جامعه اسلامی مهندسین جامعه اسلامی مهندسین
  • شهید بهشتی
  • کتاب و جزوه
  • یادبود شهدا
  • تاریخ شفاهی
  • چند رسانه ای

کتاب و جزوه

  • کتاب و جزوه

روش برداشت از قرآن

مطالعه بیشتر: روش برداشت از قرآن

وحدت امت در رابطه با نهادهای اساسی حکومت

وحدت امت در رابطه با
نهادهای اساسی حکومت
به ضمیمه‎ی روحانیت و انقلاب اسلامی ایران
سخنرانی آیت الله دکتر بهشتی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین السلام علیک یا اباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک و اناخت برحلک علیکم منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
سلام بر همه شهیدان راه خدا، راه حق و عدل و فضیلت، سلام بر سالار شهیدان حسین و بر یاران وفادار جانبازش، سلام بر شهیدان گلگون کفن انقلاب اسلامی شما ملت قهرمان، سلام بر شهیدان پاکباز نبرد حق با باطل در سراسر جبهه‎های غرب، سلام بر شما پاسداران فداکار انقلاب، سربازان، رزمندگان دیگر، داوطلبان و عشایر، سلام بر شما خلبانان نیروی هوایی و هوانیروز فداکار، درخشنده نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران.
 سلام بر همه نیروهایی که در این رزم ملت قهرمانمان علیه باطل و پیکار علیه رژیم مزدور صدام، پشتیبان حق و حقیقت‎اند، سلام بر همه مصدومان نبردها و پیکارهای انقلابی‎مان که در بیمارستانها و خانه‎هایند و نمونه‎هایی از آنها در صف مقدم عاشورائیان در اینجا مایه زینت این جلسه‎اند و سلام بر ملت عزیز و قهرمان با ایمانمان که در راه تداوم انقلاب آرام ندارند و از بذل جان و مال دریغ نمی‎ورزند و با ایمان و شور به استقبال سختی‎ها  دشواریها و مشکلات و فداکاریها می‎رود.
تاسوعا و عاشورا برای ملت ما و انقلاب ما حماسه وحدت آفریده است. پرشکوه‎ترین راهپیمائی های ملت ما در دوران مبارزه با رژیم مزدور معدوم در روزهای تاسوعا و عاشورای دو سال پیش برگذار شد و همین مکانها صحنه تجلی این نیروهای ایمان و حق و عدل بودند.
امروز در این سخن، در این مناسبت و در این مکان مطلبم پیرامون مسئله اختلاف و وحدت است، وحدتی که امروز برای ادامه انقلاب از هر چیز دیگر بیشتر مورد نیاز است. وحدتی که امام امت از عمق جان و دل برای تحقق آن مکرر فریاد برآورده است و فریاد اخیر او را در سخنان چند روز قبل شنیدید.
ما همه‎مان این حقیقت را می‎فهمیم که انقلاب و تداوم انقلاب در این برهه حساس و تمام مراحل حساس آینده تنها و تنها با وحدت صفوف و نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی موثر است. فکر میکنم از نیروهای انقلابی کسی نباشد که در این مورد ذره‎ای ترس داشته باشد.
اصولا وقتی شما قرآن را مطالعه می‎کنید می‎بینید این کتاب راهنمای انقلاب ما همواره مسئله اختلاف وحدت شکن را نکوهش کرده و از همه خواسته است که بکوشند تا متحد و یکپارچه بشوند، میدانید که حتی کسانی که عاشق حق و حقیقت‎اند، کسانی که می خواهند بنده حق باشند، کسانی که می‎خواهند در راه برقراری... [عدم وجود صفحات کتاب]
...کسی تحمیل کرد.
لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی...
نه می شود از کسی تقلید کرد. شما همه‎‎تان شنیده‎اید که تقلید در اصول دین جایز نیست. بنابراین بخش معارف و اعتقادات اسلامی هر مسلمانی، هر انسانی در نظام جمهوری اسلامی ما باید خودش مغز خودش را بکار بیندازد. خودش فکر کند، خودش بفهمد، مطالعات زیاد داشته باشد، اینجا و آنجا برود، بحثهای گوناگون را بشنود و بعد اصول معارفش را انتخاب کند. این بخش اول، در اینجا نه حساب تقلید است نه حساب شخصیت‎هاست نه حساب احزاب و گروهها است، حساب، حساب فهمیدن و انتخاب کردن است.
بخش دوم مربوط میشود به احکام و وظایف فقهی در زمینه عبادات، نماز، روزه، حج یا وظایف اجتماعی که جنبه قانونی ندارد.
دروغ، غیبت، محرمات، مشروبات الکلی، قمار، گوشتهای حرام، غذاهای حرام و امثال اینها.
در این زمینه دیگر همه ما مسلمانهای ایران این مطلب را فهمیده‎ایم که در زمینه اینگونه احکام مسلمان یا باید خودش آنقدر درس خوانده باشد و درباره اسلام و اسلام شناسی مطالعه کرده باشد که مجتهد باشد آن وقت هر مجتهدی به فتوای خودش عمل می‎کند، میخواهد این مجتهد معمم باشد میخواهد غیر معمم باشد.
یا انسان آنقدر درس نخوانده که مجتهد باشد. شما می‎بینید بسیاری از این طلاب و فضلای عزیز ما طلبه درس خوانده فاضل هستند اما مجتهد نیستند. همه کسانی که مسلمانند و مجتهد نیستند برای شناخت وظایف اسلامی فقهی‎شان باید از مجتهد عادل اعلم تقلید کنند، راه خیلی روشن است ابهامی وجود ندارد.
هان حالا اگر در شناسایی مجتهد عادل اعلم اختلاف نظر پیدا کردند، یک کسی میگوید این آیت الله عادل است و اعلم است و یک کسی دیگر میگوید آن آیت الله عادل است و اعلم است. در اینجا هم اشکالی پیش نمی‎آید بگذارید مردم آزاد باشند، بگذارید مردم بتوانند انتخاب احسن کنند. بگذارید هر مسلمانی بر طبق تشخیص و تحقیقش درباره مجتهد عادل اعلم هر کس را عالم و اعلم دانست رساله‎اش را بگیرد و تقلید کند.
