در رثای خطابه ای پرشور
به مناسبت شهادت دانشمند شهید حجت الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد

تیراژ: 10000
چاپ اول: آبانماه 1360
مرکز پخش: دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی

بسمه تعالی
شهید هاشمی نژاد که من از نزدیک با او آشنا بودم و خصال و تعهد آن شهید را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت آن بر اشخاصی که او را می شناسند پوشیده نیست. امروز در شهادت سلف صالح «حضرت جواد ع»، این خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد. (امام خمینی)
یاد شهید حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی نژاد (مسئول حزب جمهوری اسلامی دفتر مشهد) را بدینوسیله گرامی‌داشته و این جزوه را که حاوی سخنرانی امام خمینی در پی شهادت ایشان و سخنرانی آن شهید در مراسم 17 شهریور 1360 (میدان شهدای تهران) و در پایان نوشتاری را که حجت الاسلام والمسلمین سید علی خامنه ای رئیس جمهور دانشمند، تحت عنوان «در رثای خطابه ای پرشور» مرقوم داشته‌اند، تقدیم روح بلند آن عالم بصیر و بزرگوار می‌نماییم.


پیام امام امت به مناسبت شهادت حجت الاسلام هاشمی نژاد
نمایندگان شوراهای اسلامی روستایی سراسر کشور و همچنین اقشار مختلف ملت با حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی در حسینیه جماران ملاقات کردند. در این دیدار امام امت در رابطه با شهادت حجت الاسلام هاشمی نژاد بیاناتی ایراد فرمودند.
متن سخنان امام بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون (گریه شدید حضار).
در روز شهادت امام جواد - سلام الله علیه - یکی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید؛ شهید هاشمی نژاد که من از نزدیک با او آشنا بودم و خصال و تعهد آن شهید را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت آن بر اشخاصی که او را می‌شناسند پوشیده نیست.
امروز در روز شهادت سلف صالح، این خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد. و من نمی‌دانم که انگیزه این شرارت‌ها، که مشغولند این گروهک‌های ضعیف نادان و عمال قدرت‌های بزرگ خصوصاً امریکا؛ چه می‌خواهند و چه انگیزه دارند؟ اینها انگیزه این را دارند که 36 میلیون جمعیت ایران و میلیون‌ها جمعیت‌های مسلم و مستضعف جهان، که همه پشتیبان این جمهوری هستند، می‌خواهند با ترور بعض شخصیت‌ها، اینها را از این راهی که راه اسلام است، منحرف کنند. اینها نمی‌فهمند که این توده‌های عظیم، که چون سیل خروشان در تمام کشور در مقابل قدرت‌های بزرگ ایستاده‌اند، با ترور اشخاص ولو هرچه بزرگ و ارجمند باشند، اینها به خودشان سستی و فتور راه نمی‌دهند، بلکه منسجم‌تر می‌شوند.
اینها می‌خواهند با کشتن اولاد پیغمبر و با به عزا نشستن امام عصر - سلام الله علیه - و مؤمنین، ضربه به اسلام بزنند. اسلام از این شهدا و بالاترین شهدا را در راه هدف تقدیم کرده است. اسلام مثل خود رسول اکرم را و مثل امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - و ائمه معصومین و علمای بزرگ در طول تاریخ را فدای این راه و هدف نموده. چه باک از اینکه این فرزندان اسلام، که شهادت برای آنها افتخار و برای ملت ما افتخار آفرین است، از دست بروند؟ اگر میزان هدف است و اگر میزان اسلام است و پیاده کردن احکام قرآن است، این هدف به جای خودش هست و هر یک از اینها که شهید بشوند، با آنکه بر ما ناگوار است، لکن برای هدف مفید است.
این هدف که از عهد آدم تا کنون مورد نظر خدای تبارک و تعالی و مورد نظر انبیای عظام و مورد نظر اولیای خدا بوده است و همه در راه این هدف فداکاری کرده‌اند و خود یا فرزندان خود را در راه این هدف نثار کرده‌اند خون آنها را، این هدف به پیش می‌رود و با این شرارت‌ها، که این گروه‌های فاسد به راه انداخته‌اند، هدف از دست نخواهد رفت.
و ملت رزمنده و شریف ایران خود را حاضر کرده است برای خدا، همه چیز خودش را فدا کند. پس اینها اگر هدفشان هدم اسلام است، اسلام با این خون‌ها زنده می‌شود. و اگر هدفشان این است که جمهوری اسلامی از بین برود، جمهوری اسلامی با این خون‌ها آبیاری می‌شود. و اگر هدفشان خدمت به امریکا و شوروی و امثال اینهاست، جزا را از آنها مطالبه کنند و خدای تبارک و تعالی برای آنها لعنت و ملت ما نفرین ابدی را خواستار است.
ما در عین حال که از شهادت یک همچو مرد جوانمرد فاضل عالم مجاهد متأثر هستیم، لکن از آنجا که هر یک از این شخصیت‌ها از دست ما برود به اسلام کمک است، به مخالفین اسلام لعن است و نفرت و دلیل ضعف آنهاست. خدمت می‌خواهند بکنند به قدرت‌های بزرگ، آن هم در وقتی که آنها شکست خورده‌اند و صدام انگل هم شکست خورده است و به‌زودی به شکست نهایی منتهی خواهد شد. اینها می‌خواهند با کشتن یکی از اولاد رسول الله، نگذارند صدام شکست بخورد. این خیال باطلی است. صدام شکست‌ خورده است و شرف و حیثیت نداشته است و اگر داشته است از دست داده است. اینها می‌خواهند که مردم را در رأی ریاست جمهوری سست کنند. با کشتن یک فرد ولو اینکه هرچه بزرگ باشد و متعهد، مردم ما از رأی دادن به ریاست جمهوری و از حاضر شدن پای صندوق‌ها برای کمک به اسلام و جمهوری اسلامی، خیال کردند سست می‌شوند! این هم یک خیال باطل است و ملت ما این مسئله را یک مسئله الهی شرعی و یک تکلیف خدایی می‌داند که به پای صندوق‌ها در روز جمعه ان شاء الله، برود و با صف‌های طولانی مرصوص، به شخصی متعهد رأی بدهد.
