واحد دانشجوئی حزب جمهوری اسلامی
جلسه چهارم
سیاستهای جاری امپریالیسم
بسم الله الرحمن الرحیم
سیاستهای عملی و جاری امپریالیزم دقیقاً بستگی به همان دیدگاههای کلی است که از انسان، جهان و جامعه دارند، بنابراین دقت کنید که در تمام ادامه بحثمان این ارتباط را حفظ کنید. یعنی وقتیکه مثلاً می گوئیم اینها اینگونه عمل میکنند یا اینگونه بهره برداری میکنند، باید بگوییم که این شیوه عمل یا اینگونه بهره برداری از جریانات، چه ارتباطی با آن دیدگاههای کلیشان دارد. ما اگر بتوانیم این رابطه را دقیقاً بشناسیم حسنش این خواهد بود ما همیشه متوجه می شویم، که ضرورت داشتن یک دیدگاه صحیح مبتنی بر واقعیت های جهان و قانون مندی های جهان چقدر میتواند در اعمال ما تأثیر مثبت یا منفی بگذارد.
ما اصرار داریم تا مردم اصول و مبانی اسلامی را به خوبی و عمیق فرا گیرند. و معتقدیم با پیشرفت در آموزش شناخت اسلام بسیاری از اعمال تصحیح میشود و از روش های غلط پیش گیری میشود. بهعنوان مثال: شخصی در رژیم گذشته که دادستان دادرسی کل ارتش بود بعداً البته مقام دیگری گرفت این شخص آدمیبود که خودش را خیلی مذهبی می دانست. بهطوریکه روزها شاید نیم ساعت قبل از وقت اداری به دفتر کارش میآمد و سعی میکرد اصلاً تأخیر نداشته باشد. در این نیم ساعت هم می نشست قرآن و دعا می خواند و از محل کارش که حرکت میکرد و به سمت دادگاه میرفت دائماً در حال ذکر گفتن بود و جالب اینکه میرفت در دادگاه حکم اعدام صادر میکرد و همین آدم را در مکه دیده بودند در حال حج که چقدر دعا می خواند و گریه میکرد.
به او میگویند آخر تو چرا این کارها را می کنی و آنجا آدم می کشی- اتفاقاً حکم اعدام مرحوم بخارائی، امانی، نیک نژاد و هرندی را او امضاء کرده بود- آن قبیل کارها چیست؟ و اینطور رفتار چیست؟ گفته بود که این کارها یک برنامه و یک پرونده جدا دارد و آن کارها هم یک برنامه و پرونده جدا دارد.
جدا کردن عمل از فکر، این خطر را واقعاً دارد که میتواند انسان را به این صورت بکشاند که این کارها را بکند ظاهراً هم توجیه شرعی برای خودش داشته باشد و جالب اینکه این آدم لباس و وسائل اداره را نجس می دانست و بنابراین وقتی به منزل میرفت تمام اینها را در میآورد، دست ها و صورتش را آب می کشید و بعد می ایستاد و نماز می خواند.
منظورم این است که این آدم ها کم نیستند. فکر نکنید که از این آدم ها کم داریم، نه، این دقیقاً به دلیل آن است که این آدم اسلام را عمیقا نشناخته است اگر اسلام را شناخته بود هیچ وقت اینطوری نه حرف می زد و نه عمل میکرد. آدمی هم نبود که مثلاً بگوییم نمی فهمد بلکه اساساً پایه های فکریش را اشتباه گذاشته بود. به هر تقدیر ما از اینها خیلی زیاد داریم. چیزی را برایتان به طنز بگویم که البته واقعیتی است ولی جنبه طنز دارد. میگویند که در یک شب احیاء در مسجدی شخصی نزد فردی که پول به ربا میداده است میآید و میگوید فلانی من از تو پول به ربا گرفته ام، ندارم که بدهم، بیا از این ربایت صرف نظر کن. او در جواب میگوید که برو این شب ها جای حرف دنیا زدن نیست، آن را به موقعش باید بیاوری بدهی.
این مسئله ای است که اتفاق افتاده است ولی واقعاً چیزی که در آن است و من میخواهم بگویم این است که این رابطه را حفظ کنید. اگر فردا مثلاً دیدید یا خواندید یا شنیدید که فرضاً در یک کتابی نوشته یا یک گوینده ای گفته است که مثلاً سوسیالیسم برای دفاع از حیثیت انسان، مسئله، عمومیکردن مالکیت را مطرح میکند، این یک حرف است باید ببینید که همین آدم در عمل چگونه همین موضوع را پیاده میکند.
ما ببینیم در این راه حاضر است چگونه عمل بکند. میلیون ها آدم را مثلاً میکشد و یا اینکه، به شکل دیگر است؟
ما سیاستهای کلی این نظام را به سه قسمت میکنیم به عبارت دیگر سه محور برایش تعیین میکنیم:
1- سیاستهای اقتصادی و مالی
2- سیاستهای اجتماعی و سیاسی
3- سیاستهای فکری و فرهنگی
سیاستهای اقتصادی و مالی
در مورد اقتصاد باید گفت که از دیدگاه کلی نظام از مسائل اصلی است و یا اصولاً محور عمده حرکت هاست و باید این را بگویم که اگر قرار بشود ما برای این نظام یک پاشنه آشیل معتقد باشیم، پاشنه ی آشیل نظامهای امپریالیستی، «اقتصاد» است. (زیرنویس= افسانه ایست یونانی که قهرمانی در یونان بود به نام آشیل که هیچ تیر و نیزه ای بر بدنش کارگر نبود فقط پاشنه ی پایش بود که اگر تیر میخورد او را مجروح میکرد یا از پا می انداخت و لذا بهعنوان یک ضرب المثل شده است. همینطور که ما می گوئیم نقطه ی ضعفش است و اگر آنجا ضربه ای بخورد کاری و مؤثر خواهد بود).
پس اگر ما بخواهیم نقطه ی ضعف نظام امپریالیستی را بگیریم باید بگوییم که اقتصاد نقطه ی ضعفش است و در عین حال نقطه ی قوت آن هم هست. به این معنی که درواقع با استفاده از همین حربه و همین امکانات سیاستهای خودش را به پیش می برد.
شما ملاحظه میکنید، حرفی را که دنیا به ما می زند این است. تو می گوئی نه شرقی، نه غربی، بسیار خوب تو می گوئی می خواهی مستقل باشی، بسیار خوب تو می گوئی می خواهی وابستگی هایت را ببری، ببینیم آیا می توانی با من کنی یا نه؟ من با تکنولوژی آنچنان اقتصاد تو را می کوبم که فلج بشوی و بعد مجدداً به دامن خودم برگردی.
حال توضیح می دهم که سیاست هایی که در این رابطه دارند چیست.
ما کلاً مطالبمان را در این بخش در 7 محور خلاصه کردهایم:
1- استثمار شدید موجب تضاد دائمی آنها با خلق ها هست.
اینها اساس حیات و قدرت خودشان را در قدرت اقتصادیشان میدانند. برای اینکه قدرت اقتصادی وجود داشته باشد و ادامه پیدا کند لزوماً باید استثمار کند. یعنی امکان ندارد که ما یک قدرت مافوق قدرت عادی خودمان داشته باشیم بدون اینکه دیگران را ضعیف کرده باشیم. آن جمله معروفی که منسوب به حضرت علی (ع) هست خیلی دقیق باید بررسی شود.
«ما رأیت نعمة موفورة الا و الی جانبها حق مضیع» یعنی من ندیدم ثروت انباشته شده ای را در جائی مگر آن که در کنار آن حق ضایع شده ای باشد. ما حالا به اینکه این جمله منسوب به حضرت علی (ع) هست یا نیست کار نداریم ولی این واقعیتی است که شما نمیتوانید در دنیا کسی را پیدا کنید که مثلاً 10 میلیون تومان ثروت داشته باشد و حق کسی را ضایع نکرده باشد و به این ثروت رسیده باشد. به نظر من واقعاً محال است.
وقتی شما نگاه میکنید میبینید که مثلاً امریکا در فاصله ی سال 1972 تا 1987، 2 میلیارد دلار در امریکای جنوبی سرمایهگذاری میکند بعد 6 میلیارد دلار بهره ی این پول به امریکا بر می گردد، علاوه بر آن سرمایه اش همان جا محفوظ است. این محال است بدون اینکه در آنجا استثمار و بهره کشی نشده باشد، حقی و حقوقی ضایع نشده باشد.
به هر تقدیر نظامهای موجود، موجودیت و قدرت خود را در میزان استثمار و شدت آن میدانند. خوب از آن طرف هم خلق ها که همیشه نمیتوانند بایستند و تماشاگر استثمار دیگران باشند. خیلی طبیعی و عادی است و باید اینطور باشد و اگر غیر از این باشد تعجبآور است که کسی میخواهد بیاید و حقی را از شما ضایع کند و شما دفاع نکنید.
البته در بسیاری از مواقع اتفاق می افتد که حقی از شما ضایع میشود ولی توجه ندارید که حق شما گرفته میشود بنابراین ممکن است عکس العملی نشان ندهید و این برای همیشه نخواهد بود، بالاخره یک روزی متوجه می شوید که حقی از شما ضایع میشود و یا ممکن است شما متوجه نشوید و دیگران متوجه بشوند و شما را آگاه بکنند و به حمایت از حقوق شما قیام کنند. این است که شما نگاه میکنید معمولاً در انقلابات دنیا یک گروهی پیشتاز و شروع کننده است و آن گروهی که از لحاظ آگاهی جلوترند. بعد بقیه به آگاهی می رسند و به اینها می پیوندند، پس به دلیل همین استثمار است که اینها تضاد دائمی با خلق ها دارند و این یکی از ویژگی های امپریالیستی است.
لذا شما نمیبینید در تاریخ، نظام ستمگری را که درگیری نداشته باشد، منتها گاهی شدید و گاهی ضعیف است، گاهی مستقیم و گاهی غیرمستقیم است. و لذا شما میبینید که جنگ طلبی و گسترش تسلیحات، بهعنوان یکی از اصول سیاستهای جاری اینهاست. دولتی در این کار برنده است که در دنیا تشنج بیشتری ایجاد کند و بازار فروش سلاح بیشتری برای خودش به وجود بیاورد، تا از طریق فروش سلاح سودهای کلان ببرد و بعد بقیه ی اقتصاد خودش را تأمین بکند و بهاینترتیب باز برتری اقتصادی خودش را ادامه بدهد.
اینها حقایقی است که فکر می کنم اگر مردم دنیا مقداری به آن آگاهی پیدا کنند به همان مقدار حاضر به جنگ برای از بین بردنش میشوند. حالا به هر طریق که ممکن است انجام بشود. واقعیتی است ولی بسیاری از مردم این را نمیدانند.
2- ایجاد وابستگی اقتصادی
اگر شما بخواهید یک نفر را برای همیشه وابسته خودتان بکنید، بهطوریکه حاکمیت یک طرفه بر او داشته باشید و از استثماری که شروع کردید مطمئن باشید، لازمه اش این است که یک سیاستی داشته باشید که امکان قطع رابطه استثماری برای طرف نباشد. الآن نظامهای امپریالیستی در دنیا همین را عمل میکنند.
بعد برای اینکه همیشه این استثمارگری ادامه پیدا کند و وابستگی کامل بشود باید طوری عمل بکنند که امکان قطع این رابطه وجود نداشته باشد، اگر دقت کرده باشید در جریان انقلاب، و حتی همین الآن کسانی هستند که چه بسا از روی دلسوزی برای ما میگویند این شعار نه شرقی، نه غربی به ضرر ماست. برای اینکه ما نمیتوانیم بدون آنها اقتصاد داشته باشیم. به دلیل اینکه میبینید در طول همین دو سال، با این وضعیت اقتصاد ما دارد فلج میشود. پس لازم است مقداری سازش کنیم تا جریان مواد خام و تکنولوژی و سرمایه ها ادامه پیدا کند تا اقتصاد ما بتواند چرخ هایش به گردش دربیاید.
حتی افراد دلسوز حتماً لزوم ندارد همه شان خائن باشند- این حرف را می زنند. چرا؟ برای اینکه استدلال میکنند که میلیاردها یا ده ها میلیارد تومان از ثروت ما در این مملکت طوری تنظیم شده است که حتی یک پیچش را باید از خارج بیاوریم و اگر نه کارخانه ها میخوابد ما از این ثروت ها که نمیتوانیم صرف نظر کنیم، بیکاری هم که به دنبالش خواهد بود و درگیری های اجتماعی و سیاسی هم به دنبال خواهد داشت. پس بیاییم مدتی یا برای همیشه به شکلی این رابطه مان را نگه داریم.
بسیاری از سیاستهایی که احیاناً مورد اعتراض سیاستهای مردمی قرار می گیرد بر پایه ی چنین استدلالاتی است. فرضاً «یکسری تولیدات در سرتاسر جهان هست که اصطلاحاً به آنها صنایع «مونتاژ» میگویند. (زیرنویس= مونتاژ در فارسی یعنی سواره کاری یعنی فرضاً یک دستگاه را قطعات مختلفش را میآورند، و بعد اینجا سوار میکنند).
میگویند بسیاری از صنایع دنیا، صنایعی که در کشورهای تحت ستم وجود دارد از همین نوع است. اینها دقیقاً ابزارهای وابستگی اقتصادی است. این یک واقعیت است که ما باید سالهای سال خسارت این قطع رابطه را بپردازیم و با فلج اقتصادی احیاناً روبرو بشویم تا بعد برسیم به اینکه خودمان اداره کننده باشیم. اساساً ما می توانستیم سیاستی اتخاذ کنیم که به این شکل کار کنیم. بحثی بهجای خودش دارد. اما مثلاً این کارخانه مونتاژ ماشین ایران ناسیونال را در نظر آورید که یک وابستگی برای ما به وجود آورده است بهاینترتیب که الآن یا باید آن را بخوابانیم که کارگرش بیکار میشود و یا اینکه برویم به انگلستان بگوییم تا لوازم آن را به ما بدهد اینجا سوار کنیم و طبعاً معلوم است، آن وقت چه خواهد گفت؟
از آن طرف هم در صورت تعطیلش با یک بیکاری گسترده روبرو خواهیم بود. به هر تقدیر مسئله وابستگی اقتصادی زمینههای بسیار گسترده ای دارد که من فقط یک نمونه از آن را برایتان میگویم. در ایران با همین صنایع مونتاژ سر ما را گرم کردند کلاه سر ما گذاشتند و کشاورزی ما را نابود کردند. و نتیجه اش چه شد؟ نتیجه این بود که در سال 42 که ما صادرکننده گندم و برنج بودیم در سال 57، 50% از محصول گندم و برنج ما از خارج میآمد. این تفاوت متعلق به دورانی است که اینگونه سیاست ها اعمال میشد. هنوز هم ما در مورد گندم و برنج و امثال اینها با مشکلاتی روبرو هستیم. منتهی چند سال طول میکشد که ما به حد خودکفائی برسیم.
البته در مورد گندم بحمدالله تقریباً نزدیک به حد خودکفائی رسیده ایم. در عین حال خیلی باید کار بشود و خیلی مشکلات دارد. ولی این مسئله بسیار جدیست یعنی اگر قرار بشود ما گندم نداشته باشیم شما فکر میکنید ما اینطور محکم میتوانیم در مقابل دنیا بایستیم؟! ابداً نمیتوانیم و این یک واقعیتی است که ما اگر نیاز داشته باشیم، باید مقداری از شعارها را حذف کنیم. مگر اینکه تن به خیلی سختی ها بدهیم. معلوم نیست که همه بتوانند یک مدت طولانی تحمل چنین چیزی را داشته باشند. ما که نمیخواهیم دچار ذهنیت بشویم، و بگوییم ملت ایران 36 میلیونی حاضر است گرسنگی بکشد، ولی هیچ معامله ای با خارج نکند. بههرحال تعدادی هستند که نمیتوانند تحمل کنند و سروصدایشان در میآید و شما نمیتوانید همه شان را متهم کنید که ضد انقلابند. نه، ما باید به سراغ واقعیت ها برویم. وابستگی اقتصادی ابتدای هرگونه وابستگی دیگر میشود.
البته جمله ای را قبلاً گفته ام و باز هم میگویم، که مبادله را با وابستگی اشتباه نکنید. یعنی ما میتوانیم، فرضاً جو بیشتر از نیازمان داشته باشیم و برنج کم داشته باشیم بعد برویم مبادله کنیم. یا فرض بفرمائید نفت داریم به میزانی که نیاز داریم می فروشیم و چیزی را که نیاز داریم می خریم. این وابستگی نیست، مبادله است.
وابستگی زمانی هست که میزان نفتمان را حتی خودمان تعیین نمیکنیم که چقدر بفروشیم. این دیگران هستند که برای ما تعیین میکنند، که چقدر بفروشیم و بعد این پول ها را در چه راههایی خرج بکنیم؟ مبادله در همه ی دنیا طبیعی و لازم است و هیچ مسئله ای نیست که زیرا در همه کره ی زمین، که همه چیز پیدا نمیشود طبیعتاً مبادلاتی باید وجود داشته باشد.
3- تشکیل انحصارات بینالمللی
با انحصارات بینالمللی که تبلور خودش را در کارتل ها و تراست ها نشان میدهند درواقع اقتصاد دنیا را در قبضهی خودشان گرفتهاند بهطوریکه یکی از نویسندگان می گفت برخی از این کارتل های نفتی آنقدر قدرت و ثروت دارند که میتوانند یک چک بکشند و اوضاع سیاسی یک کشور را دگرگون کنند پولی بدهند که با خرج آن در یک کودتائی یا آشوبی بشود و بعد هم بهره برداری را خودشان بکنند.
برای اینکه اصطلاح کارتل و تراست روشن بشود و دقیقاً شناخته بشود مختصراً تعریفش را میگویم:
«کارتل ها» مرکب از شرکت هایی هستند که با همدیگر ائتلاف میکنند که مثلاً ما قیمت را در این مقدار بگذاریم. بنابراین دیگر آن رقابت هایی که معمولاً بین فروشنده ها وجود دارد از بین میرود و تمام سود حاصله با مقیاس زیاد به جیب این شرکت ها میرود. برای اینکه هر خریداری که به این شرکتهای متعدد مراجعه میکند، میبیند قیمت ها یکی است و چون مجبور است بخرد بنابراین از هر کدام آنها که بخرد باز به قیمت بالا خریده است.
و اما «تراست» یعنی ادغام چند شرکت و متحد شدن چند شرکتی که تولیداتی دارند که مکمل همدیگر هستند. مثلاً از یک ماشین یکی موتورش را میسازد، یکی اتاقش را میسازد، یکی دستگاههای ضمائمش را میسازد و....