تقلید در زمینه مسائل فرعی و احکام فقهی در مورد وظایف فردی یا وظایف اجتماعی که جنبه قانونی ندارد آزاد است هیچ مرکزیتی هم لازم نیست البته در همین زمینه‎ها هر قدر بشود مردم در شناسایی مجتهد فقیه عادل و اعلم نظرشان یکپارچه‎تر باشد بهتر است بحثی نیست. اما این غیر از این است که بگوئیم همه مردم حتما باید از یک نفر یا یک گروه یا شورا تقلید کنند.
ضرورتی ندارد مشکلی هم پیش نمی‎آورد شما در احکام نمازت از این آقا تقلید کن، سه تا سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله والله اکبر در رکعت سوم و چهارم بگو، او از آن مجتهد تقلید کند، یکی بگوید اشکالی پیش نمی‎آید، چه اشکالی پیش می‎آید؟! بنابراین در بخش دوم یعنی وظایف دینی فردی یا وظایف اجتماعی که قانون نمی‎خواهد تقلید آزاد است از هر مجتهد عادل اعلم هر کسی را که به عنوان مجتهد عادل اعلم شناختی تقلید کن اشکالی ندارد، این هم بخش دوم.
و اما بخش سوم:
بخش سوم عبارت است از: وظایف و احکام اسلامی اجتماع که به قانون و مقررات مربوط میشود.
ما احکام زیادی در اسلام داریم که آهنگ قانون و مقررات اجتماعی دارد و دولت باید آنها را اجراء کند. هر مسئله‎ای از مسائل که از وظایف اسلامی یک مسلمان باشد و آهنگ قانون و مقررات داشته باشد این در هر نظام اجتماعی باید یک جور باشد، یک رای باشد، مردم با دو جور قانون و سه جور قانون نمی‎توانند زندگی کنند، آیا در این جنگ بین ملت قهرمان و متجاوزان بعثی عراق کی‎ها باید شرکت کنند؟ کی‎ها باید شرکت نکنند؟ کی ها آزادند می‎توانند شرکت کنند و یا شرکت نکنند؟ کی ها باید جنگ را اداره کنند؟ با چه خصلت هائی و چه خصوصیت هائی؟
و کی‎ها حق ندارند در اداره جبهه‎های نبرد سهیم باشند؟ چه نوع سلاحهایی را از نظر اسلامی میتوان در این جنگ به کار برد و چه نوع سلاحهای را نمی‎توان بکار برد؟ آیا حالا که دشمن بعثی، شهروندان غیر نظامی را، خانه‎های مسکونی ما را در شهرهای خط آتش با توپهای دور زن و بمباران خراب می‎کند، ما هم میتوانیم برویم وشهرهای آنها را بمباران کنیم یا گلوله باران بکنیم یا موشک باران بکنیم یا نه؟
در دزفول وقتی وارد شدم، اولین چیزی که مردم بیان می‎کردند اینکه، موشک جواب موشک. کی باید در این باره نظر بدهد؟ آیا از نظر اسلامی میتوانیم ما موشکهای انسان کش ضد انسانی بعثی را با موشکهایی که برای برادران و خواهران مسلمان غیر مسلح بصره و شهرهای دیگر بفرستیم، مقابله کنیم و جواب بدهیم؟ آیا آیه کریمه: «فمن اعتدی علیکم و اعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» به ما چنین اجازه‎ای را می‎دهد؟ کی‎ها به ما حمله کردند؟ کارگر، کشاورز و دانشجو، محصل و معلم بصره، آنها به ما حمله کرده‎اند؟ یا مزدوران بعثی تجاوز کردند؟ کدام؟؟!
این یک مسئله فقهی اجتماعی است در رابطه با قانون، در رابطه با وظایف حکومت، درباره اینگونه مسائل در جمهوری اسلامی فقط یک رای معتبر است و آن هم رأی رهبر است. (تکبیر حضار).
من امیدوارم این نکته در این روز عزیز و در این مکان عزیز برای تمام شنونده یا خواننده‎ی این سخن روشن بشود ما از این به بعد از اینجور مسائل فراوان داریم، ما مسئله زمین داشتیم، مسئله ایجاد خیابانها و شوارع و جاده‎ها داریم، مسئله مالیاتها داریم، مسائل گمرکها داریم، مسائل فراوانی از این قبیل داریم، در همه مسائل دینی و اجتماعی که اجرای آن نیاز به وضع قانون مقررات دارد تنها و تنها رای مجتهد عادل فقیه رهبر میتواند معتبر باشد و همه ملت حتی همه مجتهدان دیگر باید از اجرای حکم اسلامی بر طبق فتوای مجتهد رهبر تبعیت و یا حداقل پشتیبانی بکنند (تکبیر حضار).
ملاحظه میکنید به این ترتیب ما دیگر اختلافی که برایمان بن بست ایجاد بکند نداریم. در مسائل اسلامی و تشخیص حکم اسلامی دیگر من نمی‎توانم بیایم با آقا اینجا، من یک حرف بزنم، یک حرف آقا بزند «آقا تکلیف اسلام این است» آن آقا بگوید «تکلیف اسلام آن است» مردم حیران و سرگردان بشوند. حیرانی و سرگردانی وجود ندارد، اگر این حکم مربوط به وظیفه فردی است میگویم: آقا هم حرف شما میتواند قابل قبول باشد هم حرف آن آقا دعوایی نیست. اگر حکم، حکم اجتماعی است اما قانون نمی‎خواهد باز هم همینطور هم حرف این آقا خریدار دارد هم حرف آن آقا دعوایی پیش نمی‎آید، مردم هم آزاد هستند.
اگر حرف مربوط است به احکام و نظرات اسلامی که رنگ قانونی دارد و باید آقایان در محاکم اجراء کنند، در اینجا فقط یک رای میگویم آقا نه حرف شما برای ما اعتبار دارد و نه حرف آن آقا اعتبار دارد. ما در این مسائل یکه شناس هستیم و آن یکی هم مقام رهبری است و قانون اساسی ما این مسئله را پیش بینی کرده. همان قانون اساسی که نزدیک به 16 میلیون نفر از شهروندان جمهوری اسلامی ایران به آن رأی مثبت داده‎اند پیش بینی کرده است که برای تشخیص اینکه قانونی مطابق با موازین اسلام هست یا نه؟ فقهای شورای نگهبان که از طرف رهبری تعیین میشوند، اظهارنظر می‎کنند آیا این قانون بر طبق اسلام هست، باید همه عمل کنند و دیگر کسی در مخالفت با آن سخن نگوید و ننویسد (تکبیر حضار).
