چگونه دانش آموزی انقلابی باشیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
برادران و خواهران دانش آموز:
تبریک و درودهای گرم ما نثارتان باد؛ تابستان امسال را همراه با جهاد سازندگی طی کردید- دستانتان خسته مباد!
پیام "الله اکبر"تان را با مشتهای گره کرده و با قامتی بلند همراه با تمامی مردم در نفی ابعاد حاکمیت طاغوت شنیدیم.
در پیشاپیش راه پیمایان و در زیر رگبار مسلسل ها و مقابل تانکها قامت برافراشته و فریادتان را شنیدیم که می گفتید:
ما همه سرباز توئیم خمینی- گوش بفرمان توئیم خمینی و بالاخره شهدایتان را دیدیم، شهدائی نوجوان با گونه های سرخ رنگی که پیام آور خون مظلومان جهان است. و از خون علی اصغر کربلای ما سرچشمه گرفته است- وه که چه با شکوه!! لقاء الله را دریافتید!!
و پس از آن بود که قامت بلند آزادی طلوع کرد. اینک صدای شهیدان، از ابدیت به گوش می رسد، و خون به خاک ریخته شان هردم تا ابد می جوشد و شاید نگران باشند از اینکه نکند ما پاسدار خونشان نباشیم، یا آنگونه که باید به خونشان و به شهامت و شهادتشان ارج ننهیم و فریب دشمن و سود جویان یاد آنها را کهنه سازد و ما را از اهداف باز دارد و انقلاب استمرار نیابد. حتماً که چنین نیست و ما با پشتکار بیشتر و کوشش همه جانبه خود، تداوم انقلاب را تضمین خواهیم کرد و انشاءالله تا ابد از خون این گلگون کفنان که با گفتن "الله اکبر" به خاک تپیدند و با ما وداع کردند، پاسداری خواهیم کرد.
برادران و خواهران دانش آموز:
در تمامی این دوران پایه اصلی مبارزات نفی مظاهر طاغوت بود:
- دیکتاتوری نه
- سلطنت نه
- تجدید انتخابات نه
- جانشینی شاه نه
- نه شرقی نه غربی نه نه نه!!
و پس از آن با سقوط طاغوت دوران سازندگی و لبیک آغاز شد:
- استقلال آری
- آزادی آری
- وحدت آری
- جمهوری اسلامی آری
و بدینسان کوله بارهایمان را تا حاکمیت کامل جمهوری اسلامی به دوش خواهیم کشید، هرچند که راهی پر پیچ و خم در پیش است.
برادر و خواهر دانش آموز
امام خمینی که گامهایش را همواره بر مسیر "لا اله الا الله" طی می نماید، رهرو عشق است و قافله سالار شهیدان.
برادر و خواهر دانش آموز؛
با پیروی از رهنمودهایش دوران نفی (لا اله) را پشت سرگذاردیم، و این زمان دوران لبیک و سازندگی است (الا الله)، مباد که بیراهه رویم!! که خناسان در کمین اند و "ناس" چشم براه.
طاغوتیان توسط دست پرورده های داخلی برای نابودی ملتها ابتدا سراغ "فرهنگ" آنها می روند. ما توانستیم فقط بنای فرهنگ طاغوتیان را واژگون نمائیم، لذا ضد انقلاب با تمامی وجود، شب و روز همچون افعی زخم خورده برای جلوگیری از برپائی فرهنگ اسلامی برایمان خط و نشان می کند، غافل از آنکه آگاهی و هوشیاری و برخورد قاطعانه شما دانش آموزان مسلمان تلاش مذبوحانه آنها را نقش بر آب خواهد کرد.
ما در سرآغاز ساختن فرهنگ اسلامی هستیم بهوش باشید که نقش شما در این ساختار بسیار حساس است بنابراین:
1- همانگونه که شهدانمان با تکبیر و به خاطر تحقق اسلام و فرامین قرآن در راستای گلوله ها قامت برافراشتند و خونشان بر زمین ریخت، ما نیز افعالمان را، به خصوص تحصیلمان را با نام خدا و برای خدا شروع و ادامه می دهیم، همیشه به یادش هستیم، اوست حیات بخش حیاتمندان و اوست که رهروان راهش را هدایت می نماید، سعادت در راه او و در نفی غیر اوست که: "الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"
2- در برخورد با مسائل، با افراد مطمئن و مورد اعتماد، مشورت کنیم و کاملاً به نکات مورد شور توجه کرده و تصمیم بگیریم، نه اینکه تقلید کورکورانه نموده راه دیگران رویم، مگر اینکه "امام" و یا نمایندگان مورد اعتمادش دستوری دهند که لازم الاجراست و به منظور "وحدت" و پیشبرد انقلاب باید از آنان تبعیت کنیم.
3- با ایجاد انجمن های اسلامی دانش آموزی جهت تحکیم بخشیدن به اهداف رهبر انقلاب امام خمینی جمع خویش را متشکل نمائیم.
4- شایسته است در امور فوق برنامه شرکت و دخالت مؤثر داشته باشیم و با نصب شعارهای اسلامی مدرسه را تزئین نمائیم.
5- از معلمین معتقد و متعهد خویش که پیرو خط رهبری امام خمینی هستند، قاطعانه پشتیبانی نمائید.
6- سعی کنیم با مشورت و راهنمائی های اولیا صالح و برادران و خواهران خویش ضد انقلاب را رسوا نمائیم.
7- به معلمین و دانش آموزانی که پوششی غیر اسلامی دارند تذکر دهید که: اینگونه لباس و آرایش از مظاهر استعمار غربی و شاه ستمگر و رژیم فریبکارش بود که تلاش فراوانی جهت ترویج آن می نمودند و شما ای خواهر و برادر و معلم خوب من نباید هرگز خویشتن را عروسک تزئینی مدل شاه و ستمگران غربی نمائید.
8- انقلاب ما در جهان تنها انقلابی است که به هیچ قدرت خارجی اعم از شرق و غرب وابستگی نداشته و از هیچ کمکی در این زمینه برخوردار نبوده، اگر ما بخواهیم این استقلال را حفظ نمائیم باید همگی در هر کجا که هستیم وظیفه خویش را به خوبی انجام دهیم، بنابراین با وجود نارسائی های گوناگون در سطوح معلمین و مدارس با توجه به سفارش امام خمینی می بایست با کوشش و تلاش پیگیر در انجام تکالیف درسی کوشا باشیم.
9- فعالیت های غیر درسی هیچ مغایرتی با درس خواندن ندارد، اما به این شرط که از اتلاف وقت های بیهوده جلوگیری کنیم، و ساعات خود را تقسیم کرده هرکار را در زمان مناسب انجام دهیم.
10- پس از تشکیل انجمن اسلامی در جهت رهبری امام خمینی با ایجاد گروه های:
پاک سازی
تعاونی
روزنامه نگاری
تئاتر
ایدئولوژی
قرآن و نهج البلاغه
کتابخانه
مسائل سیاسی
در کارهای عملی و فکری مدرسه و محل سکونت شرکت مؤثر نمائید.
11- قرآن کتاب انسان ساز، ما را به انجام اعمال صالح و نیز نیکوئی به والدین، توصیه می نماید به پیام قرآن پاسخ مثبت دهیم و با خلوص نیت و اتکال به خدا در مواردی که با دستورات قرآن مخالفتی ندارد و از والدین خود تبعیت نمائیم که سعادت همگی ما در جلب رضایت "الله" و خشنودی والدین است.
12- در صورت مشاهده هر نوع کندکاری و کارشکنی و نقشه های ضد انقلاب قاطعانه با آنها برخورد کنید، ما نیز با تمام نیرو در این جهت با شما خواهیم بود.
خدا یار و یاورتان باد
مهرماه یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت
سازمان دانش آموزان حزب جمهوری اسلامی
پشت جلد: «من دوست ندارم روی هیچ یک از شما جوانان را ببینم مگر آنکه او معلّم باشد یا دانش آموز» (امام سجاد علیه السلام)
سازمان دانش آموزان حزب جمهوری اسلامی بیانیه شماره یک
ویژگی های نخست وزیر
[صفحه اول و دوم مفقود]
ویژگی های نخست وزیر
تیراژ 20000
چاپ اول 25/4/59
....خواهیم کرد. هر چند تو ناشیانه دستت را روکنی و برای از میدان به در کردن ما، ما را فرصت طلب بخوانی، ما که با هوچی گری مرتجع و فرصت طلب و قدرت طلب و معلوم الحال معرفی می شویم، هم اکنون می خواهیم نظرات خود را درباره ویژگی هایی که یک نخست وزیر در دوران انقلاب اسلامی باید داشته باشد بیان کنیم تا تو ظرف 48 ساعت آینده برچسب مناسبی را برای لجن مال کردن ما انتخاب کنی و به جای کار کردن و به درد مردم رسیدن به این طرف و آن طرف بزنی و با سخنرانی و مقاله نویسی و هوچی گری ما را و جریان حق انقلاب را هماهنگ با دو قدرت فائقه جهانی زیر بمباران تبلیغاتی خودت قرار بدهی و ما امیدواریم در راه انقلاب و در راه خدای بزرگ از جان و مال و نام خود بگذریم. چنین باد!
***
تا آنجایی که الآن به نظرم می رسد، ویژگی های یک نخست وزیر ایده آل را به اشاره مورد توجه قرار می دهم، البته به ترتیبی که به ذهنم خطور کند ذکر خواهم کرد و خواننده می تواند بر اساس اولویت هایی که آن خصوصیات دارند آن ها را یک و دو کند و تنظیم
نماید. بشماریم:
1- اصل اعتقاد به مکتب
2- اصل عمل به مکتب و عدم سوء سابقه ضدمکتبی و یا غیرمکتبی
3- اصل اعتقاد به رهبری امام
4- نخست وزیر در این شرایط بحرانی باید وابسته به یک جریان فکری مشخص باشد تا کابینه ای که ترتیب می دهد از انسجام کافی برخوردار باشد نه این که کابینه اش کلکسیونی از مشاهیر ناهماهنگ و نادم ساز باشد.
5- نخست وزیر باید جوان و فعال باشد، متعلق به نسلی باشد که انقلاب کرده است.
6- نخست وزیر باید فرنگی مآب نباشد. غرب زاده نباشد. اصلاً مجلس باید توجه کند نخست وزیر ایران حتی المقدور تحصیل کرده غرب نباشد و چشم و دلش به دست و دامن فرنگ مآب ها بسته نشده باشد.
7- نخست وزیر باید ابتکار عمل داشته باشد. به شکل سایه ای از سایر شخصیت ها و قدرت ها در نیاید.
8- نخست وزیر باید خط سیاسی امام را دقیقاً بشناسد و بداند که خط امام را باید در زاغه نشین ها و حلبی آبادها بررسی کرد نه در کوچه باغ های صفحات
شمال!
