یادنامه شهید راه نماز
شهید آیت الله دستغیب
نام کتاب: یادنامه شهید راه نماز آیة الله سید عبدالحسین دستغیب
گردآوری: حزب جمهوری اسلامی (واحد تبلیغات)
چاپ اول: اردیبهشت ماه 1361
تعداد چاپ: 20000 جلد
مرکز پخش: دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
بسمه تعالی
مقدمه
دست جنایتکار آمریکائیان یک شخصیت ازرشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزه های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند.
(امام خمینی)
نشریه حاضر ویژه نامه ایست به مناسبت شهادت عالم ربانی معلم اخلاق، حضرت آیة الله سید عبدالحسین دستغیب که در هنگام تشرف برای اقامه نماز جمعه به دست دشمنان انقلاب اسلامی ایران به شرف شهادت نائل آمد.
در این مجموعه متن آخرین خطبه شهید راه نماز آیة الله دستغیب رضوان الله علیه و سخنرانی حضرت آیة الله....
پیام امام امت به مناسبت شهادت شهید راه نماز آیة سید عبدالحسین دستغیب
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
شهادت برای فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله و اولاد فاطمه علیها سلام و یادگاران حسین سلام الله علیه در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزی غیر عادی و پدیده ای غیر معهود نیست.
ملت بزرگ اسلام از محراب مسجد کوفه تا صحرای افتخارآمیز کربلا و در طول تاریخ پر ارزش سرخ تشیع قربانیانی ارزشمند به اسلام عزیز و فی سبیل الله تقدیم نموده و ایران شهادت طلب هم از این پدیده سعادتمند مستثنی نیست. و انقلاب اسلامی گوش و چشمش پر از این شهیدان حسین گونه است.
ملت عزیز ما در روز رستاخیز با سرافرازی در پیشگاه مقدس خدای بزرگ و پیامبران و اولیاء عظیم الشأن، صفهای طولانی از شهیدان در راه دفاع از حق عرضه می دارد. از علمای اعلام وائمه جمعه وجماعت تا فداکاران و سربازان در جبهه های دفاع از حریم مقدس اسلام، پیامبر بزرگ اسلام که بر امم دیگر حتی به سقط مباهات می کند، مطمئن هستیم به فداکاری این عزیزان جبهه و پشت جبهه و این شهیدان محراب و منبر و در صف جماعات و در داخل مسجدها و بیمارستان ها مباهات می فرماید و چه بهتر و گواراتر که با شهادت این فرزندان اسلام و ذریه طاهره بر افتخارات آن بزرگوار در روز عرض اعمال هر چه بیشتر بیفزائیم.
عزیزان و نور چشمان ما در جبهه های جنوب و غرب هر روز با سرکوبی اشرار امریکائی و عقب راندن و به جهنم فرستادن جنود شیطان برای اسلام سربلندی و عظمت خلق می نمایند. به طوری که تاب تحمل این پیروزی ها را از امریکائیان خارج و داخل، منافق و منحرف سلب نموده و بر جنون و وحشی گری های آنان افزوده است. شما فرضا شهید بهشتی را گناهکار بدانید شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشته اند با چه انگیزه شهید می کنید.
شما به گمان خود اگر اینان را به جرم وفاداری به اسلام و طرفداری از محرومان و مظلومان مستحق قتل می دانید، اطفال معصومی که در گهواره جای دارند و زبان باز نکرده اند چه گناهی دارند. جز آن که اطفال مسلمانانی هستند که مخالف سلطه آمریکا به جان و مالشان می باشند.
امروز روز جمعه و نماز و عبادت، دست جنایتکار آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزه های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند. حضرت حجة الاسلام و المسلمین شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود با جمعی از همراهانشان به شهادت رساندند و خدمت خود را به ابرقدرت و ابرجنایتکار زمان ایفا کردند به گمان آن که به ملت رزمنده ایران آسیب رسانند و آنان را در راه هدف به سستی بکشند.
این کوردلان نمی بینند که در هر شهادتی و در هر جنایتی ملت متعهد به اسلام و کشور مصمم تر و در صحنه حاضرترند اینان پس از بمباران شهرها در جنوب و غرب و قتل عام های فجیع مردم بی پناه فریاد جنگ، جنگ تا پیروزی را نشنیدند که ملت وفادار شهادت را در راه خداوند با آغوش باز پذیرا هستند یا می خواهند شکست های لشکر کفر را و آتشی که به جان دوستان و اربابانشان از پیروزی رزمندگان ایران افتاده است با خون این مردان خدا فرونشانند.
اینک سزاوار است اصحاب نظر و ارباب تحلیل در این شرارت ها و جنایت ها فکر کنند که انگیزه آن که در هر پیروزی و دنبال هر شکست حزب بعث آمریکائی یک جنایت بزرگ از این منافقان و منحرفان واقع می شود چیست. از باب اتفاق نمی شود باشد که دنبال پیروزی آبادان جنایتی واقع و دنبال فتح بستان باز جنایتی و امروز به دنبال فتح عظیم در غرب و شکست مفتضحانه دشمنان اسلام این جنایت بزرگ واقع شد.
آیا این ها همه بنا به اتفاق است یا حساب شده و دیکته شده عمل می شود آیا ما این بزرگان علما و معلمان ارزشمند را برای جبران شکست آمریکا در منطقه و صدام آمریکائی در جبهه ها از دست می دهیم. رحمت خداوند بر این مجاهدان عظیم الشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می کند و ننگ و نفرت بر آمریکای جنایتکار و دست نشاندگان و هواداران آن، اینجانب این ضایعه بزرگ و فاجعه اسفناک را بر حضرت مهدی اروحنا له الفداء و ملت شجاع ایران و اهالی معظم استان فارس و خانواده آن شهید تسلیت می دهم و به پیشگاه مقدس پیامبر اسلام این فداکاری های ملت اسلام و مجاهدات قشرهای مختلف ایران تبریک عرض می کنم و برای خاندان این شهید پرافتخار از خداوند تعالی توفیق صبر و بردباری و سلامت طلب می نمایم. سلام بر مجاهدان بزرگوار اسلام و درود بر رزمندگان غرب و جنوب و تهنیت بر نیروهای نظامی و مردمی پیروزی آفرین در جبهه غرب. از خداوند تعالی پیروزی نهائی لشکر اسلام را بر قدرت های شیطانی مسئلت می نمایم.
و السلام علی عبادالله الصالحین
روح الله الموسوی الخمینی، 20 آذرماه 1360
پیام فقیه مجاهد آیة الله حسینعلی منتظری به مناسبت شهادت شهید راه نماز آیة الله سید عبدالحسین دستغیب
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
اهالی محترم فارس ایدهم الله. تروریسم کور امریکائی در روزهای آخر خود دست به جنایت دیگری زد و چهره خبیث شیطانی خود را بیش از پیش آشکار نمود. ترور ناجوانمردانه عالم مجاهد حضرت آیت الله دستغیب به اتفاق چند تن از پاسداران در مسیر نماز موجب تأثر عمیق و نگرانی عمومی شد. سردمداران منحرف و وابسته این جریانات رو به زوال به خیال خام خود می خواهند با این گونه جنایت از تأثیر روحی فوق العاده پیروزی های مهم و همه روزه اخیرا رزمندگان شجاع ما در جبهه ها بر ملت مسلمان ایران کاسته شده و چند صباحی دیگر رژیم مزدور صدام به اشغال کشور ادامه دهد. آن ها از درک رشد فکری و سیاسی که ملت مسلمان ما به آن نایل شده عاجزند آن ها نمی دانند ملتی که با الهام از مکتب و تأثیر اولیاء و ائمه اطهار علیه السلام عشق به شهادت دارد از هیچ حادثه و مصیبتی خوف ندارد.
اینجانب شهادت تأسف انگیز این عالم بزرگوار و شخصیت ارزنده را به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و مقام محترم رهبر انقلاب و روحانیت معظم و اهالی شریف فارس و بیت محترم و خاندان معظم دستغیب تبریک و تسلیت می گویم. رضوان و درجات معنوی برای ایشان و صبر شکیبائی و اجر جمیل را برای بازماندگان و خانواده محترمشان از خدای بزرگ مسئلت دارم.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
حسینعلی منتظری، 60/9/20
پیام رئیس جمهور حجة الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای به مناسبت شهادت شهید راه نماز آیة الله سید عبدالحسین دستغیب خطاب به مردم استان فارس
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی.
مردم دلیر و مقاوم فارس برادران و خواهران انقلابی شجاع آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب این روحانی مبارز و پرهیزگار به دست جنایتکاران و دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب شهید شد و شما بیش از هر کس می دانید که او شخصیت مغتنم و ارزشمند برای عالم اسلام بود آنان که از سوابق زندگانی این شهید بزرگوار آگاهند می دانند که او از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سخت ترین شرایط در استان فارس بر افراشت و بر معابر و مجامع نام امام امت را بر زبان جاری ساخت، و با دستگاه ظلم و جور به مبارزه برخاست این چهره پارسا و پرهیزکار در بهترین بخش از عمر پر برکتش بی اعتنا به زخارف دنیوی همت و نیروی خود را در راه استقرار حاکمیت الله صرف کرد و به یاد خدا دل خوش بود که الا بذکر الله تطمئن القلوب.
چهره ی معظم و دوست داشتنی این مرد خدا محبوب ترین چهره در میان مردم فارس و مورد احترام عمیق مردم در سراسر ایران بود. روح بی کینه و صفای باطن و لحن روحانی او گرمی بخش دل مردم بود و مردمی که او را صمیمانه دوست داشتند به شخصیت والای این وحانی و مبارز و متقی احترام می گذاشتند هفتاد سال زندگی همراه با طهارت و تقوا و سال ها صرف عمر، در راه اسلام و انقلاب از این مرد بزرگوار چهره ای ساخته بود مورد علاقه و احترام مردم. چنین مردی از سلاله ی پاک پیامبر و از خدمتگزاران صادق و فداکار اسلام و از یاران با وفا و مهربان امام وامت امروز در شیراز و همراه تنی چند از یاران و شاگردان خویش در راه اسلام و قرآن به شرف شهادت نائل آمدند.
شهادت این عالم ربانی و سید بزرگوار سند دیگری است بر پلیدی و ناپاکی روح و ماهیت رسوایانی که بقای خود را در فنای مردان خدا می جویند. اما هر چه بیشتر در این راه گام بر می دارند رسواتر می شوند و صفوف مردم را در جهت حفظ دست آوردهای انقلاب و ادامه راه شهیدان مستحکمتر می کنند خفاشانی که چشم دیدن پیروزی های امت شهید پرور ایران را ندارند زهر حقد و کینه خود را با کشتن چهره های محبوب و مردمی به کام انقلابیون می ریزند، تا کام دشمنان خلق خدا را شیرین کنند اما جز خسران دنیا و آخرت نصیبی نخواهند برد.
اطمینان دارم که شهادت این مرد خدا همچون زندگی پر افتخارش برای اسلام و انقلاب اسلامی ایران خیر و برکت به همراه خواهد داشت چرا که همه ما را در ادامه راهی که برگزیده ایم مصمم تر می کند تا راه اسلام در پیش روی ماست دشمن حقیرتر از آن است که بتواند ما را از این سیر الهی منحرف بسازد.
شهادت این مرد میدان تقوا و مبارزه را به مردم شهید پرور ایران خصوصاً به اهالی غیور فارس و فرزندان و بازماندگان و شادگران آن شهید تسلیت و تبریک می گویم.
سلام بر همه شهیدان اسلام
سید علی خامنه ای رئیس جمهور اسلامی ایران
متن آخرین خطبه نماز جمعه شیراز شهید راه نماز آیة الله سیدعبدالحسین دستغیب در تاریخ جمعه 60/9/13
بسم الله الرحمن الرحیم
خطبه اول:
الحمدلله رب العالمین، الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا هوالعزیز الغفور و اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له، احدا صمدا لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، اللهم صل علی محمد و آل محمد، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون و اشهد ان علی و الائمة الاحد عشر من ولده حجج الله و اوصیاء رسول الله و اشهد ان ساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور.
بسم الله الرحمن الرحیم -اذا جاء نصر الله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا.
از نعمت های عظیمه الهیه - فتح بستان
در نعمت های عامه، شکر عامه واجب است. از نعمت های عظیمه عامه الهیه در هفته ی گذشته که شکرش بر عموم ملت اسلام واجب است، مسئله فتح بستان با پاکسازی هفتاد دهکده که زیر چکمه ی بعثیان کافر بود. بیش از یک سال، و همچنین سقوط 9 هواپیمای میراژ و میگ عراقی که خیال بمباران کردن شهرهای اسلام را داشتند و به دست خلبانان عزیزمان سقوط کردند.
این فتح عظیمی که نصیب رزمندگان اسلام گردید به تأیید خدا بود، خدای را شکر می کنیم. الحمدالله رب العالمین الحمد لله الذی صدق وعده و نصر عبده و اعز جنده.
و همچنین تشکر می کنیم از این رزمندگان عزیز، از این فداکاران راه اسلام که جان بر کف در محراب عبادت خوزستان، شبی را که می خواستند مشغول بشوند و به تعبیر امام امت با مناجات پروردگار و عطرآگین کردند صحنه را و خدا هم یاری کرد آن ها را.
آنچه را که از ما می آید دعا درباره آن ها است.
خدایا به عزت و جلالت شهیدان را بر علو درجاتشان بیفزا. (آمین مردم)
مجروحین و معلولین را شفای عاجل عنایت بفرما.
پروردگارا خانواده های محترم شهیدان را صبر جمیل و اجر جزیل عنایت بفرما (آمین مردم) مقام شهدا را همه می دانید باید خیلی شهیدان را عزیز بدارید، چون این ها عزیزان خدایند مقام این شهیدان را خدا می داند که چه مقامی به آن ها داده است.
فردا هم عده ای، از جنازه های محترم این شهیدان را در این شهر می آورند، ان شاءالله همه تقرب به خدای تعالی پیدا کنید. در تشییع جنازه ی محترم آن ها شرکت و مجروحین جنگی را در این بیمارستان ها عیادت کنید، احترام کنید، تقرب به خدا پیدا کنید و بدانید از مراکز رحمت پروردگار عالم است که برای رزمندگان عزیز ما، در این جبهه های جنگ تعبیری بهتر از تعبیر امام امت، آیت الله العظمی، الامام خمینی نیست.
امام در تعبیراتی که فرموده است می فرماید آنچه را که غرورآفرین، و افتخارآمیز برای اینجانب است، روحیه ی قوی و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت طلبی این سربازان امام زمان است و این است فتح الفتوح.
و بعد در تعبیر دیگر می فرماید:
وجود این رزمندگان عزیزی که در دو جبهه ی معنوی، و سوری و ظاهری و باطنی، از امتحان سرافراز بیرون آمدند من تبریک می گویم و بوجود آن ها افتخار می کنم.
در توضیح معنی فتح الفتوح
این تعبیر امام را من میل کردم که یک جمله ای در توضیحش و بعد معنی فتح الفتوحش را عرض کنم که بدانید چه کلمه ی بزرگی و چه تعریف بزرگی، امام فرموده از این رزمندگان.
مقدمتاً بدانید! انسان در رسیدن به کمال حقیقی اش که عبارت است از ایمان به الله و اخلاص به خدای تبارک و تعالی، در رسیدن به این مقام دشمن هائی دارد از داخل و دشمنانی از خارج که این ها نمی خواهند بگذارند که این آدمی به ایمان برسد، به کمال انسانیت برسد، به آن هدفی که برای آن ایجاد شده یعنی لقاء الله، جوار الله و حیات طیبه ی انسانی برسد.
دشمنانی از داخل و دشمنانی از خارج دارد و آدمی باید از اولش، از اول تکلیفش در دو جبهه، جنگ کند اگر بی تفاوت شد، اگر چنانچه مبارزه را کنار گذاشت، نخواهند گذاشت این انسان، به کمالش برسد. نخواهند گذاشت سبیل الله را طی کند.
طاغوت ها نخواهند گذاشت از خارج و در داخل هم دشمنان داخلی نمی گذارند، بدانید ایها الناس، دشمنان داخلی هر فرد از شما، عبارت است از هوس ها و خواسته های نفس، و هوی و خواسته های شیطانی، و وساوس شیطانی، حوادث نفسانی این ها یک سد عظیمی است بر روی دل انسانی دلی که باید مرکز حب الله باشد، این دل را گرفته اند و به جایش حب دنیا، حب شهوات، خودخواهی، این ها مال نفس است، نفس می گوید خودت، باید یک کاری دنیائی بکنی که (نه در جهت الله). نفس می گوید: دنیایت را تأمین کن، این باید علاج شود، باید در دل انسان حب آخرت سر جایش بیاید، بگوید آخرتم درست شود، دنیا می خواهد بشود می خواهد نشود.
تا دل آدمی مرکز ایمان و خشوع نشود، کمال نخواهد پیدا کرد.
الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله (سوره حدید آیه 16).
دل آدمی باید فقط برای الله باشد و بس، نه برای مال دنیا و ثروتمندی و خوش گذرانی، زین للناس، حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومة و الانعام و الحرث. (آل عمران، آیه 14)
این ها دشمنان داخلی خودت هستند ای انسان، باید با این ها مبارزه کنی جلوی خودت را بگیری، فناء دنیا را به خودت بفهمانی، نگذاری که دل تو از خدا و آخرت غافل شود، نگذاری برای دنیا خاشع شوی، اسیر و ذلیل مادیات شوی، اسیر و ذلیل مقام بشوی، با هر چه فانی است، باید مبارزه کنی، باید پشت سر انبیاء بیائی و جنگ کنی.
ابراهیم چه گفت؟ انی لا احب الافلین. به هر چه فنا پذیر است نباید دل بست، مبارزه باید کرد، اگر بی تفاوت شدی نمی شود، باید با نفس جهاد کرد. تا برسد به جائی که وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض، حنیفا و ما انا من المشرکین (انعام آیه 79).
از شرک بیاید بیرون، هواپرستی، مال پرستی، مقام پرستی، شهوت پرستی، خود پرستی، تمام این ها شرک است قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین (انعام آیه 163). همه چیز برای الله است، زندگیم، شئونم، کارهایم، همه اش، در جهت الله.
وجهت وجهی، ذاتم، قلبم، سرم، خفیم، همه چیزم برای الله.
زنده ام به الله می میریم به الله حیاتی و مماتی همه اش در راه خدا است مردنم هم در راه خداست. این توحید ابراهیم و توحید محمدی است.
هر کس مخالف الله است با او باید جنگید
این مبارزه و این مجاهده است که همیشه آدم مؤمن باید با نفسش در جهاد باشد، اعدا عدوک نفسک اللتی بین جنبیک.
گوش بگیرید، این توضیح فرمایش امام است که می فرماید این رزمندگان ما در دو جبهه می جنگند، جبهه معنوی و جبهه سوری، جبهه باطنی با نفسشان، جبهه خارجی، توی جبهه های جنگ، با دشمنان خارجی هم می جنگند، با صدام هم می جنگند، با آمریکا هم می جنگند، با اسرائیل هم می جنگند، با هر کس دشمن خداست، هر کس سد عن سبیل الله است، هر کس مخالف الله است، با او هم باید جنگید، اگر چنانچه مبارزه را دست بردارد تسلیم کفر شود، سازش با کفر کند، به خدا خودش هم بی ایمان می شود، به مجرد این که دلش میل به کفر کرد، به خدا دلش از ایمان خالی می شود.
لاترکنو الی الذین ظلموا فتمسکم النار. اگر کسی یک سر سوزن، کمتر از آنچه بگویم. سر سوزنی میل کرد که به آمریکا و اسرائیل و اذنابش، بنی صدر خائن، رجوی و امثال این ها طاغوت ها، کفار، دشمنان انسانیت، دشمنان راه خدا و الله ایمانش هم از کفش می رود.
نگذارد توی دلش حب دنیا بیاید و هم در خارج با کفار سختگیر بایستد، جنگ کند، در دو جبهه جنگ کند. که امام می فرماید: چیزی که واقعا من تبریک می گویم و غرور آفرین است، این است که این رزمندگان ما در دو جبهه مبارزه می کنند و این ها رسیده اند به جائی، که قلوبشان سرشار از ایمان، و اخلاص و روح شهادت طلبی، و سرباز امام زمان شدن و این است فتح الفتوح.
فتح الفتوح یعنی چه؟
ایها الناس! کسی که دل خودش را فتح کرد، یعنی جنود نفس و هوی را زد عقب، و دلش پر شد از یاد خدا، ذکر خدا بقاء آخرت، دل پر شد از علاقه به الله، و از مال و جاه و مقام و تمام خوشی های دنیا آزاد شد، دل که فتح شد یعنی از جنود ابلیس داخلی، هفتاد هزار حجاب ظلمانی می رود عقب، اگر دل فتح شد، فتح الفتوح است، به خدا تمام مشکلات دیگر حل می شود، بر تمام دشمنان غالب می گردند. آن هائی که الان در جبهه های جنگند، این رزمندگان عزیز، این فتح بستان و غیره و این ها همه اش مال این است که فتح قلبشان را کرده اند این جوانان عزیز که جان من فدای همه شان باد، این ها کسانی اند که شهادت را سعادت می دانند.
این اخوی زاده ما که شنیدم الان هم بحمدالله به فیض رسید، مکرر پیش من می آمد، می گفت من می خواهم بروم جبهه شهید بشوم نمی گذارند، چندین مرتبه هم رفت و شهید نشد. اخیرا شنیده شده است که در جبهه بستان به این فیض رسیده، آخر این جوان را چه شده؟ قلبش فتح شده، این فتح الفتوح است، به خدا بر دشمن این ها غالبند، چنانکه می بینید، این فتوحات جبهه های جنگ مال فتح الفتوح است، این ها تمامشان خدائی شده اند، تمام این ها جنود ابلیسِ داخلیشان عقب رفته، طوری شده که این ها می گویند ما به شهادت برسیم، هر چه بشود، با خدا سر و کار دارند، بزرگند.
شوخی نیست کسی جانش را برای خدا بدهد!
خدایا! این ها چه شده اند؟! اعجاز است! به تعبیر دیگر امام که فرمود: اصلش ملت ما یکپارچه فعالیت شده است.
می بینید همین جوانانی که پشت جبهه هستند چطور دارند فعالیت می کنند شبانه روز، توی سپاه، ارتش و غیر این ها، همه و سایرین همه پدر و مادرها، این ها چه جور فعالیت می کنند.
امام می فرماید ملت ما الهی شده است، فتح الفتوح کرده است.
دلهاشان دیگر از حب دنیا، خالی شده است، دیگر به واسطه ی شهوات اسیر امریکا نمی شوند، به طمع دنیا هیچ وقت اسیر و ذلیل نمی شوند آزاد شده اند، دیگر دنیا را نمی خواهند، این ها به تعبیر امام، می فرماید: ما می خواهیم آزاد باشیم ولو فقیرانه زندگی کنیم، مؤمن به الله باشیم تعلق ما به خدا باشد به اسلام باشد، و لو ما فقیرانه زندگی کنیم. خیلی جای تبریک به امام زمان است که آقا ببین، ملت تو و شیعیان تو را به چه حدی رسانده است خدای تبارک و تعالی.
نامه ای دیروز از جبهه آمده بود نوشته بود که ما 16 نفر یا نمی دانم 15 نفر از اهالی تبار شیرازیم. توی جبهه، وصیت ما این است که شما با خانواده های ما بگوئید اگر ما شهید شدیم شما حق ندارید برای ما عزا بگیرید، عزا برای چه؟! جشن ما است، آرزوی ما است شهادت.
به فدای این جوانان، به فدای این رزمندگان عزیز، این ها و الله و باز به تعبیر امام امت، چقدر لطیف فرمود، (فرمودند) با این فتحی که کردند به جهانیان فهماندند که این ایران یک ملتی است الهی، یک ملتی است شکست ناپذیر، هیچ قدرتی نمی تواند به این ها تجاوز کند، این بستانی که یک سال و چیزی این همه استحکامات دولت بعث، نه بعث تمام قدرت ها، انگلیس، شوروی، فرانسه، آمریکا، دولت های مرتجع منطقه تمام قدرت ها، همراه این ارتش کافر یک سال در آنجا استحکامات درست کرده اند. یک حمله ی الله اکبری، این جوانان عزیز ما چون همه الهی بودند، چطور این ها را تار و مار کردند.
و من امیدوارم ان شاء الله به همین زودی، حمله های الهی دیگرشان را هم مشغول بشوند و تمام جبهه را پاک کنند، از شر کفار و فجار.
کشورهای مرتجع منطقه که کمک به این کفار عراقی می کنند توبه بکنند، عربستان! توبه بکن. کویت توبه بکن. شما چطور کمک می کنید به دشمنان اسلام، چطور می آیید با مسلمانان ایران می جنگید! با اسلام جنگ می کنید؟! اسم خودتان را هم مسلمان گذارده اید؟! توبه کنید! بدانید که اگر توبه نکردید آنچه را که بر سر محمدرضا آمد و بر سر صدام هم ان شاء الله می آید و بر سر شما هم خواهد آمد (فریاد ان شاء الله مردم).
زودتر بیدار شوید، بیائید عوض این که با اسلام جنگ کنید، با مسلم جنگ کنید، همه تان لشکرهائی تدارک بکنید، و با اسرائیل جنگ کنید، با امریکا، دشمن اسلام جنگ کنید، نفتتان را به روی دشمنان اسلام ببندید، نه این که با اسلام و مسلمین جنگ کنید، این نصیحت امام را بشنوید، امام مگر نه نصیحت کرد، حتی به صدام هم نصیحت کرد، به دشمنش هم نصیحت کرد.
من نصیحت می کنم زودتر برو به پاریس، پهلوی فراری ها، همانجا یک دولتی تشکیل بده، این بس است.
حتی به ارتش عراق هم نصیحت کرد، فرمود: بس است، برگردید اینقدر خودتان را در راه طاغوت، به کشتن ندهید. نکشید و کشته نشوید در راه طاغوت، فکر کنید برگردید ای ارتش عراق! ببینید شما به امر کی دارید کار می کنید؟! در راه آمریکا دارید چه جور فداکاری می کنید بیچارگان! برگردید. به کشورهای منطقه هم نصیحت کرد و به جهانیان، هم اعلام کرد که همه بدانید آی قدرت های متجاوز، این ملت شکست ناپذیر است.
ملتی که الهی شد، نیروی الله همراه آن ها است
هیچ کس نمی تواند یک ملتی که یکپارچه حرکت، و یکپارچه ملتی الهی است، و همه هوای غیب توی سرشان هست و همه مشتاقند همه عاشق اسلامند همه عین شهدای کربلایند، همه عین لشکریان صدر اسلامند، مشتاقانه به جبهه جنگ می رفتند، الان هم چنین است، زن و مرد ما، پیر و جوان ما همه در حرکتند، بحمد الله ملتی که الهی شد، نیروی الله همراه آن ها است، هیچ قدرتی نمی تواند آن ها را شکست دهد.
گروهک های داخلی! با این ملت نمی توانید به جنگ برخیزید به این باقیمانده گروهک های داخلی هم صدها مرتبه گفته شده به هوش بیائید، دیدید با این ملت نمی توانید به جنگ برخیزید؟! اعلام جنگ دادید، دیدید به جائی نرسیدید؟! باقی مانده ها! توبه کنید پیش از این که دستگیر شوید و بدانید این ملت تا نفر آخرتان را هم خواهد گرفت و به جزا خواهد رساند تا خانه های تیمی شما و لو یک خانه ی تیمی هم باشد، خواهند آن را گرفت، این ملت برای خودش واجب دانسته است. تکلیف الهی است.
شما ای گروه منافق! از روزی که اعلان جنگ دادید با ملت اسلام، حکم خدا را بفهمید، حکم شما را خدا در قرآن معین کرده، ملت وظیفه اش این است که شما را پیدا کند، تحویل دادگاه بدهد و حکم خدا را بر شما جاری کند.
اینکه شنیده شده است که در یک مدرسه ای، گوشه ای، دخترکی اگر شعار ضد اسلام می دهد، جزء این گروه های منحرف است، بر تمام انجمن های اسلامی مدارس واجب است، این فرد یا چند تا را تحویل دادگاه بدهند، تا حکم اسلام بر ایشان جاری شود مگر آن که جلوتر توبه کنند.
این ملت دیگر آرام نخواهد شد
تا پیش از 30 خرداد این ملت کارتان نداشت، چون شما اعلان جنگ نداده بودید، چون اعلان جنگ دادید دیگر تا آخرین نفر باید ان شاء الله حکم خدا را برایتان جاری کرد. مگر این که توبه کنید، تغییر حال دهید و خصوصاً هم اداره محترم شهربانی حتماً موظف است کمیته های محترم را بفرستد در مدرسه ها، خصوصاً موقع تعطیلی که شنیده شده است که بعضی حرکات خلاف عفت عمومی مشاهده می گردد، جداً جلوگیری کنند، قاطعانه عمل کنند، پلیس محترم است، سپاه محترم است، باید مواظب هم باشند، ملت هم کمکشان کنید، کمک کنید پلیس را، سپاه را در نهی از منکر.
یک منکری هم الان در نظرم آمد، از منکراتی که در شرع اسلام است، سد معبر است. توی پیاده روها، بعضی ها هستند که از کاسب ها، البته ندانسته جنسشان را می آورند، سد راه می کنند، معامله کرده به این صورت اشکال دارد شرعا ًاگر سد معبر شود.
سد معبر نکنید! و همچنین اداره راهنمائی مواظب باشد در بعضی خیابان ها دیده می شود، دو ردیف پارک می کنند، ماشین را توی خیابان تنگ، این طرف و آن طرف و دو ردیف، این ها را خودتان مواظب باشید ان شاء الله ترک کنید، سد معبر حرام است، اداره راهنمائی هم باید محکم و قاطعانه عمل کند، خودتان هم کمک آن ها باشید.
و من امیدوارم ان شاء الله تمام مشکلات حل شود، همه اش حل می شود، تمام توطئه ها خنثی خواهد شد، چنانچه از اول انقلاب تا حالا شده است، این ملتی که چهل هزار امریکائی را کرد بیرون، این ها دیگر چیزی نیست، اینها، جان بی خود می کنند حالا مثلاً می خواهند مبارزه ی اقتصادی بکنند و امید دارند که سرمایه دارها، پول هایشان را از بانک درآورند که خیال می کنند می توانند ضربه اقتصادی بزنند در عوض روحانیون اطلاع دادند به این ملت که نه پول هایتان را ببرید توی بانک، مگر چند تا سرمایه دار ضد انقلاب چنین غلطی کنند.
هفته گذشته گزارش داده اند و گله کرده اند از بانک ها که مردم در پول دادن اجتماع کرده اند، صف می بندند برای پول دادن الان هم من اطلاع می دهم به تمام مسئولین، بانک ها موظفند، با کمال احترام مسلمانانی که پولشان را می خواهند بگذارند توی بانک، مواظب باشند کمک کنند، معطل نکنند و الا شبهه ای پیش می آید که نکند بله این ها هم با آن ها قدری موافقند.
بسم الله الرحمن الرحیم
خطبه دوم:
الحمدلله رب العالمین. قاصم الجبارین مبیر الظالمین مدرک الهاربین و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اللهم صل و سلم و زد و بارک علی النبی الامی العربی الهاشمی المکی المدنی الابطحی و صل علی سید الوصیین علی امیرالمؤمنین و صل علی الصدیقة الطاهره - فاطمة الزهراء - سیدة نساء العالمین و صل علی سبطی الرحمة و امامی الهدی الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة و صل علی ائمة المسلمین علی ابن الحسین و محمد ابن علی و جعفر ابن محمد و موسی ابن جعفر و علی ابن موسی و محمد ابن علی و علی ابن محمد و الحسن ابن علی و الخلف الهادی المهدی - حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الملائکة المقربین و الشهداء و الصالحین. ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فی قلوبنا قلا للذین آمنوا- ربنا انک رئوف الرحیم - اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات الاحیاء منهم و الاموات- تابع بیننا و بینهم بالخیرات. اللهم اغفر ذنوبنا و اسرافنا علی انفسا اللهم وفقنا لما تحب و ترضی.
بسم الله الرحمن الرحیم - و العصر ان الانسان لفی خسر- الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
بنابر اشهر روایات، امروز هفتم ماه صفر، تولد امام هفتم ما حضرت موسی ابن جعفر علیه الصلوة و السلام است که در سنه 128 در مدینه ی منوره تولد یافت و در سن 55 سالگی هم به شهادت رسید. مدت امامتش 25 سال است که مقداری از خلافت منصور دوانقی، و بعدهم هادی، و بعد هم مهدی عباسی و بعد هم 14 سال گرفتار هارون، طاغوت روزگار بود.
اشهر القاب امام -کاظم است. کاظم، از بس کظم می کرد و این معنا را باید شیعیان اهل بیت یاد بگیرند.
خشمت را برای خدا فرونشان
«کظم غیظ» بابا! خشمت را برای خدا فرو نشان! اگر یک کسی یک کلمه تندی بهت گفت، زود خشمگین نشو که بخواهی دو تا جواب بدهی. اگر دستی بهت زد خشمگین نشو که بخواهی دو تا بزنی، چندین برابر تلافی بخواهی بکنی، از عدل بیرون بروی، کاظم الغیظ حالا من چه بگویم در این وقت کوتاه از کظم غیظ های موسی ابن جعفر (ع) به این مناسبت کاظم الغیظ شد.
وصیت موسی ابن جعفر علیه السلام
فقط اکتفا می کنم به همین حدیث کوتاه که آقا فرزندانش را جمع کرد فرمود: «من یک وصیتی به شما می کنم که شما جز خیر و خوبی از آن نخواهید دید.»
شیعیان موسی ابن جعفر! این وصیت به شما هم هست فرمود من به شما وصیت می کنم که اگر کسی در طرف راستت حرف بد به تو زد، حرف ناشایست به تو زد بعد رفت و از طرف چپ آمد عذر خواست، گفت ببخشید من اشتباه کردم، فوراً بگو خیلی خوب و بپذیر و مبادا برگردی بگی تو همچی گفتی؟! خودتی! یا چنین و چنانی و سختگیری کنی.
عمل نکنید به این قسم ها حتی از رسول مکرم من لم قبل العذر من... کسی که نپذیرد معذرت را به شفاعت رسول خدا نمی رسد، حرفی هم زد بعد عذر آورد گفت خیلی خوب یا زن یا اولادت یا رفیقت یا دیگری یا دشمنت، یا با هر کسی کاظم الغیظ باش! و الکاظمین الغیظ برای خدا غیظت را فرو بنشان.
عذر را بپذیر تا خدا عذرت را بپذیرد
عذر را بپذیر تا خدا عذرت را بپذیرد- ببخش تا خدا هم تو را ببخشد- اگر تو ببخشی- خدا گناهت را ببخشد، تا تو نبخشی خلق را، توقع نداشته باش که خدای تبارک و تعالی هم تو را ببخشد. اجمالاً امام ما از اول امامتش تا لحظه ای که به سم جفا شهید شد در مبارزه بود.
آی شیعیان اهل بیت -من در خطبه اول گفتم بر هر مسلمانی واجب است در دو جبهه جنگ کند، جنگ با نفسش و جنگ با دشمنان اسلام و خدا (در خارج).
اگر چنانچه کسی بی تفاوت شود در هر یک از این دو جبهه نجاتی برایش نیست، بدانید ایمانی پیدا نمی کند اگر نعوذ بالله میل به کفر کرد کسی استغفر الله العظیم.
اگر کسی گفت من فقیهم اما نظرم این است که با کفار بسازید! این از عدالت می افتد. از راه اهل بیت و از راه اسلام به راه انحراف می رود.
جهاد با کفار، جهاد دفاعی است، یک واجبی است که در هیچ دوره ای قابل تخصیص نیست. به هر اندازه ای که بتواند، باید در برابر کفر بایستد، میل به کفر نکند، تصدیق کفر نکند. سازش با کفر ننماید. تمام دوازده امام ما چنین بودند پس این حبس ها، زجرها، شکنجه ها برای چه بود؟ برای همین مبارزه بود.
امام حسن مجتبی که امروز هم شب شهادتش است، امام دوم ما است و وقتی می خواست با معاویه جنگ بکند رسید به جائی که دید اعوان ندارد. یعنی خود اصحابش به معاویه نوشتند اجازه بده ما خودمان حسن را دست بسته تسلیم تو می کنیم، امام بی یار، امام بی یاور، ملتی که امروز برپا خاستند در برابر طاغوت ها، از جان و دل دور نایب امام زمانشان فداکاری می کنند ای کاش آن روز بودند حسن مظلوم! تو را یاری می کردند.
امام دید عجب (همین هائی که دور و برش هستند ریختند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و جنگ را رها کردند، اما سازش با معاویه؟! استغفر االله تا لحظه آخر ایستاده بود مقابل معاویه و می فرمود! این باطل است، موافقت با معاویه حرام است. کمکش حرام است، برای همین هم بود که آخرش با زهر جفا، مثل چنین روزی پاره های جگرش را قطعه قطعه کردند، و بیرون ریختند.
موسی ابن جعفر (ع) هم همین قسم، 14 سال که شنیده اید یعنی مدت خلافت و سلطنت هارون را امام در حبس بود ولو در بین اش مدتی آقا را آزاد می کردند، حبس یک سال مرتبش هست - 4 سال هم هست - لیکن در اثنائش آقا را آزاد می کردند باز می گرفتند امام را.
مسلمان، همیشه در حال مبارزه و قیام و آماده جهاد است
امام در برابر کفر، در برابر ستم، در برابر طاغوت، همچنان مبارزه می کرد و شیعیان را تمرین می داد سفارش می کرد، صفوان جمال که بهترین فرد است موسی ابن جعفر بهش فرمود: صفوان! همه چیز تو خوب است الا، (وحشت کرد گفت آقا چی؟! فرمود:) این که شترت را چرا کرایه می دهی به هارون؟! گفت آقا شتران مرا کرایه می کند برای حج. فرمود آیا تو میل نداری که این زنده بماند تا پول کرایه تو را بدهد.
گفت: چرا!
فرمود به همین اندازه تو شریکی، تو باید راضی نباشی یک نفس هارون زنده باشد.
مسلمان کسی است که راضی نباشد یک لحظه ستمگر زنده بماند، آماده باشد که در هر لحظه بتواند جان ستمگر را بگیرد تمام این طاغوت ها را از امریکا بگیرید و اسرائیل و اذنابش تا مثل رجوی ها و بنی صدر خائن، مسلمان کسی است که یک لحظه نخواهد اینان زنده بمانند و همیشه در حال مبارزه و قیام و شدت و آماده جهاد باشد. این خودش جهاد است.
اظهار مخالفت و مخالفت کردن با طاغوت ها، شیوه ی مرسیه ی اهل بیت است، دستور قرآن است، قرآن مجید چنین امر فرموده است، که باید جهاد کرد. قریب چهل آیه از قرآن راجع به جهاد است.
مسلمان کسی است که اهل جهاد و مبارزه باشد، یا بی تفاوتی، با تنبلی تو خیال می کنی، ایمان گیرت می آید نمی شود، خطبه ی اول گفتم مسلمان باید همیشه در دو جبهه باشد. جبهه داخلی و جبهه ی خارجی، دشمنان خدا و رسول از داخل که همان وسواس شیطانی و حوادث نفسانی است. دشمنان خدا و رسول از خارج که در رأس همه ی آن ها شیطان بزرگ، امریکاست، و «مرگ بر آمریکا» (در اینجا مردم شرکت کننده در نماز جمعه شیراز یکپارچه همانند شهید آیت الله دستغیب فریاد زدند: مرگ بر آمریکا - مرگ بر آمریکا...)
متن سخنرانی شهید راه نماز آیة الله سید عبدالحسین دستغیب در سمینار سپاه پاسداران شیراز و جمعی از مردم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین. قاسم الجبارین، مبیر الظالمین، مدرک الهاربین، نکال الظالمین الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین و اشرف السفراء المقربین. حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین. الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهر لهم تطهیرا» سیما علی امام العصر عجل الله تعالی فرجه.
سلام و درود الهی به رهبر کبیر انقلاب و مرجع تقلید شیعیان جهان الامام خمینی اطال الله عمره الشریف و سلام و رحمت و مغفرت الهی به شهیدان راه انقلاب، خدای تعالی آن ها را با شهدای بدر و احد محشور فرماید، سلام ما و نصرت الهی به رزمندگان عزیز در جبهه های جنگ (جنگ در برابر کفر) و دفاع از اسلام و سلام و درود الهی بر شما ملت شریف ایران که آماده اید برای دفاع از اسلام و با این کار و عمل خود نزدیک می کنید ظهور حضرت مهدی (عج) را و سلام به شما آقایان و خانم های اقلید که در این مجلس شریف تشریف آورده اید.
از همه شما سپاسگزاریم به این که شعار اسلام را برپا داشتید. و همچنین از آقایان سپاه و کسانی که این سمینار را تشکیل دادند تشکر می کنیم، خدا به همه شما اجر بدهد، اما در خصوص مسئله حضرت مهدی (عج) که مهمترین مسائل اسلامی است، بیش از هزار حدیث در باب حضرتش و همچنین زمان غیبت و طول غیبت و کیفیت ظهور و گزارشات زمانش وارد گردیده است، آنچه را که بنده امروز می خواهم خدمت شما عرض کنم مسئله ای است که در روایات متواتره از شیعه و سنی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده:
لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لیبعث الله فیه رجلا من ولدی یواطئوا اسمه اسمی یملا الارض قسطا و عدلا».
و از مسلمیات اسلام است، تمام فرق اسلام این را نقل کرده اند به این که فرمود اگر نمانده باشد از عمر دنیا جز یک روز بالاخره به طور حتم خواهد آمد کسی که از اولاد من و هم نام من است، زمین را پر از عدل و داد کند، اینجا است که ما باید ببینیم قسط کدام است و پرشدن زمین از عدل چگونه است، و بعد هم اگر برسیم کیفیت بسط قسط را بیان کنیم.
اولین موضوع دانستن معنای قسط و عدل می باشد، که وظیفه بسط این معنا در جهان به عهده ولی عصر (عج) گذارده شده، لذا این کلمه را متوجه باشید که قسط را ما بدانیم چه می باشد، برای دانستن معنای قسط وعدل مقدمه ی کوتاهی خدمت شما عرض می کنم. و آن مقدمه این است، خدای تبارک و تعالی که انسان را آفرید یک اختیاری هم به او داده است برای تکاملش، تا برسد به کمال به اختیارش نه این که به جبر، رسیدن به کمال هر موجودی تکوینی است و کمال معینی دارد و به او خواهد رسید، الا بشر، بشر باید خودش برود، و خود را به کمال برساند و کسب حیاة طیبه دنیا و آخرت کند.
بنابراین حیاة طیبه ابدیه به دست خود انسان است. یعنی اگر غیر از این باشد استحقاق توابع خاصی دیگر پیدا نمی شود، وقتی استحقاق مدح و ذم پیدا می شود که اختیار داشته باشد بتواند هم رو به خیر برود و هم رو به شر آنگاه که با اختیار اقبال به خیر کرد به کمال خواهد رسید و زمانی که در طریق شر قدم برداشت سقوط می کند.
حالا این انسان که باید به کمال برسد کمالش در چیست؟ و سعادتش در چیست، متوجه باشید این انسان اگر بنا بگذارد که با هوی و هوسش کار کند، و در حرکات و سکنات و امور انفرادی و اجتماعیش هر چه خواست بکند، هر چه رسید بخورد به هر مالی رسید دست دراز می کند، به هر عرض و ناموسی تجاوز و خیانت کند، و در انتخاب اگر به دل خواهش حرکت کند این ها ستم هائی است که به خود و اجتماعش کرده.
دیگر این که عدل کدام است، عدل آن است که به قانون عمل شود و انسان مهار کند نفس خودش را از راه تسلیم قانون شدن نه هر چه دلش بخواهد بکند و بگوید قانون چیست، عمل کردن به قانون عدل است، خودسری ستم است یعنی به طور کلی متوجه باشید چه در امور فردی و زندگی روزمره شخصی و چه در امور اجتماعی، اگر آدمی بی بند و باری کرد در هر کارش این ظالم است ولی اگر بنا گذاشت به این که چنانچه قانون اجازه داد فلان کار را بکنم این می شود عدل که کمال انسانی از اینجا تأمین می گردد و اگر چنانچه به قسط یعنی به قانون عمل کند، چیز خوردنش و پیدا کردنش و حرف زدنش قانونی می شود.
آدمی اگر بنا بگذارد هر چه خواست بکند این ظالم است به خودش و گاهی هم به دیگری، پس وقتی قانون خدا هم اجازه نمی دهد به این که من یک حرف را بزنم و اهانتی به یک مقام روحانی بکنم، زبانش را باید کنترل کند و الا ظالم است، و به طور کلی آدم وقتی آدم می شود که در صراط انسانیت و در صراط حقیقت حیاة طیبه خودش را کنترل کند، بی بند و بار نباشد.
زبان اگر بی بند و بار شد غیر از ظلم کار دیگری نمی کند یک کلمه کفر بگوید ظالم است، بنابراین باید بیاید در مسیر قانون، درست است که زبان هر چه بخواهد، بگوید می شود اما باید دید قانون هم اجازه می دهد، خیلی خوب اگر توانستیم مثلاً زمین دیگری را غصب کنیم حالا باید دید قانون خدا هم اجازه می دهد، در کتاب لوامع البینات رازی داستان کوتاهی نقل می کند برایتان بگویم، می گوید: یک وقتی آذوقه قافله حج تمام شد، در مسیرشان آذوقه نبود. قافله رسید به گله گوسفندی؛ اهل قافله به شبان گفتند یکی از این گوسفندها را به ما بفروش.
شبان گفت نمی توانم بفروشم، چون این ها مال من نیست، امانت به دست من سپردند از این رو نمی توانم مال دیگری را به شما بفروشم. یکی از اهل قافله به شبان گفت چرا به خودت ضرر می زنی، تو این گوسفند را به ما بفروش، ما هم به گران ترین قیمت پولش را به تو می دهیم، آن وقت به صاحبش بگو گرگ خورد.
تا این را گفت چوپان یک باره گفت پس (این الله) اگر صاحب گوسفند نیست با خدا چه کنم (خدا که حاضر است). با حضور او چگونه قانون شکنی کنم اگر من دزدی کنم، خیانت و قانون شکنی کرده ام پس ظالم و ستمگر هستم، از اوج انسانیت سقوط کرده ام در تمام شئون زندگی.
پس اگر چنانچه کسی در عمل به قانون بی بند و باری کند ستمگر است و یقین بداند که روز به روز این هوی پرستی او را به هاویه می کشاند و همچنین به جهنمی که خودش برای خودش درست کرده، نه اینکه کسی خیال کند جهنم یک آتش آماده ای در یک جا هست، که کسی را بیاندازند در آن، بلکه آتشی است که وقوده الناس و الحجاره (بقره آیه 24) می باشد.
خود آدمی و اعمالش آتش خیز است. گفتارش آتش خیز است. هر ظالمی، هر ستمگری که از قانون تجاوز کند آتش را برای خودش آماده کرده است، و خودش را فاسد کرده از انسانیت، کسی که قانون شکنی می کند عین حیوان است، حیوان وقتی که می افتد برای چریدن هیچ اعتنا ندارد که این مال چه کسی است. و آیا صاحبش راضی است، اگر حیوان قانون نمی فهمد نباید هم بفهمد پس انسان هم اگر مثل حیوان تجاوز کرد، به مال دیگری و حق دیگری، با حیوان یکی است، و الذین کفروا یتمتعون و یأکلون کمال تأکل الانعام و النار مثواً لهم (محمد آیه 12).
به طور کلی عامل رفع ظلم و قانون شکنی و ایجاد قسط عمل به قانون است، قانون چیست؟ قانون شرع الهی است. دین مقدس اسلام برای هر شأنی قانونی وضع کرده است. از وقتی که آدمی به دنیا می آید تا وقتی که به گور می رود، در هر حال حتی شیرخوردن طفل هم قانون دارد، و قوانینی هم هست که باید مادر و پدر رعایت کنند و بعد هم خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن، قانون دارد، کسب و کار و معاملات نیز قانون دارد، امام صادق (ع) می فرماید: الفقه ثم المتجر اِی کاسبها اول مسائل کسبتان را باید یاد بگیرید سپس مشغول کسب شوید تا خلاف قانون نکنید، مبادا احتکار کنید. نکند کلاه سر مشتری بگذارید، عیب جنستان را نپوشانید، به مشتری تجاوز نکنید.
واجب است بر هر مسلمانی که مکاسب محرمه را بداند تا مبتلا به قانون شکنی و کسب حرام نشود. هر فردی باید در شئون زندگیش قانون شناس باشد و به قانون عمل کند، و هر کلمه که می خواهد بگوید باید مطابق قانون بگوید. هر نگاهی که می خواهد بکند باید قانونی باشد. نگاه حرام نکند، نگاه از روی شهوت نکند و اگر کرد ظالم است، قانون شکنی است، ای مسلمان مبادا خفیات دیگری را نگاه کنی، حرام است نگاه در خانه کسی بکنی، از پشت بام خانه ات حرام است نگاه به داخل خانه کسی بکنی، این قانون است چشمت قانون دارد.
مبادا قانون شکنی کنی که ظالم می شوی، اگر کسی نگاه در خانه کسی کند صاحب خانه حق دارد او را ردش کند و اگر نشد چیزی بزند به او. زبانت هم قانون دارد، گوشت قانون دارد، همچنان تمام اعضایت قانون دارد. سوء ظن و بدبینی هم حرام است اگر کسی بدبین شد به دیگری فعل حرام کرده است و حرام است و قانون شکنی است.
