جامعه اسلامی مهندسین جامعه اسلامی مهندسین
  • شهید بهشتی
  • کتاب و جزوه
  • یادبود شهدا
  • تاریخ شفاهی
  • چند رسانه ای

کتاب و جزوه

  • کتاب و جزوه

آزادی و استبداد

آزادی و استبداد

[صفحه 35 و 36 مفقود...]


بسم الله الرحمن الرحیم
آزادی و استبداد
 قسمت اول
 حساسیت جامعه ما نسبت به مسئله آزادی امری است طبیعی، زیرا یکی از عواملی که مردم را به انقلاب واداشت طرد استبداد و اختناق رژیم سابق بود و نیل به آزادی. اما نکته اینجاست که تا مفهوم آزادی به درستی معلوم نشود و حدودش تعیین نگردد و تفاوتش با هرج و مرج و توطئه و خیانت روشن نشود این امکان وجود دارد که فریب‌کاران و فرصت‌طلبان و حتی توطئه‌گران و مزدوران با استفاده از این موهبت و تحت عنوان دفاع از آزادی، جامعه را به بازی گیرند و زمینه را برای به شکست کشاندن انقلاب فراهم سازند، چنان‌که کم و بیش شاهد بوده و هستیم.
 امروز گروه‌های ناخواسته‌ای به وجود آمده که گویی برای کسب محبوبیت و جلب نظر مردم، در دفاع از آزادی با یکدیگر مسابقه گذاشته‌اند. درحالی‌که دفاع از آزادی بدون تعریف دقیق و تعیین حدود آن یا از روی نادانی است و یا از سر غرض ورزی و فریب‌کاری. مگر می‌‌توان از یک موضوع مجهول دفاع کرد؟ آن دفاع و مبارزه‌ای ارزش دارد که از سر عقل و آگاهی باشد. ارزش یک مبارزه راستین تنها به آن نیست که از حق و عدالت دفاع می‌کند، بلکه بیشتر به این است که


با آگاهی به چنین عملی دست می‌یازد.
 شرط اول دفاع از آزادی و عدالت شناخت درست و عمیق آن است، و ضرورت این اصل در شرایط حاد کنونی بیشتر احساس می‌شود. زیرا اگر مفهومی همچون آزادی به‌غلط تعریف و تفسیر شود، نه‌تنها سرنوشت انقلاب که اساساً سرنوشت کشور را به خطر خواهد افکند. مگر نه این است که بسیاری از سوء‌تفاهم‌ها، آشوب‌ها و درگیری‌ها نتیجه اشتباهات آزادی‌خواهان نادان و یا سوء‌استفاده‌های فرصت‌طلبان و توطئه‌گران حیله‌گر می‌باشد.
 و خصوصاً باید به این نکته مهم توجه داشت که آزادی پیوسته یکی از حربه‌های مؤثر استعمارگران بوده برای به شکست کشاندن انقلاب های آزادی‌خواهانه و استقلال‌طلبانه جهان سوم. خواهید گفت آزادی حربه نیست! درست است اما استعمار آن را به حربه تبدیل می‌کند و به‌خوبی می‌داند که چگونه و از چه راهی آن را به چماق تبدیل کند و با این چماق آزادی‌خواهان واقعی را از پا درآورد و زمینه را برای یک استبداد خشن نظامی فراهم سازد.
 مگر نه این است که همین چماق آزادی بزرگ‌ترین عامل در سقوط مصدق و آلنده و دیگر رهبران ملی جهان سوم بود؟ وقتی با تبلیغات سوء و درعین‌حال حساب‌شده آزادی را هرج و مرج و بی‌قانونی معنی کنند و جلوی هرگونه نظم و


قانونی را به‌‌عنوان دفاع از آزادی بگیرند و از مردم سلب اعتماد و آسایش نمایند در آن صورت آزادی چماقی خواهد بود هم برای فرد کوبیدن آزادی‌خواهان و رهبران راستین و هم برای از هم پاشیدن نظم اقتصادی و سیاسی کشور و نیز خسته و بدبین کردن ملت.
 و می‌بینیم که بحث درباره آزادی برای جامعه از بند رسته ای که هرروز در معرض توطئه استعمارگران و اعمال داخلی‌شان قرار دارد، یک ضرورت است زیرا تا وقتی این مفهوم و مفاهیم اساسی دیگری همچون استقلال و عدم وابستگی و حق و قانون به‌درستی روشن نباشد. به‌سادگی از آن‌ها سوء استفاده می شود. درحالی‌که مفاهیم صریح و روشن به عکس مفاهیم مبهم، هیچ‌گاه نمی‌توانند مورد سوءاستفاده قرار گیرند.
 یکی از روش‌های اصولی مبارزه با استعمار این است که استعمارگر را خلع سلاح کنیم. خلع سلاح نه بدان معنی که مثلاً اسلحه را از دستش بگیریم- زیرا امروز برخلاف سابق استعمارگر اسلحه به دست نمی‌گیرد- بلکه بدین معنا که ضعف خود را بشناسیم و از بین ببریم. سلاح دشمن ضعف ما است و نه قدرت او. اگر ضعف خود را از میان برداشتیم خلع سلاحش کرده‌ایم.
دشمن همیشه به دنبال نقاط ضعف است و دقیقاً از همین


نقاط است که ضربه می‌زند. تا زمانی که این نقاط ضعف وجود دارد جامعه آسیب‌پذیر است و در معرض خطر و یکی از نقاط ضعف مهم ما، همچون دیگر کشورهای جهان سوم، این است که معنی مفاهیم اساسی ای که به دنبالش هستیم به درستی برایمان روشن نیست و نمی‌دانیم چگونه و از چه راه‌هایی می باید به هدف خود نایل آییم. و دشمن از همین ابهام‌ها و سرگردانی‌ها برای ضربه زدن استفاده می‌کند.
 ما در این مقاله می‌کوشیم مشکلات جامعه‌مان را در برخورد با آزادی تحلیل کنیم و در مقالات بعدی به بررسی مفهوم و حدود آزادی و نیز دشمنان آزادی خواهیم پرداخت.
***
 مشکل اساسی جامعه ما در برخورد با مسئله آزادی همچون بسیاری از ممالک از بند رسته جهان سوم عمدتاً ناشی از طرز تلقی خاصی است که از آزادی دارد. به این معنی که اولاً آزادی را اغلب به معنی نفی استبداد می‌فهمند و معتقدند تنها با ساقط کردن فرد مستبد می‌‌توان به آزادی دست یافت و ثانیاً می‌پندارند آزادی یعنی نیل به خواسته‌ها و آرزوها، از هر راهی که ممکن باشد، حتی اگر به پایمال شدن نظم و قانون، درنتیجه حقوق دیگران بینجامد. به عبارت دیگر آزادی را به معنی رسیدن به آنچه خود می‌خواهند می‌دانند بدون آنکه به امکانات و ظرفیت مادی و معنوی جامعه


و منطقی و مشروع بودن خواسته های خود توجه داشته باشند.
 درحالی‌که آزادی نه به معنی طرد فرد مستبد است و نه به معنی پاسخ گفتن به تمامی خواسته‌های تک‌تک افراد جامعه آزادی مفهومی از مثبت که می‌باید به گونه‌ای آن را ایجاد کرد و فعلیت بخشید و به‌صورت نهادی اجتماعی درآورد. تا زمانی که آزادی به‌صورت نهادی اجتماعی درنیامده و استقرار نیافته جامعه به آزادی دست نخواهد یافت.
 این تلقی غلط از آزادی خود ناشی از تصور غلطی است که غالباً از استبداد دارند. برخلاف آنچه می‌پندارند استبداد صرفاً نتیجه زورگویی و سلطه‌جویی شخص مستبد نیست تا با از میان برداشتن او از بین برود بلکه نتیجه حضور نظام استبدادی است که تا فرو نریزد. استبداد از بین نرفته و آزادی به دست نخواهد آمد. این تنها فرد دیکتاتور نیست که دشمن آزادی است بلکه مهم‌تر از آن این نظام استبدادی مخلوق رژیم دیکتاتوری است که دشمن آزادی است. اگر دیکتاتورها قادرند آزادی دیگران را سلب کنند و به حکومت جابرانه خود ادامه دهند دقیقاً بدان علت است که آنان آگاهانه یا ناآگاهانه، خالق و یا وارث نظام خاصی هستند که جامعه را به بند می‌کشد و دیکتاتورها را سرپا نگه می‌دارد و حاکمیت می‌بخشد و این همان نظامی است که از آن به‌‌عنوان نظام استبداد یاد کردیم.
 نکته اساسی اینجاست که در ایجاد نظام استبداد


به همان اندازه که رژیم دیکتاتوری سهم دارد مردم به زیر سلطه نیز سهم دارند و حتی می‌‌توان گفت این مردم‌اند که نظام دیکتاتوری بوجود می آورند و درنتیجه دیکتاتور را حاکمیت می‌بخشند و اگر نگوییم اصولاً این خود مردم‌اند که دیکتاتور را پرورش می‌دهند و به وجود می آورند لااقل این است که آن‌ها با تحمل و سکوت خود به او اجازه می‌دهند تا به حکومت جابرانه و تجاوزکارانه خود ادامه دهد.
 به‌طورکلی استبداد پدیده‌ای ایست دو طرفه. یک طرف آن دستگاه حاکمه است و طرف دیگرش مردم. این درست است که دیکتاتورها همیشه می‌خواهند خود را تحمیل کنند. اما این مردم‌اند که این تحمیل را می‌پذیرند و حتی گاهی زمینه را برای رشد او فراهم می‌سازند و به این ترتیب استبداد را تحقق می‌بخشند استبداد بیش از آن که تحمیل کردنی باشد پذیرفتنی است.
 و چون استبداد پدیده ایست طرفینی که هر دو طرف در ایجاد آن سهم دارند لذا هم حاکمان و هم محکومان را به یکسان مسخ می کند. درنتیجه پس از نابودی حاکمان با افرادی برخورد می‌کنیم که براثر تن دردادن به استبداد و رشد در محیط اختناق خود نیز ویژگی‌های استبدادی را کسب کرده‌اند و همین ویژگی‌هاست که دشمن آزادی و دموکراسی است. جالب اینکه این خصوصیات در برخی از افراد آن‌چنان


نیرومند است که حتی حاضرند به اسم آزادی و در زیر لوای دفاع از حریم آزادی خود را به زور و عوام‌فریبی و مظلوم نمایی تحمیل کنند. و نمونه زنده چنین مواردی را می‌توانیم در جامعه خود ببینیم.
در جامعه از بند رسته ای که با آزادی مطلق رسیده و مقامات رسمی هیچ محدودیت نامشروعی برای آزادی مردم تعیین نکرده‌اند همیشه آن کس که بیشتر از آزادی و دموکراسی دم می‌زند که بیشتر خصلت استبدادی دارد زیرا کسی واقعاً طرف‌دار آزادی است و می‌تواند از آزادی دفاع کند که اول خود در عمل آزادی‌خواه باشد و به آزادی احترام گذارد و نه اینکه شعار آزادی‌خواهی را حربه‌ای برای زورگویی و تحمیل خود قرار دهد. چراکه آزادی ذاتاً مخالف و متضاد با زورگویی و تحمیل است. چه آن که این تحمیل با زور سر نیزه صورت گیرد و چه با عوام‌فریبی و مظلوم نمایی و تحت تاثیر قرار دادن جامعه.
 اگرچه دیکتاتور سرنیزه به دستی که تمامی آزادی‌ها و حقوق مشروع مردم را به زیر پا می‌گذارد و همه را برده خود می‌داند برحسب ظاهر با شخصی که اثر فرصت‌طلبی و جاه‌طلبی پیوسته دم از آزادی و دموکراسی می‌زند تفاوت عظیمی دارد، اما ماهیت هر دو یکی است. تفاوت شرایط موجب شده تا برای تحمیل خود از دو حربه استفاده کنند. اما هر دو یک خصلت (خصلت استبدادی) دارند و یک هدف


-تحمیل خویش- را تعقیب می کنند.
 خلاصه آنکه نظام استبدادی روابط اجتماعی و فرهنگی و نیز تربیت ذهنی و روانی مردم را به گونه‌ای شکل می دهند که نتیجه‌اش نابودی آزادی و حاکمیت استبداد است. به‌عبارت‌دیگر استبداد نتیجه طبیعی و منطقی حاکمیت نظام استبداد است و تا این نظام در تمامی ابعادش فرو نریزد و نظام صحیح و سالمی جانشین آن نشود. صحبت از آزادی شعاری بیش نیست. مشکل اساسی ممالک آزادشده جهان سوم و من‌جمله کشور ما در استقرار آزادی و دموکراسی در همین جا است گذشته از اینکه در این جوامع معمولاً تصور درستی از آزادی و حدود آن و نیز رابطه‌ای که می باید ضرورتاً از آزادی یک جامعه با واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و ضوابط اخلاقی و اعتقادی آن جامعه داشته باشد وجود ندارد، تصور صحیحی هم از نحوه پاک‌سازی رسوبات ذهنی و اجتماعی دوران استبداد و روش استقرار آزادی در یک جامعه از بند رسته، وجود ندارد، ساده‌لوحانه می‌پندارند با فروکشیدن مشخص مستبد، نظام استبدادی را هم فرو ریخته‌اند و استبداد را از میان برداشته اند. درحالی‌که از میان برداشتن فرد دیکتاتور تنها به معنی از میان برداشتن حافظ و نگهبان نظام استبداد است.
و استبداد معلول حاکمیت نظام استبدادی است و نه فرد مستبد. اگر نگهبان


نظام استبدادی از میان برداشته شد می باید هرچه سریع‌تر نظام استبدادی هم از میان برداشته شود و الا دیر یا زود این نظام نگهبان خود را خواهد یافت و حتی می‌‌توان گفت که نگهبان خود را نه می یابد، که به وجود می آورد و خلق می کنند و ازآن جا که مردم سهم اساسی را در ایجاد و القاء این نظام دارند لذا خود آن‌ها باید این نظام را براندازند تا به تدریج روابط و فرهنگ و طرز تفکر استبدادی هم ریشه‌کن شده و جامعه برای رسیدن به آزادی واقعی آماده شود. و به عبارت صحیح‌تر روابط اجتماعی و تربیت روحی افراد باید به گونه‌ای درآید که آزادی در جامعه به طور طبیعی تحقق و فعلیت یابد زیرا چنان‌که بعداً خواهیم گفت آزادی یک مفهوم انتزاعی نیست تا جامعه بدان نایل شود بلکه واقعیتی از برون آمده از شرایط و واقعیت‌های زنده و موجود جامعه همان طور که قدرت شخص وزنه‌برداری که می‌تواند. صد کیلو بردارد نتیجه طبیعی شرایط و خصوصیات جسمی و به عبارت دیگر واقعیت‌های زیستی او است، به همین ترتیب آزادی هم فعلیت یافتن طبیعی واقعیت های مختلفی است که در یک جامعه وجود دارد.
 حال به‌اختصار به بررسی آثار و پی‌آمدهای نظام استبدادی و اینکه چگونه و از چه راه‌هایی بر مردم و جامعه اثر می‌گذارد می‌پردازیم.
***


 به طور کلی نظام استبدادی دو جنبه بالنسبه متمایز دارد. یکی «جامعه‌شناسی استبداد» است و دیگری «روان‌شناسی استبداد». منظور از جامعه‌شناسی استبداد آن‌گونه روابط اجتماعی خاصی است که در حکومت های دیکتاتور منشأ آن ایجاد می‌شود و مقصود از روان‌شناسی استبداد آن‌گونه تربیت ذهنی و فکری خاصی است که در حکومت‌های دیکتاتوری ایجاد می‌شود و مقصود از روان‌شناسی استبداد آن‌گونه تربیت ذهنی و فکری خاصی است که افراد جامعه به زیر سلطه بر اساس آن تربیت می شوند.
 حال ببینیم جامعه‌شناسی استبداد چیست؟ و چه خصوصیاتی دارد؟ جامعه‌شناسی استبداد و روابط اجتماعی جوامع زیر سلطه مستقیماً نتیجه ویژگی‌های روانی فرد دیکتاتور است. آنچه برای یک دیکتاتور اهمیت دارد قدرت مطلقه است و حتی می‌‌توان گفت که اصلاً دچار جنون قدرت است. می‌خواهد همه قدرت‌ها منحصراً در دست خود او باشد و دیگران فرمان‌بردار و درست‌تر بگوییم بردگان و غلامان جان نثارش باشند. لذت او در قبضه کردن قدرت است و ترس و نفرت او از واگذاری قدرت هرچند که این واگذاری صوری و ظاهری و حتی در مورد کار های کوچک و بی‌اهمیت باشد.
 اینکه چرا شخص دیکتاتور چنین خصوصیتی پیدا می‌کند


بحث جداگانه‌ای است. اما به طور خلاصه می‌‌توان گفت او فردی است مسخ شده که عقده حقارت و خودکم‌بینی، در او عطش قدرت و کسب عظمت به وجود آورده است. چنین افرادی که عقده حقارت در آنان عطش قدرت ایجاد می‌کند کم نیستند اما ازآنجاکه اکثر آنان به مراکز قدرت دسترسی ندارند لذا به عالم و وهم و خیال پناه می‌برند و از خود شخصیتی مقتدر و افسانه‌ای می‌سازند و در خیال خود بر همه چیز حکومت می‌کنند. اما آن عده معدودی که چنین خصوصیتی دارند و به قدرت می‌رسند به دیکتاتور خشنی تبدیل می‌شوند و خصوصاً اگر در جامعه‌هایی که برای پذیرش استبداد آمادگی دارند ظهور کنند. و دیکتاتورهای سفاک و قهاری بدل می شوند.
 درمورد این افراد مسئله این نیست که به نفع سلطه مطلقه خود آزادی دیگران را پایمال می‌کنند و شخصاً تمام قدرت‌ها را به دست می‌گیرند بلکه مسئله مهم و درعین‌حال خطرناک‌تر این است که روابط اجتماعی را در جهت تحکیم و تقویت سلطه جابرانه خود تغییر می دهند. یعنی روابط را به گونه‌ای درمی‌آورند که ابتکار عمل و قدرت تصمیم‌گیری از مردم سلب شود و مردم به آلت ها و وسایلی تبدیل شوند که از طریق آن‌ها دیکتاتور بتواند به اهداف خود نایل شود.


 روابط اجتماعی در یک جامعه دیکتاتوری بر اساس این فکر شکل می‌گیرد که مردم برای دیکتاتور آفریده شده‌اند و خدمت‌گزار اویند و نه به عکس و مردم نوکر رژیم اند و نه افرادی که او را در اداره امور کشور یاری می‌دهند. و این‌ها چنان‌که گفتیم ناشی از روحیه انحصارطلب و مستبد شخص دیکتاتور است که نمی‌تواند هیچ شریکی را تحمل کند و به همین دلیل است که مخالف سرسخت مشارکت مردم در مسایل اجتماعی و امور مملکتی است.
 طبیعتاً مردم در یک چنین جامعه‌ای به افرادی بی‌تفاوت، وظیفه ناشناس، خودبین و بدبین تبدیل می شوند، وقتی در جامعه‌ای تمامی استعدادها و خلاقیت‌ها و ابتکارها بی‌رحمانه سرکوب شد و اطاعت بی‌چون و چرا رواج یافت. دیگر نمی‌توان انتظار تعهد، وظیفه‌شناسی و حس تعاون و همکاری داشت. انسان وقتی خود را حاکم بر مقدرات خود و دخیل در سرنوشت جامعه‌اش نداند و مجبور باشد چشم بسته فرامین دولتی را، که به خائن بودنش ایمان دارد، گردن نهد، دیگر به کارش علاقه‌مند نخواهد بود کار کردن برای او نه انجام وظیفه و عمل به مسئولیت، بلکه به معنی دقیق کلمه بیگاری است.
 معمولاً اگرچه بیگاری را کار بی‌مزد معنی می‌کنند اما مسئله اینجا است که کار بی‌مزد تنها نوع کار اجباری


نیست که هر کس در برابر کارش پولی گرفت بیگاری نکرده باشد بیگاری یعنی به اجبار کار کردن و این یک حالت روانی است و به هر طریقی که این حالت روانی به وجود آید، کار و بیگاری تبدیل می شود. انسانی که حق انتخاب ندارد و خود را حاکم بر سرنوشت خویش نمی‌داند و مجبور است در سیستمی کار کند که ابتکار عملش به دست دیگران است و ترقی او در این سیستم نه به میزان تخصص و تلاش و صلاحیت او که با دغل‌بازی و فریب‌کاری و اطاعت بی‌چون و چرایش رابطه دارد. در حقیقت به کار اجباری تن در داده است و این همان مفهوم دقیق بیگاری است و مسلماً عوارض روانی ناشی از این نوع کار اجباری به‌مراتب بدتر از کار بی‌مزد است. زیرا کسی که در برابر کارش پول نمی‌گیرد می‌داند که با زور حقش را دریغ داشته‌اند.
 و این زورگویی اگر او را برنیانگیزد تا حقش را بازگیرد لااقل او را مسخ نمی‌کند اما کسی که مجبور است پیوسته به کاری مشغول باشد که از اهداف و نتایجش هیچ اطلاعی ندارد و ابتکار عمل یکسره از دست او خارج است و پیوسته باید همانند یک مهره ماشین کار ثابتی انجام دهد به انسانی غیرطبیعی و مسخ شده تبدیل می شود اگرچه در ازای کارش پولی دریافت نماید.
 اصطلاح بسیار دقیق و پربار نوکر دولت نوکر مردم برای کسانی که در دستگاه دولتی رژیم سابق کار می‌کردند،


