ویژگیهای امپریالیسم
جزوه سوم
استاد جواد منصوری
واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و قطع ایادی اجانب و مزدورانشان موج گرایش به شناخت عمیقتر مسائل اعتقادی و تحلیل و بررسی مسائل سیاسی از دیدگاه اسلام روزافزون گردید و بهخصوص نسل جوان با دیدی جدید خواهان هر چه بیشتر عرضه شدن اسلام اصیل شدند به همین دلیل در دوران سازندگی پس از انقلاب نیاز وجود ردههای ایدئولوژی و سیاسی اسلامی به شدت احساس میشد.
واحد دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی در جهت رفع این نیاز تاکنون اقدام به تشکیل چندین دوره کلاس درباره مسائل مختلف ایدئولوژی و سیاسی کرده است که جزوات آنها به صورت پلی کپی به چاپ رسیده و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
جزوه حاضر نیز مجموعهای ست از متن پیاده شده نوارهای دروس برادر جواد منصوری «مسئول بخش فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تحت عنوان ویژگیهای امپریالیسم در زمستان سال 1359 در ردههای این واحد تدریس گردیده است که به دلیل درخواستهای زیاد علاقهمندان با اصلاحاتی اقدام به چاپ آن نمودهایم.»
لازم به تذکر است که به علت مشغله زیاد استاد متأسفانه امکان تصحیح این جزوه به وسیله ایشان عملی نبود به این جهت اگر اشکال و یا نارسائیهایی در برخی مطالب آن به چشم میخورد قبلا پوزش میطلبیم.
ضمن آرزوی توفیق برای همگان آماده پذیرش انتقادات، نظریات، پیشنهادات شما میباشیم.
به امید اینکه کارمان آغازگر و تداوم بخش اهداف مذکور که ابلاغ رسالت اسلامی خویش و رسیدن و رساندن به ایدئولوژی اصیل اسلامی است باشد.
واحد دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی
جلسه هشتم:
روش شناخت مقایسهای
یکی از روشهای شناخت مقایسه است. **زیرنویس=بگو (تا به اهمیت موضوع توجه کنند) به پروردگار مردم، حاکم (و مالک) مردم و معبود مردم، از شر خناس وسوسه کنندهای که در سینهها و (افکار) مردم وسوسه و (تردید) ایجاد میکند. چه از جنیان و چه از مردم، پناه میبرم (میگیرم) و خود را در امان او حفظ میکنم .@
اگر بخواهید بدانید که فرضا نظام جمهوری اسلامی، نظام موفقی بوده است یا خیر، آیا توانسته است به شعارها و هدفهایی که انتخاب کرده بود برسد؟ آیا جمهوری اسلامی میتواند در جو موجود جهانی به پیش برود؟! آیا نسبت به رژیم گذشته حاکم بر ایران و همچنین آیا در میان نظامهای موجود جهان، نظام موفقی بوده است یا خیر؟ بهترین راه مقایسه است. به این ترتیب که بگوئید دو سال بر جمهوری اسلامی گذشت، بیانیم همین مدت را با دو سال دیگر از نظام گذشته ایران، ویا نظامهائی که فعلا در جهان وجود دارد، مقایسه کنیم، در این دو سال چه تغییراتی را در جمهوری اسلامی انجام داده است، و چه تغییراتی را آن نظام ها انجام دادهاند.
اگر ما بخواهیم در این مورد صحبتی بکنیم طبعا باید کارنامه این دو سال انقلاب را مطرح کنیم. و قبلا هم گفتهایم که یکی از راه های شناخت هر نظامی این است که اثرات و ثمراتی را که آن نظام در طول حاکمیت خود داشته است را بررسی کنیم. ابتکار تا حدودی به شناسائی ما نسبت به نظام جمهوری اسلامی و هر نظام دیگری که مورد مطالعه قرار گرفته است کمک میکند.
همین مطلب در مورد نظامهای امپریالیستی حاکم بر جهان مطرح است. بهطور عمده دو مرحله در تاریخ استعمار در قرون اخیر دیده میشود:
1- دوران حاکمیت استعمار کلاسیک.
2- دوران انتقال از شکل اول و حاکمیت استعمار نو.
ما معتقدیم که از نظر ماهیت و محتوی هر دو اینها یکی است ولی شیوههای برخورد و اجرا متفاوت میباشند. دلیل آن تغییراتی است که در روابط اجتماعی و آگاهیهای عمومی به دست میآید و اینکه آنها بالضروره برای حفظ و ادامه موجودیت خود باید تغییراتی در شیوههای اجرائی خودشان با حفظ اصول کلی جهان بینیشان بدهند.
باید روش هائی را که آنها در برخورد با کشورهای تحت استعمار دنبال میکنند دقیقا مقایسه و بررسی کنیم تا ببینیم کدام یک خطرناکترند.
به علاوه اگر ما به ویژگیهای نظام در عمل توجه نکنیم آنها به دلیل تجربیات زیاد و امکانات نسبتا بالائی که دارند، با توجه به ناآگاهی نسبی مردم کشورهای مستعمره یک وقت با توجه به ناآگاهی نسبی مردم کشورهای مستعمره یک وقت چشم باز میکنیم. میبینیم که فرضا 20 سال از انقلابمان گذشته است و مجددا دو مرتبه به دام آنها افتادهایم.
«فانون» در کتاب معروف خود تحت عنوان محرومین زمین **زیرنویس=این کتاب با عنوان «نفرین شدگان زمین» به فارسی ترجمه شده است .@ میگوید، ما انقلاب کردیم، استعمار را از کشور بیرون راندیم ولی چون استعمار را نشناختیم، مجددا به کشور ما وارد شد و ما هم از آن استقبال، و به شکل بسیار بدتری به دامش افتادیم، مثالی را که میتوان گفت این است که شما داستان کرم ابریشم را بررسی کنید ملاحظه میکنید که کرم ابریشم خودش تارها را می تند و ناگهان می بیند که اطرافش را کاملا گرفته و خودش را از درون تارها خفه میکند.
داستان افراد ناآگاه در برخورد با جریانات اجتماعی و سیاسی به کرم ابریشم شباهت زیادی دارد.
حال ما شیوههای عملی استعمار کلاسیک و استعمار جدید را فهرست وار و در مقابل هم میآوریم و سپس توضیح میدهیم تا خود قضاوت کنید که کدامیک خطرناکترند:
1- در استعمار کلاسیک کشورهای استعمارگر بهطور معمول ابتداء با حرکتهای قهرآمیز و با نیروی نظامی وار و یک منطقه را اشغال می نمودند و به تصرف خود در میآوردند. **زیرنویس=لشگرکشی های مکرر و گسترده در قرن های پانزدهم و شانزدهم وگسترش سلاحهای مرگبار در قرون اخیر ثبات کننده این حقیقت است که، آنها برای بقاء و دوام روابط استعماری متکی به زور و قلدری میباشند .@
اما استعمار جدید با ایجاد وابستگی های متعدد حاکمیت خود را مستقر میکند. بعد از جنگ جهانی دوم به دنبال شرایط خاصی که جریان جنگ ایجاد کرده بود، ملتها فرصتی یافتند تا ماهیت دولتهای استعماری را بشناسند و مبارزات استقلال طلبانه را گسترش دادند، کشورها تماما از زیر یوغ استعمار در آمدند و در سال 1954 به ابتکار «احمد سوکارنو» رئیس جمهور اندونزی، «جمال عبدالناصر» رئیس جمهور مصر و «تیتو» رئیس جمهور یوگسلاوی، نهضت کشورهای غیر متعهد به وجود آمد.
آنها گفتند ما میخواهیم روی پای خود بایستیم و به شرق و به غرب هیچگونه وابستگی نداشته باشیم. اما شما دیدید که با همین روش یعنی، ایجاد وابستگی های اقتصادی، فرهنگی، نظامی و سیاسی تمامی این کشورها مجددا به جبهه کشورهای متعهد به منافع ابرقدرتها تبدیل شدند. گو اینکه کنفرانس تشریفاتی سالانه با سر و صدای زیاد و مخارج هنگفتی تشکیل می گردد. در این کنفرانس ها یک سری مطالب تکراری و بی محتوی رد و بدل میشود. اینگونه عناوین چیزی جز تحمیق مردم جهان سوم نیست و امیدواریم با آگاه کردن مردم جهان مشت این سیاستبازان را باز کنیم و به مردم نشان دهیم؛ در حال حاضر ما از نهضت عدم تعهد چیزی جز اسم نداریم.
شما کشور غیر متعهد نشان بدهید که واقعا به همان اصطلاح غیر متعهد که خودشان گفتند باقی مانده باشد، البته تعهد از نظر ما معنای دیگری دارد و غیر متعهد در فرهنگ ما منفی است. ولی آنها این اصطلاح را در معنای دیگری به کار گرفتهاند. زمانی که صحبت از عدم تعهد میکنند، منظورشان عدم وابستگی و حفظ استقلال و شئونات ملی است. اما به وضوح مشاهده میکنید که تماما وابسته شدند. از وابستگی گذشتند و به سر سپردگی رسیدند، جالب است که میبینیم رژیم بعثی عراق هم عضو سازمان کشورهای غیر متعهد است. پس ملاحظه میکنید که با اختلاف روش ماهیت جریان فرقی نکرده است و فقط اسم تغییر کرده است.
2- در استعمار کلاسیک مسئولین مملکتی، فرمانده نیروهای مسلح، رئیس دولت، فرمانداران و... از کشور استعماری است. طبعا برای مردم حضور خارجی در کشور ملبوس و محسوس است. چرا؟ برای اینکه تا چشم باز کند می بیند که فرضا مقامات مملکتی انگلیسی یا فرانسوی یا پرتقالی میباشند. طبعا زمانی که آگاهی در این کشورها به وجود آید و زمانی که این کشورها تصمیم
**صفحه=5@
بگیرند با سلطه بیگانه مبارزه کنند، وجود افراد خارجی به عنوان مسئول در رأس امور کشور انگیزه بسیار قویی است، و در تودههای مردم این مسئله به راحتی مورد قبول قرار میگیرد. خیلی راحت میتوانید به مردم بگوئید شما باید از یوغ بیگانه آزاد شوید. مردم این دعوت را میپذیرند، و این مبارزه را به حق میشناسند.
در استعمار جدید چنین جریانی دیده نمیشود. لذا مبارزه بسیار پیچیده، طولانی و سخت خواهد شد. به عنوان نمونه در ایران با وجود رشد نسبی مردم و نقش تشیع، دهها سال طول کشید تا عمیقا پی بردند که رضاخان و پسرش ایرانی نیستند، برای منافع این ملت کار نمیکنند، اینها از درون این ملت نجوشیدهاند و این مسئولیت را دیگران به آنها سپردهاند، آنها گماشتگان استعمار جهانی و کارگزاران سیاستهای آنها بودهاند، زمانی که مقامات مسئول مملکتی ظاهرا محلی و مسلح به سلاحهای ضد انگیزهای، مبارزه با آنها بسیار مشکل و پیچیده است، برای مردم ایران اسلام یک انگیزه و حفظ آن یک وظیفه است.
بنابراین اگر زمانی خواستید از این انگیزه برای قیام علیه سلطه بیگانه در این کشور استفاده کنید، او با همین حربه علیه شما اقدام میکند. میگوید من مسلمانم زیارت هم میروم، عکسش را هم پخش میکند و در صحبتهایش هم این مسائل را مطرح میکند، اسم خودش و بچههایش را از اسماء مورد قبول احترام مردم انتخاب مینماید، قرآن چاپ میکند، به احترام حسین بن علی اعلان عزا مینماید و خود در آن شرکت میکند و... اینگونه کارها را همه پادشاهان و رؤسای جمهور و مسئولین سرسپرده کشورها انجام میدهند و مبالغ گزافی از بودجه ملل محروم و مستضعف جهان صرف تبلیغات سوء به نفع سران آنها میشود. آیا ملک خالد این جرثومه فساد و عامل امپریالیزم و صهیونیزم در
**صفحه=6@
منطقه هر سال کعبه را با گلاب نمیشوید؟! آیا در حضور مردم مسلمان سراسر جهان پرده کعبه را تعویض نمیکند؟ و عمل طواف را به جای نمیآورد؟! یا صدها میلیون دلار سراسر جهان خرج تبلیغات اسلامی و ساختن مساجد و... اسلامی نمینماید؟ آیا مسلمین جهان را به جهاد برای آزادی قدس دعوت نمیکند؟ آیا ظواهر اسلامی در کشور اجرا نمیکند؟ و در عین حال آیا با تمام وجود و امکانات خود و اتحاد با آمریکا و اذنابش در منطقه علیه جمهوری اسلامی توطئه و قداره کشی نمیکند؟
اینگونه شیوهها و استفاده از انگیزههای مردمی را حرکتهای ضد انگیزهای میگوییم. امروزه بکار گرفتن روشهای ضد انگیزهای متداولترین شیوه مبارزه با قیامهای مردمی است که دولتهای فاسد و تبهکار از آن استفاده مینمایند. **زیرنویس=زمانی که مردم ایران با روشنگریهای رهبر انقلاب امام خمینی و مبارزان متعهد و مکتبی به ماهیت ضد اسلامی رژیم حاکم بر ایران پی بردند، امکان ادامه حیات و موجودیت آن علیرغم حمایت بیدریغ ابرقلدران چپ و راست، از بین رفت و به سرعتی غیرقابل تصور برای تحلیل گران سیاسی، واژگون شد .@.
استفاده از شعار عربیت و دعوت اعراب به آن از جانب صدام، در جنگ تجاوزگرانه علیه انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان غیر عربی (عجم) و نژادپرست (ایرانیت ضد عربی) حرکتی ضد انگیزهای، در مقابل گسترش انقلاب اسلامی عراق و سرکوبی جمهوری اسلامی ایران میباشد.
3- استعمار کلاسیک به دلایل زیادی، اصراری در جهت تغییر فرهنگها و آداب و رسوم ملتها نداشت. آنها به تصور اینکه قرنها حاکمیت خود را بر این سرزمینها حفظ خواهند نمود، عجله و شتابی برای جایگزینی فرهنگ خود به جای فرهنگهای ملتهای مستعمره از خود نشان نمیدادند. ولی زمانی که استعمار جدید قدرت
**صفحه=7@
میگیرد و نفوذ پیدا میکند احساس مینماید که فرهنگهای محلی، ایدئولوژیهای منطقهای خطری بالقوه عظیم برای حاکمیت آنها بر این مناطق است. اگر روزی این مقامات محلی نتوانند از این فرهنگهای محلی و ایدئولوژیهای منطقهای به عنوان یک حربه ضد انگیزهای علیه قیامهای مردمی استفاده کنند، بههرحال روزی کار خودشان را خواهند کرد.
این پیشبینی آنها خیلی هم غیرواقعی نبوده است. همانطور که پیشبینی آنها در مورد ایران دقیقا تحقق پیدا کرد. واقعیت این است که اسلام و قدرت اسلام بود که آن رژیم را از پای درآورد و این حقیقتی است که هم ما و هم آنها میدانیم.
حدود یک سال قبل از سقوط رژیم یکی از دانشمندان آمریکائی که به ایران و تعدادی از کشورهای خلیج فارس آمد تحقیقاتی کرد، گزارشی تهیه نمود. در آن گزارش گفته است که اسلام در این منطقه در حال تجدید حیات است و این موضوع تمام دولتهای منطقه را تهدید میکند. به همین دلیل است که در استعمار جدید، یک مبارزه بی امان و برنامه ریزی شده علیه ایدئولوژیها و فرهنگهای ملی و منطقهای، در جریان است.
سالانه رقمی بیش از 10 میلیارد دلار در سراسر جهان برای تبلیغ اسلام آمریکائی خرج میشود. در حال حاضر که با شما صحبت میکنم 10 هیئت فقط در فیلیپین از طریق عربستان در حال تبلیغ اسلام به شیوه سلطنتی عربستان هستند. و مطالبی را که میگویند، اگر شما بشنوید از تأسف و تعجب خیلی ناراحت میشوید. مطالبی که تبلیغ میکنند عبارت از این است که اگر کسی عطسه کرد، تو چه بگو سر غذا نشستی اول چه بگو و بعد... بحث و صحبت میکنند.
این تبلیغ را در سراسر دنیا، گروههای زیادی از عربستان هستند که اسلام آمریکائی- اسرائیلی تبلیغ مینمایند. مساجد عظیمی میسازند که گاهی بعضی از آنها حدود 70 میلیون تومان هزینه
**صفحه=8@
داشته است، و به این ترتیب اسلام را که نمیتوانند از بین ببرند حداقل این است که، مسخش میکنند، و آن نوع تفکراتی که خاص خودشان است و برای آنها مفید میباشد، القاء میکنند. در این زمینه مطلب خیلی روشن است و شما نمونههای خیلی خوبی میتوانید ازاینگونه فعالیتها داشته باشید. اگر کسانی بخواهند در دنیا پیام اسلام و حقایق آن را آنچنان که هست معرفی نمایند، موانعی ایجاد میکنند که تقریبا امکان آن را از بین میبرند، شبکه گسترده مطبوعاتی، خبرگزاریها و رادیو و تلویزیونهای جهان در انحصار استکبار جهانی است و تلاشی دائمی در جهت تحریف و مسخ اسلام دارند. در جریان انقلاب اسلامی در ایران ناگهان تمام روزنامهها و رادیوهای مخالف ما در سراسر دنیا شروع به نوشتن مقالاتی علیه اسلام نمودند، چون دیدند قدرت جدیدی شکل میگیرد، و در دنیا مطرح میشود و مسلما برای آنها خطرناک است.
ما نکتهای را به عنوان یک معیار همیشه باید توجه داشته باشیم، چیزی را که دشمن از آن ناراحت میشود و به وحشت میافتد و علیه آن اقدام میکند، باید دقیقا آن را بشناسیم و بدانیم در آن برای ما خیری هست. اگر از چیزی خوشنود و راضی باشد حتما در آن برای ما شری است.
4- چون تکنولوژی کشورهای استعمارگر پیچیده نشده بود و میزان تولید در حجم زیادی نبود، نیاز به بازارهای گسترده برای فروش کالاهای خود نداشتند، آنچه که بیشتر مورد نیاز آنها بود تأمین نیاز بازارهای داخلی خودشان بود. برای تأمین نیازهای بازارهای داخلی خود احتیاج به مواد خام داشتند و لذا از کشورهای تحت استعمار خود فقط مواد خام میبردند و پس از تبدیل در کشورهای خود میفروختند. به تدریج به علت بالا رفتن حجم تولید و پیچیده شدن تکنولوژی و گسترش سازمانهای تولیدی بازارهای داخلی کشورهای متروپل اشباع شد.
**صفحه=9@
سرمایهداری برای ادامه موجودیت خود نیاز به بازارهای خارجی داشت. بنابراین باید بازارهای خارجی هم حضور داشته باشد تا بتواند محصولات تولیدی خود را عرضه کند و به هر قیمتی که خواست بفروشد.
