویس=سوره رعد آیه 16 .@.
دو خطبه‎ای که برای نماز جمعه امروز در نظر گرفته شده، یکی درباره هماهنگی و دیگری درباره‎ی رابطه گناه و کفر می‎باشد.
هر دو موضوع از موضوعات اساسی دینی و اجتماعی روز است. در مورد هماهنگی که در خطبه اول مطرح میشود، به دلیل آخرین حرکت ملت مسلمان ما به سوی هماهنگی یعنی معرفی کابینه‎ی مسلمان و متعهد و انقلابی برادرمان دکتر محمدجواد باهنر، به مجلس شورای اسلامی می‎باشد. و خطبه‎ی دوم را که رابطه‎ی گناه و کفراست به این دلیل مطرح می‎کنیم که می‎بینیم بسیاری از افراد مسلمان دیروز، کفار امروز شده‎اند.
انقلاب و لزوم هماهنگی
کسانی که کمی با تاریخ انقلاب‌های دنیا و نیازهای یک انقلاب آشنا باشند،
**صفحه=7@
می‌دانند که بعد از پیروزی یک انقلاب هماهنگی در مدیریت و هماهنگی مردم و مسئولان از ضروری‎ترین نیازهای انقلاب است. دلیلش هم روشن است، انقلاب اگر واقعا انقلاب باشد می‎خواهد همه چیز جامعه را دگرگون کند، اساس جامعه را به هم بریزد، روابط و شرائط را به هم بریزد، مقدار زیادی تخریب و مقدار زیادی سازندگی دارد و یک چنین حرکت عظیم، بدون هماهنگی و بدون وحدت نظر و بدون انسجام لازم میان مردم و مسئولان، ممکن نمی‎شود.
انقلاب‌های دنیا را مشاهده کنید، هر جا انقلاب شده همان گروه و همان جهتی که خود انقلاب کرده برای دوران طولانی، دیکتاتوری و قدرت نشان داده و به دیگران میدان عمل نداده تا به آنجا رسیده که هدفش بوده است. (اگر توانسته برسد) بعد راه را برای دیگران باز کرده که البته درانقلاب‌های دنیا، هنوز این مرحله‎ی آخر فرا نرسیده، یعنی در شوروی و همه اقمارش، در کشورهایی مثل الجزایر، عدن، ویتنام، چین و هر جا که به این معنا انقلاب شده، هنوز همان جهت انقلابی اول دیکتاتور میدان است. انقلاب ایران یک تجربه جدیدی در تاریخ انقلاب‌ها بوده و راهی را انتخاب کرده که در بخشی از تجربه‎اش شکست خورده، اما در بخشی از تجربه‎اش برای تاریخ بشر میراث عظیمی را به جای خواهد گذاشت.
ضررهای ناهماهنگی
ما وقتی که پیروز شدیم به جای اینکه یک حکومت صد در صد زائیده از متن انقلاب درست کنیم و آن جهت انقلاب را حاکم بنماییم، دست به ایجاد یک حکومت ائتلافی زدیم، این مسلمان‌ها بودند که انقلاب کرده بودند، و این توده‎ی انقلابی به رهبری شخص امام و با ایده‎ی صد در صد اسلام راستین بود که رژیم پهلوی را ساقط کرد. و باز اینها بودند که دست دیگران را گرفتند و از زندان‌ها بیرون آوردند، اگراینها نبودند، مثلا مجاهدین خلق، پیکاری‌ها، فدائی‌ها و متفرقه‎هایی که در زندان‌ها بودند، سال‌ها در زندان می‎پوسیدند و می‎بریدند، اما وقتی که پیروز شدیم، به جای اینکه همین جریان حاکم برانقلاب باشد ترکیبی از جریان‌های مختلف، مسئولیت اداره کشور را به عهده گرفت. علت هم داشت و
**صفحه=8@
ساده و بی‌جهت این عمل انجام نشده بود. ماه‌های قبل از پیروزی همه‌ی این جریان‌ها در انقلاب به هم پیوسته بودند. همه به پاریس رفته و آنجا دست بیعت به امام داده و اظهار وفاداری کرده بودند و رهبری امام را پذیرفته و معنای این حرف این بود که جریان خود را فراموش کرده‎اند و در جریان کلی انقلاب اسلامی ذوب شده‎اند برداشت‌ها این بود. امام با برخورد پدرانه و بزرگوارانه و ما هم با مقداری خوش بینی با قضیه برخورد کردیم و گفتیم حال که همه دست بیعت به امام داده‎اند و همه تحت تأثیر جریان اصلی انقلاب هستند، همه به میدان بیایند، ترکیب کابینه‎ی اول را به یاد دارید، نهضت آزادی، جبهه‌ی ملی، جاما، همه شاخه‎های منشعب شده از جبهه‎ی ملی و چند نفر متفرقه با ایده‎های خاص در سطح بالا، و در سطح پائین تر و درجه دوم یعنی معاون‌ها و استانداران و فرمانداران و رؤسای ارگان‌ها و همه‎ی نیروهای اسلامی و ضد اسلامی، منافق، فدایی، توده‎ای پیکاری و حتی ساواکی‌ها و باقیمانده‎های رژیم قبل، مجموعه‎ای بودند که مسئولیت اجرایی کشور را در دست گرفته بودند.
روزهای اول موج عظیم انقلاب و ابهت مردم خیلی مجال نمی‌داد که اینها ماهیت خود را نشان بدهند. یعنی فرصت نمی‌شد که مردم توجه کنند، تنها کسانی که در میدان اجرا راه نداشتند، نیروهای خط امام و این توده مردم بودند. جوان‌های انقلابی مسلمان به دلیل بی تجربگی و خامی پشت در مانده بودند، اما آنها هم بیرون نماندند و به شکل دیگری خود وارد شدند، آنها دست به ابتکار نهادهای انقلابی زدند، دادگستری وزیر دادگستری نمی‎توانست انقلابی عمل کند، دادگاه‌های انقلاب تشکیل شد. مجریان سازنده نمی‎توانستند بسازند، جهاد سازندگی درست شد، مسئولان امنیت کشور نمی‎توانستند امنیت را حفظ نمایند، کمیته‎ها درست شد و سپاه پاسداران به وجود آمد. هر جا که نقص کار مجریان روشن می‌شد، ملت با همان خاصیت انقلابی، اسلامی خود وارد میدان می‌شد و آنجا را قبضه می‎نمود.
 پس مجموعه باز خط امام را هم شامل می‌شد اما پشت در و به عنوان ارگان‌های انقلابی. زیادی طول نکشید که معلوم شد این تجربه، تجربه‎ی موفقی نیست. مردم فهمیدند که جریان حاکم، نمی‎تواند انقلاب را بکشاند. اما نصایح امام که هر لحظه حامی حکومت وقت بود و اشارات امام، مردم را صبورانه نگه می‌داشت که مشاهده کنند قضایا چه
**صفحه=9@
می‎شود.
کم کم آنقدر مسئله روشن شد که دیگر تحملش ممکن نبود و مرحله‎ای که همه می‎دانند یعنی مرحله‎ی واسط شروع شد و درگیری‌ها پیش آمد و حذف‌ها آسان انجام نمی‌شد. اگر جبهه‎ی ملی کنار گذاشته می‌شد، دست به مقاومت می‌زد، اگر منافق از مسئولیت‌هایی که دراستانداری و معاونت وزارت داشت بر کنار می‌شد، مقاومت می‌کرد و اگرافراد دیگر هم خلع می‎شوند مقاومت می‌کردند. و این جریان آغاز حرکت طبیعی توده‎ی انقلابی و متن مردم به سوی هماهنگ نمودن مسئولیت‌ها و قبضه کردن جریان‌ها و حذف جریان‌های باطل بود و مثل سیل همه جا را زیر نفوذ خود گرفت تا به اینجا رسید که امروز ما شاهد معرفی کابینه‎ای هستیم که منبعث از متن توده‎ی مردم و خط امام و مسلمانان متعهد می‎باشد رئیس جمهور، دولت، اعضای دولت، مجلس، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و پست‌های کلیدی ادارات و ارگان‌های انقلابی ما تقریبا همه هم جهت شده‎اند: اما ما میدانیم که در بطن هر یک از اینها هم هنوز نیروهای نامنسجم وجود دارد که دراینده یا خود را منسجم می‌کنند و یا حذف می‎شوند و این جریانی است که انقلاب نشان داده و امروز ثابت شده است.
البته این تجربه و این آزمایش به قیمت ارزانی به دست نیامده، وقت و نیروی فراوانی تلف شده، اعتبار، ضربه دیده و مشکلاتی پیش آمده، اما یک حرکت سالم، طبیعی، پا برجا و پر دوام است که به خاطر همین خاصیتش قابل اعتماد می‎باشد و از این به بعد ما با خیال راحت می‎توانیم مسئولیت‌های کشور را در جای خود و به دست افراد صالح خود، به انتخاب اصلح ببینیم، این وضع پیش آمده است.
خساراتی را که دیدیم شدید بود، یکی از خسارات این بود که در تصمیم گیری، همیشه دچار مشکل بودیم. روزهای اول انقلاب، در کابینه و حتی در شورای انقلاب که کمتر دچار گرفتاری بود، هر تصمیم اساسی که مطرح می‎شد، مقدار زیادی وقت مسئولان را به خاطر همین خطوط مختلف و جریان‌های متنوع می‎گرفت. جبهه ملی برای خود می‌کشید، نهضت آزادی برای خود و خط امام هم برای خود فکر می‌کرد و متفرقه‎ها هم همچنین، اینکه امروز می‎بینید هنوز
**صفحه=10@
سفارتخانه‎های ما به این روز سیاه وضع نامناسب مانده، علتش این است که ماه‌های اول انقلاب که حساس‌ترین لحظات است بر وزارت خارجه ما آقای سلامتیان به عنوان معاون وزیر خارجه حاکم بود که نهضت آزادی هم با او مخالف بود، اما ائتلاف چنین پیش آورده بود، و اینکه می‎بینید این دانشگاه امروز تعطیل است، علت اصلی آن این است که: کسانی که این دانشگاه را قبضه کرده بودند، خط مشترک لیبرالیسم و نفاق چپ و راست بودند که همه‎ی این اتاق‌ها را اتاق جنگ کردستان کرده بودند و شما میدانید چه حوادثی دراین دانشگاه‌ها اتفاق می‎افتاد.
به اضافه‎ی آن همه میراث سوء که از رژیم قبل داشتیم. از روز اول خط امام و اسلام راستین دانشگاه‌ها را قبضه نکرده بود و پایه‎های کجی گذاشته شد که این پایه باید پاسخی اصلاح شود، در شورای انقلاب اگر همه در خط امام بودند تصمیمات فوری گرفته و به اجرا در می‎آمد، اما به خاطر ناهماهنگی در شورا و کابینه‎ی مؤتلف مسائل بارها و بارها مطرح و بدون تصمیم گیری مناسب وقت را تلف می‎کرد.
ضرر دوم که خیلی مهم است و مهم‌تراز تأخیر در تصمیم گیری می‎باشد و هنوز هم دچارش هستیم، این است که ارگان‌های اجرایی، ادارات، ارتش، پلیس و همه‎ی مؤسساتی که میراث رژیم گذشته بودند و نیروهایی که درانها کار می‌کردند، بخش عظیمشان، کسانی بودند که چون نمی‎خواستند به اسلام راستین دل بدهند، از وجود جریان‌های غیراسلامی در سطح بالا، دلخوش بودند و یکدل، و در جهت اسلام حرکت نمی‎کردند. امیدوار بودند به روزی که خط غیراسلامی حاکم بشود و این دو دلی درادارات ما، درارتش ما، پلیس ما و در خیلی جاهای دیگر تا روزهای آخر سقوط بنی صدر وجود داشت و هنوز هم ریشه‎هایی دارد و این مسئله خیلی مهم و خطرناک بود.
یک مسئول اداری با تبلیغاتی که می‌شد پیش خود فکر می‎کرد که بالاخره روزی این نیروهای غیراسلامی به اصطلاحی خودشان، روشنفکرها پیروز می‎شوند و به این خاطر به نحوی حرکت می‎کرد که بتواند با آنها بسازد و خیلی که محتاط و منافق بود چهره‎اش را مخفی می‌کرد که خط امامی‌ها او را نشناسند. به جای اینکه کار کنند، روزنامه انقلاب اسلامی و میزان می‎خواندند و به جای اینکه به مردم برسند، اخباری که
**صفحه=11@
شب از رادیوهای بیگانه گرفته بودند پشت میزهایشان برای مراجعینشان تعریف می‎کردند، و این حالت، حالت سردرگمی، حالت بی تکلیفی، حالت امیدواری به یک خط غلط و این حالت نامناسب، باعث شده بود که ارگان‌های دولتی ما به‌مثابه ارگان‌های انقلابی دیگر کار نکند و همیشه عقب بماند و این مسئله در جنگ و در جاهای دیگر هم بود. به اضافه‎ی برخوردهای نامناسبی هم که وجود داشت.
همه می‎دانند که این جریان‌ها چقدر در حذف یکدیگر نیرو مصرف کردند و اینها همه از وقت ملت تلف شد. از همان روزهای اول تیتری ساخته بودند به عنوان تعداد مراکز قدرت، و برای کوبیدن ارگان‌های انقلابی چقدر خون دل خوردند و چقدر خون دل خوراندند، می‎گفتند: یک دادگستری داشته باشیم. اما یک دادگستری که نتواند کار کند و ضد انقلاب به آن نحو دراین کشور ریشه کند بچه درد می‎خورد. می‎گفتند تعداد مراکز قدرت نباشد. و آن مرکزی هم که باید کوبیده شود، دادگاه انقلاب و سپاه پاسداران و کمیته و جهاد سازندگی و غیره است. و تا همین اواخراین جریان وجود داشت.
از طرفی نیروهای واقعی انقلاب همین‎ها بودند که کوبیده می‎شدند و مشکل مهم این بود. مشکل اینجاست که حاکم رسمی کابینه بود، اما نیروهای واقعی، نهادهای انقلاب بودند. آقای بنی صدر حتی به فرمان امام فرمانده‎ی کل قوا بود و مثلا فرمانده سپاه پاسداران را ایشان نصب می‎کرد، اما سپاه پاسداران از بنی صدر فرمان نمی‎برد. فرمانده‎ی کل قوا بود اما جرأت نمی‎کرد به پادگان سپاه برود. وقتی که فرماندهان جزء جمع می‌شدند و جلسه تشکیل می‎دادند. کارشان این بود که ایشان را استیضاح کنند که چرا اینگونه رفتار می‎کند؟ بنابراین چنین حکومتی، حکومت نمی‎شود، و دراین حکومت نمی‌شود کار کرد. او می‎خواست با نیروهای دیگر کار کند نمی‎شد، کمیته‎ها به او ایمان نداشتند، ایشان اعلام می‎کرد می‎خواهم رئیس شهربانی نصب کنم (با اینکه این حق را نداشت) این کار را می‎کرد اما آن رئیس به حرفش توجه نمی‌کرد. مدیر روزنامه معین می‎کرد، اما آن مدیر هم مطابق میل او رفتار نمی‎کرد. در رادیو مدیرعامل نصب می‎کرد اما مدیرعامل هم خط او را نمی‎خواند.
**صفحه=12@
ضررهای عمده‎ای که بر ما وارد شد
ضررهای عمده‎ای که بر ما وارد می‎شد این بود که کسانی اسمشان زمامدار بود، اما توده‎ی ملت با نیروهای انقلاب، ارگان‌های اصیل و آنها که این انقلاب را حفظ می‎کردند در خط آن زمامدار، حاضر به حرکت نبودند و این مشکلات پیش می‎آمد. رفته رفته، این جریان‌ها واقعیت را نشان داد. مطلب روشن شد که جریان غیراسلامی حالا چه ملی گرا و چه در مایه‎های دیگر باشد، نمی‎تواند بجنگد، نمی‎تواند بسازد و نمی‎تواند امنیت را تأمین کند، حتی نمی‌تواند تبلیغ هم بکند و این تضاد و این تزاحم و این مشکلاتی را که سر راه بود، با اراده‎ی مردم و با هدایت امام و با کمک‌هایی که اهل درک و فکر نمودند، کم کم مسیر خود را پیدا کرد و امروز به یکپارچگی رسیده که ما امیدواریم ان‌شاءالله این اتفاقات تلخ، هم برای خودمان تجربه شده و هم برای انقلاب‌های اسلامی بعد از این که در منطقه خواهد شد، راه باز بشود.
اشکال کاران جریان‌ها این بود که با غرور و تکبر. نتوانستند این ملت را درک نمایند و هنوز هم نتوانسته‎اند و عجیب است که انسان اینقدر کور دل شود.
قرآن هم همین مطلب را می‎فرماید:
ذالک بانهم آمنوا ثم کفروا فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون**زیرنویس=سوره منافقون آیه 3.@، الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون. **زیرنویس=سوره بقره، آیه 12 .@.
قرآن اینها را بی شعور تلقی کرده و این یک واقعیتی است،
آقای بنی صدر حالا هم که به پاریس رفته از صمیم اعتقاد می‎گوید که در ایران نود درصد مردم با من هستند و من یقین دارم که او خیال می‌کند که راست می‎گوید، یعنی با آن طرز تفکری که او داشت، راست می‎گوید. همین آدم وقتی که می‎خواهد از ایرانی که نود درصد مردم طرفدارش هستند، برود باید در توالت مخفی شود. یکی از همافران می‎گوید: وقتی که من دیدم بنی
**صفحه=13@
صدر از توالت بیرون آمد و عرق صورتش را گرفته خجالت کشیدم که رئیس جمهور مدعی، اینگونه فرار می‎کند. به آنجا هم که می‌رود، می‌گوید: که نود درصد مردم با من هستند و من بر خواهم گشت. چقدر باید آدم جامعه را کم بفهمد.
قضیه سید علی محمد باب است که وقتی که ریسمان دارش به وسیله تیر پاره می‎شود و او می‎افتد فرار کرده و به دستشویی می‌رود، عینا تکرار شد با این تفاوت که در اینجا دیگر ریسمان دار نیست ریسمان دار نامرئی است، پرونده است. آن یکی (سید علی محمد باب) آنقدر شعور داشت که بعد از فرار به مجلس رفته و بگوید که من توبه کردم و توبه نامه بنویسد. اما بنی صدر توبه هم نمی‎کند، بقیه منافقین هم چنیند واقعا خیال می‎کنند که این خلق طرفدارشان است.
علت اینکه این مردم با اینکه در صدر حکومت نبودند به این نحو آنها را عقب زدند، همان روحیه‎ای بود که انقلاب کرده بود. قضیه خانم مادر طریق الاسلام را ببینید بچه‎ها در زندان اسمش را طریق الکفر گذاشته بودند زیرا ایشان قبلا جزو مجاهدین بود و پیش از پیروزی انقلاب مرتد شده بود و در زندان جزو کمونیست‌ها بود. این خانم جزو خانم‌های مقاوم دم در زندان رژیم قبل بود و حالا اینگونه عمل می‎کند. اصولا قیافه آن مادر دران فیلم و آن لحظه‎ها آنقدر مهم است که انسان از خود بیخود میشود و نمی‌تواند روحیه مردم را ارزیابی کند. راستی که این مردم چقدر بزرگ‎اند.
ما در تاریخ اسلام صدراسلام مطالبی می‎خواندیم که مو بر تنمان راست می‌شد مثلا نسیبه‎ی جراح در جنگ احد جلوی فرزند خود را که در حال فراراز جنگ بود گرفته می‎گوید: فرزند من، شیرم حلالت نباشد اگر برنگردی و شهید نشوی فرزندش را بر می‎گرداند تا شهید بشود از برای ما این خیلی مهم بود. در کربلا مادر جوانی، کفن به گردن فرزندش انداخته و می‌گوید: برو قبل از علی اکبر شهید بشو! خانم مسلمانی که قبلا مشرک بوده، چند فرزندش در حال کفر مرده بودند و او خیلی گریه کرده و برایشان شعر گفته بود.
چند فرزند دیگرش در رکاب علی بن ابیطالب شهید شدند یا در جنگ‌های دیگر، برایشان سرود شادی خوانده بود، برای ما این مسائل مهم بود و مهم هم هست. اما مسلمان‌های امروز، آنها را تحت الشعاع قرار داده‎اند. چه فیلم‌ها دیده‎ایم که درانها، مادرها به
**صفحه=14@
شهادت فرزندانشان افتخار می‎کردند و اجازه نمی‌دادند اشک از چشمانشان سرازیر شود.
کاری که مادر طریق الاسلام کرد باید برای دنیا عبرت باشد. کلماتی که گفت، حرف‌هایی که زد، حتی مهر مادری‎اش هنوز باقی بود، به فرزندش می‌گفت: شما بین خود و خدا توبه کن، شاید خدا ترا بپذیرد. آنقدر مسلمان بود که به لطیفه‎ی توبه مرتد هم توجه داشت، اما مردانه ایستاده بود و هر چه فرزندش گریه می‎کرد و می‌گفت اشتباه کردم، مادر همچون شیرایستاده بود و می‌گفت تو دروغ میگویی زیرا نماز نخواندی، توبه نکردی، آدم کشتی، و کارهای بد دیگری انجام دادی. و این خیلی عظیم است و این تنها یک مادر نیست. به خدا قسم خیلی از مردم ما اینگونه‎اند، زن‌ها، مردها، همه و همه اینگونه‎اند.
روزهایی که امام دستور دادند و به مردم پیشنهاد کردند که افراد مشکوک را معرفی نمایند، آنچنان حرکتی در مردم پیدا شد که حتی مراجعات به من که قدری پیدا کردنم به خاطر کارهای زیاد، مشکل است، بسیار زیاد بود و پدرها مراجعه کرده و فرزندانشان را لو می‌دادند و  از اینگونه انسان‌ها فراوانند، انسان‌های که بهشت را بر جهنم و خدا را بر شیطان و اسلام را بر کفر ترجیح می‎دهند و اکثریت مردم ما چنینند.
روزهایی که من به نماز جمعه می‎آیم، می‎بینم خانم‌هایی را که یک گوشواره کوچک می‎فرستند که معلوم است مال فقیرترین خانواده هاست و می گویند: ما اینها را از زمان عروسی داریم شما آن را به پاسدارانی که می‌خواهند ازدواج کنند بدهید. چقدر این مردم خوب هستند و چقدر اینگونه مردم زیادند.
هفته قبل آقایی آمده بود و می‎گفت: من در دوران طاغوت، مالیات نمی‎دادم و با حیله از زیر مالیات در می‎رفتم. اکنون یک میلیون تومان چک نوشته و می‎گفت: چون آن موقع مالیات نداده‎ام حالا که حکومت دست مسلمان‌ها است می‌دهم که شما هرطور صلاح می‎دانید خرج کنید و من گفتم که به زلزله‎ زده‎های کرمان بدهید که چک نوشت و داد. مردم ما چنینند و کم هم نیستند، این نوع افراد در همه اموراز قبیل: امور مالی، امور جانی، امور عرض و ناموسی و در امور اخلاقی فراوانند.
**صفحه=15@
در روزهایی که بمب اندازی شده و مکان‌هایی خراب شد و خانه‎هایی آسیب دید، چقدر مردم مراجعه کرده و می‎گفتند: ما می‎خواهیم این خسارت‌ها را جبران کنیم و برادران ما، مردمی که بیگناه دچار این جریان‌ها می‎شوند، فکری برایشان بکنیم و دولت هم بر بودجه‎اش تحمیل نشود، که به همین منظور دفترامام حسابی را اعلام کردند که هر کس می‎خواهد کمک کند. مردم اینگونه در جریانات شریک شده و در کارها حاضرند و اینقدر اثر دارند آن جریان‌های کوچکی که ما به اشتباه دستشان را گرفته و به آنها در کارها مسؤولیت دادیم، اکنون طلبکار شده و می گویند که ما نود درصد مردم را با خودمان داریم. من نمی‌دانم اینها رقم سرشان نمی‌شود؟!
 بنی صدر می‌گوید که سازمان مجاهدین خلق، صدهزار چریک مسلح در ایران دارد، آیا او صدهزار را نمی‌داند، چریک را نمی‌داند یا مردم ایران را نمی‎شناسد!؟ این سازمان مجاهدین خلق همین است که پس از چند روز فعالیت مسلحانه، اینگونه مثل پنبه از سر راه کنار می‌روند. اگر پشت سر کسی که محافظ ندارد، حرکت کرده و او را با تیر بزنند کار مشکلی انجام نداده‎اند، مافیا هم چنین می‎کند. گروهی که سال‌ها شعار انقلابی می‌داد و دو سال در محیط آزاد و حتی هرج و مرج و سوء استفاده از آزادی، هرچه توانست برای خود ذخیره کرد، خانه‎ی تیمی ساخت، جمعیت و شبکه درست کرد، همه‎ی اینکارها را کرد، وقتی که ما تصمیم به مبارزه جدی با آنها گرفتیم، اینگونه از هم پاشیده شدند که هرروز چندین خانه تیمی از آنها کشف میشود با اینکه ما نه ساواکی، و نه سازمان اطلاعاتی مهمی داریم.
همه می‌دانند که در رژیم گذشته اگر یک خانه‎ی تیمی پیدا می‎کردند ساواکی‌ها چقدر پاداش می‌گرفتند و به یاد دارید که هنگام کشف یک خانه تیمی درگیری و کشتار پیش می‎آمد و مدتی خیابان‌های اطراف قرق می‌شد. و چقدر هیاهو بپا می‎کردند. اما اکنون چقدر افراد حزب الله و پاسداران ما این خانه‌ها را به سرعت کشف می‎کنند و در روز چندین خانه تیمی کشف و گرفته میشود و آنها که در خانه‎ها هستند همچون قهرمانان پنبه‎ای وقتی که حزب بر سرشان می‎ریزند و به آنها می‎گویند: که در را باز کنید و بیرون بیایید، دستشان را روی سرشان گذاشته و بیرون می‎آیند و به زندان می‎روند و درآنجا هم شروع به حرف
**صفحه=16@
زدن و توبه کردن می‎نمایند. ما می‎ترسیم آنها دروغ بگویند و به خاطر این مسئله آنها را آزاد نمی‎کنیم، اگر راست بگویند و توبه کنند، آزادشان می‌نماییم. (تکبیر).
این آثار سوء چندگانگی و تضاد در تصمیم گیری و مسئولیت‌ها بود که بیان شد، حال که خداوند به ما عنایت فرموده و به همت شما کمک نموده و با  تجربه  حساب و با حرکت طبیعی به یک دولت و مجموعه‎ی هماهنگ رسیدیم، دیگر زمان کاراست و بس هم اکنون به مسئولان و مجریان کشور و به کسانی که درادارات تا به حال دو دل بودند و کسانی که درارتش تا به حال هواها و تمایلات دیگری ممکن بود در سرشان باشد از همین تریبون نماز جمعه که مقدس است و روحانیت دارد ابلاغ می‎کنم که دل به کار بدهیم تصمیم بگیرید و نشاط از خود بروز دهید و این ملت فداکار و این مردم کم نظیر را راضی کنید.
امسال باید مشکلاتی که دراین دو سال داشتیم رفع بشود. به گران فروش‌ها و بی انصاف‌ها اخطار می‎کنم که از این به بعد نوبت آنهاست، گذشت آن زمانی که پشت نقاب بنی صدر و لیبرالیسم مخفی بشوید و هر کار که دلتان می‎خواهد انجام دهید. از فردا بعد از تکمیل کابینه و بعد از شروع برنامه‎ها، حزب اللهی‎ها به جای منافقین به سراغ شما خواهند آمد. (تکبیر).
برای یک زندگی شرافتمندانه عادلانه و صحیح و اسلامی آماده بشوید. مسئولانی که از این به بعد خوب کار نکنند و مجریانی که از این به بعد کوتاه بیایند و کسانی که از این به بعد چوب لای چرخ اجتماع هماهنگ ما بگذارند، قهر و خشم ملت در مورد آنها دیگر نمی‎تواند گذشت نماید. البته ما مطمئن هستیم که از این تاریخ به بعد دشمنان خارجی و داخلی، مثل همه‎ی مقاطعی که داشتیم، تلاش‌هایشان را برای ایجاد مزاحمت زیاد می‎کنند، اما ما باید روی پای خودمان بایستیم و کار خودمان را بکنیم. و در خاتمه‎ این خطبه، مناسب‌ترین سوره‎ای که می‎توانم بخوانم این است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم- بسم الله الرحمن الرحیم- قل یا ایها الکافرون- لا عبد ما تعبدون- و لا انتم عابدون ما اعبد- و لا انا عابد ما عبدتم- و لا انتم عابدون ما اعبد- لکم دینکم ولی دین.
**صفحه=17@
همان حرفی که پیغمبراکرم (ص) در مکه به کفار گفت، ما باید روز اول به جریان‌های غیر دینی می‎گفتیم و خود را از آنها، و آنها را از خود مأیوس می‎کردیم. همینقدر راضی باشند که در سایه حکومت اسلامی زندگی کنند. نه آنها قلبشان با ما یکی میشود و نه ممکن است دل ما دراینده با ضد اسلام یکی بشود.
**صفحه=18@

خطبه دوم:
رابطه گناه و کفر
جمعه: 23 مرداد 1360 - 13 شوال 1401
**صفحه=19@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمة المعصومین.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون **زیرنویس=سوره الروم، آیه 10.@.
رابطه‎ی گناه و کفر
این آیه از آیات اخطار کننده شدید قرآن به گناهکاران است. آیه‌ای است که حضرت زینب در مجلس یزید وقتی که می‎بیند یزید به نام خلیفه‎ی مسلمین با زبان کفر حرف میزند، این آیه را به رخ او می‎کشد، یعنی سرنوشت یزید را بیان می‎کند.
ترجمه‎ی آیه این است: که عاقبت کسانی که گناه می‎کنند و اعمال سوء را انجام می‎دهند این است که به کفر کشیده می‎شوند و آیات خدا را منکر می‎شوند. و این مطلب مهم و عظیمی است و قابل توجه می‎باشد و برای هر مسلمانی ضرورت دارد که روی این مسئله فکر کند و این اخطار قرآن را جدی بگیرد.
همه ما معمولا در زندگی‌مان دچار وسوسه‎ها و گناهان کوچک هستیم و خدای نخواسته ممکن است این گناه‌ها، رفته رفته تبدیل به گناهان بزرگ و اصرار بر گناه شود و کم کم این اصرار بر گناه، منجر به انکار آیات خدا و کفر می‌گردد؛ که بسیار خطرناک است.
علت اساسی این مسئله در روان انسان مستتراست. انسان گناهکار حالتی پیدا می‌کند که حرکت طبیعی‌اش به طرف گناه بیشتر و عمیق‌تر و سپس به گناه بزرگ، که شرک و کفراست خواهد بود.انسان به طور کلی موجود منفعلی ‏است، حساس‌ترین و اثرپذیرترین موجود عالم انسان است. در انسان چیزی به نام قلب به زبان قرآن وجود دارد که البته منظوران قلبی که فیزیولوژیست ها می‏گویند نیست.یعنی قرآن به این مرکز تلمبه خانه خون که در قفسه سینه ماست، قلب نمی‌گوید. قلب در زبان قرآن چیز دیگری است که حقیقت انسانیت را تشکیل می‌دهد. آنکه انسان با او می‏فهمد، آنکه انسان با او تشخیص حق و باطل را می‌دهد. مغز تنها نیست. آنچه فصل ممیز انسان است و سرمایه انسانیت و چیزی که ما را از حیوان‌ها جدا می‌کند، در تعبیرات قرآن به آن قلب گفته می‏شود.
توجه کنید که من امیدوارم این صحبت‌ها در زندگی شخصی و اجتماعی ما به خاطر سازندگی که دارد مؤثر و سازنده باشد. قلب انسان در روایات در رابطه با گناه اینگونه تشریح شده است: قلب درابتدا یک نقطه نورانی و سفید در وجود انسان است. فطرت انسان درابتدا پاک است. هر گناه و هرانحرافی که انسان‏ مرتکب می‏شود در این نقطه نورانی و این سرمایه انسان یک خال سیاه ‏می‌گذارد، (این تشبیه است وگرنه نه صفحه‌ای وجود دارد و نه سیاه و سفید است، برای این که ما خوب بفهمیم این گونه ترسیم کرده‏اند).
 اگر انسان متنبه شد، توبه کرد توبه کرد و به‌سوی خدا بازگشت نمود آن ‏خال سیاه پاک می‏شود. اگر متنبه نشد و همچنان به گناه داد، این خال سیاه رشد کرده و نقطه سیاه در قلب انسان باز وسیع می‏شود. اگر بیشترادامه داده و در گناه غوطه‏ور شد و سراسر زندگی را گناه احاطه کرد: مال حرام خورد، به شغل حرام‏ مشغول بود، روابط و معاشرت حرام داشت، زبان دروغ گفت و تهمت زد، گوش غیبت و ناروا شنید اگر مجموعا چنین شد، این نقطه سیاه کم کم همه قلب را می‏پوشاند و قلب انسان تبدیل به یک صفحه سیاه می‏شود که دیگر نور نمی‌پذیرد و تاریک میشود. این آخرین نقطه خسارت انسان است.
در تشبیه دیگری در روایات ما محیط گناه را به یک باتلاق تشبیه کرده‏اند.
**صفحه=21@
نمی‌دانم آیا شما در زندگی به باتلاق گرفتار شده‎اید یا نه، اگراب زیادی در کویر جمع شود، انسان اولین قدمی که در حاشیه‎ی باتلاق می‎گذارد کمی از پایش در گل فرو می‌رود، قدم دوم ساق انسان را می‌گیرد، قدم سوم به زانو می‌رسد و رفته رفته، انسان به جایی می‌رسد که نجاتش مشکل می‎شود، هرچه دست و پا بزند، بیشتر به زیراب و لجن فرو می‌رود، این حالت باتلاقی، حالت گناه است، یعنی انسان که به گناه آلوده شد، حال چه گناه مالی چه گناه زبانی و چه گناه عرضی و ناموسی و اخلاقی، متأسفانه این حالت درانسان تشدید می‎شود و انسان روز بروز آلوده‌تر و گرفتارتر می‎شود و در باتلاق گناه فرو می‌رود، آن وقت هر چه دست و پا بزند می‎بیند که راه نجات بسته است.
این آیه قرآن هم مضمونی مثل این مطلب را ارائه می‌دهد. می‌گوید: کسانی که به گناه و انحراف آلوده شده‎اند، روزگارشان اینگونه است که به کفر کشیده می‎شوند وقتی متوجه می‎شوند که خدا و قیامت و معاد و همه چیز را منکر شده‎اند.
این رویه در زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی ما هم هست و من مخصوصا این مطلب را به جوان‌ها می‎گویم، جوان‌ها که قلبشان پاک و نورانی و ناآلوده هست دراین مورد دقت داشته باشند.
امام علی بن ابیطالب (ع) می‌فرماید که اگرادم دور و بر قرقگاه گوسفندهایش را بچراند، ممکن است این گوسفندها داخل قرقگاه بشوند. مشتبهات را اگر مرتکب بشویم و بگوییم اینها مکروه است و مهم نیست به محرمات می‎افتیم، باید حالت احتیاط و بیدار باش را همیشه حفظ نمایید هر جا حس کردید بوی گناه و بوی انحراف می‎آید، از همان ابتدا ترمز کنید و جلو نروید. در مسائل سیاسی نمونه‎های عجیب و غریبی وجود دارد.
همین طریق الاسلام که چندی قبل اعدام شد یک مصداق همین مسئله است. از ابتدا به آنها دستورات ضد اسلامی ندادند، از اول که می‎خواستند شروع کنند، گفتند: مارکسیست‌ها در بعضی مسائل درست می‎گویند، طرفدار کارگر هستند. و مطالبی از این قبیل، و جاذبه‎ای برای مارکسیزم درست کردند. بعد نسبت به روحانیت، خرده، خرده مطالب نادرستی گفتند، گفتند که: روحانیت
**صفحه=22@
مرتجع است، طرفدار سرمایه داراست و با این قبیل حرف‌ها ذهن آنها را آلوده نمودند. درابتدا کتاب‌هایی از مرحوم شریعتی که درانها مطالبی در مورد زر و زور و تزویر وجود دارد به آنها می‌دهند. دکتر شریعتی در یک سری بحث‌های کلی مطالبی گفته که در جای خود با ارزش است اما آنها مطالب را ناقص مطالعه کرده و روحانیت را در کنار سرمایه دار و در کنار یک حاکم مقتدر گذاشته و می‎گوید زر و زور و تزویر، پس روحانیت مزدوراست.ملک، ملا، مالک و از اینگونه مطالب ساخته و برای ذهن یک جوان قیافه بدی درست می‎کنند. بعد کتاب‌های کسروی را به آنها می‌دهند که بخوانند بعد یک آخوند ساواکی یا منافق را پیدا کرده و اعمال او را به نام یک روحانی به رخ کشیده و آنها را نسبت به روحانیت، بدبین می‎کنند.
رفته رفته به کتابی که روحانی می‌خواند بدبین می‎شود، به فقه بدبین می‎شود، به حوزه بدبین می‎شود تا کارش به جایی می‎رسد که در مقابل امام می‎ایستد. همین منافقین را به یاد دارید که روزهای اول چه می‎گفتند؟ اگرامام از آنها انتقاد می‎کرد آنها می‎گفتند: امام پدر ماست. پدرانه هرچه می‎خواهند بگویند. اما کار آنها به امروز کشیده شده که در اعلامیه‎ها به امام اهانت هم می‎کنند.
چنین حالتی از روز اول پیدا نمی‎شود و یک‌باره پدید نمی‎آید. چاقوکشی حرفه‎ای که اکنون چاقو خنجر می‎کشد و سینه‎ی فردی را می‎شکافد از اول این گونه نبوده، در ابتدا رنگ خون، بدنش را می‌لرزاند و سوزن به بدن کسی فرو نمی‌کرده، رفته رفته به این اعمال کشیده شده و چاقوکش از آب درامده است. آیا خیال می‎کنید که این بمب‌اندازها بمب انداز به دنیا آمده‎اند؟ آنها در ابتدا اگر تصور می‌کردند که ترقه‎ای زیر پای کسی منفجر کرده و پایش را بسوزاند فطرت پاکشان می‎سوخت، اما ذره ذره او را با چنین اعمالی آشنا می‎کنند، ابتدا به او کتاب و جزوه می‎دهند که بخواند، بعد سه راهی و کوکتل مولوتف در اختیار می‌گذارند و بعد یک بمب به او داده و از او می‎خواهند که آن را مثلا در صحن حضرت معصومه در قم آنجا که مردم جمع می‎شوند. بگذارند، (مگر این مردم از کجا آمده و چه گناهی مرتکب شده‎اند؟) این حالت در زندگی همه‎ی انسان‌ها هست.
**صفحه=23@
بنی صدرها از روز اول بنی صدر امروز نبوده‎اند که مقابل امام بایستند. از اول یک انتقاد کوچکی به امام می‌کرد، در همان زمان که در شورای انقلاب بود، مطالبی راجع به امام می‎گفت مثلا می‎گفت: امام سیاسی نیستند. رفته رفته جلو آمد تا این حالت امروز را پیدا کرد. بحث ما راجع به آنهایی است که ریشه اسلامی دارند تمام محارب‌ها، تمام گناهکارها، زناکاران، دزدها، چاقوکش‌ها، بمب‌اندازها و این دلال‌های مظالم، همه و همه روز اول قدم‌های کوچک برداشته و رفته رفته به این روز سیاه و تباهی افتاده‎اند، بعد هم چون ذهن انسان طوری است که می‎خواهد خود را توجیه کند، نمی‎تواند بپذیرد که شب و روز بد می‎کند و در ذهن خود، خود را تبرئه کرده و می‌گوید: همه این چیزها دروغ است، خدا چیست؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ حساب و کتاب کدم است؟ برای خود محاسباتی انجام داده و کم کم این مطالب به زبانش می‎آید و او را تبدیل به یک مشرک و کافر می‎کند. لذا هنگامی که زینب سلام الله علیها می‎بیند که یزید آنجا نشسته و می‎گوید:
لا خبر جاء و لا وحی نزل.
شروع به صحبت کرده و درابتدا می‎فرماید:
صدق الله حیث یقول فی کتابه: ثم کان عاقبة الذین اساء السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون **زیرنویس=سوره روم آیه 9.@.
عاقبت گناه انسان را به کفر می‎کشاند.
بنابراین انسانی که آلوده شده چه بکند؟ دارویش را هم بیان می‎کنیم؛ دوایش توبه است. خدای نکرده اگر کسانی که این مطالب را میخوانند و می‎فهمند اگراز این مجرا احساس خطر می‎نمایند باید بدانند که خداوند برای پاک شدن آن نقطه‎های سیاه قلب توبه را قرار داده است.
کسانی که گرفتار دام تروریزم شده‎اند تا کسی را نکشته‎اند توبه نمایند. قرآن می‎فرماید: کسی که یک مسلمان را عامدا بکشد بدون تردید جای او در جهنم است. و خالد در جهم می‎باشد. اگر تا امروز آلوده به کشتن مسلمان‌ها نشده‎اید
**صفحه=24@
راه توبه بساز است. قلبتان را می‎توانید صاف کنید، برگردید و احساس سرشکستگی ننمایید، خامی جوانی شما را فریب ندهد. مطمئن باشید اگرامروز بر نگردید فردا حزب الله و پاسدارها و این مردم شما را گرفته و به چوبه دار تحویل می‌دهند و اگر دران روز پیش مادرتان مانند طریق الاسلام آن گونه گریه هم بکنید فایده ندارد. (تکبیر)
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
**صفحه=25@