برگزیده بودند به بهترین وجه نشان‌دهنده همین روابط غلط اجتماعی است که خود از نتایج جامعه‌شناسی استبداد است. طبیعی است در یک چنین نظام قطبی شده ای که حتی مقتدرترین نخست‌وزیرش خود را چاکر جان‌نثار و غلام خانه‌زاد می‌دانست و در برابر شخصیت‌های دولتی و دوربین خبرنگاران دست کودک نابالغ شاه مخلوع را می‌بوسید و تمامی نهادها و فعالیت‌های اجتماعی تنها در جهت حاکمیت بخشیدن به خواسته‌های یک نفر جریان داشت روح ابتکار و خلاقیت کشته شود و اطاعت کورکورانه رواج یابد و مردم به افرادی وظیفه ناشناس بی‌تفاوت و تک‌رو تبدیل شوند.
 این ویژگی‌ها که همگی معلول روابط ناهنجار جوامع استبدادی است، جملگی مخالف و حتی متضاد با آزادی و دموکراسی است. دموکراسی با حرف به دست نمی‌آید باید در عمل بدان تحقق بخشید و برای نیل به آن شرایطی لازم است که مهم‌ترینش تعهدات است و وظیفه‌شناسی، ابتکار و خلاقیت و بالاخره روح تعاون و همکاری دموکراسی تنها در سایه تعهد و احساس مسئولیت کردن و در اداره امور فعالانه شرکت نمودند به دست می‌آید. دولت در یک چنین نظامی حکومت نمی‌کند بلکه هدایت و نظارت می‌کند. و بیش از آنکه نقش اداره‌کننده داشته باشد نقش هماهنگ‌کننده دارد برای نیل به آزادی و دموکراسی ضرورتاً می‌باید این روابط اجتماعی را که میراث دوران سیاه استبداد و اختناق


حکومت دودمان پهلوی و حتی 2500 سال استبداد شاهنشاهی است از میان برداشت این روابط خصوصاً در جامعه ما به علت طولانی بودن دوران استبداد و نیز توسعه و عظمت ادارات و دستگاه‌های دولتی عمیقاً ریشه دوانیده است و باید بر طبق برنامه حساب شده‌ای آن را از میان برداشت زیرا در چهارچوب این روابط ما با تکیه بر آن‌ها که اساساً نتیجه و معلول استبداد گذشته‌اند، نمی‌توان جامعه را بازسازی کرد و به دموکراسی رسید.
 البته در این رابطه باید یک نکته بسیار مهم را تذکر داد و آن اینکه هم استبداد و هم آزادی بیش از هر چیزی و پیش از هرچیز مسئله‌ای از انسانی و به خود انسان مربوط می شود. این درست است که روابط اجتماعی در ساختن شخصیت انسان سهم مهمی دارند اما انسان موجود بی‌اختیاری نیست که محکوم جبرهای اجتماعی باشد.
 مردمی که تا به آن حد بدبین و بی‌تفاوت و نسبت به کار خود بی علاقه اند که فرار از مسئولیت را زرنگی و شمارند و انجام وظیفه را بی عرضگی، نمی‌توانند به شایستگی از موهبت آزادی استفاده کنند و پاسدار راستین حریم آن باشند. کسانی می‌توانند آزاد باشند و طرف‌دار آزادی که یک سلسله ویژگی‌های روانی و ظرفیت لازم روحی را کسب کرده باشند که عبارت‌اند از سعه صدر، تساهل، وظیفه‌شناسی، خود


جوشی، تحرک، خلاقیت، احترام به قانون و بالاخره روح تعاون و همکاری.
 جامعه‌ای می‌تواند از موهبت آزادی بهره‌مند شود که در درجه اول انسان‌هایش تغییر یافته باشند. این تغییر یک شرط ضروری است. اگر مردم نخواهند خود را تغییر دهند تغییر روابط اجتماعی به‌تنهایی اثری نخواهد داشت و احتمالاً عوارض و نتایج منفی آن خیلی بیش از نتایج مثبت آن خواهد بود. آزادی به انسان‌های آزادی‌خواه احتیاج دارد و الا دروغی بیش نخواهد بود. به انسان‌های احتیاج دارد که آزادی‌خواهی خود را نه با حرف که در عمل نشان دهند. انسان‌هایی که اول خود به آزادی احترام گذارند و به شرایط آن عمل کنند و سپس از آن دفاع نمایند و انسانی می‌تواند در عمل آزادی‌خواه باشد که ظرفیت و اخلاق آزادی‌خواهان را کسب کرده باشد.
***
 حال به روان‌شناسی استبداد و مشکلاتی که در جهت رسیدن به آزادی ایجاد می کند می‌پردازیم چنان‌که گفتیم نظام استبداد نه‌تنها خالق روابط اجتماعی خاصی در جهت تحکیم موقعیت خویش و قبضه هرچه بیشتر قدرت است بلکه خالق شرایطی است که در آن شرایط مردم روحیات مخصوصی پیدا می‌کنند. همان چیزی که بدان روان‌شناسی


استبداد می گوییم.
 در جامعه‌ای که تحت سلطه استبداد رشد کرده و تربیت‌شده تمامی مردم به‌طور طبیعی کم و بیش خصلت مستبدانه پیدا می‌کنند و به یک دیکتاتور کوچک تبدیل می شوند در یک چنین جامعه‌ای وقتی دیکتاتور بزرگ سقوط می کند جامعه گرفتار هزاران و بلکه میلیون‌ها دیکتاتور کوچکی می‌شود که براثر سقوط از حالت گرد قدرت یافته‌اند و به‌این‌ترتیب جامعه به سوی یک نوع هرج و مرج پیش می‌رود.(1)



(1): آنچه جامعه ما را از خطر هرج و مرج حفظ می‌کند نفوذ معنوی حیرت‌انگیز و درعین‌حال هوشیاری صداقت و قاطعیت مانند رهبر انقلاب است. بدون شک اگر این نفوذ عظیم که سهم بسیار مهمی در پیروزی انقلاب داشت نبود انقلاب ما پس از پیروزی با فاجعه بزرگی روبه‌رو می‌شد.
 نسل کنونی ما که در محیط اختناق و ارعاب وحشیانه 25 سال اخیر پرورش یافته بیش از هر نسل دیگری خصلت استبدادی پیدا کرده است و مهم‌ترین خصوصیت روانی اش تک‌روی خودبینی و استبداد فکری است این ویژگی‌ها متأسفانه در نسل روشن‌فکر و تحصیل‌کرده ما فوق‌العاده شدید است. تعدد حیرت‌آور احزاب و گروه‌هایی که از پیروزی انقلاب تاکنون همچون قارچ روییده‌اند و انتظارات و توقعات غیرواقع‌بینانه آن‌ها که هیچ‌گونه ارتباطی با شرایط و امکانات جامعه ما ندارد خود دلیل خوبی بر این مدعا است. با توجه به نکته اخیر و نیز توطئه‌های گوناگونی که جهان‌خواران و عوامل داخلی‌شان برای به شکست کشاندن انقلاب ما به کار برده و می‌برند کشور ما طبیعتاً می بایست با فاجعه خانمان‌سوز آشفتگی و هرج و مرج مواجه می‌شد اما دراین‌میان نفوذ معنوی عمیق رهبر انقلاب بزرگ‌ترین عامل بازدارنده از هرج و مرج و پشتوانه وحدت و یکپارچگی ملت بود و هست و از اینجا به بخوبی می‌‌توان فهمید کسانی که در جهت فروش کسان نفوذ رهبری انقلاب تلاش می کنند چه خیانت بزرگی نسبت به ملت و انقلاب و حتی سرنوشت کشور مرتکب می شوند.)


 زیرا تا وقتی رژیم پلیسی دیکتاتور حاکم بود نه قانون و آزادی معنی داشت و نه هرج و مرج. جامعه به زیر سلطه نظامی خشن و پلیسی بود و هیچ‌کس حق نفس کشیدن نداشت. اما وقتی چنین رژیمی ساقط شوند چون جامعه هنوز نتوانسته خصلت‌های استبدادی سابق خود را فراموش کنند لذا به ناگهان با تعداد بی‌شماری افراد مستبد الرأی برخورد می‌کنیم که آزادی را به معنای به معنی اجرای بی‌چون‌وچرای خواسته‌های خود می‌فهمند.
 فعلاً در جامعه خود شاهد چنین ماجرایی هستیم


پس از پیروزی انقلاب ده‌‌ها و بلکه صدها دسته و گروه به طور خلق‌الساعه به وجود آمد و آن‌ها هر روز طی بیانیه‌ای از دولت می‌خواستند و می‌خواهند -که چنین و چنان کند والله... و جالب اینجا است همیشه تقاضای آنان با قید مصراً همراه است.
 آن‌ها هیچ‌گاه نمی‌گویند طرح ما برای خارج شدن کشور از بن‌بست اقتصادی- سیاسی- اجتماعی کنونی این است و دلایلمان چنین. فقط حرف می‌زنند اما دلیل درستی حرف خود را نمی‌گویند زیرا برای آنان به سبب سرش و اخلاق مستبدانه شان حرف زدن مطرح است و نه درست حرف زدن و از آن گذشته هیچ‌گاه از مردم نمی‌خواهند تا طرح و برنامه ارائه‌شده شان را مطالعه کنند و پیشنهادها و نظرات اصلاحی خود را بازگویند تا بدین وسیله جامعه به بهترین راه‌حل ممکن که لزوماً باید براساس واقعیت‌های موجود و مطابق با شرایط و امکانات جامعه و اهداف انقلاب باشد دست یابد.
 و از آن بدتر معتقدند آزادی یعنی پذیرش بی قیدوشرط آنچه آن‌ها می‌گویند و می‌خواهند و در غیر این صورت فریاد برمی‌آورند که آزادی رفت درحالی‌که دقیقاً این خود آن‌هایند که با تحمیل خود حق و آزادی دیگران را به بازی می‌گیرند.


 اما بازهم مساله به اینجا خاتمه نمی‌یابد زیرا کسی که خصلت استبدادی دارد اصولاً در پی تحمیل خویش است چه این تحمیل با زورگویی و قدرت‌نمایی انجام گیرد و یا عوام‌فریبی و مظلوم نمایی و یا کارشکنی و توطئه چینی.
 چنین افرادی اگر از هیچ راهی نتوانستند خود را تحمیل کنند آنگاه می‌کوشند تا محیط را به گونه‌ای آشفته و شکننده و متشنج سازند که امکان تفاهم و تعاون و بحث آزاد از بین برود و زمینه برای تحمیل و زورگویی فراهم آید چراکه می‌دانند حرفی برای گفتن ندارند و کسی که در یک محیط باز و آزاد حرفی برای گفتن نداشته باشد عملاً کنار گذاشته می شود. لذا برای آن که پیوسته در صحنه حضور داشته باشند و زمینه برای زورگویی مناسب باشد مانع از ایجاد محیط سالم و آزادی می شوند که تنها در سایه آن می‌‌توان به بحث و گفتگو نشست و مشکلات جامعه را مطالعه کرد و برای رفعشان برنامه داد.
 اینان نه‌تنها خصلت استبدادی دارند بلکه دقیقاً همچون دیکتاتورها عمل می کنند. همان طور که یک دیکتاتور خودکامه دشمن آزادی افکار و مانع از به وجود آمدن محیط اجتماعی سالم است. زیرا در آن صورت سقوطش حتمی است -به همین ترتیب اینان نیز در پی مسموم کردن و انحراف جامعه اند. منتها این کار را با دو روش انجام می‌دهند. یک


دیکتاتور با زور و سرنیزه و ایجاد ارعاب و اختناق از ایجاد محیط سالم و آزاد جلوگیری می‌کند و اینان با شایعه‌پراکنی و دروغ‌پردازی و تهمت و افترا به سلامت جامعه لطمه می‌زنند.
 و در یک کلام آنان همیشه طرف خود را رقیب و حتی دشمن خود می‌پندارند و نه دوست و هم‌وطن و هم سخن خود لذا در برابرش جبهه می‌گیرند و حربه شان نه منطق و استدلال که شعار و دادوفریاد است. آن هم نه برای پاسخ گفتن که برای لجن مال کردن. برای آن‌ها از میدان به در بردن طرف مقابل مطرح است و نه اینکه بکوشند تا به کمک با کمک او و بهترین راه‌حل دست یابند.
و چرا چنین است؟ زیرا فردی که خصلت استبدادی دارد می‌گوید تنها آنچه من می‌گویم حق است و آنچه من می‌خواهم باید به مرحله اجرا درآید. او به خود اجازه شک کردن نمی‌دهد و اصلاً به فکر شک کردن نمی‌افتد تا آنگاه به خود اجازه شک کردن دهد! زیرا کسی شک می‌کند که فکر می‌کند و از آن‌جا که همه را به کیش خود یعنی کیش استبدادی می‌پندارد لذا با آن‌ها نه با منطق و استدلال که با تهمت و ناسزا برخورد می‌کند و ازآنجاکه خود هیچ‌گاه برای کشف حقیقت پرس‌وجو نکرده برایش قابل تصور نیست که فردی برای یافتن حقیقت پرس و جو نماید. در


نتیجه طرف مقابل را نه هم‌سخن که دشمن می‌شمارد و برای لجن مال کردنش از هیچ کاری فروگذار نمی‌کند.
 چنین افرادی در ایجاد جو مسموم کنونی که آکنده از سوءظن و بدبینی و شایعه‌پراکنی است سهم عمده‌ای دارند. از این آزادی به دست آمده فعلی نیست که چنین جوی را بوجود آورده بلکه این رسوبات ذهنی باقی‌مانده از دوران دیکتاتوری است که چنین محیط مسمومی را ایجاد کرده است.
***
 نکته دیگری که در رابطه با روان‌شناسی استبداد باید تذکر داد بوجود آمدن یک نوع روحیه عصیان و قانون‌شکنی در مردم است. و این نکته‌ای است بسیار مهم و اساسی و هر جامعه از بند رسته ای که خواهان آزادی واقعی است می‌باید آن را مدنظر داشته باشد و برای حل این مشکل چاره‌جویی کند.
 قوانین در حکومت‌های استبدادی در درجه اول برای تقویت رژیم حاکم و حفظ هرچه بیشتر منافع آن است در اینجا اصلاً مردم مطرح نیستند و اصولاً آن‌ها بردگانی هستند که می باید در خدمت رژیم و گوش به فرمان او باشند و اگر به‌فرض در یک چنین جامعه‌ای برخی از قوانین به نفع مردم باشند بدان علت است که در این موارد منافع رژیم که اصل است و منافع مردم که ضرورتاً باید تابع دستگاه


حاکمه باشد بر یکدیگر منطبق شده‌اند.
 در چنین جامعه‌ای مردم طبیعتاً روحیه قانون‌شکنی پیدا می‌کنند زیرا اگر به فرض اطاعت از قوانین را برخلاف منافع و مصالح خود نبینند لااقل در جهت تحکیم دستگاه حاکمه می‌بینند. درنتیجه برای تضعیف رژیم و حتی برای مخالفت و دهان کجی هم شده که این حالت روانی در جوامع استبدادی به‌شدت رواج دارد قوانین را زیر پا می‌گذارند و جالب اینکه به این کار افتخار هم می‌کنند.
 این روحیه افتخار و قانون‌شکنی که در بین ما سخت رایج است نکته مهمی است و نباید از آن ساده گذشت زیرا آزادی تنها در سایه اطاعت از قانون معنی پیدا می‌کند و به دست می آید و قانون‌شکنی از همان اول مخالف و حتی متضاد با آزادی است تا چه رسد به اینکه این حالت جنبه‌ی افتخارآمیز داشته باشد. وقتی در یک جامعه استعدادها نتواند از طریق مجاری صحیح رشد یابند و درنتیجه رقابت‌ها و افتخارات سالمی نباشند به مسیرهای غلط و انحرافی می‌افتند و رقابت‌ها و افتخارها ناسالم می‌شوند. یعنی دیگر رعایت مقررات و قوانین نه‌تنها افتخار نیست که اصولاً مایه سرشکستگی است و افتخار از آن کسی است که بهتر و بیشتر از زیر قانون فرار کند و حتی قانون‌شکنی نماید. مگر نه این است که در عرف ما زرنگی و زیرکی بیشتر به معنی فرار از قانون و سادگی


و بی‌دست‌وپایی به معنی اطاعت از قانون است؟
 علت اساسی این تغییر معیارها این است که مردم ایمان دارند قانون نه به نفع آن‌ها که به نفع دشمنان یعنی رژیم است. لذا تا آن‌جا از قانون اطاعت می‌کنند که زور حاکم باشد و یا از جریمه و مجازات بترسند. ولی در آنجایی که چنین ترسی وجود ندارد و یا ضعیف است زرنگی را در تخلف از قانون می‌دانند و به‌این‌ترتیب روح قانون‌شکن پیدا می‌کنند.
 بدون شک داشتن چنین روحیه‌ای در جامعه استبدادی نه‌تنها بد نیست که اساساً ضروری است چون اگر مردم پیوسته از قوانین رژیم خودکامه‌ای که جز منافع خود به چیز دیگری نمی‌اندیشد و برای مردم کوچک‌ترین ارزشی قائل نیست اطاعت کنند دستگاه حاکمه روزبه‌روز قوی‌تر و در اعمال اختناق و استبداد جسورتر می شود. زیرا آنچه زورگویی رژیم های استبدادی را محدود می‌کند، تنها و تنها ترس از مردم و عصیان آن‌ها است و اگر مردم دربرابر تجاوزگری‌های رژیم سکوت کنند و فرامین و قوانینش را پیوسته گردن نهند، تجاوز کاری او را تشدید کرده‌اند. بنابراین برای نابودی استبداد و یا لااقل برای محدود کردن آن و جلوگیری از تشدیدش می‌باید قانون‌شکن بود. والا با رعایت قوانین نه می توان حاکمان خودکامه را ساقط کرد و نه می‌‌توان جلوی


سلطه‌جویی شان را گرفت.
 اما مسئله اینجا است که در یک جامعه آزاد که حاکمیت از آن یک دولت ملی و مردمی است چنین روحیه‌ای مخالف با آزادی و حتی منافع مردم است .در یک جامعه استبدادی یعنی فرار از قانون و در یک جامعه آزاد، آزادی یعنی اطاعت از قانون. فرار از قانون در یک جامعه دیکتاتوری و سقوط رژیم خودکامه و درنتیجه با آزاد شدن جامعه کمک می‌کند و قانون‌شکنی در یک جامعه آزاد و سقوط حکومت ملی و مردمی و درنتیجه به رشد استبداد کمک می‌نماید. و در یک کلام اطاعت از قانون در جامعه استبدادی یعنی اطاعت از فرامین شخص دیکتاتور و کمک به تقویت او، و اطاعت از قانون در یک جامعه آزاد یعنی اطاعت از قانونی که منبعث از اراده اکثریت است و در خدمت منافع آن‌ها است.
 مشکل مهم دیگر جامعه در برخورد با موضوع آزادی ناشی از اهمیت و حساسیت فوق‌العاده آن و سوء‌استفاده‌هایی است که در زیر این پوشش می شود. توضیح آنکه در شرایط کنونی در بین واقعیت‌های موجود جامعه ما بدون شک موضوع موضوع آزادی مهم‌ترین و موجه‌ترین آن‌ها است امروز جامعه ما نسبت به هیچ موضوعی، حتی خطیرترین و جدی‌ترین اش همچون وحدت و تمامیت ارضی کشور همانند مسئله آزادی


حساسیت ندارد.  البته همان‌طورکه قبلاً گفتیم این حساسیت بیش از حد تاحدودی طبیعی است زیرا یکی از علل اساسی و قیام ملت ما، عصیان بر علیه استبداد و نیل به آزادی بود. ما فعلاً درصدد تحلیل عواملی که به این جریان دامن زدند تا آن را به‌صورت حاد ترین و حساس‌ترین مسئله جامعه درآورند نیستیم و به تحریک های استعمارگران و ایادی رژیم سابق کاری نداریم. آنچه مهم است اینکه این موضوع در حال حاضر نیرومندترین و موجه‌ترین واقعیت موجود جامعه ما است.
 البته نفس این امر، یعنی حساسیت بیش از حد جامعه نسبت به آزادی مسئله مهمی نیست، اما پی‌آمدهای ناشی از آن خطرناک است. هم برای خود آزادی و هم برای انقلاب و هم برای استقلال کشور.
 به این معنی که وقتی یک واقعیت اجتماعی بیش از حد اهمیت یافت و جامعه بیش از اندازه نسبت به آن حساس شد هر توطئه و دسیسه‌ای خود را در زیر پوشش آن پنهان می‌کند و رنگ آن را به خود می‌گیرد و از همین راه و در زیر همین پوشش به جامعه ضربه می‌زند. به عبارت ساده‌تر واقعیت‌های اجتماعی همیشه خود را در قالب قوی‌ترین موجه‌ترین و قابل دفاع ترین واقعیت نشان می‌دهند این یک اصل کلی در تاریخ و جامعه‌شناسی و مسائل سیاسی است که


فعلاً از توضیح اش در می‌گذریم. به تحلیل توطئه‌هایی که در زیر پوشش آزادی به انقلاب و به خود آزادی ضربه می‌زند می‌پردازیم.
 امروز در جامعه ما دو گروه وجود دارند که هر دو مخالف انقلاب اسلامی ملت ما هستند؛ دسته اول بازماندگان و جیره‌خواران رژیم سابق اند و عمال استعمارگران و ابرقدرت‌ها که برای فرو کوبیدن نسبت به هر عملی دست می‌زنند. اینان توطئه‌گرانی هستند که هدف‌شان لجن مال کردن انقلاب و به نابودی کشاندن آن است و دسته دوم فرصت‌طلبانی اند که اگرچه عامل و مزدور بیگانه نیستند اما قدرت‌طلب اند. می‌خواهند قدرت به دست آن‌ها باشد و به کمتر از آن راضی نیستند. و خیلی ساده می‌خواهند خود را تحمیل کنند و گذشته از این نکته اصولاً از اسلام هم دل خوشی ندارند، زیرا موافق طبع و تمایلاتشان نیست. بهانه‌جویی و کارشکنی آنان انگیزه‌ای بجز این قبیل مسائل ندارد.
 اما این دو دسته علی‌رغم اینکه یکی مزدور اجنبی است و دیگری چنین نیست، هرچند مورد تایید او است و اصولاً دو هدف را تعقیب می‌کند اما با کمال تاسف به یکسان عمل می نمایند. هیچ‌یک صریحاً نمی‌گویند که خواهان نابودی انقلاب و یا به چنگ آوردن قدرت و غنیمت اند زیرا دراین‌صورت از طرف مردم طرد می‌شوند و توطئه‌ها