اینها میآیند با هم ادغام میشوند و یک سازنده میشوند. طبیعتاً یک فروشنده خواهد بود و هر قیمتی انتخاب میکند خریدار باید بپذیرد، چون از این نوع، دیگر در بازار پیدا نمیشود، اطلاعات بیشتر را می توانید از طریق کتاب ها به دست بیاورید (زیرنویس= «اقتصاد» نوشته محمد منتظر ظهور- اقتصاد نوشته همایون- فرهنگهای اقتصادی، "انحصارات صنعتی و بانکی" نوشته ب- کیوان).
از کارهای خطرناکی که انحصارات بینالمللی انجام میدهند و اقتصاد کشورهای دیگر را فلج میکنند، اعمال سیاست "دامپینگ" است. این سیاست بهاینترتیب است که فرضاً ما تولیدکننده کالایی مثل پارچه هستیم، آن کشور هم شاید همین پارچه را تولید میکند. این پارچه برای ما 100 تومان تمام میشود و قاعدتاً باید 110 تومان مثلاً بفروشیم. او میآید ولو برای مدتی به ضرر هم شده، این پارچه را در بازار متری 70 یا 80 تومان می فروشد، نتیجه اش این میشود که ما ورشکسته می شویم و کارخانه مان میخوابد، بعد هم که کارخانه خوابید، معمولاً آنها کارخانه را می خرند یعنی، بعد از اینکه ما ورشکست شدیم و دیگر هیچ سرمایه ای نداریم شاید بیش از سرمایه مان هم بدهکاری برایمان مانده است.
احیاناً او میآید به یک قیمت خیلی ارزان کارخانهی ما را می خرد و راه می اندازد و متری 150، 200 تومان می فروشد چون دیگر همچون پارچه ای نیست. یا فرضاً ما نفروختیم و این کارخانه همانطور ماند. این از دو حال خارج نیست یا دولت میآید به اصطلاح برای حمایت از صنایع داخلی مرتب پول میدهد طبیعتاً از جیب ملت میرود و آنها بالاخره درنهایت اینطور نیست که اگر چیزی برایشان 100 تومان تمام شده 80 تومان می فروشد، ضرر بکنند. چرا؟ برای اینکه از جای دیگر چند برابر سود میبرند یا بالاخره جریان اینطور ادامه پیدا نمیکند حتی اگر دولت هم باشد بالاخره بعد از مدتی میگوید ما نمیتوانیم.
این سیاست عملاً باعث میشود که بسیاری از رشته های صنایعی که کشورهای جهان سوم می خواهند بهصورت خودکفا و متکی به خودشان اداره کنند، ورشکست شوند و با میلیاردها بدهکاری کنار بروند. آنها در بازار هر چه می خواهند میفروشند و قیمت را بالا میبرند و اتفاقاً با همین سیاست تابهحال باعث سقوط چند رژیم انقلابی دنیا را فراهم کردند (زیرنویس= در این زمینه مطالعه کتاب روزهای سیاه غنا توصیه میشود.) من جمله غنا که اقتصادش متکی به قهوه بود بعد اینها آمدند با همین سیاست اقتصاد غنا را ورشکست کردند که مملکت، اول فلج شد سپس با یک کودتا به راحتی حکومت انقلابی آن را کنار زدند. (زیرنویس= جریان سرنگونی سالوادور آلنده در شیلی و کودتای 1332 ایران نمونه های بارزی از این مسئله هست.)
4- متلاشی کردن اقتصادهای ملی مبتنی بر شرایط روحی و جغرافیائی مناطق مختلف
در هر نقطه ای از دنیا به مناسبت اوضاع و احوال جغرافیائی خودش و خصوصیات روحی مردمش نوع اقتصاد، امکان رشد دارد. یعنی اگر شما تصور کنید اقتصادی را که می خواهید در شمال ایران پیاده کنید، همان اقتصاد را در مرکز، جنوب، شرق و یا در غرب ایران پیاده کنید قطعاً با شکست روبرو خواهید شد.
شمال کشور یک زمین و هوا و آب و محیط خاصی دارد درصورتیکه در مرکز ایران به این صورت نیست. شما می توانید 300 یا 500 کیلومتر در شمال بروید همه اش سبزه و درخت ببینید و در جنوب 2000 کیلومتر میروید و هیچ سبزه ای نمیبینید. این سیاست را معمولاً در طول زمان مردم متناسب با شرایط اقتصادی خودشان به وجود میآورند مثلاً قنات.
قنات سیستم آبیاری سرزمین های خشک است. یعنی بهترین سیستم آبیاری که بشر در طول هزاران سال زندگی خودش شاید به این سیستم رسیده و از آن بهره برداری کرده است. ما الآن در ایران قنات هایی داریم که 70 کیلومتر طول دارد یعنی 70 کیلومتر فاصله تا مخزن آب دارد، و آنها با شکل سنتی خودشان آن را تا محل مناسب آورده اند، و بهره برداری میکنند. جالب این است که آن را طوری تنظیم کردهاند که در تمام طول سال از یک میزان آب دهی منظم برخوردار است و همینطور بقیه چیزها.
بعد در همین کشاورزی وابسته ما قنات های ما را از بین بردند و الآن بزرگترین کار و خدمتی که جهاد سازندگی در این مملکت به کشاورزی ایران کرد لایروبی و احیای قنات بود. یعنی قنات هایی که سالها بود در رابطه با این نظام از بین رفته بود، مجدداً از نو بازسازی کرد و این کار باید بهطور مستمر انجام بگیرد. برای اینکه این سیستم چاه های عمیق و نیمه عمیق معلوم نیست برای اقتصاد ما و کشاورزی ما با توجه به وضعیت خاص مملکتمان اقتصادی باشد و همین اخیراً در سمینار آب کشور گفتند که چاه های عمیق که در کشورمان هست آینده خطرناکی برای کشاورزی ما دارد.
افرادی با استفاده از عدم تمرکز سازمآنها در این دو سال سوء استفاده کردهاند و مرتب چاه زده اند و آب کشیده اند و از آنها بهره برداری نامناسب کردهاند. یا مثلاً قالی بافی، که یکی از رشته های صنایع ما بود و می توانست به اقتصاد این مملکت بسیار کمک کند ولی اینها میآیند آن را از بین میبرند و بهجایش فرش ماشینی و موکت به ما میدهند. درنتیجه قالی بافان ما از روستا برای دست فروشی پادوئی و... به شهرها میآیند.
پس متلاشی کردن قنات ها، قالی بافی، کشاورزی سنتی، محصولات سنتی و صنایع دستی سنتی باعث شده که روستاهای ما از هم متلاشی شود و شهرهای ما از جمعیت انباشته و مرکز انواع و اقسام فسادها و کارهای ضد اقتصادی گردد. بهاینترتیب شما ملاحظه میکنید که الآن در کشور ما یک جمعیت بسیار زیادی از روستاها آمده اند در شهرها، که عملاً هیچ کار تولیدی ندارند، بلکه کارهای انگلی دارند. نتیجتاً اینکه بسیاری از نیروها و امکانات موجود مملک ما راکد ماند و چون از آنها بهره برداری نشد از بین رفت.
5- ایجاد نیازهای کاذب از طریق اقتصاد تبلیغ و قسطی کردن زندگی
همینطور که توجه دارید با سیاستی که در پیش گرفته بودند ما مصرفکننده بسیاری از کالاهایی بودیم که واقعاً نیاز چندانی به آنها نداشتیم ولی از طریق تبلیغ در ما ایجاد نیاز کردند یعنی آنقدر از طریق رادیو، تلویزیون، روزنامه و سینما و امثالهم به ما گفتند، تا اینکه واقعاً احساس کردیم نیاز داریم، و به دنبالش رفتیم. این شد که ما زندگیمان عملاً بهصورت قسطی در آمد. آنچنان اسیر قسط این وسایلی که میخریدیم شدیم که مجبور بودیم به هیچ مسئله ای فکر نکنیم.
در مورد هر چیزی که اطرافمان می گذشت بگوئی به ما چه؟ تا کارمان را انجام بدهیم و بتوانیم قسطمان را سر برج بدهیم. گاهی میدیدید که شخص در ماه چند قسط برای همین لوازم خانگی یا چیزهای دیگر که احیاناً خیلی به آن نیاز نداشته میداد. در بعضی از خانواده ها در گذشته، میدیدید که یک نفر مثلاً 1 تا 15 دست کت و شلوار داشت و هر دو روز، سه روز یا پنج روز یک مرتبه این را عوض میکرد، و اصولاً این نوع کارها آنقدر گسترش داشت که درواقع چرخ های اقتصاد سرمایه داری به سرعت می چرخید و تازه نیازهای ما را هم نمی توانست جواب بدهد و ما همیشه با کمبود جنس در بازار روبرو بودیم. از این طریق استثمار مرتباً تشدید میشود. تشدید استثمار به نفع مشکلات اقتصادی داخلی خود آن کشورها هست ممکن است به ما بگوئید که چرا کارگران امریکائی و اروپائی علیه نظام خودشان قیام نمیکنند؟
به شما جواب می دهم، برای اینکه ما در اینجا شدیداً استثمار می شویم تا کارگر اروپائی کمتر استثمار شود. لذا شما میبینید که تا حد امکان یعنی تا آن حدی که امکان ادامه برای نظامهای سرمایه داری باشد به کارگران خودشان می رسند و صحبت از چهار روز کار در هفته و 30 ساعت کار و ازاینگونه مسائل الآن به تدریج در اروپا مطرح میشود. اینها از کجا میآورند؟! از استثمار کشورهای زیر سلطه.
بعضی ها استدلال میکنند و میگویند که نظام سرمایه داری موفقیت آمیز بوده است و خوب پیشرفت کرده است. می گوئیم چرا؟ جواب میدهند برای اینکه هر جا نظام سرمایه داری پیاده شده است همه مردمش در رفاهند. میگویند کارگر انگلیسی هفتهای چند ساعت کار میکند و به ازای هر ساعت مثلاً 4 لیره حقوق می گیرد و چقدر بیمه و بازنشتگی و رفاه و از این نوع مزایا برخوردار است. ما به او جواب می دهیم که آیا واقعاً تو اینطور فکر می کنی که سرمایه دار انگلیس حق کارگر انگلیسی را میدهد؟ از جای دیگر میخورد به او میدهد.
6- توسعه کارهای بیهوده و انگلی
برای اینکه اقتصاد ما نابود شود، ما نباید تولید کنیم بلکه باید مصرفکننده باشیم بههرحال بیکار هم که نمیتوانیم باشیم لذا در تمام کشورهای جهان سوم یکسری کارهای غیر تولیدی به وجود آورند، که علی الظاهر در آمدی هم داشت اما به تولید جامعه هیچ کمکی نمیکرد. مثل فروختن بلیط اعانه ملی و شغل هایی چون دکوراسیون و مد و آرایشگاه های فلان و کذا و کذا و الی آخر.
اصولاً گسترش بیکاری پنهان در این کشورها، بزرگترین زمینه برای فلج کردن اقتصاد یک مملکت است.
بیکاری پنهان یعنی چه؟
یعنی اینکه ظاهراً شما کار دارید ولی واقعاً کار ندارید. آن که میآید آدامس یا سیگار می فروشد و ظاهراً درآمدی هم دارد ولی جز اینکه به اقتصاد مملکت ضربه بزند، چه چیز دیگری نیست. باید برود کارهای تولیدی بکند. در مملکت ما نسبت افراد فعال به کل مملکت 1 به 5 است. یعنی آنهایی که کار میکنند درواقع باید غذا و درآمد برای شش نفر را تأمین بکنند. یکی برای خودش یکی هم برای پنج نفر دیگر کسانی که در کارهای تولیدی هستند نسبتشان 1 به 20 است.
بقیه یا اصلاً نمیتوانند کار بکنند، بچه هستند، مریض هستند که اینها پذیرفتنی است. بقیه هم در کارهای بیهوده و انگلی که البته درصدی هم در کار خدماتی هستند که باید باشند مثل پزشک، راننده، توزیع کننده و امثال اینها که نیاز داریم. ولی مشاهده میکنید کارهای انگلی فراوان هستند.
یکی از مشکلات کشورهای به اصطلاح جهان سوم مشکل تورم است. این تورم باعث اختلالات شدید اجتماعی میشود، بهطور خلاصه هرگاه میزان مصرف جامعه بیش از میزان عرضه ی کالاها در جامعه باشد تورم به وجود میآید. البته اگر از نظر فنی- اقتصادی بخواهید به این نحو است که اگر قرار بشود مصرف گندم در کشور 6 میلیون تن باشد اما عرضه یعنی آنچه که ما به بازار می دهیم پنج میلیون تن باشد، طبعاً شما که میدانید یک مقداری نیاز بیشتر از موجودی است فروشنده هم این را میداند هم شما علاقه دارید می خواهید جنس را اگر چه گران باشد بخرید، زیرا میدانید که نیست و فروشنده هم از این موضوع استفاده میکند.
مثال خیلی زیاد است مثلاً در تابستان اگر شما بخواهید بخاری بخرید قیمتش عادی است اما پائیز که بخواهید بخرید قیمت ها گران است چرا؟
برای اینکه در تابستان مسئله خرید بخاری به مسئله روز نیست، ممکن است تقاضای جامعه با موجودی احیاناً برابر باشد و شاید هم موجودی بیشتر از تقاضا باشد. اما پائیز قضیه عکس میشود، همه می خواهند بخاری بخرند، بخاری هم کم است. لذا فروشنده گران می فروشد، عکس این مسئله در مورد کولر است.
خوب این بالا رفتن قیمت به دلیل کمی موجودی را تورم میگویند، یعنی اگر گفتند تورم در فلان کشور 10% یا 5% است یعنی اینکه قیمت ها نسبت به فلان تاریخ که مأخذ میگیرند 5% بالا رفته است. دلیلش چه بوده است؟
دلیلش این بوده که موجودی (عرضه) کمتر از تقاضا بوده است البته تورم موجب نارضایتی میشود، برای اینکه معمولاً درآمدها به میزان تورم بالا نمیرود. درنتیجه عدهای ناراضی میشوند بعد سروصداها بلند میشود و بعد طبیعتاً مسائل اجتماعی از قبیل اعتصاب و زد و خورد و امثال اینها پیش میآید. تورم یکی از مسائلی است که دولت ها خیلی از آن می ترسند و سعی میکنند همیشه مهارش کنند.
7- تک محصولی کردن اقتصاد کشورها
یکی از سیاستهای جاری در دنیا، این است که هر کشوری بیاید به یک جنبه ی اقتصادیش، و به یک کالایش متکی بشود. نتیجه اش این میشود که تمام سیاستهای داخلی و خارجیش لزوم پیدا میکند که بر اساس آن کالا تعیین شود. شما میبینید که در گذشته نفت تعیین کننده ی سیاست خارجی، داخلی، دفاعی و حتی سیاستهای فرهنگی ما بوده است چرا؟ برای اینکه 85% از درآمد عمومی دولت این مملکت به نفت متکی بود.
بنابراین باید سراغ جایی برود که این درآمد از آنجا میآید و آن هم به کارتل های نفتی منتسب به سرمایه داران یا گاز که وابسته به شوروی بود. بنابراین ما مجبور بودیم به خاطر 85% درآمد- در مورد بعضی کشورها 94% درآمد و یا در مورد عربستان 90% درآمد سیاستهایمان بر این اساس تعیین شود.
جالب است که این تک محصولی شدن باعث میشود که تمام درآمدهای حاصله از این اقتصاد واحد به جیب شده معدودی در داخل آن کشور، و تعداد معدودی شرکت ها در خارج کشور یعنی در سطح جهانی میرود و درنتیجه منتهی به اختلاف شدید طبقاتی میشود. این اختلاف شدید طبقاتی که در این چند دهه ی اخیر در دنیا شدت پیدا کرده است یکی از دلائل اصلیش همین تک محصولی شدن اقتصاد است.
جلسه پنجم
سیاستهای مالی امپریالیسم
بسم الله الرحمن الرحیم
«والعصر انّ الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.»
در ادامه بحث گذشته باید گفت که سیاستهای مالی اصولاً یکی از سیاستهای مهمی است که امپریالیستها آن را گسترش سیستم بانکی و نظام رباخواری عملاً حاصل زحمات بسیاری از مردم کشورهای تحت سلطهی خودشان را چپاول میکنند شما ملاحظه کنید در حال حاضر شبکهی بانکی امریکا و بانکهای اروپائی و حتی بانکهای شوروی در سراسر دنیا منشأ درآمدهای هنگفتی است. اتفاقاً سیاست هایی که اجرا میکنند عملاً یک اختلاف شدید طبقاتی در این کشور به وجود میآورند. بهطوریکه در غالب اینگونه کشورها ده درصد از مردم نود درصد از درآمدها را به خودشان اختصاص میدهند، درحالیکه نود درصد دیگر مردم تنها ده درصد از درآمدها را دارند، باوجود آنکه تعدادشان یک ده کل جمعیت است ولی درآمدشان نه برابر است.
بهاینترتیب یک فاصله طبقاتی شدید به وجود میآورند و خود این فاصله طبقاتی خواهناخواه منجر به تمرکز قدرت میشود. این واقعیتی است، شما این را محرز بدانید که هر کس پول، زمین، ساختمان، کارخانه و درمجموع آنچه را که سرمایه می گوئیم دارد بهطور معمول قدرت هم دارد. در کشورهای مختلف ممکن است به علت فرهنگهای مختلف اینقدرت شدت و ضعف داشته باشد، ولی واقعیتش این است که قدرت دارد.
یک مثالی برای شما میزنم، که ببینید بااینکه در مملکت ما انقلاب شده است، هنوز خیلی ازاینگونه مسائلی که در قبل از انقلاب بوده است وجود دارد تا اینکه به تدریج اصولاً خلقوخوی ما با فرهنگ اسلامی آشنا بشود و به آن عمل بکنیم و این وضع را تغییر بدهیم.
فرض بفرمائید شما در خانه هستید یک نفر وارد خانه میشود که آدم ثروتمند و مشهوری است، و احیاناً یک مسئولیتی هم دارد و لباس و سر و وضع مرتبی دارد، آیا شما او را همانگونه تحویل میگیرید و پذیرائی میکنید و به وی احترام میگذارید که به یک فردی که وارد بشود درحالیکه نه اینگونه شهرت، ثروت و نه آن سر و وضع را داشته باشد؟ این بهترین نمونهی عینی است که ثروت اساساً قدرت و نفوذ میآورد. آنها از طریق همین طبقهی محدود و پردرآمد، قدرت ایجاد میکنند و نظرات خودشان را از این طریق در جامعه اعمال میکنند، ما به این درصد محدود از مردم، اصطلاح طبقه ممتاز اطلاق میکنیم، که این نظامهای حاکم جهانی همیشه در روابطشان با کشورهای دیگر روی این طبقه ممتاز حساب میکنند و منطقشان این است که ما اگر این بار توانستیم بخریم و بهجانب خودمان بیاوریم و با سیاست خودمان موافق کنیم، میتوانیم در این کشورها جای پائی داشته باشیم یکی از مهمترین راههایی که آنها میتوانند این کار را بکنند. همان سیستم بانکی است. ما حالا در مورد کشورهای دیگر مثال نمیزنیم.
