شیعه و شورا
نشریه شماره 20 حزب جمهوری اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
شیعه و شورا
شورا به عنوان یک نهاد اجتماعی از مسائل جنجال برانگیزست که در زمان علی ابن ابیطالب نیز به صور حادی مطرح شده و آن حضرت طبعاً با دیدگاهی مکتبی با آن برخورد نموده است؛ لذا نظرهای وی می تواند راهگشای مسائل امروز ما باشد. علی در طول زندگی خود با سه شورای عمده که در این هر سه شورا حق ولایت از وی سلب شده است مواجه شد که لازم است در مورد هر یک از این شوراها نظرات حضرت را ابتدا بررسی کنیم.
1- شورای سقیفه بنی ساعده:
این شورا که پس از مرگ پیامبر صورت بست و در آن ابوبکر به عنوان ولی امر مسلمین انتخاب شد از جمله حوادث مهم زندگی علی و تاریخ صدر اسلام محسوب می شود. در حالی که علی مشغول به تجهیز و کفن و دفن پیامبر بود سران قبائل عمده عرب، مهاجر و انصار و قریش در اجتماعی متکی بر قدرت ایلی به پیشنهاد
عمر، ابوبکر را به ولایت برگزیدند و علی که به علت اتخاذ مواضع حاد مکتبی از پشتیبانی قبیله خود نیز (قریش) محروم بود نتوانست از اقبال عمومی برخوردار شود.
وی در یکی از خطبه هایش (خطبه 217، صبحی صالح) با شکوِه و شکایت از قریش می گوید (فَاِنَّهُم قَد قَطِعوا رَحِمیَ وَ اکفؤُوا اِنائی وَ اجمَعوا عَلی مُنازَعَتی حَقّاً کُنتُ اَولی بِه مِن غَیری) آن ها در شورا برای مبارزه با من جمع شدند و حق مرا تضییع کردند حقی را که من از دیگران نسبت به آن اولی بودم و به من گفتند اگر تو حق را به دست آوری از آن تو می شود و اگر آن را از تو سلب کردند از ایشان می شود اگر می توانی غمزده صبر کن والا اسفناک بمیر.
علی که با احساس تعهد و مسئولیت، خود را برای ولایت مردم بر مبنای دستورات صریح پیامبر در حجة الوداع آماده می کرد خود را در مقابل عمل انجام شده (شورا) دید و برای حفظ کیان مسلمین 23 سال خانه نشین شد.
بَثِّ شَکوای وی در خطبه مشهور شقشقیه بسیار دردناک و تالم آورست.
وی در این خطبه پس از برشمردن حقوق از دست رفته اش می گوید (فَیالَلّهِ و لَلشّوری) خدا می داند و این شورا که چه ضربه ای به
موجودیت اسلام وارد آورد، شورای سقیفه اولین «تَعَرُّبِ بعد از هجرتی»(*) بود که پس از مرگ پیامبر رخ داد
(*پاورقی: تعرب بعد از هجرت نوعی حرکت واپسگرایانه جهت احیای سنت های جاهلی است.)
و حضرت برای نشان دادن اتکای اعضای شورا به قدرت قبایلی شان می گوید (اِجتَمَعَ العَدَوی وَ التَّیمی)، که منظورش اجتماع شیخین است اما از نام بردن صریح آنان خودداری کرده و با نسبت دادن آن ها به قبایلشان (بَنو عدی و بَنو تَمیم) نشان می دهد که قانون هر نفر یک رای در مورد اینگونه شوراها صادق نبوده بلکه تبلور آرای یک قبیله در وجود یک فرد است که به وی حق وتو در یک شورای عمومی اعطا می کند.
در شورای سقیفه ابابکر را به خاطر صحابی بودن و قرابت خانوادگی با پیامبر به ولایت بر می گزینند و حضرت با اینکه خود از لحاظ صحابی بودن و قرابت، بسیار به پیامبر نزدیک بود می فرماید. (کلام 190 از حکم.) "واعَجَبا اَتَکونَ الخَلافَةِ بِالصَّحابة و القرابة" ای عجب آیا جانشینی پیامبر و تولی امور مردم به هم نشینی و نزدیکی خانوادگی با او بستگی دارد؟ آنگاه چهار پاره ای سروده و این چنین نظرگاه مکتبی خود را نسبت به امر شورا بیان می دارد.
فَاِن کُنتَ بِالشّوری مَلَّکَت اُموُرَهُم فَکَیفَ بِهذا وَ المُشیرونَ غُیَّبُ؟
وَان کُنتَ بِالقُربی حججت خَصیمَهُم فَغَیرُکَ اَولی بِالنَّبی وَ اَقرَبُ
اگر بنا بود با شورا مسئله تملیک امور مردم حل شود شما چگونه در حالی که مشاورها غایب بودند دست به تشکیل شورا زدید (حضرت در آن موقع مشغول غسل دادن پیامبر بود) و اگر نزدیکی با پیامبر را دلیل قرار می دهید غیر شما (یعنی من) اولی به این امر است.
وی توضیح می دهد که شورایی که در آن ملاک هایی غیر از حقیقت معتبر شمرده شود و از وجود کسانی که صلاحیت شرکت در آن را داشته باشند دعوت نشود به پشیزی نمی ارزد.
2- شورای پس از مرگ عمر:
پس از ترور توسط فیروز ایرانی طی چند روزی که عمر در بستر احتضار غنوده بود برای آنکه شیرازه امور مسلمین از هم گسیخته نشود دستور داد که شورایی تشکیل دهند و در آن یک نفر را به ولایت منصوب کنند. وی اعضای شورا را قبلاً انتخاب کرد (طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف، عثمان، سعد بن ابی وقّاص، علی) و گفت در این شورا دو نفر خود را کاندید کنند و دیگران رای بدهند و اگر آراء مساوی شد آن طرف را بگیرند که رای عبدالرحمان بن عوف در آن سو است، و اگر نسبت سه به یک شد، آن یک نفر را برای اینکه بعداً تبلیغات سوء نکند بکشند.
پس از مرگ عمر چنین شورائی تشکیل شد و علی و عثمان کاندید شدند، عبدالرحمان بن عوف به علی گفت دستت را بده تا با تو بیعت کنم به شرط آنکه تعهد کنی به قرآن و سنت و روش شیخین وفادار بمانی حضرت گفت که من فقط خود را ملزم به اجرای قوانین کتاب و سنت نبی می دانیم و این دو (ثقلین) مسلمین را کفایت می کند، سپس عبدالرحمان عین این تقاضا را از عثمان کرد و وی پیشنهاد او را پذیرفت به این ترتیب با این که علی از دو رای (طلحه و زبیر)
برخوردار بود، انتخاب نشد.
ملاحظه می شود که اولاً بافت و ترکیب این شورای فرمایشی به جز علی که ناچار به قبول وی در شورا شده بودند از ثروتمندان و مترفینی چون طلحه و زبیر و عبدالرحمان بن عوف و فرد منافقی چون سعد ابی وقاص تشکیل شده بود و این ها وکلای حقیقی مردم نبودند و اساساً حق مردم در شورا نادیده گرفته شده بود. در قرآن است که )امرهم شوری بینهم) و نگفته (امرهم شورا بین وکلائهم)، آن هم چنین وکلائی. ثانیاً به یک نفر عیسی بافته و مریم رشته چون عبدالرحمان حق وتو داده شده بود و از آن گذشته ملاک انتخاب نیز از حقانیتی برخورد نبود زیرا حق با کتاب و سنت است و نه چیز دیگر و از همه مهمتر جوّ ارعاب حاکم بر شورا را نباید نادیده گرفت.
البته اینکه چرا طلحه و زبیر به علی رای دادند مطلبی است درخور توجه که به آن نیز انشاءالله خواهیم پرداخت طبعاً از شورائی با چنین ویژگیها انتظار دیگری هم نمیرفت و در اینجا نیز حق ولایت از علی غصب شد.
3- شورای پس از جنگ صفین:
همانطورکه میدانیم در جنگ صفین پس از حیله قرآن بر سر نیزه کردن، عناصر بزدل و احمقی چون خوارج گول این نیرنگ را خورده و با ایجاد جوی خفقانی و مرعوبکننده از میان خود ابوموسی اشعری (کسی که از فرط ساده دلی تا مرز حماقت پیش رفته بود و صلاحیت آن را نداشت که رأیش تعیینکننده باشد) را برگزیدند و به شورا فرستادند و از آن سو هم عمروعاص این چهره فریبکار به شورا فرستاده شد و قاعدتاً نتیجه این شورا هم از همان اول معلوم بود و ولایت به سادگی بیرون آمدن انگشتر از انگشتان ابوموسی از علی سلب شد.
با توجه به این سه شورای حساس و تعیینکننده سرنوشت حرکت محمدی را عوض کرد بیهوده نیست که میبینیم شیعه با توسل و تمسک به راه ائمه اطهار بیچون و چرا از ایشان تبعیت کردهاند و شورا مبغوض و منفور ایشان بوده است.
علیبنابیطالب با وجود آنکه انتقاداتی سخت و کوبنده از شوراهایی اینچنین میکند اما از حق عدول نکرده و با قدرتی که از پایههای اعتقادی وی سرچشمه می گیرد، شورا را بهعنوان یک اصل اجتماعی تأیید و تجویز مینماید. (1)
علی با اتکا به قرآن (اَمرَهُم شوری بَینَهُم- وَشاوِرهُم فِی اَلامر) می فرماید «مَن مَلَّکَ اِستاثَرَ وَ مَن اِستَبَدَّ بِرأیِه هَلَکَ وَ مَن شاوَرَ الرِّجال شَارَکَها فی عُقُولِها» (حکمت 161) کسی که به قدرت (چه اقتصادی و چه سیاسی)، مالک شدن و ملک شدن، رسید خود را بر دیگران
(1) این خصلت که در علی به نحو بارزی مشهود است نمونه ای از تَخَلُّق به اخلاق الله است، خدائی که می گوید وَلایَجرِمَنَّکُم شَنآنِ قَومٍ عَلی اَلاّ تَعدِلوا اِعدِلوُا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوی.
مقدم میدارد و بر این قاعده رای خود را نیز بر نظر دیگران ترجیح می دهد و استبداد رای پیدا میکند و این عمل او را به نابودی میکشاند اما کسی که با مردم مشورت کند در عقل آنها شریک میشود و به نظرات خویش غنی میبخشد.
درجای دیگر میگوید (وَلامَظاهَرَةٌ اَوثَقُ مِنَ المُشاوَرَة) هیچ پشتیبانی چون مشورت و شورا نیست و یا (اَلاِستشارَةُ عَنِ الهِدایة وَقَد خَاطَرَ مَن استَغنی بِرأیِه) مشورت و استشاره از باب هدایت است و کسی که مستغنی به رأی خودش است در معرض خطرات قرار دارد.
به خصوص هنگامی که شخصی را به منصب ولایت جایی منصوب می کند او را به شورایی کردن امور در بلاد سفارش میکند، در نامه مشهورش به مالک اشتر می گوید (فَلاتَکُن فی مَشوَرَتِکَ بَخیلا) در امر شورا بخل و تنگ چشمی به خرج نده و یا به یکی از ولاة حکم می نویسد «و آس بینهم فی الاشاره» با مردم با توسل به شورا شرکت کن.
در مجتمع انسانی که مناسبات میان مردم از پیچیدگیهای ویژهای برخوردار است و هر فرد هویت انسانی خود را در اجتماع باز مییابد چگونه میتوان خود را یا نه همه روابط اجتماعی را نادیده انگاشت و با توسل به قدرت قهریه و اعمال نظرهای فردی پرداخت. شورا به عنوان یک اصل انسانی از قدیمیترین اعصار باعث انسجام هرچه بیشتر میان انسانها میشده و به شرکت عمومی مردم در امور رهبری
سفارش می کرده است، بیهوده نیست که لفظ شورا بیانگر یک رابطه ارگانیک میان اعضای یک مجتمع میباشد(1)، مجمعی که فردفرد اعضای آن خود را در امر ولایت سهیم می یابند.
(*پاورقی: عرب به کندوی زنبور عسل "شار" می گوید و از آنجائی که روابط اجتماعی در کندو از بیرون نمایانگر یک نظام پیچیده و شورائی است لغت شورا از این کلمه گرفته شده است.)
اما نکته ای را که نباید از مد نظر دور داشت و روانشناسی اجتماعی بر آن صحه میگذارد خاصّهی وَلی خواهی انسانهاست به خصوص انسانهایی که خود را تنگنای روابط دست و پاگیر و خفقانآور یک جامعه طبقاتی مییابند (وَمالَکُم لاتُقاتِلونَ فی سَبیل الله والُستضعَفین مِن الرِّجالِ و النِّساءِ وَ الوِالدانِ الذین یَقوُلون رَبَّنا اخرِجنا مِن هذه القریَةِ الظّالِم اَهلها وَاجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلیّاً وَاجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصیراً)، در اینجاست که امر ولایت چهره واقعی خود را نشان داده و با کمال قدرت با به وجود آوردن یک کل منسجم از مستضعفین بر علیه نظام طاغوتی برمیآشوبد و آن را دگرگون میکند. جمع بین رهبری طلبی (که در شورا رخ مینماید) و رهبر طلبی (که در ولایت متجلی است) بهعنوان دو خصیصه روانشناسی فردی و ایجاد تعادل بین این دو صفت در صحنه اجتماعی از مشکلاتی است که اگر درست
حل نشود جامعه را به یکی از دو پرتگاه آنارشیسم اجتماعی از یکسو و فاشیسم از سوی دیگر میکشاند.
بیهوده نیست که در فلسفه سیاسی هگل از لحاظ تئوریک شاهد در غلطیدن به یکی از این دو دام چاله هستیم از یک طرف فاشیسم با تمام قدر قدرتی ها و دیکتاتورمنشی ها خودنمایی می کند و از سوی دیگر نظامهای شورائی کمونیستی (شوروی) با امحاء دولت در تئوری، دورنمایی از هرجومرج را نوید میدهند(1)
و باز بیجهت نیست که بسیاری از گروههای سیاسی با آن که شیوه سانترالیسم دموکراتیک را تجویز میکنند و از شوراها بسیار دفاع مینمایند و سنگ آن را به سینه میزنند خود در عمل از تمرکز قدرت حزبی در دست یک یا چند عضو جانبداری کرده و اعضای فرودست حزب و گروه را در امر تصمیمگیری و رهبری دخالت نمیدهند و کار به جایی میرسد که سمپاتهای دست پایین حتی اعضای شورای مرکزی گروه را نمیشناسد.
(1): بگذریم که در مرحله عمل به علت اتکاء رژیم های شوروی بر قدرت حزب و تمرکز قدرت در دست شوراها و کمیته های مرکزی از دموکراسی شورائی واقعی بسیار دورند و لذا هر روز به خاطر سلطه، به سمت تورم و گسترش نهادهای دولتی و بوروکراتیک پیش می روند.
اسلام و به خصوص تشیع با جمع بین این دو مسئله تحت عنوان شورا (اَمرُهُم شوَری بینَهُم) و ولایت فقیه (اَلنَبیُّ اَولی بِالمؤمِنین مِن انفُسِهِم) ضمن آنکه پهنه وسیعی را برای شرکت همهجانبه مؤمنین در امور اجتماعی و سیاسی که در آن استعدادهای نهفته انسانی بارور می شود در فضایی شورائی معرفی میکند انسجام و همبستگی امت را تحت لوای امام حفظ مینماید. تنها در چنین مکتبی است که تعادل روانی افراد حزب حفظ شده و این کار با تعادل اجتماعی موازی میشود.
در این رهگذر هرقدر ولی از حقانیت بیشتری برخوردار باشد؛ حقی که ناشی از تعهد و مسئولیت است، و اطاعت امر او واجبتر شده تا جایی که انسان در قبال خدا که حق مطلق و مطلق حق است و ولایت تامه بر انسانها دارد (اَللهُ ولیُّ الذّینَ آمَنوا) باید چون مَیِت فی یَدَیِّ الغَسّال خود را در بحر ولایت او غرقه بیند و با نهایت خضوع و بندگی امر وی را گردن نهد (فَمَن لَم یَرضِ بِقَضائی فلیطَلَب ربّاً سِوائی- کسی که به قضای من راضی نیست برود و پروردگار دیگری جز من بجوید).
خداوند نیز با داشتن چنین حقی بوده است که جهان را بدون اینکه شورایی تشکیل دهد و نظر کسی را بخواهد خلق کرده است (خَلَقَ الخَلقَ عَلی غَیرِ تَمثیلِ وَلامَشوَرة مَشیرٍ- خدا جهان را بدون مدل خلق کرده و بی اینکه به مشورت مشیر و مستشاری نیاز داشته باشد)
در قرآن هم بسیار از این دیکتاتورمنشی ها یاد شده است(1)
(کَتَبَ اللهُ لَاَغَلَبَنَّ انا و رسلی-خداوند مقرر کرده است که او و فرستادگانش پیروز شوند) و یا (و نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلیَ الذین استُضعِفوا فی الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم ائِمة وَ نَجعَلَهُم الوارثین-که ما اراده کردیم تا منت بگذاریم بر مستضعفین زمین تا آنها را امام و وارث گردانیم) و یا (کُتِبَ عَلَیکُم الصّیام-خواهناخواه روزه گرفتن برای شما نوشته شده) و (اَلحَقُ اقول- حق آن چیز است که من میگویم). خداوند مشیت و اراده خود را با خلق و امر قوانین حاکم بر جهان تکوین و تشریع بدون مشورت و صلاحدید تنفیذ میکند و این بدان خاطر است که او جلّ عظمتهُ حق کامل است.
در همین رابطه خداوند ولایت را به بندگان خاص خود (خلیفةالله= کسی که قائممقام امر خدا در زمین است) تفویض میکند و آنها بر جان و مال مؤمنین حتی از خود آنها اولی و احق میشوند (انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون) و سپس با تعمیم ولایت درنهایت مستضعفین به محتوای امامت برکشیده میشوند (وَ نَجعَلَهُم الاَئِمه وَ نَجعَلَهُمُ الوارثین).
با این مقدمات امر
(1): دیکتاتوری نه به معنی بد کلمه بلکه به معنای واقعی آن، یعنی کسی که امری را دیکته می کند و دیگران ناچار به پذیرش آن هستند.
ولایت به دست فقهای عادل و در راس آنها پیامبر اکرم و ائمه هدی علیهم سلام تمشیت میشود (مَجاری الاُمورِ بِیَدِ العلماء بِالله، اَلاُمَناء علی حَلالِه وَ حَرامِه) و امام با تکیه برهمین شناخت عمیق از مکتب و به خصوص اصول زیربنایی است که در مرحله عمل میتواند قاطعانه و شجاعانه به سازماندهی و اجرای امور بپردازد.
علیابنابیطالب در حکمت 321 به ابنعباس میگوید (لَکَ اَن تُشیرَ عَلَیَّ و أری، فَاِن عَصَیتُکَ فَأطِعنی) بر توست که با من مشورت کنی آنگاه من صلاح کار را میسنجم اگر رأی من با رأی تو موافق نبود تو باید از من اطاعت کنی.
ملاحظه میشود که در صورت تعارض شورا و ولایت به خصوص در اصول، مبنا را حضرت ولایت میگیرد و حتی اگر رایزن و مشیر ابنعباس (حِبرُ الاُمة) باشد و این از اصول سازماندهی است که تا قبل از اجرای تصمیم تکتک اعضای سازمان حق اظهار نظر در شورا را دارند ولی بهمحض اتخاذ تصمیم هم باید بدان گردن نهند، به خصوص که این تصمیم از طرف فقیه عادل (راسخون فی العلم) گرفته شده باشد.
برای اینکه واضح شود چگونه شورا به همراه ولایت فقیه در یک سیستم نظامیافته ولائی شورائی بی آنکه تزاحمی بین این دو رخ دهد قادر به استنتاج احکام و تصمیمات است نگرش به مقدمات زیر را ضرور میبینیم.
1- میدانیم که برای استنتاج حکم به دو مقدمه نیاز داریم،
در اصطلاح منطقیین به این دو مقدمه صغری و کبری می گویند. مثلاً حکم اینکه فلان را باید کشت از دو مقدمه فلان قاتل است (صغری) و هر قاتلی را باید کشت (کبری) تشکیل شدهاست.
2- از آنجایی که رسالت به پیامبر اکرم ختم می شود لذا باب تشریع که اسلام معتقد است فقط از ناحیه خداوند صادر میشود (توسط وحی) بسته است، در اصطلاح حقوق اسلامی ما کبریات قضایای حکمیه را در قرآن و متون فقهی در اختیار داریم و وظیفه فقه و حقوق اسلامی به انطباق مصادیق و آن کبریات منحصر می شود.
3- فقیهی که سمت ولایت بر امت دارد و از آنجاییکه اعلم به علم محمدی وافقه در شریعت الهی است و در اثر تقوا و تزکیه نفس پرداخته تا از خطر و شائبهای که در اتخاذ تصمیم منافع شخصی را مقدم بدارد در امان است، بهترین کسی است که کبریات قضایای حکمی را از متون استنتاج میکند (اَلعُلماءُ اُمَناءُ الرُّسُل، وَ امّا فِی الحَوادِثِ الواقِعه فَارجِعوُا اِلی رُوات مِن اَحادِیثِنا، در حوادث نو، به راویان اخبار ما و متفقهین در امر ما رجوع کنید.)
4- شوراها از آنجا که در متن و بطن مسائل روزمره هستند به خصوص شوراهای تخصصی مثل شورای سیاسیین، شورای نظامیها، شورای اقتصادیون، بهترین اشخاصی هستند که به کم و کیف صغریات احکام اطلاع دارند و میتوانند دقیقاً جزئیات مسائل را
گزارش نمایند.
این شوراها ازآنجا که کارشان از باب شهادت است باید جامع شرایط یک نفر شاهد باشند و قرآن برای امر شهادت عدالت را شرط دانسته است (ذَوا عَدلٍ مِنکُم).
5- شورا با مطرح کردن مشکل و مسئله خاص زمان، (صغری) و فقیه با کنکاش در منابع فقهی، (کبری) را با یکدیگر همبر میکنند و دیگر استنتاج حکم و دستور به اجرای آن جسارت و شجاعتی را لازم دارد که از صفات لازمه فقیه عادل است. ملاحظه میشود که برای مونتاژ دقیق این دو مقدمه لازم است اصحاب دو مقدمه مقداری تبحر در مقدمه دیگر داشته باشند و این را شرع در مسئولیت فقیه گذاشته که وی باید عالم به علم روز بقدر میسر باشد تا قدرت جذب و درک مقولات مطرحشده از جانب شورا را داشته باشد.
6- بهعنوان یک مثال، فقیه جامعالشرایط که سِمَت ولایت بر مردم را دارد بهترین کسی است که از لحاظ حقوق معنی آیه (وَاقتُلُوهُم حَیثَ وَجَدتُمُوهُم) را میفهمد و از خصوصیات مشرکینی که حکم کلی آیه درباره آنهاست با اطلاع است (کبری) شورای محلی فلان استان از خصوصیات عدهای که در آن منطقه به شرارت پرداختهاند با اطلاع است و آن را با حفظ شرایط عدالت بی کم و کاست به فقیه گزارش میکند اینجا وظیفه فقیه است که این خصوصیات را با خصائلی که در احکام کلی آمده منطبق کند
و در صورت انطباق با شجاعت کامل آیه را در مورد مسئله زمان تسری دهد و بگوید واقتلوا (فلان دسته اشرار) حَیثُ وَجَدتُمُوهُم و یا از همین قبیل است احکام اقتصادی که مثلاً فقیه در مورد گزارشات شوراهای اقتصادی حکم می نماید.
لذا با نگرشی دوباره به آیه (شاوِرهُم فِی الامرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی الله) (1)
ملاحظه میشود که برای پیامبر شورا بهعنوان مقدمه ذکر شده که با اتکا به آن حضرت عزمش را جزم کند و با توکل به خدا و شجاعت به اجرای حکم بپردازد و اینجا است که کلام حضرت امیر را باید دوباره تفسیر کرد که (مَن اِستَبَدَّ بِرأیِه هَلَکَ).
کسی که خود رأیانه به انجام کاری دست بزند هلاک می شود.
واضح است که فقط با صغری و یا کبری نمیتوان حکمی را استنتاج کرد و بهصورت اتخاذ حکم و اجرای آن ضرر و خسران و هلاکت به دنبال خواهد آمد.
اینکه میبینیم پیامبر در جنگ احد در مورد یک مسئله تاکتیکی همراه با دیگران به شورا مینشیند و برای خود فقط یک رأی قائل میشود نشانگر آن است که آن امر مسئلهای فقط تاکتیکی بوده
(1): این آیه نتیجه طبیعی آیه «فَبَشِّر عِبادیَ الذّینَ یَستَمِعونَ القولَ و یَتَبِعون اَحسَنَه» می باشد.
و احتیاجی به درمیان آوردن احکام کلی و اصول مکتبی نبوده یعنی صغرایی بود که کبرایی آن را فقط تجربیات جنگی میتوانسته پاسخگو باشد و پیامبر متواضعانه با آنکه رأی صائب بود به رأی کلی شورا تن درمیدهد تا این عمل درست درسی باشد بر اینکه چگونه یک فرد فقیه و عالم به علم تشریع وقتی که پای بررسی مصادیق حکم به میان میآید یعنی مسئله هنوز در مرحله صغراست برای خود فقط یک رأی قائل می شود.
عین همین شیوه را نیز علیبنابیطالب بکار میبندد آنجا که میگوید (فَلاتَکُفُّوا عَن مَقالَةٍ بِحَقٍ اَو مَشوُرةٍ بِعَدَلٍ، فَانّی لَستُ فی نَفسی بِفَوق ان اَخطئ وَ لا آمنُ ذَلِکَ مِن فعلی اِلاّ ان یَکفیَ اللهُ مِن نَفسی، آخر خطبه 216) از گفتار به حق دست نشویید و عادلانه به شور بنشینند که من فی نفسه بالاتر از آن نیستم که خطاب کنم و از اشتباه کاری های افعالم ایمن نیستم مگر آنکه خدا مرا کفایت کند.
مشاهده میکنیم که آن حضرت چه خالصانه با آنکه معصوم است و فعل او ملاک حق و باطل است برای برقراری سنتی انسانی به خود احتمال خطا کردن را نسبت میدهد و از مردم میخواهد که پیش وی حقایق را گفته و با وی مشورت کنند با اینهمه زیرکانه، حق ولایت را نیز ملحوظ میدارد و امکان خطای خود را با کفایت خداوندی نفی میکند.
قبلاً گفتیم که خداوند از آنجاییکه حق تام است و صفات وی در رابطه با بندگانش آنها را کفایت میکند و در قبال آنها بسیار متعهد است، ولایت تام بر بندگان دارد، به تبع خداوند خلفا و امنای او هر قدر متقی تر و عالم تر باشند و احساس مسئولیت بیشتری کنند محق تر میشوند و دامنه ولایتشان گستردهتر میگردد به همین خاطر است که میبینیم علیبنابیطالب درمورد ارسال ولاة و حکّام به بلاد به آنها دستور میدهد که بطور شورایی عمل کنند و خود را از مشورت با مردم مستغنی ندانند زیرا هیچ معلوم نیست که آنها از حقانیت و لذا ولایت کاملی برخوردار باشند.
نکته دیگری را که باید بدان توجه داشت صفات مشاورین و مستشاران است که چون عملشان از باب شهادت است باید صفات یک شاهد عادل را داشته باشند.
علیابنابیطالب در زندگی خود آنقدر با آدمهای سست عنصر برخورد داشته است که گاهی انسان به شک میافتد از کسی که خود اینهمه سفارش به مشورت میکند چگونه با استفاده از حق ولایی قاطعانه و با نظر شخصی دستور میدهد، این ویژگی آنقدر برجستگی دارد که مولوی هم به آن پی برده و میگوید:
نیست وقت مشورت هین راه کن چون علی تو آه اندر چاه کن
آن که عاقل بود عزم راه کرد عزم راه مشکل ناخواه کرد
گفت با اینها ندارم مشورت که یقین سستم کنند از مقدرت
مهرزاد و بود بر جانشان تند کاهلی و جُنبشان بر من زند
مشورت را زندهای باید نکو که تو را زنده کند آن زنده گو
ای مسافر با مسافر رای زن زانکه پایت لنگ دارد رایزن.