9- نخست وزیر باید از شجاعت و شهامت کافی برخوردار باشد. از جنگ با دشمن هیچ گونه هراسی نداشته باشد و در عین حال بداند که چه زمانی باید جنگید و چه زمانی باید صلح کرد.
10- نخست وزیر باید هیچ گونه گرایشی به خط ارتباط با غرب نداشته باشد.
11- نخست وزیر باید بداند دشمنی ما با آمریکا یک دشمنی بنیادی است و در عین حال اگر بلوک شرق بخواهند با ما از در دشمنی وارد شوند ما در لزوم مقابله به مثل تردیدی نخواهیم کرد، هر چند در همه حال صلح و دوستی را دوست داریم.
12- نخست وزیر باید جغرافیای سیاسی جهان امروز را دقیقاً بشناسد. ما اگر دشمنان فراوانی داریم ولی می توانیم دوستانی نیز داشته باشیم، مثلاً در بلوک شرق ما می توانیم با کشورهایی نظیر یمن جنوبی بیشتر رابطه برقرار کنیم و تنگه باب المندب را به صورت طنابِ دارِ امپریالیزم درآوریم و بین کشورهای جهان سوم می توانیم به روی همکاری متقابل اقتصادی ایران و هند محاسبه کنیم و در بین کشورهای طرفدار غرب، زمینه هایی
برای همکاری ایران و ترکیه در حدود معقول قابل پیش بینی است.
13- نخست وزیر باید ریشه های مکتبی این انقلاب خون بار را بشناسد، نه این که مانند منحرفین و کمونیست ها و خط ارتباط با غرب از آن ها تحلیل های نیم بند به دست دهد.
14- نخست وزیر باید نمونه اخلاق اسلامی باشد، کیش شخصیت نداشته باشد، هر چند دم از ضرورت مبارزه با آن بزند.
15- نخست وزیر باید ساخت های اجتماعی، سیاسی فرهنگی جامعه کنونی را به دقت بشناسد و منابع انرژی زای آن را بتواند به درستی کشف نماید.
16- نخست وزیر باید اسلامی فکر کند و عمیقاً توطئه هایی که در کمین انقلاب است را بتواند تشخیص دهد، مثلاً بتواند دینامیسم جریان سازی سازمان سیا در ایران را تشخیص دهد و بفهمد.
17- نخست وزیر باید شمای نسبتاً دقیقی از مسیر حوادث در خاورمیانه و به طور کلی در سراسر جهان داشته باشد، مثلاً باید بداند که اگر اوضاع عراق هم چنان رو به وخامت برود اشتهای اسرائیل برای اشغال رودخانه لیطانی تیزتر خواهد شد.
18- نخست وزیر باید مواضع ابرقدرت ها را در مقابل انقلاب اسلامی ایران به خوبی درک کند و فرق شیاطین ریز و درشت با یکدیگر را تشخیص دهد.
19- نخست وزیر باید راه حل مناسبی برای مقابله با سیستم اداری موجود داشته باشد مثلاً باید بداند که در شرایط ایران بهترین راه حل برای مقابله با عوارض بوروکراسی سیستم مضاعف است. (در این باره توضیح خواهیم داد)
20- نخست وزیر باید ضرورت انسجام قوای مملکتی وقوف داشته باشد و با رئیس جمهور کمال همکاری را بنماید.
21- قدرت درک مواضع و ساخت نیروها و گروه های سیاسی متفاوت را داشته باشد و به اصطلاح همه را با یک چوب نراند؛ مثلاً در غائله کردستان چندین گروه سیاسی، نظامی فعالیت می کنند که مواضع و ساخت و ماهیت هر یک از آن ها با دیگری همانند و مشابه نیست، هر چند همه آن ها در مقابل انقلاب اسلامی ایران جبهه مشترکی را به وجود آورده اند. مثلاً گروه کومله که در کردستان فعالیت می کند و دست به جنایت هولناکی از قبیل زنده به گور کردن دسته جمعی مسلمانان و زنده زنده
مثله کردن دختران و پسران جوان کرده است اساساً یک سازمان آمریکایی است و دقیقاً زیر نظر سیا و موساد اداره می شود و صلاح الدین مهتدی یکی از رهبران آن از مزدوران مستقیم سازمان سیاست که روابط نزدیکی نیز با شیخ عزالدین حسینی دارد در حالی که حزب دموکرات در کردستان ریشه های مردمی نیز دارد هر چند رهبری آن از مردم کرد بریده و به بیگانه پیوسته است.
اصولاً گروه های موجود در سطح مملکت را به سه دسته می توان تقسیم کرد؛ شرقگرا همچون مجاهدین خلق، غربگرا هم چون جبهه ملی، خودجوش مثل سازمان های متنوع سیاسی و نظامی که هماهنگ با انقلاب از درون خلق جوشید، و همراه خلق رشد کرده و سرنوشتشان به سرنوشت خلق پیوند خورده است همچون سازمان فجر اسلام و خود این سازمان ها نیز از نظر زیرساخت درونی باید مورد دقت قرار بگیرد:
رهبری سازمان ها نوعاً آسیب پذیرتر از بدنه آن می باشد، به عنوان مثال سازمان چریک های فدائی خلق اساساً یک سازمان ضدامپریالیستی است که ممکن است امپریالیزم در راس آن و در رهبری آن نفوذ کرده باشد کما اینکه کابینه بازرگان یک کابینه ملی
بود اما امریکا توانسته بود به وسیله امیر انتظام در داخل آن نفوذ کند.
نخست وزیر دوران انقلاب باید ساخت و بافت گروه های سیاسی گوناگون را دقیقاً بشناسد و خلاصه همه را با یک چوب نراند که بعد ناگزیر شود هیئت حسن نیت به چهار گوشه ایران اعزام دارد.
22- نخست وزیر دوران انقلاب اسلامی باید بیشترین تکیه را به مردم داشته باشد، این سخن که باید به درِ اغلب وزارتخانه ها قفل زد تا ملت راحت شود از هر که باشد و گوینده این سخن امروز هر موضعی که داشته باشد مبین اتکاء گوینده آن به خلق است. با تکیه به نیروی عظیم خلق می توان بر هر مشکلی پیروز شد ولی این پندار غلط که باید مردم را خانه نشین کرد، مردم را از کارها دور نگه داشت تا اژدهای نظام بی در و دروازه اداری دوباره خودش را جمع و جور کند، منتهی به اجرای سیاست قدم به قدم عقب نشینی به نفع امپریالیزم خواهد شد.
سیاست رئیس جمهوری تا آن لحظه که با اتکاء به نیروی این مردم جان بر کف تا مرز آزاد ساختن دانشگاه ها از چنگال خونین گروه های سیاسی پیش رفت، سیاستی مبتنی بر اصول بود ولی از آن لحظه ای که این حرکت به وسیله پاره ای به دامن ملاحظه کاری فروغلطید و به ضرر خلق و فرزندان جان بر کف خلق و به نفع گروه های مسلح حرکت کرد، راهش را از توده برید و در خلاء گم شد و باعث شد که توده های جوان و مبارز اطمینان خود را تا حدود فراوانی نسبت به قوای مجریه از دست بدهند. به مردم باید اطمینان کرد. همیشه نباید مردم را در برنامه های شعار دخالت داد آن ها را باید در کارها نیز دخالت داد و این بزرگترین رسالت نخست وزیر دوران انقلاب اسلامی ایران است.
23- موضع نخست وزیر در مقابل ساخت سیاسی نظامی، اقتصادی جهان امروز باید متکی و مبتنی بر اصول باشد ایران نمی تواند علیه یک ابرقدرت و به نفع ابرقدرت دیگر وارد یک بازی کثیف سیاسی بشود؛ مثلاً مسائل افغانستان را نمی توان با کمک آقاشاهی ها حل کرد چرا که خود آقاشاهی ها بزرگ ترین مسئله افغانستان ها هستند.
ما می توانیم برای حل مسئله افغانستان پیش قدم بشویم به شرطی که بدانیم راه حل آن نه در کراچی است و نه در مسکو بلکه تنها در کابل است. باید کابل به وسیله نیروهای مسلمان
که سینه ای لبریز از کینه به امریکا نیز دارند از قوای بیگانه پاک شود. شاید اگر باید مذاکره کرد قبل از همه با طرف های اصلی ماجرا یعنی افغانی های مسلمان و روس ها باید مذاکره کرد. امریکایی ها و نوکران آن ها این وسط چکاره اند؟
این نظریه درست است که اسلام از اساس با مارکسیسم سرِ ستیز دارد ولی توجه داشته باشیم که پرهیز ما از بلوک شرق از جهان بینی ما نشأت می گیرد نه اینکه به خاطر این پرهیز به گونه ای ناخودآگاه و ناخواسته در دامن شیطان بزرگ یعنی امریکا فروغلطیم. ما با امریکا دشمنیم. دشمنی ما تا نظام کاپیتالیستی امریکا وجود دارد، وجود خواهد داشت و تا استثمار جهانی وجود دارد، وجود خواهد داشت.
ما صدها سال است که به وسیله غرب داغ دیده ایم و رنج کشیده ایم، نمی توانیم به هیچ روی با غرب به ویژه با امپریالیزم امریکا وارد معامله سیاسی بشویم. بین ما و امپریالیزم تنها گلوله داوری می کند، گلوله! در صورتی که در مقابل جهان شرق نیز ما استقلال خود را حفظ می کنیم و اگر آن ها تفاهم را دوست نداشته باشند
برای حفظ منابع و موجودیت خود درنگ نخواهیم کرد.
سیاست خارجی ما باید مبتنی بر این اصول شناخته شده باشد. تحریم المپیک مسکو یک عمل انقلابی است و تشکیل کمیسیون مشترک با آقاشاهی یک عمل ضد انقلابی. مرزها را باید شناخت هر چند گروه ها و گروهک های چپ امریکایی تحریم المپیک مسکو را ضد انقلابی قلمداد می کند (چون نفعی برای غرب نداشته است) ولی مذاکره با آقاشاهی را محکوم نمی کنند (چون به نفع امریکا و جهان غرب بوده است) و از همین جا می تواند ماهیت های گروه های خلقی به اصطلاح ضدامپریالیستی و مارکسیستی را بشناسید.
بیانیه حزب جمهوری اسلامی:
ترکیب کابینه باید بر مبنای معیارهای مکتبی باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
همزمانی افتتاح اولین مجلس شورای اسلامی که مکمل رژیم مقدس جمهوری اسلامی است با ولادت خجسته پیشوای پرهیزپیشگان علی (ع) که در حقیقت تولد عدالت است بر ملت کفرستیز ایران مبارک باد.
بی تردید این همزمانی خجسته نمی تواند در چگونگی کار این مجلس بی تاثیر باشد و امید آنکه نمایندگان محترم در برخورد با اولین مسئله مهمی که با آن روبرو هستند یعنی انتخاب نخست وزیر کابینه همان شیوه ای را به کار بندند که امیرالمومنین علی (ع) این مظهر عدالت و درستی خداجوئی در انتخاب کارگزاران به کار بست.