امور اجتماعی و حرکت های اجتماعی هم قانون دارد، در حرکات اجتماعی جامعه، هم اسلام قانون دارد که اگر بر خلاف قانون عمل کردی ظالم هستی. آیا خدائی که در اسلام فروگذار نکرد از قانون گذاری، برای جزئیات زندگی آدمی در امور اجتماعیش قانون معین نکرده است.
و ما قدر الله حق قدره، و اما مقام امامت قانونی است الهی و بر اجتماع مسلمین واجب است که تابع آن قانون باشند. اگر امامت بهترین است که هست من برای شما آیه ی شریفه از سوره ی حدید را می خوانم. لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط (حدید آیه 25).
برای این که بشر به قسط و عدل فردی برسد کتاب است (قرآن) و تفسیر است و قوانین منشعبه از آن از ناحیه امام است. و برای قانون اجتماعی میزان است. در تفسیر (نور الثقلین) ذیل همین آیه می فرماید (المیزان الامام) رهبر الهی میزان است. این قانون اجتماعی مسلمین است، مسلمین باید تابع قانون باشند اگر از این قانون منحرف شدند ظالم هستند و تو سری خور.
اصلاً قانون برای همین است، بدانید اگر قانون شکنی شد یعنی از میزان الهی جامعه فاصله گرفت مسلماً طاغوت بر آن جامعه مسلط می شود. چنانکه در قرن های گذشته شد، خدای تبارک و تعالی میزان قرار داد برای مسلمین امام را، امامت یعنی آن کسی که از طرف خدا تعیین شده برای این که همه ی جامعه به او رجوع کنند و مطیع او باشند تا اجتماعشان جامعه عدل باشد و قسط و حرکت اجتماعی شان بر اساس عدل باشد، و سد عظیمی شوند در برابر طاغوتیان، بدانید میزان امام است. (امام نه به صرف کلمه لفظی اش) امام یعنی آن کسی که خلق آماده شدند برای اطاعت او.
به قدری امام شناسی و اطاعت از امام مهم است که در حدیث مسلّم بین الفریقین آمده که من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة؛ اگر کسی بمیرد ولی امام زمانش را نشناسد مرده است به مردن زمان جاهلیت.
امام زمان را بشناسد یعنی چه؟
یعنی همین بگوید امامم امام دوازدهم حضرت حجت است، این معنی ندارد، صفت امام علاقه ی تجایس است. امام وقتی امام است که تو مأمومش باشی. امام زمان وقتی امام زمان است که تو مأمومش بشوی و او هم می شود امام، اگر خدای نکرده عده ای امامشان دیگری شد امامشان برژنف یا ریگان شد یا شیطانک هائی که نمی خواهم اسمشان را ببرم که آن ها کوچکتر از آن هستند که من اسمشان را ببرم اگر فرقه ای پیدا شدند، امامشان فلان و بهمان جاهل شد امام و مأموم هر دو جاهل، (جهل اندر جهل) مات میتة الجاهلیة. این جور است که همه درجهل اند (کوری عصاکش کور دیگر).
امام من و تو کسی است که حرفش را می شنویم و مطیع او هستیم. بگو تو مطیع چه کسی هستی، اما فلان مردکه ای که دستور داد و گفت که بیائید استقامت کنید هر کس او را اطاعت کرد آن مردک می شود امامش. و به حکم صریح قرآن یوم ندعو کل اناس بامامهم. این را بدانید مسلمان ها، فردای قیامت هر مأمومی با امامش می باشد. هر گروهی با رهبرش است، هر کس برود به هر جهت قبله اش هم آن جهت است، این ها که قبله شان کاخ کرملین است همان جا هستند، امامشان هم برژنف است و در کدام یک از طبقه جهنم هستند خدا می داند و آن هائی که امریکا قبله شان است و آن هائی که لندن قبله شان است، امامشان هم آنجا است این ها هم همانجا هستند.
یوم ندعو کل اناس بامامهم. بدانید میزان خدا در بین خلق از همان صدر اسلام تا کنون اسدالله علی ابن ابیطالب بوده است. (صلوات) پس از او حسن و حسین. البته تا حسن بود چون امام و رهبر همیشه یکی است حسین مأموم و مطیع بود نه این که بگوید من هم امام هستم. استغفر الله بلی حسین هم مثل سایر افراد تابع حسن بود پس از حسین زین العابدین و همچنین پس از او میزان در زمان خودش حضرت باقر بعد حضرت صادق بعد حضرت موسی ابن جعفر و بعد علی ابن موسی الرضا (علیهم السلام) و بعد حضرت جوادالائمه و بعد حضرت هادی و بعد حضرت عسگری و بعد حجت ابن الحسن العسکری، این ها موازین الهیه هستند تا زمانی که هفتاد و پنج سال از ولادت حضرت حجت گذشت و غایب شد.
آیا پس از غیبت مسلمان ها را بدون میزان قرار داد؟ اگر کسی چنین غلطی بکند بدانید از مذهب ما بیرون است و تهمت زده است به امام زمان. آیا ممکن است امام شیعه را سرگردان قرار بدهد. قبلاً گفتیم اگر میزان باشد عدل اجتماعی مسلمین درست می شود و اگر میزان نباشد و الله جامعه طعمه گرگ ها می شود که شد و طعمه سلطه جویان و طغیانگران می شود، میزان باید باشد در بینشان که مردم به آن میزان مراجعه کنند، تا این که طاغوت بر آن ها مسلط نشود.
حدیث امّا الحوادث الواقعه مسئله روزه و نماز نیست، مسئله امور اجتماعی مسلمین است که چنانچه تمام مدارک اسلامی، روی هم جمع شود اعلم علماء و اتقای علماء و آن کسی که بتواند امور مسلمین را اداره کند چنین کسی از طرف امام زمان که غائب است نیابت دارد، و اگر امام زمان هم الان بیاید، همین کاری که امام امت آقای خمینی می کند خواهد کرد، و همچنین کاری که امام زمان باید بکند نائبش انجام می دهد.
غیبت امام زمان را خدا مقدر فرموده و ضمن غیبت تحفظ و صیانتش را تأمین کرده تا زمانی که بیاید و تحقق دهنده و گسترش عدل جهانی شود، و این میزانی که فعلا ما داریم به سبب نایبش طلیعه اصل میزان جهانی است. الان میزان هست که اگر نبود حجت تمام نبود، در گذشته هم میزان بود ولی مردم اطاعت نمی کردند از فقیه عادل، لذا طعمه دو هزار و پانصد سال سلطنت شاهنشاهی بودند و بر ایران ما و کشورهای دیگر اسلامی و ملت های ستمدیده گرگ ها مسلط شدند. بدانید این مطلب مهم است.
امام زمان که می آید ظلم اجتماعی را هر چه که هست بر می دارد. طاغوت ها، ستمگران، مستکبران و اینهائی که بر ملل عالم مسلط شده اند و طاغوتی می کنند سرکوب خواهد کرد، الان این میزانی که خدای تبارک و تعالی به ما ارزانی داشته است و از خدای تعالی طول عمر و عافیت و سلامتش را مسئلت می کنیم و حجتی است از ولیّ عصر انّهم حجتی علیکم.
هر کس بگوید من امام زمان را قبول دارم ولی امام امت را قبول ندارد دروغ می گوید، بدانید امام زمان را هم قبول ندارد. اگر امام زمان هم می آمد اطاعت او را نمی کرد. این یک اعتراف کذب زبانی است. دروغ می گوید به خدا کسی که مخالفت با نایب امام زمان می کند و می گوید من به امام زمان عقیده دارم، عقیده خشک و خالی معنی ندارد. امام وقتی امام است که تو مأموم او باشی، تو الان مأموم چه کسی هستی؟
نه نقل لفظ است و نه نقل خطور به قول، این حرف ها نیست. نقل عمل است. من که گفتم اول منبر در خصوص امام و مأموم، وقتی امام زمان امام تو است که تو مأمومش باشی، چه وقت تو مأمومش هستی و باید مأموم نایبش هم باشی، اگر حکم نایب امام زمان را نپذیرفتی، هیچ وقت امامت امام زمان را هم نمی پذیری.
تو اگر نفس خودت را پرستیدی و مأموم نفس خودت شدی یا مأموم یک هوی پرست دیگری شدی، او امام تو است، به زبانت هر چه بگوئی امام زمان، این طور است که عمل می خواهد تا تو مأموم نایب امام نشوی به خدا مأموم امام زمان هم نیستی مأموم نفست هستی، میزانی که خدای تعالی در دسترس ما قرار داده و من واقعا نسبت به شما ملت شریف مسلمان ایران تبریک می گویم، و الله این سعادتی که نصیب شما ملت شده است سابقه ندارد در تاریخ غیر از صدر اسلام شما هم الان همچنان مسلمانان صدر اسلام هستید، این را بدانید الان اگر رسول خدا می آمد در موضع امام خمینی شما با آن حضرت هم همین طور بودید که با امام خمینی هستید. الان این ملت شریف ایران چون مسلمانان صدر اسلام که تا سر حد شهادت آماده هستند و جانشان را در کف دست گرفته اند در تاریخ سابقه ندارد که کسی اینقدر مأموم بشود و مأموم میزان خدا اینقدر تابع بشود و تا این حد پا روی هوی و هوس بگذارد که جانش را هم بدهد و حال این که آدمی طالب خوشگذرانی است، این جوان های بیست ساله، هیجده ساله را ببینید. در جبهه های جنگ دارند چه می کنند (بابی انتم و امی).
سلام خدا بر این رزمندگان عزیز، این ها مأموم امام زمان هستند، این ها هم مثل همان جریان صدر اسلام که امامشان رسول خدا بود، هستند. در جبهه های جنگ صدر اسلام، نصرتی که نصیب لشکر اسلام می شد الان در این جبهه های جنگ نصیب سپاهیان اسلام می شود. سپاه پاسداران که سلام خدا بر آن ها باد و همچنین ژاندارمری، ارتش و تمام قوای نظامی و انتظامی، بسیج، عشائر (سلام الله علیهم اجمعین) همان نیروئی هستند که در صدر اسلام خدا یاری می کرد آن ها را. یمددکم ربکم بخمسة آلاف من الملائکة مسومین (آل عمران آیه 125).
و مدد خداوندی را شما به تواتر همه شنیده اید، که بعضی از این افسران عراقی خودشان گفته بودند آن فرمانده شما که اسب سوار بود کجا است، او بعد که ما را شکست داد، و هر چه تیراندازی می کردیم به او نمی خورد، که در جواب گفته شده است ما ظاهراً کسی را نداریم الا امام زمان.
و این ها چون به راستی مأموم و نایب امام شدند امامت تحقق پیدا کرد، و این است که امام و مأموم به زبان درست نمی شود بلکه عمل می خواهد که آدمی قانون را رعایت کند که هوای نفسش را امروز روزی نیست که کسی هوای خودش را رعایت کند. امروز روزی است که رعایت قانون میزان است و باید دید قانون چه می گوید، چه دستوری می دهد، چه امری می کند تا این که با عمل به قانون قسط و عدل در تمام شئون اجتماعی آشکار شود.
ضربه دشمن ان شاء الله مغلوب می شود، از گروهک ها هم ان شاء الله آنهائی که قابل هدایت هستند هدایت می شوند و آنهائی هم که قابل هدایت نیستند به همین زودی به دست همین ملت نابود می شوند ان شاء الله. ان شاء الله.
و حرکت این کشور مقدمه می شود برای حرکت تمام مستضعفین جهان، آنگاه تمام ملل مستضعف همه به فکر می افتند، ملت عراق هم به فکر می افتد که چرا ما اسیر این صدام کافر باشیم. ملت مصر هم به هیجان می آید که به چه مناسبت ما اسیر یک مرد باشیم و آزاد نباشیم. چرا ما را غلام و کنیز آمریکا کرده است. این همه کشتاری که صدام می کند برای چیست؟ ما را این قدر به کشتن می دهد، حرکت می کنند، جمع می شوند.
به شما بگویم امام زمان که بیاید وقتی می تواند بسط عدل دهد که ملت ها کمک طاغوتها نباشند، پس اگر یک کشوری که ملتش با طاغوت همراه است چه جور می شود این طاغوت را از بین ببرد؟ باید ملل عالم بیدار بشوند از طاغوت ها جدا بشوند، امام زمان هم می آید و با همان لشکری که بحمدالله در ایران داریم، که همین لشکر ایران بس است برای تمام جهان، هر کشوری اگر ملتش هوشیار شد زیر بار مستکبرین نخواهند رفت.
تا چه وقت این نظام جهان را به آتش می کشند؟ باید خود ملت آمریکا هم به هیجان بیاید و به فکر بیفتد که چرا ملت آمریکا را به تباهی می کشند، و آنچه را که دارند خرج اسلحه و آدمکشی می کنند و چطور به تباهی می کشانند.
خود ملت ها باید به هیجان بیایند، آخر طغیان تا چه اندازه، در لبنان چه می کنی ای امریکای جنایتکار، در السالوادور چه می کنی ای امریکای جنایتکار، با سیاه پوستان چه می کنی جنایتکار، اصلا پیش این ها آدمکشی ارزش ندارد این ها برای جان بشر قیمت قائل نیستند.
وا عجبا چند روز قبل که شنیدید جبهه ملی که به اصطلاح خودش را مسلمان می داند، اعلامیه می دهد بر علیه لایحه قصاص که حکم ضروری اسلام است. می گوید حکم غیر انسانی، قلمشان شکسته باد و زبانشان لال باد. با این کار خودشان را محکوم به ارتداد کردند مگر این که تبرئه کنند خودشان را.
من متوجه این جمله شدم دیدم این ها دارند داد می زنند از چی، از این که اسلام فرموده اگر دزدی پیدا شد که مالی را برد به پانزده شرط چهار انگشتش را باید برید. نه دست هر دزدی، دزدی که پانزده شرط داشته باشد، و این سبب می شود که دیگر دزدی موقوف شود. این آقایان می گویند نه، که این کار غیر انسانی است. راهپیمائی می کنند که چرا دست دزد را ببرند. به نظرم از خودتان می ترسیدید که فردا دست همه تان را ببرند.
چرا چنین می کنید بی انصاف ها؟ لایحه قصاصی که حیات اجتماعی در آن است غیر انسانی است اما عمل صدام انصاف است. عمل ریگان انصاف است عمل صهیونیسم در جنوب لبنان که مناطق مسکونی را در خواب موشک بیندازند. آخر این ها انسانی است؟ شما گاهی شد که بگوئید عمل ریگان غیر انسانی است و عمل صدام غیر انسانی است؟
شما انسان شناس هستید؟ خیر مسئله این حرف ها نیست. این ها اصلاً با اسلام طرف هستند، این ها با حکومت اسلام طرف هستند، این ها از اسلام فقط نماز و روزه را قبول دارند ولی احکام سیاسی اسلام را قبول ندارند. این ها مصداق نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلاً اولئک هم الکافرون حقا و اعتدنا للکافرین عذاباً مهیناً (نساء آیه 151).
هرکس منکر شد احکام قرآن را کافر است، محکوم به کفر است، اگر مسلمان بگوید محکوم به ارتداد است مگر این که توبه کند، شکر خدا را ملت عزیز ما بیدار است. هوشیار است، تابع میزان است. لذا هیچ طاغوتی هم نمی تواند به آن مسلط شود.
روز دوشنبه دوازدهم شعبان بود، میزان به حرکت در آمد و فریاد کرد و درد دل کرد که به داد اسلام برسید مسلمانان از دست این گروهک های جبهه ملی و پیکار و فدائی که همه با هم شدند، همه گروه ها شدند مأموم و امامشان هم شد بنی صدر، و همه ایستادند در مقابل اسلام، و در مقابل میزان. می خواستند کشور را به تباهی بکشند و می خواستند یک شاه دیگر درست کنند و اما مسلمانان بیدار همه ریختند در خیابان ها، همه فریاد کردند مرگ بر ضد ولایت فقیه.
همین شما بودید که این را هم ساقط کردید بحمدالله و رانده شد به همان جائی که شاه رفت. این ملت دیگر میزان الهی دارد، این ملت دیگر قانون شکنی نمی کند. هر کس با این میزان مقابله کند قانون شکن است. قانون خدا نایب امام زمان است، هر کس مخالفت کند قانون شکنی کرده و مفسد است، مفسد می خواست که مسلمین را به تباهی بکشاند، طاغوتی می خواست خود را مسلط کند و تا شما ملت در صحنه هستید هیچ خطری نیست و بدانید این انقلاب روز به روز پیشرفتش بیشتر می شود.
رزمندگان عزیز ما روز به روز فتح و پیروزی بیشتر و بالاتر نصیبشان خواهد شد و به همین زودی صدام و بعث ساقط خواهد شد، و بلاشک نه امریکا، نه شوروی، نه فرانسه و نه هیچ قدرتی با شما ملت نتواند مقابله کرد. شما میزان دارید، چون میزان است هیچ قدرتی نمی تواند شما را مغلوب کند. آن ها قانون شکن هستند و اصلاً قانون سرشان نمی شود. ملت رشید ما قانون شناس شده است. نشسته است و مراقبت از قانون الهی می کند، و ملتی که خود را ملزم به این قانون دید هیچ قدرتی نمی تواند به او مسلط شود (تکبیر).
لکن چون وعده دادیم، برویم خدمت آقایان، برادران دیگر وقت تمام است، فقط یک عرض می کنم فرمایشات امام را به شما برسانم و آن این است امروز بر همه ملت واجب است آرامش را حفظ کنند، نگذارید تشنج ایجاد شود، ولو به بهانه این که چرا فلان به فلان مقام اهانت کرد به دست دشمن.
امروز روز آرامش است. روز محبت به یکدیگر است، روز برادری است، ارتش و سپاه و ژاندارمری تمام آن ها با ملت و شما با آن ها، سپاه اگر نبود کشور هم نبود، اگر یک وقتی هم از یک سپاهی خلاف دیدید ما نمی خواهیم بگوئیم تمام سپاه، تمام ژاندارمری، تمام پلیس ها درست عمل می کنند. بالاخره یکی از آن ها ممکن است اشتباه کند، شما باید گذشت کنید و همه با هم همدیگر را که می بینید مسافحه کنید. یکدیگر را در بغل بگیرید، ببوسید، همه آماده باشید سرباز امام زمان باشید.
همه یک هدف و آن هم مقابله با ضد اسلام داشته باشید. همه شما قوایتان را یکی کنید، مشت ها را یکی کنید و به سینه آمریکای جنایتکار بکوبید، هر کس دشمن اسلام است، هر گروهی هر دسته ای، هر کشوری، هر طاغوتی، هر کسی ضد اسلام شد، شما باید مقابل او بایستید و خودتان با هم رحماء بینهم و اشداء علی الکفار باشید.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
متن سخنرانی آیة الله یوسف صانعی در مجلس بزرگداشت شهید راه نماز آیة الله سید عبدالحسین دستغیب
بسم الله الرحمن الرحیم
الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون. الذین آمنوا و کانوا یتقون. لهم البشری فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة لاتبدیل لکلمات الله ذلک هو الفوز العظیم. و لایحزنک قولهم ان العزة لله جمیعا هو السمیع العلیم (یونس آیات 62 تا 65).
نثار ارواح نورانی همه شهداء راه الله و خدا در طول تاریخ و بالاخص شهدای کربلا و عاشورای شصت و یک هجری و همه شهدای کربلاها و عاشوراهای انقلاب اسلامی ملت ایران در دیروز و امروز، در جنگ تحمیلی عراق و در توطئه های ضد انقلاب داخلی و به امید پیروزی همه مسلمانان و محرومان به پاخاسته علیه مستکبران و ملحدین جهان و پیروزی بیشتر و سریع تر نیروهای رزمنده ی عزیز و برای مجد و سلامتی و طول عمر و موفقیت امام امت بزرگ مرجع تقلید شیعیان، بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران نایب الامام حضرت آیت الله العظمی الامام الخمینی صلوات.
بعد از پیروزی انقلاب حرکتی بدون حساب و بدون هدف روی مقصد و نتیجه، از زمان شهادت آیت الله مطهری بوسیله ضد انقلاب داخلی و وابستگان به امریکا و شیطان بزگ به طور مستقیم و غیر مستقیم در مملکت ما شروع شد. این حرکت کور و بی هدف تا امروز نیز ادامه اشته است.
ما نمی خواهیم کسانی را که دستشان به خون عزیزان ما آلوده شده است هدایت کنیم، غرض از سخنان و گفتن و نقل آیات قرآن راهنمائی سرانشان و آن هائی که سرسپردگان غرب و شرق متجاوزند نیست، ما می دانیم هیچ چیز باعث هدایت آن ها نمی شود و نباید هم بشود، آنان که دستشان به خون عزیزان ما و شهید کردن مطهری ها و مفتح ها و بهشتی ها... مدنی ها و دستغیب ها که هر کدام وزنه ای در علم و فضیلت و تقوی و عمل و اخلاق بودند، آلوده است محال است مشمول لطف و عنایت خداوندی قرار گیرند.
آنان قابل هدایت شدن نیستند. سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم سخن ما و کلام ما با آن فریب خوردگانی است که هنوز دستشان به چنین گناهان بزرگ آلوده نشده است، با کسانی است که هنوز گوشه و کنار باقی مانده اند و در مبارزات مسلحانه علیه رژیم و نظام سهیم و شریک نبوده اند، ما با آن ها سخن می گوئیم و الا در جائی که فضیلت های مدنی ها و تقواها و عرفان های دستغیب ها و فداکاری های رجائی ها و باهنرها و تحقیقات مطهری ها و صدها امثال این فضائل نتوانسته آنان را هدایت کند مسلماً سخنان بنده و امثال بنده در هدایت آن ها بی ثمر خواهد بود.
آن ها با ترورها و انفجارهای خود فهماندند به ملت ایران که ما با علم و فضیلت مبارزه می کنیم، فهماندند که با دعای کمیلی که چهل سال در مسجد جامع و یا در مسجد نو شیراز توسط آیت الله دستغیب ادامه پیدا کرده است مبارزه می کنیم. آن ها می گویند: ما با کسانی که در رژیم گذشته در کنار امام امت به زندان رفته اند می جنگیم(*).
(*پاورقی: آیت الله دستغیب در سنه چهل و دو هجری همزمان با امام خمینی به زندان افتادند.) [می گویند] ما با تخلق به اخلاق نیکو می جنگیم. ما با آن هائی که زندگیشان قبل و بعد از پیروزی انقلاب تفاوتی پیدا نکرده است می رزمیم. ما با کسانی که میلیون ها دل علاقمند و دلداده آن ها است مبارزه می کنیم، ما با همه شرافت و با همه فضیلت، و با همه سیادت، می جنگیم، ما با ارتباط با زهرا مخالفیم.
دیدیم که امام امت روی فرزند صدیقه اطهر بودن تکیه می کند. روی ذریه رسول الله بودن و روی تربیت های اخلاقی و اسلامی تکیه می کند. آنان با ترورها و انفجارهایشان می گویند: ما با نماز نیز می جنگیم، ما با محراب عبادت و با حرکت برای نماز می جنگیم. ما نه تنها با عمامه و روحانیت بلکه با همه شرف ها و فضیلت های یک ملت می جنگیم!! چگونه می توان این ها را هدایت کرد؟!
ما به فریب خوردگانی که هنوز به این سر حد از بدبختی نرسیده اند می گوئیم بدانند و مطمئن باشند که ترورها و انفجارها بر حسب یک اصل مسلم اسلامی و بر حسب یک اصل مسلم قرآنی هیچ اثری نخواهد توانست در جامعه ما و نیروهای انقلاب ما بگذارد. اگر آن ها نفهمیده اند که رژیم طاغوتی با همه قدرتش نتوانست ملت ما را از مبارزه بازدارد، اگر آنان شهدای قبل از پیروزی انقلاب را فراموش کرده اند، اگر زندان ها و شکنجه ها و تبعیدهای قبل از پیروزی انقلاب را برای ملت مسلمان ایران از یاد برده اند و اگر شهیدان عزیزی را که امروز برای حفظ اسلام و مملکت اسلامی به شهادت رسیده اند نمی بینند، حداقل به قرآن و به اصل مسلم اسلامی بنگرند که با آن ها چه می گوید.
اگر دم از اسلام و قرآن می زنند و اگر با فضل الله المجاهدین عل القاعدین درجة - دیروز می خواستند خود را در افکار و قلوب مردم جای دهند، بدانند که این قرآن است که نه یک بار و دو بار بلکه ده ها بار می گوید: مردان خدا نمی ترسند مردان خدا غمگین نمی شوند، مردان خدا استقامت می کنند. ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون (فصلت آیه 30).
قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون (بقره آیه 38). فرحین ما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ان لاخوف علیهم و لاهم یحزنون (آل عمران آیه 170).
این سخن شهدا است، این سخن آن عزیزانی است که در دیروز و امروز برای خدا جان دادند و شهید شدند. شهدا می گویند دوستان ما، عزیزان ما، همسنگرهای ما و کسانی که می گوئید به خون شما ارج می نهیم، شما قدردانی می کنید، ارج می نهید، امام امت نیز فرمودند که ملت ایران دین خود را ادا کرد، ولی ما به شما می گوئیم تا بدانید که ما بعدا از شهادتمان و بعد از این که به لقاء خدا رسیدیم به شما مژده می دهیم که هیچ ترسی و هیچ غم و غصه ای و حزنی برای ما نیست. ما به پوچ بودن و خیالی و موهوم بودن همه ی علائق مادی پی بردیم و اگر در قلب های ما غصه ای بود، همه بیرون رفته است.
برای اولین بار که انسان به روی زمین می آید خطاب می شود به او: که ای انسان اگر از قوانین خدا پیروی کنی برای تو ترسی و غمی نیست. و کسانی که استقامت کرده و پایمردی نموده اند فرشتگان به آن ها مژده داده و می گویند: آنچه خواستید برایتان تهیه شده است و برای شما غم و غصه ای نیست.
الذین یبلغون رسالات الله آنان که پیام های الهی را ابلاغ می کنند و از هیچ کسی به غیر از خدا نمی ترسند (چرا بترسند و چرا غمگین باشند). این ملت ایران است، این ملت مقاوم و مردم شهیدپرور ایران است که به فرموده امام امت چنان تحولی پیدا کرده است که دانشجو و استادش به جبهه می روند و امام روی این مطلب تکیه می کند که شما در کجای دنیا دیده اید که چنین باشد استاد و دانشجو برای حفظ اسلام و کیان مسلمین و برای این که سرزمین مهدی موعود را نگه دارد و دفاع کند به جبهه های نبرد برود؟!
با توجه به قرآن و سخنان رسول الله و اهل بیت باید بگوئیم از زمان پیغمبر اکرم تا کنون ملتی به طور مجموع با ایمان تر، با صفاتر، خالص تر و با استقامت تر از ملت ایران در این دوره تاریخ نبوده است و پیدا نشده است، حتی در زمان رسول الله نیز این چنین نبوده است. (تکبیر)
در زمان رسول الله مسلمانانی که به جبهه می رفتند، رسول الله را می دیدند. حنظله غسیل الملائکه انگشت شمار است و در تاریخ تنها حنظله یادآور می شود آن هم رسول الله (ص) را دیده است. حمزه ها و مسلمان ها، ابوذرها و مالک اشترها و... با همه مقام والائی که از نظر ما دارند، اصحاب ابی عبدالله با همه اهمیتی که برای ما دارند، که انّ الحسین سید الشهداء و اصحابه سادة الشهداء لم یسبقهم سابق و لایلحقوا بهم لاحق امام را می دیدند.
رسول الله را می دیدند و به جبهه نبرد می رفتند، جای خود را در بهشت می دیدند و به جبهه می شتافتند. اما آن ملت از حیث مجموع کجا و ملتی کجا که نوجوان 16 ساله اش با پدر پیر 60 ساله اش به جبهه می رود و وقتی پدرش شهید می شود، خود جسد پدر را روی دوش گذاشته و به پشت جبهه منتقل می کند، و وقتی می خواهند به او کمک کنند می گوید خودم باید جسد پدرم را حمل کنم.
در تاریخ اسلام عبدالله ابن حذاقه و امثال او یکی دو نفر بودند که حاضر شدند در دیگ روغن جوشانیده شوند و قطعه قطعه گردند، اما در تاریخ ملت ایران (بعد از انقلاب و حرکتی که از این ملت در روز عاشورا تقریبا در سنه 42 هجری شروع شد) فراوانند جوانانی که حاضرند از محل های مین گذاری شده عبور کنند. (گذشتن از این محل ها یعنی قطعه قطعه شدن، ریز ریز شدن)، آن ها می بینند که دوستانشان یکی بعد از دیگری قطعه قطعه می شوند ولی با این حال با دیدن آن ها آمادگی بیشتری پیدا می کنند، از محل های مین گذاری شده عبور کرده و مین ها را خنثی می کنند تا محل را برای عبور نیروهای دیگر آماده سازند!!
ای رسول الله ای امیرالمؤمنین ای ائمه معصومین اگر در تاریخ سراسر نور و درخشندگی و سراسر فضیلت شما چنین افرادی انگشت شمار بودند، در تاریخ انقلاب اسلامی ایران بسیارند و می توان گفت بیشتر ملت ایران در این حد قرار گرفته اند و با تمام وجود آمادگی خود را اعلام کرده اند و توانسته اند بیش از یک سال و نیم جنگ را نگهدارند.
در تاریخ اسلام نام کسانی که در جبهه های جنگ کارهای خارق العاده کرده اند ثبت شده است. اگر ما امروز از جبهه های جنگمان و فداکاری های ملتمان نوشته برداریم نمی توان تخمین زد که چندین کتاب خواهد شد! آیا قلم و بیان خواهد توانست آنچنانکه هست بنویسد و ضبط کند؟! شما در کجای دنیا ملتی سراغ دارید که به امید خدا از مملکتش دفاع کند و با همه فشارهائی که سراغش می آید و با این که تمام قدرتمندان مستکبر مستقیم و غیر مستقیم برای سرکوبیش و نابود کردن انقلابش دست در دست هم دادند باز هم استقامت کند.
در پیروزی اخیر غرب کشور که به دست نیروهای رزمنده نصیب ملت ایران شد امام فرمودند در اینجا لطف خدا بوده است که این پیروزی بزرگ نصیبشان شده است. نماینده امام در شورای عالی دفاع و رئیس دفاع و رئیس مجلس، برادرمان جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای هاشمی رفسنجانی می گوید ما بعد از فتح بستان و پیروزی غرب به حدی رسیدیم که هر لحظه بخواهیم و مصلحت بدانیم به هر کجا از خاک عراق می توانیم قدم بگذاریم و اگر بخواهیم می توانیم انتقام بگیریم. (تکبیر)
ملت ما این قدرت را از کجا آورده اند - و لایحزنک قولهم انّ العزة لله جمیعاً (ای امام امت، ای ملت مسلمان) قرآن خطاب به پیغمبر می گوید: سخنان بیگانگان و تبلیغات سرسپردگان و جباران جهان شما را محزون نکند، آنان مجبور هستند که این حرف ها را بزنند، آن ها برای این که نیروهای خود را فریب دهند تا تسلیم نشوند و صدام می گوید اسرا را در ایران می کشند، تسلیم نشوید، مبادا کشته شوید، بلافاصله می بینیم که مسئولین مملکت اعلام می کنند که خانواده های اسرا می توانند به ایران بیایند و فرزندان خود را ببینند و آمادگی خود را برای پذیرائی از آن ها اعلام می کنند تا دروغگوئی صدام و اربابانش امریکا و سایر مرتجعین منطقه برای همه روشن شود.
چرا آن ها دروغ می گویند؟ به خاطر ضعفشان و به خاطر شکستی که خورده اند، به خاطر این که در دامی که خود گسترده اند گرفتار شدند، نه تنها صدام، بلکه امریکا نیز گرفتار شده است. آمریکا مدت ها نقشه کشیده با مکر و حیله طرح تهیه کرد. طرحی (طرح فهد) که به نام فهد فقط عربی بودنش به عربستان سعودی مربوط می شود با یک پیام امام امت و یک راهپیمائی سراسری شما ملت ایران به دعوت فقیه عالیقدر آیت الله منتظری خنثی شد و همان روزهای اول به شکست گرائید.
(ای رسول من تبلیغات و سخنان دروغ آن ها را که از روی ترس می گویند تو را محزون نکند). ما کار را به جائی رسانده ایم که رئیس ستاد مشترک صدام به صدام می گوید: این چه دروغی است که می گوئی؟ ما این اسرا را نگه داشته ایم تا بعد از نجات مردم عراق از ظلم های تو با جوانان مسلمان خود برای فتح قدس و مسجد الاقصی بفرستیم. (تکبیر)
کدام ارتش دنیا برای مسجد الاقصی چنین دل می سوزاند، کدام ارتش دنیا جرات دارد چنین ادعائی بکند؟! این سخن رئیس ستاد مشترک ماست، سخنی که دنیا روی آن حساب می کند، سخنی که آبروی یک ملت و ارتش و نیروهای رزمنده یک ملت در گرو آن است.
در کجای دنیا می توان پیدا کرد که سپاه پاسدارانی برخاسته از خود مردم و متن ملت، چنان باشند که هیچ کس حتی دشمنان نیز در خلوص و فداکاری آن ها، شک نکنند. به وفاداری و جانبازی آن ها ایمان داشته باشند و در این که اگر سپاه نبود ممکلت نیز نبود، شک نکنند. در کجا می توانید ببینید که با اشاره ائمه جمعه همه نیروها بسیج شوند یا با یک اشاره امام امت همه رهسپار جبهه ها گردند.
(امام امت فرمودند: جوانان مراقبت کنید عزیزان شما در جبهه ها خسته نشوند، عزیزان ما مبادا در جبهه ها احساس ملالت و خستگی کنند) و از پیام امام استقبال می کنند و تازه بعد از این که به جبهه رفتند نیروهائی که در آنجا هستند حاضر نمی شوند جای خود را به نیروهای تازه بدهند. حاضر نیستند جائی را که در طول تاریخ شاید دیگر شرائطش پیش نیاید که در آنجا قرار بگیرند و از اسلام دفاع کنند رها کنند.
جائی که اگر امروز رسول الله زنده بود، علی و ائمه زنده بودند و به غیر از ولی عصر (عج) و با ما سخن می گفتند، ما را تشویق می کردند که بروید بجنگید، اسلام را نگه دارید، قرآن را حفظ کنید. همه چیز اسلام و همه قرآن و زحمات انبیاء مرهون دفاع از این مملکت اسلامی است. امروز که ما در این جنگ پیروز می شویم یعنی همه انبیاء پیروزی به دست می آورند نه تنها رسول الله و اسلام وقتی ما در این جنگ فاتح می شویم، همه شهدای تاریخ خوشحال می شوند نه فقط شهدای اسلام، برای این که امروز چشم جهانیان و محرومان جهان به این جنگ و مبارزه ی شما ملت ایران علیه امریکا و شرق متجاوز و بر علیه ضد انقلاب داخلی است که هر روز با نیرنگ جدیدی توطئه می کنند و فکر می کنند با این بازی ها مسئولین از صحنه بیرون می روند.
از آن ها باید پرسید بعد از ترورهائی که انجام دادید چند نفر از مسئولین استعفا کردند، چقدر از سران نظامی و انتظامی کنار کشیدند. چند نفر از وزراء و وکلا ترسیدند و کنار رفتند؟! مگر نه این است که بعد از شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر و شهادت بهشتی و یا رانش، کسانی پیدا شدند و جای آن ها را پر کردند. اگر ترسیده بودند و خوف داشتند باید نمی آمدند دیدیم بعد از این که سران ارتش به شهادت رسیدند دیگران جای آن ها را پر کردند.
فرمانده نیروی زمینی چنان سخن می گوید که گوئی سالیان دراز در مکتب های اسلامی و در پای منابر و مجالس دینی بوده است. خطبه می خواند و از عمق جانش صحبت می کند. از آن ها می پرسیم تا کنون چقدر توانستید وحشت بیافرینید؟! آیا ترور کردن و کشتن برای شما فایده ای جز بدبختی و وزر و بال و نکبت داشته است؟!
شما که آیت الله دستغیب را با دوازده نفر از افرادی که همراهشان بودند به وسیله ی انفجار شهید کردید چه ننتیجه ای گرفتید جز این که پنج کیلومتر جمعیت برای تشییع جنازه ایشان آمدند؟! این ترورها و این انفجارها در چنین ملتی نمی تواند آن اثری را بگذارد که شما انتظارش را دارید.
وقتی انور سادات را ترور کردند به حساب این که مخالف با اسلام است، دولت و حکومت مصر از ترس اجازه ی تشییع جنازه ندادند، این یک نوع کشتن است، شهادت آیت الله دستغیب هم یک نوع است که پنج کیلومتر جمعیت برای تشییع جنازه ایشان آمدند آن هم جمعیتی که گریه می کردند، ضجه می زدند و نفرین می کردند. جمعیتی که مرگ را متوجه آمریکا و مرتجعین منطقه و سرسپردگان آن ها می کنند آیا این ترورها به نفع شما تمام می شود، آیا شما با این انفجارها خواهید توانست انقلاب را به شکست بگرائید؟!
مگر جرم آیت الله دستغیب چه بود جز این که چهل سال در سنگر محراب و منبر و در دعای کمیل شب های جمعه با روح ملکوتی و عرفانیش مردم را ارشاد و هدایت کرده بود؟! جز این که مبارزه کرده و به زندان رفته جرم دیگری داشت؟! آیا غیر از این که خانه اش همان خانه ی قبل از انقلاب بود و در همان کوچه که ماشین نمی توانست از آن عبور کند. آن هم بعد از این که همه ی قدرت را به دست آورده بود، امام جمعه ی شیراز و نماینده ی امام در استان فارس شده بود، جرم دیگری داشت؟!
جرمش غیر از این بود که می گفت: باید از ولی امر اطاعت کرد و بین فتوا و حکم فرق است و غیر از این بود که در زمان خفقان و زمانی که حتی نام امام در دفت تلفن ثبت نمی شد، امام را مرجعی بزرگ می دانست و به عنوان بزرگترین مرجع به مردم معرفی می کرد؟! (آیت الله دستغیب در زمان خفقان و رعب و ترس، مرجعیت امام را به مردم می گفت و بعد از پیروزی انقلاب نیز در کنار ولایت فقیه ایستاده بود آنچنانکه محدثین بزرگ ما ایستاده بودند. این شیخ صدوق بود، عالم بزرگواری که از متون روایات تعدی و تجاوز نمی کرد، اما ببینید وقتی به ولایت فقیه می رسید چه می گفت.
در مسئله قصاص راجع به معاهد که اگر مسلمی معاهدی را بکشد مسلم قصاص می شود. (پاورقی: البته بسیاری از فقها و علما و روحانیون و اساتید و دانشمندان بزرگ چنین حرفی را قبول ندارند ولی شیخ صدوق با تکیه بر ولایت فقیه به حرف خود استدلال می آورد.) با این که او مسلمان است و کسی را که کشته غیر مسلمان است با این حال چون بنابراین است که معاهد تحت لوای اسلام و حکومت اسلامی زندگی کند وکسی با او کاری نداشته باشد، باید مسلمانی که او را کشته چون با امام مخالفت نموده و با مقام رهبری (کلمه الامام دارد قید علیه الصلوة والسلام ندارد تا کسی خدشه کند و بگوید مقصود امام معصوم است) باید کشته شود چون مخالفت با امام معصوم به کمتر از این کار کشته می شود.
و بعد به مسئله «ایلا» تمسک می کند و می گوید: اگر مردی نسبت به همسرش سوگندی یاد کرده، با گذشت چهار ماه امام و ولی امر به او می گوید یا زن خود را طلاق بده و یا از سوگند خود برگرد، اگر مرد مخالفت کرد کشته می شود (بنا بر بعضی از روایات) اما شیخ صدوق به روایات تکیه نمی کند و به مخالفت با ولی امر و امام تکیه می کند.
این محدث بزرگواریست که اهل حدیث است، اهل اجتهادات وسیعه است، به مانند شیخ مفیدها و شیخ طوسی ها نیست. با کمال صراحت می گوید: مخالفت امام بما دون ذلک یوجب القتل فکیف بذلک آنچه را که ولی امر می گوید باید به عنوان یک اصل مسلم اسلامی پذیرفت آن هم ولی امری مثل امام امت. ولی امری که وقتی در مسائل تعبدی می آید، گوئی فلسفه نخوانده است، گوئی اجتهادات وسیعه و تتبعات بزرگان را ندیده است، آنچنان متعبد است که به نظر می رسد در مقابل قوانین الله تعبدش از شیخ صدوق بیشتر است.
در مسئله شهادت به فتوای امام بنگرید که می گوید: شهید احتیاج به غسل ندارد کفن نیز نمی خواهد حتی غسل دادن او حرام است. اما باز مقید می کند به این که اگر زنده به دست آمد و از میدان نبرد بیرون آوردند و در آمبولانس جان سپرد بنابر احتیاط واجب غسل دهید و کفن کنید. فقط در صورتی که مرده به دست مسلمانان افتاد غسل نمی خواهد. در حالی که بسیاری از فقها می گویند هر کس در راه خدا کشته شود غسل و کفن نمی خواهد و می گویند چه فرقی است بین کسی که در میدان جنگ بمیرد و یا چند قدم آن طرف تر، چه فرقی است بین کسی که در جبهه کشته می شود با کسی که در اثر انفجار قطعه قطعه می گردد.
امام در اینجا می گوید: نه، علی الاحوط در اینجا باید غسل داد، این روح تعبد امام است. این تعبد را در کمتر فقیهی می توان دید فقها معمولا به اینجا که می رسند می گویند: کل من قتل فی سبیل الله لایغسل و لایکفن هر که می خواهد باشد چون در راه خدا کشته شده است غسل و کفن نمی خواهد. فقط کسی که با مریضی می میرد باید غسل داد، این را چرا غسل دهیم! این که آلودگی ندارد، غسل دادن برای رفع آلودگی هاست. ولی امام محکم می ایستد و می گوید بنا بر احتیاط واجب باید غسل داد، این روح تعبد و تنسک امام است.
دانشمندان و عزیزان روحانی و برادران مسلمان به فتاوای امام بنگرید و در حد قدرتتان آن ها را با فتوای سایر مراجع گذشته بررسی کنید تا متوجه شوید که چه روح تعبدی در اینجا حاکم است. و اما وقتی به مسئله ولایت امر می رسد به مجلس شورای اسلامی می گوید شما موضوع را تشخیص داده و ولایت را اعمال کنید تا گرفتاری های مردم رفع شود. مردم از گرفتاری ها نجات یابند اگر من در اینجا به اسلام و مملکت دلسوزی کنم اشتباه می کنم. این همان امام است که انقلاب را به اینجا رسانیده، این همان امام متعبد است که در طول تاریخ زندگیش دیده نشده است که قبل از طلوع فجر برای نماز شب بیدار نشده باشد.
این همان امام است که پانزده سال زیارت کنار حرم امیرالمؤمنین را ترک نکرد. این همان امام است که موقع تعبد، متعبد و موقع اعمال ولایت فقیه آن طور عمل می کند. این اشتباه است که من دلم بیش از امام به اسلام و مملکت بسوزد. دستور امام واجب است اطاعتش، اطاعت از دستور او اطاعت از ولی عصر است و دیدید که آیت الله دستغیب شهید چگونه راجع به ولایت امر و مقام رهبری سخن می گفت و چگونه او و یارانش را شهید کردند.
اما برای او بس است این افتخار که امام امت برای بزرگداشتش دستور تشکیل مجلس می دهد و ملت مسلمان و عزیزان مسلمان برای خدا و احترام به مقام علم و عرفان و تخلق به اخلاق پسندیده و برای احترام به مقام تربیت انسان ها و امامت جمعه و مبارزه با دشمنان اسلام و به مقام سیادت و به مقام فرزندان زهرا و ده ها مقام دیگر در مجلس بزرگداشت ایشان شرکت می کنند.
شهادت او برای ملت ایران گران و برای امام امت گران تر و سنگین تر است و بی مورد نیست که امام می گوید بی سابقه نیست که عزیزانی برای اسلام کشته شدند، بگذار از علمای بزرگ ما به شهادت برسند تا اسلامی بودن انقلاب بیش از پیش ثابت شود. بگذار از انسان هائی که سراسر زندگیشان نورانیت است به لقاء الله و به مقام بزرگ شهادت برسند تا دشمنان داخلی و خارجی بفهمند که این انقلاب به همه مربوط است و همه برای آن فداکاری می کنند.
ما این مصیبت بزرگ را و این شهادت را به مقام ولی عصر حجت بن الحسن و نماینده اش امام امت و به همه ی زعمای بزرگ اسلامی و به ملت ایران و مردم شریف استان فارس و به خانواده ی محترم دستغیب تبریک و تسلیت می گوئیم.
مقاله ای از برادر مهاجرانی در سوگ شهید راه نماز آیة الله سیدعبدالحسین دستغیب
بسم الله الرحمن الرحیم
دیده ها بارد
سینه ها نالد
دستغیب صد پاره شد دیگر نمی آید.
خطبه های جمعه را دیگر نمی خواند
امام جمعه ما به لطافت گل بود و به ملاحت نسیم سحری و به مهربانی باران بهاری، امام جمعه ما به پاکی سپیده بود، مثل نور جاری بود، آوای الهی او، «حسین، حسین» او، صدای پای یاران بود بر قلب تفته کویر روح.
امام جمعه ما جوشش چشمه سار عشق بود بر سنگواره قساوت دل امام جمعه ما پیر دیار ما بود، نماینده امام بود، نمایانگر امام بود، عاشق امام بود، امام جمعه ما دیگر نمی آید.
دیگر کوچه های باریک پشت مدرسه خان صدای آشنای او را نمی شنود، دیگر قلب خاک با لرزه نرم پای او از شوق بی تاب نمی شود، دیگر گل و سنگ کوچه آواز نمی خوانند.
خطبه های جمعه آمیزه مهربانی و خشم بود، تبسم و فریاد مسیح و محمد «سلام خدا بر شما مردم، جانم به فدای شما مردم، شما که با تبعیت از امام امت اطال الله عمره عزت و افتخار آفریده اند.»
«ننگ و نفرین بر همه منافقین، ننگ بر آمریکا، که هر روز با توطئه ای تازه در صدد نابودی انقلاب الهی ما بر آمده اند.»
امام جمعه ما خطبه های جمعه را دیگر نمی خواند.
امام جمعه ما نماینده امام بود، عاشق امام بود. محبت امام مثل شهد در جانش آمیخته شده بود: این که ما امام را دوست داریم، این که بچه های چهارده پانزده ساله این گونه عاشق امامند، خود این دوستی و عشق و علاقه هم از امام است بچه ها که امام را نمی شناسند، منتها آینه دلشان پاک است، زنگار نگرفته، امام روح قدس دارد. عبد صالح خداوند است.
روح قدس امام بر آینه بچه ها می تابد و این ها مشتاق و بی تاب می شوند، امام هوای خود را رضای خدا قرار داده، هوای او هوای اهل بیت علیهم السلام است. امام فانی در امام زمان سلام الله علیه است. امام زمان فانی در خداست. تجربه کردم، هیچ گاه نشد به زیارت آیت الله دستغیب بروم و ایشان از امام نگویند. او هیچ وقت لفظ امام را تنها به کار نمی برد. همواره می گفت، حضرت امام اطال الله عمره.
هر وقت صحبت از امام می شد، پیر مهربان دیار ما چهره اش بر افروخته می شد، بر چشمانش گلخند اشک می نشست گرمی اشک و ملاحت تبسم همیشه اش جانت را آتش می زد. دو تن از یاران و شاگردان عزیز او دو تعبیر دارند که نغز است و پر لطف، آقای موحدی گفت: «اگر این تعبیر درست باشد آقای دستغیب فانی در امام بود، آقای سید علی اصغر دستغیب روحانی عزیز و دلسوز شهر ما می گفت: «به اتفاق آقای دستغیب که به حضور امام رسیدیم، برخورد ایشان و حالت ایشان مثل حالت عبد بود نسبت به مولایش.
بچه ها هر وقت دلشان برای امام تنگ می شد به دیدن آقای دستغیب می رفتند. نزدیک گود عربان «پشت مدرسه خان کوچه ای بود که ماشین نمی توانست از آن کوچه رد شود. کوچه مثل عشق ساده و پاک و پیچاپیچ بود گل مراد بچه ها در آن خانه می شکفت که مثل چراغ در میان خانه های گلین مردم محروم می سوخت. مردمی که بریان فقر و محرومیت خود بودند وقتی آنجا می آمدند: «اینجا خانه آیت الله دستغیب است.»
عجیب آرامش بر جانشان حاکم می شد. آقا را درد آشنای خودشان می دانستند. خانه های دیگری هم بود که تنها با ماشین می شد رفت اما مردم پروانه خانه گلین بودند که تنها با ماشین نمی شد آمد سرباز امام خمینی: رجبعلی حبیب زاده در نماز جمعه سه هفته پیش گفته بود برای سلامت خمینی شهرمان صلوات و آقا به سرباز امام خمینی گفته بود دیگر این جمله را نگوید.
سرباز امام خمینی که پیکر درد کشیده اش در کربلای ظهر جمعه مثل گل ورق ورق شد عاشق و شیدای امام بود شکل و شمایل میرزا کوچک خان را داشت. موی بلند، محاسن سیاه و سفید بلند، چشمانش شکسته بود هیچ وقت نمی شد و نتوانستم درست در چشمانش نگاه کنم. بر غم موی بلند و پریشانش چهره اش آرام و عمیق بود.