حضرت امیر خود در خطبهای میفرمایند (لاتَجعَلوا یقینَکُم شَکّاً و لاعَزَمکُم وهنا) (یقین خود را با شک عوض نکرده و عزم خود را به سستی ندهید). و شاید به همین دلیل باشد که در مقابل دو آیهای که در قرآن در آن لفظ شورا بهکار رفته صدها واژه همریشه با ولی داریم و اساساً به خصوص در مسائل رزمی بابی در کتب روایت داریم که طرفین مشورت باید آدمهای جسور، متقی، دوراندیش، آگاه و... باشند و نه به قول مولوی رایزنانی، رای زن که به علت چسبندگی بر خانمان از هرگونه حرکت و تلاشی جلوگیری میکنند. در قبال اینها انسان بهتر است چون علی راز
دل خود را به چاه بگوید.
اگر بتوان این امت را بهصورت مخروطی از انسانها تصور کرد که در رأس آن ولی قرارداد و افراد دیگر براساس احساس مسئولیت در قبال مکتب و تعهد در مقابل دیگران لایه لایه حجم مخروط را پر کنند و کلیه افراد توسط پیوندهایی به یکدیگر و به مرکزیت متصل باشند آنگاه درک این نکته آسان خواهد بود که چگونه شورا و ولایت در هم آمیخته می شوند و امت را نظام میدهند.
تودههایی که در قاعده واقعند به علت حضور همه جانبه شان در متن و بطن وقایع، گزارشات و پیشنهادات خود را به مرکزیت ارسال میکنند و مرکزیت با شناخت همهسویه ای که از امت دارد با اتکا به موازین مکتبی حکم صادر میکند و این حکم بر تکتک افراد ارگان لازمالاجراست.
البته وَلیّ باید مخالفین با نظر کلی جمع را با ادله متقن مجاب کند. اکنون با این نگرش شاید مفهوم آیه وَ شاوِرهُم فِی الامر (حرکت اطلاعات و پیشنهادات به سمت مرکزیت) فاذا عَزَمَت فَتَوَکَّل عَلیَ الله (حرکت حکم دستور از مرکزیت به سمت تکتک اعضا) روشن شده باشد.
افرادی که در این مخروط نظاممندی شدهاند از آنجایی که هرکدام به نوبه خود ولایتی دارند (کُلُّکُم راع وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعیَّته) و توسط حبل ولایت به یکدیگر متصل شدهاند حتماً باید
در قبال رای و نظر خود احساس تعهد کنند. اریک فروم جمله جالبی دارد و میگوید فقط کسانی باید حق رأی داشته باشند که در قبال رأی خود حاضر به انجام هرگونه فداکاری و تحمل مشقات باشند نه مثل سیستم انتخابات به ظاهر دموکراتیک غربی که مردم هرچند وقت یکبار جمع میشوند و به یک نفر رأی میدهند و دیگر هیچ. اینان با این کار خود اجازه هرگونه دخالت در امور سیاسی را از خود سلب کرده و چون ناظرانی بیطرف شاهد قربانی شدن دموکراسی تودهای در پای بت سانترالیزم می شوند.
برای جمعبندی آنچه گفته آمد به تفسیر خطبه 205 می پردازیم. (1)
در این خطبه شاهد برخورد مکتبی حضرت علی(ع) با یک جریان انحرافی هستیم، جریانی که میخواهد با توسل به مسئله شورا حقوقی را زایل کند.(2)
همانطورکه قبلاً گفته شد در شورای پس از مرگ عمر طلحه و زبیر و علیبنابیطالب رای دادند و نیز پس از مرگ عثمان با آن حضرت بیعت کردند. این دو که نماینده متمولین جامعه آن روز عرب بودند به امید اسب و علیقی به علی روی آوردند و آنگاه که دیدند علی با تقسیم اموال بیت المال بالسویه در میان مردم دبدبه و صدرنشینی آنها را نادیده گرفت با پیش کشیدن مسئله
(1): مبنای ارجاعات به خطبه ها، نهج البلاغه صبحی صالح است.
(2): مسئله ایست که در این زمان سخت با آن دست به گریبانیم تا آنجایی که بعضی از ساواکی ها نمایندگان خود را که در شورایی انتخاب کرده بودند برای مذاکره به دولت معرفی کردند و چون نمایندگان از فیلتر شورا گذشته بودند آن ها را حق کامل فرض کردند.
شورا سعی کردند با حضور خود در چنین شورایی از منافع طبقاتی خود دفاع کنند و آنگاه که با برخورد حاد علی روبرو شدند شروع به ناسزا و تبلیغات سوء کردند و بالاخره با حضور خود در جنگ جمل آن کینه دیرینه خود را نسبت به علی در میدون رزم به منصه ظهور رساندند.
لَقَد نَقَمتَنا یسیراً و أرجَاءتُما کَثیراً.
نِقمَت= کین کشی، انتقام.
یسیر= امر ساده و کم اهمیت.
أرجأ= صرف نظرکرد، خود را به نادانی زد.
کثیر= امر مهم و قابل توجه.
شما به خاطر امر کم اهمیت و سادهای میخواهید از من انتقام بگیرید درحالیکه از مسئله مهمی صرفنظر کردهاید و خود را نسبت به آن بیتوجه جلوه میدهید.
علی (ع) از همان اول با شدّت و حِدّت مسئله شورا را امر کوچکی جلوه داد (یسیر) و امر ولایت را که آنها مغرضانه آن را به دست فراموشی سپرده بودند مسئله مهمی مینمایاند و از آنها به خاطر اینکه با علم کردن یک شورای فرمایشی برای از بین بردن حق ولایت تلاش می کنند انتقاد مینماید این کم بها دادن به مسئله شورا گذشته از آن که جهات سیاسی دارد فیالواقع در مقابل ضرورت و اهمیت امر رهبری منطقی به نظر میرسد.
اَلا تُخبِرانی، ایُّ شیئٍ کانَ لَکُما فیهِ حَقَّ دَفَعتُکُما عَنه؟ اَم ایُّ قَسم استَأثَرتُ عَلَیکُما بِه؟ اَم اَیُّ حَقٍّ رَفَعَهُ الیَّ احَدٌ مِنَ المسلِمینَ ضَعُفتُ عَنهُ اَم جَهِلتُهُ ام اُخَطَأتُ بابَهُ.
قسم = حصه، سهم.
استئثار= خود را بر دیگران مقدم داشتن، در مقابل ایثار که عموماً دیگران را بر خود مقدم داشتن معنی میدهد.
رفع حق= تظلم و دادخواهی.
آیا به من خبر نمیدهید که در کدام چیز حقی برای شما بوده است و من آن حق را از شما سلب کردهام و یا درمورد چه بهره و نصیبی خود را بر شما مقدم داشتهام و یا در مورد ستاندن حق کدام یک از مسلمین درماندهام یا بدان ناآگاه بوده و رأی حق مسئله را نمیدانسته ام.
حضرت در اینجا ملاک هایی را به دست میدهد که بر طبق آنها حق دارد از مقام ولایی خود دفاع کند و حتی شورا را منکوب سازد، ملاکهایی که بهعنوان الگو در هر زمان به کار می آیند و فرد با داشتن آنها بهعنوان خلیفةالله میتواند بلامشورةِ مُشیر به رتق و فتق امور بپردازد. اولین ملاک تقواست ملاکی که برمبنای آن ولی خود را بر هیچکس مقدم نمیدارد و با ایثار هر آنچه که دارد بهعنوان این انساندوست ترین فرد جامعه جلوه میکند.
ملاک دوم شجاعت در احقاق حق مسلمین است که بی هیچ
ضعفی به داد مستضعفین میرسد و ملاک سوم علم ولی است که بر مبنای آن راهحل مسائل را میداند و در نحوه برخورد با آنها خطا نمیکند. این سه معیار یعنی علم و تقوا و شجاعت همان میزان هایی است که در فقه تشیع و علمای هر زمان اجازه می دهد زمام امور امت را به دست گرفته و با قاطعیت آن را هدایت کنند.
وَالله ماکانَت لی فی الخِلافةَ رَغبَةٌ وَ لا فی الوِلایةٍ إربة وَ لکنَّکُم دَعَوتُمونی اِلَیها وَ حَمَلتُمونی عَلیها.
إربه= آرزو
حملتمونی= تحمیل کردید بر من
به خدا قسم که من به خلافت رغبتی نداشتم و آرزوی ولایت هم بر دلم نمانده بود و لکن این خود شما بودید که مرا به قبول آن خواندید و آن را بر من تحمیل کردید.
طلحه و زبیر بر سر علی منت گذاشتند که ما به تو رای دادهایم و به این دلیل باید بر قبول خواستههای ما گردن گذاری، حضرت نیز با استغنا جواب میدهد که من زیر بار منت شما نمیروم بلکه اولاً این تودههای مردم بودند که به سمت من هجوم آوردند و با من بیعت کردند و در ثانی من اجباراً این منصب را قبول کردم و هرگز به خاطر کسب رأی این و آن وعدههای سر خرمن نداده و به موضع سازشکاری با دستجات نیفتادم.
فَلَّما اَفضَت اِلّیّ نَظَرتُ اِلی کِتاب اللهِ وَ ما وَضَعَ لَنا وَ اَمَرَنا بِالحُکمِ بِه فَاتَّبعهُ و ما اَستنُّ النَّبیُّ (ص) فَأقتدیتُهُ.
افضت= رسید، تصویب شد.
استنّ= سنت نهاد، قانون وضع کرد.
پس هنگامیکه امر خلافت مسلمین به من رسید از یک سو به کتاب خداوند خدا و آنچه که برای ما وضع نموده و امر کرد که به آن حکم کنیم نگریسته و از آن تبعیت کردم و از سوی دیگر به قوانین نهاده شده توسط پیامبر توجه کرده و به آن حضرت اقتدا کردم.
علی به دو ملاک مکتبی یعنی قرآن و سنت که گفتیم در فقه کبریات احکام از آن استخراج می شود استناد میکند و عملکرد مکتبی خود را متذکر می شود.
فَلَمَ اَحتَج فی ذلِک اِلی رأیِکُما وَ لارأی غَیرِکُما و لا وَقَعَ حُکمٌ جَهِلتُهُ، فَأستَشیرَکُما و إخوانی مِنَ المُسلمینَ، وَلَوکانَ ذَلِکَ لَم اَرغَبُ عَنکُما و عَن غَیرِکُما.
بنابراین و در چنین شرایطی نه به رأی شما و نه رأی غیر شما احتیاج ندارم، از آن گذشته در اتخاذ تصمیم به مجهولی برنخوردهام که با شما و برادران مسلمان خود مشورت کنم، اگر چنین بود (و من در اتخاذ حکم مشکلی برمیخوردم) نه از شما و نه غیر شما روگردان نمیشدم.
حضرت در اینجا رک و پوستکنده شورا را نفی کرده و تشکیل آن را منوط به وقتی مینماید که ولایت نتواند وظیفه خود را بهصورت اتمّ و اکمل انجام دهد. طنز تلخی که در این قسمت
از خطبه احساس میشود جدا کردن طلحه و زبیر از گروه برادران مسلمان توسط آن حضرت است. علی کنایهوار به این دو عامل اتراف آن روز جهان عرب تذکر میدهد که خط شما از مسلمانان جداست.
و اَمّا ما ذَکَرتُما مِن أمرِ الاُسوَةِ فَانَّ ذَلِکَ اَمرٌ لَم اَحکُم انا فیهِ بِرأیی وَ لاَولیتُهُ هَوَیً مِنّی بَل وَجَدتُ انا و اَنتُما ما جاء بهِ رَسولُ اللهِ (ص) قَد فُرِغَ مِنهُ فَلَم اَحتَج الیکما فِیما قَد فَرَغَ اللهُ مِن قَسمِهِ وَ امضی فِیهِ حُکمَهُ فَلَیسَ لَکما، وَاللهِ عِندی وَ لالِغَیرکُما فی هذا عُتبی.
اُسوة= تقسیم به نسبت مساوی.
فَرَغَ= تصویب کرد.
و اما راجع به مسئله تقسیم بیتالمال باید بگویم که این امری بوده که من در آن با رأی خودم حکم نکردم و تبعیت از هوای نفسانی خود ننمودم بلکه قوانینی را که پیامبر خدا آورده بود و آنها را تصویب و نهادی کرده بود در دستم و در دست شما بود لذا به شما در امر تقسیمی که امضای خداوند بر آن است احتیاجی ندارم و به خدا قسم نه شما و نه غیر شما نمیتوانید بر من عتاب آغازید و مرا سرزنش کنید.
حضرت در این قسمت از خطبه انگشت روی جان مطلب و اصل قضیه میگذارد؛ طلحه و زبیر میخواستند با توسل به شورا اموال بیت المال را به تیول خود بکشند و پیش کشیدن مسئله شورا سرپوشی بود برای رد گم کردن اما حضرت چون جراحی
ماهر این غده را میشکافد و تحلیلگران درخواست آنان را ریشهیابی میکند و عامل زیغ قلب آن دو را شناسایی کرده و همت خود را صرف برطرف کردن این عامل می نماید.
وی به آنها میگوید من از هوای خود متابعت نکردم و تقوا را مراعات کردند و دستور خدا و رسول نیز در دستم بود (در دست شما هم هست بروید و نگاه کنید) حال در مورد فرمانی که امضای خدا و پیامبرش در پایان است من چگونه میتوانم مداهنه کنم و به سازشکاری با شما تن در دهم. این سرزنشها و عتاب و خطابی که متوجه من ساختهاید به خدا قسم فقط به خاطر به وجود آوردن جو مسمومی است که در آن ولایت قربانی می شود.
اَخَذَ اللهُ بِقُلوبَنا و قُلُوبِکُم اِلی الحَقَّ وَ اَلَهَمَنا و ایّاکم الصَّبرَ (ثم قال) رَحِمَ اللهُ رَجُلاً رأی حَقّاً فَاعانَ عَلیه اَو رأی جَوراً فَرَدَّه و کان عوناً بِالحَق عَلی صاحِبِه.
خدا قلب ما و شما را به سمت حق گرایش دهد و به ما و شما صبر عطا کند. سپس فرمود از رحمت خدا بر مردمی که حقی را ببیند و به یاری آن بشتابند و یا ستمی را مشاهده کند و در برطرف کردن آن بکوشد و حتی اگر شده برعلیه نزدیکترین کسانش از حق دفاع کند.
حضرت پس از آنکه زیغ و انحراف قلبی را در آنها می یابد از خدا میخواهد که قلب آنان را (و متواضعانه قلب
خود و یاران مسلمش را در ردیف قلوب آنان میگذارد) به سمت شاخص و ملاک ثابتی (حق) گرایش دهد و به آنان صبر عطا کند تا تحمل آن را داشته باشند که در مقابل تغییرات دست به تبلیغ و توطئه نزنند تغییراتی که حضرت در همان روز اول بیعت با آنها طی کرده بود و گفته بود من این جامعه را زیر و رو خواهم کرد و صدرنشینان را به زیر کشیده و پاییندستان را برخواهم کشید (رجوع شود به خطبه 16) حضرت در این قسمت از کلام تلویحاً اشارهای به سوره صبر دارند و توصیه به حق و صبر میفرمایند و از خسران دائمی پول پرستان کنایهوار پرده برمیدارند. آن گاه برای کسی که اعانت به حق وردِّ جور نماید طلب رحمت از خدا می کنند.
کاری از زبان پیامبر و برترین مجاهدتها تعبیر شده (اَفضَل الجِهاد کَلِمةُ حَقٍّ عِندَ سُلطانِ الجائر) در این قسمت از خطبه حضرت با تکرار مسئله حق پافشاری خود را روی این مسئله تثبیت کرده و همانگونه که گفته شد ملاک حق را برای عملکرد خویش قرآن و سنت معرفی میکنند و در همین رابطه به احقاق حق ولایت پرداخت و برعلیه چنین شوراهای فرمایشی دست به افشاگری میزنند.
ارتجاع و روحانیت
تکثیر از حزب جمهوری اسلامی- مشهد
خرداد 1359
ارتجاع و روحانیت
بسماللهالرحمنالرحیم
«مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء و من یضلل الله فلن تجد له سبیلاً- 142 سوره نساء»
(منافقان مترددند در میان کفر و ایمان نه از روی حقیقت مسلمانند که با مسلمانها باشند و نه صلاح خود میدانند که آشکارا با کفار باشند و هرکس را خدا گمراه نماید راهی به او نخواهد یافت).
انسان که خود نوعی حیوان است دارای وجوه اشتراک بسیاری با دیگر جانداران و حیوانات است. چه از لحاظ جسمانی مثل دست و پا و سر و چشم و گوش و قلب و چه از لحاظ امیال نفسانی مثل میل به غذا، میل به خواب، میل به توالد و تناسل و میل به امنیت که هم در حیوان و هم در انسان مشترکاً وجود دارد.
و دارای وجوه افتراق بسیاری با دیگر جانداران و حیوانات
می باشد چه از نظر ساختمان و ارگانیزم بدنی مثل شکل دست و پا و سر و گوش و شست متحرک که در انسان به شکلی و در جانداران به شکل دیگر مشاهده میشود و چه از نظر نیروی دماغی و امیال نفسانی که اشکال وصول بدانها در انسان و جانداران دیگر متفاوت است. موضوع این بحث را که میخواهم شروع کنم نیستند.
انسان و جانداران دیگر هم آگاه به وجود خود هستند و زیستشناسان پس از سالها مطالعه و کاوش و تحقیق نتیجه گرفتهاند همه جانداران به وجود و درک خویش وجدان دارند، همهشان سرما و گرما را احساس میکنند و مثل انسان با دردهای جسمانی آشنا هستند و...
حال برویم سراغ اختلافات و افتراق. یکی از مهمترین وجوه افتراق بین انسان و انواع دیگر حیوانات وجود عقل در انسان است. یا حداقل کیفیت آن که در انسان متعالی تر و متکاملتر است.
غیر فهم جان که در گاو و خر است
آدمی را عقل و جانی دیگر است
مسئله این است که انسان چقدر توانسته است از این نیرو استفاده کند و این قوه به چه میزان او را در برخورد با طبیعت و عوارض آن یاری کرده است؛ نه شما میدانید و نه من، اما هم شما و هم من میدانیم که استفاده و انتفاعی که از این طریق عاید انسان شده کم نبوده. آنچه ما نمیدانیم اینست که آیا فایده و کاربرد این نیرو همین مقدار بوده که تا امروز بشر شناخته است یا انسان بیشتر هم میتوانست و میتواند از آن منتفع و متمتع شود؟
یکی دیگر از خصیصههای انسان که در جانداران دیگر و انواع
دیگر نیست، یا کیفیت آن ناشناخته است میل به قضاوت است که در انسان به میزان زیاد وجود دارد و حتی گاهی در برخی از افراد به مرز و حد شهوت هم میرسد بله شهوت قضاوت! حتماً شما هم دیدهاید افرادی را که هیچگاه از دهان اینها (نمیدانم) و یا (تحقیق نکردهام) شنیده نمیشود اگر موضوعی را به این فرد بگویید که حتی کمترین تخصصی در آن موضوع نداشته باشند بلافاصله تایید و یا تکذیب میکنند یا اگر راجع به دو نفر یا دو گروه از آنان بپرسید بیدرنگ یکی را تمجید و دیگری را تنقید میکنند بی آن که هیچکدام از آنها را بشناسند!
انگیزه و دلیل میل عمومی به قضاوت چیست؟ مهمترین آن این است که عرض میکنم انسان به دلیل میل به تنوع و علاقه به موضوعات تازه که یکی از امیال چهارگانه بشری است قضاوت می کند. (قضا) در لغت یعنی پایان دادن، فیصله دادن، خاتمه دادن خواه فیصله دادن به قولی باشد، خواه خاتمه دادن به فعلی، خواه از جانب خدا باشد، خواه از جانب انسان فرقی نمیکند. حالا شما با این تعریف بهتر متوجه میشوید چرا انسان مایل به قضاوت است. زیرا تنبلی ذهنی و فکری ماها از سوئی و میل به تازگی و عجول بودن نوع انسان از سوی دیگر دست به دست هم داده انسان را راغب به قضاوت میکند.
انسان به یک موضوع و قضیه خاتمه می دهد تا اولاً فکرش را زیاد خسته نکند و ثانیاً یک موضوع و مسئله تازهای را برای خودش مطرح کند. شما و من در روز در چندین موضوع، خواه موضوع سیاسی، خواه اجتماعی، گروهی، اقتصادی و خانوادگی قضاوت میکنیم؟ بلافاصله نظریه میدهیم؟ و در نظریه مان هم دگم میشویم و عجب اینکه چنان
مسائل را سریع و بیپروا حل شده و روشن شده اعلام میکنیم که شاید اگر بهفرض در همه آنها هم کاملاً متخصص باشیم برای هر یک اقلاً باید زمان زیادی را اختصاص به بررسی و تجزیه و تحلیل بدهیم، حال آن که شاید در هیچ کدام متخصص نبوده و دارای معلومات هم نباشیم؟! خوب من از شما میپرسم در روز به چند سوال سیاسی، مذهبی، اجتماعی و علمی پاسخ می دهید؟ شاید حداقل پنج بار، همین یعنی قضاوت کردن، حال خودتان بنشینید و فکر کنید در این پنج مورد کدام یک را از روی اطلاعات جواب دادهاید اصلاً در این موارد مطالعهای داشتهاید؟ یا بر اثر تنبلی فکری و یا از روی خودخواهی به آنها جواب بیحساب و بیمطالعه دادهاید؟ در این مورد هم خودتان قضاوت کنید.
شایعترین نوع قضاوتها که امروز حتی به کودکان دبستان هم سرایت کرده (مثل بیماری وبا) و از باب مسائل سیاسی هم هست؛ قضاوت درباره چهرهها، شخصیتها و گروهها است!
بسیاری از ماها چنان بیپروا درباره این چهرهها و موضوعات نظریه میدهیم یکی را عاشق واره میستاییم و آن یکی را چون منفورترین تاریخ لعن می کنیم که اگر پس از آن کمی، اندکی و دقیقهای درباره آن اشخاص تحقیق و تفکر کنیم مسلماً نتیجهای که عایدمان خواهد شد با نظریهای که اظهار داشتهایم تفاوتهایی خواهد داشت. البته این را هم بگویم که میزان و وجود تقوا و پرهیزکاری در تعداد قضاوتها و نظریه دادنها و نوع و چگونگی آن، در اشخاص فرق میکند! یعنی شما هرچه باتقواتر و پرهیزگارتر باشید در قضاوت هایتان بیشتر رعایت انصاف و مطالعه و تحقیق را میکنید و هر چقدر از تقوا به دور باشید اشخاص بیشتری را مورد
قضاوت قرار میدهید و درباره شان صحیح و سقیم نظریه میدهید که البته نظریه تان هم فقط برای خودتان خوب است و بس؛ و هیچ ارزشی هم ندارد.
شما ببینید امروز موجی در میان جوانان و نوجوانان به وجود آمده که با نام اسلام و تشیع بعضی از ائمه را هم مورد انتقاد قرار میدهند!! این یعنی چه؟ اینهایی که ائمه را وارد حریم قضائی خودشان کردهاند، مسلماً فاقد نهتنها تقوای اسلامی بلکه فاقد تقوای انسانی و قضائی هم هستند.
اصولاً قضاوت برخلاف تصور بسیاری از جوانان کار بسیار دشوار و پیچیدهای است. چه در حوزه شخصی، چه در حوزه عمومی، که خیلیها به دلیل تقوا و ترس از معصیتی که احتمالاً از این امر عارضشان می شود، به کلی از قضاوت خودداری میکنند و (نمیدانم) را فراموش نمیکنند حال آن که شاید بیشتر از خیلیهایی که میگویند میدانیم و نمیدانند!! بدانند!؟!
امیرالمومنین (ع) میفرماید «من ترک قول (لاادری) اصیبت مقاتله». هرکه گفتن نمیدانم را فراموش کند خود را به مهلکه سپارد.
در مثنوی داستانی هست که کسی را به قضاوت منصوب کردند و او زار زار میگریست:
قاضیی بنشاندند او می گریست
گفت نایب، قاضیا گریه ز چیست؟
این نه وقت گریه و فریاد تست
وقت شادی و مبارک باد تست
گفت اه چون حکم راند بی دلی؟
در میان آن دو عالم جاهلی
آن دو خصم از واقعه خود واقفند
قاضی مسکین چه داند آن دویند
جاهل است و غافلست از حالشان
چون رود در خونشان و مالشان؟
گفت خصمان عالمند و علتی
جاهلی تو لیک شمع ملتی
زآنکه تو علت نداری در میان
آن فراغت هست نور دیدگان
و آن دو عالم را غرضشان کور کرد
علمشان را علت اندر گور کرد
جهل را بی علتی عالم کند
علم را علت کژ و ظالم کند
حال بیاییم با این مطلب که اصلاً قضاوت کردنهای روزمره ما صحیح و مفید است؟ یا خیر غلط است و مضر؟ پاسخ این است در این صورت خوب و مفید و اسباب فلاح است که منطقی باشد و در این صورت بد و مضر و مایه شر و فساد و ضلالت است که منطقی نباشد.
ببینید ما برای قضاوت دارای دو نیرو هستیم یکی منطق و یکی هم احساس و عاطفه. هر یک از اینها برای خودش ابزار و وسایلی دارد، ابزار قضاوت منطقی دخالت عقل، دلیل و مدرک، سند و معلومات جامع است. خداوند در قرآن میفرماید «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» اگر شما راست میگویید دلیل و مدرک تان را ارائه دهید.
ابزار و وسایل قضاوت عاطفی و احساسی هم حبّ کور و بغض نادان، تهمت، افترا، شایعه، چماق، کلاشینکف و شانتاژ است و همان گونه که معلوم است این اصلاً قضاوت نیست.
حال با این توضیح شما خوب میفهمید قضاوت هایتان درباره مسائل، اشخاص و گروهها از کدام دسته است.
شما در قضاوت احساسی اگر من مورد محبت شما باشم هر چه بگویم و هر چه بکنم آن را میپسندید و میپذیرید و اگر مورد نفرت و بغض شما باشم اگر بهترین و متینترین مطالب را هم بگویم شما آن را نمیپذیرید، مرا هو میکنید برای اینکه دیگر حرفی نزنم برعلیه من شایعه و تهمت و افترا درست می کنید.
اما در قضاوت منطقی شما با من کار ندارید که من کیستم و از کجا هستم، شما با قول و فعل من کار دارید، شما مدارک و اسناد مرا بیغرض و مرض ارزیابی میکنید، اگر منطبق با عقل و منطق بود میپذیرید و لا غیر. به قول راوی «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال».
حالا من از آن برادری که ناآگاهانه و چشم و گوش بسته خودش را در اختیار گروه و حزب و سازمانش گذاشته و اگر از زمین تا آسمان برایش مدرک و دلیل و سند و آیه و روایت برعلیه گروهش ردیف کنی حاضر نیست ذرهای از عقاید کور و نادانش عدول کند میپرسم برادر تو خودت بگو قضاوت تو درباره سازمانت احساسی است؟ یا منطقی؟
از تو خواهری که هرچه به تو دیکته می کنند همان را بدون ذرهای تحقیق و تفکر و تعقل میپذیری و با کمال معذرت نشخوار میکنی میپرسم خواهر تو قضاوتت درباره اشخاص و گروههای مخالف گروهک و حتی درباره مسائل مملکتی و علمی و سیاسی
احساسی نیست؟ آیا فکر می کنی منطقی است؟
برادران و خواهران! شما وقتی مسائل را با عاطفه و احساستان مورد قضاوت و ارزیابی قرار دهید که اصلا اطلاق قضاوت در اینجا غلط و بی مورد است، نمیتوانید راه به جایی ببرید شما کسی را تایید میکنید چون محبوب شماست و کسی را و حرفی را و مطلبی را تکذیب و تنقید میکنید یا اصلاً به آن توجه نمیکنید چون منفور شماست. شما اصلاً به چیزی که توجه ندارید همان نفی حرف و مطلب است و آن روایت که عرض کردم برای شما به این صورت درمیآید: انظر الی من قال و لا تنظر الی ما قال! یعنی نگاه کن به گوینده نگاه نکن به گویش و این غلط است.