نخست وزیر مهم ترین نقش را در قوه اجرائی کشور به عهده دارد اصل یک صد و سی و چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی می گوید: ریاست هیات وزیران با نخست وزیر است که در کار وزیران نظارت دارد و با اتخاذ تدابیر لازم به هماهنگ ساختن تصمیم های دولت می پردازد و با همکاری وزیران برنامه و خط مشی دولت را تعیین و قوانین را اجراء می کند. نخست وزیر در برابر مجلس مسئول اقدامات هیات وزیران است. بنابراین نمایندگان مجلس باید بیشترین سعی خود را به کار بندند تا شخصی را به عنوان نخست وزیر مورد تایید قرار دهند که ضمن داشتن ویژگی های یک انسان مسلمان مکتبی متعهد کاردان، انقلابی، قدرت ایفای این نقش مهم را داشته باشد.
برای اینکه دستیابی به چنین نخست وزیری ممکن باشد لازم است مجلس نهایت کوشش را به عمل آورد تا نحوه انتخاب نخست وزیر کاملاً منطبق با قانون اساسی باشد و به هیچ وجه شتابی در این امر مهم روا ندارد که با قانون اساسی منطبق نباشد و بی تردید مجلسی که به تصدیق امام اکثر افرادش را مسلمانان متعهد تشکیل می دهند به کسی به عنوان نخست وزیر رای اعتماد خواهد داد که دارای شرایط لازم برای احراز چنین پست خطیر و پر مسئولیتی آن
هم در این لحظات حساس تاریخ کشورمان باشد از این رو نیازی نیست نخست وزیر به طریقی دیگر برگزیده شود و یا برا تثبیت نظر خاصی دست به کارهایی از قبیل افکارسازی و تمهید مقدسات جهت قبولاندن چهره ای خاص زده شود که این شیوه ای است وارداتی و با معیارهای اسلامی ما سازگاری ندارد.
ما اعتقاد داریم به منظور انتخاب اصلی افراد برای احراز نخست وزیری نکات زیر لازم است رعایت شوند:
1- نخست وزیر باید کسی باشد که این پست را به عنوان یک وظیفه الهی بپذیرد که اگر چنین باشد نه تنها آن را به هیچ میانگارد، بلکه در انتخاب همکاران و دیگر کارگزاران دولتی با در نظر گرفتن همان وظیفه الهی تعهد و مسئولیت پذیری و ضوابط را معیار قرار می دهد نه روابط را.
2- نخست وزیر باید مکتبی باشد تا در ترکیب کابینه اش مکتب بیش از هر چیز جلوه کند و به هیچ وجه درصدد ایجاد یک کابینه ائتلافی مرکب از آن ها که بینش صحیح مکتبی دارند آن ها که این چنین نیستند، نباشد زیرا چنین کابینه ای مخصوص همان دموکراسی های
غربی است که ما همواره از آن فرار می کنیم.
3- نخست وزیر باید به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به خصوص به اصل ولایت فقیه کاملاً معتقد بوده و التزام عملی خود را به آن به اثبات رسانده باشد.
4- نخست وزیر باید به اسلام عزیز متعهد باشد و احکام اسلام در اعمال و شئون زندگی او جلوه گر باشد و سوابق او به این امر گواهی دهد.
5- نخست وزیر باید دارای قاطعیت اسلامی باشد و از هر گونه سازش کاری و ملاحظه کاری و محافظه کاری به شدت بپرهیزد.
6- نخست وزیر باید سیاست خارجی خود را بر اساس صراط مستقیم الهی (نه شرقی و نه غربی) قرار دهد و از هر گونه گرایش به شرق و غرب بپرهیزد.
7- هیچ کس در هیچ مقامی و از جمله کسی که تصدی نخست وزیری را عهده دار می شود به هیچ وجه نباید تأیید امام را برای خود سنگری قرار دهد و لغزش های خود را با استفاده از همین تأیید موجه جلوه دهد. تأیید حضرت امام دامت برکاته هرگز شامل لغزش ها و احیاناً خلاف کاری های هیچ مقامی نمی شود و هیچ کس نباید به خود اجازه بدهد نام مقدس،
امام این اسوه پاکی و تقدس را بدین طریق بیالاید در این زمینه تجربه ای که از دولت موقت انقلاب برای ملت عزیز ایران به جای مانده است کافی است.
8- حزب جمهوری اسلامی هیچ کس را در هیچ مقامی (از جمله نمایندگی مجلس) به طور مطلق تایید نمی نماید و هر تاییدی از جانب این حزب نسبت به هر کس تا وقتی معتبر است که آن شخص در خط انقلاب اسلامی و خط امام باشد و عملاً از مسیر قانون اساسی جمهوری اسلامی منحرف نشود.
بی تردید نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی توجه دارند که وارثان خون شهیدانی هستند که جان خود را برای استقرار نظام عدل اسلامی دادند.
ارواح پاک آن شهیدان و همچنین ملت شهید داده و به پاخاسته ایران و مردم محروم جهان در انتظارند تا ببینند شما برای تحقق آرمان هایشان که همان تحقق اسلام است چه خواهید کرد.
توفیق شما آرزوی ماست
حزب جمهوری اسلامی
5/3/59
انضباط در ارتش
از: استاد ابوالحسن بنی صدر
نشریه شماره 3 حزب جمهوری اسلامی
در تاریخ 9/4/58 ابوالحسن بنی صدر در اجتماع بزرگی که به دعوت لشکر 77، نیروی هوایی، دژبان در مشهد تشکیل شده بود، درباره قشون به تفصیل سخنرانی کرد و اینک به مناسبت، متن سخنرانی را که از نوار پیاده شده است، برای خوانندگان گرامی درج می کنیم.
متن کامل سخنرانی در روزنامه انقلاب اسلامی مورخ 17 و 15 شهریور ماه 1358 برای اولین بار به چاپ رسیده است.
به نام خداوند کریم
در آغاز برای آمرزش شهدای ایران و شهدای اسلام با هم فاتحه بخوانیم. برای من مایه بسیار شادی و خرسندی است که امروز در جمع شما حاضر می شوم تا درباره یک مسئله اساسی که نظم در ارتش اسلامی است صحبت بکنم. این بحث را از داستان جنگ احد شروع می کنیم.
در همه جنگ هایی که پیغمبر اسلام انجام داد به غیر از جنگ احد پیروز شد. و این در تاریخ بشر شاید منحصر به فرد است که یک فرماندهی در تمام جنگ هایی که انجام داده، پیروز شده باشد و آن خاص پیغمبر اسلام بوده است. در جنگ احد شکست خورد و قرآن دلایل این شکست را یک به یک برشمرده است:
دلایل تنها شکست! خودسری
خودسری: یک دلیل اصلی که قرآن آورده است خودسری است. شما می دانید که وقتی در جنگ احد مسلمانان پیروز شدند
کسانی که باید پشت جبهه را نگه می داشتند آنجا را رها کردند. موضع خود را رها کردند. نظم ارتش را به اصطلاح شما برهم زدند و رفتند به سر وقت غنائم و دشمن که پشت سر را خالی دید از همان راه آمد و سپاه اسلام را شکست داد.
بعد، از این کسانی که مسئول حفظ پشت جبهه بودند سوال شد چرا این کار را کردید با این که پیغمبر به شما دستور اکید داده بود که موضع خودتان را ترک نکنید، همان جا که هستید بمانید و پشت جبهه را نگه بدارید و خیلی هم سفارش فرموده بود هرچه دیدید و هر چه پیش آمد شما این جا را ترک نکنید. پرسیدند چرا موضع جنگی خود را ترک کردید؟ از جمله دلایلی که آوردند این بود که ما چون می دانستیم خدا پیغمبر خود را پیروز خواهد کرد و وقتی یک فرماندهی مثل پیغمبر در بین ماست غیر ممکن است ارتش ما شکست بخورد، حاجت ندیدیم در آنجا بمانیم، راه افتادیم و رفتیم تا سهمی از غنائم هم به ما برسد.
قرآن می فرماید: وجود پیغمبر و وجود یک فرماندهی مثل پیغمبر به تنهایی برای پیروزی کفایت نمی کند. مسلمان ها کسانی که سرباز ارتش اسلامی هستند همه باید مراقبت بکنند و در اجرای نقشه جنگی شرکت کنند تا پیروزی به دست آید و الا به صرف این که پیغمبر میان شما باشد موجب پیروزی نمی شود. البته پیغمبر در بین شما است تا شما یاد بگیرید و عمل بکنید. در همین دعائی که صبح می خواندید می گفتید که پیغمبر چگونه زندگی کردن را به شما یاد
بدهد. اگر قرار باشد که بگویید که بله ما چنین فرمانده ای داریم و لابد خداوند با این فرمانده پیروزی را برای ما می آورد و ما این چه کاری است که خودمان را به زحمت بیاندازیم، نه آن فرمانده برای این است که سرباز و افسر را تعلیم بدهد و آماده بکند برای این که در جنگ پیروز بشود و اگر بنا باشد سرباز به امید فرمانده کاری را انجام ندهد، البته قشون شکست می خورد.
در جنگ احد هم علت شکست همین بود. فکر اسلامی هنوز درست جا نیفتاده بود، فکر منافع هم بود، در نتیجه نمی دانست که برای این بود که او را از روی عقیده کار بکند. برای این است که کارهای براساس زورطلبی که در سابق بود و بی نظمی هایی که در سابق بود خود را به یک نظم تازه بدهد.
فرمانده خلّاقِ پیروزی نیست، خود مردمند...
در اینجا دو مسئله مهم است که شما باید کمال توجه را به این دو مسئله بکنید. یک طرف قضیه باوری است که چون پیغمبر خدا در جمع ما است پس دیگر لازم نیست که خیلی به خود زحمت بدهیم.
یک طرف دیگر این است که این سربازها رابطه شان با پیغمبر براساس ایمان و عقیده هست. اما یک ایمان و اعتقاد عوضی. حالا این دو موضوع را می شکافیم تا ببینیم مطلب به چه صورت است.
آن باور و اعتقاد نادرستی که چون پیغمبر در میان ما است
ما شکست نمی خوریم و هرچه کردیم، کردیم، این همان باور در جاهلیت بود. که هنوز از کله انسان عرب مسلمان شده بیرون نرفته بود. همان وقت در جاهلیت می رفت و نذر می برد برای بت و قضیه حل بود و کاری نداشت که انجام بدهد و جناب بت همه کارها را انجام می داد. روی همان قیاس عمل می کرد حالا آن بت را دیگر باور نداشت و همان کارها را از پیغمبر توقع داشت که چون تو نماینده خدا هستی پس خود به خود باید پیروز باشی، ولو این که ما هیچ کاری نکنیم.
