القاء ایدئولوژی آمریکایی
نوشتار شماره 13- حزب جمهوری اسلامی
متن حاضر سلسله مقالاتی است که در 14 قسمت تحت عنوان «القای ایدئولوژی آمریکایی» در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده است و اینک در این مجموعه از نظرتان می گذرد.
حزب جمهوری اسلامی
24 /10/1359
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت اول
پس از مشروطیت نیروهای به اصطلاح اپوزیسیون عملاً به دو جناح تقسیم شدند؛ نگاهی شتاب زده به تاریخ مشروطیت تفاوت مکتب و شخصیتی میرزا ملکم خان ها و شیخ فضل الله نوری ها را مشخص خواهد کرد.
تنها پس از کودتای امپریالیستی 28 مرداد بود که در عرصه اندیشه و تفکر سیاسی، اندیشمندانی ظهور کردند که از نقطه مکتبی و به لحاظ تاریخی در بین روشنفکران معمم و مکلا شخصیت های تازه به نظر می رسند [و] موفق به خلق ارزش های نوینی شدند؛ جلال آل احمد و معلم شهید شریعتی از این جمله بزرگانند.
از مشخصات بارز این تیپ تازه از مبارزین، یکی تمایل شدید به فرهنگ اصیل اسلامی و بازیافتن هویت تاریخی ملی و نزدیکی نمایان و بارز به روحانیت مبارز و پیشتاز بوده است، به یاری خدا در نظر داریم در این مقاله به جمع بندی نسبی و اجمالی از کار تاریخی این بزرگان پرداخته و درد اصلیشان را که امروزه بیش از پیش به دارو نیازمند است، بازگو کنیم.
جلال آلاحمد پس از طی تجربه های ایدئولوژیک
و سیاسی حاکم بر زمان خویش و بعد از ممارست و دقت در فرهنگ ملی و نیل به این حقیقت راستین که ایدئولوژی های غربی با توجه به شکستهای تاریخی، و نتایج وحشتناکشان در تجارب جهان بینی در جامعه مذهبی ایران کارساز نبوده و منتهی به شکست های غیرقابل جبرانی خواهد شد و با وقوف بر این واقعیت که مارکسیسم به لحاظ فلسفی دارای تناقضات و ایرادات غیرقابل توجیه فراوانی است، به سوی تدبر و تحقیق در مکتب اسلام حرکت کرده و سعی نموده که در تطهیر این مکتب که با زنگارهای ضخیم ارتجاع و امتزاج با فرهنگ های بیگانه از سرشت ذاتی خود خنثی شده بود بکوشد.
مرحوم جلال با اندیشه ژرف و قلم توانا و احاطه وسیع بر تاریخ و با عبرت از تجربه 15 خرداد، در شرایطی که سخن گفتن از مذهب در وجود روشنفکران غرب زده، کفر محسوب می شد، موفق به خلق آثار و نشر حقایقی شد، که واقعیت و حقیقت آن، پس از گذشت سال ها به کرسی می نشیند.
معلم شهید شریعتی نیز ادامه دهنده دردمند و خستگی ناپذیر این راه مقدس بود و با سخنرانی ها و مقالات روشنگرانه تصویری کلی از هویت انقلابی اسلام و دفاعی جانانه از روحانیت و تفکیکشان از روحانی نماها در تکامل تمایلات اسلامی تحصیل کردگان موفق به خدماتی ارزنده و انقلابی گردید. مولانا اقبال که خود یکی از پیشگامان و الهام دهندگان این طریق الهی بود در بعضی از اشعار عارفانه اش مسلمانان را از بلایی
به نام فرنگ زدگی که به جهان اسلام نازل شده بود بر حذر داشته است که به گمان ما هسته اصلی مبارزات امثال آل احمد بوده است.
آنجا که معلم شهید در جزوه ارجمند چه باید کرد خود سخن یکی از رهبران جنبش تمایل به غرب را نقل می کند که باید غرق از سر تا ناخن پا فرنگی شد و در آن مقاله سوزناکی که مرحوم جلال با صراحت می نویسد: ما اینجا برای ویلیام جیمس هم تره خورد نمی کنیم چرا که آن برادر به یگان نشسته از پس از هزار سال تاریخ دستش را به قصد گوشمالی و تأدیب بیرون آورده است این ها و ده ها نمونه زنده و مضبوط دیگر، نشان دهنده این واقعیت است که روشنفکران مسلمان رسالت تاریخی و الهیشان در نفی و طرد ارزش های صادر شده از غرب بوده است. این عزیزان می خواستند که اسلام جایگزین ایدئولوژی های غربی شود و شعار این مبارزه مقدس و تاریخی معنی زنده و پوینده نه شرقی و نه غربی و به تعبیر شریعتی بازگشت به خویش می باشد.
القاء فرهنگ غربی بدون شک با وابستگی اقتصادی و سیاسی همراه بوده است، به یاد بیاوریم آتاتورک را که به بهانه ترقی و تجدد، چگونه موفق به خالی کردن محتوی فرهنگی ملت ترک و جدایی آنان از تاریخ گذشته خویش شد، و اینک نیز به وضوح می بینیم که در برابر امواج نیرومند اسلامی که در روح ملت ترک به وجود آمده است و دیری نخواهد پائید که پایه های رژیم دیکتاتوری و نظامی وابسته به
آمریکا را متزلزل خواهد کرد، ستاره بدوشان حاکم، بازگشت به منویات آتاتورک و اجرای نیات وی را وجه العمل خود قرار داده اند، تجدد و فرنگزدگی دقیقاً به همین معنا در جهان سوم عمل می کند و درست برخلاف مارکسیست هایی که انقلاب سفید شاهانه را قدمی در جهت سیر تاریخ قلمداد می کردند، آل احمد فاجعه را در همین قدم ها تشخیص داد.
القاء فرهنگ غربی و تزریق سیاسی و اخلاقی غرب به دنبال خود وابستگی اقتصادی را نیز یدک خواهید کشید، و ما به خوبی آگاهیم که الهام های آل احمدها و شکوه های شریعتی ها منبعث و ملهم از روحانیت پیشتاز جامعه و در رأس آن امام خمینی بود.
پس از این مقدمه امیدواریم که در مباحث دیگر جریانات و گروه های سیاسی را که آگاهانه علیرغم ظواهر اسلامی خود به نفع غرب عمل می کنند به ترتیب اشاره کنیم...
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت دوم
گفتیم که پس از کودتای 28 مرداد، در میان روشنفکران ایرانی گرایشات و تمایلات عمیقی به سوی روحانیت اصیل و مبارز و ایدئولوژی انقلابی اسلام به وجود آمد، و نتیجه مثبت این گرایشات و نزدیکی ها منجر به تدوین طرح کلی از نظام اسلامی در وجدان عمومی جامعه گردید.
استعمار فرهنگی که نزدیکی و همراهی روحانی و روشنفکر را به منزله مرگ خود تلقی می کرد و به خوبی می دانست که اتحاد و اتفاق این دو قشر به زودی منجر به ایجاد یک موج اسلامی و انقلابی عمیق در میان ملت خواهد شد، با تمام توان و قدرت خویش سعی در ایجاد تفرقه و نفاق و تولید شکاف و افتراق در میان این دو طبقه کرد، این است که ما در دوران سیاه دیکتاتوری قبل از انقلاب به خوبی شاهد نشر آزاد آثار و کتب و رسالات ماتریالیستی و مارکسیستی در جامعه بودیم، حال آنکه در همان دوران کشف یک اعلامیه امام و یا یک کتاب روشنگرانه اسلامی [؟] شکنجه و زندان را به دنبال داشت. استاد
شهید مرتضی مطهری که سمبل روحانیت مبارز و پیشگام جامعه ایران در دانشگاه بود و در طول حیات پربار و پرحرکتش، استادانه و بی دریغ در جهت ارائه چهره اصیل و واقعی فلسفه و فرهنگ اسلامی گام برداشت و جا دارد که در محل دیگری اختصاصاً به خدمات ارزشمند و شایان او و حق بزرگی که این عالم متعهد به گردن انقلاب و اسلام دارد بپردازیم– خود در یکی از رسالات ارزنده و روشنگرانه اش بالصراحه می گوید:
«ما شاهد بودیم ماتریالیست ها در دانشگاه زیر چتر حمایت رژیم به تبلیغ مرام و مسلک الحادی مشغول بودند و از جانب دستگاه به ایشان هیچ محدودیت و ممنوعیتی هم اعمال نمیشد». این گفته استاد بدون شک تائیدی روشن بر عرایض ماست.
رژیم ضد بشری پهلوی از آنجا که شکست تاریخی نهضت های غیروابسته به اسلام و روحانیت را دوبار در طول حیات ننگین خود تجربه کرده بود می دانست که تشکل و وحدت مردم زیر لوای اسلام و به رهبری روحانیت قادر به ایجاد حرکتی انقلابی و بنیان کن در جامعه خواهد شد، و به خوبی واقف گشته بود که تدوین تئوریک مکتب اسلام و تثبیت پایه های جهان بینی و ایدئولوژیک آن و ابهام زدائی از موارد مشکوک در مباحث اقتصادی و حقوقی و سیاسیش و بالاخره انسجام علمی آن به واسطه زحمات اندیشمندان مسلمان که منجر به تسریع در تولد انقلاب شده و با توجه به فطرت خداجوی ایرانیان مسلمان، حیات دیکتاتوری وابسته به امپریالیسم به خطر خواهد افتاد، با استفاده
از انواع تضییقات و تهدیدات و ایجاد فشارها و خفقان ها و حبس های طویل المدت و تبعیدهای طولانی، سعی در خشکانیدن این نهال نورس را داشت که البته خزان تاریخ سرسبزیش را به پژمردگی تبدیل کرده بود اما ریشه های عمیقش در فرهنگ و معنویت ملت آن را به شکوفایی و ثمر نزدیک می کرد.
یکی از این شگردهای ضدانسانی و ضد اسلامی رژیم، همان تفسیر و تبلیغ فرهنگ الحاد و چاپ و نشر آثار فلسفی مارکسیستی با بودجه شاهنشاهی بود. ما نمونه های فراوان و شاهد زیادی در دست داریم که روشنفکران خودفروخته و وابسته به رژیم برای تضعیف روحیه اسلامی ملت و ضربه وارد آوردن به بنیان ایدئولوژی اسلامی که پس از قرن ها، حیات و تولدی تازه یافته بود در تمام سطوح فرهنگی دست به کار شدند آن چنانکه از "تکامل داروینیستی گرفته تا قانون بقاء ماده" را که از سوره های کتاب مقدس علم و "فلسفه علمی" بود به نحو فریبکارانه و مزدورانه ای در دانشگاه ها و مدارس به صورت چماقی علیه اندیشه اسلامی به کار بردند، که گویا تکامل زیستی که یک اصل علمی شناخته شده است در اسلام مطرود بوده و نظریه فیکسیستی ثبوت انواع که یک عقیده قرون وسطایی و ضد علمی است در قرآن تائید شده است.
از این گذشته رژیم با استفاده از مغزهای خودفروخته و روشنفکران درباری التقاط عقیدتی گروهکی از اپوزیسیون را به خوبی دریافته بود و عنوان فریبکارانه و دغل بازانه "مارکسیست های اسلامی" را به همه مبارزین وفادار
به فرهنگ اصیل اسلامی و در راس آن روحانیت مبارز و پیشگام، اطلاق می کرد و با استفاده از نفرت عمومی ملت از مارکسیسم و مارکسیست ها، همه مبارزین صادق و اصیل مسلمان را نیز در دیدگاه عمومی بی اعتبار جلوه می داد. جزوه های سبزی که از طرف ساواک در سطح وسیعی از جامعه با عنوان "مارکسیسم اسلامی نیرنگ تازه استعماری" و عناوین دیگر توزیع می شد، همه حکایت از آن داشتند که رژیم با تمام انرژی در جهت انزوای پرچمداران مبارزه اسلامی ضداستبدادی به عمل دست زده است.
انتشار آزاد داستان ها و نوول ها و قصه های ادبی با اندیشه ماتریالیستی و زیر عنوان رئالیسم و ناتورآلیسم به اشاعه الحاد که امید اصلی رژیم بود می پرداختند شاهدی گویا بر مدعای ما می باشد.
از این گذشته رژیم با اطلاق "مارکسیستهای اسلامی" به مبارزین مسلمان در پی جدایی روحانیت و روشنفکران بود که اتحاد فکری و عملی آنان رژیم را تهدید می کرد. اگر در دوران رژیم، سری به کتابفروشیهای آنچنانی می زدید، با مشاهده آثار چاپ شده با کیفیت مطلوب چخوف ها و گورکی ها و آفاناسیف ها و ادبیات خلق های جماهیر مختلف سوسیالیستی پی می بردید که سانسور و خفقان مطلق برای چه دستی و گروهی به شدت اعمال می شده است. این واقعیت واضح و روشن است و نیازی به توضیح و تفصیل بیشتر ندارد و تنها یک جو اخلاص و انصاف کافی خواهد بود که توطئه چپ و راست را علیه تکوین و انسجام اندیشه اسلامی
در سال های سیاه خفقان دریابید.
از این گذشته فساد اخلاقی و بی بندوباری های شبه روشنفکران وطنی آنچنان مشهور و عالمگیر بود که رژیم از جانب آنان احساس خطری نمی کرد. اکنون بسیاری از شاعران بنام و مشهور فرهنگ کفر، که در حالت نشئه، موفق به خلق زیباترین آثار هنریشان می شده اند، و در عصر طاغوت جز یأس ادیبانه و "یأس فلسفی" چیزی به چاپ نمی دادند، ازقضا رادیکال های منفرد (اشاره به شاملو که در مصاحبه ای خود را از این قماش نامیده بود!) از آب درآمده اند. آری! حمایت بی دریغ توده های مسلمان ایران از اسلام و روحانیت مبارز، چاره ای نمی گذارد جز آنکه آقایان خود را "رادیکال منفرد" بنامند، اما نکته ای که من نمی توانم آن را به خود بقبولانم آن است که این "رادیکال های منفرد"، چرا متحزب و متشکل نمی شوند و شعرها و شعارهایشان را این خلق رزمنده نمی شناسند و از برنمی کنند؟
با توجه به آنچه که گذشت هضم این مطلب آسان خواهد شد که به چه دلیل شاه معدوم برای سلب نفوذ معنوی روحانیت در میان مردم و انزوای اجتماعی مبارزان و کوبیدن اسطوره های مبارزه در ایران، از فرهنگ سیاسی الحادی و اصطلاحات خاص مارکسیستی از قبیل "ارتجاع سیاه" و "مرتجعین مخالف با اصلاحات" استفاده می کرد، بدون شک همصدایی شاه و نیروهای مترقی(!) علیه هواداران خط اصیل مکتبی انقلاب قسمتی از نقشه پلید و شومی بود که ما آن را «القاء
فرهنگ غربی» می دانیم و به نظر ما علاوه بر نبرد بی امان و خالصانه در جبهه جنگی که امپریالیسم آمریکا اخیراً بر ما تحیل کرده است، پایداری و مقاومت در این سنگر –که همان پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک– و مقاومت در برابر القاء فرهنگ و ارزش های استکبار غربی است در اولویتی بیتردید قرار دارد. مقاومت در این سنگر و مقابله با نظام ارزشی کفر جهانی ارث مقدسی است، که از سید جمال ها و میرزای شیرازی ها به ما رسیده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت سوم
در مقاله قبلی به اختصار یادآور شدیم که پس از انسجام ایدئولوژیک اسلام و نزدیکی و اتحاد روحانیت مبارز با روشنفکران بازگشته به خویشتن و راستین، رژیم شاهنشاهی با استفاده از روشنفکران مزدور و دامن زدن به جو هنری و فرهنگی الحاد و با استفاده از استعارات مارکسیستی شدیداً در پی ضربه زدن به این اتفاق مقدس و اسلامی شد. مارکسیست ها و مارکسیسم بالمجموع در این میدان علیرغم شعارهای ضد سلطنتی و خصوصاً در اوج شکوفایی انقلاب اسلامی، بدل به چماق برای اندیشه های انسان ساز و انقلابی اسلام شد، و بدبختانه این وضعیت پس از انقلاب نیز به رغم ظاهرسازی بخشی از مارکسیست ها– باحدت و شدت بیشتری ادامه یافت، آن چنانکه بعضی از گروهک های ضد انقلابی که در عصر دیکتاتوری مبارزه "مسلحانه جدا از توده" را ترک و به اصطلاح به وابستگی توده ای و "افشاگری سیاسی" پیوستند، پس از استقرار رژیم انقلاب اسلامی، سیاست گام
به گام لیبرالیستی حاکم را بهانه کرده و عملاً به مبارزه مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی و ایجاد جو تشنج و هرج و مرج پرداختند. و تعجب آورتر آنکه پس از اثبات عدم کارایی و صلاحیت لیبرالیسم در استقرار نسبی اسلام و حرکت به سوی جامعه توحیدی در تجارب دو ساله، اکنون همصدا با لیبرالیسم، در صفی واحد و متفق، سعی در تضعیف دولت انقلابی و تخریب شخصیت های عمیقاً اسلامی دارند.
جریانات چند ماهه اخیر با وجود اینکه در روحیه انقلابی ملت مسلمان برای بسیج علیه تجاوز نظامی امپریالیسم اثرات ناگواری برجای گذاشت، اما صفوف هواداران صادق و پاکباز خط امام را فشرده تر ساخت و هویت و سرشت واقعی بسیاری از مدعیان انقلاب و اسلام را برملا کرد و البته جریان لیبرالیستی فوق الذکر که طیف وسیعی از نیروهای دست راستی و دست چپی آمریکایی را در برمی گیرد به نظر ما خط اصلی و اساسیش در سیاست ضدروحانی خلاصه می شود، و همچنان که در پیش اشاره کردیم، این خطی است که امپریالیسم پیر انگلیس و استعمار جوان و قدرتمند آمریکا از همان آغاز سلطه، تعقیب کرده است.
القاء فرهنگ امپریالیستی، بدون وجود پایگاه های داخلی امکان پذیر نیست، و لیبرالیسم اکنون چنین خطی را دنبال کرده و به شدت ادامه می دهد. یکی از غم انگیزترین صحنه هایی که در حوادث اخیر مشاهده شد و قلوب همه انقلابیون راستین و متعهد را جریحه دار
ساخت، همانا حضور مدافعانه بعضی از روحانیون، در جریان انحرافی فوق بود. این برادران اگر ذره ای به عمق قضیه که همان نقشه شیطانی امپریالیسم برای انزوای روحانیت و بالنتیجه حاکمیت انحراف پرشئون انقلاب است، صادقانه می اندیشیدند و تنها افراد را ملاک نمی گرفتند و به امواج غیرقابل کنترل که در آینده به صورت خطری جدی برای انقلاب جلوه خواهند کرد تفکر میکردند، مسلماً در گفتار و رفتار خود تجدید نظر می نمودند.
آیا به نظر شما برای استقرار نظمی رو به توحید، در انقلابی که درگیر مسائل رو به تزاید و پیچیده داخلی و خارجی است به قوای سه گانه نیاز ندارد؟ آیا قوای ثلاثه را می شود در عالم خیال هم، با یکدیگر ادغام کرد؟ مردم ما صداقت و صمیمت را به خوبی درمی یابند و می دانند که در عالم واقع بسیاری مسائل مطرح میباشد که پشت تریبون ساده تر از آن متصور نیست؛ در همین غوغای معروف "تخصص" دیدیم که همّ و غمّ همه مخالفین و معاندین چه بود؟ و برای چه بود؟ چرا نباید بدانیم که القاء فرهنگ غربی مبتنی بر جدایی روحانیت از جریانات سیاسی است؛ ما نباید به بهانه تفکیک قوا تفکیک فتوی را قالب کنیم. بگذارید گریه به جنازه تازه دفن شده تمام شود، آنگاه بر مرده دیگری بگرییم.
نکته دیگر آن است که القاء فرهنگ بیگانه علاوه بر ورود از کانال لیبرالسیم از مداخل های دیگری نیز انجام می گرفته و می گیرد؛ در عصر تاریک استبداد یکی از ادله و براهین
به ظاهر نیرومند مارکسیست ها و منافقین قرار گرفتن ماتریالیست ها و سویالیست ها در سنگر مبارزه و نبرد بود.
استاد شهید مطهری در جزوه ارجمندش، علل گرایش به مادیگری را در رابطه تصفی ماتریالیسم یا سوسیالیسم می داند، در اندیشه استاد، ماتریالیسم بنابر نقائص عمیق درونی و ضدیت با فطرت اصیل انسانی و ضعف آشکار در تفسیر انسان و تحلیل تاریخ به عنوان یک جهان بینی، تنها به علت ارتباط و امتزاج با آرمان های انسان دوستانه سوسیالیستی دارای محبوبیت و قبول می باشد، و به دیگر سخن، راز رواج ماتریالسیم در ایران و جهان به دلیل جاذبه ای است که سوسیالیسم در خود دارد. این تعبیر و تفسیر ارجمند، مورد نظر ما نیز در بحث "القاء فرهنگ غربی" می باشد. اگر اندیشه فلسفی غربی در ممالک اسلامی و بالاخص ایران جایی باز کرده است، به دلیل فطرت عدالت خواه انسانی و روحیه رهائی طلب بشریست که سوسیالیسم آن را به سوی خود می خواند.