این قضاوت احساسی چرا مطرح می شود؟ برای اینکه زمینه و جامعه و محیط را برای رشد شایعه، تهمت، بدبینی، نفاق و افترا مساعد کند، برای اینکه هرچه به شما میگویند شما بپذیرید بی آن که به خودتان اجازه و زحمت تحقیق بدهید.
پس از انقلاب، ببینید چقدر شایعه و تهمت در جامعه ما رونق و بازار داشته!! میدانید چرا؟ چون منطق و تحقیق فدای احساسات و عواطف بیمورد من و شما شده و این برای یک جامعه انقلابی فاجعه است. شما خوب میدانید برای بسیاری از این تهمتها و افتراها و شایعههای موجود کمترین سند و مدرکی وجود ندارد ولی خیلی از شماها تحت تاثیر این شایعات قرار گرفتهاید و چه بسا که خود شما ناقل و مروج برخی از آنها هم بودهاید!! و فراموش نکنید رواج شایعه در یک جامعه نشانه بیماری و عدم سلامت آن جامعه است.
حال من یکی از این موارد قضاوتهای احساسی را برای شما تشریح میکنم تا انشاءالله بعداً ببینید تاکنون در این مورد چگونه قضاوت کرده ایم. موضوع مورد بحث ارتجاع و مرتجع است که تقاضا می کنم خوب دقت کنید. شما میدانید این کلمه در جامعه فعلی ما بهتازگی چقدر رواج پیدا کرده است و میدانید برخی از گروهها از این واژه برای کوبیدن حریف و طرف مخالف خود استفاده میکنند و کلا همه دستجاتی که وجود دارند و فعالیت میکنند خود را مترقی و مخالفین خود را مرتجع و ارتجاعی معرفی میکنند و معلوم نیست کدام یک از آنها راست میگویند. چهبسا آن گروهی که گروه مقابلش را متهم به ارتجاع میکند خودش از او ارتجاعی تر باشد!! به قول ملای روم
فلسفی مر دیو را منکر شود
در همان دم سخره دیوی بود
اما شما باز هم میبینید گروهها یکدیگر را متهم به ارتجاع میکنند و طرفداران آنها هم که اکثراً چشم و گوش بسته مطیع گروه خود هستند همین مفهوم را تکرار میکنند. اکثراً هم درست نمیدانند ارتجاع یعنی چه!! (دانستن در برخی از این گروهها گناه کبیره محسوب میشود!!) و یا اگر بدانند فقط یک بعد و مورد استفاده آن را میدانند!! و وسایل گوناگون تبلیغی گروهها هم که لحظهای از حرکت باز نمیایستند. حتی برخی از معلمین و خصوصاً خانم معلمهای دبستان ها و دبیرستانها هم در زمره همین مسائل تبلیغی و در خدمت این گروهها هستند!!
در جریان همین انتخابات مجلس شورای ملی اسلامی در جمع خانوادگی یکی از من پرسید به کی رای دادید؟ گفتم به
کاندیداهای حزب.... بلافاصله خواهرزاده نه سالهام گفت آنها (التجاعی!) یعنی ارتجاعی هستند. گفتم چرا ارتجاعی هستند؟ گفت من نمیدانم خانم معلم ما گفت حزب...... التجاعی است!!
ببینید با افکار نوجوانان چگونه غیرمسئولانه و شریرانه بازی میکنند؟! من مطمئن هستم همان خانم معلم هم معنی ارتجاع را نمیداند اگر میدانست این بحث را با یک عده بچه نه و ده سال مطرح نمیکرد.
خوب حالا ما میخواهیم مرتجع را بشناسیم پس لازم است قبلاً ارتجاع را بشناسیم. ارتجاع تا شکافته و حلاجی و معنی نشود نمیتوانیم مرتجعین را بشناسیم. به قول امام علی(ع) اعرف الحق تعرف اهله اعرف الباطل تعرف اهله....
خوب ارتجاع یعنی کهنهگرایی (وابستگی به مسائل کهنه)، واپس نگری، این معانی لغوی ارتجاع است و پر واضح است که هیچکس منظورش این نیست که طرف مقابل ما کهنه گرا است یا نتوانسته است خود را از بند مسائلی که متعلق به گذشته است برهاند. نه اصلاً منظور این نیست؟!! چون در این صورت این سوال مطرح خواهد شد مگر هر چیز کهنه و هر چیز که متعلق به گذشته باشد بد و مذموم است؟ مثلاً بشر از ابتدای خلقت غذا میخورده و حالا هم میخورد و تا وقتی هم هست نیازمند غذا است و همینطور ازدواج کرده، میکند و خواهد کرد و هزار مسئله دیگر از این دست، آیا این مسائل و پایبندی به آنها بد و مذموم است؟
شما ببینید در طول تاریخ بشری چه نهضت هایی بر علیه ازدواج و تشکیل خانواده به وجود آمده و همه هم میدانیم همه آنها به شکست انجامیده اند (نهضتهای مزدک، عذاقره، مارکسیسم، از این نمونهها هستند) چرا؟ چون نیاز فطری بشر است و نیاز فطری
با این حرفها از بین نمیرود. یا نهضت هایی بر علیه مذهب شده ولی هیچیک راه بهجایی نبرده اند چون مذهب هم فطری انسان است. پس هر چیز کهنه بد نیست و هرچه متعلق به گذشته باشد قابل سرزنش و شماتت نیست.
ما در تمام مباحث علمی و فلسفی اصول ثابت داریم و اصول متغیره. من چند نمونه ذکر می کنم. مثلاً در باب علم آنچه مسلم است و ثابت، این است که علم خوب است و باید آن را آموخت، در این هیچکس حرفی ندارد اما اصول متغیر آن که در هر زمان فرق میکند طرق و روشهای آموختن آن است. یا در مباحث فلسفی، اصل باطل بودن دور و تسلسل ثابت و لایتغیر است اما روش اثبات آن از عصر ارسطو تاکنون متفاوت و متغیر بوده است. در اصل موضوع هم فرقی نکرده است.
در مسائل اجتماعی خوردن غذا برای انسان اصل است و تا انسان هست باید غذا بخورد، این اصل ثابت است. اما نوع غذا و روش تغذیه آن در هر عصری متغیر بوده و در آینده هم با صورت فعلی فرق خواهد داشت.
بدون شک در اسلام نیز اصولی ثابت و لایتغیر هستند و فروع به مقتضای زمان فرق میکند (و البته نیاز به توضیح بیشتری دارد) مثلاً حج بر هر مسلمان دارای استطاعت واجب است و این برای همیشه ثابت خواهد بود اما نحوه انجام آن در هر زمان متغیر است.
در فقه اسلامی قانونی وجود دارد به نام سبق و رمایه؛ توضیح: قرآن میگوید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» یعنی تا حد امکان در برابر دشمن خود را تجهیز کنید. بر طبق این
قانون اصل دفاع در برابر دشمن همیشه ثابت است اما روش تجهیز در زمانهای مختلف فرق میکند. در زمان رسول اکرم تجهیز در برابر دشمن بهصورت فراگیری فنون اسبسواری و تیراندازی بوده (پیغمبر بر این امر سفارش میکردهاند) و امروز فقهای ما دستور فراگیری خلبانی و آموزش تانک و توپ را در برابر دشمن صادر میکنند و اگر فردا یک وسیله تازه جنگی اختراع شود فقهای فردا دستور آموزش آن را صادر خواهند کرد.
در باب همین تشیع و اجتهاد، مجتهدین تقلید از مجتهد متوفی را جایز نمیدانند. تقلید، اصل و ثابت است اما شما باید مقلد مجتهد زمانتان باشید، نمیتوانید از شیخ طوسی و حتی علامه حلی که قطعاً و محققاً در عصر خود مجتهدین بزرگی بودهاند تقلید کنید.
خب با این تعاریف مشخص شد گرایش به اصول ثابت و لایتغیر و پافشاری بر آنان نهتنها بد نیست بلکه اجتنابناپذیر است اما گرایش به اصول متغیر و روشهای گذشته آن ارتجاع است. مثلاً اگر شما غذا خوردید کار بدی که نکردهاید بلکه یک امر ضروری را انجام دادهاید اما اگر آمدید و مثل انسانهای عصر حجر غذا خوردید حتماً مرتجع هستید!
دفاع در برابر امپریالیسم و دشمن امروز ضروری است اما اگر خواستید با امپریالیسم بوسیله تیر و کمان و حتی به شیوه دهسال پیش مواجه کنید کار به جایی نخواهید برد و ارتجاع است. و اصلاً ارتجاع یعنی اتخاذ روشی که با آن راه بهجایی نمیبرند.
این گروهها منظورشان از ارتجاع اینها نیست، اصلاً معنی لغوی و اصطلاحی را در نظر ندارند. پس وقتی معنی لغوی مورد
نظر نباشد باید چیزی دیگر مورد توجه باشد، بله و آن استفاده تبلیغاتی از این واژه است و واژههای دیگری هم هست مثل فاشیست، فالانژ، ستون پنجم که امروز مورد بهرهبرداری تبلیغاتی گروهها واقع شده تا طرف مقابل را رسوا و از میدان در کند که درباره آنها هم در آینده بحث خواهیم کرد.
«الیزابت لی» و «آلفرد لی» دو جامعهشناس مشهور انگلیسی در کتاب (هنر ظریف تبلیغات) تبلیغات را به 7 نوع مهم تقسیم کردهاند که اتفاقاً اولین نوعش همین نامگذاری است و هر کس بخواهد بیشتر متوجه جنبه تبلیغی این واژهها بشود او را به کتاب جامعهشناسی نوشته «ساموئل کینگ» ارجاع می کنم.
با این توضیح شما بیشتر متوجه عرایض بعدی من خواهید شد و چون میخواهم در پایان صحبتهایم نتیجهگیری کنم چند مورد استفاده از این واژه تبلیغاتی را در مباحث گوناگون ذکر میکنم.
در فلسفه، طرفداران مکتب ماتریالیسم، ایدهآلیست ها را مرتجع میدانند و خود را مترقی در مقابل ایدهئآلیستها میگویند ابطال نظریات مکتب ماتریالیسم سالها و قرنهاست که ثابت شده پس ماتریالیستها مرتجع و ما مترقی هستیم و همچنین عقلیون یا راسیونالیستها معتقدند چون خطاهای حس غیر قابل انکار است و قوای حاسه نمیتوانند بهتنهایی غوامض فلسفه را حل کنند پس حسیون یا امپریالیستها که خود را در پیله حس و کاربرد حاسه اسیر کرده اند مرتجع هستند؛ در مقابل حسیون با ذکر دلایل عقلیون را مرتجع و خود را مترقی میدانند! اصحاب مدرسه اسکولاستیست ها اومانیست ها را مرتجع و خود را مترقی میدانستند در مقابل اومانیستها اصحاب مدرسه را به ویژه پس از آن عملکرد
بدشان در قرون وسطی سوپر مرتجع میدانستند و خود را مترقی.
در ادبیات هم همین طور ادیبان و واقع گرا می گویند ما مترقی هستیم و چون ذهن گرایان یا ایدهئالیست ها و سمبلیستها و ناتورالیستها هنوز خود را در پیله تفکرات افلاطونی و پیرهونی و امیل زولایی نجات نداده اند مرتجع اند.
در هنر هم به همین شیوه سالهاست آشنایان و مسائل هنری شاهد برخوردهایی لفظی بین نقاشان و مجسمهسازان سوررئالیست، اکسپرسیونیست و امپرسیونیست هستند.
در مسئله اقتصاد، کمونیستها میگویند مدتهاست عصر کاپیتالیسم به سرآمده و عصر، عصر مارکسیسم و کمونیسم است و هر کس طرفدار مارکسیسم نباشد مرتجع است و کذا. و از آن سو کاپیتالیستها میگویند نظام کمونیستی (اشتراکی) متعلق به بشر اول و مسیحیان اولیه بوده و ناتوانی آن از حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی درعمل به اثبات رسیده پس تمام کسانی که میخواهند دوباره این نظام فرسوده و منسوخ را احیا کنند مرتجع هستند.
در مسائل سیاسی، رادیکالیسم ها خود را مترقی میدانند و لیبرالیستها را مرتجع و دلیلشان این است که باید همه چیز را ویران و بر ویرانه نظام جدیدی بنا کرد. لیبرالیستها هم مدعی هستند که عصر امروز عصر جنگ نیست عصر تفاهم است نمیشود بدون مطالعه و ارزیابی جوانب با زندگی تودهها و ملتها بازی کرد و خود را مترقی میدانند و رادیکالیست ها را مرتجع.
در برخورد با ابرقدرتها طرفداران شرق مدعی هستند نظام غرب به دلیل خوی درندگیش درحال فروریختن و از هم پاشیدن است و هر کس جواب سلام غرب را هم بدهد مرتجع
و پایگاه ارتجاع است. در مقابل طرفداران غرب میگویند این حرفها را دو سه قرن است می گویند ولی غرب از هم که نپاشیده هیچ بلکه هر روز محکمتر از روز پیش هم شده و در برابر این شرق است که درحال ایزوله شدن و مسخ گردیدن است و همه طرفداران شرق اندیشه ارتجاعی دارند.
خب اینها یک قسمت هایی بود از این بهرهبرداری تبلیغی اما چند مفهوم و معنی دیگر هم از آن مورد استفاده میتواند باشد. مثلاً در انقلابها معمولاً وقتی یک رژیم سقوط میکند و رژیم تازهای جایگزین آن میشود کسانی که از رژیم قبلی حمایت میکنند و سعی در برگرداندن آن رژیم ساقط شده دارند و چوب لای چرخ انقلاب و رژیم جدید میگذارند مرتجع می نامند و درست هم هست.
وقتی کسی بخواهد کاری انجام دهد اما از شیوههای کهنه استفاده کند بهعنوان مثال بخواهد روحانیت را رسوا و بیاعتبار کنند اما از حربههای کهنه استعماری مثل روحانیت را ارتجاع نامیدن استفاده کند مرتجع است و او را مرتجع میگویند و حق هم همین است.
معنی دیگری هم دارد که اختصاصی است و امروز بیشتر مورد استفاده گروهها است و آن معنی عام دادن است که شما بگویید که هرکس مخالف گروه و حزب و سازمان و دسته من باشد مرتجع است (هر کس مثل ما فکر نمیکند از ما نیست و مرتجع است) که این را باید رودررو نشست و بحث کرد تا فهمید او راست میگوید یا طرف مقابلش؟
خوب غیر از این مواردی که ذکر کردم شما مورد دیگری برای به کار بردن این واژه سراغ دارید که امروز مصطلح باشد؟ با
این تعاریف معلوم می شود خطی به نام خط ارتجاعی وجود دارد اما همه گروهها در متهم کردن گروه مقابل صادق و بیغرض نیستند.
البته من در موارد فوق خیلی مختصر و فهرستوار موارد استفاده این واژه را ذکر کردم چون اگر میخواستم در هر یک از موارد مطلب و موضوع را بشکافم زمان بسیاری را دربر میگرفت که نه شما را مجال هست و نه برای من مقدور است. مضافاً اینکه در هر مورد باید مدعیان و طرفداران هر گروه بنشینند و دلایل خود را بگویند تا ما آن که را راست میگوید و حقیقت دارد و معقول و مطلوب است قبول کنیم. نمیشود من اینجا یکنفره بهتنهایی دیوار را یکطرفه کاهگل کنم و این برخلاف همان قضاوت منطقی است که ابتدا دربارهاش صحبت کردم. و کسی هم که بخواهد واقعاً این واژه و موارد استفاده آن را بشناسد باید پیه نشستن و صحبت در تمام جوانب آن کردن را به تن بمالد، گفت:
من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش
گر به فکر سوختن افتاده ای جانانه باش
خوب من از این صحبتهایی که تاکنون کردهام میخواهم نتیجهگیری کنم شما میدانید امروز بیشتر از هر طبقهای و قشری روحانیت متعهد و اصیل و آگاه، آماج این حملات ناجوانمردانه واقعشده است و منظور بیشتر گروهها از ارتجاع همین روحانیت متعهد اصیل و مسئول است. و چه بیشرمانه؟!
من مذمومترین آن مفاهیم را در جامعه فعلی یعنی سرمایهداری، وابستگی به امپریالیسم غرب و لیبرالیسم را انتخاب میکنم و با روحانیت (منظورم از روحانیت، روحانیتی است که در برابر خداوند و خلق خداوند مسئول و متعهد است و آگاهانه
در خدمت اسلام و مسلمین است و لاغیر) ارزیابی میکنم که آیا واقعاً روحانیت سرمایهدار و وابسته به امپریالیسم آمریکا و لیبرال است؟ که آنها را ارتجاع مینامند!! یا نه؟ منظور کسانی هم که روحانیت را ارتجاع مینامند جز این نیست و اگر به روزنامهها، اعلامیهها و متینگ هایشان توجه کنید خواهید دید منظور فقط همین است.
خوب خطاب من به همان گروهها و دستهجات است که منظورشان از ارتجاع روحانیت است.
در مسئله سرمایه داری من از شما سوال می کنم بفرمایید در بین این قشر عظیم ده نفر را با مدرک و سند نشان بدهید که سرمایه دار باشند؟ شما بیست نفرشان را نشان بدهید که دو نفرشان دارای دو خانه هستند تا من صد و ده هزار نفرشان را نشان بدهم که با ماه سیصد، چهارصد تومان در اتاقهای تنگ و تاریک نمور زندگی میکنند و صدایشان هم درنمیآید. شما اینهمه کارخانه و کارگاه و شرکت و مؤسسه که در این مملکت هست یکی از آنها را سراغ دارید که متعلق به یک روحانی باشد؟ اگر دارید نشان بدهید! تا من هزار کارخانه را نشان بدهم که متعلق به شما روشنفکران غیرمتعهد و دلسوزان خلق است!!
شما بروید محلههای فقیرنشین را نگاه کنید ببینید طلاب و روحانیون ما آنجا زندگی میکنند یا بالای شهر؟ این عمارتها و ساختمانهای لوکس چند طبقه متعلق به شما ضد روحانیها و خلق دوستان؟! است یا متعلق به روحانیون؟ اینها که در طول تاریخ حداقل این را ثابت کردهاند که کمتر از همه اقشار دیگر پایبند به زندگی لوکس و آنچنانی بوده و هستند و اگر شما نمیدانید به دلیل عدم شناخت
جامعه و تودهها است! و اگر میدانید چرا اذهان نوجوانان سالم و ساده و انقلابی ما را با این اراجیف و اکاذیب مشوب میکنید؟ اگر میدانید و این تبلیغات سوء را باز هم ادامه می دهید آیا مغرض و بدخواه نیستید؟
در مسئله وابستگی به امپریالیسم (واقعاً دست مریزاد) شما در طول تاریخ یک جاسوس آمریکایی را نشان بدهید که روحانی بوده باشد؟ اینهمه پرونده از جاسوسخانه آمریکا افشا شده یکی از آن پروندهها را سراغ دارید که در آن یک روحانی متهم به ایجاد رابطه با آمریکا شده باشد؟ در مقابل همه پروندهها متعلق به امثال شما روشنفکران و خلقی هایی است که بدون استثنا همه تان ضد روحانی هم هستید!! باور ندارید یک بار دیگر پرونده های افشا شده را مرور کنید!!
بازهم میگویم من از همه معممین و روحانیون دفاع نمیکنم بنا به فرمایش امام: بد روحانی بدتر از دژخیمان ساواکی است، اما همین ساواک که چند تا روحانی نما هم در بین آنها بودند (خدا لعنتشان کند) اما بگویید در برابر ده یا صد نفر روحانینمای ساواکی نوزده هزار و نهصد نفر بقیه از کدام طبقه بودند؟
حداقل ده هزارشان مثل شما روشنفکر و فارغالتحصیل دانشگاه و دانشکده بودند و همه هم مثل شما مستفرنگ مآب و ضد روحانی. فکر میکنیدآن دژخیمانی که آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری و آقای رفسنجانی را شکنجه میکردند کمتر از شما روشنفکر بودند؟ نخیر آنها هم میگفتند اینها مرتجع هستند اینها ملاک و سرمایه دار هستند! اربابشان هم همینطور میگفت، ارباب اربابشان (آمریکا) هم همین را میگفت.
پس چرا نمیگویید دانشگاهها را با بمب زیر و رو کنند؟ یا نسل دانشجو را از روی زمین بردارند. در رژیم خائن پهلوی تمام مهرهها از همین تیپهای روشنفکر بودند و همهشان هم از دانشگاهها فارغالتحصیل شده بودند و همهشان هم ضد مذهب و ضد روحانی بودند! جنایاتی که در طول رژیم سلطنتی محمدرضا پهلوی بلکه در طول تاریخ بر ملت اسلام رفته از جانب همین مترقی های روشنفکرنمای ضد دین و مذهب بوده است.
آن همه کسانی که ارزهای مملکت را به خارج بردند و بخصوص به غرب و آمریکا و اتفاقاً اسامی آنها قبل از سقوط رژیم فاش شد چند تایشان روحانی بود؟ حتی یک نفر هم بود؟ نه!! اما همهشان از کسانی بودند که در سرلوحه کارهایشان مخالفت با روحانیت متعهد گنجانیده شده بود چرا؟ زیرا این روحانیت است که با آن غارتگریها و چپاول ها مبارزه می کند.
به همین آسانی و سادگی میخواهید قلب واقعیت بکنید؟ برادران و خواهران عزیز بیدار شوید. امروز برای همه شما مبارزه با امپریالیسم یعنی مطالعه، یعنی مداقه در تاریخ، یعنی تفحص، یعنی جستجوی حقیقت و یعنی آزادی اندیشه. چرا خودتان به دست خودتان اندیشه خود را سانسور میکنید و چرا مسائل را یکبعدی نگاه میکنید؟ چرا مسائل را فقط از یک زاویه خاص گروهی خودتان بررسی میکنید؟ آیا فکر نمیکنید استحمار فکری جز این نیست؟ و آیا فکر نمیکنید این نوع بینش خواست امپریالیسم و کمال مطلوب همه جهانخواران باشد؟
اما در مسئله لیبرالیسم خوب من از شما صادقانه میپرسم مگر نه اینکه عظیمترین انقلابات تاریخ، انقلابات انبیا
و اولیا بوده است. آیا انقلابی بزرگتر از انقلاب محمد(ص)، انقلاب موسی، انقلاب ابراهیم، انقلاب حسین و انقلاب امام جعفر صادق میشناسید؟آیا اینها روحانی بودند یا روشنفکر؟ «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته».
به همین تاریخ انقلابات یکصدساله اخیر خودمان که استاد بزرگوار علامه، فیلسوف و متفکر شهید، مرد ناشناخته تاریخ علم و فلسفه آیتالله مرتضی مطهری که همین روزها سالگرد شهادت ایشان را پشت سر گذاشتیم (و اتفاقاً این مترقی نماها بیش از هر کس دیگر از نام و آثار او وحشت دارند و حتی نام و آثارش را سانسور میکنند) و درباره آن کتابی نوشتهاند که کتاب بسیار سودمندی است نگاه کنید کدام یک از انقلابات این یکصد ساله اخیر را غیر روحانیون باعث شدهاند؟
سید جمالالدین اسدآبادی انقلاب عظیم فکری را در یکصد سال پیش رهبری کرد، انقلاب میرزای شیرازی، انقلاب مشروطه، انقلاب جنگل، انقلاب مرداد 32 همه اینها را روحانیون رهبری کردند و به شهادت تاریخ فاتحه همه آن انقلابها را شما روشنفکرنمایان اتفاقاً ضد دین و مذهب و روحانیت خواندید! تعارف ندارد حقیقت است! اگر صادق هستید عبرت بگیرید و اگر نه...
در همه آنها همین طلاب مظلوم و قانع مدارس ویرانه علمیه که بیشتر آنها برق ندارد و اتاقهایش تا سقف رطوبت است، پیشگام بودند. در همین انقلاب اخیر اسلامی در مرحله قبل از پیروزی وقتی همه ما خوابیده بودیم و یا چندتایی از شماها در زندان بودهاند و فکر آزادی هم به مغزتان هم خطور نمیکرد، این طلاب قم بودند که به خیابانها ریختند و سینهشان را سپر گلولههای دژخیمان شاه کردند و بانگ رسای شهادتشان را به گوش مردم ایران رساندند. مردم پشت سر همین طلاب به خیابانها ریختند و انقلاب را به ثمر رساندند.
میگویید همه ما انقلاب کردیم، بله درست است، روز همه مردم از خواب بیدار میشوند کاری به آن معدود تنبلهای رجاله ای که دائم در خواب هستند ندارم اما آن که صبح زودتر از همه از خواب برمیخیزد سماور را روشن میکند و دیگران را گاه با نوازش گاه با فریاد گاه با لگد و حنجره دریدن از خواب بیدار میکند تا به سر کارهایشان روانه کند، زندگی را آغاز کنند او کیست؟
بله همه ما انقلاب کردیم اما رهنمای ما در این انقلاب هم مثل بقیه انقلابات دیگر در تاریخ صدساله بلکه هزار و سیصد ساله همین روحانیت بیدار و آگاه و متعهد بودند که امروز شما قدرنشناسان، علم مخالفت بر علیه آنها برافراشته اید و آنها را مرتجع و پایگاه امپریالیسم میدانید. اگر روحانیت متعهد در راس این انقلاب نبود هنوز شاه و دار و دسته اش بر ما حکومت میکردند و شماها صد سال دیگر هم نمیتوانستید کاری انجام بدهید.
همین حالا پس از حدود دو سال که با انواع و اقسام حیلهها و نیرنگها و دسیسهها و توطئهها برای خودتان تبلیغ میکنید و روحانیت را با ناجوانمردانهترین و شنیعترین شیوهها میکوبید نتوانستهاید اعتماد تودهها را جلب کنید که حداقل دو نماینده از شما به مجلس دویست و هفتاد نفری شورای ملی راه بیابد!! آنوقت چگونه می توانستید با آن اختناق که قادر به نفس کشیدن نبودید و نیرویتان در حال تحلیل بود، اعتماد تودهها را به خود جلب کنید؟
در مقابل عرض میکنم هر چه مصیبت و جنایت در طول تاریخ اسلام بر ملت مسلم وارد شده از ناحیه شما روشنفکران ضد دین و مذهب بود. به قول دکتر شریعتی شهید زیر هر قرارداد استعماری امضای چند تا از شما روشنفکرهای مستفرنگ مآب اتو کشیده به چشم میخورد. این هم تعارف نیست و حقیقت است. وقتی صحبت به اینجا می کشد خواهید گفت:
همین مگو لاحول کآدم زادهام
من ز لاحول آن طرف افتادهام
آری شما روشنفکرهای غیرمتعهد که همیشه روحانیت را مورد حمله قرار می داد و میدهید، به تمام انقلابها خیانت کردهاید، روحانیت تمام انقلابات را در این مملکت رهبری و به ثمر رسانیده و شما آمدهاید به قول خودتان انقلاب در انقلاب کردهاید!! (مثل حزب توده در بیست و هشت مرداد) و وضع را به بدتر از گذشته برگرداندهاید و بعد هم گم و گور شده به ریش ملت خندیدهاید و در ویلاهایتان در سوئیس و زوریخ و ونیز لمیدهاید، حالا هم نقشهتان همانست که امثال شما در انقلابات گذشته ایفا کردهاند ولی انشاءالله اینبار ملت بیدار و آگاه است و اجازه نخواهد داد به هدفهای شومتان نائل شوید انشاءالله.