نظامهای امپریالیستی خواهان تراکم ثروت و قدرت، خواستار بازارهای بیرقیب هستند تا این هدف آنها تحقق پیدا کند، اگر قرار باشد مبادلات بینالمللی عادلانه و بر اساس مبادله منصفانه کالاها باشد، زمینه استثمار و چپاول در سطح جهانی از بین میرود. ریشه تمامی بحرانها و تشنجات بینالمللی در این تمایل دولتهای بزرگ نهفته است.
در استثمار به شیوهی نوین به استخراج مواد خام و اولیه برای صدور به کشورهای خود اکتفا نشد بلکه در دست گرفتن بازار کشورهای تحت استعمار هم جزو برنامهی آنها بود و لذا شما میبینید از کشور ما روزی 6 میلیون بشکه نفت صادر میشد و در نظر داشتند که میزان آن را به ده میلیون بشکه در روز برسانند. نفت پس از استخراج و صدور کشورهای خریدار، به محصولات گوناگونی تبدیل میشود. مقدار زیادی از آن مجددا به شکلهای دیگری به کشور ما منتهی با قیمت بسیار بالائی برمیگشت.
ملاحظه کنید بسیاری از مواد خامی را که ازاینگونه کشورها میبرند امکان تبدیل آنها به محصولات مورد نیاز را میتوان در خود همین کشور به وجود آورد، ولی برای اینکه اینگونه کشورها به تکنولوژیهای پیشرفته دسترسی پیدا نکنند وابستگی همچنان حفظ شود این کار را نمیکنند، و زمانی که تحت شرایط سیاسی موجود یا به هر دلیل دیگری مجبور میشوند کارخانهای به کشور بدهند معمولا آن نوع کارخانهای را میدهند که از نظر اقتصادی دیگر برای آنها به صرفه نیست. و یا برای کشوری که آن کارخانه را میخرد از آن استفاده میکند اقتصادی نیست.
**صفحه=10@
به عنوان نمونه برایتان بگویم، ما در کشورمان گاز بسیار زیاد داریم و همینطور که میدانید بیش از 50 سال است که گازهای ما میسوزد. در رژیم گذشته توجهی به آن نمیشد و ما غافلیم که چه ثروتی از بین میرود و ما نمیتوانیم از آن بهرهبرداری کنیم. با توافقهای مخفیانه ابرقدرتهایی که از الفبای اقتصاد و صنعت چیزی میدانند گفتند، باید ذوب آهن گازی به ایران بفروشید. برای اینکه گاز فراوان و طبعا سوخت ارزان در دسترس هست، ولی آنها ذوب آهن ذغال سنگی به ما فروختند. چرا؟ برای اینکه مستشاران روسی بیشتری برای استخراج ذغال سنگ به ایران بیایند و از این خوان یغما که رژیم دست نشانده گسترده است حظی و بهرهای ببرند. از آن طرف محصول آهنی که برای ما انتخاب کردند محصولی نیست که در گسترش صنعت ما به کار برود. بیشتر در زمینه کارهای عادی است البته آن هم مورد نیاز است. بحث نیست اما در ماشینسازی و گسترش صنایع زیربنائی تقریبا نفتی ندارند. بنابراین همچنان ما سوزانندهی گاز هستیم و خریدار آهنی که به آن برای ماشینآلاتمان نیاز داریم. درحالیکه اگر ذوب آهن گازی به ما میدادند و طوری تنظیم میکردند که محصول این کارخانه به درد ما بخورد نه ذغال سنگمان از بین میرفت، نه گازمان بیخود میسوخت و نه برای خرید ماشینآلات میرفتیم.
مطالعه کنید و آمار و ارقام را به دست آورید که ما از این بابت چه مقدار ضرر میدهیم؟ چقدر میتوانستیم سود داشته باشیم. بنابراین اینها برای استفاده از مواد خام کشورهای تحت استعمار و همچنین حفظ بازار کالاهای خود برنامهریزیهای دقیقی دارند، و هیچگاه حاضر نمیشوند که آن اصول کلی خود
**صفحه=11@
را تغییر بدهند. مطلب دیگری که در رابطه با ذوب آهن باید گفت این است که ذوب آهن از حداقل 10 میلیون تن در سال به پائین در شرایط کنونی جهان و با توجه به کیفیت تکنولوژی این صنعت اقتصادی نیست (ضرر میدهد) کارخانههای ذوب آهن که اکنون در دنیا تأسیس میشود میزان تولید سالیانه آن معمولا 10 میلیون تن به بالاست. ولی ذوب آهنی به ما دادند که زمان شروع کارش فقط چهارصد هزار تن در سال محصول داشت بعد از 4 سال به هشتصد هزار تن و میگفتند در دوازده سال آینده به 4 میلیون تن خواهد رسید.
ملاحظه میکنید که اصل حفظ شده است منتها فرقی که کرده این است که به دلیل بالا رفتن میزان تولید باید بازار کالاها همچنان حفظ بشود و لذا فروش کالاهای آنها در این کشورها به عنوان یک برنامه هست. جالب است که در این مورد هیچ تفاوتی بین شرق و غرب، سوسیالیسم و کاپیتالیسم وجود ندارد.
5- در استعمار کلاسیک شما در برخورد با مسائل خیلی ساده و مستقیم روبرو هستید، به این معنا که خیلی مشخص است که دولتی کشوری را گرفته است، منابع این کشور را چپاول میکند، مقامات این کشور هم از همان کشورهای استعمارگر هستند، تصمیمات را آنها میگیرند، و بقیه هم کارگزاران آنها هستند، و شما هیچوقت دچار این ابهام نیستید که، آیا انگلستان برای ما تصمیم میگیرد یا فرانسه یا پرتغال و یا آمریکا؟ دقیقا مشخص است که چه کسی برای شما تصمیم میگیرد.
فرضا اگر جزء مستعمرات انگلستان هم بودید مشخص است، وزارت مستعمرات انگلستان مسئول تصمیمگیری درباره مستعمرات است و بقیه کشورهای دیگر هم به همین ترتیب است. در استعمار جدید شما چنین وضعی ندارید دلیلش این است که برخوردها بسیار پیچیده، متنوع و غیرمستقیم است. زیرا سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی خیلی گسترده است و با
**صفحه=12@
تکنولوژیهای بالائی کار میکنند و طبعا شما به ماهیت بسیاری از روابط و کارهای آنها هیچگاه پی نبرید. به عنوان نمونه برایتان بگویم جاسوسان CIA در سراسر دنیا سه دسته هستند.
یک دسته جاسوسان نیمه مخفی نیمه علنی.
دسته دوم جاسوسان مخفی هستند که بهطور فعال در جریان کارهای جاسوسی میباشند.
دسته سوم افرادی که فقط با یک ارتباطات صرفا شفاهی کار میکنند.
بنابراین اینها میتواند دهها سال جریانشان ادامه پیدا بکند و هیچ جریانی هم نمیتواند اینها را کشف بکند چون مدرکی برایش وجود ندارد یا فرضا ماهوارههای جاسوسی خیلی ساده میآیند از روی ایران یا هر کشور دیگری رد میشوند، عکس میگیرند، گزارش تهیه میکنند و صدایی را که هم که بخواهند ضبط میکنند. و هیچ کنترلی هم بر آنها وجود ندارد. از طرف دیگر دولتهای بزرگ امپریالیستی کمتر مستقیما و صریح له و یا علیه کشوری اقدام میکنند، خصوصا بعد از جنگ ویتنام و تجربیاتی که امپریالیزم جهانی در مجموع به دست آورد، بلکه با استفاده از مهرههای مناسب موجود و مخفی کردن خودشان در پشت جریانات همیشه برای مردم دنیا ایجاد ابهام مینمایند. و از این راه تا حدودی، قیام مردم علیه آنها با مشکلات پیچیدهای روبرو میشود.
از طرف دیگر اینکه متنوع هم کار میکند، بهطوری که هر کدام از کانال هایش گر کشف و کور شد، کانال های دیگرش دست نخورده باقی بماند. لذا می بینیم که اگر در این مملکت تا ده سال هم شما شبکههای جاسوسی کشف کنید باز هم جاسوسان فراوان در چهرههای متفاوت خواهد بود. اینطور نیست که اگر یک شبکه جاسوسی کشف بکنید دیگر تمام میشود. زیرا که این شبکه جاسوسی
**صفحه=13@
تنها در نیروهای مسلح کار نمیکند، در دانشگاهها کارخانهها و ادارات هم اینها شبکه جاسوسی دارند در همه جا و همه قسمتها دارند. تنها در ایران چنین نیست، همه جای دنیا هست شاید مثلا ما تعجب کنیم که یکی از چیزهایی که خیلی جاسوسهای بینالمللی روی آن کار میکنند، این است که فرضا توی کمپانیهای فیلم میگردند که ببینند، مثلا این کمپانی قرار است در سال آینده چه فیلمی تولید بکند که اینها بفهمند، و زودتر بروند تولید و به بازار عرضه کنند. در مورد ماشینآلات و دستگاههای دیگر هم به همین ترتیب عمل میکنند.
بنابراین در برخورد با استعمار جدید به این دلیل ما هم باید خیلی پیچیده عمل بکنیم. به این ترتیب که اگر قرار بشود ما به اظهارات علنی یا مواضع صریح آنها اکتفا کنیم قطعا آنها ما را فریب میدهند. بارها شده است که امروز اعلام میکنند که ما با ایران میخواهیم روابط دوستانه داشته باشیم و میخواهیم ملت ایران در سرنوشت خودشان سهیم باشند. و جالب این است که فردای آن روز در این مملکت میبینید فرضا یک کودتا کشف میشود که سرنخش از همانجاست.
در جنگ جهانی دوم به عنوان یک نمونه تاریخی ازاینگونه روشها یک روز «هیتلر» صحبتی کرد و گفت، ما به همه دنیا اعلام میکنیم: «ما قصد تصرف هیچ سرزمینی را نداریم، و خواستار استقرار صلح در اروپا هستیم.» همان شب چمبرلین نخستوزیر وقت انگلیس تحلیل کرد و گفت: چون ما مذاکراتی قبلا با «دولت آلمان» داشتیم بنابراین نازیها نخواستند علنا موضع خودشان را بگویند ولی «هیتلر» که در این سخنرانی این صحبت را کرده معلوم میشود که مذاکرات موفقیتآمیز بوده است. و همان شب آلمان به لهستان حمله میکند و آن را اشغال مینماید. این شیوهای است که در دنیا به اشکال مختلف
**صفحه=14@
متداول است.
6- استعمار کلاسیک شما شاهد هستید که استعمار بهطور عمده در زمینههای محدودی کار میکند و جزء برنامهاش این نیست که تمامی امکانات و نیروهای بالقوه و بالفعل یک کشور را نابود کند و خطمشی استعمار این بود که از امکانات این کشورها باید در درازمدت و به تدریج بهرهبرداری نماید. فرضا اگر چنانچه از معادن، نیروی انسانی و امکانات جغرافیائیاش میخواهد بهرهبرداری کند، چون این اطمینان را داشت که برای همیشه در اینجا خواهد بود، لذا عجله و شتابی نداشت، که اینها را تماما بیرون بکشد.
اما در استعمار به شیوه جدید ملاحظه میکند که یک شتاب عجیبی برای نابودی تمامی امکانات این کشورها وجود دارد. با تکنولوژی موجود امکان ندارد که از عربستان بیش از 14 میلیون بشکه نفت استخراج، بارگیری، صادر و مصرف نمایند و اگر میتوانستند با توجه به اینکه کلیه شرایط فراهم است حتما این کار انجام میگرفت. (شما اگر دورتادور ایران را بشکه بچینید تقریبا 5 میلیون بشکه میشود).
مهمترین سرمایه کشورها، انسانها بهخصوص نیروی انسانی متخصص و مدیر است. زیرا منشأ هر پیشرفت و سرمایهای خلاقیت و کار انسانها است. امپریالیزم جهانخوار (اعم از شرق و غرب) شتاب عجیبی برای نابودی نیروی انسانی کشورهای زیر سلطه دارند و این نابودی به اشکال مختلف صورت میگیرد، به شکل دزدیدن و خریدن مغزهای متفکران این کشورها به هر قیمتی که هست، و یا فاسد کردن نیروهای انسانی که در این کشورها هستند. **زیرنویس= تعداد پزشکانی که از کشورهای زیر ستم تنها به آمریکا میروند مساوی مجموع پزشکانی است که از پنج دانشگاه آمریکائی فارغالتحصیل میشوند.@.
**صفحه=15@
استهلاک نیروی انسانی و کیفیت بهرهوری آن آنقدر وحشتناک است که برای خیلی از ما قابل تصور نیست.
مطالب دیگری در مورد مقایسه این دو شیوه عمل نظامهای امپریالیستی میتوان بیان کرد، ولی تا حدودی در همین مسائلی که مورد بحث قرار گرفت، گنجانده شده است. و با اینکه خود شما با تحلیل و تفکر میتوانید به آن توجه کنید، نکتهای که در پایان لازم است هم به عنوان استنتاج و هم به عنوان تذکر گفته شود، روایتی است که از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نقلشده است. امام علی فرمودند: «آفت القوی استضعاف الخصم». **زیرنویس=ضعیف شمردن دشمن موجب نابودی نیروهای (خودی) است.@.
یعنی آفت (چیزی که از بین برنده است) و عامل نابودی هر قدرت و نیرویی ضعیف شمردن دشمن است. اگر شما فکر کنید که در ایران یا در هر کشور دنیا، در آینده نزدیک یا در آینده دور، دشمن ضعیف میشود و از بین میرود، و دست از سر ما برمیدارد و به ما کاری ندارد،و ما او را شناختهایم و هم ما را شناخته است، پس قضیه تمام است. این همان عامل نابودی نیروهاست.
حال با توجه به این مطالب و نتایج آنها یکبار دیگر بازگردید و آیا ابتدای درس را بخوانید ملاحظه کنید که قرآن این حقایق را چه زیبا در عباراتی کوتاه و عمیق بیان کرده است.
**صفحه=17@
عنکبوت و خانهاش خواهد بود، عنکبوت خانهای برای خودش میسازد و به این خانه دلبستگی پیدا میکند. و در آنجا بیتوته میکند. آن را به عنوان محل امن و امانی برای خودش میداند. اما یک باد ضعیف میآید و بنیان این خانه را ویران میکند. قرآن میفرماید:
آنچه که اینها (کفار و مشرکین) برای خودشان تهیه میکنند، از آن خانه عنکبوت هم سستتر است زیرا به محض اینکه نمیبینید حق بر آنها بخورد آنچنان بنیانشان را ویران میکند که چیز دیگری از آنها نمیماند. همچنان که شما جزو ویرانههایی از نظامهای ستمگر گذشته در دنیا ندیدید. البته در صورتی ما به این حقایق پی ببریم و توجه پیدا میکنیم که علم داشته باشیم و بدانیم که جریان حق و باطل چگونه عمل میکنند و کدامیک با روند کلی جهان هماهنگ میباشد. که سرانجام ریشه میگیرد و استحکام پیدا میکند. خداوند به خوبی میداند که اینها چگونه و چرا اینگونه عمل میکنند و هیچ چیزی از او غایت نیست و او با قدرت است و کارهایش تماما بر اثر اساس یک نظم پایدار و یک قانونمندی مرتبط و متشکل از اجزا است. اینها حقایقی است که برای همه شما میگوییم تا به کار گیرید و سود ببرید، اما واقعیت این است که جز عالمین (آگاهان) کس دیگری به این حقایق نمیرسد. هر چیز در نظامهای کفر جهانی از ماهیت و هدف اصلی خودش قلب میگیرند و به انحراف کشیده میشود.
زیرا که آنها نظام علوم اجتماعی را چنان تنظیم میکنند که همه چیز به نفع آنها باشد. یکی ملاحظه کردید که قرآن وقتی که از تاریخ صحبت میکند خیلی کم وارد جزئیات میشود و خیلی کم سعی میکند که طولانی صحبت بکند. بلکه اشارات کوتاهی میکند و مهم این است که، به چراها و چگونگیها اشاره میکند، و
**صفحه=18@
آنها را مورد توجه قرار میدهد.
تا از درون آنها قانونمندی کلی حاکم بر جوامع انسانی را بیان کند.
علم تاریخ از نظر وحی، علم بیان قوانین حاکم بر انسان جهان و جامعه هست، علم کارهای انسانها، فتوحات، شکستها، قدرتها و قدرتنمائیهایشان نیست، اگر مطلبی را نقل میکند برای عبرت است.
پس اگر ما در اینجا بحثی تاریخی از جریانات چند قرن اخیر دنیا میکنیم، در برخورد با موضوع تاریخ روش و فرهنگ قرآنی را به کار میگیریم نه برخورد به شیوههای فرهنگ کفر (امپریالیستی) را مورد استفاده قرار میدهیم. ما نمیگوییم در سال فلان، فلان کشور به کجا لشکرکشی کرد و کشور مزبور را پس گرفت.
دیگری به آنجا لشکرکشی کرد و کشور مزبور را پس گرفت چه کسی فاتح شد و چه کسی شکست خورد؟ در این جنگ چه تعداد کشته شدند و.. اگر میبینید زمانی که سیر حرکت امپریالیزم را بیان میکنیم، به مناسبتی اسمی از یک کشور میبریم تا تاریخی را نقل میکنیم صرفا به خاطر نتیجه گیری است و پاسخ به چراها و چگونه ها و اینکه آینده چه میشود؟ بررسی ما از تاریخ برای کشف قانونمن دیها و جریانات است تا با نتیجه گیری ها آینده را بسازیم.
هر انسانی بهطور طبیعی به آینده خود، فرزند، خانواده، جامعه و آرمانهای خود علاقمند است و باید هم باشد. این علاقمندی انسان برای علم و کشف جریانات آینده باعث دوام وبقای جامعه هست. اگر شما چنین احساسی دارید امتیاز خاصی ندارید و به خصلت ممتازی متصف نیستید. زمانی شما میتوانید به عنوان یک امتیاز توجه به آینده را مطرح کنید که به خاطر مسئولیت و بر اساس تعهد خودتان نسبت به آینده موضوع را پیگیری و تحلیل نمائید. در این صورت منطق شما این است که چون نسبت به جامعه انسانی مسئولیت دارم و چون
**صفحه=19@
باید نقشی داشته باشم لذا میخواهم بدانم که، آینده چه میشود و چگونه خواهد بود؟ تا از هم اکنون خودم را برای آن وضعیت آماده کنم.
