خدا چه زیانکار است آن کسی که حبّ تو در دلش جای نگرفته است. بینوا یک دختری است که آمده تماشا کند پدرش (میثم تمار) را چگونه می‌کشند، اینها جهاد است آن‌وقت‌ها هم بوده است. دست پدر را بریدند، پای پدر را بریدند، پدر را از دار آویزان کردند، از آنجا آویزان است خون از بدنش جاری است دستور دادند که زبانش را هم ببرند؛ این چه کسی بوده آنجا رفته بالای دار؟ آن مقام است، آنجا باید بتوانیم برویم.
با مسجد و منبر نشود دعوی توحید                             منزلگه مردان خدا بر سر دار است
ما باید به آنجا برسیم؛ کجاییم؟ بنوا آمد و گفت، پدرجان "ما اَشَدَّ اِجتِهادَکَ یا اَبَتا" پدر، میثم، چقدر راه خدا کوشا بودی و کوشش می‌کنی و زحمت می‌کشی، این میثم است وَعَلَّمَهُ عَلیٌّ عِلمَ المَنایا وَ البَلایا" شاگرد مدرسه و مکتب علی علم مرگ و علم بلیه و حوادث به او آموخته است، گفت: بنوا به من می‌گویی من زحمت می‌کشم، زحمت من چیست، گویا می‌گوید علی به من فرمود، ملتی پس از مدتی به جهان خواهند آمد، شمایید، شما جوان‌های ایرانی، شما روحانیانید، شما دانشجویانید، آن‌کس که در خط قرآن است، شما فرزندان قرآنید و شاگردان مکتب اسلام، علی(ع) می‌گوید، به من فرمود:
"یَأتی قَومٌ بَصائِرُهُم فی دینِهِم اَفضَلُ مُن اِجتِهادِنا" درس خواندن آنها تحصیل آنها، صرف میر آنها، تصریف آنها، علوم طبیعی آنها، علوم ریاضی آنها در هر جایی باشد، می‌خواهد جای دیگر باشد یا دانشگاه فرق نمی‌کند، می‌خواهد معمم باشد یا غیر معمم، می‌خواهد لباس آخوندی باشد یا غیر آخوندی، مطلب این نیست، شما بگردید در اسلام ببینید یک حکم واجب برای لباس هست، پیدا کنید که خدا درباره لباس یک حکم واجب داده باشد، جز مطالبی که فرق ندارد بین زن و مرد. آنها درس خواندنشان، اجتهادشان، فکرشان رویه‌شان، تحصیل آنها از زحمات من میثم برتر است.
خوب، پس شما وقتی که نگاه به روحتان می‌کنید روح درک می‌کند که دارای صفات حسنه و قبیحه هستم یا نیستم. یک ردیف از صفت‌ها، صفات فرشتگان است که اکنون

نظر خود را ارسال کنید