در مورد همین کشور خودمان مثال میزنیم که فرضاً سیستم بانکی ما در گذشته چه برنامه هایی داشته و چگونه عمل میکرده. شما میدیدید که یک بانک با سرمایهی اولیه فرضاً ده میلیون تومان تشکیل میشود و بعد از 20 سال صاحب میلیاردها تومان سرمایه میشود این را از کجا آورده است؟ وقتیکه میرویم به حسابها دقیقاً رسیدگی میکنیم میبینیم این حاصل استثمار مضاعفی است که این بانکداران از مردم فعال تولیدکننده ما کردهاند و جالب این است که درآمد هیچکدام به نفع این مردم در داخل کشور خرج نمیشد، بلکه از طریق شبکهی بینالمللی بانکها میرفت و به مراکز اصلی خودش وصل میشد.
این است که شما میبینید یهودیها بهطور عمده در سطح جهانی فعالیت اقتصادیشان را روی سیستم بانکی و بیمه متمرکز کردهاند، چون آنها میدانند که عمدهترین سرمایهگذاری که سوخت ندارد و درآمد هنگفتی دارد. همین رشته از فعالیتها است و جالب این است که اینها با بازی کردن همین سیستم بانکی، کاملاً اقتصاد یک مملکت را در قبضهی خودشان میگرفتند. کافی ست که فرضاً بیایند درصد بهره را بالا ببرند یا پائین بیاورند یا میزان اعتبارات بانکی را بالا ببرند یا پائین بیاورند و یا اینکه سرمایه بانک را در زمینههای تولیدی و یا خدماتی به کار اندازند. اینها تماماً روی اقتصاد جامعه و بالطبع روی جنبههای دیگر جامعه تأثیر مستقیم میگذارد.
فرضاً اگر بهره را از 14 به 8% تغییر بدهند یا برعکس از 8% به 14% برسانند این جریان روی کل اقتصاد مملکت اثر میگذارد و یا حجم اعتبارات و یا اینکه در چه زمینهای این اعتبار را تصرف بشود.
در زمینهی مسائل بانکی مسائل فوقالعاده پیچیدهای وجود دارد طبیعتاً احتیاج به بحثهای دقیق و ظریف دارد که باید متکی به آمار و یک مقدار اطلاعات عمومی اقتصاد و امثال اینها باشد ولی اینکه گفتیم کلیاتی است که شاید هم به راحتی بتوانید ببینید. این به معنای نفی نظام بانکی برای یک کشور نیست نظام بانکی برای یک کشور میتواند بالاترین کمک در جهت اقتصاد باشد اما به شرط اینکه جهتش درست باشد. اگر جهت چیز دیگری باشد طبعاً آن نتیجه را خواهد داشت.
یک نمونهای برای شما بگویم، این صندوقهای قرضالحسنه کوچکی که در مساجد ما تشکیل شده است، اگر قرار بود که اینها نبودند شاید وضع بانکهای ما به مراتب فجیعتر از آن میبود که در گذشته بود. این صندوقها وضع به دلیل اینکه بدون بهره کار میکردند، مقداری از نیازهای روزمره مردم را تأمین میکند، و اگر قرار بر این بود که اینها نباشد به خاطر همین وامهای کوچک مجبور بودند به بانکها مراجعه کنند و با آن بهرههای هنگفت آن موقع بود که قدرت بانکهای ما فوقالعاده بالاتر میرفت. و بااینکه فرضاً بانکهای استانی که اخیراً تشکیل شده است و عمده فعالیتهای خودشان را در جهت خودکفا کردن تولید و اقتصاد مملکت گذاشتهاند، آنها مرتباً وام میدهند، به افراد مبتکر و مدیری که با امکانات داخلی این مملکت دارند تولید میکنند.
این خیلی مهم است در گذشته به کسی وام میدادند که به خارج برود و جنس بخرد و باز هم جنس هایی که در جهت کلی آن سیستم بانکی بوده یعنی اگر شما میآمدید و میگفتید میخواهم بروم پارچه از خارج وارد بکنم به شما راحتتر وام میداند تا اینکه میگفتید من میخواهم بروم از خارج فرضاً موتور آب وارد بکنم. یا مثلاً ماشینآلاتی که بتوانی بعداً اینجا کارخانجات خودکفائی به وجود بیاوری که درنهایت اقتصاد خودکفا را به وجود بیاورد و همینطور مسائل دیگری که در این رابطه وجود دارد.
جالب است که شما میبینید رو به وخامت گذاشته است بعد از سقوط رژیم گذشته، وضع اقتصادی دنیا به شدت رو به وخامت گذاشته است. این یک واقعیتی است ما نمیخواهیم شعار بدهیم اگر قرار بشود که ما برای همیشه همین وضعی را که الآن داریم و در آن قرار داریم و مصمم هستیم که این وضع را ادامه بدهیم. یقیناً بزرگترین ضربه را به قدرتهای بزرگ جهان میزدیم. چون وقتیکه ما برای آنها قدرت اقتصادی نباشیم. طبعاً قدرت سیاسی و نظامی هم ایشان فراهم نخواهیم کرد.
این دقیقاً مشخص است یعنی اگر ما تصمیم بگیریم که از نفتمان برای این کشور استفاده کنیم، ز خاک این مملکت استفاده کنیم و از نیروهای موجود در این مملکت استفاده کنیم. طبعاً در درازمدت ما میتوانیم بهراحتی یک اقتصاد مکفی به خود داشته باشیم، و با دنیا مبادلات مورد نیاز داشته باشیم. مبادلاتمان را خودمان تعیین کنیم نه اینکه دیگران برای ما تعیین بکنند. در همین مسئله گروگانگیری، شما اطلاع دارید که ما 5 میلیارد و خوردهای دلار از آمریکا وام گرفته بودیم اما یک دلار از آن را بهصورت پول به ما نداده بودند، بلکه تمام آن را کالاهای مصرفی به ما دادند، که شاید اگر ما تمام وسایلی را که با این 5 میلیارد و خوردهای از او خرید کردهایم در یکجا جمع کنیم، الآن مطمئناً نیم میلیارد دلارش هم نباشد. برای اینکه کارخانه بیسکوئیت سازی به ما دادند. ولی آن بدهی همچنان بهجای خودش هست و 20% تا 22% بهره را همچنان ما میپرداختهایم.
آمارهایی وجود دارد که نشان میدهند، کشورهایی در دنیا هستند که 3 میلیارد دلار وام گرفتهاند و تاکنون بیش از 7 میلیارد دلار بهره دادهاند. درصورتیکه آن 3 میلیارد دلار اصل بدهی هنوز باقی است». در مورد لهستان، هندوستان، پاکستان این آمارها را شما بروید دربیاورید، واقعاً سرسامآور است.
یک نمونه برای شما مثال بزنم که تغییرات اقتصادی در یک کشور اگر در جهت منافع مردم آن کشور باشد چه تأثیری بر روی این دولتهای بزرگ و کوچکی که در زیر این نظام فراگرفتهاند و با این نظام اداره میشوند. نشان داده بشود. بهعنوان نمونه اسرائیل را مثال میزنم. همانطور که میدانید نفت اسرائیل از ایران تأمین میشد. شرکتهای اسرائیلی بزرگی بودند، که در ایران قراردادهای هنگفتی میبستند، پولهای کلانی میگرفتند و خدمات خیلی عادی ارائه میدادند و از طریق درآمد هنگفتی برای اسرائیل به وجود میآمد. سوم اینکه اسرائیل آموزشهای مختلفی برای دولت گذشته انجام میداد. چه در داخل ایران، چه اسرائیل و از این راه درآمدهای هنگفتی به دست میآورد، که درواقع ادامه روابط و استحکام اقتصادش بوده مثلاً افرادی را در زمینههای خاصی آموزش میداد، بعد اینها وقتی میآمدند در ایران قطعاً فقط میتوانستند با آن دستگاههای ساخت اسرائیل کار بکنند بنابراین ما بایستی میرفتیم دستگاههای اسرائیلی میخریدیم.
پس تنها مسئله این نبود که عدهای را آموزش بدهند و از این راه درآمدی کسب کند. نه، از این طریق بود که تا مادامیکه این نیروی انسانی در ایران کار میکند مصرفکننده کالاهای اسرائیلی است و همینطور درآمدهای هنگفت دیگر از راه فروش کالای خودش در ایران حالا تأثیر را شما ببینید.
در سال 1978 میزان تورم در اسرائیل 48% بوده جالب است برایتان بگویم هماکنون که ما در حال جنگ هستیم این میزان تورم را نداریم، بلکه کمتر است. بههرحال در سال 69 بهمحض سقوط رژیم گذشته میزان تورم در اسرائیل به 81% رسید. در سال 80 میزان تورم به حدود 150% رسیده است. و پیشبینی میشود که در سال 81 نرخ تورم در اسرائیل به 200% برسد. همان صحبتهایی را که در رابطه با اقتصاد اسرائیل و پیوندش با نظام گذشته کردم. همین صحبتها را خودشان میکنند.
میگویند یکی از دلایل بالا بودن این تورم قطع صدور نفت ایران به اسرائیل است. بهطوریکه قیمت بنزین در اسرائیل در سه سال گذشته چهار برابر شده است یعنی الآن بنزین سوپر در اسرائیل لیتری یک دلار است. البته آنجا دو نرخی است. یک نرخ دولتی و یک نرخ عمومی دارند و این نرخ عمومیاش است این مسئله خیلی مهم است بعد همین وضعیت، زمینه سقوط دولت اسرائیل را فراهم میکند. تأثیرات را ببینید. همین وضعیت باعث تضعیف قدرت نظامی اسرائیل میشود و به همین ترتیب این تسلسل ادامه پیدا میکند.
در مواضع سیاسیاش آن خشونت قبلی را نمیتواند به راحتی اعمال نمیکند. اینها واقعیت هایی است که اگر دقیقاً اطلاعاتمان صحیح و وسیع باشد، میبینید که چقدر میتوانیم در تصمیمگیری خودمان، دقیق عمل بکنیم تا بتوانیم به دیگران ضربه بزنیم.
حرکتهای اقتصادی امپریالیزم بعد از سقوط رژیم وابسته:
به جنبههای سیاسی، نظامیاش بعداً خواهیم رسید شما میدانید اگر قرار باشد در کشوری بیکاری وجود داشته باشد، طبعاً درآمدش هم کم میشود. چون آنها که بیکارند درآمدی ندارند، تولید پائین میآید، طبعاً قدرت خرید پائین میآید. درنتیجه نارضایتی به وجود میآید و سروصدا بلند میشود. این را لااقل بهعنوان یک عامل باید برایش حساب باز کنیم بهخصوص وقتیکه دشمن هم روی این مسئله تبلیغ کند. بعد از سقوط رژیم دشمن در چند زمینه شروع به کار کرد. در مورد کارخانجات که درواقع تولیدات صنعتی ما است. بهاینترتیب عمل کرد. که اولاً قیمت مواد خامی را که به ما میفروخت چون وابسته بودیم، آن را به مقدار خیلی زیادی بالا برد بهطوریکه وقتی ما میخواستیم برویم در بازار بینالمللی خرید بکنیم میگفتند مثلاً این نرخ برای افغانستان یا پاکستان یا هندوستان و این نرخ برای ایران.
بهطور مشخص برای ایران یک نرخ خاصی گذاشته بودند. بعد هم تحریم اقتصادی را برای ضربه زدن به این اقتصاد برقرار کردند چرا؟ گفتند اگر ما این کار را بکنیم طبعاً کارخانجات ایران میخوابد، بیکاری به وجود میآید و اینها مجبورند چه کار بکنند؟ اولاً پول زیادی به این بیکارها تا مادامیکه بیکار هستند بدهند. بهعلاوه اینکه بیایند و از ما خرید کنند، جنس ساختهشده از ما بخرند، چون دیگر خودشان تولیدی ندارند، شروع کردند به مطرح کردن مسائلی که واقعاً با هیچ منطقی نمیشود توجیه کرد. به کارگران ما گفتند شما چرا 48 ساعت در هفته کار میکنید؟ باید 36 ساعت کار کنید. درحالیکه شما میدانید در کشوری که انقلاب کرده، چپاول شده و نابود شده است هیچ وقت نباید چنین صحبتی بشود. بلکه باید برعکس بیاییم به کارگرمان بگوییم تو اگر تا دیروز 48 ساعت کار میکردی از امروز به بعد، از این هفته به بعد مثلاً باید 60 ساعت کار بکنی و همان 48 ساعت حقوق بگیری، اگر بخواهی انقلابت ساخته بشود و بماند.
دوم اینکه آمدند به کارگرها گفتند که 50 سال شما را چپاول کردند، بیایید بروید حقتان را از جمهوری اسلامی بگیرید. حالا ما نفهمیدیم جمهوری اسلامی آنها را چپاول کرده بود که اینها بروند از جمهوری اسلامی بگیرند؟ جمهوری اسلامی که وارث آنچنان کشوری بود که بههرحال خودتان میدانید چه وضعی داشته است.
سوم اینکه آمدند در کارخانجات، شروع کردند به ایجاد تشنج و تحریک و دامن زدن به جو آشفته و به تعطیل کشاندن و آتش زدن کارخانجات و گروگان گرفتن اینگونه کارها. یک نمونه برای شما بگویم که ببینید اگر قرار بود اینها آدم هایی بودند که حداقل دلشان برای خود همین کارگرها میسوخت، حداقل دلشان برای این ملت میسوخت باید کاری را میکردند که مردم ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم برای دولتش کردند. بعد از جنگ جهانی دوم در شوروی آمدند به کارگر گفتند این تعداد ساعت باید کار بکنی، نفست هم دربیاید میکشمت اگر خیلی بهت ارفاق کنیم به سیبری میفرستیمت باید در آنجا کار کنی.
این چیزی نیست که من میگویم. این چیزی است که تقریباً مسلم است. در ژاپن امپراطور ژاپن آمد به مردمش گفت مردم ژاپن ما در جنگ شکست خوردهایم، مملکت ما ویران شده است و ما میخواهیم دو مرتبه کشورمان را از نو بسازیم. باید شما روزی دوازده ساعت کار بکنید و همان 8 ساعت را حقوق بگیرید و ملت ژاپن این را پذیرفت. قرار شد کاخ امپراطور را از نو بسازند. گفت این کاخ را بسازید اما به خاطر ساختن این کاخ هیچ چیزی نباید از خارج وارد بشود. مشغول ساختن شدند، ساختمانش تمام شد فقط شیشه مانده بود آمدند به امپراطور گفتند که کارخانهی شیشهسازی ژاپن هنوز راه نیفتاده است، اجازه میدهید از خارج شیشه بخریم؟ امپراطور گفت نه. کاغذ بچسبانید. هر وقت کارخانهی شیشهسازی ژاپن راه افتاد، بیایید کاغذها را بردارید، بهجایش شیشه بزنید.
من نمیخواهم بگویم اینهایی که اینطور عمل کردند واقعاً مال این ملت، و دلسوز به خاطر این ملت، و معتقد بودند که این نظامی که الآن هست برخلاف این ملت است، برخلاف مصالح این ملت عمل میکند و نوکر اجانب است. نه، اصلاً این صحبتها نبود و محال است که این صحبتها بشود.
موضوع بسیاری جدیتر و اساسیتر است. امپریالیزم جهانی با تمام نیرو برای نابودی جمهوری اسلامی برنامهریزی کرده است، و اینگونه جریانات جزئی از هدفهای آنها برای تضعیف و درنهایت سقوط انقلاب اسلامی است. اما در کشاورزیمان، اینها میدانستند اگر قرار بشود ما تولید کشاورزی نداشته باشیم اولاً قطعاً لطمه زیادی به صنایعمان میخورد. چون مقدار زیادی از کالاهایمان و کالاهای کشاورزی در صنایع به کار میرود، مانند پنبهدانههای روغنی و غیر ذلک.
بنابراین اگر ما اینها را نداشتیم طبعاً کارخانجات مربوط به آن هم میخوابید. صرف نظر از آنهایی که مربوط به قسمت غذائی است. از طرف دیگر اینکه مواد غذائی در دنیا مانند سلاحهای استراتژیک جزو همان امتیازاتی که برای گرفتن سلاحها باید حساب بشود به حساب میآید. به چه ترتیب؟ بهاینترتیب که اگر ما خواستیم هواپیما بخریم یک سری امتیازات از ما میگیرند و بعد هواپیما را به ما میفروشند. اینطور نیست که شما بروید بگوئید، من این هواپیما را میخواهم، این هم پولش، او هم بگوید بگیر. نه، اینطور نیست.
در مورد گندم هم همینطور است. شما نمیتوانید بروید در بازار بینالمللی بگوئید من این مقدار گندم میخواهم، این هم پولش، آنها بگویند این هم گندم. نه، گندم جزو کالاهای استراتژیک است یعنی حتماً همراه با امتیازات سیاسی است و چند کالای دیگری که ما در کشاورزی داریم. خوب شما میدانید که حتی مواد غذائی مرغداریهای ما یعنی همان دانه و مقداری از علوفه در گذشته از خارج وارد میشد. ما حتی مرغداریمان به خارج وابسته بود. الآن هم هنوز مقداری وابستگی داریم چون هنوز تهیه نکردهایم.
اینکه شما میبینید یک مرتبه میگویند فرضاً ششصدهزار تن اخیراً مرغ خریده شده به همین دلیل است که مرغداری ما نمیتواند توسعه پیدا کند. دامداریاش هم بهاینترتیب است در کشاورزی ما شروع به اخلال کردند، شما میدانید که بعضی از مناطق ما درواقع میتوانیم بگوییم که انبار غله یا درواقع انبار کالاهای کشاورزی ما به حساب میآیند. مثل گنبد و نواحی اطراف آن، کردستان، خوزستان و تا حدود زیادی آذربایجان و شما میبینید که دقیقاً دشمن میآید روی این نقاط که تکیه میکند و کار میکند سرمایهگذاری میکند تا کشاورزی ما شکل نگیرد.
