کند؟ آیا ترسیدی میکروب های هوازی از ریه و دهان او به هوا بیاید و بعد در تو نفوذ کند و فردا فقیر شوی؟ گفت نه یا رسول الله. آیا خیال کرده ای لباس های او مندرس و کهنه است و بالطبع انسانی که یک لباس دارد نمی تواند آنطور که اسلام می گوید و عقل می گوید نظیف نگه بدارد، (در روایت است که خدا دوست دارد آن مومنی را که یک لباس بیشتر ندارد وقتی می شوید مجبور است خودش را به لحافی چیزی بپیچد تا لباسش خشک شود و بتواند بپوشد، و در مطبخ او بیش از یک غذا پخته نمی شود، نه اینکه چندین غذا در عرض هم پخته شود.) خیال کردی که کثافت او به تو سرایت می کند. گفت نه. گفت پس چرا خودت را کنار کشیدی؟ جمله ای گفت بسیار بجا و درست و قابل تأمل.
انَّ لی قَریناً یُزَیِّنُ لی کُلَّ قَبیحٍ و یُقَبّحُ لی کُلَّ حَسَن، آری این انسان هم در مکتب اسلام درس خوانده ولو این مرض را دارد؛ گفت پیامبر من راست و بی پرده بگویم دوستی دارم که همیشه خوبی ها را در نظر من بد جلوه می دهد و بدها را در نظرم نیکو. گفت کیست آن رفیق؟
«وَ مَن یَعشُ عَن ذِکرِ الرَّحمنِ نُقَیِّض لَهُ شَیطاناً فَهوَ لَه قَرین» (زخرف، آیه 36). کسی که از یاد ما دور شود و ما هم کسی را رفیق او قرار می دهیم که چنین کاری را درباره ی خودش انجام دهد.
گفت پیامبر رفیقی دارم که نیکی ها را در نظرم بد جلوه می دهد، آن رفیق به من گفت که آن طرف بنشین، اما یا رسول الله من راه را کج رفتم، من اینک متنبه شدم، آنچه ثروت دارم همه را نصف می کنم و الان تحویل این آقا می دهم

نظر خود را ارسال کنید