ای آقا، ای انسان (انّک کادح الی ربّک) تو در سفر حجی، تو به‌سوی خدا می‌روی وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ، آن‌قدر خدمت کن به این بدن که بتواند انجام وظیفه کند، آن خوردن که برای خوردن باشد مردن است و نفس کشتن است، آن خوردن که برای رسیدن به الله باشد آن وسیله است، آن به‌سوی خدا رفتن است و آن عین آخرت است.
از آن مرد بزرگ الهی مقدس اردبیلی که باید بگوییم محقق و مقدس اردبیلی سوال کردند چه می‌کنی: گفت من هیچ‌گاه کار مباح نکرده‌ام و نمی‌کنم، هرکاری انجام می‌دهم کارهای واجب انجام می‌دهم، اصلاً مواظبم در شبانه‌روز هیچ کار مباح انجام ندهم. گفتند چگونه می‌شود تو غذا می‌خوری، حرف می‌زنی، راه می‌روی، می‌خوابی، شوخی می‌کنی، قدم می‌زنی، از نجف به کوفه می‌روی، راه می‌روی  این‌ها چیست؟ گفت تمام این‌ها برای این است که من این قراضه بدن را حفظ کنم تا بتوانم روحم را به دست بگیرم و نماز را به‌وسیله روحم انجام بدهم، همه این‌ها را مقدمه برای واجب انجام می‌دهم. چه می‌گویم من، کجا رفته‌اند آن‌ها و کجا داریم می‌رویم ما؛ چه طلابی بودند طلاب سابق نجف که یک عمر آب خوردن خنک پیدا نمی‌کردند، نه در تابستانش، نه در بهارش، اما آن زندگی، «صاحب جواهر» از آب درمی‌آورد، در آن هوای گرم و آن ناراحتی زندگی، «شیخ انصاری» تربیت می‌کرد، زندگی‌تان مرفه است نسبت به آن‌ها، کمترین محصل حوزه قم زندگی‌اش مرفه‌تر از شیخ انصاری است، اما ما مشغول پرورش اسب شدیم، حجاج رفتند و به مقصد رسیدند! ما ماندیم (اِلهی قَدجَرَت عَلی نَفَسی فی النَّظَرِ لَها) ای پروردگار که می‌دانم هنگامی که بندگانت یا الله می‌گویند تو در مقابلشان لبیک می‌گویی من در رسیدن خودم ستم کردم و در تربیتم ظلم کردم، بدن تربیت کردم، اما روح را تربیت نکردم.
طلبه محترم حوزه علمیه قم! ای نور چشمان امام باقر و امام صادق، ای سربازان رشید ولی عصر، می‌بینید دشمنان شما در هر ناحیه صدایی علیه روحانیت و قرآن و دین بلند کرده‌اند، من به نظرم امید امام زمان شمایید، ای امید امام زمان، شما را به خدا این همه افعال غیر مناسب از شما سر نزند، خودتان را آلوده به این جهان نکنید. خداوند در قرآن بسیار نزاکت را ملاحظه کرده است، من از این دو جمله خیلی تعجب می‌کنم؛ خدا در سخنانش در قرآن کمال عفت و نزاکت را ملاحظه کرده، اما در دو جا از روحانی غیر خدائی صحبت کرده و نزاکت را آنجا ملاحظه نکرده است، یکی آقای بلعم باعور که فقیه عالی‌قدر شده بود، اما خودش را فروخت به طاغوت، به لباسی به فلوسی، به مقامی به ثروتی «فَاَخَلَدَ اِلیَ الاَرضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلب» خدا در این مثال نزاکت را ملاحظه نکرده است و همچنین درباره روحانی‌های دیگری مانند روحانیت یهود می‌فرماید «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوُا التَّوَراةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوُها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ اَسفاراً» چه جرأت کنم بگویم (مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوُا القُرآنَ ثُمَّ لَم یَحمِلوُها) ما علم قرآن، دانش قرآن را به او عرضه داشتیم و او خواند و فهمید اما عمل نکرد، راه را گم کرد، ای خدا! پناه می‌برم از اینکه در مسیر تو بیفتم و راه را گم کنم، به سجده بیفتید و از خدا بخواهید، در خلوت بخواهید که خدا از شرّ من دینت را نگه دار، خدا از شرّ زبانم از قلمم از شرّ سخنم، و کردارم دینت را نگاه دار و نگذار من شرّی انجام داده باشم.
یکی از اساتید من می‌گفت که اگر من گناه کنم خاصه در صرف سهم امام، این‌جور مثال می‌زد: در روایت دارد: ما یتیم هستیم و وجوهات مال ماست «لاتَأکُلُوا اَموالَ الیَتامی ظُلمَاً» اگر شما در مصرف کردن این وجوه درست مراعات دقت علمی و شرعی نکنید به اهل بیت ظلم کردید و گوینده می‌خواند

نظر خود را ارسال کنید