لباس نظامی کهنه ای به تن می کرد روی قلبش بالای جیب در پلاستیک نوشته شده بود، سرباز امام خمینی، حدود چهل و پنجاه ساله بود قبل از انقلاب در راهپیمائی ها سقائی می کرد. اخیرا ضبط صوت خریده بود با یک بلندگو دستی همه سرمایه اش همین بود سرودهای انقلاب و سخنان امام را پخش می کرد در نماز جمعه شعار می داد.
یک باره تابلو بدیعی بود، رحیم رضائی زاده را که شهید شده بود در غسالخانه می شستند پیکر رحیم شاداب و پر طراوت بود.
دست راستش را جوری مشت کرده بود که انگار مسلسل در دست دارد. سینه اش متلاشی بود. غسال او را می شست و صدای حسین حسین قلب ها را آتش می زد. سرباز امام خمینی بود آن چنان حسین حسین می کرد که گفتند: الان قالب تهی می کند. ضجه می زد و بر سینه می کوفت. حسین حسین حسین، غریب کربلا حسین، حسین حسین حسین حسین، شهید نینوا حسین....
سرباز امام خمینی همه جا بود در همه مراسم تشییع شهدا، در تمام راهپیمائی ها در سپاه، در جهاد، در بسیج...
سرباز امام خمینی سوخته اسلام بود و برشته انقلاب و شیدای امام. عصر پنجشنبه 19 آذر وقتی به شیراز رسیدم، به دکتر شجاعی تلفن زدم که به دیدن آقا برویم.
بعد از اقامه نماز در مسجد آتشی ها به منزل آقا رفتیم در میان خانه های گلین خورشید خانه کرده صدای پای مهربان او، به مردم محله امید می داد، تبسم همیشه او، ملاحت ناب او نگاه نجیب او مثل باران قلب های مضطرب و تفتیده را آرام می کرد.
در زدیم، جباری در را باز کرد. دیده بوسی کرد. جباری پاسدار همیشه آقا بود خطش کاملا سبز شده بود گرم خندید، در کربلا ظهر جمعه با صدای انفجار جباری آقا را در آغوش می کشد، از جباری تنها سرش مانده بود.
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خر موسی صعقا
- آقا هستند؟
- دعا می خوانند.
- خب ما چه کار کنیم؟
- یک دقیقه صبر کنید، ببینیم. جباری از پله ها بالا رفت.
- آقا دارند الان صحبت می کنند برویم.
دور تا دور اتاق شهدا نشسته بودند. شب عاشورای شیراز بود آقا برخاسته بود که شانه اش را گرفتم. از بهار شکوفاتر بود، از باران پاک تر بود، بوی گل مستمان کرده بود.
امام جمعه دستار سبزش را به سر بسته بود. پیدا بود تازه از حمام آمده بود. بال های دستار را به گونه ای روی هم انداخته بود. یک هشت از میانه بالای پیشانی شروع می شد و دو بازویش از کنار را به روان می گذشت. با خنده گفت: خب چه کردید؟
- قرار شد وزیر کشور عوض بشود.
کار خوبیه چرا اینقدر معطلش کرده اند؟
کی وزیر می شود؟
- ناطق نوری.
- بگوئید زودتر استاندار بفرستند.
آقا سرحال و خوشحال بود. بقیه صحبت ما را گوش می دادند.
حاج عبداللهی، جباری... دور تا دور اتاق نشسته بودند.
خدایا چه کرشمه ای در کار توست که شهدای عاشورای شیراز امشب گرم حلقه عشقند و از زبان جگرسوخته علی علیه السلام می خواهند زاری کنند؟
حاج عبداللهی یار دیرینه آقا بود. در سفر و حضر همواره همراه آقا بود.
قبل از پیروزی انقلاب، پیش از تبعید آقا، حاج عبداللهی به کارهای آقا می رسید. آقا را در باغی بالای قصر الدشت مخفی می کرد.
پیدا بود در آن محفل روحانی ما غریبه بودیم. و هر خشت گلی لؤلؤ و مرجان نشود. آن فضا چنان آمیخته به محبوب بود که تنها شهدای عاشورای شیراز می توانستند در فضایش دم بزنند ما خداحافظی کردیم. آقا برخاست در چشمانش مثل همیشه شکوفائی خنده نرمی بود.
پسرجان باید باورت بیاید که حضرت امام اطال الله عمره نائب امام زمان سلام الله علیه است. تصور کن با امام زمان چگونه باید رفتار کرد؟! احترام به امام احترام به امام زمان است احترام به خداوند متعال است می خواهی عزت پیدا کنی؟ عزت در تبعیت از امام است.
حال، شهدای عاشورای شیراز، کمیل می خوانند... و باسمائک التی ملات ارکان کل شیء... ظهر فردا آنچنان تا بن دوست، روح ملکوتی شان پرواز می کند که حتی جسم نیز یک باره مثل هزار هزار پروانه به سوی گل مراد پر می کشد.
فبعزتک یا سیدی و مولای اقسم صادقا «لئن ترکتنی ناطقا» لاضجن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخن الیک صراخ المستصرخین و لابکین علیک بکاء الفاقدین.
شهدای عاشورای شیراز در راز و رمزشان با محبوب در آینه چشمان یکدیگر چه می جستند؟
آوای ملکوتی آقای دستغیب، دعای کمیل او چراغی بود که در تاریکی ها شعله می کشید. رژیم شاه تلاش بسیار داشت که فرهنگ فحشا را در شیراز حاکمیت بخشد. جشن هنر، تظاهر فرهنگ شاهانه بود. در تیرگی و تعفن جشن هنر که بسیاری روشنفکران ناراضی امروز سر در آخورش داشتند دعای کمیل شب های جمعه مسجد جامع مثل ستاره می درخشید.
الان مسجد جامع با شما حرف می زند گوش کنید. آوای الهی پیر دیار ما در گوش جان خشت و گل مسجد نشسته او خود هنگم ساختن سنگ می آورده، گل می آورده غرق خاک و گل نماز جماعت می خوانده، چگونه می شود مسجد که محراب بزرگ دستغیب بود فراموش کند... جرت قدرتک و لا یمکن الفرار من حکومتک... کجا می خواهی بروی؟! از حکومت خدا می خواهی فرار کنی؟
ای خدا ما معصیت کاران به درگاهت با روی سیاه به استغفار آمده ایم- تو کریمی، تو عزیزی، همه گویند الهی العفو، العفو...
انگار همین دیروز بود به اتفاق دکتر خاتمی و چند نفر از برادران پاسدار به منزل آقا رفتیم. ظرفی از نقل بادامی کنار دست آقا بود گفت بفرمائید. بچه ها خندیدند. ها می خواهید خودم بدهم؟
آن وقت آقا مشتش را پر از نقل می کرد و به یک یک بچه ها می داد.
حضور او حضور محبت بود... خدایا می شود انسان این قدر پاک باشد. این قدر لطیف باشد.
دکتر خاتمی گفت: آقا عرضی خدمتتان داشتم. یک سؤالی برای ما مطرح شده و آن این است که ما شنیده ایم اصحاب امام زمان سیصد و سیزده نفرند هر وقت چنین تعداد آماده بشود امام زمان ظهور می کنند. حالا واقعا در شرایط فعلی چنین تعدادی آماده نیست؟
آقا خندید؛ یک حکایت برایتان بگویم، بعدش هم یک روایت.
اما حکایت: چهل و پنجاه سال پیش در نجف بین علما همین مسئله مطرح شده عده ای می گفتند چگونه بین بیش از سه هزار روحانی 313 نفر یار امام زمان پیدا نمی شود. قرار گذاشتند فردی را انتخاب کنند که بهترین آنان باشد با امام زمان علیه السلام در این مورد صحبت کنند.
فرد منتخب در مسجد اعتکاف نمود. دعا خواند، ندبه کرد چند روزی گذشت؛ سحر در خواب دید وارد شهری شد جمعیت موج می زد. همه به استقبال او آمده بودند! او را بر دست گرفتند و با سلام و صلوات به داخل شهر بردند جمعیت اظهار شادی می نمودند به شیخ گفتند سلطان ما مرده و تو از امروز سلطان مائی. او را به قصر بردند لباس شاهانه بر تنش پوشاندند سفره چیدند غذاهای رنگارنگ و خوشمزه.
حالا (آقای دستغیب دارد گرم می خندد) آشیخ هم حسابی خورد، ملکه را آوردند، ملک و ملکه به حجله رفتند مدتی نگذشته بود که در زدند. تق تق تق... گفت کیه؟ گفتند آقا امام زمان ظهور کرده و فرموده به شما بگوئیم که بیائید. قدری سرش را خاراند. امام زمان هم وقت پیدا کرده، بگوئید بگذارد صبح بشود، دوباره در زدند که بیا. گفت نمی آیم.
از خواب بیدار شد در گوشه مسجد مچاله شده بود وضعیتش خوب نبود! آفتاب زده بود. دو دستی زد توی سرش، خاک بر سرم. وای بر من...
اما روایت: یکی از دوستداران حضرت امام صادق علیه السلام از خراسان به زیارت امام آمد. امام از وضعیت شیعیان در خراسان پرسید. بسیار تعریف کرد و بعد شیعه خراسانی گفت، با این همه یاران، شما چرا قیام نمی کنید؟ در گوشه خانه برای پختن نان تنور را آتش کرده بودند تنور زبانه می کشید هارون مکی آمد امام فرمود هارون برو داخل تنور. هارون پا برهنه دوید به سوی آتش و در آتش نشست. رنگ از رخسار شیعه خراسانی پرید.
جزع کرد که چرا چنین کردید. بعد از مدتی امام به هارون گفت بیرون بیا هارون. خاکستر جامه اش را تکاند و بیرون آمد. امام پرسید چند نفر مثل هارون در خراسان هست؟ گفت هیچ کس...
ما هستیم که باید ظهور کنیم نه امام زمان! ظهور ما وقتی است که تزکیه بشویم جانمان را از آلایش ها پاک کنیم.
مثنوی قصه خوبی دارد؛ بین نقاشان چین و روم مجادله بود که کدام یک نقاش ترند، قرار شد مسابقه بگذارند. مثلا اتاقی را مثل اینجا ما بینش دیوار کشیدند. و هر کدام در یک طرف، دیوار روبرو را قرار شد نقاشی کنند. نقاشان چین شروع کردند به رنگ آمیزی و نقش و نگار، رومی ها تنها صیقل می زدند.
مدت ها گذشت، چینی ها غرق رنگ و گل و گیاه بودند و رومی ها مستِ صیقل. روز امتحان رسید، دیوار را برداشتند چینی ها آنچنان، نقش و نگار آفریده بودند که چشم خیره می شد اما وقتی به مقابل نقاشی رومیان رسیدند انگار گل و گیاه و آب را بر جان داشتند. انگار در تابلو برگ می لرزید، گل می شکفت و...
تزکیه این چنین است. انسان باید جانش را پاک کند. در آن صورت آینه ای می شود که زیبائی ها را جذب می کند، و زیباتر منعکس می نماید.
سال ها پیش برخی او را متهم به صوفیگری می نمودند و این اواخر مقام طلبش می دانستند وقتی می شنید که اصحاب آهن و سیمان، که آینه وجودشان تنها و تنها مشکلات و نابسامانی ها را منعکس می نماید، فریاد بر می داشت «حالا موقع این حرف هاست... جانش آزرده این گونه ناتمامان بود. به قول روزبهان بقلی شیرازی: «آه از دست این شوخان بی رسم، چه دل های سنگین دارند تا تخم جفا در زمین بی وفا کارند. این بدسگالان... دود چراغ خوردند.»
خواستند که تظلم مشایخ بیابند و همچون ایشان به کرامات مشهور و معروف شوند، مأمولشان جز رعنائی نبود. از آن درجات قوم محجوب شدند ندانستند که ریاست ایشان کسی نیست زیرا که به حلیه کبریاء حق ملتبس بودند... چون ندانستند که و اذلم یهتدوا به فسیقولون هذا افک قدیم (احقاف آیه 11).
رسم علم در پیش گرفتند و به صورت علم آن عزیزان را لعن می زدند اجابت دعوت هوا و نفس کردند تا اسیر شیطان بماندند و به جهالة ضلالت در افتادند. استحوذ علیهم الشیطان فانسهم ذکر الله (مجادله آیه 19).
گل شکفته آیت الله دستغیب توده های محروم را مست می نمود و بر چشم بدخواهان که خود را پیشوای مردم می دانستند خار می نشاند. شهادت مظلومانه او و یارانش نشان داد که دستغیب حتی در شهادت هم قامتی افراشته دارد آنچنان گل وجودش پرپر شد که برگهای گل را تا صد متر آن طرف تر هم می شد دید.
ای جوهر سبوحی در مسلک حدوث چند باشی؟ ای مرغ قدوس بر کنگره کبریا چند بر نپری؟ خفتان موسی در هاویه عشق انداز تا در عشق همرنگ جان عیسی شوی.
اگر به شیراز آمدید، در کوچه های گلین پشت مدرسه خان خورشید به خون نشسته، اگر گل های نرگس را دیدی که چشمشان مست اشک است، اگر دیدی بنفشه ها می تابند اگر دیدی نارنج عطر خون گرفته، اگر دیدی سنگ و گل کوچه آواز می خوانند، به کربلای شهر ما آمده ای، چشمان لبریز اشک مردم با تو سخن خواهند گفت و
آن گل سرخ است تو خونش مخوان مست عقل است او تو محبوبش مدان
و چه بنویسم؟
گفتم ای دور افتاده از جیب
همچو بیماری که دور است از طبیب...
والسلام
«این تنها مرحوم سعیدی نیست که، با این وضع اسف انگیز، در گوشه زندان از پای در می آید، بلکه چه بسا افراد مظلوم و بی گناه به جرم حق گوئی در سیاه چال های زندان، مورد ضرب و شتم و شکنجه های وحشیانه و رفتار غیر انسانی قرار می گیرند.
... من قتل فجیع این سید بزرگوار، عالم فداکار را که برای حفظ مصالح مسلمین، و خدمت به اسلام، جان خود را از دست داده، به ملت اسلام عموماً و خصوص به ملت ایران تعزیت می دهم...» امام خمینی، جمادی الثانی 1390
نام کتاب:یادنامه شهید آیت الله سعیدی
مولف: احمد صادقی اردستانی
چاپ اول:59/03/20
جلد:20000
دفترپخش:مرکز حزب جمهوری اسلامی
یادنامه شهید آیت الله سعیدی
نگارش: احمد صادقی اردستانی
به جای مقدمه:
- آیت الله سید محمدرضا سعیدی، اولین شهید مجتهد زیر شکنجه در نهضت امام خمینی، در 21 خرداد 1349 است.
- نویسنده اعتراف می کند که به خاطر کمی فرصت، با این نوشتار به طور شایسته نتوانسته حق رسالت خویش را به انجام رساند، چه این که تا دهمین سالگرد شهادت، چند روز فاصله بیشتر نبود، و منظور این بود که تا روز موعود نوشته منتشر گردد.
- امید این که بتواند، ترمیم و تکمیل این رساله را، در فرصت مناسب تحقق بخشد.
- این نوشتار بر اساس، یادداشت هایی از فرزند بزرگ شهید، معاشرت و مشاهدات عینی در کنار وی، و نیز از پرونده ساواک و برخی از جرائد تنظیم شده، و سعی بر ساده نویسی بوده است.
قم: احمد صادقی اردستانی
25 / 2 / 1359
شهید آیت الله سعیدی
... پس مرا بگیرید و به بند و حبس بکشید، تا آن وقت از من سلب مسئولیت شود، چه این که اگر آزاد باشم، فریاد می زنم، حقایق را می گویم و افشاگری می کنم...
من این لباس را پوشیده ام، و از بیت المال امرار معاش می کنم، که پاسدار اسلام و وفادار به رهبرم، امام خمینی باشم، و اگر با این لباس و استفاده از بیت المال سکوت کنم، به این لباس و اسلام خیانت کرده ام!
بنابراین، باید فریاد بزنم، و جز این چاره ای ندارم...
این ها مطالبی بود که، شهید آیت الله سعیدی، وقتی مورد اعتراض و ممانعت مزدوران رژیم، و احیاناً مورد انتقاد و سم پاشی عناصر منافق دیگر قرار می گرفت، گاهی کنار محراب مسجد می ایستاد با ناله هائی که از دل دردمندش مایه می گرفت، به زبان جاری می کرد، و به راه خویش ادامه می داد.
شهید آیت الله سعیدی که بود؟ از کجا آمده بود؟ چه
می گفت؟ و چه می خواست که خواسته ی او از نظر رژیم جرم بود، و سزایش شهادت زیر شکنجه در زندان؟!
اکنون اندکی به عقب بر می گردیم و اوراق زرین تاریخ او را مطالعه می کنیم:
در مشهد مقدس
در کنار مرقد مطهر امام هشتم (ع) عالم بزرگواری ایستاده بود و آهسته زیر لب زمزمه ای داشت، وی از خدا می خواست که، فرزند پسری به او عطا کند، که در همان حال کسی به او نزدیک شد، یک شاخه گل سرخ تعارف کرد!
عالمی که شاخه ی گل سرخ را دریافت داشت، حجة الاسلام مرحوم حاج سید احمد سعیدی بود، و این عمل برای او حالت طبیعی داشت.
اما پس از مدتی، در تاریخ دوم اردیبهشت ماه 1308، برای او فرزندی به دنیا آمد که، نامش را «محمدرضا» گذاشت، محمدرضا چند بهار روزگار کودکی خود را پشت سر گذاشت، که مادر خویش را از دست داد، اما در کنار پدر به تحصیل و درس پرداخت، ادبیات عربی را در مشهد آموخت، و سپس به مجلس درس فقه و اصول و معارف استادان بزرگی چون: حاج شیخ کاظم دامغانی، مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی
قزوینی قدم گذاشت.
آیت الله سعیدی، به خاطر استعداد سرشار و زحمات فراوانی که تحمل می نمود، مدارج و مراحل علمی را با سرعت می پیمود.
در همان روزها بود که، با خاندان طباطبائی، که سلسله نسبت آن به مرحوم میرزای شیرازی، رهبر نهضت تنباکو می رسد، پیوند ازدواج برقرار نمود، و سپس برای ادامه مراحل علوم اسلامی روانه حوزه علمیه قم گردید.
در قم، شهر قیام
آیت الله سعیدی، در قم به محضر درس آیت الله بروجردی، و نیز به مکتب درسی امام خمینی حضور یافت، و بالاخره با زحمات طاقت فرسا و تلاش های پیگیر علمی به مرحله عظیم استنباط و اجتهاد رسید.
شهید سعیدی، در قم ضمن ادامه تحصیل و تدریس طلاب، به مسافرت های تبلیغی نیز می رفت، و همان روزها یک بار در آبادان به خاطر سخنرانی های افشاگرانه و ضد رژیم، به زندان افتاد، که در اثر تلاش آیت الله بروجردی از زندان آزاد گردید.
پس از آن ماجرا، گروهی از ایرانیان مقیم «کویت» برای تبلیغات اسلامی، خواستار عالم صالح و مبلغ توانائی شدند، که این مأموریت و رسالت به آیت الله سعیدی واگذار شد، و او
تا چند سال به کویت می رفت و تبلیغات اسلامی خویش را دنبال می کرد...
سال 1341 فرا رسید، رسالت روحانیت شکل دیگری به خود گرفت، حرکت و قیام به وجود آمد، اعلامیه ها و بیانیه های مراجع تقلید و در رأس آن سخنرانی ها و اعلامیه های امام خمینی جهش و تحول عظیمی به وجود آورد، تا جائی که رژیم سفاک پهلوی سخت به وحشت افتاد، و امام را دستگیر کرد و در پادگان عشرت آباد تهران بازداشت نمود.
پس از بازداشت امام شاگردان مکتبش مسئولیت سنگین تری یافتند، حوزه های درسی را تعطیل نمودند، و در منزل سه نفر از مراجع تقلید تحصن نمودند، و قهراً طلاب دسته دسته به دیدن متخصصین می رفتند، و آن منازل تحول و رفت و آمد فراوانی داشت.
طلاب و روحانیون مقید بودند که در منزل مراجع تقلید ازدحام و جماعت شکل بگیرد، و این کار عملی شد، و حتی نمازهای جماعت پرشکوهی برقرار می شد، و پس از آن سخنرانی و مبارزه تشکیل می گردید.
اینجانب بدین مناسبت که، استادانم در منزل یکی از مراجع متحصن بودند، به همراه دیگر برادران روحانی مقید بودیم، در آن جمع شرکت کنیم و نماز مغرب و عشاء را به پا
داریم، مرحوم آیت الله سعیدی هم از اساتید متحصن همان بیت بود، که آشنائی من با وی از همانجا شروع شد.
معمولاً سخنرانی بعد از نماز جماعت را مرحوم آیت الله سعیدی ایراد می کرد، که نتیجه آن سخنرانی ها و تصمیم گیری ها به آنجا انجامید که، علماء و فضلا و مراجع تقلید قم و سایر شهرستان ها، به منظور اعتراض به خشونت ها و هتاکی های رژیم، و در رأس همه بازداشت امام خمینی به تهران هجرت کردند.
بدین شکل در سایه اتحاد و قیام مراجع تقلید و علماء ضربه بزرگی بر پیکر رژیم وارد شد و سرانجام پس از مدتی امام آزاد گردید و به قم بازگشت.
از آن به بعد مبارزات روحانیت، شکل دیگری به خود گرفت، که ما گوشه ای از آن را از زبان مرحوم آیت الله سعیدی، در یکی از نوارهای او که اکنون موجود است مطالعه می کنیم:
هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام رفتم، می خواستم با ایشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، اما وقتی منظورم را فهمید، اندکی نماز را تأخیر انداخت.
به عرض رساندم: آقا، طبق برداشتی که من کرده ام، از این به بعد شما در مبارزات خود، یاوران کمتری خواهید داشت!
امام فرمود: سعیدی! چه می گوئی؟ به خدا قسم
اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، من چون این راه را حق یافته ام، و از پای نخواهم نشست!
شهید سعیدی می گوید: با شنیدن سخنان امام چنان دلگرم شدم، که روح تازه ای در وجودم دمیده شد، و ایمان بیشتری به قیام و حرکت امام پیدا کردم...
از آن به بعد، مرحوم آیت الله سعیدی، با سایر همرزمان خود، مانند آیت الله منتظری و آیت الله ربانی شیرازی، حمایت امام را بیش از پیش دنبال کردند، تا این که مسئله مصونیت مستشاران آمریکا پیش آمد.
امام خمینی در 4 آبان 1343 ضمن سخنرانی انقلابی خود، درباره این مسئله موحش فرمودند: «قانونی به مجلس بردند که در آن اولاً، ما را ملحق کردند به «پیمان وین» و ثانیاً، الحاق کردند به آنکه، تمام مستشاران نظامی آمریکا، با خانواده هایشان با کارمندان فنی شان، با کارمندان اداریشان، با خدمه شان، و با هر کس که به آنها بستگی دارد، از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند!
اگر یک خادم آمریکائی، یا یک آشپز آمریکائی، مرجع تقلید شما را وسط بازار ترور کند، زیر پای خود منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلو او را بگیرد، دادگاه های ایران حق محاکمه ندارند، باید پرونده به آمریکا برود، و در آنجا ارباب ها
تکلیف را معین کنند!»
بدنبال این سخنرانی امام را دستگیر و به ترکیه تبعید کردند، و تظاهرات اعتراض آمیز مردم قم و تهران را هم سرکوب نمودند، و سرانجام رکود و خفقان دردناکی بر ایران حکومت می کرد.
اما نهضت پایان نیافته بود، و پیروان امام مسئولیت و رسالت قیام را به عهده گرفتند وبا استفاده از هر راه ممکن نهضت را تعقیب نمودند، چه این که آنان پاسداران و طلایه داران این مکتب بودند.
به سوی عراق
آن روز معرفی چهره نهضت، خاصه در حوزه های علمی فوق العاده ضرورت داشت، برای این منظور آیت الله سعیدی سفری به عراق نمود، و در نجف در کنار بارگاه مقدس علی (ع) جلساتی تشکیل داد، و ابتدا به تشریح پیکره ی نهضت و سپس اعلام خطراتی که آن را تهدید می نمود پرداخت، و خلاصه میثم وار لحظه ای از مدح و ثنای رهبر دم فرو نبست، که می توان گفت: تلاش و خدمات وی در آن حوزه، زمینه مناسبی برای استقبال و پذیرش امام به نجف فراهم نمود، تا امام بتواند حرکت انقلابی خویش در آن پایگاه را سرعت بخشد.
پس از آن شهید سعیدی به قم برگشت، روزگار سختی بود، نفس ها در گلو می شکست، رعب و وحشت همه جا را گرفته بود، کمتر فریادی بر می خاست، اما سعیدی از جمله افرادی بود، که دم فرو بستن را عصیان عظیم می دانست، و صبر و انتظار آن گونه را جرم.
اتفاقاً در همان روزها، (به سال 44) گروهی از تهران به منزل امام آمدند، و برای «مسجد موسی بن جعفر (ع) واقع در خیابان «سعیدی» خواستار امام جماعت شدند، که با صلاحدید بیت امام این رسالت به عهده ی مرحوم سعیدی محول شد، و او هم به این درخواست پاسخ مثبت داد.
سنگر مبارزه در تهران
جمعیت آن محل از آیت الله سعیدی استقبال چشمگیری کردند، جوانان پروانه وار گرد او را گرفتند، و سنگر جدید مبارزاتی او را در پای تخت قدرت و قوت بخشیدند، و تحول و موفقیت رضایت بخشی برای شهید سعیدی به دست آمد، تا جائی که وقتی این خبر به گوش امام رسید، امام در تاریخ 13 شوال 1385، رضایت و خوشنودی خود را، خطاب به مرحوم سعیدی این طور نوشتند: "... از این که تهران تشریف برده اید، از جهتی خوش وقت شدم، چون مرکز از همه جا بیشتر احتیاج به علماء
عاملین دارد، مساعی جمیله جنابعالی مورد تقدیر و تشکر است..."
آری، آن روزی که کوران مبارزه اوج می گرفت و تنور آن گرم می شد، بسیاری از رجال سیاسی، به خارج می رفتند و از آنجا برای ملت اشک می ریختند، اما آیت الله سعیدی و همرزمانش به پایتخت و متن مبارزه می شتافتند، که رسالتی بود الهی، و فرار و گریز از آن در پیشگاه خدا و خلق محکوم!
مرحوم سعیدی به مکتب می اندیشید، و برای اسلام نگران بود، و نیز خوب می دانست، اگر چهره ی اصیل اسلام آن گونه که هست شناخته شود، و غبار خرافات و سازش کاری ها از سیمای آن زدوده گردد، این نهضت بارور می گردد و به ثمر می نشیند.
آن روزها منبر و محراب در تهران، وضع نامطلوبی داشت، و از این دو سنگر عظیم حداقل استفاده و بهره برداری می شد، روی این جهت افراد مسجدی را معمولا افراد سالخورده و بازنشسته تشکیل می دادند، و در این مکتب های اسلامی کمتر سر و کله جوانان به چشم می خورد، علت آن هم تا حدی روشن است، زیرا اسلام آن گونه که هست، و آن طور که جوانان می خواستند مطرح نمی شد، و جوانان و روشنفکران از اسلام تقیه و انتظار و صبر و سکوت با آن شکل تحریف شده گریزان بودند، و اسلامی می خواستند که، تحرک و تلاش داشته باشد، بسازد و بیافریند، عظمت و اعتلا بخشد، و با گسترش نور آن، ظلمت جهل و ستم در هم پیچد.
مسجد موسی بن جعفر (ع)
برای این منظور آیت الله سعیدی تلاش شبانه روزی و خستگی ناپذیر خود را به این شرح آغاز کرد:
1- تفسیر قرآن، چه در مسجد و چه در منازل و هیئت های هفتگی.
2- سخنرانی های متعدد که معمولاً خود عهده دار آن بود.
3- برای جوانان کلاس درس معارف اسلامی تشکیل داد.
4- در کنار مسجد کتابخانه مناسبی به وجود آورد، که هنوز برقرار است و مورد استفاده قرار می گیرد.
5- مقید بود، سخنران حتماً از قم دعوت کند، زیرا این کار آن روزها در تهران اصولاً یک رسم جدی نبود، و اوضاع تبلیغی با تنوع و بی تفاوتی تلقی می گشت!
فراموش نمی کنم ضمن این که از فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم بارها دعوت می کرد، بر خلاف شیوه بسیاری، خود پای منبر می نشست و با این عمل همگان را به تبلیغ و ارشاد و بینش دعوت می نمود:
حتی یک بار که، یکی از مدرسین محترم قم، برای ده شب سخنرانی داشت، وضع منبر او مورد اعتراض گروهی قرار گرفت، که او در سطح بالا صحبت می کند و ما متوجه آن نمی شویم، آنان برای
این اعتراض به منزل شهید سعیدی آمده بودند، اما او اصرار داشت که سخنرانی ها را ضبط کنید و چند مرتبه به آن گوش دهید، این عمل انجام شد، ضبط صوت های متعددی کنار منبر حاضر می شد، به طوری که روزهای آخر سخنرانی جمعیتی که چند برابر شده بود، درخواست می کرد، ده شب دیگر این سخنرانی اضافه شود.
6- برای گروهی از بانوان در منزل جلسات خصوصی تشکیل داده بود، و برای آنان ادبیات عربی، تا جائی که یاد دارم جامع المقدمات و سیوطی و مغنی، و نیز عروة الوثقی را تدریس می نمود.
7- وضع بانوانی که سمت شاگردی شهید سعیدی را داشتند، در اثر جدیت و تلاش خالصانه و دلسوزانه استاد به جائی رسید، که توانستند به فاصله کمی با مسائل و عقائد اسلامی آشنا شوند، و مبلغ مناسب اسلامی باشند، که وی از این راه توانست، از وجود آنان برای جلسات اسلامی، مخصوصا مجالس زنانه که منحصراً جنبه روضه خوانی وعزاداری داشت و احیاناً آن را به خرافات و تحدیر مبتلا ساخته بود، حداکثر استفاده را بنماید، و انصافاً هم بدین وسیله در قشر بانوان بینش و تحول چشمگیری به وجود آورد.
8- چون پایگاه مبارزه شهید سعیدی در یک محل تقریباً فقیرنشین و جنوبی تهران قرار داشت، و تلخی فقر و مشکلات دیگران را لمس می کرد، یک قسمت از تلاش خود را، روی ازدواج پسران و دختران متمرکز نمود، تا از طرفی این سنت اسلامی احیاء گردد، و از طرف دیگر با تشکیل کانون خانواده، جلو برخی از مفاسد و لغزش ها گرفته شود.
9- رساله ی امر به معروف و نهی از منکر امام خمینی را، از کتاب ارزشمند «تحریر الوسیله» ترجمه نمود، و با تلاش فراوان، زیر فشار ساواک، به طور مخفی به چاپ رسانید، و آن را کتاب درسی جوانان در مسجد و هیئت ها قرار داد.
10- نوارهای امام را با زحمات فراوان تهیه و تکثیر می نمود.
11- جزوه های درسی امام را در نجف، تحت عنوان «ولایت فقیه» چاپ و تکثیر می کرد، و ظاهراً در ایران برای اولین بار بود که، این جانب سه جزوه آن را دریافت داشتم.
12- برای انتشار نشریات مختلفی در زمینه مسائل اسلامی همت گماشت، که با صدمات زیادی توانست 13 شماره منتشر سازد، و امروز آن جزوه ها کمیاب است.
13- گروهی از جوانان را به جلسه درس و بحث و تحصیل علوم اسلام فرا خواند و برای آنان دروس اسلامی تدریس نمود، و توانست برای همکاری با خود چند طلبه پرورش دهد، که
هم اکنون برخی از آنان از طلاب حوزه علمیه قم هستند.
14- وقتی ساواک تبلیغات او را در تهران محدود نمود، و به اصطلاح ممنوع المنبر شد، از محل خود خارج می شد، و در محل های دور دست تهران، مثل تهران نو، نیرو هوائی و تهران پارس به تبلیغات خود ادامه می داد.
15- تبلیغات خویش را منحصر به تهران نمی دانست، و هر هفته به روستاهای اطراف تهران، مانند «پارچین» و روستاهای مجاور می رفت، و حتی در آنجا مسجد و سنگر اسلامی بنا نهاد.
16- برای تبلیغات و رسالت اسلامی اگر خود وقت نمی کرد از وجود طلاب و فضلاء مسئول استفاده می نمود.
17- در سال 45 درباره جنایات اسرائیل یک سخنرانی کرد، که منجر به 61 روز حبس گردید.
به هر حال شهید آیت الله سعیدی، کانون تلاش و تحرک بود، لحظه ای آرام نمی گرفت، وقتی از منبر منع شد، ایستاده سخنرانی می کرد، وقتی از سخنرانی ایستاده جلوگیری کردند، می نشست و مبارزه و افشاگری می نمود.
اما در مقابل آن همه تلاش و مجاهده آیت الله سعیدی چه عکس العملی نشان داده می شد؟ و چگونه او را تلقی می کردند؟
در برابر او سه نوع عکس العمل وجود داشت، یک عکس العمل مثبت و دو عکس العمل منفی، عکس العمل مثبت معمولاً
مربوط به جوانان بود که اهل درد و احساس و تعهد بودند، و همگام و همراه با آن شهید می کوشیدند و می جوشیدند، و به فعالیت مبارزاتی وی قوت می بخشیدند.
اما عکس العمل منفی در دو شعبه علیه او پیاده می شد: یکی از جانب رژیم و عناصر خائن ساواک و مزدوران وابسته، که پیوسته فشار و اختناق و ممانعت ایجاد می کردند، و دیگری از سوی افراد مقدس مآب و جاه طلب و احیانا بی تفاوت، که در مقابل او به اخلال، توطئه، کارشکنی و سم پاشی می پرداختند. و تحمل این معنی برای مرحوم سعیدی ظاهراً از تحمل فشار و صدمات ساواک مشکل تر بود! زیرا در نامه هائی که به امام نوشته است، از آزار و توطئه های این گروه لب به شکایت گشوده است!
آیت الله سعیدی ضمن یک نامه چهار صفحه ای، که هم اکنون موجود است می نویسد: «... برخی افراد رمیده اند، زیرا به نظر من آمده، راه حرکت ابتداء حرکت فکری است، و حرکت فکری متوقف است، بر این که مغزها از افکار غلط تکانیده شود، مطالبی را شروع کردم، که به نظرها تازه آمد، و در نتیجه مقدسین کوتاه فکر رمیدند، البته این نتیجه را می دانستم، و خود را برای هر گونه محرومیت آماده کرده ام...»
تلاش برای اتحاد
در آن روزگار خفقان، آیت الله سعیدی، ضرورت اتحاد نیروهای مبارز را سخت درک کرده بود، و برای تحقق آن با جان و دل تلاش می کرد، چه این که آثار اتحاد و تشکل برای ضربه زدن به پیکر طاغوت برای همگان روشن بود، و مسئله هجرت علماء شهرستان های ایران به تهران هم این معنی را تحق بیشتری بخشیده و رژیم را به عقب رانده بود!
شهید سعیدی، غیر از این که این هدف را در سخنرانی ها تعقیب می کرد و فریاد اتحاد می زد، و حتی جزوه ای در این باره نوشته بود، و ضمن نامه ای هم به امام امت در نجف چنین نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم
صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین
محضر مقدس سرور معظم، و استاد اعظم، آیت الله العظمی الخمینی متعاله المسلمین بطول بقائه، یا ابن ام انّ القوم استضعفونی و کادو یقتلوننی، فلا تشمت بی الاعداء.
پس از سلام و تحت خالصانه به عرض می رساند...
دستگاه جبار دید که از راه حبس و محاکمه به جائی نرسیده، مرا داخل اختلافات داخلی کرد، و چیزی نگذشت که تنها ماندم، و پس از ماه مبارک رمضان خداحافظی کردم، ولی یک عده افراد بی طرف و ساده دل و از همه جا بی خبر مانع شدند، در صورتی که به حسب ظاهر نجات خود را در ترک مسجد و اجتماع می دیدم، فعلا لا یموت و لا یحیی ایامی را می گذرانم، و لازم دانستم مطالبی را بنویسم...
در نامه دیگر به امام، وقتی سست عنصری و عقب گرد گروهی را از مبارزه مشاهده می کند می نویسد: «اگر نبود گرایش یک عده جوانان، و این که پیش نماز حرف بزن هستم و مطالب را مستدل می گویم، زودتر از این ها به تأویل مصدر رفته بودم...»
مرحوم سعیدی آن قدر برای ضرورت اتحاد و انسجام ملت و نیروهای مبارزه تلاش می کرد و آن قدر از اختلاف و تفرقه، و مقدس مأبی های منافقانه رنج می برد و وحشت داشت، که ناچار گوشه ای از دردهای آن روز را ضمن نامه ای به امام در نجف این گونه در میان گذاشته است...
«از مجموع این مطالب و امثال آن دیشب به فکر افتادم، که علاوه به این مطالب، مسائل مهمتری را به عرض برسانم، و آن این است که ممکن است مخالفین من، صد درصد در صدد بیفتند که، تنها مایه ی دلخوشی و امید من، یعنی ارتباط با شما را قطع کنند، نظیر... هر چند که فکر شما قابل تسخیر نیست، لکن انّ الشیطان ینزع بینکم الا من عصمه الله... خیلی معذرت می خواهم، و چقدر دوست داشتم که این پیش آمدها نمی شد، که چنین مطالبی بین حقیر و جنابعالی رد و بدل شود، لکن حضرت آیت الله، شما اینجا نیستید که ببینید، وضع مبارزه با استعمار مبدل شده، به مبارزه یک عده منفعت جوها...
آری، مبارزه آن روز مرحوم آیت الله سعیدی چند بعدی بود، و موانع و مواضع مختلفی در برابر حرکت مبارزاتی او صف می بستند، و به توطئه ها و اختلافات محلی، قومی، نژادی و مقامی دامن می زدند!
اما امید امت، پیشوای ملت، و رهبر کبیر انقلاب، که همیشه و همه جا، اصالت راهبری الهی و اسلامی و انقلابی خویش را
متبلور می ساخت و با ثبات می رساند، و هرگونه شکاف و نفاق و نقائصی را ترمیم می کرد، و دلنوازی و دلگرمی می داد، در جواب آیت الله سعیدی چنین نوشته است:
نامه امام خمینی
بسمه تعالی
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب سیدالعلماء الاعلام، آقای سعیدی دامت افاضاته؛
مرقوم محترم واصل، با آنکه گمان می کنم جواب نامه را داده ام، لکن چون جزء مکتوباتِ جواب نداده بود، احتمال عدم جواب می رفت، و در هر صورت از قراری که بعضی از مریدهای جنابعالی اظهار داشتند، بحمداله تعالی توفیق کامل، برای تربیت مؤمنین، و ترویج دیانت مقدسه، برای جنابعالی حاصل شده است، من از افرادی مثل شما، آنقدر خوشم می آید، که شاید نتوانم عواطف درونی خود را، آن طور که هست ابراز کنم، من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم، خداوند تعالی قادر است که شماها خدمتگزاران به دیانت را مشمول عنایات خود فرموده، و از رحمت خود همه را بهره مند فرماید، من در این آستان قدس، باسلام و مسلمین عموماً، و به حضرات علماء اعلام و خدمتگزاران به دیانت مقدسه خصوصا دعا می کنم
و عظمت آنان را از خداوند تعالی، در جوار قبر مطهر مولی علیه الصلاة والسلام می طلبم.
رجاء آن دارم، که مشمول ادعیه خالصانه جنابعالی باشم، والسلام علیکم و رحمة الله.
روح الله الموسوی الخمینی
دشمن دوست نما!
مرحوم آیت الله سعیدی، در آن شرائط استثنائی مبارزه علیه رژیم، با یک سلسله روش های تجزیه طلبانه ای مواجه بود، و حتی گاهی با دوستانی و به ظاهر افراد فعالی برخورد می کرد، که بر اثر ضعف آگاهی سیاسی و مکتبی، مراحلی را که با تحقق آرمان و امیال آنان منافات داشت، و یک روحانی مبارزه اصیل حاضر نمی شد با آن موافقت کند، وی را ضربه می زدند، و در چهره ی دوست، هدف دشمن را لباس عمل می پوشاندند!
شهید سعیدی، این روش را برای حرکت نهضت، خسران و خطر بزرگی می دانست، و آن را در یک نامه به امام چنین گزارش نموده است:
... عجب این است که اگر کسی طرفدار شماست، ولی با اعمال آنان موافقت ندارد، اگر شده به دست یکی از هم مسلکان، وگرنه به وسیله ی یکی از مخالفان شما، او را می کوبند، و بدترین
صدمه ای را که بنده دیدم، فعلا از اینهاست، که تا امسال هم به این نحوه این ها را نمی شناختم، و به نظر من بدترین صدمه را، دستگاه به وسیله ی اینها، به قیام مقدس شما و روحانیت می زند، زیرا افراد متظاهر به شما همین ها هستند!
که باز امام خمینی از زحمات شهید سعیدی تقدیر می کند، و او را در تاریخ 11 رجب 1388 این گونه به دلگرمی و تلاش و رسالت الهی وا می دارد:
بسمه تعالی
معروض می دارد، مرقوم شریف واصل شد. سلامت و بقای جنابعالی را خواستار است... از زحمات جنابعالی، که با کناره گیری اکثر، باز خود را به زحمت می اندازید متشکرم، امید است خداوند به جنابعالی اجر عنایت فرماید، انّه ولی الفضل، از جنابعالی امید دعای خیر دارم.
و السلام علیکم، روح الله الموسوی الخمینی
مبارزه با خرافات
چنان که قبلا نیز اشاره شد، یکی از ویژگی های مرحوم آیت الله سعیدی، مبارزه با خرافات و اعمال و اخلاق عوامانه بود، که در این مرحله، بانوان به خاطر عدم آگاهی اصیل اسلامی، و نیز
عدم محافل و مجالس عمیق و سازنده، متأسفانه بیشتر از قشرهای دیگر با آن دست به گریبان بودند، و می توان گفت: این توده عظیم جامعه به هدر می رفت و نمی توانست از شخصیت انسانی و رسالت اخلاقی و حقوقی خویش بهره برداری صحیح بنمایند!
آیت الله سعیدی، برای رفع این نقیصه بزرگ، در مسجد و منزل خویش و نیز در منازل افراد، جلسات مختلف درس و بحث اعتقادی و اخلاقی برای بانوان و دوشیزگان ترتیب داد، که گاهی شرکت کنندگان به صدا می رسیدند، و تحول و تشکل عظیمی به وجود می آمد، در آن مکتب شاگردان فراوانی تربیت یافتند، و هم اکنون بسیاری از آنان صاحب جلسات و محافل تربیتی هستند و از مبلغین اسلامی به شمار می روند.
برای جوانان
برای جوانان نیز در مسجد و منزل، کلاس های مختلف درسی داشت، او کانون عشق و احساس و تلاش بود، ملجأ و پناهگاه جوانان به شمار می رفت، جوانان مسلمان و متعهد و تلاشگر فراوانی پرورش داد.
آنان هر کدام، در کوچه و خیابان، بازار و میدان، کارخانه و اداره و مغازه و کارگاه و بالاخره هرگاه به هر جا می رفتند، مطالب درسی استاد شهید را آویزه گوش داشتند، به امر به معروف و نهی
از منکر و سازندگی اجتماعی می پرداختند، و برخی از آنان هنوز دارای جلسه ها و محافل اسلامی هستند، و شاگردان و دست پروردگان فراوانی دارند.
یکی از آنان می گوید: در اثر معاشرت ها و تبلیغات، با افرادی که، از اسلام حتی نمازگزاری را هم نداشتند، توانسته ام، حدود پانصد نفر را نمازخوان و عامل به مسائل و شرائط نماز بگردانم.
غارت ساواک
ساواک دژخیم، بارها به مسجد و منزل و کتابخانه شهید سعیدی یورش برد، و به کرات او را دستگیر و بازداشت نمود، نوشتارها و یادداشت های چاپ نشده او را غارت کرد، تقریرات درس آیت الله بروجردی و امام خمینی او را به سرقت برد، و حتی بسیاری از کتاب های کتابخانه او را به عنوان کتب مضره مورد دستبرد و یغما قرار داد!
نامه های امام خمینی
در جواب نامه های آیت الله سعیدی، که در شرائط خفقان ساواک، و اوضاع وخیم مرزی، وی با زیرکی و تلاش خاصی آن را به نجف می فرستاد و مسائل و اطلاعاتی را با امام در میان می گذاشت امام مجموعاً 34 نامه جوابی به شهید سعیدی نوشته است، که
هم اکنون اصل نامه ها موجود است و قسمت هائی از آن را در صفحات قبل آوردیم، و ما در اینجا برای آگاهی خوانندگان عزیز، و نیز برای توجه به مسائل و شرائط آن روز، و روش ارتباط شهید با امام به آوردن 3 نامه مبادرت می کنیم:
17/ ج 2/ 88
(1)
بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب سیدالاعلام و ثقة الاسلام آقای سعیدی دامت افاضاته، گمان می کنم از جنابعالی یک مکتوب واصل شده باشد که جواب نداده ام، از قراری که آقای منتظری مرقوم داشته اند، فرمودید چند نامه فرستاده ام که جواب نرسیده است، در هر صورت سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. اگر قصوری در مکاتبات می شود، ان شاءالله تعالی در علاقه با مثال جنابعالی ایدکم الله تعالی قصوری نیست، امید است خداوند تعالی هر چه بیشتر به امثال جنابعالی توفیق خدمت بدهد. از جنابعالی امید دعای خیر برای حسن عاقبت دارم و السلام علیکم و رحمة الله.
روح الله الموسوی الخمینی
13/ شعبان/ 88
(2)
بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای سعیدی دامت افاضات، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. راجع به مساجد قبلاً هم مطلع شده بودم حتی گفته شد که برای مسجد سید عزیزالله هم تعیین شده است، ولی صحت آن را نمی دانم در هر صورت سنگرها را حتی الامکان نباید از دست داد و قیام به وظایف به مقدار امکان لازم است و اگر کوتاهی در آن نکنیم باکی نیست. فرضاً با شکست ظاهری مواجه شویم، لکن رضای خدای تعالی را اگر موفق شویم جلب کنیم امور دیگر سهل است.
اینجانب لحظات آخر عمر را می گذرانم و از اوضاع عمومی و خصوصی حوزه های علمیه نگران و نمی دانم با آن تندروی های آنها و این سهل انگاری ماها امر به کجا منجر می شود، و الذی یوجب التسکین فی الجمله ان للبیت ربا و این رشته بحمدالله گسستنی نیست هر چه باریک شود، شما طبقه جوان مأیوس نباشید و با اراده و عزم راسخ مهیای خدمت و فرصت باشید سلف صالح ما رضوان الله علیهم فرصت عجیبی را در موقع رفتن سلف خبیث از دست دادند و پس از آن هم فرصت هائی بود و از دست رفت تا این مصیبت ها پیش آمد
و تا این شجره خبیثه برپاست امید خیری نیست، از خداوند تعالی اصلاح حال مسلمین و خصوص حوزه های دینیه و بیداری آنها را خواهانم از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.
روح الله الموسوی الخمینی
20/ ع1/ 87
(3)
بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب سیدالعلام و ثقة الاسلام آقای سعیدی دامت افاضاته، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. ان شاءالله حال مریض ها به کلی خوب شود؛ جنابعالی عیادت از آنها بکنید، تعویق در معالجه بیش از این بی مورد است. از خداوند تعالی سلامت آنها را خواستار است. از جنابعالی امید دعای خیر برای حسن عاقبت دارم از سلامت خودتان و حال مریض ها مطلعم نمائید.
و السلام علیکم
روح الله الموسوی الخمینی
در این نامه که با رمز و کنایه مرحوم سعیدی دستور رسیدگی به افرادی را پیدا می کند نهایت نزدیکی حجت الاسلام سعیدی و کمال اطمینان امام نسبت به ایشان را نشان می دهد.
ویژگی مبارزه
یکی از ویژگی های مبارزاتی شهید آیت الله سعیدی، جنبه ی ولائی و معنوی او بود، او مبارزه را از متن سنت اهل بیت به دیگران می آموخت و خود نیز بدان عمل می کرد، برای عمل منهای معنویت و چاشنی ولایت و ارادت و اطاعت خاندان پیامبر ارزشی قائل نبود.
حتی یک بار مأموریتی به این جانب داد و گفت: اگر می خواهی حضرت زهرا (ع) از تو راضی باشد این عمل را انجام بده.
در آغاز سخنرانی و نامه و اعلامیه و حتی در بازجوئی زندان، حتماً صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین، و صلی الله علیک یا ولی العصر را می نویسد که در متن کتاب مشاهده می کنید.
غیر از عشق به خاندان پیامبر، که تجسم عملی آنهم در اخلاق و رفتار و مبارزه اش به خوبی نمودار بود، در روزگاری که بردن نام امام خمینی ممنوع و متروک بود، و غالباً هنگام بیان فتوی امام ناچار با تعبیر، آقا و مجتهد، فتوای امام را بیان می کردیم، شهید سعیدی با شهامت و شجاعت، نام مقدس امام خمینی را روی منبر می برد، و کمتر وحشت و ترسی به خود راه می داد.
شهید ما غیر از این که بردن نام امام را احیای نهضت و
تداوم مبارزه می دانست، نسبت به رهبر یک حالت دلباختگی و شیفتگی خاصی داشت، می گفت: عشق به امام با وجود من سرشته است.