این فکر محتاج اصلاح شدن است یعنی سرباز و افسر، اختصاص به آن زمان ندارد، بیائید بگویید چون این فرمانده، لایق و خوب است حتماً خود پیروز می شود چه لازم که طبق نظمی عمل بکنیم. او وارد است چه کار بکند یک ورد و جادویی می کند و دشمن شکست می خورد. نه با این کارها دشمن شکست نمی خورد. فرمانده قابل وقتی به پیروزی می رسد که ارتش او به دقت نقشه او را اجرا کند. قشون وقتی هر جزء و گروه و تیپ و لشکر، از سپاه بگیر بیا پائین همه طبق یک نظم معینی آن نقشه ای که دادهاند پیاده کنند، پیروز می شود پس باید آن طرز فکر را که فرمانده را به صورت یک خدا در می آورد مثل این که همه کارها را او باید انجام بدهد و باید اصلاح کند.
در ارتش سابق ایران که بر اساس شاه پرستی بود چنین فکر و رفتار غلطی به وجود می آمد. چنان که در عرب جاهلی هم این طور بود. و این نمی توانست بفهمد که نه! اعتقاد
به رهبر لازم است، اما این اعتقاد نباید از یک حدی تجاوز بکند که شما دیگر هیچ مسئولیتی برای خودتان قائل نشوید. در کار سپاه سستی بکنید به امید این که رهبر آدم قابلی است. این صحیح نیست.
قسمت دوم بیان قرآن درباره علت شکست جنگ احد این است که آن اعتقادی که داشتند چون پیامبر در سپاه هست، خداوند این سپاه را پیروز می کند و یک طرف کار بوده و طرف دیگر کار این بود که دستور فرمانده را اجرا نکردند. و در واقع نظم را به هم زدند. چرا این نظم را به هم زدند، به دلیل این که (خودشان گفته بودند) چون پیغمبر در بین آن هاست پیروزمی شوند.
عقیده و ایمان تنها اساس رابطه فرمانده و سپاه
رابطه فرمانده و سپاه بر چه اساس باید باشد؟ در ارتش های معمولی بیشتر به سازماندهی بر پایه ترس اعتبار می دهند. اگر دستورات فرماندهی اجرا نشد؛ آن زیردست که دستور را اجرا نکرده تنبیه می شود. از این طریق به اصطلاح نظم را برقرار می کنند. حالا هرچه ارتش بی فرهنگ تر باشد یعنی افراد سپاه رابطه شان کمتر بر اساس عقیده باشد، بیشتر به این عامل ترس اهمیت میدهند. و نظم را بیشتر متکی به زور می کنند. سلسله مراتب و دستورات که باید اجرا بشود و اگر نشد زندان و محاکمه...
ما علی ابن ابی طالب را امیر مومنان می گوییم. او را فرمانده
می دانیم چون در اسلام همه سرباز هستند. غیر از سرباز، ما در اسلام نداریم. بر هر مسلمانی جهاد واجب است. بنابراین هر کس باید دائم آماده باشد. در حال آماده باش به سر برد تا هر خطری برای امت اسلام پیش آمد حاضر باشد آن خطر را رفع بکند. بنابراین ارتشی که بخواهد ارتشی اسلامی باشد باید در آن سلسله مراتب براساس عقیده باشد. این را می گویند ارتش با فرهنگ. این ارتشی است که شکست ناپذیر می شود.
علت این که پیغمبر در تمام جنگ ها پیروز شد، علی در تمام جنگ ها پیروز شد حالا غیر از جنگ صفین (آن هم شکست نخورد نه این که خیال کنید که شکست خورد در آنجا هم پیروزی با مسلمان ها بود الا این که در آنجا یک فریب دیگری پیش آمد و قرآن را بردند بالای نیزه و منافقان گفتند این ها که مسلمانند پس چرا بجنگیم. یعنی باز از نظم بیرون رفتند) پس این قسمت دوم درس قرآن می گوید که اعتقاد به فرمانده و اعتقاد فرمانده به سرباز لازمه پیروزی در جنگ است. اما این اعتقاد باید یک اعتقاد سازنده باشد نه این که شما بگویید من به فرمانده معتقدم و او آدم درستکار و عادل و لایق و مسلمان و آماده برای فداکاری در راه عقیده و وطن است اما هر وقت دستور داد (مثل یک گروه از مریدانی که به آقای خود اعتقاد دارند اما طوری اعتقاد دارند که فکر می کنند هر چه این ها می گویند باید آقا انجام بدهد. در جنگ احد هم همین طور بود اعتقاد آن دسته ای که جای خود را رها کردند
اعتقاد به پیغمبر داشتند، اما مثل بعضی از این مریدهای آقاها اعتقاد داشتند. خیال می کردند که هر چه این ها می خواهند باید بکنند. دیگر نظم و انضباطی لازم نیست) نه! وقتی معتقد شدی باید تمام فرامین را عمل بکنی والا قشونی دیگر در کار نیست.
مثلاً اگر قشونی باشد که بر اصل اعتقاد تشکیل شده باشد، و شما به فرمانده خود معتقد باشید، صفات فرمانده لایق در او جمع باشد، و دستوری بدهد، باید اجرا کنید وگرنه اگر شما اجرا نکنید همان می شود که در جنگ احد شد. حالا که این انقلاب پیروزی به دست آمده است، به دلیل آن است که دستورات فرمانده ما امام خمینی (چون ما به ایشان اعتقاد داریم، هم به ایشان اعتقاد داریم هم به کفایت و لیاقت ایشان) به موقع و درست اجرا شدند. و به این طریق است که رابطه فعال و خلاقی بین ما هست و ما در مبارزه انقلاب پیروز شدیم و ان شاءالله در کمک به یکدیگر پیروزی را بیشتر خواهیم کرد.
بدین قرار لازمه عقیده داشتن به فرماندهی اطاعت از یک نظم صحیح و دقیقی است. اگر این نظم نباشد حالا هم همان بلای جنگ احد سر ما خواهد آمد. خیال نکنید این شکست اختصاص به جنگ احد داشت غالب شکست هایی که به وجود می آید ناشی از همین عقیده منفی است نه عقیده مثبت، عقیده خرابکار نه عقیده سازنده.
یعنی شما عقیده دارید نظمی باشد و انضباطی باشد و به فرمانده هم عقیده دارید ولی خیال می کنید گاهی خودسرانه باید یک کارهایی انجام
بدهید و وقتی خودرأی کاری را انجام دادی نقشه عمومی فرمانده به هم ریخت. و تا بیاید و ببیند که چه به چه شده قشون شکست خورده است. قشون که تنها شما نیستید. اگر مانوری بود خیلی خوب، چون یک طرفه است خرابی هم کردی، کردی. اما در جنگ دوطرفه است تا هر ضعفی در جبهه شما ببینند از همان نقطه ضعف حمله می کنند. و تا بخواهید به خود بجنبید، دشمن قشون شما را در هم شکسته است.
در قشون اسلام همه سرباز و همه فرمانده هستند
عامل سوم شکست و یا فرق سوم قشون اسلامی با غیر آن:
ارتش های ایلی که ما داشتیم همه امیدشان به فرمانده بود حتماً شما شنیده اید و در سربازخانه داستان های جنگ ها را برای شما می گویند. در شاهنامه هم از این داستان ها زیاد است. تا میشنیدند فرمانده شان کشته شد همگی پراکنده می شدند و هر کدام به سوئی می رفتند. تمام زور قشون جمع می شد در فرمانده. در جنگ احد هم وقتی شنیدند پیغمبر کشته شده است افرادی که روی همان حرف جاهلی عمل می کردند، هر یک از یک طرف فرار کردند.
اینجا قرآن یک علت دیگر شکست را توضیح می دهد می گوید تو سرباز، تو افسر که به جبهه جنگ میآیی باید برای عقیده بیایی و استوار سر جای خود بایستی، هم به عنوان یک مسلمان معتقد خودرأی نباشی و برای خود ابتکار قائل باشی؛ یعنی همانجا بمانی و همراه دیگران
بکوشی تا فقدان فرمانده جبران شود. این طور نیست که تا شنیدی فرمانده مرده جای خود را رها کنی و بروی. قشونی که فرهنگ دارد و قشونی که بر یک اعتقادی استوار است تمام سربازانش مثل یک ستونی استوار باید سرجاهایشان باشند. اگر این رفتار را داشته باشند که فرمانده کل کشته شد و باید فرار کرد، یک شایعه دروغ برای از هم پاشاندن قشون کفایت می کند. چنان که در جنگ احد خبر دروغ کشته شدن پیغمبر موجب فرار شد.
شایعه انداختند پیغمبر شهید شده است همه فرار کردند. اما آن هایی که روی اعتقاد و نظم انقلابی عمل می کردند، مثل علی ماندند و جنگیدند. و بالاخره شکست را به پیروزی تبدیل کردند و مانع از انهدام قشون اسلامی شدند. هر روز در قشون های دنیا این موضوع پیش می آید. اگر قشون های انقلابی، ارتش های رسمی را شکست می دهند، بدان جهت است که اولی ها روی عقیده می جنگند و دومی ها روی نظم میان تهی و مبتنی بر زور. در جنگ ایران و اسلام در عهد ساسانی تا گفتند فرمانده قشون ایران (رستم فرخزاد) کشته شده سپاه پراکنده گشت. اما در قشون اسلام به این صورت نبود همین طور همه پشت سر هم معین بودند که اگر این کشته شد آن یکی و اگر آن یکی کشته شد سومی فرماندهی را باید برعهده می گرفت. سربازهای مسلمان هم سرجای خود باید می ماندند و می جنگیدند. از درس جنگ احد تجربه پیدا کرده بودند. از علت های پیروزی هایشان هم
یکی این بود. در جنگی که یک طرف براساس عقیده می جنگد همه سربازها و افسرها روی عقیده می جنگند، برای آن طرف شکست پیش نخواهد آمد.
تجربه همه زمان ها براین است که یک طرف آن مردمی هستند که از روی عقیده می جنگند پیروز می شوند. علتش این است که فرد فرد افراد روی عقیده خودشان میجنگند و از یک نظمی که بر عقیده استوار است پیروی می کنند. چنان که در جنگ کربلا هم یک طرف تمام از روی عقیده می جنگیدند و 72 نفر کشته شدند این طور نبود که بگویند فرمانده کشته شد و همه فرار کنند نه، همه روی عقیده آنجا بودند و روی عقیده می جنگیدند در نتیجه جنگ تا آخرین نفر ادامه پیدا می کرد. با آن که در این جنگ هر 72 نفر کشته شدند، امام حسین (ع) بر یزید پیروز شد و او را در تاریخ مظهر شرک و زورپرستی گرداند.
فرهنگ ارتش
بدین قرار ارتش یک فرهنگ لازم دارد. ارتش بی فرهنگ ارتشی نیست که بتواند بجنگد. فرهنگ ارتش، هر ارتشی عقیده اش و اساسش را آن عقیده و دینی که جامعه دارد تشکیل میدهد. ارتش ما در دوران شاه سابق پنج دسته وابستگی به خارج داشت.