استاد شهید برای درمان این درد دامن گستر همانجا نسخه ای تجویز کرده است که ما نیز فعلاً به همان اکتفا می کنیم. امروزه بر هر مسلمان آگاه و دردمندی عیان است که با شرکت در سنگر پرخاش و مبارزه علاوه بر اینکه می تواند این جاذبه ظاهری را خنثی کند، بلکه می تواند فلسفه الهی و اسلامی را که چون سدی استوار در برابر فلسفههای غربی و التقاطی ایستاده است، مقوبل خاص و عام سازد. بنابراین اثر ماتریالیسم
که زیربنای فلسفی همه ایسم های غربی است شهرتی داشته است، به دلیل قرار گرفتن هواداران آن در مقام آزادی خواهی و مبارزه جویی است. از آنچه که گذشت فهمیدیم که رواج فرهنگ غربی در میهن ما در ابتدا به دو علت خودباختگی روشنفکران مکلا در برابر غرب و سپس ارتباط تمشعی ماتریالیسم با سوسیالیسم بوده است.
امیدواریم که خواننده اندیشه گر، ما را در ادامه این مقاله همراهی کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت چهارم
در گذشته وحشت زاید الوصف رژیم را از اتحاد روحانیان و روشنفکران و نقش عقاید الحادی و مادی را در رابطه با شکل گیری جنبش اسلامی به اختصار برشمردیم و اشاره نمودیم که پس از شکست اجتماعی التقاط در وجوه فلسفی و سیاسیش اکنون لیبرالیسم عهده دار این ماموریت شده است!
به راستی لیبرالیسم چیست؟ آیا بزعم مدعیان، ما به معنی لیبرالیسم واقف نیستیم؟ و این اصطلاح به ما القاء شده است؟ به دور از تفصیل باید بگوییم که در صورت پذیرش این نکته که لیبرالیسم یک اصطلاح بیگانه بوده و به فرهنگ اسلامی ما القاء شده است باید بسیاری از اصطلاحات و لغات بیگانه را که به تدریج بنا به ضرورت مورد استفاده اندشمندان و متفکران مسلمان قرار گرفته است از مصطلحات رایج، جدا کرده و دور بریزیم. آیا به همین دلیل اصطلاح پرتستانتیسم اسلامی که دکتر شریعتی در جزوه "از کجا آغاز کنیم" خود به کار برده است
که به معنای ارائه یک تصویر جدید و اصیل اسلام انقلابیست باید به کناری بیفکنیم؟ یا آنجا که ایشان در مبحث "انسان مداری" و در مقام ارزش و جایگاه انسان در مکاتب مختلف و مقایسه با موقعیت و مکان انسان در اسلام "چشم انداز اومانیسم اسلامی" را می نویسد باید بنابر این ادعا محکوم و تخطئه اش کرد؟
آیا منظور آن است که در تشریح تحول اسلامی و انقلابی که در جامعه ما به وقوع پیوسته است نباید تعبیر "رنسانس اسلامی" را به کار برد!؟
آیا تجدید حیات معنوی و فرهنگی و سیاسی اسلام در این بیان مورد اشکال است؟
ما باید تکلیف خود را روشن کنیم و بگوییم که آیا با الفاظ دشمنی داریم یا آنکه با معانی اصطلاحات مخالفیم؟ و چه سخیف است که دیگران را متهم به نفهمی کنیم و انگار که خود فرهنگ مدون لغات و اصطلاحات سیاسی هستیم! امروزه هر دانش آموزی که الفبای انقلاب را یاد گرفته باشد، و در آثار گروه ها و سازمان های مختلف جستجوی سطحی به عمل بیاورد، به خوبی خواهد دانست که لیبرالیسم نقطه مقابل رادیکالیسم می باشد. ظهور بورژوازی در اروپا که با رشد علم و پیدایش صنعت مترادف بود به لحاظ تاریخی در برابر خود مانع و مشکلی عظیم مشاهده کرد؛ این مشکل اساسی که مانع رشد سرمایه داری
نوخاسته می شد همانا حاکمیت فئودالیسم و فرهنگ فئودالی بر جامعه اروپایی اواخر قرن هفدهم میلادی بود. فئودالیسم که برای استمرار منافع خود استثمار وحشتناک روستاییان را به مثابه رگی حیاتی تلقی می کرد، در مقابل حزب نوپا و نیرومندی قرار گرفته بود که باعث جذب نیروی کار از روستا به شهر و مهاجرت روستائیان به مراکز صنعتی می شد.
از این گذشته ظهور بورژوازی، لزوماً حاکمیت فئودال ها و اربابان زمین را به خطر می انداخت و هیئت مالک الرقابی و قدرت نامحدودشان را تضعیف می کرد، از این گذشته بورژوازی برای زحمت کشان جامعه شرایط سهل تر و آسان تری را به وجود می آورد که از وابستگی نامحدود آنان به زمین و فرمانبری بی چون و چرا از ارباب، انسانی تر به نظر می رسید؛ عبور از فئودالیسم به بورژوازی برای اولین بار در اروپا صورت گرفت و انقلاب کبیر فرانسه انقلابی بود که موتور محرک آن را نبرد سرمایه داران و سوداگران تازه به دوران رسیده و فئودال های مقتدر و کهنه کار، تشکیل می داد. لیبرالیسم اندیشه بورژوازی نوخاسته و ایدئولوژی سرمایه دارانی بودند که مایل به رقابت سرمایه داران آزاد و گردش بی مانع پول در بازار بودند. علاوه بر این لیبرالیسم شکل دیگری از استثمار [بود] که در مقایسه به فئودالیسم انسانی تر می نمود، لیبرالیسم معتقد به آزادی استثمار در روابط تولیدی سرمایه داری بود.
همچنین لیبرالیسم در شکل اولیه تاریخیش برای رشد خرده بورژوازی در هم شکستن چارچوب نظام فئودالی
تلاش کرد. بورژوازی کلاسیک اروپا با رشد صنایع و پیشرفت علوم، به کار ارزان روستایی پرداخت و فصل جدیدی را در تاریخ اقتصادی جهان آغاز کرد.
اما لیبرالیسم در اشکال دیگری نیز بروز و ظهور کرده است که بنابر آنچه که رفت در نقطه مقابل رادیکالیسم قرار دارد. اگر تاریخ انقلابات جهانی را به دقت مطالعه کنیم، به سادگی به این معنا پی خواهیم برد که علیرغم اشتراک در عقیده و وحدت در ایدئولوژی، انقلابیون، پس از استقرار انقلاب، عملاً و عیناً به دو جناح تقسیم شده اند، جناح اول که رادیکالیست نام می گیرند، خواستار قاطعیت و شدت در عمل و خواهان و تغییرات بنیادی و اصلاحات اصولی و دگرگون کردن ساخت و شالوده اقتصادی جامعه می باشد، این عده به شدت مبانی مکتبی را ارج گذاشته و خواهان استقرار دقیق و موبه موی آن درجامعه هستند. البته رادیکالیسم در بعضی از اشکالش سر از آنارشیم و ماجراجويی در می آورد. رادیکالیست ها در این مفهوم، پس از انقلاب عملکردی مشابه و همانند با لیبرالیستها پیدا می کنند، اما لیبرالیسم، علیرغم علائق مشترک مکتبی، پس از انقلاب به مفهوم کلاسیک خود سعی در استقرار اصول سیاسی اقتصادی انقلاب، به صورت گام به گام و لاکپشتی دارد، و با هرگونه قاطعیت مخالف بوده و موافق تعدیل در همه امورند.
همچنین در فرهنگ مارکسیستی لیبرال ها عناصری هستند که علیرغم مبارزه ضد استبدادی، پس از استقرار حکومت کارگری، با دیکتاتوری و خشونت پرولتاریائی
میانه ای ندارند.
این مختصری بود از تاریخچه لیبرالیسم و مفهوم آن در فرهنگ بیگانه. اما آنچه که مدعیان برای تخطئه این مفهوم سر هم میکنند، به نظر ما جز برای تطهیر و تهذیب خود نیست. لیبرال ها برای اینکه سیاست گام به گام خود را که به جای ترقی و تعالی گام به گام، انقلاب را به سوی تلاشی و نابودی برده است توجیه کنند، اخیراً آخرین تیر ترکششان را به مغز انقلاب شلیک کرده اند که گوئی اینگونه تحلیلها "القاء ایدئولوژی" از جانب بی گانگان و دارو دسته وابسته روسی است!!
ولی اگر مارکسیست ها به مقتضای دید تنگ خود با تفسیر مادی از جهان به این مساله صیغه ماتریالیستی می بخشند دلیلی ندارد که ما با بینش توحیدی خود در سراسر جهان و در همه طول تاریخ متوجه خصلت های مشترکی در میان انسان ها نگردیم که انسان را بین ناسوت ولاهوت نوسان می دهند.
حضرات لیبرال غافل از این فرق بنیادی توحیدیان و مادیگرایان در اینجا بر تشابهی تکیه می کنند که شباهت فیل را با فنجان به یاد می آورد و با تعبیری که بیان کردیم، آیا اکنون بدون آنکه آمریکا و آمریکائیان به ما انگی بزنند می توانیم بگوییم که هر انقلابی در پس خود جریانی رادیکال و جریانی لیبرال را به دنبال دارد؟
به نظر ما گرایشات غربی معلوم الحال آقایان که بر هر سر و بازاری هست و دیگر نمی توان با یک خروار سریشم آن را به مبانی مکتبی
چسباند و توجیه کرد، دلیل روسی قلمداد کردن ما می باشد. آیا آن ها که به قول مترقیون(!) از قوانین عام موجودات زنده در تغذیه پیروی می کنند، و بانگ «فبشّر عبادی»شان گوش فلک را پرکرده است، این معنی را درک نکرده اند که دانش بشری شرق و غرب ندارد، و به فرمایش خدای تعالی باید سخن را شنید و بهترین را برگزید؟ آیا ما در صدر اسلام تجربه رادیکالیسم منبعث از مکتب و لیبرالیسم منحرف از اسلام را نداشته ایم؟ آیا کسانی که با مصادره انقلابی اموال سرمایه داران ستم کرده به این ملت مستضعف و رنج کشیده مخالفت کردند، میانه رو و لیبرال نیستند؟ آیا مسلح کردن خوانین با توجیه شرایط جنگی- و کم بها دادن به پتانسیل نیرومند عشایر، لیبرالیسم نیست؟ آیا تحت عنوان آنارشیسم مخالفت تلویحی و ضمنی با دانشجویان پیرو خط امام، "لیبرالیسم" و"القاء ایدئولوژی متمایل به غرب" نمی باشد؟ و هزار آیا و امای دیگر که افسوس امام اجازه به افشایش نمی دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت پنجم
شاید یکی از معانی و تفاسیر آیه شریفه «و کذالک جعلناکم امتا وسطا» این است که امت اسلامی باید مستوی علی سوفه و ایستاده بر روی پای خویش باشد، البته بعضی از مفسران و شأن نزول دانان معاصر ممکن است شمول تاریخی این آیه شریفه را اگر رویشان نیاید که نفی کنند، لااقل به تحلیل های دیگری تشبت نمایند. اما به نظر من گستردگی و وسعت این آیه به اندازه تاریخ و جغرافیای بشریت است، از آن جهت تاریخی است که خدای تعالی مومنان آینده را بدین مضمون فراخوانده است که به هیچ قدرت و ابرقدرتی وابسته نشوند تا برای مردم بی هیچ ملاک و معیار طبقاتی و ملیتی نمونه و شاهد گردند، و بدون شک با ایمان به علم الهی که احاطه بر عالم دارد، در این رهگذر معنی عمیق و ژرف لاشرقیه و لاغربیه نیز مشخص خواهد شد. اما در اینجا این سوال پیش می آید که:
امت اسلامی ما باید پوینده چه طریقی گردد که تمایل به
شرق و غرب را با تأسی از فرهنگ خویش خنثی کند و حقیقت کلام الهی را عینیت بخشد؟ بدون تردید وفاداری به این آیات الهی و عمل خالصانه و صادقانه بدان جز از طریق عدم تسلیم در برابر "القائات استعماری فرهنگی" غرب و شرق ممکن نیست!
این روزها به غلط مشهور شده است که التقاط تنها در مارکسیسم زدگی و تمایل به سوی شرق خلاصه می شود، اما واقعیت این است که تمایل به غرب و گرایش سیاسی به فرهنگ غربی که البته زندگی و رشد در آن محیط نیز عاملی مهم برای بروز این تمایلات در صحنه سیاست خود نوعی التقاط و البته خطرناک ترین نوع التقاط می باشد. اینکه ما بخواهیم سیاست خارجی خود را در رابطه با امپریالیسم آمریکا جوری هماهنگ کنیم که منطبق با شیوه های تبلیغاتی ارتباطات جمعی آنان باشد، و اینکه از ترس افتادن به دامن شرق زمینه های مساعدی برای سازش ولو ظاهری و مقطعی با غرب، ایجاد کنیم، این خود التقاطی خطرناک تر و زهرآگین تر از تمایلات شرقی گروه های التقاطی شناخته شده می باشد. لیبراست ها که ماهرانه می خواهند با شنیع ترین بهتان ها و ناجوانمردانه ترین اتهامات، نیروهای خط امام را متمایل به شرق جلوه دهند، در حقیقت می خواهند به تمایلات درونی و التقاطی خود به سوی غرب، سرپوشی بگذارند.
خط قرآنی اسلامی نه شرقی و نه غربی که ما از ابتدا تاکنون در پیش گرفته ایم و با تمام خلوص در پی تبشیر و تبلیغ آن هستیم، خطی است که از مهبط وحی صادر شده است و تا انقلاب جهانی صاحب الامر
ادامه دارد. ما هشدار می دهیم که ایجاد جو تشنج و هوچی گری و استفاده از احساسات گذرا و غیراصیل گروهی از مردم، که از عمق قضایا خبر ندارند، بنا به گفتاری براساس آگاهی آنان عمل کرده می شود(!) مقدمات نامقدس و نومیدکننده ایست که اگرچه موفق به قلب هویت اسلام انقلابی نخواهد شد، اما به سرعت در جهت القاء ایدئولوژی آمریکایی پیش خواهد رفت. البته مطالعه اسلام بدون شرکت عملی در مبارزات سیاسی و بدون تحمل شکنجه ها و زندان های طاقت فرسای رژیم طاغوتی و تنفس دیرینه در حال و هوای فرنگ، خود عاملی نیرومند برای اتخاذ یک سیاست التقاطی متمایل به غرب خواهد بود.
ما به موقع خود نشان خواهیم داد که التقاط و تمایل به غرب و شرق ریشه در یک تلقی متشابه از اسلام و یک استنباط علم زده از قرآن است، و امروز در عمل اجتماعی، به وضوح اتحاد عملی و اتفاق سیاسی آنان را علیرغم تناقضات ذاتی مشاهده می کنیم. نکته دیگر آن است که، کلمه "امت" اعم از مفاهیم ملیت و قومیت است زیرا ملیت مبتنی بر پیوندهای نژادی و خونی و مرزبندی های جغرافیایی است، اما "امت" مفهومی عام و فراگیر و جهان شمول را در بر دارد که در بطن آن صدور و جهانی شدن انقلاب مستتر و مضمون است، و اعتقاد راسخ به این آیه به هیچ وجه با سیاست های متمایل به غرب لیبراستی که مثل معروف از ترس چاله به چاه افتادن را به یاد میآورد میانه ندارد.
تفسیر دیگری که از آیه شریفه فوق الذکر مستفاد می شود و با تدقیق بیشتر در کلمه "امت" به دست می آید آن است که این امت "واسطه" و لاشرقی و لاغربی باید در تداوم رسالت الهی خود مرزبندی های جغرافیایی را که براساس قدرت و زور به وجود آمده اند بشکند و به همه جهان صادر شود، و دیدیم که لیبرالیسم التقاطی در عرصه عمل سیاسی، عیناً بر ضد این فرمان الهی و در اجرای یک سیاست خارجی غیراسلامی اعلام داشت که: «قصد صدور انقلاب را به هیچ جای جهان ندارد». این عملکرد غیرقرآنی و عاری از محتوی الهی ما را بیشتر بر این عقیده استوار می سازد که لیبرالیسم سیاسی مبتنی بر یک التقاط فلسفی و عقیده نیست.
لیبرال ها تا زمانی که در موضع قدرت بودند، شدیداً سیاست مسالمت با غرب را دنبال می کردند و وقتی که حرکت متکامل انقلاب اسلامی به کنارشان گذاشت آن وقت به هتاکی و فحاشی علیه نیروهای عمیقاً اسلامی و هواداران جان بر کف خط امام پرداختند.
و شگفتا کسی که در میان مارکسیست ها "پدر سانسور" و "استاد جعل و تکذیب" لقب گرفته بود پس از مشاهده سقوط آخرین پایگاه های سیاسی خود "مدافع آزادی" و "مخالف اختناق و سانسور" شد! و روشنفکرنمایانی که سابقاً با ایشان ضدیت خود را بارها ثابت کرده بودند، در این جریان به بادمجان دور قابچینی مشغول شدند.
تجربه دیگری که از این حادثه بر انبوه
تجربیات انقلابیون اصیل افزوده شد این بود که در میدان مخالفت با دولت انقلاب جمهوری اسلامی، "لیبرال و رادیکال" و سازشکار و مترقی هر دو متحدند و در تابلوهای به سبک پیکاسویشان، اختناق بی شاخ و دم را تصویر خواهند کرد!
امپریالیسم شکست خورده که برای کسب حیثیت از دست رفته جهانی خود در رابطه با انقلاب ایران از هر طریق وارد می شود و دست به هر جنایتی می زند. به وسیله لیبرالیسم به "القاء یک نوع و اسلامی آمریکایی" دست یازدیده است. باید افزود انحراف خط اصیل و مکتبی انقلاب تنها مشخصه گروه و دسته خاصی نیست، بلکه متخصصین سیاست قدم به قدم و حامیان روش های سیاسی نرمش و انعطاف علیرغم تفاوت ظاهری با کسانی که تفسیر به رای کرده و آیه "ولایجرمنکم شنئان قوم الا تعدلو" را برای خنثی کردن و بی اثر ساختن "ولکم فی القصاص حیات یا اولالباب" به کار بردند، یکی هستند، و تفاوتی چشم گیر ندارد.
امیدواریم که در آینده مفهوم "التقاط" را در ابعاد گوناگون و رابطه تنگاتنگ و نزدیکش را با القاء فرهنگ غربی، بررسی کرده و در معرض قضاوت وجدان های آگاه قراردهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت ششم
لیبرالیسم محتضر که این روزها شاهد زوال و نابودی حیات خود در صحنه سیاسی و سقوط پایگاههای کاذب اجتماعیش می باشد برای گل آلود کردن آب زلال انقلاب و گرفتن ماهی "محبوبیت" دست به توراندازی ها و قلاب بازی های تازه ای زده است؛ همچنان که قبلاً اشاره شد، یکی از این شیوه های مکارانه و دغل بازانه، سعی در سلب مواضع سیاسی و ایجاد جو تردید و نفرت برای انزوای انقلابیون اصیل خط امام می باشد. لیبرالیسم التقاطی که در صحنه عمل سعی در انطباق اجرایی اسلام با شیوه های دمکراسی غربی را در سر می پروراند، علاوه بر اثبات عدم توانایی خود در میدان سیاست، و اجرای مواعید و تعهدات اولیه، اکنون خود به طرح مشکلات و مسائل مستحدثه ای پرداخته است که به عزم مبارکشان بر سر راه انقلاب وجود دارد، و این دقیقاً به خاطر عدم کارآیی لیبرالیسم در حل معضلات و مسائل پیچیده جامعه انقلابی ایران است.
لیبرالیسم وقتی که می بیند حتی از حل
ابتدایی ترین مسائلی که بارها خود را به عنوان حلّال آن به مردم معرفی کرده است اکنون که بی لیاقتی و عدم تخصصش بر همگان معلوم گردیده، گناه را به گردن "مکتبیون" و "انحصارطلبان" می اندازد، ای کاش این جنگ تحمیلی که البته همه انقلابیون آگاه انتظارش را می کشیدند به وقوع نمی پیوست، آنگاه می دید که لیبرالیسم با سرعت بیشتری به سقوط قطعی خود نزدیک می شد. این جنگ علاوه بر اینکه عطیه ای الهی برای تعمیق و گسترش انقلاب اسلامی بود، موهبتی عظیم و موفقیت و فرصتی مغتنم نیز برای حیات و بقاء بقایای لیبرالیسم گردید.
تجربیات تاریخی وقتی که فناء خود را نزدیک می دیده اند در شرایط جنگی به تحکیم مواضع خود پرداخته و برای جلوگیری از سقوط و اضمحلال خود بدین وسیله به حیله پرداخته اند؛ استالین نمونه بارزی از این مدعاست که در جنگ ضد فاشیستی به همین موضوع نائل شد، و اکنون لیبرالیسم که در شرایط قبل از جنگ، ذره ای به حل مواعید اولیه نزدیک نشده است، شرایط جنگی را بهانه ای برای تهذیب و تطهیر خود و تکفیر انقلابیون صادق و اصیل تبدیل کرده است.
نکته لطیف و قابل ذکری که در ایام اخیر باعث خنده و تفریح دوستان شد، تحلیلی بود که در متهم کردن دیگران به نادانی از ماهیت مفاهیم و در تعریف لیبرالیسم ارائه شد، در این تعریف تاریخی، لیبرال ها کسانی معرفی شدند
که وقتی قدرت دارند با زور و ظلم مبارزه می کنند و وقتی که قدرت ندارند کاری به کار کسی ندارند، ما هرچه واژه نامه های سیاسی را ورق زدیم و فرهنگ های مختلف را نگاه کردیم به چنین تعریفی از لیبرالیسم برنخوردیم، دیدیم که لیبرالیسم خواستار آزادی استعمار در نظام رقابتی سرمایه داری است و لیبرالیسم بر آزادی های فردی و نظم و قانون مورد نظر خود تکیه دارد و در بعضی موارد به محافظه کاری و کنسرواتیسم هم منتهی می شود، اما با چنین تعریف جامعی(!) برنخوردیم، که امیدواریم به زودی این نقص فرهنگی(!) رفع شود، و واژه ها و فرهنگ نامه ها در ارائه تعاریف خود تجدید نظر کنند.