فرض کنید می خواهید به جایی مسافرت کنید، طبیعی و منطقی است که، بپرسید «آب و هوای آن چگونه است تا اینکه شما وسایل لازم را برای تطبیق خودتان با آب و هوای منطقه فراهم بکنید.» بنابراین اگر شما برای یک منطقه سردسیر لباس بر می دارید. شما نمیخواهید که به لباس و.. ارزشی بدهید آنچه که برایتان مطرح میباشد مسئولیت و رسالتی است که شما می خواهید در آن منطقه انجام بدهید. ابزار انجام این مسئولیت شما این لباس و... است و اگر نسبت به آینده فکر میکنید وسایل لازم را برایش فراهم میکنید دقیقا به همین دلیل است.
یکی از ابزارها، اطلاع بر جریانات تاریخی است. یعنی شما بدانید که گذشته این دنیا یا این منطقه یا این کشور یا گذشته این افراد چگونه بوده است. تا بر اساس آن بتوانید نتایج و قوانین کلی را استخراج بکنید و بر اساس آن حرکت کنید. مطالب فوق را به عنوان مقدمه گفتیم تا اینکه بدانید اگر حرکت امپریالیزم را تحلیل میکنیم دقیقا به خاطر این است که قانون مندیهای لازم را از آن استنتاج کنیم و برای حرکتهای بعدی خودمان بکار گیریم. گو اینکه ممکن است این نقد به نظر شما بیاید که خوب بود این بحث در ابتدا گفته میشد تا اینکه ما با تحلیل تاریخی امپریالیزم، مسائلی را که قبلا گفته شد خودمان در میآوریم. اما این مسئله به این خاطر بود که با طرح آن بحث جدید جا بیفتد که در واقع ما نمونهای از مطالبی را که گفتیم نشان بدهیم.
تا شما صحت آنها را در جریانات تاریخی حرکت امپریالیزم ببینید موضوعی که در جامعه باید تقویت شود و رشد یابد. برخورداری از قدرت تفکر و تحلیل بنیانی مسائل است. تا زمانی که تفکر
**صفحه=20@
تحلیلی نسبت به مسائل مختلف نداشته باشیم نمیتوانیم جریانات را ریشه یابی کنیم و نتیجه گیری کنیم. اگر چنین توانی از (قدرت تفکر و تحلیل) داشته باشیم هر حادثهای که واقع شود، قادریم ریشههایش را پیدا کنیم و نتایجی را که بدنبال دارد بررسی کنیم. **زیرنویس=مهمترین ضعفی که انقلابیون و تا حدود زیادی مسئولین ما دارند، عدم توانایی پیشبینی حوادث و جریانات است بهطوری که شاهد هستیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، اکثر برخوردها جنبه انفعالی و عکس العملی داشته است کمتر دیده میشود که حرکتها و برنامههای ضد انقلاب را پیشبینی کنند و به دنبال آن کارهای لازم برای خنثی کردن و جلویگری از آن انجام شود .@.
ما معتقدیم هر حادثهایکه امروز اتفاق میافتد، ریشه در دیروز و یکماه وی کسال گذشته دارد و تا آن ریشهها را نشناسیم این پدیده خاص سیاسی، اجتماعی را نمیتوانیم بشناسیم. از طرف دیگر این حادثه چه بخواهیم و چه نخواهیم نه دقیقا نتایجی دارد که خود را تحمیل کنند. وقتی که سرما میخورید، این سرماخوردگی سابقه ای در شما دارد که با مقاومت بدن کم بوده است یا در معرض هوای سرد قرار گرتفهاید و یا عوامل دیگری که باید آن را ریشه یابی بکنید از طرف دیگر این سرماخوردگی در آینده شما تأثیر دارد این طور نیست که سرما خوردی و تمام شد. وقتی میشنوید در فلان گوشه مملکت اعتصاب یا راه پیمایی شد و فلان شعار را دادند و فلان خواسته را مطرح کردند، شما اگر بخواهید متناسب با آن حرکت کلی که مورد نظرتان هست و آن را میخواهید حفظ کنید، حرکت کنید باید آن جریان مخالف را دقیقا بشناسید و واقع بینانه با آن روبرو شوید.
**صفحه=21@
اگر چهارهزار نفر یکجا جمع شدند نگوئید چیزی نبودند 4 یا 5 نفر بیشتر نبودند یا طرف مقابل هم بگوید 400 هزار نفر بودند. **زیرنویس=در نامهای که یکی از ضد انقلابیون در زندان به صورت محرمانه برای دوستان خودش به خارج از زندان فرستاد که البته کشف و ضبط شد، نوشته که: «خیلی خوشحالم و امیدوارم که اگرچه در زندان هستم ولی میبینم که راهپیماییهایی 600 هزار نفری علیه جمهوری اسلامی در تهران راه افتاده است همچنین امیدوار باشید که در آینده نزدیکی به 6 میلیون نفر برسد» خوب این هم گوشهی زندان نشسته بود و یک تحلیلی هم کرده بود و یک چیزهایی بافته بود.@.
از آن طرف، برخورد میکنیم با کسانی که میگویند آقا مسئلهای نیست، موضوعی نیست. برخوردهایی ازاینگونه نشان دهنده و تأیید کننده ضعف تفکر تحلیلی ما میباشد، و همچنین مثبت آن است که نسبت به مسائل واقع بینانه مطالعه نمیکنیم.
چگونگی تکوین و گسترش استعمار
کلمه استعمار معادل «کلینالیزم» در فرهنگ سیاسی اروپاست منظور آنها از به کار بردن این کلمه بیان یک حرکت و جریان اجتماعی بوده است که عدهای از سرزمین خودشان مهاجرت میکنند و در نقطهی دیگری از دنیا سکنی میگزینند و به عمران و آبادی میپردازند و چون در کشورهای تحت استعمار مسئله مهاجرت آنها مطرح نبوده است، بلکه مسئله ساختن یعنی قسمت دوم مورد نظر بوده است، به تدریج این مسئله رنگ سیاسی، نظامی، اقتصادی به خود گرفت و به کلی معنی اولیه خود را از دست داد. لذا وقتی که ما به شما می گوییم کلمه استعمار به این معانی است اصلا به ذهنتان خطور نمیکند. برای این که در فرهنگ سیاسی مطرح نیست. بلکه در فرهنگ لغات است.
در مورد ماهیت استعمار که چگونه بوده و به کجا کشیده ست، اگر بخواهیم بگوییم اختلاف زیادی هست و این اختلاف به خاطر وجود
**صفحه=22@
دیدگاههای مختلف در برخورد با این مسئله است.
خیلی از اروپائی ها مسئله را طوری بیان و تحلیل میکنند که آخرش چیزی هم ما بدهکار میشویم. مثلا می گویند استعمار عبارت است از که عدهای فداکاری کنند و بروند جای دیگری را آباد کنند و تمدن را در آن مناطق گسترش دهند. یکی از بلندگوهای آنها گفته بود که: اگر استعمار نبود آفریقا همچنان در وحشیگری دو هزار سال پیش بسر می برد، اینکه میبینند در آفریقا این تشکیلات هست به خاطر استعمار است.
در عین حال در خود اروپا هم نظرات کاملا مخالفی وجود دارد و این طور نیست که همه اروپائیان اینگونه فکر کنند. در جوامع تحت ا ستعمار کسانی که از فرهنگ استعماری استفاده کردهاند و تحت تأثیر آنها قرار گرفتهاند زیاد هم به استعمار بد نمی گویند، خیلی از آنها ما را دعوت به برقراری رابطه با غرب یا شرق میکنند. یکی از مشکلات و تضادهای موجود در نظام جمهوری اسلامی در رابطه با همین افراد و افکار است. وقتی که ما شعار نه شرقی و نه غربی را به عنوان محور حرکت در سیاستهای داخلی و خارجی خود انتخاب میکنیم، برای عدهای قابل قبول نیست زیرا که آنها با قبول فرهنگهای غیر اسلامی طبعا با حاکمیت اسلام به عنوان یک مکتب و یک حکومت مخالفت میکنند. این گرایش های مختلف به شرق و یا به غرب برای آنها نوعی پذیرفتن نظام امپریالیستی حاکم بر جهان است. منطق این نظام چنین اقتضا میکند که ملتها بالاجبار یا باید وابسته به شرق یا وابسته به غرب باشند.
تعریفی را که ما از استعمار میکنیم عبارت است از اشغال تجاوزگرانه یک کشور خارجی و اعمال قدرت بر آن کشور. این قدرت زمانی نظامی و زمانی اقتصادی است بدون رضایت آن کشور و استثمار آنها که متضمن مسخ و تحریف فرهنگ بومی و جذب آن در فرهنگ دولت تجاوزگر میباشد. استعمار به این معنی سابقه طولانی تاریخ دارد و صحنههای تکراری رقت
**صفحه=23@
انگیزی از تجاوزها و اشغال ها را میشناسیم اما در سه قرن اخیر شیوهی استعمار آنچنان وحشیانه و درعین حال موزیانه بوده است که موجب فراموشی گذشته میشود. در طول تاریخ شما نگاه میکنید بههرحال کشورهایی بودند که به کشورهای دیگر تجاوز کردند و آنها را استثمار کردند و در صورتی که برایشان ممکن بود فرهنگ آن کشورها را مستهلک کردند. اما ما یک فرق اساسی بین کارهای آنها و آن نوع استعمار و آن چیزی که در سه چهار قرن اخیر وجود داشته مطرح میکنیم.
اولا گستردگی کار آنها بهطوری که شما ملاحظه میکنید که انگلستان آنقدر مستعمراتش گسترده است که این ضرب المثل معروف را در بارهاش میگویند: آفتاب بر امپراطوری بریتانیا غروب نمیکند. یا فرانسه به همین ترتیب.
از طرف دیگر معمولا تجاوز در گذشته صرفا جنبههای نظامی داشت و پس از یک مدتی برطرف میشد. اما در این دوران ابتدا رنگ نظامی یا گاهی رنگ سیاسی به خودش میگیرد و بعد همه جوانب دیگر جامعه را زیر کنترل خود میگیرد و لذا شما میبینید که کشورهای زیادی داریم که تحت شرایطی از زیر بار استعمار کشوری بیرون آمدند. اما چون استعمار در آن کشور ریشه دار شده بود آنها مجددا به دامن کشور استعمارگر برگشتند. شما چند کشور سراغ دارید که به استقلال رسیدند از یوغ قدرت های مسلط و اکنون پس از گذشت چند دهه همچنان وضعیت مستقل خود را حفظ کرده است؟
دلیل آن ریشههای گسترده و عمیقی است که استعمار در کشورهای تحت سلطه از خود به جای گذاشته است حتی وقتی استعمار هم ظاهرا آنها را رها کرد خودشان به دنبال استعمارگران رفتند. این فرق اساسی است این است که باید این دوره را از نوع تجاوزها و استعمارهای گذشته متمایز کنیم.
در قرن 15 وقتی که در اروپا تحولات علمی، فلسفی، فکری، مختصری به وجود میآید. **زیرنویس=این دوران را در اصطلاح تاریخ سیاسی، اجتماعی، رنسانس (تجدید حیات) نامگذاری کردهاند. برای مطالعه تفضیلی در این زمینه میتوانید به کتابهای «نگاهی به تاریخ جهان نوشته جواهر لعل نهرو» و تاریخ قرون جدید نوشته آلبرماله مراجعه نمائید .@.
**صفحه=24@
بهخصوص آنکه صنایعی به وجود میآید که طبعا برای گسترش آن به مواد خام جدید نیاز دارد. برای تحقیق این منظور باید تجارت خارجی گسترش پیدا کند. از طرف دیگر رقابت فشردهای بین کشورهای اروپایی برای دست یابی به بازارهای مواد خام و صدور کالاهای ساخته شده به وجود آمد. این رقابت باعث شد که آنها نتوانند با برقراری روابط تجارتی در داخل اروپا، مکمل اقتصادی و صنعتی یکدیگر باشند. روحیه قدرت طلبی و افزون خواهی آنها باعث تشدید تضادهای داخلی گردید.
در سال 1492 اسپانیائی ها با یک کشتی سادهای که تهیه کرده بودند به شیوهای تازه پای خود را از اروپا بیرون می گذارند. اسپانیائی ها برای سرعت بخشیدن به تجارت خارجی و گسترش آن، در نظر داشتند ارتباط دریایی با هند برقرار کنند، تا بتوانند از مشکلات حمل و نقل زمینی و جلوگیری از خسارت های هنگفت به خاطر ناامنی راه ها آسوده خاطر گردند. چون تا آن زمان مبادلات بین هند و اسپانیا باید از کشورهای متعددی رد می شدند و این تجارت طبعا از انحصار آنها خارج میشد چون در مجارستان اشتباه کرده بودند جریانات دریایی را درست نمیدانستند به جایی میرسند که امروز کلمبیا نام دارد. **زیرنویس=اولین دریانوردی که از اسپانیا با کشتی به مقصد هند حرکت نمود کریستف کلمب بود و نام کلمبیا به خاطر این دریانورد است .@.
این کار گسترش پیدا میکند و آمریکو وسپوس میرود و قاره امریکا را شناسایی میکند که بعدها نام او را بر قاره می گذارند.
به همین دلیل است که امریکای لاتین عمدتا جزو مستعمرات اسپانیا بود و حتی زبان رسمی آنها اسپانیولی (زبان مردم اسپانیا) است البته اسپانیا برای به دست آوردن مستعمرات در
**صفحه=25@
نقاط دیگر جهان اقدام کرد و قسمتی از قارههای دیگر را به خود اختصاص داد. قاره افریقا را اروپائیان مانند طعمهای با ارزش بین خود تقسیم کردند. انگلستان، فرانسه، پرتغال، هلند، بلژیک، متناسب با قدرت نظامی و حیلههای سیاسی انجام مانورهای مختلف قسمتهایی از این قاره را اشغال نمودند. **زیرنویس=هم اکنون نیز قاره آفریقا در آتش رقابت دولتهای بزرگ میسوزد و روزی نیست که جنگ، کودتا، ترور و... در گوشه و کنار آن واقع نشود. در این قاره ما شاهد وحشتناکترین صحنههای جنایت ابرقدرتها هستیم هر روز دهها هزار انسان از گرسنگی مطلق جان میدهند و در عین حال میلیاردها دلار مخارج تسلیحاتی هر سال به آنها تحمیل میشود .@.
نکته جالب توجه این است که شما اگر در نقشه آفریقا دقت کرده باشید میبینید که اکثر خطوط مرزی مستقیم است اما در قارههای دیگر خطوط مرزی شکسته است علت این است که دولتهای استعماری نقشه آفریقا را جلو خودشان گذاشتند و با حساب خودشان خط کشی و تقسیم کردند و حتی جالب است که شما جایی را میبینید که برای تعیین خطوط مرزی گونیا گذاشتهاند و مرزبندی کردهاند. این نقشه نشان میدهد که مسئله طبیعی در کار نبوده است، بلکه تقسیم لقمه نانی بوده است بین چند تا دزد که نشستند و بهطور مساوی و یا به روش بده و بستان تقسیم کردهاند. زیرا که در گذشته چنین مرزبندی هایی در آن قاره نبود.
در مورد بعضی از کشورها استعمار متوسل به لشکرکشی نظامی شد و سعی کرد که از طریق خریدن حکام آن کشورها این کشورها را در زیر کنترل خودش در بیاورد. چرا؟
دو دلیل داشت یا اینکه در آن کشورها یک حکومتی وجود داشت و مردم بر گرد آن حکومت زندگی میکردند حالا یا حکومت مورد علاقه یا مورد نفرت مردم بود.
**صفحه=26@
فرق نمیکند ولی بههرحال دولتی داشت مشابه مصر.
یا اینکه در واقع این کشور در مسند یکی از دولتهای استعماری قرار داشته است. طبعا چنین کشوری مورد طمع تعدادی از آنها بوده است. بهخصوص که این کشور از نظر استراتژیک دارای اهمیت ویژهای باشد، که در آن صورت به آسانی تصرف هر یک از دولت ها نمیتواند مورد قبول دیگران قرار گیرد. همیشه، این دو بوده است و سعی میکردند مستقیما دخالت نظامی نکنند. ولی یک رقابت سیاسی و اقتصادی شدیدی برای به زیر سلطه درآوردن این کشورها همیشه جریان داشته است مانند ایران و ترکیه. ایران هیچگاه مستعمره رسمی و قانونی یکی از کشورهای استعمارگر نبوده است. اما در طول این چهار قرن بزرگترین فعالیت سیاسی و اقتصادی برای کنترل ایران انجام گرفته است. لذا شما اگر تاریخ چهار قرن اخیر ایران را با دقت مطالعه کنید میبینید شاید مثلا هفتهای بهطور متوسط یک هیئت سیاسی اقتصادی، مذهبی از طرف یکی از این دولتهای بزرگ به این کشور اعزام میشدند. حتی به عنوان جهانگرد، سیاح و مستشرق میآمدند و مأموریت سیاسی و جاسوسی داشتند.
بتدریج که حرکت استعمار سرعت میگیرد و دنیا تقریبا بین دولتهای اروپایی تقسیم شده بود جریان تصرف و تسخیر کشورها متوقف میشود و از این تاریخ به بعد استثمار شدید جریان پیدا میکند ولذا شما میبینید که در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم رشد اقتصادی اروپا به صورت تصاعدی است. این شتاب توسعه و گسترش قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کم میشود و بعد از جنگ جهانی اول و دوم هم جریان به شکل دیگری در میآید که توضیح خواهم داد.
در این مدت که اروپائیان بهطور عمده مشغول استثمار از کشورهای زیر سلطه بودند به یک نکته توجه نداشتند که آنها دارند یک سری کارهایی را میکنند که بالاخره روزی واکنش این مردم
**صفحه=27@
را بر میانگیزد و اینها را از سرزمین هایشان بیرون میکنند.
اینها هیچگاه روی این مسئله که روزی بالاخره انسانها به آگاهی می رسند، روزی از دست اینها به ستوه میآیند، روزی اینها تصمیم میگیرند که روی پای خودشان بایستند، توجه نداشتند لذا حتی با یک فریب اطمینان بالایی آمدند و شروع کردند به این که مقداری برای اینکه از نیروی انسانی خودشان کمتر مصرف کنند، افرادی از مردم این کشورها را آموزش دادند البته با آن اهدافی که قبلا گفتیم اما در مواردی جریان بعکس شد.