خوب، هزار و سیصد سال است که بر علیه روحانیت متعهد دسیسهچینی میکنید، هزار و سیصد سال از مستکبران و ایادی طواغیت جهانخوار میخواهند روحانیت متعهد را از اسلام و مردم جدا کنند و سعی میکنند مردم را به آنها بدبین و آنها را منزوی کنند همیشه هم حرفشان و حربه شان همین بوده که روحانیت
ارتجاعی است، واپسگرا است، پایگاه استعمار است، سرمایه دار و مدافع فئودالیزم است و...
حال از شما سوال میکنم شما که باز هم دارید با همان حرفهای هزار سال پیش نقشههای هزار سال پیش و همان هدفهای هزار سال پیش طواغیت را نشخوار میکنید شما مترقی هستید؟ یا مرتجع!! شما که از همه مرتجع تر هستید شما که با معیارهای خودتان هم از همه مرتجع تر هستید.
برادران و خواهران عزیز توجه کنید دقت کنید آنهایی که در رأس سازمانهای وابسته به امپریالیسم نشستهاند و این حرفها را به دهان شما میاندازند و صداقت و صمیمیت شما را وسیله رسیدن به هدفهای شوم خود قرار دادهاند بهتر از همه میدانند که قادر نیستند روحانیت متعهد را از بین ببرند. جبارترین سلاطین در جهان اسلام نتوانستند روحانیت را نابود کنند، روحانیت اصیل در عمق فرهنگ ملل اسلامی ریشه دارد. نمیتوان تودهها را از روحانیت جدا کرد این یک حقیقت است دقت کنید اینها میخواهند با تضعیف روحانیت متعهد و مترقی (از طریق شایعه، تهمت، افترا و ترور شخصیت) راه را برای ورود
مجدد روحانی نمایان؟ و نتیجتاً جباران و غارتگران باز کنند.
ببینید در سالهایی که قادر به ذکر نام امام و روحانیت مترقی نبودیم و حتی دانستن نام آنها جرم بود، شاه و دارودسته اش برای تخدیر تودهها، چه روحانینمایان و روحانیون غیرمتعهد و متحجر را به صحنه آورد و حتی آنها را بزرگ کرد و آیا فراموش کردهاید؟ حال این گروههای فاسد و بیخبر از اسلام و بیگانه با قرآن میخواهند با تضعیف روحانیت متعهد و مترقی راه را برای ورود مجدد امثال نوقانی ها و مهاجرانی ها و آیت الله.... باز کنند و راه را برای چپاول و غارت اربابان خود هموار نمایند.
انشاءالله در یک برنامه و بحث جداگانه و فضل و یاری حقتعالی پیرامون نقش روحانیت اصیل در بیداری تودهها و نقش ضد روحانی از ابتدا تاکنون بحث و صحبت خواهیم کرد.
اما ای برادر و خواهری که با ارتجاع مخالف هستی و من هم با تو همعقیده هستم، اگر صادق هستی در هر نقش و مقامی که هستی این سخن استاد جلالالدین فارسی را آویزه گوشت کن: (کار غیر مکتبی زمینهساز ارتجاع است) این سخن بسیار پرمغزی است که امیدواریم همه مقامات مملکتی در این شرایط حساس تاریخی به آن توجه کافی داشته باشند.
خداوند بر تأییدات روحانیت متعهد و مترقی و اصیل بیفزاید و به همه شما توفیق حقشناسی و سپاسگزاری از این قشر عزیز و محترم را که پشتوانه اسلام و مسلمانان است عنایت فرماید «و لا تحسبن الله غافلاً عما یعمل الظالمون انّما یؤخرهم لیوم تشخص فیه الابصار.»
والسلام علیکم و رحمهالله
گزارش کنگره
حزب جمهوری اسلامی از تأسیس تا تشکّل (از زبان شهید مظلوم آیت الله بهشتی)
روزنامه جمهوری اسلامی در روز 20/2/62 در آستانه تشکیل نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی یکی از درس های تشکیلاتی شهید مظلوم آیت ا... بهشتی را منتشر نموده است که بخش هایی از آن را در زیر می آوریم:
حزب جمهوری اسلامی از تأسیس تا کنون
یک تشکیلات معمولا خودش را با آموزش و سازندگی تشکیلاتی و کلاس ها و حوزه های سازنده در ابعاد عقیدتی و سیاسی و تمرین دهنده در فعالیت های اجتماعی، سیاسی نظامی و شکل دهنده در ابعاد معنوی و اخلاق آغاز می کند و جلو می برد... . بعد وقتی تشکیلات مایه دار شد، مستقر شد و مورد قبول جامعه قرار گرفت می رود سراغ اینکه در سرنوشت سیاسی جامعه اش حضور مؤثر پیدا بکند و می تواند در ساختن آینده جامعه نقش مؤثری داشته باشد. در آن موقع مقدار قابل ملاحظه ای از قبیل انتخابات، روی کار آمدن دولت، تهیه برنامه های اقتصادی و اجتماعی اجرائی و برنامه های آموزشی اجرایی را ثبت خواهد کرد... .
حزب جمهوری اسلامی هم به عنوان یک تشکیلات اسلامی، هم به عنوان یک تشکیلات سیاسی علی القاعده باید همین راه را می رفت. بنیانگذاران حزب هم در آغاز به یک چنین حرکتی با یک چنین سیری و آماده یک چنین تلاشی با اینگونه برنامه ها بودند ولی...
جامعه ما بر اساس ایمان و اعتقادی که به انقلاب و شناختی که از مسیر کلی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به حزب روی آوردند و حزب بر خلاف پیش بینی مؤسسین ناچار شد قبل از اینکه یک کار تشکیلاتی سازمانی از یک جای کوچک شروع کند و بصورت تشکیلات گسترش دهد ناچارا همه توانش را روی ایجاد دفاتر در تهران و شهرها به کار برد و بجای حوزه های حزبی دفاتر حزب بوجود آمد... چندین میلیون نفر آمدند و اوراق تقاضای عضویت را تکمیل و به دفاتر دادند...
- بعد از معلوم شدن زمینه قبول و اعتقاد مردم نسبت به حزب یک مقدار وظیفه بر دوش حزب آمد، مثلا در رابطه با مسائل جاری صحبت می شد که روز کارگر است و هنوز سه ماه از پیروزی انقلاب نگذشته که روز کارگر مطرح می شود. روز کارگر باید بدست گروه های دیگر اداره بشود یا با برنامه ها و شعارها و خط اسلامی و بدست نیروهای اسلامی برگزار کنیم. ولی برای تشکیلات 500 نفری، 1000 نفری رفتن به این میدان میسر نیست و ما امروز را با حضور کارگران مسلمان برگزار کردیم و شعار روز کارگر بعنوان یک شعار بی اثر و کم اثر فقط در خدمت منحرف کردن حرکت کارگری ما از راه اسلام به راه های دیگر در دست دیگران بود و این باید بیاید در دست نیروهای مسلمان و مؤمن و این کار عمل شد.
می بینید قصه عکس شد؛ یعنی قبل از اینکه حزب بتواند فعالیت های سازنده تشکیلاتی بکند می رود سراغ انجام وظائف بزرگ اجتماعی که تشکیلات های به ثمر رسیده و به سن بلوغ رسیده به سراغ آن می روند. این نوزاد حزب که دو ماهه بود می خواهد برود و گرز یک پهلوان را بلند کند و این کار انجام و موفق هم می شود. و نمونه هائی دیگر روز زن، مجلس خبرگان قانون اساسی و غیره....
- حزب تصمیم می گیرد با اطمینانی که مردم دارند با همکاری هایی که روحانیت دارد در همه حوزه ها نامزد معین کند به امید اینکه اکثریت قاطع مجلس خبرگان کسانی باشند که اسلامی فکر کنند و یک قانون اساسی دارای اصالت اسلامی بدست آید...
- حزب به عنوان یک نهادی که در آن موقع حوزه های تشکیلاتی حزبی نداشت و هنوز به این کار دست نزده بود ولی همان زنجیر دفاتر حزب آن را بصورت یک تشکیلات مؤثر درآورده بود و با داشتن صدها دفتر لااقل یک فکر را به مردم عرضه کند و با روحانیت هم فکرش را هماهنگ کند که این هم مهم و اعتماد و اطمینان مردم هم به حزب که مهم بود و در نتیجه پیروزی قاطع در انتخابات مجلس خبرگان بدست آمد.
- حزب در انتخابات رئیس جمهوری هم تصمیم گرفت وارد بشود. متاسفانه با اشکالاتی که بر سر راه انتخاب شدن نامزد حزب بوجود آمد برنامه حزب نخست به هم خورد... در آن موقع یادم می آید که یکی از آقایان در مصاحبه ای گفته بود که حزب مُرد ولی ما معتقد بودیم که خیر حزب زنده است و به شرطی زنده خواهند ماند که همه ما در قلبمان موفق باشیم و در روحمان انگیزه خدائی داشته باشیم. اگر انگیزه خدائی داشته باشیم زنده هستیم و چون امیدوار بودیم و با امید فراوان و با روحی سرشار از نگرش به آینده می گفتیم:
ما در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت فعال خواهیم کرد ان شاء ا... پیروز خواهیم شد. بعد شرکت کردید و پیروزی قاطع بدست آوردید و خلاصه داشتن یک اکثریت قاطع همفکر در مجلس مقننه و روی کار آمدن یک دولت همفکر در قوه مجریه و روی کار آمدن بسیاری از استاندارها و فرماندارها و مسئولان همفکر در شهرهای مختلف، همفکر شدن نهادهای انقلاب با حزب و بازگشت آنها از اشتباهی که در اواخر سال 58 دچار آن شده بودند موفقیت حزب را می رساند.
- حزب در حقیقت به دلیل داشتن پایگاه مردمی وسیع از همان آغاز و به دلیل بودن وظائف اجتماعی سنگین و تعیین کننده بر سر راهش ناچار شد به کارهایی دست بزند که احزاب دیگر سال ها پس از تأسیس و پیشرفت تشکیلاتی به آن دست می زنند و طبیعی است که این کارهای بزرگ همه نیروهای ما را گرفت. حالا صرف نظر از اینکه مؤسسین حزب همه در شورای انقلاب بودند و در طول آن مدت مسئولیت های کشوری را هم بدوش داشتند دیگر توان قابل ملاحظه ای برای کار تشکیلاتی نبود مگر در حد همان تشکیلات دفتری.
- سخنی که با شما داریم نه پیرامون انتخابات است نه پیرامون چیزهای دیگر، پیرامون حرکت تشکیلاتی است و گسترش آن، بخواست خدا برای حرکت پیگیر و شبانه روزی تشکیلاتی حزب به عنوان یک تشکیلات اسلامی آماده باشید و یادتان نرود و یادمان نرود که روح این کار تشکیلات ایمان به خدا و اخلاص برای خدا و عمل برای خدا کردن و عمل صالح داشتن است.
بنابراین هم تقوای ستیز داشته باشید هم تقوای پرهیز.
- در سال 60 ما موفق شدیم اساس کارهای تشکیلاتی حزب را با استفاده از همه تجارب گذشته و مطالعات دیگرمان از نو بریزیم... بنده به شما عرض می کنم که هر وقت موفق شدید در محل خودتان یک حوزه حزبی اینجوری داشته باشید آن وقت بدانید تازه کار حزب جمهوری اسلامی در آنجا آغاز شده است. به امید توفیق خداوند متعال که بتوانیم که اگر بخواهیم می توانیم؛ به امید اینکه مصمم باشیم و تلاشی که با آگاهی های کافی و اخلاص فراوان و برای خدا کار کردن را، در راه خدا کار کردن فعالیت های تشکیلاتی مان را سامان اساسی بخشیم ان شاء ا... (ج 62.2.20)
مصاحبه مطبوعاتی حجت الاسلام خامنه ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی پیرامون نخستین کنگره
حجت الاسلام سید علی خامنه ای دبیرکل محترم حزب جمهوری اسلامی ضمن شرکت در یک مصاحبه مطبوعاتی در رادیو تلویزیون به سئوالات مختلف پیرامون برگزاری اولین کنگره حزب جمهوری اسلامی پاسخ گفتند. قسمت هایی از این مصاحبه در زیر می آید:
- تشکیل کنگره یک مقطع طبیعی برای روند حزب محسوب می شود. کنگره به معنای ارتباط کادرهای تصمیم گیرنده با افراد و اعضای حزب است. در حقیقت کنگره به معنای ریشه دار شدن و ریشه دار بودن حزب و نفوذ در اعماق جامعه است...
- کنگره بخشی از حیات حزب و وسیله ای برای تداوم حزب محسوب می شود.
سئوال- آیا در کنگره حزب فقط شورای مرکزی حزب انتخاب خواهند شد یا روی مواضع جدید حزب نیز بحث خواهد شد؟
جواب– یکی از کارهای کنگره تعیین اعضای شورای مرکزی است. همانطوری که شاید مطلع باشید که اعضای اولین کنگره شورای مرکزی بوسیله پنج نفر مؤسس حزب انتخاب شدند و بعد از آنکه بعضی از آن برادران به شهادت رسیدند و افراد کمتر شدند بقیه بوسیله خود شورای مرکزی تعیین و برگزیده شدند و حالا ان شاء ا... کلیه اعضای شورای مرکزی با انتخاب اعضای حزب یعنی کنگره حزب که برگزیدگان اعضاء هستند انتخاب خواهند شد. این مساله یکی از کارهائی است که کنگره به عهده دارد.
علاوه بر این اساسنامه و مرامنامه را تصویب خواهد کرد و همچنین شورای داوری را که یکی از بالاترین رده های حزبی است انتخاب می کنند و همچنین درباره مواضع بحث و گفتگوئی بعمل خواهد آمد. و نسبت به مواضع حزب نیز اگر نظری باشد در آنجا ارائه خواهد شد.
- در شکل کلی سازماندهی حزب تغییری ایجاد نخواهد شد لکن در اساسنامه پیشنهادی اصلاح شده ای که به کنگره تقدیم می شود تا در آنجا مورد نظر و در نهایت تصویب قرار بگیرد تغییراتی جزئی در سازماندهی پیش بینی شده است. بنابراین اگر همان اساسنامه تصویب بشود در کل استخوانبندی سازماندهی حزب تغییری بوجود نخواهد آمد لیکن در برخی از جزئیات چرا.
سوال- شما چه انتظاراتی از کنگره دارید و نقش حزب در روند انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج- ارزیابی در مورد حزب ارزیابی مجموعه افرادیست که خودشان را وابسته به انقلاب می دانند و برای انقلاب بیشترین و بالاترین نقش را همواره قائل بودند و تلاش خودشان را در این راه انجام داده اند. طبیعی است که در آغاز تشکیل یک نظم جدید در جامعه و شالوده ریزی یک نظام نوین آن هم بعد از این همه ویرانی که در طول سال های دراز قبل از این وجود داشته نمی توان انتظار داشت که همه کارها به سهولت انجام پذیرد و همه هدف ها بزودی بدست آید و پی در پی کامیابی هایی در اجتماع حاصل شود. لکن باید انتظار داشت که همه تلاش کنند و تمام تلاش و فعالیت خودشان را در خدمت به انقلاب قرار بدهند و در این راه متمرکز کنند و این کار در حزب انجام گرفته.
- حزب از روز اول ولادت خود تا به امروز تلاشش را در خدمت هدف های انقلاب قرار داده است چه در ماه های اول پیروزی انقلاب که کلیه کارهای تبلیغاتی و حرکات امور اجتماعی با دست اندرکاری حزب انجام می گرفت و راهپیمائی ها و اجتماعات و برگزاری مراسم نماز جمعه تا همه مراسم های دیگری که انجام می گرفت و انتشار پوسترها و اطلاعیه های گوناگون مربوط به مسائل عمومی همه از حزب صادر می شد و چه در دوران انتخابات مجلس شورای اسلامی که حزب علیرغم فشار و شانتاژهائی که علیه آن و مسئولان آن وجود داشت چشم به بهترین افراد و عناصر برای کاندیدائی مجلس شورای اسلامی دوخته بود و اهمیت به این مسئله نمی داد که برای آمدن به مجلس شورای اسلامی فلانی حزبی باشد یا نباشد و چه در دوران ریاست جمهوری و در میدان های مختلف اجتماعی و سیاسی و نظامی به فعالیت های خودشان مشغول بودند تا امروز همراه حزب به عنوان این مجموعه مقصدی و هدفی جز پیشرفت انقلاب و نزدیک شدن به اهداف انقلاب نداشته است. ما قضاوتمان درباره موقعیت حزب با این دید و از این نگاه است.
سئوال- آیا پس از شهادت شهید مظلوم آیت ا... بهشتی تغییراتی در خط مشی کلی حزب پدید آمده یا خیر؟
ج- ما حرکت اساسی و اصولیمان از زمان شهید بهشتی تا امروز هیچ گونه تغییری پیدا نکرده است و موجبی هم برای این تغییر وجود نداشته و ندارد. همانطوری که مطلع هستید مواضع ما امروز در دسترس و در اختیار همه برادران و خواهران حزبی است و همه آن را می خوانند و فرا می گیرند و برادرمان جناب آقای هاشمی رفسنجانی آن را تدریس می کنند و در موضع اطلاع و فراگیری همه آحاد ملت قرار دارد. این مسئله در زمان شهید بهشتی و با کمک مؤثر ایشان تنظیم و به رشته تحریر درآمده و آن روز مواضع ما همین بود و امروز هم همان است و امیدواریم که بتوانیم این را تکمیل هم بکنیم و هیچ گونه تغییر نیز در خط مشی اصولی ما از آن زمان تا به امروز بوجود نیامده است.
سوال- حزب جمهوری اسلامی در طول این پنج سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه فراز و نشیب هایی را داشته است؟
ج- فراز و نشیب های حزب جمهوری اسلامی در حقیقت نسبت به عمر کوتاهش خیلی فراوان است. ما این حزب را در غربت آغاز کردیم و این حزب در غربت متولد شد. قبل از پیروزی انقلاب این حزب پایه گذاری شد و آن هنگام بود که ما انتظار آن را داشتیم که پس از اعلام رسمی حزب همه ما بازداشت شویم و در فکر بودیم که کسانی را به جای خودمان معین کنیم که هنگامی که ما بازداشت شدیم آنها باشند و حزب را بصورت مخفیانه ادامه بدهند؛ آن زمان ولادت حزب بود. با پیروزی انقلاب اسلامی اقبال عمومی و وسیع مردممان به حزب شروع شد... یک روزهائی بود که در شهر تهران اگر معلوم می شد یک نفری وابسته به حزب است کسانی او را مورد تهاجم و دشنام و اهانت قرار می دادند، عوامل و ایادی بودند که اینجا و آنجا می گشتند و افرادی را به اتهام انتساب به حزب جمهوری اسلامی مورد اهانت قرار می دادند و وابستگی به این سازمان، آن حزب، آن گروه معلوم الحال و خائن و ضد انقلاب روا و جایز بود و بی اشکال و موجب هیچ گونه خصومت و دشمنی با مسئولین درجه یک کشور یعنی رئیس جمهور وقت و اطرافیانش نمی شد اما وابستگی به حزب جمهوری اسلامی که یک حزب اسلامی بود و شخصی مثل شهید بهشتی در رأس آن قرار داشت از نظر آنها جرم محسوب می شد. و این هم یک دورانی بود که ما گذراندیم...
یک روزی بود که عزیزانی از دست رفتند و شهید شدند و روزهائی هم بوده که همه تلاش ها و امکاناتی که انسان هایی بزرگ چون شهید بهشتی و شهید باهنر داشتند مصرف می شده و در خدمت پیشرفت حزب به کار رفته. به هرحال حوادثی که در این چهار سال و چند ماه گذراندیم تحقیقا چندین برابر حوادث طبیعی یک چنین مدتی است.
سوال– در مورد این مساله که تبلیغات زیادی صورت گرفته تا اصل ضرورت تشکل خدشه دار گردد و آیا تشکیل کنگره حزب می تواند این گونه سمپاشی هایی را خنثی سازد؟
ج– ما فکر می کنیم که کنگره محتاج تلاش ویژه ای در این جهت نیست؛ اگر این کنگره خوب برگزار شود و موفق باشد و اگر حزب بتواند حسن عمل نشان بدهد این زمزمه ها و سمپاشی ها بخودی خود از بین خواهد رفت. البته شاید آن کسانی که درباره نفی تشکل در جامعه صحبت می کنند افراد مغرضی هم نیستند چرا که کسانی مغرض در میان آنها هستند و اصل بها دادن به این زمزمه ها هم از روی غرض ناشی می شود؛ لکن بسیاری از افراد هستند که به درستی نمی دانند که حزب برای چیست و چه فایده ای و چه ثمره ای را برای اجتماع و انقلاب داراست. (ج 13/2/62)
سخنان حجت الاسلام رفسنجانی در دیدار با اعضاء ستاد برگزاری نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی
حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در دیدار با اعضای ستاد برگزاری نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی سخنان مبسوطی پیرامون کنگره و حزب ایراد فرمودند که قسمت هایی از آن را در زیر می آوریم.
ایشان ضمن تشکر از اعضای ستاد گفتند:
این کنگره نقطه عطفی هم در تاریخ حزب جمهوری اسلامی و هم نقطه عطفی در تاریخ تحزب در دنیای اسلام مخصوصا در منطقه ما است.
رئیس مجلس شورای اسلامی در ادامه سخنان ضمن اشاره به چشمگیرترین کمبود جامعه ما، یعنی تشکل اسلامی گفتند: در هر مقطعی که یک نهضت اسلامی به رهبری روحانیت و مسلمان ها آغاز شده آنچه که مسلمان ها را زجر داده و آنها را عقب رانده نداشتن تشکیلات و پراکنده کاری و متشکل بودن نسبی دشمنان بود. در آغاز نهضت اخیر روحانیت که امام رهبری می کردند [و] تا امروز ادامه دارد در کارهای اجرائی مبارزه هر روز به نیاز شدید تشکیلات برخورد می کردیم که فاقد آن بودیم...
- در شش سال اخیر مبارزه که گروهکهای دیگری نسبتا متشکل برخورد می کردند با اینکه بسیار تعداد کمی بودند، با این صورت این پیش می آمد که اینها جریان اصلی مبارزات را تحت الشعاع قرار می دهند.
- کسانی که پیش قدم شدند در تاسیس حزب جمهوری اسلامی و کسانی که به شدت استقبال کردند افرادی بودند که این کمبود (نداشتن تشکیلات اسلامی) را احساس می کردند.
- کسانی که در جریان کارشکنی های فراوانی بودند که علیه حزب جمهوری اسلامی در این چهار سال بودند و مشکلات فراوانی را در این مخالفت ها لمس می کردند، آن هائی مقاومت کردند که در اثر تجربیات مطمئن بودند که تشکیلات اسلامی برای آنها ضرر ندارد.
آقای هاشمی در ادامه افزودند: علیرغم مشکلات کاری و کارشکنی های فراوان توانستیم حزب را سرپا نگهداریم و رشد نسبی بدهیم و به جائی برسیم که امروز کنگره بزرگ حزب را تشکیل بدهیم و جمع زیادی از زبده گان نیروهای اسلامی را دور هم جمع کنیم و تصمیمات ریشه ای درباره تحکیم پایه های حزب بگیریم و آن را محکم کنیم.
ما پیش بینی کرده بودیم که وقتی تعداد اعضاء به 300 نفر رسید کنگره را تشکیل دهیم ولی با استقبال عظیم مردمی که در همان ساعات اول در سراسر کشور از هزارها نفر تجاوز کرد معلوم شد که فکر درستی نبود و پس از آن شهید مظلوم بهشتی خیلی اصرار بر تشکیل کنگره داشتند.
- مطمئنا اگر حزب بخواهد ماهیت حزبیش را داشته باشد نمی تواند بدون کنگره باشد و کنگره جایی است که نخبه ها و برگزیده ها با رای مستقیم اعضای حزب که در حوزه ها انتخاب شدند جمع می شوند و روی مسائل اصولی حزب تصمیم می گیرند و شورای مرکزی و شورای داوری را انتخاب و مرامنامه و اساسنامه را تصویب می کنند.
به هرحال اساس حزب را که باید انتخابی و با آزادی اعضاء باشد تبلورش را ما در کنگره و تصمیمات کنگره می بینیم.
- به خاطر اعتماد تا قبل از کنگره هم ما توانستیم بصورت یک حزب عمل بکنیم اما در این مقطع (تشکیل کنگره) وارد مرحله تازه ای خواهیم شد و این مرحله نشان تثبیت موقعیت حزب و پابرجا شدن یک حزب اسلامی مورد اعتماد مردم و جامعه است.
- دشمنان اسلام، انقلاب، خط امام و دشمنان حزب قاعدتا بیکار نمی نشینند. ما قبل از کنگره شاهد بعضی از شیطنت ها هم بودیم؛ خوشبختانه موثر واقع نشد ولی آنها مأیوس نمی شوند و تا امکان داشته باشد حرکتی خواهند کرد. این مربوط به امروز هم نیست، حزب جمهوری اسلامی به خاطر نقشی که در جامعه می تواند داشته باشد بی دشمن نبوده و نیست. آنهایی که حزب را منفجر کردند و آن همه شهید را در یک روز از ما گرفتند و آنهایی که به شخصیت بارز حزب و شهید مظلوم بهشتی اهانت روا داشتند و ما همه را مورد تعرض همه گونه اتهامات قرار می دادند نمرده اند؛ ممکن است از آن قدرت قبلی افتاده باشند ولی دوباره ممکن است در شکل، لباس، و شیوه های جدیدی برخورد بکنند و دوستان حزبی ما باید مواظب باشند.
من عرض می کنم که اگر این بار تجربه تشکیل حزب اسلامی به شکست بیانجامد برای مدت طولانی در یکی دو نسل آینده لااقل دیگر تشکیلات اسلامی پا نخواهد گرفت. و این باعث می شود عده ای مردد شوند و دشمنان همین را می خواهند.
- چطور می شود چهره هایی چون شهید مظلوم بهشتی و باهنر را که از چهره های بسیار معتبر انقلاب و بلکه از چهره های منطقه و معروف از بنیانگذاران این حزب هستند و جانشان را در راه همین حزب دادند را نادیده گرفت، حزبی که در مدت کوتاهی 10 نفر شهید از شورای مرکزی 100 نفر از کادرهایشان در جبهه و در مقابله با منافقین و تروریست ها شهید شده اند.
- حزبی که افتخار قسمت عمده از یک سهم عظیم از میدان به در کردن جریان لیبرالیسم را دارد.
حزبی که صدها روحانی متعهد و مبارز در کادرهای خودش دارد، حزبی که تعداد زیادی از ائمه جمعه را همراه خودش دارد... حزبی که مهمتر از همه اینها مورد اعتماد امام امت است که ما با مشورت امام و جلب موافقت امام... تاسیس کردیم... هرجا که گرفتاری برای ما پیش آمد ایشان رفع کردند، حزبی که در مجلس مقبول است، در جامعه مقبول است، در روحانیت مقبول است، در دنیا اعتباری کسب کرده... اگر این حزب نتواند پابرجا بماند و شکست بخورد دیگر تشکل های اسلامی چطور می توانند باشند.
- حزبی که دبیرکل آن امروز شخصیتی است مثل آقای خامنه ای که نزدیک به 17 میلیون رای مردم را به خود اختصاص داد.