اینها می‌خواهند مردم ما را تضعیف کنند؛ روحیه‌شان را برای شهادت یک نفر، ده نفر، صد نفر، هزار نفر. این خیال، خیال خام باطلی است. اینها می‌خواهند انتقام بکشند از رسول الله که اولاد او را به شهادت می‌رسانند؛ انتقام بکشند که رسول الله یک همچو دینی را آورده است که برخلاف خواسته آنهاست و آنها نمی‌خواهند که این دین به آنطوری که خدا می‌خواهد و رسول خدا می‌خواهد، در این مملکت پیاده شود و حالا انتقام می‌کشند از کسی که مصدع این دین است و اولاد او را به شهادت می‌رسانند. این انتقام هم برای آنها روسیاهی [است‌] و برای ملت ما، به هیچ وجه سستی ایجاد نخواهد کرد.
من در ضمن اینکه به همه ملت ایران و علما و مراجع اسلام و خصوصاً اهالی محترم خراسان و علمای بزرگ خراسان تسلیت می‌گویم، تبریک هم به آنها می‌گویم که یک همچو افراد متعهد، عالِم، گوینده و مجاهد تسلیم می‌کنند و تقدیم می‌کنند برای اسلام و برای پیشرفت احکام اسلام.
و یک مطلب مهم راجع به این شوراهایی که در همه کشور هست و از قراری که گفته‌اند، شوراهای کشاورزان هم هستند، عرض می‌کنم که کشاورزی در اسلام از امور بسیار مهم و از اموری است که درباره او گفته شده است که کشاورزان بهترین مخلوقات هستند و کشاورزان اقرب ناس [به‌] خدای تبارک و تعالی هستند و کشاورزان در آن‌ عالم، شاید در صف اول از مردم نیکوکار واقع بشوند. و شغل کشاورزی شغلی بوده است که انبیا هم به او اشتغال داشته‌اند، و انبیا هم رزق خودشان را از راه کشاورزی به دست می‌آوردند.
و از نظر سیاسی، در امروز ما چنانچه کشاورزی‌مان یک کشاورزی سالم و یک کشاورزی متعهدانه و کوشش برای این [باشد] که در ارزاقمان محتاج به خارج نشویم، این یک جهاد است؛ همان‌طور که مجاهدین ارجمند ما در جبهه‌ها مشغول خدمت هستند و بحمدالله، آنها آفرین برشان که سرفرازی برای ملت ما ایجاد کردند و ایجاد می‌کنند! کشاورزان ما هم که در پشت جبهه هستند، آنها هم مجاهد هستند و آنها هم برای اینکه کشور ما محتاج به قدرت‌های دیگری نباشد، مجاهدت می‌کنند.
و از قرار مذکور، امسال از سال‌های قبل، کشاورزی بهتر و سطح برداشت بالاتر بوده است. و من امیدوارم که کشاورزان قدر خودشان را بدانند. و احتیاج هر کشوری به کشاورزی، که ارزاق کشور را تأمین می‌کند، بیشتر از سایر چیزهاست. و شما کشاورزان سرتاسر کشور ارجمندتر از سایر قشرها هستید؛ چون که ارزاق ملت را، که مورد احتیاج ملت است و بالاترین احتیاج است، شما تأمین می‌کنید. و ان شاء الله، خودتان را به حد خودکفایی برسانید، به طوری که ما احتیاج به هیچ یک از کشورها نداشته باشیم، بلکه ان شاء الله، این فرآورده کشاورزان به جاهای دیگر و کشورهای دیگر هم ان شاء الله، صادر بشود.
و مسئله دیگر قضیه انتخابات است که من در عین حال که قبلاً هم تذکر دادم، حالا هم تذکر می‌دهم به همه ملت که همه این شرارت‌ها که در سطح کشور الآن می‌شود ممکن است برای این باشد که شما را از رفتن به پای صندوق بترسانند و شما را از خدمت به اسلام و خدمت به مسلمین سست کنند. و باید همه ما در این امر توجه داشته باشیم که این یک امر حیاتی است برای جمهوری اسلام.
شما می‌بینید که در عین حال که در آرای قبل از این، برای شهید رجایی چهارده میلیون جمعیت شرکت کرد و سیزده میلیون رأی آورد شهید رجایی، مع ذلک، آن فاسدها، آن مصاحبه‌هایی که اشخاص فاسد شکست خورده در خارج کردند، گفتند بیش از دو میلیون اینها رأی نداشتند. شما چنانچه سطح رأیتان از زمان سابق - خدای نخواسته - کمتر بشود، بوق‌های تبلیغاتی خارج و شکست خورده‌های فراری به خارج خواهند گفت که ایران از اسلام رو برگردانده و از جمهوری اسلامی روبرگردانده است. و این تبلیغ در همه جا خواهد شد و این ممکن است در دنیا پایه‌های این جمهوری را سست کند. و این یک تکلیفی است که ما نگذاریم این نهضت و این انقلاب سست بشود تا آنکه به آن پیروزی نهایی برسد و اسلام و احکام قرآن به همه معنا، در این کشور پیاده بشود.
بنابراین، از این ترورها و از این شرارت‌هایی که دو روز قبل در تهران شد و مع الاسف، بچه‌ها و جوان‌ها را کشیدند به توی خیابان‌ها و به شرارت هدایت کردند باید بسیار انسان متأسف باشد که جوان‌ها و کودک‌های ما اینطور بازی خوردند از اینها که می‌آیند در خیابان‌ها و آتش می‌زنند چیزهایی [را] که مال مردم است، مال عموم است؛ مثل شرکت واحد و اتومبیل‌های شرکت واحد که مال مستضعفین است یا محلی که اصلاً برای مستضعفین است، به آتش می‌کشند. اینها فکر نمی‌کنند که این مدعی‌های مجاهدت برای خلق و برای مستضعفین، آن چیزی را که وجهه قرار دادند و هدف قرار دادند، ضرر زدن به همین چیزهایی [است‌] که مال مستضعفین است؛ چیزهایی که برای مستضعفین جمع شده است، برای معلولین جمع شده، برای جنگزده‌ها جمع شده است؛ اینها هدفشان این است که آنها را آتش بزنند.
شما از این شکست خورده‌ها هیچ هراس نداشته باشید که اینها نفس‌های آخر را می‌کشند. و ملت ایران و ملت شریف ایران با کمال قدرت، ایستاده است در مقابل آنها، و همین‌طور قوای نظامی و انتظامی و پاسداران و بسیج و سایر قوای مسلّح، که از خود مردم هستند، هم در جنگ با کفار ایستاده‌اند و هم در مقابله با این اشخاصی که همان‌طور هستند و برای آنها خدمت می‌کنند. و قوای پاسدار ما و همین‌طور قوای انتظامی در این امر جدیت خواهند کرد و همه اینها را به دست خواهند آورد و به جزای اعمال خودشان در دادگاهها خواهند رسید.