و نقشه‌هایشان نقش بر آب می شود بلکه می‌کوشند تا در زیر پوشش موجه‌ترین و قابل دفاع ترین و با برنده‌ترین واقعیت اجتماعی به اهداف خود نائل شوند. یعنی در زیر پوشش آزادی و تحت عنوان دفاع از آزادی.
 این دو دسته برای آن که به هدف خود دست یابند می‌کوشند تا دولت را تضعیف کنند و مشکلات و نارسائی‌ها و کمبودها و احیاناً اشتباهاتش را بزرگ‌تر جلوه دهند و اعتماد مردم را نسبت به دولت سلب کنند. و آن‌ها را برانگیزند تا بیش از امکانات دولت از او توقع داشته باشند و تا آن‌جا پیش می روند که مردم را علناً به تحصن، اعتصاب و تظاهرات تشویق و حتی وادار می‌کنند. اما این کارها را از چه راهی انجام دهند که موجه جلوه کند و مردم را بفریبند؟ از راه دفاع از آزادی و حقوق دموکراتیک!
 و می‌بینیم چگونه ناگهان ارجمندترین و والاترین موهبت به حربه‌ای خطرناک تبدیل می شود در دست دشمنان انقلاب و مردم و یا فرصت‌طلبان و تحمیل گران قرار می‌گیرد.
 و آزادی و دفاع از آزادی وسیله‌ای می‌شود در دست ضد انقلاب برای جنگ با آزادی و انقلاب و حتی استقلال و وحدت کشور.
 چه کسی می‌تواند منکر این واقعیت شود که این گروه‌ها بزرگ‌ترین نقش را در ایجاد اغتشاشات هرج و مرج و درگیری


های گوناگون از نقاط مختلف کشور داشته‌اند و بدتر از آن در به وجود آوردن جنگ روانی و ایجاد یأس و بدبینی و ناامیدی. اما این‌همه را تحت چه عنوانی انجام می‌دهند؟ تحت عنوان دفاع از آزادی و حقوق دموکراتیک! و به‌این‌ترتیب آزادی از آن‌جا که قوی‌ترین و موجه‌ترین و حساس‌ترین واقعیت جامعه ما است، حرفه ای می شود در دست دشمنان خلق و دشمنان وحدت و استقلال ایران. و این است مشکل مهمی که فعلاً با آن درگیر هستیم. مشکلی که هم آزادی را بطور جدی تهدید می‌کند و هم سرنوشت انقلاب و کشور را.
 چنان‌که گفتیم این مشکل در آن‌جا که جنبه ضد انقلابی پیدا می‌کند مشکلی است مصنوعی که به جامعه ما تحمیل شده است و این تحمیل از طرف افراد و گروه‌هایی صورت می‌گیرد که برای نیل به مقاصد خویش می‌کوشند تا با ایجاد حساسیت‌های کاذب مردم را تحریک کنند و جامعه را به انحراف کشاندن تا بهتر بتوانند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند.
 مشکل مهم دیگر جامعه ما در برخورد با آزادی ناشی از یک نوع خلا بسیار شدید و عمیق فرهنگی است به این معنی که درحال حاضر آزادی وجود دارد، اما از این آزادی به درستی و در جهت رشد و سازندگی استفاده نمی‌شود زیرا کمتر کسی یافت می‌شود که حرفی برای گفتن و مطرح کردن داشته باشد


و این برای جامعه از بند رسته ای که در پی بازسازی و تغییر و اصلاح بنیادی و نهادهای خویش است فوق‌العاده خطرناک است زیرا گذشته از آنکه جامعه راه خود و روش بازسازی خود را نمی‌یابد، اصولاً باعث می‌شود که تعادل و ثبات جامعه از بین برود. سلامت یک جامعه در درجه اول به این است که تناسب و تعادلی بین خواسته‌ها و نیازها و واقعیت‌های اجتماعی و آنچه عرضه می شود وجود داشته باشد درصورتی‌که این تناسب به هم بریزد. جامعه ثبات و تعادلش را از دست می‌دهد و منحرف می‌شود و گاهی این انحراف بقدری شدید است که به سقوط جامعه می‌انجامد.
 مثلاً در جامعه کنونی ما آزادی هست یعنی هر کس می‌تواند حرف خود را بزند و نظرش را بازگوید، این یک واقعیت است و همچنین در توده مردم یک حالت هیجان و التهاب و وجود دارد. همه به دنبال دانستن و فهمیدن اند البته باید گفت که این هیجان و التهاب برای دانستن و درک کردن بیشتر جنبه احساسی دارد تا عقلانی یعنی در بیشتر موارد یک نیاز عمیق و اصولی فکری نیست بلکه ناشی از احساسات است و این نتیجه طبیعی شرایط تب‌آلود دوران انقلاب است- اما متأسفانه در مقابل این تقاضای شدید افرادی که حرفی برای گفتن و طرح کردن داشته باشند فوق‌العاده کم اند.
یعنی رابطه‌ای بین عرضه و تقاضا وجود


ندارد آزادی هست و لذا تقاضا و برخلاف گذشته، به طور آزادمند می‌تواند خود را نشان دهد اما متأسفانه عرضه وجود ندارد اما نکته اینجا است که این تقاضا به قدری شدید و جدی است که عدم عرضه باعث کاهش تقاضا می شود و عرضه نامطلوب و نادرست جای عرضه مفید و مطلوب را می‌گیرد و این خیلی خطرناک است زیرا عطش و هیجان جامعه با چیزهایی سیراب می‌شود که نه‌تنها برایش مفید نیست که کاملاً مضر است.
 و خیلی ساده به جای آنکه روح جستجوگر و کاوشگر مردم با مسائل جدی و حیاتی و صحیح و علمی سیراب شود با شعار و شایعه و سخنان مبهمی که ظاهری زیبا و فریبنده دارند اما تهی و بی‌مغز و حتی به‌کلی نادرست اند و باعث خودباختگی و از خود بیگانگی مردم می‌شوند سیراب می‌شود. اما بازهم مساله به اینجا ختم نمی‌شود و ضایعات دیگری هم به دنبال دارد زیرا وقتی جامعه هدف ملموس و مشخصی نداشته باشد تا به دنبالش رود- مثل هدف مشخصی که جامعه ما در طول دوران انقلاب تعقیب می‌کرد- و نتواند از طریق مجاری صحیح به نیازهای عمیق و درونی خود پاسخ گوید و درنتیجه به مسائلی همچون شایعات و عیب جویی ها و انتقادهای مخرب و موضوعات مبتذل و به‌کلی نادرست سرگرم شود، تخریب خود می‌پردازد و نیروهایش تنها


بدان سبب که هدفی برای تعقیب و راهی برای مطالعه و تحقیق ندارند با یکدیگر درگیر می شوند. بدون آن که خود بدانند علت درگیری شان چیست؟!
 بسیاری از مشکلات جامعه ما پس از پیروزی انقلاب ناشی از همین واقعیت است ناشی از این است که جامعه بر اثر نیل به موهبت آزادی این امکان را یافته‌است که به دنبال مسائلی رود که تاکنون براثر اختناق و حاکمیت استبداد طرحشان غیرممکن بود اما وقتی این مسائل طرح شد کمتر جواب درستی یافت یعنی این تقاضای عظیم و جدی با عرضه قابل‌توجهی روبه‌رو نشد و درنتیجه به انحراف کشیده شد و تهمت و شایعه و دروغ‌پردازی و مسائل مبتذل رواج یافت و جای مسائل جدی را گرفت- لازم به یادآوری است که رواج این‌گونه مسائل از ویژگی‌های جوامع بیکار و بی‌هدف است. خواه این بیکاری فیزیکی باشد و یا ذهنی و فکری- و علت اساسی این جایگزینی این بود که مسائل جدی کمتر مطرح می‌شد.
 و این یکی از مشکلات بغرنج و درعین‌حال خطرناک جامعه ما است که بطور مستقیم آزادی را تهدید می‌کند آزادی درصورتی می‌تواند به‌‌عنوان یک نهاد اجتماعی استقرار یابد و حفظ شود که جامعه ظرفیت لازم را برای جذب و استقرار آن به دست آورده باشد و بخش مهمی از این ظرفیت ظرفیت علمی و فرهنگی جامعه است. هر چیزی تا آن زمان


باقی است و به‌طور جدی مطرح است که مورد استفاده قرار گیرد و آزادی هم از این تعریف کلی بیرون نیست. این درست است که در یک محیط آزاد هم حق سخن گفتن دارند اما تنها کسی می‌تواند از این حق استفاده کند که حرفی برای زدن داشته باشد و آن کس حرفی برای گفتن دارد که در درجه اول جامعه و مردم و این تاریخ و فرهنگ خویش و نیز جهان و زمان و بنیادهای فکری و فرهنگی و اجتماعی عصرش را به درستی شناخته باشد. چنین انسانی است که از آزادی استفاده می‌کند و هم او است که پاسدار راستین آزادی است، چراکه از آن استفاده می‌نماید و بدین وسیله مانع فراموش شدن و یا بی‌محتوا شدنش می شود.
 بدون شک در ایجاد این مشکل تحصیل‌کردگان و روشن‌فکران بیش از دیگران مقصرند. زیرا آن‌ها آن مقدار کم‌تحرک، ناآگاه و کم خلاقیت اند که عملاً نمی‌توانند رهبری فکری مردم را عهده‌دار شوند و حتی گاهی توده مردم در فهم و تحلیل مسائل از خود آنان برترند. و این فاجعه بزرگی است. نه بدان لحاظ که مردم از تحصیل‌کردگان جلو افتاده‌اند که این مایه نهایت خوشبختی است که آن‌ها رشد یافته‌اند بلکه بدان جهت که اینان از مردم عقب افتاده‌اند و قادر نیستند رهبری فکری جامعه را به‌عهده گیرند.


قسمت دوم


آزاد زندگی کند. یعنی در جامعه‌ای زندگی کند که آزادی در آن به‌‌عنوان یک واقعیت اجتماعی وجود داشته باشد و می‌بینیم که ضرورت آزادی در مفهوم اجتماعی اش دقیقاً از آزادی به‌‌عنوان یک خواسته و نیاز درونی ناشی می شود. ارج و تقدس دفاع از آزادی اجتماعی هم به همین دلیل است. زیرا کسی که از این نوع آزادی دفاع می‌کند در حقیقت از انسان و شرافت و حیثیت انسانی دفاع می کند. یعنی برای دفاع از انسان و ارزش‌های والای انسانی به یک عمل اجتماعی که همان دفاع از آزادی جامعه باشد دست می یازد. مگر نه این است که دفاع از انسان یعنی دفاع از کلیه خواسته‌ها و نیازهای اصیل انسانی!
 حال به تحلیل هر یک از این دو می‌پردازیم.
 اینکه می‌گوییم آزادی یک نیاز درونی است به توضیح چندانی محتاج نیست. اگرچه ممکن از هر فردی آزادی را به گونه‌ای خاص معنی و تفسیر کند اما در اینکه آزادی یک نیاز راستین انسانی است همه مشترک اند حتی دشمنان آزادی یعنی دیکتاتورها هم اصالت آزادی معتقدند و درست به همین علت است که آزادی دیگران را به نفع آزادی خود سلب می‌کنند. یک فرد دیکتاتور دشمن نفس آزادی نیست دشمن آزادی دیگران است و اتفاقاً تلاش او در نفی آزادی دیگران، که از نظر او مستقیماً به نفع آزادی


عمل خودش است، خود بهترین دلیل است بر اینکه او تا چه اندازه آزادی را ارج می‌نهد. و می‌بینیم حتی افرادی که از آزادی تعریف‌های مختلف و حتی متضاد و مخالف عرضه می‌کنند در اصالت آن اتفاق نظر دارند.
 البته اینکه چرا هر کس آزادی را به گونه‌ای خاص تعریف می کند خود ناشی از شرایط اجتماعی و ضرورت‌های زمانی و افکار و اعتقادات حاکم بر جامعه است. آزادی در مفهوم فردی آن یعنی آزادی از قید و بند. شاید انسان از هیچ چیزی به اندازه قید و بند که منجر به سلب آزادی او می شود رنج نمی‌برد. اما مهم اینجا است که انسان هنگامی قید و بند را احساس می‌کند که نسبت بدان آگاهی و نیز حساسیت داشته باشد و از آن‌جا که این آگاهی‌ها و حساسیت‌ها بر حسب شرایط زمانی و مکانی، چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی، متفاوت است، لذا طبیعی است که طرز تلقی‌ها نسبت به آزادی تفاوت داشته باشد.(1)



(1): در اینجا یک نکته بسیار مهم را باید تذکر داد و آن این است که غالباً در تفسیر تاریخ و تحولات اجتماعی می گویند مثلاً فلان عامل مؤثر بوده است بدون آنکه طرز تلقی مردم آن زمان و یا جامعه را از این عامل روشن نمایند. به عبارت دیگر از تحلیل و تفسیر جریانات و پدیده‌های تاریخی و اجتماعی، همچون تفسیرها و تحلیل‌های مربوط به واکنش‌ها و پدیده‌های علوم تجربی، تنها به دنبال عوامل دخیل می‌گردند بدون آن که به کیفیت خاص و چگونگی آن‌ها توجه داشته باشند. درحالی‌که برای فهم درست یک پدیده و جریان اجتماعی گذشته از آنکه می باید عوامل مؤثر در ایجاد آن را شناخت لزوماً می بایست به کیفیت خاص آن‌ها هم توجه داشت. در تحلیل‌های اجتماعی و تاریخی کم و بیش به چنین سخنانی برخورد می‌کنیم که مثلاً فکر آزادی‌خواهی در ایجاد فلان نهضت سهم مهمی داشته است.
 اما یک چنین حرفی هیچ مسئله‌ای را روشن نخواهد کرد مهم این است که بدانیم آزادی از نظر این مردم چه تفسیری داشته، زیرا این آن‌ها هستند که خالق این نهضت اند، لذا باید دید آن‌ها در این‌باره چه می‌اندیشیده اند.


برای یک مرتاض هندی آزادی یک معنی دارد و برای یک راهب مسیحی و یا عارف مسلمان یک معنی دیگر. برای یک جهان سومی یک معنی دارد و برای یک غربی معنای دیگر.
 خلاصه آنکه آزادی ذاتی انسان است. انسان بدان لحاظ که


انسان است آزاد است و آزادی‌طلب. و وقتی قبول کردیم که آزادی بخشی از هویت انسان است طبیعتاً سلب آن به مسخ اش منجر خواهد شد. هر یک از نیازهای اصیل انسانی به هر عنوان که نادیده گرفته شود به مسخ و انحراف انسان می‌انجامد همان‌طورکه انسان به غذا و هوا نیاز دارد و بدون آن شخص انسان می‌میرد به همین ترتیب انسان دارای یک سلسله نیازهای روحی و معنوی است


که براثر عدم توجه به آن‌ها شخصیت اش فرو خواهد مرد.
و اتفاقاً در میان نیازهای روحی انسان، آزادی از اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرا از این راه نه‌تنها شخصیت انسان رشد می یابد که اصولاً ساخته می‌شود. انسان با انتخاب خویش راه خود را می‌یابد و همین راه است که شخصیت او را می‌سازد. به عبارت دیگر انسان متأثر از عمل و نحوه و کیفیت عمل خویش است و برآیند مجموعه این اعمال و کیفیت و جهت آن‌ها است که شخصیت انسان را تعین می بخشد و این‌هم بدون آزادی ممکن نیست. زیرا وقتی آزادی نباشد انتخاب معنی ندارد و وقتی انتخاب معنی نداشت دیگر انسان نمی‌تواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد. و به همین علت است که می‌گوییم نفی آزادی مساوی است با مسخ شخصیت و انسانیت انسان.
 در اینجا نکته مهمی را باید یادآور شویم و آن اینکه بشر امروز آزادی را بیشتر به معنی رهایی از قید و بند و قدرت بر انجام آنچه می‌خواهد، می فهمد و از نظر او انسانی آزاد تر است که بهتر و بیشتر بتواند به خواسته‌های خود که غالباً مادی و شخصی است پاسخ گوید و یک چنین تفسیری از آزادی بدون شک درست نیست زیرا در همان لحظه‌ای که انسان خود را مقید ساخت تا به تمامی خواسته‌هایش پاسخ گوید، خود را به بند کشیده است، بنده اطاعت از


خواسته‌ها و تمایلات.
 به عبارت دیگر آزادی تنها به معنی آزادی از قید و بند و قدرت بر انجام هر آنچه انسان می‌خواهد نیست بلکه به این معنی هم هست که انسان خود را از قید خود آزادی هم که انسان را بیش از هر بند دیگری به بند می‌کشد آزاد سازد. هیچ اسارتی خطرناک‌تر و درعین‌حال غیر قابل لمس تر از اسارت در بند آزادی بودن نیست. اینکه می گوییم خطرناک‌تر نکته مهمی است؛ زیرا چنان‌که گفتیم انسان تنها زمانی به دنبال آزادی می‌رود که اسارت را لمس کرده باشد و شرط اول این لمس کردن آگاهی داشتن نسبت به آن است. لذا خطرناک‌ترین و یا وحشتناک‌ترین اسارت‌ها آن اسارتی است که قابل درک و لمس است.
 خلاصه کنیم آزادی در مفهوم فردی آن تنها به معنای رهایی از بند های برونی نیست به معنی آزادی از بندهای درونی هم هست. قدرت مادی می‌تواند بشر را از بند های برونی رهایی بخشد اما این قدرت نمی‌تواند آزادی را به ارمغان آورد. زیرا آزادی تنها وقتی معنی پیدا می‌کند که تمامی بندها که بخش مهمی از آن‌ها بند های درونی است، از میان برداشته شود. و این تنها وقتی صورت می‌پذیرد که انسان در کنار قدرت مادی، قدرت معنوی لازم را در جهت آزاد ساختن خویشتن خویش از تمامی


بندهای درونی داشته باشد.
 حال ببینیم آزادی به‌‌عنوان یک واقعیت اجتماعی چیست؟
 قبل از ورود به بحث باید دید که واقعیت اجتماعی چه مفهومی دارد.
 خیلی خلاصه واقعیت‌های اجتماعی نتیجه و برآمده های طبیعی یک جامعه اند. به عبارت دیگر نتیجه طبیعی شرایط موجود و نظام حاکم و فعلیت نیروهای بالقوه‌ای هستند که در بطن یک جامعه وجود دارد. با توجه به این تعریف آزادی در یک جامعه زمانی هست که به‌صورت واقعیت درآمده باشد. یعنی از متن روابط اجتماعی حاکم بیرون آمده باشد. اگر آزادی از بطن جامعه سر برنیاورد و پایگاه اجتماعی نداشته باشد چیزی به‌جز آزادی کاذب نیست.
 بنابراین با از میان برداشتن فرد دیکتاتور آزادی به دست نمی‌آید. به همان گونه که بلافاصله پس از آفت‌زدایی درختی که به آفت دچار شده درخت به بار نمی‌نشیند. جامعه‌ای که گرفتار استبداد است، همانند درختی است که به آفت‌زدگی مبتلا است. از میان برداشتن فرد مستبد تنها یک شرط لازم است و نه کافی.
آزادی به‌‌عنوان یک واقعیت اجتماعی همچون دیگر واقعیت‌های اجتماعی یک چیز انتزاعی و مجزائی نیست تا


بتوان بدان دست یافت، بلکه از متن جامعه سر برمی‌آورد و باید بدان فعلیت بخشید و تحقق داد. ما هیچ‌گاه میوه یک درخت را خلق نمی‌کنیم بلکه با آماده ساختن شرایط آن را تحقق می‌بخشیم. یعنی برای درخت شرایطی فراهم می‌کنیم که بتواند به بار نشیند و ثمر دهد به همین ترتیب باید برای جامعه شرائطی فراهم کرد. که بتواند آزادی را تحقق بخشد.
 بسیاری می‌پندارند با فشار و تحمیل می‌‌توان به آزادی رسید و لذا پس از ساقط کردن دیکتاتور می‌کوشند بدون توجه به ویژگی‌ها و واقعیت‌های موجود در جامعه و بدون در نظر گرفتن ظرفیت و پذیرش جامعه آزادی را بدان گونه که خود می‌خواهند و یا می‌فهمند بر جامعه تحمیل نمایند و این اشتباه چنان‌که گفتیم از اینجا ناشی می‌شود که آزادی را نه به‌‌عنوان یک واقعیت اجتماعی، بلکه به‌‌عنوان یک هدف و آرمان ذهنی تصور می‌کنند. همین اشتباهات بزرگ‌ترین عامل در شکست جنبش‌های آزادی‌خواهانه کشورهای به زیر سلطه استبداد بوده و هست. هیچ چیزی خطرناک‌تر از این نیست که انسان بخواهد براساس ایده‌آل‌های ذهنی خود که هیچ‌گونه رابطه‌ای با واقعیت‌های موجود جامعه ندارد و حتی مخالف و متضاد با آن است، جامعه را به طرف آنچه خود می‌خواهد سوق دهد.
 به همان گونه که با فشار و تحمیل نمی‌توان یک درخت را به


بار نشاند و درصورتی‌که این فشارها بیش از قدرت جذب درخت باشد نه‌تنها مفید نخواهد بود که به خشک شدن و نابودی اش خواهد انجامید، به همین ترتیب با فشار و تحمیل نمی‌توان در یک جامعه آزادی ایجاد کرد. و هر اقدامی که بیش از قدرت جذب و ظرفیت و تحمل جامعه باشد نه‌تنها مؤثر نخواهد بود که به رشد استبداد کمک خواهد کرد.
 آن کس می‌تواند به آزادی یک جامعه کمک کند که در درجه اول این مسئله را باور داشته باشد که آزادی هدفی انتزاعی نیست تا بتوان بدان دست یافت بلکه باید آن را تحقق و فعلیت بخشید و وظیفه او ایجاد شرایط مناسب است و نه چیز دیگر. او باید زمین را به گونه‌ای تنظیم کند که نیروهای جدید که در جهت آزادی جامعه است رشد کنند و تبدیل به نهاد شوند و نیروهای قدیمی که میراث دوران استبداد اند تضعیف و نابود شوند تا زمانی بعد شرایط به گونه‌ای مناسب شود که آزادی به طور طبیعی فعلیت یابد.
 اما بدون شک ایجاد این زمینه مناسب باید با توجه به ویژگی‌ها، حساسیت‌ها و واقعیت‌های جامعه صورت پذیرد و الا یا بی‌اثر خواهد بود و یا زیان‌آور، ضمناً نباید از یاد برد که اگر قبول کرده ایم آزادی همچون دیگر واقعیت‌های اجتماعی، از متن جامعه سر بر می‌آورد، لذا می‌تواند با


ویژگی‌ها و خصوصیات آن جامعه بیگانه باشد.
 تلاش در جهت تحمیل آن نوع آزادی ای که از جامعه و فرهنگی دیگر سر برون آورده و نتیجه طبیعی رشد خاص آن است به جامعه‌ای دیگر اگر به‌فرض به نابودی هویت و تفرد فرهنگی و درنتیجه حیثیت و استقلال آن جامعه نینجامد، به‌هیچ‌عنوان در جهت رشد آن تاثیر مثبتی نخواهد داشت.
 بهترین و مطلوب‌ترین نوع رشد- ترقی و پیشرفت آن رشدی است که طبیعی بوده و نتیجه خلاقیت و شکفتگی خود جامعه باشد و هر عملی که باعث مصنوعی شدن رشد یک جامعه گردد، نه به رشد آن که به انحطاط آن کمک خواهد کرد و آزادی هم از این تعریف کلی بیرون نیست.