افرادی از این کشورها را به مدارس و دانشگاه های خودشان بردند و اینها بعدا رهبران نهضت های علیه استعمار شدند البته اینگونه افراد در اقلیت بودند و درصد پائینی این چنین شدند زیرا که اکثرا جذب فرهنگ آنها شدند. ولی همین عده معدود توانستند توده مردم را به کمک آن آگاهی فطری و به دلیل آن استثمار و خفقان شدید، رهبری کنند و جنبش هایی را به وجود بیاورند. شما نگاه کنید اکثر رهبران جنبش های علیه استعمار تحصیلکرده های مدارس و دانشگاهای خود آنها بودند و چون امثال این آدمها کم بودند بعد از اینکه مبارزات رشد کرد و دولتهای اشغالگر قدرت مقاومت را از دست دادند و استقلال به دست آمد نتوانستند آن را حفظ کنند. چون امثال این شخصیت ها بودند که توانستند بااستفاده از نیروهای مردمی علیه قدرت حاکم قیام بکنند و استثمارگران متجاوز را بیرون کنند چون اکثر جذب فرهنگ دولتهای حاکم جهانی بودند مجددا جریان عملا به شکل دیگری بازگشت زیرا رهبران قیامهای مردمی و ضد استعمار در اقلیت بودند و پس از مدتی به علت کهولت، مرگ، و... از صحنه خارج می شدند و زمام کارها به دست سرسپردگان میافتاد. **زیرنویس=در تاریخ دهه اخیر شاهد بسیاری ازاینگونه چرخش ها و انحرافات بودیم به عنوان مثال مصر، اندونزی، پاکستان، مطالعه تاریخ.@.
**صفحه=28@
از اینجاست که استعمار با شیوههای نوین و شعارهای تازه به میدان میآید. اینبار به گونهای آمدند که امکان آگاهی دادن به مردم توسط رهبران انقلابی از بین رفت و آنچنان ملتهای محروم بخواب رفتند و فریب عمال استعمار در لباس محلی را خوردند که سال ها طول می کشد تا به این حقیقت پی ببرند.
برای اینکه این بار به شکل در نیامدند که اگر زمانی رهبران انقلابی تصمیم گرفتند به کمک نیروهای مردمی حرکت کنند، مردم امکان آگاهی پیدا کردن را داشته باشند. ما برای تجاوز و تسخیر و تصرف و استثمار کشورهای دیگر که تحت نام استعمار انجام میگرفت یک دلیل اقتصادی گفتیم. اما ا ین مسأله یک دلیل مهمتر و اساسی تر دارد که در واقع علت اصلی است و اگر نبود شاید جریان تحقق پیدا نمی کرد. خصلت تجاوزگری افزون طلبی و قدرت طلبی است که در انسانها وجود دارد و بهخصوص زمانی که فرهنگ متکی بر وحی در جامعه حاکم نباشد. **زیرنویس=الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر... @.
یقینا چنین است که روحیه افزون طلبی و کسب قدرت بیشتر در مردم اروپا به دنبال تضعیف حاکمیت مذهب و مکتب انبیاء نبود. استعمار با این شکل به وجود نمیآمد. در صورت حاکمیت مکتب وحی آنها حاضر نبودند برای منافع و کسب قدرت خودشان جنایت کنند. بنابراین یکی از دلایلی عمدهای که از قرن 15 به بعد اینها حاضر میشدند برای تسخیر و تصرف سرزمین های تازه هرگونه جنایتی را انجام بدهند تضعیف روحیه مذهب و حاکمیت مذهب در آنهاست این استدلال به معنای دفاع از مذهب مسیحیت موجود در اروپا نیست ولی حضور مذهب حداقل تأثیرش این بود که تحولات اجتماعی در دهههای اخیر اثبات کننده این حقیقت است که اگر انقلابی نتواند حضور تودههای مردم را با پشتوانه آگاهی اعتقادی قومی در صحنه مبارزات تضمین کند، دیر یا زود محکوم به شکست است.
**صفحه=29@
مقداری به انسانها این اخطار و هشدار را می داد حتی در همان کلیساها همان کشیش ها و همان برنامه که مواظب خودتان باشید و هشیار باشید و نصیحت ها و مواعظی این چنین، در صورت اصالت می توانست موثر باشد ولی وقتی آن هم بهطور کلی تعطیل میشود دیگر هیچ بشارت و انذاری در کار نیست.
طبیعتا روحیهی سرکشی و طغیان در آنها اوج میگیرد. **زیرنویس=با تضعیف نقش مذهب و تأثیر آن کار به آنجا میرسد که کلیسا خود را ابزاری توجیهی برای جنایات دولتهای متجاوز می گردد برای مطالعه در این زمینه به کتاب نقش کلیسا در ممالک اسلامی مراجعه شود .@.
این مسئله بسیار مهمی است که باید به آن توجه کرد. مهمترین دلیل گسترش استعمار و استثمار همان مسائل انسانی است.
استفاده از موقعیت جغرافیائی و ایجاد پایگاه های نظامی و بازار فروش محصولات.
می دانید که بعضی نقاط از نظر نظامی و طبعا سیاسی اقتصادی از اهمیت ویژهای برخوردار است. لذا دولت ها میلیاردها دلار چه درگذشته و چه در حال خرج میکنند و تلاش مینمایند که نقاط حساس استراتژیک در جهان یا مستقیما در دست خودشان باشد در صورتی که برایشان امکان نداشته باشد که خودشان مستقیما باشند. یکی از سرسپردگان که صد در صد به او اطمینان داردند در آن نقاط استقرار داشته باشند.
یکی از آن نقاط فوق العاده مهم دنیا ایران است و لذا شما میبینید که واقعا برای دنیای شرق و غرب و نظام جمهوری اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربیاش به هیچ وجه قابل تحمل نیست. شما مطمئن باشید که تا زندهایم مشاهده خواهیم کرد که نظام استکبار جهانی (امپریالیسم) بهخصوص دنیای غرب (سرمایهداری جهان) به خاطر بازار فروش محصولاتش و مواد خام این منطقه و شرق به خاطر موقعیت سوق الجیشی ایران دست از توطئه علیه ما بر نمی دارد
**صفحه=30@
اینطور نیست که بگوئید کشوری است که با نظام جدیدی تشکیل شده و کاری به کار مردم ما ندارد با ما هم که جنگ ندارند.
در طول این سه قرن نگذاشتهاند کشوری یا نقطهای از دنیا که موقعیت استراتژیکی داشته است به حالت عادی و آزاد بماند. یکی از دلائل ایجاد کشور اسرائیل در کنار دریای مدیترانه دقیقا همین بوده است که دریای مدیترانه در کنترل آنها باشد تا پایگاهی برای آنها باشند و نبض این منطقه را در دست داشته باشند بدون استثناء تمامی نقاط حساس جهان چنین وضعی را دارند. یکی از ویژگی ها، حفظ این پایگاه ها و دولتهای دست نشانده و سرسپرده به عنوان پشتوانه سیاسی و اقتصادی در داخل کشورهای خودشان میباشد. لذا اگر دقت کرده باشید میبینید که هرگاه یکی از این کشورهای وابسته به آنها تحت سلطه در معرض سقوط قرار بگیرد و احساس کنند که احیانا ممکن است از کنترل آنها خارج میشود، به وحشت میافتند و می دانید که از این جهت به موقعیت سیاسی و اقتصادی آنها لطمهای جبران ناپذیر وارد خواهد شد.
وقتی که جریانات انقلاب اسلامی شکل میگیرد و پیش میرود و در نهایت به سقوط رژیم وابسته منتهی میشود و بعد حرکت جدیدی را شروع میکند ملاحظه میکنید که قدرت اقتصادی امریکا در دنیا روز به روز افت پیدا میکند، ارزش دلار مرتبا پائین میآید در داخل آمریکا دولت دیگر از پشتیبانی گذشته برخوردار نیست، در انتخابات اخیر رئیس جمهوری امریکا حدود 15% از مردم کمتر شرکت کردند و چهرهها تغییر میکند. شعارها و تاکتیک ها با حفظ ماهیت و بافت اصلی عوش میشود و این نشانه تزلزل در سیستم و نظام امپریالیستی است. **زیرنویس=تحولات سیاسی جهان بعد از انقلاب اسلامی در ایران نشان دهنده ترس و وحشت ابرقلدران جهان از دولتهای مستقل و مردمی است بهخصوص که این انقلاب طرفدار و حامی مستضعفین میباشد.@.
**صفحه=31@
جلسه دهم
طرق جلوگیری از سقوط استعمار
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم. **زیرنویس=ای مردم: ما شما را از نوع زن و مرد آفریدیم. و شما را به صورت ملتها و قبائل (گروه ها و دستهها) گوناگون قرار دادیم تا اینکه یکدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما نزد خدا باتقوی ترین شماست. (سوره حجرات آیه 13) .@.
در قرن نوزدهم بهطور عمده دو جریان تازه در دنیا شکل میگیرد، که استعمار برای جلوگیری از سقوط و تحکیم مواضع و بقاء منافع خود تشخیص داده بود باید این دو حرکت انجام گیرد.
1- ایجاد مکتب ها و مذاهب و گروهها و دستجات مختلف.
دولتهای استعماری احساس کردند که در درازمدت نیاز به تشکیلاتی دارند که در درون کشورهای زیرسلطه رخنه کنند، تا با یک نظم سازمانی و برنامه ریزی شده، هدف های آنها را در این کشورها پیاده کند، آنها متوجه شدند که با توجه به اقلیتی که هستند در مقابل اکثریت عظیم تودههای مردم جز با کار تشکیلاتی و برنامهایی نمیتوانند در مقابل حرکتهای عظیم مردمی بایستد. آنها احساس کردند که باید به نحوی نیروها را تجزیه کنند، تا از تجزیه آنها بتوانند بهرهبرداری لازم را بکنند.
در کشورهای مختلف با توجه به جغرافیای مذهبی و نژادی گروههای مختلفی را به وجود آوردند که این جریان تاکنون ادامه
**صفحه=32@
دارد، مهمترین سازمانی که در این رابطه شاید بتوانیم بگوئیم و در عین حال خطرناک ترین سازمان جهانی است که در طول مدت موجودیت خود بزرگترین خدمت را به استعمار جهانی کرده است. اگر گفته شود که حتی در حال حاضر گرداننده بسیاری از سیاست ها و سیاستمداران شرق و غرب میباشد، شما تعجب نکنید سازمان فراماسونری یک تشکیلات بسیار پیچیده و عظیمی است که احیانا با توجه به مدارکی که به دست آمده و تحلیلهایی که بر اساس این مدارک شده چه بسا گرداننده صهیونیزم هم در نهایت همین سازمان فراماسونری است. البته این موضوع نیاز به کنجکاوی، تلاش، مدارک، و تحلیلهای بیشتری دارد.
**زیرنویس=بر اساس اطلاعاتی که بدست آمده و تا حدودی می توانیم حدس بزنیم مهمترین مدرک برای این مسئله و تحقیق برای این موضوع که شاید بخواست خدا امکان داشته باشد روزی این مدارک منتشر بشود و برای همه ما قابل استفاده باشد پرونده سردبیر مجله خواندنی هاست که این فرد هم در فراماسونری بوده و هم با صهیونیزم ارتباط داشته و هم با امریکا در رابطه بوده، با دربار پهلوی تماس داشته و با انگلستان کار می کرده است. این پرونده از ارزش سیاسی فوق العاده بالایی برخوردار است.@
جالب این است که بطور عمده استراتژی و خطمشی در این کشورها این بوده که نیروهای مردمی را تجزیه کنند. جاسوسی و کسب اطلاعات مهمترین خدمتی است که فراماسونری برای دولتهای استعماری انجام میدهد. **زیرنویس=فراماسونری از پیچیده ترین موضوعات تاریخی- سیاسی است. زیرا کمتر کسی از آنها حاضر شده است که اسرار درونی آن را بهطور کامل فاش نماید. البته طبق مدارک موجود، امکان چنین کاری تقریبا نزدیک به صفر بوده است چون اگر کسی تصمیم بر چنین کاری داشته باشد قطعا کشته و یا ربوده میشود. در سالهای اخیر چندین کتاب پیرامون این جریان نوشته و چاپ شده است که تا حدودی میتوانند اطلاعاتی اجمالی در اختیار ما قرار دهند. با این توجه که بعضی از آنها اصالت ندارند و صرفا به منظور انحراف افکار عمومی و گمراه کردن مردم نسبت به سازمان فراماسونری بوده است.@.
**صفحه=33@
از قرن نوزدهم شاهد به وجود آمدن احزاب سیاسی در لباس مذهب مثل بهائیت در ایران، قادیانی ها در پاکستان هستیم ایجاد گروههای سیاسی- شبه مذهبی یکی از خطرناکترین کارهائی میباشد که استعمار جهانی تاکنون انجام داده است زیرا علاوه بر انحراف افکار مردم از مذاهب وحی و القاء ایدئولوژیهای پست مادی، بزرگترین پایگاه جاسوسی و نفوذ در دستگاه حاکمه کشورهای دیگر بوده است.
**زیرنویس=در رژیم وابسته پهلوی، با اینکه بهائیها اقلیت بسیار کوچکی را در ایران تشکیل میدادند، عملا بسیاری از پست های حساس و کلید کشور در دست آنها و یا افراد تحت نفوذ آنها بود. بطوری که گاهی در محافل خصوص خود ادعا میکردند ایران توسط بهائی ها اداره میشود.
بهائیت، فراماسونری و صهیونیزم تشکیل مثلثی را میدهند که اولا یک خصلت مشترک ضد مردمی، تجاوز طلبی و استثماری دارند، ثانیا در بسیاری از جریانات هشتاد ساله پس از مشروطیت نقش مهمی به نفع استعمار جهانی ایفا کرده است. در اینجا به کلیه دست اندرکاران در نظام جمهوری اسلامی این توجه و تذکر را میدهیم و لازم است که آنها این موضوع را جدی تلقی کنند. باید با تمام نیرو و بهطور مستمری برای ریشه کن کردن این مثلت جنایت، جاسوسی و چپاول تلاش نمود تا ریشههای سرطان گونه آنها قطع و نابود گردد.@.
**صفحه=34@
فرقههای متعدد صوفیه و دراویش یکی از پایگاه های مهم استعمار بوده و جالب است که بسیاری از سران رژیم گذشته با دستگاههای خانقاه ارتباط مستقیم داشتند.
**زیرنویس=نصیری، جلاد معروف ساواک و یکی از مهرههای امپریالیسم جهانی، اقبال، فراماسون کهنه کار و از چهرههای مشهور و مورد اعتماد استعمار و دهانفر امثال آنها از مریدان پر و پا قرص خانقاه صفی علیشاه این پایگاه جاسوسی بهائیت، فراماسونری و صهیونیزم بودند .@.
شما می دانید که دراویش از طرفداران سرسخت رژیمهای وابسته در ایران بودند و دشمنان سرسخت روحانیت شیعه بودند بعد از جنبش تنباکو تضعیف روحانیت و منزوی کردن آنها به عنوان اصلی استراتژیک برای استعمار جهانی به شمار میرفت. دراویش یکی از عوامل و ایادی اجرای این اصلی بودند. به این ترتیب سرسپردگی و حمایت کامل خود را از دولتهای ضد اسلامی نشان میدادند. اینگونه فعالیت ها برای تضعیف تشکل مردم و تضعیف آگاهی سیاسی و وحدت مردم بوده است.
ایجاد جریانهای عمومی علیه نظامهای وابسته به عنوان یکی از فعالیت های مهم و مستمری بود که از اوایل و اواسط قرن نوزدهم شروع شدو رشد نمود. انواع و اقسام سازمانهای سیاسی برای خنثی کردن این جریان و انحراف آنها از راه اصیل خود بوجود آوردند.
یک تحلیل عمومی وجود دارد که حزب توده سرسپردهی مسکو میباشد. حزب توده یک سازمان مارکسیستی است. حزب توده را شوروی تقویت میکند. جالب این است که میبینیم همین حزب توده از طریق شوروی و با اسم مارکسیستم منافع امریکا در ایران را در مواقع حساس حفظ میکند. اینطور نیست که همیشه یک وظیفه مستمری داشته باشد اینها در مواقع حساس وظیفهای به عهدهشان گذاشته میشود و همانجا ضربه خودشان را میزنند. وقایع سالهای 32 و جریاناتی که بعدها در مقاطع مختلف داشتیم و مواضعی را که حزب توده در مقابل آنها اتخاذ میکند اثبات کننده این حقیقت است. **زیرنویس=بر اساس تحلیل های موجود، بعد از پیروزی مرحلهای انقلاب اسلامی در ایران، حزب توده ایران موظف شد تا خود را طرفدار و حامی جمهوری اسلامی معرفی کند تا بتواند در فرصت مناسب و دور از درگیریهای روزمره، نیروهای خود را تشکیل و آموزش دهد و افراد جدیدی را عضوگیری و سازماندهی نماید. در این ضمن اطلاعات لازم را از قسمت های مختلف کشور به دست آورد، مهمتر از همه اینها در این مدت با تبلیغات عوامفریبانه و حساب شده خود بتواند آثار کارهای گذشته حزب را از اذهان مردم دور نماید.@.
**صفحه=35@
تجربه مثبت قرن نوزدهم، برای استعمار این موضوع را به صورت اصلی در سیاست خارجی خود قرار داد که اگر آنها سازمانها و احزاب متعدد وابسته به خود داشته باشند. در اشکال مختلف اقتصادی، سیاسی، مذهبی، مخفی و علنی، در فرصتهای مناسب می توانند با استفاده از گروهی جریانات را به نفع خود هدایت کنند. چه بسا سازمانی دهها سال بهطور مخفیانه از طرف آنها تقویت و تغذیه فکری میشود. تا روزی بتوانند در یک موقعیت حساس از وجود آن بهرهبرداری کنند. انقلاب اسلامی و نقش جبهه ملی نمونه خوبی از این جریان است. در سالهای 38 و 39 پس از انشعاب های پی در پی و منزوی شدن جبهه ملی، در یک تحلیل به این نتیجه می رسند که امکان موفقیت و به دست گرفتن قدرت بهخصوص بعد از سال های 41 و 42 وجود ندارد.
عملا در داخل کشور فعالیتی از خود نشان نمیدادند. البته تعدادی در خارج از کشور فعالیت های پراکندهای انجام میدادند که آن هم نتیجه چشمگیر و مطلوبی برای آنها نداشت ولی امریکا از دور مراقب و مواظب آنها بود و همچنان برای زمانی که شاید ضرورتها اقتضا کند، زیر نظر گرفته بود. تماس ها و کمک های مخفیانه قطع نمیگردیدند. در سال های 55 و 56 هم زمان با رشد آگاهی سیاسی و مذهبی در میان توده جوان ایران
**صفحه=36@
و اوج گرفتن دیکتاتوری حاکمه بر ایران، امکان شعله ور شدن آتش انقلاب و سرنگونی رژیم چندان بعید نبود. بهخصوص که امریکا بر اساس تحلیل هایش تصور میکرد که در صورت وقوع انقلاب حتما یک جنبش کمونیستی زمام امور کشور را به دست خواهد گرفت. از طرف دیگر به دنبال کنفرانس هلسینکی و سیاست جدید امریکا شمار حمایت از حقوق بشر در تبلیغات جهانی با سر و صدای زیاد، گوش مردم را پر کرده بود. امریکا با محاسبه مجموعه نیروها به این نتیجه رسید که زمان مناسب برای بهرهبرداری جبهه ملی فرا رسیده است.