و ان شاء الله، به‌زودی شما شاهد این خواهید شد که نه از این تفاله‌ها چیزی باقی مانده است و نه از آن قدرت‌های بزرگ در ایران اثری خواهد بود. و ما مهیا هستیم و شما و ما مهیا هستیم که تمام این توطئه‌ها را خنثی کنیم و ان شاء الله، اسلام را به آنطور که هست، در این مملکت پیاده کنیم و مسلمین جهان نیز اسلام را در ممالک خودشان پیاده کنند و دنیا، دنیای اسلام باشد، و زور و ظلم و جور از دنیا برطرف بشود و [این‌] مقدمه باشد برای ظهور ولی عصر - ارواحنا فداه.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق و تأیید همه ملت را طلب می‌کنم و توفیق قوای مسلح را طلب می‌کنم و امیدوارم که آنها با تمام قدرت و تمام توان، این انگل‌ها را و این بازی خورده‌ها را از کشور خودشان برانند و اسلام را تقویت کنند. و همین‌طور از تمام ملت ایران، که با قدرت ایستاده‌اند و در پشت جبهه‌ها به فداکاری مشغول هستند، تشکر و تقدیر می‌کنم و امیدوارم که خداوند به همه آنها سعادت و سلامت و عزت و مقاومت عنایت فرماید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.



متن سخنرانی شهید حجة الاسلام هاشمی نژاد
در مراسم 17 شهریور 1360
قال الحکیم فی کتابه، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم:
و لقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النور و ذکرهم بایام الله ان فی ذلک لایات لکل صبار شکور. (سوره ابراهیم، آیه 5)
قبل از اینکه مسئله هفده شهریور را مورد بحث قرار دهیم، جریان انقلابی که حادثۀ هفده شهریور نیز بخشی از آن است و چگونگی شکل گیری این جریان در طول حرکت تکاملی خود و حوادثی که در این رابطه پیش آمده است، مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهیم.
ابتداء این حرکت خونین به رهبری امام امت آغاز شد. مسائلی که به عنوان مبارزه مطرح بود،
موضع گیری‌های مقطعی و فصلی خاصی بود که رژیم پهلوی در آن شرائط اتخاذ کرده بود. در سال 1341 مسئله به صورت انجمن‌های ایالتی و ولایتی مطرح شد که مبارزه برای درهم کوبیدن توطئه رژیم پهلوی در این مسئله و موضوع آغاز گردید.
 روشن است وقتی قدرت‌های استعماری جهان و حکومت‌های وابسته به آن ها بخواهند برای رسیدن به هدف‌های شوم و پلید خود حرکتی را آغاز کنند، ممکن است حرکتشان مقطعی یا فصلی و یا در مورد یکی دو مسئله باشد. منتهی اگر دیدند ملت و مردم در برابر موضع گیری‌های آن ها مقاومت نشان می دهند به یک عقب نشینی تاکتیکی دست می‌زنند تا مردم احساس کنند که پیروز شدند و آرام بگیرند. سپس نظام‌های فاسد دوباره در زیر پوشش‌های دیگر و از مسیر دیگر به راه خود ادامه می دهند.
به عنوان مثال جنبش تنباکو را مطرح می‌کنیم. جنبش تنباکو و مبارزه‌ای که مردم مسلمان ایران پس از فتوای تاریخی مرجع بزرگ آن روز آیت الله العظمی میرزای شیرازی، آغاز کردند یک مبارزۀ فصلی بود. این مبارزه علی رغم همۀ عظمت و ابعاد گوناگونی که
داشت در مورد یک مسئله خاص آغاز شد ؛ یعنی لغو قرارداد امتیاز کشت تنباکو و بهره برداری از آنان به وسیلۀ کمپانی انگلیسی.
رژیم آن روز تا جائی که توانست در مقابل این فتوا و مقاومت مردم ایستاد. اما مرحوم آیت الله آشتیانی در تهران و روحانیین بزرگ دیگر در بخش‌های مختلف ایران برای پیاده کردن فتوای آیت الله شیرازی و به زانو در آوردن رژیم قاجار آن روز مقاومت کردند. در نتیجه قرارداد تنباکو پس گرفته شد و حکومت حاکم آن روز به صورت تاکتیکی عقب نشست. مردم نیز به تصور اینکه پیروزی قاطع را به دست آوردند، پس از مدت کوتاهی به سراغ کار خود رفتند. در صورتی که استعمار انگلیس در غالب‌های دیگر و به صورت‌های گوناگون برگردۀ مردم سوار بود و همچنان به غارت این ملت ادامه می‌داد. سال‌ها گذشت، مبارزۀ مردم متوقف شد و حرکتی که در جامعه به وجود آمده بود به سکون گرائید.
آغاز حرکت و انقلاب ما نیز می‌رفت که دچار چنین سرنوشتی شود. یعنی وقتی مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی مطرح شد، رژیم پهلوی در مقابل دادن امتیاز مقاومت کرد، ولی پافشاری مردم و رهبری امام و کوشش بسیاری از مراجع عظام توانست رژیم را به پس گرفتن موضعش وادار کند، و رژیم در این مرحله عقب نشینی کرد. این مرحله بسیار حساس بود، زیرا جامعۀ اسلامی ما می‌توانست در این مرحله به پیروزی خود مغرور گردد و به علت غرور حاصله از این پیروزی و به تصور اینکه نظام در برابر ملت عقب نشینی کرده، به راه خود و زندگی گذشتۀ خود ادامه دهد. خوشبختانه در آن مرحله نقش رهبری امام امت نقش قاطعی بود. همچنین حوادث پانزده خرداد و هفده شهریور و حوادث گوناگون دیگر و سرانجام پیروزی انقلاب تا امروز و ادامۀ این حرکت معلول موضع گیری‌های به جای امام و رهبری ایشان در جامعۀ اسلامی ما بوده است.
امام امت برای اینکه این حرکت متوقف نگردد و همچنین مبارزۀ مردم از حالت مقطعی و فصلی و موضعی بیرون آید بلافاصله شعارهای مبارزاتی مردم را از مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی منحرف کرد و به این حرکت شکل داد. در همان روزها بلافاصله امام سه خط اصلی مبارزاتی برای مردم ما معین کردند:
1- مبارزۀ با امریکا.
2- مبارزۀ با صهیونیزم.
3- نابودی رژیم دودمان پهلوی که دست نشاندۀ امریکا در این کشور بود.
