انسان یعنی او، انسان نه یعنی این بدن حقیقت الانسان آن است نفس الشیء ذات الشیء است. می‌خواهد بگوید ای انسان آن‌که تو می‌گویی منم و من هستم و من در عالم برزخ خواهم بود و من در قیامت و من در بهشت و من در جهنم این من‌ها که می‌گویی همان روان است که به نام من می‌گویی، وگرنه این بدن لباسی است مدتی می‌پوشد و سپس رها می‌کند. حقیقت آن است. آن باقی است. اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزَقوُنَ که شما می‌گویید. خوشا به حال آن شهیدانی که روح در راهش دادند. می‌فرماید اَحیاءٌعِندَ رَبِّهِم. آن‌ها زنده‌اند تو نمی‌میری. خُلِقتُم لِلبَقاءِ لا لِلفَناءِ ای بشر شما خلق شدید برای این‌که همیشه بمانید شما فنا ندارید، شما مثل الله اگر ازلی
نباشید مانند الله ابدی هستید. شما در مرحله قدم اگر قدیم نیستید، قدیم بالذات و بالزمان نیستید، اما ازلی بالذات و بالزمان هستید و همیشه هستید. بنابراین می‌گویید من در اینجا و فعلاً و پس از مدتی در برزخ هستم، اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یَستَبشِرُونَ بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ نشسته اند و بشارت می دهند به این‌که شهدای دیگر هم به این نجات و فوز خواهند رسید آن توئی.
پس نفس یعنی آن روان که تو هستی اطلاق کلمه می‌خواهند بیان کند اگر بخواهید بفهمید تو آنی و آن تو است و آن است که همیشه باقی است. این تعبیر برای این است. و در آیات زیاد راجع به این معنا که اصلاً انسان را عبارت از همان می‌گیرد و این بدن را حساب نمی‌کند. این فردا قاطی می‌شود در میان موجودات نابود می‌شود و انسانیت انسان آن است فلذا در بحث معاد اگر چنانچه بخواهیم یک چنین مطلبی را هم ادعا کنیم مانعی ندارد اگرچه ادعا نمی‌کنیم. اگر چنانچه فردا پروردگار خاک‌های زمین تمام شود و

نظر خود را ارسال کنید