ما در طول چند ماه اخیر شاهد انواع گوناگون و فراوانی از این تحلیل های خوشمزه بوده ایم. من باب مثال چندی پیش در یکی از روزنامه های صبح به بیوگرافی و تحلیلی از شخصیت سیاسی و ایدئولوژیک "بن بلا" یکی از رهبران انقلاب الجزایر برخوردیم که ضمن آن تحلیل گر ماهر و متبحر پس از شرحی از آنچه که بر بن بلا گذشت، و تاکید بر اینکه همیشه انقلاب فرزندان صدیق خود را خورده است کوشیده تا نشان دهد انقلاب ما نیز از چنین اتفاقی بی بهره نبوده و در حقیقت آن همه میزان و ترازو برای توزین این کیلو به کار رفته بود که چنین کسی و کسانی هم به عنوان بن بلای انقلاب ایران موجود هستند و ما ملت قدرشان را نمی دانیم! ای کاش آقای مقاله پرداز ذکری هم از "حواری بومدین" انقلاب می کرد تا قضیه منطقی تر جلوه می نمود.
از مشاهدات جالب دیگر ما ملاحظه یکی از شماره های روزنامه «کار» ارگان سفارت مخفی روسیه در ایران بود؛ در آن مقاله به گروهک مجاهدین خلق نصیحت شده بود که شما که در نک پیکان تکامل(!) قرار دارید و جزء نیروهای مترقی می باشید، چرا در جریان مشهور مناظره تلویزیونی به دفاع ضمنی از لیبرالیسم پرداخته و اصولاً چرا از این دار و دسته حمایت می کنید؟ به هر حال، گویا بین رفقا در حمایت از بلوک شرق و میهن ما در سوسیالیستی اختلاف افتاده است، اما واقعیت این است که ما تمایلات غربی و شرقی را در دفاع از یکی از ابرقدرت ها نمی دانیم، در دیدگاه ما "لیبرالیسم التقاطی اسلامی، و اسلام التقاطی"، با مارکسیسم روسی و چینی همه در اندیشه ای به نام اندیشه های غربی خلاصه می شوند؛ مبارزه با امپریالیسم از مبارزه با لیبرالیسم و مارکسیسم جدا نیست، و ما با مارکسیسم و لیبرالیسم و التقاط، از طرق مبارزه ایدئولوژیک و اشاعه و نشر فرهنگ اصیل اسلامی علیه امپریالیسم از هر نوع و جناح آن با توکل به الله و تکیه به توانمندی انقلابی و الهی توده ها مبارزه می کنیم، اعتقاد داریم که لیبرالیسم التقاطی با حمایت بی دریغ مائوئیست های وطنی و دایه های مهربان تر از مادر به اصطلاح توده ای در توطئه ای مشترک برای ایجاد تنفر و تردید عمومی علیه نیروهای متقی و مسلمان پیرو خط امام دست به کار شده اند، و این همان توطئه ایست که ما آن را مجموعاً به نفع آمریکا دانسته و بدان "القاء ایدئولوژی غربی" نام نهاده ایم.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت هفتم
در مقالات گذشته به اختصار یادآور شدیم که القاء ایدئولوژی آمریکایی از دو کانال نشر و تبلیغ فرهنگ ماتریالیستی و الحاد، و تحکیم مواضع سیاسی و اجتماعی لیبرالیسم صورت می گیرد، اکنون خوانندگان ما به خوبی تصویری کلی از مساله پیدا کرده اند.
همچنان که یادآور شدیم و بنابر تعبیر امام هدف اصلی حملات فوق الذکر، برای کوبیدن اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب، و جدا ساختن مردم از روحانیت می باشد. امپریالیسم به یاری لیبرالیسم سعی در القاء نوعی برداشت در اذهان مردم از اسلام منهای روحانیت را دارد، و البته در این میدان لیبرالیسم تنها نیست و از حمایت مارکسیسم بالمجموع، و مائوئیسم بالاخص برخوردار است. گروهی نابخردانه تصور کرده اند که شعار نه شرقی و نه غربی به معنی قطع روابط در تمام ابعاد، با تمام جهان است، و از دارودسته کیانوری برای وارونه جلوه دادن مفهوم این شعار اخیراً دست به تحلیل های دلسوزانه(!)
و پدرانه ای(!) زده اند، و البته دفاع ظاهری این گروه شناخته شده که به تعبیر امام در پاریس "امروز، منفورتر از این دار و دسته گروه دیگری در ایران وجود ندارد و دارای سوابق بسیار بدی هستند" اتخاذ موضع دوستانه و لحن رفیقانه(!) آنان ریشه در جای دیگر دارد.
توده ای ها برای تحکیم مواضع خود در مقابل لیبرالیسم که از حمایت بی دریغ طرفداران "تز سه جهان" و اندیشههای مائوتسه دون، برخوردار است، ناچار به استفاده از این "لحن دوستانه" شده است. از این طرف مائوئیست ها که مواضع سیاسی و ضد روحانی لیبرالیسم را به خوبی درک کرده اند، و با شعار "نه شرقی نه غربی ایرانی مستقل و متکی به خود" که البته به معنای نه شوروی و نه آمریکا بلکه ایرانی وابسته به چین است، مشغول زد و بند سیاسی با لیبرالیسم شد و از این طریق ضمن نیل به اهداف ضد روحانی و ضد اسلامی خود، زمینه را برای تضعیف "توده ای" این رقبای دیرینه خود، مساعد می سازند.
لیبرالیسم اکنون بدل به امید اصلی "لاشعائی ها" و امثال سیروس نهاوندی شده است، نهاوندی های ساواکی و مطرودی که پس از افشای ماهیت ضدخلقی "سازمان به اصطلاح آزادی بخش خلق های ایرانشان" که بعداً به صورت سازمان "شفق سرخ" ماهیت آمریکاییش را در اتخاذ مواضع ضدانقلابی و اسلامی خود به اثبات رساندند، لیبرالیسم به رهبری مائوئیسم، برای ایجاد انزوای نیروهای متقی و موحد، و تضعیف خط امام بی شرمانه سعی خود را بر این مسئله قرارداده
است گویا مواضع مستحکم و بی برگشت ما در برابر هر نوع غربگرائی و وابستگی و تمایل به سوی غرب القاء از جانب منفورترین دسته سیاسی ایران می باشد که سال ها پیش الصاق پرچم ایران به علم سرخ مزین به داس و چکش اربابانش، نوکری و حلقه به گوشی خود را اعلام نموده است، آیا خنده دار نیست دارودسته ای که ماه هاست می خواهد از طریق اعمال قدرت بر قوه قضائیه محاکمه امیرانتظام متمایل به غرب را به عقب اندازد نیروهای پیرو خط امام را روسی قلمداد کند؟ (لابد از آن مقام مسئول سابق یاد گرفته اند که علیرغم تائید امام از دانشجویان مسلمان آن ها را توده ای می نامیدند!) در حالی که در جریان محاکمه مشهور و جنجالی "جاسوس معروف روسی" وابسته به گروهک منافقین، متقابلاً به این جمهوری برچسب آمریکایی زدند؟
کدام اندیشه اگاه و وجدان صادق و سلیمی است که در پس این جنجال ها، توطئه علیه ایدئولوژی انقلاب و هواداران سوخته خط امام را نبیند و به خوبی لمس نکند؟ ما همواره و در تمایل تحلیل ها و مواضع خود و در هر فرصت و فرجه ای در افشای ماهیت وابسته "قورباغههای رویزیونیسم خروشچفی" کوشیده ایم، کیست که ذره ای با ما و انتشارات ما آشنایی داشته باشد و نداند که مبارزه ایدئولوژیک ما با اندیشه الحادی و فرهنگ تزریقی ماتریالیستی همواره از اولویتی خدشه ناپذیر برخوردار بوده است؟ ما به موقع ضعف ها و بی اطلاعی های سخیف و گمراه کننده این کرنا به دست های مائوئیسم
را از فلسفه اسلامی اشاره خواهیم کرد، و روشن خواهیم ساخت که اعطاء این برچسب ها به ما از چه تفکری ناشی می شود.
ما که همواره در تمام تحلیل هایمان امپریالیسم آمریکا را دشمن شماره یک خود و خلق های جهان معرفی کرده ایم، ما که همیشه خواستار قاطعیت در حل تمام مسائل اقتصادی و سیاسی مملکتی بوده ایم! ما که با تمام وجود با رفرمیسم "لیبرالیستی التقاطی" با دستیاری مائوئیسم در کلیه وجوه مبارزه کرده ایم چگونه به ورشکسته های سیاسی وابسته به تزارهای نوین روس تمایل کرده ایم؟! ما هرگز تجربه جنگل را فراموش نکرده ایم و داغ خیانت های این حزب معلوم الحال را در کودتای آمریکایی 28 مرداد در دل داریم. حزبی که سرافرازانه و جانبازانه صداقت و صمیمت و اصالت اسلامی خود را بارها به توده های مسلمان میهن انقلابی ایران اثبات کرده است، چگونه با قماربازان سیاسی که اجدادشان بر تجددطلبی و مترقی خواهی رضاخان قلدر مهر تائید گذاشته اند سازش می کنیم؟
ما هرگز فراموش نکرده و نخواهیم کرد، که این "طرفداران تز گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم" اقدامات رژیم شاهنشاهی را در جهت دولتی کردن بخشهای خصوصی ستودند، و انقلاب سفید شاهانه را گامی در جهت امحاء فئودالیسم و تکامل تاریخ قلمداد کردند! ما اعتقاد داریم که حزب توده و سازمان منشعب از آن که ظاهراً به موضع چین تمایل پیدا کرده است و مائوئیسم بی اعتبار وطنی مشترکاً از روحیه ضد روحانی "لیبراسیم التقاطی" استفاده کرده و در پی تعقیب نیات الحادی خود هستند و این قسمتی از نقشه وسیع و گسترده استکبار جهانی برای القاء استنباطی آمریکایی و لیبرالیستی از اسلام در ایران است.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت هشتم
در گفتار پیشین به اجمال اشاره کردیم که دار و دسته کیانوری و مائوئیست های آمریکایی با استفاده از مواضع سیاسی لیبرالیسم التقاطی مشترکاً برای تضعیف خط اصیل و مکتبی انقلاب دست به کار شده اند. در اینجا می خواهیم قدری بیشتر به ریشه جریان به ظاهر متناقض اما باطناً متفق الحادی فوق الذکر بپردازیم. پس از پیروزی انقلاب ضد تزاری در روسیه و تشکیل دولت "کرانسکی" مارکسیست ها با استفاده از وضعیت پریشان سیاسی دولت موقت، و اوضاع نابه سامان و بی ثبات اقتصادی کشور، با تمام توان دست به تبلیغات وسیعی در کارخانجات و روستاها زده، و با تشکیل شوراهای کارگری و دهقانی و گسترش همه جانبه آن -که البته صرفاً جنبه طبقاتی و اقتصادی داشت و تحلیلگران اکنون بدان رنگ فلسفی بخشیده اند- و تعمیم اعتصابات در تمام سطوح تحریک و دخالت خودسرانه شوراها در کلمه امور مملکتی، زمینه های سقوط دولت موقت را به سرعت
آماده ساختند و انحلال دولت موقت علیرغم پیش بینی تاریخی مارکس، دال بر اینکه انقلاب سوسیالیستی ابتدا می بایستی در اروپا [به] وقوع می پیوست، و حتی در یکی از نامه هایش به انگلس شیوه تولید آسیایی را غیر از شیوه تولید اروپایی خود قلمداد کرده بود– سردمداران انقلاب با استفاده از نارضایتی مردم موفق به بسیج توده ها شده و حاکمیت خود را که بدان بعداً حاکمیت پرولتاریا نام نهادند اعمال کردند. اصلاحات در سطوح وسیعی صورت گرفت، خورده بورژوازی هراسان که شعارهای جدید را با منافع طبقاتی خود در تضاد می دید، با اعمال زور و خشونت برای رونق اقتصادی به میدان کشیده شد. و "استثمار رو به رشد دولت سرمایه داری" به استثمار "سرمایه داری دولتی" تبدیل یافت.
حزب توده که بنا بر دگمهای لنینیستی خود، کودتای ضد سلطنتی داودخان در افغانستان را انقلاب "بورژوا دمکراتیک ملی" نامیده بود، و ما نفهمیدیم که در کشوری با یک کشاورزی ضعیف و یک اقتصاد شبانی عقب مانده بورژوا دمکراتیک ملی چگونه یک شبه ظهور می کند(!)- و به همین سیاق کودتای نظامی حکومت "دموکراتیک"(!) داودخان را، انقلاب دموکراتیک و ملی و به تعبیری ملی و ضدامپریالیستی تحلیل نمود، در ابتدای استقرار انقلاب اسلامی به تعقیب همان شیوه ها و شگردهای مستعمل پرداخت.
اما تصویر جامع اسلام از شورا و نقش آن در روابط اجتماعی حکومت اسلامی و افشای برداشت های التقاطی
از اصل شورا، که در متن فرهنگ اسلامی و آیات قرآنی مستقر است، در میان روشنفکران مسلمان، و روشنگری های مداوم و مستند روحانیت در کلیه ابعاد تبلیغاتی، به دار و دسته لنینیست، برژنفیست توده حالی کرد، که تضعیف دولت جمهوری اسلامی به شیوه لنینیستی شورایی در ایران شکست خورده است، و انقلاب ایران خود، دارای ایدئولوژی منسجمی است که نقصی در پیکر رشید و برومندش، متصور نیست. به همین خاطر بود که حزب معلوم الحال برای همه و مجهول الهویه برای "توده" به جای طرح شعار تشکیل شوراهای کارگری و دهقانی، به طور موذیانه و محتاطانه ای "خواستار تشکیل اتحادیه های صنفی" گردید.
برای نمونه و فهم کامل موضوع، به نشریه ای اشاره می شود؛ این نشریه ابتدا به عنوان "دانش آموزان دمکرات" توزیع میگردید، اما پس از رسوایی فرقه آمریکایی دمکرات در کردستان، که حزب مزبور در ابتدا با آن روابط صمیمانه و دوستانه ای داشت، و ابراز خشم و انزجار عمومی نسبت به آنان، بلافاصله تیتر "دمکرات" از صفحه اول نشریه مزبور حذف گردید و به جای آن عنوان دیگری گذاشته شد. ما کرشمه های اولیه توده ای ها و دمکرات ها را در ارتباط تنگاتنگ و نزدیک با جریان معروف چریک های اقلیت و اکثریت، تفسیر می کنیم.
حزب توده "دمکرات ها" را به مثابه تیری تلقی می کرد که
انداختنش به تاریکی ضرری ندارد و اگر کردستان ایران به سرکردگی دمکرات ها به صورت پایگاهی برای مارکسیست ها در میآمد، مسلماً سهم بزرگی به آن ها نیز تعلق می گرفت و به همین دلیل با لحنی دوستانه و برخوردی بینابینی، اشتباهات حزب منحله دمکرات را گوشزد می کرد، اما پس از طغیان توده ها علیه تجربه مجدد فرقه دمکرات آذربایجان در کردستان و آن هم در ابتدای استقرار انقلابی که ثمره خون هزاران شهید به خون خفته بود، حزب توده، بلافاصله موضع پدارنه خود را ترک و نارفیقانه(!) دست به افشای وابستگی دمکرات ها به دولت بعث عراق زد که البته بزعم تزارهای کرملین، دولتی ضدامپریالیستی تعریف گردیده است- توجه خوانندگان ارجمند را به این نکته شایان جلب می کنیم که تدفین و تدبر کلی شما در آنچه که عرض کردیم، تحلیل اجمالی ما را تکمیل خواهد کرد، و این نکته را مجدداً خاطر نشان خواهد ساخت که در میدان مبارزه با انقلاب آنان که مارکسیست اند و دم از رهبری امام می زنند و آنان که لیبرالند و تخصص را طرح می کنند، شکست خورده های مفتضح و رسوای صحنه سیاسی هستند، که بالاشتراک و در مجموع علیه اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب و رهبری روحانیت، دست به عمل زده اند و لیبرالیسم در این میانه، فقط آتش بیار معرکه است.
اما ارتباط افتراق توده ای ها و دموکرات ها با چریک های اکثریت و اقلیت بدین گونه است که میلیشیای مارکسیستی اکثریت که در جریان انقلاب، نادرستی
شیوه مسلحانه پیشتاز(!) را دریافته بود، اندک اندک به مواضع کهنه کاران توده ای متمایل می گشت و همگام با سیاست پدرانه، ناصحانه حزب توده با دمکرات منحله، آن ها نیز ضمن ابراز گرایشات و تمایلات توده ای –البته به معنای حزبیش– و رد نظریه سوسیال امپریالیسم که به مذاق توده ای ها تمام می شد، به انتشار روزنامه "کار" ویژه کردستان نیز میپرداختند. آری اینان دروغگوترین دغل بازان تاریخند! اینان ملت مسلمان ایران را می بینند که دم مسیحائی امام به آرامششان می کشاند و خشم موسویش به تلاطم و تکانشان می اندازد، برای ادامه بقاءِ میکروب وار خود و حیات انگل گونه شان چاره ای جز این ندارند، که خود را پیرو خط امام بنامند، [و] با انتساب خود به این خط خطرناک و پرپیچ و خم که – شیر خدا و رستم دستان می طلبد – ذره ای از تنفر رو به تزاید خلق از خود بکاهند.
حزب توده بعد از مشاهده شکست سیاسی و اجتماعی و نظامی دمکرات ها و توده ای های باروتی اکثریت، پس از مشاهده انزوای مطلق و رسوائی و بی آبرویی عریان ماموران و مزدوران اقلیت، پس از پلنوم های پنهانی و مذاکرات طولانی به این نتیجه رسیدند که ملت ایران مسلح به ایمان و مکتبی است که اخلال در کارخانجات و تزریق شوراهای فرمایشی و ترتیب اعتصاب، و نشر شبنامه – علیرغم روز روشن- و تکرار تجربه تلخ در افغانستان و امتحان مجدد شیوه های لنینی، ذره ای در
اراده برآمده از ایمانشان خلل و خدشه وارد نخواهد ساخت، و مفتضحانه خنثی خواهد شد، و طبیعی است که در حالت سرگرمی لیبرالیسم التقاطی برای کسب قدرت و ایجاد دیکتاتوری و به وجود آورده جو:
من آنم که رستم زد افراسیاب من آنم که پیروز شد انقلاب(!)
مائوتیسم نیز فرصت رشد و رخنه و گسترش در مطبوعات و تبلیغات به سادگی پیدا خواهد کرد، وضعیت مائوئیست ها که در طول خفقان شاهنشاهی گروه گروه و فوج فوج به ساواک پیوستند و یا لااقل به سکوت تسلیم شدند، البته چیز عیانی است که حاجت به بیان ندارد، همدستی و هم داستانی تاکتیکی و استراتژیکی ابرقدرت چین با آمریکا از ام القضایای سیاست دانان است!
و حزب توده و همپالگی های جوانش، پس از شکست شیوه یعنی اولیه خود در رابطه با انقلاب، و به منظور امتحان و استفاده از شیوه خروشچفیستی یا تز گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم – که تجدید نظر آشکار حتی در لنینیسم است – اکنون به طرح شعارهایی از قبیل "ملی کردن صنایع وابسته" و تشکیل اتحادیه های صنفی، و دولتی کردن بهداشت عمومی پرداخته است تا ضمن پیگیری برای پیدا کردن پایگاه مردمی و جلب حمایت مادی گرایان بی خط، مائوئیست های گردآمده بر طواف "بحث آزاد" را تضعیف کرده و وظیفه سرسپردگی خود را به عنوان تنها حزب کمونیست
ایران اثبات نماید، ولی ملت مسلمان ایران و روحانیت آگاه و مبارز به خوبی می دانند و فراموش نخواهند کرد، که در همان حالی که رفیق برژنف عملاً در سازش با آمریکا و علیه انقلاب ایران از بلندگوهای خود اعلام کرد: که آیت الله خمینی در مبارزه با شاه نمی تواند ذرهای بر روی کمک های ما حساب کند، و همچنین فراموش نکرده و نخواهیم کرد که در همان سال خونین و در بحبوحه انقلاب خون بارمان رفیق هواکوفنگ از روی اجساد مقدس شهدای خلق مسلمان ما گذشت و به دیدار سگ زبون امپریالیسم شاه جنایتکار شتافت! ما به خوبی و درستی آگاهیم که شعارهای ساده فریب حزب توده ارگان اتحاد جماهیر تزاری روسیه در ایران به منظور عملی ساختن سه هدف اساسی استراتژیک به عمل می آید.
1- ایجاد جو شک و تردید نسبت به حزب جمهوری اسلامی ایران و روحانیت متقی و در راس آن امام خمینی و بالنتیجه تفرقه نیروهای متوکل و موحد پایگاه مردمی خط امام.
2- تلاش برای منزوی ساختن مائوئیست های مرتدی که چون مگس بر گرد شیرینی لیبرالیسم گرد آمده اند، رقبای جهانی آنانند.