خطبه اول:
حرکت تکاملی انقلاب اسلامی ما
جمعه: 30 مرداد 1360- 20 شوال 1401
**صفحه=26@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین- والصلوة والسلام علی رسول الله وآله المعصومین. قال العظیم فی کتابه- اعوذ بالله من الشیطان الرجیم فاما الزید فیذهب جفاء و اماینفع الناس فیمکث فی الارض. **زیرنویس=سوره رعد آیه 17.@.
یکی از دو خطبه نماز جمعه امروز مربوط به حرکت انقلاب و ترسیمی از سیر تکاملی انقلاب اسلامی ایران است.
خطبه‎ی دوم چند موضوع از مسائل جاری روز مربوط به جامعه‎ی اسلامی به طور کلی، و مخصوصا انقلاب اسلامی خودمان می‎باشد.
در خطبه‎ی اول که حرکت تکاملی انقلاب بیان میشود، امیدوارم که با دقت به مباحثی که مطرح میشود توجه شود. تا برداشتی از حرکت چند ساله‎ی گذشته برداشته باشیم که ترسیم کننده‎ی آینده حرکت انقلاب هم می‎باشد.
حرکت تکاملی انقلاب اسلامی ما
من معتقدم که انقلاب اسلامی از روزی که شروع شده تا امروز، حرکت تکاملی داشته، یعنی حتی یک روز توقف نکرده و یک روز عقبگرد ننموده و هر روز با همه‎ی مشکلاتی که برای آن تراشیده‎اند، قدمی به جلو گذاشته و
**صفحه=27@
به طرف هدفی که رهبرانقلاب و مردم انقلابی داشته‎اند پیش رفته و دراین خطبه این مطلب را ثابت می‎کنیم، البته گویا شدن این بحث که شامل چند سال از تاریخ میشود. فرصت زیادی لازم دارد، من سعی می‎کنم مجملا و فشرده و قابل درک برای عامه‎ی مردم، مطالب را توضیح بدهم.
از یک جهت انقلاب ما در مسیر خود سه مانع بزرگ را تا امروز، یا از میان برداشته و یا در حال از میان برداشتن است به عقبه‎ی بزرگ که مهم‌ترین رکن پیروزی انقلاب است.
این سه مرحله یا سه عقبه به ترتیب عبارتند از:
1- شاه زدایی.
2- آمریکا زدایی.
3- منافق زدایی.
یا به تعبیر دیگر:
1- استبداد زدایی.
2- استعمار زدایی.
3- فساد زدایی.
در تاریخ جدید و عصر ما هیچ انقلابی نمی‌تواند در رابطه‎ی با حرکت تکاملی خود، بدون برخورد با این سه مانع و بدون مبارزه‎ی با آنها حرکت نماید. چون اگراستبداد نباشد، نیاز به انقلاب نیست، و اگراستعمار نباشد، استبداد رشد نمی‎کند و اگر فساد داخلی و نفاق نباشد، زمینه‎ی رشد استبداد و استعمار وجود ندارد. این سه جریان، ضمن اینکه از هم جدا هستند، تغذیه کننده و مقوی و حافظ یکدیگرند. و قربانی هر سه، توده‎ها و مردم و منافع ملی مردم می‎باشد. و شما کمتر جامعه و حکومت فاسدی را دراین دنیا پیدا می‎کنید که از این سه جریان منحوس رنج برند. استبداد، استعمار و فساد و یا در کشور خودمان؛ شاه آمریکا و منافق.
ما دراولین مرحله که مبارزاتمان اوج گرفت، شاه را که مظهراستبداد بود، از میان برداشتیم. بدون برداشتن شاه، مبارزه‎ی با آمریکا انجام نمی‎شد. یعنی همه‎ی نیروهای کشور، به دست خانواده‎ی پهلوی و درباریان به معنای اعم،
**صفحه=28@
در خدمت حفظ استعمار و به خصوص آمریکا بود. بنابراین اولین قدم به طور طبیعی در حرکت ما این بود که، مانع و سد، و سنگراول دشمن را خراب کنیم و بشکنیم تا به مرحله‎ی دوم برسیم. خانواده‎ی پهلوی الحمدالله بر خلاف انتظار ناظران سیاسی جهان، خیلی زود خرد شده و شکست و انقلاب در مراحل و قدم اول، پیروزی بسیار روشنی، به دست آورد و آن قله فتح شد. البته آن قله که فتح شد، اولین مراحل شکست آمریکا هم ساخته شد و اولین پایه‎ی شکستن سنگر دوم که آمریکا یا استعمار بود به دست آمد.
اما آمریکا زمینه‎هایی برای خود تعبیه کرده بود که فکر می‎کرد با رفتن پهلوی هم در ایران می‌ماند، اینگونه فکر می‎کرد و همانطور که می دانید تا چند ماه امیدوار بود. البته با این نظر که بعضی از دوستان دیگر تعبیر کرده‎اند که آمریکا در حکومت موقت مهره چینی کرده بود مخالفم. آمریکا نتوانسته بود مهره چینی کند، مهره‎ای در کار نبود. اما افرادی در حکومت موقت بودند که آمریکا تصور می‎کرد با وجود آنها منافع غرب خیلی تهدید نمی‌شود. این تعبیر صحیح است. والا واقعیت این است که لااقل مسئولان حکومت موقت را در سطح بالا خود ما انتخاب کرده بودیم.
این مسئله را همه می‎دانند که امام از پاریس شهید مطهری را مأمور کرده و شش اسم به ایشان داده و فرموده بودند که این شش نفر را مطالعه کرده و با اتفاق نظر چهره‎های دست اول کابینه و حکومت را تعیین کنند و این ما بودیم که افرادی را که به آنها حسن نیت و حسن ظن داشتیم و آنها را خائن نمی‌دانستیم و هنوز هم خیلی‎هایشان را خائن نمی‎دانیم، انتخاب کردیم. ممکن است اشتباه کرده باشیم، این را می‎پذیریم و ممکن هم هست یک ضرورت بوده که این بحث دیگری است و باید زمانی دیگر در مورد آن بحث شود.
به هر حال مهره‎ی آمریکا نبودند، اما آمریکا در آن مرحله تصور می‎کرد منافعش محفوظ است و خیال می‎کرد که چندان چیزی عوض نشده و به امید یک حکومت دمکراتیک از نوع غرب بود که روح آمریکا را در خود تحمل می‎کرد، این نظر شاخص من در مورد آن مرحله است.
ملت ایران نتوانست آن وضع را تحمل بکند و به طرف یک حرکت تکاملی رفت. آن حرکت تکاملی این بود که به جریان دوم رسید که البته در جریان اول هم
**صفحه=29@
یک ضربه زده شده بود و آن آمریکا زدایی بود که اوج آن در تسخیر لانه جاسوسی بود و مسائلی که بعدا پیش آمد و حمایت عظیمی که مردم کردند و موضع گیری‌های اشتباه آمیز و حرکاتی که آمریکا کرد و حمله‎ای که به طبس نمود و کودتایی که طرح ریزی کرد، که در همه‎ی این جریانات ملت و انقلاب پیروز شد و آمریکا ضربه‎ی بزرگش را خورد که هنوز هم ادامه دارد.
بعد به داستان ریاست جمهوری بنی صدر می‌رسیم و حوادث بعد از آن، که اینها همه باز مربوط به دو جریان سوم را که اکنون بیان می‎کنم یعنی در مرحله دوم ما آمریکا زدایی داشتیم، اما منافق زدایی هم از همان موقع شروع می‎شود. آنطور که در مرحله اول شاه زدایی داشتیم، اما آمریکا زدایی هم در مرحله‎ی اول بود، این سه جریان از هم جدا نیستند و حتی در مرحله‎ی اول که شاه زدایی می‎کردیم، کمرنگ منافق زدایی هم می‎کردیم که اکنون در قسمت سوم روشن خواهد شد.
مرحله‎ی منافق زدایی و فسادزدایی انقلاب
اما منافق زدایی یا به تعبیر دوم فساد زدایی، جریانی که امروز ما با آن درگیر هستیم و مرحله‎ی مهم و اساسی و شاید نهایی درگیری‌های اصولی ما باشد. این مرحله از روزهای اول پیروزی و قبل از پیروزی، برای ناظران محرز بود، چیز کمی هم نیست و به هر سه جریان هم مربوط میشود. دشمن در برنامه‎ی مبارزه با انقلاب اسلامی بر روی همه‎ی اینها حساب کرده بود، بر روی خانواده‎ی پهلوی با همه‎ی حواشی‎اش، بر روی نفوذ آمریکا با همه شیاطین کوچک مخفی و علنی‎اش، با کارشناس‌ها و نوکرها و جاسوس‌ها و نیروهایی که اطراف ما دارد و کشورهای ارتجاعی منطقه و از این قبیل.
بر روی جریان سوم بنده معتقدم بیش از همه‎ی اینها حساب کرده بود. این مسئله را توضیح داده و روشن خواهم کرد که ببینید امروز ما جهاد عظیمی را انجام می‌دهیم. آن روزها کسانی که در زندان بودند، می‌دانستند که این جریان‌هایی که امروز مقابل ما هستند و محارب با جمهوری اسلامی‎اند، مغرورانه خود را حتی قوی‎تراز جریان اصلی انقلاب که اسلام بود، می‌دانستند. تصور می‌کردند که آنها فاتح نهایی انقلابند. طبعا ساواک و آمریکا و دشمنان
**صفحه=30@
دور و نزدیک ما چنین محاسبه‎ای روی آنها داشتند. اینها آنقدر مغرور بودند و خود را دست بالا می‎دانستند که هر کس در زندان با آنها نبود، حتی بزرگ‌ترین شخصیت کشور هیچ به‌حساب نمی‎آمد. آنها که در زندان بودند این مسائل را می‎دانند.
یک فرد مسلمانی که در زندان وارد می‌شد، اگر همان روز اول با منافقین، یعنی مجاهدین خلق یا با فدایی‎ها همکاری نمی‌کرد، به او یک مارک ساواکی، یا بریده، یا چیز دیگری از این قبیل می‌زدند و در زندان طوری با او رفتار می‌کردند که زندگی برایش دشوار باشد. زندگی‎ای که نداشتیم، مناصبی که در زندان بود به او واگذار نمی‎کردند، این مناصب را زندانی‌ها می‌دانند که چه بود، فرض کنید که یکی مسئول کتری، یکی مسئول قندان، یکی مسئول صابون، یکی مسئول وسائل حمام، یکی مسئول برنامه‎ی حمام، یکی مسئول میز پینگ پنگ، یکی مسئول توپ و از اینگونه مسئولیت‌ها بودند، این مسئولیت‎ها را بین افراد خود تقسیم می‌کردند و محال بود که فردی که می‌خواست مسلمان باشد، یکی از این کارها را به دستش بدهند. بر آن محیط حاکم بودند و دادن یکی از این منصب‎ها به یک فرد دلیل این بود که این آقایان به این فرد محبت دارند. آنها به مسلمان‌ها حتی سلام هم نمی‌کردند و حتی جواب سلام آنها را هم نمی‌دادند.
بنده خودم مکرر در صحن زندان با این مسئله برخورد می‌کردم فردی 15 تا بیست ساله که جزو آنها حساب می‌شد جلوی ما می‌رسید و جواب سلام ما را نمی‌داد و رد می‌شد. این حالت به این نحو در زندان وجود داشت. تهمت زدن و مسائلی از این قبیل هم بود و اینها فکر می‌کردند همه چیز در دست آنهاست. اصلا احتمال نمی‌دادند که دراین جامعه نیروی دیگری هم باشد که بتواند علیه اینها کاری بکند.
وقتی که ما و گروه ما: آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری، آیت الله ربانی، بنده، آقای مهدوی کنی، آقای لاهوتی، آقای انواری، جمعی از کسانی که به هر حال جامعه روی آنها حساب می‌کرد به زندان رژیم وارد شدیم، نظر دادیم که ما سر سفره‎ی کمونیست‎ها نمی‎نشینیم و اینها نجسند و گفتیم: ما ایدئولوژی مجاهدین را محکوم می‌کنیم به همین دلیل اینها جریانی در زندان به راه انداخته بودند که
**صفحه=31@
اینگونه افراد را هم محکوم کنند که یا ساواکی‎اند یا بریده‎اند. اینگونه برخوردها وجود داشت.
همین رئیس جمهور امروزمان آقای رجائی اینگونه مصیبت‎ها را مدت طولانی از دست اینها کشید. و همچنین بسیاری از وزرایی که اکنون جزو کابینه‎ی دولت شما هستند. جامعه هم هنوز تشخیص نداده بود که اینها چگونه‎اند دشمن هم روی اینها حساب می‌کرد، امریکا از اول حساب کرده وقتی که انقلاب پیروز شد اگر به یاد داشته باشید، با یک طرح شیطنت آمیز پادگان‌ها را یک روز بروی مردم باز کردند و می‌دانستند که اسلحه‎ی پادگان‌ها را این گروه‌های سازمان یافته می‎برند، و ما نمی‎بریم، چون اینها سازمان یافته بودند و شاید هم در برنامه قرار داشتند، به همین خاطر هجوم آورده و هرچه می‎خواستند و لازم داشتند از پادگان‌ها بردند: ماشین، اسلحه، فشنگ، و همه چیزهایی که برای مثل امروزی روی آن حساب می‌شد تهیه کردند و این از نظر بنده به‌عنوان یک ناظر مطلع و به عنوان کسی که سیاست روز را کمی می‎فهمد، یک توطئه بود که رژیم پهلوی و آمریکا مشترکا طرح ریزی کردند به این منظور که عقبه‎ای که امروز ما با آن مواجه هستیم در راه ما ایجاد نمایند.
اگر به یاد داشته باشید تحلیل‎های آن روز روزنامه‎های خارجی این بود که ایران در ظرف دو سه ماه اول تبدیل به لبنان دوم، و شاید مقداری شدیدتر می‎شود. آمریکا می‎گفت: شما جنگ داخلی‎تان شروع میشود، ایران قطعه قطعه می‎شود و ما باز هم وارث بزرگ‌ترین قطعه ایرانیم! یک قسمت ایرانستان میشود، یک قسمت، چیز دیگری و ما هم سهیم هستیم! محاسبات آنها هم این بود. کلانتری‌ها را بردند، پادگان‌ها را غارت کردند و هرچه می‌خواستند جمع کرده و این دو سال هم از منابع دیگری تغذیه شدند. کار ساده‎ای نیست.
بنده با محاسبات معمولی می‌توانم بفهمم که سازمانی مثل مجاهدین خلق با پیکار، با این مخارج گزافی که امروز دارند، نمی‎توانند روی پای خود بایستند. بنده که عضو جمهوری اسلامی هستم و می‎بینم که حزبی با آن وسعت و با این همه امکانات تبرع که مردم مسلمان به دنبال آن دارند، چقدر نیاز به پول و چقدر کمبود دارد، همیشه ما ده میلیون، ده میلیون، مقروضیم، در صورتی که خانه تیمی نداریم، اسلحه نداریم، ماشین مخفی نداریم، حقوق
**صفحه=32@
بگیر چندانی نداریم و حزب روی دوش افراد خود می‎گردد. مجاهدین خلق که تا امروز حدود چهارصد خانه‎ی تیمی از آنها گرفته‎اند در مصاحبه‎ها روشن شده که بسیاری از اینها حقوق بگیر بوده‎اند، با این همه نشریه‌ها، با این همه ماشین، با این همه وسایل، با این همه موتور، این‌همه را از کجا می‎آورند؟ کی پول می‎دهد؟ رقم کوچکی نیست، خود دولت کوچکی است! این پول‌ها را از کجا می‎آورند؟ اسلحه را دزدیده‎اند، البته خیلی از وسائلشان را بعدا وارد کردند. وسایل جاسوسی ظریفی که می‌خواستند از شوروی بخرند بسیار گران قیمت بود، اگر مجانی می‌دادند، خودش یعنی پول، اگر پول می‎گرفتند خریدن آن‌گونه وسایل برای ما هم مشکل بود زیرا بسیار گران است. آنها از کجا پول برای خریدن آن وسایل می‎آوردند؟
یکی از آقایانی که در هواپیمای فرار بنی صدر و رجوی بوده، نقل کرده که: خلبان گفت که رادار نشان می‌دهد که هواپیمای روس‌ها می‎آید، رجوی گفته: عیب ندارد اگر روس‌ها بودند، بگوئید با من صحبت کنند. البته من هنوز محققا نمی‌دانم و مطمئن نیستم که چنین جریانی وجود داشته و به عنوان یک خبر قطعی نمی‎گویم. ولی مکرر این مسئله را شنیده‎ام، اگر چنین بوده، قضیه خیلی عمیق است.
معزی خلبان شاه هواپیما را به طرف فرانسه می‌برد. به اصطلاح مهد آزادی! رجوی سرنشین دست دوم و یا شاید دست اول هواپیما می‎گوید: از روس‌ها نمی‎ترسیم، آنها با ما هستند! یعنی چه؟! البته این یک حدس سیاسی است، ولی واقعیت را ما در اعمالشان می‎بینیم. اکنون در این خانه‎های تیمی که اگر بخواهیم مجموعه‎شان را کرایه کنیم، باید ماهی چند میلیون تومان پول بدهیم، که لابد آنها می‌دهند و این‌همه افراد عضو، این همه ماشین و اینگونه وسایل را در اختیار داشتن ریشه‎ای دارد و حسابی در کار است. دشمن بر روی اینها خیلی حساب کرده بود و در محاسبات عادی هم باید حساب می‎کرد، زیرا معمولا گروه‌های تروریستی که در دنیا هستند، مثلا «بادر ماینهوف» را تصور می‎کنید که چقدر عضو دارد یا دیگران؟ در ایران، اینها غیر از نیروهایی که پیش از انقلاب داشتند، دو سال و نیم است که در محیط پر از تبلیغات و اتهاماتی که ساخته بودند دائما عضوگیری و سربازگیری می‎کردند. از مصاحبه‎های افرادشان در تلویزیون این مطلب فهمیده
**صفحه=33@
می شود که آنها در حال سربازگیری بوده‎اند. این‌همه اسلحه، این همه فرد، این‌ همه خانه تیمی، آن هم حمایت خارجی همه را مشاهده می‌کنید. از روزنامه‎های آمریکا گرفته تا ژاپن همه از این جریان حمایت می‎کنند، روزی که چند هزار نفر از اینها در خیابان‌ها جمع شده بودند، همه گفتند: صد و پنجاه هزار نفر در میتینگ مجاهدین خلق شرکت داشتند، اینگونه برایشان تبلیغ می‎کنند.
به این نحو، دشمن مقابل جمهوری اسلامی جریانی ساخته بود و بسیار به این جریان امیدوار بود. بنی صدر هم واقعا گول اینها را خورد، والا بنی صدر شخصا شهامت مبارزه‎ی مسلحانه و حتی مبارزه جدی را ندارد، نوع مبارزه او همان سخنگویی است، نه اینکه وارد عمل بشود. ما که بنی صدر را می‎شناسیم، می‎دانیم که او در این مرحله نیست و آنقدر جربزه ندارد، به قول خودش، خانمش او را ترغیب به مبارزه و مقاومت کرده بود.
در این جریان، همانگونه که دیدید، پیکاری‌ها برای خود رادیو فرستنده ساخته و دستگاه‌های ظریف الکترونیک در اختیار داشتند. پایگاه‌های مجاهدین را هم که همه دیده‎اید که چگونه است. دشمن اینها را درست کرده و فکر کرده بود که روزی که لازم شد جمهوری اسلامی را تبدیل به حمام خون می‎کند و آن روز از ممری که خود می‎داند و محاسباتی که کرده است وارد خواهد شد.
اما چقدر این مرحله‎ی مبارزه ما جالب است. به خدا ما آنقدر غرق در پیروزی هستیم که خودمان پیروزی‌هایمان را احساس نمی‎کنیم. چه کسی فکر می‌کرد و در کجای دنیا جریان حاد تروریستی که شروع عملش با آن وسعت بود و آن روز چندین خیابان تهران را خونین کردند و اولین انفجارشان، انفجار حزب جمهوری اسلامی بود که هفتاد و چند نفر از بهترین فرزندان ما را گرفتند، و به خیال خود خیلی جاهای دیگر هم بودند و بنی صدر هم که رفت می‎خواست فردایش برگردد، کشوری اینگونه در حال جنگ با عراق و در حال مبارزه با همه اقمار امریکا و استبداد و استعمار، با جریان نفاق و فساد و اینگونه محکم و آسیب ناپذیر مواجه بشود. (الله اکبر).
اینها در این مرحله خیلی امیدوار بودند اما به خاطر حماقت خود، بر نیروهای ملت و نفوذ قوانین امام حساب نکرده بودند؛ اینها درست در زمانی که
**صفحه=34@
ملت ایران هنوز در مرحله‌ای است که با آمریکا می‎جنگد و چند لشگر عراق را در خاک خود دارد و در جنگ وسیع دریایی و هوایی و زمینی و حتی دور از مرزهایمان در آب‌های اسپانیا هم مشغول نبرد هست، مصلحت دیدند که اینجا کار را شروع کرده و ضربه خود را وارد کنند. اما نه تنها نتوانستند ضربه‎ای بزنند، بلکه از فضای موجود انقلابی علیه آنها استفاده شد و ملتی که در حال رزم است و بیدار و هوشیار می‌باشد، کار خود را کرد و اینها را به این وضع انداخت که همه مشاهده می‌کنید و این افتخار عظیمی برای جمهوری اسلامی است.
مطمئن باشید که در هیچ جای دنیا، در هیچ کشوری، در هیچ جامعه‎ای جریان تروریستی به این وسعت با این همه طیف وسیع وجود ندارد، که چندین گروه دست‌اندرکاران باشند از قبیل: سلطنت طلب‎ها، جبهه ملی که آن هم یک نوع سلطنت طلب است و بختیاری‌ها، (منظور طرفداران شاپور بختیاراست) این تیپ‎ها همه با حمایت دشمنان و با برخورداری از یک طبقه کثیف وابسته سرمایه دار وابسته به رژیم قبل که منافعش را اینجا از دست داده و با آلوده‎های سکسی و اخلاقی کشور، همه اینها با هم همکاری می‌کنند و این جریان وسیع را درست کرده و پیش خود تصور می‌کردند که این آخرین مرحله است، به این زودی متلاشی می‎شود و این روزها هم لابد به گوشتان رسیده که در فرانسه شاپور خان بختیار اعلام کرده که همه‎ی افسرها و سربازان فراری که به او وفادار هستند به آقای آریانا بپیوندند که با ایشان به ایران بروند! حال کجا بیایند و با کی بجنگند و چگونه بیایند ما نمی‌دانیم.
اینها همه در ایران بوده‎اند و همه‎ی وسایل و اختیارات در دستشان بوده، در دست ما که نبوده است. ما در همین مسجد دانشگاه هم که برای آمدن امام متحصن شده بودیم، اطرافمان را آنها گرفته بودند و ما چیزی در اختیار نداشتیم، با این وجود کاری نتوانستند بکنند، حال دعوت می‌کنند که همه بیایند!! یک ناوچه می‎دزدند، جنگ اعصاب درست می‌کنند، و یک ناوچه دزدیده شده ممکن است دو سه روز در دریا سرگردان باشد، آخر به التماس می‎افتند و از فرانسه می‌خواهند که آنها را تحویل بگیرد و ناوچه را به ایران بدهد. حرکتی به این نحو برای مبارزه با این ملت.
از این طرف این ملت قوی و این ملت مقاوم و این ملت گوش به فرمان امام،
**صفحه=35@
که وقتی امام می‌فرمایند که وظیفه است که حرکت‌های مشکوک را اطلاع دهید، آنقدر اطلاع به سر مسئولان امنیتی می‌ریزند که نمی‌دانند از کجا شروع کنند و آنچنان همکاری دارند که وقتی که صدای گلوله بلند می شود به جای اینکه به خانه‎هاشان بروند به کوچه‌ها ریخته و راه‌ها و چهار راه‌ها را می‎بندند و مواظبند کسی در نرود و به طوری که اطلاع داده‎اند، در مساجد اکثر جوان‌ها جمع شده و هسته مقاومت تشکیل داده‌اند و کوچه‎های اطراف مساجد را خود مراقبت می‌کنند. چنین ملتی که حرکتش را به این خوبی ادامه می‌دهد و خوشبختانه امروز شاهد حرکت نسبتا بهتری از برادران پلیس هستیم.
من دو سه هفته پیش گله کردم و خود را در آن گله محق می‌دانستم و امروز باید از آنها تشکر کنم. طبق گزارشات روزانه‎ای که می‎خوانم، هر روز در تهران و شهرستان‌ها موارد زیادی از دستگیری ضد انقلاب را برادران پلیس انجام می‎دهند و بسیاری از کشفیات را آنها می‌کنند و حرکت آنها بهتر شده، یعنی امروز همان نقشی که ما از پلیس انتظار داریم.
در مبارزه‎ی با شاه، ملت خودشان بودند، در مبارزه با آمریکا، ارتش و مقداری هم پلیس و ژاندارمری هم به کمک آمده و در جبهه‎ها فداکاری می‌کنند و در مبارزه با فساد و نفاق میدانداری و نقش اول از آن پلیس است. و اما اگر توقع داریم برای این است که اینجا پلیس باید ثابت کند که در روز ضرورت همراه ملت و خود ملت است، که بحمدالله این مرحله هم آغاز شده و امیدواریم که در آینده نزدیکی از این مرحله عظیم که آخرین جریان مهم سیر تکاملی انقلاب است، با گذشتن از سد شاه پرستی، و آمریکا پرستی، با نفاق به مبارزه افتاده و نفاق و فساد و این غده‎های چرکین و این آلودگی‌هایی که در دامن این جامعه وجود دارد و در خانواده‎ها نفوذ کرده، از دامن ملت پاک بنماید و تعبیر پیغمبراکرم (ص) همین جهاد اکبراست.
می دانید که پیغمبر از یکی از جنگ‌ها که بازگشت و دید که مسلمان‌ها از پیروزی بسیار خوشحالند، فرمود: پیروزی ما باید در داخل باشد که البته ظاهر آن روایت، جهاد با نفس است و می‌تواند جهاد با نفس به معنای نفس اعضای یک جامعه باشد. هر دو معنا وجود دارد و هیچ مانعی ندارد که مضمون حدیث مبارزه‎ی
**صفحه=36@
با نفس شیطانی خودمان و مبارزه‎ی با شیاطین داخلی خودمان باشد که انصافا هر دو جهاد اکبر است. عین این تعبیرات را دراظهارات رهبران چین هم دیده‎ایم که آنها مبارزات داخلی خود را جهاد اکبر حساب کرده‎اند.
جهاد با آمریکا، و جهاد با شاه، امروز جدای از جهاد با منافق و فساد داخلی نیست و همین جا من از این روح حدیث شریف استفاده می‌کنم و امیدوارم که توجه بشود که جهاد با دشمن داخلی، بدون جهاد با داخل وجود خودمان امکان ندارد. یعنی ما اگر خودمان آلوده و تباه باشیم، اگر خودمان دچار انحراف و خودخواهی باشیم، اگر خود مصالح خلق را فدای مصالح شخصی خودمان کرده و اگر تقوای یک مسلمان انقلابی را نداشته باشیم، صلاحیت جهاد با دشمن را نداریم، ابتدا باید در درون خود دشمن را مقهور کنیم و سپس با ایجاد ملکه تقوا و پرهیزگاری در وجود خود بتوانیم آن‌گونه عمل کنیم.
بنده پیروزی سپاه و پیروزی نیروهای رزمنده‎ی اسلام را مرهون همین روحیه می دانم که متکی به تقوا و مبارزه با نفس و محصول جهاد با نفس است.
حال این آیه‎ی شریفه‎ای را هم که در دو خطبه‎ی قبل خواندم و تا امروز معنا نشده، با توجه به بحثی که کرده‎ایم شما معنای آن را بهتر می‎فهمید می‎خوانم:
انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النارابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذالک یضرب الله الحق والباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذالک یضرب الله الامثال!**زیرنویس=سوره رعد آیه17.@
قرآن مکتب و جریان حق را در مقابل جریانات باطل اینگونه تشبیه می‌کند، مثل آبی است که از آسمان نازل شده و در پهنای دشتی در حرکت است، از مسیری می‎گذرد، در مسیر، هر گودال و هر نقطه‎ای از زمین به اندازه ظرفیت خود از این آب بهره گیری می‌کند و در جریان حرکت سیل کفی روی آب را می‎پوشاند، کف عبارت است از مقداری هوا و مقداری آب و مقداری غبار و کثافت که به صورت حباب‌هایی روی آب را فرا می‌گیرد، در جریان حرکت این آب، آب که
**صفحه=37@
حق است می‌ماند، ولی امواج، حباب‌ها و کف‌ها و این زوائد و این معجون هوا و آب و غبار و کثافت را با یک موج از بین می‌برد.
فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض.
کف پرواز می‎کند و می‌رود و نابود میشود و آنکه برای مردم مفید است که همان حق و همان آب و همان جریان اساسی است. و در تشبیه ما همین مردم و همین جریان انقلاب است که می‌ماند.
ما امروز شاهد مصداق این آیه در کشور خود هستیم. کفی که روی آب را می‎گیرد، معجونی از نفاق، استبداد، کفر و استعماراست. و این ملت خروشنده و توفنده، در حرکت خود، مسیر خود را طی کرده و به آنجا که باید بروند، می‌روند و حرکت انقلابی راه تکاملی خود را طی می‌کند.
**صفحه=38@

خطبه دوم:
مسائل جاری هفته
جمعه: 30 مرداد 1360
20 شوال 1401
**صفحه=39@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمه المعصومین.
خطبه‎ی دوم درباره‎ی چند مسأله از مسائل روز است که با اختصار به خدمتتان عرض می‌کنم. اطلاع شما از مسائل روز ضروری است.
امروز می دانید که مصادف با سالگرد به توپ بستن مسجد گوهرشاد در زمان رضاخان می‌باشد، که برای شهدای آن روز از خداوند طلب رحمت می‌کنیم و برای کسانی که آن جنایت را مرتکب شدند، عذاب بیشتر می‌خواهیم.
مسئله نفت عربستان و اوپک
مطلب مهمی که امروز مسأله‎ی روز جهان اسلام است، جریان کنفرانس اوپک می‌باشد که در ژنو، اکنون برپاست. کشورهای نفت خیز درانجا جمع شده‎اند که راجع به قیمت نفت بحث کنند. متأسفانه اخباری که تا امروز به ما رسیده. نشان می‌دهد که عربستان سعودی دراین کنفرانس کارشکنی کرده و مثل گذشته منافع محرومان منطقه را فدای منافع غربی‎‌ها می‌کند.
امروز عربستان به صورت ظاهر نفتش را بشکه‎ای 32 دلار و ایران بشکه‎ای 36 دلار و کشورهای دیگر با قیمت‎های مختلف دیگر می‎فروشند. قرار براین بود که در کنفرانس اوپک تصمیم واحد و اجماعی گرفته شود که کشورهای
**صفحه=40@
نفت خیز سیاست واحد و قیمت واحدی در مقابل استعمارگرانی که عمری این طلای سیاه را از ما به مفت برده‎اند، اتخاذ کرده و حقوق مردم را بگیرند. تا آنجا که ما خبر داریم عربستان هنوز حاضر نشده به قیمتی که اکثر قاطع نمایندگان مردم دراوپک پیشنهاد می‌کنند، نفتش را گران بفروشد. چرا؟ آیا عربستان نیاز به پول دارد که به هر قیمت که خریداران بخواهند نفت را بفروشد؟ میدانیم که اینطور نیست. عربستان در روز نزدیک چهارصد میلیون دلار پول می‎گیرد و جا ندارد که این پول‌ها را بریزد، به علاوه پول حجاج و چیزهای دیگری که می‎گیرد. چرا این اندازه پول نفت می‎گیرد و برای چه عربستان اصرار دارد که اینقدر نفت بفروشد! می‎گویند چهارده میلیون بشکه در روز نفت صادر می‌کند. خودش می‎گوید ده، یازده میلیون بشکه، ما نمی‌دانیم آنهم از اسراراست.
خواسته‎ی کشورهایی مثل ایران و لیبی و ونزوئلا و بعضی از کشورهای دیگر و نیجریه این است که عربستان نفتش را مقداری کمتر صادر کند، اما زیر بار نمی‌رود. چرا؟ برای اینکه بازار پر باشد، برای اینکه مخازن آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه پر با شد و نیاز نداشته باشند که اینطرف و آنطرف رفته و نفت را به قیمت اصلی‎اش بخرند. حال اگر می‎خواهید نفت زیاد صادر کنید، چرا با بقیه‎ی کشورها در قیمت توافق نمی‎کنید؟ ایران می‎گوید از بشکه‎ای 36 دلار پایین نمی‎آئیم و عربستان هم می‎گوید از 34 دلار بالاتر نمی‎آئیم. یعنی چه؟ تهدید می‌کند که اگر شما نپذیرید، ما ممکن است از 30 دلار هم کمتر بفروشیم.
من به عنوان یک مسلمان شرمسار و متأسفم که اطراف قبله مسلمان‌ها و پایگاه و خواستگاه عظیم اسلام در دست مسئولانی باشد که با مصالح مسلمان‌ها اینگونه برخورد می‌کنند و برای حفظ منافع غرب، تا این حد به مردم و به ملت‎های مظلوم پشت می‌کنند، این مسأله، مسأله کوچکی نیست، اگر عربستان با ما همکاری می‌کرد، قیمت نفت این نبود، در یک بشکه نفت محصولاتی به دست می‎آید که به قیمت الماس به خود ما فروخته می‎شود.
امروز نفت برای سوختن و بنزین نیست، چرا با منافع اسلام و چرا با برادران مسلمان اینگونه برخورد می‎کنند؟ این جوابی است که باید مسئولان عربستان به ما بدهند و اگرامروز جواب ندهند، روزی این جواب را خواهیم
**صفحه=41@
گرفت. اکنون دوستانه و برادرانه می گوییم و تقاضا می‎کنیم همراه مردم و با محرومان باشند و با مستکبران نباشند. (تکبیر)
جریان ربودن ناوچه
مسأله دیگری که در این هفته اتفاق افتاد، قضیه ربودن ناوچه ما بود، البته در یک حد، مسأله تمام شده، اما قضیه ریشه دار است و ما باید بیشتر به این مسائل برسیم.
ما در خلیج فارس یک کشتی دانمارکی را که به آب‌های ما تجاوز کرده و اسلحه برای صدام می‎برد که علیه ما بجنگد، به حق بازداشت کرده و اسلحه‎های عراقی را پیاده کرده و کشتی را آزاد کردیم که برود. در همین کشورهای اسلامی از این عمل ما علیه این جریان حق، چقدر تبلیغات سوء کردند و روزنامه‎های به نام مسلمان ما را راهزن دریایی و ناقض قراردادهای بین المللی معرفی کرده و گفتند: شما امنیت تنگه هرمز را به خطر انداخته‎اید و از اینگونه حرف‌ها که همه شنیده‎اید.
ولی همین روزنامه‎های قلم به مزد وقتی که دزدان دریایی با حمایت فرانسه و مراکش، کشتی ما را می‎ربایند و می‎برند و همه‎ی قوانین را نقض می‌کنند، به آسانی از این خبر می‎گذرند و بلکه این عمل را یک عمل قهرمانانه به‌حساب آورده و ضربه‎ای بر پیکر جمهوری اسلامی می‌دانند. این چه وجدان کثیفی است که امروز اینگونه تیپ‎ها در دنیا دارند؟ چگونه قضاوتی است؟
کشوری در حال جنگ، محموله‎ی جنگی یک کشتی را در آب‌های خود بگیرد، محکوم است، اما دزدان دریایی با حمایت دزدان غیر رسمی، آن جنایت را مرتکب بشوند و دزدها را فرانسه‎ی به اصطلاح طرفدار حقوق بشر، در خاک خود پناه بدهد، البته هنوز نمی‌دانیم که به آنها پناهندگی سیاسی داده یا نه، اما کلمه مهم این است، به هر حال آنها را حمایت می‌کنند، این چه انضباطی است و این چه مراعات مقررات بین المللی است که امروز دنیا دارد؟ و همین لاشخورها، ایران را متهم می‌کنند که اصول قوانین بین المللی را مراعات نکرده است. و در قضیه گروگان‌ها چه ها که به ما نگفتند. و افرادی مثل بنی صدر معزول فراری هم آنجا که می‌رسد همین حرف‌ها
**صفحه=42@
را می زند، و همین مطالبی را تکرار می‌کند.
این جریانات به هم مربوط است. و همه‎ی اینها همراه با تروریسم حاد داخلی ما که بحمدالله رو به زوال است، همه دست به هم داده بودند، برای اینکه ضد انقلاب را خوشحال کنند، و به آنها روح بدهند، و نشاط ملت ما را بگیرند. ولی بحمدالله این ملت، آنچنان محکم است که هرچه مصیبت می‎بیند، محکم‌تر می‎شود و آن طور که شایسته یک مسلمان انقلابی است، مصیبت‎ها و رنج‎ها و جهاد، این ملت را پایدارتر و عمیق‎تر می‌کند. (الله اکبر).
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
**صفحه=43@

