بسم الله الرحمن الرحیم. در بحث‌های گذشته این مقدار روشن شد، که روح انسانی یک موجود علوی دارای شعور و فهم، و دارای صفات حسنه و نیکو و صفات رذیله و زشت است. ولی خداوند این نعمت را به روح داده است، که روح انسانی می‌تواند برگردد و به خودش نگاه کند، نیروی عقل و خرد که یکی از مهم‌ترین نعمت‌های پروردگار است عارض روح است، و این روح به وسیله آن نعمت خرد و عقل به خودش می‌نگرد. درک می‌کند که این صفات، صفات حسنه و این صفات، صفات قبیحه است. مانند انسانی که خودش به بدن و لباس و جسم خودش می‌نگرد، درک می‌کند که لباس و بدنش کثیف است یا پاکیزه، و می‌تواند کثافت را از خود دور و طهارت و پاکیزگی ایجاد کند، و می‌تواند کثافت ایجاد کند و طهارت را دور کند.
روح شما به نیروی عقل می‌تواند در خودش بنگرد و درک کند که من چیم و کیم؟ و از کجا آمده‌ام؟ و به کجا می‌روم؟ این یکی از فضائل نفس و روح است که قدرت درک و نظر به خود را دارد. مکاتب انبیاء برای این است، که به روح این دید را ببخشد و این دید را در روح تقویت کند و درست حالی‌اش کند که در خودت مطالعه کن و برگرد و نگاه کن و خود را پاکیزه نما، "قَد اَفلَحَ مَن زَکّیها" (سوره شمس، آیه 6) و یکی از مهم‌ترین تکالیف در این مدارس دینی و مکتب‌های قرآن همین است و زحمات انبیاء برای نگرش و مطالعه انسان در روح خود و تزکیه نمودن خویش است.
قبلا جمله‌ای عرض کردیم که در روح انسانی چهار رقم اوصاف وجود دارد که باید در این اوصاف درست بنگرد، صفات ملکوتی، صفات شیطانی، صفات بهیمی، صفات سبعی. علی (ع) می‌فرماید:
"تَجَلّی لَها فَاَشرَقَت" نور خدا در این روح تجلی و اشراق می‌کند. اَلعِلمُ نورٌ یَقذِفُهُ الله فی قَلبِ مَن یَشاء "اَلقی فی هُویَّتَها مِثالَه"؛ در ماهیت این روح به طبع اولی که در یک عالم دیگری بود و از آنجا به این مرحله سقوط کرده است و زندانی شده است "اَلقی هُویَّتَها مِثالَه"

نظر خود را ارسال کنید