3- القاء فرهنگ الحادی که به منظور ضربه به ارگان اندیشه های اسلامی و رواج عقاید التقاطی متمایل به مارکسیسم و ما در جریانات گذشته فهمیدیم که لیبرالیسم التقاطی مقصر اصلی این مصائب است، این لیبرال ها هستند که باید در "یوم السرائر" پاسخگوی
پرت و پلاکاری های خود باشند، زیرا همچنان که می دانیم و می دانید و می دانند حزب توده از پایگاهی توده ای برای اجرای نیات خود برخوردار نیست، در تمام ابعاد، مطرودِ قریب به اتفاق جامعه است، و این نیات هرگز عملی نخواهند شد، اما امتزاج نیروهای متقی و انتسابشان به این پیر و پاتال های وابسته، نتیجهای جز ایجاد "جو اعتقادی متمایل به غرب" نخواهد داشت، ما قضاوت را نخست به خدا و سپس به وجدان شما واگذار می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت نهم
در گذشته به تفصیل درباره "لیبرالیسم و لیبرالیسم التقاطی" که اکنون در صحنه سیاسی از حمایت و هدایت و القاء مائوئیسم و ناسیونالیسم غیر مکتبی برخوردار است سخن گفتیم، و اکنون می خواهیم به فضل الهی نگاهی به گذشته نه چندان دور افکنده و ضمن برشمردن بسیاری تجربیات تاریخی و دعوت به عبرت، از خوانندگان عزیز بخواهیم که خودشان، حدیث مفصل را از این مجمل بدارند و بدانند که منظور ما از این تحلیل های مکتبی و تاریخی چیست؟ قرآن کریم کلام وحی و سخن جاودانه الهی در آیات متعدد و متواتر و مکرری ما را به شناخت تاریخ و عبرت از آن فراخوانده است؛ بسیار در کتاب خدا خوانده ایم که باید در زمین بگردیم و در حالت گذشتگان "و پیش از مایان" تدقیق کنیم و از سرگذشت آنان پند و اندرز و عبرت گیریم، تا در اعمال آینده و در استمرار حرکت انبیاء عظام الهی از آن لغزش ها مصون مانده و به اهداف مکتبی و اسلامی خود با ضرر و
زیان کمتری نائل آئیم. "قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلکم"، از آیات محکم و بی تاویل است، و اگر چنان نکنیم، نه تنها دستور الهی را انجام نداده ایم بلکه به سرنوشت گذشتگان و دیگران گرفتار خواهیم شد.
در بحث لیبرالیسم التقاطی عرض کردیم، که لیبرالیسم التقاطی با استنباط علم زده و سطحی از اسلام، و زیر پوشش بی دریغ الحاد غربی و شرقی در صحنه سیاسی، مفتضحانه شکست خورده است، و مواعید نخستین شان و وعده های "من آنم که خواهم توان خورد آب" آن ها اکنون بی اعتباری و کذب ذاتی و محض خود را آشکار ساخته است، و چون که در این مقال از مقالات، می خواهیم از گذشتگان پند بگیریم و تاریخ را برای عبرت با دیده بصیرت نگاه کنیم، و سخن از اقوام قبلی و به تفسیر امروزی جریانات سیاسی و انقلابی گذشته میهن اسلامی بگوییم، آری "فانظروا کیف کان عاقبت المکذبین" نگه کنید، و ببینید و بیندیشید عاقبت دروغ گویان را... دروغ گویانی که دیگر عدم صلاحیت و تخصصشان مشهور خاص و عام شده است، و امروزه سیاست بازان کذاب لیبرالیسم التقاطی مصادیق عینی این آیه شریفه اند.
در جریان نهضت ملی که یکی از حرکت های تاریخی در کل تجارب انقلابی میهن ماست، بسیاری ظرایف و حقایق،
مضمون و مستند است که تفصیل و تاویل آن در حوصله این قلم نمیباشد، اما تا حد امکان بر آنیم که یک سلسله مشابهات و نزدیکی های هشداردهنده و بیدارکننده را که هم در بطن آن جریان گذشته و در متن این جنبش امروزی بالاشتراک موجود است، اشاره کنیم و از این رهگذرد، در مواجه با مسائل انقلابی و مستحدثات سیاسی، با افزودن بر بینش و آگاهی های تاریخی خود، هوشیاری لازم را کسب کرده و تجربیات را نصب العین خود قرار دهیم. در گفتاری که سخن از "ملیون" و جبهه های چپ و راست ملی زده رفت، مقداری به اختصار، به این مسئله پرداختیم اما اکنون از زاویه ای دیگر و با نگاهی نازک بین تر، بدان دوران پر مخاطره و ملال آور نظر می افکنیم.
امروزه یکی از کوشش های اندیشمندان الحادی و تاریخ بافان ماتریالسیت وابسته به هر طیفی از سازمان ها و احزاب مارکسیستی– در تحلیل و تفسیر این قسمت از تاریخ میهن اسلامی ما خود، بر این هدف موذیانه خلاصه شده است، که گویا دلیل شکست نهضت ملی ایران و سقوط دولت ملی خیانت و سهل انگاری حزب توده بوده است. البته این تحلیلگران علیرغم عقائد و علائق مشترک مکتبی به سه دسته تقسیم می شوند:
1- دستهای که سعی بر آن دارند که مصدق را همچنان عامل انگلیس و جاده صاف کن امپریالیسم آمریکا نشان دهند و ضمناً حزب توده را نیز متهم به قصور و عدم قاطعیت علیرغم پایگاه به اصطلاح مردمی جلوه دهند که
البته این تفاسیر خاص مائوئیست های وطنی من حیث المجموع است.
2- دسته دوم علت العلل شکست نهضت و سقوط مصدق را خیانت حزب توده به تنهایی دانسته و وابستگی این حزب را به میهن ما در سوسیالیستی(!) مهم ترین دلیل می دانند، که چریکهای فراری اقلیت از این دسته اند.
3- دسته سوم همان حضرات تحلیلگر توده ای میباشند، که برای تطهیر خود، دست به کله معلق های متعدد سیاسی و انتشارات وسیعی پس از انقلاب زدند، تا به خیال خام، تکرار وضعیت عمر مصدق و مشاهده عناصری چند از ملی زده گان و به اصطلاح منادیان ایدئولوژی "بورژوازی ملی" مقداری نفرت و انزجار عمومی را تعدیل و "دولت ملی" را به خود خوش بین ساخته، غافل از آنکه این عصر، عصر آیة الله کاشانی طاب ثراه و مصدق نیست، گرچه طالبان "شورای سلطنت" و متخصصان متلون گام به گام، چند صباحی با ایجاد شانتاژ تبلیغاتی، و سوء استفاده از اعتماد امام خود را بر ملت تحمیل کردند.
ما این تفاسیر متعدد، اما باطناً مشترک و الحادی را از ریشه غلط می دانیم، ما می گوییم جدایی دولت ملی گرای مصدق از روحانیت و عمل به استقلال در امور و عدم وجود حالت "بازگشت به خویشتن اصیل اسلامی" و طرح آن به صورت یک شعار در میان روشنفکران مکلای متمایل به روحانیت، تنها و تنها باعث شکست نهضت، و افتراق در صفوف ملت بوده است، و تمام تاویل ها و تفسیرهای فوق برای "القاء" اندیشه الحادی و نتیجتاً
تضعیف روحانیت و تفرق نیروها برای رشد "لیبرالیسم التقاطی اسلامی" و دست آخر رواج یک شیوه تفکر غربی و آمریکایی در اسلام میباشد. این ها مشترکاً می خواهند، روحانیت را به انزوا بکشانند تا لیبرالیسم حاکم شود و آنگاه در این میدان مغولبه که لیبرالیسم ایجاد می کند، شاهد پیروزی، در آغوش غرب یا شرق استکباری و الحادی قرار بگیرد، چرا که لیبرالیسم برای حاکمیت خود تلاش می کند. باری تمام مقدمات فوق و نتایج حاصل از آن را باید در مجال دیگری به گفتن پرداخت، اینک در خاتمه این مقال، برای اثبات راستی مدعایمان، به ذکر چند سند تاریخی اکتفا می کنیم و جستجوگران را به مطالعه بیشتر ارجاع می دهیم.
همه کسانی که تاریخ پر فراز و نشیب حکومت دوباره مصدق را کم و بیش مطالعه کرده اند، و با اوضاع و احوال آن زمان آشنائی دارند، فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی را در ابتدا به عنوان حامی و پشتیبان پرکار و صمیمی و وفادار مصدق می شناسند، این مطلب آنقدر در ابتدای جلوس مصدق بر صندلی صدارت که مطابق معمول با شعارهای لیبرالیستی و اصلاح طلبانه آمیخته به ناسیونالیسم آغاز شد، مشهور و معروف است، که فدائیان اسلام حتی افرادی، را بنا بر اسناد، برای حفاظت از روزنامه های "باختر" و "شاهد" امروز، ارگانهای جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق گماشته بودند، اما گذشت روزگار کار را به جایی رسانید، که شهید نواب صفوی، صریحاً مصدق را خطاب قرار داده بود
که ما برای حکومت اسلامی از تو حمایت می کنیم نه برای چیز دیگر، ما تو را به استیضاح و محاکمه می طلبیم. خواننده اندیشه گر باید بداند که چرا در این واقعه تاریخی این بیت شاعر متحقق می شود که:
اول به هزار لطف بنواخت مرا آخر به هزار غصه بگداخت مرا
اختلاف نواب صفوی با مصدق، یک دعوای سیاسی ساده نبود، از نوع قهرها و غمزه های مطبوعاتی "بقایی ها" و "مکی ها" نبود، خود نواب صفوی بالصراحه به مصدق می گوید که ما با شما دعوای مکتبی داریم. چرا مصدق به تفسیر مارکسیست ها، ناخودآگاه و یا خودآگاه، آمریکا را جایگزین انگلیس کرد؟ به خاطر اینکه لیبرالیسم التقاطی در عرصه عمل سیاسی و با شعارهایی از قبیل "نظم و حاکمیت قانون" و امنیت قضائی و مبارزه علمی(!) با امپریالیسم از طریق گام به گام – کما اینکه یکی از پیشگامان لیبرالیسم پس از مصدق در یکی از مصاحباتش، حد اعلای انقلابی گری خود را اینگونه به اثبات رساند که اگر ملی کردن بانک ها رفرمیسم است بسیار خوب ما رفرمیستیم(!) –و طرح ارائه امنیت و معنویت بدون تصریح به حاکمیت و استقرار اسلام به عنوان یک اصل، و گریز تدریجی از روحانیت اصیل و مبارز، رفته رفته به سوی "غرب" متمایل شده و از اسلام نیز، اسلامی رو به واشنگتن و در جهت آمریکا- به لحاظ سیاسی- با پایه های فلسفی متزلزل و لرزان علم زده، تصویر می کند، که امیدواریم در مقالات آینده در افشای آن بیشتر بکوشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت دهم
اگر یادتان باشد مقاله ای با همین قلم در جریده حاضر حول مسئله ملیت گرائی به انتشار رسید؛ اینک به اقتضاء موضوع لازم دیدیم که [از] زاویه ای دیگر به مسئله نظر افکنده و بعضی نکات سودمند را خاطر نشان کنیم.
گروهی از مارکسیست ها در ابتدای انقلاب به منظور نفی هویت اسلامی انقلاب اسلامی ایران، انگیزه های انقلابی ملت را برای سرنگونی رژیم 2500 ساله در احساسات ضد استبدادی آمیخته با ناسیونالیسم آنان، خلاصه می کردند؛ از جمله احزاب مذکور که بنا بر عدم پایگاه مردمی به زودی محو و نابود شد و بقایای آن به حزب توده پیوسته یکی اتحاد دمکراتیک ملت ایران بود. "به آذین" بنیانگذار شکست خورده و دماغ سوخته این گروهک مضمحل، همّ خود را در تمام بیانیه ها و تراکت ها بر آن گماشته که انقلاب ایران را تنها یک انقلاب ضد استبدادی و ملی تحریف نمایند. در این دیدگاه انقلاب ایران چون که ضد استبدادی است پس دمکراتیک است و چون که ضد
استعماری است، "ملی" می باشد، و البته چنان که گذشت و گفتیم تمام این مقدمات برای تزریق فرهنگ ماتریالیستی و مسخ چهره اسلامی صورت می گرفت، و البته حرکت پیش رونده و متکامل انقلاب اسلامی، انزوائی جانانه را برای رهبر جریان مزبور فراهم آورد، آنگونه که به کار اصلی خود، یعنی نقادی و قصه نویسی سابق پرداخت.
ازجمله احزاب و دسته جات سیاسی دیگر که با تکیه بر ملیت به همین بلا گرفتار آمد، یکی جبهه ملی ایران بود، که البته سرنوشتی غم انگیزتر از دیگران پیدا کرد. جبهه ملی که خود را پشت سر مصدق پنهان کرده بود و به اعتبار وجه سیاسی وی در میان اقشار متوسط و سنین 50 سال به بالا، موفق به اخذ پایگاهی نیم بند شده بود، در ابتدا با دو مشکل اساسی رو به رو گردید؛ از یک طرف جبهه نمی خواست به این زودی ماهیت غیر اسلامی خود را بروز دهد و نتیجتاً از حمایت مردم و روحانیت بی نصیب بماند و از طرف دیگر با توجه به جوّ کاذب الحادی شبه روشنفکرانه که ابهامی باروتی، از طریق رسانه های امپریالیستی بدان وسعت و مظلومیت بخشیده می شد، بد هم نمی دانست که از این نمد برای خود کلاهی فراهم کند، لذا سعی کرد که در مرامنامه و روزنامه خود، آش در هم جوشی از "اسلام اتوپیستی" (خیالی و واقع گریز) و "سوسیالیسم تخیلی" را همراه با آمیزه غلیظی از ملیت و ناسیونالیسم، مونتاژ کند که از این طریق هم جوان های عصر 28 مرداد را راضی نگاه دارد و هم
موفق به جذب جوانان چریک زده و مبتلا به بیماری "الحاد زدگی" گردد.
و نتیجه این عملیات محیر العقول، و بندبازی های ناشیانه همان شد که در صحنه سیاسی دو سال اخیر شد، ما از همان آغاز می گفتیم که جبهه ایدئولوژی ندارد و تمایل به سوسیالیسم و جدایی تدریجی و گام به گام از روحانیت تلاشی و شکست را تسریع خواهد کرد. ناسیونالیسم خالص، به هیچ وجه در قالب یک ایدئولوژی نمی گنجد، اگرچه در جنگ ضد فاشیستی اروپاییان، احزاب و سازمان های گوناگونی زیر پرچم ناسیونالیسم علیه نازیسم اتحاد پیدا کردند، اما استمساک به آن از جهان بینی ها و ایدئولوژی های گوناگون، و ماهیت اشتراکی و همه پسندش، بر این واقعیت می گذارد که ناسیونالیسم، تنها یک "انگیزه" است و در عمل به مثابه سپر بلائی در میدان مواضع رنگارنگ سیاسی در خواهد آمد، که آماج پیکان ها و پرتاب های رنگارنگ تری است.
ممالک سوسیالیستی غیر متعهد در مقابله با سیاست سلطه جویان ابرقدرت سوسیالیستی، ناسیونالیسم را بهانه قرار می دهد، از یک طرف ایادی بلوک شرق و احزاب کمونیستی وابسته به روسیه، برای پیروزی بر رقیب و زیر عنوان مبارزه با امپریالیسم، ملیت گرایی را تشویق و ترغیب می کند، و از یک سو الحاق و اتصال ملیت های وابسته به خود را با "شعار جهان وطنی" توجیه می نماید.
امپریالیسم ددمنش آمریکا نیز به انواع اسباب، از جمله تجهیز و تحریک و ایجاد ایالت اسرائیل در قلب خاورمیانه تمایل
به وحدت اعراب را به تفرقه و تشتت می کشاند، و مجنونانه و سبعانه سعی خود را در جهت زایل ساختن هویت اسلامی و وحدت می گمارد، و خوش تر آن دارد، که این تمایلات وحدت گرایانه به انگیزه های نژادی و خونی و بنابر مشهور احساسات پان عربیستی تبدیل شود. امثال هیتلر و موسولینی نیز انگیزه ها و تکانه های ملی و برتری های خونی و نژادی را به صورت محرکی موجه برای تجاوز به جهان درآورد، تجربه مصر و تجاوز اخیر عراق نیز اثبات کرد که ازدواج ناسیونالیسم و سوسیالیسم، در مجموع برای بشریت چیزی به ارمغان نیاورده است، حتی مبارزات خونبار سیاهان در افریقا و افریقای جنوبی از آنجا که تنها مبتنی بر انگیزه های نژادی و ملیست، به پیروزی نمی انجامد، و اگر در جایی هم موفقیتی حاصل شده است، حکومت پارلمانی و نیمه دمکراتیک و نژادپرستانه متمایل به غرب را به دنبال داشته است. چرا چنین است؟ بدان خاطر که ناسیونالیسم ایدئولوژی نیست، هیچ جنبشی در جهان بدون داشتن یک ایدئولوژی موفق به پیروزی نمی شود.
به تعبیر یکی از اساتید چنین چیزی که با همه چیز جمع می شود شخصیت و اصالت ندارد، به قول سعدی:
هر که هر بامداد پیش کسی است هر شبانگاه در دلش هوسی است،
پیش این رد آن کند که خری است(!) نزد آن ذم این کند که خسی است
و سخن استادانه اش بدینجا می رسد، که چون با چنین کسی روبرو شدی: التفاطش مکن که هیچ کسیست! در ایران پس از انقلاب نیز می بینیم که ناسیونالیسم لقلقه زبان همه ضد انقلابیون چپ و راست بوده است و این ها همه به خاطر خالی کردن انقلاب از محتوای اصیل ایدئولوژیک آن، و القاء فرهنگ و اندیشه غربی بود، و لیبرالیسم التقاطی که برای اعمال سرکردگی خود، دست به هر زد و بندی می دهد، اکنون به علمدار ناسیونالیسم تبدیل شده است. حزب توده که در ابتدای انقلاب وجود عناصری از جبهه ملی را در ترکیب دولت موقت، دال بر حاکمیت بورژوا دمکراتیک ملی بر انقلاب، تحلیل می کرد و سرخوش از آن بود [که] لیبرالیسم زمینه مساعدی را برای رشد اعتصابات کارگری و سقوط "دولت کرانسکی ملی گرا" آماده خواهد کرد و به زودی بر ارابه رهبری و سرکردگی خواهد نشست و به سوی وابستگی ایران به بلوک شرق خواهد تاخت، اکنون پس از شکست شیوه گذشته خود و نمایش پرشکوه صدور جهانی انقلاب اسلامی و قاطعیت دولت انقلابی در مواجهه با بحران های اقتصادی و مسائل طبقاتی، 180 درجه تغییر تحلیل داده است، و با اعلام همگامی و هم بستگی با تحولات انقلابی منبعث از ایدئولوژی مترقی اسلام(!) سعی در تطهیر گذشته ننگین خود، و تضعیف رقیب مائوئیستی ملی گرای متمایل به لیبرالیسم التقاطی می کند. اکنون دار و دسته ملی گرای به آذین به تماشای باغ به آذین انترناسیونالیستی انقلاب
اسلامی نشسته اند، آن ها که در وجود مهندس بازرگان "مصدق" را متجلی می دیدند و با چاپ چلنگرها سعی در تداعی آن تجربه تلخ تاریخی را داشتند، اکنون اگرچه بد نمی دانند که مصدق ها و سپهسالارالدوله ها دوباره حاکمیت پیدا کنند اما در مواجه با دولت انقلابی و اسلامی ایران و حمایت بی دریغ توده های مستضعف از امام متوکلشان، ناچار به اتخاذ شیوه های تجدیدنظر طلبانه مارکسیستی و تز ناصحانه دولتی کردن همه چیز برای گذار به سوسیالیسم پرداخته اند!
و اینجاست که ما به درستی و راستی این سخن تاریخی و الهی امام پی می بریم "که ما هرچه می کشیم از دست این ملی گراها می کشیم" آری تمام مقصد ما مکتب ماست، و به همین خاطر است که سیاست بازان حرفه ای با تبانی نهانی و آشکار خود، همه انرژی رو به زوالشان را وقف آن کرده اند که منشأ این امواج خروشان دریای الهی را به قول آن شاعره ورزیده "از دشت های ساحل همسایه بخوانند" و چه خوب ادامه داده است که: "اما بگذار تا به هر گزافه بیاویزند"، زیرا که: "دانند صخره ها که درین شش هزار سال دریا بس تخته پاره ها که به ساحل فکنده است".
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی امریکایی
قسمت یازده
در اشاره قبلی با نظری شتاب زده بر تاریخ 50 سال اخیر، به خوبی شاهد دو نوع تلقی و استنباط از اسلام در صحنه مبارزات اجتماعی و سیاسی میهن مان بودیم. اگر در آنچه که رفت، تاملی درخور داشته باشیم، به سادگی در خواهیم یافت که جریان اولی که با سید جمال ها و مدرس ها و میرزای شیرازی ها و کاشانی ها و نواب صفوی ها آغاز و استمرار یافته و در نهایتِ توکل و تقوی اکنون در سیمای امام خمینی متبلور و متجلی شده است جریانی است متکی به روحانیت و ملهم از فلسفه اصیل اسلامی و عرفان ناب توحیدی و نهایت مقصد را استقرار و استمرار مکتب می داند و جریان دوم که در چهره مصدق ها به خوبی آشکار و هویدا گشته است، جریانی غیر ملتزم به وحی و التقاطی و لیبرالی بوده است که علیرغم شکست کمرشکن تاریخی و پس از استقرار جمهوری نوپای اسلامی در چهره های دیگری متجلی شده و به انواع گوناگون دیگر به حیات و بقاء مذبوحانه خود، ادامه می دهد.
در منطق
دسته اول، تقوی و توکل به الله تعالی در وهله اول اولویت و اهمیت قرار دارد. در این منطق سازش تحت هیچ شرایطی و به هر قیمتی امکان ناپذیر است و مبارزه در هر نوعی و به هر شکلی و یا تحمل هر خسارت و زیانی باید ادامه داشته باشد، اما دسته دوم تکانه های ملی را مقدم بر انگیزه های مکتبی و ایمانی می دانند و به سادگی سیاست به جای دیانت می نشیند، در این نظرگاه اصلاحات را باید اندک اندک انجام داد، در این منطق گاهی "بوسیدن دست ثریای ملکه" نیز ایرادی ندارد، هر انتقاد و ایرادی که از موضع مکتب حرکت کرده باشد، با انگ "توده ای" و به چماق "القاء ایدئولوژی" کوبیدنش مجاز است.
