همانگونه که ما در عمل می بینیم گروههای وابسته به شرق و غرب تنها به خاطر دشمنی مشترک با جمهوری اسلامی ( اشتراک در بخشی از هدف ) در برخی موضع گیریهای سیاسی ( استراتژیکی و تاکتیکی ) با یکدیگر به وحدت می رسند و مشترکاً فعالیتهای ضدانقلابیشان را سازمان می دهند و هدایت می کنند در صورتی که بر فرض براندازی رژیم حاکم و دشمن مشترکشان هر کدام برای استقرار نظام مطلوب خود کوشش می کنند.
اصولاً گروهها و سازمانهایی که نه بر اساس توحید بلکه بر پایه تضاد شکل گرفته اند، می توانند با تشکلهای دیگر صرفاً بر پایه تضاد مشترک و داشتن دشمن واحد جبهه واحد تشکیل دهند و وحدت پیدا کنند. اما یک تشکل اسلامی برای وحدت با سایر تشکلها، تنها نمی تواند به داشتن دشمن مشترک اکتفا کند و به عبارت دیگر تنها جنبههای منفی و سلبی برای وحدت کافی نیست بلکه جنبههای مثبت مشترک نیز لازم است و برای یک تشکل اسلامی هیچ جنبه مثبتی، اگر توحید اسلامی را دربر نداشته باشد، نمی تواند مایه وحدت شود.
3) یک تشکل اسلامی هرگز با گروههای غیر اسلامی اعم از چپی و راستی به هیچ عنوان و بهانه ای نمی تواند به وحدت برسد، بدین معنی که یک تشکیلات سیاسی مذهبی به حکم محتوی عقیدتیاش نه تنها قادر نیست با تشکلهای غیر اسلامی به وحدت تشکیلاتی برسد و چنین چیزی اصولاً محال است بلکه هرگز وحدت استراتژیکی و یا تاکتیکی هم با آنها پیدا نمی کند. مثلاً اگر نظامی هم روی کار باشد که مورد خصومت مشترک اسلام و مارکسیسم باشد مسلمانان هرگز برای سرنگونی رژیم حاکم در هیچ مقطعی با مارکسیستها وحدت نخواهند کرد زیرا استراتژی و تاکتیک ما برخاسته از مکتب است و هویتی کاملاً اسلامی دارد و همین هویت است که اجازه همکاری (ولو مقطعی) با کسانی را که هیچ وجه مشترکی در هدف نهایی با مسلمانها ندارند بلکه در نقطه مقابل آن (شرک) قرار دارند نمیدهد.
سخن مهم امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی در این باره نشان دهنده همین اصل اساسی در اسلام است ؛ « که ما در برانداختن رژیم هم با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد.»