مهرهها و چهرههایی که سال ها به فراموشی سپرده شده بودند، ناگهان در صحنه سیاسی ظاهر میشوند. حرکتهای انقلابی مردم به رهبری امام خمینی و روحانیت مسئول در مطبوعات و رسانههای گروهی به نام جبهه ملی معرفی میشود. هدف آنها حفظ قانون اساسی و نظام شاهنشاهی بود. تمامی شعارها و تحلیل های جبهه ملی بر این محور قرار میگیرد. از طرف دیگر انقلاب اسلامی به سرعت اوج میگیرد و از کنترل آنها خارج میشود. رهبران جبهه ملی تلاش میکردند تا شعار واژگونی رژیم و پایه گذاری جمهوری اسلامی تحت الشعاع آزادی انتخابات و حذف دیکتاتوری قرار گیرد. ولی رهبری آگاهانه و قاطع امام خمینی و حرکت ملیونی تودهای مردم مسلمان آنها را منزوی و به کنار میزند.
پس از سقوط رژیم شاهنشاهی و طرد کلیه گروههای وابسته ماهیت واقعی آنها روز به روز روشن تر شد. بختیار، قاسملو و امینی و سایر عناصری که سالها آمریکا آنها را به عنوان حامیان بظاهر ملی بدانها امید داشت، بدور یکدیگر در خارج از کشور جمع شدند و فعالیتهای خرابکارانه و توطئههای گوناگون برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی که خواست واقعی مردم بود به کمک عمال و ایادی خود را در داخل کشور رهبری کردند و با صرف میلیاردها دلار اموال بغارت رفته ملت ایران هر روز به تلاش های خود میافزایند و تشنجات را در گوشه
**صفحه=37@
و کنار و کشور گسترش میدهند.
**زیرنویس=گو اینکه وحدت و هشیاری انقلاب مردم و رهبری انقلاب توطئههای آنها را نقش بر آب میکند. و مکرو و مکر الله والله خیرالماکرین. (دشمنان حیلهها میچینند که بالاترین تدبیر کننده خدا است تمامی توطئههای آنها را خنثی و نقش بر آب میکند) .@.
2- القاء افکار ملی گرایی
در فرهنگ قرآن ملت به معنای مذهب است. ملت ابراهیم یعنی دین ابراهیم، ملت مسلمان که میگویند. تعبیر و اصطلاحی است از امت اسلام و در اینجا ملت به معنای قرآنی آن بکار نرفته است. ملت به مجموعهی انسانهای گفته میشود که دارای اعتقادات معینی هستند. لذا در فرهنگ اسلامی ملت ایران، ملت پاکستان، ملت عراق معنا ندارد. ضمن اینکه ممکن است ما با کسی که در امریکای جنوبی زندگی میکند هم ملت باشیم ولی با این همسایه بغل دستیمان که از نظر مذهب با او اختلاف داریم از یک ملت نباشیم. در فرهنگ سیاسی ملت به مجموعه انسان هایی که در داخل مرزهای سیاسی شناخته شده زندگی میکنند گفته میشوند. مجموعه مردمی که از شمال تا مرز شوروی از جنوب تا خلیج فارس، از شرق تا مرزهای پاکستان و افغانستان و از غرب تا مرزهای ترکیه و عراق زندگی میکنند در فرهنگ سیاسی ملت ایران میگویند. جالب این است که این معنای ملت که بهخصوص روی آن زیاد هم تکیه میشود از قرن نوزدهم است که رواج پیدا میکند و تقریبا در عرف بینالمللی به رسمیت شناخته میشود.
استعمار عدهای آدم تربیت میکند و در سراسر دنیا آنها را پخش میکند در کشورهای عربی مثل میشل عفلقها و امثال
**صفحه=38@
اینها هستند که مینشینند تحلیل و تفسیر میکنند، کتاب مینویسند و تئوری میدهند که امت عرب همان امت اسلام است. کتاب مفصلی در اثبات اینکه امت عرب همان امت اسلام است عربیت با اسلام هیچ تناقضی ندارد چاپ و منتشر میکنند. **زیرنویس=برای مطالعه بیشتر و آشنایی با اینگونه افراد و تالیفاتش در دنیای عرب به کتاب تاریخ سیاسی عرب نوشته حمید عنایت مراجعه شود.@.
یکی از نویسندگان معروف ترکیه کتابی نوشته و منتشر کرده است برای اثبات این موضوع که ما میتوانیم پایبند اصول ترکی و پان ترکیسم خودمان باشیم و در عین حال مسلمان هم باشیم، و بایان عربیسم هم هیچ رابطهای نداشته باشیم.
اینطور نیست که ما فکر بکنیم که از قرن نوزدهم است که در میان یک سری از انسانها این تفکر بوجود می آید ما که در داخل این مرزهای مشخص جغرافیایی زندگی میکنیم با انسانهای دیگر فرق داریم یا نداریم. این طرز تفکر قبلا هم وجود داشت منتهی قبلا بیشتر به شکل نژادی و یا منطقهای بود.
جزیره العرب خودش یک ملت بوده بعد در داخل شبه جزیره باز اقوام مختلف و عشیرههای مختلف زندگی میکردند. آیا چنین بوده است که از نظر جغرافیایی مشخص بکنند و بگویند اینجا اردن و افراد آن ملت اردن و در جوار آن کشور عراق و ساکنین آن ملت عراق میباشند؟ هرگز چنین نبود بلکه مرزها حدودی بود یعنی قراردادی هم نبود مثلا میگفتند مرز ایران وافغانستان آن کوههاست همین. اینطور نبود که بیایند دقیقا از نظر جغرافیایی مشخص کنند و سازمان جغرافیایی عریض و طویل این خطوط را معین نماید و بعد یک سازمان بینالمللی ناظر بر این کار باشد.
از قرن نوزدهم این مسئله به تدریج رواج پیدا کرد. جالب این است که ماکیاول پایه گذار روش سیاسی مدون استعمار جهانی طرفدار شدید ملیت را عامل بقاء و دوام میداند و
**صفحه=39@
معتقد است هر دولتی اگر بخواهد دوام پیدا بکند باید روی مسئله ملیت کار بکند. **زیرنویس=ناسیونالیزم و مبارزات ضد استعماری کشورهای آفریقای شرقی نوشته دکتر مسعود انصاری .@.
در قرن هیجدهم درگیری های شدید در اروپا بین کشورهای استعماری در میگیرد. همچنین درگیری های آنها بر سر تصرف مستعمرات هم شدت پیدا میکند. چه جنگهای درون اروپا و چه جنگهای برون اروپا باعث یک درگیری گسترده میشود.
دولت ها برای اینکه بتوانند قدرت پیدا کنند برای اینکه بتوانند انگیزهای در افراد به وجود آورند تا از دولتشان حمایت نمایند تا بدینوسیله مخالفین خودشان را به عنوان این که مخالف مصالح ملت عمل میکنند سرکوب کنند. مسئله ملیت را خیلی بها دادند و برایش تبلیغ کردند و بر روی آن تأکید نمودند و آنر ا به عنوان یک اصل از اصول زندگی نوین انسانی معرفی کردند گفتند «اگر تو انسانی و در نقطهای از دنیا زندگی می کنی پس بنابراین متعلق به ملتی میباشی و تو باید براساس اصل ملیت حامل دولت خود باشی» تا به این ترتیب دولت ها اقتدار پیدا بکنند و بتوانند در مقابل هم بایستند. زیرا که قبل از این جریان تودهی مردم اروپا انگیزهای برای شرکت در جنگها نداشتند. این جنگ ها را جنگ قدرت های حاکم برای به چنگ آوردن منافع بیشتر و قدرت و سلطه بیشتر میدانستند و مردم خودشان را در آن سهیم نمیدانستند بنابراین فعالانه هم در آنها شرکت نمی کردند.
مسئله ملیت را به این دلیل مطرح کردند که مردم را در جریانات درگیری ها فعالانه شرکت دهند. وقتی که دولت فرانسه احساس میکند که از طرف دولتهای مجاور مورد تهدید قرار گرفته است و می
**صفحه=40@
خواهد سرباز جمع بکند، یک ارتش مقتدر درست بکند تا بتواند در مقابل آنها بایستد. باید در مردم انگیزهای برای پیوستن به ارتش و دادن مالیات باشد، باید دولت مقتدر باشد تا بتواند دفاع یا تهاجم نماید. عامل این قدرت را ملیت میدانستند. لذا ملت و ملیت در قرن هیجدهم در اروپا اهمیت پیدا میکند. جالب این است که کشورهایی از سه نژادو چند زبان مختلف یک دولت را تشکیل میدهند. از این زمان است که دولت به موضوع مرزها و ملتها تکیه میکنند، و چنین استدلال مینماید که اگرچه ما از چند نژاد و مذهب گوناگون تشکیل شدهایم، اما تشکیل یک ملت را میدهیم، بر این اساس برای حفظ ملیت باید قیام کرد و دولت را تقویت نمود. تا قبل از این جریان آنچه اساس و روابط انسانها را معین میکرد مذهب و فرهنگ انسانی بود. وحدت فکری و مذهبی عامل تعیین کننده روابط مردم و پیوند بین آنها را تشکیل میداد.
اتفاقا در طول تاریخ به اثبات رسیده است که تنها اینگونه وحدت است که در درازمدت عامل پایداری و عمق روابط بوده است و هرگونه وحدتی جز در چارچوب مکتب و مذهب، تاکتیکی و تصنعی میباشد. نکته مهم در اینجا همزمانی تضعیف نقش مذهب و تقویت حاکمیت ملت است که مذهب کنار زده میشود و نقش اجتماعی خود را از دست میدهد. مرزهای جغرافیایی به عنوان ملاک و معیار برای هویت افراد و جدا کردن آنها از دیگران قرار میگیرد. پس از تثبیت اصل ملیت و ملت گرایی در اروپا و ظهور آثار مثبت آن برای دولتها در قوام و اقتدار آنها، و پس از تدوین این تئوری بعنوان پشتوانه قدرت حکومتها، نوبت به استفاده از آن به عنوان یک سلاح در جهت استعمار فرا میرسد، دولتهای استعماری اروپا برای جدا کردن مردم و تحکیم موقعیت خود در سرزمین های مستعمره و تحقق حربه همیشگی خود، یعنی تفرقه بیانداز و حکومت کن، اعتقاد به ملیت و اصالت آن و مستلزم شدن به آن را در کشورها تبلیغ نمودند. دست پروردگان و نوکران بی جیره و با جیره خود را بسیج کردند تا در جهت آن تلاش نمایند. اگرچه در اروپا حاکمیت
**صفحه=41@
و نقش مذهب تضعیف شده بود ولی در بسیاری از کشورهای زیر سلطه، بهخصوص مناطق مسلمان نشین، اسلام هنوز در تودههای مردم نفوذ و حضور داشت. تئوریسینهای استعمار دست به کار شدند تا بین اسلام و روح ملیت و اصالت ملت رابطهای برقرار نمایند. کتابها و مقالات یکی بعد از دیگری چاپ و منتشر شد و هدف همه آنها این بود که ثابت کنند اسلام با ملیت مخالف نیست و پا را از آن فراتر گذاشته و گفتند، اسلام عین ملیت است و آن را یک فریضه دانستند. حدیث ها ساختند و تفسیرها بافتند. حدیث «حب الوطن من الایمان» بعنوان ترجیع بند گفتار و نوشتار آنها قرار گرفت، صرف نظر از اصالت و یا عدم این حدیث آنها غافل از معنای وطن در فرهنگ اسلامی بودند و یا تغافل میکردند درحالیکه ملای رومی در قرن هفتم با اشاره به همین حدیث است که میگوید:
این وطن مصر و حجاز و شام نیست++
این وطن جایی است کان را نام نیست
آنها نگفتند که مرزهای ایدئولوژیک هیچگونه رابطهای با مرزهای جغرافیایی و سیاسی ندارد، بلکه اصرار داشتند که این حقیقت را فدای مصالح اربابانشان کنند و بگویند: ما ایرانی هستیم و باید به منافع و مصالح خود فکر کنیم بما چه ربطی دارد که دیگران در چه وضعی هستند؟
**زیرنویس=یکی از دولتمردان دولت موقت انقلاب اسلامی، چند صباحی پس از پیروزی انقلاب اسلامی میگوید: ما انقلاب کردیم برای خودمان، فلسطینی ها هم برای خودشان انقلاب کنند راستی تنگ نظری و سرسپردگی تا چه اندازه است؟.@.
این منطق و تفکر با تمامی فرهنگ اسلام در تعارض است ولی از آنجا که به فرموده پیامبر اسلام «اذا فسد العالم فسدا العالم» (هرگاه دانشمندان فاسد شوند، دنیا فاسد میشود) این قلم به
**صفحه=42@
دستان به کمک اربابانشان از یک طرف و ساده لوحان و بی خبران از طرف دیگر توانستند اثرات سویی در افکار و روابط مردم بهخصوص مسلمانان به جای گذارند.
**زیرنویس=یکی از دلائل مهم مخالفت و دشمنی دولتهای کوچک و بزرگ دنیا با انقلاب اسلامی، شکستن طلسم ملیت و ملی گرایی است .@.
به عنوان نمونه ملاحظه کنید تا حدود صد سال پیش در ایران چند تا کتاب راجع به پادشاهان و ایران باستان و آثار آنها نوشته شده بود.
اما از زمانی که قرار میشود که این نقطه از جهان به نام ایران را از بقیه جدا بکنند زمین ها را کندند، سفال درآوردند، قبر ساختند، تاریخ درست کردند، ملت ایران، تاریخ ایران، سرزمین ایران و...
گفتند و تبلیغ کردند و حال آنکه مرزهای فعلی با هیچ یک از مرزهای دولت ها در ازمنه گذشته تطبیق نمیکند. آیا مرزهای ایران زمان هخامنشیان، ساسانیان و... صفوی و اکنون یکیست؟ الان اگر بخواهی ایران زمانی ساسانی را بگیری که نمی خواند، زمان صفویه را بگیری با این نمیخواند ولی برای اینکه یک ایدئولوژی درست بکنند که بر اساس آن ایدئولوژی می توانند یک دولت مرکزی مقتدر به وجود بیاورند ملیت را مطرح کردند.
ملیت (ناسیونالیزم) در قرن بیستم
بعد از جنگ جهانی اول در اروپا مسئله ملیت به اوج خودش می رسد و به صورت مذهب در میآید اصلا یعنی اگر تا جنگ جهانی اول ملیت به عنوان یک تاکتیک سیاسی است ولی از جنگ جهانی اول به بعد در اروپا بعنوان مذهب در میآید چه کسانی ناجی و دعوت کننده این مذهب میشوند؟ هیتلر و موسولینی چرا؟ برای اینکه هیتلر میخواهد یک دولت مقتدر از درون ویرانههای آلمان در جنگ جهانی اول به عنوان یک قدرت دو مرتبه بیرون بکشد برای
**صفحه=43@
این کار انگیزه ملیت و نژادپرستی قرار میگیرد. لذا میگوید آلمان برتر از همه، نژاد ژرمن خالص تر از همه، حکومت به دست نژاد ژرمن و... این را به عنوان یک انگیزه مطرح میکند برای ملت آلمان. درحالیکه جالب این است که همه نژاد ژرمن در آلمان جمع نشده بلکه مقداری از آنها در سوئیس سکنی دارند و همه آلمانی ها هم یکپارچه از نژاد ژرمن نیستند. ملیت و نژاد صرفا یک حربه قدرت قرار میگیرد و عامل تبلیغات میشود.
در کشورهای مستعمره ملیت ابتدا باز برای ثبات و استقرار حکومت در آن کشورها مقداری مطرح میشود. از آن تبلیغ میشود. اما وقتی که جریانات نهضتهای استقلال طلبانه شروع میشود و شروع به رشد میکند حربه ملیت این بار برای جلوگیری از گسترش انقلاب به کشورهای دیگر به کار میرود. به این ترتیب که به ایرانی می گویند: تو ایرانی هستی تو چکار داری با عرب ها، اگر غرب زدگی است بد است، عرب زدگی هم بد است. در نتیجه دیواری بلند و محکم بین خودمان و عرب ها کشیدیم.
ما از تمامی تحولات دنیای عرب و آنها هم به همین ترتیب بر کنار ماندیم. بر اساس یک تحلیل دقیق و همه جانبه، امپریالیسم و استکبار جهانی بعد از دو سال به این نتیجه رسیده است که نفت از دست رفته ایران را با کم کردن مصرف جبران میکنیم و یا از جای دیگر تهیه میکنیم و یا نوعی انرژی جانشین برایش تهیه میکنیم. بازار پنجاه میلیارد دلاری وسائل مصرفی، سرمایهای، لوکس و تجملی را با برنامه ریزی و تغییر در ترکیب محصولات و بازارها جبران میکنیم. اگرچه این کار ده سال به طول انجامد بالاخره چنین تغییر و تحولی باید صورت بگیرد. ایران به عنوان یک نقطه استراتژیک دنیا که دست هر کدام از شرق و غرب بود به عنوان یک ابزار قدرت مهم بود که آن هم با انقلاب اسلامی در ایران از دستشان خارج شد. زیرا که شعار این انقلاب نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی است. جریان تا اینجا تا حدی قابل
**صفحه=44@
تحمل و جبران است. اما پس چرا اینها دائما علیه این انقلاب توطئه میکنند و مخارج سنگینی را متحمل میشوند. البته اینهایی که گفته شد فکر نکنید بی اهمیت است و آنها به این راحتی می توانند از آن صرفنظر کنند. هرگز چنین نخواهد بود، ممکن است آنها استدلال کنند که ما می توانیم برنامه ریزی کنیم و در ظرف چند سال ترکیب تولید و بازارهایمان در جهت مناسب با منافع خود تغییر دهیم. اما چه عاملی است که به هیچ وجه حاضر نمیشوند دست از ایران بردارند؟ کجای دنیا و در کجای از تاریخ قرون اخیر سراغ دارید که این مقدار علیه یک مملکت و یک دولت توطئه کنند؟
حوادثی که در ایران اتفاق میافتد، در کمتر نقطهای از دنیا دیده میشود. در اینجا ما شاهد هماهنگی و همکاری گروه هایی هستیم که اجتماع آنها به نظر محال میرسد. وحدت عمل چپ ترین گروههای چپ تا راست ترین گروههای راست از عجائب جریانات سیاسی دنیا است. البته با توجه به ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران تا حدودی این تضاد قابل درک میشود وحشت دولتهای شرق و غرب از انقلاب اسلامی ایران به خاطر ایدئولوژی خاص آن است. زیرا اسلام مرزهای جغرافیایی را به رسمیت نمیشناسد. هر مسلمان در هر نقطه دنیا نسبت به همه مسلمین احساس مسئولیت میکند و به این ترتیب پیوند و ارتباطی ناگسستنی میان قریب یک میلیارد انسان روی کره زمین برقرار میشود.