- اگر نیروهای حزب... بخواهند متشکل عمل بکنند نباید به لفظ حزب... قناعت کنند و تشکیلات مناسبی را بوجود نیاورند و همان شعارهای گمراه کننده که گاهی گفته می شود امت خودش حزب ا... است و کافی است همین را حزب حساب کنیم، مثلا بگویند روحانیت به معنی حزب است و به تشکیلات جدید نیازی ندارد یا چیزهایی از این قبیل بخواهند مطرح بکنند. ممکن است هم گاهی دوستان این را بگویند اما ممکن است که القاء دشمنان یا برداشت اشتباه باشد. (ج 17/2/62)
درباره نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی به قلم حجت الاسلام و المسلمین خامنه ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی
نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی یک مقطع مهم و تعیین کننده در تاریخ این حزب و آئینه تلاش مخلصانه و مستمر عناصر ارزشمندی است که اینک بعضی از آنان با سرافرازی به لقاء ا... شتافته اند .
برادران و خواهران ما در حزب اینک خود را برای تشکیل مجمع بزرگی آماده می سازند که می تواند نقشبند ادامه حرکت سامان یافته عظیمی باشد که از گذشته آن خاطره هائی شکوهمند و فراموش ناشدنی در حافظه این انقلاب برجاست.
کنگره حزب منسجم کننده ریشه مردمی این حزب و ارتباط مستحکم آن با اعماق جامعه است. چنین پیوندی در حقیقت تضمین سلامت و رفتار و صداقت شعارهای این حزب و هر تشکیلات مردمی بشمار می آید.
تصویر روشن و دلنشین چنین کنگره ای از آغاز در برابر چشم مؤسسان وجود داشت؛ این تصویر بیشتر از این جهت شیرین و مطلوب بود که مجمع بزرگی از آحاد ملت را نشان می داد که طرح اساسی ترین خطوط یک تشکل اسلامی و انقلابی را ترسیم می کرد. فکر می کردیم که با رسیدن داوطلبان عضویت به سیصد و سیزده نفر این کنگره را تشکیل خواهیم داد، حتی پس از اقبال نامنتظر مردم و دشوار شدن آماده سازی مقدمات مجمعی چنین بزرگ نیز اندیشه تشکیل این مجمع هرگز از ذهن و ذکر دست اندرکاران بیرون نرفت و پیش از آنکه حزب جمهوری اسلامی و همه امت به سوگ هفتاد و دو تن بنشینند سید شهیدان انقلاب و یارانش خود را برای ترتیب اساس کنگره بزرگ حزب آماده می ساختند.
اینک پس از دو سه بار عزم ناموفق، حزب جمهوری اسلامی در آستانه نخستین کنگره بزرگ خود قرار گرفته است. این کنگره بزرگ ترکیبی از برگزیدگان حوزه های حزبی در سراسر کشور و نیز شخصیت های برجسته و فعال انقلاب و حزب است. این مجمع با ترکیب بدیعش که از پدیده های نادر جهان اسلام و تاریخ اسلام بحساب می آید، موظف است که بالاترین ارکان حزب جمهوری اسلامی را تعیین و اساسنامه جدید را تدوین کند، یعنی حرکت جدید و سریع و سنجیده و خوش عاقبت این تشکل مردمی و اسلامی را در نظام جمهوری اسلامی پایه ریزی کند. در شرایط کنونی انقلاب این یکی از بنیانی ترین تلاش هائی است که در خدمت انقلاب و هدف هایش می توان تصور کرد.
***
ما به حزب به این نگاه می نگریم:
یک تشکیلات مردمی، یک پیوند مستحکم میان آحاد ملت، یک رابطه فکری و آموزشی و یک هدایت همه جانبه برنامه ریزی شده و عمیق در میان توده های مردم، همان چیزی است که مراد و مقصد ما از تشکیل حزب جمهوری اسلامی است. هدایت حزبی همان هدایت اسلامی و هدایت سیاسی بر مبنای ارزش های انقلاب اسلامی است که با دقت و نظم و پیگیری انجام می یابد.
از آغاز دو گروه با این هدایت به مقابله برخاستند. دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه؛ دشمنانی که نقش چنین تشکلی را درک می کردند و دوستانی که این نقش را درک نمی کردند. حزب با این هر دو گروه برخوردی مناسب کرد، دشمنان را افشاء کرد و دوستان را تا آنجا که می توانست به حقیقت امر آشنا ساخت.
بی شک نمی توان ادعا کرد که آن مخالفت ها پایان یافتند و به همین دلیل آگاه سازی هنوز برای حزب یک وظیفه بزرگ و اساسی است.
نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی باید با نحوه تشکیل و نحوه عمل به این آگاه سازی کمک کند. این کنگره باید هم صداقت و سلامت حزب را و هم جدیت و عزم راسخ آن را در جهت اهداف اساسی انقلاب اسلامی به اثبات رساند. نخستین کنگره باید جهشی به سمت آن هدف هائی داشته باشد که شهیدان انقلاب و شهیدان حزب همواره در آرزوی آن تلاش کردند و در راه آن به شهادت رسیدند.
حزب جمهوری اسلامی با تدوین اساسنامه جدید و تعیین شورای مرکزی جدید باید نفس تازه کند و حرکت سختی را که از آغاز شروع کرده است شتاب و نظم لازم ببخشد.
از سوئی دیگر این کنگره باید مظهر خلوص و اخلاص حزب باشد، انتخاب بزرگی که در این کنگره انجام می گیرد بر مبنای ارزش هائی باشد که ظهور و ادامه انقلاب ما بدانها متکی بوده است؛ یعنی کسانی به رهبری حزب برگزیده شوند که از ایمان، اخلاص، انقلابیگری، کارائی و اندیشمندی برخوردار باشند.
این ارزش ها در نخستین نشست هایی که به مقدمات تشکیل حزب انجامید از سوی پایه گذاران این تشکل و بویژه شهید مظلوم آیت ا... بهشتی مطرح شد و همواره باید در مدنظر داشت.
شرکت کنندگان در کنگره حزب جمهوری اسلامی در معرض آزمایش بزرگی قرار دارند، امید و انتظار ما آن است که این آزمایش با موفقیت به انجام رسد و این گام موفق گام های دیگری را در پی داشته باشد.
سخنرانی حجت الاسلام خامنه ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی پیرامون عملکرد چهارساله حزب و گزارش کار روز اول کنگره
در شب بعثت فرخنده پیامبر گرامی اسلام نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی عصر روز سه شنبه 20/2 با تلاوت آیاتی از قران مجید و با شرکت حجت الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای رئیس جمهور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر، اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، منتخبین حوزه های حزب جمهوری اسلامی سراسر کشور و با حضور میهمانان این کنگره، حجت الاسلام سید احمد خمینی، فرماندهان نظامی، اعضای شورای عالی قضائی، اعضای شورای نگهبان، چند تن از وزراء، جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، گروه زیادی از ائمه جمعه و جماعات، استانداران، تعدادی از سفراء و کارداران کشورهای خارجی در جمهوری اسلامی ایران، خانواده های شهدای در اردوگاه شهید باهنر تهران آغاز به کار کرد.
در نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی پس از تلاوت قرآن مجید برنامه چند روزه کنگره به استحضار رسید. سپس به مناسبت افتتاح نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی سرود کنگره توسط گروه سرود کنگره حزب اجرا شد، آنگاه حجت الاسلام سید علی خامنه ای رئیس جمهور و دبیرکل حزب در نطق افتتاحیه این کنگره گزارش کار چهارساله حزب جمهوری اسلامی را ارائه دادند.
در ادامه کار نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی پس از سخنرانی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی نماز مغرب و عشاء به امامت آیت ا... قاضی امام جمعه دزفول اقامه شد و سپس به منظور انتخابات هیئت رئیسه و به دنبال آن آئین نامه اداره کنگره در 30 ماده به تصویب اعضاء کنگره رسید.
هیئت رئیسه منتخب عبارتند از: حجت الاسلام سید علی خامنه ای رئیس، حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی نایب رئیس اول، مهندس میرحسین موسوی نایب رئیس دوم و آقایان جاسبی، رهبری، بادامچیان، شریفخانی، باهنر و محمدرضا بهشتی به عنوان منشی.
قسمت هایی از سخنرانی حجت الاسلام خامنه ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در کنگره حزب پیرامون عملکرد حزب جمهوری اسلامی در چهار سال گذشته:
شما برگزیدگان و نخبگان حزب و شما همه برادران و خواهران شرکت کننده و میهمانان در جمعی گرد آمدید که در تاریخ اسلام بی همانند است. اعضاء این مجمع عظیم از گروه های گوناگون سنی، صنفی، شغلی و فکری اند که پیوندی تشکیلاتی آنان را به هم می بندد و از سوی جمع بزرگی از مردم به اینجا آمده اند تا اصولی ترین مبانی برای حرکت شتابنده ای حزبی اسلامی و مردمی را شالوده ریزی میکند.
این نخستین بار است که چنین جمعی با چنان هدفی در یک جا گرد می آیند؛ این پدیده نیز همانند همه پدیده های بی سابقه انقلاب بزرگ ما باید از ثمرات و برکاتی شایسته و درخور برخوردار گردد و در تاریخ همچون نقطه ای مثبت و قابل توجه باقی بماند... در اینجا شایسته می بینم از چهره های منور شخصیت والای شهید مظلوم آیت ا... سید محمد بهشتی که به حق سید شهیدان این انقلاب نام گرفته است یاد کنم، این گزارش باید از او شنیده می شد و از زبان او در تاریخ می ماند که در لحظه لحظه عمر پر ماجرای این حزب از همه اخلاص و حلم و حکمت و درایت و هوش خداداد برای رسیدن به آرمان های حزب که همان هدف های انقلاب است بهره می گرفت و او که ثلمه ی ناشی از فقدانش همچنان باقی است...
از تابستان سال 1356 که نخستین مقدمات پیدایش تشکلی اسلامی و مردمی بوسیله چند تن از معتقدان به لزوم چنین تشکلی فراهم می شد، در آن تابستان در جمعی پنج نفری که شهید بهشتی محور آن بود و شهید باهنر عضو دیگر آن طرح، چنان تشکلی ریخته شد. به پیشنهاد شهید بهشتی مقرر شد که اولین ملاک برای گزینش یاران «اخلاص» باشد... در راه آرمان های خدائی بدون اخلاص هیچ شرط دیگری مفید و مؤثر نیست.
نخستین جلسه در یک صبح روشن پائیزی در تهران منزل شهید باهنر منعقد گشت و در آن جلسه و در جلسات متعدد بعد از آن اساسی ترین مسائل مربوط به ایجاد تشکل با خصوصیات مورد نظر مطرح و درباره آنها مباحثات لازم واقع شد. نخستین جلسه پس از زندان در سال 1357 در قم منعقد شد و مقرر گشت که هفت نفر از برادران در تهران مقدمات تشکیل حزب را فراهم کنند و بقیه در قم پشتوانه های معنوی و فکری آن را آماده کنند. پیش از محرم خونین سال 1357 همه به این نتیجه رسیدیم که حزب بصورت آشکار اعلام موجودیت کند و چون در آن شرایط دستگیری سران چنین تشکلی حتمی می نمود عده دیگری آماده باشند که پس از دستگیری گروه اول استمرار حزب را بصورت مخفی اعلام کنند. بدینوسیله همه ی انگیزش و هیجانی که از دستگیری سران معروف و شناخته شده حزب پدید می آمد در خدمت استمرار این حرکت انقلابی قرار می گرفت.
با اعلامیه امام در محرم 1357 اعلان رسمی حزبی که به قصد تحقق آرمان های الهی تشکیل می شد تا اندکی پیش از پیروزی انقلاب به تاخیر افتاد.
- همزمان با تشکیل دولت موقت و سپس پیروزی انقلاب جمع 5 نفری برادرانی که چه در شورای انقلاب و چه در کمیته استقبال و چه در همه فعالیت های دم به دم آن ایام در کنار هم بودند پیگیری از کار تشکل حزب را فراموش نکردند. تجربه تشکیل دولت موقت و خالی ماندن صحنه ی اداره کشور از نیروهای خط امام درس دیگری بود که زیان های ناشی از فقدان یک تشکل اسلامی تمام عیار را به رخ ما می کشید. امام هم در این روزهای اول پس از پیروزی انقلاب یکی دوبار از یکی از برادران درباره تشکیل حزب پرسیده بودند.
در آخرین روزهای بهمن 1357 آخرین اقدام های مربوط به تشکیل حزب در جلسات فشرده و پرکار پنج نفره انجام گرفت و مرامنامه و اساسنامه و دستور کار تنظیم شد و در 29 بهمن 1357 اعلامیه شروع کار حزب به اطلاع همگان رسید...
قبل از آنکه وارد بحث اصلی شویم پاسخ به دو سئوال مهم و اصلی را لازم می دانم؛ نخست اینکه هدف های حزب و آرمان و آینده هایی که یاد آن همواره خون در رگ های حزب می دوانیده است چیست؟ دیگر اینکه چرا برای رسیدن به این هدف ها وسیله ای که انتخاب شده تشکیل حزب بوده است؟ مگر رسیدن به آن هدف ها را بدون این وسیله ممکن نمی دانستیم؟
پاسخ به سئوال دوم اینکه ما همواره شکست کوشش های انقلابی را معلول نداشتن یک تشکل قوی از معتقدان به اندیشه انقلاب می دیده ایم. بودند کسانی که به تشکل و نظم نیروهای یک مجموعه اعتقادی نداشتند لیکن کسانی که به پیروزی و اعتقاد راسخ به خط انقلاب اسلامی و مردمی ایران شناخته شده اند از دیرباز به تشکل معتقد بودند...
در پاسخ به سئوال اول: هدف های حزب همان هدف های انقلاب است و حزب برای تداوم انقلاب بوجود آمده است زیرا یک حرکت انقلابی عظیم در صورتی که با عوامل بقاء و تداوم خویش همراه نباشد آسیب پذیر و در معرض خطرات بزرگ خواهد بود و لذا پس از پیروزی چنین حرکتی باید بلافاصله در اندیشه موجبات تداوم آن تا رسیدن به آخرین هدف ها بود.
- بنیانگذاران حزب وجود تشکلی اسلامی، انقلابی، مردمی، ارزشگرا و پای بند به محور امامت و رهبری را بهترین وسیله برای تأمین این موجبات و در نتیجه تداوم انقلاب تا پایان خط دانستند و حزب را برای این مقصود بنا نهادند و حزب در میان انبوهی از مشکلات و صفوفی از مخالفان و امواج کوبنده ای از مخالفت ها به فضل الهی و به مدد اخلاص انبوه مردم مؤمنی که بدان پیوسته یا به چشم مهر و عطوفت بدان نگریسته و به آن اعتماد کرده بودند توانست بسیاری از آن سر فصل ها را تامین کند و امید و اعتماد بنیانگذاران و وابستگان خود و بخش عظیمی از ملت ایران را بخویش و اصل تحزب و تشکل جلب نماید...
شکست گروه ها و احزاب (پیش از پیروزی) از سوئی و آلوده شدن حزب و تحزب به هدف های نامقدس و وسیله های نادرست از سوی دیگر در ذهن مردم ما نوعی بدبینی و یا سرخوردگی و یا بی تفاوتی نسبت به تحزب بوجود آورده بود و این می توانست پدیده خطرناک و بدفرجامی باشد. برای ملت با دور ماندن از هماهنگی و انسجام نیروها خطر بزرگی است که زمینه ساز آن بدبینی به تشکل و تحزب است.
- گرایش وسیع مردم و اظهار نظر شخصیت های مردمی و بزرگ درباره حزب حاکی از این دگرگونی عمیق در ذهنیت و باور مردم ماست و بی شک موفقیت حزب در تحقق بخشیدن به موجبات تداوم انقلاب بزرگ مهم ترین نقش را در این گرایش و قبول داشته است.
- بدون دخالت مردم در امور سیاسی و سازندگی های کشور ممکن نبود و نیست که انقلاب به سمت هدف های نخستین خود ادامه حرکت دهد.
- حزب جمهوری اسلامی در نخستین تلاش های خود این تکلیف را شناخت و بدان عمل کرد.
- مردم مایل بودند بدانند که این نیرو و هماهنگی خود را که تازه شناخته شده بود چگونه می توان در خدمت انقلاب و نهال نوپای جمهوری اسلامی قرار داد و لازم بود این احساس مردم از مرکزی هدایت و سازماندهی بشود.
- حزب جمهوری اسلامی این مهم را به عهده گرفت و در همه عرصه های انقلابی در بزرگداشت خاطره های هیجان انگیز دوران اختناق که خطوط اصلی انقلاب را برجسته می ساخت، در موضع گیری های داخلی و خارجی، در برپا ساختن مراسم ایام ا... همه جا حزب جمهوری اسلامی زمینه حضور عینی و علنی مردم را در اجتماعاتی بزرگ و فشرده فراهم ساخت. روز دوم فروردین 1358 و راه پیمایی 15 خرداد همان سال، راه پیمایی روز وحدت و دعوت از گروه های سیاسی در 26/4/58 و... همه جای کشور حزب ابتکار عملی و بیشترین تلاش را به عهده گرفت و همه نیروهای لازم را در این راه صرف کرد.
و در این اجتماعات غالبا سخنرانی هایی بوسیله اصلی ترین عناصر حزب و انقلاب انجام می گرفت و از ناحیه ما قطعنامه ها و شعارها عموما در جلسات حزب تنظیم می شد.
- تا امروز حزب جمهوری اسلامی یک خط روشن را می پیماید. خوشبختانه نهادهای انقلابی و قانونی به تدریج فعال شده و نقش خود را بازیافته اند و اکنون حزب همه همکاری های خود را به ارگان ها مبذول می دارد و نقش حفظ مردم در صحنه را از بزرگترین وظایف خود می شمرد.
پی ریزی بنیان های اساسی جمهوری اسلامی
استقرار نهادهایی که از پایه های اساسی جمهوری اسلامی محسوب می شود ازجمله قانون اساسی، مجلس قانونگذاری، نهاد ریاست جمهوری، تشکیلات راس قوه قضائیه و پیش از همه تثبیت اصل نظام جمهوری اسلامی بوسیله نظرخواهی از مردم؛ امام با بی صبری تلاش می کردند که این نهادها مخصوصا برخی از آنها مانند قانون اساسی سریعا ایجاد شود. حزب جمهوری اسلامی در سطوح مختلف نقش بی چون و چرائی در تامین این خواسته امام که امید دشمنان انقلاب را مبذول به یأس می کرد داشت.
فعالیت های گسترده ای که حزب در همه جای کشور انجام داد عبارتند از:
الف– گردانندگی نظرخواهی عمومی جمهوری اسلامی روز 10 و 11 فروردین 1358
ب– بررسی همه جانبه روی کاندیداهای مجلس خبرگان در بیشتر جاها.
ج– اداره و ارائه بیشترین خدمات برای دومین نظرخواهی درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی در تاریخ 12/9/1358.
د– شرکت فعال و موثر در اولین انتخابات ریاست جمهوری و ورود در میدان مبارزه سیاسی.
ه – شرکت فعال در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی.
حزب در ایجاد و استحکام بخشیدن به این پایه های اساسی نقش اشکار و بی چون و چرا داشت.
برجسته کردن نقش امام و دقت لازم در حفظ صیانت این محور اساسی انقلاب:
همه می دانید که شخصیت امام محور اساسی انقلاب است. اگر نهضت اسلامی را به معنای حرکت عظیم توده های مردم بدانیم موتور این حرکت شخص امام و شخصیت پیچیده و چند جانبه او بوده است... دشمنان بارها می خواسته اند در این چهره منور یا در نقش وی در انقلاب خلل پدید آورند. حزب جمهوری اسلامی در شمار نهادها و جریان هائی [است] که بیش ترین مبارزه را با این حرکت جنایت آمیز انجام داده است.
- پایبندی حزب به خط روشن امام و موضع گیری سران و مسئولان حزب در همه مسائل با آگاهی کامل از این طرح دشمن انجام گرفته است.
- در هر موردی به تناسب، حزب پیوستگی خود با امام را در عمل به اثبات رسانیده است.
- همواره هنگامی که امام مواضع سیاسی و انقلابی خود را بیان کرده اند حزب بوسیله موضع گیری بیانیه ها و تدابیر عملی آن را فرا راه خود قرار داده و به عنوان خط اصلی در جامعه مطرح کرده است.
تعمیق اندیشه اسلامی اصیل در اذهان مردم:
حزب جمهوری اسلامی نخستین فریاد رسائی بود که با طرح عنوان اسلام فقاهتی امکان رشد و گسترش را از اسلام های من درآوردی غرب گرایان و شرق باوران گرفت و دبیرکل شجاع حزب جمهوری اسلامی در سال 1358 بود که در برابر یاوه گوئی کسانی که با وجود ادعای مسلمانی، اسلام قرآن و حدیث را قابل عمل و پیاده شدن نمی دانستند یک تنه ایستاد. البته از همان زمان تیر آماج حملات چپ و راست و جناح های گوناگون شد که فقط در ضدیت با اسلام هماهنگی داشتند.
- دستگاه تبلیغات وسیع و آموزش حزب، جلسات سخنرانی، کلاس های درسی، تالیف و تدوین جزوه ها، کتاب ها و انواع نوشتارهای فکری و عقیدتی ابزارهائی بوده اند که حزب در خدمت ایمان و اعتقاد عمیق مردم قرار داد.
هدایت لحظه به لحظه سیاسی مردم:
جامعه انقلابی ما در نخستین ایام حیاتش احتیاج مبرم به چشمی باز و دلی پر تحمل در قبال بازی های سیاسی داشت. اگرچه ایمان عمیق مردم و جاذبه اسلامی که آنان را همواره هدایت کرده و راه را پیش پای آنها نهاده میدان لازم را برای جولان در اختیار سیاست بازان کهنه کار و سرد و گرم چشیده نمی گذاشت تا بتواند به میل خود مردم را به این سو و آن سو کشانده از آنان با خیال راحت برای مقاصد خود استفاده ببرند، ولی خلأ اندیشه های سیاسی در ذهن مردم می توانست در درازمدت خطرات عمده ای به بار آورد...
حزب بر این اساس یکی از بزرگ ماموریت های خود را هدایت لحظه به لحظه سیاسی مردم دانست و در این راه اقدامات عظیم و فراموش نشدنی انجام داد. بعضی از اقدامات در سطحی وسیع و همگانی و استفاده از همه وسائل، سخنرانی ها، مصاحبه ها، مقاله ها و شعرها انجام گرفت. حزب بیت الغزل هدایت سیاسی درازمدت و پر زحمت خود را در قضیه فتنه بنی صدر سرود. روزنامه حزب و صدها نوار سخنرانی آن روزها سندهای همیشه گویای تلاش پر مشقتی هستند که حزب جمهوری اسلامی در سخت ترین و پر شبهه ترین ایام انقلاب تقدیم کرده است.
نمونه های دیگر از این قبیل، موضعگیری ها در برابر منافقین، گروهک های محارب کردستان، و ترکمن صحرا، در برابر حزب وابسته توده، حزب توطئه گر خلق مسلمان و مقابله با جریان های سیاسی ملی گرا و لیبرال ها و مدافعان سیاست نزدیکی به غرب و امثال آن نیز نوع دیگری از این اقدام ها بود.
موضعگیری صریح و صادقانه در برابر ترفندهای دشمنان داخلی و خارجی
صداقت و صراحت در موضعگیری ها یکی از مشخصه های حزب جمهوری اسلامی و تشکیل دهنده برگی از کارنامه قطور آن است. بعنوان مثال:
هنگامی که در آذر ماه 1358 دادگاه لاهه رای خود را دایر بر آزادی گروگان های امریکائی صادر کرد و اندکی پس از آن قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد حمایت آشکار خود را از رژیم ایالات متحد و بی اعتنائی خود به احساسات و دردها و رنج های مردم ایران ابراز داشت، حزب جمهوری اسلامی بود که بی هیچ ملاحظه و دغدغه در برابر این دو حرکت موضعگیری کرد و علیرغم سکوت مصلحت آمیز گروه های علی الظاهر چپگرا و ضد امپریالیسم حقیقت را آشکار و در معرض دید و فهم همگان گذاشت و باعلام تکبیر در برابر لانه جاسوسی آن را به حرکتی عمومی بدل ساخت.
هدایت دستگاه های اجرائی به سمت هدف های انقلاب:
دستگاه های اجرائی کشور اعم از قوه مجریه و قضائیه پس از پیروزی انقلاب چنان بودند که گوئی از خوابی سنگین و دراز برخاسته اند، گیج، لخت و بیکاره. دولت موقت ماموریت تحرک بخشیدن به این دستگاه ها را داشت چیزی در حد محال! همین امر موجب شد که در اوایل چند بار فریاد خشم آلود امام امت بر سر آن دولت فرود آید ولی ناتوانی ذاتی آن دولت و عظمت و دشواری کار، شخص امام و همه تصمیم گیرندگان را قانع کرد که تا هنگامی که دولت موقت از انگیزه و نیت درست برخوردار است، به جای اعتراض کمک و دستگیری شود و همین خط از سوی حزب پیگیری شد و حزب چه در سطح مسئولان درجه یک و چه در سطح عام و در زبان روزنامه و بیانیه و سخنرانی هیچ حرکت تعرض آمیزی بر ضد دولت موقت انجام نداد و این رویه به جز در برابر برخی از پدیده های غیر قابل قبول، ادامه یافت. اما در تمام این دوران و همه دوره های بعدی یعنی زمان تصدی شورای انقلاب و سپس زمان دولت شهید رجائی وظیفه نصح و هدایت دلسوزانه نسبت به انقلاب و مسئولان اجرائیش را هرگز فراموش نکرد.
جلسات اقتصادی شهید بهشتی، جلسات مشترک و منظم مؤسسان حزب با شهید رجائی، کمک های مسئولان حزب در شورای انقلاب به مدیران اجرائی، کانون یکشنبه های حزب که بسیاری از مدیران سطح بالای کشور و جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در آن شرکت می کردند و شهید بهشتی شخصا بر آن نظارت داشت و بالاخره مقالات و نوشته هایی که در همه دوران های مختلف و اوضاع و احوال گوناگون با در نظر گرفتن مقاصد انقلاب، دولتمردان را به خط درست رهنمون گشته و از در افتادن به دام ضرورت های پنداری و جهت گیری های مصلحتی منعشان کرده است و آرشیو حزب و روزنامه جمهوری اسلامی حاوی نمونه های درخشان بسیاری از اینگونه است.
کمک انسانی به این دستگاه ها در هنگام لزوم:
کمک انسانی به دستگاه های اجرائی یکی از بزرگترین وظایفی بود که حزب جمهوری اسلامی در سراسر این چهار سال و چند ماه بر دوش خود احساس کرده و در هر دوره از ادوار گوناگون این مدت به نحوی آن را انجام داده است. موضع حزب در این مسئله موضعی مخصوص به خود بوده است و هست.
از سوئی حزب هیچگاه خود را محور اداره کشور ندانسته و معتقد نبوده است که اگر عناصر غیر حزبی در دولت و مجلس باشد کار کشور و انقلاب زار است، برخلاف نظر کسانی که حتی در دوران حکومت جبهه ملی و نهضت آزادی هم حزب جمهوری اسلامی را حزب حاکم می نامیدند، برخلاف تبلیغات موذیانه کسانی که به دفتر رئیس جمهور اجازه می دادند کاندیدا برای مجلس شورای اسلامی معین کند اما همین کار را از حزب جمهوری اسلامی انحصارطلبی می دانستند... لیکن از سوی دیگر حزب خود را موظف می دانسته که هرگاه به نیروی انسانی موجود در آن نیاز باشد سخاوتمندانه آن را در اختیار ارگان نیازمند بگذارد و این کار را نیز همواره حتی در دوران هایی که استفاده از نیروی انسانی حزب به معنای بها دادن به حزب نبوده انجام داده است.
اولین نمونه شرکت چند تن از مسئولان حزب در دولت موقت بود... و قبول چندین پست وزارت در کابینه شهید رجائی و سپس در کابینه شهید باهنر و قبول مسئولیت های اجرائی در بخش های مختلف دولت به هنگام نیاز را می توان یاد کرد.