البته این جریان با یک سلسله شرایط سیاسی و اجتماعی هم همراه میشود والا چرا نیامد فرض بفرمائید خودمختاری خلق خراسان را مطرح کند ولی میآید و میگوید خودمختار ترکمن. خیلی روشن است. در روستاهای ما خیلی کارها کردند ولی خوشبختانه چندان موفق نبودند. مسئلهی جهاد سازندگی نفوذ مذهب در روستاهای ما، وجود روحانیونی که تا حدودی آگاه بودند و میتوانستند زود به این مسائل برسند، مقداری توانست جلوی توطئههای آنها برادر روستاها بگیرد. حتی یکی از این گروهها جزوهای تحت عنوان «آموزش آتش زدن خرمنها» را چاپ کرد. یعنی اینکه اینها به افراد خودشان آموزش بدهند که چگونه بروند خرمنها را آتش بزنند، تا ما محصولات کشاورزی نداشته باشیم و کشاورزمان درآمد نداشته باشد.
اما در ادارات، میدانید که ادارات ما ضمن اینکه سیاسی هستند میتوانیم از یکجهت بگوییم در درجه اول اقتصادی هستند. یعنی به جنبههای اقتصادی مملکت توجه و رسیدگی دارند. راهسازی، کشاورزی، بهداری و... که بهطور غیرمستقیم به اقتصاد مملکت مربوط میشود. در ادارات ما هم که شما شاهد بودید چه جریاناتی را به وجود آوردند. تحصن در ادارات و گروگانگیری رئیس اداره و حالا در چند مورد آتش زدن و امثال اینگونه کارها. هر روز علیه این فرماندار، علیه آن استاندار، علیه بخشدار طومار تهیه کنند. راهپیمایی راه بیندازند، بگیرند، بزنند، بیرون کنند، تا اینکه مسئولین مملکت فرصت فکر کردن برای راهاندازی مملکت را نداشته باشند.
تصور این را بکنید که خدای نکرده یک بار فرزند شما مریض بشود، یقیناً بیماری این فرزند شما، در راندمان کار شما مؤثر است. برای اینکه شما در آن روز مقداری از فکرتان به دنبال این موضوع مشغول است. حالا تصور کنید کسی فرماندار شد. بگوئید فلان روستا خبری شده، فلان بخش فلان شده، در گوشه شهر فلان خبر شده است. این اصلاً نمیرسد به اینکه فکر بکند، برنامهریزی، سازماندهی و پاکسازی بکند. طبعاً وقتی نرسید بعد از مدتی مردم میگویند، این جمهوری اسلامی برای ما کاری نکرد.
شاید شما برایتان تعجبآور باشد که چرا اولین شهید ما در سیستان و بلوچستان مهندس نیکبخت از جهاد سازندگی است و شهدای زیادی در کردستان و خوزستان از جهاد سازندگی داشتیم. انزلی، فارس، بندر لنگه و نقاط دیگر به همین ترتیب. در مورد شهدای پاسدار که مسئله تا حدودی روشن است اما چرا از جهاد سازندگی؟ دقیقاً همین مسئله است. برای اینکه جهاد سازندگی چی کار میکند؟ راه میسازد، خانه، حمام، درمانگاه و کتابخانه میسازد و امثال اینگونه کارها انجام میدهد.
خوب اگر قرار بشود این کارها در روستاها و شهرهای ما انجام بشود، ضد انقلاب بعداً میخواهد به او بگوید جمهوری اسلامی برای تو هیچ کاری نکرده، آیا آن روستایی به او نمیگوید: «تو دروغ می گوئی» خواهناخواه میگوید. برای اینکه میبیند جمهوری اسلامی برای کارهای بسیاری کرده است. اگر اینجا پنجاه سال ما در این ده حمام، مدرسه و... نداشتیم، حالا داریم. ما روستاهایی داشتیم که یک عمر اصلاً نمیدانستند فیلم چیست؟ حالا حداقل هفتهای یا ماهی یک بار یک فیلم میبرند، نگاه میکنند.
به همین دلیل است که شما میبینید در کردستان و جاهای دیگر افراد جهاد سازندگی را مثل پاسدارها میکشند، درحالیکه کار آنها خدماتی، عمرانی، و بهداشتی و صد درصد به نفع مستضعفین هست. و اگر اینگونه کارها انجام نمیشد ضد انقلاب زمینه رشد پیدا میکرد. به دلیل اینگونه فعالیتهای نهادهای انقلابی بوده است که مردم آگاه شدهاند و ضد انقلاب پایگاه مردمی خود ر ا ازدستداده است.
واقعیت این است که این نظام اداری ما در زمانی کم نمیتواند آن کارایی لازم را داشته باشد. آخر دستگاههای اداری با یک بخشنامه یا اعلامیه که انقلابی نمیشود بلکه سالها طول میکشد. پنجاه سال اینگونه ساختند و آموزش دادند. روابط خارجی را تنظیم کردند. قوانین و آئیننامههایش و... الآن وزیر آمده میگوید من نمیتوانم کاری بکنم چرا؟ برای اینکه مثلاً میگویند فلان ساختمان باید ساخته بشود، اینقدر پول هم بدهید فوراً از حسابداری میآیند که نه آقا این مغایر با ماده فلان است.
درحالیکه ما خیال میکنیم وزیر هر چه بگوید، میشود اینطور نیست. در ادارات ما آنقدر قوانین دستوپا گیر وجود دارد که امکان عمل انقلابی وجود ندارد مگر اینکه این نظام را بهکلی دگرگون کنیم. آن هم بهطور ناگهانی بههیچوجه صلاح نیست. ما طرح آمادهشدهای نداریم که جایگزین کنیم. باید مدتی سالها با این نظام کج دار و مریض رفتار بکنیم تا نهادهای انقلابی بیایند، جای بگیرند، و جایگزین بشوند. تا به تدریج این روحیهی انقلابی در ادارات به وجود بیاید.
منظورم این بود که بهعنوان نمونه جهاد سازندگی در راه مبارزه با این برنامههای توطئه آمیز اقتصادی آنها. تابهحال خیلی موفق بوده است. اگر قرار بشود که ما یک بیان دقیقی از جهاد بدهیم خیلی از ما شاید باور نکنیم. یک سازمان با این مشکلات و موانع و کارشکنیها اینقدر در این مملکت کار کرده است به قول یکی از نمایندههای مجلس که عضو کمیسیون جهاد سازندگی است میگوید یک برآورد ضمنی که ما کردیم، دیدیم جهاد سازندگی تقریباً بهاندازهی 150 سال چهار وزارتخانه کار کرده است.
سیاستهای اجتماعی و دیپلماتیک امپریالیزم
1- ببینید شما هر حرکتی که میکنید هرگونه موضعگیری که میکنید هر تمایل و نفرتی را که نشان میدهید تا حدود زیادی به اطلاعات و بینش شما از مسائل بستگی دارد. اگر قرار شود که ما شما را در یک اتاق نگه بداریم و مثلاً شش ماه ارتباط اطلاعاتی شما را با خارج قطع کنیم و فقط از یک کانال بهخصوص و معین به شما اطلاع بدهیم. قطعاً «و جز ما» بعد از شش ماه دیگر آن آدم اولیه نخواهید بود. آدمی هستید که با یک سری بینشها و ارزیابی هایی که در این شش ماه به شما داده شده است، این یک واقعیتی است البته از استثناء بگذرید. یک درصدی هم استثناء دارد ولی معمولاً را میگویم.
همین مثالی را که زدم در سطح این اطاق بود آنها در سطح جهانی به همین ترتیب مسئله را پیاده میکنند. یعنی اینکه تمام افکار عمومی جهان را زیر تیزر تبلیغاتی و بمباران فکری خودشان قرار میدهند. شما میروید توی سینما فیلم تماشا بکنید، دیدگاههای آنها توی فیلم بیان شده است. میروید مجله می خوانید دیدگاههای آنها در این مجله هست. در روزنامه، تلویزیون، رادیو، مدرسه، نمایشگاه و هر جای دیگر بروی، همین است.
شبکهی گسترده رادیو و تلویزیون، مطبوعات، سینما و غیره، سر بخش تماماً دست آنهاست. بزرگترین سازندگان فیلم در دنیا کمپانی هایی هستند که متعلق به صهیونیسم بین الملل هستند. بزرگترین مطبوعات جهان متعلق به صهیونیسم است. بزرگترین شبکه های رادیو تلویزیونی جهان باز متعلق به آنهاست. طبعاً اینها برای مردم فکر می سازند و بهاینترتیب نظرات آنها را مردم بهطور ناخودآگاه عمل میکنند. شما هیچ فکر کرده اید چرا مثلاً رادیو بی بی سی به سی چند زبان برنامه دارد؟ چه دلیلی دارد که میآید این همه خرج میکند و یک دستگاه عظیمی درست میکند؟
به این جهت است که میخواهد تمام جهان را به نحوی زیر پوشش تبلیغاتی خودش داشته باشد. چین، شوروی، اسرائیل و آمریکا هم به همین ترتیب است. بدین ترتیب یک سانسور عمومی بر جهان حاکم است و نمی گذارند که حقایق به گوش مردم جهان برسد. واقعاً مردم جهان در مورد مسائل خیلی دور از واقعیت ها هستند. چند شبکهی بینالمللی رادیو تلویزیون و خبرگزاری افکار عمومی جهان را می سازند.
2- اینکه آنها از مفاهیم و کلمات استفاده میکنند و بهاینترتیب افکار عمومی جهان را فریب میدهند. دقیقاً ماهیت واقعی خودشان را در پوشش کلمات مطلوب و مورد علاقه مردم مخفی میکنند. مثلاً اینها هرگونه جنایتی که می خواهند در دنیا میکنند و بعداً اسمش را عدالت می گذارند. جالب این است که اسم دنیای سرمایه داری را دنیای آزاد گذاشتهاند. باز جالب تر این است که دنیای کمونیسم هم، اسم خودش را «دنیای آزادی بخش» گذاشته است.
دقت کنید تمام این سازمآنهایی که تا حدی در دنیا وابستگی به شرق دارند کلمه «آزادی بخش» و «خلق» به نحوی در شعارهایشان هست و معمولاً اینطوری است و این فرهنگ این دو تا را لغت گذشته است و طوری این مفاهیم را مسخ کردهاند که حتی آنهایی که بخواهند این کلمات را در معانی واقعی خودشان به کار ببرند، می ترسند. یعنی ما می ترسیم توی دنیا بگوییم که ما برای صلح قدم بر می داریم برای اینکه اینقدر صلح شنیده شده و جنگ دیده است که حالا هم اگر ما بگوییم صلح، میگویند بله این همان صلح است یعنی جنگ.
اریک فروم یک اومانیست معروف آلمانی است که از فشار نازی ها در جنگ جهانی دوم مجبور است به آمریکا مهاجرت کند. کتاب های معروفی دارد که به فارسی هم ترجمه شده است و کتاب های خوبی است. اما اشکال زیادی دارد و اینکه من میگویم خوب، شما تصور کنید فردی در فرهنگ غرب که رشد کرده است و آنجا دارد این حرف ها را می زند خیلی جالب است و الا این حرف ها از کسی که در فرهنگ شرق و فرهنگ اسلام رشد کرده باشد زیاد جالب نیست. و اشکال زیادی هم دارد ولی در عین حال جالب است چند تا کتاب خوب دارد مثل «هنر عشق ورزیدن»، «گریز از آزادی» که مهمترین و جالب ترین کتاب هایش هست.
من آنها را دو بار خواندم و دیدم یک انسانی که در این فرهنگ بزرگ شده است چقدر می نالد و رنج می برد، جمله ای دارد که خیلی جالب است، میگوید در طول تاریخ بشریت هیچ گاه مثل امروز دروغ تحویل بشر داده نشده است برای اینکه هر وقت می گویید «دفاع از حقوق ملت ها» دقیقاً منظورشان تجاوز به حقوق ملت ها است. و هر گاه گفته میشود «پیمان امنیت» دقیقاً منظورشان توطئه علیه دیگران است و الی آخر. خیلی جالب چند کلمه را اینطوری ردیف کرد همان کلماتی که در فرهنگ سیاسی جهان رایج است. صلح را میگوید چیست عدالت را میگوید چیست و این همان چیزی است که ما در فرهنگ قرآنی خودمان نفاق و از یک جهاتی کفر می نامیم.
3- اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. در این قسمت اینها دیگر واقعاً استاد شدهاند. چون قرن ها در این زمینه کار کردهاند تجربه دارند و امکان ندارد که در گوشه ای از دنیا بگذارند چهار نفر با همدیگر در صلح، آرامش، انسانیت و رفاه و امنیت زندگی بکنند. امکان ندارد، نمونهای را از این نوع برایتان بگویم. یکی از برادران خیلی خوب ما البته من هم نمی شناختمش بعدها شناختم در یکی از ادارات کاری کرده این قضیه مال این زمان است.
بعد یک فرد دولتی که از قبل هم در آن اداره بود، احساس کرد که آمدن این فرد در این اداره طبعاً به تدریج باعث میشود که وی را کنار بگذارند و او را جای این بیاورند. هم انقلابی است و هم پر کار و هم به دلیل تجربه و تخصص آن کار را به دست میآورد. بنابراین فردا دیگر به وجود او نیازی نیست یعنی در آن نظام دیگر به این آدم نیازی نخواهد بود. گفتم آن فردی که تازه رفته بود را نمی شناختم. آن فرد قدیمی در اداره مرتب علیه این آدم به شکل های مختلف بد میگوید و اینکه من به خاطر دل سوزی این حرف را برای شما میزنم. که «بله» او این کار را میکند و مثلاً علیه شما حرف می زند. من اطلاعات را نه باور کردم و نه رد کردم.
هیچ دلیلی نداشتم رد کنم یا تأییدش کنم. تا اینکه بعد ازمدتی که گذشت، اسنادی را در آمد که نسبتاً مهم بود. دیدم آقا نه تنها تربیت یافته، نظام گذشته است که تربیت یافته ارباب گذشته است اصلاً بعد متوجه شدیم که بله این کارش این بوده است دائم همه را با هم بد بکند. درنتیجه در محیط آن اداره واقعاً افرادی به یکدیگر اعتماد نمیکردند و همه کارها همینطور خوابیده بود.
خوب کارها عمدتاً از روی اعتماد است. شما تا به همکارتان اعتماد نمیکردید و اعتماد نداشته باشید کار به او واگذار نمیکنید یا کار از او قبول نمیکنید. یا حرفش را قبول نمیکنید یا حرف با او نمی زنید. اصلاً همینطوری می آیید و میروید، عملاً همینطور است. منظورم این است که اینها توی این سیستم خیلی خطرناکند. اگر قرار بشود که ما هوشیارانه با این جریان برخورد نکنیم، این را بدانید که اینها با همین روش ساده ما را از پا در میآورند. خیلی راحت خود ما را به جان همدیگر می اندازند و خود کنار می نشینند بدون اینکه ما خودمان هم بدانیم.
یک نمونهی دیگر برایتان بگویم، یکی از دوستان و همکاران خیلی خوب من در دوره گذشته در یک رابطه ای بین ما و ایشان باز یکی از همین عناصر بحثی ایجاد کرد، و آنقدر این فرد سمپاشی شده بود و تحت تأثیر قرار گرفته بود که مثلاً یک کلمه ای را که من گفته بودم باید این کار بشود، او خوانده بود مثلاً نباید بشود و داد و بیداد که چرا یک همچنین مسئله ای را گفتیم.
اینطور جو منفی پیدا کرده بود، و قطعاً در مورد گروهها هم همینطور است. نه تنها بین افراد را چنین میکنند بین گروهها را هم این چنین آشفته میکنند. نه تنها بین گروهها هم این کارها را میکنند بین ملیت های مختلف این کار را میکنند. و همینطور که خودتان اطلاع دارید سندی از برژینکی به دست آمد. برژینکی گفته بود که انقلاب یاران را از طریق نظامی نمیشود شکست داد. انقلاب ایران را تنها از طریق ایجاد اختلاف قومی و مذهب باید از پای در آورد شیعه و سنی، کرد و فارس، عرب و بلوچ، این برنامه اختلاف قومی و مذهبی و به همین ترتیب اختلاف گروهها اجرا میشود.
و جالب تر اینکه توجه کنید وقتیکه استعمار میخواهد مرزهای جغرافیائی یک کشور را تعیین بکند، این کار را میکند که اگر در منقطه ای قومی، مذهب، یا ملیتی حاکم است، دقیقاً از وسط آنها یک خط میکند. نصفش را به این کشور میدهد و نصفش را به آن کشور میدهد. همیشه این دو طرف را تحریک میکند و به جان همدیگر می اندازد. شما نگاه بکنید در مرزهای خود همین ایران میبینید. بلوچستان نصف خاکش در ایران و نصف دیگرش در پاکستان است.
در مرز افغانستان به همین ترتیب است. در مرز ترکیه و عراق به همین ترتیب است. کردها را به چهار قسمت تقسیم کردهاند، نقشه کشیده است یک قسمت در ایران افتاده است و بقیه در ترکیه عراق و سوریه. هفتاد سال است که با این کردها و این دولت ها دارد بازی میکند. میدانید که مسئله کردستان مسئله امروز و مربوط به انقلاب اسلامی نیست. کردها هفتاد سال است که دارند با این مسأله بازی میکنند و این دولت ها با کردها.
یک روز ایران به کردهای عراق کمک میکند علیه دولت عراق، یک روز دولت عراق به کردهای ایران علیه دولت ایران کمک میکند، یک روز هر دوی اینها به کردهای ترکیه علیه دولت ترکیه کمک میکنند، یک روزی دولت ترکیه به کردهای عراق علیه دولت عراق کمک میکند و به همین ترتیب این بازی ادامه دارد. و تنها در ایران نیست. در آفریقا شما بروید دقیقاً ملاحظه کنید نقشه های آفریقا را، در تمام مرزها از وسط قبائل گذشته است. سیاست خطرناکی بود.
تفرقه اندازی و ایجاد جنگ های محلی و قومی و منطقه ای به منظور حفظ موقعیت خود و فروش سلاح و مطرح کردن خودشان. وقتیکه قرار باشد بین ما و پاکستان بر سر بلوچ ها اختلاف باشد، بین ما و عراق بر سر کردها اختلاف باشد طبعاً همیشه این ابرقدرت ها هستند که برای ما مطرحند. ما برای حل مسئله کردها فرضاً میگویم باید برویم پیش شوروی یا پیش آمریکا، برای حل مسئله بلوچ ها باید پهلوی فلان کس برویم. چرا؟ برای اینکه آنها به وجود آورنده ی این جریان هستند و بعد هم بهعنوان میانجی میآیند.