خطبه اول:
معنای کلی جهاد
جمعه: 6 شهریور 1360
27 شوال 1401
**صفحه=44@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین. والصلوة والسلام علی رسول الله و آله اجمعین.
قال العظیم فی کتابه. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: والذین جاهدوا فینالنهدینهم سبلنا. **زیرنویس=سوره عنکبوت آیه 69 .@.
مطالب دو خطبه‎ای که امروز به خدمت برادران و خواهران مسلمان عرض می‎کنم. یکی درباره‎ی جهاد و دیگری درباره‎ی مسائل جاری روز، مخصوصا مسائل هفته می‎باشد.
خطبه اول که مربوط به جهاد است، در حقیقت ادامه‎ی بحث‌های خطبه‎های هفته‎های گذشته می‎باشد. اگر به یاد داشته باشید. موضوع بحث من در یکی از خطبه‎ها در هفته‎ی گذشته، مبارزه با آمریکا، شاه و نفاق بود، مبارزه‎ای که با جهاد انجام شد. امروز اگر خداوند به من توفیق بدهد، مسأله جهاد را در حد یک خطبه توضیح می‎دهم که جامعه‎ی ما بداند در چه وضعی زندگی می‌کند.
معنای کلی جهاد
جهاد از ریشه‎ی جهد، تلاش و کوششی را معنا می‌دهد که در جهت خاصی انجام بشود. جهاد (با فتح جیم) به معنای زمین سخت است. اما جهاد (با کسر
**صفحه=45@
جیم) به معنای اصلاحیش، دراصطلاح شرع، اسلام و متشرعه، مفهوم خاصی به خود گرفته، تلاشی است که همراه با رنج، زحمت، و تحمل مشکلات باشد. این تلاش اگر مسلحانه و با دشمن رو دررو در میدان کارزار باشد، جهاد اصطلاحی فقه اسلام است. کتابی هم در فقه به این نام داریم که مورد بحث فقهاست، و احکام خاصی هم دارد. ولی باز در شرع معنای وسیع‌تری هم دارد که در قرآن به آن معنای وسیع، معمولا استعمال می‎شود و آن کوششی خاص با قصد تقرب به خدا و برای تحقیق اهداف اسلام می‎باشد.
هر نوع تلاشی که انسان‌هایی با شرائط و با نیت خاصی انجام بدهند که برای خدا و در راه خدا و برای تحقق اهداف دین خدا باشد در عرف قرآن از آن به جهاد تعبیر شده، اما اصطلاح خاص فقیهش کارزار و جنگ با دشمن است. طبعا جهاد همراه فداکاری است. یعنی انسان مجاهد، آماده میشود که چیزی را از دست بدهد، در عرف وسیعش مال و جان و در معنای محدودش فقهی‌اش بیشتر جان را در راه خدا بدهد. بنابراین در قرآن وقتی که می‎گوید: با مال و جانتان در راه خدا مبارزه کنید و نزدیک چهل مورد، در قرآن آیات با لفظ جهاد آمده (با لفظ قتال و انواع دیگر رزم‌ها فراوان است) مجاهدت، یجاهدون، جهاد و جاهدوا و تعبیراتی از این قبیل آمده و از قرآن استفاده می‎شود که عالی‌ترین صفتی که یک انسان می‎تواند با آن متصف بشود، صفت مجاهد است.
یک مسلمان اگر بتواند لقب مجاهد را برای خود جلب نماید و با مفاهیم دینی تأیید بشود که او مجاهد است و مجاهد در راه خداست، مقام بزرگی را کسب کرده است. ابعاد جهاد هم بخش دیگری از بحث است که خیلی نمی‎توانم توضیح بدهم. جهاد با نفس، جهاد با دشمن داخلی، جهاد با دشمن خارجی، جهاد سازنده برای اصلاح جامعه که در خطبه‎ی گذشته در پایان خطبه به جهاد با نفس رسیده بودیم. مهم مبنای ایدئولوژیک جهاد یعنی جهان بینی اسلام که این حالت را در مسلمان‌ها به وجود می‎آورد و انسان مجاهد می‌سازد، می‎باشد.
جهاد در جهان بینی اسلام و قرآن
ما می دانیم که یکی از مشخصات اسلام که در مبارزات جامعه‎ی مسلمان ایران
**صفحه=46@
تبلور پیدا کرد، روحیه فداکاری و ایثار بود که در هیچ جامعه‎ای و در هیچ انقلابی با این ابعاد وجود نداشت، سر قضیه را ما در جهان بینی اسلام می‎بینیم و نقاط حساس ایدئولوژیک است که انسان را اینگونه بار می‎آورد. آن نقطه‎ای که در جهان بینی مورد نظر ماست، آن دیدی است که قرآن و اسلام از جهان و انسان عرضه کرده‎اند، در چند کلمه قرآن و اسلام انسان را رهروی به طرف خدا می‌داند و منهای خدا و منهای ارتباط با خدا، انسان را موجودی بی ارزش و یا گاهی ضد ارزش و منفی می‌داند و انسان واقعی از نظر قرآن و اسلام انسان در راه خداست از نظر قرآن هدف انسان در زندگی هیچ چیز غیراز لقاء الله و رسیدن به جوار الهی و جذب رضوان الهی نمی‎تواند باشد، یعنی اگر چیزی غیر از این باشد به همان اندازه انسان مغبون است و از راه دور می‎باشد.
یک انسان مسلمان مؤمن و اسلام شناس و دارای ایدئولوژی اسلامی (حال یا شکل عرفی و عوامی‌اش، یا شکل عرفانی و سطح بالا، یعنی انسان حکیم واقعی) آن کسی است که در حرکات و زندگی‌اش، خدا را هدف‌گیری می‌کند و تلاش می‎کند برای اینکه خود را به خدا نزدیک کند.
الا الی الله المصیر، لقاء الله، جوارالله.
و اینگونه تعبیرات، لطیف ترین و پر جاذبه‎ترین کلماتی است که در نوشته‎های عرفاء دیده می‎شود و در عمل و حرکت و در قلب عوام حکیم، مردم عالی دارای حکمت الهی نیز چنین است. این روحیه، فقط در کسی می‎تواند باشد که برای این جهان مبدئی مثل خدا، و برای انسان حرکتی و معادی قائل است که به خدا می‌رسد. شما چنین چیزی را در مکاتب مادی نمی‎توانید پیدا کنید. چه مادیت غرب چه مادیت شرق، در مادیگری غرب همه حیات انسان در لذات جسمی، خوب خوردن، خوب خوابیدن و خوب شهوترانی کردن و لحظات زندگی را با اینگونه اعمال پر بار کردن خلاصه می‎شود و این همه‎ی فلسفه اصالت الذه غرب است، و هر چه در حرکت و عمل و افکارشان دیده می‎شود، دنباله‎ی این فکراست.
در فلسفه‎ی مادی شرق که امروز محور حرکت مارکسیزم است. آنها که هم لفظا و هم در معنا خدا و حقیقت ماوراء ماده را منکرند و چیزی در این جهان ماوراء ماده نمی‎بینند و همه‎ی اهدافشان در مسائلی که در ذهن خود بافته‎اند خلاصه
**صفحه=47@
می شود  لذا دچار تناقض شده‎اند، از یک طرف اساس کار خود را بر مبارزه گذاشته‎اند زیرا جهان را با تحلیل خود یکپارچه تضاد می‎بینند، دیالکتیکی که از مجموعه‎ی تضادها و درگیری‌های جهان به وجود می‎آید. و حرکت هم حرکت جبری و بدون وقفه‎ی بی اختیار و انسان را رهرو یک موج عظیم ناشی از دیالتیک و تضاد معرفی می‌کنند و بعد از مرگ انسان هم در فلسفه آنها، هیچ چیز وجود ندارد، در عین حال از این انسان فداکاری می‌خواهند. آنها هم در توجیه فلسفه‎ی خود گرفتارند. اسلام که به انسان می‎گوید: جهاد و فداکاری کن، عقیده دارد که بعد از جهاد، خدا را ملاقات می‌کند. اما مارکسیسزم به انسان مجاهد چیزی ندارد که عرضه کند، می‎گوید:
این معنای حیات است، می‎گوید: این حرکت جبری توست و برای اغنای افرادشان باید با مجسمه‌سازی‌ها و قهرمان سازی‌ها و چیزهایی از این قبیل، احساسات آنها را راضی کنند و مایه‎ای در کار نیست. نه این جبر کور شرق، و نه آن مادیگری صد در صد آلوده‎ی غرب، هیچ کدام نمی‎توانند برای انسان متحرک، هدف‌گیری صحیحی ارائه بدهند. اما اسلام خیلی راحت با جهان بینی خاصی که دارد، به انسان می‌گوید:
حرکت کن، دران آخرین لحظه حرکتت، چشم را که از این جهان بستی، خدا را ملاقات می‌کنی و در حین حرکت هم خدا را ملاقات می‌کنی. و حیاتی به انسان مجاهد عرضه می‌کند که امروز درک آن برای ما مشکل است. ما میدانیم که قرآن با صراحت می‌گوید که شهدا را (یعنی آنها را که در راه خدا کشته شده‎اند) مرده تصور نکنید، اینها زنده‎اند، همه زنده‎اند زیرا هرانسانی که بمیرد، اسلام با قاطعیت می‌گوید: او در عالم برزخ و بعد هم در قیامت زنده است، اینکه شهدا زنده‎اند.
و عندالله یرزقون، احیاء عند ربهم یرزقون.
مطلبی اضافی است، یعنی آن حیات، این حیات معمولی این است، در برزخ همه زنده‎اند و حیات برزخی دارند، اما شهید یک زندگی دیگری دارد که رزق خاصی از خدا می‌گیرد و با حیات خاصی زندگی می‎کند، که آن حیات، با حیات دیگران در برزخ، فرق دارد. این مسئله را اسلام عرضه کرده و ابعاد جهاد را هم در قرآن محدود به قتال و جنگ مسلحانه ننموده، عین تعبیر:
یجاهدون به اموالهم و انفسهم
**صفحه=48@
می‌باشد. با مال و جان جهاد می‌کنند. البته از این کلمه استفاده میشود که جهاد با مال یک چیز عادی نیست، یک ثروتمند میلیاردر، اگر هزار تومان در راه خدا بدهد جهاد محسوب نمی‌شود، زیرا مشکلی برای ا و نیست، اما یک کارگراگر هستی‌اش را می‌دهد، خانه‎اش را می‌فروشد و در راه خدا می‌دهد یا اندوخته‎اش را در راه خدا می‌دهد یا یک خانم خانه دار که زینت آلات عروسی‌اش را در راه خدا می‌دهد، به معنای لغوی کلمه هم جهاد است و یک نوع تحملی می‌باشد که آن ثروتمند نکرده است.
چند روز پیش در یکی از همین جلسات نماز جمعه، خانمی مقداری طلا که شامل گوشواره و گردن بند بود، فرستاده و نامه‎ای نوشته بود، دران نامه نوشته بود که: من بعد از آنکه امام جمعه، آیت الله خامنه‎ای، مورد سوء قصد قرار گرفت، بلافاصله نذر کردم که اولین لحظه‎ای که خبر سلامتی ایشان را بشنوم، هرچه طلا دارم، برای مخارج جنگ در اختیار جبهه‎های جنگ بگذارم. این حرکتی است که با دو بعد جهاد همراه است. خانم نمی‌تواند خود به جبهه برود، اینگونه نذر کرده و هدف گیری می‎نماید، نذرش نجات عنصر محبوب و هدایت گرش می‌باشد و مصرف نذرش هم چیزی است که آن امام جمعه به آن علاقه دارد و راهی است که خود پسندیده است.
جمله یجاهدون باموالهم و انفسهم به عنوان یک مصداق اینگونه انسان‌ها را خوب شامل می شود و جهاد با نفس معنایش این نیست که حتما انسان بمیرد، یعنی از نیروی جسمی خود مایه بگذارد، جهاد با مال، دادن امکانات مادی و جهاد با نفس، دادن امکانات بدنی یا روحی خود انسان، از فکر، قدرت و طرح و فرزندان و فامیل و محبوبانش می‌باشد، اینها جهاد با نفس است. این دو بعد، امروز در جامعه‎ی ما در سطح بسیار عالی رواج دارد و جامعه‎ی ما امروز جامعه‎ی مجاهد است، و آثاراین جهاد را ما هر لحظه مشاهده می‎کنیم، یعنی همان وعده‎هایی که خداوند در قرآن به مجاهدان راه خدا داده، امروز جامعه ما از آن بهره گیری می‌کند، قرآن می‌فرماید:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا **زیرنویس=سوره عنکبوت آیه 69 .@.
این جمله خیلی زیباست، این آیه را چند ماه قبل از پیروزی انقلاب در
**صفحه=49@
پالایشگاه آبادان برای کارگران خواندم و برایشان در روند مبارزه تفسیر نمودم، اکنون در دنباله حرف‌هایی که آن روز بیان شد و به عنوان فهم خود از قرآن بیان کردم، مطلب را عینا مجسم می‎بینم و مردمی که با جان و مال در خدمت هدفشان بودند، خداوند راه‌ها را به آنها نشان می‌دهد و هدایتشان می‌کند، بدون آنکه توجه داشته باشند، مشاهده می‌کنند که در جلوی حرکتشان، پشت سر هم گردنه‏‎ها فتح میشود و دشمن‎ها شکست می‌خورند و مشکلات برداشته میشود، اگرچه به اندازه‎ی این کوه‌های جهان باشد و جامعه‎ی ما امروز این مطلب را حس می‌کند.آنقدر ابعاد پیروزی زیاد است که ایمان غرق در پیروزی است و ممکن است متوجه نشود.
 بیرون کردن آمریکا از این کشور، بیرون کردن خانواده پهلوی و آن همه انگل که دراطراف او بودند، در همه ابعاد زندگی این جامعه و مهم‌تراز هر دوی آنها، آن‌گونه به هم زدن بساز نفاق و تروریزم چه چپ و چه راست، و شکستن بت‎های شومی مثل بنی صدر و لیبرال‌های دیگر، چیزهایی است که یک جامعه بتواند در حرکت‎های عادی خود به زودی از عهده‎اش برآید. شما اگر تاریخ دنیا را بخوانید و تحلیل کنید، مطمئن می‎شوید که هدایت الهی است که این جامعه را اینگونه پیش می‎برد. غربی‎ها با معیارهایی که تحلیل می‌کنند حق دارند آن‌گونه قضاوت کنند، یک روز می‎گفتند: این بنی صدر کشور را دچار جنگ داخلی می‌کنند و یک روز این دو جبهه در مقابل هم قرار می‎گیرند، اما دیدید که بنی صدر همچون خائنی، متواری شد و از داخل توالت سر درآورد و به پاریس رفت و آن تحلیل‌ها هم به هم خورد.
بعد گفتند بنی صدر با مجاهدین ساخته و تاکتیکی به خارج فرار کرده‎اند و از آنجا جریان را هدایت می‌کنند و مجاهدین با ده‌ها هزار مسلح تربیت شده که تا بن روستاها رخنه کرده‎اند، این کشور را حمام خون می‎کنند، البته با تحلیل‎های عادی همینطوراست می‌بایست هم چنین می‌کردند، اما این ملت و این جامعه‎ی مجاهد، اینها که مال و جانشان را کف دست گذاشته و به پیشگاه الهی تقدیم می‌کنند و این مردمی که ارتششان ده ماه در ریگزارهای خوزستان، در سنگرهای گرم مانده و خم به ابرو نمی‎آورد و افرادش مدام تقاضا می‌کنند که دستور حمله بدهید و این مردم پشت جبهه‎ای که اینگونه فرزندانشان را تقدیم می‌کنند و اشک نمی‌ریزند که مبادا خداوند از آنها
**صفحه=50@
کمی ناراضی بشود، این مردم مجاهد مشکلاتشان را به این نحو حل می‌کنند که سازمان‌های پیچیده‎ای که ده، دوازده سال سابقه پیچیدگی دارد، اینگونه مثل موش به این سوراخ و آن سوراخ فرار کنند و به این نحو افرادشان اعتراف کنند. من چند شب قبل، اظهارات یکی از این افراد را از تلویزیون دیدم، هم لذت بردم و هم اندوهگین شدم، اندوهگین از این جهت که چگونه ما این نیروها را از دست داده و در خدمت تروریزم قرار داده‎ایم و خوشحال شدم که وجدان این بچه‎ها هنوز تباه نشده و می‎فهمند.
حرف‌هایی که گفت همان حرف‌هایی است که ما می‌خواهیم بگوییم، همان مسائلی که ما می‎فهمیم او هم فهمیده بود و تحلیل می‌کرد و گفت: برادران کجا می‌روید، با چه کسی می‎جنگید؟ با محرومان؟ شما تا به حال کدام فئودال را کشته‎اید؟ شما تا به حال کدام ساواکی خائنی که دستش به خون مردم آلوده بوده کشته‎اید؟ شما تا به حال کدام جاسوس آمریکا و شوروی را زده‎اید؟ شما تا به حال به کدام مرکز فساد حمله کرده‎اید؟ هرچه حمله کرده‎اید به پاسدار، به بسیج، به بقال به روحانی، به امام جمعه و نماینده مردم بوده و گفت که:
«ما امروز در مقابل امامی قرار گرفته‎ایم که ضد اسلام‌ها نمی‎توانند منکر حقانیتش بشوند. کاستروها، کیم ایل سونگها و شخصیت‎های دنیا را که ما با معیارهای سازمانی خودمان قبول داریم، این امام را و این راه را تأیید می‌کنند، شما با چه کس کار می‎کنید؟ با ریگان؟ با بگین؟ با بنی صدر؟ با آریانا؟ با حبیب اللهی؟ با بختیار؟» همه این حرف‌ها را زد، حتما همه شنیده‎اید، بچه‎ها کم کم در حال توجه و فهمیدن مسائل‎اند و این مسئله مشکل گشاست . این جامعه‎ی مجاهد، این ملت در راه خدا، با وعده قطعی که خدا داده و با تأکید می‎گوید:
لنهدینهم سبلنا
(لام تأکید است ن تأکید ثقیله هم دارد) و با تأکید مضاعف می‎گوید: خداوند راه‌ها در اختیار ملت مجاهد، افراد و مردم مجاهد می‌گذارد... نقطه مقابل آن، فرد و جامعه‎ای که به جای هدف گیری خدا، زمین را هدف‌گیری کند، به جای اوج به طرف ملکوت، به طرف ناسوت حرکت کند که خداوند به اخلد الی الارض تعبیر می‌کند. **زیرنویس=سوره اعراف آیه 174 و 175 .@.
**صفحه=51@
واتل علیهم نبا الذی اتبناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین و اوشئنا لرفعناه بها و لکنه اخلد الی الارض.
داستان آن کسی را می‎گوید که خداوند آیات و هدایتش را به او داد، ولی اینها را از خود دور کرد و گمراه شد «و خلد الی الارض» بجای اینکه به آسمان نگاه کند، سنگینی کردو تمایل ابدی به طرف زمین نشان داد و خیال کرد همه چیز اینجاست و به جای معنا، به ماده گرایید، قرآن می‎گوید که: اینگونه انسان‌ها مثله کمثل الکلب مانند سگ هستند، این مثل قرآنی سیار جالب است و دراخرایه هم می‎گوید:
فاقصص القصص لعلهم یتفکرون ساء مثلا القوم الذین کذبوا بایاتنا و انفسهم کانوا یظلمون. **زیرنویس=اعراف آیه 175 و 176 .@.
قرآن می‎گوید: این مثل‎ها را برای مردم بگو که بدانند نتیجه این اعمال چه می شود؟ آنها که اخلاد کردند و هدف گیری مادی نمودند اینها مثل سگند.
فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل الوقم الذین کذبوا بآیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون. **زیرنویس=اعراف آیه 175 .@.
بعضی از تفاسیر گفته‎اند که مراد بلعم باعوراست ولی اگر هم چنین باشد مصداق است، منظور همین افراد هستند، همه‎ی جبهه‎های ضد اسلامی ایران مصداق این آیه هستند، رهایشان کلید مثل سگ پارس می‌کنند و حمله هم به آنها بکنید باز مثل سگ پارس می‎کنند.
آن روزی که مجاهدین و پیکاری‌ها و اقلیت فدایی‎ها را آزادشان گذاشته بودیم با تیراژهای وسیع روزنامه به راه انداخته و به این جمهوری حمله می‌کردند بنی صدر و لیبرال‌ها هم چنین می‎کردند. و امروز هم که تحت فشار قرارشان داده‎ایم باز همان حرف‌ها را می‌زنند. آقای موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور می‎گفت: بعضی از این آقایان که روزنامه‎هایشان تعطیل شده بود، پیش
**صفحه=52@
من آمده و گفتند آزادی است اجازه دهید روزنامه‎هایمان منتشر شود. ایشان جواب خوبی داده و گفته بود: شما آن روز که روزنامه داشتید می‎گفتید استبداد و دیکتاتوریست، روزنامه‎تان را هم که بسته‎ایم می گویید دیکتاتوریست، اگر بناست شما یک نوع برخورد داشته باشید، چرا روزنامه را باز کنیم؟ آن روز زبان داشتید می‎گفتید دیکتاتوریست، حال با بی زبانی می گوئید دیکتاتوریست و اخلاد الی الارض همین است، یعنی آدم همه چیزش را از دست می‌دهد، وقتی که نشریه مجاهد به ادعای خودشان با چهار صد هزار تیراژ منتشر می‌شد و کسی مزاحمشان نبود و در چاپخانه‎ی دولتی هم چاپ می‌شد، همین آقایان آن روز می‌گفتند استبداد و دیکتاتوری ملاهاست. حال هم بگوئید دیکتاتوریست.
ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث
در هر حال باید پارس کند. اینگونه آدم‌ها شکر نعمت خدا را هم نمی‎کنند، شکر نعمت انسان را هم نمی‎کنند و دچار همین سرنوشتی هستند که این آقایان دچار شدند. بنی صدر، رئیس جمهور بود. فرمانده کل قوا بود. بانک‌ها دراختیارش بود، رئیس شورای انقلاب بود، برای رادیو تلویزیون او مدیرعامل گذاشته بود و همه‎ی عواملش را به کار گرفته بود، روزنامه هم داشت. می‎گفت روحانیون قدرت طلبند و خود را مظلوم قلمداد می‌کرد و می‌گفت نمی‌توانم کاری بکنم! خوب:
ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث
حال اگر بناست شما ناسپاسی کنید بهتر همین است نه بروید و از توالت سر در بیاورید! و همانجا این حرف‌ها را بگوئید کسی هم حرف‌های شما را پخش خواهد کرد.
شما را به خدا توجه کنید که امروز این قرآن در جامعه ما چقدر مجسم است، قرآن می‎فرماید: آنها که در راه من مجاهده کنند، راه‌هایشان را باز می‌کنم. به این نحو راه را باز می‌کند که مثل آب خوردن رئیس جمهوری مدعی یازده میلیونی را عزل می‌کند، مجلس را جبران می‌کند، انتخابات میشود و مردم رئیس جمهور مکتبی انتخاب می‌کند، بعد هم امکانات دراختیارشان است. طرف مقابل هم همه چیز در اختیار داشت اما به خاطراخلاد الی الارض و فراموش کردن خدا به ضد
**صفحه=53@
جهان اسلامی حرکت کردن، کارش به اینجا می‌رسد که اینگونه حرکت می‌کند و اکنون با ای بی سی آمریکا مصاحبه می‌کند و آنجا حرف‌های عجیب و غریب می‌گوید که همین جا هم می‌گفت و ما هم می‌گفتیم دروغ است اما هیچ کس باور نمی‌کرد. در آنجا گفته: من تصمیم نداشتم کاری کنم، وقتی دیدم مردم درانتخابات شرکت نکردند و از وزارت کشور کسی به من گفت که فقط دو میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده‎اند و این شرکت نکردن یعنی به من رأی داده‎اند زیرا من انتخابات را تحریم کرده بودم بنابراین تصمیم گرفتم که مقاومت کنم!
این حرف ممکن است برای آمریکائی‌های کور و کر قدری معنا داشته باشد اما او این حرف را می زند که مردم ایران را تحریک کند. در ایران این شانزده میلیونی که شرکت کردند که می‎فهمند او دروغ می‌گوید، او اگر بخواهد برگردد باید با این مردم کار کند. خداوند آخر همین آیاتی که قبلا ذکر شد می‌فرماید:
لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل**زیرنویس=سوره اعراف آیه 178.@
چشم دارند ولی نمی‎بینند، گوش دارند، نمی‎شوند، قلب دارند (آن قلبی که در خطبه‎های گذشته معنا کردم) و نمی‎فهمند و آن قلب درک نمی کند، مثل حیوانند. اما بعد فورا خداوند استدلال می‌کند نه حیوان هم نه، چون اینها بدتر از حیوانند، زیرا از حیوان توقع فهمیدن نیست، اما از اینها توقع شعور است چون استعداد دارند. رجوی از زندان که بیرون آمد، اگر مثل هزارها نفر جوان‌های دیگر، تسلیم مردم می‌شد در راه اسلام حرکت می‌کرد و این همه فرزندان مردم را گمراه نمی‎نمود و این تباهی را به بار نمی‎آورد و امروز خود دردی از این کشور را درمان می‌کرد.
 اما به جای راه صحیح و به جای توجه به خدا، و به جای توجه به حق و لقاء الله، این اهداف پست را گرفت و به این روز افتاد که با دست خود و یارانش این‌همه فرزندان مسلمان این کشور را به گمراهی کشاند که قلب همه ما را می‎سوزاند و من امیدوارم افرادی مثل جوانی که چند روز قبل مصاحبه‎اش را پخش کردند و در بین حرف‌هایش گفت که: من نمی‌دانم زنده می‌مانم یا نه (به او قول نداده بودند که با این مصاحبه بخشیده خواهد شد)، اگر زنده ماندم،
**صفحه=54@
تصمیم گرفته‎ام که با این مردم و همراه این مردم و در خط امام مبارزه کنم من امیدوارم مراکز قضایی ما زودتر تکلیف اینگونه افراد را روشن نمایند و اینها از رحمت واسعه الهی برخوردار باشند و متأسفانه سازمانشان برای اینکه جلوی اینها را هم ببندد، تاکتیک شومی به کار برده و یک دستور سازمانی صادر کرده و به اعضا و هواداران خود گفته در سطح ظاهری اظهار ندامت کرده و آزاد که شدید در بیرون فعالیت خود را ادامه دهید.
البته این دستور را ما زود فهمیدیم، مسئولان قضایی باید راستی ادعای توبه این افراد را آزمایش کنند، اما فردی که در تلویزیون با مردم به این نحو صحبت کرد دیگر دروغ نمی‌گوید، او همه چیز را گفت. کسانی که صداقت به خرج می‌دهند، صداقت آنها علائم زیادی دارد و ما می‎فهمیم راست میگویند یا دروغ می گویند و بعد آنها که راست می‎گویند اجازه دهند که به آغوش جامعه باز گردند.
بخشی از صحبت‌هایم در مورد مقام مجاهد، ارزش جهاد و آثار جهاد بود که فکر می‌کنم خطبه سنگین شده و اکنون نمی‎توانم ادامه بدهم ان شاء الله در فرصت‎های دیگر بحث خواهیم کرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم- بسم الله الرحن الرحیم- والعادیات ضبحا- فالموریات قدحا فالمغیرات صبحا- فاثرن به نقعا- فوسطن به جمعا- ان الانسان لربه لکنود- و انه علی ذلک لشهید و انه لحب الخیر لشدید- افلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور- و حصل ما فی الصدور- ان ربهم به هم یومئذ لخبیر.
این سوره را می‎بایست در این بحث تفسیر می‌کردم، یعنی همه حرف‌هایی که زدم دراین سوره هست، اما فرصت این تفسیر را ندارم، شما خودتان به تفاسیر و ترجمه هائی که دارید مراجعه کنید. انشاء الله در فرصت دیگری توضیح خواهم داد.
**صفحه=55@

خطبه دوم:
نقش مدرسه‎ی فیضیه در انقلاب اسلامی و شباهت آن با مکتب جعفری
جمعه: 6 شهریور 1360- 27 شوال 1401
**صفحه=56@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله المعصومین.
نقش مدرسه‎ی فیضیه در انقلاب اسلامی و شباهت آن با مکتب جعفری
بحث در خطبه‎ی دوم درباره‎ی مسائل مهم جاری هفته و روز است. پریروز سالگرد رحلت امام صادق (ع) توسعه دهنده‎ی مکتب شیعه بود که به نام مکتب جعفری خوانده میشود و ضمنا سالگرد هجوم مغولانه رژیم شاه به مدرسه‎ی فیضیه بود. دراین باره همه زیاد شنیده‎اید، مطالب زیادی برای گفتن دارم که البته دراین خطبه نمی‎خواهم بگویم، مطالب دیگری را می‎خواهم عرض کنم.
روز رحلت امام صادق (ع) که روز هجوم شاه به فیضیه بود، همانند حیات امام صادق (ع) و همانند حیات خود فیضیه که تقارن اینها بسیار گویاست، منشأ یک حرکت و جهش بزرگی در انقلاب اسلامی باشد. تا آن روز شاه چهره‎ی خود را مخفی کرده بود و هنوز دست به بازداشت و شکنجه و کشتن نزده بود. ما فکر می‎کردیم تا آن روز اگر یکی از شخصیت‎های مسلم را بگیرند، حرکت انقلابی سرعت می‌گیرد که شاه این کار را کرد و این مسئله را جلو انداخت. در جلسه‎ای که آن روز از طرف حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی در فیضیه برقرار بود، یکی از صحنه‌هایی که شاه می‎خواست اجرا کند، اجرا کرد. گویا سه برنامه داشتند، یکی در مدرسه‎ی فیضیه، یکی در مدرسه‎ی حجتیه و مهم‌ترین آن در
**صفحه=57@
منزل امام بود. جریان مدرسه‎ی حجتیه به شکلی خنثی شد. منزل امام را محاصره کردند، اما دیدند دران کوچه‎ها و با آن نیروهایی که آنجا جمع می‌شوند، درگیری برای رژیم خطرناک است و به ایشان گران تمام می شود.
از آن برنامه هم منصرف شدند و فقط برنامه‎ی مدرسه‎ی فیضیه را اجرا کرده و حادثه‎ی شوم آن حمله‎ی فجیع برای ما یک عاشورای جدیدی ساخت. اگر به یاد داشته باشید، آن سال روضه مدرسه فیضیه، روضه کربلا را تحت الشعاع قرار داده بود و ما که منبر می‎رفتیم به آن اندازه که با خواندن روضه فیضیه اشک از مردم می‎گرفتیم، نمی‎توانستیم از خواندن واقعه کربلا از مردم اشک بگیریم. و امام به جای اینکه کوتاه بیایند، بهترین بهره برداری را از این جریان نمودند، مخصوصا با تهدیدهایی که شاه بعدا کرده بود و اشخاصی را به قم فرستاده که آقایان را ملاقات کنند و پیغامش هم این بود که یک گوشه به شما نشان دادم، این بار به خانه‎هایتان حمله می‎کنم، ناموستان، حرمتتان، منزلتان و مریدانتان و همه چیز در خطراست.
همان روزها از طرف آیت الله حکیم تلگرافی از نجف آمد که آقایان علما به طرف عراق مهاجرت کنند. تا من تکلیف خودم را روشن کنم، حوزه‎ی نجف هم در این قضیه حساسیت نشان داده بود، شاه پیغام داد اگر می‎خواهید به نجف بروید، تذکر می‌دهم، آرام بروید، با هیاهو نروید، چون ترسیده بود روحانی هر شهری حرکت کند، مردم هم پشت سرش حرکت می‌کنند، و اگر چنین می‎شد، آن انقلابی که دو سال پیش انجام گرفت، آن زمان می‎شد. شاه این پیغام را داد.
امام حاضر نشدند پیغام را بگیرند، حتی حاضر نشدند پیغام آورها را هم در خانه خود بپذیرند، می‎گفتند: با شماها ملاقات هم نمی‎کنم.
اما بعضی از آقایان دیگر ملاقات کردند و این پیغام را ما را از زبان آنها شنیدیم.
در آن جریان، فیضیه و روز وفات امام صادق (ع)، نقطه‎ی عطف تاریخ نهضت ما شد و تشابه مهم حوزه و امام صادق (ع) جای دیگری است. همه می‌دانند که امام صادق، در بین ائمه‎ی ما توفیقشان در تربیت شاگرد و نوشتن کتاب و بخش معارف شیعه بیشتر از سایر ائمه بوده و حوزه‎ی عظیمی داشتند و صدها
**صفحه=58@
کتاب توسط شاگردان ایشان نوشته شد و شاگردان ایشان در علوم و فنون مختلف حتی شیمی و فیزیک هم آثاری از خود بجای گذاشته‎اند. و آن نیرویی که امام صادق (ع) برای جامعه تربیت کرد، بعد از آن ضربه‌هایی در دوران بنی امیه و درگیری‌های بنی امیه و بنی عباس به شیعه خورده بود، آن برهه‎ی از زمان ضروری بود که امام صادق (ع) جایگزین نمودند. و نیروهای فراوانی را به شیعه دادند که تا امروز ما از آن تغذیه می‎کنیم. فیضیه قم هم چنین چیزی بود.
بعد از خفقان شدید رضاخان قزاق و قلع و قمع کردن روحانیت و ممنوع کردن لباس روحانیت و بستن مدرسه‎ها و حسینیه‎ها و مساجد در ابتدای حکومت محمدرضا پهلوی که ضعیف بود و نمی‎توانست سیاست پدرش را تعقیب کند، یکی از کارهای بسیار مهم و با ارزش شیعه که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی سهم عظیمی در این کار دارند، تشکیل و توسعه حوزه علمیه قم و حوزه‎های دیگر دینی است.
 در فاصله‎ی دهساله بین سال‌های هزار و سیصد و سی تا هزار و سیصد چهل که روحانیت تا حدودی خاموش است، حوزه‎ی علمیه قم، کاری شبیه کاری که امام صادق (ع) انجام داد، نمود و هزارها طلبه پرشور، متدین، با مطالعه و آشنا به مسائل روز تربیت شدند و ذخیره‎ای برای انقلاب گشتند، و اگر این‌ها نبودند، محال بود در ایران بتوان رژیم پهلوی را شکست داد، البته با معجزه میسر بود، اما اینها با مراحل طبیعی این کار را کردند. هزارها طلبه سالی چند بار به اعماق روستاها رفته و معرفت و انقلاب با خود می‎بردند و از آنجا احساس و درک و نیاز مردم واقعیت جامعه را به حوزه علمیه منتقل می‎کردند. کاری که دراین ده سال حوزه‎ی علمیه قم کرد و امام ما، امام عزیز ما، یکی از مهم‌ترین استوانه‎های این کار بود، زیرا دوستان که اکنون همین جا هم هستند می‌دانند مهم‌ترین درس این ده سال، درس امام بود و طلبه‎های درسخوان قم که هوی و هوس هیچ چیز غیر از درس نداشتند، پای درس امام جمع می‌شدند و در مسجد سلماسی و اخیرا مسجد اعظم این دوره گذشت و به سال 42 اول سال رسید. دوم فروردین و بیست و پنجم شوال و  روز امام صادق (ع) و با تناسب «کانه» مکتب امام صادق یک‌باره از مدرسه فیضیه منفجر شد و آثار این انفجار همه جا پخش شد و امروز در دانشگاه تهران، یکی از آن جرقه‎ها را می‎بینیم.
**صفحه=59@
پس به‌حق می‎توانیم بگوییم:
انقلاب اسلامی ایران غیر از ریشه‎های فراوانی که دارد، یکی از اصولی‎ترین ریشه‎هایش، در مکتب امام صادق تغذیه میشود که شاگردان بلاواسطه امام و اصول «اربعة مائه» امام صادق و شاخه‎های نزدیک‌ترش از مدرسه‎ی فیضیه و دوران سازندگی روحانیت، انقلاب و پیروزی و تداوم این انقلاب را به همراه داشت، به همراهی این مردم و با کمک این مردم که از هم جدا نیستند و ما به اینها مرهونیم.
و اما مسأله مهم دیگر: که من بحث اصلی‌اش را در خطبه‎ی عربی برای برادران و خواهران عرب زبان گذاشته‎ام، گوشه‎ای از آن را برای برادران و خواهران فارس زبان عرض می‌کنم: مسأله‎ی توطئه تبلیغاتی صهیونیزم، امپریالیزم، منافقیزم. در مورد خرید اسلحه ایران از اسرائیل است که از آن دروغ‌های شاخدار وصله‎های نچسب و ادعاهای بسیار دور از واقعیت است که امروز ما شاهد آن هستیم که دنیای فاسد و پوسیده‎ی غرب آن را تعقیب می‌کند.
یک دلال عراقی طبق اطلاعی که ما داریم، با دادن دویست، سیصد هزار دلار به یک دلال خبر و دزد حرفه‎ای تبلیغاتی به او می‎گوید: خبری بساز که این مضمون دران باشد. خبری درست شود که مثلا سه ماه پیش ایران پانزده میلیون یا هفده میلیون پوند انگلیسی به وسیله واسطه از اسرائیل اسلحه خریده و یکی از هواپیماهایی که در شوروی ساقط شد، بخشی از آن اسلحه را حمل می‎کرده که از آن روز این سر و صدا بلند شد و روزنامه‎ی ساندی تایمز آمریکا این خبر را نوشت و بعد، این سوغاتی که از عراق به غرب رفته بود، از غرب شروع به پخش شدن می‌کند، مصاحبه‎ها، تحلیل‎ها، مذاکره‎ها و جعل خبرها و تأییدها شروع می شود.
ای.بی.سی. آمریکا که برای لحظاتش خیلی ارزش قائل است، نیم ساعت از وقت نیمه شبش را که چهل میلیون شنونده و بیننده دارد، اختصاص به این جریان می‌دهد و چقدر برای روزنامه‌های غرب در طول این دو هفته ایران خبرسازترین کشورهای جهان بوده و سر مقاله‎ها و تیترهای بسیاری از روزنامه‎های دنیا را به خود اختصاص داده، قضیه چیست؟ اگر خبر صحیح بود، پانزده میلیون پوند اسلحه به واسطه خریده شده بود.
**صفحه=60@
زمانی مرحوم شهید مفتح مطلبی نقل می‌کرد که من اکنون به یادم آمد و برای اینجا خیلی جالب است، ایشان می‎گفت: رئیس ساواک قم، من را خواست و به من گفت: که دست از کارهایتان بردارید، اگر دست برندارید، ما می دانیم چگونه آبروی شما را ببریم، بدنامتان می‎کنیم. گفتم: چطور بدنام می‎کنید؟ در آن زمان مرحوم شهید مفتح تشکیلاتی داشت به نام اسلام شناسی و یک عده با ایشان همکاری می‎کردند. معمولا در هر ماه یک کتاب چاپ می‎کردند، سلسله انتشاراتی بود و به نام کتاب‌های اسلام شناسی در اطراف پخش می‎کردند.
 رئیس ساواک در جواب گفته بود: هنگامی که شما کتاب‌ها را با پست فرستادید ما ورقه ورقه‌هایی چاپ کرده و با امضای ساواک بین همه‎ی کتاب‌هایتان می‌گذاریم. در آن ورقه به مردم می گوییم که کتاب‌های دانشمند محترم مفتح را بخرید و مردم وقتی ببینید ساواک برای شما ترویج می‎کند، دیگر برای شما، احترام و اعتباری قائل نیستند. مرحوم مفتح می‎گفتند که: من خندیدم، گفتم شماها که اینگونه معتقدید که یک امضای شما تا این حد ما را بی آبرو می‎کند، پس برای چه زنده‎اید؟ شما بر چه کس حکومت می‎کنید؟ مردم به خاطر یک امضای شما از ما بر می‌گردند، تیپ شما این است، ما هم همین مطلب را می‎خواهیم به مردم بگوییم.
مانند این جریان امروز وجود دارد. آمریکا می‎خواهد ایران را بی آبرو کند، می‎گوید: ایران یک قلم کوچک اسلحه از فرزند نامشروعش اسرائیل، آن هم به واسطه دلال‌های ناشناس خریده است. بسیار خوب اگر اسلحه خریدن از اسرائیل، آبروی یک حکومتی را به این نحو می‎برد، ای آمریکا تو به چه امید می‌خواهی از این به بعد به ایران برگردی؟ بنی صدر تو، بختیار تو، حبیب اللهی تو و آریانای تو و امروز رجوی تو که دیگر برای همه روشن است که اینها مال تو هستند، به چه دلیل و با چه آبرویی می‌خواهید به ایران بیایند؟ تو خودت با همان بی‌شعوری که خداوند نصیب آدم‌های مادی کرده، اینگونه چهره‎ی خود را روشن می‎کنی، بنی صدر این قضیه را تأیید کرده، اگر فرض کنیم این خبر صحیح است مسئول مستقیمش خود اوست که البته این جریان صحیح نیست، او برای اینکه آبروی اسلام را ببرد، خودش را غرق کرده تا ما را هم غرق کند.
جریان به سه ماه پیش بر می‌گردد، آن روز در ایران چه کسی مسئول خرید اسلحه بود؟ آن‌هایی که در
**صفحه=61@
وزارت دفاع اسلحه می‎خریدند چه کسانی بودند؟ تیمسار فریور که در حال حاضر زندانی است مسئول خرید اسلحه بود، ما او را گذاشته بودیم یا بنی صدر؟ بهر حال آقای محمدی، قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب ارتش فریور را گرفت و بنی صدر آزادش کرد، بازداشت بود و آزاد شد و دوباره او را گرفتند. اگر فرض کنید و دروغی گفته شود که اسلحه از اسرائیل خریداری شده، ما با همان دلیل امروز می‌‎توانیم بنی صدر را محاکمه کنیم. البته این صحبت‌ها فقط برای گول زدن غربی‌هاست و دیگر هیچ، زیرا اروپائی‌ها که از این کار بدشان نمی‎آید، آنها که خود اسرائیلی هستند. آمریکائی‌ها هم بدشان نمی‎آید، اصلا قضیه را در رادیو آمریکا و تلویزیون آمریکا به نحوی مطرح می‎کنند که ببینند آیا اسرائیل حق داشته اسلحه‎ی آمریکا را به ایران بفروشد یا نه؟ آنها به عنوان طلبکار مسئله را مطرح می‎کنند. همه‎ی این حرف‌ها این است که این افکار دوری بزند و به کشورهای غربی برود و مردم عرب همان حرف قدیمی صدام را که می‌گفت: فارس با عرب می‎جنگد و شیعه و سنی با هم جنگ دارند و ایران و اسرائیل می‎خواهند علیه ما بجنگند، دوباره درست کنند. خوشبختانه این وصله نچسب هم نچسبید.
آنقدر موضع ما روشن بود که کسانی که ما را می‎شناختند، برایشان قابل باور نبود. ما از سال چهل و یک که مبارزه را آن‌گونه آغاز کردیم، آمریکا و اسرائیل و شاه ایران، همه را با هم محکوم می‌کردیم و بعد از پیروزی انقلاب و تا امروز هم همین گونه عمل کرده‎ایم. و قبل از این حادثه وزارت خارجه ما، جبهه‎ی متحد اسلامی بر علیه اسرائیل درست کرد و ما اولین کشوری بودیم که در دنیا به عنوان سفارت، سازمان فلسطین را پذیرفتیم و خوشبختانه اولین کسانی که این جریان را تکذیب کردند، خود سازمان الفتح و لیبی و سوریه و آن کشورهایی بودند که ما می‌خواهیم با آنها باشیم و مردم عرب هم، اطلاعات نشان می‌دهد که این دروغ صدام و این حیله‎ی آمریکا و مخصوصا چون می‎بینند آمریکا این مسئله را اوج می‌دهد دلیل شده که باور نکنند و دم خروس از زیر لباس‎هایشان درآمده و همه می‎بینند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
**صفحه=62@