البته این را هم اضافه کنم این به آن معنا نیست که بگویم دیگران حق اظهار نظر ندارند، نظر هر کس محترم است حتی نظر هر فرد متعارف هم محترم است. فقط میگویم اظهار نظرشان به شکلی نباشد که در جامعه اختلاف ایجاد کند. بنده میتوانم بیایم اینجا نظر خودم را بگویم ولی دنباله‎اش بگویم این نظر من است ولی شما مردم وظیفه دارید و همه‎مان وظیفه داریم قانونی را که فقهای شورای نگهبان منصوب از طرف رهبری مطابق با اسلام شناخته‎اند عمل کنیم و همه یکپارچه تأیید کنیم این می‎شود وحدت و یکپارچگی اسلامی.
این قسمت را خلاصه کنم که در ذهنها بماند؛ در جمهوری اسلامی ایران وحدت و یکپارچگی امت در رابطه با مسائل اسلامی است و پیروی از مراجع اسلامی است و دنباله روی از صاحب نظران اسلامی خدشه دار و آسیب پذیر نیست چرا؟
1- اگر اختلاف نظر در مورد معارف است، اختلاف نظر در مورد معارف آزاد است هر کس باید آگاهانه و آزادانه اصول و معارف دینی را خود بفهمد، اجتهاد کند و انتخاب کند. آزاد است. اختلاف نیست. مثل اینکه ما بگوئیم آقا هر کس در لباس آزاد است شما که اینجا نشسته‎اید لباسهایتان رنگارنگ و مختلف است، حالا این اختلاف لباس به وحدت و یکپارچگی شما لطمه باید بزند؟! وقتی اسلام در یک زمینه‎ای رأی را و انتخاب رأی را و راه را آزاد کرده دیگر چرا ما بیائیم از این آزادی یک قدم آن طرفتر یا اینطرفتر برویم؟! آزادیم.
2- اگر اختلاف در مسائل فرعی فقهی مربوط به وظایف شخص یا وظایف اجتماعی که با قانون و حکومت ارتباطی ندارد باز هم اختلاف آزاد است، اشکالی پیش نمی‎آورد، نق به هم نزنید آقا تو چرا نمازت را اینجا شکسته خواندی فتوای مرجع تقلید من این است که تمام بخوانی، خوب جان من فتوای مرجع تقلید تو برای تو معتبر است فتوای مرجع تقلید این آقا هم برای او معتبر است. هیچ اشکالی ندارد تو تمام بخوان او هم شکسته بخواند، خدا هر دو را قبول میکند، دعوا ندارد توی همین ماه رمضان ما گرفتار این مسئله بودیم. یک عده می خواستند اختلاف ایجاد کنند سر فتوای مراجع در زمینه اینکه کسانی که از تهران میروند کرج کار میکنند و بر میگردند روزه‎هایشان را بگیرند یا نگیرند؟ خوب فتوا مختلف بوده باشد، تو روزه ات را بخور اشکالی ندارد، آن هم روزه‎اش را بگیرد اشکالی ندارد.
اختلاف در فتاوی فرعی فقهی مربوط به وظایف شخصی و وظایف اجتماعی که جنبه قانونی ندارد، آزاد است. بیخود این عرصه آزادی را بر کسی تنگ نکنید.
3- مسائل و احکامی که دینی است اما به مقررات و قوانین اجتماعی مربوط میشود، در اینجا اختلاف مضر است، حرام است و ملت باید یکپارچه عمل کند و ملاک، فتوای رهبری است و نظر فقهی فقهای شورای نگهبان بر مبنای فتوای رهبر و منابع فقهی است و ملت ما یکپارچه عمل می‎کند، بخواست خدا یکپارچه عمل خواهد کرد. (تکبیر حضار).
امیدوارم این سخن که بین الرشد است، دلایلش روشن است بعنوان پایه وحدت و یکپارچگی ملت ما در رابطه با این گونه از وظایف احکام اسلامی جا بیفتد و محکم بشود. ما الان مسائل زیادی داریم باید اینها را بالاخره حل کنیم، مسائلی هست در دادگاه خانواده که مرتبط میشود با احکام فقهی، خوب ما ناچاریم با حکم فقهی یک فقیه در سراسر ایران عمل کنیم، نمی‎توانیم با فتاوی مختلف عمل کنیم و نمی‎توانیم هم بگوییم آنچه احوط است آن را انتخاب کنیم و با احوط‌‎ها جامعه را نمی‎شود اداره کرد.
 ما باید اجتهاد پویا و زنده داشته باشیم ما مسائل فراوانی برایمان پیش می‎آید که فقیه زنده و متحرک پویا می تواند پاسخگوی این مسائل باشد، احتیاط فقه را به تحجر می‎کشاند و نظام اسلامی ما را سست می‎کند. احتیاط بسیار خوب است اما بشرط آنکه موجب رکود کارهای اجتماعی نشود، این در بخش اول که قسمت اول سه بخش دارد و اما:
قسمت دوم:
قسمت دوم از جایی که ممکن است در جامعه ما اختلاف پیش بیاید و منشأ اختلاف باشد عبارتست از: اختلاف میان نهادهای اداره کننده کشور و مسئولان کشور درباره قلمرو و حدود اختیارات وظایفشان، مجلس، رهبری، رئیس جمهور، نخست وزیر، وزراء و شورای عالی قضایی اینها نهادهای اصلی اداره کننده جمهوری اسلامی هستند. ممکن است یکجا رهبری یا شورای رهبری یک نظر بدهد نخست وزیر بخواهد یک نظر دیگر بدهد، مجلس بخواهد یک نظر سوم بدهد، رئیس جمهور بخواهد یک نظر چهارم بدهد، مردم سرگردان می‎شوند، گیج می‎شوند، دنبال حرف کی بروند؟
در تصمیم گیریهای مربوط به اداره جمهوری اسلامی مقام تصمیم گیرنده باید یکی باشد، یعنی چه؟ یعنی دیکتاتوری داشته باشیم؟ یعنی یک نفر همه تصمیمات را بگیرد تا مردم خیالشان راحت بشود؟ نه ما اینقدر مبارزه کردیم تا از شر دیکتاتوری خلاص بشویم، نمی‎خواهیم که یک دیکتاتوری جدید داشته باشیم، پس چی؟ در قانون اساسی ما خوب روی این جمله دقت بشود، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصمیم گیری و اعمال نظر در اداره امور مملکت میان پنج نهاد اصلی تقسیم شده است.