آنها نه تنها نسبت به خود بلکه نسبت به همه انسانها خود را مسئول میدانند. مسلمین بر اساس جهان بینی توحیدی همهی انسانها را بندهی خدا میدانند و معتقدند که بندگان خدا باید از هر گونه قید اسارت آزاد باشند و در نهایت قوانین الله باید بر روی زمین حاکمیت پیدا کند. هیچ انقلابی را نمیشناسیم که پس از پیروزی مرحلهای صریحا در دنیا الام کند که ما انقلابمان را به تمام دنیا صادر خواهیم کرد صدور انقلاب بر اساس اعتقاد به اسلامی بودن آن است. به همین دلیل است که ابرقلداران ما را تهدید میکنند و علیه ما دست به جنگ میزنند
**صفحه=45@
تا ما موفق به صدور انقلاب نشویم. اگر از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی در ایران وفاداری و حمایت خود را از مستضعفین جهان اعلام نمیکردیم و رسما با ابر قدرتها بخاطر دشمنی آنها با محرومین جنگ مستقیم و غیرمستقیم خود را آغاز نمی کردیم و اگر پس از دو سال ملتهای کوچک و بزرگ بخصوص مردم منطقه خاورمیانه به حمایت از انقلاب اسلامی قیام نمی کردند و آن را به عنوان نمونه حکومت ایده آل اسلامی خود نمیدانستند و اگر آثار گسترش این انقلاب عظیم اسلامی پایههای حکومتهای ضد اسلامی و ضد مردمی منطقه را به لرزه در نمیآورد و خونخواران و جنایت کاران جهانی را به وحشت نمیانداخت، شاید با احتمالی بسیار ضعیف برای آنها تشکیل حکومتی مستقل از شرق و غرب قابل قبول میبود اگرچه اولین آن در جهان باشد لذا اسلامی بودن انقلاب بزرگترین نقطه قوت آن میباشد و دشمن هم از اولین روزهای پس از سقوط رژیم اصرار عجیبی داشت که این ویژگی را از انقلاب حذف کند.
عوامل مزدور و سرسپرده، جیره خواران قدیم و جدید امپریالیسم جهانی تلاش داشتند که نامهای غیر اسلامی مانند جمهوری ایران، جمهوری دمکراتیک ایران، جمهوری ملی ایران و جمهوری مردم ایران را برای نظام جدید تثبیت کند، تا در درازمدت ویژگی اسلامی بودن انقلاب را از بین ببرند. آنها قصد داشتند پس از مدتی که شورا انقلابی مردم گم شد و از صحنه اجتماع بیرون رفتند و احیانا بعضی از رهبران انقلاب به علت کهولت، نقش فعالی نداشتند، با یک کودتا زمام امور کشور را در دست گیرند و روزگار رضاخانی را تکرار نمایند.
علیرغم این تلاش های مذبوحانه نه تنها مردم ایران همچنان در صحنه اجتماع حاضر و ناظر میباشند بلکه محرومین سراسر جهان نسبت به آینده انقلاب اسلامی عشق میورزند و مسائل ایران را به دقت تعقیب میکند. مردم مسلمان جهان نیز این انقلاب را متعلق به همه مسلمین میدانند و رهبر
**صفحه=46@
آن را رهبر تمامی مسلمانان میدانند.
**زیرنویس=در سفری که گروهی از ایران جهت توضیح مواضع سیاستهای داخلی و خارجی بهخصوص در اروپا در رابطه با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و خنثی کردن تبلیغات مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی صهیونیستی به هند عزیمت کرده بودند شاهد بودند که مردم هند و کشمیر همان شعارهای مردم ایران را میدادند و میگفتند که این انقلاب متعلق به همه مسلمین است نه فقط مردم ایران .@.
آنها تلقیشان این است که انقلاب اسلامی در ایران جریانی است که متعلق به همه میباشد و صریحا می گویند اگر شکست بخورد ما هم شکست می خوریم؛ ما هم نابود می شویم، ما هم از بین می رویم. اگر شما تقویت بشوید و باقی بمانید به نفع ماست.
بدین ترتیب روشن میشود که مسئله ملیت و ملی بودن (ناسیونالیزم) از کجا و به چه شکل و به چه دلیل ریشه گرفت و سیر آن تاکنون چگونه بوده و الان برای چیست و آیندهاش به چه دلیل است در زمان دولت موقت بود هنگامی که ما نام را اعلام کردیم و نوشتیم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ایران را ننوشتیم بعد که این اساسنامه را برده بودیم دنباله این اسم ایران را هم نوشتند خط زدیم وگفتیم این فقط مال ایران نیست ما تفکرمان ایرانی نیست ولی این آقایان آرمانهایی را که چاپ کرده بودند برای بعد از این جریان میگفتند ایران داشته اینها مسئله است یعنی تمامی اینها جریان زا هست که تو ایران را بنویسی یا ننویسی.
ناسیونالیسم در فرهنگ سیاسی
تعریفی را که از ناسیونالیسم میدهند این است، ناسیونالیسم را میتوان حد اعلام وفاداری به زادگاه بومی و مرزهای جغرافیایی قراردادی دانست که سبب میشود هر فردی بستگی عمیق و پابرجایی به وطن، آداب و رسوم ملی و محلی و اقتدار حکومت خود پیدا کند. ناسیونالیسم در حال حاضر در دنیا به عنوان یک ایدئولوژی ورشکسته به تدریج ضعیف میشود گو اینکه ایادی استعمار خیلی
**صفحه=47@
برایش تبلیغ میکنند، اما واقعیت این است که ملتها هر چه خود به آگاهی بیشتری دسترسی پیدا میکنند به این حقیقت پی میبرند که مسئله ملیت در واقع فریبی میباشد تا آنها را از جریانات انحرافی غافل نماید و ملتها نتوانند ارتباط و هماهنگی و تقویت یکدیگر را تحقق بخشند. به عنوان نمونه ملاحظه کنید در مورد مسأله فلسطین، سالها در ایران طوری تبلیغ میکردند که قضیه را صرفا یک بعد عربی به آن بدهند، با این جهت گیری عملا اشغال فلسطین و تشکیل جنایتکارترین حکومت جهان فقط مسئله ای مربوط به صد میلیون عرب نه به هشتصد یا بیشتر ملیون مسلمان میشود.
از اشتباهات بزرگ که با ناشی از ضعف بینش تاریخی و سیاسی و یا ضعف بینش تقلید اسلامی بوده است سازمان آزادیبخش فلسطین هم ناخواسته در دامن این توطئه افتاد که به این مسئله رنگ عربیت بدهد، البته اخیرا یک مقداری سعی میکنند که جهت مذهبی این جریان را تقویت کنند و به آن بهای لازم را بدهند ولی بهطور معمول جنبه عربیت این فاجعه عظیم برای آنها بیشتر مطرح است و چه بسا که یکی از مهمترین دلائل عدم پیشرفت مهم در جهت حل مسأله همین بی توجهی و ضعف است. ما با شناختی که از اسلام و تاریخ استعمار داریم و به تجربه برای ما ثابت شده که اگر یک ایدئولوژی بخواهد در مرزهای جغرافیایی محصور شود در همان مرزهای جغرافیایی خفه میشود. لذا باید سعی کرد که بعد جهانی آن را حفظ کرد اتفاقا جالب این است که از ویژگیهای اسلام جهانی بودن آن است و به همین دلیل جهانخواران امپریالیسم از گسترش اسلام و شناخت آن توسط تودههای ملیونی مسلمانان جهان وحشت دارند.
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی. مردم ما شما را از مرد و زن خلق کردیم، اختلاف نژاد، قبیله، مذهب و... مطرح نیست تا به عنوان امتیاز و یا نقطه ضعفی محسوب گردد. و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا. آیا این گروه، گروه شدنها به منزلهی امتیاز است، نه به منزله سلب مسئولیت
**صفحه=48@
است که تو نگویی من عربم و نسبت به غیر عرب مسئولیتی ندارم یا غیر عربم و نسبت به عرب مسئولیتی ندارم این حرف ها نیست. لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم. از نظر ما معیار و ملاک سنجش انسانها و ارزش گذاری آنها، تقوی است. تقوی به عنوان بهترین شاخص شناخت ارزش ها از دیدگاه اسلام مهمترین معیار قرار گرفته است.
**زیرنویس= اَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ و رِضْوان خَيْرٌ اَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُف هار فَانْهارَ بِه فى نارِ جَهَنَّمَ
آیا کسی که بنیان و اساسی را بر پایه تقوی خدا و رضایت او بسازد بهتر است یا کسی که بنیان و اساسی را بر پایهای سست که در کنار جریان سیل قرار گرفته که رو به ویرانی گذارد که سرانجام آن بنا (حرکت) در آتش دوزخ است؟ .@.
بنابراین طرح مسائلی چون نژاد، قومیت، گذشتههای تاریخی و مرزهای جغرافیایی که تاکنون فجایع وخسارتهای زیبانبار و جبران ناپذیری برای ملتها داشته است، نه تنها مشکلی از مشکلات آنها را حل نمیکند بلکه ابزاری برای ادامهی چپاول و اسارت ابر غارتگران جهانی است.
**زیرنویس=جریاناتی که بعد از پیروزی مرحلهای انقلاب اسلامی در ایران گذشته بخوبی نشان میدهد که گروههای انحرافی و وابسته در مقابل سیل بنیان کن تودههای ملیونی به رهبری امام خمینی و با اعتقاد به اسلام که به تدریج تمامی نظام ها و سیستم های جهانی را زیر سوال و ابهام می کشد و به تدریج اساس و بنیان آنها را که بر پایههای سست بنا شده است را متزلزل میکند کاملا تئوری خود را باطل شده و موجودیت خود را نابود شده میدانند لذا جریان ملیت و ملی گرایی و مطرح کردن چهرههای معروف ملی در گذشته را مورد توجه قرار داده و سعی در تقویت آنها دارند تا بدین وسیله شاید با انحرافی که در اسلامی بودن انقلاب به وجود میآورند بتوانند در آینده این حرکت را به بن بست و شکست بکشند 14 اسفند 1359 در دانشگاه تهران
**صفحه=49@
گوشهای از این توطئه بوده است که به خواست خداوند و رهبری آگاهانه امام و هوشیاری مردم خنثی شد، گو اینکه برای نابودی ریشههای فاسد و گندیده آن فاصله زیادی داریم.
**صفحه=50@
جلسه یازدهم
جمع بندی مطالب گذشته
مطالبی را که در این فصل مطرح میکنیم، در واقع یک نوع جمع بندی از مجموعه مطالبی است که تاکنون گفتهایم، و نشان دادن نمونهای از آنچه را که به عنوان ویژگیهای امپریالیسم مطرح کردیم. برای اینکه اگر مطالب ما همراه با نمونههای مستند و عینی باشد، طبعا هم به فهم مسأله کمک میکند و هم اثبات صحت و عدم صحت موضوع را آسان میکند.
در این قسمت، مجموعه حرکتهائی را که ا مپریالیسم جهانی در طول دو سال و اندی در ایران انجام داده است، مورد بررسی قرار میدهیم، تا بتوانیم با دریافت هایتان و با تحلیلهایی که از مسئله میشود، کل حرکت را به خوبی شناسایی و بعد مواضع مناسب را با آن اتخاذ کنیم.
متأسفانه یکی از اشکالات بزرگ ما، چه در گذشته و چه در حال، این بوده است که، در مقابل جریان های سیاسی در جامعهمان، مواضع حساب شده و منطبق بر واقعیات، کمتر گرفته شده و این موضوع تا حد زیادی به دلیل ضعف شناخت بینشها و روشهای دشمنان از طرف ما بوده است.
اگر در ابتدای سقوط رژیم گذشته و تشکیل جمهوری اسلامی، این حرکت ها و روشها و بینش ها را می دانستیم و توجه می کردیم، قطعا حرکت ما در طول این دو سال بسیار متفاوت بود از آنچه که امروز داریم و آنچه که امروز به آن رسیدهایم. اگر ما میدانستیم که اصولا آنها چگونه یک انقلاب را نابود میکنند، همچنان که
**صفحه=51@
ما در اینجا تحلیل خواهیم کرد، یقینا هر حرکتی را در همان قدم های اول شناسایی می کردیم و پیشبینی حرکتهای بعدی را می کردیم و مواضع لازم و مناسب با آن حرکت را میگرفتیم و در مقابلش میایستادیم. فرضا اگر ما میدانستیم که یکی از تاکتیک های اساسی امپریالیسم برای از بین بردن یک انقلاب تکیه بر مسائل رفاهی و برانگیختن مردم برای کسب امتیازات مادی است، تا بدین ترتیب دستگاه اداری مملکت را که به دلیل نظام گذشته فرسوده و نابود شده، همچنان از پا در بیاورد، اگر از روز اول این حرکت را جدی تلقی می کردیم و به مردمان میگفتیم که توجه داشته باشید، کشوری و وضعیتی را که جمهوری اسلامی به ارث برده است در چه وضعیتی است.
ما برای مردم اوضاع کشور را از نظر نیروی انسانی اش، از نظر بی سوادیش، از نظر وضع روستاهایش، از نظر وضع اداریش، از نظر وضع نظامیاش، از نظر وضع دشمنان خارجیاش، تشریح نکردیم، ما باید بهطور کامل شرایط و مشکلات خود را به وسائل مختلف میگفتیم، و آنقدر این موضوع در جامعه باید مطرح شده باشد که بگوش یک عده زیادی از مردم رسیده باشد. و کاملا در جریان قرار می گرفتند، تا اینکه نخواهند تمامی آمال و آرزوهای خود را در ظرف یک سال و دو سال انجام شده بیابند. مردم تصور میکنند انقلابی صورت گرفته است و کلیه روابط، قوانین، معیار و بهطور خلاصه نظام گذشته واژگون شده است و ما هم به ساختن نظام جدیدی میپردازیم و راحت به پیش می رویم.
امپریالیسم جهانی به دلائل متعددی که گفته میشود، با انقلاب اسلامی رو در رو شد و این تقابل و مواجهه همچنان ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. چرا؟ برای اینکه یک تضاد بنیادی بین این نظام و نظام سلطه گر جهانی وجود دارد. و این تضاد با تعارف و توپ و تشر و بخش نامه و التماس و شعار و مذاکرات دیپلماسی و محاصره اقتصادی و سیاسی حل نمیشود. اینها تماما یک سری حرکتهای بسیار بسیار کوچکی است که شاید بتوانند به ما تفهیم
**صفحه=52@
بکنند که شما تضاد اصلی ندارید اما فراموش بکنیم و بعد به تدریج و با فراموش کردن تضاد اصلی، آن خط حرکتی خودشان را در جامعه ما شکل دهند و بعد حاکم بکنند. اینها دلایلی است که امپریالیسم جهانی با ما رو در رو قرار میگیرد و این رو در روئی اش همیشگی است. تا ما هستیم او هم هست. شما فکر نکنید با عوض شدن رئیس جمهور فلان مملکت، نخستوزیر فلان مملکت. حالا ما قطع رابطه سیاسی کردیم، بحث کردیم، یک هیئتی رفت، یک هیئتی آمد، بعد درست میشود. این تضاد اصل است مگر اینکه ما از افکار و ارزش ها و روشهای خودمان دست برداریم، که در آن صورت تضاد حل میشود و طبعا او از توطئههایش علیه ما دست برمیدارد طبیعی است که هیچکدام اتفاق نمیافتد. زیرا که نه ما حاضریم دست برداریم نه آنها حاضرند تغییر جهت بدهند.
1- اصل دومینو و اصل شتاب را که ما در چگونگی تحلیل سیاسی در اولین فصل این سلسله درس ها مطرح کردیم، یکی از مهمترین مسائلی است که آنها به مقابل با ما برخاستهاند. به این ترتیب که میداند اگر قرار شود این نظام استقرار پیدا بکند. یک مهره از دستش رفته و فردا مهره دوم و سوم و چهارم، میرود و دیگر قابل کنترل نیست. پس باید از همان اول جلویش را بگیرد.
و دیگری اصل شتاب است که، میداند اگر قرار بشود که جلوی این جریان را نگیرد هر چه جلوتر برود جریان عمیقتر و شدیدتر و حادتر و گسترده تر میشود و دیگر نمیتواند جلویش را بگیرد. این یک مسأله. تائید این مسئله را شما میتوانید در افشاگریهایی که از لانه جاسوسی به دست آمده است، ببینید. اسناد لانه جاسوسی بهترین سند هستند. در افشاگری شماره 3 سفیر میگوید: ما احساس میکنیم که انقلاب اسلامی ایران دارد در منطقه طرفداران زیادی پیدا میکند. یعنی تحقق و اثبات اصل دومینو و به دنبالش اصل شتاب.
2- ما قبلا گفتیم که منافع عظیم امپریالیسم در این
**صفحه=53@
منطقه ایجاب میکند که ایران را در زیر سلطه خود داشته باشد و این منافع برای آنها قابل چشم پوشی نیست. درست است که ما گفتیم خطر عظیم تری را احساس میکنند و آن تودهای شدن این انقلاب است، رفتن این انقلاب در میان مستضعفین جهان است. این جریان را واقعا احساس میکنند و به جای خود محفوظ، ولی این مسئله را نباید فراموش کرد که امپریالیسم جهانی از منافع عظیمی که در ایران دارند به این راحتی نمیتوانند چشم پوشی نمایند. مملکتی است سرشار از ثروت هر کدام از این انسانهای این مملکت را اگر بتوانند بخرند، یک معدن است، حتی بیشتر از یک معدن.
تفاوت یک انسان خریداری شده از طرف آنها و در خدمت آنها به عنوان جاسوس و یا هر خدمت دیگری و یک فرد انقلابی علیه آنها اصلا قابل مقایسه نیست. و همینطور ثروتهای دیگری که در این مملکت هست.
3- اسلامی بودن انقلاب. آنها احساس میکنند که چون ما روی جنبه اسلامی بودن تکیه میکنیم به این ترتیب عملا یک پیوندی با یک میلیارد انسان تحت ستم دنیا برقرار میکنیم. این یک واقعیتی است که، خودمان هم هنوز نمی دانیم که در میان مردم مستضعف دنیا و بهخصوص در میان مسلمانان دنیا چه قدر ما عظمت و شکوه داریم. هنوز ما نمی دانیم آنها چقدر به ما وانقلاب ما امید بستهاند و چقدر عاشق ما هستند و چقدر برای آنها ارزش داریم.
4- اگر قرار شود که این انقلاب موفق بشود و به هدف های خود برسد و ارگان های لازم و قوانین لازم رابرای اداره خودش تأمین بکند، آیا عبرتی برای همه مردم دنیا نخاهد بود؟ مگر این نبود که بارها و بارها در جریان انقلاب از ما میپرسیدند شما که انقلاب میکنید چگونه و با چه نیرو و امکاناتی میخواهید این مملکت را اداره کنید؟ کادرهای متخصص، کادرهای اداری، کادرهای... با شما و فرهنگ شما مخالفند.