خطبه اول:
چگونه انسان مجاهد می شود؟
جمعه: 13 شهریور 1360
5 شوال 1401
**صفحه=63@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله  و آله المعصومین المظلومین واللعنه الدائمة علی اعدائهم اجمعین. قال العظیم فی کتابه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: الذین جاهدوا فینا لهدینهم سبلنا.
اولین خطبه‎ی نماز جمعه امروز درباره جهاد، یعنی ادامه بحث خطبه هفته گذشته و دومین خطبه درباره مسائل روز، در حول و حوش شهادت دو برادر بسیار ارجمند و عزیزمان می‌باشد. در مورد جهاد امیدوارم دراین خطبه بتوانم مطالبی که ناتمام گذاشته شده، تمام کنم که مستمعین ما در مورد جهاد دید نسبتا کافی داشته باشند.
چگونه انسان مجاهد می شود؟
این مسئله به طور طبیعی و تصادفی، به طور نهفته در وجود خود انسان نیست که انسان مجاهد باشد یا مجاهد نباشد، بلکه این مکتب‌های مجاهدپرور و شهید پرور هستند که این خاصیت را در درون جهان بینی و ایدئولوژی خود دارند. انسان با مایه‎ای که از دریافت‌های فکری و تربیتی و محیط و عوامل سازنده‎اش می‌گیرد، یا روح جهاد و پرواز به ملکوت را پیدا می‎کند. و یا روح اخلاد الی الارض و توجه به منیت و ناسوت را پیدا می‎نماید.
**صفحه=64@
در بحث قبلی گفتیم که جهان بینی اسلام، انسان را از رهروی به‌سوی خدا معرفی می‎کند و انسان موجودی دراین راه است و مخلوقی که می‌تواند کمالش را با جهاد تأمین نماید. برای روشن‎تر شدن این مطالب، فکر می‌کنم  بحث‎های روشن‌تر و ساده‎تر لازم است تا بتوانیم به این زمینه‎ی روحی را به‌خوبی روشن کنیم.
در یک تقسیم بندی، دو حالت برای یک انسان می‌تواند به وجود بیاید:
1- حالت خودخواهی.
2- حالت خداخواهی، آرمانخواهی، و هدف خواهی.
یا هر اسم دیگری که بخواهید بران بگذارید اما عقیده‎ی ما بر این است که هدف صحیح و آرمان صحیح همان خداخواهی است. ممکن است هدف‎های دیگری هم باشد و انسان‌های هدف خواه و آرمان خواه داشته باشیم که آرمان و هدفی غیر از خدا انتخاب می‌نمایند، اما در ضمن بحث خواهید فهمید که اگر انسان خداخواه باشد، خودخواهی صحیح هم خواهد داشت، ولی خودخواهی نمی‌تواند خداخواهی را به همراه داشته باشد. پس انسان در دید فکر و افق تقاضاهایش دوگونه می‌تواند هدف‌گیری نماید:
یکی آنکه آنقدر این هدف کوچک و آنقدر این افق تنگ و آنقدر این کرانه محدود است که انسان فقط خود را می بیند و همه چیز را در خود خلاصه می‌کند. زندگی را آنچنان در وجود و لذات محدود و با درک خود محدود می‌کند که همچون اسیری در قفس حرکت کرده و حرکت‌هایی کاملا محوری و در جایی، و احیانا حرکت نکوس و سقوطی دارد.
یا اینکه آنچنان کرانه‎ی دیدش وسیع و آنچنان افق فکرش باز شده که در آرمان او فقط «مطلق» می‎گنجد و لو نامحدود، نامحدود را می‌خواهد که جز خدا نیست و همان است که مناسب خلقت انسان و بارقه‎ی وجود انسان است. همان روح خدا که در انسان نهفته شده.
نفخت فیه من روحی. **زیرنویس=سوره حجر آیه 29 .@.
اگر فردی این انسان دوم باشد، یعنی آن هدفی که در زندگی دنبال
**صفحه=65@
می‌کند، وجود مطلق،کمال مطلق، خدا، حقیقت هستی و آن واقعیتی که برای مسیر انسانیت در برنامه‎ی خلقت جهان در نظر گرفته شده است، باشد، این هدف گیری صحیح است و این انسان راه خود را پیدا می‎نماید.
خودخواهی صحیح چیست؟
گاهی تصور می شود که ما که می گوییم خداخواهی، آنقدر زاهدانه و عارفانه حرف می‌زنیم که یعنی انسان دیگر به خود، زندگی، فرزند، تمایلات و فامیل و چیزهای طبیعی اطراف خود، توجه نداشته باشد. اما اینطور نیست و اتفاقا در هدف‌گیری صحیح همه این مسائل وجود دارد و اصولا خودخواهی صحیح همین است. و آن خودخواهی که انسان، منهای خدا دارد و آن هدف زشتی که برای خود، منهای خدا می‌سازد، آن خودخواهی نیست و در حقیقت فراموشی خود انسان است.
در یکی از آیات قرآن این مطلب خیلی لطیف بیان شده:
نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون **زیرنویس=سوره حشرایه 18 .@.
اتفاقا این آیه درباره منافقین می‌باشد، می‎فرماید: یکی از صفات منافقین این است که خدا را فراموش کردند، یعنی در هدف‌گیری از خدا غفلت نمودند، و نتیجه این شد که از خود نیز غفلت کرده و به خود توجه نکردند. حال این مسئله را توضیح داده و به طور ملموس اثبات می‌کنم، این واقعیت در زندگی ما کاملا ثابت و مبرهن است.
آیه‎ی دیگری از قرآن می‌فرماید:
و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا **زیرنویس=سوره‎ی طه آیه 124 .@.
کسی که از ذکر خدا اعراض کند و خدا را در برنامه خود نیاورد، دچار زندگی تنگی است و محدوده‎ی بسیار تنگی برای حرکت در زندگی خود دارد. در صورتی که دیدهای اشتباه، تصور می‌کنند که اگر خود را از خدا و از قیود دین
**صفحه=66@
خدا آزاد کنند، آزاد منشند و بی بند و باری را آزادی می‌دانند و میدان حرکت را برای خود وسیع‌تر می‌دانند. درست بر عکس دید قرآن، چنین دیدی وجود دارد که امیدوارم دراین بحث بتوانیم آن را توضیح دهیم.
تفاوت مجاهد و غیر مجاهد
حرف ما این است که اگر انسان مناسب مقتضای آفرینش هدف‌گیری کرده و برای پیشرفت در هدف فقط خدا را نشانه گیری نماید. به خاطر حرکت صحیحی که انجام داده و به خاطر هدایت درستی که میشود.
لنهدینهم سبلنا
این انسان خود را آنطور که باید و شاید پیدا کرده و منافع خود را تأمین می‎نماید، تمام آنچه که شایسته خودش هست به دست آورده است.
اگر چنانچه بر عکس در افق دید او فقط خودش باشد و کسی غیر از خود را نبیند، این آدم، بسی بدبخت و ابتر و منقطع و از همه جا بریده است. حالت اول، انسان مجاهد می‌سازد و حالت دوم، انسان مادی، منافق و ناظر به زمین و ناظر به ناسوت می‌سازد. شما اگر هدفتان را درست تشخیص داده‎اید، راهش را پیدا می‌کنید و خداوند این راه را برای شما باز و تضمین نموده است. اما اگر هدف نداشتید و بی هدف فقط منکوس در وجود خود غرق شدید، راهی وجود ندارد که پیدا کنید. همین جا باید در جا بزنیم. تعبیر قرآن دراین مورد چنین است:
او کظلمات فی بحر لجی **زیرنویس=سوره نورایه 40 .@.
 همچون گرفتاری در دریا و اقیانوس تاریک متلاطم و پر موج که ابرهای تیره فضا را پوشانده و انسان:
اذا اخرج یده لم یکد یرایها **زیرنویس=سوره نورایه 40 .@.
اگر دستش را هم از زیر آب بیرون آورد، آن را در تاریکی نمی‎تواند ببیند، حتی نزدیک‌ترین وسیله‎ی کار خود را هم نمی‎بیند، و راه به جای پیدا نمیکند.
**صفحه=67@
چنین حالتی برای انسان کار و انسان منافق و انسانی که غیر از خدا را هدف گیری نموده، پیش می‎آید این دو زندگی فرق بسیار دارد، انسان اسیری که در ظلمات، حیران است و نمی‎تواند و نمی‌داند که چه بکند و انسان هدفداری که هدف خویش را انتخاب کرده و با هدایت هادیان و با راهنمایی حق و با فطرت پاک نه تنها یک راه، که ده‌ها راه، به طرف آن هدف انتخاب می‌نماید که:
الطرق الی الله بعدد نفوس الخلائق.
چنین حالتی را در نظر بگیرید، حال تفاوت مجاهد و غیر مجاهد را می‎فهمید، و علت اینکه یک مکتب می‌تواند مجاهد پرور و مکتبی دیگر می‌تواند لذت جو پرور باشد از اینجا معلوم میشود.
به تاریخ خودمان و دور و برمان بنگرید، شما را خیلی دور نمی‎برم و از زمان پیغمبر (ص) صحبت نمی‌کنم، قرآن آنقدر حالت امروزه‎ی ما را خوب مجسم کرده که انسان لذت می‌برد. خدایا چقدر خوب تو ما را هدایت نمودی و چقدر آنها که از این هدایت استفاده نمی‌کنند، بدند. کلمات و جملاتی کوتاه برای بیان حقیقتی بزرگ انتخاب شده، قرآن در مورد منافق می‌فرماید:
مذبذبین بین ذالک لا الی هولاء و لا الی هولاء **زیرنویس=سوره‎ی نساء آیه 143 .@.
یکی از صفات منافق این است که نمی‎تواند در یک جا خود را متمرکز نماید. زیرا هدف ندارد، در نتیجه راه هم ندارد. همچون جسمی که در محیط قرار گرفته، گاهی جاذبه‎ی این و گاهی جاذبه‎ی آن او را میکشد درست مانند موجود معلقی در محیطی که تعادل جاذبه هم وجود ندارد. اگر تعادل جاذبه باشد، لااقل ساکن می‌ایستد. اما در حد جاذبه‎هایی که در اطرافش وجود دارد حالت انفعالی پیدا می‌کند.
بهترین نمونه مجاهدین خلق و روزگار آنهاست. اینها به عنوان یک گروه که به قول خودشان رادیکال بودند در ایران سبز شدن و تا امروز چقدر معلق زده و چقدر چهره عوض کرده‎اند. به چند طرف رفته و در کنار آنها افرادی مثل بنی صدر را می‎بینید. باز می‎بینید که اینها برای خود چقدر قبله و چقدر راه و هدف عوض کرده‎اند.
**صفحه=68@
افراد ثابت و جازم و قاطع را هم که نمونه عالیش امام و نمونه‎های دیگرش خود شما (منظور مردم‎اند) هستید ببینید که چگونه حرکت می‌کنند.(تکبیر)
منافقین خلق در روزهای اول انقلاب، به یاد دارید که اولین شعارشان، انحلال ارتش بود و در مقابل چقدر به نفع دادگاه‌های انقلاب، سپاه و کمیته‎ها شعار می‌دادند و ارتش را آن‌گونه می‌کوبیدند. حرکت امروزشان را هم مشاهده می‌کنید. حالت ارتش عوض شد و در کنار مردم نیروی مبارزی برای جامعه‎ی ما شد. شکل جاذبه‎ای که اینها را بهر طرف جذب می‌کرد عوض شد و امروز می‎بینیم که موضعشان عوض شده و در مقابل پاسدارها ایستاده‎اند و پاسدار خصم مجاهد شده و اگر کسی لباس پاسداری پوشیده باشد و یا فامیلش پاسدار باشد، باید شهید شود. روزهای اول به یاد دارید که چگونه شعارهای ضد امپریالیستی داده و امان حکومت را با این شعارها بریده بودند. اما امروز در دامان غرب افتاده‎اند به همراه معزی خلبان شاه و همکار ساواکی‌های قدیم و بلندگوهایشان هم بلندگوهای غربی است. چه میشود که یک انسان اینگونه از آب در می‎آید؟ چرا آنقدر می‎تواند موضع عوض کند؟!
کسانی که در زندان بودند یا با امثال رجوی‌ها آشنا هستند، روحیه اینها را می‌دانند. رجوی حالش اینگونه بود که: پیش من می‎آمد و می‎گفت: اگر یک نفر انقلابی وجود داشته باشد تویی، پیش بنی صدر و آقای خامنه‎ای و آقای بهشتی هم همین حرف را می‌زد، پیش موافق و مخالف هم همین حرف را می‌زد! حالتی نداشت که بداند با کیست و علیه کیست. منتظر مانده بود ببیند کجا می‎تواند خود را نشان بدهد و آنجا ظهور کند. این حالت نفاق پدر آدم را در می‎آورد و انسان را از هستی ساقط می‎کند. شما را به خدا لحظه‎ای فکر کنید، اگر کسی تصمیم می‌گرفت یعنی برنامه و دولتی بود که تصمیم می‌گرفت، سازمانی به این وسعت را به این آسانی منفجر کند و از گردونه سیاسی خارج کند، می‎توانست؟! مجاهدین با سوابق قبل و بعد و امروزشان این همه هوادار و عضو جمع کرده، و این همه خرج و تلاش نموده و سازمانی درست کرده بودند با حرکات ناصحیح و این حالت بی هدفی و بی ایمانی و بی راهی و تذبذب که گاهی در کنار سرمایه دار و گاهی در کنار کارگر قرار گرفته و کارگران کارخانه‎ها را جذب
**صفحه=69@
نموده و گاهی به شمال شهر رفته و گردن کلفت‌های کذائی را جذب می‎نماید و می‎خواهد که هر دو گروه را با هم داشته باشد، در حالتی قرار می‌گیرد که یک وقت احساس می‎کند در فضا معلق است. نه روی زمین جا دارد و نه می‌تواند به فضا برود.
این حالتی که برای خود ساختند و منفجر شدن یک سازمان به این سرعت، برای هیچ کس قابل پیش بینی نبود. دو ماه بیشتر طول نکشید که اینها از حالت یک گروه سابقه دار متکی به قشر جوان که مهم‌ترین قشر جامعه است و برای خیلی‎ها امید (البته امید کاذب) به شمار می‌رود، ناگهان تبدیل به یک گروه تروریست شدند و حالت کنون را که همه مشاهده می‌کنید پیدا نمودند و هر کس در فکراست که از اینها به عنوان یک وسیله اعمال غرض خود استفاده کند. آریانا، بختیار، رضا پهلوی، بنی صدر، شوروی، آمریکا، فرانسه، همه و همه می‎خواهند از اینها استفاده کنند، این چه حالتی است که انسان دچار شده و چه وضعی است که پیدا می‎کند؟ و از یک حالت مستقل تبدیل به آلت دست، آن هم نه آلت دست یک نفر نه آلت دست یک جریان، بلکه آلت دست چند جریان متناقض میشود، این انسان بی هدف محدود در خود و گمراه و گرفتار در ظلمات است.
چقدر قرآن زیبا، مسائل را مطرح می‎نماید:
ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار و لن تجدلهم نصیرا **زیرنویس=سوره نساء آیه 145 .@.
عاقبت هم در پائین ترین درجات جهنم قرار می‌گیرند، با اینکه ادعای دین می‌کنند، نصیر هم ندارند و هیچ کس به آنها کمک نمی کند، زیرا دارای یک مرکز نیستند که کمک شود.
هر کس به  عنوان استنجاء از اینها استفاده می‎کند و بعد که نیاز نداشت به کناری می‎اندازد.
کسی که امروز می‌خواهد با اشرف پهلوی همکاری کند و دیروز می‎خواست با آیت الله طالقانی همکاری کند، چگونه می‌تواند قابل اعتماد باشد، چنین کسی حتی برای آمریکا و فرانسه و بگین هم قابل اعتماد نیست! فقط برای استفاده لحظه‎ای به درد می‌خورد و چنین استفاده‎ای را دنیا از اینها در حال حاضر می‌کند.
**صفحه=70@
نقطه‎ی مقابل کسان‌اند که قرآن درباره آنها می‌فرماید:
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون **زیرنویس=سوره‎ی فصلت آیه‎ی 30 .@.
آنها که خدا را هدف گیری نموده و ایستادگی و استقامت به خرج دادند.
ان الحیوة عقیدة و جهاد
دارای عقیده و فکر صحیح‎اند و حرکت صحیح به طرف این عقیده دارند. خداوند می‌فرماید: چنین کسانی آنقدر محکمند که ملائکه بر آنها نزول می‌کند و اینها پیش ملائکه نمی‌روند.
تتنزل علیهم الملائکه
اینها مهبط ملائکه‎اند؛ اینها نزول نیروهای غیبی الهی‎اند. ملائکه به اینها بشارت می‌دهند که: نترسید، مقاومت باشید و مقاومت خود را نمایید. ملتی که راه پیدا کرده و هدف درست و صحیحی همچون خدا برای خود قرار داده، چنین وضعی دارد. هر حادثه‎ای پیش آید، او راه خود را گم نخواهد کرد.
شما را درباره آنچه که امروز در ایران می‌گذرد به فکر می‌اندازم، جالب توجه است واقعا تاریخ ما آنچنان به سرعت ورق می‎خورد که فرصت خواندن ورقه‌ای آن را نمی‌یابیم، یعنی هنوز تاریخ امروز را نخوانده، فردا تاریخ بزرگتری پیش می‌آید و ما فرصت تجزیه و تحلیل پیدا نمی‎کنیم.
رئیس جمهور و نخست وزیر کشور را ترور می‎کنند، در همان لحظه، سربازان در جبهه‎ها داغ‎تر از روز گذشته حرکت می‌کنند. و همه ارگان‌های مسئول ضمن شرکت در عزاداری، همه‎ی وظایف خود را انجام می‌دهند، در حالی که در محاصره‎ی دشمنان شرق و غرب هستند، رادیوها و روزنامه‎های داخل و خارج مدام این ملت را می‎کوبند و زیر رگبار تبلیغات گمراه کننده قرار می‌دهند، اما این مردم خم به ابرو نمی‎آورند و در راه خود هر روز بیشتر و بهتر از روز قبل قدم می‌گذارند و اینها همان مصداق آیه:
تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة
**صفحه=71@
واقعا چه مصداقی بهتر از این می‎تواند باشد. (تکبیر)
مشاهده کردید که روز یکشنبه**زیرنویس=یکشنبه 8 شهریور 1360.@. عزیزان ما را از دستمان گرفتند، روز دوشنبه هم تعطیل بود و ما دو روز فرصت داشتیم، اما دیدید که با چه سرعتی نخست وزیر و اعضای کابینه انتخاب شدند بدون آنکه مقررات و یا قانون اساسی ذره‎ای به هم بخورد، کابینه و نخست وزیر به مجلس معرفی شده و از مجلس رأی اعتماد گرفتند و روز پنجشنبه همان هفته با آرای قاطع و بالاترین نصاب آراء در تاریخ دولت ایران کابینه کامل به میدان آمد، تا آن زمان کابینه‎ی کامل نداشتیم، در زمان شورای انقلاب جای خالی زیاد بود، در زمان ریاست جمهوری بنی صدر هم که اصلا کامل نشد، در گذشته زمان نخست وزیری آقای رجایی هم یکی دو پست خالی داشتیم و اکنون که آنها به خیال خود این ضربه‎ی هولناک را بر ما وارد کرده‎اند.
ما در ظرف دو روز بهتر از هر زمانی، کابینه را تکمیل کرده و عرضه نمودیم بدون اینکه در هیچ جای کشور حرکتی کوچکی هم دیده شود و بلکه بر عکس، آرامش کامل در همه جا برقرار بود. (تکبیر)
ما تابه‌حال چنین وضعی نداشتیم که سه لشگر ما در سه جبهه، هماهنگ با هم حمله کنند و هماهنگ با هم پیروز شوند. امروز در جبهه‎ی کرخه نور، لشکر 64 و تیپ 2 همدان این افتخار را آفریدند و در نزدیکی‌های بستان در جابر حمدان، لشکر 92 اهواز با شهامت بی نظیر به لشکر صدام ضربه کاری زد. و در غرب هم لشکر 81 حرکت اساسی انجام داد و قدم‌های بلندی به سوی قصر شیرین برداشت. و در هر سه جبهه غنائم زیادی به دست آمد و عده‎ی زیادی از لشکر کفر را به جهنم فرستادیم و اسرای زیادی از آنها گرفتیم و خود تعداد کمی تلفات داشتیم، گرچه دشمن برای اینکه خود را موجه جلوه دهد، تحقیقا با بلندگوهای خارجی، شروع به تبلیغات نموده و تلفات ما را زیاد و تلفات خود را کم جلوه خواهند داد و برای جبران شکست خود راهی غیر این هم ندارند.
خداوند به این سربازانی که در این لحظه‎ی حساس، قلب شکست خورده و چشم‌های گریان این ملت را اینگونه شاد کردند، خیر و برکت و عافیت و اجر عنایت فرماید و این ضربه‎ی سختی که بر احساسات ما وارد شد در جریان این
**صفحه=72@
توطئه ناجوانمردانه جبران نمودند.
خداوند به اینها عمر و عظمت بدهد و به شهدایشان نهایت رحمت و به مجروحانشان شفا عنایت بفرماید.
درست در همین روزها در همین احوال در مجلس لایحه‎ی بازسازی می‌گذرد که قاطع‎ترین حرکتی است که باید انجام شود. (ان‌شاءالله در خطبه‎های بعد آن را توضیح خواهیم داد.) ضرورتی است که خود دلیل را به همراه دارد و با وجود این جنایتی که رخ داده باید هر چه زودتر این پاکسازی انجام شود. ریشه‎ی قضیه‎ی همانطور که قبلا هم گفته شده در خود شما مردم است. من نمی‌دانم شما با تبلیغات خارجی چقدر آشنایی دارید، اما آنها که آشنایی دارند، می‎دانند که این روزها تصور می‌شد که با این جنایت بزرگ ایران یا سقوط می‌کند و یا قدمی به سوی سقوط بر می‌دارد! اما غربی‌ها ضمن آن هیاهو که به پا کردند مجبور به چند اعتراف نیز شدند.
اکثر مطبوعات آمریکا و اروپا و خاورمیانه و شرق و شاید همه رسانه‎های جمعی در بعضی موارد گفتند که بیش از یک میلیون نفر در تشییع جنازه‎ی رئیس جمهور و نخست وزیر شرکت کردند. حضور بیش از یک میلیون نفر در تهران در ظرف دو سه ساعت، زیرا در ساعت 7 که شهادت آنها اعلام شد، در ساعت 10 صبح در جنوب شهر تهران دیگر جای سوزن انداختن نبود و مردم در قبرستان بهشت زهرا گرد آمده بودند تا شاید چشمشان به تابوت شهدا بخورد.
چنین وضعی باعث به خود آمدن دشمنان شد و بعضی از آنها گفتند: که حضور مردم نشان می‌دهد که این جمهوری پابرجاست. (تکبیر)
و این همان مسئله‌ای ست که ما بر آن تکیه داریم و می گوییم: که این انقلاب مال شما مردم است و شما هستید که باید این انقلاب را نگهدارید. دنیا هم بر این مسئله حساب می‌کند و حفظ انقلاب هم از همین طریق است. اگر همه ما (منظور شخصیت‎های مسئول مملکتی است) زنده و در مقام خود باقی باشیم، اما شما مردم حمایت نکنید، هیچ کاری به پیش نخواهد رفت. و اگر هر روز یکی از ما را از میان بردارند اما شما باشید، فرزندان شما جای ما را پر خواهند کرد. این قضیه دائما به این نحو است.
**صفحه=73@
مانند جنگ‌های پیغمبر، که هر فرمانده پرچم از دستش می‌افتاد، سربازی دیگر پرچم را به دست می‌گرفت و تا سربازها در میدان بودند، فردی وجود داشت که پرچم را بردارد، اما وقتی که سربازها فرار کنند، پرچم به دست هر کس که باشد، فایده‎ای ندارد. بنابراین برای حفظ انقلاب خود باید در میدان باشید.
ما همه آمادگی شهادت راداریم زیرا امثال بنده بیست سال است که زیادی زنده هستیم! من در سال چهل و دو آماده بودم که شهید بشوم. از سال چهل و دو به بعد هم، خدا شاهد است که روزی نبوده که من در فکر دستگیریم به وسیله ساواک و کشف حقایق و اعدام خود نباشم و این مسئله برای من امر معلومی بود. آقای رجایی و آقای باهنر و آقای خامنه‎ای و سایر دوستان ما هم همینطور بودند همچنین، بسیاری از کسانی که امروز برای شما کار می‎کنند همین گونه‌اند. ما این مقدار زندگی‌مان را هم فقط به عنوان اینکه خداوند خواسته که ما زنده باشیم تا مقداری بیشتر کار کرده و توشه‎ای از این دنیا برای آخرت خود ببریم. اگر شیطان ما را آخرالامر به خسران نیندازد، ادامه می‌دهیم. امیدواریم که بتوانیم این راه را ادامه دهیم. برای ما مرگ هیچ مهم نیست و به قول یکی از عرفا، ما سال‌هاست که دارمان را به دوش خود حمل می‌کنیم.
حالت آقای رجایی و آقای باهنر همین مطلب را نشان می‌دهد، لحظه‎ای که صندوق حامل جنازه دکتر باهنر را باز کردند و چشم به جسد سوخته‎اش افتاد که هیچ نشانی برای شناختن نداشت به جز دندانی که یک رگه بست از پلاتین به آن زده بودند و من آن دندان را در تبسم‌های او می‌دیدم و برایم آشنا بود، به این وسیله او را شناختم. حالت تبسم گونه و آرام او که در حال سوختگی برایش پیش آمده بود، همان حالتی بود که بنده در مدرسه حجتیه در زمان طلبگی با او در یک حجره می‎دیدم. مطلب تازه‎ای نیست، انتقال از یک مرحله به مرحله بهتری است.
البته ما افتخار نمی‎کنیم، ما از خود محافظت می‎کنیم، تا بهتر بتوانیم خدمت کنیم. اما مسئله ترور مسئله‎ای نیست که ما از آن بترسیم یا حتی لحظه‎ای فکر خود را به آن مشغول داریم، نه، ما کار خود را انجام می‌دهیم، البته من که قابل نیستم، اما انسان عارفی که خدا را شناخته باشد  در مورد مسئله شهادت و
**صفحه=74@
مرگ حالتی دارد که برای دیگران قابل درک نیست.
درباره‎ی اصحاب اباعبدالله الحسین (ع) جمله‎ای داریم که شنیدن آن برای مجاهدین و مبارزین ما در میدان جنگ جالب است:
ثم یحسوا الم الحدید
آنها در آن جنگ رنج آهن را بر بدن خود احساس نکردند، یعنی از آن همه زخم تیر و نیزه و خنجر و شمشیر که بر بدنشان وارد شد احساس درد و رنج نکردند و این یک واقعیت است.
انسانی که در زندگی هدف‌گیری صحیح نموده و به سوی هدف خویش می‎نگرد، عاشق است و عاشق، آنچنان محو در هدف است که غیراز خدا، چیزی نمی‎بیند.
در وصف احوال اصحاب اباعبدالله (ع) گفته شده:

ای صبا از ما به اسماعیل قربانی بگو++
زنده برگردد کسی از کوی قربانگاه دوست؟

آنچنان مردیم که عزرائیل هم آگه نشد++
جان نثاران این چنین بازند جان در راه دوست

منابع معتبر ما می‎گویند که این چنین افراد هنگامی که می‎میرند، عزرائیل را نمی‎بینند، فقط خدا را می‎بینند:
کما برزوا علی مزاجعهم تولی الله بقبض ارواحهم
وقتی که آن راه را که می‎بایست بروند، رفتند و به قتلگاه رسیدند، خداوند خود، متصدی قبض روح آنها شد و به عزرائیل اجازه قبض روح آنها را نداد، بنابراین آنها ملک الموت را نمی‎بینند. از همان لحظه خدا را در نظر گرفته و معشوقشان را گم نمی‎کنند و غرق در جمال معشوقند.
وقتی طالبان یوسف، دست خود را می‎برند و نمی‎فهمند، طالبان خدا را سزاوارتر است که بدنشان را قطعه قطعه کنند و هیچ نفهمند! اطرافیان اصحاب کربلا هم چنین بوده‎اند، هنگامی که حضرت زینب سلام الله علیها وارد مجلس ابن زیاد می‎شود، ابن زیاد برای اینکه ایشان را سرکوبی بدهد (بعضی احساس سرکوبی می‎کنند و در جامعه این وضع را ضعف می‎بینند اما قضیه
**صفحه=75@
این چنین نیست) می‎گوید:
کیف رأیت صنع الله و اخیر
آخر دیدی که خدا برادرت چگونه رفتار کرد؟ حضرت زینب جواب می‎فرمایند:
ما رأیت الا جمیلا
به خدا هیچ چیز غیراز جمال ندیدم، در کربلا، در اسارت، در زندان کوفه، بر روی شتر برهنه و هر جا که بودم، با آن همه تشنگی و گرسنگی و آن همه کشته، غیراز جمال و شکوه و عظمت و ابهت خدا، هیچ ندیدم.
این خواهر ما، همسر آقای رجایی که امروز در اینجا صحبت کرد مگر از زینب چه کم داشت؟ مگر زینب چه چیز اضافه‌تر ارائه داده است؟ کسی که نیمه شب رفته و جسد سوخته شده شوهرش را دیده و او را به وسیله دندان‌هایش شناخته، همچون یک قهرمان در مقابل شما صحبت می‎کند و به این جامعه نور می‎تاباند:
انّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون **زیرنویس=سوره فصلت آیه 30 .@.
آنها تصور می‎کنند که با کشتن چند نفراز افراد این جامعه، جامعه را از راه خود باز می دارند، جامعه ما از چنین افرادی پراست، من یک روز گفتم: که ما دو هزار باهنر داریم، من نمی‎خواستم اغراق بگویم، به خدا براین اعتقادم البته همه را نمی‎شناسم و جامعه هم آنها را نمی‎شناسد. معلمین و روحانیون پاکی وجود دارند که هنگامی که مشغول به کار می‎شوند می‎فهمیم که حتی از دیگران هم بهترند.
هر شب ستاره‌ای بر زمین می‌کشند و باز++
این آسمان غمزده، غرق ستاره هاست

آری اینگونه افراد تمام شدنی نیستند. و این ملت عقیم نیست. روز گذشته از حوزه علمیه قم، طوماری فرستاده بودند که هفت متر طول داشت. تصویران
**صفحه=76@
را حتما از تلویزیون دیده‎اید گفتند: حدود پنج هزار امضا دارد و آنها با صداقت گفته‎اند: ما حاضریم تا آخرین قطره‎ی خونمان از مجلس و مردم و مکان‌های حساس حفاظت نماییم.
و اینها راست می‎گویند و اینها کسانید که صدها نفرشان تاکنون در جبهه‌های جنوب خونشان به زمین ریخته و همچنان مشتاقانه به سوی جبهه‌ها روانند، همه مردم ما این چنیند (تکبیر)
همین امروز دختر خانم کوچکی حدود 4 یا 5 ساله گوشواره‎ها و دستبند طلایش را آورده بود می‎گفت: شما اینها را به جنگ زده‎ها بدهید، او حتی «جنگزده‎ها» را هم به سختی ادا می‎کرد.
هفته قبل کودک دیگری در اینجا چهل تومان آورده بود می‎گفت «این پولی است که بابایم هر هفته به من می‎دهد شما بدهید به جنگ زده‎ها».
این مسئله فرهنگ جامعه ما شده است و یک نمونه تنها نیست. همه جا اینگونه است از کودک و بزرگ و زن و مرد و دانشجو محصل، همه همینطور  شده‎اند. و کلا جامعه در حال حرکت به این سمت است زیرا فهمیده است که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی برای او مثل کربلا شده است.
هنگامی که شهادت مرحوم رجایی و باهنر اعلام شد، چه کسی به مردم گفت که برای تشییع جنازه حاضر شوند. آیا شما در عاشورای امام حسین بیش از این جمعیت دیده‎اید؟ آیا هنگامی که امام از پاریس به تهران آمدند، در اوج خروشان انقلاب بیش از این جمعیت در خیابان‌ها جمع شده بود؟ در تشیع جنازه آنها همه مردم آمده بودن و تا شب هم ماندند، در حالی که در جامعه، تروریسم وجود دارد.
پس جامعه مجاهد این است:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا**زیرنویس=سوره عنکبوت آیه 69.@ تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنته التی کنتم توعدون **زیرنویس=سوره فصلت آیه 30 .@ فمن اولیائکم فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة.
**صفحه=77@
ملائکه می‎گویند ما اولیاء شما هستیم و شما احتیاج به حمایت بگینها، و ریگان ها و دیگران ندارید و این راهی را که شروع نموده‎اید به پیروزی شما خواهد انجامید. و دنیا از همین مسئله می‎ترسد، دنیا از بنده نمی‎ترسد، هزارها نفر مثل بنده کاری از دستشان ساخته نیست، اما دریای جمعیتی مثل شما قادر به هر کاری خواهد بود.
**صفحه=78@

خطبه دوم
شهادت شهید رجائی و شهید باهنر
جمعه: 13 شهریور 1360
5 شوال 1401
**صفحه=79@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله المعصومین.
خطبه‎ی دوم درباره‎ی شهادت دو برادر بزرگوارمان است با توجه به مسائل دیگری که داریم.
ما نمی‎توانیم بگوییم که، از دست دادن مرحوم شهید رجائی و مرحوم شهید باهنر خسارت نبوده، خسارت بزرگی بوده و هر فردی مانند اینها را از دست بدهیم، بر ما خسارت وارد می‎شود، ما این را میدانیم و دشمن ما هم می‎داند. البته این خسارت‌ها، چون در راه خدا و برای خداست. با خواست الهی جبران خواهد شد.
کمتر کسی پیدا می‎شود که به اندازه‎ی من بتواند درباره شهید باهنر و همچنین در درجه دوم درباره شهید رجائی مطلب بداند. من از سال 34 تا چند روز پیش، تقریبا همیشه با مرحوم دکتر باهنر بودم. ایشان از کرمان به قم آمده و من نیز در قم بودم. روزهای اول با هم آشنا شدیم و در درس امام خمینی با هم بودیم و نشریه‌ای را هم بنام «مکتب تشیع» منتشر می‎کردیم، و در مدرسه حجتیه با هم، هم حجره بودیم. آنقدر با هم صمیمی بودیم که هشت نفر در یک حجره کوچک، با هم زندگی می‎کردیم، و با کمال راحتی می‎توانستیم بسر
**صفحه=80@
ببریم، آنقدر حجره شلوغ بود و آنقدر کفش در بیرون درب بود که روزهای عزا اگر کسی به آنجا می‎آمد، تصور می‎کرد روضه خوانی است، و در آن حجره با نهایت همکاری، با هم کار می‎کردیم.
اولین مقاله‎ای که دکتر باهنر در سالنامه سال 36 «مکتب تشیع» نوشت. مناجات نامه و سر مقاله‎ای بود که به شدت در حوزه علمیه درخشید و مورد توجه صاحب نظران قرار گرفت و من هم بیشتر تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم.
همکاری بسیار جدی و با صفا بود، آنچنانکه سعی می‎کرد کارها را بدون اینکه از ما وقت بگیرد، انجام دهد. در تمام طول این بیست و شش سال هر کاری که احتیاج به صبر و حوصله و تفکر داشت، دوستان ما به آقای باهنر ارجاع می‎دادند. مجتهد بود، دکترای خود را گرفته بود، معلم خیلی خوبی بود و بسیار خوب درس می‎داد، نویسنده‎ای توانا و بسیار خوش قلم و روان نویس بود، بخش تعلیمات دینی کتاب‌های درسی که بدون تردید از مهم‌ترین خدمات دوران مبارزه می‎باشد، زیرا میلیون‌ها کودک و نوجوان هر سال با آن سر و کار دارند، ایشان با متانت و زیرکی موفق شد دوره‎ی تعلیمات دینی را تهیه کرده و معارف اسلامی را با لحن ساده‎ای در کتاب‌های دبستان‌ها و دبیرستان‌ها به نحوی که همه‎ی بچه‎ها می‎فهمند، بگنجاند.
مهم‌ترین کار را در آن گروه **زیرنویس=منظور گروه تهیه کتاب‌های تعلیمات دینی است .@ ایشان انجام می‌دادند و اصلا قطب گروه بودند. در عین حال در مبارزات، همه جا با هم بودیم. ما در بین خود عملا نه به طور قراردادی، کارها را تقسیم کرده بودیم، به این ترتیب که دکتر باهنر و دکتر بهشتی بیشتر در کارهای فرهنگی فعالیت داشتند و من و برادرمان آقای خامنه‎ای کارهای پرخاشگرانه را بیشتر انجام می‎دادیم. ما بیشتر در میدان ظاهر می‌شدیم اما کار آنها عمیق‌تر بود ولی با هم بودیم و کار همدیگر را تکمیل می‎کردیم. در تجدید حیات هیئت مؤتلفه ایشان نقش اساسی داشت که دستگیر و بازداشت شد.
کار مدرسه و مؤسسه رفاه را ما با آقای رجائی و باهنر و جمعی دیگر از دوستان شروع کردیم، آقای بهشتی در خارج کشور به سر می‎بردند و بعد که به
**صفحه=81@
ایران آمدند به ما پیوستند. مؤسسه رفاه عالی‌ترین خدمات را برای مبارزه در داخل ایران کرده است و هنوز هم مرکز است و هنگامی که امام از پاریس برگشتند مناسب‌ترین مکان برای میزبانی ایشان بود.
همه میدانید که از بعد از پیروزی انقلاب تاکنون همه جا دکتر باهنر حضور داشت، و ما دراین روزها امیدوار بودیم که دولتی با ثبات و دارای برنامه و طرح و حلال مشکلات بعد از انقلاب، انتخاب شده باشد و حزب جمهوری اسلامی، ایشان را به عنوان دبیرکل انتخاب نمود تا با روح بزرگی که داشت، جای مرحوم دکتر بهشتی را پر نماید.
چنین عنصری را از ما گرفتند و ما می دانیم که ضربه زیادی دیده‎ایم، اما اینگونه عناصر کم نیستند، فراوانند اما شناخته شده نیستند و باید جای ایشان را پر کنند که مطمئنا پر خواهد شد و شاید هم بهتر و بیشتر.
مرحوم شهید رجایی دوست عزیز ما، که با ایشان هم از حدود سال 40 آشنا هستم و از سال 47 نزدیکی ما با هم بیشتر شد. همانطور که از کلماتش می‎فهمیدید، ابوذر زمان بود، ممکن بود در کلاس عرفان، عرفان نخوانده باشد، اما واقعا عارف بود و خدا را حزب شناخته بود. ایمان خوبی داشت و به حرف‌هایی که می‌زد از صمیم دل معتقد بود به این جهت حرفی را که قبول نداشت، بر زبان نمی‎آورد.
مقاومتش در تمام طول زندان بی نظیر بود، این مطلب را اغراق نپندارید، یعنی ما در تمام دوران مبارزاتمان از سال 41 تا 57 هیچ موردی نداریم که فردی بیست و چند ماه در زندان، در یک سلول انفرادی بماند و مدام زیر شکنجه باشد و برای رژیم کلامی بر زبان نیاورد. ممکن است افراد مقاوم زیاد داشته باشیم اما برایشان چنین وضعی پیش نیامده، برای ایشان پیش آمده.
سیزده ماه بود که ایشان را گرفته بودند و شخص بنده در نزدشان اسراری داشتم که اگر ایشان فاش می‌کردند بنده را هم اعدام می‌کردند. من ماه سیزدهم بازداشت ایشان، بازداشت شده و مرا به زندان بردند، در آنجا کتک خوردم و پایم مجروح شد. مرا برای پانسمان به شهربانی بردند، اتاق پانسمان خیلی شلوغ بود و من در صف بودم هنگامی که به جلو رسیدم و مشغول پانسمان بودم، صدای آشنایی
**صفحه=82@
شنیدم، دکتر با کسی صحبت می‌کرد و می‌گفت: چرا شما به اینجا آمده‎اید؟ ما نمی‎توانیم پانسمان کنیم، باید به بیمارستان بروید، زیرا درد زیادی دارد. معلوم شد که ناخن‌های ایشان را بعد از سیزده ماه، تازه کشیده‎اند، دکتر دستور داد که آمبولانس آورده و ایشان را به بیمارستان ببرند زیرا با وسایل سطحی و اولیه نمی‌توانست معالجه کند. بعد از سیزده ماه در سلول انفرادی بودن و باز هم شکنجه شدن!!
آقایان زندان رفته‎ها می‌دانند که اینجور کارها مال همان هفته اول در زندان بود و معمولا در همان هفته اول اگر کسی حرفی داشت می‌گفت یا اینکه نمی‌گفت و پرونده تشکیل می‌شد و به زندان عمومی می‌رفت، اما ایشان را تا بیست و چند ماه با همین حال نگهداشتند و تازه بعد از آنکه خود را نجات داد و حرف نزد و کسی را لو نداد، همین منافقینی که اکنون مدعی انقلابی بودن هستند، بازداشت شده و آنها اسرار رجائی را گفتند، و رژیم بعدا فهمید که او اعدامی است، اما هنگامی فهمید که دیگر افق باز شده و نمی‌توانست کاری انجام دهد.
این مقاومت و تقوا و زهد او بود،  اگر امام تکلیف نفرموده بودند، حاضر نبود که با ماشین شخصی حرکت کند و هنوز مایل بود که با اتوبوس شرکت واحد رفت و آمد نماید. خانواده‎اش هنوز همین‌طورند. همین امروز شنیدم که خانواده ایشان برای رفتن به جایی، در یک وانت بار سوار شده و در بین راه راننده می‎فهمد آنچه که به عنوان بار سوار کرده خانم و فرزندان رئیس جمهور مملکت می‎باشند.
هر وقت در نیمه شب کاری پیش می‎آمد، ایشان پای تلفن حاضر بود و هر وقت مشکلی پیش می‎آمد و به او تلفن می‌کردند، نمی‌گفت که چرا مرا بیدار کرده‎اید، مسئولیت را احساس می‌کرد. دفتر کار خود را ترک نمی‌کرد و در تمام جلسات شرکت می‌نمود، به خاطر اینکه به همه کارهای مملکت رسیدگی نماید و الا این جلسه‎ای که در آن شهید شد، ضرورتی نداشت که رئیس جمهور شرکت نماید، کاری بود که مربوط به افراد سطح دوم و سوم می‌شد، اما او شرکت می‌کرد تا از نزدیک، به همه‎ی کارها برسد.
بنی صدر به او خشک سر می‌گفت و منطق بنی صدرها همین است. اینگونه انسان‌های مقاوم پولاد آبدیده را که در مقابل اظهارات ناحق تسلیم نمی‌شوند،
**صفحه=83@
خشک سر می‎نامند. **زیرنویس=در اینجا مردم قهرمان و  نمازگزار یک پارچه فریاد برآوردند، مرگ بر بنی صدر.@ و منافقین خلق به چنین عنصری مرتجع می گویند.
اگر واقعا ارتجاع این است، افتخار بر ارتجاع، اگر ارتجاع چنین انسان‌هایی را می‎پروراند چه بهتر که ما بگوییم خداوند هم مرتجع است و بگوییم همه انبیا هم مرتجع بوده‎اند و هر چه حقیقت در دنیا هست ارتجاع است.
اگر یک شاگرد و محصول حرکت ارتجاعی اینگونه است که ارتجاع معنای دیگری پیدا می‎کند.
و من تنها متأسفم که این دو نفر برای حرکت‌هایی که این روزها در جبهه‎ها می شود خیلی زحمت کشیده و مقدمات را فراهم نموده بودند اما خود نبودند که نتیجه‎ی حرکت‌های طراحی شده را ببینند، البته روحشان شاهد است و امروز هم حتما روحشان همین جا حاضراست و هم در فضای «کرخه» و«بازی دراز» و «بستان» در حال پرواز کردن است و بر همه جا ناظراست. روح شهید اینگونه است، اما ای کاش لااقل هفته‎ای دیگر می‎بودند و ما هم در چهره و لبخندهایشان ثمره‎ی رضایت از آن همه زحمت که کشیده بودند می‌دیدیم.
اینها رفتند، اما ضد انقلاب با کشتن اینگونه افراد چه می‌خواهد بکند؟ و چه نتیجه‎ای خواهد گرفت؟ چنانکه عرض کردم، جای آقای رجایی و آقای باهنر چه بسا بهتر پر خواهد شد.
ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها و مثلها **زیرنویس=البقره آیه 106 .@.
در راه حق، این سنت خداست، اما آنها چه نتیجه‎ای می‌گیرند، آیا تصور می شود که این نسل و نسل بعد حاضر میشود کسی را که متهم به رضایت در خون رجایی و باهنر باشد، به عنوان حکومت، به عنوان مسئول دراین مملکت بپذیرد؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟
آن روزی که مسئولان این جنایت شناخته شده و درست به مردم معرفی شوند، هر جا که باشند حتی بعد از ده، بیست سال هم که باشد، مردم با چنگ و دندان آنها را از پا درخواهند آورد. (تکبیر).
همچنان که حکومت بنی امیه با حادثه کربلا، برای همیشه نابود شد و بعد
*صفحه=84@
هم هر حکومت ظالمی از خون امام حسین صدمه می‎بیند، اینگونه خون‌ها هم همان خاصیت را دارد. یعنی این عکس‌ها و شعارهایی که بر در و دیوار این کشور هست و آن سخنانی که در قلوب بچه‎های این کشور هست و آن چهره‎ی معصومی که در خاطره و در مخیله همه جا دارد به این زودی‌ها محو نخواهد شد و ماندنی است. شما به چه امیدی دست به اینگونه جنایت‌ها می‌زنید؟ مگر رجایی و باهنر، مثل شاه و اشرف و فلان الدوله و امثال آنها هستند که تصور می‌کنید اگر آنها را بکشید راه را برای خود باز کرده‎اید؟
با کشتن اینها قطرات خونشان همچون رودی راه را بر شما خواهد بست و قطعات وجود اینها، خاک اینها همچون کوه البرز در مقابل شما قد علم خواهد کرد تا نتوانید عبور کنید (تکبیر).
چگونه می‌خواهید با خون این شخصیت‌ها و خون شهدا حکومت کنید؟ بر فرض محال که با کشتن اینها، شما بتوانید به حکومت رسید. حکومتی که با خون اینها به دست بیاید چه ارزشی دارد؟ شما چه کسی را کشتید؟ معلمی که بیست سال معلم بوده و اینگونه به مردم درس داده، نویسنده‎ای که ده‌ها میلیون کتاب درسی را، بچه‎ها در مدارس از قلم او میخوانند، شما با خون او می‌خواهید حکومت کنید؟ چه حکومتی؟
اینکه ما می گوییم منافق و کافر، کور می‌شوند و در ظلمات گرفتار می‌شوند، بی شعور شده و هیچ نمی‌فهمند که چه می‌کنند، همین است. انسان اگر کاری می‌کند برای این است که به هدفی برسد. امیدوارم به زودی اعلام شود تا ببیند که چه عنصری دست به این جنایت زده، آن وقت خواهید فهمید که این افراد بی شعور تحت تأثیر چه عواملی چنین جنایت‌هایی می‌کنند و گمراهی چقدراست.
مسئله‎ی دیگری که در همین رابطه می‌خواستم بگویم این است که این ترورها معمولا طرح ریزی شده و همراه یک سری برنامه‎های دیگراست. یعنی در کنار ترور اشخاص، برنامه ترور شخصیت‌های مشابه هم هست. یعنی برنامه‎ای طرح می‌کنند که یکی را بکشد و یکی را در کنار او بدنام نمایند، برای اینکه دو کار انجام داده باشند. البته گاهی موفق می‌شوند و گاهی موفق نمی‌شوند.
روزی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی بمب منفجر شد و 72 نفر شهید
**صفحه=85@
شدند، زیرکانه نوشتند که قرار بود هاشمی رفسنجانی و رجایی و بهزاد نبوی هم در آن مجلس باشند اما به طور معجزه آسا یا مرموز هر یک به نحوی حضور نداشتند. به نحوی این مطلب را نوشتند که جو را آلوده کنند که اینها خود این کار را کرده‎اند و بعضی‎ها هم نوشتند که آیت اله بهشتی حرفی در مقابل امام گفته و این حادثه به خاطر آن پیش آمده است. برای اینکه محیط را آلوده و پر از سوء ظن نمایند.
در این جریان هم اخیرا شنیده‎ام تلفن‌هایی به کارافتاده و افرادی، جریانی به راه انداخته‎اند که تحقیقا ریشه‎اش در لیبرالیسم یا خود منافقین است و به این نحو، شخصیت بسیار معتبر این جمهوری یعنی آقای بهزاد نبوی را زیر علامت سؤال قرار داده‎اند و این ترور دوم آنهاست. و اگر رجایی را آن‌گونه از صحنه بیرون کردند، بهزاد نبوی را هم اینگونه بیرون کنند و بعد برای دیگران بدنامی بسازند.
ملت ما باید رشید و عاقل باشد و در جایی که به مسئولان اعتماد دارند و آنها را می‌شناسند زیر بار اینگونه توطئه‎ها نرفته و اینگونه بدنامی‌ها را که برای اشخاص ساخته میشود با شعور سیاسی خود دفع نمایند. (تکبیر).
ما باید تقوای سیاسی داشته باشیم و حرف‌های بی اعتبار را به صورت شایعه نقل نکنیم که مهم‌ترین تقوا در همین جا است.
**صفحه=86@