در این عقیده، هرگونه تمایلات اسلامی خالص و ناب که خواستار آزادی از اسارت انقیاد بیگانگان به هر نحو که باشد انحصارطلبانه و چماقدارانه تلقی می شود، آن چنان که مصدق سیاستمدار ملی معروف در جریان خوابیدن شبانه اش در صحن مجلس می فرماید "من از دست فدائیان اسلام اینجا می خوابم" همان فدائیان اسلامی که تمام توان تشکیلاتی و حمایت توده ای خود را در اختیار او و دولت ملیش(!) قرار داده بودند، و وقتی که سیاست بازی ها رو می شود، و کیش شخصیت بروز می کند و مبارزان صمیمی می بینند، که بقایی ها و مکی ها- نزیه ها و امیرانتظام های فعلی قدرت را قبضه کرده اند، و با عدم تقوی و توکل و ضعف بنیادیشان از نداشتن اعتقاد به الله و اعتماد به مردم، مکتب و ملت را مجدداً به سوی وابستگی و بلوکه شدن
می برند، و ایمان دارند و می دانند که آنان در صورت عدم توانایی دست به مظلوم نمایی زده و مستقیما به "مردم"(!) مراجعه خواهند کرد، و گناه را به گردن آنان خواهند انداخت، آنگاه با تمام وجود نواب صفویها فریاد برمی آوردند که: "ما با شما دعوای مکتبی داریم".
آری دعوا، دعوای مکتب است، اینان حداکثر که صادق باشند، و بخواهند دلسوزانه عمل کنند، "امکان رشد متناسب و مساوی استعدادها را بیشتر فراهم نخواهند کرد"...
در منطق و مکتب اینان لازم نیست که حدود و شرایع الهی در جامعه پیاده شود. ابتدا باید امنیت استقرار یابد تا سپس معنویت حاکم گردد، در فلسفه و مصاحبه: اصالت همه جا با خداست، اما در عالم واقع اصالت با آن گروه و دسته ایست که برای آنان کف بزنند و هورا بکشند. در منطق مصدق: روحانیت تنها مقام شامخی است که هرگز نباید بدین مقام شامخ(!) اهانت شود، اما اگر روحانیت در سیاست، چیزی که در حدود تخصصش نیست دخالت کند استبداد و سلطه دینی به وجود می آید و جامعه تک حزبی و یک قطبی می شود و امکان برخورد استعدادها و آراء و عقاید، محدود می گردد(!!)
از آنچه که رفت در می یابیم که لیبرالیسم مصدقی در استمرار خود به مرحله عالی تری(!) ارتقاء و تکامل یافته است که ما بدان "لیبرالیسم التقاطی" نام نهاده ایم. برشمردن انواع اسلام هایی که اکنون در جامعه ما حضور دارد، در حوصله دیگری امکان پذیر است، اما برای رفع
شهادت احتمالی، اکنون تقسیم بندی کلی را ارائه می دهیم و در فرصت های بعدی به حول الهی به افشای ماهیت شان می پردازیم.
1- اسلام صد درصد آمریکایی، اسلامی که مصادره اموال چپاول شده مستضعفین را غیر اسلامی می داند، "اسلام خلق مسلمانی" که دو بار در جریان انقلاب، دست به کودتای چماقی زدند.
2- اسلام التقاطی روسی که سردمداران اصلی آن را باند رجوی و خیابانی تشکیل می دهد.
3- اسلام التقاطی لیبرالیستی متمایل به غرب که دنباله جریان شبه اسلامی و جناح مذهبی جبهه ملی است.
4- اسلام اصیل و انقلابی به امامت خمینی و زعامت روحانیت مبارز و مسلمان و حمایت توده های میلیونی ملت مسلمان.
و اکنون لیبرالیسم التقاطی در پی مانورهای مکرر و متناوب و متنوع و با شعبده ها و شایعه ها و جفتک چارکش های سیاسی بنابر عادت خواسته و یا ناخواسته در جهت تکرار همان تجربه تاریخی عصر مصدق گام بر می دارد.
این جریان به شدت در صدد منزوی کردن روحانیون و اشغال مواضع قدرت می باشد، این جریان درست با همان شیوه های ملی گرایانه غیر مکتبی با انقلاب و جنگ تحمیلی روبرو می شود، این جریان زمینه های مساعد و ملموس برای رشد و اشاعه فرهنگ التقاط و نتیجتاً بقاء و دوام الحاد را فراهم می سازد.
اکنون "لیبرالیسم التقاطی" اسلام امریکایی را تطهیر می کند و به غسل تعمید آن
می پردازد، اگر هویت فلسفی و سیاسی جریان مزبور را ریشه یابی کرده و تاریخ را بی هیچ شائبهای از پیش داوری ورق بزنیم، و در جستجوی علت اصلی و اساسی رشد و بقای جریان مزبور برآئیم، خواهیم دید که خصلت های شخصی و عوامل اجتماعی یکی از دلایل حیات نیم بند، و رو به مرگ این جریان می باشد. چرا دوباره نواب صفوی ها غیر قابل تحمل شده اند؟ به چه دلیل روحانیت تنها باید در همان مقام شامخ خود باقی بماند و دم نزند؟!! به چه دلیل و تحت چه شرایطی "کارد به استخوان" لیبرالیسم التقاطی رسیده است؟
به دلیل آنکه اکنون رشد و آگاهی مکتبی توده ها و میزان استنباط آنان از ایدئولوژی اسلامی جایگاه و پایگاهی درخور یافته و اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب ایران نه تنها به دوران بلوغ نزدیک شده است بلکه صدور می یابد، و در جهان بالنده و شکوفا می شود، و لیبرالیسم که آخرین بقایای خود را در حال له شدن، زیر چرخ های سنگین و آهنین انقلاب می بیند، دست به هر توطئه ای می زند؛ یکی خودش را به مریضی می زند، دیگری به فحاشی و رکاکی مزمن مبتلا می گردد، یک هو تصمیم گرفته می شود که منزلت و مقام اجتماعی زن در جامعه انقلابی اسلامی ایران مورد هجوم تلقی گردد، و انعکاس جهانی بیاید، رفیقی مامور از هم پاشیدن مشهد مقدس و آرام می شود، طبق نقشه و بنابر هماهنگی کامل، و طی مراتب و مراحل چندگانه و در اوج تبحر و مهارت مجلس متشنج می شود، پریروز فلانی می بایستی
جلسه را ترک می کرد، امروز باید بهمانی این وظیفه انقلابی را انجام دهد، باید به مردم تلقین شود که روحانیت علیرغم سخنان امام و عملکرد خالصانه، از جانب دسته ای "القاء" می شوند!!
اما واقعیت این است که مصدق ها خودشان در حال "القاء" شدن هستند و نمی دانند، آیا تحصیلات چندین ساله مصدق در سوئد و تنفس جانانه در حال و هوای فرنگ اگر علت تامه نباشد، لااقل علت ناقصه قضایا نیست؟
در پاسخ باید با قاطعیت گفت: که آری این چنین است و میکرب غربزدگی حتی در مقاوم ترین بدن ها نیز رخنه می کند، اینکه امام می گوید هرچه که ما می کشیم از دست این ملی گراهاست؟ قسمتی از آن عنایت به روشنفکران غربزده و مسلمانان "مستر فرنگ" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
القای ایدئولوژی آمریکایی
قسمت دوازدهم
در گذشته گفتیم که لیبرالیسم التقاطی در مقام موضعگیری سیاسی و برای حفظ و تحکیم موقعیت اجتماعی و تعمیم و گسترش خط خود، به رنگ های گوناگون در می آید، اگر با ما در گذشته همراه بوده باشید خواهید دانست که از مشخصات بارز این خط، یکی سیاست "کج دار و مریز" با مارکسیسم است که امروزه به صورت استنتاج غلطی از "بحث آزاد" رایج شده است، و دیگری تمایل به غرب، تحت عنوان ترس از افتادن در دامان شرق و سپس ملیت گرایی و ناسیونالیسم غیر مکتبی و رها می باشد.
لیبرالیسم التقاطی از آغاز تولد سیاسی خود از این طریق ضربات کاری و کشنده ای بر کمر جنبش اسلامی ایران، و صدمات غیر قابل جبران و بزرگی به اشاعه اصیل و راستین ایدئولوژی اسلامی وارد ساخته است، لیبرالیسم التقاطی بنابر هویت دوگانه ایدئولوژیک خود در نوسان "وحی" و "علم" نه تنها قدمی در راه انسجام ایدئولوژیک اسلام برنداشته بلکه بر سردرگمی و انحطاط، و
گمراهی و انحرافِ رهپویان و جستجوگران نیز افزوده است. کمی ممارست و دقت در احوال و آثار افراد و دسته جاتی که سعی در خلط اسلام و سوسیالیسم و خلق معجونی مخنث بی شخصیت ایدئولوژیک داشته اند، ما را بر این نکته واقف خواهد کرد که امتزاج و التقاط اسلام با اندیشه های غربی، یک هویت شاخص و واحد اجتماعی را خلق نمی کند، بلکه گاهی صاحبان این تلقی ها و تفکرهای شبه اسلامی سر از رادیکالیسم در می آورند، که "گروهک منافقین مشهور" و سازمان بی سازمان پیشگام مستضعفین، از جمله آنان است -که تمایل شدید شرقی از خصائص سیاسی بارزشان می باشد-، و زمانی به جامه سازشکاری و رفرمیسم و اصلاح طلبی سیاسی و در یک کلام "لیبرالیسم" در می آید، که جناح مذهبی جبهه ملی و غالب عناصر آزادی از این جمله اند. چرا این چنین است؟
به گمان ما تدبر در خود اندیشه غربی که ممیزه اصلی آن الحاد است ما را قادر به درک حقیقت مطلب خواهد ساخت. ما به خوبی می دانیم که الحاد و ماتریالیسم فلسفی و عقیدتی و جهان بینی مادی، زیربنای ایدئولوژی های گوناگون و متناقضی در جهان شده است که از مارکسیسم گرفته تا نیهیلیسم را در بر می گیرد. بنابراین وقتی که آبشخور فلسفی "شاهنشاه ایران" و لنین و استالین و جیمی کارتر و آلبر کامو و ژان پل سارتر را "بی خدایی" و الحاد می بینیم، و از این مسئله شاخ در نمی آوریم، به سادگی باید دریابیم که استنباط علم زده و مارکسیسم زده از اسلام نیز
میتواند در اشکال متلون و متناقضی بروز و ظهور کند، که بروز و ظهور آن را خصوصاً در پنجاه سال اخیر، با مراتب و جامه های گوناگونی، ملاحظه کرده ایم.
این است که "لیبرالیسم التقاطی" در عرصه سیاسی بر هر گزافه چنگ می آویزد، و زیر هر عَلَمی سینه می زند، گاهی از فقدان آزادیهای فردی دم می زند و آرزومند آنست که منزلت های اجتماعی افراد، محفوظ و محترم بماند، تا بدین وسیله منزلت اجتماعی خود را حفظ و نیروهای پراکنده با ایدئولوژی های گوناگونی را که زیر چتر حمایت قرار داده است، برای حمایت از خود، باقی بگذارد، زمانی همگام و هم صدا با چریک های میلیشیا و اقلیت و اکثریت، از شکنجه و زجر و حبس و تعدد زندان و قلت عدد، و کثرت عدو می نالد، و برای کسب محبوبیت قیافه "اپوزیسیون" به خود میگیرد، شکست ها و ضعف ها و کمبودها و کاستی ها و نقائص موجود را به دیگران و خصوصاً انحصارطلبان و "مکتبیون افراطی" انتساب می دهد، و پیشرفت ها و پیروزی ها و موفقیت ها را ناشی از فرماندهی و فرهی و صداقت و راستی خود می داند، و با جلب حمایت اقشار مرفه و نیمه مرفه، مستقیم و غیر مستقیم به تضعیف نیروها و ارگان های انقلابی و مکتبی میپردازد، و با ایجاد جو مصنوعی شکاف و افتراق، و تظاهر به حمایت از نیروهای مردمی کلاسیک که ناگهان سرشت و ماهیت سپهسالاری و قدرت طلبی برملا می شود و آنگاه هراسان مانور دیگری را برای کسب وجه به کار گرفته می شود که با
همکاری همه چپی های زیرزمینی شبنامه و نامه هایی در سطح جامعه پخش می گردد و به دو دلیل این شگرد انتخاب، یکی اینکه از این طریق موجودیت متزلزل لیبرالیست ها را در مقابل طوفان خشم انقلابی ملت، حفظ میسازد و دیگر آنکه از جاذبه و قبول ادبیات زیراکسی و شبنامه ای نیز برای مظلومیت نمایی استفاده می کند.
به خوبی به یاد می آوریم، که یکی از پیشگامان و پیشتازان و واضعان بحث آزاد در همان اوایل انقلاب در جواب سوال پیش ساخته ای دال بر اینکه آیا روحانیت وقتی که بر سر قدرت تکیه کند، دست به دیکتاتوری و اختناق نخواهد زد؟
افاضه فرمود: که روحانیت بر این کار قادر نخواهد بود چرا که دارای سازمان دهی و تشکیلات نیست! و منظور از این سوال و جواب قبلی، یکی اطمینان خاطر دادن به دوستان چپ و راست برای سرکردگی خود، دیگر تضعیف روحانیت به صورتی ظریف و نازک بود که گویا با ایجاد تکوین چنین تشکیلاتی چنان استبدادی به وجود خواهد آمد، و امروزه همان فرد که روحانیت را قادر به چنین عملی نمی دانست، خود علمدار مبارزه با دیکتاتوری و اختناق آخوندی(!) و در حقیقت پیشگام حرکت ضد روحانی و نهایتا ضد اسلامی شده است.
لیبرالیسم التقاطی که قبلاً اقتصاد توحیدی را اقتصادی سوای "سرمایه داری دولتی" و "دولت سرمایه داری" معرفی میکرد، امروزه با تکیه بر تکنوکراسی و به بهانه تخصص، تلاش های وسیع سرمایه داری رقابتی جهانی را در راه
فوق مدرنیزه شدن، و به دوران مافوق صنعت رسید نیز عیناً و عملاً ستایش میکند، و بدین وسیله تمایلات اقتصاد غربی و استنباط لیبرالیک و تولیدی خود را از اقتصاد توحیدی به منصه ظهور در می آورد، و مائوئیسم، یار و همدست جهانی امپریالیسم امیدوار به آینده فوق مدرن غربی، و مطمئن به حمایت فوق انتظار(!) لیبرالیسم التقاطی به القاء یک نوع ایدئولوژی آمریکایی مرکب از اسلام و مائوئیسم می پردازد.
آری در دیدگاه غیر توحیدی لیبرالیسم التقاطی، و زیر پوشش فریبنده و زیبای مبارزه برای حفظ آزادی های فردی، حمایت از امیرانتظام آمریکایی و سعادتی روسی علی السویه و همسان است، لیبرالیسم برای تثبیت خود، از نقاط کور قضایا به هر ترتیب و تقدیر استفاده می کند، اینست که بازی خورده های غربی، در آن واحد، هم از شکنجه های آریامهری(!) به جاسوس روسی، زبان به انتقاد می گشایند، و هم از بلاتکلیفی و سرگردانی امیرانتظام آمریکایی دلخوری و دمقی خود را ابراز می کنند.
در فرهنگ لیبرالیسم التقاطی ملاقات با قذافی و حافظ اسد نشانه های القاء تمایلات وابستگی به شرق شمرده می شود، اما ملاقات با برژینسکی دال بر تمایلات درونی لیبرالیسم التقاطی به سوی آمریکا و استکبار جهانی نمی باشد. امیدواریم در آینده توفیق افشای خصائص ویژه و خصلت های انحصاری جریان لیبرالیستی و التقاطی مزبور را بیابیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
القاء ایدئولوژی امریکایی
قسمت سیزدهم
هر روز که می گذرد، شاهد انسجام و وحدت هرچه بیشتر و گسترده تر نیروهای خط امام و رسوایی و استیصال گروه های "التقاطی روسی" و "التقاطی- امریکایی" هستیم. در گذشته اشاره رفت که اسلام التقاطی در مظاهر شرقی و غربیش دارای ویژگی ها و خصوصیاتی است؛ از آن همه، ملیت گرایی را که یکی از مشخصه های بارز این دسته جات می باشد مورد تحلیل قرار دادیم، و اکنون به فضل خدا در پی تحلیل و تعلیل ویژگی دیگر "التقاطیون چپ و راست" برآمده ایم که همان "سیاست امریکایی ضد روحانی" می باشد.
افراد و گروه های التقاطی علیرغم خصائص ویژه و متفاوت ایدئولوژیک، و ظهور در لباس های گوناگون و متناقض در استراتژی و تاکتیک، تمام توان تبلیغاتی خود را برای بی اعتبار جلوه دادن و لکه دار کردن این قشر، قرار داده اند. همچنان که می دانید، حمایت و هدایت بی دریغ و مداوم امام نیز از روحانیت در یک استراتژی درازمدت متجلی است، و تعطیل بردار نمی باشد. ما به موقع خود،
نشان خواهیم داد که "استراتژی" ضد روحانی افراد و احزاب مذکور علیرغم تناقض ظاهریشان، فرقی با حمایت و پشتیبانی تاکتیکی احزاب وابسته از روحانیت ندارد و البته در گفتار دیگری به جستجوی علل و ریشه های جریان مزبور خواهیم پرداخت، و نشان خواهیم داد، که این "حمایت" و آن "حماقت" نهایتاً برخاسته از یک استراتژی واحد و منسجم و برنامه ریزی شده می باشد که از جانب امپریالیسم آمریکا "القاء" می شود.
گفتیم که لیبرالیسم التقاطی، برای اعمال حاکمیت خود بر شئون انقلاب، و کسب حیثیت از دست رفته اجتماعیش، و بنابر مشرب فلسفی و اعتقادی خاصش، ناچار به موضع گیری استراتژیک ضد روحانی شده است؛ از طرف دیگر "التقاطیون افراطی" و منافقین مشهور، برای کسب قدرت و نفوذ در جامعه و القاء ایدئولوژی خویش، بزرگترین مانع استوار و مستحکم سر راه خود را، روحانی و روحانیت می بینند، و بدین لحاظ، به شدت و با تمام قوا دست در دست لیبرالیسم و امپریالیسم، ماشین تبلیغاتی ضد روحانی را تقویت کرده و بر عملکرد و شدت و حدت آن، نظارت تام و حضور تمام دارد. حال باید به بررسی ریشه های اصلی قضایا پرداخت، و قضاوت را به وجدان انقلابی و آگاه ملت مسلمان واگذار کرد تا خود بیاندیشند و درست را از نادرست تشخیص بدهند، و واقعیت مسائل را بی هیچ تعصب و تردیدی، درک نمایند.
نخستین مسئله ای که در مدخل موضوع به چشم می خورد، و شاید از عمده ترین
قسمت های مبحث باشد کوشش و اهتمام همه گروهک ها و افراد التقاطی بر القاء این اندیشه است که روحانیت، نباید در قدرت سیاسی، و سازمان رهبری جامعه شرکت جوید، به اعتبار دیگر، شرکت و دخالت روحانیت در عرصه حکومت و سیاست و احراز مقامات و پست های مختلف قضائی، تقنینی و اجرایی از جانب این دسته، منجر به شکست اجتماعی و نابودی خود آنان خواهد شد.
لیبرالیسم در ابتدای حاکمیت خویش، و در هنگامی که مردم هنوز به ماهیت غیر مکتبی آنان، پی نبرده بودند، با اتخاذ مواضع بینابینی و رنگارنگ و ابراز نظریات شبهه آمیز، جانب حزم و احتیاط را نگاه داشته با صراحت، نیات غلط خود را با مردم در میان نمی گذاشتند تا مبادا آگاهی از مواضع استراتژیک آنان و تمایلاتشان ویرانی و انهزام آنان را تسریع کند، و به تعبیری دیگر، برای حفظ موقعیت و محبوبیت، از تصریح خودداری می ورزیدند.
لیبرالیسم در این مسیر، با اظهار لحیه هایی از قبیل اینکه برای روحانیت همان حاکمیت و حکومت بر قلوب کافیست(!) و روحانیت باید برای حفظ قداست(!) خود، از دخالت مستقیم در این امور پرهیز داشته باشد، به میدان آمد، اما گذشت زمان و رشد آگاهی اسلامی و انقلابی ملت و فرو ریختن پی در پی و بی وقفه پایگاه های اجتماعی و سیاسی، لیبرالیسم را بر آن داشت که صریحا تمایلات درونی خود را در این مورد به نمایش بگذارد، و از این راه مفری برای معضل خود چاره کند، اما آنچنان که می بینید
و می دانید، این کار نه تنها جاذبه و قبولی برای لیبرال ها به دنبال نیاورده است، بلکه بر شدت نفرت و انزجار عمومی علیه خود نیز افزوده و آنان را بیش از پیش در انزوا قرار داده است.