4- گسترش روز افزون برنامههای انحرافی بهطوریکه افکار عمومی را از جریانات مهم غافل کنند و در مسیرهای انحرافی قرار بدهند. یکی از کارهایش این است که مردم را نیروهای فعال جامعه را سرگرم میکنند و بازی میدهند بهطوریکه مردم بهجای اینکه بروند نیروهایشان را صرف بالا بردن کیفیت فرهنگشان بکنند و همینطور صرف تولید و بهبود روابطشان و بالا بردن کیفیت زندگیشان و بهداشتشان بکنند می روند صرف یک سری کارهای دیگری میکنند. و مهمتر که بهجای اینکه به مسئله اصلی توجه بکنند به مسئله فرعی توجه بکنند. بهاینترتیب که مثلاً همینطور که توجه داشتید در نظام گذشته مثل نظامهای دیگر مخارج هنگفت و عظیمی در ورزش سرمایهگذاری میکردند.
ما در این مملکت خانه نداشتیم. مردم ما در آلونک ها و حلبی ها زندگی میکردند بعد میلیاردها تومان پول را به دهکده المپیک اختصاص میدادند. در عین حالی که ورزش چیز خیلی خوبیست و لازم است اما این ورزش را باید به جنوب شهر ببریم توی آن زمین های خاکی مقداری شن بریزیم و دو تا میله بگذاریم که ورزش بکند «دهکده ی المپیک، آن تشکیلات و تشریفات، مسابقات آسیائی و مسابقات فلان و فلان که دیگر شما خودتان در جریان بوده اید و دیده اید چطور مردم را پای تلویزیون می نشاندند و یا به میدآنها می کشاندند تا به نفع این تیم یا آن تیم هورا بکشند. بعد مردم اصلاً یادشان برود که جریان چیست؟ مسئله چیست؟ و همینطور چیزهای دیگر. گسترش اعتیاد و فحشاء دقیقاً در هیمن رابطه است. مردمی که دنبال اعتیاد رفتند، دیگر اصلاً فکر ندارند. یک آدم معتاد اصلاً فکری دارد؟! استعدادی دارد؟
علاقه ای دارد؟ او فقط به این فکر است که مواد مخدرش را پیدا بکند و بکشد. یک انگل به تمام معنی. این هم یکی از برنامههایشان است بعد از سقوط رژیم در حدود چند ماه از این موضوع گذشته بود که 600 کیلو هروئین از سوئد بهطور قاچاق برای توزیع به ایران فرستادند و همینطور که توجه دارید به علت ضعف قوای انتظامی و نیروهای مبارزه با مواد مخدر و اینکه باز مسئولین مملکت به مسائل دیگری مشغول بودند، شما حتماً شاهد بودید که چه وضع اسفباری در این مملکت به وجود آمده بود. قیمت مواد مخدر به یک چهارم، یک پنجم قبل رسیده بود. و همینطور امثال اینها خیلی زیاد است.
5- ایجاد قطب های منطقه ای
برای اجرای سیاستهای امپریالیسم در سطح جهانی، مسئولیت ها را در مناطق مختلف به عهده یکی از دست نشاندگان خود قرار میدهند. اینگونه کشورها را، که حافظ منافع و سرکوب کننده مخالفین و دشمنان نظامهای ستمگر جهانی، اصطلاحاً ژاندارم منطقه میگویند.
پیمآنهای نظامی دسته جمعی و قراردادهای ظرفیتی تماماً بر این است اصل تکیه دارد. مثلاً در گذشته ایران حافظ منافع امریکا در منطقه خلیج فارس، افریقای جنوبی حافظ منافع ژاندارم امریکا در شرق و جنوب آفریقا، اسرائیل برای کنترل مدیترانه و ویتنام بهعنوان پایگاهی برای امریکا در خاور دور انتخاب شده بودند. بر طبق مذاکراتی که انجام شده بود، مقدمات پیمانی بین این چهار کشور و امریکا برای کنترل آسیا و آفریقا و اقیانوس هند، فراهم شده بود. اما با حوادثی که در ویتنام و انقلابی که در ایران تحقیق یافت تمام محاسبات مزبور را از بین برد و توطئه ها را خنثی نمود.
6- حمایت بی قید و شرط از رژیم های دست نشانده
فکر می کنم این دیگر واضح است و جالب این است که همین وضع و حمایت از دولتهای دست نشانده و دیکتاتوری که اینها انجام میدهند وسیله نابودی امپریالیزم را تسریع میکند. برای اینکه این دولت ها منفور مردم هستند و بالاخره یک روزی فرصتی به دست مردم میآید و اینها را کنار می زنند. همین فرصتی که مثلاً در ایران به وجود آمد و یا در بعضی از کشورهای دیگر به وجود آمد و یا به وجود خواهد آمد این خودش یکی از آن عواملی است که در درازمدت ضربه می زند.
اتفاقاً کندی هم به این مسئله اشاره ای داشت می گفت تمدن امریکا به خاطر حمایت از دیکتاتورهائی که مورد نفرت مردم هستند، در خطر است. و بعضی ها هم احتمال میدهند که ترور کندی در رابطه با همین تفکرش بوده است که گفته بود ما نباید از دولتهای دست نشانده حمایت کنیم و اتفاقاً جالب است که اگر خاطرتان باشد شاه با کندی عجیب بد بود. حتی این اواخر رسماً در یک صحبت عادی گفت و او را به هیلتر و استالین و امثال اینها تشبیه کرد.
7- سازمان ملل متحد
یعنی خود همین سازمان ملل متحد یک کلاه بزرگی روی سر همه ی مردم دنیا است و یک حقه ی عجیبی است و شما نگاه کنید در این مدت سازمان ملل هیچ کاری به نفع مردم نکرده است و هر جا هم احیاناً اگر صحبتی بوده، قانونی تصویب شده یا مثلاً مذاکره ای یا کمیسیونی بوده بلافاصله همان دولت ها وتو کردند، تمام شده مسئولیت سازمان ملل خیلی مهم است ولی چون باز یک مسئله تقریباً فنی است دقیقاً چگونه قدرتهای بزرگ از سازمآنهای ملل چگونه استفاده میکنند؟
خیلی مهم است و باید در رابطه با سیاست خارجی و سیاست بینالمللی و مسائلی در کل سازمان ملل آشنائی بیشتری داشته باشیم. با این کلیاتی که کم و بیش آشنا هستم اجمالاً همین قدر میگویم که سازمان ملل یکی از آن دکآنهای خطرناکی است که امپریالیزم جهانی علیه ملت های محروم باز کرده است می دانیم که ما هم در سازمان ملل هستیم و یک صحبتهایی میکنیم ولی به این اصل توجه داشته باشیم.
جلسه ششم
روش های امپریالیسم
آیا توجه کرده اید که امپریالیزم جهانی این مسئله را فهمیده است که اگر قرار باشد نظام خودش را در درازمدت در کشورها مستقر بکند لازمه اش این است که مردم آن کشورها را به نظام فکری معتقد بکند که موافق با این نحوه حکومت و سیاست هست؟
قبلاً گفتیم که آنچه در فرهنگ قرآنی ما بهعنوان کفر نفاق و شرک با آن خصوصیات مطرح میشود در مورد امپریالیزم جهانی هم واقعیت دارد، از طرفی دیگر این نظام تنها متعلق به امروز نیست بلکه در تمام طول تاریخ این نظام با این ویژگی ها وجود داشته است منتها با تغییر زمان و افشای ماهیت آنها و روش های آنها تغییر روش داده است. بنابراین اگر ما امروز از خصوصیات نظامهای امپریالیزم حاکم بر جهان صحبت میکنیم دقیقاً به این منظور است که روش های امروز آنها را بشناسیم و الا نظیر اینگونه نظام ها در طول تاریخ بوده است. وقتی قرآن را مطالعه میکنید در آنجا که صحبت از نوع و مخالفین است در گفت و گوئی که بین آنها میشود خیلی جالب است که قرآن حتی به آنها استناد کرده است.
در سوره ی هود این موضوع را مطرح میکند نوح به مردم این پیام را میدهد. و لقد ارسنا نوحاً الی قومه انّی لکم نذیر مبین (سوره هود آیه ی 25) ما نوح را برای قوم خودش فرستادیم بر اساس اینکه برای هر قومی حجتی است و یک مرتبه گفته نوح را مطرح میکند که در مقابل قوم میگوید انّی لکم نذیر مبین. من برای شما نه حکومتی هستم و نه از شما چیزی میگویم فقط من نذیر هستم یعنی اخطارکننده و هشیار دهنده. پیام من لا تعبدوا الا الله است یعنی جز الله را نپرستید. انّی اخاف علیکم عذاب یوم الیم.
بدون آن که مقدمه ای چیده باشد میگوید پیام من این است که جز خدا را نپرستید. اگر شما از این کار سر باز زنید و به این اصل توجه نکنید که عبادت منحصراً برای خدا هست من از آینده شما بیمناک هستم. این حرف نوح است اما حرف گروه مقاوم خیلی جالب است فقال الملأ الذین کفروا من قومه به گروهی که بیشتر جنبه گروه حاکمه را دارند، ملأ میگویند آنها در جواب میگویند ما نریک الا بشرا مثلنا. تو اولاً جز اینکه بشری مثل ما باشی چیز دیگر نیستی و این ادعای تو که نذیر هستم و از طرف خدا می باشم اینکه تو نمی توانی بگوئی اگر چنانچه جز خدا را بپرستید از آینده شما بیمناک هستم، چون تو از نوع بشر هستی، بنابراین اصلاً از تو برای این رسالت نفی صلاحیت میشود.
و دوم اینکه «وَ مَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ» ثانیا آنهایی که دور تو جمع شدهاند از نظر فکری خیلی پست می باشند. آیا ما به تو ایمان بیاوریم تا در ردیف آنها قرار بگیریم؟ اینها هیچ ارزشی ندارند و در جامعه هیچ قدرتی ندارند ولی ما طبقه حاکم را تشکیل می دهیم و ما نری لکم علینا من فضل: شما برای ما هیچ ارزش و برتری ندارید از همه اینها گذشته بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ. اصلاً ما تصورمان این است که شما دروغ می گوئید. و این گفت و گو تا آخر سوره ادامه دارد.
نکته مهم در اینجا این است که آنها وقتی می خواهند در مقابل جریانی تازه و انقلابی که در جامعه در شرف تکوین است و میرود که بنیان آنها را ویران کند، آنها به شیوه هایی متوسل میشوند که در جامعه بهعنوان ارزش های حاکم شناخته شده است و با استفاده از این ارزش ها که غیر خدائی و ضد مردمی می باشند، می خواهند این جریان را سرکوب کنند. ثروت ملاک آنها در برتری افراد هست بنابراین فقرا و محرومین را در زمره انسآنهای پست و بی ارزش به شمار میآورند. و ملاک دیگر اینکه، شما که قدرت دستتان نیست که فضلی در دست داشته باشید. فضل مال آن کسی است که در جامعه نفوذ داشته باشد.
مسئله مهم این است که چون نمیتوانند در مقابل پیام اصلی که میگوید الا تعبدوا الا الله حرفی بزنند یک کانال انحرافی می زنند که بل نظنکم کاذبین اصلاً شما دروغ می گویید بنابراین شما و پیامتان فاقد ارزش و اعتبار است.
پیامبران دیگر هم از این صحبتها دارند که در قرآن زیاد است و در گفت و گوئی که بین موسی و فرعون است ملاحظه میکنید که یکی از اتهاماتی که به حضرت موسی می زند این است که جلو مردم میگوید، مردم موسی میخواهد شما را منحرف کند و خدایانتان را از دستتان بگیرد و امثال این صحبتها و این جریان همچنان ادامه دارد تا امروز و امروز هم کنفرانس به اصطلاح سران مسلمان در طائف برای نابودی یک جریان موفقیت آمیز اسلامی که در ایران اتفاق افتاده است تشکیل میشود همه این حرف ها را می زنند امروز هم همان تیپ ها کنفرانس تشکیل میدهند برای اینکه ثابت کنند که رهبر ما با تفکرات اسلامی جامعه را هدایت نمیکند و منحرف است. (زیرنویس= این درس همزمان با تشکیل کنفرانس مزبور ایراد شده است.)
این یک جریان تازه در تاریخ نیست که بگوییم امروز امپریالیزم جهانی با استفاده از آن تمایلات و روحیات و ارزش های موجود در جامعه سعی میکند که جریان انقلابی را تضعیف بکند و وقتی تو می خواهی این نظام را بشکنی، او آنچنان بر خود می لرزد که با تمام توان و امکان خود علیه تصمیم تو قیام میکند. انقلاب فرهنگی دقیقاً یک نمونه از همین جریان است. شما تصور میکنید در طی این دو سال هیچ کاری در مملکت نکردیم جز اینکه آمدیم و گفتیم نظام آموزشی ما با نظام ارزشی ما تطبیق نمیکند و باید عوض شود، این نظام آموزشی باید با نظام ارزشی هماهنگ شود. اگر تنها این کار را دنبال کنیم و به ثمر برسانیم بزرگترین انقلاب در تاریخ قرون اخیر را در دنیا به وجود آورده ایم.
شما در هیچ جا سراغ ندارید که انقلابی شده باشد جز اینکه این انقلاب در نظام سیاسی و درنهایت اقتصادی تغییری به وجود آورده باشد کاری دیگر نکرده است. کسانی که به خارج از کشور رفته اند و با مطالعه دارند این مسئله را دقیقاً تأیید میکنند. یکی از انقلاب هایی را که در کشورهایی مثل کوبا، فلسطین، الجزایر، ویتنام، به وقوع پیوسته است ببینید که اینها تابهحال صحبت از این کردهاند که ما باید انسان دیگری بسازیم؟ آیا تاکنون این فکر را کردهاند که ما باید ارزش های گذشته را دور ریخته و ارزش هایی متناسب با انقلابمان خلق کنیم؟ نه اصلاً اینطور نیست. شما کدام کشور را می توانید بگوئید که انقلاب کرده و در آنجا تغییر نظام ارزشی به وجود آمده باشد؟ در حال حاضر یکی از صادرات مهم الجزایر مشروبات الکلی است وقتی در خیابان الجزیره راه میروید هیچ نمیتوانید احساس کنید که اینجا یک مملکت اسلامی است و تازه اینها دولت هایی هستند که میگویند ما علیه ارزش های فاسد امپریالیزم قیام کرده و این کار را ادامه می دهیم.
با تجربیاتی که از جریانات صد ساله اخیر به دست آورده ایم مسئلهی تغییر نظام آموزشی و انطباق آن را با نظام ارزشی مطرح کردیم. و از همان روزهای اول پس از سقوط رژیم گذشته قضیه را تعقیب کردیم و انقلاب فرهنگی انجام این تصمیم را کرد و اگر این حرکت به هدف خود برسد قطعاً ما یکی از عوامل مهم تداوم انقلاب را به دست آورده ایم. ملاحظه کنید جریان اسلام زدائی در ایران و تمام کشورهای اسلامی تقریباً از 90 سال بیش شروع میشود، چون دشمن احساس میکند که اگر قرار باشد این فرهنگ در این منطقه وجود داشته باشد او نمیتواند به هدفهای درازمدت خود برسد و نمیتواند تضمینی برای منافع خودش داشته باشد حداقل جنبش تنباکو این نظریه را برای آنها تأیید کرد. از همان زمان این جریان اسلام زدائی به تدریج شروع شد.
طبیعی است که آنها نمیتوانند مستقیماً حرف هایشان را بزنند و باز هم طبیعی است که نمیتوانند در کوتاه مدت این نظر را تحمیل کنند بنابراین باید در برنامههای درازمدت بگذارند و برنامههایشان را نیز ریختند. من از برادران و خواهران تقاضا می کنم که حتماً تاریخ صد ساله اخیر ایران را مطالعه نمایند خیلی درس ها دارد اگر ما به این عبرت ها و درس ها توجه نکنیم همان بلائی سرمان میآید که بر سر خیلی از انقلاب های دیگر آمده است. بنابراین این حرف شروع شده ادامه پیدا کرد.
پا به پای این جریان، ما میبینیم که فرهنگ در این حرکت نقش دارد و هدایت میکند مغز متفکرش هم تمامی رجال معروف هستند، تا جامعه را به تدریج از اسلامیبودن به سمت ملی بودن ببرند و از آنجا هم به سمت دموکراتیک و از آنجا هم به سوی نظام لائیک (یعنی نظام غیر مذهبی) سوق دهند مأموریت رضاخان شروع میشود و این حرکت را تشدید میکند ایدئولوژی شاهنشاهی را بهجای اسلام بهعنوان ایدئولوژی مسلط در ایران قرار میدهند. و از همان روز اول میرود در خرابه های ایران و نبش قبر میکند و یکی یکی قبور شاه ها را بیرون میکشد و برای آنها سنگ قبر و تشکیلات درست میکند و تاریخ ایران را عمده در ایران باستان معرفی کردند و این تغییرات ادامه یافت.
از طرف دیگر مبارزه ای حساب شده با اسلام شروع میشود. شما میدانید در گذشته در مملکت ما هر که با سواد بود ادبیات عرب را به خوبی می دانست و با فرهنگ قرآن و تاریخ اسلام آشنا بود ولی به تدریج این برنامه حذف شد بهطوریکه الآن شما شاهد هستید شاید یک درصد از تحصیل کرده های ما زبان عربی را میدانند و در همین حدود و شاید هم کمتر فقط میتوانند قرآن را از رو بخوانند و یا احیاناً ترجمه تحت اللفظی آن را بدانند. چرا؟ وقتیکه شما با مکتب خودتان مستقیماً ارتباط نداشتی، وقتیکه در تهیه کتاب های اسلامی در دانشگاه ها باید از نوشتههای آمریکائی استفاده کرد، آیا در دانشگاه های ما کتاب های آمریکائی را به ما آموزش نمیداند؟ حتی حقوق اسلامی را هم از کتاب های آمریکائی تدریس میکردند حقوقی که در دنیا به اعتراف دوست و دشمن اصیل ترین و دقیق ترین حقوق هستند این را دقیقاً متوجه بودند.
البته این مسئله تنها در مورد اسلام نیست منتهی اسلام بهعنوان قوی ترین ایدئولوژی که در مقابل آنها می توانست بایستد مطرح است نه برای اینکه در کشورهای دیگر که هم مسلمان نبودند همین برنامه وجود داشت. چون هدف آنها این بود که ایدئولوژی خود را در جهان بهصورت فرهنگ مسلط در آورند تا اینکه تولیداتشان راحت بتوان در تمام جهان جریان پیدا بکند، این مهم است یعنی اگر آمد ایران و پاکستان و هندوستان و غیره، فرهنگشان را تغییر داد بنابراین اگر تا دیروز از یک محصول ده هزار عدد تولید میکردند، حالا میتوانند 10 میلیون تولید کنند، بازار گسترده تر است، قیمت پائین میآید و فروش راحتتر میشود و سود بیشتری میدهد.