خطبه اول:
عامل حرکت تاریخ از نظراسلام و مارکسیزم
جمعه: 20 شهریور 1360
12 ذیقعده 1401
**صفحه=87@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله المعصومین علیهماالسلام. قال العظیم فی کتابه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا **زیرنویس=سوره عنکبوت آیه‎ی 69 .@.
دراین هفته مسائل خاص این مقطع زمانی بسیار است که من مجموعه‎ی آن را در یک خطبه بیان خواهم کرد، و طبق معمول در یک خطبه مسئله‎ی خاص فکری اجتماعی که در زندگی فکری خودمان بتواند راهنما باشد، مطرح می‌کنم.
عامل حرکت تاریخ از نظر اسلام و مارکسیزم
خطبه‎ی اول، ادامه‎ی بحث گذشته است که با مراجعات زیادی که شیده معلوم است که جامعه نیاز به روشن‌تر شدن این بحث دارد، در قسمت اول، به طوری که میدانید بحث ما در مورد جهاد بود، که در هفته گذشته، خودخواهی و خداخواهی به‌عنوان زمینه ساز روانی مجاهد پرور در مکتب مطرح شد.
یکی از مباحث بسیار مهم و رایج در میان قشر جوان و مخصوصا کسانی که به نحوی دستشان در مبارزات بند است و پایشان در گروه‌ها گیر کرده، مسئله عامل حرکت تاریخ است، که این بحث ما یعنی مسئله جهاد و مجاهده هم یکی از شئون آن بحث البته به نحو مستقل می‎باشد. اینکه عواملی هستند که تاریخ را
**صفحه=88@
می‌سازند. و قطعات تاریخ را به وجود می‎آورند، مخصوص همه است. بحث این جاست که این عامل چیست؟ سازنده‎ی تاریخ کیست و چیست؟
بعد از شروع مارکسیزم در دنیا و موفقیت چند کشور کمونیست مسئله‎ای که به نام ماتریالیسم تاریخی یا تاریخ مادی نام گرفته، متأسفانه ذهن بسیاری از جوان‌های ما را هم آلوده ساخته و مع الاسف همین حرکت‌های نفاق چپ که امروز در جامعه‎ی ما هست، اعم از منافقین خلق و پیکار و فدایی اقلیت و گروه‌های چپ، از قربانیان همین طرز فکر غلطند، فلسفه‎ی مادی تاریخ یا مادیگری در تاریخ که معمولا بنام ماتریالیسم تاریخی خوانده می شود.
اینها در تحلیل‎هایشان به تبع از سران قدیم مارکسیزم می‎خواهند عاملیت حرکات تاریخ را در محدوده‎ی بسیار تنگی گرفتار کنند، و همه‎ی عوامل دیگری که تاریخ سازند، یا نادیده بگیرند یا به عنوان مسائل روبنائی مطرح کنند. انسان را محصول کار می‌دانند، البته کار انسان، نه کار خدا، و تاریخ را محصول حرکت اقتصاد می‌دانند، و اقتصاد را هم از دریچه عامل طبقه، بر تاریخ تحمیل می‌کنند، همه تاریخ را از ابتدا تا به امروز، کمون اولیه درست کردن و مرحله‎ی بهره برداری و مرحله‎ی کشاورزی که بعد به سرمایه داری منتهی می شود و بعد سوسیالیسم، تمام اینها گذشته از این مراحل را که خود اینها غلط است و پایه صحیح تاریخی ندارد، در تحلیل آن عامل را اقتصاد می‎دانند و تبلور اقتصاد را هم در این بعد طبقه می‌دانند و جاذبه‎ی طبقه را عامل اصلی حرکت انسان‌ها و عامل اصلی حرکت تاریخی معرفی می‌کنند.
طبقه‎ی برده علیه برده دار شوریده، طبقه عامل کشاورز علیه زمیندار شوریده، و طبقه کارگر کارخانجات علیه صاحبان کارخانه شوریده تا به سوسیالیسم رسیده و بعد سوسیالیسم تبدیل به کمونیسم که جامعه تاب بی طبقه میشود، و اینجاست که دیگر عامل حرکت از دستشان در می‌رود، زیرا دیگر طبقه وجود ندارد و جامعه، جامعه‎ی بی طبقه است و طبق این فلسفه دنیا باید به رکود کشیده شود و حرکت‌ها بخوابد.
با این دید، با فلسفه‎ی مادی تاریخ، انسان در حرکاتش از درون خویش، غیراز جاذبه‎ی اقتصادی، آنهم بعد طبقاتی‎اش، چیز دیگری ندارد که او را وادار
**صفحه=89@
به حرکت و مبارزه و نشاط و جهاد و شهادت و چیزهایی از این قبیل بکند. و دراین فلسفه و دراین دیدگاه، انسان که حرکت می‌کند، بدون اراده، جبری و تسلیم، مثل فنر در اختیار جاذبه‎ی طبقه است. چون وابسته به طبقه کارگراست. ضد سرمایه داراست، یا چون وابسته به طبقه سرمایه دار و فرمانرواست، مخالف کارگراست، و جنگ کارگر و کارفرما، عاملی غیرازاین ندارد و تاریخ‎های دنیا زیربنای غیرازاین ندارد، و این ماهیت فلسفه‎ی مارکسیزم در بعد تاریخی‎اش می‌باشد و توجیه تاریخ دنیاست که متأسفانه بسیاری از بچه‎های ما، به خاطر بدآموزی کسانی که هنوز هم در جامعه‎ی ما به عنوان پیشتازان انقلاب مسلحانه تقدس دارند، به این دام افتاده‎اند و تاریخ را اینگونه تحلیل می‌کنند وقتی که به واقعیت‎های زندگی می‌رسند و می‎بینند: مثلا در انقلابی مثل انقلاب ایران همه‎ی این ادعاها شکسته شده و این تنها کارگرها یا قشر خاص یا عامل اقتصادی نبود که باعث این انقلاب شد، گاهی ضد اقتصاد هم بود.
و هنگامی که این گونه چیزها را می‎بینند و آن مراحل حرکت را به هم خورده می‎بینند، به بن بست می‌رسند و دچار توجیه و استثنا آوردن می‌شوند که آنها بحث‌های دیگری است.
من در بحث هفته گذشته، خواستم برای حرکت انسان عامل دیگری بسازم از قرآن و از اسلام، گفتم که اسلام و قرآن انسان را یک پوینده به طرف خدا و جوینده‎ای می‌داند که غیراز خدا و حقیقت که هیچ چیز نمی‎تواند اغنایش کند تعریف کردم. و گفتم که حرکت‎های صحیح جامعه و انسان‌ها، آن‌هایی است که از این مبدأ و از این منشأ، نشأت می‌گیرد، یعنی انسانی که خود را در خدا غرق کرده و انسانی که خدا بر او احاطه کرده، البته خود را فراموش نمیکند. من مدعی نیستم و قرآن هم این ادعا را ندارد که صحیح این باشد که انسان خود را فراموش کند. اصلا اگر خودخواهی را از انسان بگیرند، جامعه بی تحرک می شود و روح حرکت در جامعه کشته می شود.
خدا هم عاشق ذات خود می‌باشد و انسان هم عاشق ذات خود می‌باشد این مذموم هم نیست. حب به نفس چیزی است که خدا در ما به ودیعه گذاشته، که با این موتور اساسی، حرکت‌های این جهان تأمین می شود و نیروی حرکت جهان، همین عشق به ذات است که در وجود هر موجود زنده‎ای خدا قرار داده است.
**صفحه=90@
خودخواهی صحیح چگونه است؟
بنابراین بحث این نیست که انسان به خود علاقه نداشته باشد، حرف این است که بفهمد که این علاقه‎ی به خود را چگونه نقد کند. گاهی انسان به خودش علاقه‌مند است ولی طوری عمل می‌کند که دشمنی و عداوت به خودش می‎باشد. نه دوستی! قرآن و اسلام راهنمای این مسئله است و سعادت موجود را دراین می‌داند که در هدف خلقت و فطرت که پیش پای انسان گذاشته شده، غرق شود و همه هستی را آنجا پیدا می‌کند. خودخواهی اگر صحیح باشد، حرکت انسان را به این نحو درست می‌کند. بعضی از مردم هستند که همه چیز را فدای خود می‌کنند. در افق دیدشان غیراز خودشان هیچ چیز دیده نمی‌شود، اینها خود خواهند. اما خودخواهی، غلط کار و اشتباه گرند.
بعضی از مردم خودخواه هستند، اما این خودخواهی را با خداخواهی، آنچنان آمیخته‎اند که هر قدمی که بر می دارند، منافع شخصی‎شان تأمین می شود و در عین حال خدا را هم فراموش نکرده‎اند. در این دید دوم و در این حرکت دوم است که انسان‌ها و جوامع، راه خود را خوب پیدا می‌کنند و سعادتمندند. و در آن دید اول است که انسان‌ها تبدیل به گرگ و کفتار می‌شوند و درنده شده، در مقابل یکدیگر پنجه می‌کشند و چنگ و دندان نشان می‌دهند و چیزی هم محصول آن جنگ حیوانی نیست. آن‌گونه انسان‌های خودخواه به خاطر یک دستمال قیصریه‎ای را به آتش می‌کشند!
اما انسان‌های خودخواه صحیح بین، خود را به آتش می‌کشند که نوری از وجودشان بتابد تا راه تاریک دیگران را روشن کنند، اما در همین سوختن و آتش گرفتن، حرکت تکاملی وجود دارد و خودخواهی صحیح اینجا تأمین می شود. این دید قرآن درباره‎ی حرکت  انسان است.
انسان مجموعه‎ای است از علائق فراوان، ما به خودمان قبل از هر کسی علاقه‌مندیم، به خانواده‎مان علاقه‌مندیم، نه به فامیل علاقه‌مندیم به قشرمان اگر روحانی یا کارگر، یا معلم، یا بازاری، یا هر چیز دیگری هستیم بستگی داریم و علاقه‌مندیم، به نژادمان اگر فارس یا کرد یا ترک یا عربیم علاقه‌مندیم. به زبان و فرهنگ و فکر و عقیده و ایدئولوژی‌مان هم علاقه‌مندیم. اینها دایره‎های فراوانی است که ما را
**صفحه=91@
احاطه کرده و تحت جاذبه‎های فراوانی از این قبیل هستیم. مارکسیسزم می‌گوید: انسان در میان همه‎ی این علاقه‎ها، فقط علاقه‎ی طبیعی، یعنی به قشری که وابسته است، علاقه دارد. اگر کارگراست به طبقه کارگر و اگر کارفرماست، به طبقه‎ی خود علاقه دارد و این است که باعث حرکت او می شود.
اسلام این دید را سخت غیر واقعی می‌داند، جاذبه‎ی طبقه را هم به عنوان یک جاذبه قبول دارد، اما نه همه‎ی عامل، بخشی از عامل، یک عامل قوی، اقتصاد را هم به عنوان یک عامل نیرومند، در حرکت انسان قبول داریم و نه همه و به عنوان زیربنا قبول نداریم. ما می‎بینیم جوامع فراوانی علیرغم منافع اقتصادی‌شان، حرکت می‌کنند، و اقتصاد را زیر پا می‌گذارند. همین حرکت امروز جامعه‎ی ما و همین جنگی که امروز ما دچارش هستیم، کارخانه‎های ما را در جنوب به آتش کشیده، راه‌های ما را خراب کرده، بنادر ما را تعطیل و بخش عظیمی از اقتصاد ما را بلعیده، اگر این حرکت جامعه‎ی ما، برای اهداف دیگر و تحت تأثیر عامل دیگری نبود، با این مقدار خسارت، توجیه پذیر نبود.
عامل دیگری است که این جامعه و این جوان را از بطن دانشگاه برداشته و در خط مقدم جبهه، در مقابل رگبار مسلسل یا در پشت جبهه در مقابل خودش ترکش خمپاره قرارش می‌دهد و با عشق هم به آنجا می‌رود. ما معقتدیم که اسلام اینگونه معتقد است که عامل اصلی و صحیحی که باید انسان را حرکت دهد و حرکت صحیح است، آن است که انسان تحت تأثیر ایدئولوژی و عقیده‎اش حرکت کند. بهترین عامل این است و قوی‎ترین عامل در تاریخ می‎باشد و تاریخ دنیا، به اندازه‎ی حرکت انسان‌ها، در جاذبه‎ی ایدئولوژی، هیچ حرکتی را به این وسعت نشان نمی‌دهد.
قوی ترین عامل حرکت از نظراسلام
در دنیا قوی ترین حرکت‌ها را انبیاء به وجود آورند. یا شخصیت‌های فکری دنیا، صاحبان ایدئولوژی به وجود آورده‎اند، که اینها با عامل طبقه و با عوامل دیگر حرکت نکردند.
امروز کردهای مسلمانی که در کردستان، علیه جریان کثیف ناسیونالیسم
**صفحه=92@
کرد می‎جنگند، به چه علت است؟ چه عاملی کردهای مسلمان را در برابر قاسملوها که شعار کردستان مستقل را طرح کرده‎اند، وادار به ایستادگی کرده، غیراز عقیده؟ این‌همه مسلمان عرب که در دنیا به نفع ایران موضع گرفته‎اند، خلق‌های صحیح عرب، علیرغم ادعاهای صدام، که جنگ را جنگ فارس و عرب می‌داند، اینها تحت تأثیر چه عاملی هستند؟ عامل جغرافیائی و زبان و فواید اقتصادی را نفی کرده و به عامل ایدئولوژی و فکر چسبیده‎اند. و قرآن این را از ما می‌خواهد و اگر انسان به این نقطه برسد، انسان راه خداست و این تاریخ، تاریخ صحیح است و این حرکت تاریخ حرکت تکاملی می‎باشد.
آیه‎ای از قرآن برایتان معنا می‌کنم که شاید زیاد شنیده‎اید، اما در این بحث خیلی می‌تواند مفید باشد. قرآن در سوره‎ی توبه می‎گوید:
قل ان کان آبائکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بامره والله لا یهدی القوم الفاسقین. **زیرنویس=سوره‎ی توبه آیه 24 .@.
این آیه بسیار گویاست، تمام آنچه که اسم بردم (جاذبه‎ها) دراین آیه آمده، پدر، مادر، فرزند، همسر، جاذبه جنسی خانواده، عشیره، کسب، اندوخته‎ی مالی، مساکن و منزلهای مطلوب و راحت، آسایش، قرآن می‎گوید اگر جاذبه‎ی اینها روی شما، از جاذبه‎ی خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا بیشتر باشد، شما مردم لایقی نیستید و حرکتتان صحیح نیست.
فتربصوا حتی یأتی الله بامره
صبر کنید تا خدا این مسیر صحیح تاریخ را بیاورد و کسانی که تحت جاذبه‎ی غلط این عوامل مادی، حرکت می‌کنند، مسیر غلطی دارند و این منطق اسلام بسیار روشن است.
جمله‎ای از امام حسین علیه‎السلام معروف است که اگر از ایشان هم نباشد با زندگی‌شان تطبیق می‌کند که:
این الحیوة عقیدة و جهاد
**صفحه=92@
اصلا مفهوم زندگی این است، مفهوم زندگی یک انسان مکتبی است که یک مکتب را انتخاب کند که عقیده و فکر و هستی معنوی‎اش می‎باشد. و در عمل هم برای تحقق آن تلاش نماید. عقیده، و تلاش در راه همین عقیده، این تاریخ صحیح انسان است، و این تاریخ ساز صحیح، اینگونه حرکت می‌کند و برای این انسان، خداوند ارزش قائل است، بقیه چیزها ارزش ندارد، یعنی ارزش‌های دیگر در مقابل آن محو است.
در مورد علم، ارزش داریم، در مورد تقوی ارزش داریم این جزء عوامل ارزشی انسان است. در مورد این جهاد هم البته جهادی که در راه عقیده‎ی صحیح باشد نه جهادهای در راه باطل، قرآن می‎فرماید:
لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیراولی الضرر والمجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم.
چقدر این آیه صریح است، خداوند اجازه نمی‌دهد که انسانی که حرکتش را با عقیده توأم کرده و حرکت عقیدتی دارد، مال و جان و نیروهایش را وقف فکرش (فکر صحیحش) کرده، همدوش کسانی قرار بگیرند که تنبل، بیکار، آسایش طلب هستند و با جاذبه‎ی فکر حرکت نمی‌کنند یا اصلا فکر ندارند.
فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجة **زیرنویس=سوره‎ی نساء آیه 97 .@
و باز دوباره در آخر آیه می‎فرماید:
و کلا وعدالله الحسنی و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما **زیرنویس=سوره نساء آیه 97 .@.
خداوند با فاصله‎ی زیادی، انسان‌های مجاهد صحیح را از انسان‌های غیر مجاهد جدا کرده است.
پیغمبر اکرم هم با این مسئله‎ی به‌طور محسوس برخورد می‌نمود، تا مردم این درس را یاد بگیرند. بعد از جنگ بدر هر وقت شرکت کنندگان در جنگ بدر، در جلسه‎ای پیدا می‎شدند پیغمبر برای آنها حریم می‎گفت و برایشان جا، باز می‎نمود یک‌بار اتفاق افتاد که هنگامی که یکی از شرکت کنندگان در جنگ حضور پیدا کرد، پیغمبر به کس دیگری گفت: شما بلند شو تا او بنشیند آنکه نشسته بود خیلی بدش آمد و گفت: من زودتر آمده‎ام و  پیغمبر می‌خواهد جای من را به تازه
**صفحه=94@
وارد بدهد، نتوانست که علت را سؤال نکند. گفت: آقا من مورد بی مهری شما قرار گرفتم، چرا؟ پیغمبر فرمودند برای اینکه این آقا از جنگ برگشته و شما در جنگ نبوده‌‎‎اید. گفت: شما میدانید که من عذر داشتم، من که گناهکار نبودم با عذر شرکت نکردم (گویا مریض بوده) پیغمبر فرمود: همینکه میدانم که عذر داشتی در مجلس راهت می‌دهم، با اینکه عذر داشتی او بر شما مقدم است او عملا شرکت کرده، اگر عذر نداشتی و تخلف از جهاد می‌کردی که در مجلس ما راه نداشتی! (تکبیر)
حتی قرآن در اینجا آنقدر ریزه کاری می‌کند که می‌فرماید: آنها که پیش از پیروزی و بعد از پیروزی به یک جریان انقلابی، اسلامی می‎پیوندند مساوی نیستند:
لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا **زیرنویس=سوره حدید آیه 10 .@.
مضمون این آیه این است، قبل از هر پیروزی روشن آن‌هایی که پیش از پیروزی می‎پیوندند (حالت جهاد و فداکاری) با آنها که بعد از پیروزی می‎پیوندند، مساوی نیستند. زیرا بعد از پیروزی، جاذبه‎های مادی آنها را به این سو کشانده، اما پیش از پیروزی جاذبه‎ی ایمان در راه خدا و فداکاری و حرکت در راه خدا انسان را به حرکت آورده است.
معیار فضیلت، انسانیت، برتری، ارزش، این است که انسان وجود خود را برای خود نه برای دیگری، وقف هدف، راه و فکرش که فکر اسلامی است بکند (البته فکر صحیح اسلامی) با اینگونه تفسیر و توضیح اسلامی، امروز جامعه ما بسیار جامعه‎ی خوبی است ما یک سال است در حال جنگیم، قبل از آنهم در جنگ بودیم، پیش از پیروزی هم در جنگ بودیم و هنوز هم مدتی در جنگ خواهی بود.
این حرکتی که شروع کرده‎ایم، حرکتی نیست که دشمنان ما بگذارند به این زودی این حرکت را به ثمر برسانیم. خیلی به ما فشار خواهند آورد. امروز یک سال از جنگ می‌گذرد، دوستان ما که خداوند حفظشان کند مشغولند تا هفته جنگ را برگزار کرده و ملت را با آثار جنگ آشنا نمایند، که امیدوارم
**صفحه=95@
هم آنها موفق باشند، هم شما توجه کنید به برنامه‎ای که برای برگزاری هفته جنگ تنظیم می‌کنند. و دراین دوران جامعه ما، تاکنون ثابت کرده که فداکاراست و آسایش طلب نیست. تقاضای صلح در جامعه‎ی ما خیلی کمتر از تقاضای ادامه جنگ است، و همه می‌دانند جنگ برایشان چه به بار آورده است. ما هر روز در تهران و شهرستان‌ها، جنازه‎های مطهر بهترین عزیزانمان را از جبهه آورده و تشییع می‌کنیم و در قبرستان‌ها دفن می‌نماییم و قبرستان‌های ما از این پیکرهای مقدس و این نهال‌های عظیمی که در آینده درخت بزرگ انقلاب خواهند شد، پر شده و اینها ریشه‎های صحیح حرکت جامعه است و جامعه‎ی ما با دیدن همه‎ی اینها و با دیدن محرومیت‎های جنگ، کمبود سوخت، کمبود وسیله‎ی گرما، کمبود وسیله سرما، کمبود وسیله‎ی تغذیه، و بسیاری کمبودهای دیگر. این قشر محروم ما، این متن جامعه‎ی ما، اینهایی که انقلاب کرده‎اند البته من نمی‎گویم فقط محرومین عده‎ای هم هستند که محروم نیستند.
 اما واقعا انقلابیند، ما فقط روی طبقه اقتصاد تکیه نمی‎کنیم. عده‎ای هستند که محروم نیستند، اما ایدئولوژی در وجودشان حاکم است و هستی‌شان را در اختیار انقلاب می‎گذارند. اما جامعه‎ی مسلمان انقلابی که اکثریتشان محرومانند و اقلیتشان از غیر محرومان، صبورانه و عاشقانه از مشکلات جنگ، استقبال می‎کنند و مجاهد واقعی‎اند و آن ارزش خدایی را کسب کرده‎اند، و این مدال افتخار خدا را به سینه‎شان زده‎اند که:
ان کنتم تحبون الله فاتبعونی
خداوند می‌فرماید: اگر دوست خدا هستید و راست میگوئید و جاذبه‎ی خدا، شما را جذب کرده، از من اطاعت کنید و دنبال من بیایید. (تکبیر).
سوره‎ای که به عنوان تکمیل خطبه می‎خوانم، مال افرادی است که نقطه مقابل شما هستند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. الهیکم التکاثر- حتی زرتم المقابر. کلا سوف تعلمون. ثم کلا سوف تعلمون. کلالو تعلمون علم الیقین. لترون الجحیم. ثم لترونها عین الیقین. ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم.
که درست صف مقابل شما را مجسم می‌کند، که تکاثر و جاذبه‎های مادی،
**صفحه=96@
جمع پول، جمع مقام و جمع بقیه چیزهای مادی. اینها را مشغول کرده و از هدف دور ساخته و فکر و ذهن و خیال و همه چیزشان را به خود گرفته و این محرومیت از حق. چنان آنها را احاطه کرده که تا گور هم همراهشان است و سرانجام این آدم‌ها. غیراز جحیم و جهنم خدا که با العین در یک روز خواهند دید، چیزی دیگر برایشان نخواهد بود. و سرنوشت نقطه مقابلشان که مردم مجاهد و مبارز در راه حق است لقاءالله و سعادت و کمال مطلق است. (تکبیر).
**صفحه=97@

خطبه دوم:
تحلیلی از بیانات امام
جمعه 20 شهریور 1360
12 ذیقعده 1401
**صفحه=98@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمة المعصومین علیهماالسلام.
به طوری که وعده دادم، خطبه دوم در حول و حوش مسائل روز است، و مسائل روز فراوان است. مسئله خارجی مرتبط با داخل ما، مسئله نهضت اسلامی مردم مصراست. که راه ایران را شروع کرده‎اند و صدور انقلاب در حال تجسم است. (تکبیر) البته من این بحث را بیشتر در خطبه عربی مطرح می‎کنم، زیرا باید برادران و خواهران عرب زمان ما این مطلب را بیشتر بدانند.
مسئله دیگر سالگرد وفات حضرت آیت الله طالقانی، ابوذر زمان است که دراین نماز جمعه هم، حقی دارند، و مسئله دیگر هفته جنگ است که امروز دهه آن شروع می‎شود، منتهی من این بحث را برای هفته بعد می‎گذارم که در مسئله جنگ متمرکز بشویم. و باز دراین هفته ما شهادت دادستانی کل انقلاب، آقای قدوسی و رئیس شهربانی، سرهنگ وحید دستگردی را داشتیم که باید به این دو مسئله هم بپردازم. و در کنار این‌ها و در فوق اینها، از نظر شعاع، بیانات پر خط این هفته‎ی امام است که به خاطر ملاقات‌های زیاد و مطالبی که فرمودند، این هفته، ملت ما بهره‎ی زیادی از راهنمایی‎های امام داشت. مسئله دیگر خدعه جدیدی است که منافقین خلق برای روحیه‎ی بچه‎های خود به کار بردند که باید مطرح شود. و باز چیزهایی از این قبیل زیاد داریم، من این خطبه را باید با زمینه‎ای بحث
**صفحه=99@
کنم که مجموعه‎ی این مسائل را در بر بگیرد.
تحلیلی از بیانات امام
از بیانات امام شروع می‎کنم. این هفته که اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به خدمت امام رسیدند، به خاطر تسلیت به امام و هم به خاطر کسب فیض برای از دست دادن ده نفراز اعضای شورای مرکزی در طول این دو سه ماه اخیر، امام، بیاناتی فرمودند که به ما روح داد و شما هم شنیده‎اید و این روح را شما هم دارید. اما یک مقدار من فکر می‎کنم که باید روی این بیانات بحث شود و این مطالب توضیح داده شود. این بیانات بسیار مفید است، چراغ روشنی فرا راه همه ما می‌گذارد و مسائل ما را از لحاظ فکری و عملی حل می‌کند.
مایه‎ی بحث امام این بود: برای تسلیم به ما و همه‎ی شما فرمودند:
«ببینید در جریان شهدایی که از دست دادید، چه از دست داده و چه گرفته‎اید؟ و همچنین دشمن را هم ببینید که چه از دست داده و چه از دست گرفته‎؟»
این مسئله را به افکار و ذهن خود ببرید و آنچه من می‌گویم قدری راهنما باشد، برای اینکه فکر کنید. مشاهده کنید در حرکت‌های صحیح اسلامی، ضرر‎هایی که می‎بینید به صورت ظاهر ضرراست و در معنا، نفع است. و در حرکت‌های غلط منافعی هم که عاید می‎شود در واقع ضرراست. و این خیلی مهم است. منطق قرآن این است، قرآن گاهی که تسلیت می‎دهد، می‎فرماید، اینها را گفتیم، برای اینکه شما به خاطر چیزهای سطحی که به دستتان رسیده، خوشحال نباشید و آنچه را هم که از دست می‎دهید غصه نخورید.
لکیلا تحزنوا علی ما فاتکم ولا ما اصابکم **زیرنویس=سوره آل عمران قسمتی از آیه 153 .@.
و در جای دیگر می‎فرماید:
و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شرلکم **زیرنویس=سوره بقره قسمتی از آیه 216.@.
**صفحه=100@
منطق قرآن اگر باز شود، با بیاناتی که امام فرمودند و با آنچه در تاریخ ما امروزه در حال حرکت است، آنچنان ما را قانع می‎کند که به‌خوبی می‌توانیم حوادث را پشت سر گذاشته و خم به ابرو نیاوریم و راهمان را سریع‌تر بپیماییم و گام‌هایمان را بلندتر برداریم.
باز منطقی از قرآن را می‎گویم، و اینکه معنای حرف من این نیست که خساراتی که بر ما وارد می‎شود، خداوند عمدا بر ما تحمیل می‎کند و باید بشود، نه، قرآن می‎فرماید: خساراتی که به شما می‎رسد، از دست خودتان است. یعنی هنگامی که مصیبتی می‎رسد می‎گویند: از کجا آمد؟ قرآن پاسخ می‎دهد به اینها بگو
من عند انفسکم
چیزهای بد را خودتان درست می‎کنید. قرآن فقط این بدی‌هایی که شما درست می‎کنید، چون حرکتتان خوب است آنها را اصلاح می‎کند.
ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک **زیرنویس=سوره نساء آیه 79 .@.
چیزهای بد همه‎اش مال خودتان است و چیزهای خوب مال خداست، این منطق قرآن است و کاملا هم صحیح و مجرب است.
اگر خودمان برای خود حفاظت درستی داشتیم و دراین مورد صحیح حرکت می‎کردیم، نه نخست وزیرمان، و نه حزب جمهوری اسلامی مان  نه دادستانی‌مان هیچ‌کدام منفجر نمی‎شد، تقصیر خودمان است، منتهی خدای ما آنقدر خوب است و راه ما آنقدر خوبست که این اشتباهات ما را جبران می‎کند و جای آن به ما خیر می‎دهد.
بجای اینکه دادستان انقلاب و نخست وزیر و رئیس جمهورمان را با ضعف خودمان از دست دادیم، خداوند این راه را چنان تعبیه کرده، که خساراتش را، دشمن می‎بیند و این مسئله مهمی است. (تکبیر)
یکی از نکته‌هایی که امام فرمودند، این بود که گفتند:
آن روز که حزب جمهوری اسلامی منفجر نشده بود، شرارت‌های تبلیغاتی از حزب شما و از شهید مظلوم شما دکتر بهشتی قیافه‎ای ساخته بودند که جامعه
**صفحه=101@
را گمراه کرده بودند. ولی آن شهادت، باعث شد شما هفتاد و دو تن از دست دادید اما میلیون‎ها قلب را دوباره تسخیر کردید. (تکبیر) و دشمن، تبلیغاتی که در ظرف چند سال کرده بود. و تهیه‎هایی که دیده بود و سرمایه گذاری‎ای که کرده بود و نفوذی که داشت، یک خسارت سطحی بر شما وارد کرد، اما پیوند خود را با مردم به کلی قطع نمود  این چقدر مهم است.
امام فرمودند: شهادت دکتر باهنر و آقای رجایی، همانطور که معلوم است، خسارت عمده‎ای است و ما دو نیروی عظیمی را به آن نحو از دست دادیم و این خسارت است، خسارتی که خودمان درست کردیم، اما جبرانش چیست؟ نتیجه‎ای که دشمن گرفت چیست؟ آخر دشمن که چنین می‎کند، فکر و برنامه‎ای دارد، پیش خود فکر می‎کند که اینها را از میان بردارد، تا در رابطه‎ای که با مردم دارد و امیدی که برای آینده دارد، راه خود را صاف نماید، هدف دشمن این است. اگر برای غیرازاین باشد، دیگر خیلی بی معنا است. حال یا آمریکا یا انگلیس یا صدام هر کدام باشند هدفشان همین است. و بر فرض ناصحیح اگر بگوییم خود گروه‌های داخلی هم هستند هدفشان این است.
 اگرچه مجموعه‎شان یکیست، اما در داخل گروه‌ها هستند که این کارها را می‎کنند. این کار آنها یعنی آن چهارده میلیون نفر که رأی داده بودند یا بیست میلیون دیگری که نمی‎دانستند رأی بدهند یا به حد رأی دادن نرسیده بود، این جریان را که دیدند، باعث شد برای همیشه نفرتی در قلب و احساسی در دلشان به وجود بیاید که سد راه نفاق و کفر و امپریالیسم و دشمنان خارجی باشد، دشمنان ما به اینجا می‌رسند.
اما ما چه می‌گویم؟ ما دو نیروی عظیم را از دست داده‎ایم و قلوب مردم که همیشه پناهگاه ما بود و احساس آنها که همیشه سرمایه‎ی ما بود و حمایت مردم که همیشه پشتوانه انقلاب بود، این پشتوانه را قوی‎تر و قابل اتکاتر کردیم. در جبهه‎ی قوی‎تر شدیم، زیرا سرباز هم دید نخست وزیرش هم در کنار او در قبرستان می‎خوابد، زیرا سرباز دید مسئولانش هم در جبهه‎اند، احساس خطر کرد که دشمن ما صدام، جنگ را به داخل کشیده و خسارت عمده‎تر دشمن بر ما وارد شده است.
**صفحه=102@
دشمن امروز با چنین کارهایی که کرد، عمل حقی که دادگاه‌های انقلاب ما انجام می‎دادند و ممکن بود بعضی دل‌های ساده بگویند: زیاد می‎کشند یا خشونت به خرج می‌دهند، مشروعیت و ضرورت و صلاحیتش برای مردم ثابت شد. (تکبیر)
مردم اگر کمی به خودشان برگردند و فکر کنند، حالا دیگر خوب می‎فهمند که مسئولان، با گروهی که رفتارشان اینگونه است و با خدمتکاران مردم چنین می‎کنند و اینگونه بمب گذاشته و آتش می‌زنند و اینگونه خیانت می‌کنند، چه راهی غیراز آنچه دادگاه‌های انقلاب در پیش گرفته‎اند، می‎توانند داشته باشند؟ بنابراین مردم قانع شدند، البته اکثریت قانع بودند، آنها هم که قانع نبودند فکر کردند که راه صحیح همین است که دولت طی می‎کند و باید اینها را از میان برداشت و باید از جامعه جدا کرد و این پای فاسد را باید برید، جراحی کرد و از شر این ماده‎ی چرکینی که دائما به جاهای دیگر سرایت می‎کند نجات داد.
مسئله دیگری که روشن شد این بود که همین حرکاتی که اینها کردند. نشان داد که جبهه ضد انقلاب کفگیرش به ته دیگش خورده است، برای اینکه برداشتن نیروهایی که در داخل جاهای حساس گذاشته، نهایت ضعفش را می‌رساند، چرا؟ کسانی که مقداری سیاست را می‎دانند و دنیا که این مسائل را می‎فهمد می‌دانند که برای جریان‌های سیاسی، داشتن یک عامل نفوذی در جایی مثل دفتر نخست وزیری یا دفتر دادستانی انقلاب و یا دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی برای آنها خیلی ارزش دارد، زیرا آنها می‎توانستند تصمیماتی که به طور محرمانه در دفتر دادستانی یا نخست وزیری گرفته می‌شد یا تصمیماتی که در سطح بالای حزب جمهوری که به قول آنها حزب حاکم است و طراح سیاست کشور می‎باشد گرفته می‌شد، از جزئیاتش با خبر باشند و یک چنین سرمایه‎ای را به خاطر انفجار یک بمب و کشتن یک نفر یا دو نفر، هیچ آدم عاقلی از دست نمی‎دهد و آن را برای روزی که بیشتر بتواند استفاده کند نگه می‌دارد.
مثلا در جلسه‎ای که آقای رجایی و آقای باهنر شهید شدند، تصمیماتی گرفته می‎شد که فرد نفوذی به گروهش گزارش می‌داد و دشمن تصمیمات ما را خنثی می‌کرد.
**صفحه=103@
در گذشته، در زندان که بودیم، یکی از افراد حزب توده که زندانی بود هنوز زنده بود، با ما صحبت می‌کرد و می‌گفت: من بازجوی سازمان امنیت بودم، اما عضو حزب توده، و تا آخر هم مرا برنداشتند. اجازه فرار هم ندادند، گفتند: صبر کن. نقش من این بود که بازجو بودم و اگر یکی از افراد حزب توده را می‎آوردند، اعتراف می‎کرد که فلان گروه یا فلان خانه‎ی تیمی کشف شده و فلان خط محرمانه به دست ساواک افتاده، من اینها را گزارش می‌دادم و آنها رفته و خط را کور می‎کردند. وجود خود من در آنجا این خاصیت را داشت که دائما جلوی اسرار کشف شده‎ی حزب می‎ایستادم و هرچه گفتم به من نزدیک می‌شوند و فلان خانه‎ی تیمی را که گرفته‎اند با من یک فاصله دارد اما آنها گفتند تا لحظه‎ای که می‎توانی در آنجا بمانی که فایده داشته باشد بمان و گزارش بده، سیاست آنها عمیق‌تر از اینها بود. و اینها افرادی که در نخست وزیری یا دادستانی انقلاب داشتند به این آسانی به خاطر کشتن یک نفر که به سرعت جایش پر می‎شود و باعث انسجام بیشتر مردم می‌گردد، از دست می‌دهند.
 این سرمایه‎ی چند ساله که برایش خرج شده و به اندازه یک تیم جاسوسی آمریکا می‎توانست خدمت بکند، مجموعه‎ی سازمان سیا در ایران، به اندازه آنکه در دفتر آقای رجایی بمب گذاشت، نمی‎توانستند مطلب گزارش بدهند و اسرار بگویند، اینها کارشان به جایی رسیده که اینها را از دست بدهند، این مسئله کوچک و چیز کمی نیست، این یأس است، این نشان می‌دهد که دیگر چیزی ندارند، در خیابان و در جنگ نمی‌توانند کاری کنند و کارهای دیگر هم نمی‎توانند بکنند به عامل نفوذ میگویند، شما این بمب را بگذارید و روحیه‎ای به ما بدهید که در بیرون بتوانیم به بچه‎ها بگوییم که همه جا هستیم!
البته من در اینجا عرض می‌کنم که اینها برای این کار آماده بودند، یعنی دو سال و نیم که این بچه‎ها به صورت ظاهر با قیافه‎های خوب آمده و در دستگاه‌ها خدمت کرده‎اند. بنای ما هم این بود که از این افراد استفاده کنیم، طبیعتا می‎توانستند افرادی را در بین ما بگمارند. دوره‎ای که بنی صدر براین کشور حاکم بود. و دراین نخست وزیری هر که را می‎خواسته گذاشته، در ارتش بوده و در آنجا هم چنین کرده پس این ضعف حکومت نیست، تاریخ ما اینگونه است
**صفحه=104@
که افرادی ممکن است با قیافه‎های صحیح، در میان ما، از دو سال پیش برای امروز، مانده باشند، چنین چیزی هست، اگر نگذاشته باشند، احمقند. و اینقدر احمق نبودند، بیکار هم بودند، افرادی هم داشته‎اند، راه هم داشته‎اند، دران موقع هم ما این حساسیت را مثل امروز نداشتیم، این حساسیت چند ماه است که پیش آمده، اینها آمده‎اند، از این به بعد هم ممکن است ما یکی، دو تا، سه تا یا پنج تا از این حوادث داشته باشیم، اما جریان زود گذری است زیرا نشان می‌دهند که از بهترین سرمایه‎ها و از جیب می‌خورند، نشان می‌دهد که دیگر زایندگی ندارند، نشان می‌دهد که دیگر حرکت مهم ندارند، و در حرکت‌های مهمشان باید از این سرمایه بردارند.
در عین حال جامعه بداند که ما اگر خدای نکرده در هفته‎های آینده از اینگونه چیزها داشتیم، این نه نشان ضعف است و نه نشان قوت بلکه نشان ضعف آنها و رو به زوال آنهاست. (تکبیر).
البته امیدواریم که چنین نشود و امیدوارم که ما بیدار شده باشیم و امیدوارم که مؤسسات همه، اطراف خود را مواظب باشند و با کوچک‌ترین شبهه بایستند و با کوچک‌ترین شبهه بیرون کنند یا لااقل کنار بگذارند و مواظبت کنند.
شهادت آیت الله قدوسی
البته ما به دست خودمان، به خودمان خسارت می‎زنیم، فردی همچون شهید قدوسی، آن برادر بسیار عزیز ما که متأسفانه به خاطر سمتی که داشت کمتر او را شناختند، از دست ما رفته و خسارت عمده‎ای بر ما وارد شده است.
مرحوم شهید قدوسی از سال 41 که ما مبارزه را شروع کردیم، در همه‎ی سنگرها با ما بود و کارهای عمده می‎کرد. در سال 45 به خاطر تأسیس یک حزب مخفی که بنده هم جزو آن بودم. آقای قدوسی بازداشت شد. یکی از ده نفر علمای حوزه علمیه بود که رویشان حساب می‌شد و دست به این کار زدند. مدتی زندان بودند، مدرسه حقانی را کمتر کسانی هستند که در جامعه‎ی ما خوب بشناسند، یکی از کانون‌های انسان ساز حوزه علمیه است که این روزها، صدها نفراز محصولاتش در ابعاد مختلف این کشور در حال خدمتند که ما این چهره‎ها
**صفحه=105@
را می‎شناسیم. شهید قدوسی در اداره امور مدرسه و با کمک شهید مظلوم دکتر بهشتی و دوستان دیگر از مدرسین که البته شهید قدوسی سهم بیشتری داشت، این مدرسه را اداره می‎کردند و نظم می‌دادند. و بسیاری از شخصیت‌های دادگاه‌های انقلاب و مراکز جهاد و بسیاری از دفاتر امام و جاهای حساس، از این مدرسه بیرون آمده‎اند و اینها همه مرهون زحمات آقای قدوسی‎اند و بعد از انقلاب هم می‌دیدید که چگونه ساکت و فعال این خدمت عظیم را انجام داد که ما اگر این دادگاه‌های انقلاب را نداشتیم، این مملکت چیزی نبود.
شهادت سرهنگ وحید
آقای سرهنگ وحید هم از چهره های متخصص و مسلمان شهربانی بود که ما دراین زمان به او نیاز داشتیم، اما شهادتش می‌تواند شهربانی را تحرک بدهد. سایر دوستان ما هم که شهید می‌شوند، همین حالت را دارند.
توطئه جدید منافقین
خسارت دیگری که این روزها منافقین خوردند، توطئه‎ای بود که روشن شد و من آن را برای شما فاش می‎کنم و آن حرکت خیابانی است که دو سه روز در تهران به عنوان یک تلاش مذبوحانه انجام دادند، و این جالب بود. در داخل سازمان که از هم پاشیده و به طور متفرق با هم تماس دارند، موج اعتراض بلند است که شما به ما گفتید جامعه با ماست و کارتان را شروع کنید، جامعه به دنبالتان می‎آید، اما ما امروز دیدیم که جامعه با ما نیست و در خانه‎هایمان هم نامحرمیم. چه بکنیم؟! به اینها گفتند: اینطور نیست شما اشتباه می‌کنید، به خاطر اعدام‌ها و به خاطر انفجارها جامعه مرعوب شده، هشتاد درصد جامعه با شما هستند! (این مطالب را کسانی که دراین چند روز بازداشت شده‎اند، گفته‎اند) اما ساکت‌اند و شما این محیط رعب را بشکنید. بقایای موجودی‌شان را جمع کردند، بیست تا دراین میدان، ده تا دراین خیابان با کوکتل مولوتف و نارنجک و سه راهی و پشت سرشان هم یک ماشین دزدیده شده مسلح که حمایتشان کند، بیایند و رعب را بشکنند.
در خیابان پنج دقیقه داد و بیداد کردند، بسیجی‎ها ریختند که خداوند این
**صفحه=106@
بسیجی‎ها را حفظ نماید، بچه‌هایی که بدون خرج و بدون زحمت و بدون هیچ نیرویی از ما، اینگونه شهر را حفظ می‌کنند و بازوی سپاه و کمیته امامند واقعا ارتش بیست میلیونی کار خود را آغاز کرده. همین بچه‎های بسیج مساجد ریختند و در هر جا اینها بودند، اگر ده نفر بودند، هشت نفر را گرفته و دو نفر هم فرار کردند و اینها نیروهای حسابی بودند. یعنی بهترین نیروهایشان را به خیابان کشیده بودند تا رعب را بشکنند!
این قدر آدم نادان و احمق باشد؟ به اینها گفته‎اند نماز جمعه نروید، فیلم‌های خبری را از تلویزیون نبیند، سخنرانی‌ها را گوش ندهید، حرف‌های امام را گوش ندهید. نماز جمعه را از تلویزیون نبیند، روزنامه‌ها را نخوانید. اینها را در جایی حبس کرده‎اند و اینها نمی‌دانند در جامعه چه می‌گذرد؟ و مردم چه هستند؟ و طرفدار چه کسی هستند؟ آن بنی صدر نادان هم از آنجا (هنوز این حرف‌ها را می زند) می‎گوید: هشتاد درصد مردم با من هستند!
این یکی از حرکت‌های جدید و به خیال خودشان رعب شکنشان بود که در بین افراد خودشان هم بقیه اعتبارشان را برد. البته معنایش این نیست که تمام شده‎اند، تروریزم مرض مزمنی است که با زمان طولانی باید معالجه شود، چیز آسانی نیست، باید خیلی صبر کنیم تا این بلا و این سرطان را بتوانیم از تن پاک این مملکت جنگ زده و گرفتار مشکلات انقلاب و در عین حال برخوردار از مواهب انقلاب در بیاوریم، که ان شاء الله به زودی خواهد شد البته با صبر و حوصله‎ای که شما دارید.
یکی از مسائل این هفته ما سالروز رحلت حضرت آیت الله طالقانی است که ایشان حق عظیمی بر جامعه ما و انقلاب ما و راه ما دارند. مخصوصا کلمات مؤثری که ایشان گفت و بهانه و حربه را از دست ضد انقلاب گرفت.
اگر ایشان نگفته بود که من هر وقت ضعیف می‎شوم پیش امام می‌روم و نیرو می‌گیرم، اگر به اینها نگفته بود که شما آبروی مرا هم بردید و اگر به اینها نگفته بود شما ابولهب هستید و آتش افروزید.
کلماتی که ایشان علیرغم محاصره‎ای که در زمان حیاتشان از طرف منافقین شده بود و از بین آنها این حرف‌هایشان پخش شد و امروز دیگر این‌ها نمی‌توانند به اسم ایشان و به قبر ایشان و آثار ایشان بچسبند. و آنطور که در حیاتشان گاهی
**صفحه=107@
آنها سوء استفاده می‌کردند حالا هم بتوانند سوء استفاده کنند.
آیت الله طالقانی با مجموعه وجودش از ذخایر این انقلاب است و حق زیادی براین انقلاب دارد. یاد ایشان و شخصیت و آثار ایشان، باید برای همیشه در بین ما و در بین نسل‎های آینده هم محفوظ بماند. ان‌شاءالله.
مسئله دیگر ما مسئله مصراست که من خطبه‎ام را با پخش عربی با مسئله مصر ختم می‌کنم و  قبل از اینکه وارد مسئله مصر شوم مسئله بیت المقدس است که حفاری‎های اسرائیل دران مرکز مقدس و در عین حال جلوگیری از اقامه نماز در بیت المقدس از جنایات بزرگ اسرائیل و از کارهای خطرناکش می‎باشد که باز احتیاج به بحث بیشتری دارد و در بحث‎های آینده باید در مورد آن صحبت کنیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
**صفحه=108@