این جمله را بار دیگر تکرار می‎کنم. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصمیم گیری و اعمال نظر در اداره امور کشور میان پنج نهاد اصلی تقسیم شده است. هر نهاد حدود اختیارات و وظایفش را قانون اساسی معین کرده است و شما امت قهرمان یک وظیفه دارید و آن اینکه با وجدان بیدار و آگاهتان مراقبت کنید هر یک از این نهادها در دایره وظایف و اختیاراتشان عمل کنند.
1- مقام رهبری: مقام رهبری یک سلسله وظایف قانونی در قانون اساسی دارد:
الف: فرمانده کل قواست؛ بنابراین کلیه مسائل مربوط به فرماندهی کل نیروهای مسلح و قوای مسلح ما اعم از سپاه پاسداران، ارتش، ژاندارمری و شهربانی به مقام رهبری داده شده است.
ب: تعیین فقهای شورای نگهبان.
ج: تعیین رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور.
د: تنفیذ انتخاب رئیس جمهور و دادن حکم به آن.
هـ: عزل رئیس جمهور در صورتی که مجلس یا دیوان عالی کشور او را محکوم کند بر طبق آنچه در قانون اساسی آمده. اینها یک سلسله وظایف اصلی است. قانونی که قانون اساسی آن را بر عهده رهبری گذاشته در این وظایف هیچکس از نهادهای دیگر نباید دخالت کند البته همانطور که میدانید امام بدلیل کسالتی که داشتند و ضرورت تعیین تکلیف فرماندهی، فرماندهی کل قوا را به برادرمان آقای بنی صدر رئیس جمهوری واگذار کرده‎اند و ایشان الان در این سمت عمل می‎کنند و کارشان هم قانونی است (تکبیر حضار).
و: تعیین دو نفر نماینده در شورای عالی دفاع و تعیین فرماندهان با پیشنهاد شورای عالی دفاع
اینها مجموعه وظایف رهبری است، نه مجلس، نه نخست وزیر، نه دولت، نه شورای عالی قضائی، نه رئیس جمهور و نه هیچ نهاد دیگر در این کار دخالتی نمی‎کند، اختلافی پیش نمی‎آید، وظایف روشن است، این نهاد اول رهبری.
2- رئیس جمهور در قانون اساسی ما وظایف معینی دارد که در فصل مربوط به رئیس جمهوری آمده است، مفصل من اینجا دیگر نمی‎خوانم آنها را و نمی‎گویم وقت کم است. نمی‎خواهم اینجا قانون اساسی تدریس کنم ولی وظایف مشخص است.
3- نخست وزیر و وزرا را به عنوان هیئت دولت: که ریاست هیئت دولت با نخست وزیر است؛ اینها هم وظایفی دارند که در قانون اساسی آمده است. یکی از آقایان که دقت نکرده بودند در قانون اساسی در یکی از مصاحبه هایشان انتقاد کرده بودند که با وجود مجلس دیگر چرا هیئت دولت تصویب نامه دارد؟ این ناشی از کم توجهی به قانون اساسی است. هیئت دولت برای اجرای قوانین نیاز دارد به تصویب آئین نامه‎ها و تصویب نامه‎ها و در قانون اساسی صریحا آمده است که هیئت دولت و حتی یک یک وزرا می‎توانند آئین نامه‎های لازم را طبق حدود اختیاراتشان تهیه و تصویب کنند این هم هیئت دولت.
4- مجلس: مجلس نمایندگان مردم مجلس شورای اسلامی است بر طبق قانون اساسی قانونگذار است، وظایف خاصی دارد این وظایف هم در قانون اساسی بتفصیل آمده است.
5- شورای عالی قضایی: شورای عالی قضایی باز بر طبق قانون اساسی مسئول قوه قضائیه است و وظایف مفصلی دارد که در قانون اساسی آمده است.
خوب وقتی قانون اساسی آمده نهادهای اداره کننده کشور را معین کرده و برای هر نهادی وظایف و اختیاراتی تعیین کرده و نزدیک به شانزده میلیون از مردم این کشور که حق رای دادن داشته‎اند که نمایش سی (30)میلیون نفر یا بیشتر است حامی و پشتیبان این قانون اساسی هستند دیگر اختلاف چرا؟!
اختلاف چه معنی دارد هر کس حدود اختیاراتش معلوم است، مسئولیت‎هایش هم معلوم است و همانطور که امام فرموده‎اند هر کس به کار خودش بپردازد و کارش را خوب انجام بدهد. دیدم یک آقایی از این سخن سوء استفاده کرده بود، گفته بود: که وقتی قرار است هر کس کار خودش را ا نجام بدهد بنابراین افراد درباره مسائل دیگر حتی اظهارنظر علمی هم نکنند، حتی به خود من انتقاد کرده بودند که چرا درباره مسائل اقتصادی نظرات فکری و علمی را اگر دارد، می‎دهد و بیان می‎کند، این سوء استفاده است، نه در اسلام و نه در قانون اساسی حق اظهارنظر علمی و فکری از هیچکس در هیچ زمینه‎ای سلب نشده است.
اگر وزیر اقتصادی یک نظریه‎ای داشته باشد درباره مسائل قضایی و در یک سخنرانی بگوید و یا در یک مصاحبه اظهارنظر کند یا در یک مقاله بنویسد به این نمی‎گویند آقا شما دخالت کردید در امور قضایی، دخالت یعنی دخالت در تصمیم گیری و اجراء نه در اظهارنظر، اظهارنظر درباره مسائل برای همه صاحبنظران در همه زمینه‎ها آزاد است: وقتی قانون اساسی وظایف هر یک از این پنج نهاد و اختیارات و مسئولیت هایشان را معین کرده دیگر اختلاف معنی ندارد.
هان! یک چیز پیش می آید ممکن است در یک موردی مجلس بگوید اظهارنظر و تصمیم گیری در این باره از وظایف و اختیارات من است، نه این، نه آن، نه آن، اخلاف این جوری پیدا بشود. خوب این را هم قانون اساسی ما تکلیفش را معین کرده است، اشکالی ندارد، اتفاقا همین چند شب قبل یک از آقایان از وزراء سئوال می‎کرد که آیا حدود وظایف من بر طبق قانون اساسی چیست؟ گفتم: آنطور که ماها می‎فهمیم این است ولی فهم ما برای تو سندیت قانونی ندارد. قانون اساسی، مرجع تصمیم گیری مورد حمایت مردم را، در این باره، هم معین کرده اگر نخست وزیر با رئیس جمهور، رئیس جمهور با مجلس، مجلس با شورای عالی قضایی هر یک از اینها با رهبری در مورد اختیارات و وظایف خودشان در فهم قانون اساسی اختلاف نظر پیدا کردند بر طبق قانون اساسی مقام داور و حکم و تشخیص دهنده در این زمینه شورای نگهبان مرکب از فقها و حقوقدانان است.