این بیداری و هوشیاری رهبر بود که اجازه نداد مبارزۀ مردم ما در سال 1341 دچار سرنوشت مبارزه تنباکو گردد، یا مانند مبارزۀ مشروطیت شود. انقلاب را شکل داد، هدف‌های مبارزاتی مردم را مشخص کرد و جامعه را به سوی این هدف‌ها بسیج نمود.
بنابراین اگر ما به روز هفده شهریور تکیه می‌کنیم این تکیه باید در رابطه با کل انقلاب و جبر حاکم بر کل جامعۀ ما باشد. هفده شهریور معلول روشن بینی امام امت و رهبر بزرگوار ماست که: اجازه نداد این مبارزه و حرکت در آن مقطع تاریخی دفن شود، و مردم به سراغ کار خود بروند. جامعه را به سوی این هدف‌ها بسیج کرد و ما توانستیم به فضل خداوند، مرحلۀ اول این مبارزه را که نابودی نظام حاکم و دودمان پهلوی بود با موفقیت به انجام برسانیم و حکومت جابر و دیکتاتوری دو هزار و پانصد سالۀ شاهنشاهی را نابود کنیم. و اکنون می‌رویم که در صحنۀ جهانی دست‌های آمریکا و صهیونیسم را از منطقه‌های اسلامی و سپس به کمک همۀ مستضعفان و محرومان جهان از سراسر جهان کوتاه کنیم. تا واژۀ استکبار از زندگی و فرهنگ بشریت محو گردد. و تا آن روز فاصله زیادی نداریم، بدون شک انقلاب ما برای رسیدن به این هدف‌ها به خواست خدا موفق خواهد بود. (تکبیر)
بنابراین مبارزۀ ملت ما با آگاهی امام شکل گرفت. و هدف‌های مبارزه مشخص شد و امام امت با آگاهی خود اجازه نداد این حرکت دچار سرنوشت حرکت‌های مبارزاتی گذشته شود. هفده شهریور نیز دقیقا" باید در همین رابطه مورد بررسی قرار گیرد. البته من در اینجا نمی‌خواهم حوادث تاریخی هفده شهریور را شرح دهم، بلکه می‌خواهم ذهن شما را متوجه جو سیاسی حاکم بر آن روز جامعه و هدف‌های شومی که امریکا از به وجود آوردن روز هفده شهریور داشت بکنم. ملت ما با استفادۀ از رهبری‌های امام حرکت انقلابی خود را روز به روز تکامل می‌بخشید. تا اینکه روز هفده شهریور فرا رسید. همان طور که به یاد دارید در آن روزها امریکا به وسیلۀ رژیم حاکم برای اینکه بتواند انقلاب ما را سرکوب کند دست به اجرای دو طرح زد:
1- طرح خشونت، اعمال قدرت و خونریزی و آدم کشی.
2- طرح ملاطفت، با مهر و محبت برخورد کردن که همان عقب نشینی موضعی و تاکتیکی کردن است.
حادثۀ هفده شهریور در روزهایی به وجود آمد که شریف امامی از جانب محمدرضای
پهلوی مسئول تشکیل کابینه در این مملکت شده بود. شریف امامی که چهرۀ شناخته شدۀ آمریکائی بود با دست دوستی و چهرۀ متبسم و قیافۀ توأم با ملاطفت روی کار آمد و اعلام کرد من تاریخ اسلام را به این مملکت بر می‌گردانم و تاریخ شاهنشاهی را کنار می‌گذاریم. امتیازات بسیاری داد که صوری و غیراصولی بود. به این امید که جامعۀ ما فریب خورند و در برابر این چهرۀ نفاق عقب نشینی کنند، اما مردم مقاومت کردند. امریکا نیز برای پیاده کردن طرح‌های مخصوصی که قرار بود از طریق شریف امامی پیاده کند باید زمینه سازی می‌کرد. و آن زمینه، زمینۀ خشونت بود.
دقیقا" در همان روزهایی که شریف امامی می‌خواست با قیافۀ متبسم و چهرۀ ملایم خود را پدری برای ملت و دلسوز مردم نشان دهد، حادثۀ هفده شهریور پیش آمد. یعنی رژیم می‌خواست با یک دست بر قلب مردم خنجر فرود آورد و با دست دیگر آن ها را مورد ملاطفت قرار دهد. پس حادثه هفده شهریور در جوی به وجود آمد که بنا بود امریکا دو چهره را در این مملکت نشان دهد، چهرۀ ملاطفت و چهرۀ خشونت. چهرۀ خشونت زمینه ساز پیاده شدن طرح‌های ویرانگر و توطئه‌های کوبنده و مخربی بود که به وسیلۀ شریف امامی می‌خواست در این مملکت پیاده شود.
اما نتیجه چه شد؟ ما روز هفده شهریور مشاهده کردیم که چگونه در همین میدان شهدا، دست به کشتار مردم بی گناه زدند، این کشتار چنان وسیع بود که صدها زن و مرد جوان و پیر و کودک در همین میدان و خیابان‌های اطراف در برابر رگبار مسلسل‌ها در میان خاک و خون می‌غلتیدند و خون گرمشان آسفالت خیابان‌ها را پر کرده بود. گسترش این جنایت تا جائی بود که امریکا تصور می‌کرد توانسته است صدای رسای انقلابی مردم ما را خاموش کند. (پاورقی: اویسی عامل اصلی جنایت هفده شهریور که به دستور محمدرضا پهلوی عمل کرده بود بعد از این جنایت عظیم به محمدرضا گفت: قربان خاطرتان آسوده باشد تا پانزده سال دیگر صدایی از کسی بر نمی‌خیزد!)
فکر می‌کرد که با به خاک و خون کشیدن هزاران نفر از مردان و زنان ما می‌تواند این حرکت انقلابی را متوقف کند. ما دو واقعیت را باید در کنار یک دیگر در اینجا ببینیم. یکی اینکه در روز هفده شهریور اکثریت مردم ما آماده بودند تا راه خود را ادامه دهند، اکثریت مردم ما در مقابل شهید دادن دریغ نداشتند. تردیدی نیست که هفده شهریور و هفده شهریورها نمی‌توانست اکثریت مردم ما را از حرکت انقلابی خود بازدارد و آن ها را متوقف کند. این یک واقعیت بود ولی در کنار این واقعیت مسئله دیگری نیز وجود داشت و آن این بود که حادثۀ هفده شهریور و مشابه آن می‌تواند انقلاب جامعه‌ای را متوقف کند و دچار رکود سازد. بعد از به وقوع پیوستن حادثه هفده شهریور بلافاصله جناح ساز شکار و عافیت طلبان و آن هائی که همواره می‌خواهند طوری حرکت کنند که خم به ابروی کسی نیاید از جو جامعه برای نشر افکار پلید خود استفاده کردند و زمزمۀ این که تا کی ما باید شهید بدهیم و کشته شویم و... را سردادند!!