خطبه اول:
سفر به شرق و خاور دور و نتایج آن
جمعه: 3 مهر 1360
26 ذیقعده 1401
**صفحه=109@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله المعصومین قال العظیم فی کتابه. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم- بسم الله الرحمن الرحیم اذا جاء نصرالله والفتح- و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا
سفر به شرق و خاور دور و نتایج آن
برای خطبه‎های نماز جمعه این هفته سه مطلب اساسی در نظر گرفته شده که ضمن دو خطبه بیان می‎شود. اولین قسمت مطالب، درباره مسافرتی است که انجام دادیم و همچنین مطالبی در تحلیل روابط خارجی ما، و مطلب دوم و سوم که در خطبه‎‌ی دوم بیان خواهد شد در مورد هفته‎ی جنگ و انتخابات است. امیدوارم با فراوانی مطالبی که باید عرض شود، خداوند توفیق دهد که به طور فشرده و گویا بتوانم مقاصد خود را توضیح بدهم.
در مورد مسافرت ما به شرق و خاور دور مطالب زیادی باید گفته شود. به عنوان گزارش به محضر مردم که صاحبان اصلی انقلابند و ما در خدمت آنها هستیم. اولا در اصل سفر و ثانیا در برداشت‌های ما از این سفر مطالبی باید بیان شود.
در مورد اصل سفر؛ ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب کره شمالی از ما دعوت کرده بود برای تحکیم روابط به آنجا برویم. مدتی تأخیر افتاد تا اینکه
**صفحه=110@
این زمان را مناسب دیدیم. و علت اصرار آنها براین موضوع این است که: آنها به خاطر ماهیت ضد آمریکائی خود و درگیری شدیدی که هم اکنون با آمریکا دارند، در منطقه خاورمیانه اصیل‎ترین جریان ضد آمریکایی را ایران اسلامی و انقلابی می‎دانند. به این دلیل بر همکاری با ما اصرار دارند.
و اما انتخاب کشور مسلمان مالزی به این جهت بود که: سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی را نفی نکرده باشیم. زیرا کره شمالی ضمن مستقل بودن وابسته به بلوک شرق، و مالزی هم ضمن مستقل بودن عضو (آ-س- آن) است که پیمانی در بلوک غرب می‎باشد. اکثریت مردم مالزی مسلمانند و ماهیت شدید ضد مارکسیستی دارند و مردم کره شمالی غیر مسلمانند اما ماهیت شدید ضد آمریکایی دارند و ما، هم ضد آمریکایی و هم ضد مارکسیست هستیم. بنابراین کیفیت انتخاب این دو کشور، بر اساس سیاست مستقل نه شرقی و نه غربی است و بر اساس ایجاد رابطه با کشورهایی که می‌توانیم با آنها کار کنیم و در سرنوشت انقلاب ما و به طور کلی مستضعفان دنیا، مفید و مؤثرند.
زمان سفر هم به این جهت انتخاب شد که ضمن تعطیل مجلس شورای اسلامی و فرصتی که من داشتم، موقعی این سفر را آغاز کردیم که دنیا خیال می‌کرد ایران محکم نیست و در کادر رهبری ایران و سطح بالای اداری کشور مشکلاتی وجود دارد. من مخصوصا این زمان را برگزیدم تا دنیا بفهمد که ما در داخل کشورمان آنقدر محکمیم که حضور و عدم حضور افرادی مثل من هیچ تأثیری در جریان کارها ندارد. هشت روز در کشور نبودم و معمولا به خاطر بعد مسافت و عدم امکان ارتباط مخابراتی، تأثیری در اداره کشور نداشتم اما همه ارگان‌ها کارهای خود را به طور معمول انجام می‎دادند.
تشابه خارجی‌ها با ایرانیان از لحاظ دوستی و دشمنی با انقلاب اسلامی
امیدوارم تحلیلی که در رابطه با این سفر، می‎خواهم خدمت شما عرضه کنم گویا و مفید باشد. شما می‎توانید تصوری که در رابطه با مسائلی که در داخل کشور با خلق خودمان، اعم از دوست و دشمن و بی تفاوت داریم، درباره مردم خرج از کشور هم بنمانید. یعنی موضع مردم خارج از دنیای ما در یکی از
**صفحه=111@
این چند موضوعی است که عرض می‎کنم. یا دشمنند، یا دوستند، یا بی موضع و بی تفاوت‎اند، که عین چنین چیزی در داخل کشور هم وجود دارد.
دشمنان خارجی ما چه کسانید؟
ادله‎ای که برای دوستی و دشمنی و بی موضعی خارجیان داریم، همان ادله‌ای است که برای افراد ایرانی داخل کشور داریم. کسانی که به نحوی از اتحاد، منافعشان با وجود انقلاب اسلامی ایران آسیب دیده و ضربه خورده با ما دشمنند، و کسانی که به خاطر فکر یا منافعشان، انقلاب اسلامی ایران را برای خود مفید تشخیص داده‎اند با ما دوستند و کسانی که تشخیص درستی از انقلاب ایران ندارند یا ارتباطی بین این جریان و زندگی خود قائل نیستند موضع بی تفاوت دارند. بنابراین: بلوک امپریالیزم، به طور کلی با انقلاب ما مخالف است. چون ایران پایگاهی برای امپریالیزم و نفس کشی برای مشکلات امپریالیزم و حامی منافع آنها دراین منطقه بود. و این پایگاه را از دست داده‎اند و به طور طبیعی خشمناکند.
در ایران هم چنین است. یک عده سرمایه دار و یک عده که دارای مناصب عالی وابستگی به دربار داشتند، در اینجا زندگی می‌کردند و عده‎ای که برای سکس و رفاه و بی بند و باری دلشان می‌سوزد و می‎طپد و با انقلاب ما در داخل کشور صدمه دیده‎اند، با ما دشمنند، نمونه‎ی اینها در خارج از کشور، مستکبرانی هستند که در رأس دولت‌ها و کمپانی‎ها و بلوک‌ها و پیمان‌ها و دسته بندی‌ها قرار دارند. این تیپ دشمن در داخل و خارج شبیه به هم و با یک وصف می‎باشند.
گروهی هستند که به طور فکری با ما مخالفند، در ایران کسانی هستند که منافع شخصی‎شان صدمه نمی‎بیند، بلکه مکتبی انتخاب کرده‎اند که با ما مخالف است، مثلا: مارکسیست‌های مؤمن به مارکسیسم، ملی گرایی مؤمن به ملی گرایی، نژادپرست‎های مؤمن به نژادپرستی، اینها با اسلام مبارزند، به لحاظ فکرشان، ایمان غلطی پیدا کرده‎اند و به این دلیل با ما مخالفند. نمونه‎ی اینها را شما در احزاب و گروه‌های خارج از کشور هم پیدا می‌کنید که آنها با ما مخالفند.
گروه دوستان خارجی ما
گروه زیادی از مردم هستند که مانند مردم خودمان با ما موافقند و اینها طبقه‎ی
**صفحه=112@
محرومند. محرومان به طور کلی کشف کرده‎اند که جهت انقلاب اسلامی در ایران جهت حمایت از محروم است، حال انقلاب ما دراین مسئله چقدر موفق شده؟ و مشکلات تا چه اندازه دست و پای ما را باز گذاشته و چقدر بسته است؟ مطلب دیگریست، اما این واقعیت، به خاطر موضع گیری‌ها، حرف‌ها، دشمنی‌ها، و دوستی‌هایی که دیده‎اند برایشان مکشوف شده که جمهوری اسلامی ایران، در جهت حمایت از فکر محروم و مستضعف دنیاست.
بنابراین، محرومانی که این مسأله را فهمیده‎اند، یکپارچه طرفدار ما هستند و من در ضمن گزارش سفرم، نمونه‎های این حمایت را خواهم گفت تا ببینید که چقدر جالب و گویاست.
یک گروه فکری دیگر هم در دنیا هستند که مسلمانند و به خدا و فضیلت و اخلاق ایمان دارند، اما ممکن است مانند داخل کشور در گروه مستضعفان نباشند، اما به خاطر فضیلت و اخلاق و فکر و به خاطر اینکه حرکت ما را یک حرکت مکتبی تشخیص داده‎اند، طرفدار ما هستند.
دراین میان هم قشر عظیمی از توده هستند که هنوز موضع نگرفته‎اند و اینها را یا بلندگوهای دشمنان ما گمراه می‎کند و با تبلیغات صحیح ما حفظ خواهد کرد که باید برای اینها فکری کرد و در سیاست خارجی و تبلیغات ما باید برنامه‎ای برای این بخش عظیم از توده‎های مردم پیدا شود.
انقلاب ما و کره شمالی
حال من برای این ادعاهایی که مطرح کردم نمونه‎هایی می‎گویم: کشور کره شمالی، کشوری است که با ما هشت ساعت و نیم پرواز مستقیم فاصله دارد زبانشان کاملا از زبان ما جداست به طوری که حتی حروف ما را هم تشخیص نمی‎دهند و کلمات مشابه با زبان ما هم یا کم است و یا اصلا ندارند (حروف آنها، حرف میخی چینی است) دینشان هم هیچ ربطی به ما ندارد، یا مارکسیست‌اند، یا بودیست، یا هندو دین‌هایی از این قبیل یا مسیحی‎اند، سیاستی هم که بر کشورشان حاکم است سیاست بلوک شرق و مارکسیستی است البته آنها خودشان مارکسیست را به این معنا قبول ندارند. با همه این اوصاف هنگامی که ما وارد
**صفحه=113@
فرودگاه شدیم، بخشی عظیمی از مردم جمع شده و کناره‎های فرودگاه را پر نموده بودند. زن‌هایی در خیابان‌ها بودند که قیافه و ظاهرشان اصلا به ما نمی‌خورد. مردها و کودکان و زن‌ها هر یک دسته گلی برداشته و به استقبال ما آمده و به نفع ما شعار می‎دادند و دوستی جمهوری اسلامی ایران را مطالبه می‌کردند. تشریفات رسمی دولت و سربازان و رژه‎هایشان مسائل دیگری است که هر دولتی چنین می‎کند.
همانگونه که عرض کردم اگر بناست هیچ شناختی از ما نباشد مستحق‌ترین جا، کره شمالی است. محیط بسته، دور، فرهنگ متفاوت، زبان متفاوت و ما دراین مدت که آنجا بودیم حتی با قوی‌ترین رادیوها هر چه تلاش کردیم که صدای ایران را بشنویم، اصلا نشد، هیچ رابطه تبلیغاتی هم با آنها نداریم، با اینحال در برخوردهایی که با افراد و شخصیت‎های آنها داشتیم، دیدیم که از صمیم دل به انقلاب اسلامی ایران علاقه‎مندند. حال چگونه در طول این دو سه سال ایران را شناخته‎اند، نمی‌دانیم.
در کارخانه‎ی تراکتورسازی، از کارگری که پای ماشین ایستاده بود پرسیدم: شما امام را می‎شناسید؟ پاسخ داد: مگر می شود که کسی رهبر مبارزه با آمریکا را در منطقه خاورمیانه نشناسد؟! این یک کارگر ساده است.
رهبرشان آقای کیم ایل سونگ که واقعا نقش رهبریش در کره شمالی قوی است: سیاست نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی ما را به عنوان یک هدیه عظیم که دین در اختیار جامعه‎ی امروز گذاشته می‎شناسد و معتقد است که انقلاب ما در خاورمیانه با مطرح کردن تز بی طرفی و مخالفت و بریدن از ابرقدرت‌ها و تکیه بر خود کفایی و استقلال، عظیم‌ترین ارمغان تاریخی را دراین برهه از زمان به بشریت، مخصوصا به منقطه استعمارزده خاورمیانه، اهدا کرده‎ایم.
آری، انقلاب ما، اینگونه جای خود را در دنیا باز کرده است. به دیگر رهبران و شخصیت‌های متفکر ایدئولوگشان که برخورد می‌کردیم در مورد انقلاب ما می‌گفتند: ارجی که ما به انقلاب شما می‌نهیم از این جهت است که؛ امروزه در دنیا هر کس، در هر جا در حال مبارزه با آمریکاست، دست و پای آمریکا را قطع می‌کند، اما ایران در خاورمیانه، تیر به قلب آمریکا می زند. (الله اکبر).
**صفحه=114@
می‌گفتند: در خلیج فارس شصت درصد سوخت غرب تأمین می شود، که این سوخت اگر نباشد غرب در زمستان از سرما و در تابستان از گرما تلف خواهد شد و به طور کلی بیکاری و بحران پدرش را در می‎آورد و با سوخت ارزان منطقه برای خود آن همه رفاه ساخته است، به این جریان انقلاب شما، گلوی غرب فشرده میشود، و با فشاری که از این جهت بر اسرائیل و افریقای جنوبی و برارتجاع منطقه و عمال آمریکا در منطقه گذاشته‎اید، تمام عروق و شریان‌های آمریکا را به خطر می‎اندازید و قلب او را از کار خواهید انداخت، اگر این جریان ادامه یابد.
این قضاوت رهبران جریانی است که با جریان ما از لحاظ مکتبی کاملا متضاد است. اما این پیروزی بسیار مهم است.
از حرف‌های جالبی که می‌توانیم بگویم این است که به خاطر همین موقعیت، اسلام در جاهایی که هیچ توجهی به آن نمی‌شد مورد توجه قرار گرفته است. این مطلب را مخصوصا به علما و مقدسین و روحانیون و به خصوص شخصیت‎های روحانی خارج از ایران عرض می‎کنم که توجه کنند که انقلاب اسلامی ایران با اسلام چه می‌کند و چگونه اسلام را معرفی می‎نماید.
شما می‎دانید که مارکسیسزم، با تعلیمات مارکس و لنین، این مطلب را ابقاء کرده بود که دین افیون ملت‎هاست و مذهب را به طور کلی در دنیا مخدر معرفی کرده بودند می‌گفتند مخدر به مردم میده و می‌گوید صبر کنید، صبر کنید و به این وسیله از مبارزه آنها جلوگیری می‌کند، و یا بر افکار مردم تلقین می‌کنند که همه‎ی کارها را خدا درست می‎کند و تقدیر چنین است و به این خاطر مردم خودشان حرکتی نمی‎کنند. آنها برداشتشان از مذهب این بوده و عمری حتی در کشور ما به جوان‌ها این افکار را تلفیق کردند که مذهب، مخدر و افیون ملت‌هاست.
رهبران کره و تأثیر اسلام راستین بر آنها
رهبران کره شمالی می‎گفتند که انقلاب شما ثابت کرد که همه‎ی این بافته‎های مارکسیست‌ها علیه مذهب دروغ است و ثابت کرد که مذهب نه تنها افیون نیست، بلکه بزرگ‌ترین محرک توده‎هاست اگر به دست رهبری صحیح و مردمی
**صفحه=115@
و حرکتی درست، روی آن کار بشود و این اعتقاد را پیدا کرده و می‌گفتند: ما دراین فکر تجدید نظر کرده و دوباره روی مذهب فکر می‌کنیم و از ما می‌خواستند که کتاب‌هایی که متون مذهب را با توضیحات امروزی به آنها می‌دهد برایشان تهیه کنیم که درباره‎ی اسلام فکر کنند. البته آنها هم اکنون هم مارکسیست را قبول ندارند، فلسفه‎ای به نام جکه دارند که رهبرشان مطرح کرده که بر خلاف مارکسیست‌ها که اقتصاد را زیر بنا و مذهب و همه چیز و حتی انسان را هم روبنا می‌دانند، آنها معتقدند که انسان و اراده‎ی انسان محوراست.
در مارکسیسزم، جبر تاریخی و ماتریالیسم تاریخی به‌عنوان یک اصل پذیرفته شده است. اما آنها این مسئله را قبول ندارند و اراده‎ی انسان را قبول دارند اما وابستگی به جهان مارکسیسزم را یک ضرورت می‌دانند و به عنوان کمونیسم بین الملل شخصیت مستقل خود را معمولا از دست می‌دهند، اینها به این جهت مبارزه می‌کنند که اعتقاد دارند باید خودکفا باشند و بروی پای خود بایستند و به همین دلیل با چین و شوروی شدیدا روابط تلخی دارند، یعنی از لحاظ روحی و حتی مسائل اقتصادی، گاهی تعبیرات تلخی نسبت به هم دارند و آن دوستی‎ای قدیمشان به هم خورده است. ولی به هر حال کره شمالی بسته به بلوک مارکسیسم است. حتی اسم حزبشان را هم نمی‌خواستند که کمونیزم گفته شود و گاهی که ما در تعبیراتمان کمونیست یا مارکسیست می‌گفتیم، خوششان نمی‎آمد، می‌گفتند: فلسفه‎ی ما جکه و حزبمان هم حزب کارگر است.
به هر حال در اثر برخورد با انقلاب و رهبر ما شخصیت جدیدی برای اسلام در فکرشان ایجاد شده است. برداشت اینها همیشه این بود که روحانیت یک قشر انگلی است که با کار دیگران زندگی می‌کند. اصلا مارکسیست‌ها همه‎ی تبلیغاتشان این است که دیگران کار می‌کنند و روحانیون کوله‎باری بر دوش کارگران هستند.اما این بار، آنها می‌گفتند: رهبر شما و روحانیت ایران، کار و کارگر و محروم را در دنیا اعتبار داد.
می‌گفتند: تا به حال در دنیا اگر کسی بنا بود از کارگر حمایت کند، ابتدا می‌بایست لباس ضد مذهب بپوشد و بسیاری از کارگرها که مذهبی هستند از این راه متنفر بودند و این راهی که شما از وحی و از طریق دین و کتاب آسمانی و
**صفحه=116@
این لباس و از تریبون نماز جمعه و مساجد باز کرده‎اید که از کارگر حمایت بشود و سرمایه دار از او صفت کوبیده میشود، چیزی است که اعتبار تازه‎ای به قشر محروم و به کارگر داده و این کار در دنیا نقطه مهم عطف تاریخی است.
شما را به خدا توجه کنید که اینگونه تحلیل‎های جالب و به درد خور و این گونه برخورد با انقلاب ما، از مردمی که هیچ ارتباطی با اینجا نداشته و حدود هشت ساعت با پرواز جت با ما فاصله دارند. چه فتح بزرگی برای اسلام و برای روحانیت، برای انقلاب و برای مبارزه با ظلم و فساد و مکتب‎های دنیاست!!
حرف‌ها زیادی دراین موارد داریم و من نمی‌توانیم بیشتر از این در اینجا صحبت کنم.
علت سفر به مالزی
به سراغ مالزی می‌رویم، قانون اساسی کشور مالزی، کشور را مسلمان معرفی می‌کند، البته پنجاه و دو سه درصد آنها بیشتر مسلمان نیستند و بقیه غیر اسلامی‌اند. یک اصل خوب هم در قانون اساسی آنها هست که در آنجا نمی‌شود بر علیه اسلام مبارزه نمود. تلاش‌هایی حکومت مالزی که مجلس و دولت و مسئولان اصلی‌اش مسلمانند، می‌نمایند که آنجا را اسلامی بکنند و این مسئله جاذبه‎ای بود که بنده را به آنجا برد. در خیلی از کشورها مردم مسلمانند و قانون هم اسلامی است، اما اینگونه تلاش برای اسلامی کردن کشور وجود ندارد.
اولین جلسه‎ای که با نخست وزیرشان آقای مایترا محمد داشتیم، ایشان از ما گله نمود و گفت:
وقتی که در ایران انقلاب شد و اسلام بر آنجا حاکم گشت، با توجه به مشکلاتی که در راه اسلامی نمودن مالزی داشتیم، توقع داشتیم که شما بیشتر به ما عنایت نموده و رهبران و شخصیت‌های سطح بالای ما انتظار داشتند که شخصیت‌های کشور اسلامی ایران، زودتر به اینجا آمده و از ما حمایت کنند ما هم با هم بتوانیم این کار را انجام دهیم.
ایشان گفتند: شما در ایران اقلیت چهل و هفت درصدی، مخالف اسلام ندارید و ما در اینجا داریم. مفتی کوالالامپور (در آنجا مفتی زیاد است و هر
**صفحه=117@
ایالتی برای خود یک مفتی دارد) می‌گفت: شما چرا اجازه می‌دهید که ملت ما حرف‌های راجع به ایران را از دیگران بشنود؟ قلب ملت ما از اطلاعات و اخبار غلطی که بلندگوهای غرب علیه جمهوری اسلامی بما می‌دهند، خون است. شما به اینجا بیایید و این مردم را که از صمیم دل با شما نزدیک و با شما هستند هدایت کنید. در خواست یک مفتی سنی از یک روحانی شیعه این است: که شما بیایید و حرف‌هایتان را بزنید تا مردم ما اسلام شما و انقلاب شما را بهتر بشناسند!
در آنجا طبقه‎ی محروم و دانشجو معلم سخت شیفته‎ی اسلامند. در دانشگاه تربیت معلم برای کلاس‌های دینی که شرکت کردیم، متصدیان آن دانشگاه می‌گفتند: این دانشگاه مرکز تبلیغات جمهوری اسلامی است و یکی از پایگاه‎های شماست! این مطلب چقدر افتخار برای جمهوری اسلامی است؟!
دانشجویی پیش من آمده و می‎گفت: ما همیشه آرزویمان این بود که بجای عکس‌های شما یک لحظه هم که شده مسئولان جمهوری اسلامی را در اینجا بچشم ببینیم و با آنها دست بدهیم و فکر نمی‌کردیم که چنین توفیقی پیدا کنیم و ما امروز بهترین توفیق را داریم برای اینکه عالی‌ترین آرزوهایمان را می‎بینیم.
رفقای ما از کارگر ساده دست‌فروشی پرسیده بودند که آیا شما رهبر ما، امام خمینی را می‎شناسید؟ به ایشان برخورده بود و تعبیرش این بود که: ما مگر من مسلمان نیستم که امام شما را نشناسم!؟ یعنی در فکر او مسلمان بودن، مساوی با شناخت امام و آشنایی با رهبر جمهوری اسلامی ایران است. این برداشت طبقه مستضعف بود.
خدمه جزء مهمانسراهایی که ما در آنها زندگی می‌کردیم، هم در مالزی و هم کره شمالی، گاهی که فرصت پیدا می‌کردند، پیش ما آمده و حرف می‌زدند و اینها آنچنان امیدوار بودند که اینجا یعنی ایران، بتوانند پرچمدار حفظ حقوق محرومان در کشورهای اسلامی بشود و بتواند روزی حقوق از دست رفته و غصب شده آنها را بگیرد. همه‎ی اختلافات شیعه و سنی و این حرف‌ها را فراموش کرده‎اند و قلب و دل و احساسشان کاملا با ماست.
اما در همین جا باید عرض کنم که تبلیغات فراوانی هم هست که نمی‌خواهد
**صفحه=118@
ما موفق شویم و بسیار تلاش می شود که چهره دیگری از ما نشان داده شود.
اینها دوستان ما هستند، دشمنانی هم هماهنگونه که قبلا اشاره کردم هستند. رؤسای کمپانی‌های بزرگ و شخصیت‎های اقتصادی و چهره‎های زالو صفت استثمارچی با ما مخالف بودند و انواع و اقسام کارشکنی‎ها را هم می‌کردند. قضاوت‌هایشان را ما بگوییم یا نگوییم، ضد ماست و ما مطمئنیم که قضاوت‌هایی که میشود هیچ یک از آنها جنبه‎ی واقع‌گرایی ندارد (ممکن است استثناء داشته باشد) و همان حالت دشمنی را منعکس می‌کند. مثلا نخست وزیر سوئد که بیانیه داده و می‌گوید: اعدام‌ها در جمهوری اسلامی با مقتضیات حقوق بشر وفق نمی‌دهد، و اعدام‌ها را محکوم می‌کند آیا تصور می‌کنید با وجدان و تشخیص خود حرف می زند؟
او اگر می‌خواست با تشخیصش حرف بزند، چطور بمباران جنوب لبنان توسط اسرائیل را که باعث کشته شدن این‌همه انسان می شود برایش مسأله‎ای نیست و درباره‎ی آن اعلامیه و بیانیه صادر نمی کند؟! چرا آقای نخست وزیر سوئد برای جنایاتی که در الساوالوادر می شود و هر روز این‌همه مردم را می‌کشند، رگ حقوق بشریش گل نمی کند؟ برای چه؟
چرا وقتی که صدام بر بیمارستان‌های ما بمب می‎اندازد و آن همه معلول برای ما ساخته و این جنگ خانمانسوز را به راه انداخته، ایشان غصه نمی‌خورد؟ این قضاوت‌ها، قضاوت‌های دشمنانه و کینه توزانه و دروغ است. قضاوت بگین و سادات و امثال اینها، اکنون در مصر مردم در حال مبارزه‎اند و سادات پنج هزار نفر را در ظرف چند روز بازداشت نموده، رادیو بی بی سی این کار را چنین تعبیر می‌کند: حرکت ضد ارتجاعی سادات برای جلوگیری از هرج و مرج!! اما در اینجا بمب انداز را ما گرفته و اعدام می‌کنیم میگویند: ضد حقوق بشراست! بنابراین اینگونه قضاوت‌ها دیگر ارزشی ندارد.
چرا هنگامی که فردی در نماز جمعه تبریز، مقابل چشم هزاران نفر، پیرمرد هفتاد ساله‌ای که تمام عمرش را در مدرسه درس داده و در مسجد اخلاق گفته و در خدمت مردم بوده و کاری غیراز اخلاق گفتن نداشته با نارنجک بدنش را قطعه قطعه می‌کند، هیچ یک از این بلندگوهای کثیف غرب، حرف نزدند و نگفتند که این بچه‎ها دیوانه‎اند؟ اما وقتی که ما قاتل و یا رفقای او را (توطئه گرها را) گرفته
**صفحه=119@
و اعدام بکنیم، آنها ضد حقوق بشر پیدا کردند.
اینگونه قضاوت‌ها در دنیا فراوان است. امثال این قضاوت‌ها را شما زیاد می‎بینید، در منطقه ما و کشور خودمان هست، در اروپا و آمریکا و شرق و غرب همه جا هست. اینها دشمنند و قضاوتشان دشمنانه است. و آنها  دوستند و قضاوتشان دوستانه است.
عده‎ای از مردم هم هستند که متفاوت قضاوت می‌کنند، هر کس افکارشان را هدایت کند، با آن هدایت حرف می‌زنند، و من از این مسافرت در یک جمله خلاصه گیری می‌کنم که شبیه دوستان و دشمنان داخلی را در خارج داریم و شبیه توجیه نشده، که در داخل کشور کمند، در خارج فراوانند و برداشت من این است که ما باید مقدار بیشتری سرمایه گذاری در ارتباطات جهانیمان بکنیم، زیرا افکار جهانی به خاطر مکتب و اسلام و روحانیت و دین باید توجیه شود که آنها راه خود را بتوانند پیدا نموده و آثار دیگری هم داشته باشد.
**صفحه=120@

خطبه دوم:
مسأله انتخابات
جمعه، 3 مهر 1360
26 ذیقعده 1401
**صفحه=121@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله المعصومین.
دراین خطبه دو مطلب را به طور فشرده عرض می‌کنم: یکی در مورد انتخابات و دیگری در مورد جنگ.
مسأله انتخابات
در مورد انتخابات بیانیه‎ی بسیار مهم امام که دیروز صادر شد، کار عمده را انجام داده و مردم با اشارات امام، وظائف خود را فهمیدند وظیفه‎شان را انجام خواهند داد. و من مقداری توضیح می‌دهم تا ببینید نقش شرکت دراین انتخابات چیست؟
اولا من متأسفم که حوادث و تروریزم داخلی، وقت ملت ما را بسیار گرفته و یک‌بار دیگر ناچار شدیم که برای انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس، نیرو مصرف کنیم و پای صندوق برویم. البته این زحمات بی ثمر هم نیست، زیرا خود بهانه‎ای برای نشان دادن حضور مردم و آمادگی آنها می‎باشد. و یقینا به اندازه نیرویی که مصرف می‌کنیم، ثمر خواهیم گرفت و امیدواریم که خداوند همه‎ی اینگونه حوادث را به نفع حق و به نفع جمهوری اسلامی، آن‌گونه که مصلحت
**صفحه=122@
می‌داند، پیش آورد.
چرا می‌خواهیم رقم آراء انتخابات بالا برود؟
در اصل انتخابات بحثی نیست و طبق قانون اساسی انجام می‌گیرد و ما یک هفته بیشتر فرصت نداریم تا با مردم صحبت کنیم زیرا جمعه آینده انتخابات انجام می‌گیرد، مسئله فقط شرکت و یا عدم شرکت مردم است اگر شرکت کنند یا نکنند چه می‎شود؟ بی شک اگر مردم در سطح وسیع هم شرکت نکنند، رئیس جمهور انتخاب می‎شود و ارزش قانونی خود را هم دارا می‎باشد. اما یک بررسی کوتاه به آسانی می‎تواند ما را معتقد کند که به هر قیمت که شده باید دراین انتخابات شرکت کرد و رقم و عدد رأی را بالا برد. شما اگر پنج میلیون هم رأی بریزید، رئیس جمهور انتخاب می‎شود، اما اگر چهارده میلیون و شانزده میلیون و هیجده میلیون رأی داده بشود شکل مسأله عوض خواهد شد. علت قضیه روشن است.
در ایران اصل انقلاب با حضور مردم و دوام آن نیز با حضور مردم است و دشمن همیشه از مردم فرار کرده. من مطمئنم شخص رهبر و همه‎ی روحانیت، حتی پیغمبر و امیرالمؤمنین هم منهای مردم امروزه دراین دنیا نمی‎توانند کاری از پیش ببرند. حضور مردم همیشه مایه‎ی پیشرفت این انقلاب و حفظ آن بوده و این مطلبی است که فکر نمی‌کنم احتیاج زیادی به توضیح برای شما داشته باشد.
دراین رأی گیری اگر رقم بالا برود و بجای چهارده میلیون گذشته مثلا شانزده یا هجده میلیون رأی داده شود، چه خواهد شد؟ آن روز که مردم آن تشییع جنازه عظیم را برای رئیس جمهور و نخست وزیر خود به عمل آوردند، دشمنان! اعتراف کردند که این حکومت محکم است و فهمیدند که آنهایی که میگویند به همین زودی به ایران بر خواهند گشت دروغ می‎گویند. به محض اینکه رقم آراء بالا برود، قلب دشمنان می‎لرزد، و از این طرف دل دوستان شاد می‎شود و اگر هیچ نتیجه‎ی دیگری نداشت همین کافی بود که انسان یک ساعت وقت خود را صرف کرده و برود و یک رأی بیاندازد تا دل دوستان شاد و قلب دشمنان بلرزد.
**صفحه=123@
اما مطلب بیش از اینها اثر دارد. کسانی که مصدر کار هستند و به مردم خدمت می‎کنند؛ هنگامی که استقبال بیشتر مردم را مشاهده کنند نشاط و امیدشان بیشتر میشود و دلگرم‌تر می‌شوند و بهتر خدمت می‎کنند و به آینده‎ی جمهوری مطمئن‎تر می‎شوند.
نقطه مقابل، کسانی که در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند و تبلیغات به اینها گفته که این مردم اکثریت خاموش یا بی طرفند، هنگامی که مشاهده کنند که این مردم هر چقدر انتخابات تکرار میشود، صمیمانه پای صندوق آمده و رأی می‎دهند، دیگر این حرف‌ها را باور نمی‎کنند. عده‎ای در دل هم در کشور هستند که وقتی آراء را در سطح بالا ببینند تصمیم خود را در جهت مثبت خواهند گرفت.
در ادارات هم عده زیادی از کارکنان هستند که همیشه دلشان می‎لرزد که مبادا حرف‌های آنها که میگویند: این جمهوری ضعیف است، درست باشد اما به محض اینکه رقم آراء بالا برود اینها علاقه‌مند و دلگرم شده و بیشتر مشغول به کار می‌شوند.
از موارد جالب موضع گیری‌های دولت‌هاست، هنگامی که بخواهند با ما قرارداد ببندند، تبلیغات سوء به آنها می‌گوید که: اینها پایه‎شان ضعیف است و معلوم نیست سرنوشتشان چه میشود؟ مردم علاقه‌مند نیستند و زور بر مردم حاکم است. به همین خاطر آنها دست نگه میدارند تا ببیند چه می‎شود؟ به محض اینکه رقم آراء بالا می‎رود. این دولت‌های دنیادوست، آینده را کمی محکم‌تر می‎بینند و به همین خاطر مشاهده می‎کنیم که برای بستن قرارداد می‎آیند. آنها که قبلا قرارداد بسته‎اند برای اجرا می‎آیند و آنها چیز خریده‎اند برای بردن و آنها که چیز فروخته‎اند دعوت به تحویل آنها می‌کنند.
دولت‌ها اصولا بر حضور یا عدم حضور مردم حساسند. یعنی هفته‎ی آینده اگر شما به جای چهارده میلیون گذشته، شانزده میلیون رأی به صندوق‌ها بریزید روز شنبه و یکشنبه ده‌ها دولت موضعشان را با ما عوض خواهند کرد، دنیا اینگونه است. رقم بالای رأی در سیاست داخلی و خارجی ما مؤثراست. و بی‌جهت نبود که بنی صدر می‌گفت: در گذشته دو میلیون و هفتصد هزار رأی بوده، زیرا او می‌فهمد که اثر این آراء در میان دیگران چیست؟
**صفحه=124@
این مسئله را می‌داند و می‎فهمد و تلاش می‌کند که بگوید: مردم در صحنه نیستند و رأی نمی‌دهند و منظورش این است که هنوز آن یازده میلیون که آن روز رأی دادند با من هستند.
مثلا شما اگر رأیتان هیچ اثری نداشته باشد به‌جز آنکه ضد انقلاب و دشمنان خود را مأیوس نمایید و بفهمانید که علیرغم مشکلات و کمبودهای کشور به سرنوشت این کشور علاقه‌مندید، بزرگ‌ترین خدمت را کرده و قلب امام زمان و پیغمبر و امام را شاد کرده‎اید.
از طرفی در ماهیت قضیه معنا ندارد که یک مسلمان نسبت به سرنوشت کشور خود بی‌تفاوت باشد و از مصرف کردن چند دقیقه یا چند ساعت از وقت خود برای اینکه نظرش را بگوید و اثری در کشورش بگذارد، خود داری نماید و اگر خودداری نماید نمی‌تواند انسانی متعهد یا لااقل معتقد به دنیای خود قلمداد شود.
بنابراین من فکر می‌کنم حضور شما و رأی دادنتان موضوعیت دارد. امام که می‌فرمایند: این تکلیف وظیفه است یک گوشه‎اش مطالبی است که من عرض کردم و انسان با محاسباتی که قسمتی از آن را بیان کردم، خیلی روشن می‌تواند تشخیص بدهد که اگر علاقه‌مند به این جمهوری اسلامی است نباید روز جمعه رأیش چه برای نمایندگان مجلس چه برای ریاست جمهوری در صندوق ریخته نشود.
مسأله جنگ
و اما در مورد جنگ: یک سال ما جنگیدیم و دفاع کردیم. البته جنگ بی خسارت نیست، یک دعوای کوچک خانوادگی هم خسارت دارد. شیشه‎ای می‎شکند یا زخمی بر بدن می‌نشیند. بنابراین جنگ با آن وسعتی که دارد طبیعی است خسارت هم دارد. البته ما با همه‎ی وجودمان از اصل جنگ متنفریم. ای کاش در دنیا اصلا نزاع نبود، نزاع کار شیطان است و انسان‌های فاسدند که نزاع می‎آفرینند، ما اینها را میدانیم. واقعا هم اگر یک ثانیه زودتر بتوانیم این جنگ را تمام کنیم و نکنیم. بد کرده‎ایم، این را هم می دانیم. اما طبیعت حضور
**صفحه=125@
شیطان در جامعه، شیطان‌های انس و جن وضعی که هست، جنگ پیش می‌آورد همانگونه که در زندگی نزاع پیش می‌آید، خدا کند روزی برسد که اصلا جنگ و اسلحه و همه اینگونه چیزها از بین برود و همه مردم با فرهنگ و علم و منطق و استدلال همدیگر را از میدان بیرون کنند یا خود را اصلاح نمایند.
این جنگ با همه بدی‌ها، ده‌ها هزار شهید و معلول برای ما به جا گذاشته همچنین برای عراق و این‌همه اسلحه و نیرو پول و کارخانه و امکانات ازدست ما رفته، اینها همه خسارت جنگ است و به قول قرآن:
کتب علیکم القتال  هو کره لکم
اما به خاطر طبیعت وضع موجود این بشر، جنگ به عنوان یک واقعیت و مبارزه برای حق به عنوان یک وظیفه بر ما مکتوب است و قطعی می‌باشد.
با همه‎ی این خسارت‌ها چیزهای زیادی هم به دست آوردیم: اولا به لطف خداوند امروز ابتکار عمل در دست ماست و هر روز که می‌گذرد ولو یک کیلومتر هم شده ما عراق را عقب می‌زنیم و امروز در گوشه‎ای از خاک عراق از داخل به آنها ضربه می‌زنیم و امیدواریم که این ضربات عمیق‌تر شده و در ماه‌های آینده ما شاهد حضور سربازان عراقی در خاک خود نباشیم و امیدواریم دراینده در اثر نتیجه‎ی جنگ، ملت ما و ملت عراق با هم با سیاست متحد در مقابل ارتجاع و اسرائیل و امپریالیزم و الحاد و کفر، بتوانند با هم همرزم و مبارزه کنند و امیدواریم این برادران و خواهران عزیز و محترم عراقی که امروز در نماز جمعه، در هفته جنگ، شرکت کرده‎اند، این مهاجران عزیز را به زودی، با احترام به عراق برگردانیم و در خانه‎های خود جای بعث عفلقی صدام را بگیرند و در سرنوشت خود حاکم باشند.
امروز دنیا کم کم به صداقت ما اعتراف می‌کند، نمی‌دانم شما چقدر مطلعید همان رادیوهای دشمن از رو رفته و میگویند: معلوم شده که اظهارات ایرانی‌ها با حقیقت نزدیک‌تر است. یکی از حرف‌هایی که دراین سفر به من گفته شد این بود که می‌گفتند: ایران دیپلمات مآبانه برخورد نمیکند: شما با این‌همه خدعه‎های جهانی با کف دست باز مواجه می‎شوید و هر چه اتفاق می‎افتد میگویید. فلان کشور ده هزار نفر را می‎کشد، اعلام هم نمی‎کند اما شما پنج نفر را می‌کشید با اسم و
**صفحه=126@
اسم پدر و سن و شغلشان را اعلام می‌کنید. تحلیل آنها از این موضوع این بود که استحکام داخلیتان به شما این جرأت را می‌دهد و نیاز نمی‎بینید که با دروغ خود را معرفی نمایید. تحلیل‌های انسان‌های درست این است.
امروزه دنیا این چنین قضاوت می‌کند و علیرغم حرف‌هایی که می‎زنند و حقایق را تحریف می‎کنند، در وجدانشان معترفند که اینجا هر چه هست، همین است و خدا می‎داند اخباری که در روزنامه‎ها و رادیوها می‎آید با آنچه بنده به عنوان یک مسئول سطح بالای کشور می دانم، خیلی فرق ندارد، یعنی همه چیز ما همین است که هست و این وسیله جلب اعتماد مردم است. و رفته رفته وسیله‎ی جلب اعتماد مردم دنیا می شود.
امروزه دنیا فهمیده که همه‎ی حرف‌های صدام دروغ از آب درآمده است، اگر هواپیمایش سقوط کند، به ملتش نمی‎گوید، روزانه صدها نفر در میدان‌ها کشته می‌شوند تعداد آنها را دوازده یا هجده نفر ذکر می‎کند و هر چه می‎کند از مردمش پنهان نگه می‌دارد، اما شما مردم ایران از همه‎ی واقعیت‎ها آگاهید ممکن است که مخبری اشتباها خبر غلطی را بدهد اما عمد نیست و مجموعه کار ما در همین خطی است که مشاهده می‌کنید.
من باز هم در اینجا عرض می‎کنم: که اگر شرائط همین باشد و پیشرفت اینگونه باشد، ما امیدواریم که در ماه‌های آخر جنگ با عراق باشیم. بسیار امیدواریم که دراینده، این نیروهای عزیزی که در میدان‌های جنگ، در گرما و سرما دران سنگرهای نمور، زیر آفتاب و زیر باران می‎جنگند که این کشور محفوظ بماند؛ فرصت پیدا کرده، برگردند و سپاه جنگ ما، تبدیل به سپاه سازنده شده و اینها در روستاها و شهرها، در همه جا، وظائف سازندگی‎شان را انجام بدهند.
از مسائلی که در رابطه با هفته جنگ، به عنوان یک تذکر عرض می‌کنم و در هفته‎ی آینده توضیح خواهم داد، این است که: جنگ ما امروز فقط در جبهه‎ها نیست، این بمب به‌دست‌هایی که امروز در تهران جنایت می‌کنند، مستقیما عمل سربازان صدام را انجام می‌دهند کیست که در محاسبه نداند کشتن رئیس جمهور و نخست وزیر در کشوری که در حال جنگ، در هفتصد کیلومتر مرزش می‎باشد تأثیر در جبهه ندارد؟ اگر ندارد، به خاطر این است که این مردم محکمند. آن کسی
**صفحه=127@
که این بمب را در نخست وزیری منفجر کرد، به اندازه‎ی یک لشکر صدام می‎خواهد برای صدام خدمت کند، البته موفق نشد و مردم راه خود را ادامه دادند؛ و باز به آنها ضربه زدند، اینها چیز دیگریست که در محاسبات آنها نیست.
ای برادران ما، به همان دلیل که کسانی که در مقابل رگبار مسلسل سربازان ما در جبهه کشته می‎شوند، نمی‎شود گفت: چرا اینها را می‎کشید؟ کسانی که رگبار جوخه اعدام به‌حکم دادگاه به خاطر کارهای تروریستی آنها را از میان بر می‌دارد هیچ تفاوتی با آنها ندارند. (تکبیر)
اسمشان مجاهد خلق ایران است، اما در واقع عمل بعث عفلقی عراق را انجام می‎دهد. اسمش عضو پیکار برای طبقه کارگراست ولی کار گارد صدام را انجام می‎دهد. گارد صدام در آنجا اسلحه به دست گرفته، ما او را می‎شناسیم و با او مواجه هستیم، این یکی در اینجا اونیفورم صدام را ندارد. برادرمان شمخانی تعبیر خوبی کرد و گفت: امروز منافق بمب به دست در تهران، سرباز صدام بدون اونیفورم است. هیچ فرقی ندارد، بلکه خطرناک‌تر است.
این منطق را نخست وزیر سوئد هم هنگامی که آن فضولی‌ها را می‎کند، می‎فهمد. هنگامی که در نخست وزیری ما بمب می‎گذارند و رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس شهربانی ما را شهید می‎کنند، آیا ما مسئول این واقعه را روی سرمان گذاشته و حلوا، حلوا، کنیم؟ او را به زندان اوین برده و در آنجا برایش مرغ ببریم تا بخورد؟ یا رهایش کنیم تا در خیابان‌ها با کوکتل مولوتف به مغازه‎های مردم و بانک‌ها و ماشین‌های شرکت واحد حمله کند؟ نمی‎شود به اینها مجال داد، شما دروغ میگویید! خودتان هم مجال نمی‎دهید، در هیچ جا نمی‎دهند، منتهی شما دروغ می گویید و اعلام نمی‌کنید و ما اعلام می‎کنیم.
در مالزی در مصاحبه‎ی مطبوعاتی، خبرنگاری از من پرسید، شما تا کی می‎خواهید در کشورتان جنگ داخلی را تحمل کنید؟ تعبیر او جنگ داخلی بود من گفتم: این جنگ نیست، اصطلاحا جنگ نیست، اما کارشان کار سرباز صدام است.
**صفحه=128@
خانواده‎های عزیز، برادران، خواهران شما این مسئله را درک کنید که امروز هر کس، به طور مسلحانه با جمهوری اسلامی در هر روستایی هم مبارزه بکند، سرباز صدامی است که یا عمدا و یا سهوا جز لشکر صدام ثبت نام کرده و یا نکرده خدمت می‌کند. (تکبیر)
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
**صفحه=129@

