آغوشش بود در وسط میدان یا در کنار میدان با گلوله دشمن مجروح شد و کودک چند ماهه در آغوشش دست و پا می زد، مادر بچه را از آغوش خود جدا کرد و روی زمین انداخت و خود با سینه مشتاق شهادت، به سوی دشمن رفت. اما چند لحظه بعد او هم در میان خاک و خون غلطید و به خدا پیوست.
       در میان این عزیزانی که در قبرستان های ما غنوده اند، عزیزان هفده شهریور آفرین، آن کودک پنج ساله ای که وقتی پدر خود را زیر پای مزدوران شاه دید که دست و پا می زند، بی محابا به طرف میدان رفت اما تیر دشمن به او هم مجال نداد.
       اینجا قتلگاه عزیزان ما است، اینجا مشهد جگرگوشگان ما است، اینجا قبله امید انقلاب ایران است، ای مردم بدانید که در کجا نشسته اید.
       امروز روز عاشورا است، اینجا مدفن شهداست، بر شهیدان خود اشک بریزیم، پیمان و پیوند خود را با آنان تجدید کنیم.
       در روز عاشورای حسین، بعد از آنکه جوانان بنی هاشم همه با اجساد قلم– قلم شده روی زمین افتادند، بعد از اینکه زینب دختر حسین و آئینه حسین، همه این داغ ها و دردها را برای خدا تحمل کرد، در آخرین لحظات به گودال

نظر خود را ارسال کنید