**صفحه=54@
شما با چه کسی می خواهید مملکت را اداره کنید. مگر این رهبر ما نبود که فرمود: همانها که انقلاب کردند همانها هم مملکت را اداره خواهند کرد. اگر ما این طلسم و سحر و افسون را بشکنیم و به این موفقیت دست پیدا کنیم که ثابت کنیم همین مردمی که انقلاب کردند همین مردم ارگان ها و نهادهای لازم را برای اداره انقلاب به وجود میآورند و به پیش میبرند، عبرت و نمونهای برای دیگر ملتها نخواهد بود؟
مگر در تحلیلهای گروههای مخالف جمهوری اسلامی در داخل و امپریالیست های جهانی نبود، که اینها نمیتوانند مملکت را اداره کنند، اینها تخصص، مدیریت کادرهای لازم را ندارند. اینها روحیه تشکیلاتی ندارند و شش ماه بیشتر مملکت دوام نمیآورد. و بعد از شش ماه می توانیم یک حکومت طرفدار خودمان در ایران داشته باشیم. ولی اگر قرار باشد که 6 ماه بگذرد و دهها و صدها شش ماه دیگر هم بگذرد و آنها ببینند که نه، ما توانستیم مملکت را اداره بکنیم و مردم دنیا هم دیدند که توانستیم اداره کنیم، آیا به این فکر نخواهند افتاد که تمام تحلیل هایی که به خورد ما میدهند، دروغ است و ما می توانیم انقلاب بکنیم و مملکت خودمان را اداره کنیم. برای اینکه یک ملتی یا انسانی را نابود کنید فقط کافی است که در او این باور را به وجود آورید که تو کسی نیستی، تو چیزی نیستی، تو کاری نمی توانی بکنی، تو نمی توانی، نمی دانی، هنری نداری، تو لیاقت نداری، ولی اگر بر عکس، روحیه، اعتماد به نفس، روح شهامت و شجاعت در او به وجود آوردی، آن وقت میبینید که انسان چه آثار عظیم و دگرگونی های مثبت به وجود میآورد.
شاهد هستید، دنیا هم میداند که علی رغم نابسامانی ها و نارسائی هایی که وجود دارد، در طول این دو سال چقدر ابتکارات و اختراعات جالب شده است که اگر به آنها رسیدگی شود، ما شاید بتوانیم در چند سال آینده از واردات بسیاری از کالاها، بی نیاز شویم، شما هر روز در روزنامهها
**صفحه=55@
میبینید که یک جوانی فلان چیز را اختراع کرد. یک کارگری فلان چیز را ساخت. یک استاد دانشگاه فلان ترکیب را کشف کرد اگر قرار بشود اینها گسترش پیدا کند، و امکانات لازم به آنها داده شود و تشویق بشوند، فردا دیگر این مملکت احتیاج ندارد برای نیازمندیهای خودش دست به سوی این و آن دراز کند. این استعدادهای عظیم را به حرکت در میآورد و بعد میتواند خودش را اداره کند. به این دلائل آنها مبارزه خودشان را علیه جمهوری اسلامی ادامه میدهند و هر چه که ما لیاقت و قدرت بیشتری از خود نشان دهیم و بتوانیم ثابت کنیم که این تز غلط است که، ما نمیتوانیم مملکت را اداره کنیم، مردم نمیتوانند انقلاب خودشان را اداره بکنند.
حتما باید تحصیل کردهها و متخصصین غربی به این مملکت حکومت بکنند. حتما باید تحصیل کرده ها و متخصصین غربی به این مملکت حکومت بکنند، در آن صورت مرگ حتمی امپریالیسم، آزادی و استقلال ملتها فرار رسیده است **زیرنویس=بنا به اعتقاد ما در صورت تحقق آزادی و استقلال انسانها و ملتها در درازمدت حاکمیت قطعا از آن خدا و قوانین اسلامی است. این شعار انقلاب اسلامی: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی است.@
و امپریالیسم برای جلوگیری از مرگش حاضر است که با هر قیمتی با ما مبارزه کند تا ما نتوانیم این حقیقت را به دنیا ثابت کنیم.
**زیرنویس=چندی پیش با یک مخترعی برخورد کردم. چیزهایی اختراع کرده بود که بسیار عجیب و غریب بود. خیلی با استعداد بود. در زمینههای مختلف ابتکارات و اختراعات داشت. در زمینه های کشاورزی، سوادآموزی، ساختمانی، در زمینه سلاحها. به عنوان نمونه ایشان یک طرحی داده بود که سدی را که بهطور معمول ساختن آن بیست میلیون تومان هزینه برمیدارد، ایشان همان سد را اما همان کیفیت تضمین میکرد که با پنج میلیون تومان تمام بکند. منتها یک روشی اتخاذ کرده بود که با به کار بردن این روش تنها یک دهم نیرو و انرژی صرف میشد و کیفیت و کمیت نیز حفظ میشود. و حتی مصالحی را که به کار می برد خیلی کمتر از مقداری بود که معمولا مصرف میشود.
این آدم را ساواک قبلا گرفته بود، 2 سال در سلولی که هیچ کس از آن خبر نداشت نگاه داشته بود و او را تا پای مرگ برده بود و شدیدا معتاد کرده بود و دیگر وقتی دیده بودند مغزش از کار افتاده او را آزاد کرده بودند. این شخص از زندان بیرون آمد و جریاناتی گذشته و وضعش تا یکسال پس از زندان عادی شد، والان یک سری کارهایی را انجام میدهد، ملاحظه کنید، هیچ کاری هم نکرده بود، نه کار سیاسی و نه کار دیگر، فقط دیده بودند یک سری اختراعات دارد و ترسیده بودند و این بلا را سرش آوردند. دیگران را هم همینطور.
یکی دیگر هم هست که با یک هزینه خیلی کم ایستگاه رادیوئی ساخته بود. بعد ساواک او را میگیرد و می برد و تمام وسایلش را نیز ضبط میکند. پس از مدتی زندانی، تعهد از او می گیرند که حق ساختن هیچ چیز را ندارد. خوب اینها مشخص است. ولی حالا چطور؟ حالا آمده است با یک هزینه خیلی کم یک ایستگاه رادیوئی ساخته و دارد هم اکنون کار میکند و منطقهای را زیر پوشش رادیوئی درآورده و تبلیغات اسلامی هم میکند. امثال اینها در این مملکت فراوان هستند. خیلی هم زیاد هستند. آیا اینگونه انسانها هر کدامشان کمتر از یک معدن یا یک چاه نفت ارزش دارند؟ مسلما نه، می دانید که اگر قرار باشد این جریان رشد بکند و ادامه یابد. طبعا الگوئی برای بقیه ملت میشود .@.
**صفحه=56@
امپریالیسم در مقابل این انقلاب با برنامههای کوتاه مدت و میان مدت و درازمدت وارد عمل شد. و باز همانطور که قبلا گفتیم از ویژگیهای امپریالیسم این است که از راه های متعدد و متنوع برای از پای درآوردن یک انقلاب و برای به زیر سلطه کشیدن ملتها، وارد عمل میشود. عمدهترین حرکتهای امپریالیسم در رویاروئی با انقلاب اسلامی در سه محور سیاسی، اقتصادی و نظامی خلاصه میکنیم.
**صفحه=57@
الف- حرکتهای سیاسی.
البته حرکتهای ایدئولوژیک هم هست که در ایران به هیچ وجه نمیتوانند بکنند. در جاهای دیگر می توانند این کار را بکنند ولی در ایران نه. چون آنقدر جو مذهبی و نقش مذهب قوی است و آنقدر حضور اسلام شناسان در جامعه محسوس است که اینان نمیتوانند خودی نشان دهند و لذا شما میبینید که حتی چپ ترین گروهها بحث ایدئولوژیک نمیکنند و از نظر بحث، تکیه شان روی مسائل و مباحث سیاسی است. چرا؟
چون میدانند که نقطع ضعف ما اینجاست. حرکتهای سیاسی اصولا هدفش اینست که مردم را متقاعد کند که نظام جمهوری اسلامی نمیتواند پاسخگوی نیازهای اجتماع و روحی مردم باشد، یعنی نمیتواند این نظام، انسان های قرن بیستم را اداره کند بهطور عمده، کل حرکتهای سیاسی در حول این محور دور میزند. برای این منظور در 5 زمینه کار را شروع کردند:
1- تقویت گروههای ضد انقلاب و ایجاد گروههای متعدد
این گروهها بهطور عمده کارشان این است که در جامعه جوی را به وجود بیاورند که مردم احساس بکنند که نظام جمهوری اسلامی پاسخ گوی سیاسی آنان نیست و بنابراین، این گروههای متعدد برای خودشان پایگاه درست میکنند. گروههای سیاسی ضد انقلاب را به شکلهای مختلف تقویت میکنند تا بتوانند جریان قوی را که در جامعه طرفدار حاکمیت اسلام است، خنثی کنند. چرا ملاحظه میکنید زمانی که در مجلس شورای اسلامی قانون احزاب و گروهها مطرح میشود، تمامی گروههای مقابل جمهوری اسلامی بدون استثناء به این قانون می تازند و حمله میکنند، برای اینکه یکی از مواد این قانون این است که گروهها باید از نظر حساب و بودجه و دخل و خرج وضعشان روشن بشود و اگر قرار شود گروهی این چنین بشود خیلی از مسائل است که برایشان مطرح میشود و قادر به پاسخگویی نیستند. گروههای مخالف انقلاب را دشمن به شکلهای مختلف تقویت میکند. اول، با ایجاد شبکههای رادیوئی خوراک
**صفحه=58@
منظم فکری برایشان فراهم میکند. بنابراین تمامشان در سراسر ایران میتوانند در یک لحظه به صدای آمریکا، اسرائیل صدای ایران آزاد، رادیو کلن گوش کنند و خوراک لازم را بگیرند دوم، در خارج از کشور به اینها برای جمع شدن، تشکیل جلسات، دادن امکان، تسهیلات و امتیازاتی میدهند که بتوانند به راحتی و با امنیت کامل هماهنگی و برنامه ریزی کنند. سوم در داخل کشور است که از طریق مرزها بهطور غیر قانونی و از طریق داخلی هم به وسیله ایادی خودشان با آنها کار میکنند و ارتباط برقرار مینمایند، برای ما خیلی ساده لوحانه است که تصور کنیم گروهی در مقابل انقلاب اسلامی ایستاده باشد و در عین حال گروهی مردمی باشد و وابستگی به خارج هم نداشته باشد.
این حرف را من نه از باب دشمنی و کینه و عناد و غیر مستند میگویم بلکه اگر اسناد لانه جاسوسی را مطالعه کنید کاملا به حقیقت این مسئله می رسید و هیچ جای ابهامی برای شما باقی نمی گذارد. از این هم که بگذریم شما اگر به دخل و خرج این گروه ها برسید باز هم این مسئله را تائید میکنید. شما در مطبوعات و رادیو تلویزیون های کشورهای خارج میبینید که از چه کسانی حمایت میکنند و چه کسانی را با تبلیغات خودشان حمایت میکنید و چه کسانی را با تبلیغات خودشان سعی میکنند ترور نمایند.
چه دلیلی دارد که در تمام رادیو تلویزیون ها، مطبوعات و مجلات و برنامههای مختلف خودشان یک تبلیغات سیستماتیک مستمر علیه حزب جمهوری اسلامی بکنند. هدف این نیست که حزب جمهوری اسلامی یک چیز دیگر و یک تافته جدا بافته است که آنها کشف کردهاند. بلکه واقعیت اینست که آنها دقیقا میدانند که اگر قرار باشد که مسلمان ها یک تشکلی داشته باشند و یک ارتباطات منسجم و منظم داشته باشند، آنها نمیتوانند در مواقع لازم ضربه خودشان را بزنند. چرا؟ برای اینکه، این ارتباطات، یک انسجام دارد و قدرت های پراکنده را
**صفحه=59@
تبدیل به یک قدرت بزرگ میکند.
همه دنیا میداند و ضد انقلاب هم خوب میداند که حزب جمهوری اسلامی حتی یک نفر از نمایندگان مجلس را به مردم تحمیل نکرده است.
این دیگر چیزی نیست که ما بیاییم و بر سر آن بیهوده سخن بگوئیم و چانه بزنیم. همه این را میدانند نهایتا حزب جمهوری اسلامی گفته است من آقای فلانی را برای فلان شهر کاندید میکنم. قبولش دارم و معرفی میکنم. اگر مردم اعتماد کردند و به این کاندیداها رای دادند و انتخاب شدند معنایش این است که این حزب حزب حاکم شده است؟ مساله این است که آنها میدانند که اگر قرار باشد اینگونه سازمان ها و تشکیلات بماند، آنها کاری نمیتوانند بکنند.
بزرگترین دردی که اینها داشتند مجلس خبرگان بود. دیدند که به علت پایگاه مردمی این حزب، مجلس خبرگان یک ترکیبی پیدا کرد که آن قانون اساسی را تصویب کرد و مجلس شورای اسلامی هم به همین ترتیب شکل گرفت. آنها میفهمند که یک تشکل در مقابل آنها و گروههای وابسته می ایستد و توطئهها را به خودشان بر می گرداند. اگر تشکل نباشد که ما نمیتوانیم در مقابل این جریانات ایستادگی کنیم. اگر تشکلی نباشد، روزنامهای انتشاراتی، حوزههای درسی، مواضع سیاسی و تحلیلی از جریانات نباشد، آنها خیلی راحت میتوانند جو سیاسی جامعه را در دست بگیرند و هنگامی که میبینند چنین تشکلی وجود دارد در مقابلش میایستند تا آن را از بین ببرند.
بنابراین مسئله گروه ها، مسئله انتخاب آزاد افراد، به منظور ابزار عقاید و سلیقه های متفاوت، نیست. در حال حاضر گروههای موجود در ایران که در مقابل انقلاب اسلامی ایران ایستادهاند شما مطمئن باشید، که یا مستقیما به وسیله آنها به وجود آمده اند و یا اینکه از وجود آنها برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی استفاده میکنند.
2- ایجاد خط هائی در مقابل خط اسلامی انقلاب و رهبری مکتبی انقلاب
**صفحه=60@
آنها اگر نمیتوانند به اسلام بودن انقلاب مستقیما حمله کنند اگر آنها نمیتوانند ایدئولوژی اسلامی را از دست مردم و پای بندی مردم را به عقاید اسلامی بگیرند، می آیند خط هائی را در مقابل اسلام به وجود میآورند تا با رفتن افراد به طرف آن خطها طبعا از خط اسلام فاصله بگیرند. یعنی دیگر لزومی ندارد که بگویند اسلامی فکر نکن، بلکه می گویند اینگونه معتقد باش.
لذا شما میبینید که از روز اول آمدند پس از سقوط رژیم گذشته مسئله ملی گرائی و ملیت را به شکلهای مختلف در ایران با تاکید زیاد مطرح و تقویت کردند. توجه دارید که بحث ملی گرائی یک بحث بسیار عمیقی است که امپریالیسم بزرگترین بهرهبرداری خودش را در طول سه قرن اخیر از آن کرده است. ما و تمام مسلمانان دنیا را با همین فکر و سلاح از هم جدا کرد. با همین ملیت ما را از هم برید و تجزیه کرد. دموکراسی دومین زمینه انحرافی در مقابل اسلامی بودن انقلاب مطرح شد. چرا؟ برای این که بگذار هر که هر کاری میخواهد بکند. درحالیکه ما می گوییم، هر کسی باید در چهارچوب قانون اسلام وظایفش مشخص، معین، حدود و ثغورش معلوم باشد و بر اساس آن کار بکند. اگر کسی مسلمان نیست باز قوانین اسلام برای غیر مسلمان هم قانون دارد. اقلیت مذهبی میتواند مطابق قوانین اسلام در ذمه اسلام زندگی بکند. گفتند با زور که نمیشود اسلام را پیاده کرد. بگذارید مشروب فروشی باز باشد هر کسی خواست مشروب میخرد و میخورد و هر کسی هم نخواست نمی خورد. و همینطور بحثهای دیگر.
وقتی که ما میخواهیم اسلام را در جامعه پیاده بکنیم. میگویند که شما دارید با زور چماق اسلام را تحمیل میکنید درحالیکه خوب میدانند ما با زور چماق اسلام را به هیچ کس تحمیل نمیکنیم. ما با منطق قرآن دیگران را موظف به اطاعت از قوانین اسلام میکنیم. اگر نمیخواهد خیلی راحت میتواند بگوید من به اسلام معتقد نیستم. پس بنابراین از جرگه مسلمانان خارج میشود و جزء یک اقلیت
**صفحه=61@
مذهبی میشود و باز یک سری قوانین و حدود مشخص دارد، نمیتواند بگوید من مسلمانم و به من اجازه بدهید هر کاری دلم میخواهد بکنم. اگر قرار این بود که ما اصلا بیخود انقلاب کردیم. خودمختاری و تجربه طلبی سومین زمینهای بود که برای انحراف و در نهایت سقوط جمهوری اسلامی طرح نمودند.
خودمختاری یکی از ساختههای اینان بود که به منظور قطعه قطعه کردن ایران مطرح کردند تا پس از تلاشی، برنامههای خودشان را پیاده کنند. اتفاقا خاطرم هست که 25 مرداد 1357 زمانی که جرقههای انقلاب روشن شده بود و داشت شعله می کشید، شاه ملعون گفت: اگر من از ایران بروم، ایران، ایرانستان میشود. یادتان هست. بختیار هم همین حرف ها را زد و در 27 بهمن ماه 1357 برنامهای برای ایرانستان کردن ایران شروع شد. بلوچستان، کردستان، خوزستان، گنبد و....
3- تفرقه افکنی
یکبار دیگر هم گفتیم که این تجربه تاریخی امپریالیسم است برای تسلط بر یک ملت. بهترین راه اینست که قشرهای مختلف، گروههای مختلف آن ملت را، از هم جدا بکند و رودروی هم قرار بدهند. این گروه بندی را یا به عنوان باسواد و بیسواد، شهری و روستائی، روحانی و دانشجو، اداری و غیر اداری، ارتشی و غیر ارتشی، والی آخر انجام دادند. همچنین درگیریهای قومی و نژادی و مذهبی را مثل شیعه و سنی، کرد و ترک، عرب و کرد و امثال اینها را به وجود آوردند.