التقاطیون لیبرال و رادیکال رفته رفته در این رهگذر به مواضع مشترک و متفقی نائل آمدند و صراحتاً اعلام کردند، که شرکت فعال روحانیت در عرصه سیاست و رهبری جامعه به سود و صلاح اسلام(!) نبوده، و روحانیت باید در همان مساجد، به هدایت و ارشاد مردم بپردازد. اما در این جریان التقاطیون لیبرال غافل از این نکته بودند که دوری روحانیت از رهبری جلوه دیگری از همان سیاست و القاء استعماری جدایی دین از سیاست می باشد، و به عبارتی، تشبث به این شیوه سرچشمه و سرابی غیر از این ملقمه ندارد، و اعتقاد به یکی لزوماً تمایل به دیگری را در دل داشته و یا به دنبال خواهد داشت، و آنچنان که می دانیم یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی ایران، اثبات خدشه ناپذیر و عریان این حقیقت والا و گرانقدر بود که در اسلام دین و سیاست دو روی یک سکه بوده و از هم انفاک ندارند و تقسیم سیاست و دیانت، ثمره ای جز فساد در سیاست و دیانت را به همراه نخواهد داشت، و به تعبیر درست تر که همان تعبیر امام باشد -اسلام یک دین سیاسی- عبادیست، که در آن حکومت و هدایت توأما می باشد. این آقایان ضمن غفلت از این مسئله این نکته را هم واقف نبودند که هدایت و ارشاد(!) مردم، جز از طریق رهبری و ارتباط سیاسی
با آنان امکان پذیر نخواهد بود، و اگر روحانیت باید به ارشاد و هدایت ملت بپردازد، جز اینکه در سازمان سیاسی و دستگاه رهبری اجتماعی شرکت نماید، چاره ای ندارد و ما در این مقاله، بیش از این در این باره سخن نمی گوییم و تفصیل آن را به مقالات آینده واگذار می کنیم.
اما در ارتباط با جریانات اخیر به عرض خوانندگان می رسانیم که تنها نگرشی کوتاه و بی عینک پیشداوری های لیبرالی به وقایع مزبور ما را معتقد خواهد کرد که توطئه های ناجوانمردانه سیاسی- اجتماعی ضد روحانی از سوی لیبرالیسم چپ و راست، علاوه بر تسریع در امر تزلزل و تلاشی آنان، بر وحدت و هماهنگی نیروهای اصیل و راستین مسلمان و عناصر صادق و پاکباز خط امام افزوده است، آنچنان که اعصاب سیاسی جامعه به تشنج و تحریک در آمده و در پی صحنه سازی های مکرر معلوم الحالان عرصه سیاسی، اکنون هدف اصلی و اساسی "لیبرالیسم التقاطی" بر همگان آشکار گردیده است، آنگونه که ملت در پس این پرده های تزویر و تظاهر شخصیت رهبری را تشخیص داده اند که آماج این ضربات نابخردانه و ناجوانمردانه قرار گرفته و به همین منظور، راهپیمایی عظیم تجدید میثاق با امام را ترتیب داده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
القاء ایدئولوژی آمریکایی
قسمت چهاردهم
گفتیم که در میدان مبارزه با انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی ایران یکی از نقشه های پلید استعماری همانا تضعیف روحانیت متعهد و مسئول است. مقدمتاً اشاره کردیم که التقاطیون لیبرال و رادیکال، مبارزه با روحانیت را در دستور روز خود قرار داده و ضمن یک استراتژی درازمدت به مرحله اجرا در می آورند.
لیبرالیسم دست در دست امپریالیسم در طول حاکمیت کوتاه اما مخرب خود، به انواع حیله ها و شگردها، برای تامین حاکمیت و سرکردگی خویش، به همکاری "چپ منفور" و "راست مطرود" دست به سم پاشی ها و تبلیغات عظیمی به منظور منزوی ساختن روحانیت، و کنار زدن آنان از صحنه سیاست و سازماندهی و بسیج و رهبری توده ها، کوشیدند. لیبرالیسم التقاطی که سعی در قلب و وارونه جلوه دادن تاریخ مبارزات اسلامی دارد، به منظور بیبها کردن روحانیت در اذهان جستجوگران، همه تلاش ها و کوشش ها و مبارزات اسلامی را مرهون و مدیون روشنفکران نشان می دهد،
اما واقعیت این است که آغاز و استمرار جنبش اسلامی در خاورمیانه آنچنان بر پیشانی تاریخ روشن و بی ابهام می درخشد و پیشگامان و پیش قراولان واقعی در این جهاد مقدس، آنچنان در تاریخ خونین خاورمیانه سیمای نورانی و روشنشان ، جلوه گر است که این تلاش های مذبوحانه و بی ریشه راه به جایی نخواهد برد و موفق به مقصود نخواهد شد.
لیبرالیسم التقاطی می کوشد که "خط امام" را خطی تازه و بی ریشه معرفی کند، بدین خاطر که مبارزان حبس کشیده و زنجیردیده را که در طول دردها و رنج های مهیب و کمرشکن گذشته- و علیرغم جو غالب التقاط و انحراف ناشی از عمل زدگی و عدم مطالعه اصیل ایدئولوژیک- به خط اصیل و مکتبی اسلام انقلابی، وفادار ماندند و به انحراف و التقاط دچار نشدند، افرادی بی سازمان و سرگردان معرفی کنند، اما واقعیت این است که "خط امام" علیرغم تبلیغات لیبرالیسم التقاطی نه تنها در طول سال های پس از 15 خرداد، خط سیاسی مشخص و معلومی را در میان خطوط گوناگون تداعی می کرد، بلکه به لحاظ فلسفی و ایدئولوژیک نیز، دارای ویژگی ها و خصوصیات منحصر به فردی بود، که نگاهی سرسری و شتاب زده به جزوات ایدئولوژیک اسلامی متعهد، ما را بر این حقیقت، آگاه خواهد ساخت.
به راستی که خط امام، خطی نیست که پس از انقلاب به مردم معرفی شده باشد، بلکه در طول سالها اختناق و دیکتاتوری ویژگی ها و خصائص آن، بر دانایان و مبارزان مشخص و معلوم بود. لیبرالیسم
التقاطی، ابتدا محتاطانه سعی در خلع یدی محترمانه از روحانیت داشت، اما افشاگریهای مداوم امام، مبنی بر اینکه "اسلام، منهای روحانیت خیانت است" و اینکه "می خواهند با جداسازی مردم از روحانیت با یک کودتا کار را تمام کنند" بر مخالفان و معاندان روحانیت، روشن کرد که هشیاری و بیداری امام و امت هرگز فرصت اجرای نیات انحرافی آنان را نخواهد داد.
یکی دیگر از محکم ترین دلایل مخالفان روحانیت، و اسلام، "از چپ و راست" انگشت گذاشتن و اشاره کردن به افرادی روحانی نما برای تضعیف کار روحانیت است. وابستگان شرقی و غربی، برای منزوی ساختن این مشعل داران ایمان و تخریب تمامیت انقلاب، اولا نقائص طبیعی هر ارگان انقلابی را که به نحوی از انحاء با روحانیت در ارتباط بوده اند بزرگ جلوه داده و به لطایف الحیل، علت اصلی و اساسی این کاستی ها را به روحانیون و نتیجتا کل روحانیت انتساب می دادند و ثانیاً روحانی نمایانی را که در طول سال های سیاه ستم، احیاناً چوب لای چرخ انقلاب گذاشته و یا در زندگی اجتماعی به انحرافات و اشتباهاتی مبتلا شده اند، طرارانه به حساب همه روحانیت گذاشته و از این راه ضمن ضربه به ارکان اسلام و استخوان بندی انقلاب، در جهت تحکیم مواضع سیاسی خود تلاش می کردند. هم اکنون نیز تبلیغات دامنه دار وسیعی در سطح جامعه، با همکاری لیبرالیسم و هدایت امپریالیسم در جریان است، که درست شبیه تبلیغات حساب شده بختیاری عصر طاغوت می باشد. بختیار و طرفدارانش، در مواجه
با سیل بنیان کن انقلاب که هدف و شعار اصلی آن رفتن شاه و استقرار جمهوری اسلامی بود، در پی آن بودند که با تائید ظلم و جنایت و قتل و غارت رژیم حاکم از یک طرف برای خود پایگاهی مردمی کسب کرده و از طرف دیگر ضمن توجیه این همه خیانات و جنایات زایدالوصف با انتساب به "اطرافیان" شاه چهره منفور و کریه این سگ زبون آمریکا را نیز تطهیر نمایند.
امروزه نیز، لیبرالیسم التقاطی با حمایت هدایت امپریالیسم، پایه قضیه مزبور و هر قضیه دیگری قرار می دهند، مسلم است که هر فرض و حکم و برهانی یا غلط است و یا صحیح، یا نادرست است و باطل است و یا حق و درست... و این حکم برای همه قضایا جاری و صادق است.
در رابطه با این حکم نیز می گویند "هیچ چیز مطلق وجود ندارد" دو صورت دارد یا درست است و یا غلط است، اگر درست باشد که هیچ مطلق موجود نیست بنابراین خود این جمله نیز که یک "چیز مطلق است" نفی می شود و منظور آن است که این نکته ارجمند فهمیده شود که حکم مزبور با ذات خود متباین و متغایر و متناقض است پس اگر راست بگوید خود جمله نیز مطلق نیست و حکم مزبور خود خود را نقض می کند، چراکه حکم، خود مطلق است، اگر غلط بگوید: پس بسیاری مفاهیم مطلق وجود دارد مانند خود جمله...
اگر گاهی غلط و گاهی درست باشد به همان ترتیبی که منطقیون
اثبات می کنند بنابراین قطعیت و حتمیت و ساری و جاری بودن آن نیز نقض می شود، و حکم از صورت "قانون" سقوط می کند. در مورد روحانیت و نقش آن در پیشبرد و استمرار انقلاب اسلامی نیز به گمان ما چنین مغالطه و خلطی صورت می گیرد اینکه ما با دیدن یک روحانی نما (مقدمه) استدلال کنیم که پس همه روحانیون این چنین اند (نتیجه) مانند آن است که آب را روی آتش بریزیم و بلافاصله استدلال کنیم که آب مایع است و آتش را خاموش می کند، بنابراین، مایعات به طور کلی آتش را خاموش میکنند، در صورتی که واضح و مبرهن است که بسیاری مایعات موجودند که نه تنها آتش را خاموش نمی کنند بلکه بر حدت و شدت و التهاب آن نیز می افزایند، مانند نفت و بنزین و اتر.
واقعیت این است که کوبیدن روحانیت بدین معنای مرسوم و متداول، یک مغالطه غیر منطقی و غیر عملی است، این تنها امپریالیسم آمریکاست که با دامن زدن به این آتش ها سعی در سوزاندن خرمن انقلاب می کند. امپریالیسم آمریکا مصمم است که به یاری لیبرالیسم این معنا را بر اندیشه ها القاء کند که چون در میان روحانیت افراد احیاناً فاسدی موجود هستند بنابراین کلیت روحانیت مورد تردید و تشکیک است، این سهل اندیشی که خواست امپریالیسم می باشد، بلائی است که بر افکار برخی نازل شده است آنگونه که ساده اندیشانه و بی تفکر و تدبر از بسیاری مقدمات به نتایجی می رسند که "منطقاً"
غلط و بی اعتبار می باشد.
ضمنا به لحاظ منطقی قضیه آوردن نمونه هایی از روحانی نمایان و انتساب آن به کل روحانیت، مثل آن می ماند که ما یک کیلو گندم را میان ظرفی بریزیم، و نتیجه بگیریم که تک تک دانه های این یک کیلو میباشند، اصولاً نقطه ضعف قضیه اینجاست که طرفداران این نظریه تفاوت دو "کلیت" را از یاد برده اند، که یکی "کلی مجموعی" و دیگری "کلی جمیعی" می باشد مثلا اینکه مردم تهران نفس می کشند هم یک کلی مجموعی است یعنی روی هم رفته مردم تهران نفس می کشند، و هم تک تک مردم تهران تنفس می کنند، اما اگر حکم را تغییر بدهیم و بگوییم که "مردم تهران انقلابی هستند" آیا به این معنا خواهد بود که تک تک مردم تهران انقلابی اند؟
بدون شک حقیقت این نیست، بلکه مردم تهران مجموعاً و روی هم رفته انقلابی هستند، اینجاست که ما منطقاً تفاوت دو نوع کلی را- کلی جمیعی و مجموعی- فهمیدیم، آری روحانیت مجموعاً سرکردگی انقلاب و هژمونی جنبش اسلامی را در دست دارند، روحانیت مجموعا در خط امام و خط اصیل مکتبی انقلاب قرار دارند، امیدواریم که خوانندگان عزیز در خاتمه مقالات ما به این نکته واقف شده باشند که:
1- جریان ضد روحانی از جانب لیبرالیسم تقویت و مجموعا به نفع امریکا تمام می شود.
2- لیبرالیسم منتسب به اسلام یک استنباط علم زده و
مارکسیسم زده از اسلام است.
3- روحانیت به پشتیبانی امام و امت دژ مستحکم و تسخیرناپذیری در مقابل امپریالیسم شرق و غرب می باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
پایان
امام خمینی:
در انتخاب وکلای خود رضای حق را بر رضای خود مقدم دارید و سرنوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانی دهید که به اسلام و جمهوری اسلامی و قانون اساسی معتقد و نسبت به احکام نورانی الهی معتقد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدم ندارند.
سعید امانی
از مسئولین کمیته امور صنفی امام
عضو جمعیتهای مؤتلفه اسلامی در سالهای اختناق
شناخت زندگی برادر سعید امانی همدانی
- 1293در یک خانواده روحانی در شهرستان همدان متولد شد.
- 1300تحصیلات ابتدائی را در دبستان دقیقی تهران به پایان رسانید و از معلومات پدر مجتهد خویش نیز بهرهمند گردید.
- 1307در بازار تهران شروع به فعالیت کرد.
- 1316علیه استبداد رضاخانی با گروههای متدین همکاری داشت.
- 1320پس از شهریور 1320 در نهضت مرحوم آیتالله کاشانی و قیام شهید نواب صفوی شرکت فعالانه داشت.
- 1342در شروع مبارزات نهضت اسلامی 15 خرداد به رهبری امام خمینی به صفوف انقلابیون مسلمان پیوست و در جمعیتهای مؤتلفه اسلامی عضویت یافت.
- 1343در رابطه با ترور منصور به دست عمال ساواک منحله دستگیر و زندانی شد.
- 1343پس از آزادی تا پیروزی کامل انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی در مبارزه مستمر ملت مسلمان شرکت داشت.
- 1357با پیروزی انقلاب نیز به تعهدات انقلابی خود ادامه داده است.
- 1358وی یکی از مسئولین کمیته صنفی امام است.
سید حسن آیت
جامعهشناس و حقوقدان
عضو جامعه اسلامی دانشگاهیان.
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
شناخت زندگی سید حسن آیت
-1317در یک خانواده روحانی کشاورز در شهرستان نجفآباد متولد شد.
- 1335 مقارن با نهضت ملی مبارزات را شروع کرد.
پس از کودتای ننگین بیست هشت مرداد به مبارزات خود در ارتباط با آیتالله کاشانی ادامه داد.
-1338 به اخذ درجه لیسانس در ادبیات فارسی از دانشگاه تهران موفق گردید.
-1340 شرکت در تشکیل یک سازمان مخفی سیاسی نظامی.
-1340 اخذ درجه فوق لیسانس در علوم اجتماعی.
-1345 اخذ فوق لیسانس حقوق.
تدریس در مدارس عالی لاهیجان، اراک و قضائی قم
تدریس در حوزه علمیه قم.
تدریس در دانشگاههای ملی، صنعتی، علم و صنعت.
1357-عضویت در جامعه اسلامی دانشگاهیان.
عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
1358- نمایندگی مردم مسلمان و مبارز اصفهان در مجلس خبرگان.
نامزد ریاست جمهوری شد و تنها فردی بود که به فرمان امام گردن نهاد و اعلام کنارهگیری بدون تبلیغات کرد.
دکتر محمدجواد باهنر
روحانی آگاه متعهد و انقلابی اسلامشناس و نویسنده
از بنیانگذاران دفتر نشر فرهنگ اسلامی
عضو شورای انقلاب اسلامی و نماینده شورا در وزارت آموزش و پرورش
عضو مؤسس حزب جمهوری اسلامی
دکتر محمدجواد باهنر و تاریخ
1312-در یک خانواده پیشهور و ساده و محروم در شهر کرمان متولد شد.
خواندن و نوشتن و قرآن را در مکتب آموخت.
1322- در مدرسه معصومیه به تحصیلات دینی مشغول شد.
و همزمان به تحصیل کلاسیک پرداخت.
1332- به قم عزیمت کرد و به اعدام سطوح عالی تحصیلات اسلامی پرداخت.
در این جا درس فقه را از آیت الله بروجردی، فقه و اصول را از امام خمینی، فلسفه و تفسیر را از علامه طباطبائی فراگرفت.
به دریافت لیسانس ادبیات نائل آمد.
1336- تاسیس و نشر مجلات و سالنامه مکتب تشیع.
1342- در اسفندماه پس از سخنرانی به مناسبت سالگرد حادثه فیضیه قم دستگیر شد.
سخنرانی ها در مسجد هدایت، محمد جواد حسینیه ارشاد.
اخذ درجه فوق لیسانس در رشته علوم تربیتی.
شرکت در تاسیس مدرسه رفاه.
اخذ درجه دکترای الهیات از دانشگاه تهران.
شرکت در تاسیس کانون توحید.
شرکت در تاسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
1357- به فرمان امام با همکاری دکتر سحابی و مهندس معینفر مأمور تنظیم اعتصابات شد.
همراه با آقایان دکتر محمد حسینی بهشتی، سید علی خامنه ای، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی همفکران و هم رزمان همیشگی خویش حزب جمهوری اسلامی را مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی و در خط امام برای تشکیل و سازماندهی نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی بنیاد نهاد.
1357-به فرمان امامخمینی به عضویت شورای انقلاب اسلامی انتخاب شد.
نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان شد.
رابط شورای انقلاب و وزارت آموزش و پرورش گردید.
1358- مسئول اجرای نهضت سوادآموزی گردید.
علی اکبر پوراستاد (استاد)
همفکر و همرزم و همراه شهدای انقلاب اسلامی نواب صفوی، صادق امانی علی اندرزگو استاد مطهری مهدی عراقی
عمر علی اکبر پوراستاد (استا) چگونه گذشته است
1308- در خیابان تختی تهران و در یک خانواده کارگری متولد شد.
در مدارس حکیم نظامی و راضی به تحصیلات ابتدائی و متوسطه پرداخت.
1325- در کنار آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی مبارزه را آغاز کرد.
1331- در تعطیل مراکز توطئه فرقه ضاله اقدام نمودند.
1342- در قیام خونین 15 خرداد حضور فعال داشت.
1345-دستگیر و هم بند آیتالله منتظری و آیتالله ربانی شیرازی و مهندس بازرگان و مهندس سحابی و مرحوم آیتالله طالقانی شد.
1348- به تشکیل گروه مسلحانه مخفی پرداخت.
1356- در ارتباط با چهلم شهید مصطفی خمینی و شهدای قوم و تبریز و یزد...
دفتر کارش تعطیل و همزمان با شهادت شهید سیدعلی اندرزگو دستگیر و در این ارتباط زندانی می شود.
1357- عضویت در کمیته استقبال امام.
1358- بازرسی سازمان اتکا را عهدهدار میشود.
دکتر عبدالله جعفر علی جاسبی (دکتر جاسبی)
عضو هیأت علمی دانشگاه علم و صنعت
عضو جامعه اسلامی دانشگاهیان
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
دکتر عبدالله جعفر علی جاسبی
1323- در جنوب تهران متولد شد.
1341- تشکیل گروه برای تماس با امام خمینی و طرح مبارزات مسلحانه.
1345- اخذ لیسانس مهندسی صنایع از هنرسرای عالی تهران.
ورود به کادر علمی هنری و علمی هنرسرای عالی تهران.
مبارزات صنفی و اخراج از دانشکده علم و صنعت.
1347- پایهگذاری یک سازمان سیاسی جهت نفوذ در ارگانهای دولتی و ارتش.
1349- عضو گیری در سازمان فوق.
1353- خروج از کشور و عضو گیری و سخنرانی و برقراری تظاهرات در خارج از کشور.
1355- اخذ فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه استون انگلستان.
1357- اعزام گروه به فلسطین.
1358- اخذ درجه دکترای مدیریت تولید و تکنولوژی از دانشگاه استون انگلستان.
عضویت در جامعه اسلامی دانشگاهیان
مشاور اقتصادی وزارت کشور
استاد دانشگاه علم و صنعت.
عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
فخرالدین حجازی
بنیانگذار و انتشارات بعثت
خطیب و نویسنده توانا
با برادر فخرالدین حجازی
1308- در سبزوار متولد شدم.
علوم اسلامی را در سبزوار و مشهد فرا گرفتم.
بعد از اخذ لیسانس ادبیات از دانشگاه مشهد در سال،
1328- با تشکیل انجمن تبلیغات اسلامی و انتشار روزنامه «جلوه حقیقت» مبارزات سیاسی را آغاز کردم.
1331- در صف نهضت ملی ایران بودم.
1332- روزنامه تعطیل شد و از سبزوار به مشهد گریختم و در فرهنگ مشهد مشغول کار شدم.
1345- به علت ممنوعیت سخنرانی و فشارهای سیاسی به تهران مهاجرت کردم و به کمک افراد باایمان انتشارات بعثت را بنیان گذاردم.
بعد از مدتی به دعوت حسینیه ارشاد به تشکیل کلاس آموزش قرآن و سخنرانی اسلامی پرداختم.
جلسات سری دکتر شریعتی در خانه من تشکیل میشد.
1350- با قرائت قطع نامه علیه اسرائیل به زندان قزل قلعه افتادم و پس از یک ماه آزاد شدم.
1353- به علت سخنرانی به حمایت از آیت الله مجاهد آقای منتظری در نجفآباد دستگیر و به زندان کمیته افتادم.
1356- به جرم شرکت در تظاهرات صحن حضرت عبدالعظیم خودم و همسرم به زندان کمیته افتادیم.
1357- به آمریکا مسافرت کردم و در بیش از 10 دانشگاه سخنرانی کردم.
1357- در بازگشت در چند کشور اروپایی سخنرانی کردم.
1358- رسالت انقلاب فرهنگی را با سخنرانیهای مداوم خویش دنبال کردم.