مطلب دیگر تمام است ببینید دیگر جای اختلافی باقی می ماند؟ اگر اختلاف در فهم وظایف اختیارات و فهم اصول قانون اساسی در این رابطه باشد داور در خود قانون اساسی معین شده؛ شورای نگهبان دوازده نفر عضو دارد، شش فقیه و شش حقوقدان مسلمان متعهد، اینها با هم جمع می شوند روی آن اصل مورد اختلاف قانون اساسی بحث می کنند، رایشان را صادر می کنند وقتی رای را با دو سوم آرا و در تفسیر با سه چهارم آراء و در تطبیق با دو سوم آراء صادر کردند دیگر تمام است، مسئله‎ای پیش نمی‎آید، ملاحظه می کنید؟!
خوشبختانه به یمن آگاهی شما ملت قهرمان و یمن قانون اساسی که این اندازه ریزبینی کرده و اختلافات اجتماعی را پیش بینی کرده است در جمهوری اسلامی ما بهانه‎ای برای اختلاف نهادهای اساسی نیست و بر طبق تشخیص شورای نگهبان هر نهادی فقط و فقط در آن دایره مسئولیت ها و وظایف و اختیاراتش عمل کند و این پنج نهاد پشت و پناه یکدیگر باشند. (تکبیر حضار).
تا آنجا که بسهم ما در این رابطه مربوط میشود یعنی سهم شورای عالی قضایی، من صریحا با صراحت و صداقت اعلام میکنم که شورای عالی قضایی و اعضای شورا تنها و تنها در چهارچوب مسئولیتهای قانونیشان بر اساس قانون اساسی عمل خواهند کرد و در هیچ یک از کارهای مربوط به نهادهای دیگر کمترین دخالتی را روا ندانسته و نخواهند دانست، اما اظهارنظر درباره مسائل سیاسی اقتصادی، اختلافی، اجتماعی، فقهی، بینشی و جهان بینی این برای آنها هم مثل دیگران آزاد است.
دخالت تصمیم گیری، ابتداء رأی و اجرای صرفا در چهارچوب قانون اساسی و در مسائلی که بین شورای عالی قضایی و نهادهای دیگر در تفسیر قانون اساسی اختلاف نظر باشد، شورای عالی قضایی اعلام کرده و می‎کند که صرفا تابع نظر شورای نگهبان قانون اساسی است. (تکبیر حضار).
بر همین اساس رئیس جمهور، نخست وزیر و وزراء و مجلس شورای اسلامی میتوانند در چهارچوب مقرر در قانون اساسی عمل کنند و هیچگونه اشکال و اختلافی هم وجود نخواهد داشت.
بنابراین همه افراد، همه اقشار، همه احزاب و گروهها و سازمانها و همه انجمنها در جمهوری اسلامی ایران جبهه (دقیق توجه کنید به این جمله‎ای که پایان عرایض من هم هست) همه افراد، همه اقشار، همه احزاب و گروهها و سازمانها، انجمن ها وظیفه دارند و می‎توانند جبهه متحد و یکپارچه اسلامی بر پایه حراست و حمایت از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بوجود آورند و هیچ فردی و هیچ نهاد، هیچ حزب، هیچ سازمان و هیچ گروه نتواند در صف واحد و یکپارچه ملت قهرمان ما رخنه‎ای بسود دشمن ایجاد کند. (تکبیر حضار)
این فشرده عرایض امروز من، مطالبی هم دارم در این ایام در رابطه با روحانیت و نقش روحانیت و مسائلی که دشمن به خصوص در این ماههای جنگ حق و باطل در رابطه با این نهاد اجتماعی به وجود آورده، به خواست خدا پس فردا روز پنجشنبه ساعت 5/10 برادران در مسجد امام در اول بازار جلسه‎ای را خواسته‎اند برگزار بشود و آنجا در خدمت مردم شریفمان باشم، بحث درباره روحانیت را به روز پنجشنبه موکول می‎کنم و آنجا در این زمینه به تفصیل سخن خواهم گفت. (تکبیر حضار)
ای حسین عزیز یا اباعبدالله، ای یاران جانباز حسین، ای شهیدان پاکباخته راه خدا، ای شهداء بخون خفته انقلاب اسلامی ما آنچه می‎گوئیم و آنچه می‎کنیم، آرزو داریم صرفا در رابطه با حق و حق پرستی باشد.
حسین جان وقتی خواستی مردم را دعوت کنی به قیام علیه یزید و یزیدیان پایه سخنت و دعوتت این بود که:
«الا ترون ان الحق لا یعمل به»
آیا نمی‎بینید که حق معیار و ملاک عمل مردم و مسئولان نیست، حسین جان در همین روزها وقتی فرزند جوان برومندت علی اکبر در اثنای راه و مسیر آنجا که بر پشت مرکب راهوارت چشمانت... [صفحه قابل خواندن نیست]
...او را لبیک می‎گویند. (تکبیر حضار)
حسین جان، این لبیکی که ما به ندا و دعوت... [قابل خواندن نیست] آشکار فرزندت امام و رهبرمان می‎دهیم. براستی پاسخی است و لبیکی است به همان ندای (هل من ناصر) که تو در صحرای کربلا گفتی خدایا ملت ما را در ادامه راه حسین موفق بدار «الهی آمین».
خدایا این یادگار پر عظمت تشیع سرخ علوی و اسلام راستین کتاب و سنت و عترت را برای امت ما پایدار بدار «الهی آمین».
خدایا ما میخواهیم همیشه محرم‎ها، تاسوعاها و عاشوراهایمان زنده و سازنده و وحدت آفرین باشد، بار الها تاسوعا و عاشورای امسال را نقطه عطف تعیین کننده‎ای در استوارتر شدن وحدت، یکپارچگی امت و نهادهای ما قرار بده «الهی آمین».