حوادث روزهایی مانند هفده شهریور، پدیده هائی هستند که اگر دقیقا" و به طور صحیح با آن ها برخورد نشود ممکن است انقلاب جامعه را متوقف سازد. یعنی کفۀ محافظه کاران و سازش پذیران و عافیت طلبان را بالا ببرد و این طرز تفکر را گسترش بدهد. و کفۀ دیدگاه و نظرات انقلابیون را پائین بیاورد.
یکی دو روز بعد از حادثۀ هفده شهریور قبل از این که پیام امام برسد، این ضربه توانسته بود یک حالت سکوت و صبر و انتظار و حالت بهت زدگی در جامعه به وجود بیاورد. و این سئوال پیش آمده بود که آیا رژیم خواهد توانست موفق شود؟! آیا حادثۀ هفده شهریور این فکر را در جامعه ارزش و اعتبار خواهد بخشید که باید کوتاه آمد یا خیر؟ حادثۀ هفده شهریور نظریۀ انسان‌های انقلابی را بالا برده بود و به آن ها اعتبار بخشیده بود. مردم فهمیده بودند که باید شهید داد، خون داد و مبارزه کرد و جلو رفت. بعد از این حادثه دو سه روز یک حالت صبر و انتظار و یک سکوت مرموز در جامعۀ ایران پدید آمد. آیا می‌دانید این سکوت کی به نفع فکر انقلابی درهم شکست و کفۀ انقلابیون را سنگین و کفۀ عافیت طلبان و سازش کاران را سبک کرد؟ وقتی اولین اعلامیۀ امام در رابطه با هفده شهریور آمد و دفعتا" سکوت را درهم شکست.
اولین اعلامیۀ امام در جو بهت زدگی و سکوت و برخورد دو طرز فکر بین مردم ایران منتشر شد. و در آن اطلاعیه امام نوشت: ای کاش خمینی در میان شما بود و با شما کشته می‌شد.
این اطلاعیه و این فریاد و اظهار نظر و این موضع گیری امام حرکت چرخ انقلاب را که می‌رفت با حادثۀ خونین هفده شهریور کند شود، دوباره با نهایت شتاب به پیش برد و کفۀ انقلابیون در این مملکت بالا آمد: و کفۀ کسانی که فکر می‌کردند با عافیت طلبی، گوشه نشینی و چند تا اعلامیه دادن و با پند و اندرز می‌توانند نظامی را در برابر اسلام به عقب نشینی وا‌دارند، سبک شد و پائین آمد. و ملت دوباره به راه خود ادامه داد. پس ضربۀ هفده شهریور بدون شک ضربۀ سنگینی بود که اگر مانند بسیاری از موارد دیگر روشن بینی امام و دیدگاه قاطع اسلامی امام نبود، می‌توانست نقش خود را ایفا کند و رژیم آمریکائی را به آرزوی خود برساند. ولی خوشبختانه موضع گیری امام حرکت مردم را برای پیروزی نهائی تضمین کرد و جامعه به راه خود ادامه داد. هفده شهریور به راستی از ایام الله است. هفده شهریور خونین روزی بود که برای ما و انقلاب ما سرنوشت ساز بود. ملت ما در آن روز بر سر دو راهی قرار گرفته بودند. به تعبیر صحیح‌تر بگویم اکثریت ملت ما در کنار یک دیگر راه شهادت را برگزیدند. با آن فداکاری‌ها و شهادت‌های خود و با خون نازنینشان صفحۀ خیابان را رنگین کردند و برای ایران و اسلام افتخار آفریدند. درود و رحمت بی پایان خداوند بر همۀ آن ها باد.
هم اکنون ادامۀ این راه برعهدۀ من و شما نهاده شده است. ما راه هفده شهریور را دنبال کردیم. دنباله آن شهادت‌ها، شهیدانی را به تاریخ اسلام هدیه کردیم که آخرین آن ها آیت الله قدوسی و قبل از ایشان دو چهرۀ بسیار عزیز رجائی و باهنر و بیش از هفتاد و دو نفر و مرحوم آیت الله بهشتی بود. چند نکته هست که باید به آن ها توجه داشت:
نکتۀ اول این که باید بدانیم دشمن ما به عکس من و شما در میدان مبارزه کوله بار بزرگی از تجربه اندوخته است. امریکا آنچه را که در ویتنام، کشورهای آسیائی و آفریقائی و امریکای لاتین تجربه کرده بود و آنچه را که در طول تاریخ الجزایر، شیلی، کامبوج، اندونزی، مصر و ایران اندوخته بود، می‌خواست در انقلاب ایران به کار ببرد.
چرا امریکا فکر می‌کرد با شهادت چند چهره می‌تواند این انقلاب را دگرگون کند؟! امریکا با دیدی که داشت و با الفبائی که می‌شناخت می‌خواست این انقلاب را به رکود بکشاند. در حالی که ملت ما در رابطه با انقلابی چنین عظیم و با این گستردگی هیچ تجربه‌ای نداشت. نتیجۀ این دو برخورد چه شد؟
نتیجه این شد که قبل و بعد از حادثۀ خونین شهادت رجائی و باهنر این دو چهرۀ محبوب کشورمان، تمام رادیوهای خارجی و روزنامه و خبرگزاری‌ها در این رابطه فکر می‌کردند که به زودی اوضاع ایران دگرگون می شود، و با کشتن چند چهره انقلاب واژگون می شود و دیگر اثری از حرکت انقلابی مردم باقی نمی‌ماند! آخرین ضربۀ قاطع آن ها به شهادت رسانیدن رئیس جمهور و نخست وزیر مملکتمان بود. ولی شهادت این برادران باعث شد مردم وارد صحنه شوند و به قول برادر بسیار عزیزمان آقای رفسنجانی تظاهرات مردم و حضور آن ها در صحنه یادآور روز عاشورا بود. حضور شما مردم آن چنان اثر خود را در صحنۀ بین المللی به جای گذارد که یک باره لحن‌ها عوض شد، بعضی از خبرگزاری‌ها نوشتند انقلاب ایران انقلابی نیست که به این سادگی‌ها بتوان آن را از بین برد، انقلاب ایران انقلابی است که با کشتن چند نفر نابود نمی‌شود کسانی که حرف بنی صدر را می‌پذیرفتند بعدها تعجب کردند و دیدند که پذیرفتن حرف‌های بنی صدر که می‌گفت: مردم و ارتش از من حمایت می‌کنند ساده اندیشی و بی خود است. ارتش و مردم از او حمایت نمی‌کنند. آن ها سخت‌ترین ضربه را به انقلاب ما وارد کردند ولی ملت ما به جای این که عقب نشینی کند و یا سستی و فتوری در حرکتش به وجود آید، دقیقا" عکس آن شد.