وابستگی های ارتش: در تهران، در اجتماع برادران نظامی شما این وابستگی ها را شرح داده ام. یکی از آن ها این است
که ارتش ما فرهنگ ندارد. نشنیده اید که در فرانسه یا در انگلیس یا در آمریکا یا در روسیه ارتش هایی هست و در آن ارتش ها افراد نظامی در احزاب شرکت نمیکنند؟
فلسفه آن ها این است که می گویند باید وقتی جنگ پیش آمد مثلاً یک نفر که مرام سوسیالیستی دارد با یک کسی که مرام مسیحی دارد و یا کسی که اصلاً به خدا معتقد نیست، باید بتوانند در کنار هم بجنگند.
اگر ارتش بخواهد میدان گروه بازی بشود و هر گروه بخواهد سیاست خود را پیش ببرد، سمت این میدان مشق، میدان مشق گروه ها می شود. پس چه بکنیم؟ می گویند در خارج ارتش، هرکس می خواهد، برود کار سیاسی بکند. ارتش معرف فرهنگ جامعه است یعنی آن چیزی را معرفی میکند که آن سوسیالیست هم در آن شریک است سرمایه دار هم در آن شریک است و مسیحی هم در آن شریک است...
همه این ها خود را فرانسوی می دانند. همه دارای فرهنگ فرانسوی هستند. بنابراین ارتش باید معرف این وحدت فرهنگی جامعه باشد. بنای کارشان را بر این سخن گذاشته اند. اما ارتشی که در این 55 سال گذشته ساخته شده است، معرف کدام فرهنگ است؟ وقای ارتشی معرف یک فرهنگی نبود بلکه معرف یک فرهنگ دیگری بود که غرب بیاید و اساس کار بشود در سازمان دادن
ارتش، در استراتژی و تاکتیک و اسحله و همه و همه چیز غیر ایرانی و غیر اسلامی باشد، طبیعتاً این ارتش ارتش ضعیفی می شود برای این که از خودش فرهنگی ندارد. وقتی که از خودش فرهنگی نداشت ناچار در سازمان دادن باید تکیه به زور و ترس کند. واین تکیه به زور و به ترس غیر از اعتقاد است که به کار می آید.
حالا شما برای این که ارتش ما یک فرهنگی پیدا بکند باید تلاش خیلی زیادی بکنیم. به طوری که ارتش ما واقعا معرف عقیده و دین و فرهنگ ملت ما بگردد. این چنین ارتشی، آن ارتشی می شود که قرآن می گوید شکست ناپذیر است. نخوانده اید در قرآن که هر 20 تای شما به 100 و هر 100 تای شما به 1000 تا و بیشتر غلبه میکند؟ این ارتش را می گویند غلبه می کند.
ارتش واقعا معرف فرهنگ اسلامی و ایرانی شکست ناپذیر است
ارتشی که به نفسه معرف فرهنگی اسلامی و ایران باشد. اما در ایران بخواهیم ارتشی درست بکنیم که شکست ناپذیر باشد باید معرف فرهنگ جامعه ما باشد. در شاهنامه (که لابد خوانده اید، یا برای شما می خوانند، نمی دانم جزء کارهای سربازخانه هست یا نیست، اگر به آن ترتیب که ما شاهنامه را خواندیم و فهمیدیم
شاهنامه نیست در واقع ملت نامه است. اعمال سیاه شاهان را توضیح می دهد که این ها چگونه برای زور و قدرت همه چیز را قربانی کردند حتی وطن را) می گوید علت شکست نخوردن رستم و پیروزی ارتش ایران در همه جنگ ها با فرهنگ بودن ارتش بود. اگر ارتشی درست بکنند علیه فرهنگ کشور -و به ارتش نقشی که می دهند در هم شکستن مقاومت فرهنگی جامعه باشد- ارتش با فرهنگ نمی شده و ابزار رسیدن به آن تمدن بزرگ که همان غربی کردن ایران در شرایط زیر سلطه باقی ماندن و تا ابد می گردد.
طبیعی است که این ارتش یک ارتش توانایی نخواهد شد. در این ارتش ممکن است نظم به وجود آید اما یک نظم مرده ای است. یک نظمی است که بر ترس استوار است. باید چندین و چند دستگاه جاسوسی به وجود بیاورد تا این که بتوانید «نظم» را حفظ کنید. ضد اطلاعات و دفتر ویژه ساواک و سیا و شینیت اسرائیل و انتلیجنت سرویس، چپ و راست دستگاه جاسوسی بگمارید تا این سرباز و افسر ارتش تکان نخورد. خوب سرباز و افسری که در ارتش بی فرهنگی خدمت می کند چگونه میتواند در جنگ مثل یک کوه استوار بایستد و چرا بایستد و چرا بجنگد؟
کسی که در کله او عقیده ای نیست چرا بمیرد؟
در جنگ های عرب و اسرائیل دقت کرده اید؟ یکی از دلایل شکست آن ها این بوده است که آن اسرائیلی روی یک فرهنگ و اعتماد خاصی"حالا فرهنگ زورگو" (ارتش هیتلر هم فرهنگش- فرهنگ زور
بود) می جنگید.
به همبن دلیل بود که آریانا، وقتی به مناسبت بازنشستگی برایش مجلس ضیافت آراستند، گفت ارتش بدون ایدئولوژی نمی شود و ما ناچار ایدئولوژی شاهنشاهی را اساس کار قرار می دهیم، یعنی حالیش شده بود که بدون ایدئولوژی و فرهنگ ارتش بی معنی است و دوام ندارد چنان که دوام هم نیاورد.
ارتشی که شما باشید به فرهنگ ملت خود روی آورد و این امر در تاریخ ما فصل بزرگی برای شما باز کرده است. ارتشی که درست شده بود برای سرکوبی فرهنگ اسلامی و قومی، سرانجام به این فرهنگ روی آورد و خواست که بیان این فرهنگ بگردد. در جنگ احد یکی از علل شکست هم همان بود که آن عقیده و فرهنگ نو و اسلامی درست جا نیفتاده بود. از این رو عدهای نظم را بر هم زدند و مواضع خود را رها کردند و قرآن می فرماید که اگر یک گروه سرباز و یک افسر و یک گروه ارتش فرهنگ که به نام آن می جنگد را خوب جذب نکرده باشد، ارتش موفقی نمی شود.
ارتش امام در کربلا پیروز شد. شما می پرسید چه پیروزی؟ همه آن ها کشته شدند. اما شما تاریخ بشر را ببینید. از آن کربلا در تمام بشریت صحبت است که امام در کربلا به همه هدف هایش رسید و قشون مقابل که قشون یزید باشد در میدان تاریخ شکست و همه هدف هایش شکست خورد. غلبه و پیروزی یک ارتش در میزان تلفات نیست در
این است که به هدف هایش می رسد یا نه. امام در کربلا به تمام هدف هایش رسید. علت این که به تمام هدف هایش رسید این است که آن فرهنگی که این 72 نفر به نام آن فرهنگ می جنگید، یعنی اسلام برای همه واضح و روشن بود و وجود داشت و این ها برای آن می جنگیدند. در جنگ احد شکست آمد به دلیل آن که برای آن عده که مامور حفاظت پشت جبهه بودند این فرهنگ به طور روشن و واضح و در عمل وجود نداشت. هنوز فرهنگ جاهلی در کله شان بود و بر آن ها فرمان می راند.
پس اگر بخواهیم یک ارتشی درست بکنیم که این ارتش از مرزهای اسلام دفاع بکند ارتش های ما حتما باید بر پایه فرهنگ اسلامی و ایرانی باشد. اگر این طور نمی شد، وضعیت ما همین وضعیتی می شود که الان ملت اسلام با آن روبرو است، ما حدود 800 میلیون مسلمان بلکه بیشتر هستیم و این صهیونیست ها که توی سر این 800 میلیون می زنند 3 میلیون هم نیستند. تقسیم شما بکنید به 8، به هر 260 نفر مسلمان 3 صهیونیست می رسد و این ها ما را عاجز کردند چون ارتش با فرهنگی دارند، هر سرباز می داند از چه دفاع می کند.
اما در جانب عرب، دولت های عرب اول رفتند ارتش های ضد فرهنگ درست کردند. تا با آن مقاومت فرهنگی ملل اسلامی را در برابر سلطه غرب از بین ببرند. نقش این ارتش ها این بود. همین ارتش را به جبهه می فرستادند نه فرهنگ به کار بردن اسلحه غربی را داشت
و نه درست می دانست پیروی کند، نظم ارتش بر پایه دانش و فرهنگ نبود نظمی بر پایه ترس این نظم واقعی نیست. ارتش با این نظم، ارتش مرده ای است و شکست می خورد- مثل این است که شما انسان را یک ماشین کوکی تلقی کنید و لازم ندانید که این ماشین کوکی بداند برای چه هدفی، برای چه کار می کند. بشر که ماشین کوکی نیست وقتی از طرف مقابل رگبار مسلسل آمد، اگر ندانی برای چه می جنگی دوام نمی آوری.
انسان باید با عقیده باشد تا بتواند مانند کوه بایستد. اگر عقیده نداشت، می گویند بجنگ: اگر نداند با که و برای چه می جنگد خود می پرسد، برای چه بجنگم؟ افسرها و سربازهای امریکایی با این که فرهنگ داشتند اما قانع نمی شدند که چرا باید در ویتنام بجنگند. در نتیجه، این ارتش عظیم، ارتش ضعیفی از کار در آمد. با همه آن تجهیزاتی که داشت شکست خورد به شکست خود نیز اذعان کرد و از ویتنام بیرون رفت. علت این که ارتش فرانسه در شمال آفریقا شکست خورد نه به دلیل ضعف تجهیزات او بود. فرهنگ هم داشت. اما نتوانست سرباز را قانع کند که چرا باید بجنگد. یعنی فرهنگش بر عقیده ای استوار نبود و همان فرهنگ معمولی بود. اما سرباز الجزایری می دانست برای چه می جنگد، شکست نخورد و پیروز هم شد با این که وسائل او در مقابل تجهیزات ارتش 500 هزار نفری هیچ بود. همین طور در ویتنام و در کوبا.
مسئله ای که هست و قرآن به ما می آموزد یعنی تجربه روزمره ما به ما می آموزد (می دانید که قرآن یک مسائلی را طرح نمی کند که شما امروز نتوانید تجربه کنید مسئله را شک کردید، خود تجربه کنید این قرآن ما به شرط چاقو است هیچ حرفی نمی زند که شما نتوانید امتحان کنید.) این است که در جنگ احد یکی از علل شکست را این امر می داند که عقیده عقب داران قشون هنوز استوار نشده بود. از این رو نمی دانستند چرا باید در آن محل بمانند و تا دیدند که قشون دشمن کشته و غنایم بر زمین پخش و پلاست، دویدند تا از غنائم سهم کمتری نبرند. این ارتش حتما شکست میخورد تازه پیروز هم بشود باز هم شکست خورده است. به دلیل این که ارتشی است که فقط یک منطق می شناسد آن هم زور؛ یعنی وقتی غالب شدی بزن و وقتی شکست خوردی فرار کن. این ارتش نظم خاص خودش را دارد این نظم قلابی است. چرا که وقتی کسی به عنوان مسلمان جنگید دیگر فکر شکست را از کله اش بیرون می کند.