خدایا ما هر روز و در هر مرحله‎ای می‎بینیم امام برای تداوم انقلاب چه پشتوانه پر برکتی است، خداوندا این پشتوانه بر برکت را برای ادامه این انقلاب عظیم پایدار بدار «الهی آمین».
خدایا جانبازان ما را در صحنه‎های نبرد حمایت کن الهی آمین. آنها را نصر و پیروزی عنایت فرما الهی آمین.
خانواده‎های عزیز شهدا و مصدومان انقلاب را شکیبائی و بردباری عنایت فرما الهی آمین. مصدومان انقلاب و همه بیماران را هر جا که هستند شفای کامل و عاجل عنایت فرما الهی آمین.
ولی عصر امام زمان، آن زاده زنده حسین را، از همه ما راضی و خشنود ساز «الهی آمین».
«بالنبی و آله و صلّ علی محمد و آله الاطهار».

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله قاصم الجبارین، مبیر الظالمین، مدرک الهاربین، صریخ المستصرخین، موضع حاجات الطالبین، معتمد المؤمنین.
الصلوة والسلام علی الرسول الامین و حبل الله المتین، سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد (ص) و علی ابن عمه و وصیه من بعده مولانا علی امیرالمؤمنین و علی الائمة الهداة من اهل بیته والخیرة من آله و صحبه والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین. عظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین و اولاده و اصحابه علیهم السلام.
با نثار بهترین سلام و درودمان بر همه شهیدان راه خدا بر سالار شهیدان سیدالشهداء و یاران جانباز و فداکارش، بر همه شهیدان عزیز و گرانقدر انقلاب اسلامیمان و بر شهیدان پاکباز میدان های نبرد که هر گوشه‎اش کربلائی است و حسینیان و زینبیان در هر گوشه‎اش حماسه نوع کربلا را بوجود می آورند و سلام بر همه مصدومان این انقلاب خونین و نبردهای سرنوشت ساز و بر شما عزیزانی که اینجا هستید و نمونه ای از این گلهای شکفته شده انقلاب که ان شاألله  همواره در حال شکفتن بمانید و در همین حالتان الهام بخش برای همه ما باشید.
همانطور که وعده داده بودم در سخنرانی روز تاسوعا در دانشگاه تهران، زمینه بحث و عرض امروزم مربوط به روحانیت و انقلاب اسلامی ایران است. البته از دیروز  تا حالا در رابطه با مسائلی که جدیدا طرح شده است مرتب مراجعه میشود یادداشت داده میشود که شما باید به این مسائل پاسخ دهید و توضیح بدهید برای ملت، من فقط یک توضیح دارم و آن اینست که: ما معتقدان سرسخت به ولایت فقیه و امامت قاطع رهبر عالیقدرمان امام هستیم. ایشان فرموده اند در این زمینه ها مطلقا سخنی نگوئید و من تا ایشان اجازه ندهند یک کلمه هم سخن نخواهم گفت. (تکبیر حضار: درود بر بهشتی).
ای امت، و ای امت فداکار و ای امام الهام بخش و الگو و ای خلبان هوانیروزی که در ایلام به من گفتی ما اینجا جانبازی می کنیم. ما انتظار داریم که در میان مسئولان وحدت و یکپارچگی باشد. ای پاسدار کمیته 5 انقلاب که دیشب برنامه و نوار تلویزیونی تو را از حومه آبادان (این صحنه قهرمانی ها) پخش کردند و صدایت را شنیدم که آنجا با آهنگ قرآن و با دل پر احساست گفتی: ما اینجا جانبازی می کنیم، بگوئید مسئولان با هم یکی باشند.
بخدای سوگند که در برابر شما از طرح هرگونه جمله ای که بوی اختلاف بدهد احساس شرم می کنم! و به همین جهت تا آنجا که ضرورت ایجاب نکند و امام امت نخواهد شعار من و یاران همفکرمان فقط یک شعار است سکوت! سکوت! سکوت الهام بخش وحدت ان شاءالله.
و گمان مبر ای عزیزم و شما ای عزیزان نور چشم همه ما گمان مبرید که ما ذره ای فرصت را برای ایجاد هماهنگی ها و همکاریها از دست بدهیم و در سخن روز تاسوعا زمینه سازنده این وحدت و یکپارچگی را بر پایه مرزهای قانون اساسی بیان کردم.
و اما در زمینه مسائل خاص مربوط به قوه قضائیه حتما توضیحاتی برای مردم لازم است.
یک گوشه آن را که مربوط به همین دو روز اخیر است برای ملت قهرمانمان توضیح می دهم. این فقط توضیح است، توضیح مسئله ای که مطرح شده است و گوشه های دیگر و تفصیل آن بزودی داده خواهد شد و به اطلاع همه خواهیم رساند.
مسئله روحانیت و انقلاب است روحانی چه کسی است؟ روحانی یک عالم دینی است که در راه تزکیه و تعلیم و تلاوت و فراخواندن آیات خدا بر مردم می کوشد، کار پیغمبران را ادامه می دهد «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه».
روحانی مسئولیت تلاوت آیات خدا بر مردم، تزکیه مردم و آموزش دادن اسلامی به مردم و نشان دادن راه زندگی سالم و سعادت آفرین به مردم را بر پایه تعالیم خدا بر عهده گرفته!
این روحانی است، ایفای این مسئولیت، این مسئولیت خطیر و سازنده، به وسیله روحانی ایجاب میکند که روحانی خودش اهل علم باشد، خودش درباره قرآن و اسلام درس بخواند، مطالعاتی داشته باشد، کتاب و سنت را بفهمد. و چون می خواهد تزکیه کند دیگران را، اول خودش را تزکیه کند، در راه تقوا باشد، خود را بسازد، عادل، با تقوا، خداترس و دارای مکارم اخلاق باشد، و چون میخواهد دیگران را بسازد و به آنها یاد بدهد، باید یک آدمی باشد دارای جوهر سازندگی و یاد دهندگی، سازندگی و یاد دهندگی خودش یک کار دشوار است.
و چون ساختن مردم و یاد دادن مردم علاوه بر آگاهی بر اسلام، قرآن، سنت، سیره پیغمبر و عترت (سلام الله علیهم اجمعین) نیاز دارد به اینکه آدم خود، مردم و زمان خودش را هم درک کند، ما تا زمان خودمان را نشناسیم، محیط خودمان را نشناسیم و تا مردم خودمان را نشناسیم، نمی‎توانیم مردم را در راه اسلام دعوت کنیم و آموزش بدهیم و بسازیم. پس باید محیط و زمانش را هم درک کند.