روشن‌فکر، روحانی و غرب‌زدگی

روشن‌فکر، روحانی و غرب‌زدگی
گفتار شماره 5 حزب جمهوری اسلامی
تاریخ 17/7/58

مطالعه بیشتر: روشن‌فکر، روحانی و غرب‌زدگی

سنت مهلت

سنت مهلت

مطالعه بیشتر: سنت مهلت

درس‌هایی از تاریخ سیاسی ایران

درس‌هایی از تاریخ سیاسی ایران
استاد شهید سید حسن آیت نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی

به انضمام زندگی‌نامه، دفاعیات، نطق‌ها و نوار مشهور.....

به مناسبت 14 مرداد سومین سالگرد شهادت استاد سید حسن آیت

تهیه و تنظیم: روابط عمومی مجلس شورای اسلامی (دفتر تبلیغات و انتشارات)
چاپ: چاپخانه مجلس شورای اسلامی با همکاری سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی
ناشر: حزب جمهوری اسلامی
تعداد: 10000 جلد
تاریخ انتشار: چهاردهم مرداد 1363- تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
....
پیشگفتار

شخصیت شهید سید حسن آیت
از دیدگاه ریاست مجلس شورای اسلامی
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
شهید آیت حق بزرگی بر انقلاب اسلامی ایران دارد. پیش از پیروزی انقلاب و مخصوصاً سال آخر مبارزات در جمع دانشگاهیان و نظامیان همراه انقلاب، نفوذ و حضوری چشمگیر داشت و یکی از شخصیت‌هایی بود که افکار و اهداف انقلاب را- که در محیط روحانیت مبارز می‌گرفت- به درون عالم بسته ارتش منتقل می‌نمود.
 پس از پیروزی انقلاب، با عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در مرکز نیروهای خط امام قرار گرفت و از این رهگذر در تداوم انقلاب و جلوگیری از انحراف انقلاب به راست یا چپ نقش قابل‌توجهی ایفا می‌کرد.
 در مجلس خبرگان از اعضای بسیار فعال و هدایتگر بود و در اسلامی شدن قانون اساسی و به خصوص در اصول مربوط به ولایت فقیه در کنار آیت‌الله‌العظمی آقای منتظری و شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی و سایر شخصیت‌های پیشتاز خط امام صاحب نقشی شایان توجه بود.
 با شناخت وسیع و عمیقی که از جریان‌های سیاسی، اجتماعی معاصر داشت، توانست چهره استتار شده بسیاری از افراد و گروه‌ها و جریان‌های خطرناک را که پس از پیروزی انقلاب منافقانه دم از اسلام و رهبری امام می‌زدند بنمایاند و با افشاگری‌های به‌موقع خود نسل جوان و نیروهای خط امام را از خطر عظیم انحراف انقلاب آگاه سازد.
 در مجلس شورای اسلامی امکان بیشتری برای ایفای رسالت افشاگری و مبارزه با لیبرالیسم و ملی‌گرایی و الحاد و نفاق پیدا کرد و از هر فرصتی برای انجام این تکلیف استفاده می‌کرد به همین جهات مورد خشم و غضب طیف نیروهای ضد اسلام راستین قرار گرفت و در استفاده از هیچ فرصتی که برای حذف ایشان به دست می‌آوردند غفلت نمی‌کردند.
 ماجرای پرهیجان «نوار آیت» یکی از همان سری اقدامات است که نسل موجود خوب به خاطر دارند. مخالفت با اعتبارنامه ایشان در مجلس شورای اسلامی و پرونده‌سازی‌هایی که کردند بی‌شک در همین ردیف قرار دارد و سرانجام آن روزی که اتفاق شوم لیبرالیسم نفاق، تصمیم به نابودی چهره‌های تابناک خط امام گرفت، «آیت» جزء اهداف مهم آنان به شمار می‌رفت.
 از این‌که آیت از فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی جان سالم به‌در برد، دشمن سخت ناراضی بود و بالاخره با گذاشتن نیروی کافی توطئه جنایت‌بار ترور ایشان را در چهاردهم مردادماه 1360 اجرا کردند و مجلس شورای اسلامی را از نماینده‌ای کوشا و مؤمن محروم ساختند. روانش شاد
رئیس مجلس شورای اسلامی
اکبر هاشمی رفسنجانی
***