در رابطه انسان و خدا شکست بی معنا است
شکست در رابطه انسان و خدا بی معنا می شود. چرا؟ چون شکست وقتی است که شما بپذیرید دشمن همواره قوی تر از شما است. اما اگر کسی معتقد به خدا شد و برای خدا جنگید نمی تواند جنگ را متوقف کند و بگوید زور طرف از من بیشتر است. برای او جنگ
تا پیروزی باید ادامه پیدا کند. امسال نشد سال دیگر این جنگ نسل بعد از نسل باید ادامه پیدا کند تا پیروزی بیانجامد. فرض ما این است که اگر انسان برای خدا بجنگد دارای نیروی ایمان و دارای فرهنگ خدایی است، قدرت خدایی با اوست و هیچ قشونی در برابر خدا، قوی نیست و وقتی جنگ تا پیروزی شعار شد، حتما پیروز می شود.
پس درمنطق ارتش اسلام شکست وجود ندارد. جنگ و جهاد وجود دارد و جهاد هم پایان ندارد و دیروز بود جنگیدیم و شکست خوردیم خوب فردا باید بجنگیم. پس فردا و آن قدر باید بجنگیم تا موانع راه خدا را برداریم. بنابراین ارتشی که بر پایه این اعتقاد عمل کند، ناچار تاکتیکها و استراتژی ها و سلاح ها که تهیه می کند باید متناسب با جهاد دائمی باشد. متناسب با شکست ناپذیری باشد. یعنی وسایل را طوری فراهم کند که دائم بجنگد. نه این که وسایل تهیه بکند که هفته اول تمام شود و دست ها را بالا ببرد و چنان باشد که اگر امریکا اسلحه داد جنگ ادامه داشته باشد اگر نداد ادامه نداشته باشد. نه این ارتش، ارتش اسلامی نیست ارتش اسلامی ارتشی است که دائم آماده جهاد باشد و بتواند جهادی دیرپا را از عهده بر آید.
در اسلام همه سرباز هستند و همه باید فن جهاد کردن دائمی را بیاموزند
از این روست که گفته اند در اسلام همه سرباز هستند. همه باید فن جهاد کردن دائمی را بیاموزند و اسلام جهاد دائمی است. این سه آموزش از آموزش های قرآن بود.
اگر هر کس بخواهد خودسر عمل کند، این ارتش، ارتش نمی شود. اگر این طور بود می گفتند تنها، تنها بروند و هر کس هر طور دلش می خواهد بجنگد. ارتش باید به صورت یک تن واحد در بیاید انگار که یک نفر دارد می جنگد. همان طور که در قرآن می گوید صف ها باید چنان به هم فشرده و افراد باید چنان از نظم پیروی کنند که پنداری انبوه ارتشیان یک تن واحدند. اگر این طور نشد و درهم و برهم شد مثل قشون شاه سلطان حسین شد و هر گوشه اش یک سازی زد، این دیگر ارتش نیست. اگر شما بخواهید بر اساس عقیده تن واحد بشوید و دستور فرمانده که آمد از روی کمال و اعتقاد و عقیده (چون در اسلام اساس نظم بر عقیده است، فرمانده باید به سرباز معتقد باشد و بالعکس) پیروی کنید، باید با هم همسازی داشته باشید. اگر همسازی نداشته باشید، سرنوشت جنگ شما، مثل سرنوشت جنک احد می شود.
هر گوشه قشون خودسر می شود و یک جور عمل می کند و حتما شکست می خورد.
در جنگ احد، مظهر عقیده که پیامبر اسلام باشد داخل آن ها بود، فرماندهی مثل علی آنجا بود، اما چون نظم نداشتند، شکست خوردند. چه بکنیم که ارتش ما ارتشی باشد که اجزاء آن مثل ساعت به هم بخورند و با هم کار بکنند. در جنگ وقتی بخواهند یک ارتش را شکست بدهند اول نظم آن را به هم می زنند. کاری می کنند که رابطه فرماندهی با قسمت های دیگر از بین برود. اگر با این کار موفق شدند، اجزاء یک به یک از هم جدا می شوند و از پای در می آیند. قشون شکست می خورد. ارتش های ایلی از طریق پیوندهای اجتماعی وحدت و نظم پیدا می کردند. افراد با هم قوم و خویش بودند، در نتیجه هوای یکدیگر را نگه می داشتند. اما در ارتش های جدید و در ارتش هایی که بر اساس عقیده به وجود می آیند، دیگر قوم و خویشی کفایت نمیکند. افراد از نواحی مختلف می آیند. کما این که در کشور ما هم افراد ارتش از مناطق مختلف می آیند. دیگر نمی شود افراد قشون را با هم قوم و خویش کرد.
فرمانده باید از راه عقیده و ایمان در دل و اندیشه سرباز حضور داشته باشد
پس باید برای وحدت درونی ارتش پایه و مایه دیگری پیدا
کرد. و در قرآن آن پایه و مایه مورد بحث قرار گرفته است. رابطه فرمانده با تابعین خود نباید بر اساس زور و قلدری باشد. در جنگ صفین یکی از سربازان امام از او پرسید که به چه دلیل خدا هست؟ یکی آمد و گفت حالا وقت این سوال است؟ از چپ و راست تیر و نیزه می بارد و تو می خواهی درباره بود و نبود خدا بحث بکنی؟ امام گفت نه همینجا، جای این بحث است. این سرباز باید بداند برای چه می جنگد. باید بدان چه به خاطرش می جنگد معتقد باشد. همانجا برایش استدلال کرد که به چه دلیل خدا هست. فرمانده باید دائم مراقب فرهنگ سربازان خود باشد، نباید نسبت به عقاید سربازها بی اعتنا باشد. زندگی عقیده و جهاد در راه آن است. بنابراین عقیده باید در بحث آزاد بالنده و پرورده و دائم تازه باشد. دائم پیوندهای عقیدتی بین فرماندهان و سربازان باید استحکام پذیرد. وقتی پایه روابط عقیدتی محکم شد، دیگر در میان نظامیان تردید وجود پیدا نمی کند و ارتش استوار میشود و با استقامت می جنگد.
در جبهه از هر طرف گلوله و تیر می آید آنجا جای تردید نیست. اگر مسائل برای انسان روشن نباشد یک وقت دیدی این تردیدها به فرار انجامید. برای این که چنین فاجعه ای پیش نیاید، و ارتش استوار در جایی که دارد بایستد، باید عقیده روشن باشد و بر افراد حکومت داشته باشد. فرمانده باید از راه عقیده و ایمان در دل و اندیشه حضور داشته باشد. شما لابد شنیده اید اگر نشنیده اید بشنوید، که هیتلر در بازدید
هایی که از جبهه ها می کرد یک روز رسید به سربازی که خوابیده بود، یادداشتی نوشت و روی سینه سرباز گذاشت به این مضمون که پیشوا از تو ناراضی است. آن سرباز وقتی بیدار شد و نامه را خواند خودکشی کرد.
نظم ارتش باید نظم شاد و امیدبخشی گردد
من با اعتقاد او مخالف هستم برای این که یک اعتقاد فاشیستی بود. اما با اصل بنا نهادن سازماندهی ارتش بر عقیده موافقم. اگر ما بخواهیم یک نظم موفقی به وجود بیاوریم، و این نظم نظمی باشد که افسران و سربازان، درجه داران یک تن واحد بشوند، نظم ارتش یک نظم شاد بگردد، (نظمهایی وجود دارند خیلی بد اخم و با قیافه های خشن و ترسناک و نظم هایی وجود دارند شاد و امیدبخش) در این نظم سرباز، فرمانده را که می بیند بال و پر در می آورد. در یکی از آخرین دیدارها، پیامبر ما با ارتش اسلام گفت: اگر از من ناحقی در حق کسی از شما روا رفته آماده جبران آن هستم. یکی جلو آمد و گفت شما یک روز داشتید قشون را بازدید می کردید، من از صف جلو بودم با آن چوب دستی که نظم می دادی زدی به سینه من. پیغمبر زود سینه اش را باز کرد و گفت بزن. سرباز سینه پیغمبر را بوسید، گفت که من می خواستم سینه شما را ببوسم. این جور رابطه اعتقادی بین آن ها بود. و سرباز باید به افسر معتقد باشد و افسر هم باید به سرباز معتقد باشد.
به هم اعتقاد داشته باشند، یک طرفه نمی شود. وقتی چنین شد بر سرباز و درجه دار واجب می شود فرامین فرمانده را اطاعت کند. بنابراین این امور که در قرآن به عنوان عوامل شکست جنگ احد آمده اند اموری هستند که امروز نیزدر صورت جمع شدن، موجب شکست قشون می شوند.
ابدا اعتنا نکنید که روسیه موشک دارد، تانک دارد و فلان دارد این ها در مقابل انسان معتقد باد هم نیست. همان طور که امریکا این ها را داشت و در جنگ با ویتنام شکست خورد. همان طور که فرانسوی ها داشتند و در الجزایر شکست خوردند. وقتی که بنای ارتش بر یک نظم استوار شد، انضباط نو بر یک فرهنگی به وجود آمد، هیچ قدرتی حریفش نمی شود. و روس و چین هم طرف چنین ارتشی نمی آید. چون هر سربازی به نام یک ملت می جنگد.
ارتشی که سربازش برای خدا می جنگد در همان حال که می جنگد خود را یک خلیفه خدا می داند و به نام قدرت لایزال او می جنگد و می داند که خدا شکست نمی خورد. پس با استواری می جنگد. اسلحه حریف این انسان نمی شود. هیچ وقت در هیچ تاریخی اسلحه حریف انسان نشده است. چرا؟ چون اسلحه زبانش بسته، شما آن را به کار می برید. آن که کار می کند مغز است و عقل هم کار نمی کند مگر اینکه فرهنگ داشته باشد، غیر ممکن است کله ای بتواند بدون فرهنگ کار بکند.
وقتی انسان با فرهنگ و با عقیده کار کرد، هرجا گیر کرد، راه خروج از مشکل را پیدا میکند.
برای این که می داند باید پیروز بشود. پس باید راه های پیروزی را پیدا بکند.
دو نوع سرباز، دو نوع روان شناسی دارند: سربازی که یاد گرفته است زور بگوید و اگر نداشت اطاعت کند تا یک خورده زور طرف را اضافه دید، الفرار، اما سربازی که معتقد شد زورمداری پیروز نمی شود، تسلیم نمی شود به خود می گوید راه پیروزی را باید پیدا کند، باید راه شکست دشمن را پیدا کند. رهبری امام خمینی با همین طرز فکر که شکست معنی ندارد و مبارزه یک امر دائمی است و ما باید راههای پیروزی را پیدا بکنیم با رژیم شاه مقابله کرد.