دعوت مردم به یکپارچگی و هماهنگی:
وحدت و اتفاق مردم یکی از چند پایه اصلی انقلاب است. تجزیه نیروها و تفرقه امت همیشه خطرناک است اما در شرایط انقلابی این کشور و این ملت ممکن است فاجعه آمیز باشد. حزب جمهوری اسلامی با توجه به این حقیقت از آغاز یکی از شعارهای خود را «وحدت» قرار داد ما هرگز نخواسته ایم تنگ نظرانه بخشی از مردم را به نام تحزب از دیگران جدا سازیم و نتوانسته ایم تفرقه ها و تشتت هایی را که بوسیله عناصر مخرب پدید می آمد تحمل کنیم.
ما همواره به این باور بوده ایم که در حیطه رهبری ولی فقیه دستگاهی برای آموختن، هدایت کردن، همسو کردن، عمق و کیفیت بخشیدن و این همه را با پیگیری و بازخواست انجام دادن لازم است؛ این دستگاه همان حزب جمهوری اسلامی است. حزب کلاس عقیدتی سیاسی بزرگ و همه جا گسترده ای است که به قدر توان خود از مردم بر می گزیند و رشد می دهد و به تلاش و فعالیت وامی دارد و این دایره آموزش و هدایت را روز بروز گسترش می دهد. آنها که در این کلاسند با مردم بیرون این کلاس بیگانه نیستند که برادران نزدیک و با صفایند و موظفند اندوخته ها و آموخته های خود را در خدمت آنان نیز قرار دهند. با این طرز فکر حزب جمهوری اسلامی تحزب را متضاد با وحدت نیروهای اسلامی و انقلابی ندانسته بلکه زمینه ساز و مؤید آن نیز دانسته است.
اصرار بر تحقق شعارهای اساسی انقلاب:
اصرار بر تحقق شعارهای اساسی انقلاب از اقدامات و خدمات حزب جمهوری اسلامی می باشد؛ از شعار انقلاب فرهنگی که نخستین ندای آن از حنجره برادرمان آقای هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز شنیده شد تا شعارهای اقتصادی که تامین کننده زندگی عادلانه اسلامی در جهت خدمت به محرومان و تهی دستان است و تا شعارهای سیاسی که ممیزه اصلی جمهوری اسلامی در سراسر جهان بحساب می آید همه و همه از حنجره رسای حزب برآمده و حزب در گسترش و تعمیق و احیانا تحقق آنها شریک و مؤثر بوده است.
- بی شک عزیزان ما بهشتی و باهنر و هفتاد و دو تن و همه شهدای این حزب شهیدان، در راه این آرمان ها و شعارها شربت شهادت نوشیده اند و این حزب مردمی اگر بخواهد مردمی و انقلابی بماند باید همیشه این شعارها را خطوط روشن خود بداند. بی شک انقلاب اسلامی نیز بدون رسیدگی به گروه های محروم و کوخ نشین، بدون حل مسئله زمین کشاورزی، مسکن، اشتغال، توزیع عادلانه و امثال آن با مشکلات بزرگی روبرو خواهد بود.
- این گزارش در آن صدد نیست که پاسخی باشد برای آنها که از سر ناباوری می پرسند: چه کرده اید؟ یا از روی بی مهری سر می جنبانند که کاری نکرده اید؛ این گزارش خطاب به شما یاران مهربان است که در سخت ترین شرایط غمگسار بوده و گره گشائی کرده اید و خطاب به همه آنان که همواره به چشم قبول و اعتماد نگریسته و همه کارها و همه چیز را پذیرفته اند. مقصود آن است که حزب شهیدان، حزب مظلومان، حزب ولایت فقیه همواره در خط روشنی که تاکنون پیموده بماند و هر زحمتی را در راه آرمان های خدائی انقلاب بپذیرد. این وصیت همه شهیدان این حزب است.
آنها که در این مجمع عظیم به تدبیر و اداره آینده این حزب برگزیده می شوند این ندا را همیشه در گوش داشته باشند. والسلام (ج 22/2/62)
گزارش کار روز دوم، سوم و چهارم کنگره
دومین روز کنگره:
دومین روز نخستین کنگره با دیدار شرکت کنندگان در کنگره با رهبر عزیز انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی مد ظله آغاز شد.
سپس در بعد از ظهر، دومین جلسه رسمی کنگره با حضور اعضاء و ناظرین و به ریاست حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی نایب رئیس اول تشکیل شد. در این نشست به درخواست هیئت رئیسه قبل از بررسی آئین نامه انتخابات شورای مرکزی و شورای داوری ماده 23 و 2 تبصره آن از اساسنامه پیشنهادی مورد بحث و تبادل نظر اعضای حاضر قرار گرفت و پس از بررسی پیشنهادات ارائه شده با اکثریت آراء به تصویب رسید.
همچنین آئین نامه انتخابات شورای مرکزی و شورای داوری با تغییراتی در 12 ماده و 3 تبصره مورد تصویب قرار گرفت. سپس حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی توصیه هائی در رعایت ضوابط و معیارهای یک حزب اللهی مخصوصا در مورد شایعاتی که احیانا ممکن است گاهی پخش شود و یا اتهاماتی به افراد زده شود تذکر دادند.
حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مورد درخواست یکی از افراد مبنی بر اینکه آقای خامنه ای و ایشان مطالبی و شرایطی که برای اعضای شورای مرکزی باید باشد [را بگویند]، فرمودند من و آقای خامنه ای تصمیم داریم که در کنگره از هر گونه صحبتی که موجب رای بیشتر و یا کمتر برای افرادی بشود خودداری کنیم.
سومین روز کنگره:
در سومین روز کنگره بر طبق برنامه کمیته های 40 گانه با شرکت اعضاء برای بررسی مواضع حزب جمهوری اسلامی و برنامه های آینده تشکیل جلسه دادند. برنامه کار کمیته ها تا بعد از ظهر ادامه یافت و پس از نماز مغرب و عشاء مراسم دعای کمیل برگزار شد.
چهارمین روز کنگره:
در این روز اعضای کمیته ها با شرکت در 8 کمیسیون به بررسی و تصویب نتایج کار کمیته ها پرداختند. نتایج مصوب به هیئت رئیسه کنگره ارائه شد.
اعضاء کنگره سپس در مراسم نماز جمعه شرکت کردند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مراسم نماز جمعه به مناسبت برگزاری کنگره و شرکت اعضاء کنگره در نماز جمعه سخنانی به این شرح ایراد کردند:
در مورد حضور برادران و خواهران اعضای اولین کنگره حزب جمهوری اسلامی در نماز جمعه امروز عرض می کنم، اولا به آنها خیر مقدم می گویم و ثانیا عرض می کنم که این اولین تجربه ای است برای امت اسلامی که حزبی اسلامی با همه ویژگی های اسلامی بوجود آورده و اولین کنگره اش را با حضور جمع کثیری از علماء و شخصیت های انقلابی کشورمان دارد آغاز می کند.
ما همینقدر عرض می کنیم که ما مصمم هستیم که این حزب با همه احزاب دنیا تفاوت داشته باشد و آن مشخصات و تعصبات حزبی و تفرقه گرائی که در احزاب دنیا وجود دارد اینها نباشد، تابع ولایت فقیه و متصف به اخلاق اسلامی باشند و انقلاب را همیشه بر حزب مقدم بدارند. مصالح انقلاب، همه چیز را برای آنها تحت الشعاع قرار بدهد و رابطه شان با مردم و با کسانی که در حزب نیستند، مثل رابطه شان با خودشان باشد. ما این تعهد را در مقابل انقلاب و اسلام داشته باشیم که اگر متشکل شدیم، برای این متشکل بشویم که نیروهای اسلامی را در خدمت انقلاب و مردم قرار بدهیم.
از عموم دوستان و برادران ائمه جمعه، ائمه جماعات، علما در همه ایران تقاضا داریم که سعی کنند این دوستان حزبی را تحت پوشش هدایت خودشان قرار بدهند و از برادران حزبی توقع داریم که نهایت همکاری را با مسئولان کشور، با مسئولان تبلیغ کشور، مسئولان هدایت مردم بکنند و طوری ان شاء ا... حرکت کنیم که در آینده بتوانیم وسیله وحدت و انسجام جامعه شویم و چیزی را که دشمنان ما همیشه تلاش کرده اند در دنیای اسلامی نباشد، و آن تشکل است، علیرغم خواسته آنها به وجود بیاوریم. البته این کار مشکلی است و احتیاج به فداکاری، صرف نیرو و گذشت دارد که ما انتظار داریم خداوند بما توفیق این مقدار خدمت را بدهد.
- در بعد از ظهر چهارمین روز کنگره سومین نشست به ریاست حجت الاسلام سید علی خامنه ای رئیس کنگره تشکیل شد و پس از بحث و بررسی اساسنامه پیشنهادی کمسیون اساسنامه با تغییراتی به تصویب رسید. در اساسنامه ی مصوب، شورایی به نام «شورای فقها» پیش بینی شده است.
چهارمین نشست کنگره بعد از ادای نماز مغرب و عشاء به ریاست حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی نایب رئیس اول تشکیل شد. در این نشست پس از بحث و بررسی مرامنامه پیشنهادی کمسیون مرامنامه با تغییراتی به تصویب رسید.
(متن مرامنامه و اساسنامه مصوب در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.)
گزارش کار روز پنجم و سخنان حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی
در پنجمین روز برگزاری نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی، پنجمین نشست به ریاست حجت الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای رئیس جمهور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد. در این جلسه آئین نامه نحوه انتخاب اعضای کنگره آینده حزب جمهوری اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گرفت و تصویب شد.
ششمین نشست در بعد از ظهر روز 24/2/62 با حضور حجت الاسلام خامنه ای، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی و آیت ا... موسوی اردبیلی و اعضاء تشکیل شد. در این جلسه به هنگام ورود آیت ا... موسوی اردبیلی اعضاء خواستار عضویت ایشان در شورای فقهاء حزب شدند.
در این جلسه حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی پیرامون بررسی عملکرد کنگره سخنانی ایراد کردند که قسمت هایی از آن را در ذیل می آوریم:
ایشان ضمن تشکر از زحماتی که دست اندرکاران برگزاری این کنگره متحمل شدند فرمودند: ما با توجه به امکانات بسیار ضعیفی که حزب جمهوری اسلامی دارد پیش بینی می کردیم که در برگزاری این کنگره دچار مشکلات فراوانی خواهیم بود.
البته کمی مشکلات بروز کرد اما تلاش زیاد برادرانمان این مشکلات را کمتر از آنچه که ما تصور می کردیم نشان داد.
گروهی دیگر که زحمت کشیدند برای کنگره برادران پاسدار بودند؛ پاسداران انقلاب اسلامی که ما از اول تا بحال بخش عظیمی از امنیتمان را مرهون فداکاری های آنها بودیم در اینجا هم این محبت را کردند بدون اینکه هیچ اشکالی داشته باشند با میل خودشان استقبال کردند، مخصوصا پاسداران بیت امام که مسئولیتشان حفاظتشان از منطقه جماران و بیت است، مسئولیت مضاعف پذیرفته اند و وقت زیادی مصرف کردند.
- یکی از اهداف بسیار مقدسی که در نظرمان بود که نیروهای پراکنده و استعدادهائی که بسیار فراوان به یک شکل اینها را هماهنگ و همسو و همراه کنیم... جریان هایی است که تا حدی این هدف را تامین می کنیم اما این تشکل مطلوب را ندارد؛ مثلا روحانیت به عنوان یک نهاد بسیار مقدس و عمیق و ریشه داری این مسئولیت را در طول تاریخ شیعه به عهده داشته و این کار را خوب انجام داده اما برادران روحانی که در این مجلس هستند و شما خودتان و همه ما خوب می دانیم که آن شکل مطلوب و آن انسجام و هماهنگی مطلوب نه در برنامه ها و نه در تبلیغات و نه در موضعگیری ها است، نمی شود چون مشورت لازم در جای لازم نمی شود! ضرورتی نمی بینند، امکانش هم در موضع موجود نیست، سلیقه ها، اختلاف فهم ها، اختلاف درک ها، و مسائل دیگری که خودمان می دانیم باعث می شود که آن تشکل واقعی بدست [نیاید] گرچه با همان تشکل طبیعی روحانی که ما داریم موفق شدیم انقلاب را پیروز کنیم و من بارها گفته ام روحانیت بخشی از خواص و ویژگی های تحزب را دارد که آن بخش این امکانات را در اختیار ما گذاشته و اگر تمام آن شرائط تحزب را داشت روحانیت بسیار چیز عظیمی برای این عمل بود.
- ما انتظارمان این است افرادی که در این حزب جمع می شوند از لحاظ روحی همان خواص روحانیون را داشته باشند و از لحاظ اطلاعات همان و از لحاظ کارکرد و نظم هم چیزهایی تهیه شود و در حزب بدست آید تا امتیاز باشد و باعث استفاده های بیشتری باشد.
علیرغم اینکه در مرکز قدرت بودیم و افرادی از این حزب در مرکز قدرت بودند اما برای حفظ اعتبار حزب مشکلات داشتیم؛ از یک طرف از امکانات دولتی استفاده نمی کردیم که دلیلش همین کنگره است، همه نهادهای انقلاب بودجه های عظیمی در اختیارشان است، برای نشریاتشان و برای رفت و آمدشان، برای کارهای مختلف تبلیغاتشان؛ ما از اینها چه چیزی داریم، چه استفاده می کنیم؟ یک هزارم از امکانات آن نهادهای بزرگ دولت استفاده نمی کنیم و نمی خواهیم بکنیم؛ ما بنایمان بر این نبوده، مشکلات انقلاب را تحمل می کنیم و قبول می کنیم بنایمان تمام بشود. عیبی ندارد چون برای ما فرقی نمی کند چون بنا است ما ذوب در انقلاب بشویم، جمهوری اسلامی را اصل و حزب را فرع می دانیم و بنابراین بگویند که حزب جمهوری اسلامی بد کرده و یا اصل انقلاب بدکرده ما ترجیح می دهیم بگویند حزب جمهوری اسلامی بدکرده، برای اینکه اصل انقلاب محفوظ باشد عیبی ندارد.
کادرها اگر مخلص حرکت کنند و کم هم باشند هواداران را می توانند همیشه حفظ کنند ولی اگر کادرها زیاد باشند و مخلص نباشند هوادارها را از هم می پاشند. بر این اساس خط حزب و راه حزب باید روشن باشد؛ ما باید طوری رفتار کنیم که این اخلاص و این صمیمیت و این ذوب شدن در مصالح جمع و این فداکاری از سراسر کشور زندگی ما در محیط حزب و در محیط خارج از حزب بدرخشد... گروه گرایی به یک معنا، تعصبات حزبی عیبی ندارد انسان نسبت به افراد که همراه او هستند باید تعصب داشته باشد.
- به خاطر آن فرهنگ زشتی که امروز بر جامعه ما حاکم است هرکس بخواهد از خودش تعریف کند و بگوید من عضو هیچ حزب و گروه و هیچ دسته ای نیستم و خیال می کند این یک افتخار است و ضعفی را به عنوان یک افتخار در پیشانیش بزند و جامعه هم این را در بعضی از موارد می پذیرد. در چنین محیطی هنوز هستند افرادی که ارزش تحزب و تشکل را درک نکرده اند اما آدم های خوبی هستند بنا به این اساس کار بر این نیست که هر جا هستیم با کسانی که در حزب نیستند حالت مماشات نداشته باشیم یا از آنها استفاده نکنیم یا صلاحیت های آنها را نادیده بگیریم.
شما برادران و خواهران حزبی ما توجه داشته باشید که گاهی اعمال آنها در یک محیط کوچک انجام می شود و خیال می کنند چیزی نیست این عمل در جاهای دیگر که منعکس می شود به صورت یک خط برای حزب تلقی می شود. من خیلی صریح صحبت می کنم برای اینکه حرف ها را باید به بچه های حزبی منتقل کنید و این مشکل از سر راه ما برداشته شود.
اما در شهرستان ها جاهایی هست مثلا امام جمعه های خوبی هستند که آنها به یک دلیل یا با حزب نیستند یا با افرادی که در حزب هستند خوب نیستند یا ارتباطی با هم ندارند، دعواهای آنها یکجوری منعکس می شود. در مبادی عادی این انقلاب شما اثر یک ذره تردید در روح بزرگ امام برای این تشکیلات که سر تا پا مخلص امام و در خدمت امام [است] و ولایت فقیه نقطه اوج مرکز تصمیم گیری ما هست، در کارهایمان یک ذره تردید ایجاد کند چه با عملتان خسارتی به حزب زده اید، چه خدمتی کرده اید که این را جبران کنید بنابراین بسیار مواظب باشید.
- حزب جمهوری اسلامی نباید مشکلات مالی داشته باشد حتی برای برگزاری این کنگره هم توانائی چندانی نداشتیم و خدمت امام رفته مبلغی هم از امام گرفتیم. ما هم زندگیمان در خدمت انقلاب است و حزبی که از امکانات دولتی استفاده کند خودکفا و قوی نمی شود. شما باید سعی کنید روی پای خودتان بایستید.
- سپس معارفه مختصر کاندیدا صورت گرفت و انتخابات شورای مرکزی و شورای داوری انجام گرفت.
نتایج انتخابات شورای مرکزی و داوری حزب جمهوری اسلامی و سخنان حجت الاسلام خامنه ای
آخرین روز کنگره حزب جمهوری اسلامی صبح روز یکشنبه 25/2/62 با حضور حجت الاسلام سید علی خامنه ای ریاست کنگره برگزار شد.
در این جلسه پس از تلاوت آیاتی از قرآن مجید اسامی اعضای جدید شورای مرکزی و شورای داوری حزب جمهوری اسلامی برای دو سال آینده بر اساس انتخابات انجام شده و به ترتیب تعداد آراء به دست آمده بدین شرح اعلام شد. اسامی اعضاء شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی:
1– حجت الاسلام و المسلمین اکبر هاشمی رفسنجانی 2– حجت الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای 3– آیت ا... محمد مهدی ربانی املشی 4– حجت الاسلام و المسلمین محمد علی موحدی کرمانی، 5– آقای علی اکبر ولایتی، 6– حجت الاسلام و المسلمین عباس واعظ طبسی، 7– حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری، 8– آقای اکبر پرورش، 9– آقای عباس شیبانی، 10– آقای محمدرضا بهشتی، 11– حجت الاسلام قربانعلی دری نجف آبادی، 12– حجت الاسلام مسیح مهاجری، 13– آقای حسن غفوری فرد، 14– آقای میرحسین موسوی، 15– آقای حبیب ا... عسگر اولادی، 16– حجت الاسلام محسن دعاگو فیض آبادی، 17– آقای ابوالقاسم سرحدی زاده، 18– آقای غلامحسین شریفخانی، 19– آقای محمدرضا باهنر، 20– آقای اسدا... لاجوردی، 21– آقای اسدا... بادامچیان، 22– آقای جواد منصوری، 23– آقای سید رضا زواره ای، 24– آقای عبدالله جاسبی، 25– آقای مرتضی نبوی، 26– آقای سعید امانی، 27– حجت الاسلام محی الدین فاضل هرندی، 28– آقای [سید مصطفی] میرسلیم، 29– آقای [محمد حسن] اصغرنیا، 30 – حجت الاسلام جواد اژه ای.
اسامی ذخیره های شورای مرکز:
1– آقای مصطفی حائری زاده یزدی، 2– آقای حسین کمالی.
ضمنا افراد نامبرده زیر به دوره دوم انتخاب راه یافتند:
1– حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالفضل موسوی تبریزی 2– حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه، 3– حجت الاسلام رسول منتجب نیا، 4– حجت الاسلام علی موحدی ساوجی، 5– آقای مسعود شهیدی، 6– آقای فرزاد رهبری، 7– حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور 8– آقای رجبعلی طاهری 9– حجت الاسلام قدرت ا... نجفی، 10– آقای سید منصور رضوی، 11– آقای موسی زرگر، 12– آقای علیرضا مهجوب، 13– آقای محمد هاشمی، 14– آقای مجتبی همدانی، 15– آقای غلامرضا آقازاده، 16– آقای فرشاد مؤمن.
اسامی اعضاء شورای داوری حزب جمهوری اسلامی:
1– حجت الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای 2– حجت الاسلام و المسلمین اکبر هاشمی رفسنجانی 3– آیت ا... محمد مهدی ربانی املشی، 4- حجت الاسلام و المسلمین عباس واعظ طبسی 5- حجت الاسلام و المسلمین محمد علی موحدی کرمانی.
در آخرین جلسه حجت الاسلام عباس واعظ طبسی نمآینده امام در استان خراسان و تولیت استان قدس رضوی و طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در جلسه کنگره حضور داشتند و حجت الاسلام واعظ طبسی به تقاضای اعضاء کنگره طی سخنانی کوتاه از فداکاری ها و مقاومت های شهید مظلوم آیت ا... بهشتی یاد کردند.
اسامی ذخیره های اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اساس انتخابات انجام شده به ترتیب تعداد آراء بدست آمده به شرح زیر می باشد:
1– آقای مصطفی حائری زاده یزدی 2– آقای حسین کمالی 3– حجت الاسلام عبدالحمید معادیخواه 4– حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالفضل موسوی تبریزی
5– حجت الاسلام علی موحدی پورساوجی 6– آقای مسعود شهیدی 7– آقای رجبعلی طاهری 8– حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور 9– آقای فرزاد رهبری 10– حجت الاسلام رسول منتجب نیا.
یادآور می شود افراد ردیف اول و دوم در انتخابات مرحله اول و بقیه افراد در مرحله دوم برگزیده شده اند.
تذکر: بر طبق آئین نامه انتخابات شورای مرکزی هر عضو حداقل باید 3/1 آراءِ رای دهندگان را به خود اختصاص دهد در غیر این صورت انتخابات به دور دوم خواهد کشید.
پس از اعلام نتایج آراء حجت الاسلام سید علی خامنه ای طی سخنانی گفت:
بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاءا... با تشکیل شورای مرکزی جدید، حزب با نفس جدیدی که از اجتماع شما پیدا کرده است خون جدیدی خواهد یافت و حرکت تازه ای را آغاز خواهد کرد که میزان حرکت جدید آن مربوط به شما اعضاء می باشد.
وی خطاب به شرکت کنندگان گفت: منتظر این نباشید که کارها همه از مرکز آغاز شود، بلکه شما باید به مرکز کمک کنید، شما باید با رابطه های سالم حزبی با مرکز ارتباط برقرار کنید و مرکز حزب را به حرکت و فعالیت و تلاش سالم وادار کنید. انگیزه های شما، اندیشه ها و حرکت هایتان می تواند عناصری را که در مرکز حزب قرار گرفته اند راهنمایی کند و به حرکت وادارد. شما نباید فقط در هنگامه جریانات حضور خود را لازم بدانید بلکه حضور شما همیشه لازم است.
حجت الاسلام و المسلمین خامنه ای با استناد به آیات قرآن کریم گفت: این حرکت و راه بما تنها وابسته نیست و بار آن را ما تنها به دوش نمی کشیم بلکه مدتی افتخارش به عهده ماست ولی باید بدانیم کسانی که کارشان را بطور شایسته انجام ندهند مسئولیت الهی برزمین نمی ماند و کسانی دیگر خواهند آمد و آن بار را به مقصد می رسانند.
دبیرکل حزب جمهوری اسلامی گفت: برای داشتن افتخار بدوش کشیدن این مسئولیت باید خصوصیات لازم را دارا باشیم تا بتوانیم با بهره گیری از عنایات الهی توفیق رساندن بار به مقصد را داشته باشیم و محبت و دوستی بنده با خدا اولین شرط آن است. خضوع در برابر مؤمنان شرط دیگری است که می تواند برای ما یک دستور حزبی و تشکیلاتی به حساب آید بطوری که در برابر کسی تکبر نکنیم و با مؤمنان حزبی و غیر حزبی و همه آنهایی که مؤمن هستند و حتی از روی شبهاتی ممکن است با حزب خوب نباشند آگاهانه برخورد کنید و هرگز دشمنی بر علیه آنها نورزید. ما باید در برابر مخالفان عزت و عظمت خود را حفظ کنیم و در راه خدا تلاش کنیم و حزب مجرد از خدا و انقلاب اسلامی، حزبی که از خدا و انقلاب اسلامی خالی باشد حزب شیطان است و به درد مردم ما نمی خورد.
حجت الاسلام و المسلمین خامنه ای اظهار داشت: این حزب باید وسیله دعوت به خدا باشد و کانالی از اعماق جامعه به سوی خدا ایجاد کند که خون الهی را در رگ های جامعه بدواند. حزب را برای خود و شخص منیت ها نمی خواهیم. ما در حزب ذوب می شویم در صورتی که در انقلاب اسلامی ذوب شود و در خدمت انقلاب اسلامی قرار گیرد. کسانی را که حاضرند حرکت خداپسندانه رساندنِ پیام بعثت الهی به اعماق جامعه را به عهده بگیرند باید جذب حزب کنید و از این طریق حرکت فی سبیل ا... خود را تداوم بخشیم. اگر حرکت ما اینگونه شد از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسیم.
وی با اشاره به دوران مشقت بار توطئه های دشمنان انقلاب اسلامی علیه حزب جمهوری اسلامی گفت: دوران سختی را گذرانده ایم که طی آن فشارهای مشقت باری را که روی حزب می آوردند تحمل کردیم که شهید بهشتی استوانه مستحکم و شکست ناپذیر شخصیت پولادین حزب جمهوری اسلامی آن مؤمن به خدا، آن مسلمان با شخصیت در برابر آن همه مشکلات به مقاومت پرداخت. مقاومت شهید بهشتی باید شیوه و سیره آینده حزب ما باشد و همانطور که مورد رضای خداست عمل کنیم. باید رضای خدا را درست تشخیص بدهیم تا خدای نکرده لج بازی ها جای تشخیص درست را نگیرد. در آستان ها، شهرها، بخش ها، و گوشه و کنار کشورمان با مردم مسلمان، امت حزب ا...، کارگزار آن جامعه، ائمه جمعه و مسئولان حکومتی مهربانانه و مشفقانه و ناصحانه برخورد کنیم؛ این یک تکلیف است و تخطی از آن تخطی از یک وظیفه است نه به عنوان یک وظیفه حزبی تنها بلکه به عنوان یک تخلف شرعی به حساب می آید.
آقای خامنه ای در پایان با اشاره به نتایج ثمربخش نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی از دلاوری های بزرگمردان این حزب در راه تداوم انقلاب اسلامی و برپایی دین حق که با خون خود تداوم انقلاب اسلامی را سرعت بخشیدند به ویژه شهید مظلوم آیت ا... بهشتی و یاران با وفایش در قتلگاه حزب، جمهوری اسلامی تجلیل کرد و ضمن آرزوی پیروزی و نصرت برای سپاهیان و رزمندگان دلیر اسلام در مصاف با دشمنان، یاد همه شهیدان به خون خفته انقلاب را گرامی داشت. (ج 26/2/62)
سخنان و پیام های تبریک شخصیت ها به مناسبت برگزاری نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی
تشکیل کنگره حزب جمهوری اسلامی با استقبال نیروهای خط امام روبرو گردید. در زیر خلاصه نظرات سه فقیه بزرگوار را به طور خلاصه آورده و سپس خلاصه ای از اسامی شخصیت ها و گروه هائی که در این رابطه پیام تبریک داده اند را می آوریم. متن کامل اسامی تبریک دهندگان در روزنامه جمهوری درج شده است.
آیت ا... محمد مهدی ربانی املشی عضو فقهای شورای نگهبان و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی:
ما معتقدیم که اداره امور کشور بدون وجود یک تشکیلات امکان پذیر نیست و اصولا پیدایش حزب جمهوری اسلامی انجام این وظیفه اسلامی بوده است و شاید کمتر کسی باشد که عضویت حزب را برای رسیدن به مقاصد مادی انتخاب کرده باشد. پر واضح است که هرگاه حزب با رسمیت کامل و اعتبار بیشتر و پیوند محکم تر با مردم، قوی تر و منسجم تر و در قلب جامعه ریشه دارتر شود نظام جمهوری اسلامی از پشتوانه قوی تری برخوردار گردیده است.