امریکا بداند ملت ما ضدضربه هستند، دقیقا" مانند فنر نیرومندی هستند که هرچه ضربه سخت‌تر باشد، محکم‌تر به وارد کنندۀ ضربه می‌خورد. (تکبیر)
امریکا و ایادی او چه تصور دارند ؟! فکر می‌کنند می‌توانند رئیس جمهور ما را از ما بگیرند ؟!
امریکا بداند اگر لازم باشد در عرض یک سال مردم سی بار رئیس جمهور انتخاب کنند و رأی دهند، می دهند ولی در برابر او به زانو در نمی‌آیند. برای این که به دشمنان خود ثابت کنیم شعارهای «آمریکا در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه، رجائی، باهنره» تنها شعار نیستند باید به این دو نکته توجه کنند:
اولا" اگر جامعۀ دیروز ما در طی سال‌ها فقط توانسته است یک رجائی تربیت کند، جامعۀ امروز ما توانسته است در این مدت رجائی‌ها بپروراند. ملت ما ره صد ساله را یک شبه طی کرده‌اند. ملتی که شاه را بعد از سی و پنج سال مبارزه توانست بیرون کند، بنی صدر را یک ساله کنار گذاشت و با این عمل خود به امریکا نشان داد که متوجه باش و بدان کاری را که ملت ما در گذشته چهل ساله انجام می‌داد، حال یک ساله انجام می‌دهد. امروز جامعۀ ما جوی دارد که اگر یک سال روی نیروهای سالم کار شود، رجائی‌ها پرورش می‌یابد و این یک واقعیت است.
مسئله دوم این که آمریکا فکر نکند که ما وقتی رجائی را از دست دادیم از دوستان آمریکائی استفاده خواهیم کرد!!
امریکا این آرزو را باید به گور ببرد. (تکبیر)
ما در مملکت از نیروهایی که حتی بتوانند سی درصد کار رجائی را انجام دهند استفاده می‌کنیم ولی به سراغ دوستان او نمی‌رویم. آمریکا بداند به خواست خداوند زنان و مردان جامعۀ ما حاضرند با هوشیاری اسلامی و انقلابی خود تمام نقشه‌های او را خنثی کنند همان طور که تا حال کرده‌اند.
رجوی چندی قبل در مصاحبه‌اش گفته بود اگر این چند چهره از بین برود، حکومت متزلزل می شود و ما حداکثر تا سه ماه دیگر به ایران بر می‌گردیم!!
از ابتدای انقلاب تا امروز، این ها برای ما مدت تعیین کرده‌اند. سه ماه دیگر، چهار ماه دیگر، شش ماه دیگر و...... اکنون هم این آقا فرموده‌اند تا سه ماه دیگر ما بر می‌گردیم. من سؤالی از آقای رجوی دارم، می‌پرسم شما به اتکاء چه قدرتی می‌خواهید به ایران باز گردید ؟! آیا پایگاه مردمی دارید ؟! کدام مردم، مردمی که هر روز در گوشه و کنار مملکت برای انجام وظیفه خود مرتبا" خانه‌های تیمی شما را معرفی می‌کنند و این طور شما را دچار بن بست کرده‌اند ؟! مگر شما نبودید که فریاد می‌زدید اینجا شیلی نمی‌شود، لبنان خواهد شد! آیا گروه‌های چریکی لبنان و گروه‌های مسلح لبنان هم این طور عمل می‌کنند ؟! از راه نفاق و بمب گذاری وارد می‌شوند ؟! خیر آقای رجوی، اینجا نه شیلی می شود و نه لبنان.اینجا ایران است، پدر آمریکا، و هر چه که در رابطۀ با آمریکا است قاطعانه سرکوب می‌کند. (تکبیر)
و اما اگر می گوئی به اتکاء قدرت خارجی بر می‌گردیم! باید بگویم هیچ قدرت خارجی نمی‌تواند تو را به ایران برگرداند. آمریکا اگر می‌توانست شاه را با سازمان امنیت و گارد جاویدان شاهنشاهی که داشت در این کشور نگه می‌داشت. قدرت‌های بزرگ در فکر نجات منافع خود از این انقلابند. ممکن است بگوئید با کارهای تروریستی، انفجار و آتش سوزی بر می‌گردیم! شما کشوری را در دنیا نشان بدهید که دارای منفورترین و فاشیست‌ترین حکومت‌ها باشد و بتوانند آن را از طریق ترور ساقط کنند!! تا ایران که حکومتی مردمی و اسلامی دارد نمونۀ دومش باشد.
صحبتم را با عرض چند نکته خاتمه می دهیم:
1- برادران و خواهران هشیار باشید، موضوع درجۀ اول ما جنگ است. ان شاء الله به زودی شاهد پیروزی‌های قاطع برادران ارتشی، سپاهی و بسیج خواهیم بود. ارتشیانی که امروز با خونشان گذشتۀ خود را شستشو می دهند و چه خوب توانستند دینشان را به این مملکت ادا کنند. دشمنان ما در این روزها سعی می‌کنند حادثه ایجاد کنند تا افکار من و شما از جبهۀ جنگ متوجه جبهۀ داخل شود، هوشیار باشید.
2- ما از مسئولین امور جدا" می‌خواهیم که هوشیاری و مراقبت خود را بیشتر نمایند، این قدر به افراد اعتماد نداشته باشید. رژیم گذشته اگر یک اطلاعات داشت، یک ضد اطلاعات نیز داشت. شما این طور عمل کنید که چند نفر را بفرستید در اطاقی که سمینار یا جلسه دارید بازرسی و بازدید کنند. هوشیار باشید و نگذارید با این کارها به انقلاب ضربه بزنند. اگر چه هیچ ضربه‌ای انقلاب ما را متوقف نخواهد کرد ولی ما راضی نیستیم حتی خون یک فرد عادی مسلمان در این راه بریزد، چه رسد خون مسئولین عزیز امورمان. امیدواریم این دولت که نام پر افتخار هفده شهریور را برگزیده است، روی این مسئله کاملا" دقت کرده و هوشیار باشند. تردیدی نداریم که ما می‌توانیم با حضور و کمک مردم در صحنه مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر بگذاریم و به هدف نهائی دست پیدا کنیم.