بسم الله الرحمن الرحیم
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»
ساعت 8 صبح روز چهارشنبه 14 مرداد 1360 صدای جمهوری اسلامی ایران این خبر تکان‌دهنده را پخش کرد:
«سید حسن آیت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی صبح امروز در مقابل منزلش توسط ضدانقلابیون به شهادت رسید»؛ و بعدازظهر همان روز، روزنامه‌ها نوشتند که ضد انقلابیون بیش از 60 گلوله به سوی دکتر آیت شلیک کرده‌اند. بدین سان می‌‌توان به میزان خشم و کینه این فریب‌خوردگان و مزدوران بیگانه در مقابله با یکی از بهترین فرزندان و پویندگان راه امام امت پی برد. به جاست که برای تجلیل از این شهید والامقام انقلاب اسلامی ایران به شناخت زندگی پربار او بپردازیم: (*)
(*پاورقی: آنچه تحت عنوان زندگی نامه شهید آیت می آید، مجموعه ای است که با استفاده از مصاحبه های دوستان و نزدیکان آن شهید تنظیم گردیده است.)
 وضعیت خانوادگی
روز سوم تیرماه 1317 هجری شمسی در شهرستان نجف‌آباد اصفهان در خانواده‌ای روحانی و کشاورز دیده به جهان گشود. از ناحیه مادر و نیز از جانب پدر سید بود. از ناحیه مادر نوه مرحوم آیت الله سیدعلی نجف‌آبادی (که یکی از چهره‌های بسیار درخشان عصر خود بود و در کتاب رجال اصفهان درباره او می‌نویسد که در علوم معقول سرآمد اعوان و هم‌رزمان خود بوده و در فقه نیز مشهور بوده است و مشاور مرحوم آقا مدرسه‌ای می‌باشد) و پدر ایشان هم روحانی بوده است. این خانواده از ابتدا در نهایت سختی و فقر، روزگار می گذرانیده و تنها منبع درآمد برایشان، دسترنج حاصل از کشاورزی بوده است؛ لذا وی از کودکی در نهایت تنگ‌دستی و محرومیت مادی رشد کرده و با عمق وجود، فقر و تنگ‌دستی را لمس نموده است.
 تحصیلات
کودکی و تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در همین شهرستان سپری نمود. به خاطر علاقه‌ای که به مسائل اجتماعی و وسایل مربوط به مردم و مکتبی که در آن رشد می‌کرد، داشت، همیشه کنجکاو بود که در جامعه چه می‌گذرد و به همین دلیل با پول غذا و غیره که گاهی می‌گرفت روزنامه تهیه می‌کرد (در آن زمان کمتر کسی همت و علاقه این کار را داشت) و می‌خواند و بریده مطالب حساس این روزنامه‌ها را جمع‌آوری می‌کرد، یعنی از همان کودکی علاقه عجیبی به مسائل سیاسی روز داشت و با افراد به بحث و بررسی می‌پرداخت و از این نظر شاخص بود.
 پس از پایان تحصیلاتش در نجف‌آباد و اصفهان، به تهران آمد. او تحصیلات علوم دینی ازجمله علوم حوزه را تا حدود فقه و اصول در این شهرها به پایان آورده بود در تهران در دانش‌سرای عالی در رشته تربیت معلم، در بخش ادبیات فارسی موفق به اخذ لیسانس شد (سال 1337) و بعد مطالعات خود را در رشته جامعه‌شناسی ادامه داد و به سال 1340 به اخذ فوق لیسانس جامعه‌شناسی از مؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه تهران نائل آمد و با وجود آنکه عنوان دانشجوی رتبه اول را به دست آورده بود، برخلاف رویه معمول، به علت تسلط ملی‌گرایان در مؤسسه علوم اجتماعی، از دادن بورس تحصیلی و اعزام او به خارج از کشور جلوگیری به عمل آمد زیرا وی از همان دوران دانشجویی این ملی‌گرایان را شناخته و همواره چهره حقیقی آنان را افشا کرده بود. در سال 1341، در کنکور دانشکده حقوق شرکت کرد و در همین سال به دانشکده حقوق دانشگاه تهران راه یافت و در سال 1340 لیسانس حقوق را نیز اخذ کرد؛ به علاوه یک دوره کامل روزنامه‌نگاری را در مؤسسه اطلاعات گذرانیده و در طول مدت تحصیلات عالیه، علاوه بر زبان فارسی به زبان‌های عربی، انگلیسی و فرانسه نیز آشنایی پیدا کرد.
سابقه فرهنگی
شهید آیت که از دانش‌سرای عالی لیسانس گرفته بود، کار اجتماعی خود را با تدریس در آموزش و پرورش در شهرستان فریدن آغاز کرد ولی به علت این‌که می‌خواست برنامه تحصیلی خود را ادامه دهد و نیز به علت این‌که براثر محدودیت‌های زندگی مادی بیمار شده بود، چندسالی در کار شغلی او توقف به وجود آمد اما مجدداً کار خود را با تدریس در دبیرستان آغاز کرد و علی‌رغم مدارک تحصیلی متعددی که به دست آورده بود، به علت سرسختی در مبارزه با نظام استبداد در دوران تحصیلی او را به شهر دامغان تبعید کردند و سال‌ها در دبیرستان‌های همین شهر به تدریس اشتغال داشت؛ تا این‌که پس از چند سال به تهران انتقال یافت و به تدریس در دبیرستان‌های جنوب شهر تهران پرداخت.
 سوابق مبارزاتی (*)
(*پاورقی: برای روشن تر شدن مبارزات شهید آیت لازم است تا جوّ سیاسی اجتماعی مبارزات را در آن زمان ذکر کنیم.)
شهید آیت از ابتدای جوانی و در همان زمانی که دوران دبیرستان را می‌گذرانید، با نحوه مبارزه اسلامی آشنا شد. سال‌های پس از 28 مرداد سال 1332، از دوران‌های بسیار تلخ و پیچیده مبارزه ملت مسلمان ایران محسوب می شود. استعمارگران با همدستی عوامل سرسپرده داخلی خود که به طور عمده ملی‌گرایان وابسته بودند، توانستند با یک توطئه دقیق و حساب‌شده نیروهای مذهبی و رهبر مبارزات اسلامی ملت یعنی آیت‌الله کاشانی را از صحنه خارج ساخته و با یورش های سیاسی و نظامی نهضت اسلامی ایران را سرکوب نمایند.
روحانیت مجاهد که همیشه استوانه مبارزه اجتماعی در تاریخ میهن ما بوده است مورد تعرض آشکار و مخفی استعمارگران واقع شد. براثر طوفان تبلیغاتی که از طرف مصدق السلطنه و عوامل مرموز استعمارگران شرق و غرب علیه آیت‌الله کاشانی به کار افتاد، مع‌الاسف توانسته بودند این شخصیت با ارزش را به تدریج از صحنه خارج ساخته و او را منزوی نمایند. به علاوه از همین اثر تبلیغات شیطانی، حالت یأس و بدبینی نسبت به مکتب اسلام و نقش خلاق روحانیت مجاهد به وجود آورند؛ به‌طوری‌که مردم به علت سرخوردگی و شکست‌های سیاسی کمتر حاضر به شرکت در مبارزه و مواجهه با دستگاه استبداد حاکم می‌شدند. در همین سال‌ها بود که استعمارگران غربی از مصدق السلطنه، یک چهره مظلوم و یک سیاست‌مدار وطن‌پرست و یک قطب سیاسی ساخته و پرداخته بودند؛ تا جایی‌که در سایه تبلیغات وسیعی که از همه طرف برای او صورت می‌گرفت، از او حتی یک شهید سیاسی ساخته و ضوابط تاریک زندگی او را به دست نسیان و فراموشی سپردند. بسیاری از احزاب و گروه‌های سیاسی مثل جبهه ملی و جامعه سوسیالیست‌ها و ده‌‌ها سازمان و گروه و گروهک ریشه همه آن‌ها مرتبط با عوامل آشکار و مخفی وابسته به انگلیس و آمریکا بود تنها در یک چیز اتفاق نظر داشتند و آن تجلیل از مصدق السلطنه و شعار دادن به نفع او بود تا بدان جا که گروه نهضت آزادی که در سال‌های 1340 تشکیل شد، مصدقی بودن را یکی از ارکان ایدئولوژی سیاسی و مذهبی خود قرار داد.
 در چنین جو مسموم تبلیغاتی که از یک طرف حاکمیت مطلق نظام استبدادی شاه مخلوع و از طرف دیگر حاکمیت مطلق عوامل آشکار و پنهان غرب برقرار گشته و در شرایطی که یأس و نومیدی بر نیروهای اسلامی مستولی گردیده بود آیت‌الله کاشانی و پیروان صدیق او به مبارزه با نظام استبداد ادامه می‌دادند و علی‌رغم شرایط سختی که بر آنان تحمیل شده بود در هیچ مورد سکوت نکردند و در هر قضیه اجتماعی در مقابل نظام وابسته حاکم، به طور قاطع موضع‌گیری کردند؛ برای مثال در مقابل انتخابات فرمایشی دوره هجدهم فقط آیت الله کاشانی وارد صحنه مبارزه شد. در همین مبارزه بود که آیت‌الله کاشانی با سرسختی در مقابل حکومت جابر سپهبد زاهدی ایستاد و حتی با ارسال نامه و تلگراف مجامع بین‌المللی و به‌خصوص سازمان ملل متحد، بطلان انتخابات فرمایشی مجلس را اعلام کرد.
همچنین به هنگامی‌که سپهبد زاهدی درصدد تجدید رابطه با دولت انگلیس بود، فدائیان اسلام و آیت‌الله کاشانی بودند که در مقابل این تجدید رابطه شوم، سرسختانه مبارزه کردند. در قضیه نفت و تشکیل کنسرسیوم باز هم سنگر اصلی مبارزه منزل آیت‌الله کاشانی بود که علی‌رغم تمام محدودیت‌های موجود توانست صدای اعتراض ملت مسلمان و مظلوم ایران را به گوش جهانیان برساند. بر کلیه این حوادث اثری از ملی‌گرایان وابسته به غرب وجود نداشت و این گروهک‌ها آن‌چنان و آغوش دربار پهلوی و یا تجارت و غارتگری در سایه حکومت شاه پرداخته بودند که اثری از آنان در جریانات تاریخ این دوره نمی‌توان یافت.
 در چنین شرایطی از مبارزه بود که شهید آیت در نجف‌آباد و اصفهان پای به میدان مبارزه نهاد و از همان ابتدای نوجوانی درحالی‌که بیش از 10 سال از عمر او نمی‌گذشت از برکت هوش سرشار و طینت پاکی که داشت، راه اسلام و راه آیت‌الله کاشانی را انتخاب کرد. او در شرایطی قدم در راه آیت‌الله کاشانی گذاشت که سخت‌ترین حملات و دشنام ها و تهمت ها هنوز نثار این پیشوای مجاهد مظلوم می‌شد و هنوز شدیدترین تبلیغات به نفع مصدق السلطنه و مکتب ملی‌گرایی او از هر طرف به عمل می‌آمد ولی آیت از روز اول راه صحیح را انتخاب کرد و در دام گروه‌های وابسته به مصدق السلطنه نیفتاد، به‌طوری‌که خود او می‌گفت:
«من از همان سال‌های 1332 که روزنامه شورش به‌‌عنوان ارگان تبلیغاتی استعمارگران و به‌‌عنوان بزرگ‌ترین مدافع مصدق، سنگین‌ترین اتهامات و فحش های رکیک را به آیت‌الله کاشانی می‌داد، به مظلومیت این شخصیت مجاهد اسلامی پی بردم و راه او را به‌‌عنوان راه اسلام و آزادی تشخیص دادم.»
در آن سال‌ها هنوز بیش از پانزده سال از عمر شهید آیت نمی‌گذشت و او از همان ابتدا به راه حق و حقیقت هدایت گردید، و این از مسائل مهم زندگی این شهید والامقام است که هیچ گاه قدم در مسیر گمراهی ملی‌گرایان نگذاشت بلکه از همان سنین نوجوانی با شناخت صحیحی که از این مسیر شیطانی و شخصیت مصدق به دست آورده بود سخت‌ترین مبارزه را با مصدق و وابستگان او آغاز کرد و هیچ‌گاه به پرستش مکتب ملی‌گرایان و و سمبل و محور این جریان انحرافی یعنی مصدق السلطنه آلوده نگردید و از این جهت شخصیت این شهید مظلوم در تاریخ ایران میهن ما قطعاً ممتاز خواهد ماند.
 شهید آیت هنگام تحصیل در دانشگاه نیز روابط خود را با مکتب آیت‌الله کاشانی تحکیم کرد و در هر مناسبتی در منزل و مسجد آیت‌الله کاشانی که به شدت مورد سانسور هیات حاکمه و کنترل شدید پلیس بود رفت‌وآمد می‌کرد.
آغاز فصل جدید در مبارزه با استبداد
پس از پایان دوره نوزدهم مجلس، نظام استبداد و حامیان خارجی او درصدد برگزاری انتخابات دوره بیستم به‌طور فرمایشی بودند. شاه مخلوع تظاهر به آزادی انتخابات کرده بود و نخست‌وزیر او دکتر اقبال مقدمات یک انتخابات قلابی و به‌ظاهر آزاد را فراهم آورده بود. در این هنگام مردم مسلمان میهن ما به علت شرایط شدید خفقان و استبداد و به علاوه یأس و نومیدی از شکست مبارزات گذشته به سادگی حاضر به شرکت در صحنه مبارزه نبودند به خصوص که دستگاه ساواک زیر نظر جلادی چون تیمور بختیار فعالیت می‌کرد، امکان هر نوع تحرک و مبارزه را از مردم سلب کرده بود.
 از نخستین کسانی که در این روزها پای به میدان مبارزه گذاردند باز هم آیت‌الله کاشانی و هم‌رزمان دیرینه او بودند. آیت‌الله کاشانی اعلامیه‌ای صادر کرد و به دنبال آن مبارزه در محیطی آکنده از ترس و وحشت شروع شد و به سرعت اوج گرفت و تظاهرات عظیم و راه‌پیمایی بر علیه انتخابات فرمایشی دکتر اقبال صورت گرفت و به شکست دکتر اقبال و ابطال انتخابات فرمایشی دوره بیستم که در تابستان سال 1339 صورت می‌گرفت منجر شد و این یک پیروزی بزرگ بود.
 نظام استبداد و دستگاه‌های جاسوسی غرب از این شکست و اوج‌گیری مجدد مبارزه، زیر پرچم اسلام به وحشت افتاده و درصدد توطئه‌های جدیدی برای حفظ نظام شاه مخلوع برآمدند و برای این منظور به‌طوری‌که شهید آیت مکرراً در سخنرانی‌های خود بیان می‌کرد خط اصلی و خط بدلی استعمار در میهن ما تجدید سازمان یافت. از یک طرف مهره‌ای چون مهندس شریف امامی که از فراماسون‌های کهنه‌کار بود به نخست‌وزیری منصوب شد و شروع به برگزاری مجدد انتخابات دوره بیستم کرد و از طرف دیگر برای منحرف ساختن مسیر مبارزه اسلامی، تبلیغات برای مصدق السلطنه که فارغ و آسوده در زندگی مرفه خود در احمدآباد به سر می‌برد، آغاز گردید و همان‌طوری‌که در سال‌های 1328 و قبل از ملی شدن نفت مصدق را وارد صحنه کردند و او هم به نوبه خود جبهه ملی را تاسیس کرد. این‌بار هم عوامل ورشکسته استعمار را که تا چندی پیش با رژیم شاه سازش کرده و حتی در مقاطعه کاری های کلان از خوان نعمت او نصیب ها برده بودند در اطراف مصدق جمع آوری کرده و جبهه ملی دوم را به راه انداختند تا در پرتو امکانات عظیمی که نثار آنان کردند بتوانند توجه توده مردم را از آیت‌الله کاشانی دور کرده و به طرف مصدق و جبهه ملی سوق دهند.
 جالب توجه است که نسل جوان ما بداند که سردمداران جبهه ملی دوم افراد شناخته‌شده‌ای چون کریم سنجابی و شاپور بختیار بوده و ملی‌گرایان در زیر چتر مصدق و در سایه رهبری او مبارزه با استبداد و استعمار! را آغاز کرده بودند! مع‌الاسف شرایط اجتماعی آن زمان که در این نوشته مجال تجزیه و تحلیل آن وجود ندارد موجب پیشرفت نسبی این جریان انحرافی گردید و بازهم انگلیس و آمریکا توانستند در پرتو این جریان انحرافی رژیم شاه را از خطر سقوط نجات دهند در جریان همین حوادث بود که راه اصیل اسلامی آیت‌الله کاشانی از خط انحرافی و بدلی عوامل استعمار غرب استعمار غرب شناخته می‌شد. در جریان مبارزه‌ای که با حکومت شریف امامی صورت گرفت این‌بار سنگر مبارزه مسجد آیت‌الله کاشانی در خیابان پامنار بود که در یک تظاهرات باشکوه وی درحالی‌که روزهای آخر عمر خود را می‌گذرانید در سنین کهولت به منبر رفت و سخنرانی کوبنده‌ای علیه شریف امامی و حامیان داخلی و خارجی او ایراد کرد و پس از آن این حکومت متزلزل که دشمن اصلی خود را می‌شناخت آیت‌الله کاشانی را بیشتر از گذشته مورد کنترل و سانسور قرار داد. جالب توجه است که رهبر جدید جبهه ملی که می‌خواست جانشین آینده مصدق السلطنه شود، یعنی اللهیار صالح، به عنوان وکیل مجلس، آن هم در انتخاباتی که به وسیله مزدوران شریف امامی برگزار شده بود، انتخاب گردید و وارد مجلس دوره بیستم شد و در همین‌جا بود که اختلاف این دو خط برای کسانی که دنبال حقیقت بودند آشکار شد.
شهید آیت در تمام حوادث این مبارزه در خط آیت‌الله کاشانی مبارزه می‌کرد و چون به خوبی درک می‌کرد که تنها خطر، خطر رژیم شاه نیست، بلکه ملی‌گرایان وابسته مانند رژیم شاه مخلوع خطرناک هستند لذا از همان هنگام دست به افشاگری زد و از هر فرصتی برای نشان دادن حقیقت خطوط انحرافی استفاده کرد.
 مبارزه شهید آیت پس از فوت آیت‌الله کاشانی
با درگذشت آیت‌الله کاشانی در اسفند سال 1340 صحنه مبارزه اسلامی در میهن ما خالی شد و یک دوران فترت پیش آمد. در این هنگام عملاً دو گروه در صحنه سیاسی وجود داشتند: یکی گروه جبهه ملی و پیروان مصدق بود که نهضت آزادی برای پاسخ‌گویی به شرایط جدید از درون آن‌ها برخاسته بود و دیگر تشکیلات حزب زحمت‌کشان(*) و دکتر بقایی حائری زاده و مکی، نمایندگان اقلیت دوره پانزدهم مجلس بودند که به نام آیت‌الله کاشانی مبارزه می‌کردند.
(*پاورقی: حزب زحمت‌کشان یکی از احزاب یا حداقل تنها حزبی بود که پس از جریان 28 مرداد لااقل از نظر ظاهر طرف‌دار آیت‌الله کاشانی بود و تا زمان فوت ایشان از نظر سیاسی مخالفت و جبهه‌بندی در مقابل آن مرحوم نکرد. پس از درگذشت مرحوم آیت‌الله کاشانی چون هیچ گروه و جمعیتی جز حزب زحمت‌کشان نبود اغلب طرف‌داران ایشان ناخودآگاه یا آگاه به این حزب پیوستند که بعضی‌ها در آن ماندند و بعضی نیز به عللی از آن جدا گشتند من‌جمله شهید آیت که پس از رحلت آیت‌الله کاشانی (اسفند ماه 1340) تا سال 1342 نه به صورت عضو بلکه در رابطه با این حزب بود تا آنکه بنا شد علم کنار برود و از کسانی که تا حدودی اسم برده می‌شد برای تصدی امری در حکومت دکتر بقایی بود. در این زمان کنگره‌ای از طرف حزب در کوهرنگ اصفهان برپا شد و در آن راجع به اساس‌نامه اش بحثی شد و قرار شد تجدیدنظری در آن بشود و در این تجدیدنظر از پیشنهادات آیت این بود که: با توجه به این‌که اکثریت ملت ایران شیعه هستند، مذهب رسمی که در این حزب شناخته می‌شود و مسیر اصلی و پایه و اساسش بر مذهب شیعه استوار باشد. در آن‌جا مخالفت‌هایی شد و گفته شد که این شدنی نیست، همچنین در رابطه با مسئله ده خرداد نظر حزب این بود که در چهارچوب قانون اساسی با حکومت آن موقع (البته نه رژیم چون رژیم مشروطه سلطنتی را قبول داشتند) مبارزه شود و شهید آیت می‌گفت این شدنی نیست و طرف‌دار مشی دیگری بود من‌جمله مشی مبارزه مسلحانه و اصولاً مخالفت با رژیم و چون حزب روش او را نپذیرفت به‌طورکلی از آن جدا شد.
 توضیح: نقل از مصاحبه یکی از دوستان شهید آیت با نشریه صالحان سازنده، صفحه 11 شماره 37- مورخ 27 مرداد 1360.)
در این دوره فترت شهید آیت به مبارزه خود در کنار گروه اخیر ادامه داد ولی دیری نپایید که در آسمان ولایت خورشید فروزانی درخشیدن گرفت و حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی پرچم مبارزه ضد رژیم شاه و ابرقدرت‌های شرق و غرب را به دوش گرفتند. با ظهور امام خمینی در صحنه مبارزه اسلامی میهنمان پیروان آیت‌الله کاشانی یعنی همان افرادی که از سال‌های شهریور 1320 مبارزه را در خط آیت‌الله کاشانی شروع کرده بودند نیز به نهضت امام‌خمینی پیوستند.
 به هرحال شهید آیت از اولین کسانی بود که به امام خمینی پیوست و از همان تاریخ به علت آشنایی‌هایی که با فقیه عالی‌قدر آیت‌الله العظمی منتظری داشت با تمام وجود خود را در خط مبارزه امام خمینی قرار داد و در تابستان سال 1342 در ارتباط با چاپ و پخش اعلامیه‌هایی در این رابطه در خیابان پامنار از طرف ساواک دستگیر و زندانی گردید.
 مبارزه شهید آیت پس از 15 خرداد 1342
حرکت تاریخی امام خمینی، آغاز یک فصل جدید در تاریخ نهضت اسلامی در کشورمان به حساب می‌آید از هنگامی‌که استعمارگران توانستند با توطئه‌های شیطانی خود نهضت ملی مسلمان ایران را در 28 مرداد سال 32 به سقوط بکشانند یک حالت یأس و بدبینی در مملکت به وجود آمده بود و به علاوه بر اثر تبلیغات  وسیعی که علیه آیت‌الله کاشانی صورت گرفته بود رابطه مردم مسلمان ایران با روحانیت مجاهد تضعیف‌شده و رو به سستی نهاده بود.
علی‌رغم این‌که مردم مسلمان ایران هیچ‌گاه از اعتقاد راسخ خود و مکتب اسلام و رهبران روحانی متزلزل نشده بودند ولی به علت توطئه‌های حساب‌شده شرق و غرب یک دوران فترت و رکود در این رابطه به وجود آمد اما به‌محض این‌که قیام امام خمینی آغاز شد و پرچم مبارزه در دست امام قرار گرفت مردم مسلمان ایران با سرعت کم‌نظیری این خلأ را پر کردند و در اطراف امام حلقه زدند و درواقع باید گفت مبارزه اسلامی در میهنمان مجدداً به مسیر صحیح خود بازگشت. شهید آیت از همان ابتدای حرکت امام خمینی و در جریانات قیام ده خرداد با تمام قوا خود را در خط امام قرار داد و به خصوص با استفاده از امکاناتی که داشت با تشریح اهمیت نقش روحانیت مجاهد در تاریخ، هرچه بیشتر مردم را به حقانیت راه امام تشویق می‌کرد و از آن‌جا که شهید آیت امید خود را به کلی از گروه‌های سیاسی موجود از دست داده بود نسبت به ایجاد یک گروه سیاسی مخفی اقدام کرد که از طریق این توانست بسیاری از افراد شایسته را در محور خط امام متمرکز کند و این گروه فعال توانست در جریان انقلاب خدمات ارزنده‌ای را به انقلاب اسلامی ایران بنماید.
 شهید آیت خود پیرامون این تشکیلات سیاسی نظامی، که با هم‌رزمانش در سال 1340 اقدام به ایجاد آن کرده است، چنین می‌نویسد:
«این تشکیلات اصل را بر ایجاد حکومت و نظام اسلامی ابتدا در ایران و سپس در سطح جهانی گذاشته و معتقد بود که تنها با تکیه بر این فکر و ایده یعنی جهان شمول شدن اسلام است که می‌‌توان مردم مسلمان کشورهای عقب نگه داشته شده را بسیج کرد.»
در مرامنامه این تشکیلات آمده است: «اسلام کامل‌ترین دین و پاسخ‌گوی کلیه احتیاجات انسانی در هر زمان و مکان بوده و بهترین تضمین برای صیانت از ارزش‌های مادی و معنوی بشریت است.»
در اصل دیگر آمده است: «بدون در دست گرفتن قدرت سیاسی، امکان استقرار حق و عدالت ممکن نیست و در دست گرفتن این قدرت در جوامعی که تحت سلطه دیکتاتوریست، جز از طریق زور و انقلاب میسر نیست.»
و در اصل 14، تغییر قانون اساسی سابق و تدوین قانون اساسی جدید براساس ضوابط اسلامی پیش‌بینی شده است. از تاکتیک‌های این تشکیلات نفوذ مخفیانه در ارگان‌های حساس رژیم سابق، بالاخص ارتش و گارد جاویدان و ایجاد شاخه‌های مخفی بوده است به‌طوری‌که در جریان انقلاب این شاخه‌ها کمک بسیار مؤثری به پیروزی انقلاب نمودند. تربیت افراد جهت در دست گرفتن امور حکومتی از خدمات دیگر این تشکیلات بوده است.
 شهید آیت در طول سال‌های بعد از پانزده خرداد سال 1342 به تدریس اشتغال داشت و چون موضوع درس‌های او عموماً جامعه‌شناسی و مسائل اجتماعی بود می‌توانست ذهن دانشجویان خود را بیدار و آنان را در مسیر مبارزه به حرکت درآورد. او که دارای مطالعات بسیار عمیق و گسترده‌ای در رشته جامعه‌شناسی سیاسی بود، در مدرسه عالی قضایی قم و مدرسه عالی لاهیجان و دانشکده علم و صنعت و مدرسه عالی اراک به تدریس جامعه‌شناسی پرداخت و در غالب کلاس‌های او دانشجویان با استفاده از نوار ضبط صوت درس‌هایش را منتشر می‌ساختند. در همین رابطه شهید آیت چند بار در قم از طرف ساواک احضار شد و بازجویی‌های مفصلی از او به عمل آمد. وی به علاوه در حوزه علمیه قم در کلاس‌های متعددی که از طرف طلاب حوزه تشکیل می‌شد، به تدریس جامعه‌شناسی و تاریخ نهضت اسلامی ایران پرداخت و عده کثیری از طلاب حوزه علمیه قم همیشه در جلسات علنی و مخفی تدریس او حاضر می‌شدند.
 نقش شهید آیت در جریان انقلاب اسلامی
با اوج‌گیری مبارزه ملت مسلمان ایران در مقابل نظام استکبار، شهید آیت یکی از اولین کسانی بود که با سخنرانی‌های خود در مساجد و دانشگاه‌ها و ادارات دولتی به گسترش دامنه مبارزه با رژیم پرداخت و با حضور خود در این اجتماعات که شاید بیشترین سخنرانی‌های شهید آیت در طی این دوران انجام شده است نقش بسیار سازنده و فعالی در بالا بردن سطح اطلاعات توده‌های مردم ایفا کرد.
 شهید آیت از همان روزهای شروع انقلاب و در شرایطی که دستگاه‌های تبلیغاتی غرب درصدد برپا کردن جبهه ملی جدید بودند به مقابله با این عوامل شناخته‌شده پرداخته و با اطلاعات و شناخت وسیعی که از پرونده یک‌یک رهبران جبهه ملی داشت، افشاگری‌های ارزنده‌ای درباره آن‌ها نمود و علی‌رغم تمام امیدهایی که عوامل استعمار غرب به این گروهک خطرناک بسته بودند، توانست نقش حقیقی آنان را به ملت انقلابی ما معرفی کند. نقش شهید آیت در افشای خط وابسته به آمریکا و انگلیس نقش مهمی است و در جریان انقلاب اسلامی ایران شهید آیت در رسوا کردن این خط انحرافی خطرناک، کوشش و جهاد بسیار کرده است.
 پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب شهید آیت به همراه شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی و سایر هم‌رزمان از مؤسسین حزب جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی این حزب بود که از همان ابتدا به‌‌عنوان دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد. شهید آیت از برکت معلومات وسیع خود نقش فعال و باارزشی در حزب جمهوری اسلامی ایفا کرد و تمام‌وقت در خدمت حزب و هدف‌های باارزش انقلاب اسلامی ایران قرار گرفت. او به علت دوراندیشی خاصی که داشت در مواقع ضروری پیشنهادهای جامع و راه‌گشایی جهت بررسی و اخذ تصمیمات مناسب به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی نیز ارائه می‌داد.(*)
(*پاورقی: وی در اوایل غائله کردستان و تصدی دولت موقت، پیشنهادی به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ارائه داد. در این مورد به ضمیمه شماره یک مراجعه شود.)
در این قسمت لازم است نظرات وی را در مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان مورخ 17/10/58 که پیرامون ضرورت حزب و نقش و مسئولیت آن در رابطه با انقلاب اسلامی اظهار داشت آورده شود:
- [سوال:] اصولاً فکر می‌کنید وجود حزب ضرورت دارد؟ به تاریخ قرن اخیر که بنگریم اصولاً احزاب به نفع مردم نبوده‌اند.
 آیت: «این تا حدی صحیح است ولی کاملاً این‌طور نیست؛ پنج نفر متشکل و سازمان‌یافته که کار صد نفر به‌صورت متفرقه را انجام می‌دهند و ما در حین عمل به این مسئله برخورد کرده و ضرورت آن را احساس کرده‌ایم. قبل از انقلاب هم به‌صورت احزاب بدون اسم و رسم متشکل بودیم و مخفی کار می‌کردیم که هر دسته یا حزب، شاخه سیاسی، نظامی و ایدئولوژیک داشت. هر حزب می‌توانست دولتی تشکیل دهد و از نظر افراد هم کاملاً غنی بود و به آن صورت هم که می‌گویند قحط‌الرجال است صحت ندارد زیرا این به‌اصطلاح رجال حتماً نباید از پنجاه سال بیشتر داشته باشند تا مثلاً بتوانند وزیر شوند. ما بیشتر معتقد به استفاده از نیروهای جوان هستیم. چه اشکال دارد مثلاً یک جوان 20 یا 30 ساله وزیر شود؛ البته ممکن است تجربه کمتری داشته باشد ولی صداقتش صد برابر بیشتر است و این برای ما بیشتر ارزش دارد. زیرا همین افراد انقلاب کرده اند و همین‌ها می‌توانند آن را به پیش ببرند، همان‌طورکه در اشغال سفارت آمریکا شاهد آن بودیم و ما می‌خواهیم توسط تشکیلات حزبی چنین نیروهایی ناشناخته را جذب کنیم و به کار گیریم.
بعد از انقلاب تمام گروه‌های مخفی ما به‌صورت یک حزب واحد شروع به فعالیت علنی کرد و بیشتر سعی کرد که روی خط امام حرکت کند و ترجیح داد با مردم باشد تا با روشن‌فکران البته نه این‌که با روشن‌فکران قطع رابطه کند ولی بیشتر به رأی مردم که اکثریت بودند عمل می‌کرد و مردم هم از این مسئله استقبال کردند.»
 در مجلس خبرگان
شهید آیت در انتخابات مجلس خبرگان، به‌‌عنوان نماینده مردم اصفهان انتخاب شد و به‌‌عنوان دبیر مجلس خبرگان انتخاب گردید. نقش آیت در مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی فراموش شدنی نیست. او به خوبی تشخیص داد که طرح پیش‌نویس قانون اساسی که به وسیله دولت موقت تدوین شده بود، نمی‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای انقلاب اسلامی ایران باشد و به همین جهت با استفاده از تجارب تاریخ گذشته ملت ما مسئله ولایت فقیه را به همراه فقیه عالی‌قدر آیت‌الله العظمی منتظری، شهید مظلوم دکتر بهشتی و سایر اعضای هوشیار مجلس خبرگان مطرح ساخت.
 شهید آیت می‌دانست که علت شکست انقلاب مشروطیت و نهضت ملی ایران چیزی جز غلبه فراماسون‌ها و کنار گذاردن روحانیت مجاهد نبوده‌ است به همین جهت با مشورت‌های زیادی که با دوستان خود کرد برای اولین بار در طول تاریخ سیاسی میهنمان مسئله نقش سازنده و باارزش روحانیت مجاهد را به‌‌عنوان یک اصل اساسی در قانون اساسی وارد ساخت و سپس مسئله فرماندهی کل قوا را که درواقع اساس قدرت در مملکت است به طور قانونی و رسمی در اختیار رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران قرار داد. اگر به مذاکرات مجلس خبرگان مراجعه شود(*) به خوبی به نقش مثبت و خلاق این شهید برخاسته از توده مردم محروم پی خواهیم برد. شهید آیت که از دوران مبارزه با نظام استکبار و حجت‌الاسلام شیخ محمد منتظری ارتباط نزدیک و دائمی داشت در تأسیس سپاه پاسداران کوشش زیادی کرد و در مجلس خبرگان کوشش کرد که سپاه به‌‌عنوان یک نهاد رسمی در قانون آورده شود و در تصویب اصل مربوط به فرماندهی سپاه که در اختیار رهبر انقلاب باشد نقش مؤثری داشت.
(*پاورقی: قسمت هایی از سخنان شهید آیت در مجلس خبرگان رهبری در ضمیمه شماره دو آورده شده است.)
 کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری
در اولین انتخابات ریاست جمهوری، شهید آیت خود را کاندیدا نمود تا حزب در صورت بروز حادثه ای نامزد دیگری برای ریاست جمهوری داشته باشد. خود طی مصاحبه ای با روزنامه کیهان (17/10/58) در این باره می گوید:
«من خودم برای اولین بار در حزب، آقای فارسی را برای کاندیدایی ریاست جمهوری پیشنهاد کردم و اکنون هم او را لایق ترین فرد بین کاندیداهای معرفی شده می دانم، ولی حزب تصمیم گرفت فرد دیگری را از کادر مرکزی کاندیدا کند تا در صورت بروز حادثه ای حزب بدون کاندیدا نباشد.»
پس از حذف آقای جلال الدین فارسی از نامزدی ریاست جمهوری شهید آیت به عنوان کاندیدای حزب در مقابل خطی که بنی صدر نامزدشان بود و حربه تبلیغات منافقانه در دستشان مطرح می گردد. در این زمان که تقریباً صحنه برای بنی صدر خالی شده است، شهید آیت در نطق انتخاباتی رادیویی خود مطالب مهمی بیان می کند که به قسمت هایی از آن اشاره می شود:
«اگر در بین کاندیداها کس دیگری بود که از نظر من حتی بالنسبه واجد خصوصیات و صفات مورد نظر بود، خیلی ساده و آسان به نفع او کنار می رفتم، ولی اکنون چنین کسی را نمی یابم و از طرفی نسل جوان و پرشور و انقلابی و با ایمان در اثر این جریان دچار یأس و تردید و سردرگمی شده است و بنا به تقاضای افرادی از همین قبیل است که من هنوز با وجود آنکه اوضاع و احوال را به هیچ وجه مساعد و مناسب نمی بینم، زیرا روحانیت که بخش اعظم جامعه از او الهام می گیرد و نیز احزاب و گروه های موثر به علت کمبود فرصت به جای اینکه بین خوب و خوب تر، خوب تر را انتخاب کنند، بین نامناسب و نامناسب تر، نامناسب را می خواهند انتخاب کنند، یعنی از ترس زید، عمر را انتخاب می‌کنند، نه این‌که عمر را مناسب‌تر بدانند و او را انتخاب کنند و این موضوع انتخاب را مشکل کرده است.»
 شهید آیت در ادامه سخنان انتخاباتیش به نقش تبلیغات پرخرج به‌‌عنوان یک حربه امپریالیستی و غربی برای انتخابات اشاره می‌کند و می‌گوید:
«رئیس جمهور نه پودر رخت‌شویی است و نه روغن نباتی و نظایر آن که به ضرب پوستر و عکس و پلاکارد سر در مغز مردم فرو کنند. این همان غرب‌زدگی و سبک تبلیغات غربی است که ما دچار آن شده‌ایم. این همان چیزی است که متفکران و محققان، حتی غربی‌ها آن را دلیل ظاهری بودن دموکراسی غربی می‌دانند نه واقعی بودن آن زیرا وقتی بنابر تبلیغات شد و نه ارشاد، کسی برنده است که پول‌دارتر است.»
 شهید آیت در نطق انتخاباتی تلویزیونی اش در مورد اهمیت انتخابات رییس جمهوری چنین می‌گوید:
«من معتقدم که نباید این مرحله از تاریخ را سرسری گرفت و چنین تصور کرد که هر کسی به ریاست‌جمهوری برسد فرقی نمی‌کند موضوع آنست که رئیس جمهوری یک مقامی نیست که مثلاً مانند نخست وزیر، هرگاه بخواهیم به آسانی او را برکنار کنیم. او چهار سال قانوناً باید سر کار باشد و باید به‌نحوی باشد که آنچه را که اکثریت ملت می‌خواهند حتی‌المقدور بدان برسند و این وضع را من در جو کنونی نمی‌یابم. جو کنونی جو غیرطبیعی است زیرا در بین کاندیداها نمونه‌ طرز تفکر لااقل چندین میلیون نفر از مردم وجود ندارد.»
 شهید آیت برای روشن شدن چهره منافقانه بنی‌صدر و اطرافیانش و میزان واقعیت وعده‌ها و نیز عدم اعتقاد او به ولایت فقیه همه کاندیداها را به منظره به مناظره تلویزیونی دعوت می‌کند و می‌گوید:
«مطالبی است که کاندیداها در رابطه با مردم بیان داشتند و ادعاهایی است که نموده‌اند؛ باید این روشن گردد که این ادعاها تا چه حد با واقعیت تطبیق می کند، زیرا بعضی مسائل است که در میزان آرا تاثیر بسزائی دارد، مثلاً اعتقاد یا عدم اعتقاد به ولایت فقیه اگر برای مردم روشن شود که کسی به ولایت فقیه اعتقاد ندارد قطعاً چنین کسی را انتخاب نخواهد کرد حال اگر نامزدی به این اصل اعتقاد نداشته باشد ولی مدعی اعتقاد بدان باشد این موضوع باید برای مردم روشن گردد و باز این مسئله احتیاج به زمان دارد و من پیشنهاد می‌کنم در مناظره تلویزیونی که روز چهارشنبه انجام می‌شود همه کاندیداها شرکت نمایند و این موضوع و نظایر آن روشن گردد.»
 ولی متأسفانه این تقاضای او عملی نمی‌شود. شهید آیت در ادامه نطق تلویزیونی خود با شناختی که از اطرافیان بنی صدر دارد جامعه را نسبت به نقش مهم افرادی که از اطرافیان نزدیک یک کاندیدا هستند و یا با او در یک جریان قرار دارند و پس از انتخاب او به ریاست جمهوری روی کار می‌آیند توجه می‌دهد و می‌گوید:
«من معتقدم که اطرافیان و دوستان کسانی که ممکن است براثر موفقیت کاندیدایی سر کار بیایند بسیار مهمند، زیرا مهم‌تر از خود رییس جمهور، یاران و همکاران او هستند. این درست است که هیئت وزرا را با رأی تمایل مجلس باید تضمین نمود و از این جهت تمام نقش به‌عهده رئیس جمهور نیست ولی به هر صورت به تناسبی که رئیس جمهور نقش دارند خواه‌ناخواه اطرافیان و دوستان او هم مؤثرند.»
 شهید آیت خواهان افشای تمام اسناد جاسوسخانه شد
 شهید آیت به دنبال افشاگری‌ها و بیان نقطه نظرات سازنده و هشداردهنده خود در نطق‌های انتخاباتی رادیو تلویزیونی‌اش در نامه‌ای به وزارت کشور خواستار 10 روز تأخیر انتخابات می‌گردد و در این نامه به تبلیغات بسیار غلط بعضی از نامزدها اعتراض می‌کند و خواستار روشن شدن میزان مخارج تبلیغات کاندیداها به عنوان بهترین محک تمیز افراد درست از نادرست و نیز افشای تمام اسناد جاسوسخانه در این رابطه می‌گردد. متن نامه چنین است:
بسمه‌تعالی
1/11/58
وزارت محترم کشور
احتراماً چون اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری، سرنوشت‌ساز و نسبت انقلاب اسلامی ایران تعیین‌کننده است و چه‌بسا که اگر درست انجام نگیرد خدای ناکرده موجب شکست و یا حداقل انحراف انقلاب خواهد شد و از آن‌جا که به علت حوادث و وقایع غیرمنتظره و نیز توطئه‌ها و دسایس بیگانگان و امپریالیست‌ها و تبلیغات بسیار غلط و غیراسلامی بعضی از نامزدهای ریاست جمهوری جو انتخابات، غیرطبیعی و غیراخلاقی و غیراسلامی شده است و از همه مهم‌تر خروج آقای جلال‌الدین فارسی از صحنه انتخابات، چندین میلیون نفر را سرگردان و بلاتکلیف ساخته است، به علاوه قانون اساسی می‌گوید در صورت فوت یکی از نامزدها ده روز قبل از اخذ رأی، انتخابات باید دو هفته به تعویق افتد و روشن است که در اینجا فلسفه چنین قانونی ناظر به مورد فوت تنها نیست و به منظور خروج یکی از کاندیداهای مؤثر از جریان انتخابات است لذا تقاضای تعویق انتخابات ریاست جمهوری را دارم و پیشنهاد می‌نمایم که به منظور آنکه تدارکاتی که وزارت کشور تهیه دیده است هدر نرود انتخابات مجلس شورای ملی را جلو اندازند چون رییس جمهور به هر ترتیب قبل از مجلس شورای ملی نمی‌تواند کار خود را شروع کند زیرا مطابق قانون اساسی موظف است در برابر مجلس سوگند یاد کند و نخست‌وزیر و وزرا نیز باید با رأی تمایل مجلس انتخاب شوند.
به دلایل مذکور و بسیاری دلایل دیگر که در صورت ضرورت به استحضار خواهد رسید ایجاب می‌کند که انتخابات ریاست جمهوری به تاخیر افتد که قطعاً به صلاح ملت و انقلاب است و عدم تاخیر ضایعات فراوانی به وجود خواهد آورد.
اضافه بر تمام آنچه که اشاره شد تقاضا دارم که میزان مخارج تبلیغات انتخابات و منابع تامین آن از طرف هر یک از کاندیداها روشن شود و این موضوع بهترین محک تمیز افراد درست از نادرست خواهد بود. افشاء ساختن کلیه اسناد یافت شده در جاسوسخانه آمریکا می‌تواند گام بسیار بزرگ دیگر در جهت طبیعی ساختن جو انتخابات باشد.
 با تقدیم احترام - سید حسن آیت

