وقتی وارد حرم می‌شود بیت‌الله او را می‌شناسد، وارد زمزم می‌شود چاه زمزم سلامش می‌کند، این شخص کسی است که وقتی پای مبارکش به نزدیک حجر می‌رسد سنگ زیر پا می‌خواهد پای او را بگیرد و نگاه دارد وقتی که پا می گذارد، حرم او را می‌شناسد، بطحا او را می‌شناسد و زمان و آسمان هم و این زین‌العابدین است.
شعر می‌گوید و اما شعر برای هدف می‌گوید، برای یک آرمان بسیار بزرگ، حقوقش قطع می‌شود، به بازداشت می‌رود، اسیر می‌شود کتک می‌خورد، اما هدفش انجام می‌گیرد، او یک انسانی را معرفی می‌کند و در محل خودش حقی را احقاق می‌کند و باطلی را ابطال.
پس بنابراین اعمال ما دو قسم است، گاهی به عنوان هدف و مقدمه هدف و گاهی کار انجام می‌دهد به عنوان وسیله، وارد حوزه قم می‌شود و از راه دور می‌آید، لباس روحانیت می‌پوشد، مشغول درس می‌شود، اما برای اینکه نان و نوایی پیدا کند، مقامی را صیانت کند، این درس است اما این درس دنیوی است، این درس، عین دنیا است، این مطالب خواندن عین دنیا است، این رسائل خواندن عین دنیاست، اما وقتی هدفی دارد درس می‌خواند که انسانی الهی شود، درس می‌خواند از آن‌ها شود که امام زمان آرزوی لقائش را دارد، درس می‌خواند از آن‌ها شود که شیخ مفید شده، از آنان باشد که شیخ طوسی شد، از آنان باشد که یک انسان کامل باید بشود و به آنجا برسد که به مرحله خلیفة الهی است، این درس است، این وسیله است، برای یک مقام عالی، این آخرت است و آن دنیا.
بنابراین اگر عمل به خاطر هدف شد و هدف صحیح به خاطر آخرت و اگر عمل به خاطر هدف شد و هدف صحیح به خاطر آخرت و اگر عمل استقلالی شد آن عمل درست است. مرحوم شیخ بهایی جمله‌ای دارد: علمی به طلب که تو را فانی سازد ز علائق جسمانی، در حوزه قم درس بخوان که آن‌قدر به اوج بروی، آن‌قدر بالا بروی که زمین و زمان را ببینی، به هرچه نگاه کنی الله را ببینی، توحید در گوش شما، توحید در چشم شما و در مغز شما، در اخلاق شما، در رفتار شما، در لباس شما

نظر خود را ارسال کنید