خطبه اول:
مقررات و قوانین کیفری در اسلام
جمعه 10 مهر 1360
3 ذیحجه 1401
**صفحه=130@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمة المعصومین علیهماالسلام. قال العظیم فی کتابه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخرة عذاب عظیم **زیرنویس=سوره مائده آیه 32.@.
مقررات و قوانین کیفری در اسلام
دو خطبه‎ی نماز جمعه این هفته یکی درباره‎ی مقررات جزایی کیفری اسلام است که در رابطه با یکی از مسائل روز کشور می‌باشد و دومین خطبه مربوط به مسائل هفته‎ی گذشته است. در خطبه اول به اندازه‎ای که در یک خطبه امکان دارد، افکار و اذهان مردم شریف ایران را متوجه نکاتی از مشخصات قوانین کیفری اسلام می‌کنم. اولین نکته این است که به طور کلی اسلام کیفر و مجازات را عمده‎ترین وسیله برای اصلاح مجرمان نمی‌داند و روی جهان بینی خود قبول دارد که بشر و انسان‌ها مطلقا غیراز معصومین دچار گناه، اشتباه، خطا یا گناه با عمد هستند و لازم هم می‌داند که جلوی فساد و گناه و جرم و تجاوز گرفته شود، اما در کیفیت جلوگیری از انحراف و جرم، بیشتر تکیه بر تربیت و پیشگیری می
**صفحه=131@
نماید تا کیفر و انتقام و سرکوب کردن. اصولا از دیدگاه اسلام گناهکار و مجرم به عنوان یک مریض شناخته شده و برای معالجه‎ی مریض هم قبل از اینکه با تنبیه و با فشار بخواهیم کار را اصلاح کنیم، سراغ مداوا می‌رویم و اگر جرم، مرض است که هست، قبل از معالجه، مسئله بهداشت مطرح می‌باشد. و در اسلام هم چنین است. یعنی برنامه‎های خاصی وجود دارد که اجازه ندهند که انسان‌ها آلوده شده و دچار گناه و مرض روحی بشوند.
اگر مبتلا شدند چه باید کرد؟ باز دو مرحله وجود دارد: یکی معالجه و دیگری توسل به حد می‌باشد و اگر بخواهیم درجه بندی نماییم. شاید اسلام درصدد است که نود و پنج درصد جرائم را با بهداشت روحی و تربیت اصلاح نماید و اجازه ندهد که انسان‌ها مبتلا شوند و آن پنج درصدی هم که مبتلا می‎شوند، حتما چهار درصدشان باید با روش‌های نرم و ملایم و نصیحت و موعظه اصلاح شده یک درصدی که می‌ماند باید به صورت دیگری با آن روبرو شد. امروز ما در مصاف اجتماعی متأسفانه با آن یک درصد بیشتر مواجهیم.
روش‌های پیشگیری از جرائم و فساد
روش‌های پیشگیری در اسلام آنقدر قوی است که در مسائل تربیتی حاضر نیست به سبک دمکراسی غرب اول میدان را برای تبلیغات گمراه کننده باز گذاشته و اجازه دهد که مردم در لجنزار غوطه‌ور شوند و بعد وسیله‎ی اصلاح بسازند و حتی حاضر نیست در کنار مراکز اصلاح خود مراکز فساد را بپذیرد. دنیای غرب هم اگرچه به فکر اصلاح هست، اما محیط را باز گذاشته و مراکز فساد و تباهی، در کنار مراکز اصلاح و تربیت، انسان‌ها را آلوده می‌کنند و نقش تربیت صحیح را کم اثر می‎نمایند.
اسلام حتی با این روش هم مخالف است و اصولا اجازه‎ی وجود کانون فساد را نمی‌دهد، حتی در تبلیغات اجازه‎ی پخش اوراق و کتب مضله را نداده و این عقیده را نفی می‌کند که افراد، کتاب گمراه کننده را بخوانند و بعد از مغزشان بیرون آورده شود. در اسلام نه تنها کتاب گمراه کننده بلکه آنچه در مکتب گمراه کنند شناخته شده، خرید، فروش، چاپ و حتی نگهداری آن حرام است. با وجود همه این محافظت‎ها و مراقبت‌ها
**صفحه=132@
باز طبیعی است که همانگونه که قرآن می‎فرماید، شیطان جن و انس نگذارند که همه‎ی انسان‌ها پاک باشند. آلودگی وجود دارد و برای مبارزه‎ی با آن آلودگی در مرحله‎ی اول مدارا و نصیحت است. یکی از عرب‌های بدوی بی ادب روزی به محضر پیامبر اکرم آمد و اهانت کرده و گناهی مرتکب شد و جمعیت را خشمگین ساخت، مردم خواستند که عکس العمل نشان دهند اما پیغمبر آنها را از این کار منع نموده و با ملایمت و ملاطفت او را آرام نمود چون متوجه شده بود که آن شخص در اشتباه است و هنگامی که او قصد رفتن داشت باز به گونه‎ای با او برخورد نمودند که نشان می‌داد از او راضیند تا مردم او را آزار ندهند. عرب رفت و فردا بازگشته و تسلیم و مسلمان شد دراین هنگام پیغمبر به اصحابش فرمود مثل من با این گونه مردم مثل آن ساربانی است که شترش رم و فرار کرده بود و مردم می‌خواستند با هیاهو داد و بیداد آن شتر را به صاحبش برگردانند اما شتر بیشتر رم کرده و فرار می‌کرد.
ساربان گفت این کار شما صحیح نیست و راه چاره نمی‌باشد شما کنار بروید. بعد مقداری علف برداشته و از دور به شتر نشان داد و به حالت خاصی شتر را تسخیر کرد و بعد به مردم گفت آن رویه شما و این هم رویه من که چنین نتیجه داد. سپس پیغمبر فرمود که مجرمان و گناهکاران و متخلفان همه طبیعت سرکش ندارند! باید به نحوی برخورد نماییم که آنها که راه اصلاح و امکان اصلاح برایشان هست بتوانیم آنها را در جمعیت خوبان نگهداریم. این درسی بود به اصحاب که پیغمبر در یک حادثه‎ی کوچک به آنها داد و رویه اسلام را شناساند.
کیفرها و جنبه‎های خصوصی و عمومی آن در اسلام
همانطور که می دانید اسلام قوانین کیفری بسیار روشن و قاطعی دارد. ما قصاص و حدود مختلف داریم که از اعدام و سنگسار و بدار کشیدن و قطع دست و قطع پا و شلاق و تعذیرهای انواع کوچک‌تر و دیه‎ها، جریمه‎های مالی در درجه‎های مختلف برای جرائم مختلف که بسیاری از آنها در قرآن و قسمتی هم در سنت و به طور کلی در فقه ما و فتاوای علمای ما مشخص شده که بحمدالله از این جهت ما در برخورد با مجرم و فساد دستمان بسیار باز است و یک بحث
**صفحه=133@
خیلی وسیع به اندازه یک کتاب یا چند سخنرانی لازم است که انسان آن جوانب را باز کرده و توضیح دهد که ما اکنون در صدد آن نیستیم.
ما در نظر داریم نکات اساسی را گفته و نوع مجازات‌ها برای آن یک درصدی که نیاز به مجازات دارند بیان کنیم. در مورد این یک درصد دو گونه مجازات و کیفر وجود دارد:
1- کیفرهای عمومی است که حق ملت می‌باشد و مدعی العموم یا دادستان باید به این حقوق ملت را از مجرم بگیرد.
2- حقوقی که مال اشخاص است. یعنی اگر یک نفر در جامعه‎ای به انسان دیگری ستم کند دو جنبه دارد: یک جنبه عمومی که جامعه را آلوده نموده و یک جنبه‎ی خصوصی که به شخص ضربه وارد شده است. جنبه خصوصی قابل عفو است و اسلام هم دگم برخورد نکرده در مورد قصاص حتی به پای قتل هم که می‌رسد با اینکه اصرار دارد که با قصاص حیات را می‌خرد ولی عفو جوانب آن را هم بیان و توصیه نموده است.
در جنبه‎های عمومی مسئله مقداری مشکل‌تر است یعنی یک نفر یا فرد تنها در میان نیست و دادستان از طرف یک فرد که مظلوم واقع شده تصمیم نمی‌گیرد که بتواند ببخشد، بلکه هنگامی که می‎بخشد یا حکم را اجرا می‎کند، اگر بخواهد ببخشد یا از طرف عموم مردم و از طرف مکتب و از طرف همه‎ی جامعه و حتی نسل آینده مسئولیت بپذیرد. تنها چیزی که می‎خواهد ببخشد آسان نیست تبعاتی هم به دنبال دارد که دادستان باید جوابگوی آن تبعات باشد.
در حالات علی بن ابیطالب دیدم که ایشان معمولا در خیابان‌ها برای رسیدگی به امور مردم می‎گشتند، به مردی برخورد کردند که تظلم و داد و بیداد می‌کرد. به طرف او آمده و مشاهده نمودند که زورمندی او را کتک میزند یا زده بود، آن مرد به امام شکایت کرد، امام فرمودند: اگر ثابت است که به تو سیلی زده
**صفحه=134@
می‎توانی انتقام بگیری و قصاص کنی و یک سیلی به او بزنی. آن مرد ترسید و پیش خود گفت: اکنون امام بالای سرمان است، روز دیگری این زورمند تلافی خواهد کرد به این جهت از زدن سیلی منصرف شد و گفت که من بخشیدم. امام نگاهی به مجرم نموده و چون او را غیر قابل بخشش تشخیص داد او را نگهداشته و چند سیلی محکم به صورتش زد و فرمود: این حق حکومت است، آن مرد از حق خود گذشت ولی من نمی‎توانم از حق جامعه بگذرم. از این گونه مدارک و مثال‌ها فراوان است و نیاز به یک بحث طولانی دارد و این مثال به عنوان نمونه آورده شد که برای شما مشخص شود که حق جامعه چه هست؟
قرآن در مورد حفظ حدود و حقوق جامعه و فرد و اجرای حدود بسیار اصرار می‎ورزد. از فهرست‌هایی که برای قرآن نوشته شده مثل:
المعجم المفهرس،
یا کتاب‌های دیگر استفاده کرده و ببینید که قرآن و اسلام چقدر تکیه دارد که حدود الهی اجرا شود. چهارده آیه با همین تعبیر که دستور داده و می‌گوید: اگر شما حدود خدا را مراعات نکنید ظالمید، کافرید، مغبونید، بدبختید و با تعبیر مختلف دیگر آمده است که به حدود خدا نزدیک نشده و به حدود خدا دستبرد نزنید، حدود الله را مراعات کنید.
و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون
با تأکید اینکه کسانی که حدود خدا را مراعات نمی‎کنند، ظالمند، دقت زیادی شده بر حفظ حدود، با لفظ حدود و الفاظ دیگر مثل:
من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون یا کافرون و یا ظالمون
از اینها هم بسیار زیاد است. قرآن تأکید دارد که اگر شما حدود خدا را در جامعه خود اجرا نکنید بدبختید و در خصوص قصاص  کلمه‎ی قصاص قرآن تعبیری دارد که عالی‌ترین نوع تعبیری است که دراین بحث دیده میشود با یک جمله‎ی کوتاه می‌فرماید:
و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب
مشاهده می‌کنید که چقدر کوتاه و پر معنا به مردم می‌گوید: ای صاحبان عقل، (با بی عقل‎ها صحبت نمیکند) قصاص مایه‎ی حیات شماست. قصاص یعنی چه؟
**صفحه=135@
یعنی اگر کسی آدم بکشد، ولی دم قاتل را بکشد.
آدم کشی در اینجا و به تعبیر قرآن، مایه‎ی حیات است، یعنی بکشید تا زنده شوید. چرا؟
در گذشته ادبا و دانشمندان عرب و جامعه شناسان، از اینگونه تعبیرات داشته‎اند. اما به این خوبی نبوده آنها به این نتیجه رسیده بودند که قصاص مایه‎ی حیات جامعه است. اما با تعبیرهای کوتاه و کم معنا مثل:
اقتل یقل القتل بیان کرده‎اند.
علامه طباطبایی این مفسر بسیار بزرگوار که حق بزرگی بر گردن تفسیر و مفسرها دارند، در همین آیه بحث خوبی دارند، عرب‌ها می‌گفتند قتل قتل را کم می‌کند. یعنی کشتن باعث میشود که کشتن کم بشود و این حرف خوبی است، اما قرآن با تعبیر دیگری می‌فرماید: قتل را کم می‌کند کافی نیست، جامعه را زنده می‌کند، قتل به‌حق، قصاص بجا و رو ندادن به قاتل و گرفتن مچ قاتل باعث حیات جامعه است.
یا اولی الباب و بعد هم لعلکم تفلحون
را می‌آورد، راه پیروزی هم همین است. و راه نجات هم همین است. این در مورد قصاص، در حدود دیگر هم همین مسائل وجود دارد.
قصاص یعنی چه؟
قصاص، اصلا ریشه‎اش از همان قصه‌ای است که گفته می‎شود، قصه یعنی چیزی که پشت سر هم می‎آید، قصاص یعنی چیزی پشت سر چیز دیگر قرار گرفتن، و قصاصی که ما در جنایت‌ها می‎کنیم، کاری به جای کاری که جانی انجام داده انجام می‌دهیم. به این جهت به آن قصاص می‎گویند. در مورد جزای کسانی که با حکومت مقابله کرده‎اند، مسأله صریح‌تر و قاطع‌تر و مهم‌تر است. یکی از آیات قرآن را می‎آوریم برای اینکه جامعه ما یک مقدار با فرهنگ قرآن و جریانی که امروز در کشورمان می‌گذرد آشنا شوند و گاهی از سم‌پاشی‌هایی که افراد به نام دین می‎نمایند نجات پیدا کنند.
**صفحه=136@
در سوره مائده آمده است:
انما جزاءالذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم **زیرنویس=سوره مائده آیه 32 .@.
کلمه «انما» که اول آیه آمده از کلمات تأکید خیلی قوی قرآن است یعنی حتما، یقینا، چیزی غیرازاین نمی‎تواند باشد، و راه همین است، همه از این یک کلمه نتیجه گرفته می‎شود، می‎فرماید:
کیفر کسانی که با خدا و پیغمبر سر جنگ دارند و برای ایجاد فساد در جامعه تلاش می‎کنند تا نظم جامعه را به به هم بزنند و جامعه را فاسد کنند و باعث بی نظمی و بی امنی در جامعه می‎شوند، چهار چیز است: یکی اینکه کشته شوند، دوم اینکه بدار کشیده شوند (در کیفیت دار زدن هم فقها بحث‌هایی دارند). سوم اینکه دست و پایشان قطع شود (دست چپ و پای راست، یا پای چپ و دست راست) و چهارم اینکه از جامعه جدا شوند که تعبیر قرآن این است که از زمین دور شوند. از زمین دور شدن یا با تبعید است که فقها می‎گویند باید به نحوی باشد که تماسی با مردم نداشته باشند و حتی ازدواج کردن با آنها و معاشرت و رفت و آمد با آنها حرام است و باید رابطه آنها با جامعه قطع شود و این قطع رابطه به وسیله زندان هم امکان دارد.
 البته فتوای علما در مورد ترتیب بکار گرفتن این چهار کیفر متفاوت است برای ما فعلا فتوای امام خمینی محکم است و ایشان تخییر می‌دانند. یعنی حکام شرع با توجه به وضع جامعه، وضع مجرم و شرائط روز و مجموعه‎ی مصالح اجتماع، تصمیم می‎گیرند. البته درجات آنهم فرق می‌کند. مجرم ممکن است آدم کشته باشد یا اینکه هم آدم کشته و هم سرقتی انجام داده مثلا به بانک دستبرد زده، آدم کشته پول هم برده یا اینکه کارهای وسیع‌تری انجام داده و حواشی دیگری هم دارد و ممکن است کمتر هم باشد آدم کشی نکرده فقط ایجاد خوف نموده باز هم محارب است.
محارب چه کسان‌اند؟
علما و فقها محارب را اینگونه تعریف می‎کنند: محارب کسی است که
**صفحه=137@
با اسلحه مردم را بترساند. نه یک فرد چون در مورد ترساندن یک فرد در کلمه‎ی محارب صدق نمیکند. اگر برنامه‎ای باشد که با اسلحه در جامعه ایجاد خوف نمایند. محارب محسوب می‌شوند. راهزن‌ها و قطاع الطریق ها را هم محارب می‎شمارند، فقها دزدهای گردنه زن را نیز محارب می‎گویند. کسانی که ما امروز با آنها محارب می‌گویم و مصداق روشن محارب هستند گروه‌هایی‌اند که برای ترور سازمان داده شده‎اند. اصولا کلمه ترور بهترین ترجمه‎ی غیر فارسی محارب است.
ترور یعنی ایجاد خوف وحشت و ایجاد جو وحشت در جامعه، آنهم با اسلحه و کسانی که چنین می‌کنند محارب محسوب می‎شوند و قدر مسلم این است که اگر گروهی تشکیل شود که برنامه‎اش مبارزه مسلحانه با حکومت و نظام قانونی باشد محارب‎اند و هیچ فقیهی دراین مورد اختلاف ندارد و کیفرشان هم همان است که قبلا درایه 32 سوره مائده آمده است.
برخورد اسلام با محارب چگونه است؟
گفتیم که ما یک اصل کلی داریم که می‎خواهیم مجرم را قبل از اینکه مجرم شود اصلاح نماییم. دو سال و نیم است ما آن اصل را اجرا کرده‎ایم (و شاید بیش از اندازه) یعنی اگر ما می‎خواستیم به اسلام عمل کنیم و قاطع‌تر برخورد نماییم، روز بعد از پیروزی می‎بایست به آنها می‎گفتیم که اسلحه خود را یا تحویل دهید یا اگر اسلحه به دست بگیرید مجازات می‎شوید، شاید صحیح چنین رفتاری بوده و ما باید توبه کنیم. البته هنوز برایمان قطعی نیست که کدام راه صحیح‌تر بوده است چون مسائل دیگری هم در اینجا باید رسیدگی بشود، یعنی اگر آن روز ما می‎خواستیم اسلحه از دست آنها بگیریم، دست دویست نفر اسلحه می‎گرفتیم، دویست نفراز سران آنها را می‎گرفتیم و امروز با چنین مشکلی روبرو نبودیم. آن روز اگر سران آنها را می‎گرفتیم و مقاومت می‌کردند و اعدامشان می‌کردیم امروز آنقدر نیاز به این اعدام‌ها نداشتیم.
و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب
اینجا قصاص نیست، اما روح حکم خداست، روح حدود الله است که خود را نشان می‌دهد. امروز هم چنین است یعنی اگر امروز این کار را نکنیم سه
**صفحه=138@
سال دیگر به جای هزار نفر باید صدهزار نفر را اعدام نماییم. طبیعت جرم‎هایی که با اسلحه مناسب با آنها مبارزه نشود همین است. ما دراین دو سال برخوردمان با آنها طبق اصل اول بود یعنی ما حساب می‌کردیم پیش از اینکه به کیفر در مورد آنها برسیم اجازه توجه و فهمیدن به آنها بدهیم که بفهمند مسئولان برای خدا و مردم خدمت می‌کنند و آنها متوجه شوند که این خلق و مردم طرفدار این نظامند و این نظام مشروع است و بفمند که محتوای این جمهوری، محتوای حق و طرفدار مستضعفین است.
و همچنین متوجه شوند که گروهک‌های آنان عامل دست آمریکا و شوروی و شیطان‌های دیگر روزگارند. میان باز، بود، محیط آزاد بود حرف‌ها زده می‎شد، مناظره‎ی تلویزیونی انجام می‎گرفت، بحث‎های دانشگاهی می‎شد، مقالات روزنامه‎ای بود، تریبون مجلس باز بود و هر کس می‎خواست حرف خود را می‌زد، مخالف و موافق، اما آنها نشان دادند که حاضر نیستند اصلاح پذیر باشند و متوسل به دروغ، کلک، فریبکاری، زورگویی و انواع حرکت‎های غلط و مخالف انسانیت و مخالف حق و حقیقت شدند و با شعار فداکاری برای خلق، مرتکب همه‎ی این خلاف‌ها می‎شدند در روزنامه‎هایشان دروغ‎ها پخش کرده و با استفاده از محیط آزاد، شخصیت‎هایی را که شب و روز برای این مردم خدمت می‌کردند متهم به دزدی و غارت و فساد نمودند و مطالب دروغ بخورد مردم دادند و این جوان‌ها را گمراه نمودند و اینکه گفته شد احتمالا درست به اسلام عمل نکردیم از این جهت است.
ما نباید اجازه می‌دادیم که اوراق مضله در اختیار جوان‌ها قرار بگیرد و این اواخر فهمیدیم که اگر دو طرفه بود چنین نمی‌شد یعنی اگر جوانی که روزنامه مجاهد می‌خواند روزنامه جمهوری اسلامی را هم مطالعه می‌کرد چنین نمی‌شد و این اشکال پیش نمی‎آمد اما آنها همه چیز را تحریم کرده بودند حتی نطق امام را نباید گوش می‌دادند و به تلویزیون هم نباید نگاه می‌کردند فقط اوراقی که سازمان در اختیارشان می‌گذاشت آزاد بود و در عین حال آنها ادعای آزادی و آزادمنشی هم داشتند ولی اگر ما می‎گفتیم که روزنامه شما قانونی نیست و نباید چاپ شود به ما برچسب دیکتاتوری می‎زدند و اکنون این سؤال پیش می‎آید که آنانکه اکنون اجازه خواندن نشریات دیگر و مخالف را نمی‌دهند اگر فردا حاکم شوند چگونه اجازه می‌دهند که نشریه‎ای مخالف
**صفحه=139@
در کشور منتشر شود؟ پس آنها دروغ می‎گویند و به اسم آزادی شدیدترین خفقان‌ها را برای افراد خود به وجود آورده بودند. و این بچه‎ها فقط روزنامه مجاهد می‌خواندند و نوار امثال رجوی و بنی صدر و چیزهایی از این قبیل را گوش می‌دادند و دراین مدت این بچه‎ها بد گرفتار شده و بد دامی اینها را گرفته بود. دروغ‌های عجیبی می‌گفتند در مورد خود من هنگامی که از طرف دانشجویان مسلمان دانشگاه تبریز دعوت شده بودم تا در آنجا سخنرانی کنم، وقتی وارد دانشگاه شدم مشاهده کردم که از اول تا آخر دانشگاه سر چهار راه‌ها، تابلوهای بزرگ زده و نوشته‎اند: سخنرانی هاشمی رفسنجانی با سیصدهزار هتکار زمین و سه هزار حلقه چاه عمیق!!
حال در دانشگاه کشوری که بنده هم عضو شورای انقلاب آن کشورم که در حقیقت اگر باید زوری گفته شود من باید زور بگویم نه اینکه آنها زور بگویند، بنده‎ای که همه هستیم به اندازه یک خانواده‎ی دو سه نفری که بخواهند امروز زندگی کنند نیست، می‎بینم که شعاری اینگونه نوشته شده و دانشجوها نگاه می‎کنند و می‎بینند، مردم هم می‎بینند و نمی‌دانم با این مسئله چگونه برخورد کنم؟ و این دروغ چه تأثیری بر مردم دارد؟
برای آقای بهشتی شهید مظلوم که واقعا مظلوم بود، سندی در روزنامه‎هایشان پخش کرده بودند که ایشان سهامدار بزرگ شرکت اهداف است و هر کس می‌دید فکر می‌کرد شرکت اهداف چیست، که آقای بهشتی سهامداران شرکت است؟
در زمانی که ما مبارزه می‌کردیم از سال پنجاه به بعد که مبارزات خیلی شدید شده بود ما با پولی که از مردم در هیئت‌ها و جلسات جمع کرده بودیم مدرسه رفاه (مدرسه‎‌ای که امام به آنجا وارد شدند) را ساختیم، این مدرسه مالک نداشت چون به نام کسی نبود، وقف هم نمی‎توانستیم بکنیم چون اوقاف بر آن دست می‌گذاشت و اموال مردم در خطر بود. رویه‎ای پیدا کرده بودیم و آن رویه این بود که اینگونه چیزها را به نام یک شرکت خصوصی ثبت می‌دادیم هفت هشت نفر مورد اعتماد، سهام این شرکت را به نام خود کرده وصیتنامه هم نوشته و کنار آن اسناد می‌گذاشتند که این اموال دارایی آنها نیست و اگر ما نبودیم این اموال جزء بیت المال می‎باشد. مدرسه رفاه با چند ماشین سرویس مدرسه شرکت اهداف بود و آقای بهشتی هم یکی از سهامداران آن بود. آنها در ثبت شرکت‌ها،
**صفحه=140@
شرکتی را که سهامدار آن آقای بهشتی بود پیدا کرده و آن را به نام سند افشاگری در مورد ایشان پخش کرده بودند که آقای بهشتی سهامدار عمده‎ی شرکت اهداف است! و یک عده از بچه‎ها آن را خوانده و روزنامه‎های دیگر را هم که نباید بخوانند به این ترتیب پیش خود می‎گفتند: آقائی که عضو شورای انقلاب و سهامدار شرکت است پس انقلابی نیست. چیز دیگری هم که یاد نگرفته و نمی‎فهمیدند به این ترتیب کم کم به او می‎گفتند این آقا را باید کشت، چیزهای دیگری هم اضافه می‌کردند و نتیجه آن می شود که همه مشاهده کردید.
ما برخوردمان با آنها دراین دو سال و نیم این چنین بود که به آنها مجال و میدان و امکانات دادیم، روزنامه‎ی مجاهد را در چاپخانه بیست و پنج شهریور **زیرنویس=تذکر این نکته ضروری است که نام این چاپخانه به «چاپخانه‎ی 17 شهریور» تغییر یافته است.@ چاپ می‌کردند، در چاپخانه‎ی دولتی که مسئولش معاون بنی صدر بود این روزنامه چاپ می‌شد و با تیراژ زیاد مجانی در اختیار بچه‎ها گذاشته می‌شد. عده‎ای هم بچه بی کار که مشغولیات ندارند در سر چهار راه‌ها ایستاده و روزنامه را می‎فروختند و دست مردم می‌دادند.
این رویه که ما اعمال می‌کردیم اشتباه بود اما یک جهت حسن هم دارد و آن اینکه ما تمام راه‌های اتمام حجت را با اینها عمل کردیم. چقدر که اینها دروغ گفتند و هنوز هم می گویند اصولا تیپ، تیپ دروغ‌گوست و همه‎ی آنها که با هم جمع شده‎اند چنیند. ما که از مسائل اطلاع داشتیم می‌دانستیم که بنی صدر در کارنامه‎ی ریاست جمهوری‎اش هم که از ایران رفته اگر موضع گیری‌هایش را ببینید مشاهده می‌کنید که چقدر دروغ می‌گوید، گاهی می‌گوید من دوست ارتشم و ارتش به من وفاداراست، یا اینکه گفته: من به کمک تیمسار فلاحی از ایران رفتم و این مطلب را گفته که این بنده‎ی خدا (شهید عزیز) را دچار دردسر نماید.
چند روز پیش در روزنامه‎ها نوشتند و من هم مخصوصا برای ارتشی‎ها می گویم که برای اینکه عرب‌ها را با خودش همراه کند می‎گوید: من اگر به ایران بازگشتم راجع به جزیره تنب (کوچک و بزرگ) و ابوموسی با عرب‌ها مذاکره خواهم کردم و این آدم پیداست که هیچ ندارد، یعنی آدمی که در ایران که بود اگر این حرف را می‌زد،
**صفحه=141@
مردم با آب دهان او را غرق می‌کردند در آنجا برای اینکه عرب‌ها را به خود جذب کرده و بتواند از آنها پول بگیرد این حرف را می‎زند. حتی در حقانیت ما در مقابله با جنگ عراق تردید می‌کند! حتما شنیده‎‌اید که همان روز اول که از ایران رفته بود گفت: ما زمینه را درست کرده بودیم تا مذاکره شده و صلح برقرار شود. از زمینه‎ای هم که فراهم کرده بود این بود که: یک مقدار از خاک ما، یک مقدار از خاک عراق زیر نیروهای سازمان ملل بمانند و (بلکه خاک ما، نه خاک عراق) سپس نیروهای کشورهای ثالث اینجا را بگیرند، و آنگاه بعد از مذاکره اینجا را خالی کنند!
در فرانسه نشسته و مرتب دروغ می‎گوید چنانکه گفته: از روزی که من از ایران رفتم جبهه‎ها راکد است! آیا جبهه‎ها امروز راکد است یا آن روزها که او در ایران بود. طرح آبادان که به آن خوبی توسط نیروی زمینی و مخصوصا لشکر 77 خراسان و سپاه و فدائیان اسلام و بقیه‎ی نیروهای منظم و نامنظم در جنگ اجرا شد، می‌گوید: این طرح چهار ماه پیش می‎بایست اجرا شود من که رفتم تأخیر شد! و ما قبلا با این دروغ‎ها شب و روز مواجه بودیم: همپالکی هایش از او بدترند ذره‎ای حد برای خود قائل نیستند که حتی در رابطه با امام و دیگران مراعات کنند و ما اینها را آزاد گذاشته بودیم و این کار صحیحی نبود. اما این خاصیت را داشت که جامعه ما را امروز آگاه و روشن نمود و مردم فهمیدند که آنها چه می‎گویند و راهشان چیست؟
به هرحال در رابطه با اعدام‌ها گفتیم که از لحاظ اسلام، چهار راه در مورد حکم مجازات محارب وجود دارد و به نظر می‌رسد بهترین رویه ایست که اسلام انتخاب کرده، اگرچه سر و صدای غربی‌ها بلند شده که این روش خشن و زور و آدمکشی است و حمام خون به راه انداختن است. اما این غربی‌های ناجوانمرد در مورد بمبی که چندی قبل اسرائیل در مقابل دفتر الفتح لبنان گذاشته بود و باعث کشته شدن بیش از صد نفر و مجروح شدن بیش از سیصد نفر شد سکوت کردند و آن را خشونت و آدمکشی و حمام خون به راه انداختن ندانستند.
آمریکای شیطان ملعون بزرگ که ما این اواخر شاهد جنایاتش در کره ویتنام بودیم که البته در ویتنام ابتدا ده‌ها سال فرانسه و بعد از او آمریکا، مردمش را له کردند و صدها
**صفحه=142@
هزار انسان را کشتند و حال آنها به ما اتهام جنون خونریزی می‌زنند، وای بر دروغ‌گویان و بی وجدانان، فرانسه‎ای که اکنون مهد مرکز به اصطلاح خودش فراریان سیاسی شده در الجزیره چه کرد؟ از سال 1956 تا 1961 حدود هفت سال رقم عظیم یک میلیون انسان را در الجزیره کشت و رقم عظیم‎تری از معلولین بجا گذاشت، اکنون مدافع حقوق بشر قلمداد می شود و ما اگر بخواهیم قاتل بمب اندازی که امام جمعه را در محراب قطعه قطعه می‌کند اعدام کنیم خون‌ریز قلمداد می‎شویم!؟
آمریکا جنایاتش را بیرون از کشورش انجام می‌دهد. در رابطه با اسرائیل چقدر خونریزی و جنایت از آنها در این منطقه در ظرف این سی چهل سال از سال 1917 که بالفور لعنتی خانه یهود را مطرح نمود تا به امروز دیده‎ایم چه بر سر مردم آورده. مسئول تمام این جنایات آمریکاست. انگلیس و دیگر هم شریکند و دائما خون بشریت از چنگال و دندانشان می‎چکد اما یک اعدام به‌حق را که می‌بینند ما را متهم به خشونت کرده و خشونت‌های دشمنان این مردم را نمی‎بینند.
در مورد سقوط هواپیمای ارتشی البته هنوز نمی‌دانیم و مطمئن نیستیم که طبیعی باشد. کارشناسان می‎گویند نود درصد سانحه طبیعی بود ولی این احتمال وجود دارد و برای ما مطرح است که خرابکاری دراین هواپیما انجام گرفته و سربازهای مجروح و همراهان مجروح و کسانی که از جبهه جنگ مرخصی گرفته بودند تا خانواده خود را ملاقات کنند و برگردند و فرماندهان فاتح یک رزم را تباه کرده باشند البته احتمال است و ما بنا نداریم که بر خلاف حقیقت تبلیغ کنیم والا خیلی خوب می‎توانستیم از این جریان بر علیه آنها استفاده نماییم اما آنها آنقدر جنایت دارند که همان جنایاتشان را می‌گویم.
به هر حال ما راه قاطعی به‌حکم قرآن که فرموده از حدود خدا تجاوز نکنید در پیش گرفته‎ایم و آن قلع‌وقمع مفسدان است.
البته قرآن راه را منحصر به قلع و قمع و کشتن نکرده راه طرد از جامعه هم هست اما تشخیص مورد اجرای آن به عهده حکام شرع و قضات عادل ماست یعنی آنها هر وقت تشخیص دادند که تروریست‎ها دیگر فساد در سطح وسیع ننموده و دیگر قدرت به هم زدن نظام جامعه را ندارند و اتوبوس آتش نمی‎زنند
**صفحه=143@
و در خیابان‌ها مردم را به گلوله نمی‎بندند. و در صف جماعت بمب نمی‌اندازند و دیگر دستشان کوتاه شده و قدرت این حرکات مفسدانه را ندارند طبق آیه قرآن ممکن است بخش آخر را اجرا نموده و آنها را از جامعه جدا کنند و به زندانی که حکم درس دارد منتقلشان نموده تا پاکسازی شده و به جامعه برگردند. (تکبیر)
بسم الله الرحمن الرحیم- تبت یدا ابی لهب و تب- ما اغنی عنه ماله و ما کسب- سیصلی نارا ذات لهب- و امراته حماله الحطب- فی جیدها حبل من مسد
و ابولهب زمان ما همین مفسدان و خرابکارها هستند.
**صفحه=144@

خطبه دوم:
مسائل هفته
جمعه 10 مهر 1360
3 ذیحجه 1401
**صفحه=145@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمه المعصومین علیهم‎السلام
بحث دوم ما در مورد مسائل جاری هفته بود. ما هفته‎ای هم شیرین و هم تلخ را پشت سر گذاشتیم. شیرین از آن جهت که رزمندگان ما در جبهه‎ی شمال آبادان، کمر ارتش بعث را شکستند و دروازه‎ی فتح را نشان دادند و ملت ایران را مطمئن ساختند که پیروزی از آن آنهاست. و ما از این فتح خیلی چیزها فهمیدیم که انتظار داریم فرماندهان و مسئولان آن جنگ خود در مصاحبه‎هایشان این نکات را برای مردم بیان کنند.
ولی آنچه که ما فهمیدیم این بود که، ما بی‌جهت معطل هستیم و خدا لعنت کند کسانی را که در گذشته (امثال بنی صدر) ما را آنقدر در جنگ معطل نمودند. عراق اصولا روحیه ندارد. یکی از مسئولان نظامی می‎گفت که اختلاف ما با عراقی‌ها این است که ما در جبهه دائما باید جلوی رزمندگان را بگیریم که بی‌جهت و فداکارانه خود را به قلب دشمن نزنند، عراق در پشت جبهه نیرو خرج می‎کند که آنها فرار نکنند و این یک واقعیت است! اگر این چنین نبود، در مدت پنج یا شش ساعت جبهه‎ی به آن محکمی را نمی‎شد فتح کرد.
آنها احتمال محاصره را می‌دادند و در سنگرهایشان وسایل زیادی برای روزها مقاومت جمع کرده بودند و دراین مدت آنقدر وقت داشته‎اند که کشته
**صفحه=146@
یا اسیر شوند و یا به نحوی فرار کنند والا برای جنگ وقت نداشتند و اصولا نمی‎توانستند بجنگند. در جاهای دیگر هم چنین است و از این به بعد تقاضای ما از برادران نظامیمان و مجموعه‎ی رزمندگان که افتخار آفریدند این است که هر چه زودتر ملت ایران و ملت عراق و جهان را از شر این جنگ نجات دهند تا ما و عراقیان به خودسازی بپردازیم و ملت ما از شر این هیجانات که در رابطه با جنگ به وجود آمده نجات پیدا بکند و معلوم گردد که ما جنگ خواه نیستیم ما مدافعیم آنهم مدافع حق.
مسأله دیگر مصائبی بود که در مقابل این شیرینی که هنوز شهدش را در ذائقه‎مان احساس کرده و بعدا هم بیشتر احساس خواهیم کرد اوقاتمان را تلخ کرد. و تلخی‎های بدی بخصوص روز سه شنبه برای ما روز بسیار غمناکی بود. هر چند خداوند که حامی این انقلاب است، همه چیز را با مصلحت پیش می‌آورد ما نمی‌دانیم. همان روز در جلسه‎ای با دوستان در حالی که همه از خبر سقوط هواپیما بعد از شهادت آقای هاشمی نژاد متأثر بودیم و پیش خود می‎گفتیم که چرا چنین می شود؟
من گفتم که: خداوند که می‌داند ما بر حقیم، ما که نیتی غیراز خدمت بدین و قرآن و مردم و مستضعفین نداریم، رهبر ما و مسئولان ما که اینگونه‎اند ملت ما هم که کاری غیراز فداکاری نمیکند، هر چه دارد در کف اخلاص گرفته و در راه خدا می‎دهد، بنابراین یک چنین حوادثی مصالحی است که خداوند می‌داند و امید این است که این مصیبت‎ها و این دردها هم برای ما سازنده باشد. در قرآن آیاتی هست که انسان را دلداری می‌دهد. مثلا در سوره‎ی حدید آیاتی هست که می‌فرماید:
ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر- لکیلا تاسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما ما اتیکم والله لا یحب کل مختار فخور **زیرنویس=سوره حدید آیات 22 و 23 .@.
هر رنج و مصیبتی که در زمین (از قحطی و آفت و فقر و ستم) یا از نفس خویش (چون ترس و غم و درد و الم) به شما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ ما) پیش از آنکه در دنیا ایجاد شویم ثبت است و خلق آن بر خدا آسان است. این را
**صفحه=147@
بدانید تا هرگز بر آنچه از دست شما می‌رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می‌رسد مغرور دلشاد نگردید و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایی نیست. در جنگ احد بعد از آن همه مصیبت خداوند هنگامی که به مسلمان‌ها دلداری می‎دهد می‎فرماید:
فاثابکم غما بغم
ما غصه روی غصه برای شما آوردیم بری اینکه مصالحی در نظر داشتیم. سپس خداوند می‌فرماید: دیدید که چگونه حوادث برای شما سازندگی داشت؟ آری مصائب می‌تواند انسان را بسازد. دراین هفته خداوند نمی‌خواست که ما به این فتح زیاد مغرور شویم، زیرا در آخر همین آیه می‌فرماید:
والله لا یحب کل مختار فخور.
و این حکمت خداوندی است و او آنها را که دچار غرور می‎شوند و با فخرفروشی با مسائل برخورد می‌کنند دوست ندارد. شاید اگر ما فتح آبادان را داشتیم و این مصیبت‌ها به ما نمی‎رسید، غروری ما را می‌گرفت که به حال ما مضر بود و شاید برای دین ما و اهداف ما و حرکات بعدی ما سازنده نبود و خداوند به ما توجه داد که هم آن فتح بزرگ از خداست و هم این مصیبت‌ها را از جانب او دارید. شما راه خدا را بروید و خوبی و بدی آن را او می‌داند و زهد واقعی همین است.
در تفسیر همین آیه از امام صادق علیه‎السلام و از علی بن ابیطالب علیه‎السلام روایت هست که از امام می‎پرسند زهد چه هست؟ حضرت می‌فرمایند: زهد بین این دو کلمه است یعنی از آنچه خوبی به شما می‌رسد زیاد خوشحال نشوید و از بدی‌هایی هم که به شما می‌رسد متأثر نشوید. تسلیم خدا باشید و راه خود را بروید این معنای زهد است. زهد این نیست که انسان همیشه بدبخت باشد یا دائما دستش خالی باشد. زهد این است که انسان حالتی داشته باشد که با جریاناتی که پیش می‎آید منطقی برخورد نموده و خدا و نیروی الهی و راه حق را فراموش نکند.
این حوادث برای ما مسلما سازنده و آموزنده است، البته ما خسارات مهمی دیدیم. شهادت حجة الاسلام هاشمی نژاد مسئله کم اهمیتی نبود، او عنصر خود ساخته‎ای بود که فوق العاده برای ما ارزش داشت. من با ایشان در سی سال
**صفحه=148@
پیش در اوان تحصیلاتمان آشنا شدم. آن روزها گویا چند صباحی افکار بدی به ذهنش آمده بود به خدا پناه برده و خداوند هم استادی برای ایشان رسانده بود به نام آقای شیخ علی کاشانی که هم‌دوره‌ای‌ ما در مدرسه فیضیه به یاد دارند که آقای شیخ علی کاشانی شب‌ها بعد از نماز جماعت در مدرسه وقتی که سجده می‌کرد مدت‌ها طلبه‎ها می‎ایستادند و مجذوب سجده‎های او می‌شدند، همه چیز را فراموش می‌کرد و با گریه در سجده ذکر می‌گفت و صدایش همه‎ی مدرسه‎ی فیضیه را می‌گرفت.
تعبیرات عالی داشت واقعا عارف بود. دران زمان ما خیلی بچه بودیم و این مسائل را کم می‎فهمیدیم، ایشان در جوانی شهید شد. آیت الله العظمی آقای نجفی مطلبی روی قبر او نوشته که حکایت می‎کند از اینکه شب قبل از شهادتش در خواب به او گفته بودند که شما شهید می‎شوی یعنی ندایی شنیده بود که خبر شهادتش را به او داده بودند و آقای هاشمی نژاد شاگرد نزدیک ایشان بود و شب و روز با او به سر می‎برد و از روح بزرگ او بسیار مایه گرفته بود.
من تا این اواخر که ایشان را می‌دیدم، حس می‌کردم که آثار آن جذبه‌هایی که در ایشان ایجاد شده بود هنوز وجود دارد و این شخصیت عظیم در مشهد پایگاه بزرگی بودن و کمرت کسی دراین کشور که سخنرانی‌ها و فداکاری‌های ایشان را نداند، بارها زندان رفت، بارها تبعید شد، بارها گرفتار شد و یکی از استوانه‎های این مبارزه و انقلاب بود.
خدا لعنت کند منافقین را که چگونه با چراغ می‎آیند و گزیده‎ترین کالاهای ما را می‎برند. آنها بیشتر از صدام به ما ضربه می‎زنند. گفته نشود که اینها جوان و قابل اصلاحند. صدام مسلسل می‎بندد و خمپاره می‎اندازد و همه گونه انسان را می‎کشد و از بین می‎برد اما اینها فکر می‎کنند، جستجو می‎کنند و بهترین راه را پیدا کرده و او را از ما می‎گیرند و اگر روزی ما آمار را منتشر کنیم مشاهده خواهید کرد که آنها در خیابان‌ها، چقدر پاسدار از جبهه برگشته و از زبده‌ترین پاسدارها را به همین نحو شهید کرده‎اند و در خانه‎ها ذخایر عالی ما را گرفتند اینها دیگر چه ارزشی دارند؟ و ما برای چه صبر بکنیم؟
حادثه سقوط هواپیما هم که قلب ما را سوزاند و آتش زد. مصیبت
**صفحه=149@
بزرگی است، خداوند به امام امت و این مردم و به خصوص به خانواده‎های این شهدا صبر عنایت بفرماید. من بیشتر آنها که در هواپیما بودند و شهید شدند نمی‎شناختم ولی آنها همه کسانی بودند که از جبهه بر می‎گشتند و شاید گمنام‌ترینشان بهترینشان باشد، نشناختن ما نقص ماست که نتوانسته‎ایم هنوز بچه‎هایمان را به‌خوبی بشناسیم. اما از آنها که می‎شناختم یکی شهید جهان آراء بود. مردم خرمشهر و پاسدارها می‎دانند که این انسان در خرمشهر چه کرد و چقدر فداکاری نمود و در طول مدت دوازده ماه چقدر نیرو برای این جنگ صرف نمود. خداوند به بازماندگانش صبر و اجر دهد.
شهید سرلشکر فلاحی، تعبیری داشت که من به همان تعبیر را می‎گویم، این اواخر ورد زبانش این شده بود که: ارتش ما باید حسین وار بجنگد و این مطالب را ارتشی‎ها حفظ کنند. منظورش هم این بود که گاهی بحث می‎شد که به خاطر محاصره‎ی اقتصادی ابزارهای لازم را نداریم او می‎گفت: ما باید مثل امام حسین با آنچه داریم، بجنگیم. اگر می‎خواستیم طرحی بریزیم بحث نمی‌کردیم که ابزار وسایل لازم را از مناطق دیگر تهیه کنیم می‌گفت: ما با آنچه در دست داریم می‎خواهیم بجنگیم و امروز ما ایمانمان را داریم.
و این افسر رشید ارتش ما عاقبت به خیر شد و ما امیدوار بودیم که دراینده بعد از پیروزی در جنگ از فکر او در بازسازی این ارتش استفاده کنیم زیرا اطلاعات نظامیش بسیار زیاد بود و بر خیلی از مسائل مسلط بود ولی به هرحال از دست ما رفت اما خدمات زیادی هم دراین دو سال انجام داد. بعد از پیروزی در کردستان یک‌بار با شهید چمران با هم دچار حادثه شدند که کمرش شکست. چندی پیش در جبهه در یک حرکتی در آب غرق شد که خدا نجاتش داد و این سومین حادثه‎ای بود که البته من به یاد دارم زیرا نظامی‌ها از اینگونه حوادث در زندگی‎شان زیاد است.
شهید فکوری، ما می دانیم روزهای اول جنگ، نیروی هوایی ما چه کرد و چقدر قلب این ملت را آرامش بخشید و فضای این کشور را دران روزها حفظ نمود و ارتش عراق را از کار انداخت و ضربه‎های مؤثری بر عراقی‌ها زد و این شهید تیمسار فکوری بخشی از آن افتخارات را به خود اختصاص داده
**صفحه=150@
بود و این ملت و این انقلاب مدیون خدمات این شهید است و ما هرگز او را فراموش نمی‎کنیم.
شهید نامجو، عنصری بود یک پارچه تقوا و یکپارچه کار و فعالیت. من در سفر کره با او بودم. بسیار خوب و مؤمن و مسلمان و خط امامی بود. خدمتی که در دانشکده‎ی افسری کرده و این دانشکده را محل تربیت بهترین جوان‌ها نموده بود که در آینده از محصول زحمات او صدها افسر متدین در ارتش خواهیم داشت. آثار خدمت او پایان ناپذیراست و یقینا آثارش را او در بهشت می‎بیند.
بسیار پر کار بود. شنیده‎ام که بچه‎هایش گاهی به او نامه می‎نوشتند به خاطر اینکه او را در خانه نمی‎دیدند گاهی در تلویزیون او را می‎دیدند و برایش می‎نوشتند که بابا ما تو را در تلویزیون دیدیم و خوشحال شدیم و این خیلی مهم است و افتخار بزرگی است که انسان همه‎ی وقت خود را برای مردم صرف کند و فرزندان خود را کمتر ببیند در چنین مسئولیت‌هایی همه‎ی مردم فرزند انسان می‎شوند.
و اما شهید کلاهدوز، عنصری مثل کلاهدوز امروز کمتر پیدا می‎شود، من دو سال و نیم است که با کلاهدوز تقریبا همه هفته و بعضی وقت‌ها هر روز کار دارم هیچ کس به اندازه‎ی حقی که در این مملکت کلاهدوز برای ایجاد سپاه پاسداران داشت، ندارد. او افسری متدین و خبره نظامی بود و سپاه چنین عنصری را لازم داشت. حاضر نبود که هیچ چیز به نام او تمام شود. اخیرا او را برای فرماندهی سپاه پاسداران کاندید کرده بودیم، اما قبول نکرد و گفت من در عملیات، یا قائم مقامی بهتر می‎توان کار کنم.
جلسات شورای عالی دفع را اگر از تلویزیون پخش کنند مشاهده خواهید کرد که او چقدر دل می‎سوزاند که زودتر در جبهه‎ها حرکت به وجود بیاورد، دائما بین جبهه و تهران در حرکت بود. متدین، زاهد و انقلابی و به تمام معنا حزب اللهی بود. خانمش را که امروز صحبت می‌کرد دیدم، خداوند به این خانواده‎ها خیر دهد که آنقدر باروحند. می‎گفت: یکی از آرزوهای مهم کلاهدوز شهادت بود و من اکنون متأثر نیستم برای اینکه می‎بینم او خوشحال است و به آرزوی خود رسیده است و ما هم صبر می‎کنیم.
**صفحه=151@
اینها بخشی از چهره‎هایی بودند که در این سانحه از دست دادیم.
یکی دیگر از چهره‎های بسیار عزیز ما که در رابطه با جنگ شهید شد مجید حداد عادل بود. شهادت او هم ما را آتش زد. دو سال و نیم پیش حوادث کردستان که شروع شد برای مذاکره با کردها همراه هیئتی به کردستان رفتیم، این جوان بعد از انقلاب به آنجا رفته بود به خاطر اینکه مشکلات کردستان را مطالعه کند.
از آن زمان تا روز شهادتش همیشه در کانون خطر زندگی می‎کرد. شرح حالش را از رادیو شنیده‎اید. در استانداری، و رادیو تلویزیون، در مطبوعات، در جنگ هر جا که مأموریتی به عهده‎اش گذاشته بودند به خوبی انجام داده بود و این آخرین مأموریتش بود که خبرنگارهای خارجی را به جبهه برد. کار لازمی بود که انجام می‌شد، او کار دیگری داشت و سرپرست استانداری استان کرمانشاهان بود، ولی چون زبان خارجی خوب می‌دانست به او پیشنهاد شده بود که همراه خبرنگاران خارجی به جبهه برود و در آنجا گلوله کاتیوشای ارتش صدام از آن سوی کارون او را از ما گرفت.
البته برای او خوب است، او اکنون در جوار رحمت الهی است و در جمع آن همه شهید که داده‎ایم به سر می‎برد. اما خانواده‎اش و ما و همه‎ی مردم داغداریم. البته گروه دیگری هم در هواپیما و در جبهه‎ها در این روزها شهید شده‌اند که همه‎شان برای ما عزیزند اما من آنها را نمی‎شناسم. خداوند روح این شهدای عزیز را شاد کند و به خانواده‎هایشان صبر و اجر عنایت بفرماید و به ما توفیق دهد که دنباله‎ی راه اینها را برویم و اجازه ندهیم که خون آنها هدر رود و ما را قدرشناس کند که قدر خون اینها را بشناسیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
**صفحه=152@