در مجلس شورای اسلامی
در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی پس از پیروزی انقلاب شهید آیت با به دست آوردن 1346899 رای یعنی 9/63 % از آراء مردم شریف تهران به نمایندگی مجلس اسلامی انتخاب شد و مردم ما یک‌بار دیگر مراتب حق‌شناسی و قدردانی خود را نسبت به فداکاری‌های این شخصیت بزرگ نشان دادند. در اینجا این نکته مهم تاریخی را خوب است یک‌بار دیگر به یاد بیاوریم که دفتر هماهنگی بنی‌صدر از شدت عناد و دشمنی که با آیت داشت خواستار حذف اسم آیت از لیست حزب جمهوری اسلامی شده و اعلام کرده بود که حاضر است هر سی نفر افراد معرفی‌شده از طرف حزب و گروه‌های ائتلافی را بپذیرد به شرط این‌که اسم آیت در بین کاندیداها نباشد و سرانجام دیدیم که وقتی با شکست مواجه شدند و آیت با آراء درخشان مردم تهران انتخاب شد با توسل به حیله‌های شیطانی و برپا کردن جنجال نوار معروف(*) در صدد برآمدند که اعتبارنامه او را در مجلس ابطال کنند(**) ولی همان طور که شهید آیت به هنگام دفاع از خود در مجلس گفت: بنی صدر و دارودسته او مکر و خدعه کردند ولی مکر و حیله ایشان به خودشان برخواهد گشت و چنین شد و آیت در نزد ملت مسلمان و فداکار ما روسفید و رو سیاهی برای بنی‌صدر و دارودسته جنایتکار او باقی ماند و دچار همان سرنوشتی شدند که درخور آنان بود.
(*پاورقی: به علت اهمیت موضوع و جهت روشن تر شدن اذهان، متن پیاده شده و کامل هر دو نوار را در ضمیمه شماره 3 مطالعه نمایید.)
(**پاورقی: جریان مطرح شدن اعتبارنامه شهید آیت و مخالفت سلامتیان و دفاعیات ایشان در ضمیمه شماره 4 مندرج است.)
نقش آیت در مجلس شورای اسلامی بسیار برجسته و درخشان بود. او که در بسیاری زمینه‌ها صاحب‌نظر بود به علت دانش وسیع و معلومات گران‌بهایی که داشت در زمینه‌های بحث بودجه، بحث‌های تدوین آیین‌نامه مجلس، نقش فعالی را به عهده داشت. شهید آیت در همین دوران خدمت در مجلس چهره بسیاری از منافقین و افراد وابسته به غرب را افشا کرد و حقیقتاً علی‌رغم کوتاه بودن دوره زندگی پارلمانی او به جرأت می‌‌توان رفتار و گفتار شهید آیت را در مجلس الگوی برجسته‌ای از یک نماینده مؤمن و متعهد و انقلابی محسوب کرد. گزیده‌ای از سخنان پیش از دستور شهید آیت در مجلس شورای اسلامی بیانگر این مطلب است.(*)
(* پاورقی: به ضمیمه شماره پنج رجوع شود.)

 خصوصیات و ویژگی‌های شهید آیت(*)
(*پاورقی: به نقل از قسمت هایی از مصاحبه یکی از دوستان شهید آیت با نشریه صالحان سازنده، شماره 37 مورخ 27 مرداد 1360.)
 اول: اطلاعات وسیع او در زمینه سیاسی و انقلاب‌های جهان
می‌دانید که آیت در چندین رشته تحصیل کرده بود: در حقوق، ادبیات، علوم اجتماعی، عربی. او این‌ها را درس می‌داد، در دانشگاه ملی عربی را به دانشجویان تدریس می‌کرد، حقوق را به دانشجویان در مدرسه عالی قضایی قم و جاهای دیگر تدریس می‌کرد، ادبیات و علوم اجتماعی را در مدارس مختلف و دانشکده‌های مختلف تدریس می‌کرد و با سه زبان عربی، انگلیسی و فرانسه آشنایی داشت اما این‌ها در مقابل اطلاعات سیاسی او بسیار بسیار ناچیز بود. دوستانش وقتی می‌خواستند از او نام ببرند می‌گفتند دایرةالمعارف رجال سیاسی ایران و جهان. کافی بود شما در تاریخ پنجاه‌ساله اخیر (به خصوص) یک نفر از رجال سیاسی حتی گمنام معرفی کنید تا تمام خصوصیاتش را برای شما بگوید؛ به شما می‌گفت که این در چه سازمان‌هایی بوده و در چه روزنامه‌هایی مقاله می‌نوشته، چه کتاب‌هایی نوشته، در کدام دوره قانون‌گذاری شرکت کرده، چه سمت‌هایی داشته و خط سیاسی‌‌اش چیست؟
حافظه بسیار بسیار قوی داشت، نسبت به انقلاب‌های جهان مطالعاتش خیلی زیاد بود بخصوص نسبت به آنچه که در دنیای عرب و خاورمیانه می‌گذشت. او به اندازه‌ای به مسائلی که در خاورمیانه و کشورهای عربی می‌گذشت علاقه‌مند بود که به جرأت می‌‌توان گفت بیشتر نطق‌های جمال عبدالناصر را از رادیو گوش کرده بود. هر شب که رجال برجسته سیاسی دنیای عرب نطقی داشتند کوشش می‌کرد که خودش را به آن نطق برساند. نسبت به انقلاب فلسطین علاقه‌مند بود. تاریخ انقلاب الجزایر و تاریخ سیاسی مصر را عمیقاً مطالعه کرده بود. کتاب‌های زیادی را در رابطه با انقلاب مصر و افسران جوان سازمان افسران انقلابی مصر و زندگی و حوادثی که در مصر و در خصوص عبدالناصر می‌گذشت مطالعه کرده بود.
 دوم: استحکام عقیده، جسارت و قدرت پیش‌بینی
او در آنچه که به آن ایمان و اعتقاد داشت بسیار محکم و پابرجا بود. وقتی که می‌دانست آنچه که می‌گوید حقیقت دارد برایش مهم نبود که چند نفر از او حمایت می‌کنند و این موضع نه‌تنها در دوران مبارزه حتی بعد از پیروزی انقلاب هم مشاهده می‌شد. به‌هیچ‌وجه در فکر این نبود که حقیقت را فدای مصلحت کند و برای به دست آوردن رضایت یک عده حقایق را نادرست بگذارد. حقایق را خیلی خوب پیش بینی می‌کرد. سال 53 بود که خفقان خیلی شدید شده بود، صحبت بود در یکی از جلسات که آیا شما حدس می‌زنید که در ده سال یا بیست سال آینده این حکومت با این نفوذ عظیمی که آمریکا این شبکه گسترده جاسوسی قدرت‌های استعمارگر غرب در آن کرده می‌تواند تغییر کند؟ و او بسیار قاطع و صریح می‌گفت که این حکومت چند سال دیگر بیشتر عمر ندارد و تمام نگرانیش بعد از پیروزی بود.
 او همیشه می‌گفت من از این حکومت نگرانی ندارم چون مطمئنم حکومت چند سالی بیشتر دوام ندارد، می‌گفت همه نگرانی من آن روزی است که این حکومت ساقط می‌شود و باز می‌خواهند مهره‌سازی کنند و همان بلایی را که بر سر نهضت‌های گذشته ما آوردند بازهم بیاورند. آن خط های انحرافی و مهره‌های امپریالیسم درون نهضت جاسازی بشوند و انقلاب و نهضت را از درون منفجر کنند. این بزرگ‌ترین نگرانیش بود و به راستی باید این را بگویم که در راه افشای این مهره های بعد از پیروزی و در افشای این چهره‌های مزدور بیشترین نقش را بازی کرد و خود قربانی این هدف شد.
 سوم: او برخاسته از ستمدیدگان و محرومان جامعه بود:
 آن‌ها که این‌قدر دم از مبارزات طبقاتی می‌زنند و اکثر رهبرانشان در رفاه و آسایش مادی به سر می‌برند بیایند زندگی این برادر شهید را مطالعه کنند؛ او متعلق به مردم محروم این جامعه بود. او درعین حالی که این‌همه بار مسئولیت مبارزه را به دوش گرفته بود ناگزیر بود که ساعت‌های زیادتری بیشتر از آنچه که رسماً باید تدریس کند به تدریس در جاهای مختلف بپردازد تا بتواند امرار معاش کند و زندگیش را تأمین کند.
یکی از مسائلی که در طول مبارزات برای وی پیش آمده بود خانه به دوشی ایشان بود به خاطر این‌که خانه نداشت هر روز از این خانه به آن خانه می رفت و یک مقداری از مدارک مهم که پیش او بود همواره در خطر بود. در این خانه به دوشی یک روز در چهار راه سید علی، یک روز در خیابان شمیران، احتمال داشت در این حمل و نقل‌ها و در این رفت‌وآمدها و جابه‌جا شدن‌ها مدارک درز پیدا کند. بالاخره با فشار و اصرار دوستان او را مجبور کردند با پول قرض گرفتن از بانک و با هزار جور گرفتاری یک خانه بسیار محقری در نارمک بخرد، همین خانه‌ای که هنوز هم در آن‌جا زندگی می‌کرد و در آن‌جا شهید شد که هنوز هم روی این خانه بدهکاری دارد. یک انسانی که این‌همه در مبارزات نقش داشته چقدر باید به خاطر مسائل مادی در فشار باشد و این موضع طبقاتی آیت بود.
 چهارم: اصولی بودن برخوردهایش
آیت یکی از اصولی‌ترین افراد بود؛ با هیچ‌کس شوخی نداشت، هیچ‌گاه حرف‌های زننده و زشت در مورد بدترین دشمنانش به کار نمی‌برد، همواره با مسائل اصولی برخورد می‌کرد و دشمنانش را آن طوری که بودند می‌دید. می‌گفت من می‌دانم که او در این مورد پیروز می شود، می‌دانم که او قوی‌تر از من است اما من باید در مقابل او بایستم. هیچوقت در انتقادها و برخوردها از حدود اخلاق اسلامی خارج نمی‌شد، آن روزی که بنی‌صدر به ریاست‌جمهوری رسید و می‌خواست به یک شکلی در داخل حزب جمهوری اسلامی شکاف بیندازد و افراد حزب را به جان هم بیندازد خیلی علاقه داشت که با آیت تماس بگیرد و پیغام‌های زیادی داده بود که بگویید بیاید اینجا بنشینیم با هم صحبت کنیم؛ آن مناعت طبعی که در آیت بود حکم کرد که پیغام بدهد من با تو کاری ندارم اگر کاری دارید تشریف بیاورید منزل ما. بالاخره دو تن از دوستان وی واسطه شدند که جای ثالثی انتخاب کردند که بنی صدر و آیت در آن جلسه 2 تا 3 ساعت مذاکره کردند. (و به جاست آن برادران که آن شب آن‌جا بودند تا آن‌جا که حافظه‌شان یاری می‌کند چیزهایی را که از آن شب گفته‌شده و رد و بدل شده به روی کاغذ بیاورند تا به عنوان یک سند تاریخی استفاده شود.)
آن روز بنی‌صدر کوشش کرده بود که ببیند می‌تواند آیت را به این سمت بکشاند و در مقابل حزب قرار بدهد اما برخورد آیت با او اصولی بود؛ به او گفته بود که اگر باز هم انتخاب بشوی من مخالف تو هستم و به تو رای نخواهم داد اما در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی اگر درست حرکت کنی، اگر در خط اسلام حرکت کنی از تو حمایت خواهم کرد و اگر انحراف کنی در مقابلت خواهم ایستاد. (بنی صدر به دنبال همین جلسه بود که فهمید با او نمی‌تواند کنار بیاید و کوشید که چهره او را در جامعه خراب کند و مسئله نوار را مطرح کرد.)
برخورد او با مسائل خیلی اصولی بود. وقتی که راجع به بودجه صحبت می‌شد در یکی از جلسات هم فشار می‌آوردند که شما چرا این‌قدر روی مسئله بودجه انتقاد می‌کنید او یک تنه در مقابل همه این حرف‌ها ایستاد، می‌گفت ما درعین حالی که این دولت مکتبی را حمایت می‌کنیم اما قرارمان بر این نیست که هر چیزی را چشم بسته قبول کنیم، بایستی حقایق را گفت و روی چیزهای صحیح ایستاد. و این‌ها همه نشان‌دهنده برخوردهای اصولی او بود.
پنجم: آیت مکتبی بود
سخت به اسلام عشق می‌ورزید. اگر مرامنامه سازمان مخفی شهید آیت که چهارده تا اصل است شکافته شود همان مرامنامه که در سال 1346 تدوین شد، اصل سیزدهم آن می‌گوید: اسلام کامل‌ترین دین و پاسخ‌گوی کلیه احتیاجات انسانی در هر زمان و مکان بوده و بهترین تضمین برای صیانت ارزش‌های مادی و معنوی بشریت است و در تدوین این اصل آیت نقش مهمی داشت. او معتقد بود که اسلام را ما نباید محصور کنیم و زندانی کنیم در چهارچوب ایران و در مرزهای ایران، سخت به بین‌المللی کردن اسلام و به جهانی کردن اسلام اعتقاد داشت و یک مقداری علاقه او به عبدالناصر و سایر کسانی که بیشتر انقلاب و اسلام را به‌صورت جهانی می‌خواستند مطرح کنند از همین‌جا نشأت می‌گرفت و می‌گفت به جای این‌که بایستیم تا بیایند در خانه ما به ما حمله کنند ما باید سراغ دشمنان برویم و در سطح منطقه و خاورمیانه در خانه آن‌ها با آن‌ها بجنگیم.
از اول پیروزی انقلاب می‌گفت هر روز مسامحه در مقابل عراق و سایر قدرت‌های استعمارگر و دست‌نشانده منطقه به زیان ما تمام خواهد شد. او به خط نه شرقی نه غربی سخت اعتقاد داشت که بهترین نمونه دشمنان او هستند. شما می‌بینید یک طیف وسیع از نیروهای چپ و راست در مقابل او ایستاده بودند، جبهه ملی که سخت زیر نفوذ آمریکا است و آمریکا تا اعماق آن نفوذ کرده و مهره‌های خودش را جاسازی کرده و احزاب وابسته به آن (حزب ایران و حزب ملت ایران) و آن‌هایی که یک کمی ملایم ترند و نهضت آزادی، مجاهدین، پیکار، طوفان و امثال آن، همه و همه مخالف سرسخت او بودند و این نشانگر این است که او در خط نه شرقی و نه غربی حرکت می‌کرد.
 ششم: پرتلاش و پرکار بود
 بسیاری از شب‌ها را بیش از یکی دو ساعت نمی‌خوابید و کار می‌کرد. کسی که آن‌قدر ناراحتی قندش زیاد شده بود که دکتر به او گفته بود حتماً باید انسولین بزنی و نمونه اراده قوی او در این مورد خاص که به پزشک گفته بود چون انسولین یک حالت اعتیاد می‌آورد من انسولین نمی‌زنم و دلیلش هم این بود که می‌گفت اگر ما را دستگیر کنند در زندان ممکن است همین مسئله انسولین، انسولینی که اعتیاد پیدا کردم یک نقطه ضعفی بشود و ما را زیر فشار قرار بدهند و به پزشک گفته بود من انسولین نمی‌زنم اگر دوایی، قرصی، رژیم غذایی بخواهی من رعایت می‌کنم. پزشک به او گفته بود اگر انسولین نزنی تا یکی دو ماه دیگر می‌میری گفته بود بمیرم. انسولین نزد و جالب این‌که بعد از چند ماه وقتی خونش را آزمایش داده بود میزان قند او کاهش پیدا کرده بود. اراده ای خیلی قوی داشت. در مقابل این مسائل بسیار پرتلاش و پرکار بود. اکثراً شب‌ها تا ساعت های یک و دو جلسه داشت درعین حال سخت به تدریس، به مطالعه، به مطالعه اخبار سیاسی جهان، تحلیل‌ها و غیره مشغول بود و از مسائل روز به‌هیچ‌وجه عقب نمی‌ماند.
 هفتم: اعتقاد عمیق او به انقلاب فرهنگی
او معتقد شده بود اگر انقلاب فرهنگی ما به ثمر نرسد ما در این انقلابمان پیروز نخواهیم شد و پیروزی‌های به دست آمده را از دست خواهیم داد.