برای نابودی عوامل امریکا و پیروزی هرچه سریع‌تر رزمندگانمان در جبهه‌های جنگ سه تکبیر.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


در رثای خطابه ای پرشور
به قلم استاد سید علی خامنه ای
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای هاشمی نژاد را همه مردم خراسان و بسیاری از مردم سراسر کشور می شناسند و از خدمات ارزنده‌این مرد عالم بصیر و بزرگوار آگاهند. لکن من به مناسبت این که بخشی از دوران کارم را در مشهد با او گذرانده‌ام و نیز به علت همکاری چندین ساله‌ام با او ممکن است معلومات بیشتری از این چهره درخشان اسلامی داشته باشم، که در اختیار مردم می‌گذارم تا مطلع شوند.
آقای هاشمی نژاد اصلا" اهل بهشهر مازندران بود. ایشان از مدت‌ها پیش حدود شاید سال‌های 35 و 36 به مشهد آمد و در آنجا با یک خانواده مشهدی ازدواج کرد و تقریبا" مشهدی، شد. در همان حال وی در قم به تحصیل خود ادامه می‌داد. تصور می‌کنم حدود سال‌های 40 و 41 بود که او از قم به مشهد عزیمت کرد و در آنجا سکونت گزید. ما آن وقت قم بودیم. وقتی مبارزات سال 41 آغاز شد آقای هاشمی نژاد جزو فعال‌ترین عناصر مبارز در خراسان بود و در میان علمای مشهد او یک عنصر اصلی و فعال محسوب می‌شد. در سال 42 بود که وی در تهران سخنرانی داشت که پس از آن او را به همراه عده زیادی از دیگر علماء و خطباء تهران دستگیر کردند. او مدتی در زندان ماند. این اولین بازداشت او بود.
آقای هاشمی نژاد در راه مبارزه از همان گام‌های نخست طعم تلخ آزار و تعقیب و زندان رژیم را چشید ولیکن این زجرها همان طور که انتظار می‌رفت تأثیری نبخشید. جز آن که او را در راهش استوارتر کند. این واقعیت را می‌توان در فعالیت‌های پس از زندان آن بزرگوار به وضوح مشاهده کرد.
در مشهد، در یکی از فصول منبر و سخنرانی که دقیقا" یادم نیست دهه فاطمیه بود یا مناسبت دیگری او سخنرانی‌های مفصلی ایراد کرد و در آنجا لوایح شش‌گانه شاه که آن روز با هیاهوی بسیار از آن اسم برده می‌شد و بنا بود که به اسم انقلاب به زور به خورد افکار عمومی حقنه شود را حلاجی کرد آن لوایح را با استدلال و بحث متین رسوا کرد. به طوری که در آخرین جلسات این دوره سخنرانی رژیم بالاخره طاقت نیاورد و به مسجدی که او در آنجا سخنرانی می نمود وحشیانه حمله برد مأموران دستگاه در آن روز بر روی مردم تیراندازی می‌کردند و عده ای را زخمی‌نمودند و سرانجام آقای هاشمی نژاد را دستگیر کردند.
این دومین بازداشت آقای هاشمی نژاد بود. بعد از آن او در مشهد فعالیت خود را کمتر کرد اما برای سخنرانی‌های مذهبی به دیگر شهرستان ها از جمله تهران می‌رفت و همچنان به مبارزات خویش ادامه می‌داد.
در مشهد فشار و اختناق دستگاه خیلی زیاد بود و ساواک روی او حساسیت زیادی داشت. وی ناگزیر بود که مقداری به ملاحظه بگذراند و فقط در فصول منبر که جهت سخنرانی به شهرستان ها مسافرت می‌کرد به هدایت افکار و بسیج مردم مشغول باشد. البته او در این خلال تألیفاتی داشت و به کار قلمی هم مشغول بود.
در این دوران او چند تألیف در زمینه های سیاسی اسلامی و مسائل اعتقادی از خود به جای گذاشت که از دید تفکر عام مردم کتاب‌های بسیار رایج و مطلوبی بود به‌طوری که آثار او دست به دست می‌گشت و مورد استفاده افراد قرار می‌گرفت.
در طول همین چند سال که در مشهد بود به فعالیت‌های اجتماعی و درسی نیز پرداخت. وی هم در حوزه تدریس می‌کرد و هم فعالیت اجتماعی داشت. پاسخ به سؤالات جوان‌ها از لحاظ فکری یکی از خدمات او در این دوران بود او کانونی برای جواب گوئی به پرسش‌های مذهبی جوان‌ها تأسیس کرده بود که در آنجا جوانان عقده‌های ذهنی خود را باز می‌نمودند. از سال 1351 فعالیت‌های سیاسی آقای هاشمی نژاد مجددا" گسترش پیدا کرد، به طوری که در سفری که به شیراز و اصفهان رفته بود به علت سخنرانی‌هائی که در آنجا انجام داده بود وی را دستگیر کردند. او دو، سه ماهی در اصفهان زندانی بود. بعد از آن فعالیت‌های مشترک ما شروع شد. او با جمع کوچکی که آن روز کار می‌کردیم و کارهای پنهان از چشم دستگاه را سرو سامان می‌دادیم مشغول همکاری شد با پیوستن آقای هاشمی نژاد به آن جمع کوچک جمع ما، نیرو و نشاط تازه‌ای گرفت، و فعالیت‌های گسترده‌تری را شروع کرد. در سال 53 یا 54 او مجددا" به دنبال فعالیت‌های سیاسی تند و بی‌پروائی که داشت به اتفاق آقای طبسی در مشهد دستگیر شد. این بار گرفتاری او در زندان 2 سال به طول انجامید.
در اواخر سال 55 او در زندان مشهد از نزدیک با گروهک‌ها آشنا شد. از مجموع این برخوردها تجربیات ارزنده‌ای اندوخت و دریافت‌های خود را به خارج از زندان منتقل کرد. از همان اوقات بود که کینه آقای هاشمی نژاد در دل این گروهک منافق پدید آمد زیرا او از نزدیک چم و خم کارهای آن ها را دیده بود و دورویی و نفاق آن ها و انحرافات فکری آن ها را از نزدیک لمس کرده بود. وقتی وی از زندان بیرون آمد ضمن این که انحرافات این گروه را به خوبی می‌دانست در صدد آن بود که شاید بتواند با ملاطفت و ملایمت و نصیحت به مسیر صحیح بکشاند. و در این راه چه کوشش‌ها که او نکرد.در یک برهه‌ای از زمان او به راستی بزرگوارانه در مقابل آن ها نرمش نشان داد لیکن بالاخره مشخص شد که این ها از آن خط نیستند. این بود که او پس از آن همه بی اثر ماندن ملاطفت و نصیحت بالاخره قاطعانه در مقابل آن ها ایستاد. آقای هاشمی نژاد از جمله کسانی بود که پیش از بقیه‌ی چهره‌های معروف مورد غضب و اتهام گروه‌های منافق و افراد وابسته به آن ها قرار گرفتند.