خطبه اول:
ضمانت اجرای قوانین چیست؟
جمعه: 24 مهر 1360
17 ذیحجه 1401
**صفحه=153@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمه المعصومین
دو خطبه‎ای که برای این هفته در نظر گرفته شده، یکی ادامه بحث دو هفته قبل و دیگری مطالبی درباره مسائل جاری جهان اسلام می‎باشد. که هفته قبل بحث ما درباره قوانین کیفری اسلام بود و درباره قانون جزا توضیحاتی داده شد که با مراجعه بسیاری از برادران و خواهران، به نظر آمد که توضیحات بیشتری دراین مبحث لازم است.
ضمانت اجرای قوانین چیست؟
همه می‌دانند که قوانین کیفری بیشتر به عنوان یک ضامن اجرای قانون در دنیا تنظیم میشود. هم ادیان الهی و هم دولت‎های معمولی نظام کیفری دارند و مجازات‎ها برای اجرای قانون هدف‌گیری میشود. به طور کلی امروز در دنیا برای ضامن اجرای قوانین، سه راه یا سه وسیله اساسی و اصولی در نظر گرفته‎اند که هر یک از اینها، شاخه‎هایی هم دارد. البته با اختلاف دیدها، روی اهمیت هر یک از این وسایل اجرای قانون و ضامن اجرای قانون تکیه بیشتری می شود، سه وسیله ضمانت اجرای قانون عبارت است از:
1- زور 2- دانش و اطلاع.
**صفحه=154@
3- ایمان و عقیده و وابستگی نفسانی.
میلیون جهان عقیده دارند که قوانین برای نظام‎ها لازم است و همه‎ی کسانی که معتقد به قوانین هستند و آنارشیسم را رد می‎کنند، عقیده دارند که قانون بدون ضمانت اجرا، دقیقا عمل نمی‌شود و تا اینجا اختلافی وجود ندارد. اما اینکه ضامن اجرای قانون چه باشد؟ در مورد اینکه چه وسیله به کار گرفته شود، تا قانون مشروع، اجرا شود، اختلاف دید و نظر وجود دارد، بعضی‎ها به خصوص رژیم‎های دیکتاتوری روی زور و قدرت وحشت تکیه می‌کنند و عقیده دارند که، مردم باید بترسند و زور بالای سرشان باشد وحشت داشته باشند، تا اینکه قانون اجرا شود.
  حبس‎ها، شلاق‎ها و اعدام‎ها و تمام وسائل مجازات که در نظر گرفته شده از این شاخه، یعنی از این وسیله‎ی اجرا منشعب می شود.
 گروهی که یک مقدار علم زده هستند و به اصطلاح، خودشان را متمدن حساب می‌کنند می‎گویند: نه زور وسیله خوبی نیست و مناسب شأن انسان نمی‌باشد، بلکه باید اطلاعات و دانش و سطح فرهنگ مردم بالا برود، مردم باسواد شدند و ارزش قانون را بفهمند، اگر فهمیدند، خود به خود قانون اجرا می‌کنند، چون اجرای قانون به نفع همه است. این هم وسیله دومی است که امروز مخصوصا در دنیای غرب و آن‌هایی که مدعی دمکراسی هستند، بیشتر روی این روش تکیه دارند.
 وسیله‎ی سوم که بیشتر، در مکتب انبیاء روی آن تکیه شد و ادیان آسمانی بر آن تکیه دارند و سنگینی کار خودشان را روی آن گذاشته‎اند، ایمان است، که مردم اگر به قانون مؤمن باشند، و اعتماد پیدا کنند به آن عمل خواهند کرد، خواه این ایمان از روی علم و اطلاع و دانش باشد و یا نه، به خاطر ادله‌ای، انسان به یک نظام مؤمن شود و ممکن است مصلحت قانون را هم نفهمد، دانش هم نداشته باشد، اما ایمانی که به این قانون و قانون‌گذار و ایمانی که به نظام دارد، می‎تواند وسیله‎ای برای اجرای قانون باشد. این مسئله بحث طولانی لازم دارد که خیلی مناسب خطبه‎‌ی نماز جمعه نیست، و بحث‎های اضافی را کنار گذاشته و این مسئله را با مسائل روز مخلوط می‌کنیم تا بتوانیم از این بحث راهنمای خوبی برای برادران و خواهران مسلمان بسازیم.
**صفحه=155@
چگونگی اجرای قانون در اسلام
از نظر اسلام هر سه وسیله‎ی اجرای قانون پذیرفته است. یعنی اسلام واقعا قبول دارد که برای اجرای قانون، ایمان وسیله است، دانش و سواد وسیله است، و زور و ترس هم وسیله است، هر سه وسیله را اسلام قبول دارد. هنگامی که اسلام می‎گوید:
انّ اکرمکم عندالله اتقیکم
و تقوی را معیار ارزش انسان می‌گیرد، نشان می‌دهد که این انسان متقی، انسان مورد قبول خداست که معمولا با معیار تقوی که از ایمان سرچشمه می‌گیرد تکیه‎ی زیاد دارد.
و هنگامی‎ که می‌فرماید:
انّما خشی الله من عباده العلما
علم را وسیله‎ی خشیت هم می‌گیرد. که این خشیت با معنایی که دارد، در اجرای قانون بسیار مؤثراست. وقتی که نظام کیفری اسلام را می‎بینیم: حدود تعیین شده جریمه‎ی مالی هست، دست دزد را قطع، محارب اعدام، زناکار را شلاق زده و بی عفت را تعزیر می‌کنند و در تمام جرائم تعزیر را در اختیار دادگاه‌های صالح می‎گذارد، پیداست که وسیله‎ی زور را هم پذیرفته است. اما واقعیت این است و از مجموعه‎ی معارف اسلام هم چنین به دست می‎آید که اسلام مایل نیست که زور مهم‌ترین و عمومی‎ترین وسیله اجرای قانون باشد.
اولا واقع بینی اسلام این مطلب را خوب می‎تواند بفهمد که زور همه جا وجود ندارد. در خلوت‌ها و نسبت به خود زورمدار و نسبت به خود حکومت و نسبت به اطرافیان حکومت‎ها معمولا زور به کار گرفته نمی‌شود وسیله عامی برای اجرای قوانین نمی‌شود. بسیاری از جرم‌ها را می‌توان در خلوت و خفا انجام داد که، آنجا برق سرنیزه به چشم نمی‌خورد و ثانیا زور، بیشتر در محیط حیوان‌ها به درد می‌خورد.
الحکم لمن الغلب
قانون حاکم بر حیوانات و بر انسان‌های غیر متمدن می‌باشد. روان و هستی و کیفیت وجودی انسان به نحوی است که در محیط زور، نه رشد می‌کند و نه تکامل
**صفحه=156@
می‎یابد و نه به جای درستی می‌رسد. علم را هم واقع‌بینانه نمی‌توان وسیله‎ی عام اجرای قوانین دانست زیرا می‌بینیم بسیاری از گناهان را دانشمندان بزرگ انجام می‌دهند و باسوادها گناهان عظیم‌تری از بی‌سوادها مرتکب می‌شوند. دزد بی سواد چیزهای کوچک می‌دزدد و مثلا کفشی از مغازه‎ای می‌دزدد، اما دزد باسواد با برنامه‎های خاصی که دارد رقم دزدی‌اش به میلیارد و میلیون می‌رسد که ما لااقل در ایران این مسائل را بهتر مشاهده می‌کنیم. در وزارتخانه‎ها و ادارات اگر پرونده‎های دزدی را ببینید (البته در گذشته) آن مستخدم دم در ممکن است از ارباب رجوعی صد تومان گرفته و به نحوی کارش را انجام داده، اما اگر پرورنده‎ی رئیس اداره را مشاهده کنید، می‎بینید که در یک معامله با یک مقاطعه کاری چون با سواد بوده و راه دزدی را بهتر می‌دانسته، میلیون‌ها برداشت نموده است.
«چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا»
این بحث روشنی است و خیلی احتیاج به توضیح ندارد.
پس علم تنها، با سوادی و دانش نمی‌تواند ضامن همیشگی اجرای قانون باشد، ایمان اگر وجود داشته باشد قطعی‌تر است. یعنی دراین مورد، اگر کسی مؤمن باشد، ضمانت اجرای قانون تقریبا حتمی است، سرباز مؤمن از جبهه فرار نمی کند، حال هرچقدر هم بی سواد باشد. و کارمند مؤمن از وقت کار خود نمی‌دزدد. کاسب مؤمن محال است که در کسب دزدی کرده و یا حتی زور بگوید. البته اشکال این است که ایمان همه جا وجود ندارد، یعنی ما ضامن اجرایی نداریم که همه‎ی مردم را مؤمن کرد. ممکن است ده درصد از مردم مؤمن نباشند همین ده درصد کافی است که جامعه را به هم بپاشد. پس اگر مؤمن باشیم، بهترین ضامن اجرای قانون را در اختیار داریم و دلیل آن همین جامعه خود ماست.
جنگ بر ایمان مردم می‌گردد، نه بر علم و زور و مطمئنا در جبهه‎های ما خیلی کمند کسانی که از ترس قانون در حال جنگیدن‎اند، البته ممکن است در تیپ آن‌هایی که حقوق دریافت می دارند کسانی باشند که از ترس به جبهه آمده باشند، اما مجموعا اسکلت جنگ را ایمان مردم می‌گرداند. در پشت جبهه هم چنین است، به اعتراف نظامیان کشور، ایمان مردم پشت جبهه جنگ را در آستانه پیروزی قرار داده و هیچ فشاری بر آنها وارد نیست و از طبقه‎ی با سواد هم خیلی
**صفحه=157@
در میان آنها نیست، بلکه اکثرا مردم معمولی و بی‌سواد کشورند که پشت جبهه‎ی جنگ را گرم کرده‎اند.
و این ایمان مردم است که آنها را وادار به چنین فداکاری و ایثاری می‌نماید. اجتماع عظیم مردم در نماز جمعه که تقریبا نصف مردم بالغ ما در همه‎ی ایران دراین نماز شرکت می‌نمایند از روی ایمان آنهاست. این نیروی عظیم که هفته‎ای یک‌بار جمع شده و این چنین انقلاب را تقویت می‌کنند و پشتوانه انقلاب محسوب میشود، از ایمان مردم است، و مردم با زور و ترس به نماز نمی‎آیند، یعنی امروز شما هیچ کس را در صف جماعت پیدا نمی‌کنید که از ترس و یا به خاطر ادله‌ی دیگری آمده باشد. حتی به دلیل سوادش هم نیامده، البته ممکن است به این خاطر آمده باشد، سواد و علم می‌تواند در اینجا مفید باشد و به واسطه علم، دلیل نماز جمعه و فایده آن را تجزیه و تحلیل کرده و به نماز بیاید این یک نوع سواد است که مؤثر می‌باشد، اما مجموعا مایه اصلی تحرک و اجرای قانون در اسلام و در انقلاب ما ایمان مردم است.
ایمان جنگ‌زدگان و مردم
درباره‎ی مسئله جنگ زده‎ها: یکی از معجزه‎هایی که در انقلاب اسلامی ایران وجود دارد، اداره‎ی جنگ زده‎هاست که امروز با همه‎ی معیارهای موجود دنیا، کار فوق‌العاده‌ای است و من نمی‌دانم شما چقدر با آمار و ارقام می‌توانید در ذهنتان این مسئله را مجسم نمایید؟ کشوری که بعد از انقلاب دچار سه میلیون آواره باشد، آواره‎های افغانی، آواره‎هایی که از عراق آمده‎اند و آواره‎های جنگ خودمان، یعنی اگر نیروی فعال کشور ما را پانزده میلیون فرض کنید، سه میلیون آواره کل بر جامعه و سربار جامعه شده‎اند.
و دقیقا پانصد، ششصد هزار نفر کمتر یا بیشتر هم در خدمت جنگند، یا در میدان نبرد می‌کنند یا در پشت جبهه در حال خدمتند که کاری خارج از برنامه می‌باشد: با این ترتیب عراق آمریکا و دشمنان داخلی ما روی جنگزده‎ها به عنوان یک بمب عظیم مخرب ساعتی حساب کرده بودند، آنها هنگامی که بخشی از شهرهای ما را گرفتند محاسبه آنها این بود که می‌گفتند: مردم این مناطق وقتی که پراکنده و متفرق شده و میلیون‌ها نفر بی خانمان و بی هستی و آواره گشته به شهرهای دیگر روی آورده و جامعه را منفجر
**صفحه=158@
می‌کنند. کاملا هم درست محاسبه کرده بودند. اینها خانه می‌خواهند، غذا می‎خواهند، کار می‌خواهند، اشتغال می‌خواهند و تأمین روحیات و معنویات می‌خواهند و احساساتشان هم که به خاطر آوارگی جریحه دار شده و خسارت دیده باید تأمین بشود.
در کشور ما ضد انقلاب و گروهک‌ها روزی که جنگ شروع شد خیلی نیرومند بودند و دشمنان تصور می‌کردند که این ضد انقلاب بر آوارگان وارد شده و آنها را به عنوان یک وسیله به کار می‌گیرند، تظاهرات راه انداخته و تحصن به وجود می‎آورند، به مجلس آمده و به وزارت کشور، وزارت کار هجوم آورده و شعار می‌دهند و پشت جبهه را تضعیف و جامعه را متزلزل خواهند نمود و شروع هم نموده بودند. مجاهدین خلق و پیکاری‌ها و فدائیان اقلیت و خیلی از گروه‌ها کارهای اصلی خود را تعطیل کرده و به اردوگاه‌ها و به خانه‎ها و میان آوارگان رفته و شروع به تحریک آنها و عضوگیری و سربازگیری از بچه‌هایی که احساساتشان جریحه دار شده و توجیه نشده بودند، نمودند.
روزهای اول جنگ ما شاهد خیلی از این مسائل بودیم. اما توجه کنید که این بمب ساعتی که آنها به کار گرفته بودند چقدر خوب در مملکت ما مهار و چاشنی‌اش برداشته شد و چاشنی امنیت را به جای آن کار گذاشتند و امروز بر عکس وسیله‎ای برای ادامه‎ی جنگ شده است. آنچه در این باره گفته می شود اغراق نیست، آنها می‎خواستند از اردوگاه‌های آوارگان محل فساد و بی عفتی و کثافت کاری بسازند. امروز اردوگاه‌های آوارگان جنگ ما محل تربیت بچه‎ها شده، بچه‌هایی که در خرمشهر و آبادان و شوش و اندیشمک و قصر شیرین و روستاها تربیت نمی‌دیدند و امکانات نداشتند. امروز بچه‎های ما، جوان‌های ما، مردم ما، داوطلبانه جمع شده و به اردوگاه‌ها رفته و آنها را تعلیم می‌دهند و در حال سازندگی آنها می‌باشند. این بچه‎ها با همه‎ی فقر و کمبودی که در اردوگاه‌ها دارند تبدیل به عامل پیشبرد انقلاب اسلامی و عامل درخواست ادامه‎ی جنگ تا پیروزی شده‎اند. آنها که نشسته‎اند و راحتند و فکر می‌کنند این دو سه میلیون آواره را یک میلیون و نیم آن از جنگ هستند و بقیه از جاهای دیگر، چگونه اداره می‎شوند که سر و صدایشان هیچ جا نیست؟!
البته چند عامل دراین مورد مؤثراست، یک عامل خود آن مردم و ایمانشان هست و آن واقعیت‌های آنهاست که پذیرفته‎اند در انقلاب و در جنگ باید
**صفحه=159@
محرومیت‎ها را صبورانه تحمل کرد و تحمل هم می‌کنند، اینها قهرمانند و دومین عامل آن، دیگر مردمند، دولت هر قدر هم نیرومند و مجهز باشد نمی‎تواند با همه‎ی گرفتاری‌های خود یک میلیون و نیم آواره جنگی و یک میلیون و نیم آواره‎ی دیگر را به‌خوبی اداره کند، این مردم و ایمانشان و آن نیروی اساسی حرکت که در مردم وجود دارد، باعث شده که بزرگ‌ترین بمبی که دشمن برای ما به کار گذاشته بود به این خوبی از آن استفاده کرده و راه صحیحی برایش بسازیم.
البته از مسئولانی هم که زحمت می‎کشند باید قدردانی نمود که کمک‌های مردم و این مشکلات را تنظیم کرده و توانسته‎اند اوضاع را سر و سامان داده و منظم بنمایند.
معلولان جنگ و ایمان آنها
مسئله معلولان جنگ- همیشه بعد از جنگ‎ها یا در حین جنگ از مهم‌ترین خطرها، آسیب دیده‎ها و خانواده‎های آنها می‎باشند. تاریخ را بخوانید و ببینید که چه مفاسد و چه مشکلاتی از این ناحیه می‎شوند، مسئله‎ای که در جنگ ویتنام باعث عقب زدن آمریکا شد و آمریکا نتوانست جنگ را ادامه دهد، چهارصد هزار معلول با خانواده‎های معلولانی بود که در امریکا جمع شده و به حکومت فشار آوردند تا جنگ را متوقف کرد تظاهرات می‎کردند، راه می‎افتادند و حقوق می‎خواستند و مشکلاتی از این قبیل به وجود می‎آورند. ولی معلولان جنگ ما به جای اینکه عامل فشار برای توقف جنگ بشوند هر وقت مشکلی پیش می‎آید به راه می‎افتند برای اینکه مشکل را حل کنند. آن زمان که ما با بنی صدر مشکل داشتیم همین معلولان در مجلس متحصن شده و حتما به یاد دارید که می‎گفتند:
تا حق انقلاب را نگیریم از اینجا نمی‎رویم.
و با زحمت در مراسم حاضر می‎شوند تا نشان دهند که علاقه‌مند به انقلابند (تکبیر)
خانواده‎‌های آنها هم چنین‎اند. امروز خانواده‎های معلول دار، شهید داده، و مجروح داده بهترین پشتوانه‎های انقلابند. دران خانواده‎ها ضد انقلاب
**صفحه=160@
سرکوب شده، اجتماعات را آنها گرم می‎کنند و نشاط می‎دهند و حرف‌ها و سخنرانی‎ها و روابط و اظهاراتشان تند و انقلاب را دائما گرم نگه می‌دارد و این آن مختصات انقلاب ماست و دلیلش هم همان است که عرض کردم، بزرگ‌ترین وسیله اجرای اهداف، ایمان مردم است که ایمان، آن سرمایه‌ای است که دراین مردم وجود دارد.
چگونگی برخورد جامعه با تروریسم
در مورد برخورد ما با تروریسم در رابطه با زمینه‎ای که مطرح شد گفتیم که سه وسیله اجرا داریم که متأسفانه تروریست‌های ما از هر سه وسیله در یک دوران طولانی محروم بودند، یعنی نه ایمان داشتند، نه اطلاع داشتند، و نه می‎ترسیدند، تا چند ماه قبل قضیه به این نحو بود، حال این موضوع را توضیح بیشتر می‌دهم تا بدانید که واقعا به این نحو بوده است، ایمان نداشتند زیرا اصولا مخالف انقلاب بودند و خیلی روشن بود که این انقلاب را قبول نداشتند، رهبر را قبول نداشتند، مجلس را قبول نداشتند، نماز جمعه  اینگونه اعمال را قبول نداشتند، سیاست داخلی را قبول نداشتند، سیاست خارجی را قبول نداشتند، ایمانی به این انقلاب در وجودشان نبود والا دلیلی نداشت که ضد انقلاب باشند.
اینکه اطلاع نداشتند این هم دلیل خاص دارد، علتش هم این بود که این گروهک‌ها مانع مطلع شدن بچه‎ها می‎شوند، یعنی واقعا بچه‌هایی که به دنبال آنها به راه افتاده‎اند غیراز یک عده بزرگ‌هایشان واقعا نمی‎دانند دراین کشور چه می‎گذرد. به اینها اجازه ندادند که یک‌بار به اطراف دانشگاه تهران آمده و ببیند که چه جمعیتی در اینجا جمع می‎شود، آنها تصور می‎کنند یک عده از پاسدارها و کمیته‌ای‌ها و آخوندها و پیرمردها و پیرزن‌ها به نماز جمعه می‎آیند و فقط چند ده هزار نفر برای نماز جمعه جمع می‎شوند. وقتی که ما با آنها صحبت می‎کنیم می‎بینیم که واقعا اینگونه فکر می‎کنند اینها نمی‎دانند که در روستاها جهاد سازندگی چه می‎کنند.
اصولا قبول ندارند که لوله کشی شده، قبول ندارند برق و آب و زمین به
**صفحه=161@
مردم داده‎ایم، هیچ یک از کارهای انجام شده را قبول ندارند. در انتخابات قبول ندارند که مردم رأی داده‎اند چون برای اینها خواندن روزنامه، گوش کردن رادیو، شنیدن سخنان امام، شنیدن سخنرانی‌ها، آمدن به مسجد همه و همه ممنوع است و در اجتماعات هم با محدودیت و به طور مشروط می‎توانند شرکت کنند، لذا از همه چیز بی اطلاعند، از طرفی اطلاعات غلط هم به مغزشان فرو می‌ریزند و آنها را نسبت به پاسداران کمیته، بازجو، دادگاه، روحانی، امام و مجلس بدبین می‌نمایند و آنچنان حرف‌های خود را به آنها تلقین می‎کنند که وقتی که با آنها صحبت می شود و تعجب می‎کنیم که:
با چشم باز و گوش باز و این عمی++
حیرتم از چشم بندی خدا

باز به این نحو گمراه می‎شوند به این ترتیب، از مسائل اطلاع که ندارند، ایمان هم که ندارند. از وسایل اجرای قانون یکی می‌ماند و آن زور است. تا مدتی پیش زوری هم که در کار نبود، آنقدر اینها پررو و آزاد بودند و آنقدر دستشان باز بود که به هیچ چیز پای بند نبودند و هیچ فشاری بر گرده‎ی خویش مشاهده نمی‎کردند. دختران را می‌دیدید که مقدار زیادی نشریه ممنوعه که در آن به رهبر و مجلس و نماز جمعه فحش و ناسزا داده به دستشان می‌دادند که در سر چهارراه‌ها بایستند و بفروشند و کسی هم جلوی آنها را نمی‎گرفت.
در دانشگاهی که با پول مردم ساخته شده تظاهرات بپا می‌کردند و در خیابان‌ها به آزادی به راه افتاده و شعارهای مخالف می‌دادند و هر وقت خواستار برپایی میتینگ می‎شدند به آنها گفته می‌شد بفرمائید در امجدیه! و امنیتشان را هم حفظ می‎کردند و در تریبون آنجا هر چه دلشان می‎خواست به همه کس ناسزا می‎گفتند.
هر وقت پاسداری مانع از فروش نشریه ممنوعه می‎شد با گفتن فاشیست و جلاد به او دشنام می‎دادند. پاسدار را هم که از خشونت نسبت به آنها منع کرده بودند، با این وضع آنها دیگر هیچ وحشتی نداشتند، حتی اگر در خانه اسلحه داشتند کسی از آنها نمی‎پرسید که این اسلحه چیست؟ بسیاری از اینها اسلحه در دستشان بود، ساختمان ده طبقه بنیاد علوی در خیابان ولی عصر را گرفتند: هیچ کس به آنها نگفت چرا چنین کردید؟ و این ساختمان مال دولت است چرا تصرف کردید؟ ماشین‎های دولت را سوار شدند، اسلحه دولت در دستشان بود،
**صفحه=162@
هتل‎ها را گرفتند و چه‎ها که نکردند. در همین دانشگاه روزی که هنوز تعطیل نشده بود، صد و هفتاد اطاق را در اختیار خود گرفته بودند و در آنها ستاد عملیات جنگ ساخته و به نام اطاق ورزش و کوهنوردی در آنجا اعلامیه چاپ و پخش می‌کردند، دستگاه تکثیر داشتند و تلفن‎های دانشگاه در اختیارشان بود، با کردستان صحبت می‌کردند، دستور جنگ می‎گرفتند و می‌دادند. وحشتی هم نداشتند.
اگر یکی از آنها را می‎گرفتند و به زندان می‎بردند که احیانا خلاف بزرگی هم مرتکب شده بود در آنجا اسمش را می‎پرسیدند نمی‎گفت، فامیلش را می‎پرسیدند نمی‌گفت، آدرسش را می‎پرسیدند نمی‎گفت و تا آخر هم هیچ نمی‎گفت زیرا ترسی نداشت. بنابراین سواد درستی که ندارند که خوب بفهمند، اطلاعاتی هم که به آنها داده نمی‌شد، ایمان هم که ندارند، ترس هم که ندارند، پس قانون چگونه اجرا شود؟ این مسئله مخصوص تروریست‎ها نیست، در بساط اقتصادی ما هم از این مسائل وجود داشت، هنوز هم وجود دارد. یک دکاندار و سرمایه داری که دین و ایمان ندارد و اطلاعات هم اگر دارد فقط در محدوده‎ی کار خودش می‎باشد، مسائل اجتماعی و مسأله‎ی گرانفروشی و ضرر گرانفروشی و این مسائل را هم نمی‌داند، او فقط خود را می‎بیند، کسی هم به سراغش نمی‌رود که بپرسد چرا جنس پنج تومانی را پنجاه تومان می‎فروشد؟
پس چه کسی باید قانون را اجرا کند؟
ضامن اجرا در وجود اینگونه افراد وجود ندارد، نه می‎ترسد، نه می‌داند، نه عقیده دارد، در مورد اینها باید فکری کرد.
باید بترسند البته اگر بشود او را تعلیم داد و ارشادش نمود، به وسیله رادیو تلویزیون، روزنامه و مساجد کاری کرد که اینها با سواد شوند که چه بهتر، ولی اگر نشدند، دیگر معقول نیست که کسی توقع کند که ما به ضد انقلاب چه در بعد اقتصادی چه در بعد سیاسی و نظامیش اجازه دهیم که در مملکت آنارشیسم بازی در بیاورد.
چند هفته قبل، در اینجا اخطار کردم و گفتم که بعد از سرکوبی تروریسم سیاسی نوبت تروریسم‎های اقتصادی است.
و مطمئن باشید. به هر حال این سه وسیله دراین مملکت وسیله‎ی اجرای قانون
**صفحه=163@
است:
یکی اطلاعات، که باید درس بخوانند، مطالعه کنند رادیو تلویزیون گوش دهند، روزنامه بخوانند یا ما کمک کنیم تا باسواد شوند، یکی ایمان است که بحمدالله قشر عظیم جامعه ما مؤمن است و ما با همین مؤمنین در حال پیشبرد کارهایمان هستیم و دیگری ترس است که تاکنون در کار نبوده و از این به بعد باید باشد. شما در مورد قاچاقچیان دیدید که تا هنگامی که نمی‎ترسیدند، چه فسادی به راه انداخته بودند وقتی که دادگاه‌ها قاطعیت به خرج دادند، فعالیت و فساد آنها کم شد، اینها را نه با ایمان و نه با سواد و اطلاعات نمی‎توان اصلاح نمود، اینها را اگر ده بار هم به بیمارستان برده و سالمشان کنیم وقتی که از بیمارستان بیرون روند دوباره هم قاچاق می‎فروشند هم شیره می‎کشند، تروریست‌ها هم همینگونه اند.
آن پول‌دوست دنیا دوست هم که دیوانه مال و شهوت و رفاه است همین‌طوراست. اینها اگر ارشاد نشدند، تحقیقا باید به سومین وسیله‎ی اجرای قانون که زور و ترس وحشت می‎باشد متوسل شویم و ضرورت آن را کسی نمی‎تواند منکر شود.
امیدواریم که جوان‌های ما و بچه‎های ما که زمینه‎ی فهم و درک و ایمان دارند، کم کم به خود آیند و از این به بعد به نحوی حرکت کنند که مسئولان و دادگاه‌ها و قضات ما اجبار نداشته باشند که با آخرین مرحله‎ی زور که اعدام است، مسائل را حل نمایند. با تنبیه‎های کوچک‌تری با درک قضات ما بتوانیم مسأله را حل نماییم. این آخرین مرحله است.
شناسنامه‎ی روستایی چیست؟
تذکری که می‎خواهم به مردم مسلمان ایران بدهم این است که ما امروز نیاز به آمار داریم، یعنی دولت جدید می‎خواهد برای آینده کشور برنامه ریزی کند و دراین برنامه ریزی روستاها و نقاط محروم اولویت دارند. آماری که به مسئولان مرکز بگوید که نیازهای واقعی روستاها و نقاط محروم چیست؟ وجود ندارد، آمارهای موجود ناقص است. باید بدانیم در یک روستا چه شرایطی هست، از لحاظ جغرافیایی و آب و هوا در چه وضعی است؟ از لحاظ ساختمان
**صفحه=164@
و جاده وضعش چگونه است؟ شغل مردم و ممر اعاشه آنها چیست؟ آیا حمام دارند؟ آیا مدرسه دارند؟ یا آب دارند یا ندارند؟ پزشک دارند یا ندارند؟ جمعیت چقدراست؟ خانواده‎ها چقدرند؟ تعداد باسوادها و بی سوادهای آنها چقدراست؟ همه‎ی این مسائل باید روشن شود. خوشبختانه جهاد  سازندگی به دنبال همه‎ی زحماتی که تاکنون کشیده، آماده شده که از روستاها آمارگیری کند و برای هر روستا یک شناسنامه تهیه کرده که اگر ما هفتاد هزار روستا یا صدها هزار ده کوچک داشته باشیم به همین تعداد شناسنامه باید تهیه شود و این شناسنامه‌ها به مغزهای الکترونیکی و کامپیوترها داده شود و آنها جواب لازم را بدهند که مسئولان برنامه ریزی کرده و بودجه‎ای که می‌نویسند و آینده را تنظیم می‎کنند، بتوانند روی روستاها حساب کنند.
از تمام مردم می‎خواهیم هنگامی که آمارگیری شروع میشود با صداقت برای باز کردن راه اصلاح، همکاری کنند تا اینکه آمار واقعی مردم، نیازها، امکانات، و شرایط اقلیمی مختلف کشورمان را بتوانیم در دست داشته باشیم تا برای آینده تصمیمات درست و صحیحی بگیریم.
**صفحه=165@

خطبه دوم:
مسائل جاری منطقه
جمعه: 24 مهر 1360
17 ذیحجه 1401
**صفحه=166@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله ائمة المعصومین.
خطبه دوم درباره مسائل جاری منطقه اسلامی است. وظیفه‎ی امام جمعه است که هر هفته مسلمان‌ها را به شرایط اطراف خود آگاه نماید. هم مسائل جاری کشور و هم مسائل جاری خارج کشور.
در داخل کشور مسائل بسیار مهم و پیچیده‎ای در هفته گذشته نداشتیم به جز آثار حضور وسیع و گسترده‎ی شما مردم در انتخابات دوم مهر که رئیس جمهوری انتخاب کردید که از نظر من و با اطلاعاتی که بنده دارم
شایسته‎ترین و مناسب‌ترین فرد برای این جمهوری اسلامی است.
و انتخاب او نمایانگر وجود جامعه‎ی اسلامی واقعی است و مخصوصا اینجا ذکر آن لازم است که ایشان امام جمعه‎ی شماست که شما در ظرف یک سال گذشته به خطبه‎ها و آن لحن گرم و ارشادات ایشان تعلق خاطر پیدا نموده‎اید که امیدوارم سلامتی ایشان به زودی تکمیل شود و ما رئیس جمهورمان را به عنوان امام جمعه تهران و مرکز هم داشته باشیم که روح اسلام هم همین است. همانطور که می دانید در نظام اسلامی، پیغمبر امام جمعه بود، علی بن ابیطالب هم امام جمعه بود و این مناسب‌ترین انتخاب است.
و مناسب‌ترین نماز جمعه موقعی خواهد بود که شخص دوم مملکت شما و
**صفحه=167@
کسی که شانزده میلیون رأی اعتماد مردم را همراه خود دارد در این محراب بایستد و صدای او خطبه‎های او هر هفته برای مردم ارشادگر باشد و چون رئیس جمهور رئیس قوه‎ی مجریه است مسئولیت‎ها را با مردم در میان بگذارد که نماز جمعه واقعی و رئیس جمهور واقعی همین است. (تکبیر).
از آثار دیگر این انتخابات و این حضور گسترده و یکپارچه شدن این مردم به خاطر ناملایماتی که دیده‎اند این است که، بحمدالله جو قدرت و جو حکومت در میان جامعه ما با رفتن ناپاکانی که مزاحم اجرای قانون اسلام بودند، آنقدر سالم و طبیعی شده که به جای قدرت طلبی، حرکت، حرکت مسئولانه است. آن تهمت‌ها که در گذشته به روحانیت می‎زدند و می‎گفتند. که اینها قدرت طلبند، حالا نمونه‎اش را می‎بینید.
 آیت الله مهدوی نخست وزیر بسیار متدین و محبوب و ارزش و عالی ما که اعلام کرده‎اند که برای باز گذاشتن دست رئیس جمهور، استعفا می‎دهند نمایش یکی از این صحنه‎هاست، آن روزی که بنای رأی گیری بود، ایشان ابتدا خود را کاندید نمودند به خاطر اینکه مبادا صحنه خالی بماند، و مبادا وضع طوری شود که مردم نتوانند انتخاب درستی بنمایند، اما هنگامی که متوجه شد من به الکفایه وجود دارد اعلام نمود که بنده دیگر کاندید نیستم و امروز که رئیس جمهور انتخاب شده، رئیس دولت را هیچ کس نمی‌تواند بر کنار کند.
یعنی قانون اساسی می‎گوید: رئیس دولت تا زمانی که خودش استعفا نداده باقی است مگر اینکه مجلس او را استیضاح نماید. مجلس به ایشان حداکثر اعتماد دارد همانطور که دیدید در حدود 180 رأی به ایشان داد و امروزه در دنیا پست نخست وزیری مقامی نیست که اگر کسی شائبه قدرت خواهی در وجودش باشد به آسانی از آن صرفنظر نماید، آن‌هایی که قدرت طلبند همه تلاششان این است که به نقطه و جایی برسند، اما این نخست وزیر عارف، متشخص و متعبد برای اینکه دست رئیس جمهور را باز بگذارد و برای اینکه دنیا بفهمد که در بین روحانیت تنازع بر سر قدرت وجود ندارد و قدرت طلبی معنا نمی‌دهد و آنچه هست بهتر انجام وظیفه نمودن است، نخست وزیر، برخوردش با رئیس جمهور چنین می‎شود، و این نشان می‎دهد اگر ما در زمان بنی صدر در مورد انتخاب افراد اصرار می‎کردیم، حساب، حساب مکتب و خدا و دین و آئین بود.
**صفحه=168@
من به این برادر بسیار محترم و متدین و این شخصیت افتخارآمیز دنیای اسلام و انقلابمان جناب مهدوی به خاطر این روحیه و این صفایشان تبریک می‎گویم. (تکبیر)
و مسأله دیگری از مسائل داخل کشور در این هفته، نامه جوابیه امام عظیم الشأن به مجلس است که ایشان اعتماد بسیار مهمی را به نمایندگان مجلس ابراز فرمودند که برای مجلس افتخار است و برای همه‎ی مردم هم افتخار است که نمایندگان منتخبشان تا این حد مورد اعتماد امامند که چنین اختیاری را به مجلس داده‎اند و در همین جا من تأکید می‎کنم و امیدوارم که مجلس بتواند در مراعات کردن اصول و مقررات اسلام آزمایش خوبی بدهد که امام و مردم و حوزه‎های علمیه و علما را راضی نگه دارد و در همین جا هم اخطار می‎کنم که ممکن است شیاطینی که اکنون دست‌اندرکارند و گاهی هم گوشه‎هایش دیده می‎شود برای ایجاد جو ناسالم شیطنت کنند، به این صورت که بگویند ممکن است افکار تندی در مجلس باشد که حدود مالکیت را بشکند و نزد علما رفته و شیطنت کنند و نظر علما را دچار تردید نمایند و در جامعه جو ناسالم ایجاد کنند.
 ما اخطار می‎کنیم که توجه کنند که امام بعد از یک سال و نیم این مجلس را شناخته و با شناخت کامل این عمل را انجام داده است و مطمئن باشند که مجلس مبراتر از آن است که چپ گرایی کند امیدواریم که با بحث و بررسی‎هایی که در مجلس و دران محیط باز می‎شود ما بتوانیم در سایه‎ی این اعتماد مجلس و با مراعات دقیق حدود و ثغور اسلام و با توجه به عناوین اولیه و ثانویه هم مشکلات را برطرف کنیم و هم به جامعه اعتماد بدهیم که: برای حدود مالکیت‎ها و فعالیت‎های اقتصادی، کشاورزی، صنعتی، و حرکت‌های تولیدی که در جامعه وجود دارد، قوانین حساب شده‎ای بگذرانیم و بتوانیم ان‌شاءالله راه حرکت جامع و اشتغال جامعه را باز نماییم.
آثار صدور انقلاب
در رابطه با انقلاب اسلامی در خارج از کشور هم مسائل فراوانی وجود دارد. پیام عظیم امام به حج، در رابطه با جواب نامه‎ی آقای مالک خالد پادشاه
**صفحه=169@
عربستان، حادثه‎ی بسیار مهم سقوط فرعون مصر، حرکت وسیع مسلمان‌ها در تونس، مغرب و مصر و سودان، مجموعه این حوادث و تظاهرات بسیار روشنگرانه‎ای که برادران و خواهران ما امسال در مکه داشتند و استقبالی که مسلمان‌ها در مراسم حج از انقلاب اسلامی ایران نمودند، در آستانه‎ی فتح و پیروزی که ما امیدواریم ارتش ما در جبهه‎ها، و در مرزها بر علیه صدامی‎ها داشته باشند، همه اینها نوید می‎دهد به اینکه جامعه‎ی انقلابی و اسلامی ما در حال شکستن مشکلات، یکی پس از دیگری می‎باشد و سدها را از مقابل خود برداشته و گام‌های اساسی را به سوی هدف اصلی و اساسی خود که معرفی اسلام به عنوان یک آئین و دین انقلابی سوی هدف اصلی و اساسی که معرفی اسلام به عنوان یک آئین و دین انقلابی و مکتب حیات‌بخش است، نزدیک می شود.
برادران و خواهران مسأله بسیار مهم است که شما در مراکش، در الجزایر، در تونس، در غرب آن‌سوی دنیا که به هیچ وجه صدای ما به آنجا نمی‌رسد حرکتی ببینید که با الهام از انقلاب اسلامی ایران باشد. این مهم است که ملت مصر که در دوران‎های اخیر همیشه پیش قراول انقلاب‎ها بوده امروز با الهام از ایران و از انقلاب اسلامی ایران حرکت کند، بسیار باشکوه است که مساجد مصر، مساجد سودان، دانشگاه‌های مصر و سودان و تونس و مغرب مرکزی برای شعار اسلامی شده وسیله‎ای برای معرفی اسلام از زبان ما و از راه انقلاب ما و با سنبل انقلاب ما، امام خمینی رهبر و بنیانگزار جمهوری اسلامی بشود.
این راهی است که ما از اول به آن صدور انقلاب می‎گفتیم روی هم رفته با مجموعه‎ی مطالعات و گزارشاتی که این هفته داشتم و دوستان دیگر هم در جریان بودند توجه کردیم و دشمنان ما در دنیا هم متوجه شدند که منظور ما از صدور انقلاب چه بود و آنچه که از آن می‌ترسیدند به طرفشان در حال حرکت است و این برای ما بسیار جالب و امیدوار کننده است. یعنی اگر ما در اینجا دچار جنگ و تروریسم و ضد انقلاب و مشکلات دیگر هستیم، خوشحالیم که فکرمان دروازه‎های ایران را شکسته، در داخل عراق این روزها حرکت‌های خوبی می‎بینیم، مردم عراق به آینده امیدوار می‎شوند فتح ارتش ما در دروازه‎های آبادان، ملت عراق را خوشحال کرده و به آنها نشان داده است، دشمن وحشت زده شده در سراسر دنیا در حال عوض کردن محاسبات خود هستند و توطئه‎های جدید به سراغ ما خواهد آمد، مطمئن باشید. آمریکا که به آسانی به
**صفحه=170@
کسی آواکس نمی‎دهد به سرعت به مصر آواکس داده و اسرائیل هم که اگر یک تانک به مصر می‎دادند عصبانی می‎شد، دیروز خوشحال شده که به مصر آواکس داده‎اند. احساس خطر می‎کند که حاضراست آواکس در اختیار یک کشور در گذشته انقلابی و دچار دیکتاتوری امروز بگذارد و این مهم است. اینکه در کویت برای ما توطئه می‎چینند و تجاوز وجود نداشته را اینگونه بزرگ جلوه می‎دهند و همه‎ی بلندگوهای غربی به جای محکوم کردن عراق، ایران را محکوم می‌کنند، باز نمونه‎ای از همین توطئه‎هاست. احساس خطر و احساس پیشرفت انقلاب اسلامی است و با این شرایط ما ان شاء الله راهمان را باز کرده‎ایم و به آنجا که می‎خواستیم برویم، به راه افتاده‎ایم و امیدواریم که این راه و این موفقیت‌ها ادامه داشته باشد.
و در خاتمه از حضور جمع نسبتا قابل توجهی از برادران کردمان در نماز جمعه ابراز خوشحالی و تشکر می‎کنم که این همه یکی از نمونه‎های جا افتادن انقلاب اسلامی است که کردستان به طوری که اطلاع دارید در انتخابات ریاست جمهوری به طور بی سابقه‎ای در دو هفته قبل شرکت نمود. یعنی مردم کردستان از ضد انقلاب مأیوس شدند و حضور این عزیزان در نماز جمعه تهران سوغاتی ایست که من برای برادران و خواهران کرد از این تریبون اعلام می‌کنم که ما امیدواریم آن سدی که ضد انقلاب بین کردها و مرکز کشیده بود و اجازه نمی‎داد که مرکز برای آنها خدمت نماید، برداشته شود و ما بتوانیم درانجا وظائف دولت را انجام بدهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم- اذا جاء نصرالله والفتح- و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا- فسبح بحمد ربک و استغفر انه کان توابا.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

نظر خود را ارسال کنید