بنابراین دلیلش چیست که کمونیزم بیاید و بگوید ما دید انترناسیونالیستی داریم، ما دید جهان شمولی داریم، سرمایه داری هم همین شعار را بدهد؟ به دلیل اینکه میخواهد تولیدش در سرتاسر جهان به صورت یکنواخت جریان پیدا کند و به مرحله «تولید انبوه» برسد. اما اگر قرار باشد و فرهنگهای متعددی در این کشورها باشد نوع تولید هم متعدد خواهد بود و این برای سرمایه داری صرف نمیکند و برای نظامهای تولیدی دیگر هم صرف نمیکند این است که شما میبینید از زمانی که نظام تولیدی جهانی به سرعت گسترش پیدا کرد بیگانه کردن مردم و ملت ها از ایدئولوژی خودشان و درواقع کشاندن آنها به آن ایدئولوژی مصرفی جهانی به اسم های متفاوت در تمام جهان جریان پیدا کرد.
البته این جریان با شعارهای پان ترکیسم، پان ایرانیسم و پان عربیسم و... همراه بوده است. جالب اینکه تمام بنیانگذاران این پآنها و ایدئولوگ های آنها یا فراماسون ها و یا وابسته به روسیه هستند. البته در مقابلشان دقیقاً لااقل در کشورهای اسلامی جریان اسلام آنقدر قوی بود که تاکنون حتی موفقیت چندانی در این راه به دست نیاورده اند جز اینکه یک مشت حکومت های دست نشانده با زور و سر نیزه دارند این سیاست را گسترش میدهند ولی باوجود این هنوز آنچنان پیشرفتی نکردهاند و با قریب صد سال فعالیت هنوز هم در این قسمت پیشرفت چندانی نداشته اند. بهترین دلیل، اینکه ملاحظه میکنید پس از دو سال از انقلاب اسلامی در ایران تمام مسلمآنهای دنیا واقعاً علاقمند به این انقلاب هستند و می خواهند که این انقلاب در کشورهای آنها هم به وجود بیاید، که خود بهترین دلیل بر اثبات گفته های ما هست.
یکی از تئوریسین های شوروی در جریان انقلاب اسلامی ایران در همان دو سال پیش در مقاله ای وقایعی را که در ایران می گذشت تحلیل کرده بود و بعد نوشته بود که اگر قرار باشد اسلام با تمام خصوصیات خودش پیدا میشود یقیناً به مرزهای جغرافیای محدود نخواهد بود و به شوروی هم می رسد زیرا که در میان مسلمانهای شوروی مذهب به تدریج قدرت پیدا میکند و جوانها گرایش بیشتری به آن نشان میدهند و جالب تر اینکه نوشته بود باوجود اینکه بیش از 60 سال از حکومت کمونیسم در شوروی می گذرد هنوز نتوانسته است جواب قانع کننده ای به اسلام بدهد و این را بهعنوان یک زنگ خطر برای مقامات شوروی مطرح کرده است. و این خیلی مهم است یعنی آن هم به این مسئله توجه دارند.
دوره رضاخان تا حدودی این جریان پیشرفت نمود و علت آن هم حکومت دیکتاتوری مطلق بود. بنابراین می توانست تمام مظاهر این مملکت را به آن شکل در بیاورد. ثانیا مهمتر اینکه نظام آموزش در دست آنها بود و فرزندان این مملکت را از همان روز اول میتوانستند با این نظام آشنا کرده و رشد بدهند و شما شاهد هستید که در تمام خانواده های ما شاید بدون استثناء تضاد شدید بین فرهنگی که جوانهای این مملکت در نظام آموزشی موجود دیده اند پدران و پدربزرگان داشته اند. شاید شما خیلی ندیده باشید ولی تعداد زیادی را من خود دیده ام که مثل پسر یک خانواده جانماز را از جلوی پدرش برداشته و به خیابان پرت کرده است، و امثال اینطور کارها یا درگیری های لفظی که مرتباً جریان داشته است. پدر، فرزند را از خانه بیرون میکند و فرزند از خانه قهر کرده است.
در همین روابط دقیقاً تضاد این دو فرهنگ مشخص میشود. البته اینجا بعضی ها میگویند جوانی است اما عمده آن تضاد و فرهنگ اسلامی وغربی است ما خودمان هم که این تضاد را داشتیم توجه نداشتیم که ریشه اش کجاست؟ میآمدند و میگفتند اختلاف سنی است یا ریشه آن در فقر است. فرزندان خانواده احساس حقارت میکنند و درگیری دارند این تحلیل ها درست نیست. طبیعتاً اگر آن وضع ادامه پیدا میکرد فکر می کنم اما الآن وضعی بدتر از ترکیه داشتیم علتش این است که در اینجا سابقه اینگونه افراد و گروهها که با آن فرهنگ رشد پیدا کرده بیشتر بود و هم اینکه در ما حس تقلید خیلی شدید است و بنابراین ما به سرعت در فرنگی کردن خودمان پیش میرفتیم. البته جریانات جنگ جهانی دوم تغییراتی در سیاست کلی ا مپریالیزم به وجود آورد و این خود یک فرصت استثنائی برای ما بود که یک چند سالی بتوانیم لااقل آثار سوء دوران رضاخان را تخفیف بدهیم ولی جریان در تمامیت خود ادامه داشت.
تا اینکه جریانات سالهای 41 به بعد به وجود آمد و به تدریج این مسئله در سطح افراد بیشتری بهصورت جدی مطرح شد. تحولات سیاسی، اجتماعی این دوران خیلی به این مسئله کمک کرد تا اینکه بالاخره بعد از سقوط رژیم شاهنشاهی و پیروزی مرحله ای انقلاب اسلامی مسئله انقلاب فرهنگی مطرح میشود و جالب این است که شما میبینید چه کسانی و با چه استدلالی در برابر این انقلاب فرهنگ می ایستند.
این خیلی مهم است که تمام آنهایی که هنوز به خوبی آثار آن فرهنگ در ذهنشان باقی است میگویند شعار نه شرقی و نه غربی غیر واقع بینانه است و عدهای میگویند نه شرقی را حذف کن و عدهای دیگر میگویند نه غربی را حذف کن. شما نمیتوانید تحصیل کرده حوزه علمیه یا تحصیل کرده ای پیدا بکنید که این تز را ارائه بدهد که آقا نه شرقی و نه غربی غلط است چرا؟ چون او از این فرهنگ تغذیه نشده و اگر شما میبینید کسانی را که- تعدادشان کم نیست- از فرهنگ غربی تغذیه شدهاند ولی الآن بازگشت به ارزش های اسلامی را می پذیرند، به این دلیل است که یا اسلام را و یا فساد و فرهنگ غربی را خوب شناخته اند. بعضی ها به دلیل اینکه فساد غربی را خوب لمس کردهاند یعنی روح آزادی داشته اند و توانسته اند آن را درک کنند و بفهمند و یا با فطرت انسانی، ایشان فاصله زیادی نداشته اند، تا اینکه حقایق برای آنها آشکار نشود، چون میتوانند درک حقایق به سواد و مدرک نیست. درک حقایق به این است که شما چقدر وجدان و یا فطرت سالم داشته باشید.
اگر دقت کرده باشید میبینید در میان تحصیل کرده های ما کسانی که به این ارزش های اسلامی معتقد هستند و بهطور جدی معتقد به تغییر ارزش های گذشته هستند یکی از این دو حال را دارند. یا فساد فرهنگ غربی را لمس کردهاند و یا اینکه با فرهنگ اسلامی آنقدر آشنا هستند که او را والاتر و بالاتر از سایر فرهنگ ها و جهان بین ها میدانند. البته به ندرت هم داریم مثل مرحوم دکتر شریعتی که هر دو جنبه را دارند یعنی هم با فرهنگ اسلامی و هم با فرهنگ غربی آشنائی دارند و در این زمینه خیلی هم قوی بودند ولی کم هستند کسانی که در مقابل انقلاب فرهنگی می ایستند به چند دسته تقسیم میشوند.
گروهی بدون آن که اسم بیاورند و صراحت داشته باشند، تفکرات مارکسیستی دارند و اقتصاد را زیر بنای دگرگونی در جامعه میدانند و معتقدند اگر اخلاق، مذهب، حقوق و فرهنگ میخواهد تغییر کند باید روابط تولیدی دگرگون شود. بنابراین، اینکه شما صحبت از انقلاب فرهنگی میکنید بدون آن که آنها تغییر کرده باشند جز فریب چیز دیگری نیست. جز اینکه شما می خواهید گروههای مترقی را به انزوا بکشید و هدفهای انحصارطلبانه خود را به کرسی بنشانید و دست ما را از مراکزی که در آن هستیم کوتاه کنید چیز دیگری نیست. شما اول نظام تولیدی جامعه و روابط تولیدی را تغییر بدهید خود به خود در فرهنگ جامعه هم انقلاب صورت می گیرد.
گروهی دیگر از مخالفین انقلاب فرهنگی آنهایی هستند که میدانند اگر این موضوع تحقق پیدا بکند امید هرگونه سازش با قدرتهای موجود جهان از بین میرود. چرا؟ زیرا که این فرهنگ انسآنهایی را تربیت میکند که مانع کم کاری و اسراف و مصرفکننده بودن انسان میشود، که طبیعتاً با نظام موجود جهانی مغایرت دارد، به این دلیل تن به سازش نمیدهند. یکی از دلایل سازش نیاز است و نیاز مقدمه وابسته شدن انسان است. بسیار دیده میشود که انسانی به خاطر نیاز از عقیده اش جدا میشود و دست بر می دارد.
دسته سوم آنهایی هستند که مستقیماً منافعشان به خطر می افتد اگر قرار باشد انقلاب فرهنگی در این کشور پیاده شود افراد زیادی شرائط و درآمدهای انگلی خود را از دست میدهند.
طبیعتاً خیلی از کسانی که درواقع تکنسین اقتصاد سرمایه داری تربیت شدهاند برای آنها دیگر کاری در جامعه باقی نمی ماند، اینگونه افراد زمانی موجودیت دارند و میتوانند خودنمائی بکنند که فرهنگ غربی وجود داشته باشد. ولی وقتی نباشد حس میکنند که چیزی ندارند که در جامعه عرضه کنند و یا کسانی که بهصورتی وابستگی مستقیم و یا غیرمستقیم به دشمنان انقلاب دارند. اگر قرار باشد این جریان راه خودش را پیش بگیرد و جلو رود، تمام آنها دیگر در این جامعه نمیتوانند پایگاهی داشته باشند. ولی ممکن است که شما این مطلب را مطرح کنید که چه اشکالی دارد همانطور که مدارس ما باز هستند و در حال دگرگونی نظام آموزشی و متناسب کردن آن با نظام ارزشیمان می باشند دانشگاه ها را هم به همین ترتیب تغییر میدادیم. دانشگاه را تعطیل کردیم ولی مدارس را تعطیل نکردیم. جواب این است که اولاً تعطیلی دانشگاه ها ارتباط مستقیمی با انقلاب فرهنگی پیدا نمیکند. اما مسئله انقلاب فرهنگی را در کل مملکت مطرح میکنیم. تعطیلی دانشگاه ها بیشتر جنبه سیاسی دارد.
ثانیاً چه بسا مفید بود مدارس را هم یک سال تعطیل میکردیم و به بازسازی در نظام آموزشی و تدوین نظام اداری و همچنین تربیت معلم جدید و تصفیه معلمین قدیم می پرداختیم و بعد به بازگشائی مدارس می نمودیم. شاید بسیاری از گرفتاری هایی را که الآن هست نمی داشتیم. این یک نظر بود ولی نظر مقابل هم هست که تعطیل کردن مدارس مسائلی لااقل در کوتاه مدت برای دولت به وجود میآورد اما در مورد دانشگاه ها مسئله بهکلی متفاوت است اولاً نظام کلی دانشگاه های ما خیلی فاسدتر از آن بود که با بودنش امیدی به اصلاح آنها داشته باشیم.
ثانیاً، بهترین لانه برای مخالفان انقلاب بود. شاید شما شاهدش هستید، از زمانی که دانشگاه ها تعطیل شدهاند به مقدار زیادی گروههای مخالف نظام جمهوری اسلامی تضعیف شدهاند. آنها به شکل دیگری کارشان را ادامه میدهند ولی مقداری از امکانات و قدرت تجمع از آنها گرفته شده است زیرا تمام وسائل و بودجه دانشگاه ها در اختیارشان قرار می گرفت و از ثروت ملت بر علیه خود ملت استفاده میکردند با تعطیل شدن دانشگاه ها اینگونه امکانات از آنها گرفته شده است، ولی در مدارس شکل به این شدت و به این تشکیل وجود ندارد.
اینکه بعدها این جریان چگونه اداره میشود و چه پیش میآید نمی دانم اما آنچه که برای پیگیری این موضوع ضرورت دارد که در مجلس شورای اسلامی کمیسیون خاصی به نام کمیسیون انقلاب فرهنگی به وجود بیاید که این مسئله را بهطور جدی تعقیب کند و حتی راه های قانونی آن را تعیین کند و پشتوانه قانونی آن تضمین کند، تا اینکه جریان تداوم پیدا کند.
در دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تغییرات عمیقی که در نظام ارزشی ما به وجود آمده است باعث تداوم و گسترش سریع آن در خارج از مرزهای ایران شده است. تکیه بر ارزش های انسانی و خدائی محاسبات قدرتهای بزرگ جهانی را به هم زده است بهطوریکه بارها برنامههای دقیق و طرح ریزی شده آنها با یک حرکت ساده دگرگون شده است. جنگ تحمیلی عراق با ایران در تاریخ جهان بهعنوان یک استثناء ثبت و تحلیل میشود.
بسیاری از اموری که برای ما عادی است برای دیگران عجیب است آنقدر این انقلاب عظیم است و آنقدر تغییرات عظیم به وجود آورده است که برای همه تحلیلگران سیاسی غیر قابل تصور است. مثلاً یکی از انقلابیون لبنان که به ایران آمده بود، وقتی دید دختر بچه 5 الی 6 ساله ای قلکش را آورده و اصرار دارد که ببرد و برای کمک به آوارگان جنگ بدهد و مادرش قسم میخورد که من چقدر اصرار کردم به این بچه که خوب این پول را بده من بریزم به حساب. گفت نه خودم میخواهم این را به دست آقای خامنه ای بدهم، برای او این وضع خیلی عجیب بود و همینطور چند صحنه دیگر که در همان یک ساعت، که در مراسم نماز جمعه حضور داشت دید و جریانات مختلف دیگر...
مثلاً خانمی که مقداری طلا و جواهر آورده و گفته بود که اینها مال عروسی ام بوده و اینها را به ایشان داد و برای او که این جریانات را می دید خیلی عجیب بود. درحالیکه ما فکر میکردیم که این چیزها برای آنها نباید خیلی عجیب باشد، چرا که او از لبنان میآید، کشوری که دائماً در جریان انقلاب است و یا مثلاً فرض کنید پیرمردی بوده که آمده و اصرار میکرده است که آقا من میخواهم بروم به جبهه و نمی گذارند، شما بگویید و توصیه کنید که بگذارند من به جبهه جنگ بروم.
اینها تماماً مرهون همین تغییری است که در نظام ارزشی ما به وجود آمده و هر چه اینها بیشتر باشد، عمیق تر بشود، طبعاً نسلی مسئولیت می پذیرد و کارها را در دست می گیرد که چون نسل گذشته نیست که بخواهد با جریانات حاکم بر جهان سازشی یا هماهنگی داشته باشد، یا بخواهد با جریانات حاکم بر جهان سازشی یا هماهنگی داشته باشد، یا بخواهد جلوی این انقلاب را بگیرد و یا سرعت آن را کند نماید. بلکه شتاب میدهد یعنی اگر قرار باشد این حرکت ادامه پیدا بکند، قطعاً منجر به شتاب این حرکت انقلابی میشود، چرا؟ برای اینکه ما تماماً محصول یک نظام طاغوتی هستیم و این یک واقعیت هست و هنوز مقداری از آثار آن بر ما حاکم است. ولی اگر قرار باشد که نسلی روی کار بیاید که با فرهنگ اسلامی و ارزش های اسلامی رشد و آشنائی پیدا کرده باشد و خودش را در آن فرهنگ مسئول بداند دیگر نمیشود با سرنوشت آن ملت بازی کرد.
قرآن رهنمودهای بسیار جالبی در این زمینه ارائه میکند که مطالعه آنها ما را به اهمیت و نقش انقلاب فرهنگی و ضرورت آن آگاه می گرداند. آیات زیادی در قرآن وجود دارد که ما بهعنوان نمونه قسمتی از آن را معرفی میکنیم.
سوره ی انبیاء آیات 50 تا 70 اگر تفسیرشان را مطالعه کنید دقیقاً میبینید که در مورد حضرت ابراهیم است و برخورد ایشان با مسئلهی بت ها و بت پرستی ابتدا قرآن تفکر مردم را میگوید.
- توصیه می کنم به خواهران و برادران که دفتر تحکیم وحدت جزوه های راجع به انقلاب فرهنگی منتشر کردهاند، البته من یکی یا دوتایش را نگاه کرده ام، چیزهای خوبی بهخصوص تاریخچه ی نفوذ فرهنگ غربی در ایران، آنها را بخوانید خیلی خوب است، شما ببینید چگونه آنها در این مملکت مهره هایی مثل احسان نراقی ها را جا انداخته بودند که خیلی از ما حتی فکر میکردیم او یک عنصر مترقی است، این خیلی مهم است درحالیکه عضو سازمان سیا بوده است.
به هر ترتیب امثال اینها خیلی زیاد است... چند وقت پیش سپاه یک نمایشگاهی تحت عنوان انقلاب فرهنگی ترتیب داده بود، که تماماً پیام های امام و جزوات و کتاب هایی که در رابطه با این موضوع نوشته شده بود، جمع کرده بود و نمایشگاهی ترتیب داده بود البته حالا این نمایشگاه نیست ولی شما لااقل در این رابطه پیام های امام را پیدا کنید و دقیق بخوانید، خیلی مؤثر است، به این دلیل که واقعاً ببینید ایشان در این زمینه چه رهنمودهائی دارند و چقدر مسئله را عمیق بررسی میکنند.