 شهادت و پس از شهادت
همسر شهید آیت در مورد شهادت او سخن می‌گوید:
 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم- آن روز ساعت 5/6 صبح جلسه داشت مثل این‌که آن روز به من الهام شده بود که حادثه‌ای پیش خواهد آمد، محسن را بیدار کردم، محافظ هم در حیاط قدم می زد و ماشین را آماده می‌کرد. قبل از این‌که از منزل خارج شود تلفن زنگ زد، گفتم امروز کمی دیر برو، مجلس اکثریت پیدا کرده، خسته‌ای، مریضی، چند روزی مرخصی بگیر گفت نه، هفته آینده مجلس راجع به مطبوعات جلسه خواهد داشت (مدت‌ها بود که روی لایحه مطبوعات کار می‌کرد) بعد از لایحه مطبوعات شاید یک هفته مرخصی بگیرم.
خلاصه با تلفن صحبت کرد، چند دقیقه به هفت مانده بود، معمولاً بدرقه‌اش می‌کردم ولی آن روز در آشپزخانه کار داشتم، با عجله به آشپزخانه رفتم، رفت توی حیاط و سوار ماشین شد، از در خارج شدند، ناگهان صدای رگبار شنیدم، رفتم بالای تراس، دیدم خودش را انداخت پشت بشکه نفت، مرتب صدای رگبار می آمد و من هم فریاد می‌کشیدم، دویدم توی کوچه، راننده شوکه شده بود، چند ثانیه بیشتر طول نکشید همه ماجرا بین یکی دو دقیقه به هفت اتفاق افتاد دیدم محافظش تیر خورده و خون‌ریزی دارد و خودش هم از ناحیه گردن و مغز تیر خورده بود، او را از ماشین بیرون کشیدم دیدم از بینی و دهانش خون بیرون زد، رنگش زرد شد و...
 دکتر آیت، نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شهید شد.
 سرویس خبری- در اربعین 72 تن از شهدای پاک‌باز اسلام و یاران وفادار امام و در چهلمین روز شهادت بسیاری از اعضای متعهد حزب شهیدپرور جمهوری اسلامی، دکتر حسن آیت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و عضو دیگر این حزب حین خروج از منزل مسکونی خود مورد سوءقصد قرار گرفت و به جمع یاران گلگون کفن خویش پیوست.
 براساس گزارش‌های رسیده دکتر حسن آیت صبح دیروز هنگامی که به همراه دو محافظش از منزل خود واقع در خیابان 30 متری نارمک کوی افشار خارج می‌شد پس از سوار شدن بر اتومبیل خود از سوی سه سرنشین یک اتومبیل بنز شیری رنگ که از ساعت‌ها قبل در انتظار ایشان بودند مورد هدف ده‌‌ها گلوله قرار گرفت و در دم به شهادت رسید. تروریست‌ها نیز پس از این جنایت درحالی‌که از معرکه می‌گریختند تنها شخصی را که از دور شاهد قضیه بود زیر گرفته و به‌این‌ترتیب متواری شدند.
 در این حادثه همچنین محافظان دکتر حسن آیت که از ناحیه دست و کمر مجروح شده بودند به بیمارستان 17 شهریور انتقال یافتند. در این رابطه یکی از مجروحین سرپایی معالجه و دیگری بستری گردید. جسد دکتر آیت نیز به بیمارستان رویال انتقال یافت. گفته می‌شود که بیش از 50 گلوله به طرف اتومبیل شهید دکتر آیت و محافظانش شلیک شده است و به همین دلیل تمام نقاط اتومبیل سوراخ سوراخ شده است.
 شهید حسن آیت تنها کسی بود که جلوتر از همه پرده از چهره ضداسلامی بنی‌صدر و دارودسته اش برداشت و غائله‌ای که منافقین تحت عنوان «نوار آیت» به راه انداختند امروز حقانیت وی را به اثبات می‌رساند.
(روزنامه جمهوری اسلامی- 10/5/60)

 پیام آیت‌الله‌العظمی منتظری در رابطه با شهادت دکتر سید حسن آیت
بسمه تعالی
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی و نمایندگان محترم دامت توفیقاتهم.
پس از سلام، ترور ناجوانمردانه آقای حسن آیت نماینده متعهد مردم شریف تهران به دست عمال ورشکسته آمریکا نشانه حساسیت و اهمیت مجلس شورای اسلامی، این سنگر قوی و استقلال خواهد بود، پس از پیروزی مردم بر جریان انحرافی و آمریکایی اخیر، شیطان بزرگ درصدد نابودی نظام جمهوری اسلامی و ارگان‌های قانونی و انقلابی آن و نیز انتقام از ملت از طریق تشدید و گسترش تروریسم کور می باشد. این حقیقت که با ترور اشخاص و شخصیت‌ها به روند اصولی و کلی انقلاب ضربه‌ای نمی‌خورد صحیح است ولی باید ارگان‌های مربوطه تأمین و حفاظت مراکز مهم و مسئولین امور را بیش از پیش تقویت نمایند و سعی کنند اطلاعات و راهنمایی‌های لازم و مؤثر در توجیه اشخاص و شخصیت‌ها را در اختیار آنان بگذارند.
 جبهه متحد ضدانقلاب هم بداند این ملت اگر می‌خواست تسلیم منطق ترور و ارعاب و زور بشود رژیم شاه معدوم با حمایتی که ابرقدرت‌ها از آن می‌کردند هنوز برجا مانده بود. آن‌ها می‌خواهند به خیال خود با این حرکت مذبوحانه از انسجام و تشکیل دولت جدید هماهنگ با ریاست جمهوری و ارگان‌های انقلابی و دولتی جلوگیری نمایند درحالی‌که قطعاً امت قهرمان ما قوی‌تر و آگاه‌تر از آن است که اعتنایی به این سنگ‌اندازی‌های تفاله‌های آمریکا بنماید.
 اینجانب ضمن تبریک و تسلیت شهادت پرافتخار این سرباز باوفای انقلاب مجلس شورای اسلامی و خانواده و بازماندگان محترمشان توفیق همگان را در حفظ دستاوردهای انقلاب و تحکیم نظام جمهوری اسلامی در پرتوی رهبری‌های حضرت امام مدظله و حفظ وحدت کلمه از خدای بزرگ مسئلت دارم.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
حسینعلی منتظری
پیام شهید آیت‌الله دستغیب
جناب حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی
بسمه‌تعالی
 بار دیگر دست جنایتکار آمریکای جهان‌خوار توسط مزدوران داخلیش یکی دیگر از چهره‌های تابناک، مبارز و فداکار و بااخلاص شهید دکتر حسن آیت نماینده مجلس شورای اسلامی را از ما گرفت. شهادت این شهید سعید را به امام امت و خانواده محترمشان و نمایندگان محترم مجلس و ملت اسلام تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. دشمن بداند با ترور شخصیت‌ها و بمب‌گذاری و کشتار کودکان بی‌گناه خود را رسواتر و منفورتر ساخته و ملت عزیز را منسجم‌تر و آماده‌تر کرده و پیروزی نهایی برای ملت اسلام خواهد بود علو درجات شهیدان، پیروزی رزمندگان، عزت و سعادت ملت شریف و ذلت و نابودی دشمنان اسلام را از خداوند منان خواستارم.
سید عبدالحسین دستغیب

و انصافاً آیت مظلوم شهید شد
[سخنان حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی پس از شهادت دکتر سید حسن آیت در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی.]
 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم- امروز جای مرحوم آیت، شهید دیگر مجلس در میان ما خالی است. با همه تأسفی که بر فقدان این عزیزان داریم امروز مجلس و نمایندگان مجلس مفهوم صحیح زندگی اسلامی را ارائه می‌دهند که «ان الحیوة عقیدة و جهاد»...
چهلم شهدای مجلس است که در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی با انفجار بمب تروریزم شهید شدند. درست در آستانه چهلم، شهید آیت که کاملاً با آن گروه هماهنگ بود و شاید طبیعی بود که آن‌جا مثل دیگران شهید می‌شد بعد از انجام خدمات دیگری به آن‌ها پیوست و امروز ما جنازه شهید آیت را همراه با بزرگداشت چهلم آن عزیزانمان با هم ارج می‌گذاریم و تشییع می‌کنیم.
آیت انصافاً در تاریخ انقلاب ما مؤثر بود یعنی چهره مفیدی بود، قدر خدماتشان در مجلس خبرگان هر یک از آن‌ها اساسی بود، ولایت فقیه، فرماندهی کل قوا، حکومت خط خالص اسلامی و سپاه پاسداران را در قانون اساسی گنجاندن و خیلی چیزهای دیگر، این‌ها چیزهای کمی نیست که در تاریخ زندگی یک انسان به‌‌عنوان اثر بماند. در رسوا کردن ملی‌گرایی که در مقابل اسلام‌گرایی است، آقای آیت سهم بزرگی داشت و در شکستن بت بنی‌صدر سهیم بود و سهم بزرگی داشت و به همین جهت آیت را دست‌های زیادی در کار آمد تا بدنام کند و انصافاً آیت مظلوم شهید شد.
تاریخ انقلاب را و نهضت اخیر را خیلی خوب می‌دانست، خیلی خوب به کار می‌برد، در مجلس عنصر مفیدی بود، در بحث‌ها مطالب مفیدی می‌گفت، در بودجه سهم زیادی داشت. در آیین‌نامه مجلس زحمات زیادی کشید و حضورش در مجلس به‌‌عنوان یک نظر همیشه مفید و مؤثر بود. البته خونش هم تحقیقاً در تاریخ اسلام مؤثر است. دیروز مراکز مسئول کشور احساس کردند که آیت در میان مردم محبوب بوده، آن‌قدر تلفن و پیام خشم انگیز به ما رسید، مردم دیروز لحظه‌ای تلفن‌های مجلس و نخست‌وزیری و شهربانی و وزارت کشور و جاهایی را که من می‌دانم نگذاشتند این تلفن‌ها بیکار بماند، همه جا تلفن می‌کنند که اگر نمی‌توانید از نمایندگان ما دفاع کنید به ما اجازه بدهید که خودمان دفاع کنیم و بگذارید که ما این‌ها را حفظ کنیم و این چیزی است که مردم از ما می‌خواهند. شهربانی باید جواب بدهد به این خواست مردم. مردم به ما می‌گویند اگر شهربانی در منطقه‌هایی که نمایندگان مردم هستند و کلانتری در چندقدمی آن‌ها است نمی‌تواند خانه این‌ها را زیر نظر بگیرد و لااقل صبح موقع حرکت و شب موقع ورود به خانه این‌قدر قدرت ندارند که آن معبر را امن نگه دارد، پس این بودجه 5 میلیارد تومانی برای چیست؟
 مردم دیروز جداً از شهربانی خشمگین بودند و شهربانی مقصر است، ما نمی‌توانیم بپذیریم که شهربانی نمی‌تواند، در زمان رژیم سفاک پهلوی ما به اندازه‌ای که از شهربانی وحشت داشتیم از ساواک وحشت نداشتیم. پاسبان‌ها در زمانی که دوره پستشان نبود در لحظات بیکاریشان با لباس مبدل در همه خیابان‌ها و کوچه‌ها حضور داشتند و کوچک‌ترین حرکت ما را زیر نظر داشتند و پیش از آنکه به دست ساواک گرفتار شویم به دست عوامل شهربانی گرفتار می‌شدیم.
بنده در آن منطقه‌ای که زندگی می‌کردم کوچک‌ترین حرکتم را شهربانی به کلانتری گزارش داده و امروزه در پرونده‌ام در ساواک می‌بینم چه موقع در خانه هستم، چه موقع بیرون می روم، چه کسی مهمان می آید و حتی خصوصیات داخل خانه من را گزارش می‌داده است. امروز شهربانی بیکار است، البته ما خدماتی در مثلاً کشف هروئین و بعضی چیزها را می‌بینیم اما این‌ها کافی نیست. من اخطار می‌کنم به شهربانی که ازین به بعد ما نمی‌توانیم تحمل کنیم که 5 میلیارد تومان بودجه این کشور را بدهیم به شما و در کنار کلانتری یک نماینده مجلس را نماینده‌ای که یک میلیون و دویست هزار نفر از این مردم به او رأی داده‌اند چند ماشین او را به گلوله ببندند و از جلو ماشین کلانتری عبور بکند و شما آن را پیدا نکنید (تکبیر نمایندگان).
 البته معنای این حرف من این نیست که ما از شهادت می ترسیم، ما افتخار نمی‌خواهیم بکنیم. ما مطمئنیم که خون آیت به اندازه زندگی آیت اثر دارد، این را مطمئنیم یعنی تاریخ آیت، قبر آیت، اسم آیت، کتاب آیت و شهر آیت ازین به بعد الهام‌بخش و سازنده است، این واقعیتی است. یعنی این شهادت به زندگی 50 ساله آیت یک مفهوم دیگری داد. 50 سال زندگی را نقد کرد به‌‌عنوان سمبل راه خدا و این برای ما بسیار باارزش است. امروز هر شهری هر حوزه انتخابیه ای نماینده اش شهید بشود برای ده‌‌ها سال بیمه می شود. قبرش و خانه‌اش و فامیلش آن‌جا الهام‌بخش می‌شوند، ما این را می‌دانیم و مطمئنیم و آن‌جا مرکز تنفر می شود علیه نفاق و کفر، این از آثار این شهادت‌ها است و مجلس جای آن‌ها را پر می‌کند. امروز ما صندلی‌های خالی 72 تن از شهدای روزهای گذشته را پر می‌بینیم و فردا صندلی آیت را هم پر خواهیم دید.
جلسه 192- 10 مرداد ماه 1360 هجری شمسی

 بیانیه حزب جمهوری اسلامی در رابطه با شهادت دکتر سید حسن آیت
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
برادر مبارز دکتر سیدحسن آیت توسط عوامل مزدور دشمنان انقلاب اسلامی به شهادت رسید؛ برای کسانی که در راه خدای بزرگ آهنگ حرکت کرده‌اند شهادت وسیله‌ای است برای تقرب به ذات پاک الهی.
 شهید دکتر سیدحسن آیت عمری را در حرکت به سوی خداوند بزرگ گذرانید و سرانجام نیز به مقصود خود رسید.
 مبارزات چشمگیر برادر شهیدمان دکتر سید حسن آیت که مردی جوشیده از متن مردم و شریک درد و رنج و محرومیت آنان بود در راه افشای چهره واقعی منافقین و ماهیت ضدانقلابی خط گرایش به غرب واقعیتی است آشکار و عریان. دکتر آیت از نخستین روزهایی اوج‌گیری حرکات خط گرایش به غرب با هوشیاری اعلام داشت که سرانجام این خط چیست و اتحاد پلید نفاق و کفر چگونه در مقابل انقلاب اسلامی ایران موضع می‌گیرد و ملی‌گرایان چگونه برای حفظ مواضع خود، به دامن آمریکا می‌غلطند و دیدیم که تمام آن پیش‌بینی‌ها درست بود و نشانه دقت دید و وسعت نظر این رجال اسلامی بود. از سوی دیگر آمریکا نیز دشمنان خود را با دقت انتخاب کرده و هدف گلوله‌های جبهه متحد کفر و نفاق قرار می‌دهد.
 ما ضمن عرض تسلیت و تبریک این شهادت مقدس که افشاگر ماهیت پلید جبهه متحد نفاق و کفر است به حضور امام و امت شهیدپرورمان با خود او و سایر شهدای انقلاب اسلامی پیمان می‌بندیم که تا نفاق بر جهان حکومت می‌کند دست از مبارزه نکشیم.
 ضمناً امروز صبح ساعت 11 با شرکت در مراسم تشییع پیکر پاک او از مقابل مجلس شورای اسلامی یک‌بار دیگر با ارائه سند جنایت تازه آمریکا به تمام مستضعفین و آزادی ‌خواهان جهان شعار مرگ را سر می دهیم. پیروز باد انقلاب جهانی اسلام- حزب جمهوری اسلامی.

چه آیت است که یاران به یک نشان رفتند
پرندگان مهاجر سبک عنان رفتند                          به بال عشق از این تیره خاکدان رفتند
شبی به زاویه بانک رحیل در دادند                      سحر ز دایره هفت آسمان رفتند
نماز شام ز خون جبین وضو کردند                      به سجده ای دو فراتر ز ملک جان رفتند
پیام هاتف قدسی چه خاطر انگیز است              که عاشقانه شنیدند و پرفشان رفتند
مگر نسیم بهشت آمد از کرانه عشق                  که طایران بهشتی ز آشیان رفتند
خبر رسید که آیت برفتگان پیوست                 چه آیت است که یاران پیک نشان رفتند
ز ما به پیرمغان تهنیت که می زدگان                   قلندرانه به دیدار سرخوشان رفتند
به سوگ خویش نشینید ای هوی طلبان            که طالبان حق از مرز آب و نان رفتند
تو غمگنانه نشین بر مزار خویش حمید             که رهروان ره عشق شادمان رفتند
حمید سبزواری