- تصور می کنم کمتر کسی از مخالفین حزب، اندیشه ضرورت تشکیلات را دریافت نکرده باشد و مخالفت ها عمدتا برای رضای خدا و حفظ مصالح جمهوری اسلامی نیست بلکه بیشتر مایه های مادی و خصلتی دارد.
- امید است که اینگونه افراد با تشکیل کنگره و رسمیت کامل این تشکیلات مأیوس شوند و دست از تلاش های بی جا بردارند و در عوض تخریب این تشکیلات اسلامی که عناصر مخلص و دارای حسن نیت در آن فراوان است و برقراری آن تا به حال برای جامعه ما خیلی سرمایه برداشته و بزرگترین تاوان را یعنی شهادت آیت ا... بهشتی و 72 تن از [یاران] را تنها در یک شب تحمل نموده است از این پس به انتقادات سازنده بپردازند و عیوب و نواقص آن را که یقینا خالی از آن نیست مرتفع سازند. (ج 18/2/62)
آیت ا... خاتمی نماینده امام و امام جمعه یزد:
به نظر من شاید بدیهی ترین مسئله اسلامی این باشد که جامعه اسلامی ما باید تشکیلات داشته باشد. تبریک می گویم به این سران حزب جمهوری اسلامی و کلیه تشکیلات حزب جمهوری اسلامی که بعد از 4 سال و اندی از تشکیلات حزب که تاکنون موفق نشده بود کنگره ای تشکیل بدهد آن هم برای گرفتاری هائی که در سایه انقلاب پیش آمد کرد، برای همه ملت ایران و بخصوص برای حزب این توفیق حاصل نشده بود و حالا بحمدا... بعد از چهار سال و اندی توفیق برایش حاصل شده که این کنگره ها را تشکیل بدهد و امیدوارم که ان شاء ا... از باب اینکه چون ما با تدبیرات و فکر و اندیشه های عالی که در سران و مؤسسین حزب جمهوری اسلامی سراغ داریم ان شاء ا... که آقایان سعی بکنند این کنگره به وجه احسن تشکیل بشود و با همفکری و روی هم ریختن افکار عالیه که در سران حزب است سعی و کوشش بکنند این تشکیلات حزب که خوب هم هست تابه حال بر روی اساسی و یک پایه بسیار محکمی آن را برقرار بکنند.
- نکته ای عرض می کنم که حزب جمهوری اسلامی حزب ملت ایران است و سعی و کوشش باید بکنند هم در عمل و هم در قول و در رفتار و طوری وانمود بکنند که ملت ایران واقعا حزب را مال خودش بداند مثل اینکه الآن ملت ایران حکومت جمهوری اسلامی را از خود می داند.
آیت ا... جوادی آملی (عضو جامعه مدرسین):
این حزب حزبی نیست که مانند دیگر احزاب نوخاسته و از زمین برخاسته باشد بلکه حزبی است که از متن اسلام برخاسته و سنگین ترین خون را نثار نهال اسلام کرده است.
- امیدوارم محصول کنگره حزب جمهوری اسلامی – اولی الایدی و الابصار– باشد. (ج 22/2/62)
ائمه جمعه شهرهای دزفول، مشهد، زنجان، ارومیه، رشت، کاشان، ملایر، طبس، برازجان، تربت حیدریه، فسا، بابل، نهاوند، میناب و... طی تلگرام ها و اطلاعیه هائی تشکیل کنگره را تبریک گفتند.
- اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، جامعه انجمن های اسلامی بازاریان (اصناف تهران)، انجمن های اسلامی ادارات ساوه، انجمن های اسلامی و نهادهای انقلاب شیراز، تعدادی از انجمن های اسلامی استادان و دانشجویان دانشگاه ها، شورای هماهنگی انجمن های اسلامی بانک های کشور، تعدادی از انجمن های اسلامی دبیرستان ها، شخصیت ها و نهادهای انقلابی صومعه سرا، شورای هماهنگی نهادهای انقلاب اسلامی تربت حیدریه و... نیز با ارسال تلگرام هایی تشکیل کنگره حزب جمهوری اسلامی را تبریک گفتند.
عطر بهشتی
می دهد عطر بهشتی چون هوای کنگره
بوی هفتاد و دو تن دارد فضای کنگره
سر دبیرانی شهید و شاهد و مرد خدا
از چنین حزبی بود نشو و نمای کنگره
گر بپرسی جایگاه و پایگاه او کجاست
قلب و جان امت حق است جای کنگره
معبد حق است و ما جویای عشق سرمدی
صبغه الله گشته جاری در لقای کنگره
روز مبعث می کند دیدار با روح خدا
در حقش لطفی چنین دارد خدای کنگره
خط، چون خط امام و راه، راه انبیاست
پس بخوان "لا ریب فیه" از دل برای کنگره
بار وحدت دارد و همرنگی حزب خدا
بانک توحید است زان بانک رسای کنگره
تفرقه راهی ندارد در صفوف مؤمنین
صفِ مَرصوص است آری جای جای کنگره
جملگی اعضای آن بگزیده حزب اللهیان
محکم از خون گشته از اول بنای کنگره
لمعه نور خدا اندر رواقش جلوه گر
ذکر حق پرتوفشان بر راستای کنگره
منبع فیض الهی مطلع انوار غیب
روح را بخشد ضیا نور و ضیای کنگره
می کند مرآت جان را صافی از گرد ملال
جمع پر از رأفت و پاک از ریای کنگره
ظاهرش اثبات حق و باطنش مرضات حق
گر ندانستی بدان قدر و بهای کنگره
قلب های منتظر بر لطف حق دارد نظر
تا شود صاحب زمان خود رهنمای کنگره
غم ز اهریمن ندارد حزب جمهوری چرا؟
چون بود خون شهیدان رهگشای کنگره
دستمان بر آسمان بهر بقای رهبری
بار الها خود اجابت کن دعای کنگره
جعفری پاکیزه کن نیت در این بزم خدا
می دهد عطر بهشتی چون هوای کنگره
(جمهوری اسلامی 25/2/62)
نقد قانون کار
بسماللهالرحمنالرحیم
قانون کار پس از قانون اساسی جزو مهمترین قوانین هر کشوری می باشد.
زیرا اکثر افراد هر جامعهای کار میکنند و رابطه کارگر و صاحبکار را این قانون تعیین میکند مقالات زیادی در مطبوعات درباره طرح پیشنویس قانون کار اسلامی به نگارش درآمد.
به نظر میرسد که برخورد با مسئله طرح پیشنویس قانون کار بر اساس محکمی بنا نشده بود.
به هرحال با چنین برخوردهایی پیداست که ضرورت دارد در مورد نحوه قانونگذاری صحبت شود.
اصل پیدایش قانون از آنجاست که به خاطر که انسان موجودی اجتماعی است. یعنی فطرتاً اجتماعی است و طالب زندگی اجتماعی است. برای اینکه بتوانند به زندگی اجتماعی برسند و ادامه دهند. لازم است، ضوابط و نوع روابطی که باید بین افراد این جامعه حاکم باشد مشخص نمایند یعنی یک مجموعه افراد که میخواهند زندگی اجتماعی داشته باشند، باید یک ضوابطی را برای ایجاد روابط بین هم انتخاب کنند که این ضوابط باید این جامعه را سلامت بدارد و به سمت سعادت نیل دهد.
طبیعی است که هر گونه ضوابطی وضع گردد به نحوی آزادی افراد را محدود میکند تا بتوانند با هم زندگی کنند.
در باب نحوه قانونگذاری در جوامع بین مکاتب اختلاف سلیقه وجود دارد بعضی نقش انسان را در تدوین و تبیین قانون، محور اساسی قرار دادهاند. بعضی اصلاً برای انسان در قانونگذاری جامعه نقشی قائل نیستند. بلکه معتقدند جامعه خود حرکتی دارد که روابط را تبیین مینماید و بعضی قوانین را منبعث از وحی دانسته و قانونگذاری را در شأن خداوند میدانند، بعضی معتقدند قوانین ریشه فطری دارند و بههرحال اختلاف آرا بسیار است.
حال ما مختصری از این آراء مختلف را بیان میکنیم و بعد به نحوه قانونگذاری در اسلام میپردازیم آنگاه اصول بررسی و نقد بدست آمده است که در تدوین قوانین اسلامی چه ضوابطی
وجود دارد و در بررسی و نقد آن برای افراد مسلمان و متعهد به اسلام و انقلاب اسلامی چه معیارهایی برای بحث در این قوانین لازم است لذا هر مکتب جامعی که ادعای برنامه زندگی برای جوامع بشری دارد و تز و طرح چگونه زیستن را بیان می دارد به این نکته برخورد کرده و خط یا خط مشی خاص خود را مشخص کرده است که مبانی قانونگذاری در مکتب من چیست؟
مثلاً مارکسیستها معتقدند، قوانین در زمان و در اثر سیر تاریخی جامعه خودبهخود تبیین میشود و معین میگردد یعنی در زمان فئودالیسم روابط خاصی بر جامعه حاکم هست و همیشه این روابط دوران فئودالیسم مشخصشده است و وقتی سیر تاریخی جامعه را به دوران سرمایهداری رساند در این مقطع یک نوع روابط و قوانین بر جوامع حاکم میشود و مشخصات این روابط بر این است که سرمایهداران تودههای زحمتکش را استثمار میکنند ولی بهطوری که مسائل رفاهی آن ها در حدی تامین باشد که منجر به انقلاب و قیام آنها نخواهد گردید.
خلاصه در دوران سرمایه داری یک نوع روابط خاصی بر جامعه حکومت میکند و در تمام جوامع سرمایه داری نحوه روابط حاکم مشابه است و بعد در دوران سوسیالیزم نیز نوع روابط حاکم بر جوامع در اثر سیر تاریخی مشخص است و خلاصه بحث در این است در تفکرات مارکسیستی در نحوه تدوین قانون گذاری این انسان که اشرف مخلوقات است و خلیفه الله فی کل ارض است هیچ نقشی ندارد.
یعنی آن چه پایه قانونگذاری در نظر مارکسیستها است سیر تاریخی جوامع است مثلاً رشد ابزار تولید نحوه روابط و قوانین را تغییر میدهد ولی این انسان با آن عظمتی که خداوند یاد میکند که زمین و آسمان را برای او خلق نمودیم و این انسان تا آنجا بالا میرود که میتواند اسماءالله و از و اسم اعظم خداوند را کسب نماید و این انسان که خداوند بزرگترین منتها را بر سر انسان گذاشت و پیامبران را فرستاد تا او را هدایت بازیابد و کمالات انسانی را کسب نماید و ارتقاء یابد هیچ دخالتی در تدوین قوانین جامع ندارد.
مکتب دیگری که نظر مترقیانه تری دارد دموکراسی است در نظر دموکراسی که اغلب کشورهای جهان ادعای آن را دارند محور قانونگذاری را آراء اکثریت مردم دانستهاند یعنی برای حل نیازمندیهای جامعه خود آنچه اکثریت افراد جامعه نظر بدهند آن را قانون باید پنداشت در مناسبات جامعه براساس آن شکل گیرد حال برای اینکه به این طرز تفکر جامعه عمل بپوشند متدهای مختلفی پیشنهاد کرده اند و مورد عمل جوامع مختلف قرار گرفته است.
مشهورترین روشها این است که برای رسیدن به آراء عمومی باید نمایندگانی را افراد جامعه انتخاب کنند که نظر اکثریت نمایندگان نظر اکثریت جامعه به حساب آید ضمن اینکه همین جمله اخیر را نمیتوان منطقاً همیشه درست دانست چه اینکه ممکن است این اکثریت نمایندگان تمایلات خواسته نفسانی و گرایشهای خاص در مدت نمایندگی پیدا کنند و حتی چیزی را بهعنوان قانون بپندارند که اساساً مورد توجه حتی اقلیت جامعه هم نباشد از این اشکال اساسی که بگذریم چند اشکال اساسی در این نظام دموکراسی وجود دارد.
1- بین نظر اکثریت نمایندگان (جامعه) و مصلحت جامعه تفاوت است یعنی ممکن است اکثریت مصلحت را نتوانند با عقول ناقص خویش تشخیص دهند بههرحال انسان بسیار کوچکتر از آنست که با عقل خویش بتواند حقایق را خوب درک کنند و به مصالح جامعه پی ببرد. یعنی تا برای یک انسان حجابهای مادی کنار نرود و از این زندان و حصار ماده پا فراتر نگذارد و حقایق را نبیند هرگز نمیتواند با این تنگناها حتی مصالح خود را تا چه رسد به جامعه تشخیص دهد. درست مثل اینست که یک قفسه متحرک که دارای چهار چرخ می باشد داشته باشیم و یک عده افراد که در داخل قفس گرفتار هستند بخواهند این قفس را از محل خود حرکت بدهند تا به هدف متعالی برسانند تا این افراد ابتدا نتوانند از این قفس رهایی پیدا کنند و به بیرون قفس بروند و حجاب قفس را بردارند و مسلط بر قفس بشوند، نمیتوانند قفس را حرکت ممتد و استوار بدهند اگر از حجاب حتی یک نفر هم در آید می تواند به راحتی قفس را حرکت بدهد ولی اگر یک نفر هم نتواند از حجاب قفس درآید همگی تکانی به قفس می دهند ولی قفس حرکت به سوی هدف نمیکند.
گو اینکه این مثال است و در مثال مناقشه نیست ولی اجمالاً باید عرض کنم که این که یک نفر اگر از حجاب قفس درآید چون سلطه بر قفس است بهترین رهبری را بر افراد قفس میتواند بکند شاید این نشانه معنی ولایت در معنی اخص آن در مکتب شیعه و صداقت و صحت گفتار آنان است پس مصلحت جامعه معلوم نیست از طریق نظر اکثریت تامین شود و لذا با چنین نظریهای معلوم نیست جامعه به سوی هدف نهایی حرکت درستی داشته باشد چنانکه وضع جوامع غربی را خود دیدهاند که به چه بدبختی دچار شدهاند.
اینکه مصلحتی است که در کشور انگلستان ازدواج همجنس قانونی میشوند و از پارلمان میگذرد اینهمه مفاسد جوامع غربی هم قانونی و از نظر مثلاً اکثریت گذشته است. تو خود حدیث بخوان از این مجمل!
2- اشکال دوم نظام دموکراسی در تغییر و تحول آن است یعنی چون در این شیوه هر وقت اکثریت نمایندگان پرانتز جامعه پرانتز مطلبی را قبول کنند قانونیت پیدا میکند و هیچ اصل ثابتی ندارند لذا همیشه قوانین تبخیر می شوند یعنی تمایل این نمایندگان گاهی به چیزی معطوف می شود جامعه به سمت آن کشیده میشود و روزی نظر نمایندگان (جامعه) به سمت دیگر هکذا.....
پس جامعه با قوانین متغیر استواری خویش را از دست میدهد. این اشکال تئوریک است و در جوامع فعلی این مشکل وجود ندارد به خاطر سلطهای که امپریالیسم از کشورهای بهاصطلاح غربی دارد نمایندگان همیشه اصول کار امپریالیسم را رعایت میکنند و لذا جهت ثابت دارند و جامعه خیلی دستخوش تغییر و تحول نمیشود!
اما مطابق روش صحیح دموکراسی این عیب در نحوه قانونگذاری وجود دارد که تمام قوانین مرتباً دستخوش تغییرات خواهد بود و لذا جامعه از استواری لازم برخوردار نیست، حتی این نوع تغییرات در روابط اخلاقی و خانوادگی نیز تاثیر دارد فرض کنید که جرم کسی که قتلی انجام دهد و یا دزدی بکند برحسب نظر اکثریت تخفیف داده شود و عموم جامعه به این قانون پایبند بشوند در نتیجه قبح جرم بهتدریج در میان جامعه از بین میرود و یک تغییر در اخلاق جامعه رخ میدهد که خیلی دزدی و قتل آن قباحتی که قبلاً در نظر آنها داشت ندارد.
اما نحوه قانونگذاری در اسلام با هر دو این طرز برخورد فرق دارند قرآن نحوه قانونگذاری در اسلام را چنین بیان میکند.
«فاقم وجهک للذین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله» بسوی دین اسلام، آئین پاک اسلامی روی آورید دینی که منطبق با فطرت انسان، به نیازهای فطری بشری پاسخ میدهد و در خلقت و سنتهای الهی تغییر و تبدیل وجود ندارد. آن چه از این آیه قرآن کریم مشخص می شود اینست که چون فطرت همه آدمیان نیازهای یکسانی دارد و تشخیص نیازهای فطری مستلزم این است که اشراف بر سراسر داشته باشند و از ماوراء حجاب اینچنین احتیاجات فطری را تشخیص دهند این قدرت از ذات قدس است و اینکه اینچنین قانونی که پاسخ به نیازهای فطری بدهد بهترین قانون است و وقتی خداوند میگوید که من مطابق فطرت آدمی قرآن را نازل نمودم و چون فطرت همه آدمیان پاک و منبعث از اسماء حسنه الهی است لذا شناخت نیازهای فطری راه رسیدن به افعال متعالی اسلام را بیان می دارد زمانی که انسان خلیفةالله فیالارض است و وقتی از روح خداوند در او دمیده شده است، قبل از اینکه انسان آلوده به مسائل نفسانی و فساد عالم کثرت شود، وقتی نیازهای فطری آنان تشخیص داده شود و مطابق آن نیازها برنامه و قانون وضع شود این راه هدایت است و صراط مستقیم است. نکته قابلتوجه در این نحوه قانونگذاری در اینست که چون تمام دستگاه آفرینش در یک حرکت هماهنگ و تکاملی بسوی الله می باشد. یعنی تمام موجودات عالم نوعی هدایت خداوند را شامل شدهاند.
ثم خلق فسوی، ثم قدر فهدی
بعد از خلقت موجودات خداوند هدایت هر یک را متناسب با خودش نموده است.
لذا دستگاه آفرینش تحت هدایت خداوند یک حرکت تکاملی هماهنگ دارد و انسان هم که یک عضو کوچک از دستگاه آفرینش می باشد برای اینکه بتواند به هدایت دست یابد و در صراط مستقیم حرکت کند باید حرکت خود را با دستگاه آفرینش هماهنگ نماید تنها دراینصورت است که انسان توانسته است به هدایت برسد و روشی که به نیازهای فطری انسان پاسخ دهد هماهنگ با حرکت کل دستگاه آفرینش است.
مطالب فوق بهطور خلاصه سه نظر است:
نظر اول: اینست که مبنای قانونگذاری نظر اکثریت منتخبین مردم است.
نظر دوم: این است که حرکت تاریخ خود قانونگذاری لازم را برای سیر خود میکند و افراد و جریانات ماوراءالطبیعه هم نقشی ندارد.
نظر سوم: این است که قانونگذاری باید بر طبق فطرت پاک الهی افراد باشد یعنی نیازهای فطری افراد را باید پاسخ دهد که همان نظریه اسلام است. زیرا که اسلام دینی است که منطبق با فطرت پاک آدمی (فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله للتی فطرت الناس علیها لا تبدیل لخلق الله)
برای اینکه مطلب نحوه قانونگذاری در اسلام دقیقتر بررسی شود لازم است ببینیم به چه دلیل بر این موضوع برخورد کردهایم و چرا این بحث به میان آمد بحث از آنجا ضروری به نظر آمد که بحث بر سر قانون کار در جامعه چنان در طیفی گسترده از نقطهنظر استدلالها مطرحشده است که به نظر میآید اظهارنظرها از مبنای صحیحی برخوردار نیست یعنی معلوم نیست مبنای اظهارنظرها یکی است یا نه، یا اساساً مبنای اظهارنظر مشخص شده است یا نه!! یعنی اگر مبنا برای اظهار نظر دو نفر مسلمان یکی باشد آنگاه اختلاف نظر هم داشته باشند اشکال ندارد می دان بحث باز میشود ولی اگر اظهارنظرهای مختلف بشود مثلاً وضع موجود راجع به قانون کار و هیچ معلوم نباشد این اظهارنظرها از کجا برخاسته و مبنا مجهول است آنگاه بحث بیفایده است چون آن کسی که معتقد به نظام مارکسیستی است او از یک زاویه و مبنای خاص اظهارنظر میکند و اساساً از مبنا با اسلام مخالف است همانطور که در مطلب گذشته شرح داده شد و آن کس هم که مبنایش هم اسلامی است باید مشخص کند کلیات اشکالاتی که در مطبوعات و رسانههای گروهی از افراد حقیقی و حقوقی مطرح شده بدین قرار است.
1- اساساً قانون کار باید به وسیله خود کارگردان نوشته شود تا بتواند خواستههای بهحق آنها را پاسخ دهد و چرا اصولاً کس دیگری برای کارگران قانون بنویسد.
2- اساساً چه نیازی است که قانونگذاری و قانون کار را بیاییم بر اساس آراء فقها تدوین کنیم.
بیاییم واقعیات و مشکلات جامعه را ببینیم و بر اساس این واقعیات برنامه و قانون تدوین کنیم به طوری که مخالف شرع نباشد یا بعضی که خیلی بازتر مسأله را عنوان می کنند میگویند اساساً ما باید با توجه به واقعیات مشکلات را حل کنیم و اساس بر مبنای فقه لازم نیست.
3- درست است که باید قانون کار بر اساس فقه باشد ولی منطبق با نظرات فقهی فلان شخصیت مذهبی که ما قبول داریم باشد.
4- درست است که پای قانون براساس فقه تدوین شود ولی الان در شرایطی هستیم که مرحله گذار است و در این مرحله میشود احکام اسلامی بهصورت احکام اولین پیاده کرد یعنی این قانون قانون خوبی است ولی برای مدینه فاضله اسلامی، یعنی احکام نورانی اسلام برای جامعه نورانی اسلام خوب است نه وضعیت گذار.
5- درست است که باید قوانین براساس فقه باشد ولی بعضی مسائل مستحب دست وجود دارد که فقها بحث نکردهاند. و نمیتوان بر اساس آن نظرات فقهی قبلی با این مسائل جدید برخورد کرد از جمله مسئله کار. چون کار در زمان گذشته کار تولیدی با ماشین نبوده احکام آن نیز فرق میکند.
6- درست است که باید قوانین براساس فقه باشد ولی چون در طول تاریخ حکومتها غیر اسلامی بودند، مسائل فقهی نیز جنبه فردی دارد و فقها ناظر به احکام فردی مسائل را بررسی کردند یعنی خلاصه اینکه علما تحت شرایط حاکمیت نظرات فقهی را دادهاند یا لااقل با دید فردی مسائل را بررسی کرده اند ندیده هدایت جامعه.
7- درست است که قوانین بر طبق فقه باید تدوین شود. ولی قوانین اسلام طرفدار منافع مستضعفین است و لذا قوانینی که به نظر ما مخالف منافع مستضعفین است باید طرد شود مثلاً استثمار یا مثلاً توزیع.
8- درست است که قوانین بر طبق فقه باید تدوین شود ولی قانون کار فعلی به منفعت مستضعفین نیست زیرا مسئله گرفتن پول بیمه و خسارت اخراج که از سرمایهداران میگیرد و به مستضعفین می دهد را اجباری نمیدانند پس این کار را باید در قانون کار بگنجانیم بعضی نظرات دیگر که شاید اهمیت دارترین آنها همین نظرات است به نظر ما اینگونه نظرات بیشتر به سبب این است که طریقه قانونگذاری و طریقه تفکر تفقه تدوین مشخص نشده است و اگر هم بعضیها میگویند ما فقه را قبول داریم شاید بتوان گفت یا به مفهوم مطلب آشنا نیستند و این لفظ را به کار میبرند و یا فقط از لحاظ سیاسی این نظر را می دهند یعنی چون تفقه در دین اختصاص به روحانیت پیدا کرده است وقتی می گویند فقه را قبول داریم بیشتر ناظر به این است که روحانی را قبول داریم و شاید نتوانند بگویند فقه را قبول نداریم حال ابتدا این هشت نه فکر را نقل میکنیم و بعد راجع به منشأ اساسی این اشکالات راهحلی پیدا میکنیم.
سوال اول:
1- اساساً قانون کار باید به وسیله خود کارگران نوشته شود تا بتواند خواستههای بهحق آنها را پاسخ دهد و چرا اصولاً کس دیگری برای کارگران قانون بنویسد؟
پاسخ:
این سوال و اینگونه مطالب بیشتر از طرف مارکسیستها مطرح میشود و روی جهات سیاسی این مطلب را مطرح میکنند چون اساساً با فقاهت مخالف هستند و واقعاً هم آنها به این مطلب که کارگرها همیشه باید قانون کار را برای خودشان بنویسند معتقد نیستند زیرا همانطور که قبلاً عرض کردم مبنای اعتقادی آنها در قانونگذاری این است که حرکت تاریخ خود قانون متناسب با خویش را تدوین میکند و لذا درواقع معتقد به این شعار نیستند ولی روی جهات سیاسی این کار را میکنند اما برگردیم پاسخ به اصل سوال ببینید در سیستم قانونگذاری اسلامی، قانونگذار خداوند است و هیچ مقام دیگری در مقام تشریع قرار ندارد، پیامبر (ص) ابلاغ کننده دستورات است یعنی از طریق وحی قوانین و دستورات الهی را که راهنمای بشر است به مردم ابلاغ نموده است و ائمه اطهار که جانشینان برحق پیامبر هستند، همه و همه مأمور اجرای صحیح دستورات الهی در جامعه بودهاند و تمام همت و کوشش فقها در این است که احکام اسلامی را پیدا کنند و دریابند فقها در مقام وضع قوانین نیستند، در مقام کشف قوانین هستند و برای کشف این قوانین اسلوب خاص لازم دارد. یعنی برای کشف احکام الله راه و طریقه بهتری است طریق آن این است که با استفاده از قرآن و سنت و اجماع و عقل با روش مخصوص این کشف صورت پذیرد که این مباحث به طور مشروح در علم اصول مطرح است و ما بهصورت خیلی اجمالی برای آشنایی مقدماتی در انتهای بحث چگونگی استنباط احکام الهی را شرح میدهیم که مشخص شود که این کار احتیاج به مقدماتی دارد یعنی اینطور نیست که بدون این مقدمات کسی بتواند احکام اصیل اسلامی که مأخوذ از وحی از به دست آورد دستیابی به این احکام احتیاج به یک سیاست و کسب مهارت لازم دارد در غیر این صورت منشأ انحرافاتی میشود که در طول تاریخ رخ داده است و در قرن اخیر در ایران نیز کم و بیش با این انحرافات آشنا هستند از جمله با استفاده از یک آیه و یا یک روایت بدون بررسی بیشتر، برداشت اسلامی کرده اند نمونهای از این برخوردها در عقاید منافقین، جنبش مسلمانان مبارز، کانون اندیشههای شریعتی دیده شده است. بنابراین خود کارگران اگر آن اطلاعات لازم فقهی را نداشته باشند نمیتوانند این کار را انجام دهند ولی میتوانند بهعنوان نظر مشورتی از واقعیات و ضروریات موجود جامعه کمک به فقیه نمایند ولی بدون این اطلاعات دانش و روش استنباط احکام که علم اصول می باشد نمیتوان در مقام تدوین قوانین قرار گرفت.
سوال دوم
- اساساً چه نیازی است که قانونگذاری و قانون کار را بیاییم بر اساس آرای فقها تدوین کنیم؟
با توجه به واقعیات با فکر خودمان مشکلات را حل کنیم به طوری که مخالف شرع نباشد یا بعضی که خیلی بازتر عنوان میکنند میگویند اساساً ما باید با توجه به واقعیات، مشکلات را حل کنیم و اساس و مبنا لازم نیست فقه باشد!