در سال 57 که شعله انقلاب روشن شده بود. به تدریج او در مشهد یکی از گردانندگان اصلی حرکت‌های مردمی شد. او در سروسامان دادن و هدایت و فکر دادن جنب و جوش‌های اسلامی شب و روز مشغول بود من وقتی که در آن سال از تبعید به مشهد بازگشتم دیدم که آن شهر بر محور ایشان و آقای طبسی می‌گردد این دو نفر تمام توان خود را وقف در تب و تاب نگه داشتن مبارزه می‌کردند. البته همه علماء و فضلا و طلاب در این زمینه نقش داشتند اما کارگردان و سر رشته دار مسائل عده معدودی بودند که از جمله مؤثرترین آن ها آقای هاشمی نژاد بود همان وقت هم او از سوی ساواک مورد سوء قصد قرار گرفت و به منزلش مواد منفجره پرتاب کردند اما خوشبختانه آن شب در همان روزها او در خانه نبود. در آن روزها (در دی ماه یا آذر ماه) ما روزها در یکی از مساجد جمع می‌شدیم و مشغول کار بودیم و شب‌ها به خانه‌های خودمان نمی‌رفتیم چون شب‌ها منازل ما نا امن بود. شب‌ها را عموما" با هم و در منزل دوستان جائی دور از چشم جاسوس‌های ساواک می‌گذراندیم و در همان شب‌ها به منزل ایشان با مواد منفجره حمله کردند و به منازل دیگران هم حمله کردند، مثل منزل آقای طبسی و منزل خود بنده.
آن سوء قصد به جائی نرسید تا این که منافقین در روز سه شنبه (7/7/1360) کار نیمه تمام ساواک را به انجام رساندند.
آقای هاشمی نژاد نقش بسیار مؤثری در جریانات پیش از انقلاب داشت و پس از آن که من به دستور امام به تهران آمدم و دیگر همه بار بر دوش او و آقای طبسی بود. تا آن که انقلاب پیروز شد. وقتی انقلاب به پیروزی رسید این مرد بزرگوار در حفظ نظم شهر و حفظ پادگان نقش به سزائی داشت، او به اتفاق برادر عزیز دیگرمان آقای طبسی که خداوند ایشان را حفظ کند و طول عمر بدهد توانست که پادگان مشهد و پادگان لشگر 72 را از دست برد افراد فرصت طلب دور نگه دارد و سلاح‌ها را حفظ کنند، و شهر را آرام نگه دارد و اداره نماید. شرح احوال آقای هاشمی نژاد در ماه‌های نخست پس از پیروزی داستان چندین ماه کار توان سوز و پیگیر بود.
در انتخابات خبرگان او از مشهد انتخاب شد و برای تدوین قانون اساسی به تهران آمد. بعد از آن وی در مشهد مشاغل رسمی را قبول نکرد ولیکن اداره کلاس‌های درس، اداره حزب جمهوری اسلامی شاخه مشهد، و اداره فکری جوانان آن سامان به عهده آقای هاشمی نژاد بود این ها مسئولیت هائی بودند که او با کمال قدرت از عهده‌شان بر می‌آمد.
بعد از پیروزی انقلاب بی شک کانون تفکرات اسلامی در خراسان شخص آقای هاشمی نژاد و کلاس‌های ایشان بود و در هر برهه‌ای از زمان هر جا شبهه و اشکالی و سؤالی بود زبان گویا و فکر قوی ایشان بود که می‌توانست عقده‌ها را باز کند و مشکلات را حل نماید.
در طول مدت بعد از انقلاب همچنین در دوران حرکت عمومی مردم پیش از پیروزی انقلاب آن سخنرانی‌های پرشور و گرم و عمیق آقای هاشمی نژاد برکات زیادی را به بار می‌آورد. و در همه جا به افکار عمومی مردم سمت و سو می‌داد و غیر از سخنرانی‌ها و خطبه‌های پرشوری که او ایراد می‌کرد باید بگویم که زندگی این عالم بصیر با همه فراز و نشیب‌هایش بر روی هم یک خطابه پرشور و هنرمندانه بود و به قول شاعر:
فرود آمد از منبر روزگار
بسر برد او خطابه نامدار
مسئولیت سنگین خود را از سال 1341 تا صبح روز سه شنبه هفتم مهر (یعنی در طول 19 سال) به خوبی انجام داد و هم با کمال سربلندی و سرافرازی به لقاء ا... پیوست و به شهادت رسید. البته شهادت برای شخصی مثل این عالم بصیر و سخنور و بزرگوار یک افتخار است. همچنان که برای کشندگان و دشمنان مایه روسیاهی است. هاشمی نژاد از لحاظ شخصی فرد متواضعی بود، انسان شجاعی بود خوش فکر و خوش قریحه بود، زحمت کشیده و درس خوانده بود، بی طمع و بدون چشم داشت به مال و مقام کار می‌کرد و به کار علاقه داشت. صداقت و اخلاص و وفای او را همه می‌دانند. او یک شخصیت از همه نظر ممتاز بود. من احساس می‌کنم برادر عزیز و گران بهائی را که قلبا" و روحا" به او خیلی متکی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست داده ام.
مردم خراسان یک پدر دلسوز و یک برادر علاقه‌مند و فداکار را از دست دادند و ملت ایران یک فرزند ارزشمند و کم نظیر را. او در قضایای جنگ تحمیلی دو نوبت به مناطق جنگی آمد. یک بار از تهران به اتفاق هم به اهواز رفتیم و چند روزی با ما ماند و بعد به اتفاق به دزفول می‌رفتیم و در آنجا هم در پشت جبهه خدمات ارزنده‌ای انجام داد. خدایش رحمت کند و به ملت در مقابل از دست دادن این گوهر گران‌بها عطیه ارزنده‌ای عطا نماید خداوند این خسارت را خود جبران کند. و به بازماندگان آن بزرگ مرد و فرزندانش و به همسرش صبر و اجر فراوان عنایت کند.
والسلام
سید علی خامنه ای

نظر خود را ارسال کنید