محمدجواد حجتی کرمانی
روحانی متعهد و مبارز
امامجمعه کرمان
گذشته حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی
1311- در شهر کرمان و در یک خانواده روحانی متولد شد.
تحصیلات مقدماتی را در کرمان گذراند.
1330- به قوم عزیمت نمود.
1336- در محضر آیتاللهالعظمی بروجردی و آیتالله امام خمینی، علامه طباطبائی، آیت الله منتظری به تحصیل فقه اصول و فلسفه پرداخت.
با شهید نواب صفوی این حماسه آفرین جنبش مسلحانه آشنا شد.
1342- پس از یک سخنرانی در کرمان از دست جلادان ساواک منحله فرار کرد و به قم رفت.
به فرمان امام خمینی مجدداً به کرمان بازگشت.
1343- پس از ترور منصور در ارتباط با سخنرانی مسجد جامع تهران دستگیر و زندانی شد.
1344- همراه با 55 تن دیگر از جمله جواد منصوری، کاظم بجنوردی، این خروشندگان برعلیه ظلم و ستم و بیداد و جهل به خاطر عضویت در حزب ملل اسلامی که حزبی مخفی و با خطا مشی مسلحانه بود دستگیر و در شکنجههای ساواک این مظهر جنایت و اختناق زندانی شد.
ده سال زندان به زندان تبعید میشد و در شکنجه گاه های گرگان برازجان و اوین زجر کشید و همه را با صبر انقلابی خویش به جان خرید و لذا نمونه انسانی اسلامی را برابر رژیم ضد اسلامی به نمایش گذاشت.
1354- از زندان اوین بیرون آمد.
1356- پس از سخنرانی و ایراد قطعنامه چهارده ماده ای در چهلم شهید مصطفی خمینی در مسجد اعظم قوم در کرمان دستگیر و به ایرانشهر تبعید شد.
پس از بازگشت از تبعید همراه مردم کرمان در پیشبرد انقلاب اسلامی شرکت کرد.
1357- در مجلس خبرگان نماینده مردم کرمان بود.
1358- نماینده امام خمینی در کرمان و امامجمعه این شهر است.
سید علی حسینی خامنهای
سیدعلی حسینی خامنه ای
روحانی آگاه، متعهد و انقلابی
امامجمعه تهران
اسلام شناس نویسنده و خطیب
عضو شورای انقلاب
سیدعلی حسینی خامنهای و تاریخ
1318- در شهر مشهد و در یک خانواده روحانی متولد شد.
پیش از پایان دوره دبستان تحصیلات اسلامی را آغاز کرد.
1336- به نجف مشرف شد و پس از اندک زمانی به وطن بازگشت.
1337- در حوزه علمیه قوم و در محضر مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و حضرت امام خمینی و آیت الله حائری حضور یافت.
1341- مشتاقانه به خیل همراهان نهضت عظیم اسلامی پیوست.
1342- حامل پیامی امام در مورد عاشورایی 42 برای مرحوم آیتالله میلانی گردید و حین اجرای برنامه در بیرجند دستگیر شد.
پس از آزادی و بازگشت به قوم در سفر مشابهی به زاهدان در نیمه راه بازداشت و در شکنجه گاه قزلقلعه زندانی شد.
1343- همراه با عدهای از مدرسین تشکیلات حوزه و ایجاد یک سازمان مکتبی سیاسی- مخفی را طرحریزی کردند.
در پی کشف این سازمان حضرت آیتالله منتظری و ربانی دستگیر و زندانی او و چند نفر دیگر متواری شدند.
مبارزات خود را با فعالیتهای پایهای ایدئولوژیک سیاسی در سطح حوزه و دانشگاه و بالاخره سطح جامعه تداوم و گسترش بخشید.
و کلاسهای تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی او نهتنها در مشهد بلکه در شهرهای دیگر حتی تهران از نظر اقبال جوانان پرشور و انقلابی کمنظیر بود.
1346- و همین باعث شد که در بین سالهای 46 و 49 بارها بازداشت و زندانی شد.
1348- به دلیل پیدایی جو مبارزات مسلحانه مورد پیگیری شدیدتر دستگاههای جاسوسی رژیم گذشته واقع شد.
1350- دوباره زندانی شد.
پس از آزادی کلاسهای مخفی تدریس ایدئولوژی گسترش پیدا کرد.
همزمان با کلاسهای تفسیر قرآن و حدیث و نهجالبلاغه در سطحی گسترده و با پیگیری شدیداً ادامه میداد.
1353- دستگیر و در شکنجه گاه کمیته مشترک بهاصطلاح ضد خرابکاری ساواک منحله و شهربانی طاغوتی زندانی شد.
1354- پس از آزادی کلاسهای ایدئولوژی تطبیقی و مقایسهای را گسترش داد.
با سخنرانیهای پرشور در سراسر کشور اندیشه اسلامی انقلابی را در سطح جوانان گسترش داد.
1356- به اتفاق جمعی از روحانیون متعهد طرح جامعه روحانیت مبارز سراسر کشور را ریختند که از نخستین پایههای حزب جمهوری اسلامی است.
به وسیله مزدوران ساواک منحله دستگیر و شبانه به زندان و پس از چند روز به ایرانشهر تبعید گردید.
-1357 از تبعیدگاه به مشهد رفت و به صف مبارزان انقلاب اسلامی پیوست.
از طرف امام خمینی به عضویت شورای انقلاب انتخاب شد.
همراه با آقایان دکتر محمدجواد باهنر، دکتر محمد حسینی بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، علیاکبر هاشمی رفسنجانی همفکران و همرزمان همیشگی خویش حزب جمهوری اسلامی را مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی و در خط امام برای تشکیل و سازماندهی نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی بنیاد نهاد.
و بالاخره پس از پیروزی انقلاب در کنار فعالیتها و تلاشهای همهجانبه اش در جهت تداوم انقلاب به مسئولیتهای:
1358- معاونت وزارت دفاع ملی.
سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی امامت جمعه تهران را عهدهدار شد.
دکتر سید محمدباقر حسینی لواسانی (دکتر لواسانی)
عضو هیأت مدیره انجمن اسلامی پزشکان
عضو مؤسس انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران
عضو جامعه پزشکان حزب جمهوری اسلامی
سالهای عمر سید محمدباقر حسینی لواسانی
1322- در یک خانواده روحانی در تهران متولد شد.
1329- دوره ابتدائی و متوسطه را در زادگاهش به پایان رساند.
1341- وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد.
1342- با شروع مبارزات حقطلبانه اسلامی به رهبری امام خمینی جلسات تفسیر قرآن را در دانشکده پزشکی و جلسات دیگری در خارج از دانشکده با شرکت جوانان پرشور انقلابی دائر نمود که تا سال 48 ادامه داشت.
1347- با کمک گروهی از دانشجویان از جمله مرحوم شهید لبافینژاد انجمن اسلامی دانشکده پزشکی را تاسیس نمود.
1348- از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل شد.
1351- درس تفسیر با شرکت گروهی از جوانان دانشجو ایجاد نمود.
نوشته ها و یادداشت های وی در طول سال های سیاه در حمله شبانه افراد مزدور ساواک منحله به منزل ایشان از بین رفت.
1353- دوره تخصصی گوش و حلق و بینی را به پایان رساند.
1355- عضو هیئت مدیره انجمن اسلامی پزشکان گردید.
1358-عهده دار ریاست مدرسه عالی بهداشت بود.
عهده دار معاونت وزارت بهداری و بهزیستی گردید.
1358- عضو جامعه پزشکان حزب جمهوری اسلامی شد.
سید محمد خوئینی ها (موسوی خوئینی)
روحانی مبارز
نماینده امام در شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
آن چه بر حجة الاسلام سید محمد خوئینی ها گذشته است.
1320- در قزوین تولد یافت.
پس از تحصیلات ابتدائی در قزوین به تحصیل علوم اسلامی پرداخت.
1340- به حوزه علمیه قم وارد و از محضر مرحوم آیت الله محقق داماد و آیات عظام منتظری، اراکی، سلطانی کسب فیض کرد.
1345- به نجف مشرف شد و در درس امام خمینی حضور یافت.
1346- اجباراً عراق را ترک و مجدداً به حوزه علمیه قم مراجعت نمود.
1350- به دعوت اهالی شمیران در مسجد مهدیه نیاوران مشغول فعالیت های مذهبی شد.
1355-به جرم فعالیت های اسلامی دستگیر و زندانی شد.
1357-پس از هجرت امام به پاریس به این شهر سفر کرد و همراه امام به ایران بازگشتند.
1358-نمایندگی امام در صدا و سیمای جمهوری اسلامی را عهده دار شد.
1358- پس از تصرف لانه جاسوسی امریکا فعالانه به همکاری با برادران و خواهران مسلمان پیرو خط امام پرداخت.
گوهر الشریعه دستغیب
معلم متعهد و مبارز
عضو موسس انجمن اسلامی معلمان ایران
خواهر گوهرالشریعه دستغیب از زبان خودش
1314- در خانواده روحانی کشاورز سید عباس دستغیب در شیراز متولد شدم.
دوره ابتدائی و متوسطه در شیراز گذشت.
1335-در شهر آبادان به افتخار معلمی نایل آمدم.
1345-سال مهاجرت به تهران بود و ادامه کارهای فرهنگی.
1347-در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم.
1350-اخذ درجه فوق لیسانس فرهنگ عربی و علوم قرآنی از دانشکده الهیات.
با قبول مدیریت دبیرستان رفاه درگیری مستقیم با ساواک آغاز شد.
1352-زندانی شدن شوهر و اعضاء خانواده و فشار بیشتر و شکنجه های روحی از طرف دستگاه جبار.
1356-شرکت در تشکیل انجمن اسلامی معلمان.
1358-همکاری با مراکز تربیت معلم.
محمد علی رجائی
معلم متعهد و مبارز و آگاه
وزیر آموزش و پرورش در دوران انقلاب
عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان ایران
محمدعلی رجائی از زبان خودش
1312- در قزوین متولد شدم.
تحصیلات ابتدائی را در این شهر گذراندم.
1327- سال مهاجرت به تهران بود.
1328- ورود به نیروی هوائی.
پنج سال به خدمت در نیروی هوائی و تحصیل شبانه دوره متوسطه گذشت.
1339- پایان تحصیل در دانش سرای عالی و آغاز خدمت فرهنگی.
1342- عضویت در نهضت آزادی و دستگیری و زندان.
و این بار تدریس در مدارس کمال و رفاه و تربیت مجاهدان.
1353-دستگیری مجدد و زندان کمیته و قصر و اوین به مدت دو سال.
1357- آزادی از زندان.
عضویت در شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان.
با پیروزی انقلاب مجدداً به خادمین آموزش و پرورش پیوستیم.
1358-عهده داری مسئولیت وزارت آموزش و پرورش آخرین اشتغال من است.
سید رضا زواره ئی
حقوق دان متعهد و مسلمان
معاون اسبق دادستانی انقلاب
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
پا به پای سید رضا زواره ئی
1317- تولد در قریه حصار کوچک ورامین.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قریه خاوه و پیشوای ورامین، دانش سرای کشاورزی را در مامازن ورامین گذراند.
1341- اشتغال به خدمات فرهنگی و حرفه ای آموزگاری.
1346- دستگیری و زندان به اتهام قصد ترور شاه خائن در تاج گذاری.
1350- اخذ لیسانس حقوق از دانشگاه تهران.
1356- شرکت در سازماندهی و تشکل وکلای مسلمان.
اولین وکیل مدافع دانشجویان زندانی در تظاهرات عاشورا.
1357- عضو موسس، عضو شورا و عضو هیات اجرایی جمعیت حقوق دانان.
دفاع از متهمین مبارز انقلاب اسلامی.
به علت عدم وجود یک بینش اسلامی در جمعیت حقوق دانان از آنان جدا گردید.
بنیان گذار دادسرای انقلاب اسلامی به امر امام خمینی.
1358- عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی.
ابوالقاسم سرحدی زاده
عضو حزب ملل اسلامی در سال های اختناق
مسئول مطبوعاتی بنیاد مستضعفان
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
درباره ابوالقاسم سرحدی زاده بیشتر بدانیم
1324- در تهران متولد شد.
تحصیلات ابتدائی را در زادگاهش گذراند.
1342- قبل از پایان دوره دبیرستان براساس بینش مکتبی به عضویت حزب ملل اسلامی که معتقد به ایجاد حکومت اسلامی از طریق مشی مسلحانه بود درآمد.
1342- در نهضت اسلامی 15 خرداد شرکت فعال داشت.
1344- در درگیری مسلحانه در کوه های شمال تهران همراه با دیگر یارانش به دست شکارچیان ساواک منحله گرفتار شد و در شکنجه گاه های رژیم ددمنش و سفاک پهلوی بازداشت گردید.
1345- بیدادگاه های نظامی این فرزند رشید ایران را به علت حرکت در جهت سرنگونی رژیم طاغوت و ایجاد حکومت اسلامی به حبس ابد محکوم کرد.
چهارده سال زجر و شکنجه رژیم سفاک را در زندان های اوین و قصر و کمیته با تکیه بر نیروی ایمان به الله و آن چنان که شایسته یک مسلمان پوینده صراط مستقیم اسلام است تحمل کرد.
1357- در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و پس از آن برای تداوم بخشیدن به انقلاب به نهادهای انقلابی پیوست.
1358- عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
1358- عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی.
سرپرستی سیاسی مطبوعاتی بنیاد مستضعفان را عهده دار شد.
دکتر محمدباقر شایورد
حقوق دان و دکتر داروساز
استادیار سابق دانشکده پزشکی
شناخت زندگی دکتر محمدباقر شایور
1310- در پامنار تهران متولد شد.
در سال های اول دبیرستان و در محیط روحانی خانواده اش با مسائل سیاسی آشنا شد.
با دوازده نفر دیگر از همفکرانش گروه سیاسی مذهبی، «سیزده» را برای دفاع از اسلام تشکیل دادند.
با آیت الله کاشانی و شهید نواب صفوی آشنائی نزدیک داشت.
با همراهی دیگران دست به انتشار روزنامه انسانیت زد. روزنامه توقیف و گروه تارومار شد.
1330- به عضویت سازمان دانشجویان دانشگاه تهران انتخاب شد. این سازمان بینش مستقل ملی داشت و به دور از گرایشات ارتجاعی و هم چنین کمونیستی بود.
در روزنامه دانشجو با نام مستعار مقاله می نوشت.
و با دوستان همفکر روزنامه «یار ایران» را منتشر کردند که پس از انتشار توقیف شد.
در انجمن اسلامی دانشجویان عضویت یافت.
1335- خدمات فرهنگی را در دانشکده پزشکی بیمارستان سینا شروع کرد.
1339- از آن زمان به نهضت آزادی پیوست.
نهضت آزادی یکی از سازمان های مذهبی آن روزگار بود و برای اولین بار مساله سلطنت را مطرح کرد.
1342- نهضت اسلامی خمینی تمام حرکت های موجود را تحت شعاع قرار داد و وی دربست خود را در اختیار آن بود.
پس از تبعید امام، به گروه های کوچک سیاسی پیوست یکی از آن گروه ها با همکاری آقایان، آیت، جاسبی، کاشانی و عباس پور و شهید علی باکری بود که به دست جلادان رژیم ضد اسلامی پهلوی شهید شد.
1345- برای تحصیل حقوق وارد دانشکده حقوق شد.
1349- از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شد.
پس از 14 سال کار در دانشکده پزشکی با عنوان استادیار بازنشسته شد.
سه بار تحت تعقیب ساواک مزدور قرار گرفت.
1356- در کنار دکتر عباس شیبانی مشغول به فعالیت سیاسی شد.
حبیب الله عسگراولادی مسلمان
عضو شورای رهبری جمعیت های موتلفه اسلامی در سال های اختناق
عضو شورای کمیته امداد امام خمینی
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
برادران حبیب الله عسگر اولادی مسلمان را بهتر بشناسیم
1311- در تهران متولد شده است.
1327- به مبارزات سیاسی وارد شد و به صف همرزمان آیت الله کاشانی و سید مجتبی نواب صفوی پیوست. به فتوای آیت الله کاشانی در مبارزات انتخاباتی دوره شانزدهم و هفدهم مجلس شورا شرکت کرد.
1331- در قیام 30 تیر برای بازگرداندن حکومت مصدق شرکت کرد.
1341- به دعوت امام خمینی در مبارزه با تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی شرکت کرد و از افراد موسس «جبهه مسلمانان آزاده» بود.
همراه با شهید آیت الله مطهری، دکتر بهشتی در تشکیل «جمعیت های موتلفه اسلامی» شرکت کرد.
1342- در جریان اعدام انقلابی حسنعلی منصور به همراهی شهیدان امانی، بخارائی، هرندی، نیک نژاد و شهید مهدی عراقی به حبس ابد محکوم گشت.
شهید مهدی عراقی به حبس ابد محکوم گشت.
در زندان با انحرافات ایدئولوژیکی غیراسلامی مبارزه کرد.
1356- تحت شرایط روز از زندان بیرون آمد و به سرعت برای گسترش موج جدید نهضت همت گماشت.
همراه با روحانیونی چون شهید مطهری برای ایجاد تشکیلات جدید مبارزه اسلامی خدمت امام رسید.
1357- پس از پیروزی انقلاب به عضویت شورای سه نفری کمیته امداد امام خمینی انتخاب شد.
با کسب اجازه از امام به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و اکنون عضو شورای مرکزی این حزب است.
به مدیریت سازمان اوقاف منصوب شد.
هادی غفاری
ادامه دهنده راه پدر شهید آیت الله غفاری
موسس بنیاد آموزش و تبلیغاتی الهادی
با هادی غفاری آشنا شوید.
1329- در روستای (ده خوارقان) آذرشهر به دنیا آمد.
بعد از گذراندن تحصیلات ابتدائی به تهران آمد و پس از اخذ دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون با موفقیت در کنکور سراسری به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و همزمان موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه تهران شد.
خدمت سربازی را در اجباریه اردبیل با افشاگری رژیم طاغوتی در مساجد محل سپری نمود.
1352- در اردبیل توسط مزدوران شاه خائن دستگیر و به زندان کمیته تهران منتقل و بر اثر مقاومت ناچار رژیم او را پس از 6 ماه آزاد گرداند.
1354- بر اثر فعالیت های مخفیانه با برادران هم رزمش دستگیر و پس از مسموم کردن تدریجی ایشان رژیم از ترس تبلیغاتی که پس از شهادت پدرش آیت الله غفاری به وجود آمده بود، ناچار به آزادی ایشان گردید.
1356-مجدداً دستگیر و درحال انتقال از دست عمال رژیم طاغوت فرار کرد و مبارزه خود را به صورت مخفی در شهر و روستا ادامه داد و از جمله به شهرهای مشهد، آبادان، قم، اهواز، خرمشهر، خرم آباد، گلوگاه، شاهی، گرگان، .... سپس در آبادان توسط سرتیپ رزمی جانی دستگیر و در حال انتقال با قطار از خرمشهر به تهران از دست مامورین گریخت و در اهواز پس از سخنرانی بر علیه رژیم سفاک هوشیارانه از معرکه گریخت.
1357- در راهپیمایی عظیم عید فطر شرکت و برای اولین بار شعار مرگ بر شاه را بر دهان مردم انداخت و سپس به فرانسه به خدمت امام رسید و در جمع دانشجویان اروپا به معرفی رژیم سفاک پهلوی پرداخت.
در ایام سفر به خارج با یاسر عرفات ملاقات و دوره کامل آموزش نظامی را دید و همراه امام به تهران بازگشت.
در حمله به گارد شاهنشاهی سابق اولین مسلسل را از آنان ربود. و همان اسلحه را با تنی چند از برادران همرزم برای تصرف اسلحه خانه نیروی هوائی به کار گرفت و با شرکت فعال در حمله به پادگان ها و کلانتری ها، همه مردم را صاحب اسلحه کرد.
در شب جنگ مرد میدان کارزار و عمل و در صبح پیروزی پیغام آور اندیشه های وحی الهی بود.
1358- به فعالیت های فرهنگی، سیاسی خویش در جهت استمرار انقلاب اسلامی ادامه می دهد.
حسین کمالی
مدیر مسئول نشریه کارگر مسلمان
عضو شورای موسس کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کارخانجات
برادر حسین کمالی را بهتر بشناسیم
1332- در شهر درود متولد شد.
تحصیلات ابتدائی را در همان شهر تمام کرد.
1346-پس از پایان کلاس ششم ابتدائی به کار در کارگاه های ساختمانی پرداخت.
1347- در کارخانه فاسیت استخدام شد.
کارخانه سیمان درود
1352- به اخذ دیپلم فنی نائل آمد.
در قسمت ریختگیری کارخانه سیمان آبیک مشغول به کار شد.
دوران سربازی را در اسلام آباد قرق و بولاغ گذراند.
1354-در کارخانه های پاتریس استخدام و به علت مبارزه با مدیران اخراج شد.
1355- پس از استخدام در کارخانه سولیران به سرنوشت مشابه کارخانه قبل دچار شد.
1356- در ارتباط با فعالیت های کانون نشر فرهنگ پژوهش های اسلامی به کار تبلیغات، تکثیر و انتشار ثبت نام در سال های سیاه و اختناق رژیم طاغوت پرداخت.
1356- در میدان شهدا دستگیر شد.
اتحادیه شیعیان جوان ناحیه شرق تهران را به وجود آورد.
1357- مبارزات انقلاب اسلامی فعالیت در بخش های کارگری پرداخت.
1358- به همراه چند تن از کارگران مسلمان به انتشار هفته نامه کارگر مسلمان پرداخت. که هم اکنون مدیر مسئول این هفته نامه است.
به اتفاق تعدادی از برادران کارگر کانون هم آهنگی شورای کارخانجات را به وجود آوردند.