این قسمت را از جزوه «استفتاآت» نشریه «مسجد موسی بن جعفر (ع)» بخوانیم، و ببینیم آیت الله سعیدی در سال 1347 چگونه مقام مرجعیت و رهبریت امام را تائید نموده، و او را شبیه ولی عصر امام زمان (ع) و تنها مرجع و رهبر دانسته، و عشق خود را به امام زمان و نائب راستینش ابراز داشته است:
و ایده بروح منه
استفتاآت
عن المرجع الدینی، الذی لا یلیق بزعماته الا هو، و لا یصلح لقیادة الامة و اصلاحها غیره.
فانه اشبه العلماء بولی الله صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین، خلقا و خلقا و منطقا.
1- فقد اتفق له ایضاً غیبتان: الصغری والکبری.
2- و استشعر باقوی مظاهر الامامه و هو القیام بالحق.
3- و منع من التصریح باسمه.
فهو روح الله (خ م ی ن ی) الحجه عن الحجه الکبری والایه العظمی (م ح م د) بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجهما الشریف.
ترجمه:
سوالاتی از مرجع دینی، آنکه جز او، لیاقت و کفایت زعامت و رهبری را ندارد، و جز او نمی تواند صلاحیت رهبری امت و اصلاح آن را عهده دار شود.
آنکه از نظر خلق و خلقت و از لحاظ منطق و گفتار، شبیه ترین عالمان، نسبت به ولی الله امام زمان (ع) و آباء طاهرین اوست.
1- برای آن مرجع همچون امام زمان دو غیبت واقع شد: غیبت صغری (تبعید به ترکیه) و غیبت کبری (تبعید به نجف)
2- او توجه دارد و آراسته است، به روشن ترین مظاهر و نشانه امامت، که آن قیام به حق است.
3- آنکه بردن نامش ممنوع شده، و نمی توان اسم او را با صراحت بیان کرد!
او روح الله (خ م ی ن ی) است، حجت نایب حجة کبری و آیت عظمی (م ح م د) امام زمان فرزند امام عسکری (ع) که خداوند فرج و ظهور و پیروزی، هر دو حجت و هر دو آیت را تعجیل فرماید.
نکته ها
1- این مطلب را آیت الله سعیدی چنان که اشاره شد در
سال 1347 نوشت و منتشر ساخت.
2- در مورد عنوان «استفتاآت» که محتوی آن 64 استفتاء و مسائل مبتلابه و پاسخ امام است، و عنوان نامأنوسی برای همگان بود، اینجانب پیشنهاد کردم، اسم جزوه عوض شود، اما شهید سعیدی گفت: عمداً این عنوان نامأنوس را انتخاب کرده ام، که تا می رود مزدوران ساواک متوجه شوند، و آن را جمع آوری کنند مطلب به دست افراد برسد.
3- آیت الله سعیدی آن روز، امام را تنها مرجع و رهبر لایق تقلید و اطاعت معرفی کرده است.
4- با انتشار این جزوه، پیام ها و تلفن ها و حتی تهدیدهای مختلفی از جانب برخی از بیت ها و عناصر سازشکار، به سوی آیت الله سعیدی سرازیر شد.
5- آن روزها از سوی ساواک و سایر عناصر وابسته و خودفروخته، این توطئه و شایعه ساز شده بود که: «از مجتهدی که در ایران نیست، و رساله و فتوی را نمی توان به دست آورد نمی توان تقلید کرد!» مرحوم سعیدی با این عمل می خواست نام و فتوای امام را احیاء کند و به جریان بیندازد، و مشت به دهان یاوه سرایان فرو کوبد.
6- آیت الله سعیدی، چون این هدف مقدس را تعقیب می نمود، و آن را برای خود یک مسئولیت الهی می دانست، و می دید
از نام امام و یاد امام و راه امام در سایر مساجد و منابر و محافل خبری نیست، به هر وسیله ممکن متوسل می گشت، که رابطه امت و امام را برقرار سازد.
روی مصرف دخانیات و اعتیاد به آن حساسیت زیادی داشت، بدین منظور جزوه 20 صفحه ای «ای انسان خود را دودکش مکن» را به عنوان نشریه شماره 10 مسجد موسی بن جعفر (ع) منتشر ساخت.
در این جزوه علاوه بر این که با دخانیات مبارزه شده بود، عنوان آن عمده برای رد گم کردن ساواک بود، تا وی بتواند، در آن شرائط خفقان نام امام را منتشر کند، و با این عمل، و با چنین روشی، به دیگران راه کار و جرئت و شهامت ببخشد.
در صفحه 6 و 7 آن جزوه می نویسد: اگر میل داری در موضوعات هم تقلید کنی، و از عمل علماء پیروی نمائی، این ها بزرگان اسلامند (نام چند تن از مراجع و علماء) و حضرت آیت الله العظمی الخمینی مدظله العالی، و بسیاری دیگر، که هیچ کدام خود را تسلیم دخانیات نکرده اند!
شهید سعیدی در آن نشریه، در ارتباط با زیان مالی و اقتصادی سیگار محاسبه جالبی دارد، می نویسد: «مثلاً کسی که در 24 ساعت یک بسته سیگار زر به قیمت 2 تومان می کشد، سالی 365 بسته می شود، اگر 60 سال سیگاری باشد، و معدل مصرف او همین روزی یک بسته باشد (21900=60×365) بیست
و یکهزار و نهصد بسته می شود، و از نظر قیمت (43800=2×21900) تومان می گردد، و این مبلغی است که اقلاً چهار نفر می توانند سرمایه خود قرار دهند، و چهار خانواده زندگی خود با آن به راه بیندازند، و یک منزل ملکی نسبتاً عالی با آن می شود تهیه کرد.
ماجرای کاپیتولاسیون
کاپیتولاسیون، یعنی حق قضاوت کنسولی برای یک دولت در کشور دیگر، قراردادی که با دشمن بسته می شود، راجع به شرائط ترک مخاصمه یا تسلیم یا صرف نظر کردن از آخرین جنگ قطعی (فرهنگ عمید ص 805).
این قانون را پس از مرگ «حسنعلی منصور» دوست او «امیرعباس هویدا»ی معدوم به مجرد این که روی کار آمد تصویب کرد.
بدین مناسبت بود که امام خمینی چهارم آبان 1343، ساعت 5/ 8 در منزل خود، در حالی که هزاران نفر در منزل و کوچه های اطراف اجتماع می کردند، نطق تاریخی خویش را القا فرمود.
در قسمت های از آن سخنرانی می خوانیم: ای سیاسیون
ایران، من اعلام خطر می کنم، ای بازرگانان ایران من اعلام خطر می کنم، ای علمای ایران، ای مراجع اسلام من اعلام خطر می کنم، ای فضلا، ای طلاب، ای مراجع، ای آقایان، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز من اعلام خطر می کنم...
آقا این مملکت اگر اشغال آمریکاست، پس چرا اینقدر عربده می کشید، پس چرا اینقدر دم از ترقی می زنید؟ اگر مستشاران نوکر شما هستند، پس چرا از ارباب ها بالاترشان می گذارید؟
... اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم باید خفه بشویم تا ما را بفروشند؟ ما خفه بشویم تا قرآن ما را بفروشند؟ والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند، ای سران اسلام به داد اسلام برسید، ای علمای نجف به داد اسلام برسید، ای علمای قم به داد اسلام برسید، اسلام رفت، ای ملل اسلام، ای رؤسای جمهوری ملل اسلامی، ای شاه به داد خود برس، به داد ما برسید، ما زیر چکمه آمریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم و دلار نداریم؟
امام در بیانیه ی دیگر اعلام داشت: امروز اقتصاد ایران به دست آمریکا و اسرائیل است، بازار ایران از دست ایرانی و مسلمان خارج شده است، و غبار ورشکستگی و فقر، به رخسار بازرگان و زارع نشسته است، و اصلاحات آقایان بازار سیاه برای آمریکا و اسرائیل درست کرده است و کسی نیست که به داد ملت فقیر برسد...
امام این فریادها را زد، و این افشاگری ها را نمود، و این رسالت را انجام داد، بعد هم در تاریخ 13 آبان 1343 امام را از قم به ترکیه تبعید کردند.
نفس ها در گلو نشست، دم ها بسته شد، خفقان تلخی بر جامعه ما حکومت می کرد، و از این روزگار سیاه سالیانی گذشت، سال 1349 فرا رسید، طلاب و فضلای قم، در رابطه با مسئله کاپیتولاسیون و نوزاد آن «سرمایه گذاری آمریکا در ایران» اعلامیه ای منتشر کردند، که برای دریافت وضع آن روز و شناخت چهره شوم کاپیتولاسیون و مسائل سرمایه داری و خطری که امام آن را اعلام و مرحوم آیت الله سعیدی نیز آن را احساس می نمود، با هم به مطالعه آن اعلامیه می نشینیم:
اعلامیه حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم، لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا.
ملت مسلمان ایران؛ در این لحظات حساس که خطر بزرگی متوجه ایران شده و ابرهای تیره ای طوفان های مصیبت بار و سیل های خانمان بر اندازی به دنبال دارد، حیات اقتصادی و سیاسی ما را تهدید می نماید، جامعه ی روحانیت بر حسب وظیفه ی الهی و حفاظت
از اسلام و منافع ملت و دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی کشور، ناچار است ضربه های مهلکی را که عن قریب بر استقلال اقتصادی ایران وارد می شود، فاش نمود و پیش از این که شما ملت ایران مواجه با سلطه مستقیم استعمار اقتصادی بشوید به شما هشدار دهد، تا برای جلوگیری از خطر چاره اندیشید.
جامعه روحانیت در جریانات مشابه همیشه قبل از وقوع خطر وظیفه خود می دانسته که به مردم اعلام خطر نماید، در قضیه ننگین کاپیتولاسیون یگانه مرجع لایق حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی هشدار داد، مرجعی که در تمام مراحل زندگی جز دفاع از اسلام و استقلال کشورهای اسلامی و مصالح و منافع مسلمین همی نداشت، او بود که در آن روز از خیانت حکومت شاه ایران پرده برداشت و تصویب مصونیت مستشاران نظامی آمریکا را به سمع مردم رسانید، امروز هم که خطر بزرگتر از کاپیتولاسیون جامعه ما را تهدید می کند خطری که در آن همه چیز ملت ایران را در طبق اخلاص نهاده، تقدیم کارتل ها و تراست های آمریکائی و یهودی می شود، جامعه روحانیت وظیفه خود می داند که به شما ملت ایران هشدار دهد.
اسرار پشت پرده
در این هفته، جرائد از اسرار مسافرت های مکرر شاه به آمریکا
پرده برداشت و روشن نمود که در این دو ساله ی اخیر چه معاملاتی در پشت پرده بین حکومت شاه و امپریالیست های آمریکائی به وقوع پیوسته است.
معلوم شد که شاه در سفر اخیر خود به آمریکا، ایران را محل امن و آرامش معرفی نموده و سرمایه داران یهودی آمریکا را تشویق به سرمایه گذاری در ایران می نمود.
آشکار گشت که شاه پس از تحمیل کاپیتولاسیون بر مردم ایران بنا دارد، کشاورزی ایران، منابع بهره برداری از معادن استفاده از منابع جنگلی، جلب سیاحان، و شبکههای توزیع کالا و ایجاد فروشگاه ها و سوپر مارکت های بزرگ همه و همه را در انحصار سرمایه داران آمریکائی قرار دهد، کنسرسیوم نفتی غارتگر آمریکایی و انگلیسی کم بود که این بار در نظر گرفته کنسرسیومی جدید بر ملت ایران تحمیل نماید؟ که تمام منابع حیاتی کشور را در انحصار در آورد؟
این بار نه تنها کشاورزی و معادن و رشته های وسیع جنگلی و توریستی در انحصار غارتگران یهودی آمریکا قرار می گیرد بلکه توزیع مواد غذائی و غیره نیز در انحصار آنها در می آید! فردا اگر یک کیلو برنج و یا دو متر پارچه خواسته باشید، باید به فروشگاه ها و سوپر مارکت های راکفلر و یا اسکرانتون و... مراجعه نمایید!
روزنامه های مزدور ایران این مرحله از استعمار ایران را
با خط درشتی در صفحه ی اول خود منعکس نموده و بر حسب خصلت مزدوری خویش آن را موهبتی آسمانی به مردم معرفی نمودند، روزنامه کیهان در شماره 8029، مورخ 49/2/7 می نویسد:
«ایران در آستانه ی عظیم ترین سرمایه گذاران خارجی است؛ 35 نفر از رؤسای کل بزرگترین شرکت های معروف آمریکا اواخر اردیبهشت به ایران می آیند، سرمایه گذاران خارجی با هواپیمای شخصی خود به تهران می آیند سرمایه گذاران آمریکایی می خواهند در رشته های کشت- صنعت- بهره برداری از معادن- جلب سیاحان استفاده از منابع جنگلی- ایجاد شبکه های توزیع کالا- به میزان وسیع سرمایه گذاری کنند، اعضای این گروه که از 35 تن از مشهورترین و با نفوذترین سرمایه گذاران و رؤسای کل شرکت های تولیدی و صنعتی و بانک های مهم آمریکا هستند، در روزهای 29 و 30 اردیبهشت ماه جاری کنفرانس مهم و بزرگی در تهران تشکیل خواهند داد، این اولین اجتماع بزرگی در نوع خود خواهد بود.
این 35 نفر با نام کمیته ی سرمایه گذاران آمریکائی به تهران می آیند، یک مقام برجسته اقتصادی کشور (یعنی هوشنگ انصاری وزیر اقتصاد و عضو سازمان جاسوسی- سیا- آمریکا) اعلام داشت که کمیته مزبور در حدود دو سال و نیم قبل (یعنی درست در آن وقت که ایشان سفیر کبیر ایران در آمریکا بودند و پس از
تعلیمات مخصوص برای تصدی وزارت اقتصاد به ایران فرستاده شد) در آمریکا تشکیل گردید، در این کمیته سرمایه داران و شخصیت های مشهوری مانند:
دیوید راکفلر، دیوید لیلیانتال (یهودی) طراح پروژه سد دز، اسکرانتون سرمایه دار مشهور امریکائی، عضویت دارند. سایر اعضای کمیته همگی از رؤسای کل کمپانی ها و بانک های مهم آمریکا بودند و هستند.
و باز کیهان در شماره 8030 مورخ 49/2/8- می نویسد: این عده با تشکیل کنسرسیومی در حدود یک هزار میلیون دلار در طرح های عمرانی ایران سرمایه گذاری می کنند، مقدمات ایجاد این کنسروسیوم و نیز تشکیل این کنفرانس بزرگ در ایران در مسافرت شاهنامه به ایالات متحده آمریکا فراهم شد، مسئله ایجاد شبکه های بزرگ توزیع کالا با تأسیس فروشگاه های بزرگ از مدتی قبل مورد نظر دولت و وزارت اقتصاد بوده است.
و نیز کیهان در شماره 8032- مورخ 49/2/ - می نویسد: «هدف سیاسی احداث واحدهائی است که دست کم احتیاجات منطقه خاورمیانه و آسیای غربی را تأمین کند، به عبارت دیگر ایران به صورت پایگاهی در می آید که بیش از ده کشور از شرق آفریقا تا جنوب هند جنس تولید خواهد کرد، این چنین واحدها طبعاً می توانند نیازهای داخلی ایران را با نرخ ارزان تأمین کنند.»
روزنامه اطلاعات شماره 379- مورخ 49/2/10 در سر مقاله خود راجع به این موضوع چنین می نویسد: این کنفرانس مسبوق به مذاکراتی است که حدود هفت ماه پیش در جریان بازدید اخیر شاهنشاه به ایالات متحده آمریکا انجام گرفت، سرمایه داران آمریکائی که به تهران می آیند و در میان آن قیافه های مردانی چون راکفلر- لیلیانتال جرج بوتس و.. به چشم می خورند از آن دسته شخصیت های قرن ماشین هستند که هر لحظه از وقتشان ده ها هزار دلار قیمت دارد و به همین جهت درست مثل ساعت زندگی می کنند!
حال باید دید 35 تن از این غول های به نام دنیای صنعت و سرمایه برای چه کار و به چه منظور در تهران اجتماع می کنند؟ سابقه امر حکایت دارد که طبق اوامر شاهنشاه دو سال و نیم قبل سفیر ایران در آمریکا (وزیر کنونی اقتصاد) مأموریت یافت برای تشویق سرمایه گذاران آمریکایی به سرمایه گذاری در ایران اهتمام کند؟ و بر اثر مساعی ایشان کمیته ای در آمریکا با شرکت سرمایه داران طراز اول آمریکا تشکیل شد و این کمیته با همکاری کمیته دیگری در تهران تشکیل شده بود؟
مقدمات برگزاری کنفرانس تهران را آماده ساخت که قرار است پیرامون سرمایه گذاری در شش رشته: کشت صنعت- بهره برداری از معادن- جلب سیاحان- استفاده از منافع جنگلی
- ایجاد شبکه توزیع کالا در سراسر کشور- و رشته های معینی از پتروشیمی مطالعه کند و تصمیم بگیرد.
همزمان با نقشه کشی، تغییر رویه شاه، این طرح های خائنانه را می یابیم که شاه مزدور- سخنان دروغین و عوام فریبانه خود را تغییر داده و برخلاف حرف های پیشین خود گرایش پیدا می کند، شاهی که در سابق از اقتصاد مستقل ملی و حمایت از بخش خصوصی دم می زد، ناگهان گفته های سابق خود را تغییر داده با لحنی عوام فریبانه، خطاب به اعضاء کنفرانس ملی کار می گوید: حمایت ما از سرمایه داران داخلی تا حدی است که به ضرر مصرف کننده ایرانی تمام نشود، فکر نکنید که ما به هر قیمتی که هست صنایع داخلی را حفظ می کنیم ولو این که سه برابر قیمت مصرف کننده داخل اجحاف بکنید!
کیهان شماره 8030 مورخ 49/2/8 می نویسد: شاه به بهانه این که سرمایه گذاران ایرانی اجحاف می کنند و فرآورده های خود را گران به فروش می رسانند می خواهد سرمایه گذاران خارجی را که قطعا برای رضای خدا و منافع ملت سرمایه گذاری نمی کنند و به گفته روزنامه اطلاعات هر لحظه از وقتشان ده ها هزار دلار ارزش دارد، بر تمام منابع طبیعی و حیاتی ایران مسلط نماید و با فلج کردن اقتصاد داخلی، اقتصاد خارجی را جانشین آن کند، شاه با حکومت پلیسی خود در برابر سرمایه گذاران داخلی، خود
را ضعیف نشان می دهد و به بهانه این که قوه تعدیل قیمت ها را ندارد سعی می کند غول های سرمایه ای آمریکا را بر ایران مسلط نماید!
آیا حکومت شاه واقعا نمی تواند چند نفر سرمایه دار داخلی را در برابر قانون رام کند؟ و بر فرض محال اگر قدرت آن را ندارد، آیا صلاح در همین بود که اقتصاد استعماری در برابر آن بتراشد؟ اگر این فلسفه شاه صحیح است ما از شاه سئوال می کنیم: شما که امروز جلو گران فروشان داخلی را که در چنگالتان اسیرند، نمی توانید بگیرید، فردا چگونه جلو سرمایه داران آمریکایی را که در داخل ایران متکی به مستشاران نظامی و حمایت آنان و در خارج به دولت آمریکا هستند توانید گرفت؟
ولی پر واضح و روشن است که فلسفه اجحاف، ماسک عوام فریبانه ای است که شاه بر چهره می زند تا اقتصاد استعماری و امپریالیستی آمریکا را در ایران به نحو اساسی پایه ریزی کند. استعمارگران وقتی با نقشه استعمار می خواهند کشوری را تیول خود قرار دهند، به اسم عمران و آبادی وارد کشور می شوند و وقتی خواستند اقتصاد کشور را قبضه نمایند، نخست به اسم تکثیر تولید و ارزانی اجناس دخالت کرده و سپس هم چون سرطان ریشه دوانیده تا سر حد قدرت و امکانات خود، خون مردم را می مکند! ملت ایران! جامعه روحانیت در این لحظات حساس بر حسب وظیفه اسلامی شما را
به این خطر بزرگ توجه می دهد و عواقب وخیم و شوم این دسیسه شاه را برای شما گوشزد می نماید، باشد که بر پا خیزید و جلو خطر را بگیرید. شاه می خواهد اقتصاد، یعنی جریان حیاتی کشور را دربست در اختیار غولان سرمایه دار آمریکایی قرار دهد تا آخرین رمقی را که برای مردم باقی مانده از آنان بگیرد.
شاه می خواهد تمام منابع طبیعی و غذایی ایران را در قبضه یهودیان آمریکایی در آورد، تا آنان همچنان که سیاست ایران را اداره می کنند، اقتصاد ایران را هم دربست اداره کنند، تاکنون کنسرسیوم نفت طلای سیاه ایران را به یغما می برد، از این پس نیز کنسرسیوم اقتصادی سرمایه داران آمریکایی منابع طبیعی ما را غارت می کنند! شاه نه تنها می خواهد استعمار اقتصادی آمریکا را بر ایران تحمیل کند، بلکه قصد دارد ایران را به صورت پایگاهی آمریکایی در آورد که اقتصاد تمام خاورمیانه و آفریقا و آسیای غربی را قبضه کند!
امروز کنسرسیوم آمریکایی در خاورمیانه و آفریقای و آسیای غربی همان نقشی را بازی می کند که کمپانی هند شرقی انگلیس در هند و پاکستان بازی می کرد!
مردم ایران! این اقدام ننگین مقدمه استعمار حقیقی و همه جانبه ایران است، و ما امروز صریحا وظیفه شما ملت ایران را بیان می کنیم تا در مقابل خدا و پیغمبر و وجدان و نسل های آینده خجل و شرمنده نباشیم، وظیفه شما این است که به پا خیزید و نگذارید این نقشه خائنانه عملی گردد.
ملت ایران! حاضر نشوید راکفلری که دیروز ملت های آمریکای لاتین، تظاهرات شدید از آمریکای لاتین بیرونش کردند امروز با استقبال گرمی وارد ایران شود!
ملت مسلمان ایران! روشنفکران، دانشجویان دانشگاه ها، تجار، اصناف، کارگران، دهقانان، دانشجویان دینی، سکوت در مقابل این جنایت، خیانت به دین و جهان اسلام و مسلمین و ملل ستمدیده است وظیفه شما رهبران اسلام و ملی است، مردم را وادار کنید تا به پا خیزند و اعتراض نمایند و جلو این عمل ننگین را بگیرند. ملت ایران! شما بودید که در مقابل انحصار تنباکو برپا خاستید و کاخ استبداد شاه وقت و امپریالیسم بریتانیا را به لرزه در آوردید، به پا خیزید و جلو این جنایت که انحصار کلیه منابع طبیعی و اقتصادی را در بر دارد بگیرید.
فتوای امام خمینی:
اینک ما در خاتمه فتوای یگانه مرجع مجاهد عالیقدر اسلامی حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی مد ظله العالی در موضوع تسلط بیگانگان بر اقتصاد را از «تحریر الوسیله» کتاب فتوائی معظم له ترجمه می کنیم.
تحریر الوسیله ج 1 فصل دفاع، مسئله های 4 و 10- صفه 466 و 467.
مسئله 4- اگر به واسطه تسلط سیاسی و اقتصادی اجانب که
به اسارت سیاسی و اقتصادی مسلمانان منجر می گردد ترس آن باشد که به منطقه ی نفوذ اسلام ضرر وارد آید و موجب سستی و ضعف اسلام و مسلمین بشود بر مسلمین واجب است که با وسائل مشابه و مقاومت ها و مبارزات منفی دفاع نمایند، مثل نخریدن اجناس آنان، و مصرف نکردن آن و همچنین ترک روابط و معاملت با آنان به هر نحوی که باشد.
مسئله 10- اگر در روابط بازرگانی کشورهای اسلامی و یا در روابط بازرگانان یا بعضی از کشورها و تجار اجنبی، ترس آن باشد که بازار مسلمانان و زندگی اقتصادیشان به خطر افتد واجب است آن روابط از بین برود و تجارت های مزبور حرام است و با چنین ترسی، بر رؤسای مذهب واجب است که جنس ها و تجارت آنان را بر حسب اقتضای شرائط، تحریم کنند و بر ملت اسلامی است که از آنان (اجنبی ها) پیروزی ننمایند همانطور که بر کافه آنان واجب است در قطع آن رابط جدیت نمایند.
حوزه علمیه قم- 11 اردیبهشت 1349
اعلامیه آیت الله سعیدی
چند روزی از پخش این اعلامیه گذشت، و در اواخر اردیبهشت ماه مرحوم شهید آیت الله سعیدی، با توجه به مسئله
سرمایه گذاری آمریکا در ایران و خطر حیاتی و اقتصادی آن، اعلامیه زیر را منتشر ساخت، که ما متن عربی آن را می آوریم و سپس به ترجمه آن می پردازیم:
اکنون متن اعلامیه:
بسم الله الرحمن الرحیم، صلی الله علیک یا ولی العصر ادرکنی، اعظم الله اجورنا و اجورکم.
حضرت آیت االله... مدظله العالی؛
فقد دهانا امر عظیم، تکاد السموات یتفطرن منه، و تشتق الارض، و تخرالجبال هذا، و یکاد یقضی علی ایران و شعبه.
ان الظلمه، عوامل الاستعمار، اتخذوا موالیهم اربابا من دون الله، فعبدوهم، و تقربوا الیهم بقوابین، هی نفوسنا و اموالنا و ما الیهما، و مکنوهم علی رقابنا، فالقوا الیهم ازمة الاقتصاد، و من قبلها الحکومه، و یتبعها نعوذاً بالله الدیانة و کل شیء.
فلعمری الحق، انها مصیبتة تصغر عندها المصائب، امثال امتیاز التنباک، والکابیتولاسیون، و نجاه الله الایالات والولایات.
فواعجبا! کیف رضیتم بالقعود والسکوت؟ و استبدلتهم بالذی هو ادنی، بالذی هو خیر؟! ارضیتم، العیاذ بالله، بالحیوة الدنیا من الاخرة، حاشاکم، ثم حاشاکم، فلم لا تنطقون؟ و انتم
تعلمون، انه اشد علی الاسلام، من سینما «قم» و من تجاسر حزب البعث، علی روحانیة العراق و شعبها و امثالها؟
الیوم، یوم الثبور، ولا تدعوا ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا کثیرا، ثم ادوا ما علیکم حتی تبیض وجوهکم عند قومکم وعند سفلکم المجاهدین، امثال جمال الدین، والشیرازیین و عند النسل الجدید، و یوم تبض وجوه و تسود وجوه.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، السعیدی الخراسانی.
ترجمه اعلامیه
قبلا باید تذکر دهم:
1- آیت الله سعدی از این اعلامیه تعداد 40 نسخه چاپ کرد و قسمتی از آن را به صورت نامه در پاکت گذاشت و برای علمای قم، تهران، مشهد، اصفهان و آبادان فرستاد.
2- قسمتی از این اعلامیه، مستند به آیات قرآن کریم است، که در پاورقی به آن اشاره می شود.
3- پس از کلمه آیت الله، جای خالی برای این جهت بود که شهید خود آن قسمت را می نوشت و برای افراد می فرستاد.
اکنون ترجمه: حضرت آیت الله... مدظله العالی.
خطر بزرگی پیش آمده که نزدیک است، آسمان ها از هم
پاشیده شود، و زمین در هم بشکافد، و کوه ها فرو ریزد و سقوط کند (آیه 95 مریم). و نزدیک است ایران و ملت آن هم متلاشی و نابود گردد.
زیرا ظالمان (شاه و رؤسای مملکت) که عوامل و دست نشاندگان استعمار هستند اربابان و سرپرستانی جز خدا برگزیده اند (آیه 31 توبه). و به اطاعت و انقیاد آنان پرداخته، و در این راه از جان و مال ما و آنچه وابسته به آن است قربانی ها داده اند، تا به تقرب و وابستگی اربابان خویش دست یابند!
تا بالاخره اربابان را بر ما مسلط و به گردن ما سوار کردند، زمام اقتصاد ما را به چنگ آنان انداخته، و سپس حکومت ما را هم به دست آنها قرار می دهند! و خدای نکرده دین و همه چیز به یغما خواهد رفت!
قسم به حق، که این مصیبتی است، که مصیبت های دیگر پیش آن کوچک است. مثل مصیبت های امتیاز تنباکو در (زمان میرزای شیرازی) و مصیبت کاپیتولاسیون، که خدا ایالات و ولایات را از شر آن حفظ فرماید.
جای بسی تعجب است که شما راضی شده اید که، بنشینید
و مهر سکوت به لب بندید «آیا عوض می کنید آنچه را پست تر و پائین تر است (ذلت و خواری) با آنچه بهتر و بالاتر است (شهادت در راه خدا)؟ (آیه 61 بقره.)
آیا راضی شده اید؟ از این کار، به خدا پناه می برم، که زندگی دنیا را بر حیات آخرت مقدم داشته اید.
وای بر شما، وای بر شما، چرا فریاد نمی زنید، در حالی که می دانید زیان و خطر این مصیبت بزرگتر است برای اسلام، از خطر سینمای قم، و خطر «حزب بعث» و هتاکی آن علیه روحانیت و ملت عراق و خلاصه (کاپیتولاسیون و سرمایه گذاری آمریکا در ایران) از خطر این گونه مصائب و مسائل بیشتر و دردناکتر است.
امروز، روز هلاکت و نابود است (آن را یک هلاکت نپندارید، بلکه هلاکت بزرگ و فراوان بدانید» (آیه 14 فرقان.) در این موقعیت، وظیفه ی الهی خود را (که خداوند بر عالمان و آگاهان مقرر داشته) انجام دهید، تا هم پیش ملت خویش، و هم در برابر نسل های مجاهد گذشته، مانند سید جمال الدین اسدآبادی و میرزای شیرازی بزرگ و آیت الله شیرازی روسفید و سرفراز باشید
و نیز در برابر نسل آینده (که سرنوشت آنان وابسته به عمل شماست) و در روزی که (قیامت) چهره های سفید و صورت هائی سیاه است (آیه 106 آل عمران)، شما سربلند و روسفید محشور شوید.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، سعیدی خراسانی.
گزارش یک برادر:
اکنون قلم را به دست یک برادر آگاه و آشنا به شیوه ی شهید سعیدی می دهیم، و از زبان وی هم دقایق و تحلیل و گزارش جالبی را که گویای موقعیت و موضع مبارزاتی آن شهید است می شنویم:
پس از تبعید امام خمینی در آبان 1343، حرکت اسلامی به علت خفقان حاکم بر میهن و سخت شدن شرائط شرکت در مبارزه و تصفیه سره از ناسره، حاکمیت اندیشه ضرورت انتخاب راه قهرآمیز و سازماندهی متناسب با آن در قشر پیشتاز، و تشکل عناصر پیشاهنگ در سازمان های مخفی و پرداختن به کارهای اساسی تدوین ایدئولوژی، ترسیم خط مشی و استراتژی مبارزه، تربیت کادرهای انقلابی، خودسازی، سازماندهی و... در سطح علنی جامعه، نسبت به دو سال قبل تا اندازه زیادی فروکش کرد.
در این سال ها با نمونه های نه چندان زیادی از فعالیت مذهبی، سیاسی در مساجد و هیئت های مذهبی در تهران و تشکیل هیئت هائی با محتوائی متفاوت نسبت به گذشته تحت عنوانی «مکتب...» روبرو می باشیم.
رژیم به علت اعمال فشار و اختناق موفق شده بود مساجد را که در طی سال های 41- 42 اندک تغییری یافته بودند، دیگر بار به مکان های فاقد روحیه رزمنده و انقلابی و اسلامی تبدیل سازد. در چنین جوی از برادران شنیدم که عالمی مبارز برای امامت جماعت مسجد نو بنیاد موسی ابن جعفر واقع در خیابان غیاثی به تهران آمده است.
نیاز به زیارت چنین عالمی در آن وانفسای کمبود علمای متعهد بر آنم داشت تا به دیدارش بشتابم.
شبی به مسجد موسی بن جعفر رفته، پس از اتمام نماز عشاء هنگامی که جهت خروج از مسجد برخاست، خود را به او رساندم و از بختیاری، حضور طلبه ای آشنا و متعهد معارفه را آسان گردانید.
پس از اولین جلسه ی آشنائی، جزوات و نشریات مذهبی سیاسی را برایش می بردم، در طی ارتباطاتی که با او داشتم، مشاهده ایمان، صداقت، تقوی، عشق به مردم و فداکاری در راه افراد تحت ستم و شجاعت و صراحت کم نظیرش مرا بیشتر به او علاقمند ساخت.
مسجد نمونه:
در آن دوران که همه مساجد را تقریباً سکوت فرا گرفته بود، مسجد موسی ابن جعفر به یمن وجود آیت الله سعیدی مأمن و ملجأ افرادی بسیاری شده بود. شب های شنبه نه تنها شبستان که صحن مسجد نیز مملو از علاقه مندان به اسلام راستین می گشت. در این شب ها آیت الله سعیدی از توطئه های استعمار، مذهب مخدر، از خرافاتی که اسلام راستین را در محاق پوشانده بود، از اسلام حقیقی، از تاریخ فلسطین و فجایع صهیونیسم، از امام خمینی به عنوان یگانه مرجع و پرچمدار و حافظ دین و امت و ناخدای کشتی غارت زده میهن و... سخن می گفت.
دژخیمان بارها او را به کلانتری و ساواک برده و با او از در تطمیع و سپس تهدید برآمدند، لیکن هیچ یک از این توطئه ها نتوانست در کوشش جهت خدمت به خلق خدا کوچکترین تأثیری داشته باشد.
دشمن آموزش دیده و تجربه اندوخته از توطئه های اسلاف ضد خلقیش، این بار برای نابودی آیت الله سعیدی از در دیگری وارد شد. از در تهمت و افتراء پخش شایعه و...
مرکز شدن مسجد آیت الله سعیدی و افشاگری های بی امانش و معرفی و شناساندن اسوه ها و نمونه ها و الگوهای اسلامی و تشریح
مبارزات آنان برای مردم و حمله به خرافاتی که همچون خوره روح انسان ها را می خورد و مانع از شکوفائی استعدادهای بالقوه انسان در جهت احراز مرتبت خلیفه الهی می گشت و انتقادش به علمای کعب الاحباری که تعدادشان نیز کم نبود و به آنان که با سکوت خود عامل تداوم حاکمیت رژیم جابرانه وابسته ی به بیگانه می گشتند و...
طبیعی بود که در پاره ای از هم لباس هایش ایجاد نارضایتی فراوان نموده و آنان را به توطئه چینی و پخش اکاذیب و... جهت توجیه سکوت و زندگی غیر اسلامی خود، وادارد. چون آگاه شدن مردم به مفاهیم اصیل اسلامی و دیدن نمونه های عینی مکتب بزرگترین خطر برای این گروه به حساب می آید. سازمان امنیت با علم بر حاکمیت چنین جوی کوشید تا به کمک حضرات فوق به تحریکات و شایعه پراکنی علیه این فرزند راستین اسلام بپردازد. این توطئه ها نیز نتوانست اراده ی پولادین سعیدی مجاهد را درهم شکند و او ابوذر وار بر دفاع از مکتبش و رهبرش پای فشرد.
در این ایام چند تن از برادران جهت برگزاری مجلس تجلیلی از طلبه مبارز، سید کاظم قریشی که به علت شکنجه های وارده در زندان، در بیمارستان به شهادت رسیده بود، و همچنین رساندن پیامش به توده های محروم و افشای جنایات رژیم ضد اسلامی شاه در اندیشه شدند. تنها محلی که امکان برگزاری مراسم
در آن وجود داشت، مسجد موسی ابن جعفر بود. راقم این سطور مسئولیت یافت طی دیداری با آیت الله سعیدی نظر ایشان را برای برگزاری مراسم و همچنین پخش دعوتنامه مراسم به نام ایشان جویا گردد.
به یاد می آورم که پس از طرح مسئله، ایشان بدون کوچکترین مکثی موافقت نمودند و هنگامی که از یافتن واعظی مبارز و متعهد جهت سخنرانی بنا به دلایلی از جمله ضیق وقت ناامید شدیم، با کمال شجاعت و خلوص پذیرفتند تا خود درباره ی شهید قریشی سخن بگویند.
در شب معهود که مسجد از جمعیت موج می زد ابتدا آیت الله سعیدی از شهید قریشی تجلیل فرمودند و سپس شخص معممی به نام آقای نیکنام را به منبر فرستادند که این سخنرانی باعث محکومیت آقای نیکنام به 2 یا 3 سال زندان گردید.
دستگیری آیت الله سعیدی:
پس از این جریان آیت الله سعیدی دستگیر و مدتی در قزل قلعه بازداشت و سپس به زندان قصر فرستاده شدند.
پس از پایان مدت محکومیت، ساواک چندین روز به علت کثرت مستقبلین متحصن در مقابل در زندان از آزادی ایشان ممانعت به عمل آورد. تا این که پس از چند روز در فرصتی مناسب
ایشان را به منزل اجاره ایشان واقع در خیابان جهان پناه منتقل نمودند.
از خاطر نمی برم که هنگامی که برای دیدار ایشان رفته بودم، مداحی به پا خاست و شروع به قرائت شعری که در مدح و رثاء آیت الله سعیدی سروده بود، نمود. بیش از چند بیت از آن را نخوانده بود که سعیدی مجاهد با چهره ای افروخته بانک برآورد که: «آقا کافی است، اینقدر شرک نگوئید» و مداح نشست!
خدمات اجتماعی و سیاسی:
آیت الله سعیدی متأثر از برنامه حزب الوطنی سید جمال الدین اسدآبادی بود و همیشه ساعی در عیادت بیماران، رفع اختلافات خانوادگی، کمک به خانواده های مستمند، دایر ساختن کلاس برای دختران و پسران جوان و تفهیم اسلام به زبانی ساده، امر به معروف و نهی از منکر و گشودن گره های زندگی مردم و... بود- در این ایام از طرحی که چند تن از برادران جهت تشکیل «جمعیت العلماء» گونه ای از ائمه جماعت ملهم از پیشنهاد امام پس از آزادی از زندان و جمعیت العلماء الجزایر و اندونزی و... تهیه کرده بودند پشتیبانی نمود. لیکن این طرح علی رغم کوشش های آیت الله سعیدی و برادران به علت کمبود ائمه جماعت مبارز و ضعف های خصلتی آن گروه اندک باقی
مانده، ناکام ماند.
سعیدی مجاهد علی رغم امکاناتی که از طریق علاقه مندانش داشت هرگز از جاده ساده و اسلامی زیستن خارج نشد منزل او مجمع مبارزین و محل پذیرائی آزاد شدگان از زندان بود.
در تابستان 46 برای دیدار امام خمینی به عراق رفت و پس از مدتی همراه با رهنمودهای امام به ایران بازگشت.
تا قبل از آخرین بازداشتش که منجر به شهادتش گردید، لحظه ای از افشاگری جنایات رژیم و تبلیغ مشی امام و تربیت جوانان مسلمان و رزمنده دست برنداشت و در آن شرایط خفقان و ترور پلیسی، منزل ایشان محل پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی و درس های امام بود.
سعیدی مجاهد، آزاده و روشن اندیش بود. در کتابخانه بزرگش همه گونه کتاب دیده می شد. قبل از شهادتش، روزی از تأثیر اندیشه دکتر شریعتی در نجات گروهی از جوانان برایش سخن گفتم، خوشحال از وجود چنین اندیشمندی، از کمبودهای حوزه های علمی در این زمینه اظهار تأسف نمود!
ورود سرمایه گزاران:
در اردیبهشت 49، به هنگام اعلام خبر ورود سرمایه گذاران آمریکائی به ایران که استقلال اقتصادی، سیاسی، فرهنگی میهن
ما را در ابعادی وسیعتر از گذشته به خطر می انداخت لحظه ای آرامش نداشت...
علی رغم سکوت حاکم بر «رهبران» قوم و خطرات انتقاد و حمله به اربابان آمریکائی شاه، آیت الله سعیدی به پا خاست تا پرده از چهره این خیانت بزرگ به خلق ایران بردارد!
همرزمان، گروهی از جوانان مبارز مسلمان که بعدها به گروه «آل عال» معروف گشتند، به علت چاپ اعلامیه هائی علیه ورود سرمایه گذاران آمریکائی دستگیر و روانه شکنجه خانه های شاه سابق گردیدند.
آیت الله سعیدی پس از اطلاع از این خبر بنا به اخوت اسلامی دفاع از مظلوم و هشدار به علمای قم به آن شهر رفت و از آنان استمداد جست، سپس به تهران آمد و جهت جلب کمک، آیت الله سید احمد خوانساری به منزل ایشان رجوع کرد، لیکن... در همین ایام بود که آیت الله سعیدی نامه ای انذار دهنده تحریر و برای 9 نفر از علماء تهران فرستاد با قرائت نامه، متوجه رنج عظیمی که می برد خواهیم شد.
او می دید که چگونه «رهبران» قوم به ساختن سینمائی در شهر قم حساسیت نشان می دهند، علیه حزب بعث اعلامیه می دهند و از نابودی اسلام و حوزه علمیه در عراق به فریاد می آیند و در مخالفت با فیلم حضرت محمد قلمفرسانی و مصاحبه و... می کنند.
لیکن از حملات سازمان داده شده دشمن علیه اسلام و
استقلال میهن و نابودی خلق به زنجیر کشیدن مستضعفین کوچکترین خمی به ابرو نمی آورند، گوئی که هیچ حادثه ای رخ نداده است (پاورقی: هفته نامه امت شماره 9، 23/ 3/ 58.)
خواب شهادت
آن روزها دائره فعالیت و مبارزه آیت الله سعیدی، به خاطر فشار و اختناق رژیم، محدودتر می شد، اما روح انقلابی او اوج می گرفت، و پیوسته نگران بود، که چه نقشه ی تازه ای بکشد، تا بتواند هدف خویش را تعقیب نماید، و بالاخره امام و راه امام را هیچ گاه از خاطر نمی برد.
حتی یک شب در عالم خواب می بیند، در نجف روانه منزل امام خمینی است، و سر راه خود به منزل علامه ی طباطبائی می رسد، علامه ی طباطبائی او را به درون خانه می خواند، و به او می گوید: سعیدی! دیشب در عالم خواب امام حسین (ع) دیدم که می فرمود: به سعیدی بگوئید: بیاید، چیزی نیست، ما نگهدار او هستیم!
سعیدی شهید وقتی از خواب بیدار می شود، سجده شکر به جا می آورد، و ماجرای خواب خود را پشت جلد کتاب «الواعظ
العددیة» یادداشت می کند. (پاورقی: این مطلب را پشت جلد آن کتاب اینجانب بارها مطالعه کردم.)
باری، همان روزها، یک روز پس از نماز ظهر از مسجد به منزل او بر می گشتیم، به اینجانب گفت: تو چه آرزوئی داری؟ گفتم: می خواهم کمال علمی پیدا کنم، و به خدا و خلق خدا خدمت نمایم.
شهید سعیدی گفت: به خاطر اوضاع موجود من آرزوی مرگ دارم! و به خاطر این که حالت عرفان و معنویت و نیز علاقه به شعر در او سراغ داشتم، و او از داستان شهادت جوانی ناراحت بود، این دو شعر را برایش خواندم:
بی گناهی گر به زندان مرد با حال تباه ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
وای بر شهری که، در آن مزد مردان درست از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
(پاورقی: دیوان فرخی یزدی، ص 106.)
مرحوم سعیدی گفت: قسمتی از این شعر با وضع درستی و حبس و تبعید امام تناسب خوبی دارد، گوینده آن کیست؟
گفتم: شعر از «فرخی یزدی» است، و بعد خواست که فرخی را برایش معرفی کنم، که برایش توضیح دادم.
چند روزی بیشتر از این داستان نگذشت، که ساواک جلاد، به خانه اش یورش برد و او را دستگیر نمود.
آخرین زندان
دژخیمان شاه، آیت الله سعیدی را دستگیر و روانه شکنجه خانه قزل قلعه ساختند.
در همین ایام آیت الله سید محسن حکیم در نجف فوت کرد و رژیم شاه به کوشش هائی در جهت مرجع تراشی برخاست. مدرسین مبارز و متعهد حوزه علمیه قم جهت خنثی ساختن توطئه های رژیم طی تلگرافی به امام خمینی، فوت آقای حکیم را تسلیت گفته ضمناً از امام خمینی به عنوان مرجع آگاه و روشن ضمیر که رسیدن به ساحل نجات امت در پرتو رهبری های خردمندانه او امکان پذیر است، یاد کردند.
رژیم زخم خورده از مبارزات مداوم و چندین ساله آیت الله سعیدی و همچنین ایجاد رعب و وحشت در میان علماء مبارز در چهارشنبه 20 خرداد 49 آن عالم بزرگوار را در زندان به شهادت رسانید.
پنجشنبه عمال ساواک فرزند ارشد و یک تن از دوستان آن شهید را با خود به پزشکی قانونی برده و در آنجا پس از نشان دادن جنازه، آنان را همراه با جسد به قم بردند و جنازه آن شهید را
مخفیانه درآن شهر به خاک سپردند...
جمعه صبح خبر شهادت آن عالم بزرگوار در تهران پیچید، به منزل آن شهید رفتیم. دوستان و شاگردانش را غمی جانکاه در خود فرو برده بود ضجه بود و فریاد، گریه بود و آه. در این میان فرزندانش با روحیه ای عالی و سری افراشته در کنار در ورودی اطاق ایستاده بودند هر لحظه بر جمع حاضر افزوده می شد، تا این که مجاهد بزرگ، معلم قرآن آیت الله طالقانی وارد شدند و همراه با جمعیت دقایقی چند با صدای رسا گریستند. در این هنگام فرزند ارشد آن شهید خطاب به حضار گفت: ما به هیچ وجه ناراحت نیستیم، پدرم به آرزویش که شهادت بود رسید، پدرم پس از هر نماز از خدا طلب شهادت می کرد.
در این لحظه تازه واردی گریان با گفتن: عاش سعید و مات سعیدا در حق شهید سعیدی زیباترین توصیف را با کلماتی اندک به عمل آورد.
آیت الله طالقانی خطاب به حضار فرمودند: چرا اینجا نشسته اید، به مسجد برویم تا مردم بدانند که این سید جلیل القدر را به شهادت رساندند.
در پاسخ ایشان گفته شد که کلانتری در مسجد را قفل کرده است.
ایشان فرمودند: روی زمین در پیاده رو خواهیم نشست
که جمعیت حرکت کرد.
شهادت سعیدی مجاهد، چهره خون آشام رژیم را بیش از پیش برای توده های خلق ما آشکار ساخت و خون پاکش همراه با خون سایر شهداء در شریان های اجتماعمان جاری شد و توان مبارزاتی خلق را ارتقاء و طوفانی سهمگین به پا نمود که مزدوران بومی امپریالیسم آمریکا را نابود و اربابان آمریکائیشان را نیز تحت رهبری داهیانه امام خمینی از میهن اسلامی بیرون راند و امروز با تداوم انقلاب اسلامیش می کوشد تا قطع کامل به اجانب از کشور، و برقراری نظام قسط و عدل اسلامی از پای ننشیند. (پاورقی: هفته نامه امت 23/ 2/ 1358.)
زیر شکنجه
مرحوم سعیدی را در زندان قزل قلعه زیر شکنجه های سختی قرار می دهند، چه این که او از نظر رژیم خون خوار جرم بزرگی مرتکب شده بود، افشاگری و مبارزه با سرمایه گذاری آمریکا در ایران، مبارزه با شاه و ارباب او، مبارزه با یک نقشه بزرگ اقتصادی که منافع عظیم و هنگفت آمریکا، و نابودی و هلاکت ملت مظلوم ایران را در بر داشت!
آری، این نوع مبارزه در گرماگرم بازار سیاست آن روز شاه،
سنگین ترین جرم به حساب می آمد، چنان که هر کس به این عمل دامن می زد، خطرناکترین عمل را انجام داده بود!
بدین جهت آیت الله سعیدی به زندان و شکنجه اسیر گشت، در چنگال بازجویان و شکنجه گران سفاک قرار گرفت، اما هر چه زجر و آزار دید، با شهامت و سربلندی مقاومت نمود، و حتی فریاد زد:
به خدا سوگند اگر مرا بکشید و خونم به زمین ریخته شود، در هر قطره ی خون من نام مقدس خمینی را خواهید دید، و این روش برای مزدوران آریامهری تازگی داشت، و سخت دردناک بود!
به گفته یکی از زندانیان سال 1350، که در مجاورت سلول ایشان در بند بوده است، شب شهادت مرحوم سعیدی، برق زندان قطع شد، و در سلول ایشان رفت و آمد و سر و صدای زیادی به گوش می رسید. (پاورقی: جمهوری اسلامی، شماره 8- 19 خرداد 1358.)
بعد ازظهر همان شب هم، وقتی مرحوم سعیدی از دستشویی به طرف سلول خود می رود، با یک زندانی برخورد می کند، و با اشاره دست به او می فهماند، که کارش تمام است، و قصد شهادت او را دارند.
بالاخره سعیدی در زیر شکنجه ها مقاومت کرد، قصابان رژیم او را محاصره کرده بودند، و مرگ را جلو چشم خود می دید، اما آن مرگ طبیعی نبود، شهادت بود، زیرا درخت اسلام احتیاج به آب داشت، و می بایست آن را با خون شهید آبیاری نمود، وگرنه بیم خشکیدن و نابودی آن می رفت.