ضمیمه شماره 1
نامه شهید آیت به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
انقلاب اسلامی ایران، به علت مجهز بودن به ایدئولوژی الهی و به سبب اتخاذ خط‌مشی تعرضی و تهاجمی با سرعت شگفت‌انگیز دشمن حیله‌گر و نیرومند را درهم کوبید و کلیه معادلات جهانی را برهم زد و قدرت‌های سیاسی بزرگ و کوچک را به تکاپو انداخت که برای مقابله با آثار سرنوشت‌ساز این انقلاب عظیم به چاره‌جویی پردازد. هم‌اکنون تاثیر انقلاب ایران در افغانستان، عربستان، شیخ‌نشین‌ها و امارات خلیج فارس، مصر، مراکش و سایر جاها به‌خوبی احساس می‌شود. خلق مسلمان و شجاع افغانستان، علیه نظام دیکتاتوری فاشیستی تره‌کی به پا خواسته است و با وجود برتری عظیمی که نیروهای دولتی از جهت تجهیزات جنگی و منابع مالی بر انقلابیون دارند انقلاب موفق شده است که ضربات کاری بر پیکر دشمن وارد سازد و اگر مداخله مستقیم و وسیع شوروی نبود تاکنون انقلاب پیروز شده بود.
 در سایر جاها نیز این تأثیرپذیری از انقلاب ایران به خوبی مشاهده می‌گردد و علائم و آثار اولیه قیام علیه نظام‌های فاسد و دست‌نشانده استعمار به چشم می‌خورد ولی به علت اتخاذ روش‌های محافظه‌کارانه، غیر قاطعانه، کوته‌بینانه و جاهلانه در بسیاری موارد مغرضانه و حتی خائنانه، از طرف بعضی از گروه‌ها و محافل، دشمنان گوناگون انقلاب اسلامی که براثر ضربات صاعقه آسایی انقلاب؛ دچار سرگیجه شده بودند و کاملاً مورد انتظار بود که به این زودی‌ها حالت عادی خود را بازنیابند، مجدداً به تجدید قوا پرداخته و به فکر تعرض و تجاوز و سرکوب انقلاب ایران افتاده‌اند. اوضاع کردستان، مازندران، بلوچستان و خوزستان، روش ضدانقلابی مطبوعات و اوضاع بسیار نامطلوب رادیو و تلویزیون از دلایل بارز این مدعا هستند.
درمورد کردستان، مطابق اخبار و اطلاعات متواتر و غیرقابل انکار، دست دولت‌های آمریکا، شوروی، اسرائیل، ترکیه و عراق به‌خوبی دیده می‌شود. طریق برخورد با این مشکل از طرف دولت، بسیار نادرست و خطرناک بوده است؛ این طریقه برخورد با مشکل، دشمنان انقلاب را در خوزستان، گرگان، بلوچستان، لرستان و بختیاری و بعضی نواحی دیگر تشویق خواهد کرد که دشواری‌های خطرناکی برای انقلاب اسلامی ایران به وجود آورند و دوستان را مأیوس و نگران و نامصمم خواهد ساخت و قشر عظیم ناپخته و بی‌هدف را به سوی دشمنان سوق خواهد داد. در کردستان کمونیست‌ها (فدائیان خلق و حزب توده و...) ساواکی‌ها، طرف‌داران نظام سابق و سایر عمال بیگانه، در کنار هم به‌منظور تجزیه کردستان و خاتمه دادن به انقلاب ایران، به توطئه پرداختند. مردم را تحریک کردند و به سوی پادگان‌ها روانه ساختند، رادیو و تلویزیون محلی را به تصرف خود درآوردند و به یاوه سرایی علیه جنبش اسلامی ایران پرداختند و ضد رهبر نهضت و به نفع مفسده‌جویانه بی‌شخصیت شعار دادند.
مقاومت قابل‌تقدیر پادگان سنندج و روش قاطع امام آنان را از نیل به مقصودشان بازداشت و نشان داد که انقلاب، ماجراجویی و تجزیه‌طلبی را تحمل نخواهد کرد؛ ولی طرز برخورد دولت با مشکل و قسمت‌هایی از نطق یکی از اعضای هیئت اعزامی، موجبات دلسردی دوستان و در راس آن‌ها ارتش و تجری دشمنان و در رأس آنان بعضی از افراد بی‌شخصیت را فراهم آورد و همان‌طورکه پیش‌بینی می‌شد، ماجراهای گنبد و ترکمن را به وجود آورد. در این مورد هم ساواک و طرف‌داران نظام سابق در کنار کمونیست‌ها قرار گرفتند و باز هم روش دولت و بعضی محافل متزلزل غیر قاطع و خطرناک بود در آن‌جا طبق اطلاعات غیر قابل انکار، عدم همکاری و کارشکنی بعضی از قوای دولتی سبب کشته و اسیر شدن بسیاری از پاسداران انقلاب شده است و پیش‌بینی می‌شود که براثر این رویه نامعقول، همین وضع در دو منطقه بسیار حساس بلوچستان و خوزستان نیز تکرار گردد. این ممکن است عواقب و آثار غیر قابل جبران پیش آورد تنها دلیلی که برای اتخاذ این روش‌های نامطلوب ارائه می‌شود نزدیک شدن موعد رفراندوم بود که دشمن می‌خواست به هر ترتیب شده از انجام صحیح و موفقیت آن جلوگیری به عمل آورد. اگر این دلیل تا حدودی رفتار دولت را در این مورد موجه جلوه‌گر می‌ساخت ولی سیاست ناهماهنگ، متضاد و غیر فعال دولت را در مسائل خارجی به‌ویژه فلسطین به‌هیچ‌وجه نمی‌توان توجیه کرد. اگر دولت سیاست کوبنده‌ای در این مورد اتخاذ می‌کرد و اگر رادیو و تلویزیون هر شب ساعاتی را به انقلاب فلسطین و سایر انقلاب‌های اسلامی و جهانی اختصاص می‌داد نه‌تنها انگیزه‌هایی برای تحرک شورانگیز ملت به وجود می آورد، بلکه سبب جلب توجه و محبت ملل عرب نسبت به انقلاب ایران می‌گشت و این امر موجب می‌شد که دولت‌هایی نظیر عراق ناچار گردند، دست از توطئه و تحریک علیه ایران برداشته و از پناه دادن و کمک کردن به سران فراری ارتش و سایر عوامل و سردمداران نظام طاغوتی جبراً خودداری ورزند و اکنون طبق اطلاع، تیمسار اویسی، در مرز ترکیه و ایران و چندین ژنرال، در مرز عراق و ایران به توطئه و دسیسه مشغولند. دولت باید قاطعانه و از موضع قدرت، استرداد این‌گونه افراد را بخواهد و این امری کاملاً عملی است. زیرا علاوه بر وضع متشنج این دو کشور دولت وسایل لازم را برای فشار آوردن بر این دو دولت در دست دارد.
 حملات رییس دولت و سایر عوامل وابسته و غیروابسته دولت به امام از امور نابخشودنی دیگر است. می‌دانیم که رمز پیروزی شگفت انگیز ملت ایران وحدت کلمه مردم و تایید یکپارچه و همه‌جانبه آنان نسبت به امام خمینی بود که با وجود عدم وجود یک تشکیلات سرتاسری و وسیع، عملاً چنان رفتار می‌شد که از توانایی بزرگ‌ترین سازمان‌ها نیز خارج بود. اکنون نیز رمز اساسی دوام پیروزی، با وجود ازهم‌پاشیدگی نسبی کلیه قوای نظامی و انتظامی و اطلاعاتی، همان مقبولیت عام امام است و کسانی که به نحوی از انحنا به امام حمله می‌کنند و می‌خواهند او را منزوی ساخته و از اثر بیندازند، دانسته یا ندانسته، به انقلاب ضربه می‌زنند؛ گرچه با توجه به قرائن و شواهد و مدارک موجود، اکثر حملات حساب‌شده و سازمان‌یافته است و متأسفانه کاری را که سخت‌ترین و گستاخ‌ترین مخالفان جرأت انجام آن را نداشتند، رئیس دولت با سخنرانی‌های بی روح، یأس انگیز، امید برباد بده، و ضدانقلابی خود، سرود یاد مستان داد و در این‌مورد فتح باب کرد و تلاش نمود که با متوجه ساختن کلیه حملات و انتقادات در داخل و خارج کشور به سوی امام جای پای خود را محکم سازد و انقلاب را از اثر بیندازد. حربه بزرگ دولت در این مورد آنست که کوشش می‌کند وانمود سازد در مملکت قحط‌الرجال است و افرادی وجود ندارد که بتوانند مملکت را اداره کنند، درحالی‌که این‌طور نیست، و به گفته امام کسانی که می‌توانند حکومت را ساقط سازند، خود می‌توانند حکومت کنند. مردم و هزاران دکتر و مهندس و روحانی و متخصص که علی‌رغم همین عده‌ای که دم از قانون اساسی می‌زدند و در بحبوحه مبارزه به اصطلاح خود سلطنت را رد نمی‌کردند توانستند نظام طاغوتی دوهزار و پانصدساله را ساقط کنند؛ به‌خوبی از عهده اداره مملکت و حفظ انقلاب برمی‌آیند. حزب جمهوری اسلامی؛ باید با اعلام آمادگی خود به رهبر انقلاب، برای اداره مملکت، این حربه استعمارگران، فرصت‌طلبان، جاه‌طلبان، کوته‌بینانه و مخالفان انقلاب را خنثی کند.
 اکنون که این سطور نوشته می شود مراجعه به آراء عمومی پایان یافته است و ملت با اکثریت کوبنده ای، جمهوری اسلامی را تأیید نموده‌اند و مخالفان با وجود تحریم ظاهری رفراندوم، نه‌تنها در رفراندوم شرکت کردند، حتی مطابق مدارک موجود به تقلب نیز دست زدند و بعضی از آنان چندین رای دادند ولی آراء ناچیز آنان در مخالفت با جمهوری اسلامی و شرکت بی‌سابقه و تایید اکثریت قریب به‌اتفاق مردم نسبت جمهوری اسلامی، دمیدن روح جدیدی نسبت به قوای انقلابی و ضربت خرد کننده‌ای نسبت به نیروهای ضدانقلابی محسوب می‌گردد که باید حداکثر بهره‌برداری نسبت به آن بشود. با توجه به مطالبی که نوشته شد و مطالب مستند و بسیار مفصل‌تری که بعداً نوشته خواهد شد، خط مشی ذیل برای حزب جمهوری اسلامی پیشنهاد می‌گردد:
1- اتخاذ سیاست تهاجمی و تعرضی به مفهوم اسلام و انقلابی آن، در کلیه زمینه‌های داخلی و خارجی.
2- آماده ساختن حزب برای در دست گرفتن قدرت و مطلع ساختن امام از این آمادگی.
3- بدل ساختن ایران به پایگاه انقلاب جهانی. در مرحله اول پایگاه انقلاب اسلامی حزب قبل از در دست گرفتن قدرت رسمی و سیاسی، باید گام‌های عملی را در این مورد بردارد و وسایل ارتباط با گروه‌ها و احزاب انقلابی جهان و جوامع اسلامی را ایجاد نماید.
4- اتخاذ روش محکم و قاطع در جهت انقلاب فلسطین و سرکوبی صهیونیزم و مخالفت صریح و روشن با هرگونه مذاکره و مصالحه با اسرائیل و قطع رابطه با مصر.
5- اتخاذ روش محکم در برابر ضدانقلاب، چه راست و چه چپ، چه سران و کارگردانان رژیم سابق و چه افراد و گروه‌هایی که آشکار و پنهان به دسیسه و توطئه ضدانقلاب مشغولند.
در مورد کارگردانان نظام سابق، هیچ فرقی بین اعضای رسمی ساواک و سران رژیم و مثلاً گردانندگان روزنامه‌ها و جراید نیست. اشخاصی مانند محمدعلی صفری، عباس شاهنده، مهندس والا، علی‌اکبر صفی‌پور، فرهاد مسعودی، مصباح‌زاده، ایرانی و غیره جرمشان به‌مراتب از نصیری و ناجی و امین افشار و نظایر آنان سنگین‌تر است. بنابراین هرچه زودتر باید این جراید ملی اعلام گردند و گردانندگان آنان برای مجازات به دادگاه تحویل شوند و در مورد افراد انقلابی نما امثال متین دفتری، عزالدین حسینی، فدائیان خلق؛ که اکثراً مطابق مدارک موجود با دستگاه سابق همکاری داشته‌اند، نیز باید شدت عمل به خرج داد و درصورتی‌که فعالیت‌های آنان خارج از چهارچوب مشروع و قانونی بود، به‌‌عنوان قیام علیه حکومت شدیداً مجازات گردند. درمورد اعضای ساواک و بعضی سردمداران رژیم گذشته که جرائم آنان در حد اعلام نیست، باید تکلیف آنان روشن گردد و در مورد آن عده از آنان که اگر آزاد باشند تولید زحمت می‌کنند، باید به اردوگاه‌های کار اعزام گردند.
 قابل ذکر است که روش دولت در این موارد تاکنون بسیار نامطلوب بوده است. رئیس دولت گاهی خود را از اعدام ها بی‌خبر و نتیجتاً مخالف آن قلمداد می کند. گاهی محاکمان را رسوایی آور و شبه محاکمات دوران استبداد جلوه می دهد؛ زمانی طلب عفو عمومی برای جنایتکاران می‌نماید و با تمام امکانات خود را خود در راه محاکمات و مجازات بزرگ‌ترین جنایتکاران تاریخ سنگ می‌اندازد و با این اعمال خود وضعی را به وجود آورده است که اعمال رژیم سابق در زندان و خارج از زندان با راحتی خیال و توطئه می‌پردازند و پاسداران انقلاب را به قتل می‌رسانند، به نحوی که انقلاب در خطر جدی قرار گرفته است و در این مورد حزب نباید هیچ‌گونه اغماض و ملاحظه‌ای از خود نشان دهد و باید صراحتاً محاکمه و مجازات سریع و شدید جنایت‌کاران را بخواهد.
6- اتخاذ سیاست مستقل، مبتنی بر عدم تعهد نسبت به دسته‌بندی‌ها و قدرت‌های موجود جهان و ایجاد جریان و قطب جدیدی در سیاست جهان قطبی که در جهت رهایی همه مستضعفین در سرتاسر دنیا و ایجاد حکومت واحد جهانی قدم بردارد.
7- بازسازی و تصفیه ارتش و قوای انتظامی و ایجاد نظم و انضباط اسلامی در آن؛ تصمیمات غلط وزیر دفاع سابق و دولت، اظهارات تحقیرآمیز بعضی افراد از پشت رادیو تلویزیون نسبت به ارتش و نیروهای مسلح و رفتار توهین‌آمیز بعضی از پاسداران انقلاب، تبلیغات شدید گروه‌های موسوم به چپ و اعمال دستگاه سابق و بعضی علل و عوامل دیگر، ارتش و قوای مسلح را تقریباً متلاشی ساخته است. باید امام توصیه کرد که مشمولین وظیفه را به خدمت فراخواند و از آنان بخواهد که شدیداً انضباط را رعایت نمایند. پاسداران انقلاب، پادگان‌ها را به‌تدریج به ارتش بسپارند و خود به کارهای لازم دیگر بپردازند. به وسیله رادیو تلویزیون و سایر وسایل از نیروهای مسلح دل‌جویی گردد و در تشکیل و توسعه سپاهیان پاسدار انقلاب در سرتاسر کشور تسریع به عمل آید.
8- باید گام‌های مقدماتی و سریع در جهت منافع کارگران کشاورزان و سایر مستضعفین و محرومان برداشته شود. اموال غارتگران و ثروت های عمومی به نفع جامعه، مصادره گردد و در راه تعدیل ثروت اقدامات سریع به عمل آید.
9- باید کوشش به عمل آید که تصویب قانون اساسی به وسیله مراجعه به آرای عمومی انجام گیرد، نه به وسیله مجلس مؤسسان؛ که هم طولانی خواهد شد و هم دردسرهای فراوان به دنبال خواهد داشت.
10- باید عمال نظام سابق فرصت‌طلبان و منافقان که در صفوف ملت و در کمیته‌ها و ادارات رسوخ کرده‌اند شناخته‌شده و طرد گردند.

ضمیمه شماره 2
قسمت‌هایی از سخنان شهید آیت در مجلس خبرگان
توضیح: به خاطر داریم که هنگام انتخاب نخست‌وزیر در زمان ریاست جمهوری بنی‌صدر معزول، جناح خط امام چه خون دل خوردند! همچنین شهید رجایی هنگام انتخاب وزرای کابینه‌اش از طرف بنی‌صدر، با چه کارشکنی‌ها و مخالفت‌هایی که مواجه نشد، زیرا که بنی‌صدر ظاهراً حربه ای قانونی نیز در دست داشت، با توجه به این مسئله، پیشنهادات شهید آیت را در مورد اصول  97 و 107 که در مجلس خبرگان مطرح بوده مطالعه فرمایید.
* اصل 97- پیشنهادی در مجلس خبرگان: رییس جمهور فردی را برای نخست‌وزیری نامزد می‌کند و پس از کسب رأی تمایل مجلس شورای ملی حکم نخست‌وزیری برای او صادر می‌نماید. (اصل یک‌صد و بیست و چهارم قانون اساسی)
- نایب‌رئیس: بفرمایید صحبت کنید.
- آیت: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، درمورد این اصل توجه بفرمایید که ما در دنیا چند نوع نظام داریم؛ یک نوع نظامی هست که اصطلاحاً به آن می‌گویند «تفکیک مطلق» مثل نظام آمریکا که رئیس جمهور خودش وزرا را انتخاب می‌کند و مجلس نمی‌تواند آن‌ها را برکنار کند و قانوناً هیچ مشورتی هم لازم نیست با مجلس بکند و یک نوع تفکیک نسبی است و آن بدین صورت است که رییس جمهور با مجلس مشورت می‌کند و رأی تمایل مجلس را می‌خواهد و حتی قانون می‌تواند به مجلس پیشنهاد کند و یا وزرا در مجلس شرکت می‌کنند و سایر تشریفات: در تفکیک مطلق چون خود رئیس جمهور وزارت را انتخاب می‌کند و مجلس حق برکناری وزارت را ندارد تضاد و اختلافی پیش نمی‌آید. اما در جایی که با مجلس باید مشورت بشود رسم چنین است که اگر حزبی اکثریت داشت رییس جمهور یا پادشاه به ناچار و بدون چون و چرا رهبر حزب اکثریت را به نخست‌وزیری منصوب می کند چون بالطبع آن نخست‌وزیر در مجلس اکثریت دارد.
 اگر غیر از این باشد رئیس جمهور ممکن است یک فردی را که در مجلس اکثریت ندارد انتخاب بکند و از اول تا آخر تضاد ایجاد می‌شود. مثلاً فرض کنید اگر در آمریکا این‌طور بود یعنی آقای کارتر که از حزب دموکرات است در مجلس حزب جمهوری‌خواه اکثریت داشت، خوب اینجا اشکال پیش می آید، کارتر می‌خواهد از حزب خودش نامزد بکند و مجلس هم به او رأی تمایل و اعتماد نمی‌دهد.
 اصولاً رأی تمایل برای این به وجود آمده است که رئیس جمهور یا پادشاه کسی را انتخاب نکند که بعد مورد قبول مجلس قرار نگیرد. بنابراین قبل از این‌که رییس جمهور کسی را برای نخست‌وزیری نامزد بکند باید رأی تمایل از مجلس بخواهد؛ یعنی از مجلس استفسار کند که شما چه کسی را می‌خواهید؟ و مجلس روی زید یا عمر نظر می‌دهد و رئیس جمهور هم فرمان انتصاب همان شخص را صادر می‌کند. در تمام کشورهایی که تفکیک نسبی است به این صورت عمل می شود وگرنه در موردی که رئیس جمهور از یک حزب باشد و اکثریت مجلس دست حزب دیگری باشد تضاد به وجود می آید چون نخست‌وزیر در مقابل مجلس مسئول است و مجلس به او رای اعتماد می‌دهد و مجلس می‌تواند او را استیضاح کند.
 از این جهت من می‌خواهم این اصل به این صورت معکوس بشود که رئیس جمهور پس از کسب تمایل مجلس فردی را که مجلس به او رأی تمایل داده است به نخست‌وزیری منصوب کند.
* اصل 107- پیشنهادی در مجلس خبرگان- وزرا به پیشنهاد نخست وزیر و به تصویب رییس جمهور معین و برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس معرفی می شوند. مسئولیت اداره امور کشور به عهده هیات وزیران است- (این اصل با تغییراتی به صورت اصل 133 قانون اساسی درآمده است)
- نایب رئیس: آقای آیت به‌‌عنوان مخالف صحبت می‌کنند بفرمایید.
- آیت: در مورد این اصل با وجود این‌که به علت رسوبات ذهنی که از 2500 سال نظام شاهنشاهی در ذهن ما مانده و رئیس جمهور را یک غول در نظرمان مجسم می‌کنیم و این چند روز هم می‌بینیم که چندنفری صدای رئیس جمهور را بلند کرده‌اند و جو برای تصویب این اصل آماده است، معهذا من مخالفم، برای این‌که نخست‌وزیر است که با وزرا کار می‌کند و با وزرا جلسه تشکیل می دهد، رییس جمهور گاه‌گاه می‌تواند جلسه را بر حضور خودش تشکیل بدهد و حتی حق رای هم ندارد، معهذا ما می‌گوییم با تصویب رئیس جمهور، نخست‌وزیر باید وزرا را تعیین بکند و حال این‌که نخست وزیر باید کسانی را تعیین بکند که با او هماهنگ باشند نه با رییس جمهور و به خصوص که نخست‌وزیر در مورد وزرا و رأی اعتماد با مجلس سر و کار دارد و باز رأی تمایل مجلس می‌گیرد. این است که وزرا را باید طوری انتخاب بکند که مجلس هم به او نظر موافق بدهد نه این‌که رئیس جمهور به او نظر موافق بدهد.
 من معتقدم که خود نخست‌وزیر بتواند رأساً وزرایش را انتخاب بکند و احتیاج به تصویب رییس جمهور نداشته باشد.

 سخنان شهید آیت پیرامون اصل ولایت فقیه و اتکا به آراء عمومی (اصل 5 و 6) در قانون اساسی:
- آیت: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم- ولایت امر به عهده کسی است که به آن صفات از طرف اکثریت مردم پذیرفته شده باشد، یعنی آراء مردم،... مفهوم حاکمیت ملت، مفهوم آراء مردم، این نیست که آراء مردم بتواند هر کاری را انجام بدهد. اگر مردم به اتفاق رأی دادند که فلان شخص باید برده باشد چنین رایی معتبر نیست، زیرا این استبداد اکثریت است، زیرا بسیاری از حقوق افراد اصولاً سلب شدنی نیست یعنی خود انسان هم از خودش نمی‌تواند آن حقوق را سلب کند، چه برسد اکثریت مردم. در خیلی موارد می‌بینیم این تلاش می‌شود که آراء عموم را مغایر با اصول ولایت فقیه بدانند. فقیه شخص به خصوصی نیست، این‌ها صفات است، عیناً مثل اینست که بگوییم رئیس جمهور باید ایرانی باشد و شما بگویید که حاکمیت ملی را زیر پا گذاشته ایم نه، این یک اصل است آن فقیه، آن شخصی که باید امامت، امت و ولایت امر که حدود اختیاراتش را هم قانون معین می‌کند داشته باشد بالطبع با اکثریت آراء مردم انتخاب می شود.
 ما در اصلی که من از اسمش را ولایت فقیه می‌گذارم، گفتیم ملاک اکثریت آراء مردم است در اینجا هم می‌گوییم شورا را هم باز با آراء مردم انتخاب می کنیم، پس اصل 5 که ایشان آن را مغایر آراء مردم دانستند درحقیقت یک تأکیدی است بر اهمیت آراء مردم. اگر ما گفته بودیم فلان شخص معین، ولایت دارد بر مردم و نسلا بعداً نسل هست، بله صحبت ایشان درست بود ولی، ولیّ امر را در هر حال خود مردم تشخیص می‌دهند و قیود و شرایط هم برای چنین شخصی، قید و شرطی است که بر تمام دنیا برای رئیس‌جمهور و نماینده مجلس و هرکس که می‌خواهد این شغل را احراز بکند ما قائل می‌شویم مردم هیچوقت نمی‌توانند رأی بدهند که ما یک نفر دیوانه را رییس جمهور بکنیم و حاکممان باشد یعنی آراء مردم در همه جا معتبر نیست و این را محدود کرده‌ایم و حدش را هم در تمام دنیا هست، من می خواستم همین موضوع را عرض کنم.
* اصل 122 پیشنهادی در مجلس خبرگان: عبور نیروی نظامی خارجی از کشور یا اقامت موقت آن‌ها ممنوع است مگر در مواقع ضرورت از جهت حفظ مصالح کشور آن هم با تصویب سه‌چهارم کل نمایندگان مجلس شورای ملی و فرماندهی کل قوا.
- نایب رئیس: آقای دکتر آیت بفرمایید.
- دکتر آیت: بعضی اوقات اینجا صحبت‌هایی می‌شود که جنبه شعاری دارد و غیرواقع بینانه است. ما در دنیا هستیم و نمی‌توانیم دور کشورمان دیوار بکشیم و من یک مورد ساده عرض کنم که اگر شاه این قانون را داشت خیلی به نفع اسرائیل بود، موقعی که می‌خواست به سوریه و مصر کمک شود و هواپیماهای شوروی بنا بود از ایران عبور کنند و کمک بکنند حالا زمینی و هوایی فرقی نمی‌کند و به علل خاص جهانی شاه ناچار شد اجازه بدهد. البته وزیر خارجه آن موقع هم میرفندرسکی را به خاطر همین مسئله برکنار کرد. ممکن است شوروی یا کشورهای دیگر به خاطر کمک به برادران مسلمانمان بخواهند از اینجا عبور کنند و ما نباید دست آن‌ها را ببندیم و اشغال هم با اجازه عبور، از زمین تا آسمان فرق دارد. اشغال یک چیزی است به زور همان‌طورکه اسرائیل سرزمین‌های عربی را اشغال کرده است اما اگر عبور یک وقتی مطابق مصالح مسلمین باشد و آن هم خواه‌ناخواه با مجلس اسلامی است و با تصویب سه چهارم نمایندگان است پس دستمان را نبندیم چون اگر این اصل را ننویسیم راه بازتر خواهد بود و بهانه‌ای هم به دست دشمن نخواهیم داد. ما در اینجا یک قانون اساسی می‌نویسیم که بهترین قانون اساسی است و مملکت را تمام و کمال مستقل می کند.

ص 32: ضمیمه شماره 3
متن کامل دو نوار
...

صفحه 40 از 42

  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
جامعه اسلامی مهندسین جامعه اسلامی مهندسین

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چابگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطر آنچنان که لازم است و برای شرایط فعی تکلونوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع می باشد

صفحه رسمی ما در اینستاگرام
khamenei_ir
کانال تلگرام
khamenei_ir
پیام در واتساپ
09131111111
تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به جامعه اسلامی مهندسین است.
  • صفحه نخست
  • درباره ما
  • وبلاگ
  • همکاری با ما