سید اسدالله لاجوردی
عضو شورای مرکزی جمعیت های مؤتلفه اسلامی در سال های اختناق
مایه یاس شکنجه گران
با سید اسدالله لاجورد (قهرمان مقاومت) آشنا شوید.
1314- در تهران متولد گردید.
تحصیلات اولیه را تا سیکل ادامه داد. و از محضر درس مرحوم حجتالاسلام سیدعلی شاهچراغی اولین مدرس و امام جماعت حسینیه ارشاد استفاده کرد و فلسفه و منطق و فقه و اصول را گرفت و به کسب معاش در بازار تهران مشغول شد.
1342- به عضویت شورای مرکزی جمعیتهای مؤتلفه اسلامی درآمد.
1343- به همراه گروهی از رهبران مؤتلفه اسلامی دستگیر و به 2 سال زندان محکوم گردید و نزدیک 5 ماه در زندان انفرادی به سر برد.
1348- دوباره دستگیر شد و شکنجههای فراوان دید.
وی از رهبران تظاهرات برعلیه مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل بود و دفتر هواپیمایی اسرائیلی آل عال را منفجر کرد و دستگیر و زندانی گردید.
1353- پس از پنج سال زجر و شکنجه آزاد گردید و همچنان به فعالیتهای اسلامی و مکتبی پرداخت.
1354- در اوایل این سال دستگیر و به علت پافشاری در عقیده و عدم اعتراف به 18 سال زندان محکوم گردید کسانی که با او در زندانها بودهاند میگویند:
دوست و دشمن به او لقب قهرمان مقاومت داده بودند چون در مقابل آزار و شکنجههای جانکاه با اعتقادی راسخ و صبر و پایمردی مأموران طاغوت و مزدوران خود فروخته را مایوس ساخته بود.
1357- به علت رشد سیاسی و شور انقلابی مردم مسلمان از زندان آزاد گردید.
1358- هم اکنون در دادگاههای انقلاب اسلامی به انجام وظیفه مشغول می باشد.
دکتر سید محمود مصطفوی کاشانی (دکتر-کاشانی)
استاد دانشکده حقوق
عضو جامعه اسلامی دانشگاهیان
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
سالهای عمر دکتر سید محمود مصطفوی کاشانی
1321- در تهران در بیت مبارز حضرت آیتالله کاشانی تولد یافت.
1339- تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان رساند.
دستگیری و زندان بهخاطر شرکت در مراسم تجلیل از واقعه 16 آذر.
1344- اخذ درجه لیسانس حقوق از دانشگاه تهران.
دستگیری در مراسم چهلم شهید بخارائی.
1349- اخذ درجه دکترای حقوق قضایی از دانشگاه تهران
تالیف کتاب نظریه تقلب نسبت به قانون.
گذراندن دوره فقه و اصول و نیل به درجه اجتهاد در محضر مرحوم آیت الله غروی.
1350- ورود به کادر علمی دانشکده حقوق دانشگاه ملی ایران.
ممنوعیت خروج از کشور.
1355- اقامت در فرانسه و ادامه تحقیقات حقوقی.
1357- سفر به نجف برای تماس با امام خمینی.
دستگیری در جریان تحصن در وزارت علوم.
عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی.
عبدالمجید معادی خواه
روحانی مبارز و متعهد.
زندانی تبعیدی رژیم طاغوت
نماینده سابق امام در عمران کردستان
گذشته عبدالمجید معادی خواه
1321- تولدش در قم مهد قیام و شهادت بود.
1340- تحصیلاتش در رشته ادبیات و منطق به پایان رسید.
از محضر علامه طباطبائی شهید مطهری و فقیه مجاهد آیتالله منتظری کسب فیض کرد.
1342- در هفدهم خرداد خونین فیضیه قوم به زندان افتاد.
1345- به تدریس اصول عقاید و منطق در مدرسه کرمانیها پرداخت.
1350- به همراه جمعی از مدرسین حوزه علمیه قوم دستگیر و زندانی گردید.
1351- پس از آزادی با فاصله چند ماه همراه با جمعی از مدرسین به گنبد کاووس تبعید شد.
به اتهام همکاری تبلیغاتی با گروههای مسلح از تبعیدگاه گنبد کاووس دستگیر و به زندان کمیته منتقل و به 18 ماه زندان محکوم گردید.
1353- پس از پایان مدت محکومیت به زندان اوین منتقل و حدود 2 سال بدون محکومیت در شکنجه گاه اوین در بند دژخیمان رژیم طاغوت بود.
1356- پس از سخنرانی در مراسم چهلمین روز شهادت شهید مصطفی خمینی دستگیر و تبعید شد. در فواصل زندانها و تبعیدها در مساجد همت تجریش، هدایت، جامعه نارمک و انجمن اسلامی مهندسین به تفسیر قرآن اشتغال داشت.
1358- در جریان جنگ کردستان نماینده امام در عمران کردستان گردید.
پس از شهادت دکتر محمد مفتح در مسجد قبا به تلاشهای اسلامی خویش ادامه داد.
مهندس علیاکبر معینفر
عضو مؤسس انجمن اسلامی مهندسین
عضو شورای انقلاب اسلامی
اولین وزیر نفت
پا به پای مهندس علیاکبر معینفر
1307- در تهران متولد شد.
تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و وارد دانشگاه تهران شد.
فعالیت سیاسی خود را از سالهای دانشجویی و با عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان و نوشتن مقاله در «فروغ علم» و «گنج شایگان» آغاز کرد.
1330- از دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته راه و ساختمان فارغالتحصیل شد.
1336- همراه با مهندسین همفکر و اسلام اندیش به تأسیس انجمن اسلامی مهندسین همت گماشت و تا زمانی که از طرف ساواک منحله از فعالیتهای آن جلوگیری شد با این انجمن همکاری داشت.
1340- در دانشگاه واسدا توکیو دوره مهندسی زلزله را به پایان رساند.
پس از آن در اکثر کنفرانسهای جهانی مربوط به زلزله شرکت داشت.
در سمت رئیس دفتر تحقیقات فنی سازمان برنامه در تدوین ضوابط لازم برای اجرای طرحهای عمرانی تلاش نمود.
1352- به عضویت هیئت مدیره «مجتمع جهانی زلزله» انتخاب شد.
1357- به فرمان امام خمینی و همراه با دکتر سحابی و دکتر باهنر در کمیته سه نفری تنظیم اعتصابات سازمانهای دولتی مستقیماً در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دولت موقت به سرپرستی سازمان برنامه و بودجه منصوب شد.
برای تعدیل حقوقها و حذف حقوقهای بالا به نفع مستضعفین کوشش بیدریغ کرد.
به عضویت شورای انقلاب انتخاب گردید.
1358- پس از تاسیس وزارت نفت بهعنوان اولین وزیر نفت ایران منصوب و مشغول به کار شد.
در کنفرانس کاراکاس به دفاع از مواضع ایران و مقابله با نفس قرآن استعمارگر پرداخت. کوششهای او باعث شد در مدت پنج ماه قیمت نفت از بشکهای 22 دلار به بشکه ای 5/32 دلار ترقی کند و این از طرفی باعث تغییر شگفت در قیمت جهانی نفت و از طرف دیگر باعث تقویت جناح کشورهای ترقیخواه اوپک در مقابل جناح آمریکا گردید.
جواد منصوری
عضو حزب ملل اسلامی در سالهای اختناق
زندانی تبعید رژیم سفاک پهلوی
فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب
آشنایی دقیقتر با برادر جواد منصوری
1344- تولد در کاشان
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان رساند.
1340- ورود به فعالیتهای سیاسی.
1342- تشکیل گروه زیرزمینی برای تأسیس حکومت اسلامی.
1343- عضویت در حزب ملل اسلامی با اعتقاد به مکتبی بودن مبارزه در پیروی از مشی مسلحانه. 1344- دستگیری و محکومیت به 6 سال زندان، در بیدادگاههای فاشیستی و ضد بشری شاه خائن 1348- خروج از زندان و ورود به دانشگاه
1351- به علت شرکت در مبارزات دستگیر شد.
1352- پس از یک بازداشت طولانی در بازداشتگاههای ساواک منحله بالاخره در بی دادگاه پهلوی به یازده سال زندان محکوم شد.
1357- خروج از زندان و پیوستن به صف مبارزان انقلاب اسلامی
1358- فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
محمدکاظم موسوی بجنوردی
رهبر حزب ملل اسلامی در سالهای اختناق
استاندار انقلابی اصفهان
عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
شناخت زندگی محمدکاظم موسوی بجنوردی
1321- در شهر نجف در یک خانواده روحانی متولد شد.
1328- تحصیلات خود را در شهر نجف و تهران گذراند.
1340- پایهگذار هسته اولیه حزب ملل اسلامی با اعتقاد به مبارزه مکتبی و خطی مشی مسلحانه و فعالیت شدید و مخفی تا سال 1344
1344- درگیری مسلحانه برادر بجنوردی همراه با چند تن از اعضای حزب ملل اسلامی با 400 نفر از نیروهای انتظامی رژیم پهلوی که منجر به دستگیری ایشان گردید.
در یک محاکمه ساختگی در بیدادگاههای رژیم طاغوتی به اعدام محکوم گردید.
1345-تبدیل حکم اعدام به حبس ابد درنتیجه مبارزات و افشاگریهای ملت مبارز ایران در داخل و خارج از کشور.
1357- ادامه مبارزه در زندان و اشتغال به مطالعه و تالیف و ترجمه کتابهای مختلف از جمله ترجمه کتابهای اقتصاد ما، فلسفه ما، تاریخ آفریقا، و نگارش جزوات درباره شناخت، درباره انسان، درباره ارزش که متأسفانه بسیاری از این نوشتهها توسط عمال ساواک و رژیم منحط سابق از بین رفته است.
از پشتوانههای جناح مذهبی در زندان بود.
1357- رهایی از زندان در آستانه پیروزی انقلاب کبیر اسلامی توسط خلق قهرمان مسلمان.
1358- برعهده گرفتن سرپرستی اموال مصادرهشده توسط بنیاد مستضعفان.
عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی.
برعهده گرفتن استانداری اصفهان.
علیاکبر ناطق نوری
روحانی متعهد و مبارز
نماینده امام خمینی در جهاد سازندگی
نگاهی به زندگانی برادر علیاکبر ناطق نوری
1322- در خانوادهای روحانی در شهرستان نور متولد شد.
تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند.
1337- به تحصیل دوره مقدماتی علوم انسانی در تهران پرداخت.
به حوزه علمیه قوم عزیمت کرد و از محضر مجاهد نستوه حضرت آیتالله منتظری و آیت الله مشکینی کسب فیض نمود.
1342- با سخنرانی در سالروز فیضیه قوم مبارزات خود برعلیه رژیم منفور و ترور و اختناق فکری ساواک منحله پهلوی را آغاز کرد.
1346- در رابطه با چاپ اعلامیه رهبر انقلاب مبنی بر تحریم معامله یهودیان غاصب اسرائیلی با جمعی از بازاریان دستگیر و در شکنجه گاه قزلقلعه زندانی شد.
1349- در رشته فلسفه اسلامی از دانشکده الهیات فارغالتحصیل شد.
1350- به علت سخنرانی در مسجد ارک دستگیر و مورد شکنجه دژخیمان دونمنش پهلوی قرار گرفت.
ممنوعالمنبر شد و با نامهای مستعار روشنگریهای خود را ادامه داد.
1356- برگزاری چهلمین روز شهدای تبریز در قوم را کارگردانی کرد.
پس از حرکت چلوار انقلاب اسلامی همه جا حاضر بود.
1357- در راهپیماییهای مختلف شرکت فعال داشت.
در روزهای پیروزی انقلاب به پاسداری از مدرسه علوی محل استقرار امام مشغول بود.
1358- به امر امام بزرگوار مسئولیت جهاد سازندگی را بهعهده گرفت.
دکتر سیفالله وحید دستجردی
عضو کمیته پزشکی امداد امام
سرپرست بهداری زندان قصر در دوران انقلاب
عضو جامعه پزشکان حزب جمهوری اسلامی
زندگی دکتر سیفالله وحید دستجردی
1304- تولدش در قریه دستگرد اصفهان بود.
تحصیل ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذراند.
1321- به مدت سه سال به تحصیل علوم دینی پرداخت و سپس وارد دانشگاه شد.
1331- همکاری با گروههای مذهبی و فعالیت بر علیه رژیم سفاک پهلوی را آغاز کرد.
1337- به اخذ درجه دکترا از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران نایل آمد.
تألیف رساله «بهداشت و اسلام».
آغاز خدمات پزشکی در قراء و قصبات کاشان و ورامین.
1342- همراهی و شرکت در تظاهرات مردم ورامین و درمان مجروحین نهضت اسلامی 15 خرداد. 1355- عضویت در انجمن اسلامی پزشکان.
1357- عضویت در کمیته پزشکی مدرسه رفاه.
عضویت در کمیته امداد پزشکی امام خمینی.
1358- عضویت در جامعه پزشکان حزب جمهوری اسلامی.
سرپرست بهداری زندانهای قصر و اوین.
دکتر علیاکبر ولایتی
عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا
عضو کادر علمی دانشکده علوم تندرستی
دکتر علیاکبر ولایتی و تاریخ
1324-تولد در رستمآباد شمیران.
تحصیل در مدارس بهرام و نادر افشار و جم قلهک.
1340- ورود به جبهه ملی.
1342- پیوستن به فعالیتهای سیاسی ایدئولوژیک زیرزمینی امام خمینی و تداوم آن تا پیروزی انقلاب شرکت در بنیانگذاری انجمن اسلامی دانشکده پزشکی.
1350- فارغالتحصیل از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران.
1353- اخذ درجه تخصص در رشته کودکان از مرکز طبی کودکان.
اشتغال به خدمات پزشکی در بیمارستان شهدا.
1354- اخذ جایزه بهترین مقاله در طب کودکان.
1355- عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان مقیم آمریکا.
اخذ درجه فوق تخصص در بیماریهای سی عفونی از آمریکا.
1357- عضویت در هیئتمدیره انجمن اسلامی پزشکان.
تاسیس مراکز امداد و درمان با همکاری روحانیون و پزشکان متعهد.
1358- تالیف کتاب «بیماریهای عفونی»
عضو هیئت علمی دانشکده علوم تندرستی.
1358- معاون وزارت بهداری و بهزیستی.
عضو جامعه پزشکان حزب جمهوری اسلامی.
دکتر محمدعلی هادی نجفآبادی
عضو شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
مسئول هیئت سیاسی اعزامی به کشورهای عربی در دوران انقلاب
شناخت زندگی دکتر محمدعلی هادی نجفآبادی
1327- در شهرستان نجفآباد و در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدائی را در زادگاهش گذراند و سپس به قم شهر قیام و شهادت مهاجرت کرد.
1340- سالهای 40 تا 48 آن دهه خون و خفقان را در مبارزات علیه رژیم طاغوتی شرکت فعال داشت.
1348- در نجف به خدمت امام خمینی رسید و از آنجا به لبنان رفت.
و با سازمان آزادیبخش فلسطین تماس برقرار کرد.
1350- به افغانستان و هندوستان سفر کرد و در شهر کراچی اقامت کرد و به تحصیل در رشته روابط بینالمللی پرداخت.
و ارتباط خود را با نهضت آزادیبخش فلسطین انقلاب اسلامی ایران و جنبش اسلامی افغانستان حفظ کرد.
در همین سالها و در ارتباط با این جنبشها مسافرتهای متعددی به هندوستان افغانستان فرانسه و انگلیس داشت.
1356- بهعلت نقش اساسی در برگزاری اعتصاب غذای کلیسای سنت مری پاریس با دیگر همرزمانش توسط مقامات فرانسوی این حامیان شاه جنایتکار بازداشت شد.
1357- پس از مهاجرت امام به پاریس در دفتر ایشان مشغول به کار شد.
با پرواز انقلاب وارد تهران شد.
1358- سرپرست روزنامه کیهان شد.
از طرف شورای انقلاب جهت دفاع از مواضع سیاسی ایران به کشورهای تونس، الجزایر، فرانسه و سوریه و لبنان سفر کرد.
1358- عضو شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران گردید.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی
روحانی آگاه متعهد و انقلابی
اسلامشناس نویسنده
عضو شورای انقلاب
عضو مؤسس حزب جمهوری اسلامی
سالهای عمر علیاکبر هاشمی رفسنجانی چگونه گذشته است
1313- در یکی از دهات رفسنجان پا به عرصه هستی میگذارد.
1327- به قم عزیمت کرده و به فراگیری سطوح میپردازد.
1335- به درس خارج امام خمینی مشغول می شود.
1336- همراه با همفکرانش انتشارات مکتب تشیع را ایجاد میکند.
1342- در واقعه فروردین فیضیه قم دستگیر و به سربازی اعزام میگردد.
از باغ شاه فرار و به نگارش کارنامه سیاه استعمار میپردازد.
با جمعیتهای مؤتلفه اسلامی همکاری می کند.
1343- در ارتباط با اعدام انقلابی منصور دستگیر و شکنجه می شود پس از 4 ماه و 10 روز آزاد میشود.
به نگارش کتاب امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار میپردازد.
تشکیلات جدیدی را در قم بنیاد میکند.
1345- تشکیلات فوق الذکر کشف و ایشان متواری می شوند.
1346- به علت مخالفت با تاجگذاری دستگیر زندانی و تحت شکنجه قرار میگیرد.
1349- در مسجدالجواد، حسینیه ارشاد، مسجد جامع نارمک و مسجد جلیلی این پایگاههای مردمی مبارزه با ضد استعمار خارجی و استبداد رژیم منحوس شاهنشاهی سخنرانی اسلامی سیاسی ایراد مینماید.
1350- به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین دستگیر و پس از 7 ماه آزاد می شود.
1351- بار دیگر به اتهام همکاری با گروههای زیرزمینی در کرمان دستگیر میگردد.
1354- به جرم کوشش در جهت تصحیح حرکت انحرافی سازمان مجاهدین خلق دستگیر و
و به سه سال زندان محکوم میگردد و تحت سختترین شکنجههای رژیم سفاک و ضد اسلام قرار میگیرد.
1357- از طرف امام به عضویت شورای انقلاب انتخاب میشود.
در هیئت اعزامی امام در امر نفت و مصارف داخلی عضویت مییابد.
1357- با همفکران و همرزمان همیشگی خویش حزب جمهوری اسلامی را با ایدئولوژی اسلامی و در خط امام برای تشکل و سازماندهی نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی بنیاد مینهد.
1358- در راهپیمایی اعتراض به سنای آمریکا برعلیه سیاست استعماری و استثماری آمریکا سخنرانی میکند و از فردای آن روز مورد سوء قصد قرار میگیرد.
مهندس سید ابوالقاسم هزاوه ای
مهندس راه ساز
عضو ستاد کمیته مرکزی انقلاب اسلامی
با زندگی سید ابوالقاسم هزاوه ای بیشتر آشنا شویم
1313- در شهر همدان متولد شد.
1322- تحصیلات ابتدائی و دوره اول دبیرستان را در شهر همدان به پایان رساند.
1333- درحین خدمت وظیفه و کار روزانه به ادامه تحصیل پرداخت و دوره دبیرستان را به اتمام رساند.
1335- در دبیرستان ملی شرافت همدان به عنوان دبیر زبان خارجه استخدام شد.
1352- به اخذ درجه مهندسی ساختمان نایل گشت.
مهندس ناظر طرح مخابرات یکپارچه کشور و طرح شهرک سازی در 5 شهر سیستان و بلوچستان بود.
همکاری نزدیک با نهضت اسلامی و حضور در صحنههای مبارزه برعلیه طاغوت.
در خدمت در خدمات فرهنگی و هنری اسلامی فعالیت مؤثر داشته است.
1357- در جریان انقلاب مسئول آمار و بررسی کمیته مرکزی انقلاب اسلامی گشت.
1358- عضو سازمان حمایت اسلامی و مبارزه با منکرات می باشد.
امام خمینی:
افرادی را انتخاب کنید که متعهد به اسلام بوده، شرقی و غربی نباشند. بر صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت باشند.
45- سعید امانی
53- سید حسن آیت
62- دکتر محمدجواد باهنر
79- علیاکبر پوراستاد (استاد)
98- دکتر عبدالله جعفر علی جاسبی (دکتر-جاسبی)
118- فخرالدین حجازی
119- محمدجواد حجتی کرمانی
123- سیدعلی حسینی خامنهای
125- دکتر سید محمدباقر حسینی لواسانی (دکتر لواسانی)
146- سیدمحمد خوئینیها (موسوی خوئینی)
157- گوهر الشریعه دستغیب
172- محمدعلی رجائی
187- سید رضا زواره ای
197- ابوالقاسم سرحدیزاده
215- دکتر محمدباقر شایورد
257- حبیبالله عسگر اولادی مسلمان
277- هادی غفاری
323- حسین کمالی
333- سید اسدالله لاجوردی
365- دکتر سید محمود مصطفوی کاشانی (دکتر کاشانی)
368- عبدالمجید معادی خواه
371- مهندس علیاکبر معینفر
381- جواد منصوری
384- محمدکاظم موسوی بجنوردی
404- علیاکبر ناطق نوری
416- دکتر سیفالله وحید دستجردی
419- دکتر علیاکبر ولایتی
421- دکتر محمدعلی هادی نجفآبادی
425- علیاکبر هاشمی رفسنجانی
428- مهندس سید ابوالقاسم هزاوه ای
فهرست کامل اسامی نامزدهای نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی (ملی) استان تهران حزب جمهوری اسلامی.
برنامه ما پیروی از خط امام ایجاد یک سیاست همهجانبه فعال و مستقل برای مسلمین و مستضعفین جهان بر مبنای صراط مستقیم الهی و عدم سازش مکتبی سیاسی با غرب و شرق است.