آن هم خون عالم مجتهد، خون یک مبارز نماز شب خوان، خون ذریه زهرا و فرزند پیامبر، خون یک عاشق دین و معنویت و خلاصه خون یک میثم تمار گونه، که شاید چنین زمزمه ای داشت:
در پیشگاه ظلم نباید سرم فرود تعظیم جز بخالق یکتا نمی کنم
تن زیر بار ذلت دشمن نمی دهم طومار بردگی خود، امضا نمی کنم
لبریز گشته کاسه صبرم ز ظلم او با این مرام ظلم مدارا نمی کنم
مرگ شرف به است، از این زندگی مرا چیزی به غیر مرگ تمنا نمی کنم
(پاورقی: چهره های گلگون ج 2 ص 50.)
باری در تاریخ 21 خرداد 1349، آیت الله سعیدی را در اثر ضربات مغزی و شکنجه های مختلف در زندان قزل قلعه تهران، در حالی که 41 سال از عمرش می گذشت، و اولین روحانی شهید زیر شکنجه در زندان و در نهضت امام خمینی بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در حالی که او از خود 9 فرزند به یادگار گذاشت، بدن
مقدسش در وادی السلام قم به خاک سپرده شد.
اکنون پای سخن فرزند ارشد شهید ثقة الاسلام سید محمد سعیدی می نشینیم و دنباله ماجرا و مصیبت را از زبان او می شنویم:
ماجرای شهادت
21 خرداد 1349 است چند روز است که با مادر و برادر و خواهرانم به در زندان قزل قلعه آمده ایم، مثل این که جمعیت زیادی منتظرند، معلوم می شود هنوز به کسی ملاقات نداده اند، نمی دانم چه خبر است، که امروز خشونت بیشتری به چشم می خورد، مادرم جلو رفت و به مأمور زندان گفت: آقا شخصی به نام سید محمدرضا سعیدی ملاقات دارد؟ مأمور گفت: امروز به کسی ملاقات نمی دهیم! خدایا چه شده است؟!
در همین حال که عقربه ساعت نزدیک ظهر را نشان می دهد آفتاب روشن تر از هر روز می تابد، ساختمان قدیمی زندان در میان مأموران مسلح و سیم های خاردار چون قلعه ای نفوذ ناپذیر، گوهرهای پر ارزش ایران را در بر گرفته، دیگر همه خسته شده اند، هوا گرم است، ملاقات در کار نیست، امروز رفت و آمد ماشین های مختلف که همه مربوط به ساواک است به درون زندان بیشتر به چشم می خورد دیگر بی فایده است، خانواده های زندانیان کم کم مأیوس می شدند، ناگهان از داخل محوطه زندان ماشین سفید
رنگی به طرف درب خروجی زندان حرکت می کند، نزدیک می شود، مثل این که آمبولانس است.
آری، ماشین سفید رنگی که به جز راننده هیچ چیز دیگر را در آن نمی شود دید، خدایا نکند عدم ملاقات امروز با این آمبولانس ربطی داشته باشد، پیرزنی بر سر خود زد و گفت: شاید جسد فرزند بیمار من باشد! دیگری گفت: شاید مریضی است که به بیمارستان می بردند! اما چیزی که تصور نمی شد، این که جسد شکنجه شده متعلق به همسر آن زن چادر مشکی که فرزندانش به گرد او حلقه زده اند باشد! جسد بی جان عالم فداکار و مجتهد بیدار آیت الله سعیدی، که خانواده او در کناری منتظر ملاقات ایستاده اند.
آن روز همه ناامید برگشتند ولی فکر آمبولانس همه را آزار می داد، ما هم به خانه برگشتیم هنوز کاملاً خستگی راه بر طرف نشده بود که درب خانه را زدند، پیکانی بود با چند سرنشین، می گفتند، ما از ساواک هستیم یک نفر از شماها با شناسنامه سعیدی به ملاقات بیاید، مادرم ناگهان پی به حقیقتی برد، ولی آن وقت جای درنگ نبود و من با شناسنامه همراه آنان به راه افتادم، ابتدا به ساختمان بزرگی در حدود پارک شهر رفتیم که تا آن موقع نمی دانستیم کجاست؟ شخصی در آنجا به من گفت: تسلیت می گویم! اما من منظورش را نمی خواستم باور کنم، بدین جهت جوابی ندادم. اما بعدها فهمیدم آن شخص دکتر جوان بوده، من فکر می کردم آنجا
بیمارستان است و پدرم مریض است.
مدتی ماندیم و بعد گفتند سوار شویم، ناگهان در جلو اتومبیل های متعدد ساواکی ها، آمبولانس را دیدم، همه با هم به طرف جنوب شهر حرکت کردیم من نمی دانستم به کجا می رویم، ولی ساعتی بعد خود را در جاده قم دیدم، هنوز نمی خواستم به آن حقیقت پی ببرم چون سابقه ذهنی نداشتم، فکر می کردم پدرم مریض است و چون دستگاه از مبارزات او خسته شده می خواهد او را به قم برده و مانع آمدن او به طهران گردد و آمبولانس هم برای اختفاء این انتقال است!
اما وقتی که به قم رسیدیم و خود را در مسیر گورستان وادی السلام دیدم همه چیز برایم روشن شد، اینجا بود که فهمیدم سعیدی به شهادت رسیده، و وظیفه اش را به خوبی انجام داده و اکنون در این لحظه نوبت من است...
کنار غسالخانه رسیدیم، جسد داخل پتو پیچیده او را می دیدم که به داخل غسالخانه بردند، روی جسد را باز کردند، آثار شکنجه در بدنش ظاهر بود، مأموران دور من حلقه زده اند، درب غسالخانه را بستند، ناگهان فریاد زدم: پدر تو پیش رسول الله روسفیدی، پدر تو پیش خمینی روسفیدی، پدر تو به سعادت رسیدی، تو خوب می دانی که الدنیا سجن المؤمن، دنیا زندان مؤمن است، و گنجایش تو را ندارد، دنیای ظلم ظرفیت و تحمل امثال تو را ندارد، آسوده باش پدر و لبخند
بزن و من هم لبخند می زنم!
صدای گریه چند نفری و صدای الله اکبر شخصی دیگر بلند شد و مرا از آنجا بیرون کردند! یک ساعت نشده بود که جسد کفن شده پدرم را که هنوز از جراحت هایش خون می چکید بر دوش عده ای دوست و عده ای ساواکی به طرف آرامگاه ابدی با تشییع من و رئیس سازمان امنیت قم و شخصی به نام دکتر ازغندی یا منوچهری و دکتر جوان برده، و پس از نماز به خاک سپرده شد.
من بازگشتم ابتدا به منزل آیت الله ربانی شیرازی رفتم و جریان را گفتم و سپس به طهران آمدم، مادرم و خانواده مان منتظر من بودند، مادرم تا مرا دید پرسید: محمد چه شده؟ گفتم مادر، پدرم راحت شد، لباس مشکی بیاور که مأموریت ما آغاز شده است.
عکس العمل شهادت
آیت الله سعیدی شهید شد، اما نمرد، چه این که مرده آثار وجودی و حیاتی ندارد، اما شهید پیوسته حاضر است، راه گشاست حرکت می آفریند، و به حرکت ها جهت می دهد، خون شهید به زمین ریخته می شود، اما به هدر نمی رود، بلکه به پیکر اجتماع تزریق می گردد، و کمبود توان و قدرت آن را
جبران می نماید، و آن اجتماع علیه دشمن به پا می خیزد.
خط سرخ شهادت، صراط مستقیم انسانیت را ترسیم می سازد، و دیگر خط ها را نفی می کند.
شهید، با تقدیم خون خویش، رسالت مکتبی خود را به اثبات و انجام می رساند، و قدرت های پوچ و خیالی را به ابتذال و افشا می کشاند.
و شهید سعیدی چنین کرد، و با مقاومت و پایمردی خویش، به سازمان نهضت قدرت بخشید، و پایه های کاخ ستمگری رژیم را متزلزل ساخت.
درس شهامت و شجاعت و شهادت آموخت، و چرخ انقلاب را سرعت بخشید.
این سید بزرگوار، عالم جلیل القدر، روحانی مبارز، مجتهد نستوه، حرکت مبارزاتی را که، سکوت دیگران و فشار رژیم به سستی واداشته بود، به حرکت و چرخش آورد، و آن حرکت تداوم یافت، و شهیدان داد، و سرانجام به پیروزی انقلاب انجامید.
بنابراین، پیروزی انقلاب امروز ما، میراث خون عالمان شهیدی چون، قریشی ها، رودباری ها، سعیدی ها، غفاری ها و دیگر شهیدان است.
امید که ما خون این شهیدان را ارج نهیم، و عکس العمل آن را که پیروزی انقلاب است پاسداریم.
متن تسلیت نامه فضلا و محصلین حوزه علمیه قم به امام خمینی
بسمه تعالی
محضر بزرگ مرجع عالیقدر و پیشوای عظیم الشأن حضرت آیت الله العظمی خمینی متع الله المسلمین بطول بقاء وجود الشریف، با درود فراوان.
فاجعه قتل حجة الاسلام والمسلمین آقای سید محمدرضا سعیدی قدس سره، به دست حکومت خون آشام ایران در زندان جهت مبارزه با کنسرسیوم سرمایه داری قلوب ملت اسلام را جریحه دار ساخت و البته آن مرجع عظیم الشأن که همیشه دلسوز و پشتیبان مسلمین می باشند بیش از هر کس از این جنایت خونین ناراحت و متأثرند.
ما با نهایت تأسف و تأثر این فاجعه را به پیشگاه مقدس حضرت عالی تسلیت عرض نموده و موفقیت آن حضرت را در پیشبرد اهداف مقدس قرآن، آزادی ملت اسلام و قطع ایادی استعمار از سرزمین اسلامی مسئلت داریم.
ادام الله ظلکم علی روس الانام
ربیع الثانی/ 1390 فضلا و محصلین حوزه علمیه قم
متن جواب قائد بزرگ اسلام و مرجع تقلید مسلمانان حضرت آیت الله العظمی خمینی به تسلیت نامه فضلاء و محصلین علوم اسلامی:
خدمت عموم فضلا و محصلین حوزه های علمیه ایدهم الله تعالی؛
حوادث اخیر ایران که قتل مرحوم سعیدی مترتب بر آنهاست موجب کمال تأثر است.
این تنها مرحوم سعیدی نیست که با این وضع اسف انگیز در گوشه زندان از پای در می آید بلکه چه بسا افراد مظلوم و بی گناه به جرم حق گوئی در سیاهچال های زندان مورد ضرب و شتم و شکنجههای وحشیانه و رفتار غیر انسانی قرار می گیرند.
این خوان یغما که مدتهاست مورد هجوم چپی و راستی قرار گرفته و گاهی با صراحت تقسیم گردیده، اکنون با عناوین دیگر با کمال عوام فریبی نقشه کشی شده و مورد تقسیم قرار گرفته است. از طرفی کارشناسان چپی که مقصود آنها اسارت شرق و ملل اسلامی است به اسم تأسیس کارخانه ذوب آهن (که نفع آن برای استعمار و کسب وجهه دستگاه جبار بیشتر از نفعی است که به ملت می رسد). و از طرف دیگر کارشناسان و سرمایه داران بزرگ آمریکا به اسم عظیم ترین سرمایه گذاری خارجی برای اسارت این ملت مظلوم به ایران هجوم نموده اند، سرمایه دارانی که
بنا به نوشته بعضی از روزنامه ها هر لحظه از عمرشان ده ها هزار دلار قیمت دارد، باید دید برای چه منظور در تهران اجتماع می کنند؟
آیا برای غم خواری و انسان دوستی است؟ کسانی که دنیا را به خاک و خون کشیده اند و ده ها هزار انسان را برای شهادت به زیر خاک کرده اند، در اینجا دوست صمیمی ما هستند؟ یا نفوذ دولت ایران وعظمت شاه موجب این امر است؟
(این را هم می دانند) یا سودجوئی سیاسی و اقتصادی با دامنه وسیع آن که پایگاهش ایران و دنبال آن سایر ممالک اسلامی و دیگر ممالک شرقی است از یک طرف، و خود باختگی دستگاه ننگین ایران در مقابل استعمار چپ و راست از طرف دیگر موجب این بدبختی هاست. ملت ایران بداند که اگر خداوند متعال به این دستگاه خودباخته در مقابل اجانب و جبار در مقابل ملت مهلت دهد، این آخرین چوب حراج نیست که به مخازن زیرزمینی و روی زمینی این کشور زده شده است، باید منتظر بالاتر باشد.
اکنون زراعت، صنعت، معادن، منابع، جنگل وحتی توزیع متاع در سراسر کشور و جلب سیاحان را در اختیار آنان خواهند گذاشت و برای ملت ایران جز باربری سرمایه داران و ذلت و فقر و فاقه چیزی نخواهد ماند، شما از خواب هائی که برای این کشور دیده اند اطلاع ندارید، این جانب گرا را خطر دولت اسرائیل و عمال آن را به ملت گوشزد کردم که باید مقاومت منفی
کنند و از معاملات با آنها احتراز جویند، اکنون راه را برای مصیبت دیگری باز کرده اند و ملت را به اسارت سرمایه داران می خواهند درآورند.
بر رجال دینی و سیاسی و جوانان مدارس دینی و دانشگاه و بر همه طبقات لازم است که قبل از اجرا شدن این واقعه و نتایج مرگ بار آن اعتراض کنند، و به دنبال برسانند که این قراردادها مخالف رأی ملت است. اینجا اعلام می کنم: هر قراردادی که با سرمایه داران آمریکا و دیگر مستعمران بسته شود مخالف خواست ملت و مخالف احکام اسلام است.
وکلاء مجلسین ایران چون منتخب ملت نیستند رأی آنها قانونی نیست و مخالف قانون اساسی و خواست ملت است، در این قضایا باید با نظارت مقامات بی طرف جهانی رفراندم شود تا خواست ملت معلوم گردد.
من قتل فجیع این سید بزرگوار و عالم فداکار را که برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام جان خود را از دست داد به ملت اسلام عموماً و خصوصاً به ملت ایران تعزیت می دهم و از خداوند متعال رفع شر دستگاه جبار و عمال کثیف استعمار را مسئلت می نمایم.
روح الله الموسوی الخمینی
جمادی الثانی 1390
وصیت نامه شهید
آیت الله سعیدی، در آن فرصت کم موفق می شود، در پشت جلد قرآن کوچکی که همراه داشت، چند جمله وصیت بنویسد که ظاهر این وصیتنامه را مرحوم استاد شهید مطهری هم دیده بود، به هرحال در آن وصیتنامه ضمن مطالبی، به فرزندش پیام می دهد که آیات 153 و 154 و 155 سوره بقره را بخوانند، که یکی از آن آیات این است:
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات، بل احیاء و لکن لا تشعرون.
به آنان که در راه خدا کشته شدند، نگویند مرده اند، آنان زنده هستند، اما شما توجه ندارید. آری، شهید سعیدی، با بیان این مطلب، هم شهادت خویش را اعلام کرده، تا دهان یاوه سرایان را ببندد، و هم به فرزندانش، و نیز همه فرزندان اسلام، درس صبر و مقاومت و دلگرمی بخشیده است، درود خدا بر او باد.
آثار قلمی او
شهید سعیدی اضافه بر مبارزات و تلاش های اجتماعی در
مسجد و منزل و جلسات، بسیاری از مطالبی را که برای جوانان تدریس می کرد، به صورت کتاب و جزوه درآورده بود، که به برخی از آن اشاره می کنیم:
1- اتحاد در اسلام.
2- آیا دین سبب عقب ماندگی است؟
3- آزادی زن.
4- کار در اسلام
5- رساله امر به معروف و نهی از منکر، ترجمه از تحریر الوسیله (امام خمینی)
6- استفتاآت، مجموعه ای از 64 استفتاء از امام، به ضمیمه یک مقاله تحت عنوان سخاوت از آیت الله مشکینی.
7- نقد و بررسی و حاشیه نویسی بسیاری از کتب سیاسی و اجتماعی، که متأسفانه بسیاری از آنها به غارت ساواک رفت.
8- تقریرات درس آیت الله بروجردی و امام خمینی.
9- چاپ و نشر 13 جزوه، از سوی مسجد موسی بن جعفر (ع) که برخی از آنها عبارت است از:
1- صدیقه اطهر (ع) به کوشش جمعی از بانوان و دوشیزگان.
2- ای انسان خود را دودکش نکن.
3- حسین پرچمدار آزادی، ترجمه اینجانب.
باید توجه داشت که آثار آیت الله سعیدی، جز چند نمونه،
بقیه به چاپ نرسیده و ما امیدواریم، بتوانیم، آنها را پرداخته و منتشر سازیم.
اخلاق اجتماعی
شهید سعیدی، نمونه روشن اخلاق اجتماعی اسلام بود، آنچه می گفت عمل می کرد، کمک به زیردست و حمایت از ناتوان را، چه از جهت مادی و چه از نظر نیروی انسانی، عملا به اثبات می رساند، در عین حالی که لبه تیز مبارزه اش متوجه عصیان خیانت رژیم بود، از مبارزه و نهی از منکر، در مسائل عادی و رده پائین غفلت نمی نمود، چه این که عقیده داشت، جزئیات دست به هم می دهد، و کلیات را به وجود می آورد.
اکنون نمونه هائی از روش های اخلاق اجتماعی او را، که جنبه سازندگی و آفرینندگی داشت از نظر می گذرانیم:
- یک روز در حالی که از مسجد به طرف خانه بر می گشت، با پیرمردی برخورد نمود، او را نگران و افسرده دید، پرسید:
پیرمرد چرا ناراحتی؟ پیرمرد جواب داد: وضع لباسم مناسب نیست و از سرما میلرزم!
آیت الله سعیدی بدون درنگ عبای خود را به پیرمرد پوشانید، و خود بدون عبا روانه منزل شد!
- او با گروهی از یاران خود، از خیابانی می گذشت،
متوجه شد اتومبیلی خراب شده و حرکت نمی کند، فوراً جلو رفت و به هل دادن ماشین و کمک راننده پرداخت، و در جواب عذرخواهی راننده گفت:
شما نگران نباشید، این وظیفه ماست.
- یک بار پیرزنی را مشاهده نمود که دو سطل آب سنگین در خیابان حمل می کند و درمانده شده، فوراً همچون علی (ع) که مشک آب پیرزن را به دوش می کشید، به یاری وی شتافت و سطل های آب او را در درب منزل حمل نمود.
- یک شب در نزدیک منزل خود، به مناسبت مجلس عروسی، با سر و صدا و وضع بی بند و باری مواجه می شود، با گروهی از یاران جوان خود، با کمال نرمش و متانت در آن مجلس شرکت می کند، و یکی از جوانان همراه را پشت بلندگو می فرستد تا سخنرانی کند، و بگوید: اسلام با جشن و سرور مخالف نیست، بلکه با هرزگی و بی بند و باری سازش ندارد، و بدین شکل از گناه و منکر با وضع مطلوبی جلوگیری به عمل آورد.
- یک بار برای شرکت در جشن ازدواج یکی از جوانان، به یکی از روستاهای خوانسار دعوت شده بود، که با توجه به استقبالی که از وی به عمل آمده بود، و نیز ابهت و نفوذ او مانع برنامه گروهی که از تهران برای رقص و طرب دعوت شده بودند می گردد، و از آن تاریخ این وضع نامشروع به طور کلی عوض می شود، و اکنون
کسی در آن روستا هرگز حاضر نمی شود این روش غلط را مرتکب شود، و جشن و ازدواج را با شیوه اسلامی برگزار می کنند.
- در مورد مبارزه با اسراف به قدری جدی بود، که گاهی اگر ما ظرف غذا را خوب تمیز نمی کردیم، خود آن ظرف را از جلو ما بر می داشت، و با کمال دقت آن را پاک می نمود و می خورد!
- یک وقت در مسافرت با طلبه جوانی برخورد نمود، که به خاطر نداشتن منبر، افسرده و بی پول به نظر می رسید، فوراً مبلغ هزار تومان موجودی را که همراه داشت، به آن طلبه جوان داد.
- آنقدر عشق به مطالعه و نوشتن داشت، که هرگز کتاب را از خود جدا نمی کرد، حتی به مجالس مهمانی هم که می رفت، اگر فرصتی دست می داد، به مطالعه می پرداخت، و گاهی مطلب و یا حدیث مناسبی با همان مجلس برای حاضران مطرح می کرد.
نگاهی به پرونده شهید
اکنون به سراغ قسمتی از پرونده آیت الله شهید سعیدی می رویم، تا ببینیم در آن شرایط خفقان و استثنائی، خود از فعالیت های مبارزاتیش چه می گوید، و بی دادگاه رژیم درباره او چه نظر و قضاوتی داشته است؟
در پرونده ای از منابع ساواک به دست آمده، از جلسه دوم
بازجوئی به تاریخ 1349/3/14، در جواب این که: کلیه فعالیت های خود را به طور مشروح بیان نمائید، می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم، صلی الله علیک یا ولی الله ادرکنی، فعالیت های من سید محمدرضا سعیدی، پیش نماز مسجد امام موسی بن جعفر (ع) بدین شرح است:
1- اقامه جماعت در مسجد مزبور.
2- تدریس به طور غیر مرتب در مسجد مزبور، گاهی از تفسیر و گاهی از عقائد و گاهی دروس عربی.
3- تدریس در منزل خودم، روزهای شنبه تا چهارشنبه، برای خانم ها از مسائل و حدیث.
4- تدریس صرف و نحو برای طلاب.
5- اخیرا روزهای جمعه، تدریس مسئله و عقائد و سخنرانی برای جمعی از جوانان، در منزل خودم و گاهی در منازل آن ها.
6- گاهی در جلسات عزاداری مرا دعوت می کنند، و احیاناً برای آن ها مسئله و حدیث می گویم و اکثراً جلسات زنانه است.
7- شب های شنبه در مسجد خودم به طور غیر منظم، به عنوان تفسیر آیات صحبت می کنم، و گاهی در بحث های روز هم وارد می شوم، مثلاً حدود سال 44 راجع به اسرائیل و یهود صحبت کردم، و مورد تعرض مأمورین واقع شدم و منجر به حبس من شد.
8- اخیراً درباره سرمایه گذاری آمریکا، که در روزنامه
کیهان و اطلاعات منتشر شد، به طور اجمال در مسجد اشاره کردم، و سپس شرحی درباره اهمیت مطلب به علماء نوشتم، و نامه را به عربی نوشتم، که فقط خود علماء متوجه شدند، و اگر آن ها هم مثل من تشخیص دادند، با دولت وارد مذاکره شدند.
... از حدود 40 نامه ماشین شده، من حدود 15 تای آن را برای علمای قم و تهران و اصفهان و مشهد و آبادان فرستادم، و بقیه در منزلم بوده که به دست مأمورین افتاد...
9- گاهی اگر حدیث مناسبی، یا جزوه ای به دردخور، به نظر می رسید، به مؤمنین مسجد ابلاغ می کردم، و یکی از آن ها می گرفت و می برد چاپ می کرد و می آورد و توزیع می شد.
10- برای ایام محرم و صفر و ماه مبارک منبری دعوت می کردم، و از مردم کمک می گرفتم، برای اداره مجالس تبلیغ و سخنرانی.
11- برای مخارج مسجد قبض چاپ می کردم، و به وسیله آن از مردم کمک می گرفتم.
در جلسه سوم بازجوئی 1349/3/17 ضمن تائید مطالب فوق می نویسد:
اخیراً راجع به سرمایه گذاری سرمایه داران آمریکا، که تشخیص دادم به زیان مصالح مملکت است (زیرا به تصریح روزنامه ها در مورد معادن و جنگل ها و کشت و صنعت و صادرات و توزیع کالا و امثال این هاست که در نتیجه همه چیزها سرمایه گذاری می شود)
مضمونی را به عربی نوشتم...
و بعد ترجمه نامه را در همان صفحه نوشته است.
آری، آیت الله سعیدی را که، ده سال پیش در اوج خفقان، مهمترین قدم مبارزه ای را در برابر رژیم و ارباب خونخوار آمریکا برداشت، و این عمل به یقین در آن شرائط بزرگترین اقدام مثبت علیه رژیم تلقی شد، او را زیر شکنجه های قرون وسطائی وحشیانه در زندان به شهادت رساندند، و آنگاه که متوجه خیانت و اشتباه خود شدند، سعی کردند شهادت وی را مرگ طبیعی جلوه دهند، اما دلائل موجود در پرونده، کوس رسوائی آنان را سر می دهد، و حتی دادستان ارتش وقتی ناهماهنگی پرونده، و اوضاع جسد را می بیند می نویسد: «در ساعت 5/ 4 روز پنجشنبه 49/3/17 جنازه ای در اطاق بهداری، زندان قزل قلعه مشاهده نمودیم، لیکن وضع و چگونگی فوت صورت جلسه را تائید نمی کنم!»
اکنون متن نظر پزشک قانونی را همراه با چند گزارش در پایان می خوانیم:
اعلامیه کانون فرهنگی نهضت اسلامی- قم، به مناسبت نهمین سالگرد شهادت آیت الله سعیدی.
خون سعیدی قلب تاریخ
(بسم الله الرحمن الرحیم)
آنان که، در راه تحقق آرمان های توحیدی، کشته شدند، مپندار مردگانند، بلکه هماره زنده اند، در نزد پروردگارشان روزی می خورند. (169 آل عمران).
بودن نیست که لب انسان را به ستایش می گشاید «چگونه بودن است» که زبان انسان را به تحسین وا می دارد. «مردن» نیست که دریای آرام و ساکت، زندگی سیاه را به مواج وا می دارد، چسان مردن است که سکوت را می شکند و آرامش را به خطر می اندازد و خواب را بر چشم حاکمان تاریکی حرام می سازد و سکوت ساکن دریای زندگی را به خروش و خشم و فریادی اعتراض آمیز که «زنده بودن» را گواهی می دهند بدل می کند.
آری، مردن نیست که شور و شوق می آفریند، بلکه «چگونه مردن» است که دست جامعه را می گیرد و از گنداب کثیف زندگی یکنواخت و بی احساس و پوچ و یأس، به مرز روشنائی و خروش آبشار حیات می آورد، تا زنده ماندن خود را در تلاش و کوشش ببیند و شاهدی باشد بر سرنوشتش.
در تاریکی و ظلمتی که بر جامعه حاکم شد همراه رهروان گیج و مبهوت و بی هدف که گوسفندوار در چوپانی هر گرگی
می چرند، حرکت کردن جلائی ندارد، بلکه چنان صاعقه بودن و جرقه زدن و راه نمایاندن است که استواری کوه، بلند همتی چکاد، نور افشانی آفتاب، دیگر اندیشی شمع و عشق پروانه، را می خواهد. در فضائی محدود به خواست حاکمان پرواز کردن نیست، که نمایانگر آزادی و آزادگی می باشد، بلکه در قفس صیاد هم به پرواز اندیشیدن و به دانه ای نساختن و نسوختن و بی ترس صیاد سرود آزادی را حتی در قفس سر دادن است که بیانگر آزادگی می باشد.
بی هدف زیستن و به خوردن و خوابیدن اندیشیدن نیست که نام پر عظمت زندگی و حیات را می تواند بر خود نهد، بلکه همگام پویش و حرکت کردن به هدف اندیشیدن و به عقیده عشق ورزیدن و در راهش پیکار کردن و حتی جان باختن است که به زندگی مفهوم می بخشد، چرا که انما الحیاة عقیدة و جهاد، زندگی داشتن عقیده است و پیکار در راه تحقق آن.
نه به دور از رنج جامعه و بی تفکر به سرنوشت آن زیستن است، که انسان بودن را توجیه می کند و نه از ترس حاکمان جور و ستمگران خودسر به خود لرزیدن و به مردن و پوسیدن گرائیدن است که مؤمن بودن را تفسیر می کند، بل سمند روار عاشقانه خود را به آتش زدن و در رنجستان زندگی بی شکوه و ناله همگام رنجبران شدن و فریاد زدن و قدرت و عظمت دروغین زورگویان را به
هیچ انگاشتن و سخن حق را چنان پتکی بر سر حاکمان سرکش کوبیدن و خودبینان خودپرست را بر سر جای خود نشاندن است که بودن را تفسیر می کند و شکوه ایمان را می نمایاند.
... و چنین بود که در حکومت ظلمانی پنجاه ساله دودمان پهلوی، تعدادی انگشت شمار بودند که با فریاد زدن و به «بودن» و «کفر ورزیدن» و به «شدن» ایمان آوردن و حکومت شب را به تمسخر گرفتن به تفسیر انسانیت نشستند و در انعکاس خون سرخشان طلوع آفتاب را نوید دادن و نگذاشتند که خلق مستضعف ایران در دام تارهای عنکبوتی یأس به دوام و استمرار تبلیغاتی «تغییر ناپذیری زندگی» ایمان بیاورد.
آری دلاوران معدودی بودند که با طنین فریادشان تزویر ناله های چوپان شریک دزد را نمایاناند و نگذاشتند که خواب بر چشم مستضعفین دیرپا گردد. آن روز که دست غارتگران بین المللی به کمک و یاری آن شحنه پیر و مأمور معذور بر جیب های میهنمان فرو رفت تا دار و ندار این ملت بی خبر را به غارت برند، تنها کسانی با خون سرخشان بر گونه این میهن اعلان خطر نوشتند که بیدار بودند و مسئول.
خطر هر قدر شدیدتر باشد اعلان خطر بیشتر به سرخی می گراید تا آنجا که رنگ خون می گیرد و از این جاست که انسانی آگاه و مسئول و متعهد وقتی می بیند آسمان زندگی را ابرهای سیاه می خواهند تیره سازند، دست به کار می شوند تااخطار
نامه ای با خونش بنگارد تا راهنما باشد برای آنان که می آیند، چرا که در شب تاریک تنها انعکاس سرخی خون است که راه را می نمایاند؛ خونی از ابتدای تاریخ به امتداد هستی، چرا که هیچ مظلومی یقین ندارد که آخرین مظلوم جنایت اشقیا باشد (سخن سقراط) و می داند که شهادت و خون همسفر تاریخ هستند.
و چنین است که در پیگیری این جویبار خونین تاریخ، در نیمه راه، خون سعیدی را می بینیم شتک زده بر دیوار زندان حاکمان شب «خون سیدی بزرگوار و عالمی فداکار» (سخنی از امام خمینی) که نمی تواند بنشیند و تماشاگر غارت مملکتمان باشد. و به جای فریاد زدن، در زیر پوشش تقیه. آگاهی و بیداری خود را به گور بی مسئولیتی بسپارد.
آری، خون سعیدی، زبان مظلومیت یک ملت، را می بینیم که به جرم دفاع از آزادی و شرافت بر دیوارهای زندان نشسته، نمایانگر بیداری عالمان دین و روحانیت.
خون سعیدی را می بینیم که قلبی در سینه ی تاریخ که دیدیم چسان تاریخ را به پیش برد و فصل جدیدی در حیات انسان ها گشود.
آری، خون سعیدی را می بینیم، بذر قهرمان ها و شهدای پسین، که آزادی را هدیه کردند، چرا که خون شهید چون بر زمین بریزد، زمین بارور گردد و هزاران شهید به بار آورد.
و اینک ما بازماندگان قبیله هزاران شهید پاسدار آزادی و عقیده، دست آورد فریادهای مبارزین و خون بهای شهیدان هستیم. و بر ماست، بیندیشیم چسان این امانت بزرگ را پاس داریم.
شهید سعیدی، انسانی که، با مبارزاتش، چگونه زیستن را و با شهادتش، چگونه مردن را در فرهنگ اسلام ثابت نمود. او در سال 1308 در مشهد در یک خانواده روحانی چشم به دنیا گشود. دوره ی سطح را تمام نمود و سپس به قم هجرت کرد، و در جلسه درس آیت الله بروجردی و حجت تبریزی حاضر گشت، اینجا بود که با همدرسانی چون آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی و آیت الله ربانی شیرازی آشنائی پیدا نمود. بعد به حوزه درس امام خمینی حضور یافت و مورد علاقه شدید امام واقع شد، و یکی از شاگردان ممتاز امام بود، از مکتب فکری امام درس ها آموخت که او را به معراج معنوی انسان بالا برد.
مبارزات مکتبی خود را در زمان مرحوم بروجردی آغاز نمود و برای اولین بار بود که در آبادان به زندان رژیم ضد اسلامی می افتاد که با وساطت آیت الله بروجردی آزاد گشت. سال های زیاد برای نشر فرهنگ اصیل اسلامی به کویت رفت، با نطق های کوبنده خویش پایه های قدرت رژیم خونخوار را لرزاننده و صدای مظلومیت ملت ایران را به گوش مردم آنجا رساند.
امام خمینی، از تبعیدگاه خویش نامه های زیادی فرستاده و مأموریت های حساس به شهید سعیدی داده بود، در یکی از نامه های امام چنین می خوانیم... از این که به تهران تشریف برده اید از جهتی خوشوقتم چون مرکز، از هر جا بیشتر احتیاج به علماء عاملین دارد...
او چون مالک هیچ گاه علی زمان را تنها نگذاشت. در تهران، مسجدش سنگر مبارزه علیه دژخیمان بود و پرورشگاه جوانان پرشور و چریک های انقلابی اسلامی، از آنجا نور علم و هدایت و آگاهی امید بر دل های مرده از یأس و محرومیت می تابید، شعاع تابش آن هر روز مقیاس وسیع تری را روشن می ساخت. با مبارزات خویش خاطرات ابوذر را بار دیگر بر اذهان زنده نمود، با فریادهای خویش خواب را از چشم طاغوتیان ربود.
آنگاه که برخی از چپاولگران غربی برای غارت ته مانده سفره ی هم قطار را نشان وارد تهران شدند او اعلامیه معروف خود را صادر نمود و از علماء خواست تا علیه اقدام جنایتکارانه شاه و اربابانش برشورند. مضمون قسمتی از اعلامیه چنین است... شگفتا!!! چگونه به نشستن و سکوت تن داده اید؟ «پناه بر خدا» آیا به زندگی «ذلت بار» دنیا از حیات «جاویدان» آخرت راضی شده اید؟؟ وای بر شما پس وای بر شما! چرا فریاد نمی کنید؟...
سرتاسر اعلامیه، الهام از آیات وحی است. سخن، سخن
خداست که از میان دو لب انسانی تجلی کرد که در مکتب اعتقادی امام اندیشه اش شکل گرفته بود. و از نوک قلم مردی تراوش کرد که آزادگی را در مکتب تربیتی امام خمینی آموخته بود، انسانی خدا گونه در آسمان مکتب توحید نور افشانی کرد و سپس دامن افق را خون رنگ ساخت تا آنان نیز که، به سوی شدن خویش گام بر می دارند الگو شود. شهید سعیدی علی وار زیست، زینب وار فریاد کرد، ابوذر وار علیه بیداد و ستم برشورید، حسین وار به پا خواست، سمیه وار در زیر شکنجه های رژیم خونخوار تولد دوباره یافت.
ما، شهادتش را، به استاد بزرگوارش امام خمینی تبریک می گوئیم.
ما، به امام امت اسلامی ابراهیم بت شکن زمان، سالگرد دومین تولد فرزند عزیزش که عمر جاویدان یافت شهید سعیدی را تهنیت می گوئیم.
روحش شاد، راهش جاویدان باد، به امید برقراری حکومت اسلامی در سرتاسر جهان.
قم- کانون فرهنگی نهضت اسلامی 1358/3/19
در اینجا سخن را به پایان می بریم.
والسلام
پایان 1359/2/25
قم- احمد صادقی اردستانی
یادنامه فیلسوف الهی علامه سید محمد حسینی طباطبائی
نشریه شماره 47
حزب جمهوری اسلامی
نام کتاب: یادنامهی فیلسوف الهی علامهی طباطبائی
گردآوری: حزب جمهوری اسلامی (واحد تبلیغات)
تعداد چاپ: 20000جلد
چاپ اول: خردادماه 1361
مرکز پخش: دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
**صفحه=1@
یادنامه فیلسوف الهی علامه طباطبائی
گردآوری حزب جمهوری اسلامی (واحد تبلیغات)
**صفحه=2@
بسم الله الرحمن الرحیم
به جای مقدمه
حضرت علامه کبیر جناب استاد آیت الله محمد حسین طباطبائی، فیلسوف شرق صلای پروردگار خویش را لبیک گفت و به ندای ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی به حلقه صدر گزینان سدره نشین پیوست امت بزرگ اسلام خدمات و زحمات آن فقید سعید را در اعلای کلمة الله و تحقق احکام و سنن اسلامی و ترویج مذهب حقه اثنی عشریه بهویژه رنجهای بی شمار آن حضرت را در جهت اشاعه و رواج فلسفه الهی هرگز به فراموشی نمیسپرد.
اکنون که چند روزی بیش از رحلت آن بزرگوار نمیگذرد حزب جمهوری اسلامی این یادنامه را به تعظیم خاطرهی آن بزرگ به علاقهمندان و دوستداران حضرتش تقدیم میکند.
امید است که این خدمت ناچیز مقبول پیشگاه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و ارواح اولیاء مقدسین و موجب خرسندی خاطر ارادتمندان ایشان واقع شود.
حزب جمهوری اسلامی
**صفحه=3@
پیام تسلیت فقیه مجاهد آیة الله منتظری به مناسبت رحلت آیة الله علامهی طباطبائی
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
بدینوسیله رحلت علامه بزرگوار فیلسوف و مفسر عالیقدر حضرت آیة الله طباطبائی را به اطلاع عموم میرساند.
ایشان به حق از ذخائر الهی و مفاخر عالم اسلام بودند. مراتب علمی و فلسفی و روش جدید ایشان در تفسیر قرآن کریم و احیاء فلسفه اعلی در حوزههای علمیه برای کسی پوشیده نیست. فقدان چنین عنصر ارزشمندی مایه کمال تأسف و تأثر است از عموم علاقهمندان ساحت مقدس علم و فضیلت و روحانیت انتظار میرود در تجلیل و تقدیر شایسته این استاد بزرگوار و شناساندن آثار علمی و فکری معظم له کوشش نمایند.
اینجانب مصیبت را به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و مقام رهبری انقلاب و حوزههای علمیه و تمام بازماندگان محترم و خانواده شهید ایشان تسلیت میگویم.
رضوان و علو درجات معنوی برای ایشان و صبر و اجر را برای بازماندگان معظمشان از خدای بزرگ مسئلت دارم.
- قم - حسینعلی منتظری
**صفحه=4@
گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با آیة الله حاج آقا حسن حسن زاده آملی به مناسبت شرح زندگانی فیلسوف کبیر آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبائی قدس سره
**صفحه=5@
بسم الله الرحمن الرحیم
اقرأ باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم.
و آتیناه الحکمة و فصل الخطاب
با اهدای تحیت و سلام از این کمترین خوشه چین خرمن اقبال بزرگان حسن حسن زاده آملی، شرح زندگی سراسر سعادت بقیة الماضین و ثمال الباقین، آیت علم و دین مفسر کبیر فیلسوف الهی عارف ربانی فقیه صمدانی فخر اسلام استاد اکبر حضرت علامه حاج میرزا محمد حسین طباطبائی متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف را خواستهاند.
با اینکه انجام دادن چنین امر خطیر به شایستگی، از عهده این حقیر خارج است که نا به پارسی نغز یارا است و نه بعربی مبین توانا، با قل با قلم شکسته در فصاحت سبحان چه تواند بنگارد؟! مع الوصف عدم امتثال را مروت ندیدم و با بضاعت مزجات شمهای از آنچه که به سالیانی دراز در روضه رضوان محضر انس و قدس آن قدیس قدوسی، و محفل درس و بحث آن معلم ربانی، در دفتر خاطرات ضبط کردهایم و گفتنی است تقدیم میداریم، و بدون تصنع و تکلف در انشاء، کلک را به رفتار سادهاش واگذار، و به اختیارش رهسپار میکنیم بسم الله مجربها و مرسیها.
**صفحه=6@
یک دهان خواهم به پهنای فلک++
تا بگویم وصف آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین++
تنگ آید در بیان آن امین
اینقدر هم گر نگویم ای سند++
شیشه دل از ضعیفی بشکند
در پیرامون اینگونه مردان بزرگ که فوق زمان و مکان و از نوابغ دهرند، از چندین بعد باید سخن بمیان آورد که کوتاهترین آن ابعاد بعد زمان و مکان و شرح و نحوهی تعیش و معاش آنان است و در این بعد مادی سخن گفتن دور از شأن آن ارواح عرشی است، در این قسمت به همین گفتار حافظ شیرین سخن اکتفا میکنیم:
فلک بمردم نادان دهد زمام مراد ++
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
وقتی به دأب و اقتضای اوان تحصیل، به بؤس بأسایی دچار شدم که ترا طاقت نباشد از شنیدن، دوست دانشمندی که با وی افتخار هم حجرگی داشتم به دیدارم آمد - خدایش ببخشاید. که به تشفی ام آمد و شفا بخشید و نویدم داد، که یارا این سختی گوارا بادت که به شهادت تذکره ها، نفوس مستعده از تحمل ساعاتی چنین در محنت زمانه، مردان نامدار و امائل روزگار شدند.
آری
نه در غنچه کامل شود پیکر گل++
نه در بوته ظاهر شود صورت زر
ز أحداث چرخ است تهذیب مردم++
چو از زخم خایک تیزی خنجر
آثار هر کس نمودار دارائی اوست
بهترین معرف آنجناب سیر و سلوک انسانی، و آثار علمی از تدریس و تألیف او است، افاضل حوزه علمیه قم که شاغل کرسی تدریس اصول معارف حقه جعفریة اند و از تلامذه اویند، و تفسیر عظیم الشأن «المیزان» که عالم علم را مایه فخر و مباهات است از آثار نفیس قلمی و ام الکتاب مؤلفات او است.
**صفحه=7@
تفسیر قرآن با قرآن
امام الکل فی الکل امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصف قرآن فرمود:
کتاب الله - ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض
(خطبه 131 نهج البلاغه)
بلکه خود قرآن کریم در وصف خود میفرماید:
و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی
(نحل 90)
الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی
(زمر 26)
و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم
(حجر 88)
بیان مثانی و تفسیر قرآن بقرآن
معنی مثانی همان است که امیر علیه السلام فرمود:
کتاب الله ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض
چه مثانی جمع مثنیه اسم مفعول از ثنی به معنی عطف و لوی یعنی پیچیدن و برگشتن است. مثلا رودخانه که در بعضی از جاهای مسیرش پیچ میخورد و دور میزند و بر میگردد، آن جاها مثانی او است که به سبب این انعطاف قسمت قبل از پیچ رودخانه و قسمت بعد از پیچ آن ناظر یکدیگرند، آیات قرآنی هم با هم اینچنین اند که ناظر یکدیگرند یعنی بیان و زبان یکدیگرند. در منتهی الارب گوید: ثنی بالکسر: گشت وادی و گشت کوه این خلاصه مضمونی از تحقیق رشیق جناب استاد روحی فداه در تفسیر کبیر «المیزان» در بیان مثانی است.
به همین مبنی متین، قرآن کریم را به زبان قرآن کریم تفسیر فرموده است و در آغاز تفسیر به این نکته علیا اشارتی فرموده که خلاصه مفادش این است: حاشا که قرآن نور و تبیان کل شی باشد و تبیان نفس خود نباشد.
این تفسیر شهر حکمت و مدینه فاضله ایست که در آن از بهترین و
**صفحه=8@
بلندترین مباحث انسانی و شعب دینی از عقلی و نقلی و عرفانی و فلسفی و حکمت متعالیه اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیرها بحث شده است. مپنداری که این سخنم با نص خود آنجناب در دیباچه تفسیر تناقض دارد که فرمود:
قد اجتنبنا فیها عن ان نرکن الی حجة نظریة فلسفیة أوالی فرضیة علمیة، اوالی مکاشفة عرفانیة،
که هر دو به حق سخن گفتیم چنانکه باز خود معظم له در آخر دیباچه فرمود:
ثم وضعنا ایحاثا مختلفة فلسفیة وعلمیة و تاریخیة و اجتماعیة و اخلاقیة الخ، فتبصر.
از زبان مبارک خود استاد
در صبح روز سه شنبه بیست و پنجم شعبان المعظم 1387 ه ق = 7 آذر 1346 ه ش در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایی مدظلهالعالی تشرف حاصل کردم، سخن از زمان تحصیل و کارهای علمی معظم له بمیان آمد فرمودند:
من انتظار آمدن بهار و تابستان را میبرم چه در آن دو فصل چون شبها کوتاه بود شب را به مطالعه و نوشتن بروز میآوردم و در روز میخوابیدم.
سپس درباره تفسیرش فرمودند: من اول در روایات بحار بسیار فحص و تتبع کردم که از این راه کاری کرده باشم و درباره روایات تألیفی در موضوعی خاص داشته باشیم، بعد در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار کشیدهایم تا اینکه به فکر افتادیم بر قرآن تفسیری نویسیم ولی چنین میپنداشتم که چون قرآن بحر بی پایان است اگر به همه آن بپردازیم مبادا توفیق نیابیم لذا آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهی و آیات معاد و از اینگونه امور بود جدا کردیم که هفت رساله مستقل در هفت موضوع تألیف کردهام، تا اینکه به تفسیر قرآن اشتغال ورزیدیم که اکنون چهارده جلد آن طبع و منتشر شد.
این سخن استاد در آن روز بود و امروز بحمدالله تعالی توفیق یافت که تفسیر المیزان را در بیست مجلد در مدت بیست سال به اتمام رسانید
**صفحه=9@
و در آخر تفسیر تاریخ اتمام را مرقوم فرموده به این عبارت:
تاریخ پایان المیزان و توصیه طلاب علوم
تم الکتاب و الحمدلله و اتفق الفراغ من تألیفه فی لیلة القدر المبارکة الثالثه و العشرین من لیالی شهر رمضان من شهور سنة اثنتین و تسعین و ثلاثماته بعد الالف من الهجرة و الحمدلله علی الدوام و الصلوة علی سیدنا محمد و آله السلام.
طلاب عزیز ما سرمشقق بگیرند که حضرت علامه طباطبائی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید، آری اینچنین باید بکار بود و به شعر رسا و شیوای شمس الدین محمد بن محمود آملی صاحب نفائس الفنون:
به هوس راست نیاید به تمنی نشود++
کاندرین راه بسی خون جگر باید خورد
شیخ المشایخ صاحب جواهر قدس سره العزیز در آخر کتاب دیات آن فرمود:
تم کتاب جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام فی لیلة الثلاثاء ثلاثة و عشرین فی شهر رمضان المبارک لیلة القدر التی کان من تقدیر الله تعالی فیها ان یتفضل علینا با تمام الکتاب المزبور - من سنة الالف و المأتین والاربع و الخمسین من الهجرة النبویة الخ.
از جناب صدوق ابن بابویه رضوان الله تعالی علیه در احیای شبهای بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان که لیالی قدرند در مفاتیح محدث قمی چنین نقل شده است:
قال شیخنا الصدوق فیما املی علی المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الامامیه و من احیی هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو افضل.
یعنی افضل اعمال در احیای این دو شب قدر مذاکره علم است.
**صفحه=10@
جناب آقا سید حسین بادکوبهای یکی از اساتید بزرگ استاد علامه طباطبائی
روزی در محضر مبارکش در ولایت و امامت سؤالاتی عنوان کردهام تا اینکه سخن از آیه کریمه:
و اذا یتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین
(بقره 125)
بمیان آمد بحضورش عرض کردم جنابعالی در تفسیر در وجه استفاده آیه بر عصمت امام بیانی از بعضی اساتیدتان نام بردهاید.
«و قد مثل بعض اساتیدنا رحمة الله علیه: عن تقریب دلالة الایه علی عصمة الامام، فأجاب.الخ»
این استاد کدام بزرگوار است؟ فرمود مرحوم آقا سید حسین بادکوبهای. (ص 277 ج 1 المیزان).
راقم گوید که دیگر اساتید هم: آیات عظام حاج شیخ محمد تقی آملی و آقا سید محمد حسن قاضی الهی طباطبائی قدس سرهما از استادشان جناب آقا سید حسین بادکوبهای به تجلیل و تعظیم نام میبردند. آنجناب آقا سید حسین بن سید رضا بن سید موسی حسینی بادکوبی لاهجی (نه لاهیجی) است در 1293 ه ق در قریه خوددلان بادکوبه متولد شده است.
وی یکی از اعاظم تلامذه جناب آقا میرزا هاشم اشکوری و آقا میرزا ابوالحسن جلوه و آقا علی مدرس صاحب بدایع الحکم و آخوند خراسانی صاحب الکفایه و شیخ محمد حسن مامقانی، رضوان الله تعالی علیهم، و از مفاخر علمای متأخرین و متجلی به ملکات فاضله انسانی بود. در 28 شوال 1358 ه ق در نجف اشرف به جوار رحمت الهی پیوست و او را تألیفاتی در معقول و منقول است و در طبقات اعلام الشیعه علامه شیخ آقا بزرگ طهرانی رضوان الله علیه (ص 584 قسم ثانی جزء اول علمای قرن 14) مذکور است.
**صفحه=11@
شرح حکمت الاشراق قطب شیرازی تقریرات درس خواجه است
در شب جمعه 13 ذی الحجه 1389 ه ق = 1348/12/1 ه ش که با تنی چند از افاضل حوزه از محضر پرفیض استاد علامه طباطبائی استفاضه میکردیم، پس از اتمام جلسه در معیت آنجناب در اثنای راه بودم اظهار داشتند که مرحوم استاد ما آقا سید حسین بادکوبهای بهطور منجز و قطع میفرمودند که شرح حکمت الاشراق قطب (شرح علامه قطب شیرازی بر حکمة الاشراق شیخ سهروردی) تقریرات درس خواجه نصیر الدین طوسی قدس سره است. و خواجه مشرب اشراق داشت، در حکمت اشراقی بود چنانکه در مبحث علم اشارات، به خلاف شرطش در اول کتاب با مبنای مشاء مخالفت کرد و علم را به طریق اشراق که فاعل بالرضا باشد تقریر کرد.