همه می گفتند این آقا امریکا را دارد پول نفت را دارد و روس هم پشت اوست و یک روز یک رئیس ساواک به خود من گفت، شما اصلا خواب پیروزی را نخواهید دید. گفتم چرا؟ گفت به دلیل این که الان قدرت های بزرگ دنیا پشت شاه هستند، روسیه حمایت می کند و امریکا و چین هم حمایت می کنند، اروپا هم حمایت می کند. پس شما حمایت خارجی را ندارید. گفتم راست می گویید نداریم. گفت ارتش هم یک پارچه پشت اعلیحضرت همایونی است، آن را هم که شما ندارید. گفتم راست می گویید. گفت سالی فلان قدر هم پول نفت در دست اعلیحضرت است شما که پول هم ندارید. گفتم نه نداریم. گفت پس به چه امید می جنگید؟ گفتم همه این ها را او دارد اما یک چیزی ما داریم که او ندارد و آن عقیده است که ما داریم و شاه ندارد.
گفت چه وقت کسی با عقیده پیروز شده است؟ گفتم صبر کن
و ببین. ما عقیده داریم که او شکست می خورد. چون سد راه پیشرفت بشر شده است. سد راه خدا شده است ما باید پیروز شویم. چون باید پیروز شویم، باید هم راه پیروزی را پیدا کنیم. گفت: راه پیروزی را چطوری پیدا می کنید؟ گفتم ما باید ملت را متحد بکنیم. روی خط عقیده قرار بدهیم. ملت متحد وقتی عمل کرد رژیم فلج می شود و از پا در می آید. قدری فکر کرد و گفت در آن صورت این مملکت هر گوشه اش یک سازی خواهد زد. یک نقشه ای هم بر دیوار اطاقش بود به نقشه اشاره می کرد و شرح می داد که اگر شاه نباشد، بلوچ و ترکمن و کرد، کشور را تجزیه خواهند کرد.
مایه پیوند ما، فرهنگ ایرانی اسلامی ما است
گفتم مایه پیوند ما فرهنگ ما بود. فرهنگ ایرانی اسلامی ما بود شما این مایه پیوند را از میان برداشتید و در عمل مملکت را تجزیه کردید. ما اگر این ملت را بر پایه عقیده متحد کردیم آن تجزیه را هم از بین می بریم.
بدین قرار دو منطق با هم روبرو شده بودند. یک منطق می گفت تکیه بر قدرتهای دنیا دارم. پول دارم، اسلحه دارم، بنابراین سوارم و می کشم و می چاپم. و یک منطق می گفت باید ملت را بر اساس عقیده متحد کرد. ارتش شکست ناپذیر واقعی این ارتش است.
«ارتش شاه» به شاه پشت کرد، برای این که به او باور دروغ می دادند، فکر
می کردند کله شما خالیست. می گفتند کلمه شاه، سحر و افسون می کند کلیدی است که هر در بسته ای را باز می کند. کسی هم نمی توانست بگوید کلمه شاه که برای آدم عقیده نمی شود. در این عصر که نمی شود ملت را بت پرست کرد. حالیش نبود. فکر می کرد کلمه شاه جای هر عقیده ای را می گیرد و می شود هر ارتش را بر اساس این کلمه نظم داد. ارتش به کلمه شاه وفا نکرد. و به عقیده اسلامی و ملت خود روی آورد. و این روی آوردن پربار و پر ثمری بود و امروز ایران و ملت ایران آن قیافه مایوس را از دست داده و امیدوار شده است.
مشکلات بسیار در راه است؛ ما این مشکلات را به خواست خدا از پیش پا برمی داریم و همه ملت، ارتش خدا می شویم. و با یک نظم انقلابی که از عقیده نشأت میگیرد پرچم توحید را در جهان به اهتزاز در می آوریم. امید آن که این پرچم در دست های توانایی قرار گرفته باشد. در دست های شما سربازان و افسران و فرماندهان مسلمان. با استواری این پرچم را به پیش خواهید برد. پیش به سوی پیروزی های بزرگ تحت پرچم توحید.
ابرقدرتها و کردستان
نوشتار شماره 3 حزب جمهوری اسلامی
28/8/58
بسماللهالرحمنالرحیم
اسرائیل، ابرقدرتها و مسئله کردستان
از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا به امروز، نیروهای مرموز و درعینحال شناختهشدهای طبق یک نقشه دقیق و حسابشده قدم به قدم با استفاده از همه ابزار و وسائل و با تکیه بر نقاط ضعف ناشی از تلاش نیروهای انتظامی و عدم اعمال قدرت مقامات دولتی و نیروهای مسلح توانسته اند مقدمات توطئه عظیمی را علیه استقلال و تمامیت کشور و موجودیت انقلاب اسلامی ایران در صفحات غرب کشور پیاده کنند.
درحالیکه نیروهای انقلابی و مقامات دولت موقت نهایت حسن نیت و مدارا را درباره این نیروها معمول داشتهاند، آنها هر حسن نیتی را به سادگی و عدم توجه و هر مدارایی را به ضعف و ناتوانایی تعبیر کردهاند و محیلانه در تحت پوششهای مختلف برنامههای شیطانی خود را پیاده نمودهاند تا آنجا که امروز از ارومیه و نقده تا پاوه و کرمانشاه بدل به یک زمینه مساعد توطئه و تحریک و جنایت و خیانت علیه انقلاب اسلامی ایران شده است و در کلیه نقاط حساس غرب کشور نیروهای مسلح و مجهز علیه تمامیت کشور بسیج شده و موضع گرفتهاند.
برخورد با این توطئه سهمگین مسئله مرگ و حیات برای موجودیت کشور و آینده انقلاب آن شده است و لازم است بیش از این خود را فریب ندهیم، واقعیت قضیه و خواستهای نیروهای ضدانقلابی را که در کردستان بسیج شدهاند بشناسیم مردم، را نسبت به آن آگاه کنیم و مقدمات لازم برای انجام اقدامات ضروری در طریق تامین آسایش و امنیت و از بین بردن مراکز ارعاب و وحشت را در این منطقه حیاتی ایران فراهم سازیم. و الا تسامح بیش از این منجر به این خواهد شد که جنایت نقده و مریوان و سنندج و پاوه در دیگر نقاط کردستان نیز تکرار شوند و با سیاست ارعاب و کشتار نیروهایی بر سراسر نقاط حساس و سوقالجیشی غرب کشور مسلط گردند که با توجه به وابستگیهای جهانی و بینالمللی که دارند و کمکها و مهماتی که از منابع خارجی دریافت می دارند مقابله با آنها روزبهروز سختتر گردد. و برای شناخت بهتر ریشههای این توطئه باید به تاریخ مراجعه کرد.
تاریخچه مساله کردستان
در طول نیمه دوم قرن نوزدهم، گسترش سیاست تجاوز قدرتهای استعماری غرب از یکسو و پیدایش صهیونیسم سیاسی و گشایش دورنمایی عملی امکان تأسیس دولت غاصب اسرائیل از جانب آن، همه مراکز توطئه و تحریک جاسوسی غرب و صهیونیسم را متوجه امکانات ایجاد تفرقه و برخورد در کشورهای مسلمان و ممالک همجوار منطقه مورد ادعای صهیونیستها نمود. و مراکز تحقیقاتی شعب جاسوسی، فرانسه، انگلیس و آمریکا و روسیه و صهیونیست همزمان متوجه اهمیت مساله کرد و امکان تبدیل آن به یک عامل ایجاد عدم ثبات و برخورد دائم در منطقه شدند. و همه توجه ها تحت پوششهای علاقه به قبائلی کوهستانی و سرسخت و توجه به هنگی غریب متوجه کردستان گردید.
از آن زمان تا به حال تعداد جاسوسان مشهور، نظامیان پرآوازه و نویسندگان اجیر سیاستهای استعماری که در این زمان به مطالعه اوضاع مناطق کردنشین در اکناف کشورهای خاورمیانه پرداخته کتب و رسالات مخفی و علنی در این زمینه نوشتهاند کم نیست.
کافی است به رساله یک افسر جوان واحد اطلاعاتی ارتش فرانسه در لبنان در سال 1919 به نام شارل دوگل درباره مساله کرد و کتاب جمهوری مهاباد ایگلتون افسر مشهور ارگانهای جاسوسی ارتش آمریکا و از سازماندهندگان اصلی سازمان سیا در کشورهای اسلامی در سال 1945 و دهها مقاله و بررسی محافل صهیونیستی و ارگانهای اطلاعاتی اسرائیلی در این زمینه اشاره کنیم.
زمینه مساعد توطئه
مسئله کردستان برای سیاستهای خارجی مداخله گر منطقه دارای نقاط مثبت فراوانی بود.
1- پراکنده بودن اکراد در مناطق مرزی چهار کشور ترکیه، سوریه، عراق، ایران امکان این را به وجود میآورد که هر نوع توطئهای در بین کردها بتواند موقعیت و ثبات هر چهار کشور را به خطر اندازد.
2- تأکید بر مسئله کرد در عراق و سوریه میتوانست جنگ بین کرد و عرب، در ترکیه جنگ بین ترک و کرد و در ایران جنگ بین شیعه و سنی را براه اندازد و در هر یک از این کشورها سیاست خانمان برانداز استعماری تفرقه بینداز و حکومت کن را در یک پوشش محلی مستقر سازد.
3- برای صهیونیستها مسئله کردستان نهتنها منجر به تضعیف دو دولت سوریه و عراق که مستقیماً با وی در برخورد بودند میشد بلکه در صورت پیشبرد نقش آنها و ایجاد یک محور کرد بین اکراد چهار کشور، یک متحد و متفق طبیعی برای آنان بوجود میآورد که بنا بر مقابلهاش با کشورهای منطقه ناگزیر بهدنبال وحدت و تشریک مساعی با اسرائیل سوق داده میشد.
4- وضعیت عقبمانده اقتصادی و فرهنگی سراسر مناطق کردنشین و نوعی محبوس بودن مردم کرد در بین خودشان به علت وجود مناطق صعبالعبور کوهستانی و کند بودن رشد افکار آزادیخواهی و استقلالطلبی و بینش نوین اسلامی در بین آنها زمینه را همواره در کردستان برای همه توطئهها فراهم نگاه میداشت و هر یک از قدرتهای بزرگ درگیر در منطقه به نحوی به مسئله کردستان و امکانات بهرهبرداری از آن به نفع خویش چشم داشت.