که مردم چه گفتند؟ بعد سران قوم چه گفتند؟ مردم از چه تغییری می ترسیدند؟ سران قوم از چه تغییری می ترسیدند؟ و جالب این است که سران قوم چگونه از عقاید مردم بهره برداری و سوء استفاده میکنند. این نکات خیلی جالب است و یقیناً شما اگر چنانچه قدرت تطبیق داشته باشید می توانید بسیاری از مسائل را بهصورت عینی امروز هم ببینید بعد از اینکه در این آیات گفت و گوها بین آنها انجام می گیرد یک نکته هست که سران قوم خطاب به مردم میگویند: حرقوه، او را آتش بزنید، بسوزانیدش، وانصروا و یاری بکنید آلهتکم و یاری بکنید خدایانتان را، یعنی برای حفظ ایدئولوژی حاکم اصرار دارند، اصرار دارند که همچنان این روابط حفظ بشود، رابطه ای که این بت را خدای خودشان بدانند و سران هم خودشان را صاحب آن بت بدانند. و بدین ترتیب می خواهند جریان بندگی و بردگی از یک طرف، چیرگی و برده داری از طرف دیگر ادامه یابد، و ابراهیم در جهت شکستن بت و تغییر جریان قیام میکند.
جلسه هفتم:
سیاستهای فکری و فرهنگی
امپریالیسم به این نتیجه رسیده است، که باید حاکمیت خود را در ابعاد مختلف بر جامعه اعمال بکند و الا دوام و ثبات ندارد.
بنابراین، اگر ما بگوییم وابستگی اقتصادی مقدمه وابستگی فرهنگی است، یا وابستگی فرهنگی مقدمه ی وابستگی اقتصادی است این چیزی شبیه به مسئلهی مرغ و تخم مرغ میشود و ما در یک دوره می مانیم. اما واقعیت این است که، وقتی ملتی این عزم و تصمیم خود را که میخواهد، بر اساس نظام فکری منافع و مصالح منقطه ای خود زندگی بکند، از دست بدهد، دیگر هویت واقعی خود را ازدستداده و در همه ی زمینه ها آماده است که به چنگال دیگران بیفتد، حال چه از نظر فکری، اقتصادی، سیاسی و نظامی به ندرت ممکن است شما پیدا بکنید که فرضاً وابستگی اقتصادی باشد ولی وابستگی فرهنگی نباشد، یا وابستگی فرهنگی باشد ولی وابستگی اقتصادی نباشد. منتهی ممکن است بگوییم وابستگی اقتصادی را میتوانیم سریعتر از بین ببریم و وابستگی فرهنگی را مشکل تر و طولانی تر.
ولی تا مادامیکه بهطور قاطع ما تصمیم نگرفتیم که روی پای خودمان بایستیم بالاخره در زمینههای مختلف وابستگی خواهیم داشت. این نکته مهمی است. شما بعضی از سازمآنها را میبینید که میگویند برای خودکفائی اقتصادی این کار را بکنیم. خیلی خوب است، این کار درستی است، این کاری است که باید انجام بشود ولی اگر قرار بشود افرادی که این کارها را میکنند هنوز یک گوشه چشمی به غرب داشته باشند فردا باز آهسته آهسته میرود یک جزوه آنها را می خواند؛ یک استاد آنها را میبیند، چند نفر ازاینگونه افراد را بهعنوان دوره دیدن به آنجا می فرستد، این خود مقدمه وابستگی میشود.
بنابراین، اگر شما فکر بکنید که وقتی ما از اهمیت وابستگی فرهنگ صحبت میکنیم به معنای کم اهمیت بودن وابستگی اقتصادی است اشتباه میکنید. همه اینها دقیقاً به هم مرتبط اند منتهی این ارتباط خیلی ظریف است و کشف این رابطه هم یک مقدار دقت میخواهد. و این را نیز بدانید که اصولاً نظام هایی که در طول تاریخ باطل بودند و می خواستند حاکمیت خود را همچنان حفظ بکنند، غیر از اینکه سر نیزه را بر مردم حاکم کردند و به مردم هم گفتند که خدا چنین خواسته است. پس بنابراین تو ساکت باش که دیگران نبوده که فقط به اتکای سرنیزه باشد. بلکه تلاش میکند که دیگران را از نظر اعتقادی هم به این نظام متقاعد بکند تا اگر سر نیزه را هم برداشت باز او وابسته به این نظام باشد.
مثالی بزنم که شما ببینید این جریان به چه شکلی در میآید. وقتیکه در انقلاب مشروطیت تصمیم گرفتند قانونی اساسی برای یک کشور اسلامی بنویسند عدهای بودند که به مقدار بسیار زیادی از فرهنگ غرب تغذیه کرده بودند، و یا علاقمند به آن فرهنگ بودند.
همان کسانی که آن جمله معروف را داشتند، که اگر این مملکت بخواهد از فلاکت نجات پیدا بکند باید از مغز سر تا ناخن پا فرنگی شود یک قانون اساسی برای مملکت نوشتند. (زیرنویس=این جمله از نوکر معروف و مزدور بی جیره و مواجب انگلستان، تقی زاده هست. او تا آخرین روزهای عمرش به مجامع مختلف فرهنگی و سیاسی حتی با چهارچرخه در ایام فرسودگی، میرفت تا این درس را به دیگران تفهیم کند و راه های تحقق آن را آموزش دهد.)
حال این نکته مهم است که اینجا در نوشتن قانون اساسی، قانون اساسی بلژیک و هلند و فرانسه و انگلستان را گرفتند تلفیق کردند یک چاشنی هم از اسلام به آن زدند و به نام قانون اساسی یک کشور اسلامی به ملت عرضه کردند. (زیرنویس= این نکته خیلی جالب است علی رغم اینکه قرآن میگوید:
قالت انّ الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون (سوره ی نمل آیه ی 34) پادشاهان هر وقت که به منطقه ای داخل شوند و یا حاکم شوند کار آنهاست که فساد را در آن منطقه و در آن گسترش دهند. (در فرهنگ قرآن قریه به معنای منطقه و سرزمین هست) فرق افسد با فَسَدَ این است که، فسد یعنی فاسد شد، اما افسد یعنی فاسد کرد. مُفسِد یعنی کسی که فساد کننده است. سلاطین فساد را در آن منطقه گسترش میدهند.
قرآن در سوره فجر وقتیکه گروههای مختلف طاغوتی را می شمارد میگوید: فاکثروا فیها الفساد یعنی فساد را در آن منطقه اکثار میکنند. گسترش میدهند. بعد یک کار دیگر هم میکنند و آن اینکه افراد خوب آن منطقه را تو سری خور میکنند و پائین میبرند و اراذل و اوباش را بالا میآورند نکته آخری که مهمتر است، میگوید: و کذلک یفعلون. یفعلون فعل مضارع است. فعل مضارع به اصطلاح میگویند دلالت بر استمرار جریان میکند یعنی این کار پادشاهان است نه تنها فکر کنید در گذشته اینطور بوده، بلکه در آینده هم، چنین خواهد بود این را قرآن میگوید. قانون اساسی، تدوین شده توسط افرادی آنچنانی میگوید سلطنت موهبتی است الهی یعنی تو حق نداری در مقابل سلطنت حرکت کنی چون خدا گفته موهبت است که به او داده و به تو نداده. بنابراین حق اعتراض مخالفت نداری و اگر این کار را کردی برخلاف شرع و قانون است).
بنابراین تنها حاکمیت از طریق سرنیزه نیست. معمول آنها این است که به حاکمیت خودشان یک لباس منطقی و مردم پسند و به تعبیر دیگر، شرعی به آن بدهند و جالب این است که آن برادرهای تحصیل کرده ما در دانشگاه های داخل و خارج کشور این موضوع را به خوبی میدانند، مخصوصاً آنهایی که در رشته های علوم اجتماعی و اقتصاد تحصیل کردهاند، دقیقاً همین حرف ها را می زنند، برای توجیه چپاول و استثمار دیگران میگویند، مدیریت هم حقی دارد، بهاینترتیب تمام سودهائی را که آنها به شکل های واقعاً غیر انسانی میبرند توجیه قانونی و شرعی میشود.
پس از گذشت دو سال از انقلاب هنوز خیلی از این نوع افراد میگویند: مگر بانکداری بدون ربا میشود؟ مگر میشود مدیر یک کارخانه بهاندازه کارگر یک کارخانه حقوق بگیرد؟
(زیرنویس= فکر می کنم این نکته برای شما جالب باشد همانطور که اطلاع دارید در سپاه هیچ کس به خاطر سن و مدرک و پستی که دارد هیچ مزایایی از این نظر برای او وجود ندارد. یعنی بگوییم این آقا چهل سال دارد پس بنابراین به این دلیل حقوق بیشتری بگیرد و یا آن که سن کمتری دارد کمتر بگیرد، یا بگوییم ایشان چون رئیس اینجاست پس بیشتر بگیرد نه اصلاً ما چنین چیزی را در سپاه نداریم، دقیقاً جدولی که تنظیم شده بر اساس این است که آیا مجرد است یا متأهل، آیا اجاره خانه میدهد یا نه، آیا فرزند دارد یا ندارد، آیا مخارج کسی را می پردازد یا نه، بر این اساس جدول حقوق تعیین کردهایم.
این روش هنوز در نظام اداری ما قابل قبول نیست. میگوید فرمانده سپاه مثل یک پاسدار مشابه، حقوق ببرند؟ چرا؟)@
چون در آن نظام کاملاً این طبقاتی بودن جا افتاده و جالب این است که قرآن وقتیکه این موضوع را توضیح میدهد، نظامهای طاغوتی، نظامهای غیر خدائی و مسئله طبقاتی را مطرح میکند. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ».
(زیرنویس= مسلم است که فرعون در زمین برتری طلبی کرد و مردم را گروه گروه میکرد، گروهی گروه دیگر را به استضعاف می کشیدند، جوانان را می کشت و زنان را باقی می گذاشت و مسلماً او از مفسدین بوده است.)@
قرآن ویژگی اینگونه نظام ها را چنین بیان میکند:
1- إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ گروههای حاکمه فرعون صفت خود را تافته جدا بافته میدانند و معتقد به یک برتری ذاتی نسبت به سایر مردم هستند. به دلیل این تفکر به خود اجازه میدهند که هرگونه عملی را برای خود مجاز بدانند و بهاینترتیب هرگونه جنایتی را مرتکب میشوند. آنها برای تحمیق مردم و توجیه کارهای خودشان این برتری را به خدا نسبت میدهند و هرگونه مقاومت و مبارزه علیه تجاوزات و ستمگری های خود را غیر قانونی و مخالف فرمان خدا میدانند.
2- وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا
بزرگترین خطر برای اینگونه نظام ها وحدت مردم و هماهنگی نیروها هست آنها برای ادامه حاکمیت خود لزوماً باید وحدت مردم را از بین ببرند. گروهی را در اطراف خود جمع میکنند و آنها حاکمان بی چون و چرا قرار میدهند. مردم را به قشرهای مختلف تقسیم بندی میکنند و بین آنها مرزبندی می نمایند، تا نیروی گروهی از مردم، علیه قیام های به حق توده ها و خنثی کردن مبارزات گروه دیگر به کار گرفته شود.
3- يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ
(زیرنویس= استضعاف از باب استفعال و از ریشه ضعف هست و به معنای کشاندن و یا خواستار ضعف شدن، و یا بسیار ضعیف کردن است.)@
برای ادامه حکومت و حاکمیت اقلیت طبقه ممتاز وابسته به نظام فرعونی (طاغوتی) لازم است از قدرت اقتصادی مستحکمی برخوردار باشند. از طرف دیگر زندگی همراه با اسراف و اتلاف اموال و مواد نیازمند ثروت های هنگفتی است. بنابراین توده های مردم را استثمار میکنند و خونشان را می مکند، تا بتوانند به این هدفهای خود برسند زیرا که به گمان آنها ضعف و استضعاف مردم باعث دوام نظام و حاکمیت آنها میشود.
4- يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ
نیروهای جوان و فعال همیشه برای اینگونه نظام ها خطری بالقوه و بالفعل می باشند. زیرا پر شور و پر تحرک، نوجو و کنجکاو هستند. در هر کشوری که درصد جمعیت جوان بالا رود تحولات اجتماعی در آن کشور اجتناب ناپذیر است. اینست که مشاهده میکنید بزرگترین گروه اجتماعی که از جهات متعدد مورد هجوم اینگونه نظام ها قرار می گیرد، نسل جوان کشور است. جوانان مخصوصاً مردان جوان را میکشند.
5- انّه کانَ مِنَ المُفسِدین
نظامهای فرعونی نه تنها فاسدند، که مفسدند و نه تنها خرابند که مخربند حیات و موجودیت آنها در گسترش فساد و تباهی در جامعه است.
آنها برای اینکه مردم را متقاعد بکنند که این نظام، نظام صحیحی است، برخلاف این نظام حرکت کردن نابودی است، این روش ها را در پیش میگیرند و در جامعه پیاده میکنند:
1- مسخ مفاهیم و ارزش های انسانی:
ما یکی از ارزش های بسیار والای انسانی که داریم مسئله تساوی است که در فرهنگ قرآن به عدل و قسط گفته شده است. آنها هم میگویند تساوی حقوق هست. برای اینکه همه میتوانند رأی بدهند. اما اینکه کارگر چطور میتواند رأی بدهد. کشاورز چطور میتواند رأی بدهد و چقدر رأی آن حاکمیت دارد، آیا واقعاً کارگری که نیاز دارد و زندگی او وابسته به کارش هست، میتواند برخلاف کارفرمای خود رأی بدهد؟
به همین گونه است در نظامهای سوسیالیستی. آیا کارگر از اظهار نظر و رأی دادن احساس امنیت میکند؟ آنها میگویند تساوی وجود دارد و همه میتوانند رأی بدهند. هر کسی ثمره کار خودش را می برد. مگر کارگر طی یک قرارداد و یا یک قانونی مزد نمی گیرد و مگر کارفرما هم طبق قانون مزد نمی پردازد؟! اینها کار خلاف قانون نمیکنند. ولی واقعیت این است که کدام قانون به چه ترتیب؟ تمام اینها را با یک حیله های خاصی تفسیر میکنند. و معانی واقعی قانون و تساوی و مصرف و استفاده از امکانات را مسخ میکنند.
2- گسترش کنترل و استفاده از وسائل ارتباط جمعی:
شما میدانید که افکار عمومی را به مقدار بسیار زیاد وسائل ارتباط جمعی می سازند. اگر رادیوها، تلویزیون ها، روزنامه ها، مجلات، کتاب ها، تماماً در یک خط حرکت بکنند به مقدار زیاد افکار عمومی جامعه در همان خط حرکت میکند، از استثنائات می گذریم زیرا که، همیشه بهطور معمول صحبت میکنیم.
پس بر وسائل ارتباط جمعی یک حاکمیت کامل برقرار میکنند، نمونه اش این است که در یک رابطه دیگر توضیح دادم، بسیاری از شبکه های رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی جهان در دست صهیونیست هاست و در کشورهای سوسیالیستی دست دولت، بهاینترتیب واقعاً مردم، مردمی که با مطالعات عادی تغذیه میشوند. فکری جز آنچه که به آنها القاء میشود ندارد و نمیتوانند داشته باشند و این وسائل ارتباط جمعی عملاً در کشورهای دیگر هم در دست ایادی خودشان است.
شما دیدید که پس از سقوط رژیم هیچکدام از این سردبیرهای روزنامه ها، هیچکدام از این مسئولین رادیو تلویزیون در گذشته نماندند. یا فرار کردند یا دستگیر شدند، چرا؟ برای اینکه تمام آنها مهره هایی بودند که شبکه های بینالمللی برای این کشور آورد. و تربیت کرده بودند و در جاهای مناسب گذاشته بودند. (زیرنویس= مطالعه "مطبوعات و انقلاب اسلامی" در این مورد توصیه میشود.)@
اکثراً یا وابسته به CIA یا به صهیونیست و یا فراماسون بودند. خواندنی ها فراماسون بود، اطلاعات فراماسون بود، کیهان وابسته به CIA بود، رادیو و تلویزیون در کنترل CIA بود و بسیار چیزهای دیگر، طبیعتاً آنها چیزی برای این مملکت نمی گذاشتند.
(زیرنویس= بعد از سقوط رژیم گذشته در ایران، مطبوعات همچنان سنگری برای ابرقلدران باقی ماند. خدماتی که مطبوعات وابسته در یک سال پس از سقوط رژیم به دشمنان انقلاب نمودند و ضرباتی که آنان بر پیکر انقلاب اسلامی و توده های محروم و مستضعف ایران وارد کردند، برای اربابان آنها فراموش شدنی نیست. همچنان که در سرنگونی رژیم سالوادور آلنده در شیلی و کودتای 28 مرداد ایران، این روش برای امپریالیزم مفید بوده است.
در این مدت آنها سعی در تضعیف رهبری و محو جنبههای اسلامی و مردمی بودن انقلاب داشتند. آگاهانه و موذیانه مردم را علیه رهبری و به نفع گروههای وابسته و غیر اسلامی تحریک و تشویق می نمودند. کمک های هنگفت جاسوس خانه آمریکا (و به اصطلاح سفارتخانه) به اینگونه روزنامه ها پس از تسخیر آن توسط مسلمانان راستین (دانشجویان مسلمان پیرو خط امام) بر ملا شد. تصمیم رهبر انقلاب و مسئولان کشور در تصفیه و بازسازی مطبوعات نقش مؤثری در خنثی کردن توطئه ها داشته است.
نقش رادیو- تلویزیون در این مدت خود شرح غم انگیزی دارد، که امیدواریم با مسئولیت و قاطعیت نسبت به اصلاح آن و ایفای رسالت حقیقی آن قدم های مؤثری، در آگاهی توده ها و خنثی کردن تبلیغات دشمنان اسلام و ملت مسلمان و افشای ماهیت آنها برداشته شود.)@
3- مطرح کردن تضاد علم و دین:
مسئله ای که حدوداً از 3 قرن پیش در اروپا شروع شد، و با جوّ خاصی که در آنجا وجود داشت و استفادهای را که دستگاههای حاکم می خواستند از این موضوع بکنند و کردند، و چون زمینه مناسب بود بهره برداری های لازم را هم نمودند. همین مسئله را به کشورهای دیگر تحت استعمار خودشان گسترش دادند.
البته در کشورهای زیر سلطه و محکوم نظامهای امپریالیستی، این موضوع به قوت خود باقی است، و آنها به اشکال مختلف به آن دامن می زنند، درحالیکه در کشورهای استعماری (متروپل)، این بحث تقریباً منتفی و تعطیل شده است و آن مطرح کردن تضاد علم و دین است.