تحصیلات ریاضی جناب استاد طباطبائی مدظلهالعالی
و نیز در شب پنجشنبه بیستم ذی القعده 1397 ه ق = 1356/8/12 ه ش، بعد از انقضای جلسه در اثنای راه به مناسبتی سخن از ریاضیات بمیان آمد فرمودند: استاد ما آسید حسین بادکوبهای در نجف بما امر فرمود که تحریر اقلیدس را بخوانیم. مدت دو سال و خوردهای در محضر آقا سید ابوالقاسم خوانساری تحریر مذکور و ریاضیات میخواندیم. فرمودند مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانساری در ریاضیات بسیار متبحر بود حتی از دانشگاه سؤالاتی برای او میفرستادند، در معادلات جبر و مقابله یکی از متبحرین بود، تثلیث زاویه کرد ولی بما یاد نداد، و اخیرا در هند مرحوم شد.
مسئله ریاضی در تثلیث زاویه
راقم گوید: آنکه فرمود: تثلیث زاویه کرد، یک مسئله ریاضی قابل توجه است. در اصول اقلیدس و دیگر کتب ریاضی چه در ابتدائیات و چه در متوسطات
**صفحه=12@
و نهائیات، مسئله تثلیث زاویه اعم از مستوی و مستدیر بهطور استقلال که یکی از اشکال مقالهای باشد عنوان نشد نه در اصول اقلیدس و نه در اکرمانالاوس و دیگر متوسطات و نه در مجسطی بطلمیوس خواه به تحریر خواجه و خواه به تحریر مغربی اندلسی (محیی الدین یحیی بن محمد بن ابی الشکر المغربی الاندلسی) هر چند اصول اقلیدس متکفل فروع ریاضیات میباشد و اگر مسئلهای ریاضی در آن عنوانی خاص ندارد و به اصطلاح یکی از اشکال مقالهای نیست، باید به استبانه اشکال دیگر مربوط به آن مسئله استنباط شود چنانکه در هر فن حکم هر اصل و فروع آن همین است و استاد در ریاضیات کسی است که مثلا بتواند تثلیث زاویه را از آن اصول استخراج کند. پوشیده نماند که سخن در این است که زاویهای به برهان هندسی تثلیث شود نه اینکه بهوسیله آلت نقاله یا دیگر آلات اندازه گیری زوایا، تثلیث زاویهای صورت گیرد چه این کار آسان است، مثلا همانطور که به شکل نهم مقاله اولی اصول اقلیدس برهان هندسی بر تنصیف زاویه اقامه شده است، برای تثلیث زاویه نیز برهان هندسی اقامه و ترسیم گردد.
تدریس علم هیأت در قم
وقتی جناب استاد علامه طباطبائی به اینجانب فرمودند در اوائل که از تبریز به قم آمدم شرح چغمینی را تدریس میکردم.
راقم گوید: شرح چغمینی از کتب هیأت است. ما تن آن محمود بن محمد بن عمر چغمینی مؤلف قانونچه در طب است، و شارح آن قاضی زاده رومی است. شارح از راصد ین رصد خانه سمرقند است و در عمل زیج الغ بیکی سهمی بسزا دارد. این کتاب در ترتیب تدریسی و کلاسیکی فن هیأت از متوسطات است.
نصب دائره هندیه در مدرسه حجتیه بعمل علامه طباطبائی
اینجانب در روز دوشنبه 25 ج 1 سنه 1383 ه ق برابر 22 مهر 1342
**صفحه=13@
ه ش بهقصد اقامت در قم، از تهران مهاجرت کرده است. در همان اوان محصلین مدرسه حجتیه قم برایم حکایت کردند که در یک گوشه حوض مدرسه نامبرده جناب علامه طباطبائی، دائره هندیه برای تعیین سمت قبله و تشخیص خط نصف النهار که زوال ظهر از آن در هر روز معلوم میگردد به افق قم، کار گذاشتهاند که متأسفانه در حفظ آن کوتاهی شد و چنان اثر عملی ضایع گشت.
ترک تبریز و اقامت در قم و استخاره با قرآن
استاد علامه طباطبائی پس از تحصیل مقدماتی و سطوح در تبریز در 1344 ه ق = 1304 ه ش به نجف اشرف مهاجرت کردند و در محضر اساتید بزرگ چون آیات عظام: حاج سید علی آقای قاضی طباطبائی و آقا سید حسین بادکوبی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی، و آقا محمد حسین کمپانی و آقا میرزا حسین نائینی و آقا سید ابوالقاسم خوانساری، به مقامات بلند فنون علمی و عملی نائل آمد و پس از ده سال اقامت در نجف در 1354 ه ق = 1314 ه ش به تبریز مراجعت فرمودند و چند سال در تبریز به تدریس و تألیف اشتغال داشتند تا در سنه 1365 ه ق قصد عزیمت قم فرمودند و تبریز را ترک گفتهاند و در قم اقامت فرمودند و تفسیر قرآن کریم و تدریس علوم عقلی و اصول معارف حقه الهیه را در قم تأسیس فرمودند و تاکنون که یکشنبه 25 شعبان المعظم 1401 ه ق = 7 تیرماه 1360 ه ش است، محفل مبارکش معقل ارباب عقول، و مجلس مقدسش مدرس اصحاب علوم است ادام الله تعالی اعوام افاضاته.
هر چند بسیاری از افراد حوزه علمیه قم محضرا نورش را ادراک کردهاند ولی جمعی را حظ توفیق حضور بود. و فریقی را نصیب اطلاع به صورت اصطلاحات، و بعضی را نیل عروج بمعارج علمی و طایفهای را میل به سیر و سلوک عملی، و قلیلی را وصول به منقیتین علم و عمل، و در حقیقت بهمان مثابت است که حکیم الهی جناب میرزا ابوالحسن جلوه قدس سره در شرح حال خویشتن ترقیم فرموده است که:
**صفحه=14@
«بالفعل اکثر طلاب از شهرهای مختلف که میل به معقول دارند، گرد من جمعاند هر جمعی به خیالی: برخی محض آموختن اصطلاح و طائفه ای به جهت آراستن مجالس، و شر ذمهای به جهت صداقت و ساده لوحی و اعتقاد به عالم تجرد، شرح این طایفه است:
ثلة من الاولین و قلیل من الاخرین
باری هر کسی از ظن خود شد یار من و ز درون من نجست اسرار من».
وقتی جناب استاد علامه طباطبائی برای این داعی حکایت فرمود که چون از تبریز عزم مهاجرت به قم کردهام با قرآن مجید استخاره نمودم این آیه کریمه آمد:
هنالک الولایة لله الحق هو خیر ثوابا و خیر عقبا
(کهف 44)
جناب حاج میرزا سید علی قاضی طباطبائی یکی از اساتید بزرگ علامه طباطبائی
یکی از اساتید بزرگ جناب استاد علامه طباطبائی مدظلهالعالی، آیة الله العظمی عارف عظیم الشأن فقیه عالیمقام صاحب مکاشفات و کرامات مرحوم حاج سید میرزا علی آقای قاضی تبریزی در نجف بود. علامه شیخ آقا بزرگ طهرانی رضوان الله علیه در طبقات اعلام الشیعه (ص 1565 قسم رابع از جزء اول در اعلام قرن رابع عشر) شرح حالش را ذکر کرده است و تنی چند از اساتیدش را نام برده است و گفت:
هو السید المیرزا علی آغا بن المیرزا رحیم الطباطبائی التبریزی القاضی عالم مجتهد تقی ورع اخلاقی فاضل و قد دامت المودة و الصحبة بیننا عشرات السنین فرأیته مستقیما فی سیرته کریما فی خلقه شریفا فی ذاته الخ.
له تفسیر القرآن من أوله الی قوله تعالی: قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون
(انعام 92)-الخ
**صفحه=15@
و لوالده تفسیر ایضاء و بیتهم بیت فضل و تقی قدیم (انتهی ملخصا)
قاضی مذکور از اعجوبههای دهر بود، نجل جلیل او مصداق الولد سرأبیه آقای سید مهدی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه و مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی رضوان الله علیه، و جنابت علامه طباطبائی مدظلهالعالی، و برادر ماجد آنجناب آیة الله آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی قدس سره که هر یک را بر این بنده حقی عظیم است، از آنجناب وقایعی شگفت یادداشت دارم که نقل آنها را به زمان فرصت موکول میکنیم.
یکی از کلمات دل نشین مرحوم حاج سید علی قاضی این است که: اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن کامل صرف کند جا دارد. آنکه مرحوم شیخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضی فرمود:
«فرایته مستقیما فی سیرته»
نکته ای بسیار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوک الی الله استقامت است، نزول برکات و فیضهای الهی بر اثر استقامت است،
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون نحن اولیاؤکم فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة و لکم فیها ما تشتهی انفسکم و لکم فیها ما تدعون نزلا من غفور رحیم
(فصلت 31- 34).
میرزای شیرازی و میرزا حسین قاضی، قدس سرهما
در شب پنجشنبه 21 رجب المرجب 1387 ه ق = 1346/8/3 ه ش، از محضر مبارک استاد علامه طباطبائی با تنی چند از افاضل دوستان استفاده میکردیم، در حاشیه جلسه درس، سخن از استادش مرحوم آقای قاضی و اساتید و شاگردانش بمیان آمد از آن جمله فرمودند: آن مرحوم اساتید بسیار دیده است و چند نفر را نام برده است - تا اینکه فرمودند: پدر او مرحوم حاج میرزا حسین قاضی تفسیر سوره فاتحه و سوره انعام نوشته است و من دیدم ولی اکنون نمیدانم کی دارد و در دست کیست. و فرمودند حاج میرزا حسین قاضی از شاگردان
**صفحه=16@
مرحوم میرزای شیرازی بود و چون از نزد میرزا خواست خداحافظی کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت حالا که میروی شب و روزی یک ساعت به خود بپرداز. بعد از چندی که مرحوم میرزا از دیگران درباره مرحوم حاج میرزا حسین قاضی حال پرسید در جواب گفتند: آقا آن یک ساعت تبدیل به 24 ساعت شد که همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. اما عزلتی که:
هرگز میان حاضر و غائب شنیدهای++
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
راقم گوید در صبح روز پنجشنبه 20 شعبان المعظم 1387 ه ق مصادف با 2 آذر 1346 ه ش در قم به حضور شریف مرحوم آیة الله حاج سید حسین قاضی طباطبائی پسر عموی آیة الله حاج سید علی قاضی قدس سره تشرف حاصل کردم، مطالبی از آنجناب یادداشت کردم از آن جمله موضوع مراقبت و حضور دائمی مرحوم حاج سید حسین قاضی و گفتار میرزای شیرازی با ایشان بود چنانکه از استاد علامه طباطبائی نقل کردهایم.
محاسبه حروف مشدده در دوائر أباجد
در این واقعه شیرین دل نشین هم باید از تأثیر نفسانی مرحوم میرزای شیرازی سخن گفت و هم از قابلیت مرحوم میرزا حسین قاضی که هم فاعل در فاعلیت تام بود و هم قابل در قابلیت. تأثیر نفوس کامله در نفوس مستعدهاینچنین است.
و از جمله مطالبی که افاده فرمودند - چون خود اهل دعا بود و حشر با کتب ادعیه داشت - اینکه همه حروف مشدده در دوائر اباجد یکی حساب میشود مگر کلمه جلاله که لام مکرر محسوب میگردد و عدد آن 66 است.
درجات بهشت و آیات قرآن
و از جمله آن مطالب اینکه فرمودند در ماده ج م ع مجمع البحرین طریحی از رسول الله (ص) روایت شده است که مامن حرف من حروف القرآن الاوله سبعون الف معنی. عرض کردم آقا وقتی از یک شکل هندسی قطاع 497664
**صفحه=17@
حکم هندسی استفاده و استنباط گردد، چه جای استبعاد که یک حرف قرآن را هفتاد هزار معنی باشد، و این عدد هم شاید به فراخور استعداد مخاطب باشد که به تعبیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام به فرزندش محمد بن حنفیه:
اعلم ان درجات الجنة علی عدد آیات القرآن فاذا کان یوم القیمه یقال لقاری القرآن اقرأ وارق
(ص 65 ج 14 و افی فیض)
بلکه به تعبیر خود قرآن کریم:
قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفدالبحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا
(کهف-11)
و لو ان ما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم
(لقمان 28)
شکل قطاع سطحی
علامه نظام الدین نیشابوری در شرح مجسطی بطلمیوس، در بیان قطاع سطحی گوید:
و الدعای الواقعة فی هذا الشکل هی 497664، فانظر فی هذا الشکل الصغیر کیف استلزم جمیع تلک المسائل و لاتعجب من قوله عز من قائل و ان ما فی الارض من شجرة اقلام، الایه:
در شب چهارشنبه 28 ذی الحجه 1347 ه ق، به حضور شریف آیة الله استاد علامه طباطبائی تشرف یافتم تا سخن بدینجا رسید که فرمودند: آقا از اینگونه امور حقیقی هر چه داریم از مرحوم آقای قاضی داریم چه آنچه را که در حیاتش از ایشان تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، و چه آنچه را که طریقی خودمان داریم از مرحوم قاضی گرفتیم. فتبصر.
**صفحه=18@
نقل رؤیا و کلام مرحوم آیة الله آملی قدس سره درباره علامه طباطبائی مدظلهالعالی
در فردای همان شب (چهارشنبه 27 ذی الحجه 1347 ه ق ) از قم به تهران رفتم و به محضر مبارک جناب آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی رضوان الله تعالی علیه مشرف شدم و خوابی که ایشان را دیدهام که در عالم رؤیا به من فرمود:
«التوحید ان تنسی غیر الله.»
به ایشان عرض کردهام، این جمله توحیدیه را که از من شنید این بیت گلشن راز عارف شبستری را در بیان آن برایم قرائت فرمود:
نشانی دادهاندت از خرابات++
که التوحید اسقاط الاضافات
اما مرحوم آملی مصراع اول را چنین قرائت فرمود:
خبر در دادهاندت از خرابات الخ
بعد سخن از مرحوم آقای قاضی و استاد علامه طباطبائی و اخوی محترم ایشان آیة الله مرحوم آقا سید محمد حسن الهی بمیان آوردم، مرحوم آقای آملی به من فرمودند:
«آقا اگر کسی باید در تحت تصرف و تعلیم کاملی بجایی برسد و قدمیبردارد، من برای شما بهتر از جناب آقای طباطبائی (یعنی علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان) کسی را نمیشناسم و بیشتر با ایشان مراوده داشته باشد که ایشان و مرحوم سید احمد کربلائی کشمیری در میان شاگردان مرحوم آقای قاضی (آیة الله حاج سید علی آقای قاضی طباطبائی تبریزی قدس سره) از همه بهتر بودند و آقای طباطبائی در همان وقت کشفیات بسیار داشتند».
رساله محاکمات استاد علامه طباطبائی
روز جمعه اول ماه ذی القعده 1392 ه ق به حضور شریف جناب استاد علامه طباطبائی مشرف شدم از رسالهی تذییلات ایشان که محاکمات معظم له بین مکاتبات عارف بزرگوار مرحوم سید احمد کربلائی و حکم نامدار مرحوم کمپانی قدس سرهما، میباشد سخن بمیان آمد. این مکاتبات بین علمین نامبرده
**صفحه=19@
در معنی یک بیت عارف بزرگوار شیخ عطار قدس سره است:
او بسرناید ز خود آنجا که اوست++
کی رسد عقل وجود آنجا که اوست
عبارت دیباچه محاکمات جناب ایشان را تبرکا نقل میکنم که روشنگر قلم شیوا و توانای فارسی معظم له و متضمن فواید چندی است:
«بسم الله الرحمن الرحیم له الحمد فی الاولی و الاخرة و له الحکم و السلام علی عباده الذین اصطفی تصدیر
یک سلسله مکاتباتی در میان دو استاد بزرگوارمان:
السید الاجل ابوالحسیین و المکرمتین ذوالمتقبتین العارف الفقیه علم المعرفة و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج سید احمد الکربلائی افاض الله علینا من برکاته، و الشیخ الاجل الحکیم المتأله و الفقیه البارع الذی هو من فلک التحقیق دائرها و فی بسیطه التدقیق سائرها و ناظرها الشیخ محمد حسین الاصفهانی الغروی رفع الله درجته السامیه
در معنای بیتی از ابیات شیخ عطار جریان یافته و بهمقتضای الکلام یجر الکلام دو مبنای معروف حکما و عرفا که هر یک از این دو بزرگوار به تقویت یکی از آنها پرداختند و در روشن ساختن مطلوب استفراغ وسع کامل فرمودهاند، نظر به نفاست مطلب و دقت بحث خالی از اغلاق و غموض نبود به فرض حفظ آثار بزرگان و قضای حق اخذ و تربیت این بنده ناچیز محمد حسین طباطبائی در اوراقی چند بنام تذبیلات و محاکمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب کوتاهی نکردم.
مگر صاحبدلی روزی به رحمت++
کند در حق درویشان دعائی
مرحوم سید اصلا اصفهانی بوده ولی نشو و نمای وی در کربلای معلی بوده و بعد از ادراک و رشد به تحصیل ادبیات پرداخته و چنانچه از انواع مراسلاتی که بشاگردان و ارادت کیشان خویش نگاشته پیدا است قلمی شیوا و بیانی معجز آسا داشته پس از تکمیل ادبیات وارد علوم دینیه گردیده و سرانجام
**صفحه=20@
به حوزه درس مرحوم آخوند ملاکاظم خراسانی رضوان الله علیه ملحق شده و دورهی تعلم علوم ظاهری را در تحت تربیت ایشان انجام داده و اخیرا در بوتهی تربیت و تهذیب مرحوم آیة الحق و استاد وقت و شیخ بزرگوار آخوند ملا حسینقلی همدانی قدس سره العزیز قرار گرفته و سالیان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوی سبقت ربوده و بالاخره در صف اول و طبقه نخستین تلامذه و تربیت یافتگان ایشان مستقر گردید و در علوم ظاهری و باطنی مکانی مکین و مقامی امین اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند در عتبهی مقدس نجف اشرف اقامت گزیده و به درس فقه اشتغال ورزیده و در معارف الهیه و تربیت و تکمیل مردم ید بیضا نشان میداد جمعی کثیر از بزرگان و وارستگان به یمن تربیت و تکمیل آن بزرگوار قدم در دائره کمال گذاشته پشت پای به بساط طبیعت زده و از سکان دار خلد و محرمان حریم قرب شدند که از آن جمله است سید أجل آیت حق و نادره دهر عالم عابد فقیه محدث شاعر مفلق سید العلماء الربانیین مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی تبریزی متولد سال هزار و دویست و هشتاد و پنج هجری قمری و متوفای سال هزار و سیصد و شصت و شش هجری قمری که در معارف الهیه و فقیه حدیث و اخلاق استاد این ناچیز میباشد.
رفع الله درجاته السامیة و افاض علینا من برکاته.
سید بزرگوار صاحب ترجمه در سال هزار و سیصد و سی هجری قمری در عتبه مقدس نجف زندگی مستعار را بدرود گفت و روان پاکش بعالم بالا پرواز کرد رحمة الله علیه.
مرحوم شیخ اصلا اصفهانی بوده ولی دفتر عمر را در عتبات عالیه ورق زده پس از تمهید مقدمات علوم در حکمت به درس حکیم متأله مرحوم شیخ محمد باقر اصطهباناتی ره حضور یافته و در اصول و فقه به حوزه درس مرحوم آخوند ملاکاظم خراسانی قدس سره ملحق شده و سیزده سال به استفاده از آنجناب پرداخته و تکمیل یافت و در مرحله ی تهذیب نفس و تصفیهی باطن با مرحوم خلد آشیان عالم تحریر فخر المجتهدین و سند العارفین حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نزیل قم که از اکابر تلامذه و تربیت یافتگان مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی بود رابطه و مکاتبه داشته.
**صفحه=21@
مرحوم شیخ مردی بود جامع میان علم و عمل و رابط میان تقوی و ذوق دارای طبعی سیال و لهجهی شیرین دیوان اشعار وی معروف است و در فنون مختلفه شعر از قصیده و مدیحه و غزل و رباعی و علمی اشعاری زیاد سروده و در فقه و اصول و حکمت و عرفان مؤلفات زیاد دارد که غالب آنها مثل ضروریات یومی و حیاتی دست به دست میگردد. سیمائی داشت متواضع و زبانی خاموش و صورتی وارفته و غالبا غرق فکر و به خود مشغول بوده. زندگانی ساده داشت تا در سال هزار و سیصد و شصت و یک هجری قمری فجأة در خواب در گذشته و بجهان جاودانی شتافت.
***
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال شیخ عطار در منطق الطیر فرماید:
دائما او پادشاه مطلق است++
در کمال عز خود مستغرق است
او بسر ناید ز خود آنجا که اوست++
کی رسد عقل وجود آنجا که اوست
معنی بیت دوم را بیان فرمایید الخ
این بود تصویر جناب استاد علامه طباطبائی بر رساله محاکماتش بین مکاتبات دو آیت علم و عمل جناب سید احمد کربلائی و جناب شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی رفع الله تعالی درجاتهما به قلم خود معظم له، در محاکمات دقیقههای لطیف عرفانی و نظرهای بلند فلسفی دارد که افتحام در آن را مجالی دیگر و وقتی وسیعتر باید.
سید احمد کربلائی استاد قاضی و سید احمد کشمیری تلمیذ قاضی
سؤالی از گفتار استاد در صدر تصویرش که فرمود: « یک سلسله مکاتباتی در میان دو استاد بزرگوارمان الخ» پیش میآید، و آن اینکه تاریخ وفات سید احمد کربلائی رضوان الله علیه چنانکه خود استاد علامه تنصیص فرمودند در
**صفحه=22@
1230 ه ق بود، و ولادت حاجی آقا (استاد علامه طباطبائی مدظلهالعالی) در آخر ذی الحجه 1321 ه ق است و برای ادامه تحصیل در 1344 ه ق به نجف اشرف مشرف شد، پس زمان ارتحال مرحوم سید، جناب استاد در حدود نه سال داشت و هنوز به نجف نرفته بود که مرحوم سید در جوار رحمت الهی آرمید، و معظم له در همین تصویر تصریح فرمود که استادش مرحوم آقای قاضی محضر مبارکش را ادراک کرد و به کمالات صوری و معنوی نائل آمد، بنابراین مقصود آنجناب از اینکه فرمود: «دو استاد بزرگوارمان سید احمد کربلائی و شیخ محمد حسین اصفهانی» چیست؟
ظاهرا باید جوابش این باشد که چون مرحوم سید استاد استاد بود، جناب علامه طباطبائی تشرفا از مرحوم سید تعبیر به استاد فرموده است. و اکنون که به تحریر این مبارک نامه (سه شنبه 27 شعبان 1401 ق = 9 تیرماه 1360 ه ش) اشتغال دارم حضرت استاد طباطبائی در قم تشریف ندارند تا بمشافهه حضوری بپرسم.
و در همان روز مذکور ( 4شنبه 27 ذی الحجه 1347 ه ق ) که به محضر مبارک آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی در تهران مشرف شدم و ایشان که فرمودند: «در میان شاگردان مرحوم آقای قاضی، ایشان - یعنی استاد طباطبائی - و مرحوم سید احمد کربلائی کشمیری از همه بهتر بودند» این بنده به حضور استاد آملی عرض کرده است: آقا آیا این سید احمد کربلائی کشمیری همان سید احمد کربلائی معروف است؟ فرمود ایشان غیر از آن آقا بود. آن آقای سید احمد کربلائی را اصلا ما ندیدهایم، که از شاگردان مرحوم ملاحسینقلی همدانی، و از اساتید حاج سید علی قاضی بود، اما این آقای سید احمد کربلائی کشمیری است و از شاگردان مرحوم قاضی بود و جوان مرگ شده است، و آن آقا سید احمد کربلائی استاد قاضی اصلا اصفهانی بود.
آنگاه مرحوم آقای آملی کرامتی از مرحوم آقای کشمیری در گشودن قفل بستهای حکایت فرمود که در ص 64 دفتر خاطراتم مسطور است. **زیرنویس= بالاخره در همین روز (سه شنبه 9 تیرماه 60) بهوسیله دوست فاضل صاحبدلی با استاد علامه طباطبائی که در تهران تشریف داشتند تلفنی در این موضوع سؤال شد در جواب فرمودند حق با فلانی یعنی اینجانب است، و تعبیر به استاد از جهت همان استاد استاد بودن مرحوم سید است.@
**صفحه=23@
یکی از مؤلفات علامه طباطبائی و تنی چند از اعاظم علما در پیرامون ولی الله اعظم امیرالمؤمنین علی علیه السلام
یکی از مؤلفات صاحب ترجمه (استاد علامه طباطبائی) رساله و چیز بسیار عزیز «علی و الفلسفة الالهیه» است. در مقالهای که جناب استاد به مناسبت تأسیس کنگره هزاره نهج البلاغة در تهران، ترقیم و ارسال بدان کنگره فرمود، تکمیل رساله مذکور را تمنی کرد.
در آن مقاله نکته ای بسیار بلند قریب به این مضمون افاده فرمود که در میان جمیع صحابه رسول الله (ص) از کسی جز امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بیان معارف حقه الهیه صاحب این همه گفتار بدین صورت که نهج البلاغة نمونه بارز آنست نقل نشده است واحدی نشان نداده است.
راقم ابن سطور متمسک بذیل عنایت اهل ولایت حسن حسن زاده آملی چند جملهای دیگر نیز از بعضی از اعاظم دیگر علمای اسلام درباره برهان الحکماء الالهیین امیرالمؤمنین حضرت وصی علی علیه السلام تقدیم می دارد:
1- خلیل بن احمد بصری استاد سیبویه و واضع علم عروض، متوفی 175 ه ق درباره حضرتش گفت:
احتیاج الکل الیه و استغناله عن الکل دایل علی انه امام الکل و سئل ایضا: ما هو الدلیل علی ان علیا امام الکل فی الکل؟ فقال احتیاج الکل الیه و غناه عن الکل
(روضات الجنات للخوانساری ره)
2- شیخ رئیس ابن سینا متوفی 428 ه ق در رساله معراجیه (ص 15) گوید: عزیزترین انبیا و خاتم رسولان صلی الله علیه و آله و سلم چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه عقل امیرالمؤمنین علی علیه السلام که یا علی:
اذا رایت الناس یتقربون الی خالقهم بانواع البر تقرب الیه بانواع العقل تسبقهم
**صفحه=24@
و این چنین خطاب جز با چند بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آنچنان بود که معقول در میان محسوس.
3- فخر رازی متوفی 606 ه ق در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب در ضمن سوره فاتحه در جهر و اخفات بسم الله الرحمن الرحیم، جهر را اختیار کرده است و چند وجه دلیل بر جهر آن اقامه کرده است از آن جمله گوید:
السابع أن الدلائل العقلیه موافقه لنا و عمل علی بن ابی طالب علیه السلام معنا و من اتخذ علیا اماما لدینه فقد استمسک بالعروة الوثقی فی دینه و نفسه.
من عبارت تفسیرش را بدون یک حرف تصرف از طبع ترکیه نقل کردهام
(161 ج 1)
4- شیخ اکبر محیی الدین عربی متوفی 638 در باب ششم فتوحات مکیه در بحث هباء فرماید:
فلم یک اقرب الیه قبولا فی ذلک الهباء الاحقیقة محمد ص السماة بالعقل و اقرب الناس الیه علی بن ابی طالب رضی الله عنه امام العالم و سر الانبیاء اجمعین.
من این عبارت شیخ اکبر را از فتوحات چاپ بولاق نقل کردهام
(ص 132 ج 1)
5- ابن الی الحدید شارح نهج البلاغه متوفی 655 ه ق در شرح خطبه 85 نهج آنجا که امام علیه السلام فرماید:
«بل کیف تعمهون و بینکم عترة نبیکم و هم ازمة الحق و اعلام الدین و السنته الصدق فأنز لوهم بأحسن منازل القرآن و ردوهم و رودالهیم العطاش» الخ.
گوید:
فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سر عظیم و ذلک انه أمر المکلفین بان یجر و العترة فی اجلالها و اعظامها و الانقیادلها و الطاعة لا و امرها مجری القرآن.
قال: فان قلت فهذا القول منه یشعر بأن العتره معصومة فما قول اصحابکم
**صفحه=25@
فی ذلک؟
قلت: نص ابومحمد بن متویه ره فی کتاب الکفایه علی ان علیا معصوم و ادلة النصوص قد دلت علی عصمة و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابة
(134 ج 1 چاپ سنگی)
آن خلیل گوید: نیاز همه به علی و بی نیازی علی از همه، دلیل است که علی امام همه است.
شیخ رئیس گوید: علی در میان خلق آنچنان بود که معقول در میان محسوس فخر رازی گوید: هر کس علی را امام خود بگیرد به دست آویز استوار چنگ در زده است.
شیخ اکبر گوید: علی امام عالم و سر جمیع انبیا است.
ابن متویه گوید: ادله نصوص دال است که در میان صحابه فقط علی معصوم بود
این چند کلمه قصار به پیشگاه مقام والای ولایت علوی، شرحی است از هزاران کاندر عبارت آمد.
دین الهی و فلسفه الهیه
جناب استاد علامه طباطبائی مدظلهالعالی، در صدر آن رساله و جیز عزیز «علی و الفلسفة الالهیه» اصلی بغایت قویم، و مطلبی به نهایت عظیم اهدا فرموده است که:
حقا انه لظلم عظیم ان یفرق بین الدین الالهی، و بین الفلسفة الالهیة
این کلامی صادر از بطنان عرش تحقیق است که هر کس شنید گفتار «لله در قائل» آری دین الهی و فلسفه الهی را جدای از هم داشتن و پنداشتن بهراستی ستمی بزرگ است.
معلم ثانی ابو نصر فارابی در آخر کتاب قیم خود بنام «تحصیل السعادة» بیانی شریف در پیرامون فلسفه دارد که منتهی به این نتیجه ارزشمند میگردد! فیلسوف کامل امام است.
**صفحه=26@
و صدر المتالهین در اسفار (ص 75 ج 4 ط 1) فرمود:
تیالفاسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة.
هدف سفرای الهی تعلیم و تأدیب بشر است
این بنده ناچیز حضرت استاد علامه طباطبائی - افاض الله تعالی علینا برکات انفاسه الشریفه - را در تعلیم و تأدیب چنان یافته است که معلم ثانی ابو نصر فارابی در کتاب تحصیل السعادة (ص 29 طبع حیدرآباد دکن) در این دو رکن رکین و دو اصل اصیل أعنی تعلم و تأدیب افاده فرموده است:
و التعلیم هو ایجاد الفضائل النظریه فی الامم و المدن، و التأدیب هو طریق ایجاد الفضائل الخلقیة و الصناعات العلمیة فی الامم. و التعلیم هو بقول فقط، و التأدیب هوان یعود الامم و المدینون الافعال الکائنة عن الملکات العلمیه بان تنهض عز المهم نحو فعلها و ان تصیر تلک و افعالها مستولیة علی نفوسهم و یجعلو الکالعاشقین لها.
هر یک از تألیفات جناب استاد علامه طباطبائی در این دو اصل مذکور حائز اهمیت بسزا و حاوی نقادیهای دقیق و عمیق است. به حقیقت آن جناب در تعلیم و تأدیب نفوس مستعده در دانشگاه معارف عالیه حقه الهیه أعنی حوزه علمیه قم، در زمانی که علائق به امور طبیعی و لذائذ مادی دامنگیر اکثر شده است، لطفی است از جانب خداوند متعال که ارزانی داشته شد تا حجت بر همگان تمام باشد.
ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم.
معظم له از شجره علم و تقوی است و چندین پشت از اسلاف آن جناب همه از امائل و افاضل عصر خود در مقبتین علم و تقوی بودند
رضوان الله علیهم اجمعین
[آثار عمده قلمی جناب علامه طباطبائی از نظم و نثر]:
همه آثار آن جناب علم است و فکر، همه حقیقت است و معرفت، همه بحث است و فحص، همه عشق است و عقل همه قرآن است و حدیث، ووو
**صفحه=27@
هر که سخن با سخنی ضم کند++
قطرهای از خون جگر کم کند
1- تفسیر عظیم الشأن «المیزان» در بیست مجلد که «ام الکتاب» مؤلفات او است.
2- اصول فلسفه رئالیسم
3- حاشیه بر اسفار صدر المتالهین که با اسفار چاپ دوم به طبع رسیده است
4- مصاحبات با استاد کربن
5- رساله در حکومت اسلامی
6- حاشیه کفایه - که در دست طبع و نشر است.
7- رساله در قوه و فعل
8- رساله در اثبات ذات
9- رساله در صفات
10- رساله در افعال
11- رساله در وسائط
12- الانسان قبل الدین
13- الانسان فی الدین
14- الانسان بعد الدین
15- رساله در نبوت
16- رساله در ولایت
17- رساله در مشتقات
18- رساله در برهان
19- رساله در مفالطه
20- رساله در تحلیل
21- رساله در ترکیب
22- رساله در اعتبارات
23- رساله در نبوت و مقامات
24- منظومه در رسم خط نستعلیق
25- علی و الفلسفه الالهیه
**صفحه=28@
26- قرآن در اسلام
27- شیعه در اسلام
28- محاکمات بین دو مکاتبات که گفتهایم.
29- بسیاری از مقالات علمی که در مجلات علمی منتشر شده است.
30- بدایة الحکمة
31- نهایة الحکمة
این دو کتاب اخیر (بدایة و نهایه) از متون فلسفی بسیار مهم است، که عالیترین سیر تکاملی فلسفی الهی از قلم و زین و سنگین چون صاحب «المیزان» تدوین شد که بحمدالله تعالی اکنون در حوزه علمیه قم از کتب درسی طالبان حکمت است
آنکس که ز کوی آشنایی است++
داند که متاع ما کجائی است
خاتمه:
این چند سطر را بهطور عجاله به اندازه درایت خودم از معظم له تحریر و به حضور ارباب فضل تقدیم داشتم و مقرم که حق ترجمه را در حق صاحب ترجمه ایفا نکردهام. هر چند
مرد را صد سال غم و خال او++
یک سر موئی نداند حال او
ولی باز امید است که در فرصت بیشتر وظیفه قدر شناسیام را نسبت به ساحت مقدس آن جناب و برادر مکرم او حضرت آیت الله جامع المعقول و المنقول آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی قدس سره العزیز و روحی له الفداء که آن هر دو سرور و مولایم بر این بنده کمترین ناچیز حقوق تعلیم و تأدیب بسیار دارند، به پیشگاه مردم صاحبدل عرضه بدارم.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: لقد علمنی رسول الله (ص) الف باب یفتح کل باب الف باب
(بهار ج 7 ص 281)
و عن زراه و ابی بصیر عن الباقر و الصادق علیهما السلام قالا علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا
(ماده ف رع مجمع البحرین طریحی رة)
**صفحه=29@
من از مدح و ثنای، مجد و سنای آن جلسههای صبح سعادت که سالیانی دراز در حضور باهر النور استاد تعلیم و تأدیب علامه طباطبائی، ابواب رحمت از القای اصول معارف الهیه بروی ما گشوده میشد، ناتوانم.
جزاه الله عن الاسلام و المسلمین خیر جزاء العاملین، ان الله لایضیع اجر من احسن عملا
دعویهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعویهم أن الحمد لله رب العالمین.
قم، حسن حسن زاده آملی
28 شعبان المعظم 1401 ه ق
10 خرداد 1360 ه - ش
**صفحه=30@
گفتگوی اخصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با آیة الله حاج آقا حسن حسن زاده آملی دامت افاضاته به مناسبت شخصیت علمی و اخلاقی فیلسوف کبیر آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبائی قدس سره
**صفحه=31@
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، انا لله و انا الیه راجعون، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»
فرموده اید درباره ی شخصیت اخلاقی و علمی و سیرت حضرت استاد علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه چند جملهای به محضر مبارک شما تقدیم بدارم. رحلت آن جناب ضایعهای بسیار بزرگ برای عالم علم بود. و باید ارتحال حضرتش را به حضور شریف بقیة الله ولی الله اعظم قطب عالم امکان امام زمان ارواحنا له الفداء و به حضور شریف عالم علم، علمای عظام، مراجع عظیم الشأن اسلام، قاطبه طالبان علم و حقیقت و معارف و حقایق تسلیت عرض بنماییم. در شخصیت آن جناب از چندین بعد باید سخن بمیان آورد. که بنده از هر بعدی بخواهم سخن بگویم حق آن جناب را اداء نکردهام و آن چنان که علامه طباطبائی بود نمیتوانم معرف ایشان بوده باشم.
در نیابد حال پخته هیچ خام++
پس سخن کوتاه باید والسلام.
ابتدا فرمودید در خصوصیات اخلاقی آن جناب عرایضی به محضر مبارک شما ارائه بدهم. انسان حرفی که میزند. نیتی که میکند، آنچه را که میشنود، مسئول همه احوال و اطوال وجودیاش است و باید در پیشگاه حقیقت دار هستی
**صفحه=32@
از عهدهی جواب تمام این احوال و اطوال گوناگونی که از او صادر میشود، صادرات اوست و یا واردات اوست بر بیاید و جواب بدهد لذا بنده آنچه را که به رأی العین در سالیان دراز به حضور شریفشان تشرف داشتم و از خرمن پر فیض و پربرکتشان خوشه چینی و گدائی میکردم که آن جناب و همچنین برادر عظیم الشأن ایشان عالم ربانی حضرت آقای آیت الله سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی رضوان الله تعالی علیهما بر گردن ما حقی عظیم دارند که از عهدهی سپاس گذاری آن و اظهار سپاسگزاری آن عاجزم آنچه بچشم دیدهام و خودم ادراک کردهام و لمس کردهام به عرض میرسانم و در عرایضم مجامله و مداقه و گزاف گوئی و اغراق ندارم آن جناب یکی از اولیاء الله بود.
و این عرض را که به حضور شریف شما مینمایم در اواخر زندگیاش در این نشئه که هنگام ارتحالش فرا رسیده بود که در کنار ایشان ایستاده بودم و آیاتی از قرآن میخواندم این حدیث شریف را که جناب ثقة الاسلام کلینی در کافی از حضرت صادق آل محمد (ص) روایت فرموده است به علامه طباطبائی القاء میکردم.
امام صادق فرمود: که در مقام ارتحال ولی خدا فرشته رحمت به او میگوید:
یا ولی الله لاتفزع
و من پی در پی به جنابش خطاب کردم
یا ولی الله لاتفزع
و ایشان از اولیاء الله بودند همواره در حضور در مراقبت در توجه بود چه بسا برایم پیش آمده که در محضر شریف ایشان دیدهام به سیمای ایشان میافتاد، طلعت ایشان را لقاء ایشان را چهرهی ایشان رازیارت میکردم حال ایشان را، فکر ایشان را مشاهده میکردم، که ظاهر عنوان باطن بود از ظاهر احوالش احساس میکردم به یاد این حدیث شریف از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) که درباره ی عارف بالله فرموده است میافتادم و آن حدیث خلاصه مضمونش این است که آقا فرمودند عارف را در زمین و آسمان، در بهشت در هیچ جای عالم نمیتوانی پیدا کنی از خادم بهشت سؤال کنی در بهشت بروی عارف بالله را جستجو کنی او را نمییابی و همچنین نمیتوانی در هیچ نقطه عالم از عارف آگاهی پیدا بنمائی و دست بیابی یکی از حضار عرض کرد آقا پس عارف را باید در کجا جست؟
**صفحه=33@
پس او کجاست؟ او که در هیچ جای عالم نیست امام (ع) در جواب فرمود:
فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر
عارف در نزد خدایش است او فراتر از عالم کثرت است او برتر از آن است که با عالم همنشین بوده باشد. او همنشینی با عالم ندارد او در پیش خداوند عالم است. عارف در بهشت چکار میکند اگر بهشت شیرین است. بهشت آفرین شیرینتر است.
چرا زاهد اندر هوای بهشت است؟++
چرا بی خبر از بهشت آفرین است؟
و آن جناب چنین کسی بود که حضور و توجهی بسیار عمیق و شریف داشت. دفتر خاطراتی از حضرتش دارم که گاه گاه کلمات قصار و احوال دلنشین را میشنیدم و میدیدم از شجرهی طوبی وجودش ثمرهها میچیدم و بهره هائی میبردم در آن دفتر خاطرات یادداشت میکردم یک وقتی در حضور مبارکش به ایشان عرض کردم آقا راه ترقی و تعالی چیست؟ فرمودند آقا تخم سعادت مراقبت است، مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن، یعنی حریم دل را پاسبانی کردن، یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن، پاسبانی حرم دل بودن، این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی تخم سعادت، این نهال سعادت را پروراند.
مراقبت، حضور داشتن و حریم دل را مواظب بودن، انسان است که ابد در پیش دارد انسان است که باید دو قوهی نظریاش و عملیاش که بهمنزله دو بال هستند از قوه به فعلیت برسند تا بتواند به معارج عالیهی انسانی پرواز بنماید اجازه بفرمائید من بیانی را که جناب خواجه نصیر الدین طوسی رضوان الله تعالی علیه در تفسیر سورهی مبارکه والعصر دارد به عرض برسانم پس از آن مطلبی درباره ی حضرت علامه طباطبائی تقدیم بدارم. جناب خواجه در بیان سورهی مبارکه والعصر فرمایشی دارد که خلاصه گفتارش مضمون تحلیل اش این است.
بسم الله الرحمن الرحیم، والعصر، ان الانسان لفی خسر.
انسان زیان کار، انسانی که درخت وجودش را تباه کرده و خودش را
**صفحه=34@
ضایع و باطل نمود. خودش را طعمه هوی و هوس کرده، چه انسانی است که در خسر است؟ آن کسی است که اشتغال دارد به امور نفسانی، شیطانی و شهوات بهیمه ی حیوانی که این خواستههای نفسانی و این شهوتهای بهیمی او را از مسیر تکاملی انسان بدر میبرد. و او را با حیوانات محشور میکند بلکه از حیوانات پستتر میشود. که آنها این سرمایه را ندارند و او داشت و قدر آن سرمایه را نمیدانست و به ورطه هلاکت افتاد آن انسانی از این خسر رهائی یافته که.
الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات
ایمان مرجع و بازگشتش به علم است.
علم پروراندن قوه نظریه است که انسان آن قوهی بحاث و فحاصش را که قوهی بینش اوست. با آن قوه توریست خدادادی که باید این تور را بیاندازد کسب کند. از تو حرکت و از خدا برکت این قوه باید به فعلیت برسد به فعلیت رسیدن این قوه به ایمان است. ایمان به علم است، علم ایمان است، ایمان علم است. قرآن ایمان است، قرآن علم است. آنچه را که سفرای الهی آوردهاند سرمایه و غذای قوهی نظری انسان است که این قوه به فعلیت برسد.
حالا ایمان آوردن صاحب علم شدن بهطور مثال خطایی مانند این ست که کسی یک زمینی را آمادگی داده برای بذر افشاندن.
تنها آماده نمودن زمین برای بذر افشانی آن زمین میوه نمیدهد، زراعت نمیدهد، باید پس از آمادگی بذر هم بیافشاند. لذا در آیات قرآن میبینید.
ان الذین آمنوا
پشت سر کسانی که
عملوا الصالحات
بذر افشانی هم کردند. تخم هم پاشیدند نهال هم کاشتند، تنها به داشتن زمین مستعد و آماده انسان صاحب بهره نمیشود.
و عملوا الصالحات
اعمال صالح بجای آوردند رفتار نیکو دارند، سیرت نیکو دارند، که به تحقیق به مبنای شریف قرآن و به مباحث متقن و محکم حکمت و عرفان، چه قرآن
**صفحه=35@
خودش محض برهان و عین حکمت و عین عرفان است. علم و عمل انسان سازند. علم و عمل عرض نیستند.
علم و عمل جوهرند، حقیقت گوهر انسان میشوند هر چند همه اعمال ما اعمال خودمان را نسبت به این سوی بنگریم عرض است تمام حرکات ما همه عرض است. احوال ما عرض است باغبان نهالی که میکارد حرکت است و کندن است و حرث کردن است و آب دادن، تمام افعال او عرض است اما در دل این عرض جوهری نهاده شده است. که آن ملکات فاضله میشود اگر اعمال صالحه باشد که آن ملکات فاضله انسان سازند و آن آدمی با آن ملکات خودش محشور است. بلکه باب و در اینگونه امور هم در این مقام از ضیق لفظ است انسان نیست مگر عملش و عملش که:
لیس للانسان الا ما سعی
با وصف آن بانی انسان آنچه را که انسان سعی کرده و کوشش نموده است. همان است، ببینید چگونه خودش را ساخته است.
لذا فرمودهاند که هر کسی از مرگ میترسد اگر بحث و کاوش بفرمائید، حقیقتش این است که از خودش میترسد. از اعمال خودش از چهرهی منکر اعمال خودش خوفناک و بیمناک است. و ما میبینیم از افراد و اشخاص در سنهای بالا و کتابها خوانده و درسها دیده و استادها خدمت کرده اسم مرگ برده میشود آنها میلرزند، ناراحتند و از سوئی دیگر میبینند مثلا دختر جوان خاتم انبیاء حضرت صدیقه کبری، او برای ارتحال از این نشئه شادمانگی از خود نشان میدهد.
حالا ببینید تفاوت ره از کجاست تا بکجاست.
الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات، «عملوا الصالحات»
پروراندن آن قوهی عملی میباشد، آمنوا پروراندن قوهی نظری است. قوهی نظری را مقدم آور، حدیثی از جناب رسول الله است که علم امام عمل است، پیشوای عمل است عمل نیاز دارد به نور علم باید عالم بشود راه بیابد تا به راه بیفتد جناب خواجه فرمایشش این است که این دو قوهی نظری و عملی به آمنوا، به عملوا الصالحات از قوه به فعلیت رسیدن انسان باز هم هنوز کار دیگر دارد که آن کار دیگر دنبالش است که.
**صفحه=36@
و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
حالا که خودش دارای چنین دو قوهی قوی شده که دو قوه به فعلیت رسیدند کسی بوده باشد. که به تواصوا بالحق، حق راستی است، درستی است، علم است، کمال است، آنچه که حق است، معارف است، حقایق است، اینها همه حقند.
تواصوا بالحق
دیگران را به حق وصیت کننده سفارش کنند. تعلیم بدهند، یعنی قوهی نظریه دیگران را بپرورانند خودش که صاحب چنین کمالی شده دیگران را هم بهسوی مقامات عالیه علم و عرفان ارتقاء بدهد.
و تواصوا بالصبر
انسان در مسیر تکاملش کتل ها در پیش دارد، گردنهها در پیش دارد و باید این گردنهها را سپری کند باید صابر بوده باشد.
و تواصوا بالصبر
خلاصهاینکه قوهی علیمه دیگران را میپروراند آنان را به صبر و شکیبائی و فراگرفتن و تن به عمل دادن اعمال صالحه وصیت میکند چنانچه.
تواصوا بالحق
برای فرا گرفتن علوم و معارفاند پس انسانی که از زیان کاری رسته است و درخت وجود خودش را به کمال رسانده است. آن انسانی است که
آمنوا و عملوا الصالحان
دو قوهی نظریه و عملیه خودش را پرورانده
و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
این دو قوهی نظریه و عملیه دیگر آن را که میگویند عقل نظری و عقل عملی آنها را پرورانده دیگران را رشد داده و در ضمن همین مطلب ابو نصر فارابی را در کتاب تحصیل السعادة مطلبی است و خلاصه گفتارش این است که سفرای الهی برای دو کلمه آمدهاند. یکی تعلیم مردم و دیگری تأدیب مردم.
تعلیم مردم به آنان علم بیاموزد، تأدیب مردم درخت وجودشان را درست
**صفحه=37@
بار بیاورد. جان مطلبی که درباره ی جناب علامه طباطبائی خواستم به عرض برسانم بنده آن جناب را در داشتن عقل نظری و عقل عملی بسیار غنی و در حد خودش که از اعاظم افاضل و صدور اماثل فخر شیعه، مفخر عالم علم و عالم اسلام هست در داشتن این دو قوهی عقل نظری و عقل عملی بسیار بسیار قوی یافتم.
اما عقل نظری در مدت عمر پربرکتش که 81 سال در این نشئه زیست نمود سی سال را در حوزه مقدسه قم وقف طالبان علم و دانش پژوهان کرده است آثار قلمی از خود به یادگار گذاشته است که یکی از آنها تفسیر عظیم و قیم و رسیم و متین المیزان است که تفسیر قرآن است به قرآن. تفسیر شریف المیزان را در 20 جلد مدت 20 سال تألیف فرموده است.
این بیانگر قوهی عقل نظری اوست و عقل عملیاش رساله ولایتش را بخوانید میبینید چون از انسان آنچه صادر میشود که درجان خودش دارد یعنی گفتار هر کس قلم هر کس، سیرت هر کس، روش هر کس، معرف فطرت او و جیلی او و صفات درونی او میباشد و رساله ولایتش یک پارچه نور است و آن حالات درونیاش را، آن توجهاتش را، آن مقامات انسانی را، که آدمیباید در سایه توجه و مراقبت و در کنار شجرهی طوبای ولایت بهره ببرد تا به چنان مقامات برسد بیان میفرماید که هر کلمهاش، هر سطرش و صفحهاش حکایت از مقام قوت و فعلیت به کمال عقل عملی علامه طباطبائی میباشد. از جنبهی تعلیمش که.