سیاست قدرتهای خارجی
الف- برای ایالات متحده آمریکا که مستعمره مستقیم و پایگاه نفوذ خاصی (تا قبل از دوره پس از جنگ بینالملل دوم) در منطقه نداشت در دوران جنگ اول و پیش از آن منطقه کردستان بهعنوان یک مستعمره ایدهآل تجلی میکرد. در دوران قبل از جنگ اول اغلب میسیون های آمریکایی در ایران و ترکیه و عراق در اطراف مناطق کردنشین مستقر میگردیدند و مفسرین آمریکایی در پایان جنگ بینالملل اول زمانی که صحبت از تقسیم امپراتوری عثمانی در بین بود صریحاً از برنامه ایجاد کردستان بزرگ سخن میگفتند که بنا بود تحت حمایت مستقیم ایالات متحده آمریکا باشد و در مذاکرات مربوط به عهدنامه های پس از جنگ اول در لوزان و سور نمایندگان دولی که در جنگ پیروز شده بودند صریحاً از کردستان آینده تحت حمایت آمریکا صحبت میکردند.
علت توجه خاص آمریکا به این امر علاوه برداشتن سهمی از آن امپراتوری عثمانی و مستعمرهای در این منطقه حساس اعمال نفوذ محافل صهیونیستی آمریکا نیز بود که همراه با طرح خود برای ایجاد اسراییل از نقشه کردستان بزرگ نیز پشتیبانی مینمود. و همه مقدمات این امر نیز فراهم شده بود و دول دیگر نیز به آن رضایت داده بودند. تنها عاملی که در آن شرایط ضعف دولتهای منطقه مانع از اجرای این برنامه شد تغییر جهت سیاست خود ایالات متحده آمریکا بود. نباید فراموش کرد که ایالات متحده آمریکا همیشه تحت تاثیر دو گرایش عمده در سیاست خارجی خویش بوده است، یک گرایش مداخلهجویی و سلطهطلبی که عمدتاً از شرکتهای بزرگ جهانخوار که اکثراً در اختیار صهیونیستها هستند تأثیر میپذیرفتند و یک گرایش انزواطلبی و عدم دخالت که متأثر از خواستهای شرکتهای بزرگ داخلی آمریکا که بیشتر تولید و مصرفشان متوجه بازار داخلی آمریکا است بودهاست.
و در فردای جنگ بینالملل اول پس از یک دوره مداخلهجویی در سطح جهانی ویلسون رئیس جمهور آمریکا تحت تاثیر فشار کنگره، سیاست انزواطلبی اتخاذ کرد. و نقشه ایجاد کردستان بزرگ تحت حمایت ایالات متحده آمریکا متروک ماند. ولیکن سیاستمداران آمریکایی دست از توجه خاص خود به این منطقه نکشیدند و همیشه دارای متخصصین و کارشناسان خبره و جاسوسان مؤثری در امور منطقه کردستان بودهاند و در صورت لزوم از امکانات خود در منطقه برای پیشبرد سیاستهای خویش استفاده کرده اند. ازجمله این موارد کمک به با بارزانی و اکراد عراق در دورانی بود که اولاً دولت عراق هنوز کاملاً دستآموز و رام قدرتهای سیاسی جهانی نشده بود و ثانیاً ضرورت دور نگه داشتن عراق از جبهه جنگ فلسطین ایجاب مینمود قوای آن کشور در جای دیگر مشغول بماند.
ب- از جهت امپراتوری روسیه تزاری و جانشین آن اتحاد جماهیر شوروی نیز مسئله کردستان همواره مورد توجه خاص بوده است چه تکیه بر مسئله کردستان و پشتیبانی از ایجاد کردستان بزرگ منجر به تضعیف و تجزیه دولتهای نسبتاً بزرگ همجوار وی مانند ایران و ترکیه میشده است و شوروی در سیاست عمومی و درازمدت خود همیشه خواستار تجزیه واحدهای بزرگتر به کشورهای کوچک در مرزهای خویش بوده است که بنا بر ضعف و تجزیه و تکهتکه شدن خویش اجباراً بدل به نوعی اقمار آن کشور می شوند و به همین لحاظ نیز چه در شورشهای اکراد در ترکیه در سال های 1920 تا 1930 و چه در حوادث کردستان ایران در سال 1320 تا 1325 و چه در حوادث کردستان عراق در زمان عبدالکریم قاسم روسها به شدت در تجزیهطلبی کردها پشتیبانی نمودند.
و در مواردی که موفق به پیش بردن سیاست خود در طریق تجزیه کامل واحدهای سیاسی همجوار خویش نشدهاند با استفاده از جنبش کردها بهعنوان یک وسیله فشار برای کسب امتیاز بیشتر از این کشورها استفاده نمودهاند و به محض کسب این امتیازات و یا به قول آنها مانند سال 1325 ناگهان جنبشهای تجزیه طلبانه ای را که خود به وجود آورده بود و حمایت میکردهاند به حال خود رها ساخته اند.
ج- دولت انگلستان که سالیان دراز از خوانین کرد عراق بهعنوان نگهبانان چاههای نفتی مورد بهرهبرداری خویش استفاده مینمود از مجموع مسئله کرد بهعنوان یک وسیله اعمال فشار بر دولتهای کشورهایی که دارای مناطق کردنشین هستند استفاده نموده است و خواسته است به شکرانه امکانات نفوذ خود در این مناطق از این کشورها باج بگیرد.
د- دولت غاصب اسرائیل و صهیونیسم بینالمللی از ابتدای پیدایش اسرائیل امید فراوان به مسئله کردستان و امکاناتی که میتواند در طریق ایجاد یک کانون بحران دیگر در منطقه به او ارزانی دارد و بار فشار جنگی را نسبت به مرزهای او تخفیف دهد بسته است و علاوه بر این به اقلیت کرد این کشور همانند اقلیت مارونیت در لبنان و یا درومز در خود اسرائیل بهعنوان یک متحد بالقوه نگاه کرده است. در مورد مسئله کردستان این احساس تا به آنجا رفته است که بعضی مفسرین اسرائیلی کردستان بزرگ را بهصورت دوبال شاهینی میدانند که باید سیطره همیشگی صهیونیست را در منطقه تامین نماید.
البته همه این سیاستهای گوناگون در دورههای مختلف اشکال و با شدت وحدت متفاوت از مسئله کردستان به نفع خویش استفاده بردهاند و علت اصلی امکان استفاده جویی آنها نیز وجود بعضی مسائل فرهنگی و قومی در کردستان بوده است که البته خود این سیاستهای خانمان برانداز و استعماری همیشه در راهحل آنها و بهبود زندگی مردم کرد این مناطق سنگاندازی نمودهاند و هر گاه که برنامههای عمرانی و فرهنگی به نفع اکراد در این کشورها جریان داشته است و قدرتهای مردمی سر کار بودهاند که در جهت رشد اقتصادی و اجتماعی کردستان گام برداشته اند با انواع حیل جنگ داخلی و آشوب به راه انداختهاند که مبادا ماده مستعد توطئه و تحریک از بین برود.
حزب دموکرات عامل اصلی توطئه
با انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن همه این قدرتها و سیاست ها و منافع دستبهدست هم دادهاند و هر یک در جهت خاص منافع خویش درصدد تشدید بحران کردستان و بهرهبرداری از آن است. سیل جاسوس و اسلحهای که به سوی کردستان ایران در حرکت است از همه منابع مذکور و فوق نشأت میگیرد و هر یک سعی میکنند که به نحوی آب کردستان را به قصد ماهیگیری خود گلآلود کنند. و در این زمینه حزب دمکرات کردستان با سوابق خاص خویش و با افرادی مانند قاسملو که در آن همه کاره و صاحباختیار هستند با توجه به روابط گذشته و حال آنها با قدرتهای بزرگ هر زمان در خدمت یکی از این سیاستها درآمده است و یا حتی در آن واحد به چند کارگزاری مشغول بوده است.
امروز گردانندگان حزب دموکرات بهظاهر مدعی مخالفت با تجزیهطلبی هستند و خود را حزب دموکرات ایران مینامند ولی کسانی که به سوابق فعالیت عبدالرحمان قاسملو در شوروی، در چکسلواکی، دوبچک، در عراق صدام حسین و ارتباطات او با محافل صهیونیستی فرانسه آشنا هستند نیک میدانند که این مار خوشخط و خال که متأسفانه در ابتدای انقلاب نیز توسط ارگانهای تبلیغاتی خود ایران به مردم کردستان شناسانده شد و با سوءاستفاده از ملاقات با نخستوزیر و امام برای خود کسب حیثیتی نمود.
چه اندیشههایی در بعضی مغزهای علیل پرورانده می شود. اندیشههایی که صحبت از سال 1979 بهعنوان سال ایجاد کردستان بزرگ مشتمل بر مناطق کردنشین ترکیه، عراق، ایران و سوریه مینمایند و در نژادپرستی و توسعهطلبی آنجا می روند که ایلامی و لر بختیاری، بویراحمدی و حیات داودی ایران را نیز کرد تلقی مینمایند و در عالم هپروت خویش در قضاوت و نشریاتی که در اروپا و آمریکا تحت عنوان روشنفکران کرد و یا حتی به اسم حزب دموکرات منتشر میسازند نقشه کردستان را ترسیم میکنند که از آن آناتولی در ترکیه تا کناره خلیج فارس ادامه مییابد و همچون دشنه ای بر پیکره کشورهای منطقه و خصوصاً ایران فرو می رود.
کسانی که امروز با حزب دمکرات کردستان سر و کار دارند، باید بدانند با یک گروه معصوم سیاسی که تنها خواستار حقوق فرهنگی مردم کرد ایران است روبرو نیستند؛ حریف هم فن استاد است و در هر زمینه عیار، همه وسایل را برای رسیدن به هدف خویش مجاز میداند و از هیچ جنایت و همکاری با هیچ سازمان جاسوسی و هیچ متحدی برای به خون کشیدن سراسر منطقه ابا ندارد تا جاهطلبیها و بلندپروازیهای افرادی چون دبیر حزب دموکرات ایران را ارضا نماید.
هر نوع تعلل و سستی در مقابله با این ریشه فساد منجر به کشانیده شدن سراسر منطقه به یک جنگ خونین چندین ده ساله خواهد گردید که نتیجه آن هر گزنه عاید مردم کرد و منطقه خواهد شد و نه سایر مردم بلکه منافع آن در درجه اول به جیب صهیونیست های اسرائیلی و امپریالیستهای آمریکایی و همپالکی های روسی آنها می رود.
در شش ماه گذشته گردانندگان این حزب توانسته اند با استفاده از همه این مسائل و پشتیبانیها و با تبانی با همه عوامل و ریشههای فساد با خلعسلاح پادگانهای ایران و مسلح کردن هزاران نفر افراد گمراه و ایجاد رعب و وحشت در منطقه در مناطق کردنشین تا حدودی قدرت خود را استوار سازند بیش از این نباید به این کانون فساد اجازه رشد داد فرمان تاریخی امام موقعیتی است که همه نیروها به موجب آن بسیج شوند تا این سرطان توطئه از بیخ و بن کنده شود و تنها در آن زمان خواهد بود که میتوان از اجرای برنامههای عمرانی و اصلاحی و اختیارات محلی و تقویت فرهنگ قومی در کردستان سخن گفت.