این موضوع را شما ساده نگیرید. بسیار مهم است. در ایران روی آن خیلی کار شد و آنقدر کار کردند که بالاخره آمدند گفتند یا باید اهل دین بود، یا اهل علم. و دیدید که حتی متأسفانه هنوز هم گاهی این اصطلاح در جامعه رایج است و این اصطلاح را آنها به ما دادند. حتی کسانی که علوم اسلامی را (مثل تفسیر قرآن، فقه، اصول، ادبیات عرب، فلسفه، تاریخ) علوم قدیمه میگویند. توجه فرمودید درحالیکه علم قدیم و جدید ندارد ولی همین اصطلاح، خواهناخواه این معنی را برای ما به وجود آورد که اینگونه معارف باید متروک و طرد شود، و میشود از آن صرف نظر کرد، و از اینجا قضیه را به تضاد دین سیاست کشاندند. و از این جریان نتایج مطلوب خود را گرفتند.
**زیرنویس= در این زمینه کتاب های متعددی در زبان فارسی به چاپ رسیده است. برای مطالعه بیشتر به کتاب های زیر مراجعه فرمائید:
«علل گرایش به مادیگری»، نوشته: «شهید مرتضی مطهری». «فایده و لزوم دین» نوشته: «محمدتقی شریعتی».@
در این رابطه باید این را تذکر بدهیم. اخیراً در جامعه ما به شکل دیگری موضوع تضاد علم و دین و درنهایت دین و سیاست، مطرح شده است. علت طرح آن دقیقاً همان هدف ها و نتایجی است که در گذشته منظور بوده است و به آن رسیده اند. امروز به شکل تضاد تخصص و تقوی در آمده است.
تضاد تخصص و تقوی بهاینترتیب که ما می گوئیم این آدم تخصص و تضاد تقوی دارد ولی آنها میگویند او تخصص اش بیشتر است حالا تقوی هم ندارد، نداشته باشد، یا می گوئیم این آدم تخصص اش از آن کمتر است ولی تقوایش بیشتر است میگویند نه ما آدم متخصص میخواهیم. دعوای تخصص و تقوی دقیقاً چیزی نیست که امروز در جامعه ما به وجود آمده باشد یا اینکه مثلاً فکر بکنید کسانی که صحبت از دین میکردند امروز صحبت از دین و تقوی میکنند منکر علم و تخصص باشند. نه، خود آنها هم میدانند.
ولی وقتیکه ما در تبلیغاتمان مسائلی را مطرح میکنیم، آنها در باور خودشان این را میدانند کسانی که مسئله دین و تقوی را مطرح میکنند به علم و تخصص هم معتقدند ولی خوب برای اینکه سمپاشی بکنند، برای اینکه شعار بدهد و این شعارش گیرائی داشته باشد لااقل باید طوری مسئله را بگوید که بتواند طرف مقابل را از میدان به در بکند. و برای خودش یک زمینه قوی ایجاد بکند. بهاینترتیب مسئله ای که الآن در جامعه ما مطرح است یک مسئله صد در صد انحرافی است زیرا جالب است که مثلاً در مورد مرجع تقلیدمان به هر کدام از کتاب های رساله های عملیه مراجعه بکنید (اینگونه کتاب ها را که امروز ننوشته ایم) میگوید مرجع باید اعلم و اعدل باشد.
اعلم یعنی چه؟ یعنی عالم ترین؛ معلوم میشود ما به مسئلهی علم و تخصص بها می دهیم ضمناً به مسئلهی تقوی هم بها می دهیم و می گوئیم اعدل باشد. این دو شرط را شما می توانید در کتاب های حتی دویست سال پیش ما هم پیدا بکنید و این خود نشان دهنده دروغ بودن و مغرضانه بودن طرح این مسئله است که ما به تخصص و علم بها نمی دهیم. و اینطور نیست که همه ی ارزش ها را به تقوی بدهیم.
4- کمک های فرهنگی در لباس خیرخواهانه:
یکی از کارهائی که آنها میکنند این است که ما برای بالا بردن سطح علمی و تخصصی شما حاضریم امکانات خودمان را در اختیار شما بگذاریم. شما هر سال 100، 200، 500 نفر بفرستید به کشور ما، ما با مخارج خودمان به آنها آموزش می دهیم تا رشته های مختلف علوم را تحصیل کنند و بعد برگردند به کشور شما و خدمت کنند.
ظاهراً وقتیکه مسئله را به همین شکل بررسی کنیم می گوئیم که چه کار خودخواهانه ای است. اما بدانید کسانی که می روند آنجا صرف نظر از اینکه از فرهنگ آنها تغذیه میکنند با فرهنگ آنها رشد میکنند و فرهنگ آنها را بهعنوان ایده آل می یابند، معمولاً وقتی برگردند خدمتگزار فرهنگ و اقتصاد آنها و مصرفکننده ی محصولات فکری و اقتصادی آنها خواهند بود. آنها به این موضوع و نتایج آن توجه دارند.
از نظر سیاسی خیلی حائز اهمیت است. بسیاری از جاسوس هایی که در کشورهای جهان سوم برای امپریالیسم جهانی خدمت میکنند، کسانی هستند که بورس و کارهای خدماتی آنها را گرفته و در کشور استعمارگر تحصیل کردهاند و بعد به این کشورها بازگشته اند، مطمئن باشید مراکز دانشجوئی ما در اروپا و آمریکا فعال ترین مراکز CIA است. لذا در برخورد با اینگونه افراد باید احتیاط را از دست ندهیم، بی توجهی به این حقیقت آثار زیانباری برای ما داشته است. از کارهای دیگر که میکنند این است که میگویند شما دانشکده ی علوم اجتماعی و ادبیات انسانی درست کرده اید، و ما برای تقویت کتابخانه دانشکده مقداری کتاب اهدا میکنیم. کتابخانه دانشگاه های ما مملو از کتاب های اهدائی سازمانهای آمریکائی، انگلیسی، روسی و... است.
دانشجویان ما کتاب های مزبور را می خوانند و استادان نیز آنها را تدریس می نمایند و بهاینترتیب امپریالیسم جهانی به هدفهای درازمدت خود دست می یابد. آنها درواقع با این کار یک سرمایهگذاری پرسودی به نفع خود انجام دادهاند.
5- تحمیق مردم با ساختن مراکز خدماتی و درمانی:
از کارهای مهمی که در دنیا میشود تأسیس مراکزی برای جذب نیروی انسانی جهان زیر ستم به سمت امپریالیزم و هدفهای آن است، درمانگاه، بیمارستان، مدرسه، زمین ورزش و امثال اینگونه مؤسسات می سازند و بعد میگویند که اینها را فرانسوی ها، آمریکائی ها، شوروی ها و... ساخته اند. و در افریقا 90% کسانی که مسیحی هستند (منهای کسانی که پدر و مادرشان مسیحی هستند) تحت تأثیر اینگونه فعالیتهای کشورهای استعماری بوده است.
با دادن یک عکس، مقداری دارو و بستری کردن یک و یا چند روز در بیمارستان به آنها تلقین میکنند، که ما برای خدمت به شما و بسط تمدن به این منطقه آمده ایم. چنین تبلیغ میکنند، که اینگونه خدمات جزئی از فرهنگ و سیاست ما هست. جالب این است که وقتی شما به یکی ازاینگونه سازمآنها بروید و فرضاً مقداری دارو بگیرید بلافاصله آدرس شما را میگیرند و از آن تاریخ مرتباً برای شما نشریات کلیسا را می فرستند. این معمولشان است وقتی کلاس های زبان، آموزش کمک های اولیه و حتی اردو، گردش های دست جمعی بهطور رایگان، تشکیل میدهند.
در نپال غیر از آنهایی که به اصطلاح در جنگل ها با مذاهب قدیمی خودشان زندگی میکنند، کسانی که در شهرها هستند اکثراً مسیحی می باشند. درحالیکه آن منطقه اصلاً سابقه ی مسیحیت ندارد و تماماً به همین طریق مسیحیت را انتخاب کردهاند. خاطرم هست حدود سه، چهار سال پیش فیلمی در مورد نپال دیدیم. تمام مسائل را دقیقاً توضیح داده بود. بچه ها و بزرگ ها همه بهکلیسا میرفتند. تا 160 سال پیش اصلاً در آنجا مسیحی وجود نداشت و حالا مسیحیت کاملاً پایگاهی نسبتاً وسیع پیدا کرده است.
6- مبارزه مستقیم و غیرمستقیم با ایدئولوژی های مخالف:
واقعیت این است که اگر قرار باشد که اسلام در جامعه مطرح باشد، آنها نمیتوانند باشند بنابراین لبه ی تیز فعالیت و حملات خودشان را به هر شکلی که میتوانند متوجه اسلام میکنند. تضعیف نقش اسلام در کشورهای مسلمان نشین به شکل های مختلف صورت می گیرد. در طول دو سال گذشته صرف نظر از حملات گسترده ای که در مطبوعات و رادیو تلویزیون های دنیا کلاً علیه جمهوری اسلامی میشود یک موج جدید تبلیغات ضد اسلام هم شروع شده، و مجدداً یک سری حرف های دو سه قرن پیش را دوباره پیش کشیده اند. آنها به خوبی میدانند که نفوذ اسلام و قدرت قوی ایدئولوژیک آن، قادر است تمام تئوری ها و ایدئولوژی های شرق و غرب را پاسخ گوید و پایگاه های آنها را ویران نماید.
البته در بعضی کشورها، از جهات دیگری مذاهب موجود آن کشورها برای آنها دردسر است. مثلاً در هند، همان مذاهب رایج هندی بزرگترین سد حاکمیت اقتصادی و فرهنگ سرمایه داری است. اصولاً مذاهب هندی تعلیمات خاصی میدهد (مصرف نکردن، از دنیا بریدن، بی توجهی به ظواهر و تجمل و امثال اینها) که این تعلیمات با فرهنگ سرمایه داری که همیشه در این مقوله ها فکر میکند در تضاد دائم است. با فرهنگ سوسیالیستی هم تضاد دائم دارد. چون این فرهنگ میگوید برو کار بکن، درحالیکه او که با این تفکر اهل کار کردن نیست. چند روز پیش راجع به هند با یکی از دوستان صحبت میکردیم. به مناسبت صحبت این شد مثلاً ساعت هشت به فلان جا مراجعه بشود.
گفت آقا چه می گوئی؟ ساعتی را که ما حدوداً میتوانیم بگوییم شروع کار آنهاست ساعت ده است. خلاصه اینها چندان به کار معتقد نیستند. حال یک اداره ای هم دارند ساعت 9 آهسته آهسته از خانه میآید آنهایی که خیلی به اصطلاح مترقی اند ماشین سوار میشوند. ساعت ده تازه شروع به کار میکنند. یک چنین مسئله ای هست این فرهنگ با فرهنگ سرمایه داری و فرهنگ سوسیالیستی در تضاد است و با اینها مبارزه میکند. البته یک مسئله هم هست که هر چه اینها بتوانند به اصطلاح آن فرهنگ جهانی خودشان را گسترش بدهند طبعاً حاکمیت سیاسی و اقتصادی آنها راحتتر صورت می گیرد.
کافی است که مردم این کشورها را متقاعد بکنند که باید از این هویت خود دست بردارند. از این نحوه زندگی کردن، طرز تفکر، نحوه ی روابط، ایده آل ها دست بردارند. پس از تحقق چنین تغییری مسلماً فرهنگ ماتریالیستی جایگزین آن خواهد شد که در آن صورت آنها به هدفهای خود رسیده اند.
7- تدوین نظام آموزشی کشورهای زیر سلطه بر اساس جهان بینی ماتریالیستی:
هر چه بتوانند در این زمینه موفق تر باشند و افراد بیشتری را تربیت بکنند تا کمک آنها باشند و بتوانند چرخ های نظام اقتصادی آنها را بهتر و بیشتر بچرخانند به نفع آنهاست. بهجای اینکه مهندس و تکنسین از کشور خود بیاورند. در کشورهای مستعمره و تحت نفوذ خود افراد مورد نیاز را با برنامههای آموزش خاص خود تربیت می نمایند. به این ترتیب با مخارج کمتر، نیروی انسان از دیگران ولی سرمایهگذاری از او خواهد بود و سود و بهره اش هم درنهایت از آنها خواهد بود.
به این دلیل میبینید که چند سالی است که به تدریج تکنولوژی های سبک و حتی گاهی نیمه سنگین هم به کشورهای جهان سوم منتقل میشود تا از نیروی انسانی ارزان این کشورها استفاده بشود. ولی منافع درنهایت به کشورهای امپریالیستی بر می گردد. برای این کار طبعاً باید نظام آموزشی این کشورها را با نظام آموزشی آنجا هماهنگ کنند. دیدید که نظام آموزشی ما را آنقدر چرخاندند، چرخاندند تا به این شکل در آوردند. بهطوریکه تحصیل کرده های ما درنهایت بهعنوان خدمتگزاران نظام سرمایه داری در آمدند. در این مدت ضرباتی را که خوردیم و می خوریم از جانب چه آدم هایی است و آنها از دست چه کسانی ناراحت هستند و این خود بهترین دلیل بر این حقیقت است.
وقتیکه میگویند، نظام جمهوری اسلامی نظام ملاهاست، نظام آخوندهاست ما که ماهیت قضیه را به خوبی می دانیم و آنها هم میدانند که ضربه اصلی را از جانب چه کسانی و به چه دلیل تحمل میکنند. امپریالیزم جهانی میداند، که اگر بخواهد در درازمدت این منطقه همچنان بهعنوان یک پایگاه مطمئن باقی بماند، باید ریشه های فرهنگی را که پنجاه سال در این کشور برنامهریزی کرده خشک نشود. اگر قرار بشود با ادامه ی این حرکت قوی ریشه فرهنگهای ماتریالیستی خشک بشود، دیگر حداقل برای یکی، دو قرن باید عقب نشینی بکند.
چند شب پیش در یکی از روزنامه ها کاریکاتور جالبی بود که شاید شما هم دیده باشید. که درختی کشیده بود و روی آن نوشته بود انقلاب فرهنگی و در ریشه ی درخت قرآن را گذاشته بود. منظورش این بود که بههرحال انقلاب فرهنگی باید ریشه در فرهنگ قرآن داشته باشد. در صورت استقرار و حاکمیت این جریان در هر نقطه از جهان، دیگر جای پائی برای آنها نمی ماند. من و تو که از این فرهنگ ارتزاق کرده باشیم نه با او سازش میکنیم نه برای آن ارزش قائل هستیم.
دست پروردگان و تغذیه کنندگان فرهنگ ضد خدائی و ضد انسانی برای اینگونه نظام ها و افرادش ارزش قائلند. و فکر میکنند که مثلاً آمریکائی یا اروپائی چیزی است. نخیر، اصلاً هیچ خبری نیست. یک مشت آدم هستند که از نظر ارزش های انسانی به مراتب از ما پائین ترند. از نظر فکری هم از ما برتر نیستند. به دلیل اینکه اگر ما به کاری علاقه داشته باشیم تجربه نشان داده و ظرف یک چهارم مدتی را که آنها صرف میکنند تا چیزی را آموزش بدهند ما آموزش میبینیم. این اغراق نیست و در موارد متعددی در دو سال گذشته حقانیت خود را ثابت کرده است.
بهعنوان نمونه مثلاً در گذشته گفته بودند آموزش برای کارگری که بتواند با این ماشین آلات کار بکند شش ماه است دوره می گذاشتند، به خارج کشور اعزام میکردند. حال آن که اکنون مهندسین ایرانی خود ما همان شش ماه را در ظرف یک ماه و نیم، همان دوره را به پایان می رساند، و میگویند از نظر کیفیت واقعاً فرق ندارد. چه بسا از کیفیت بیشتری برخوردار است. نه استعداد ما کمتر است، نه ارزش های انسانی ما پائین تر است و نه اینکه نتوانیم خالق ارزش های جدید باشیم، بلکه تاریخ ثابت کرده است و دو سال اخیر نیز بهترین دلیل هست، که هر گاه ما تصمیم گرفته ایم که متکی به خود باشیم توانستیم و موفق شدیم.
امپریالیزم آمریکا از وجود کشوری انقلابی سوسیالیست در فاصله چند صد کیلومتری خود احساس هیچ گونه خطری جدی بهخصوص در درازمدت ندارد. زیرا به تجربه تاریخی برای آنها ثابت شده است که اینگونه رژیم ها مدت طولانی نمیتوانند نیازهای اساسی مردم را پاسخگو باشند. درنتیجه پایگاه عمیق توده ای خود را از دست میدهند. به همین ترتیب امپریالیزم شوروی از وجود یک حکومت کودتائی، آمریکائی در همسایگی خود احساس خطر نمیکند و حاضر است با حکومتی فاشیست و حامی سرمایه داری و وابسته به غرب چون رژیم شاه را در کنار خود تحمل کند و از راه کمک های مستقیم و غیرمستقیم آن را تقویت نماید و موجودیتش را حفظ کند. (زیرنویس= فروش انواع و اقسام سلاح بهخصوص سلاحهای ضد چریک از جانب امپریالیزم شوروی به ایران یکی از دلائل صحت این تحلیل است).@
اما هیچ یک از آنها حاضر نیستند نظام جمهوری اسلامی را بپذیرند و با آن روابط عادی برقرار نمایند هجوم گسترده شوروی به افغانستان به علت ترس از گسترش انقلاب اسلامیبوده و این کار قطعاً با اطلاع و توافق آمریکا صورت گرفته است. توجیه هجوم شوروی به افغانستان و کشتار مردم مسلمان این سرزمین، از جانب آنها جالب است.
امپریالیزم شرق میگوید چون دولت انقلابی- مردمی به برگ کارمل!! از ما تقاضای کمک نمود و از طرفی ما با دولت افغانستان روابط دوستانه داشتیم، لذا ایجاب میکرد که به کمک دولت قانونی! انقلابی! و مردمی! افغانستان بشتابیم و در این خصوص ما هیچ گونه مضایقه ای نخواهیم کرد. این توجیه دقیقاً مشابه بیان آمریکا در توجیه هجوم و لشگرکشی خود به ویتنام، و کشتار و قتل عام مردم قهرمان آن سرزمین، هست.
کمک مشترک آمریکا و شوروی به دست نشانده و دست پرورده ی خود صدام برای جنگ علیه جمهوری اسلامی، بهترین دلیل است، که دولتهای بزرگ و کوچک حاضرند هر نوع حکومتی را تحمل کنند به استثنای حکومت هایی که بخواهند بر اساس ایدئولوژی اسلام زندگی و حکومت نمایند و بخواهند که بدون وابستگی به شرق و غرب و مستقل جامعه ی خود را به پیش ببرند.