تواصوا بالحق
در این مدت سی سال که در حوزهی مقدسه قم تشریف داشتند احیاء کردند. حوزه را در حوزه تفسیر قرآن آوردند، در حوزه بحث از معارف قرآن آوردند، در حوزه سخن از سیر و سلوک حقیقی و واقعی به مشرب قرآن مجید برای نفوس مستعده در مجالس عدیده و گوناگون مطابق آن بلند اندیشی و دور بینی و نفس شناسی و اشخاص شناسی که داشته بود مطابق استعداد زمینهها و جهانها بذر افشانیها میفرمود. بعضی از درسها و بحثها مطابق محفل و مجلس و اشخاص مشت، مشت بذرافشانی می کرد.
در بعضی از مجالس دامن، دامن بذر افشانی می کرد این از جنبهی تعلیمش
**صفحه=38@
که الحمدلله رب العالمین شاگردانی متعدد تربیت کرده است. نهالهای را ببار آورده است که هم اکنون در حوزههای علمی از قم گرفته تا تهران و جاهای دیگر و شهرستانها، شاگردان او هستند به همان مسیر الهی جناب علامه طباطبائی تعلیم مینمایند، تربیت مینمایند. تأدیب مینمایند در پروراندن اشخاص در پروراندن نفوس مستعده
تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
که هم در محفل درس و فحص خودش جانهایی را زبان داده و بیزبانهایی را زبان داده و هم در مبنای سیر و سلوکش و تأدیب و تربیتش اشخاصی تربیت کرده است پرورانده است که هم از جنبه علمی یادگارهای خوبی دارد و هم از جنبه عملی یادگارهای خوبی واقعا آن جناب لطفی از الطاف الهی بود. در این زمان، در این عصر که پلنگها، نهنگها، درندهها از شرق و غرب حمله کرده بودند به پیکر مقدس دین و ماسکهای قیراندود به چهرهی مبارک قرآن و دین زده بودند و با قلمهای آلوده خودشان چیزهایی مینوشتند و با دهانهای پلیدشان چیزها میگفتند این لطف الهی با بیانات عرشی و دل نشینیش با همه این پندارهای غلط جنگیده و با این همه افکار پلید پنجه داده است که
کتب الله لاغلبن انا و رسلی
باید خدا به گفتار رسولان خدا غالب بوده باشد.
توانست معارف حقه الهیه را بر کرسی بنشاند و افراد و اشخاصی تربیت بنماید که الآن در حوزه مقدسه علمیه قم و در حوزههای دیگر همان هدف مقدس الهی آن جناب را بر کرسی بنشاند و نفوس مستعده را به سوی کمالشان ارشاد بنماید.
جناب علامه حدیثی در اربعینش دارد آن حدیث سلسله سند را به شیخ بهائی میرساند و او نیز میرساند. به امام صادق (ع) و آن جناب از حضرت رسول الله (ص) روایت میکند از آباء گرامی خودش تا به رسول الله (ص) که:
قال رسول الله (ص) قالت الحواریون لعیسی یا روح الله من نجالس؟
قال من یذکرکم الله رؤیته و یزید فی علمکم منطقة و یرغبکم فی الاخرة عمله
حواریون از حضرت عیسی سؤال کردند آقا ما با چه کسی همنشین بوده باشیم جلیس با چه کسی بوده باشیم.
**صفحه=39@
جناب عیسی روح الله (ع) به حواریون فرمود با کسی که دیدار او چهرهی او لقای او شما را به یاد خدا بیاندازد با کسی که منطق او گفتار او بر علم شما بیفزاید با کسی که عمل او
یرغبکم فی الاخرة عمله
رفتار او و سیرت او شما را از دنیا بی زاری بدهد و ترغیب و تشویق و تحریص به سوی آخرت بنماید. بینی و بین الله من این هر سه صفت را در جناب علامه طباطبائی میدیدم که رؤیت او آدم را به یاد خدا میانداخت، منطق او بر علم آدم میافزود عمل و سیرت او انسان را به سوی آخرت میکشاند. رضوان الله تعالی علیه حقی بر علم و اهل علم و عالم علم دارد از آن جناب در مقامات علمی و عملی بیش از اینها حرف میخواهد درباره ی مقامات علمی و عملی آن جناب بیش از این حرف میباید او به حق عارف بالله بود و او فیلسوف الهی بود یکی از رسائل بسیار وجیه و عزیز آن جناب بنام فلسفهی الهیه و دین الهی است که به عنوان علی و فلسفة الالهیه است در ابتدای آن رساله بسیار مفید سخنی عنوان میفرماید از فلسفه چون سخنها حرفها کتابها، به تعبیر یکی از اساتید بزرگ ما جناب آیت الله علامهی رفیعی قزوینی رضوان الله علیه فرمود کتابها، حرفها افتاده به دست زبان نفهمها کارهایی میکردند حرفهایی میزدند که آنچه اندر دل بود اظهار آن مشکل بود.
مرحوم علامه طباطبائی در ابتدای آن کتاب عنوان فرمود که حقا فرق میان فلسفهی الهیه و دین الهی گذاشتن این دو را از یکدیگر جدا کردن جرمی است عظیم فلسفهی الهیه یعنی دین الهیه دین الهی یعنی فلسفهی الهی فلسفه یعنی حقایق عالم و حقایق عالم را به نحو احسن و اکمل دین الهی فائز است جز اینکه آیات قرآن کلمات قرآن صور قرآن مطابق بیشتر و معارف اشخاص خودش را نشان میدهد یعنی یک آیه برای یک شخص روزنهای است. همان آیه برای شخص دیگر «در» است برای شخص دیگر «دروازه» است برای شخص دیگر آسمانها است برای دیگری کهکشانهاست تا وسعت علمی و مجال در میدان بینش و درایت آن کسی که آمده است در کنار این طریق الهی و معبود الهی چقدر بوده باشد او را حد نیست. فرمود:
اقراء وارق
**صفحه=40@
به هر اندازهی قرآن که رسیدهای به هر مقام قرآن که دست یافتهای به هر بطنی از بطونش که نائل شدهای نگو تمام شد.
امیرالمؤمنین فرمود اقراء بفهم، بخوان، بیاب وارق در پی آن باش که بالاتر بروی که خبرهاست در هیچ حد توقف نکن دین الهی حائز همهی مقامات در معارف دار هستی است.
این فلسفهی الالهیه است و دین الهی هم این فلسفهی الهیه و حقا ظلم عظیم است کسی بخواهد بین دین الهی و فلسفهی الهیه جدائی بیاندازد این مطلب را پیش از آن جناب پیش از علامه طباطبائی مرحوم صدر المتألهین جناب ملاصدرا در کتاب عظیم الشأن اسفار که اکنون در خاطر دارم صفحهی 75 جلد چهارم چاپ اول اسفار است در آنجا به مناسبتی همین بحث را پیش کشیده و سخن درباره ی تجدد نفس ناطقه است که انبیاء این را فرمودهاند دین خدا این را فرموده است سخن را کشاند. بدین جمله فرمود:
تبت لفلسفه تکون قوانینه غیر مطابقة للکتاب و السنة
مرگ بر آن فلسفه ای هلاکت بر آن فلسفه ای که قوانین آن اصول آن قضایای آن براهین آن مطابق کتاب و سنت نباشد. کتاب و سنت متن فلسفه است، عین حقیقت و واقعیت است.
تبت لفلسفه لاتکون قوانینه غیر مطابقة للکتاب و السنة
در همان کتابی که بنام تحصیل السعاده از ابونصر فارابی نقل کردیم آن جناب نیز آن فیلسوف بزرگ الهی نیز آن معلم ثانی نیز در اواخر تحصیل السعاده درباره ی فلسفه و فیلسوف کامل سخن به میان آورده تا حرف را بدین مضمون مطلب منتهی کرده که خلاصه فرمایشش این است. فیلسوف کامل امام است آن کسی پیشوای مردم است آن کسی واسطه فیض است آن کسی دستی بهسوی بالا دارد و دست دیگر به این سو و طالبان حقیقت را به حقیقتشان آشنایی میدهد و تشنگان را سیراب مینماید که فیلسوف کامل باشد یعنی عالم به حقایق دار هستی بوده باشد.
کتاب عظیم دار هستی را فهمیده ورق زده باشد فیلسوف کامل امام است و فلسفهی الهیه همان دین الهی است. جناب علامهی طباطبائی بهحق فیلسوف الهی بزرگ شرق بوده است و عارف بسیار عظیم الشأن بوده است هم در عرفان
**صفحه=41@
علمی و هم در عرفان عملی در عرفان علمی به دقایق گفتار عرفای بزرگ و کتابهایشان آشنایی داشت تمهید القواعد را از محضر مبارک حکیم عالیقدر فیلسوف الهی عالم ربانی علامهی بزرگوار جناب آقای سید حسین بادکوبهای استفاده کرد و علوم عقلی را از آن جناب آموخته به دقایق فصوص شیخ کبیر و شروح فصوص و مطالب و مبانی ایشان آشنایی داشت یک دوره موفق شده است که فتوحات محی الدین عربی را نگاه کرده است مطالعه کرده است همینطور که توفیق یافته است یک دورهی بحار جناب علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه را یک دوره نگاه یک محدث خبیر بود همانطور که یک مفسر کبیر بود.
همانطور که یک عارف جلیل القدر بود همانطور که یک فقیه و اصولی زبردست بود آن جناب در اوائل امر که به قم تشریف فرما شده است و در این بیت اهل ولایت مشرف شده است شروع فرموده به تدریس علوم نقلی وقفه میفرمود. اصول میفرمود پس از آنکه دید الحمد لله علمای فقیه و اصولی هستند و در آن جهت درسها و بحثهای متعدد دائر است اما در اصول عقاید و مباحث قرآنی حوزه احتیاج مبرم دارد شروع فرموده است. به تدریس اصول عقاید اسلامی درس قرآن درس فلسفهی الهیه و شاگردان متعددی را که مییافت آنان را به معارف حقهی الهیه از مسیر سیر و سلوک تعلیم و تربیت میفرمود.
که به این مضمون آن حدیث شریف یعنی آن واقعهی تاریخی که در انجیل دارد حضرت عیسی پیمبر وقتی مبعوث به رسالت شده است از کنار دریا عبور می کرد دید دو تا برادر در ناوی نشستهاند تور میاندازند در دریا تا ماهی صید کنند آنان را خواست فرمود چه میکنید گفتند داریم ماهی صید میکنیم با آنها سخن بمیان آورد فرمود ماهی صید کردن هنر نیست، عرضه آن را دارید که با من همراه بشوید تور بیاندازیم آدم صید بکنیم آدم شکار کنیم، ماهی شکار کردن چه هنری است آن دو نفر برادر جوان مستعد بودند حرف نبوت و وحی در دلشان اثر گذارد و با عیسی پیغمبر بر راه افتادند که از حواریون آن جناب شدند مرحوم علامهی طباطبائی انسانها صید می کرد و شکار مینمود.
یا هر کسی به فراخور استعدادش، ندیدم من کسی را که در کنار سفرهاش بنشیند و دست خالی و لقمه برنداشته از کنار سفرهاش برخیزد اخیرا که زبان اعتراض را از گوشه و کنار
**صفحه=42@
زیاد دید و کتابهای هرزه و آلوده دزدکی در این کشور نوشته میشد که جوانهای ما را بهسوی انحراف میکشاند جناب علامهی طباطبائی هفتگی روزهای پنج شنبه و جمعه در مجلس خودشان در را بروی همه باز کرده و ندای قولیاش و عملیاش این بود که این در باز است به روی همه و همانطور که میدانیم شما آگاهی دارید که روزهای پنج شنبه و جمعه سالیانی حضرت علامهی طباطبائی مجلس عام داشت. که هر کس هرگونه سؤالاتی دارد پیرامون دین، قرآن، اصول عقاید، فروع دین بفرماید. سؤالاتش را بنماید که حجت بر معترضین تمام بود که حجت بر متعندین تمام بود که حجت بر افراد تیره دل تمام بود حرفی داری بسم الله در بروی شما باز است اگر جواب نشنیدید اگر پاسخ نیافتید آنگه گله کنید چنین کاری حضرت استاد علامهی طباطبائی در چندین سال در این حوزهی قم علاوه بر محافل درس و بحث که هم شبانه داشت و هم روزانه داشت و هم در قم داشت و هم در تهران داشت و هم در مشهد داشت.
اعلی الله مقامات الشریفه و رفع الله درجات الرفیعه علاوه بر این همه این کار بزرگ و خطیر را هم به عهده گرفته بود بله ایشان فقیه مجتهد بود. اصولی مجتهد بود مفسر کبیر بود معلم اخلاق بود ادیب بود، سالک بود، بی هوا بود، متواضع بود، خودبین نبود.
من این جمله را بارها به عرض رساندهام یک وقتی که در حضور شریف ایشان جزوهای نوشته بودم در امامت و برده بودم به محضر مبارکش که این جزوه را نگاه بفرماید نگاه فرمودند یک دوره لطف فرمودند بر بنده منت نهادند به یک جای عبارت من اشکال کردند گفتند آقا اینجا دعای خصوصی در حق خودتان چرا کردید.
و فرمودند من تا خودم را شناختم دعای خصوصی درباره ی خودم نکردم هر وقتی که دعا مینمودم بندگان خدا را در دعایم شرکت میدادم، جان بود، روح بود، بزرگوار بود در همان دفتر خاطراتم که از محضر مبارک ایشان و برادر بزرگوارش علامه سید محمد حسن الهی شنیده بودم یادداشت میکردم یکی از خاطراتی که دارم در آن دفتر این است وقتی بنده از قم به حضور شریف حضرت آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی رضوان الله تعالی علیه که آن جناب هم یکی از اساتید بزرگوار ما میباشد تشرف حاصل کردم به ایشان عرض
**صفحه=43@
کردم آقا خوابی دیدم شما را عالم خوش داشتم در آن رؤیای خودم و شما فرمایشاتی به من فرمودید بعضی از آنها را که بیدار شدم در خاطرم ماند و بعضیها را فراموش کردم و آنچه را که در خاطرم ماند یادداشت کردم از آن جمله این بود در عالم خواب به من فرمودند.
التوحید التنسی غیر الله
توحید یکتاپرستی یکی گفتن، یکی دیدن و این است که جز خدا را فراموش کنی جز خدا را.
التوحید التنسی غیر الله
وقتی این جمله را به حضورشان عرض کردم مقداری تأمل فرمود و این بیت گلشن راز را در جوابم خواند که:
نشانی دادهاندت از خرابات++
که التوحید اسقاط الاضافات
سپس سخن بمیان آمده از محضر مقدس استاد بزرگوارشان حضرت آیت الله جناب حاج سید علی قاضی طباطبائی در نجف اشرف که علامهی طباطبائی صاحب تفسیر المیزان و خود آقا شیخ محمد تقی آملی و برادر جناب حاج آقای طباطبائی و اعاظم دیگری که از نجف به محضر مبارک آن جناب استفاده مینمودند مرحوم آقای آیت الله آملی به من فرمودند که آقا اگر کسی بخواهد به جایی برسد من برای شما بهتر از جناب آقای علامه طباطبائی یعنی جناب علامهی طباطبائی صاحب المیزان کسی را نمیشناسم و سخنش را به این جمله پایان داد و فرمود:
ما همان وقت که در نجف بودیم آقای طباطبائی از همهی ما فقیهتر بود و ایشان را مکاشفات بود در همان وقت مکاشفات عجیبی این هر دو برادر داشتند هم جناب علامه آقا سید محمد حسین طباطبائی و هم جناب علامه آقا سید محمد حسن الهی هر دو را مکاشفاتی بود مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی فرمودند در همان وقت در نجف ایشان را مکاشفاتی بود، وجودی بود بسیار عظیم الشأن، کارهای ابتکاری عجیب داشت تفسیر قرآن نموده است. قرآن را به قرآن تفسیر کرد حضرت امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه فرمود:
القرآن کتاب الله ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه الی بعض
آیات قرآن بیان همدیگرند، زبان همدیگرند و خود جناب علامهی طباطبائی
**صفحه=44@
در ابتدای تفسیرش همین موضوع را پیش کشیده.
نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی
فرمود قرآن
تبیانا لکل شی
باشد حاشا که قرآن
تبیانا لکل شی
باشد و تبیان خودش نبوده باشد لذا از آیاتی مدد میگرفت و آیات دیگر را تفسیر میفرمود و درباره ی مثانی و مثنی همین لطیفه و همین مقتدا در قرآن مجید آورده بفرمود مثنی یعنی آن منعطف و جای برگشتن و پیچ خوردن رودخانه است که این رودخانه بر میگردد پیچ میخورد دو طرف این رودخانه ناظر به یکدیگر است به همدیگر نگاه میکند و این قرآن مثانی است مثنی است یعنی این آیات مثل آن ودای رودخانه که پیچ میخورد به همدیگر ناظرند به همدیگر نظر دارند شاهد همدیگرند ناطق همدیگرند منتها باید انسان به زبان قرآن آشنا باشد و ایشان عجیب به زبان قرآن آشنا بود، قرآنی بود و اهل قرآن بود خدا رحمتش کند، قرآن را با قرآن تفسیر فرمود کتابهایی که نوشته همهاش لطف است و فکر است و تعلیم است و تأدیب است، بحث است و فحص است.
یکوقت به من فرمود که من ابتدای امر در موضوعات گوناگون اصول عقاید علمی موضوعاتی انتخاب کردم از قرآن مثلا درباره ی ولایت، امامت، معاد، توحید و اینگونه امور از آیات قرآن استفاده کردم که هفت مجلد در این امور نوشتم پس از آن به فکر این افتادم که قرآن را شروع کنم به تفسیر و شروع کردم که بحمد لله موفق شده است.
محاسن اخلاقی آن جناب سیر و سلوک آن جناب، مصاحبت آن جناب، شاگرد پروری آن جناب، اساتید آن جناب تواضع آن جناب قلم آن جناب فنون علمی آن جناب، هر یک بهنوبهی خود جزوه و رسالهای میخواهد بنده سنهی 42 مهرماه از تهران به قم مشرف شدم به مدرسهی مرحوم آیت الله حجت رضوان الله تعالی علیه رفته بودم دیدم در کنار حوض مدرسه آثار نصب دایرهی هندیه است که بهوسیله دایرهی هندیه ظهر حقیقی هر افق تعیین میشود و خط قبله هم از آن
**صفحه=45@
تحصیل میشود و استفادههای نجومی دیگری هم از دایرهی هندیه میتواند اهل فن به دست بیاورد من از رفقای آنجا از آقایان محصلین آنجا سؤال کردم این دایرهی هندیه را چه کسی در اینجا بکار گذاشته است گفتند حضرت علامه طباطبائی که به خدمتش رسیدم فرمودند بله ما اوائل که آمدیم در قم یکی از درسهای من تدریس ریاضیات و نجوم بود فرمود من ریاضی میگفتهام مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانساری از اساتید ریاضی داند بنام نجف اشرف بود که جناب علامه طباطبائی و برادر بزرگوارش ریاضیات را در محضر مبارک آن آقا تعلیم گرفتند.
حتی اینکه جناب علامه طباطبائی فرمودند آن آقا در ریاضیات بهقدری دست داشت که تثلیث زاویه کرد و تثلیث زاویه را اهل فن ریاضیدانان میدانند که چیست یک حرف سادهای نیست که هنوز در کتب ریاضی قضیه و اصلی و مشکلی نداریم برای تثلیث زاویه برای تنصیف زاویه در اصول اقلیدس درباره تنصیف زاویه حرف است اما تثلیث زاویه به برهان هندسی باید با چه مقدماتی پیش آمد.
حرف آسانی نیست جناب آقا سید ابوالقاسم خوانساری رضوان الله تعالی علیه یک چنین کسی بود و مرحوم علامهی طباطبائی ریاضیات را در محضر مبارک ایشان کسب کردهاند عرایضی که بالفعل الآن ارتجالا داشتیم درباره ی آن جناب که به حضور شریف شما تقدیم داشتم خداوند درجاتش را عالی بفرماید و حق عظیمی که به گردن حوزه دارد و به گردن افاضل حوزه دارد خداوند توفیق عنایت بفرماید که از عهدهی سپاسگزاری و اداء آن حقی که به گردن ما دارند برآیند و برآییم ان شاء الله تعالی و معارفشان را که به ودیعه در دست بسیاری از افراد مستعد این کشور الحمد لله در مدت سی سال در حوزهی علمیه قم به ودیعه سپرده است انشاء الله اینها تمام به ثمر برسند و دیگران را به ثمر برسانند خداوند درجاتشان را عالی بفرماید درود و رحمت و سلام الهی بر شما باد و بر ایشان باد.
و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
**صفحه=46@
گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با آیة الله جوادی آملی دامت افاضاته به مناسبت رحلت فیلسوف کبیر آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبائی قدس سره
**صفحه=47@
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت استاد آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبائی قدس سره انسانی کامل بود که از حکمت الهی برخوردار شد و خدای متعال قلب پاک این عالم ربانی را به نور حکمت روشن گردانید و چون خدا فرمود هر کس از حکمت الهی برخوردار باشد از خیر کثیر برخوردار است بنابراین، این عالم ربانی از خیری برخوردار شد که خدا در قرآن کریم از آن به خیر کثیر یاد کرده است اما حکمت خیر است چون بهترین و عالیترین موهبتهای الهی است. و این خیر فراوان است چون آثار وجودی آن زیاد است مانند نور کاملی که افق وسیعی را روشن میکند و قلمرو فراوانی را نور میدهد اجمالی از سیرهی آموزنده آن حکیم الهی را باید بدین شرح بیان کرد: علامه طباطبائی سیرهی زندگی او با قرآن کریم آمیخته بود یعنی او با قرآن زندگی می کرد او با قرآن میاندیشید او شاگرد خوب قرآن کریم بود او با قرآن معارف الهی را درمییافت. او با قرآن سخن میگفت. و با قرآن چیز مینوشت یعنی تمام شئون زندگی این عالم ربانی را چون شاگرد قرآن کریم بود قرآن هدایت می کرد وحی خدا رهبری می کرد و چون شاگرد قرآن کریم بود و از تقوای خاصی برخوردار بود خدا او را از علوم الهی برخوردار کرد چون در قرآن فرموده است:
و اتقوا الله و یعلمکم الله.
**صفحه=48@
و چون شاگرد قرآن کریم بود و از تقوای مخصوص برخوردار بود قاب شریف این عالم ربانی در تشخیص حق و باطل و فرق میان صدق و کذب از نورانیت و موهبت خاص الهی برخوردار بود زیرا خدا در قرآن فرموده:
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا
و چون این عالم ربانی شاگرد قرآن بود. و با قرآن زندگی می کرد و قرآن نور خداست چنانکه خدا فرمود ما برای شما نور فرستادهایم او هم با نور زندگی می کرد و از مصادیق بارز
و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس
بود چون با این نور زندگی می کرد. مشی او و سیرهی او و رفتار او و گفتار او و کردار او آموزنده بود مجلسش آموزنده بود محفل درسش آموزنده بود بیانش آموزنده بود. قلمش آموزنده بود. زیرا همه اینها از آثار آن خیر کثیر است آنچنان در خدمت قرآن بود که علوم اسلامی را در قرن و عصر خود احیا کرد همانطوریکه قرآن جامعه رازنده میکند و حیات میبخشد و به افراد حیات میدهد به یک ملت و امت حیات میبخشد به افکار و اندیشههای متفکران و اندیشمندان فروغ میبخشد این عالم ربانی به برکت استفادههائی که از قرآن کریم کرد توانست علوم اسلامی و الهی را احیاء کند، جوامع بشری را زنده کند دلها را زنده کند مغزها را بیدار کند، زیرا با نور الهی در بین مردم بر میبرد مهمترین علوم اسلامی که همان تفسیر و حدیث و فلسفه بود به برکت سیرهی علمی این عالم ربانی احیاء شد.
یعنی با تدریس قرآن با تألیف کتابهایی در زمینه قرآن با نوشتن تفسیری بنام المیزان درباره ی قرآن معارف قرآنی را احیاء کرد یعنی در حقیقت مغز مردم، کیان مردم رازنده کرد تا از معارف همیشه جاوید و زنده قرآن کریم بهره بگیرند و بهرهمند شوند یعنی دلهای مردم را هشدار داد و هشیار کرد تا از علوم الهی بهره ببرند هم با بیان و قلم معارف بلند الهی را بهعنوان تفسیر قرآن در سطح وسیع عرضه کرد و هم دلها و مغزهای اندیشمندان را احیاء و بیدار کرد که بتواند از معارف الهی به اندازه کافی بهره ببرند. در پرتو تفسیر قرآن کریم سخنان اهل بیت علیهم السلام را احیاء کرد
**صفحه=49@
یعنی آنچه را که رسول الله فرمود:
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.
علامه طباطبائی این عالم ربانی قدس سره در حفظ و حراست این ثقلین در احیای آثار این ثقلین در نشر معارف این ثقلین کوشید در پرتو تفسیر قرآن کریم سخنان اهل بیت علیهم السلام را بهعنوان بحث روائی مطرح کرد آنچه را که معصومین علیهم السلام درباره قرآن کریم فرمودند نقل کرد تحلیل کرد تشریح کرد آنها را هم تبیین کرد آنها را هم درست عرضه کرد زیرا قرآن هرگز از اهل بیت جدا نخواهد شد و اهل بیت هم هرگز از قرآن جدا نخواهند بود بنابراین اگر کسی خوب به تفسیر المیزان دقت کند قبل از اینکه به بحث روائی برسد خوب با دقت بررسی کند آیات را بر مفاهیم و معارف و معانی تفسیر شده مییابد چه در بحث روائی میبیند ائمه علیهم السلام بر همان روال تفسیر کردهاند یعنی این شاگرد قرآن و عترت قرآن را به روالی تفسیر کرده است که عترت فرمودهاند و عترت فهمیدهاند علامه طباطبائی نظرشان این بود که قرآن طبق آیهی سورهی واقعه
انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون
این کتاب قرآن کریم است قرآن کتاب مکنونی است اگر کسی خواست با ظاهر قرآن تماس بگیرد باید از طهارت ظاهری برخوردار باشد ولی اگر خواست با معارف قرآن با عمق قرآنی با معانی پربار و پرمحتوای قرآن تماس بگیرد باید جان او مظهر و جان او پاک باشد.
لایمسه الا المطهرون
و طبق آیهی سورهی احزاب خدای متعال اهل بیت عصمت و طهارت را مطهر معرفی کرده است فرمود:
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
این اراده هم اراده تکوینی است زیرا خدا به کار خودش اراده کرده است. خدا اراده کرده است که: قلوب ائمه علیهم السلام کیانهای آنها
**صفحه=50@
را از هر آلودگی و پلیدی و رجس طاهر و پاک و مطهر سازد چون خدا اراده کرده که این قلبها را مطهر کند یقینا میکند و کرده است.
بنابراین قلوب و دلها ارواح ائمه معصومین، رسول اکرم و اهل بیت عصمت علیهم السلام مطهر از هر اشتباه از هر نقص و هر کمبودی و هر کمی و کاستی و خطا و اشتباه خواهند بود. چون مطهر از هر نقصند بنابراین آنها هستند که میتوانند معارف بلند قرآن کریم را خوب ادراک کنند و با آن تماس بگیرید
لایمسه الا المطهرون
و اینها هم که مطهرند بنابراین میکوشید که روایات را بهعنوان بهترین شاهد بر تفسیر و تبیین آیات قرآن قرار بدهد و اصرار داشت که آیات قرآن کریم را به کمک سخنان اهل بیت عصمت و طهارت بیان کند و این شیوه خاصی که استاد علامه طباطبائی رضوان الله علیه در تفسیر المیزان بکار برد که آیات را به کمک هم معنا می کرد و برخی از آیات را مبین آیات دیگر قرار میداد و بهوسیله آیات یکدیگر را تبیین و تفسیر می کرد و قرآن را با قرآن تفسیر می کرد این هم یک شاهد قرآنی دارد و هم یک سنت عملی آنچه را که ایشان هم در درس میفرمودند هم در نوشتهها آوردهاند و هم در تفسیرشان گوشزد کردهاند.
فرمودند قرآن که بیانگر تمام معارف است. تمام معارف سودمند بشری را بیان میکند.
نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء
اگر قرآن بیانگر تمام معارف است اگر قرآن روشنگر تمام معارف است چگونه در تبیین و روشنگری خود نقصی دارد؟ این اگر در حریم خودش نقصی داشته باشد نمیتوان مبین و روشنگر معارف دیگر باشد پس یقینا در آیات قرآن هیچ ابهامی نیست، هیچ جای پیچیده و تاریک و معما نیست خودش، خودش را روشن کرده است زیرا طبق بیان خدا نور است و در نور ابهام وجود ندارد و هم طبق بیان خدا این بیانگر تمام اشیاء است پس در خودش هیچ ابهامی وجود ندارد اگر یک آیهاش خوب روشن نشد به کمک آیه دیگر باید آن را فهمید و این همان معنای مثانی بودن قرآن است که خدا قرآن را بهعنوان یک کتاب مثانی بیان کرده است.
**صفحه=51@
الله نزل احسن الحدیث کتابا متنابها مثانی
یعنی سراسر این کتاب انعطاف دارد هر آیهای به آیه دیگر مثنی و منعطف است هر سورهای با سوره دیگر نسبت انعطاف و انثنا دارد که کل قرآن، سراسر قرآن تمام سورهها و آیات نسبت به یکدیگر گرایش خاصی، جذبه مخصوصی، انعطاف خاصی، انثنای مخصوصی دارند از این نظر آیات روشنگر یکدیگرند مبین یکدیگرند. ناطق به یکدیگرند و مانند آن مطلب دوم اینکه سیره عملی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن هم همین روال بود یعنی در بسیاری از روایات میبینیم در بسیاری از جوامع روائی ما وقتی سخنان اهل بیت علیهم السلام را نقل میکنند میبینیم که آیات را به کمک یکدیگر تفسیر میکنند آیات را با استشهاد از یکدیگر تبیین میکنند سورهها را با کمک یکدیگر معنا میکنند آیات مکی را به شهادت آیات مدنی تشریح میکنند آیات مدنی را با هماهنگی آیات مکی توضیح میدهند.
و مانند آن چون علامه طباطبائی شاگرد ثقلین بود شاگرد قرآن و عترت بود دست پرورده این قرآن آن عترت بود و آنها به هم آمیختهاند این بزرگوار هم از قرآن و هم از عترت مایه گرفت و بر آن مایه پایهای فراهم ساخت و بر آن پایه مطالبی را منتشر کرد لذا سراسر تفسیر قرآن کریم سخنان ثقلین رازنده کرده است احیای علوم دین کرده است احیای علوم اسلامی کرده است قرآن که کمتر در حوزهها مطرح بود، حدیث که کمتر در حوزهها طرح میشد به استثنای آن قسمتهایی که مربوط به اخلاق یا مربوط به فقه بود دیگر روایاتی که مربوط به معارف بود، مربوط به اصول اعتقادات بود کمتر مطرح میشد.
این عالم ربانی هر دو قسمت را آنچه که مقدور ایشان بود و آنچه که روزی اهل این زمان بود خدا به برکت حیات و سیره علمی این عالم ربانی بیان کرد و منتشر کرد و توضیح داد مطلب دیگر که در سیره علمی علامه طباطبائی رضوان الله علیه بهخوبی میتابد و مشهود است نشر مسائل فلسفی و تبیین مسائل عقلی بود. علامه طباطبائی رضوان الله علیه بر آن بود که عرفان صحیح و برهان کامل در خدمت قرآناند هرگز برهان به عرفان صحیح از قرآن کریم جدا نیستند. آن برهانی که در برابر قرآن قرار بگیرد که یک فلسفه کاذب است آن عرفانی که رو در روی قرآن قرار بگیرد یک مشاهدات باطل و تخیلاتی بیش نیست. معتقد بود که برهان کامل و عرفان
**صفحه=52@
صحیح در خدمت و در صحبت قرآن کریم سالکان طریقت را و اهل دل را و متفکران بشری را و پویندگان راه معنویت را به هدف نهائی میرساند. برای رهبری اندیشمندان و عرفا و اهل دل این امور کافی نیست.
بنابراین افکار فلسفی را در خدمت معارف قرآن خوب تحلیل می کرد. استاد علامه طباطبائی نه تنها مدرس فلسفه بود نه تنها در فلسفه کتابهایی نوشت بلکه حکیم بود یعنی فلسفه را بهخوبی چشید و او را پخت و بر او افزوده و او را پروراند و او را منتشر کرد زیرا لازمه خیر کثیر آن است که هم نقص را و هم عیب را و هم کمبودی و کجی و کاستی افکار بشری را در پرتو قرآن کریم که نور الهی است تکمیل و نقصهای آنها را برطرف بکنند لذا علامه طباطبائی رضوان الله علیه به برکت قرآن کریم توانسته است فلسفه مشاء را که بهخوبی تدریس می کرد و حکمت متعالیه صدر المتالهین را که بهخوبی تدریس می کرد آنچنان بردانش جویان عرضه کند که اگر جای مبهمی و جای ناقصی و جای انحرافی در گفتار و نوشتار و افکار پیشینیان بود آنها را برطرف کند. مشی فلسفی حکیم علامه طباطبائی دام ظله مطابق با مشی حکمت متعالیه بود.
یعنی حکمت صدر المتالهین لذا کتابهای فلسفی که در این زمینه نوشت بنام بدایة الحکمة و نهایة الحکمة بهعنوان کتابهای درسی فلسفی در حوزههای علمیه به همان روال حکمت صدر المتالهین است یعنی حکمت متعالیه با همان مبانی ابتکار علامه طباطبائی در فلسفه در چند بحث عمیق است زیرا صاحبنظر بود در بسیاری از مسائل اظهار نظر و تحلیل دیگر و اقامه دلیل دیگر می کرد گر چه در بسیاری از مسائل تعلیقه ای که بر اسفار دارد اشکالاتی که دارد نظارت خاصی را اظهار کرده است و اما چند نظر عمیق دارد که برای پیشرفت فلسفه در قرن حاضر کافی است.
یکی از ابتکارات مهم علامه طباطبائی تبیین برهان صدیقین است بطوریکه خیلی قویتر و عمیقتر از آنچه که در فلسفه صدر المتالهین رضوان الله علیه آمده است ایشان بیان فرمودهاند یعنی اگر تصورات برهان صدیقین در فلسفه اسلام بهخوبی عرضه شود معلوم میشود آنچه را که ابن سینا و همفکران فلسفه مشاء فرمودهاند تا رسید به حکمت متعالیه و آنچه را که صدرالمتالهین و همفکرانش
**صفحه=53@
فرمودند تا رسید آنچه را که حکیم سبزواری رضوان الله علیه و شاگردان او فرمودهاند میبینید که در طی این تطورات میرسیم به نظر ابتکاری علامه طباطبائی دام ظله در برهان صدیقین و نظر علامه طباطبائی رضوان الله علیه برهان صدیقین میتواند اولین مسئله فلسفی داشته باشد بر مبنای اصالت وجود تکیه کند نه نیازی است به مینای تشکیک وجود و نه نیازی است به دیگر مسائل مقدماتی فلسفه بلکه یک فیلسوف الهی میتواند اولین مسئله فلسفی را اثبات وجود خدا با تقریر برهان صدیقین شروع کند این از ابتکارات مهم فلسفی استاد علامه طباطبائی رضوان الله علیه است در بسیاری از مسائل دیگر نظری دارد که آن نظر را باید در تعلیقات ایشان بر اسفار یافت هم در مسئله علت و معلول جز از راه علم به علت ممکن نیست آنجا هم نظر خاصی دارند باید آنها را در لابلای نوشتار حکیمانه این بزرگ حکیم الهی جستجو کرد.
نه تنها در فلسفههایی که در حوزه علمیه کم و بیش تدریس میشد تبحری داشتند نه تنها در فلسفه مشاء و نه تنها در فلسفه حکمت متعالیه و نه تنها در فلسفه اشراقیه بلکه در فلسفههای غرب و تطبیق و مقایسه بین فلسفه غرب و شرق و بررسی مکاتب مادی و الهی و تحلیلی درباره فلسفهی مادیین و بیان کردن نقاط ضعف فلسفههای ماتریالیستی و تخطئه اصول دیالکتیکی تبحر خاصی داشت در این زمینه روش رئالیسم که بنام اصول فلسفه مشهور است سند زندهای خواهد بود این توانست آنوقت که ایران نیازی داشت به انقلاب فرهنگی نیازی داشت به احیاء فلسفه اسلامی نیازی داشت به زنده کردن افکار اندیشمندان بشری که فلسفه اسلامی را و معارف دینی را بر اساس عقل مستقیم درست بفهمد و در برابر واردات مکتبهای وارداتی غرب بایستند آن روز یعنی سی سال قبل بهخوبی قیام کرد در برابر مکتبهای مادی که از دو بلوک شرق و غرب به ایران سرازیر شدند ایستاد و فرهنگ اسلامی را در ایران احیاء کرد شاگردانی خوب تربیت کرد حوزههای خصوصی و عمومی تشکیل داد و با احیاء فلسفه اسلامی در برابر مکاتب وارداتی و ایسم های وارداتی دو بلوک شرق و غرب ایستاد و در برابر آنها مقاومت کرد طوری که نه تنها نگذاشت ایسم های وارداتی و مکتبهای مادی وارداتی از دو جناح شرق و غرب به ایران بیاید بلکه کوشید افکار فلسفی، فرهنگ غنی و قوی فلسفه اسلامی را به دو بلوک شرق و غرب مخصوصا غرب منتشر کند. دانشمندانی از این دو بلوک
**صفحه=54@
میآمدند با او مصاحبه میکردند سؤالاتی میکردند با دست پر بر میگشتند این کار علامه طباطبائی در انقلاب فرهنگی اسلامی در طی این سی سال اخیر سهم مؤثری داشت.
اما بعد عرفانی این عالم ربانی او عارف کامل بود عارفی بود که خدای متعال مهمترین آرمان و آمال او بود همانکه در دعای کمیل آمده.
یا غایت آمال العارفین
ایشان در ردیف همان عارفین بود و در زمره همان عرفا بود که از ثقلین یعنی قرآن و عترت مایهها گرفت و پایه هائی ساخت بنابراین عرفان صحیح را با استمداد از آیات مخصوصا روایات اهل بیت علیهم السلام بهخوبی عرضه می کرد و بهخوبی تشریح می کرد و بهخوبی تدریس می کرد و همانطوری که صدر المتالهین بر آن است که میشود بین عرفان و برهان التیام قائل شد در درسها هم سعی میکردند مسائل عرفانی را مستدل کنند و مسائل برهانه را با ذوقهای عرفانی آمیخته کنند و هر دو را در کنار سفره قرآن از برکت قرآن و در پرتو قرآن آبیاری و احیاء کنند یعنی فروعات را به آن اصل برگردانند.
از این نظر که در تمام ابعاد شاگرد قرآن کریم بود و از خیر کثیر برخوردار بود میشود گفت علامه طباطبائی از مصادیق بارز و کامل:
مثل کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء
بود.
اعتقاد پاکی که داشت ایمان کاملی که داشت عمل صالحی که داشت ولایت خاصی که درباره اهل بیت عصمت و طهارت داشت و برخوردار بود او را همانند درخت طبیعی قرار داد که دارای اصل ثابت و شاخههای سر به فلک کشیدهای که از سر تا پا میوه میدهد بعد از ریشه تا بالاترین شاخه میوه میدهد در تمام فصول میوه میدهد چون گسترده است در هر زمان و زمین میوه میدهد چون ثابت است در تمام دوران عمر زنده است و میوه میدهد این همان آب حیات است تا آثار علامه طباطبائی زنده است میوه میدهد و در هر لحظه و زمان میوه میدهد میوهاش تنها مخصوص به شاگردانش نبود عدهای در حوزه
**صفحه=55@
درس ایشان میآمدند از میوه وجودش استفاده میکردند عدهای دور و نزدیک با آثار ایشان آشنا بودند از نوشتار حکیمانه ایشان بهرهمند بودند عدهای توفیق شرفیابی محضرشان را داشتند. در روزهای مناسب از فیض وجودش استفاده میبردند از ملاحظات ایشان بهره میبردند از دیدارش لذت میبردند از رفتارش مددی میگرفتند چون کلا این عالم الهی و ربانی رضوان الله علیه سیره او و حیات او و زندگی او آموزنده بود.
توتی اکلها کل حین باذن ربها
بنابراین شاگردان او بسیاری از مردمند بسیاری از علمایند بسیاری از محققانند بسیاری از نویسندگانند گاهی از کشورهای دور طی یک مکاتباتی از ایشان استعلام میکردند مطالبی را میخواستند جوابی مرقوم میفرمودند وجودش میتوانست ثمربخش باشد برای دور و نزدیک و بهترین تعبیر همان تعبیر قرآن کریم است که:
یوت الحکمة من یشاء و من یوتی الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا.
اما از نظر تربیت شاگردان مخصوص بسیاری از فضلا بسیاری از دانشمندان، بسیاری از گویندگان، بسیاری از نویسندگان بسیاری از مدرسین حوزههای علمیه و بلاد دیگر از محضر این عالم ربانی استفادهها کردند که هر کدام بهنوبه خود منشاء اثری هستند یا اثر در گفتار یا در نوشتن یا در تدریس یا در دیگر آثار ارزنده اسلامی.
در مجموع علامه طباطبائی دائرة المعارفی بود برای قرن اخیر.
تمدن و فرهنگ اسلامی در عصر حاضر را او احیاء کرده است علوم اسلامی رازنده کرده است سخنان ثقلین (قرآن و اهل بیت) را بهخوبی احیا و منتشر کرده است. بنابراین
عاش سعیدا و مات سعیدا
و بنده فکر میکنم که شایسته است درباره این عالم ربانی و حکیم الهی قدس سره گفت:
و السلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا
**صفحه=56@
و از خدای متعال مسئلت کنیم که روح شریف او را با ارواح انبیاء و اولیاء محشور بفرماید و به ملت رزمنده ایران توفیقی عطا کند که از فرهنگ غنی و قوی اسلام که به برکت تدریس و تألیف این حکیم الهی احیاء شده است بیش از پیش برخوردار و بهرهمند شوند.
س - آیت الله جوادی آملی در مورد اقدامات ایشان در جهت وحدت شیعه و سنی توضیح بفرمائید.
ج- اما اقداماتی که علامهی طباطبائی دام ظله در ایجاد الفت و هماهنگی بین مذاهب اسلامی داشت فراوان است چون یکی از مهمترین راه برای هماهنگ کردن مذاهب تفسیر قرآن است قرآن مورد پذیرش تمام مذاهب است قرآن مورد قبول تمام مذاهب است.
در تفسیر قرآن کوشیدند ملل اسلامی را به عنوان امت واحده معرفی کنند کوشیدند که اختلافهایی که آسیب به اصل میرساند آنها را برطرف کنند زیرا که در آیات قرآن از سخنان معصومین استفاده میکردند معصومین هم میکوشیدند که مردم را از تفرق و تشتت مذهبی که آثار سوئی داشته باشد بر حذر دارند امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه میفرمایند:
احدی مانند من مردم را به اتحاد دعوت نمیکرد احدی مثل من مردم را به هماهنگی آشنا نمیکرد. علامه طباطبائی که شاگرد قرآن و عترت بود هم با تبیین معارف قرآن هم با تشریح سخنان اهل بیت کوشید که امت اسلامی را در برابر بلوکهای شرق و غرب امت واحد بکند تا اینها بتوانند در پرتو وحدت و استواری و استقامت در قبال تمام واردات شرق و غرب بایستند و آسیب پذیر نباشند.
س - لطفا در مورد مبارزات سیاسی توضیح بفرمائید؟
ج - نقش علامهی طباطبائی در مبارزات سیاسی وقتی انقلاب اسلامی از حوزه علمیه قم شروع شد از 15 خرداد به بعد اوج گرفت. در جلساتی که مراجع تشکیل میدادند حضور داشت، اظهار نظر می کرد همکاری می کرد، در اعلامیهای که مراجع منتشر میکردند امضاء میفرمود. امضاء ایشان در پای اعلامیهای که مراجع علمی قم داشتند مشهود است. در جلسات سیاسی
**صفحه=57@
حضور داشتند، در نشر افکار انقلابی سهمی داشت، بعد فرهنگی انقلاب را بیش از دیگران به عهده میگرفت تا آنجا که مزاجشان مساعد بود، تا آنجا که امکانات مزاجی داشتند در اصل انقلاب و در متن انقلاب بودند، مخصوصا در بعد فرهنگی انقلاب، وقتی انقلاب یا بعد فرهنگیاش عرضه شود میتواند صادر شود زیرا انقلاب انقلابی است مکتبی و اگر مکتب عرضه شد انقلاب هم عرضه میشود بنابراین سهم خود را در انقلاب تا آنجا که میسر بود ایفا کرد.
س- ممکن است نظر ایشان را در مورد رهبری امام امت بفرمائید؟
ج - نظر شریف ایشان درباره رهبر کبیر و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران نظر دیگر مراجع بود مثل نظر حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی.
ایشان امام امت را بهعنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر کبیر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران میپذیرفتند و همواره این اصل را مایه سعادت و سیادت و عظمت اسلام و مسلمین میدانستند.
س- ممکن است در مورد آثار ایشان هم مطالبی بفرمائید؟
ج - آثار علامهی طباطبائی تفسیر المیزان است که 20 جلد عربی است که اصل آن به عربی است. بعدا هم به فارسی ترجمه کردهاند. اصول فلسفه است با حواشی و تعلیقات شهید مرتضی مطهری رضوان الله علیه که چهار جلد آن با حاشیه شهید مطهری چاپ شده و اصل متن پنج جلد است حواشی بر اسفار صدر المتالهین در چاپ جدید مصاحبات با آقای «کربن» که یک جلد آن در سالنامه مکتب تشیع در سال 1339 انتشار یافت. رساله در حکومت اسلامی که به فارسی و عربی و آلمانی هم ترجمه و چاپ شده. تعلیماتی دارند بر کفایه در اصول، رسالهای دارند در قوه و فعل، رسالهای دارند در اثبات ذات، رسالهای دارند در صفات، رسالهای دارند در افعال رسالهای دارند در وسائل علل رسالهای دارند بنام انسان قبل الدنیا و انسان فی الدنیا و انسان بعد الدنیا. رسالهای دارند در نبوت رسالهای دارند در ولایت، رسالهای دارند در مشتقات رسالهای دارند در برهان رسالهای دارند در تهذیب رسالهای دارند در ترکیب رسالهای دارند در اعتبارات، از ایشان منظومهای هم در رسم خط نستعلیق نقل شده است. کتابی دارند بنام قرآن در اسلام، کتابی دارند بنام شیعه در اسلام، کتابی دارند بنام
**صفحه=58@
بدایة الحکمة کتابی دارند بنام نهایة الحکمة که اینها جزو کتابهای درسی و رسمی طلاب است در حوزه علمیه قم و بررسیهای اسلامی هم دارند که جواب نامهای است که از راههای دور و نزدیک در محافل علمی از ایشان میشد که ایشان جواب میدادند.
س- ممکن است بفرمائید بعد از رحلت ایشان چه ثلمه ای به اسلام وارد شد؟
ج - ارتحال این عالم ربانی شکافی در جدار اسلام ایجاد کرده است که این شکاف قابل التیام نیست. زیرا اگر بعد از ایشان حکیمی بیاید، عالم ربانی بیاید او جای خود را پر میکند نه جای علامه طباطبائی را، این همان تعبیر بلندی است که:
«اذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شی»
اگر چنانچه مؤمن فقیه رحلت کند کسی که مؤمن به خدا باشد و فقیه در اصول دین و فروع دین باشد و فقیه در قرآن و سخنان اهل بیت باشد این شکافی را ایجاد میکند جبران ناپذیر.
امیدواریم این مصیبت را ولی عصر ارواحنا فداه طوری از خداوند متعال مسئلت کنند که به برکت ولایت امام زمان این مصیبت سنگین دارای اجری باشد و همه مسلمین در اجر صبر به این مصیبت سهیم باشند، و برخوردار باشند.
س- در مورد نظر علمای اهل تسنن درباره ایشان و تفسیرشان و شخصیت ایشان بعلاوه علمای اهل شیعه لطفا توضیح بفرمائید؟
ج - علمای عامه برادران اهل سنت چون شاگرد قرآن کریم هستند و روش تفسیری المیزان یقین آیات قرآن کریم بود با استفاده از سخنان اهل بیت یقینا مورد پذیرش و قبول برادران اهل سنت و دانشمندان و اندیشمندان و علمای اهل سنت خواهد بود آنها هم از فیض وجود این عالم ربانی برخوردار بوده و هستند.
**صفحه=59@
مقالهای پیرامون شخصیت فیلسوف کبیر آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبائی قدس سره به قلم استاد محمد تقی صباح یزدی
**صفحه=60@
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و رزقنی البراءة من اعلائکم»
پیشرفت بشر در زمینههای علم و فلسفه و عرفان و بهطور کلی در همهی زمینههای فرهنگی و معنوی، مرهون تلاشها و پژوهشهای خستگی ناپذیر شخصیتهایی است که به دور از انگیزههای خودپرستانه و جاهطلبانه و بدون علاقه به شهرت و آوازه، عمر پربرکت خودشان را وقف کشف رازهای هستی نمودهاند و هرگز ارزش والای حق و حقیقت و گوهر گرانبهای تقوی و فضیلت را به زر و زیور دنیا نفروخته و دل پاک و تابناک خود را به جاه و مقام مرهوم و زودگذر نباختهاند.
