با ایده و هدف، عقیده و آرمان و به طور خلاصه با مکتب است و آن هم نه به طور ناقص بلکه به طور کامل و تمام عیار. علاوه بر آن، اسلام تنها یک ایدئولوژی اجتماعی محض نیست که کاری به گرایشها و امیال درونی افراد نداشته باشد، اسلام مکتب تزکیه و تصفیه باطن نیز هست و به همین سبب علاج بیماریهایی از قبیل جاه طلبی و خودبینی و حسادت و قدرت طلبی، می تواند ریشه بسیاری از نزاعها را که عامل تفرقه و مانع وحدت است، بسوزاند. بنابراین تشکلهای به راستی معتقد به اسلام که طبعاً در تمام هدف خویش که همان اسلام راستین است وحدت دارند، به آسانی می توانند اختلافاتی را که در خطوط کلی و یا روشهای اجرایی بین آنها وجود دارد حل کنند و به صورت امت واحده اسلامی نویدبخش استقرار حاکمیت الهی اسلام در سطح جهانی باشند. اما تشکل های دیگر گرچه به ظاهر هدف و ایدهای مشترک دارند ولی از آنجا که ایدئولوژیشان کفرآمیز، شرک آلود و برون از توحید است و انگیزههای مادی و منافع شخصی و گروهیشان نیز از اهداف ادعائیشان قویتر است، احتمال وحدت کاملشان با یکدیگر بسیار ضعیف است. در حقیقت بین این گروهها آنچه محور است کسب قدرت و حاکمیت هر گروه برای خویش است و آنچه مطرح نیست منافع مردم و حکومت قانون است.
2) یک تشکل به راستی اسلامی تنها زمانی می تواند با تشکل و یا تشکلهای دیگری که به وحدت برسد و به صورت تشکل واحدی درآید، که بین آن با سایر تشکلهای در تمام هدف ( که همان اسلام اصیل بی کم و کاست می باشد ) وحدت و اشتراک باشد نه بخشی از آن. بدین ترتیب هرگز یک تشکل اسلامی خالص با گروهها، سازمانها، احزاب، جمعیتها و دیگر تشکلهایی که نام اسلام را بر خود دارند و اسلام ناب را به طور کامل و خالص و بی غش باور ندارند، به وحدت نمیرسد. به وحدت کامل ( به صورت تشکل واحد درآمدن ) و نه ناقص ( وحدت در استراتژی و تاکتیک ) در صورتی که گروههای غیر اسلامی هر گاه در بخشی از هدف با یکدیگر وحدت و اشتراک داشته باشند ولو در بخش دیگری در تضاد کامل هم باشند می توانند در برخی موارد به وحدت برسند و مواضع سیاسی ـ استراتژیکی و تاکتیکی واحدی انتخاب نمایند.