از خودمان باشد، می خواهد از خودمان نباشد، پس به حزب فقط به عنوان وسیله نگاه کنیم تا وسیله ای باشد برای پیاده شدن اسلام و افراد معتقد به اسلام و ولایت فقیه مورد تائید قرار گیرند.
ممکن است حزب فعالیت کند و رئیس دولت، وزیرش هم استاندارش و وکیلش غیرحزبی باشد ما چون حزب را وسیله می دانیم تا افرادی که به درد کشور می خواهند بخورند تائید شوند.
تنها فارقی که حزب ما با احزاب دنیا می تواند داشته باشد اینست که مسئله خودیت در ما نباشد. اگر حزب را ما برای خودمان بخواهیم میشود همان خودمحوری. ما حزب را می خواهیم و تنها هدف ما اینست، اگر چنانچه نخست وزیر و وکیلی باشد که به درد انقلاب می خورد تائید کنیم می خواهید عضو حزب باشد یا نباشد، حزب را میخواهیم برای اینکه متشکل باشیم تا کشور را اداره کنیم، تفاهم کنیم، مشورت نمائیم، افراد را زیر نظر بگیریم، ببینیم کی برای چه کاری در این کشور خوب است، کی بنفع انقلاب و کشور است میخواهد جزو حزبمان باشد یا نه میخواهد به ما علاقه داشته باشد یا نه.
من این را بارها به دوستان خودمان گفته ام، اگر این روحیه در من باشد که بگویم فلانی از باب اینکه هم شهری ماست یا آنکه بمن علاقه دارد این را تائیدش کنم این می شود خودمحوری، اگر من یک چنین آدمی باشم که اگر کسی از من تعریف نمیکند