پاسخ سوال 2
درحقیقت این سوال را باید به چهار نوع سوال تفکیک کرد:
الف- قانونگذاری بهطورکلی (هر قانونی) لازم نیز بر مبنای فقه باشد باید ناظر به واقعیات باشد و طریقه حل آنها را طوری بیابیم که مخالف شرع نباشد.
ب- قانونگذاری بهطورکلی لازم نیست بر مبنای فقه باشد باید فقط ناظر به واقعیات و حل آنها باشد.
ج- قانون کار لازم نیست بر مبنای فقه باشد باید بتواند مشکلات کارگری را حل کند.
د- قانون کار لازم نیست بر مبنای فقه باشد باید مشکلات کارگری را حل کند و مخالف شرع نباشد درحقیقت سوال به این چهار نوع تقسیم میشود
قسمت «د» چیزی جز تدوین قوانین بر مبنای فقه اسلامی نیست. یعنی اگر قانون کاری تدوین شود منطبق با واقعیات که خلاف شرع نباشد، این چنین کاری همان تدوین قانون برمبنای فقه اسلامی است خیلی مطلب در اینباره نوشته شده است که نمیشود فهمید که نگارندگان قصد خلط مبحث دارند یا نمیفهمند چه میگویند. به هر حال منطقاً و عقلاً این دو نوع بیان دلالت بر یک مفهوم بیشتر ندارد.
قسمت «ج» اینکه قانون کاری تدوین شود منطبق با واقعیات تا بتواند مشکلات کارگری را حل کند بدون توجه به شرع و مسائل شرعی با چنین فکری ما مخالفیم یعنی این نوع برخورد کاملاً غیر اسلامی و در شأن جمهوری اسلامی نیست و بههرحال در جامعهای که اساس حرکتش بر اسلام باشد نمیتواند بدون توجه و به اسلام قانون در آن جامعه حاکم گردد ثانیاً این واقعیات با چه فکری حل میشود یعنی اگر اعتقاد داریم که اسلام قوانینش منطبق با وحی و مأخوذ از دستورات الهی است و خداوند عقل کل است بنابراین عقل کل خیلی بهتر از عقول ناقص بشری میتواند مشکلات را حل کند و لذا به این دلیل هم نمیتوان این راهحل را قبول نمود.
قسمت ب- قسمت ب همین اشکال قسمت ج را دارد.
قسمت الف- در این قسمت مطلب خیلی دقیق است یعنی اگر یک قانون مثلاً قانون کار را میخواستیم با چنین تفکری تدوین کنیم یعنی اگر میخواستیم قانون کاری که مشکلات کارگری را حل کند و مخالف شرع نباشد همان حالت بند «د» این طرز فکر اشکالی نداشت ولی اگر بنا باشد که تمام قوانین یک جامعه را چنین برخورد کنیم اشکال اساسی دارد یعنی ممکن است قانون ا مخالف اسلام نباشد قانون به هم مخالف اسلام نباشد قانون «ج» هم مخالف اسلام نباشد و غیره ولی مجموعه ( .... و ج و ب و الف) که عبارت از سیستم کلی قانونگذاری یک جامعه است با اسلام مخالف باشد یک مثال خیلی ساده مطلب را روشن میکند میگویند فرد موسیقیدانی نزد عالم فقیهی رفت و چند سؤال نمود؛
سوال اول، آیا صدای دیم اشکال شرعی دارد؟ عالم فرمود خیر.
سوال دوم، آیا صدای دام اشکال شرعی دارد؟ عالم فرمود خیر.
سوال سوم، آیا صدای دیم دام اشکال شرعی دارد؟ عالم فرمود خیر.
بعد موسیقیدان آلت موسیقی را درآورد و ترکیبی از این نواها را بوجود آورد که یک موسیقی خیلی مطرف هم بود بعد پرسید این چطور؟!
عالم فرمود تکتک آن نواها اشکال شرعی نداشت ولی مرده شور ترکیبشان را ببرد!
مطلب به همین سادگی است یعنی ممکن است که تکتک قوانین اشکال شرعی نداشته باشند ولی ترکیب آنها واقعاً اشکال داشته باشد نمونه دیگر شاید مطلب را بیشتر روشن کند.
فرض کنید که در اسلام خرید و فروش (بیع) حلال است در اسلام کار صنعتگری حلال است در اسلام مبادلات بازرگانی خارجی حلال است در اسلام کشاورزی حلال است.
دولت اگر بتواند کار کشاورزی کند حرام نیست و همین طور صنعتگری و ....
بنابراین دولت باید تمام کار خریدوفروش و تمام صنعت و معدن و تمام کشاورزی و تمام مبادلات خارجی را شخصاً به عهده بگیرد. اینچنین جامعه ای تکتک کارها مخالف اسلام نیست ولی ترکیبی که به جامعه میدهد جامعه اسلامی نیست. زیرا ازآنجاکه ما معتقدیم شارع اسلام سعادت بشر را در این قوانین میدید و هیچکس جز خداوند مصالح واقعی جامعه و افراد را نمیتواند دریابد بنابراین اگر شارع (خداوند) فرمودهاست که فلان کار حرام است یعنی واقعاً به مصلحت جامعه و فرد نیست که آلوده به کار حرام شوند و اگر فرموده فلان کار حلال است یعنی مصلحتی بوده است آن کار را حلال دانسته و انجام آن را منع نکرده اند و «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه» بدان معنی است که حرام و حلال آئین محمد(ص) ابدی و پابرجاست و با زمان تغییر نمیکند و دولت اسلامی باید برای منع مردم از یک کار حلال مصلحتی خیلی متعالی داشته باشد وگرنه نمیتواند مردم را از انجام فعل حلال منع نماید و همچنین اگر شارع کاری را مستحب دانسته یعنی مصلحتی است که مردم تشویق شدند آن کار را انجام دهند بنابراین اسلام بهعنوان یک سیستم حکومتی که شامل مسائل فرهنگی، سیاسی، عقیدتی، اجتماعی است باید در کل همان ترکیب واقعی که حضرت رسول برای جامعه در نظر داشت پیدا کند نمیتوان با برخوردی انفرادی مسائل را شرعی نمود.
سوال سوم:
درست است که باید قانون کار بر اساس فقه باشد ولی منطبق با نظرات فقهی فلان شخصیت مذهبی که ما قبول داریم باشد.
جواب سوال سوم:
این مطلب اساساً اظهارش از طرف هر کس که باشد حرف بیاساسی است و پیداست افرادی که پی چنین مطالبی میروند یا به مسائل و روش تدوین قوانین اسلامی آشنایی ندارند و یا از طریق سیاسی در پی حل مشکلات خود هستند، یعنی میگردند ببینند در بین فقها کدامیک نظراتشان منطبق یا نزدیک با نظرات اینان است آنوقت آن فقیه صلاحیت بیشتر برای اظهارنظر پیدا می کند. ذیلاً به اشکالاتی که اینگونه تفکر دارد اشاره می گردد.
همانطور که قبلاً اشاره شد قانون گذاری در یک حکومت اسلامی بر مبنای آراء فقهی و طبعاً به دلیل اختلافنظرهایی که وجود دارد باید با نظر ولایت امر یا منطبق با آراء ایشان باشد یعنی قانون باید براساس نظر مشهور علمای اسلام باشد یا در صورت اختلاف نظر ولایت فقیه مسأله را حل میکند بنابراین هیچکس نمیتواند این مطلب را اظهار دارد به دلیل اینکه:
1- اگر اظهار کننده خود فرد فقیهی است که یک چنین عقیدهای دارد او میتواند بگوید این هم یک نظر است ولی هرگز یک فقیه در حکومت اسلامی نمیگوید باید فلان قانون براساس نظرات من یا نظر فلان فرد تدوین شود زیرا یک فقیه خوب میداند که اطاعت از ولایت امر در مواردی که حکم ولایت امر مخالف نظر شخص انسان هم بود واجب است.
2- اینگونه مطالب معمولاً از افرادی ابراز میشود که آشنا به فقه و ضوابط فقه اسلامی نیستند یا حداقل فقیه نیستند در اینجا این سؤال پیش میآید که روی چه حسابی این فرد آراء فقهی این فقیه را بر فلان فقیه ترجیح داده است یعنی اسلامیتر دانسته است چگونه ایشان این مطلب را تشخیص داده است برای تشخیص این موضوع فردی بایست فقیه و آشنا به نوع استدلالات فقهی باشد در غیر این صورت مثل اینست که دانشآموز کلاس اول اظهار بدارد من آراء نجومی بطلمیوس را بر آراء منجمین ترجیح میدهم یا مثال روشنتر این است که کوری اظهار بدارد پارک آزادی از پارک ارم خیلی زیباتر است مطالب بالا واقعاً به همین مقدار بیاساس است.
سوال چهارم:
درست است که پای قانون براساس فقه تدوین شود ولی الان در شرایطی هستیم که مرحله گذار است و در این مرحله می شود احکام اسلامی بهصورت احکام اولین پیاده کرد یعنی این قانون قانون خوبی است ولی برای مدینه فاضله اسلامی یعنی احکام نورانی اسلام برای جامعه نورانی اسلام خوب است نه وضعیت گذار.
پاسخ سوال چهارم:
پاسخ این نگرش اینست که همه همت دستگاه آفرینش در اینست که بتواند انسان را به تکامل برساند و از آنجا که اسلام قوانینش منطبق با حرکت دستگاه آفرینش است هدفش این است که با این قوانین انسان را تکامل دهد یعنی انسانی که از دام روابط غیر صحیح که او را به سمت سعادت نمیبرد برهاند و با قوانینی که عقل کل هستی برای سعادت بشر وضع نموده آدمی را به سمت کمال
حرکت دهد و به جامعه نورانی برساند، یعنی تمام جهد و کوشش در اینست که آدمی را به طرف نورانیت حرکت دهند تمام دستورات در این نظم و اگر این تفکر را قبول کنیم که اسلام قوانینش برای جامعه ایدهآل نورانی خوب است و فعلاً با آن قوانین نمیشود حرکت تکاملی داشت به این معنی است که قوانین اسلام حرکت تکاملی از اسفل به اعلی ایجاد نمیکند از اعلام اعلی است و قوانین دیگری وجود دارد برای حرکت تکاملی خلاصه اینکه اسلام نهتنها هدف را مشخص کرده و غایت را نشان داده است بلکه طریق را هم بیان نموده است.
5- درست است که باید قوانین براساس فقه باشد ولی بعضی مسائل مستحدثه وجود دارد که فقها بحث نکردهاند و نمیتوان براساس آن نظرات فقهی قبلی را با این مسائل جدید برخورد کرد ازجمله مسئله کار. چون کار در زمان گذشت کار با ماشین نبوده احکام آن نیز فرق میکند.
پاسخ سوال پنج جای شک نیست که ممکن است مسائل مستحدثه بوجود آید که در فقه اسلامی مورد بحث قرار نگرفته باشد مثلاً سالهای پیش مسئله بیمه مطرح نبود ولی در سالهای اخیر که مطرحشده طبعاً به عنوان مسئله جدید مورد بررسی قرار گرفت لیکن اولاً باید توجه داشت که حکم شرعی با فقیه است و تشخیص موضوع را میتوانند افراد غیر فقیه انجام دهند لکن اگر بنا باشد که بگویم این مسئله جدیدی است و لذا از حکم قبلی نمیشود پیروی کرد باید حتماً فقیه بپذیرد که مسئله جدیدی است و بعد با اسلوبی که در فقه اسلامی است حکم بر آن پیدا کند برای روشن شدن مطلب به ذکر چند نمونه میپردازیم.
گفته شدهاست که ابزار تولید در رشد تکاملی خود به مرحله ماشین نیز رسید در این محل یک تغییر کیفی عارض شد ماشین تکامل کیفی ابزار تولید نیست یعنی ماشین برش در چاپخانه تکامل کیفی قیچی نیست بلکه در این مرحله ابزار جانشین انسان شده است بهطوری که یک دستگاه وقتی که کار می کند کار صدها نفر را انجام میدهد.
و از طرف دیگر این جهش فکری که منجر به کشف ماشین شده است حاصل رشد عقلانی جامعه بشری است یعنی تکامل فکری در جامعه بشری باعث شدهاست که ابزار تولید به این مرحله برسد و هیچکس نمیتواند بگوید این اختراع محصول کار من است بنابراین با توجه به اینکه در ابزار تولید تغییر کیفی هم صورت گرفت بنابراین ماشین مالکیت خصوصی نمیپذیرد و متعلق به جامعه است خب این یک نظریه است فقیه باید ببیند که آیا یک چنین تغییر کیفی در ابزار تولید در نوع مالکیت تغییر ایجاد میکند آنچه مسلم است اینست که هر تغییر کیفی تغییر در حکم شرعی ایجاد نمیکند اگر تغییر کیفی در مسئله باعث شود که در دلایل استنباط حکم تغییر حاصل آید حکم شرعی ممکن است عوض شود در غیر این صورت خیر یعنی مثلاً در مورد مسئله ربا این است که اگر کسی ربا بدهد به فرد دیگر هر دو کار حرام انجام دادهاند حال اگر صراف دیگر فرد حقیقی نباشد چطور؟ این جا یک تغییر کیفی حاصل شده است ولی حکم شرعی همان است یعنی باز ربا دادن حرام است بنابراین به صرف تغییر کیفی معلوم نیست تغییری در حکم شرعی بوجود آید حال فقیه باید ببیند که آیا این محصول حاصل تکامل عقلانی جامعه بشریت است تغییر در حکم ایجاد میکند یعنی دلایل استنباط را عوض میکند یا خیر یعنی ضمن اینکه ما در مقامی نیستیم که چنین نظریهای را رد یا قبول کنیم میخواهیم این نکته را متذکر شویم که مسئله تا همین یک بحث کامل نیست. ممکن است این نظر که در تشخیص موضوع است علما و فقها ببینند که در حکم تغییر ایجاد نکرده است ولی به صرف ابراز اینچنین تشخیص موضوع افراد نمیتوانند بگویند که حکم شرعی عوض شده است مگر اینکه دلایل تغییر حکم شرعی را ذکر نمایند. یا به عنوان مثال دیگر بیان میگردد که کار تولیدی یا کار معمولی غیر تولیدی فرق میکند و لذا احکام کار تولیدی نیز با احکام کار غیر تولیدی فرق دارد. در اینکه کار تولیدی بههرحال با کار غیر تولیدی فرق دارد بحثی نیست ولی آیا همین ذکر این معنی کافیست که به این تغییر حکم شرعی یعنی حرف این که کار در کارخانه با کار آبحوضی فرق دارد کفایت میکند که حکم شرعی تغییر کند.
یک وقت هست که ما میگوییم کار تولیدی این مشخصات را دارد و دلایل احکام اجاره نفر را تغییر می دهد. خوب درصورتی که این تشخیص موضوع به اینجا بینجامد. طبعاً تغییر در حکم شرعی ایجاد می کند ولی فقط به اینکه کار تولیدی فرق دارد مشکلی حل نمیشود ثانیاً: از مطلب اول که بگذریم. گیرم اینکه در موضوعی خاص فقیهی بپذیرد که کیفیت تغییر این موضوع به نحوی است که حکم شرعی تغییر می یابد ولی در یک حکومت اسلامی آرائی که جامعه بر آن استوار است نظرات ولی امر است. اگر این تغییر را ولی امر پذیرفت می شود در جامعه محور قرار گیرد در غیر این صورت خیر.
سوال ششم:
6-درست است که باید قوانین بر اساس فقه باشد ولی چون در طول تاریخ حکومت ها غیراسلامی بودند، مسائل فقهی نیز جنبه فردی دارد و فقها ناظر به احکام فردی مسائل را بررسی کردند یعنی خلاصه این که علما تحت شرایط حاکمیت نظرات فقهی را داده اند یا لااقل با دید فردی مسائل را بررسی کرده اند نه دید هدایت جامعه.
جواب سوال ششم اولاً: در این کلیت مسئله درست نیست چون در فقه اسلامی مواردی هست که صرفاً برای حکومت کردن به درد می خورد و به درد زمان دیگر نمی خورد مثل باب قضا، باب جهاد، باب ولایت فقیه شاید تمام علما راجع به این سه مقاله بحث دارند لکن فعلاً در بحث ولایت فقیه اکثر علما به اختصار برخورد کردهاند ولی افرادی بودهاند که خیلی مفصل بحث نموده اند از جمله مرحوم ملااحمد نراقی (قدس سره) و حضرت امام خمینی. پس این علما اگر بنا بود احکام شرعی برای آنان تحت سلطه حکومت غیراسلامی نوشته باشند. اصلاً چرا باب قضا را مطرح کردهاند و اینهمه بحث کردهاند و ابواب دیگر را چرا؟ مگر شرایط قاضی و طریقه خشک کردن آن در زمان تسلط حکومت غیراسلامی مورد دارد؟!
ثانیاً ممکن است گفته شود که غرضمان از طرح این سوال اینست که بگوییم که بعضی مسائل که مبتلا به جامعه در شرایط حکومت اسلامی حذف بررسی نکردهاند. این حرف اشکالی ندارد یعنی بعضی موضوعات هست که در جامعه اسلامی بوجود میآید که لازم است بررسی همهجانبه بشود و در شرایطی که این موضوعات مطرح نبود طبعاً فقها مورد ملاحظه قرار ندادند و طبعاً راهحل هم اینست که موضوعات تشخیص داده شود و به فقها عرضه شود یا خود فقها در این موضوعات بررسی نمایند و بتوانند نظر اسلام را عنوان کنند این حرف خیلی فرق دارد با اینکه بگوییم احکام فقهی بیشتر جنبه فردی دارد و برای زمان تسلط حکومت غیر اسلامی تدوین شده است. خیر، چنین نیست بلکه بعضی مسائل جدید وجود دارد که در جامعه اسلامی به وجود میآید و با همان اصول فقهی میبایست مورد استنباط قرار گیرد.
7-درست است که قوانین بر طبق فقه باید تدوین شود ولی قوانین اسلام طرفدار منافع مستضعفین است و لذا قوانینی که به نظر ما مخالف منافع مستضعفین است باید طرد شود مثلاً استثمار یا مثلاً توزیع.
8- درست است که قوانین بر طبق فقه باید تدوین شود. زیرا قانون کار فعلی به منفعت مستضعفین نیست زیرا مسئله گرفتن پول بیمه و خسارت اخراج که از سرمایهداران میگیرد و به مستضعفین می دهد را اجباری نمیداند پس این کار را باید در قانون کار بگنجانیم.
جواب سوال هفتم:
همان طور که در بحثهای گذشته تذکر داده شد قوانین اسلام منطبق با فطرت پاک انسانی است و پاسخ به تمام نیازهای فطری انسان میدهد بستهای برای حرکت تکاملی انسان ایجاد مینماید و تمام کوشش فقیه در این است که این احکام نجاتبخش را کشف نماید و تمام همت مسئولین جامعه اسلامی در این باید باشد که این احکام اسلامی کشف شده را به اجرا در آورند.
نکته در اینجاست که اسلام حامی مستضعفین است لکن نباید این مزدور با مطالبی که به اسلام نسبت داده میشد و فعلاً هم نسبت داده می شود آغشته گردد قبل از پیروزی انقلاب در بعضی تفکرات انحرافی بهاصطلاح روشنفکران به اینگونه مسائل برمیخوریم نظیر:
1-قرآن (پاورقی: نقد و بررسی این نقطه نظر از مطالب استاد مطهری در کتاب جامعه و تاریخ اخذ شده است.) مخاطبان خود را ناس قرار داده است و ناس یعنی توده مردم و توده محروم، یعنی اسلام تنها طبقهای را که ذیصلاحیت برای پذیرش دعوت اسلامی میداند توده محروم است به همین دلیل است که اسلام خاستگاه طبقاتی و جهتگیری طبقاتی دارد و مخاطب ایدئولوژی اسلام تنها توده محروم است.
2-در قرآن مبارزه میان مستضعفین و مستکبرین بیان شده و پیروزی نهایی را در این نبرد از آن مستضعفین میداند قرآن در این جهتگیری درحقیقت جهت سیر ضروری و جبری تاریخ را ارائه می دهد.
اینکه گفته میشود که مخاطب قرآن ناس است و ناس مادی یعنی توده محروم پس مخاطب اسلام طبقه محروم است و ایدئولوژی اسلام ایدئولوژی طبقه محروم است و اسلام پیروان خود را و سربازان خود را منحصراً از توده محروم میگیرد، این تفکر غلط و التقاطی است البته مخاطب اسلام ناس است ولی ناس یعنی انسانها یعنی عموم مردم هیچ کتاب لغتی ناس را به معنی توده محروم نگرفته و مفهوم طبقه در آن نگنجانده است. قرآن میگوید: والله الناس حج البیت من استطاعت علیه سبیلا، یعنی خدا بر مردم مستطیع است که حج کنند آیا معنی دارد که مقصود توده محروم باشد؟ و هیچیک از خطابات یا ایهاالناس که در قرآن فراوان آمده است مقصود توده محروم نیست بلکه عموم مردم است.
اما درمورد آیه استضعاف قبل و بعد آیه اگر درست مورد توجه قرار گیرد اینگونه تحلیلها از آن برنمیخیزد آیه این است، آن فرعون علا فیالارض و جعل اهلها شیعا یستضعف و طائفه منهم یذبح ابناء هم و یستحیی نساء هم انه کان من المفسدین. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین. و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جبودهما منهم ماکانوا یحذرون. (سوره القصص)
این سه آیه به هم مرتبط هستند و مجموعاً یک مطالب را می گویند. یعنی: فرعون در زمین برتری جویی کرد و مردم زمین را فرقه، فرقه کرد. گروهی از آنان را ذلیل و ضعیف میساخت و پسران آنها را سر میبرید و تنها دخترانشان را باقی می گذاشت او از مفسدان بود و حال آنکه ما اراده میکردیم که بر همان استضعاف شدگان از ناحیه فرعون منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم و آنان را در زمین مستقر سازیم و به دست آنان به فرعون و (وزیرش) هامان آن را نشان دهیم که از آن حذر میکردند.
میبینیم که جمله و نملن لهم فیالارض و جمله نری فرعون و هامان از آیه سوم، عطف است به جمله آن نحن از آیه دوم و متمم مفاد آن است و بنابراین، این دو آیه را نمیتوان از یکدیگر مجزا ساخت. از طرف دیگر میبینیم محتوای جمله دوم از آیه سوم یعنی جمله ونری فرعون و هامان .... مربوط است به محتوای آیه اول و سرنوشت فرعون را که در آیه اول جباری هایی ازش مطرح شده است مطرح کرده است. پس آیه سوم را که از آیه اول نمیتوان جدا کرد و چون آیه سوم عطف به آیه دوم است و متمم آن است. آیه دوم را نیز از آیه اول نمیتوان جدا کرد.
اگر آیه سوم نبود یا در آیه سوم سرنوشت فرعون و هامان مطرح نشده بود ممکن بود آیه دوم را از آیه اول جدا کنیم و مستقل بگیریم و از آن یک اصل کلی استفاده کنیم. اما پیوند جدانشدنی این سه آیه یکدیگر مانع استفاده یک اصل کلی است.
اینگونه تحلیلهای روشنفکران از آن جهت است که میپندارند یگانه راه انقلابی بودن یک فرهنگ است این است که تنها به طبقه محروم و غارتشده تعلق داشته باشد از این طبقه برخاسته باشد، به سوی این طبقه و سود این طبقه جهت گیری کرده باشد، فی طبش معضرا این طبقه باشند، رهبران و راهنمایان و پیشتازان نشر پایگاه اجتماعی و طبقاتیشان همان پایگاه این طبقه باشد و رابطه آن فرهنگی با سایر گروهها و طبقات منحصراً رابطه ستیز و دشمنی و جنگ باشد و نه هیچ چیز دیگر.
این روشنفکران میپندارند که راه فرهنگ انقلابی الزاماً باید به شکم ختم شود و همه انقلابهای بزرگ تاریخ حتی انقلابهایی به وسیله پیامبران خدا رهبری شده انقلاب شکم و برای شکم بوده است اینان نمیتوانند تصور کنند که اگر یک فرهنگ با یک مکتب یک ایدئولوژی خاستگاه الهی داشته باشد وفی تبش انسان و در حقیقت فطرت انسانی باشد و پیامش جامعه کلی باشد و جهتگیریاش به سوی عدالت و مساوات و برابری در برابر قانون و پاکی و معنویت محبت و احسان و مبارزه با ظلم باشد بتواند جنبش عظیم بوجود آورد و انقلابی عمیق برپا کند و انقلابی الهی و انسانی که در آن شور الهی نشاط معنوی جذبه خدائی و ارزشهای انسانی موج زند. آنچنان که نمونهاش را مکرر در تاریخ مشاهده کردهایم، و انقلاب اسلامی ایران نمونه روشن آن است این روشنفکران نمیتوانند تصور کنند که برای متعهد و مسئول بودن و بیطرف و بیتفاوت نبودن یک فرهنگ ضرورتی نیست که خاستگاه آن فرهنگ طبقه محروم و غارت شده باشد پنداشتهاند که یک فرهنگ جامعه لزوماً بیطرف و بیتفاوت هم هست، نتوانستهاند تصور کنند که یک مکتب جامع و فرهنگ جامعه اگر خاستگاه خدایی داشته باشد و فی طبش انسان، یعنی فطرت انسانی، انسان باشد محال است که بیطرف و بیتفاوت و غیرمتعهد و غیرمسئول باشد.
اصل تطابق میان جهتگیری و خاستگاه
یکی دیگر از انحرافات اینگونه روشنفکران قبول همین اصل است. این نکته که اسلام طرفدار مستضعفین است لذا در قوانین باید این قشر مدنظر باشند از همین تفکرات است که ریشه اصلی آن را بررسی کردیم و یکی از مسائل آنها در همین تطابق میان جهتگیری و خاستگاه است.
این روشنفکران بهوضوح مشاهده کردهاند که در تفسیر تاریخی قرآن از نهضتهای پیامبران یک جهتگیری نیرومند از ناحیه آنها به سود مستضعفین مشاهده میشود و از طرف دیگر اصل تطابق میان جهتگیری و خاستگاه بهعنوان یک اصل خدشه ناپذیر مطرح است در مجموع چنین نتیجه میگرفتند که چون قرآن جهتگیری نهضتهای مقدس و پیشبرنده را بهوضوح به سود مستضعفین و در جهت تامین حقوق و آزادیهای آنها میداند پس از نظر قرآن خاستگاه همه نهضتهای مقدس و پیشبرنده طبقه محروم و غارت شده و مستضعف بوده است.
اما نظر اسلام اینست که قرآن معتقد است اسلام آئینی است منطبق با فطرت پاک و انسانی فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین قیم (سوره الروم آیه 29)
اسلام منطقی را که بر مردم حاکم میکند منطبق فطر است و نقطه مقابل منطق منفعت است که نقطه مقابل منطق انسان منحط حیوان صفت است. لهذا گاه اسلام اصل «تطابق خاستگاه و جهتگیری» و یا تطابق پایگاه اجتماعی در پایگاه اعتقادی را نمیپذیرد و آن را اصلی غیرانسانی میشمارد. یعنی این تطابق در انسانهایی که به انسانیت نرسیده و تعلیم و تربیت انسانی نیافته مصداق دارد که منطقشان منطق منفعت است نه در انسانهای تعلیم و تربیت یافته و به انسانیت رسیده که منطقشان منطق فطرت است.
گذشته از اینها این تعبیر که میگوییم اسلام جهتگیریاش به سود مستضعفین است. خالی از نوعی مسامحه نیست اسلام جهتگیریاش به زوی عدالت مساوات و برابری در برابر قانون است. بدیهی است کسانی که از این جهتگیری سود و نتیجه میگیرند محرومان و مستضعفان هستند و کسانی که از این جهتگیری زیان میبرند غارتگران و استثمارگرانند.
در اسلام آنجا هم که منافع و حقوق طبقهای را میخواهد تامین نماید هدف اصلیاش تحقق یک ارزش و پایهگذاری یک اصل انسانی است و آن اصل فطرت است.