اگر معیار ارزشهای انسانی را «تقرب به خدای متعال» بدانیم که میدانیم در مقام ارزیابی شخصیتهای علمی باید بالاترین بها را به کسانی بدهیم که در راه آشنا کردن انسانها به راه خدا و پرورش حق طلبان و طهارت جویان، قدم برداشتهاند و هم در میدان تحقیق و تعلیم و هم در میدان تربیت و تزکیه، گوی سبقت را از همگان ربودهاند.
«فیه رجال یحبون ان یتطهروا و الله یحب المطهرین».
از درخشانترین چهرههای پیشتاز در این دو میدان در قرن اخیر، استاد عظیم الشأن، علامهی جلیل القدر، حضرت آیة الله سید محمد حسین طباطبائی بودند که خدای متعال ایشان را با اجداد طاهرینشان محشور فرماید و به عالیترین مقامات قرب خویش، فائز گرداند.
**صفحه=61@
سخن گفتن درباره ی شخصیتی که جهان اسلام، مرهوم تحقیقات تفسیری و فلسفی و عرفانی وی میباشد، در خور هر کسی نیست، و ورود بال و پرشکستهای چون این بنده در چنین عرصه عرض خود بردن و زحمت خوانندگان دادن است.
راستی چه میتوان گفت درباره ی کسی که یکی از مراجع بزرگ - رضوان الله علیه – در حق او میفرمود: «در جهان تشیع، آقای طباطبائی از لحاظ جامعیت بین علم و تقوی کم نظیر بلکه بی نظیر است»؟! پس بهتر آنکه برای خالی نبودن عریضه، به چند جمله بسنده کنم:
علامه طباطبائی مظهر متانت، وقار، طمأنینه، عزت نفس، توکل، اخلاص تواضع، عطوفت و دیگر مکارم اخلاقی بودند. آثار عظمت روح و نورانیت دل و ارتباط با ماورای طبیعت در سیمای ملکوتی ایشان هویدا بود.
بر مجلس ایشان چنان هیبتی سایه میافکند که حضار را در سکوتی ژرف و پر تأمل فرو میبرد و انسان را به یاد شعر فرزدق میانداخت که در مدح امام سجاد (ع) میگوید.
«یغضی حیاء و یغضی من مهابته».
به خاطر دارم که روشندلی در محضر ایشان با چشمانی پر از اشک، آهسته میگفت:
«در شگفتم که چگونه زمین، سنگینی چنین مردانی را تحمل میکند!»
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم هرگز کلمهی «من» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارت «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدهام، همان عبارتی که افراد کم مایه از گفتن آن، عار دارند ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی بهآسانی میگفت و جالب این است که به دنبال آن، پاسخ سؤال را بهصورت احتمال و با عبارت «به نظر میرسد» بیان می کرد.
از جمله صفات بارز این بزرگ مرد روحانی، علاقه و خضوع زاید الوصفی بود که نسبت به خاندان پیغمبر اکرم (ص) داشت و فعالیتهای شبانهروزی علمی، او را از توسل و عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت، باز نمیداشت و موفقیت خویش را مرهون همین توسلات میدانست و آنچنان به سخنان ایشان
**صفحه=62@
احترام میگذاشت که حتی در برابر روایات مرسل و ضعیف السند هم بهاحتمال اینکه از بیت عصمت، صادر شده باشد رفتار احتیاط آمیزی داشت. و بر عکس، کوچکترین سوء ادب و کژاندیشی را نسبت به این دودمان پاک و مکتب پر افتخار تشیع، قابل اغماض نمیدانست. آخر مگر محبت این خاندان «اجر رسالت» و «راه خدا» نیست؟ و مگر ایشان همان کسانی نیستند که پیغمبر اکرم (ص) آنان را همسنگ قرآن کریم قرار داد؟ و مگر ایشان بزرگترین نعمتهای خدا در میان جامعهی انسانی نیستند که باید بزرگترین سپاس را نسبت به آن بجای آورد؟
علامه طباطبائی را باید بحث یکی از ارکان حوزهی علمیهی قم در عصر حاضر دانست و شاید کمتر اهل فضلی یافت شود که یا از خرمن پربار درسهای ایشان خوشهای نچیده باشد و یا از نوشتههای عمیق و وزینشان بهرهای نبرده باشد.
از توفیقات بزرگی که خدای متعال به ایشان عطا فرمود این است که تفسیر قرآن را در حوزههای علمیهی شیعه، احیاء کردند و با تلاشی پیگیر، کتاب نفیس و پرارزش «تفسیر المیزان» را در بیست جلد نگاشته و به جهان اسلام، تقدیم داشتند کتابی که حاوی عالیترین معارف اسلامی در زمینههای مختلف اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، تاریخی و غیره میباشد.
این استاد بزرگ، علاوه بر تدریس علوم مختلف اسلامی و تألیف کتابهای درسی به شیوهی سنتی (مانند کتاب بدایة الحکمة و کتاب نهایة الحکمه) اقدام مبتکرانهای برای ریختن مفاهیم فلسفهی اسلامی در قالب جدیدی انجام داد که پاسخگوی نیازهای عصر حاضر باشد و با اینکه بیش از سی سال از تألیف کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» میگذرد هنوز بهعنوان بهترین کتاب برای رد شبهات مادی، مورد استفاده میباشد.
علامهی طباطبائی اهتمامی وافی به حفظ سیره و سنت پیغمبر اکرم (ص) داشتند و نوشتن کتاب (سنن النبی (ص) نمونهی این اهتمام است. و در مقابل، مبارزهی جدی را با بدعتهایی که بنام (نوآوری در دین) مطرح میشد از واجبات مؤکد میدانستند و این شیوهای بود که از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) فرا گرفته
**صفحه=63@
بودند و بنابراین، باید ایشان را از بزرگترین احیاء کنندگان کتاب و سنت بشمار آورد.
علامه طباطبائی با وجود بهرهمندی کافی از فقه و اصول و سایر علوم اسلامی، مرکز ثقل فعالیتهای علمی خود را تفسیر قرآن و تدریس فلسفه قرار داده بودند و این گزینش بر اساس وظیفهای بود که احساس کرده بودند. اینک اصل جریان را از زبان خود ایشان بشنوید:
«هنگامی که از تبریز به قم آمدم مطالعهای در نیازهای جامعهی اسلامی و مطالعهای در وضع حوزهی قم کردم و پس از سنجیدن آنها به این نتیجه رسیدم که این حوزه نیاز شدیدی به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والای اصیلترین متن اسلامی و عظیمترین امانت الهی را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند.
و از سوی دیگر ، چون شبهات مادی رواج یافته بود نیاز شدیدی به بحثهای عقلی و فلسفی، وجود داشت تا حوزه بتواند مبانی فکری و عقیدتی اسلام را با براهین عقلی، اثبات و از موضع حق خود، دفاع نماید، از اینرو وظیفهی شرعی خود دانستم که به یاری خدای متعال، در رفع این دو نیاز ضروری، کوشش نمایم».
استاد بزرگوار در برخورد با بداندیشان و شیطان صفتان نیز شیوهای الهام گرفته از کتاب و سنت داشتند. به خاطر دارم هنگامی که نابخردی از روی غرض ورزی اقدام جاهلانهای در جهت تضعیف شخصیت علمی ایشان انجام داده بود و جمعی از علاقهمندان اجازه میخواستند که او را توبیخ نمایند با کمال آرامش و متانت فرمودند:
«ولایحیق المکرالسی الا باهله»
و طولی نکشید که مصداق این آیهی کریمه در حق وی تحقق یافت، و این تجربه درباره ی چند نفر دیگر بهصورت گرفتاریها و رسواییهای عجیبی تکرار شد و این حقیقت عملا به ثبوت رسید که ناسپاسی نسبت به نعمت وجود مردان الهی و اسائه ادب به علماء ربانی، موجب سلب توفیق و خذلان و رسوایی دنیا و آخرت میشود.
**صفحه=64@
علامه طباطبائی علاوه بر تشویق دانش پژوهان و سعی در تعلیم و تربیت ایشان و پرورش شاگردانی مانند استاد شهید مطهری، عنایت خاصی به گسترش معارف اسلامی در خارج از حوزهی علمیه داشتند و شخصا در جلساتی که از طرف بعضی از شخصیتهای علمی در تهران تشکیل میشد شرکت میکردند که از جملهی آنها جلساتی بود که پروفسور کربن در آنها شرکت مینمود و از بیانات فلسفی و عرفانی و روشنگریهای استاد بزرگوار در زمینهی معارف شیعه، استفاده می کرد و بعضی از دستاوردهای این جلسات به زبانهای خارجی نیز ترجمه شده است.
رحلت علامهی طباطبائی از بزرگترین ضایعاتی بود که به حوزهی علمیه قم بلکه به جهان اسلام وارد شد. آری بزرگترین ضایعاتی بود که به حوزهی علمیه قم بلکه به جهان اسلام وارد شد. آری بزرگترین استاد تفسیر و حکمت و عرفان و بزرگترین مربی اخلاقی و معنوی از تنگنای این جهان رخت بربست و بهسوی ملکوت اعلی و جوار رحمت و رضوان الهی شتافت و به جمع اولیاء خدا در بهشت برین پیوست ولی مطمئن هستیم که روح پرفتوحش در ملاء اعلی نیز به یاد اسلام و مسلمین و مخصوصا دست پروردگان خودش خواهد بود و در آن مقام والا از پروردگار متعال خواهد خواست که ایشان را در پیمودن راهی که نشان داده بود موفق و از لغزش و انحراف، مصون بدارد.
**صفحه=65@
علامه روح بود به چشم بشر++
بی او چه نام این گل مسنون کنم
**صفحه=66@
شرح حال فیلسوف کبیر آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبائی به قلم خود ایشان
**صفحه=67@
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده محمد حسن طباطبائی سال هزار و دویست و هشتاد و یک شمسی در تبریز در میان یک خانواده علمی به وجود آمدهام در سن پنج سالگی مادر را و در سن نه سالگی پدر را از دست دادم و به مناسبت اینکه کم و بیش مایه معاش داشتیم سرپرستی ما (وصی پدر) وضع زنندگی ما (من و برادر کوچکتر از خودم را که داشتم) به هم نزد و تحت مراقبت و پرستاری یک نفر خادم و یک نفر خادمه قرار گرفتیم. کمی پس از درگذشت پدر به مکتب و پس از چندی به مدرسه فرستاده شدیم و بالاخره به دست معلم خصوصی که به خانه میآمد سپرده گشتیم و به این ترتیب تقریبا مدت شش سال مشغول فرا گرفتن فارسی و تعلیمات ابتدائی بودیم.
آن روزها تحصیلات ابتدائی برنامهی معینی نداشت. همین قدر به یاد دارم که در فاصله میان (1290-1296) که مشغول بودم قرآن کریم را که معمولا بیش از هر چیز دیگر خوانده میشد و کتاب گلستان و بوستان سعدی و نصاب و اخلاق مصور و انوار سهیلی و تاریخ معجم و منشآت امیر نظام و ارشاد الحساب را خواندم.
سال 1297 وارد رشتههای علوم دینیه و عربیه شدم و تا سال 1304 به قرائت متون سرگرم بودم.
**صفحه=68@
در ظرف همین هفت سال در علم صرف کتاب امثله و صرف میر و تصریف و در نحو کتاب عوامل و انموذج و صمدیه و سیوطی و جامی مغنی و در بیان کتاب مطول و در قفه کتاب شرح لمعه و مکاسب و در اصول کتاب معالم و قوانین و رسائل و کفایه و در منطق کبری و حاشیه و شرح شمسیه و در فلسفه کتاب شرح اشارات و در کلام کتاب کشف المراد را خواندم و به همین ترتیب دروس متن (در غیر فلسفه و عرفان) خاتمه یافت.
***
سال 1304 برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزهی نجف گردیدم و به مجلس درس مرحوم آیة الله آقای شیخ محمد حسین اصفهانی حاضر شده یک دورهی خارج اصول که تقریبا شش سال طول کشید و چهار سال نیز خارج فقه معظم له درک نمودم و همچنین هشت سال در خارج فقه مرحوم آیت الله نائینی و یک دورهی خارج اصول معظم له حضور یافتم و کمی نیز به خارج فقه مرحوم آیة الله آقای سید ابوالحسن اصفهانی رفتم. کلیات علم رجال را نیز پیش مرحوم آیة الله حجت کوه کمری رفتم.
در فلسفه نیز به درس حکیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادکوبی موفق شدم. در ظرف شش سال که پیش معظم له تلمذ میکردم منظومهی سبزواری و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره شفای بوعلی و کتاب اثولوجیا و تمهید ابن ترکه و اخلاق ابن مسکویه را خواندم.
مرحوم بادکوبی از فرط عنایتی که به تعلیم و تربیت نویسنده داشت برای اینکه مرا به طرز تفکر برهانی آشنا ساخته به ذوق فلسفی تقویت بخشد امر فرمود که به تعلیم ریاضیات پردازم. در امتثال امر معظم له به درس مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانساری که ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالی و یک دوره هندسه مطحه و فضائی و جبر استدلالی از معظم له
**صفحه=69@
فرا گرفتم.
***
سال 1314 در اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به مراجعت شده به زادگاه اصلی خود (تبریز) برگشتم و ده سال و خوردهای در آن سامان بسر بردم که حقا باید این دوره را در زندگی خود دورهی خسارت روحی بشمارم. زیرا در اثر گرفتاری ضروری به معاشرت عمومی وسیلهی تأمین معاش (که از مجرای فلاحت بود) از تدریس و تفکر علمی (جز مقداری بسیار ناچیز) بازمانده بودم و پیوسته با یک شکنجهی درونی بسر میبردم.
***
در سال 1325 از سرو سامان خود چشم پوشیده زادگاه اصلی را ترک گفتم و متوجه حوزهی قم گردیده بساط زندگی را در این شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمی را از سر گرفتم و تاکنون که اوائل سال 1341 میباشد روزگار خود را در این سامان میگذرانم.
البته هر کسی حسب حال خود در زندگی خود خوشی و تلخی و زشت و زیباهایی دیده و خاطره هائی دارد. من نیز بهنوبهی خود و خاصه از این نظر که بیشتر دورهی زندگانی خود را با یتیمی یا غریب یا مفارقت دوستان یا انقطاع وسائل و تهیدستی و گرفتاریهای دیگر گذرانیدهام، در مسیر زندگی با فراز و نشیبهای گوناگون روبرو شده در محیطهای رنگارنگ قرار گرفتهام. ولی پیوسته حس میکردم که دست ناپیدائی مرا از هر پرتگاه خطرناک نجات میدهد و جاذبهی مرموزی از میان هزارها مانع بیرون کشیده بهسوی مقصد هدایت میکند.
من اگر خارم و گر گل چمن آرائی هست++
که از آن دست که میپروردم میرویم
در اوائل تحصیل که بصرف و نحو اشتغال داشتم علاقهی زیادی به ادامهی
**صفحه=70@
تحصیل نداشتم و از اینروی هر چه میخواندم نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن یکباره عنایت خدائی دامنگیرم شده عوضم کرد. و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریبا هفده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث در برابر میپنداشتم. بساط معاشرت غیر اهل علم را بهکلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه میپرداختم. بسیار میشد (و به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه میگذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه میکردم و اگر اشکالی پیش میآمد با هر خودکشی بود حل مینمودم و وقتی که به درس حضور مییافتم از آنچه استاد میگفت قبلا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس پیش استاد نبردم.
***
از آثار مختصری که هنگام تحصیل در نجف تهیه کردهام:
رساله در برهان
رساله در مغالطه
رساله در تحلیل
رساله در ترکیب
رساله در اعتباریات (افکاری که ساختهی خود انسان است)
رساله در نبوات و منامات
از آثاری که اوقات اقامت تبریز تألیف شده:
رساله در اثبات ذات
رساله در اسماء و صفات
رساله در افعال
رساله در وسائط میان خدا و انسان
رساله انسان قبل الدنیا
**صفحه=71@
رساله انسان فی الدنیا
رساله انسان بعدالدنیا
رساله در ولایت
رساله در نبوت
(در این رسالهها میان عقل و نقل تطبیق شده است)
کتاب سلسلهی انساب طباطبائیان آذربایجان.
***
آثاری که در قم برشته تحریر درآمده است:
«تفسیر المیزان» که در 20 مجلد منتشر شده است. در این کتاب با روش بیسابقهای آیه به آیه تفسیر شده است.
اصول فلسفه (روش رئالیسم) در این کتاب فلسفهی شرق و غرب بررسی میشود (در پنج جلد).
حاشیه «کفایه الاصول».
حاشیه بر کتاب «اسفار ملاصدرا» که در 9 جلد منتشر شده است.
وحی یا شعور مرموز
دو رساله در ولایت و حکومت اسلامی (فارسی و عربی)
مصاحبه های سال 1338 با پروفسور «کربن» مستشرق فرانسوی در یک جلد. (تحت عنوان شیعه برای بار دوم اخیرا منتشر گردید).
مصاحبه های سال 39 و سال 40 با معظم له در یک جلد. (تحت عنوان سالت تشیع در دنیای امروز منتشر میگردد).
رساله در اعجاز.
علی و الفلسفه الالهیه (به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است).
شیعه در اسلام
قرآن در اسلام
مجموعه مقالات، پرسشها و پاسخها، بحثهای متفرقه علمی، فلسفی و...
**صفحه=72@
**زیرنویس= این مجموعه مقالات توسط «مرکز بررسیهای اسلامی» با اجازه کتبی استاد علامه جمع آوری و پس از تکمیل در دو جلد بنامهای «بررسیهای اسلامی» و «اسلام و انسان معاصر» منتشر میگردد.@
- سن النبی که اخیرا با ترجمه و تحقیق توسط جناب آقای محمد هادی فقهی در 400 صفحه منتشر شده است.
**صفحه=73@
بسم الله الرحمن الرحیم
جامی است که عقل آفرین میزندش
جامی است که عقل آفرین میزندش++
صد بوسه ز مهر به جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف++
میسازد و باز بر زمین میزندش
این سخن «ابوحفص عمر بن ابراهیم خیامی» است. شاعر و حکیم و ریاضی دان و منجم در اواخر سدهی پنجم به روزگار سلجوقیان. و این خیامی از مشاهیر علمای عالم است و بیشتر مردمان بر احوال او واقفند و با این حال کمتر کسی مدعی معرفت افکار و آثار اوست زیرا که اقوال ارباب تذکره و تاریخ درباره وی همچنان است که دلالت تألیفات و تصنیفات او در برابر یکدیگر و از اینرو عقیده هیچکس در حال و کار این حکیم خالی از افراط و تفریط نبوده و نیست چنانکه برخی او را خواجهی امام و حجة الحق و الدستور الفیلسوف نبشته اند و بعضی وی را بخیل و مبطل و زندیق و شراب خوار گفتهاند و ما را سر این هر دو نیست و این مختصر را یاد نکردیم مگر به نگاهداشت ساحت خویش و حفظ برائت خود از بدگمانیها تا مخاطب ما بداند که غرض از یاد کرد آن دو بیت که در آغاز سخن آوردیم رد و قبول عقاید دیگران نیست و نه نفی و اثبات
**صفحه=74@
عقیدهی صاحب قول بلکه به شیوه اهل ذوق سبک سخن خیام را در طرح مصیبت سوگ نیکو یافتیم و پنداشت او را در عظیم جلوه دادن فاجعهی مرگ اگر چه حق است پسند کردیم و بدین خاطر طرز او را در این معنی شایسته طراز این مجمل یافتم و آوردیم آنچه را که آوردیم اکنون در شرح این رباعی و سپس تخلص به مقصود... میکوشیم و در این معنی جانب نظر اهل دنیا را نگاه میداریم که مرد عقبا از این جمله فارغ است و در منظر و مرئی او هیچ از این زمره که خواهیم آورد پدیدار نیست و او موت را نمیبیند مگر از حالی به حالی گردیدن و مرگ را نمیداند مگر از غربت روی در شهر و وطن خویش آوردن و به مقصود رسیدن و در منزل فرود آمدن و از رنج راه و تعب سفر آسودن و این نه فاجعه و مصیبت است که لطف محض و سعادت و عین راحت است و اگر چنین باشد شاید که مردم به وقوع واقعه و نزول فاجعه یکدیگر را تهنیت گویند و به سور و سرور بنشینند و تا ما به دیدهی عبرت در احوال اهل معنی دیدهایم و حکایت ایشان شنیده جز آنچه یاد کردیم مشاهده نیفتاده است و از این قبیل یکی حکایت مولا و سید ما امیرالمؤمنین علی است که چون زخم آن ملعون خارجی در وی رسید به لسان معجر بیان فرمود که:
فزت و رب الکعبه
یعنی سوگند به پروردگار کعبه که رهائی یافتم و دیگر حکایت سالار شهیدان عالم مظلوم کربلا است که مرگ را برای فرزند آدم همچون قلاده بر گردن دوشیزگان فرمود و از این نوع احادیث و روایات در کتب اهل حدیث بسیار است از انبیاء و اولیاء خدای متعال و ائمه اسلام سلام الله علیهم اجمعین و هم از این جنس در سخن عرفا و شعرای عارف به وفور آمده است چنانکه عموم مردم بر آن آگاهی دارند و به تمثیل و شهادت از آن بهرهمند میشوند و ما به نمونه برخی را ذکر میکنیم.
مولانا، جلال الدین مولوی در این معنی چنین میفرماید:
بروز مرگ چون تابوت من روان باشد++
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگوی و مگو دریغ دریغ++
به دام دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو بدیدی مگو وداع وداع++
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
**صفحه=75@
مرا به گور سپاری مگو فراق فراق++
که گور پرده حجت چنان باشد
فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر++
غروب شمس و قمر را چرازیان باشد
الخ
همچنین مثنوی و کتاب فیه ما فیه و دیوان شمس که این یک غزل را از آن بیاوردیم از این گونه گفتار پر است و همچنان است دیوان سنائی و آثار شیخ فریدالدین و رسالهها و رباعیات ابوسعید و ابوالحسن خرقانی و شیخ جام و عبدالرحمن جامی و خواجه و شیخ علاءالدوله و فخرالدین عراقی و آن دیگران که ذکر نامشان در این مختصر نمیگنجد و ما قناعت میکنیم از همهی ایشان به همین مقدار و چند بیتی از خواجهی شیراز که فرمود،
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم++
راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم
گر چه دانم که بجایی نبرد راه غریب++
من ببوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت++
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
به هواداری او ذره صفت رقص کنان++
تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
الخ
حال بر سر آن سخن نخستین باز رویم که این گفت ما در مرثیت و معزای حضرت علامه عالم استاد کل فی الکل جناب مستطاب الفقید سعید شادروان آیة الله محمد حسین طباطبائی سخن اهل دنیاست و نه گفتار اولیاء و ائمه دین و عرفای واصل و اگر چه حق همان است که ایشان فرمودهاند ما سخن خویش گوئیم که نه معرفت ایشان داریم و نه مرتبت ایشان و به مقلدی و عیاری نیز خود را تا ی حضرات شمردن و به ظاهر سخن ایشان سخن آوردن معصیتی عظیم و گناهی غفران ناپذیر است و ما پناه میبریم به خدای بزرگ از هوای نفس خود و جسارت و بی باکی با ارواح مقدسین و تقلیدی از این دست که روی ننماید الا به داعیهی همسری، وگرنه متابع و پیرو ایشانیم انشاء الله چنانکه حق متابعت است.
و اما احوال اهل دنیا در رویارویی با مصائب اگر چه مؤمن باشند به قیامت و روزشمار لابد مفهوم آن دو بیت عمر بن ابراهیم است که در طلیعهی سخن یاد کردیم خصوصا آنگاه که ضایعه خطیر است و در گذشته مردم از زمرهی نوادر
**صفحه=76@
ایشان است بهواسطهی امری از امور که سبب ارجمندی تواند بود، در این مرحله است که مرد با اقرار به آفریدگاری حضرت حق جل جلاله و ربوبیت ذات پروردگار در عالم پندار به تمثیل «جام و کوزه گر» بر منظور خویش توجه میکند و میگوید که:
جامی است که عقل آفرین میزندش++
صد بوسه مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف++
میسازد و باز بر زمین میزندش
همه دانند که مقصود خیام از جام نوع انسان است و نظر با کس خاصی ندارد خلاف ما که این معنی را به جهت شخصیت معلوم و مخصوصی برگزیدهام و البته در شرح و تفسیر آن به مراد و مقصود خود سخن خواهیم گفت چنانکه جام در این رباعی اکنون که ما بدان نوحه گریم وجود نازنین و بی مثل و قرین حضرت علامهی فقید است که الحق پیر عقل آفرین گوی حضرتش بوده و هست و اگر چه عادتا ان آدمی است که شربت عقل را به جهت صحت و سلامت نوش میکند ذات آن بزرگوار مکمل چنان بود که عقل همچون بیماری جام وجود شریفش را به امید شفا در کف گرفته و آفرین گویان بوسهی مهر بر جبین او نهاده و از بادهی سلامت سرمست میشد و این نظیر آن معنی است که جمال الدین در بزرگداشت شاعران عراق گوید در آن قصیده معروف.
هنوز گویندگان هستند اندر عراق++
که قوهی ناطقه مدد از ایشان برد
وجه شباهت معلوم ست و فرق در قوهی عاقله است به جای قوهی ناطقه و علامه کبیر ما به جای شاعران عراق مدد بردن و بوسه زدن نیز مناسب یکدیگرند از این روی که بوسه بر جام زدن یعنی نوشیدن و این معنی مشهور است و غرض از نوشیدن مدد یافتن است.
در بیت ثانی با آن مقدمات که آوردیم معنای رباعی در مرثیهی مولای ما علامهی طباطبائی تمام میشود و شرح آن این است که اقرار میکنیم به خالقیت و ربوبیت حضرت حق در این معنی که آفرید و پرورد بدین بیان که کوزه گر دهر آفریدگار است «جل شأنه» و هم اوست که میسازد یعنی میپرورد و این مقام
**صفحه=77@
ربوبی است.
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف++
میسازد و ...
و آخر وجودی آنچنان را که تواند آفرید؟ و که تواند پرورد؟ جز ذات یگانه خدای متعال مگر شنیده باشی که حکمای الهی به اثبات ذات باری اقامه برهان مینمایند و بر وجود خالق دلیل میآورند اینک در سید و مولای ما حضرت علامه بنگر که وجوب وجود حضرت باری به و مبرهن است که اگر همهی عالم بدین معنی تکافو نکند آن لطف و صدق و جمال و کمال که در این لطیفهی الهی است این معنا را کفایت است و این است برهان صدیقین.
پس این انتخاب یعنی گزینش رباعی خیام در صفت و مرثیهی استاد کل فی الکل به غایت درست بود مگر آنکه از عهدهی آن کلمهی آخرین بیرون نیائیم اکنون خود را در این باب می آزمائیم به عون خدای تعالی ابوحفص میگوید.
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف++
میسازد و بساز بر زمین میزندش
ای دوست به مقتضای این مقال می گوئیم که اگر همهی کلمات و معانی متشابه و مترادف را در آنچه در آنیم فراهم آوری هرگز به قوت این ترکیب «باز بر زمین میزندش» نخواهی یافت چرا که پس از آن همه گفتار که آوردیم این کلمات در بیان عظمت فاجعه و هولناکی مصیبت الحق که گویاترین است و بلکه نزدیکتر از همه به حقیقت مطلب.
سخن در آن جام لطیف است که مصداق آن لطیفه ایست الهی بدان صفات که برشمردیم اکنون گوینده و نوحه گر این بیچاره است که از اهل این عالم است و نه عالم است و نه عارف هیچکسی هیچ مطاعی حقیر که دل در کسی و چگونه کسی بسته است به ناگهان تیغ اجل فرود میآید و آن شاخ پرشکوفه پرثمر را به هم میشکند و آن جام لطیف را بر زمین میزند و این مصیبت رسیده چه داند که در مذاق مرد عقبی این نیز لطفی است او قهر میبیند و فراق میبیند و رنج میبیند و به اقتضای حال و کمال خویش میگوید که (میسازد و با زبر زمین میزندش) زیرا که به آسمان بردن معلوم او نیست بر زمین زدن مرئی اوست و
**صفحه=78@
او عرض حال خویشتن میکند اگر چه حقیقت آنست و مولانا گفت که
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر++
غروب شمس و قمر را چرازیان باشد
ترا غروب نماید ولی شروق بود++
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست++
چرا به دانهی انسانت این گمان باشد
و نکته دیگر که حرف آخر از این مقال است لحن کلام عمر خیامی است بهویژه در بیت دویم که تلخ و تند و بغض آلود است و از تعبی به نهایت و رنجی به غایت حکایت میکند و این در مرحله مصیبت عادت اهل دنیاست و از لحاظ علم بیان و بلاغت گوینده به خوبترین وجهی و نیکوترین صورتی این حال را آورده است در انتها یاد آن بزرگوار و داغ او را تازه میکنیم و بار دیگر میخوانیم
جامی است که عقل آفرین میزندش++
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف++
میسازد و باز بر زمین میزندش
**صفحه=79@
در رثاء فقید علم و حکمت حضرت علامه طباطبائی رضوان الله علیه
خوشا شور بزم جگرخوارها++
خوشا سوز آه دل افکارها
خوشا مهر ورزان و آزادگان++
که شادند با درد و تیمارها
خوشا سرخوشان رها از دو کون++
به دام محبت گرفتارها
خوشا حال آنان که از شهر تن ++
گشودند در ملک جان بارها
خوشا لجه نوشان و دریا دلان++
که دارند در سینه تیارها
خوشا وقت خاصان بزم شهود++
که سوزند در برق دیدارها
همانان که هستند در کوی عشق++
ازین بود موهوم بیزارها
نجوم سپهر کمالند، لیک++
به دورند از عجب و پندارها
خداوند فکرند و در بندگی++
روانند با سر چو پرگارها
دریغا کزین پس نیاید پدید++
چنین نغز گلها به گلزارها
عقیم است دیگر عجوز زمان++
نگیرد مشیمش چنین بارها
کجایند نام آورانی که ملک++
گرفتند با تیغ گفتارها
کجایند چابکسواران علم++
که تا عرش راندند رهوارها
کجا بوعلی رفت و کو ابن رشد++
چه شد شیخ اشراق و اسرارها
**صفحه=80@
کجا رفت صد را که بار دگر++
زند کلک او نقش اسفارها
ازین قوم یک تن بجا مانده بود++
از آن زمره عرش مقدارها
از آنان که دیگر نیارد سپهر++
از آن جنس کالا به بازارها
همانکو که میراث بگذشتگان++
ورا بود وز آنان فزون بارها
مهین شمع آن جمع علامه بود++
خردمندی از خیل بیدارها
همان مست صهبای وحدت که بود++
چو جان مخفی از چشم هشیارها
همان وارث گنجهای کمال++
که بودش به گنجینه خروارها
نبیند دگر دیده روزگار++
حکیمی چنو با چنان کارها
نگنجد کمالش به مقیاسها++
نیاید جلالش به معیارها
در افکار او دید بو نصرها++
به گفتار او سوز عطارها
در او جلوه گر زهد مقدادها++
وزو رو نما قدس عمارها
به زهد و ورع ابن دینار بود++
نه فرزند دنیا و دینارها
دریغا از آن نطق فصل الخطاب++
که بودی شفابخش بیمارها
دریغا از این کلک شور آفرین++
که زد نقش حکمت به طومارها
دریغا از آن شور کز لوح جان++
ستردی بیک جذبه زنگارها
بزرگا، نگر کز غم و ماتمت++
ز خون گشته گلرنگ رخسارها
مهینا ببین زانده و درد تو++
زند اشک ما رنگ گلنارها
هماما چون سرو تو از پا فتاد++
بشد چشم ما رشک جوبارها
امام است از ماتمت داغدار++
که یاران شناسند مر یارها
به روحانیان بین که کردند چاک++
گریبان و آشفته دستارها
دهد صبر ما را خدا در غمت++
که او میکند سهل دشوارها
به جنت قرین با رسولی و آل++
فری آنچنان جای و آن جارها
خدایت جزا روح و رضوان دهد++
به پاداش آن نغز کردارها
درود خدا بر روان تو باد++
به فردوس جایت به گلزارها
**صفحه=81@
در سوگ علامه طباطبائی قدس سره
بگذار تا دو دیده در افشان کنم++
دمساز نال، ناله فراوان کنم
فریاد را ز سینه به گردون برم++
سیلاب راز دیده به دامان کنم
نالم ز درد و داغ به باغ اندرون++
آوخ ز بی ثباتی انسان کنم
با مرغکان به نغمه همآوا شوم++
تشویر زرد رویی بستان کنم
چونانکه برق شعله به هامون زنم++
چونانکه رعد نعره به کیهان کنم
بر هر کران رانم آوای خود++
آفاق را ز نوحه پریشان کنم
بر روی و مو به لطمه چنگ افکنم++
از تار تارک خود عریان کنم
نیلی کنم ز سیلی رخساره را++
وانگه به مویه چاک گریبان کنم
ادر بغل دو زانوی غم آورم++
سر را وبال زانوی لرزان کنم
خوانی نهم زانده در پیش خویش++
جان را بر این نهاده مهمان کنم
خاکم بسر چو ریخت زمانهی خراب++
بر این خرابه اشک غم افشان کنم
چون با فلک نیارم پنجه زدن++
شیون از این کژ آیین بنیان کنم
در جام جای باده شرنگ افکنم++
باشد که چاره غم پنهان کنم
سقراط وار جام بلا در کشم++
جان را رها ز محنت زندان کنم
از موج درد وز شرر آه خود++
بر پایکی شرر فکنی توفان کنم
آه ز دل برآمده را همچو دود++
در چشم ماه و زهره و کیوان کنم
**صفحه=82@
اشک ز مژه ریخته را همچو رود++
ایدون روان بلجه عمان کنم
وزتاب این غمی که به سینه مراست++
هر سو غمده سینهی شادان کنم
یکسره ز شهر سوی بیابان شوم++
غوغا بپا به دشت و بیابان کنم
چون عاشق جدا شده از یار خویش++
حالی حکایت شب هجران کنم
مر چهره راز حسرت (عرجون) کنم++
تن را بسان ساقهی ارجان کنم
چون طفل بی پدر شد بر مقبری++
بنشینم و بگریم و افغان کنم
علامه رفت ثلمه بعالم فتاد++
این رخنه را چگونه جبران کنم
رفت آن طبیب درد ز سامان ما++
من درد خویش راز که درمان کنم
نخل خرد شکست دراین گلستان++
دیگر چگونه میل گلستان کنم
شمع هنر فسرد بمشکوی ما++
روش چگونه خلوت یاران کنم
کاخ بلند علم ز بن شد خراب++
تعمیر چون توانم ایوان کنم
باری به کنج حسرت سر در کشم++
عزم سخن به خاطر پژمان کنم
گر خامه نشکند به زبان قلم++
نفرین ز سست عهدی دوران کنم
من کیستم کزو سخنی آورم++
نی نی، مر این گزافه نتوان کنم
چون قطرهای ستاید مر لجه را++
من قطرهام چه مدحت عمان کنم
لیکن بهحکم آنچه بدل مرمراست++
عذر سخن به نزد سخندان کنم
در سوگ آن بزرگ بگیرم قلم++
خونین سخن به دفتر و دیوان کنم
گر اشک و آه اذن کتابت دهد++
غمنامهای به پیر جماران کنم
گویم امام تسلیت ایدر ترا++
این جمله را چگونه عنوان کنم
آنجا که علم آب سخن میبرد++
من اعجمی چه رتل قرآن کنم
آنجا که عقل راه هنر میزند++
من بیهنر چه مایه تبیان کنم
آنجا که توسن خرد از پا فتد++
من خسته پا چگونه جولان کنم
ایدر برون ز قاعده همچون که مور++
رو سوی بارگاه سلیمان کنم
باشد که بخشدم ز سخن گستری++
گر نوحهای ز سوگ سخندان کنم
مفعول، فاعلات، مفاعیل فع++
یاد از سخنوران خراسان کنم
60/8/26 حمید سبزواری
**صفحه=83@
در رثای علامهی طباطبائی
شاید که حال و کار دگرگون کنم++
هر چ آن غمیتر است هم ایدون کنم
عالم نشاط زی غم و ماتم کند++
من دل ز حزن واله و محزون کنم
ناصر ز کلک نظم با بتن دهد++
من خامه تیز زی محن و «هون»**زیرنویس= خواری و مشقت.@ کنم
او باغ و راغ دفتر و دیوان کند++
من باغ و راغ چهره پرخون کنم
او نظم و نثر هم رخ نیسان نهد++
من نظم و نثر همیر سیحون کنم
او باغ راز لفظ گل افشان کند++
من راغ راز اشک گلگون کنم
او از قصیده کوشک بر آرد به دهر++
من کوشکها به دهر وارون کنم
او دل دهد به نادره بحر عروض++
من دل تهی ز وازن و موزون کنم
مفعول و فاعلات و مفاعیل وفع++
درپیچم و به مقبره مدفون کنم
مر اهل فضل را برسانم سلام++
پس والسلام نغمه دگرگون کنم
نی دل دگر به هیچ خردور نهم++
نی جان غمی ز ابله و مجنون کنم
برتابم از فراخ جهان روی خود++
پس رو بهسوی دخمه و آهون **زیرنویس= نقب سوراخ.@. کنم
ذوالنون چه کرد از ستم دهر دون++
من آنچه کرد حضرت ذوالنون کنم
**صفحه=84@
یکچند زی حصار گرایم ز شهر++
بر گرد خویش باره و برهون **زیرنویس= حصار قلعه .@ کنم
دل بر کنم ز یار و دیار و قرین++
خود را به عز عزلت مقرون کنم
آنگاه همچون یوسف مبصری به چه++
یعقوب وار دیده چو جیحون کنم
صد دجله از دو دیده گشایم به خاک++
آمون **زیرنویس= دریاچهای در خوارزم.@ کنم به سیلش و هامون کنم
دریا دریا لولو برد مکنون نثار++
برسید اجل همایون کنم
بر میر دهر نالهای مر زنم++
بر پیر فضل مویهی افزون کنم
نالم چنانکه کوش فلک کر شود++
مویم چنانکه چشم ملک خون کنم
زین، فتنهها بر این چه گردان رسم++
زان، رخنهها به گنبد گردون کنم
از در و داغ زلف دو خواهر **زیرنویس= دو ستاره شعرای یمانی و شاهی.@ برم++
از غم پریش موی دو خاتون **زیرنویس= ماه و خورشید.@کنم
از سوگت سیاه بماند جهان++
خورشید راز دایره بیرون کنم
هم نجم را به دخمهی مغرب نهم++
همه ماه را به مسلخ **زیرنویس= مسلخ اسم امکان از سلخ.@ مسجون **زیرنویس= زندانی.@ کنم
در محنت مسیح زمان بر فلک++
نفرین چنان کنم که به شمعون **زیرنویس= شمعون پسر «یهودا آمربوطی» که مسیح را به سربازان پیلاطن نمود.@ کنم
در رحلت حسین زمان بر جهان++
لعنت چنان بزاده میسون **زیرنویس= نام مادر یزید.@ کنم
زین دانهای که سود به آس **زیرنویس= آسیاب.@ ستم++
خون در تنور بر شده طاحون **زیرنویس= آسیاب.@ کنم
زین خوشهای که چید بداس بلا++
برق آب جوی مرتع پرنون **زیرنویس= دیبای ملون منقش و لطیف کنایه از آسمان.@ کنم
کاموس **زیرنویس= کاموس کشانی از پهلوانان شاهنامه .@ وارش زخم تهمتن زنم++
ضحاک سارش خوار فریدون کنم
پس زی سماء به بال خرد بگردم++
ترحیب **زیرنویس= مرحبا گفتن.@ حال موسی و هارون کنم
تخفیف داغ عیسی مریم دهم++
تدبیر زخم یوشع بن نون کنم
تحمید رنج احمد مرسل کنم++
تحت شکنج صفدر بی چون کنم
**صفحه=85@
شرح شفاء بدرد فلوطین برم++
برک شفاء نثار فلاطون کنم
لختی جنید خلوت شبلی شوم++
وقتی چو سهل خدمت ذوالنون کنم
آنگه فرود آیم و در سامرا++
عرص ثنای رحمت **زیرنویس= حضرت قائم.@ محزون کنم
بر حضرتش نماز تسلی برم++
داغ و دعا نثار همایون کنم
پس رخت دل بهسوی جماران کشم++
عرض ادب بدرد همیدون کنم
گویم بقای میر زمین و زمان++
کان ار نماند خدمت کانون کنم
ظل تو باد بر سر ما مستدام++
تا زی پناه مأمن هامون کنم
فرسوده گشت کان طباشیر **زیرنویس= طباشیر نوعی دار و گیاهی.@ اگر++
درمان دل ز باغ طبرخون **زیرنویس= طبرخون عناب.@ کنم
لیکن شکست پشت فلک زین محن++
شاید که سر و همبر عرجون **زیرنویس= عرجون تاک درخت انگور.@ کنم
علامه روح بود به جسم بشر++
بی او چه نام این گل مسنون کنم
تا باقی است ذکر جمیل امام++
تا من ثناش زین دل مفتون کنم
علامه باد پیرمون و میرمن++
تا ناز و فخر برمه گردون کنم
پیش از به خاک سپردن علامه بزرگ محرم سال 60
علی معلم
**صفحه=86@
بیانیه حزب جمهوری اسلامی به مناسبت رحلت فیلسوف کبیر آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبائی قدس سره
**صفحه=87@
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمه لایسده شی
در مکتب انسان ساز اسلام ستارههای درخشانی در آسمان ولایت و از تبار پاک اهل بیت عصمت فرزندان باسعادتی دیده به جهان میگشایند که سراسر عمر پرخیر و برکتشان از چشمههای جوشان فیاض وحی و نبوت و امامت سیراب میشوند و از پرتو انوار علم و حکمت قرآنی زوایای قلب و روحشان فروغی الهی مییابد و چراغهای فروزانی میشوند بر سر راه تمامی بشریت و راهگشایی برای همه انسانهای حق پو و خداجویی که به سوی او در حرکتند، و بر شانههای پرصلابتشان پرچم علم و معرفت و آگاهی به اهتزاز در میآید تا رسالتهای عظیم رسولان و پیامبران الهی را به جهانیان برسانند چرا که اینان وارثان به حق انبیائند. و جز این نیست که در همان حال بندگان خاشع خداوندید.
انما یخشی الله من عباده العلماء
مرحوم مغفور حضرت آیت الله علامه معظم حاج سید محمد حسین طباطبائی،
عالم و فیلسوف و مفسر بزرگ عالم اسلام که از شاگردان بزرگ مکتب امام جعفر صادق (ع) بود دار فانی را وداع گفت و به ملکوت اعلی پیوست.
این عالم و اندیشمند ربانی که عمری را در میان دریای مواج علوم و
**صفحه=88@
حکمت اسلامی به تحقیق و تتبع پرداخته بود از بزرگترین شخصیتهای علمی تاریخ اسلام بود.
او شاگردان ممتازی را به جهان اسلام عرضه کرد که هر کدام خود استادی برای پژوهندگان معارف اسلامی شدند. آیة الله شهید استاد مطهری و شهید مظلوم آیة الله بهشتی و دانشمندان شهید حجج اسلام دکتر مفتح و دکتر باهنر و بسیاری از فضلای دیگر از ثمرات عمر پرفیض ایشان بودند، تألیفات گرانقدری از این عالم بزرگ الهی بجای مانده است که از میان آنها تفسیر ارزشمند المیزان را باید بهعنوان یکی از بزرگترین گنجینههای معارف اسلام نام برد. ما رحلت این ستاره درخشان اسلام را به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی و علماء اسلام و حوزههای علمیه سراسر دنیای اسلام و امت شهید پرور ایران تسلیت عرض نموده و از اقشار مختلف مردم مسلمان دعوت میکنیم که در مجلس ترحیم این فقید سعید که در روز دوشنبه 60/8/25 از ساعت 3 تا 5 بعدازظهر در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار میگردد شرکت نمایند.
حزب جمهوری اسلامی
60/8/24
**صفحه=
فهرست مندرجات
عنوان شماره صفحه
به جای مقدمه 2
پیام تسلیت فقیه مجاهد آیة الله منتظری به مناسبت رحلت آیة الله علامهی طباطبائی3
شرح زندگی علامهی طباطبائی به قلم آیة الله حاج آقا حسن حسن زادهی آملی 4
آثار هر کس نمودار دارائی اوست 6
تفسیر قرآن با قرآن 7
بیان مثانی و تفسیر قرآن بقرآن 7
از زبان مبارک خود استاد 8
تاریخ پایان المیزان و توصیه طلاب علوم جناب آقا سید حسین بادکوبهای 9
یکی از اساتید بزرگ استاد علامه طباطبائی 10
شرح حکمت الاشراق قطب شیرازی تقریرات درس خواجه است 11
تحصیلات ریاضی جناب استاد طباطبائی مدظلهالعالی 11
مسئله ریاضی در تثلیث زاویه 11
تدریس علم هیأت در قم 12
نصب دائره هندیه در مدرسه حجتیه قم بعمل علامه طباطبائی 12
ترک تبریز و اقامت در قم و استخاره با قرآن 13
جناب حاج میرزا سید علی قاضی طباطبائی یکی از اساتید بزرگ علامهی طباطبائی 14
میرزای شیرازی و میرزا حسین قاضی، قدس سرهما 15
محاسبه حروف مشدده در دوائر أباجد 16
درجات بهشت و آیات قرآن 16
شکل قطاع سطحی 17
نقل رؤیا و کلام مرحوم آیة الله آملی قدس سره درباره علامه طباطبائی مدظلهالعالی18
رساله محاکمات استاد علامهی طباطبائی 18
سید احمد کربلائی استاد قاضی و سید احمد کشمیری تلمیذ قاضی 21
یکی از مؤلفات علامه طباطبائی و تنی چند از اعاظم علما در پیرامون ولی الله اعظم امیرالمؤمنین علی علیه السلام 23
دین الهی و فلسفه الهیه 25
هدف سفرای الهی تعلیم و تأدیب بشر است 26
خاتمه 28
مصاحبه با آیة الله حاج آقا حسن حسن زادهی آملی پیرامون شخصیت آیة الله علامهی طباطبائی 30
مصاحبه با آیة الله جوادی آملی به مناسبت رحلت آیة الله علامهی طباطبائی 46
سخنی پیرامون شخصیت استاد بزرگوار علامهی طباطبائی به قلم استاد محمد تقی مصباح یزدی 59
شرح حال علامهی طباطبائی به قلم خود ایشان 65
در رئاء فقید علم و حکمت حضرت علامهی طباطبائی رضوان الله علیه 79
در سوگ علامهی طباطبائی قدس سره 81
در رثای علامهی طباطبائی 83
بیانیه حزب جمهوری اسلامی به مناسبت رحلت آیة الله علامهی طباطبائی 86
با نشریات حزب جمهوری اسلامی آشنا شوید:
1- وحدت و تحزب استاد سید علی خامنهای
2- درست فهمیدن اسلام استاد سید علی خامنهای
3- گفتاری درباره ی جمهوری اسلامی استاد شهید آیة الله مطهری
4- خلاصهای از کتاب نظام حقوق زن در اسلام استاد شهید آیة الله مطهری
5- سلوکی در مسیر شناخت
6- یادنامهی شهید آیة الله سعیدی
7- شیعه و شورا
8- سنت مهلت
9- خطابهای در آستانهی بیعت
10- شهیدی آغازگر (آیة الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی)
11- تحزب و تهذب مسیح مهاجری
12- حکومت اسلامی دانشمند شهید دکتر محمد مفتح
13- پایگاه جهانی انقلاب
14- حق در محاق
15- اهداف روحانیت در مبارزات استاد شهید آیة الله مطهری
16- شیلی و ایران
17- مسلمانان سیاهپوست آمریکائی
18- روش برداشت از قرآن شهید مظلوم آیة الله بهشتی
19- عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی استاد شهید آیة الله مطهری
20- مسئله نفاق استاد شهید آیة الله مطهری
21- هدف زندگی استاد شهید آیة الله مطهری
22- تکامل اجتماعی انسان در تاریخ استاد شهید آیة الله مطهری
23- درسهایی از نهج البلاغه فقیه مجاهد آیة الله منتظری
24- نقش روحانیت در انقلاب حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی
25- فلسطین سرزمین اشغالی شهید دکتر محمد جواد باهنر
26- منافقین دشمنان حکومت اسلامی استاد سید علی خامنهای
27- نگاهی به کارنامهی شهید مظلوم آیة الله دکتر بهشتی
28- سخنان امام به مناسبت روز قدس
29- ولایت استاد سید علی خامنهای
30- یادنامهی فیلسوف الهی علامهی طباطبائی
پشت جلد:
علامهی طباطبائی سلمه الله تعالی، این مرد بسیار، بسیار بزرگ و ارزنده،... مردیست که صد سال دیگر باید بنشینند و آثار این مرد را تجزیه و تحلیل بکنند و به ارزش این مرد پی ببرند... این مرد واقعا یکی از خدمتگزاران بسیار، بسیار بزرگ اسلام است. اولا مجسمهی تقواست، مجسمهی معنویت است. در تهذیب نفس و در تقوی مقامات بسیار عالی را طی کرده است. من سالیان دراز از فیض محضر این مرد بزرگ بهرهمند بودهام و الآن هم هستم.
از سخنان استاد شهید آیة الله مرتضی مطهری