دارند و تودههای مردم در آن کشور در طرف دیگر. اینها پس از پیروزی نمیتوانند حاکمیت مردم را برقرار بکنند چون حاکمیت مردم ناقض حاکمیت آنها است. به همین جهت مدتهای مدید میکوشند تا مردم را از نظر فکری و اخلاقی تغییر بدهند و با خودشان منسجم و همراه بکنند حتی اگر این انقلابات به نفع مردم انجام شده باشد. باید این اقلیت و این دسته از نظامات و این دسته سیاسی و یا این حزب کوچک باید کوشش بکند تا با مردم سنخیت فکری پیدا بکند تا اعتماد مردم را به خودش جلب بکند تا آن وقت جرئت بکند یک انتخابات سرتاسری انجام بدهند و کار حکومت را به مردم بسپارد. در اینجا تأسیس حاکمیت سیاسی ملت انجام گرفته.
در یک انقلاب مثل انقلاب 23 ژوئیه مصر یک دسته افسر وطنپرست وقتیکه دیدند این دربار، یک دربار دستنشانده است که با اسلحه فاسد و مهمات فاسد آنها را به جنگ اسرائیل فرستاده برگشتند و انقلاب کردند و دربار فاروق را سرنگون کردند و ملت مصر را آزاد کردند. اما همین افسران نتوانستند اعتماد مردم را به سهولت جلب بکنند و نتوانستند انتخاباتی انجام بدهند و کار حکومت را به مردم بسپارند. سالها طول کشید تا این اعتماد میان این انقلابیون پیشتاز ملت و مردم به وجود آمد و اینها توانستند انتخاباتی بکنند و مجلسی را به وجود بیاورند و انتخاباتی بکنند و رئیس جمهور منتخب مردم