4- تضعیف رهبری و روحانیت
دشمنان انقلاب اسلامی به خوبی می دانستند برایشان مشخص بود که آنچه انکارناپذیر است، این است که روحانیت عامل وحدت مردم است. آنچه که بر ایشان مسلم شد، این بود که رهبری مذهبی متکی به ولایت فقیه، عامل موثر و مهم و شاید اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. آنچه که بر ایشان محرز شد، پیوستگی مردم به این رهبری و روحانیت بود. این یک
**صفحه=62@
اصل است و باید ثبوت هم رسیده، که وحدت رهبری و وحدت فرماندهی در پیروزی هر حرکتی انکارناپذیر است. لذا به انواع و اقسام شکلها به تضعیف و خراب کردن این وحدت رهبری و فرماندهی پرداختند. انواع برنامههایی که تاکنون در این رابطه اجرا کردند، میبینید، چه در داخل و چه در خارج کشور، تضعیف رهبری انقلاب و روحانیت را تنها در داخل کشور انجام ندادهاند بلکه یک تبلیغات عظیم جهانی علیه رهبر انقلاب به وجود آوردند و تاکنون ادامه دارد. اگر تاکنون به خوبی این واقعیت را نمیدانستند، اکنون فهمیدهاند که زمانی که مردم به روحانیت آگاه و متعهد وفادارند، متشکلند، معتقدند، آنها نمیتوانند بکنند. در یکی از نامههای محرمانه ضد انقلاب که به دست آمده، گفتند که این نمازهای جمعه ضربه بدی به ما زد.
بهطوری که هر هفته این اجتماعات، کانون هایی است برای تبلیغات علیه ما و تشکل مردم برای گرفتن یک موضع واحد در مقابل ما. درحالیکه نماز جمعه یکی از دهها آثار این رهبری و روحانیت است. دادگاه های انقلاب را روحانیت اداره میکند.
5- تضعیف نهادهای انقلابی
این مسئله برای شما روشن است و مسئله روزهم، خود شما در جریان این دو سال شاهد بودید. فکر میکنم نیازی به توضیح زیاد ندارد. ولی همین قدر به شما بگویم و با مسئولیت کامل که اگر چنانچه این نهادهای انقلابی نبودند یا اکنون که هستند تضعیف بشوند، مهمترین سد و مانع که در مقابل دشمنان انقلاب است، از جلو پایشان برداشته میشود.خیلی مشکل نیست. به عنوان تحقیق از جامعه خودتان و برای اینکه ببینید واقعا نهادهای انقلابی چه کارهائی میکنند. اینها چه کار دارند میکنند، اینها چگونه به وجود آمدند، تاکنون چه اقداماتی کردهاند و اگر نمی کردند چه میشد بررسی همه جانبهای بنمائید. اگر این دادگاه های انقلاب نبودند مثلا دادگستری ما می توانست با ضد انقلاب مبارزه کند.
**صفحه=63@
اگر این دادگاههای انقلاب نبودند، ما میتوانستیم کسانی را که تا به حال اعدام شدهاند، اعدام بکنیم، اگر بخش فرهنگی سپاه پاسداران و جهاد سازندگی نبود، در مناطق دور افتاده مملکت چه کسی بود که کوچکترین کار فرهنگی و تبلیغی انجام دهد آنان دقیقا به این موضوع توجه دارند. به همین دلیل است که از روز اول حملات شدید، متوجه نهادهای انقلابی بوده و هنوز هم هست و بعدا نیز خواهد بود. هیچ بحثی هم در آن نیست و شما میبینید که در کردستان، در سیستان، در بلوچستان با تمام این نهادها یکسان مبارزه میشود. جالب این است که کمیته امداد میرود در آنجا مواد غذائی بین تعدادی از بلوچهای جنوب بلوچستان تقسیم میکند. ببینید این کاری انسانی اس که در بین یک عده مردم فقیر مواد غذائی تقسیم میکند یا رایگان و یا به یک چهارم قیمت. یعنی برنج کیلوئی 40 ریال، بعضی جاها رایگان میدادند و بعضی جاها هم به همین قیمت.
بعد فئودال های آن منطقه چه کار میکنند؟ به این روستائی میگوید: به تو برنج دادند؟ می گوید: بله، میگوید: چقدر دادند؟ میگوید: 4 کیلو. میگوید: پدرسوختهها خوردند، من ده کیلو برای تو فرستاده بودم. دقت بکنید، بعد میگوید: پول از تو گرفتند میگوید بله. میگوید: من به آنها گفتم مجانی بدهند.
نتیجهاش چه میشود؟! آن روستائی بجای اینکه خوشبین به جمهوری اسلامی شود، با این حرکت، مسلما «بدبین و دشمن میشود» اگر ما اصلا این کار را انجام نداده بودیم، لااقل روستائی محروم بدبین نشده بود. ولی حالا هم دزد شدیم، هم دروغگو شدیم، هم خائن شدیم که اموال مردم را خوردهایم. این گونه کارها را ضد انقلاب میکند. ضد انقلاب یکی را می کشد بعد راه میافتند می گویند مرگ بر پاسدار. پاسدارها زدند کشتند. اصلا پاسداری در آنجا نبوده است، چه رسد به اینکه او را کشته باشد.
**صفحه=64@
ب: حرکتهای اقتصادی
اگر وضع اقتصاد یک مملکتی فلج بشود به راحتی آن مملکت به دامن هرج و مرج سقوط میکند. نارضایتی ها تشدید میشود، تشنجات اجتماعی گسترش پیدا میکند و کنترل امور از دست مسئولین مملکتی خارج می گردد. شما فکر بکنید برای سه روز در این شهر نان نباشد. روز اول عدهای صدای اعتراضشان بلند میشود. روز دوم عده دیگری به آنها اضافه میشوند. روز سوم همینطور.
این یک واقعیت است اگر قرار باشد که بیکاری به همین ترتیب گسترش یابد امروز صدهزار نفر بیکار داریم، فردا دویست هزار نفر پس فردا بیشتر میشود همه به هم می پیوندند و ناراضی میشوند. هر کسی هم بیکار است معمولا یک خانوادهای هم به او وابسته میباشد. خانواده هم مثل خودش بر میگردند. گرانی هم به همین ترتیب. فرضا جنس باشد، کار، پول، اما گران باشد، طبعا همین نتایج را به دنبال دارد. اگر هیچکدام از اینها نباشد گرانی، بیکاری، کمیابی، هیچکدام نباشد.
اما همه اینها را ما باید برویم از خارج بخریم. بالاخره پس از مدتی ارز مملکت تمام میشود. ارز که بی انتها نیست که هر چقدر که می خواهند بپردازند؟! آخر مگر درست است که آدم همینطوری هی ثروت مملکت را بدهد مثلا گندم بخرد. چرا؟ چون دستگاه اقتصادی مملکت فلج است. از بیست سوم بهمن 57 امپریالیسم جهانی برای فلج کردن اقتصاد ما مشغول فعالیت شد و دائم در تلاش بوده است.
1- در کارخانجات به ایجاد تحصن، اعتصاب، تخریب، کم کاری، گروگانگیری، تقاضاهای صنفی و مالی، تضعیف مدیریت و پائین آوردن ساعات کار دست زدندف باعث شدند که کارخانجات صنایع تولیدی ما یا با ضرر همراه باشد یا تولید نشود و یا با ضایعات بسیار زیاد تولید شود. خساراتی که اینها از طریق کارخانجات به اقتصاد ما در طول دو سال گذشته زدند، فوق العاده بالاست.
**صفحه=65@
در کارخانجات با جریان های ضد انقلابی به شدت روبرو بودهایم و هستیم. بزرگترین ضربه را به اقتصاد این مملکت زدند، به کارگران گفتند شما باید تمام کمبودهای خودتان را از جمهوری اسلامی بگیرید شما نباید 48 ساعت کار کنید باید 40 ساعت کار کنید شما باید این امتیازات را بگیرید آن امتیازات را بگیرید، اصلا کارخانه مال خودتان است مال کسی نیس و دهها مسئله و مشکل دیگر ایجاد کردند. بعضی از کارخانجات را به تعطیل کشاندند و بعضی را آتش زدند و ضربه سنگینی به اقتصاد ما وارد ساختند.
**زیرنویس=البته سیاستهای غلط دولت موقت (اولین دولت پس از سقوط رژیم شهنشاهی گذشته) در گسترش و دامن زدن به این نابسامانی ها نقش مهمی داشت. انتخاب و انتصاب افراد نامناسب در رأس امور اقتصادی و مدیران کارخانجات و مؤسسات بزرگ صنعتی و تولیدی و بی توجهی به شرایط انقلابی جامعه بزرگترین نقطه ضعف در سیاستهای این دولت بود. در نتیجه ضد انقلاب بیشترین بهرهبرداری را از این موقعیت نمود.
بسیاری از کارخانجات به سمت تعطیل کشانده شدند، تولید اغلب آنها به نصف و یک سوم تنزل نمود، درحالیکه بعدها علی رغم محاصره اقتصادی و اوضاع بحرانی جنگ و پیچیده تر شدن شرایط انقلابی، وضع تولیدات صنعتی و کشاورزی، بهطور قابل ملاحظه ای بهتر شد و در بعضی موارد تولید حتی به سه برابر زمان دولت موقت رسید. به عنوان نمونه کارخانه سیمان درود، در ظرف کمتر از شش ماه به همت استاندار انقلابی و مکتبی و چندین مهندسین متعهد مومن به انقلاب دگرگون شده و توانست تولید سیمان تا حدود سه برابر افزایش دهد درحالیکه قبل از این جریان کارخانه رو به تعطیل و در شرف از کار افتادن بود.
**صفحه=66@
2- اخلال در کار ادارات و مسئولین کشوری و برنامههای عمرانی به جای اینکه بگویند این فرمانداری، استانداری، بخشدار، معاون فرماندار، جهاد سازندگی و دفتر عمران امام، همه به شدت کار میکنند حالا من از نظر اعتقادی قبولشان ندارم، این که دیگر کار سیاسی نمیکند. برای مردم راه میسازد، خانه درست میکند، حمام و امثال اینها می سازد، منهم بروم کمکش کنم به جای این رفتند ماشین هایشان را دزدیدند و خودشان را زدند. دفاترشان را آتش زدند، راهپیمائی علیه شان کردند و دهها نوع از این کارها. برایتان نمونهای بگویم استاندار لرستان را که یک آدم بسیار خوبی است. مکتبی، مدیر، متخصص همه این چیزها را دارد یعنی نه می توانند بگویند تخصص ندارد برای اینکه مهندس چند سال کار کرده است نه می توانند بگویند سابقه کار ندارد برای اینکه 8 سال در یکی از شرکت های بزرگ کار کرده است نه می توانند بگویند مسلمان نیست که مشخص است. کارهایش و سوابق و خانوادهاش.
حالا در مقابل این مانده اند که چه بگویند. ضد انقلاب آمده است گفته که این استاندار از طرف آخوندهاست؟ آیا این جرم است تو بگو این استاندار چه کار بدی کرده است؟ آیا کم کاری میکند یا بدکار میکند؟! این استاندار بیسواد است، این استاندار مسلمان نیست؟ نالایق است؟! این را مشخص کن و چون هیچ گونه سوژه تبلیغاتی ندارند، این را مشخص کن و چون هیچگونه سوژه تبلیغاتی ندارند، مرتبا اخلال میکنند، می گویند چرا این استاندار مسئولین را از خود استان انتخاب نکرده است؟ و رفت از شهرهای دیگر افراد آورده است. تو بگو کدامیک از آدم هایی را که آورده نالایق و فاسد میباشند. یکی را از جهاد سازندگی آورده، و دیگری را از سپاه انتخاب کرده است. از همین نهادهای انقلابی بود که مسئول شهرها را انتخاب کرد.
میگوید اینها بچههای خوبی هستند و انقلابی هستند بیایند کارها را مستقیما دست خودشان بگیرند. این چه جرمی است؟ چه کار کند؟ چه کسی را بگیرد؟ فردا میگویند طرفدار و حزب حاکم است. این میشود جرم یک فرد.
**صفحه=67@
ولی به او بگو این طرفدار حزب حاکم چه کار بدی کرده است؟
زمانی آقای بنی صدر اعتراض شدیدی کرد به وزارت کشور، که شما هر چه آدم می گذارید سر کار حزبی هستند. وزارت کشور هم لیست کلیه انتصاباتی را که از اول منصوب کردند، برایشان فرستاد. گفت آقا مثلا ما 280 تا انتصابات در این یک ساله کردیم، در مسئولیت های مختلف. از بخشدار گرفته تا استاندار، این هم لیستشان و این هم حکم های ما. از این تعداد نگاه بکنید چندتایشان حزبی هستند. مثلا حدود 15 یا 16 تایشان. خوب بعد برو ببین آنها که حزبی هستند کدامشان بد کار میکنند. تا هر کدامشان که بد کار میکنند، شما بگوئید ما برداریم.
گفتند نه اینها خوب کار میکنند ولی حزبی هستند، خوب دیگر چه اشکال دارد؟ و بهخصوص که بعد از سقوط دولت موقت، این قضیه تشدید شد. علتش هم این است که بعد از سقوط دولت موقت، امپریالسیم جهانی کاملا متوجه شد جریانی که به آن امید بسته بود از دور خارج میشود و خط امام در این مملکت حاکمیت پیدا میکند و تبلیغ علیه مسئولیت مملکتی اوج گرفت. بهخصوص همزمان بود با رفراندوم قانون اساسی. اگر خاطرتان باشد نزدیک به رفراندوم بود و پیش نویس قانون اساسی که آنها تنظیم کرده بودند چی بود؟ و قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان چی بود؟!
اینها برایشان خیلی گران تمام شد. شما به سیاستهای دولت موقت برگردید بدون تردید دنیا از شما حمایت میکند. شما میدانید که در دوره دولت موقت به چه کسی اجازه نمیدادند فرودگاه خودمان را کنترل بکنیم. می دانید چرا؟ برای اینکه هر کسی را خواستند از این مملکت فرستادند و هر چی خواستند از این مملکت ارز خارج کردند. این است که اگر میبینید امروز در دولت می ایستند دقیقا به همین علت است. اگر فردا آقای رجائی نخستوزیر بگوید من همان بازرگانم همه مشکلات و مسائل بسیاری از مخالفین تمام میشود.
**صفحه=68@
3- اخلال در کشاورزی. از طریق تحریک کشاورزان، آتش زدن خرمن ها، عدم امنیت در روستاها، تحریک علیه جهاد سازندگی نظیر اینگونه کارها.
4- محاصره اقتصادی از طریق بستن سرمایههای ایران در خارج و قطع ارسال قطعات یدکی و وسایل خریداری شده. نخریدن نفت و عدم فروش به ایران.
ج- حرکتهای نظامی
در زمینه حرکتهای نظامی بحث بسیار گسترده و دقیق است. بهخصوص اینکه یک سری اطلاعات باید مطرح شود که در این نوشته چنین امکانی نیست ولی اجمالا مطالبی را میگوییم و شما با مراجعه به روزنامههای گذشته و مراجعه به اسناد افشاگریهای لانه جاسوسی میتوانید به بسیاری از مسائل دسترسی پیدا کنید:
1- ایجاد درگیری و تشنج مسمر در گوشه و کنار کشور.
2- درگیری های گسترده نظامی در نقاط مختلف بهخصوص غرب کشور.
3- دخالت مستقیم نظامی. (منظور جریان طبس است).
4- طرح کودتا. که تاکنون سه طرح کودتا مجموعا بود که خنثی شده که مهمترین آنها کودتای هیجدهم تیر بود.
5- جنگ گسترده عراق علیه جمهوری اسلامی.
آنچه بهخصوص دلیل گستردگی درگیری های نظامی در غرب کشور است صرف نظر از تمامی دلایل دیگر این است که امپریالیسم بخوبی میداند که اولین کشوری که در دامن انقلاب اسلامی سقوط میکند عراق است به دلیل اینکه بیش از 50% شیعه دارد. یک رابطه معنوی مذهبی عمیقی با ایران دارد به دلیل قبور ائمه که در آن کشور است و همچنین نظام فاسد حکومیتش زمینه بسیار خوبی برای انقلاب اسلامی است همجواری و داشتن بیش از 700 کیلومتر مرز مشترک نیز دارای اهمیت است. طبعا زمینه بسیار مناسبی برای تحقق انقلاب اسلامی در آن کشور
**صفحه=69@
میباشد و لا در تمامی طول مرزهای غربی کشور درگیری های نظامی گسترده کردند تا اینکه امکان رخنه ما به آن کشور وجود نداشته باشد و قبل از اینکه جنگ در داخل خود آن کشور گسترده شود، جنگ را به داخل کشور ما کشاندند. به دلیل اینکه می دانستند که اگر ما در ا ینجا مشغول بشویم طبعا از تمام مرزهای دیگرمان غافل خواهیم بود. به طریق اولی به داخل خاک عراق نمیتوانیم نفوذ بکنیم و با مشکلات داخلی که در خود ایران به وجود میآورند عملا امکان اینکه بتوانیم برای تقویت انقلاب در عراق کاری بکنیم، نخواهیم داشت.
در جمع بندی نهائی آنچه را که میتوان گفت این است:
امپریالیسم به این نتیجه رسیده است که اگر تمامی این برنامهها و توطئهها با شکست روبرو شود، برنامههای میان مدت و درازمدت برایش امیدوار کننده است. **زیرنویس=گو اینکه خداوند تمامی مکر و حیله ها و توطئه های آشکار و پنهان آنها را تاکنون خنثی نموده و به خود آنها برگردانده است.@.
مسئله تقویت جریان های انحرافی است که خیلی آرام در جامعه ما رشد میکنند و به صورت خیلی منظم در ارگان های مملکتی کار میکنند و اینها می توانند به تدریج بسیاری از کارها را به دست خودشان بگیرند. اما با جریانی که وجود دارد آنها احساس میکنند که هوشیاری و آگاهی سیاسی مردم پیش از آنچه که آنها انتظار دارند پیشرفت میکند و لذا توطئههایشان در اشکال مختلف تقریبا خنثی میشود و یا تحقیقا خنثی میشود و تنها امیدی که ا ینها برایشان مانده، شکست جمهوری اسلامی است.
شکست در اشکال مختلفش، یعنی در تحقق اهداف و شعارهای جمهوری ا سلامی و اگر این تحقق پیدا بکند طبعا برنامههای درازمدت آنها که عبارت باشد از بکار انداختن مهره های خودشان که در درون نظام جمهوری اسلامی جا خوردهاند، که در آن صورت
**صفحه=70@
میتوانند از آن استفاده کنند و جریانات را برگردانند.
**زیرنویس=البته وعده خداوند پیروزی نهائی و قطعی مستضعفین حاکمیت آنها بر زمین است. لذا تمامی اینها به عنوان مقدمه تحقق این حقیقت است که قطعا پیروز است اگرچه تمامی کافرین و منافقین و مشرکین نخواهند و مقاومت کنند. در روند سیاسی، اجتماعی جهان و تغییرات سال های اخیر، نشانههای امیدوارکنندهای در این زمینه دیده میشود.@