روحانی کسی است که با این اندوخته‎ها و با این سرمایه‎ها می‎آید توی مردم، در رابطه با متن مردم، زندگی میکند وکار میکند.
اگر امام جماعت است، صبح و ظهر و شب یا ظهر یا شب توی مسجدش با مردم است، با مردم عبادت میکند، برای مردم صحبت میکند، مردم از او سؤالات میکنند. دائما در تماس مستقیم با مردم است.
اگر منبری است، واعظ است، سخنران است، توی همین مردم و توده‎ها سخنرانی می‎کند، سخنرانی‎اش به یک قشر معین مربوط نیست، به همه مربوط است، سخنرانی هم نیست که بیاید حرفش را بزند و برود، حرفش را میزند یا همان وقت با مردم است یا اینکه بعدش مردم می‎آیند در خانه‎اش، توی خانه‎اش، با او معاشرت دارند.
روحانی و مردم مثل ماهی می ماند و آب. روحانی با مردم و در مردم زنده است، بدون مردم و دور از مردم نمی‎تواند رسالتش را ایفا کند.
علاوه بر این روحانی در جامعه ما یک نقش دیگر را هم خود بخود بر عهده دارد و آن خدمت بی منت به مردم است. مردم، ما بخواهیم یا نخواهیم، از روحانی محلشان انتظار دارند، اگر گره‎ای در کارشان پیدا میشود، قدم بگذارد جلو، گره گشائی کند، مشکلی پیدا شود حل میکند.
یادم میاید، در نجف آباد اصفهان، یک عالم مردمی فعال محبوب مردم به نام مرحوم آقای شیخ ابراهیم، رحمة الله علیه، زندگی میکرد، خوب یادم می‎آید، آن وقتها که ما طلبه جوانی بودیم و دوست داشتیم این الگوهای خوب را بشناسیم و از آنها چیزی یاد بگیریم، پرسیدیم خوب، وضع آقای شیخ ابراهیم در میان مردم نجف آباد چطور است؟
گفتند: مردم آقای شیخ ابراهیم را از صمیم قلب دوست دارند. چطور؟! چون ایشان هم امام جماعت است، هم مدرس است، هم واعظ و هم خدوم است (به مردم خدمت میکند). بعد گفتند از باب مثال برایت می‎گویم ایشان گاهی بعد از نیمه شب یک کسی میاید در خانه‎اش در میزند، آقای شیخ، بله:
با زنم در خانه دعوایم شده. ریش سفیدهای فامیل دعوا را نتوانستند حل بکنند، کار بالاتر گرفته ناچار به شما زحمت دادیم، لطفا بیائید بین ما را اصلاح بدهید.
آقای شیخ ابراهیم هم با کمال خوشرویی و با کمال خوشحالی پا میشود آنجا می‎آید و می‎نشیند و می‎گوید: یک چای درست کن با هم بخوریم. می‎نشیند تا صبح اختلاف اینها را حل می‎کند و نماز می خواند و می رود.
بسیاری از روحانیون آماده به خدمت برای خدمت مردم زندگی می‎کنند بدون اینکه ساعت معین داشته باشد، همیشه در اختیار مردم هستند. اینها خصلت های اساسی یک روحانی است.
در این بازار تهران یک بچه بازاری نفت فروش در زمان رضاخان قلدر (آن وقتی که روحانیت تحت فشار بود، آن وقتی که درصدد ریشه کن کردن روحانیت بودند) تصمیم می‎گیرد، حالا که روحانیون را اینقدر تحت فشار قرار می دهند من می‎آیم درس میخوانم و روحانی میشوم. این هم خودش یک شجاعت است دیگر، ایشان می‎آید درس می‎خواند، نفت فروشی‎اش را هم میکرده درسش را هم میخوانده تا کم کم یک طلبه درس خوانده‎ای میشود، تصمیم میگرد بچه های دیگر را، کارگر، بچه‎های کارگر بازار را، آموزش بدهد.
این بچه‎ها الان عده‎ای از آنها جزء افراد موثر در تداوم انقلاب اسلامی ما هستند و در سال 42- 1341 اینها در اداره و سازماندهی نیروهای انقلاب نقش اساسی داشته‎اند.
این آقا روزهای جمعه بچه‎های کوچک را می‎برد بیرون شهر پیک نیک (دانگی، راستی هم دانگی، خودش هم دانگ میداده). آنجا با هم بوده‌‎اند، با هم بازی و برنامه داشته‎اند، هم برایشان حدیث می‎گفت، هم با آنها نماز می‎خوانده است. می‎گفت: این بچه‎ها روزهای جمعه فاسد می شوند، من باید برای روزهای جمعه اینها برنامه ای داشته باشم اینها فاسد نشوند. اینها کارهای روحانیت است.
در رابطه با اسلام و روحانی اسلام، روحانیت یک وظیفه دیگر هم پیدا میکند و آن وظیفه اینست که چون اسلام دینی است که مشتمل بر سیاست است و سیاست از دیانت و حتی از عبادت جدا نیست، عبادتش هم سیاست است، نماز جماعتش، نماز جمعه‎اش، نماز عیدش و حتی حجش، همه اینها (حالا جهاد، امر به معروف و نهی از منکر که در جای خود اینهایش هم تویش الهام بخشی و عمل سیاسی وجود دارد).
روحانی عالم اسلام در رابطه با سیاست هم مسئول است. یک وقت هایی بود بیگانگان آنهایی که می‎خواستند روحانیت از صحنه اداره جامعه و سیاست غایب بشود تا بتوانند کارهایشان را بکنند اینها یک فکر ضد اسلامی را توی جامعه ما رونق داده بودند و آن اینست که آقا روحانی دیگر به کار سیاست چکار دارد؟
فلانی خیلی روحانی جلیل القدری است، اصلا کاری به کار مردم ندارد، به برکت این انقلاب، به برکت خود اسلام، به برکت قرآن، به برکت رهبر انقلاب، به برکت علمای بزرگ و جلیل القدری که قبل از آن اعلام کردند که: روحانیت و دیانت با سیاست کار دارد: خیلی هم کار دارد. (تکبیر حضار)
من اینجا نه به مناسبت حضور برادر عزیزم آیت الله آقای حاج سید محمدباقر خوانساری که امام جماعت اینجا هستند، بلکه به مناسبت علاقه قلبی که به مرحوم آیت الله العظمی مرحوم آقای حاج سید محمدتقی خوانساری رضوان الله علیه داشتم این را یاد میکنم.
مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری رضوان الله علیه در قم یک مرجع و یک مدرس عالیقدر و مورد اعتماد عموم بودند و نماز جماعت ایشان جزء باشکوه ترین نمازهای جماعت بود، چه در مدرسه فیضیه، چه در بیرون مدرسه فیضیه، ایشان در سالهای 32- 1330 در همان سالهای نبرد ملت قهرمان ما با استعمار اروپایی و غربی، رسما وارد میدان شدند تا نشان دهند که مرجعیت و روحانیت و قدس و تقوا، تعهد در برابر وظایف سیاسی ایجاد میکند، نه بی تفاوتی و از کنار مسائل عبور کردن و ما پیشگامانی، این چنین داریم، همین طور به جلو بروید و بروید و...
ولی همه مان می‎دانیم که نقش سازنده گسترده در رابطه با حضور وسیع روحانیت در مبارزات اجتماعی در پی قیام انقلابی متداوم و پیگیر و سرسختانه سال 1341 به رهبری امام خمینی صورت گرفت.
ایشان همه تلاشها و زحمات گذشته را توانستند شکرگذاری و قدردانی کنند و با پیشتازی و پیشگامیشان به این طلسم و افسانه باطل جدائی دین از سیاست و روحانیت از سیاست پایان دهند و روحانیت اکثریت قاطعش وارد عرصه سیاست و میدان نبرد و مبارزه شد. (تکبیر حضار)
همین الان صدها روحانی جوان در صحنه‎های نبرد در بیشتر جبهه‎ها حضور دارند و در کنار برادران دیگرشان می‎رزمند. یک برادر پاسدار به من گفت (در آن روزهائی که در این شهرهای حساسش و در این مراحل حساسش با برادرها فرصت انس داشتم) فلانی چقدر زیبا بود و آرامش میداد به قلب ما، وقتی که من دیدم در سنگر پهلوئی من برادر پاسدارم راجع به نمازش دارد سئوال میکند، که من در این حالت چگونه نماز بخوانم، دیدم همسنگر او یک روحانی جوان است که دارد برای او مسئله عبادت و نمازش را در این حال نبرد بیان میکند.
حضور تمام عیار روحانیت در صحنه زندگی اجتماعی برای خود روحانیت بارها مسئولیت های جدیدی را به همراه آورده است.
روحانی حالا باید صبح تا شب کار بکند، آن موقع صبح تا شب باید در اختیار مردم می‎بود. گاهی مراجعه کننده داشت و احیانا گاهی هم فرصت مطالعه یا آرامش داشت. حالا روحانی باید صبح تا شب کار بکند، صبح تا شب آماده باشد، مسئولیت ها سنگین شده است، در این دوران انقلاب، در این دوران ممتد بین سال 1341 تا حالا که 1359 است، در این 18 سال به تدریج روحانیون وارد میدان و معرکه شده‎اند. عده‎ای بسیار بودند، زودتر وارد شدند، عده‎ای به دنبال آنها وارد شدند و در سال 1357 در آن چند ماه اخیر که باید ملت ما یکجا و یکپارچه در مقابل مزدوران رژیم بایستد همه‎تان شاهد بودید که بیشتر مساجد ما، اکثر مساجد ما، پایگاه رزم و نبرد بود.
 مردم آنجا دور هم جمع میشدند، روحانی و روحانیت محل، قاطی با مردم و دوشادوش مردم کار داشت، حرکت داشت، فعالیت داشت. البته چون واقعیتها را میخواهم همانطور که بوده مطرح کنم و در همان موقع هم گاهی جوانها گله می‎کردند که روحانی محل ما آنطور که باید حرکت ندارد، همکاری ندارد، ولی اینها استثناها است.
در سال 57 به خصوص از ماه رمضان به بعد، حضور روحانیون با مردم در صحنه‎های نبرد روز بروز گسترده تر میشد تا پیروزی بهمن 57. با پیروزی بهمن 57 روحانیت احساس میکرد نظام طاغوتی مزدور سرنگون شده، رژیم منفور از بین رفته اما این را هم احساس میکرد که:
خیلی خوب، پس از پیروزی حالا مسائل زیادی است که تا دیروز به عهد رژیم بود، حالا به عهده کی؟!
مردم محل، مردم هر محل، از روحانی محل انتظاراتی داشتند. خیلی از این آقایان روحانیون تماس می‎گرفتند و می‎گفتند: آقا همین مردمی که در طول انقلاب شب تا صبح کار کردند تعطیل کردند، کارشان را رها کردند، راهپیمائی کردند، تدارکات فراهم کردند، پلاکارت نوشتند، شعار تهیه کردند، نیروها را برای حرکت آماده کردند، خوب، اینها امروز مسائلی دارند. اینها به طور طبیعی به ما مراجعه می‎کنند. همانطور که دیروز به ما مراجعه می‎کردند. حل مشکلاتشان را از ما می‎خواهند، گرفتاری هایشان را می‎خواهد حل کنیم، تکلیف چیست؟
اولا با همکاری مردم و این روحانیون در مساجد و محلها، کمیته‎های انقلاب تشکیل شد. کمیته‎های انقلاب چکار کرد؟ (همه دیگر یادتان هست) کمیته‎های انقلاب چکار می‎کرد، کمیته‎های انقلاب بسیاری از جاهای خالی حکومت را در آن دوره پر کرده بود. امنیت محله‎ها را کی‎ها تامین می‎کردند؟ همین کمیته‎های انقلاب.
بسیاری از آقایان می‎گفتند: ما شب، نیمه شب، می رویم اینطرف و آنطرف، ببینیم پاسدارهای کمیته مشکلی ندارند، نیازی ندارند، سر جایشان هستند، اگر کسی نیست چه کسی باید جایشان بیاید. نصف شب گشت می دادند، وظیفه‎شان را انجام می دادند. وقتی قرار است روحانی بیاید توی گود، دیگر به قول معروف باید لخت بشود باید توی گود، برای همه سنگینی‎ها ودشواریها و مسئولیت ها آماده باشد.
به این ترتیب روحانیت شانه‎اش روز بروز زیر بار مسئولیت های سنگین تر قرار می‎گرفت، دادگاههای انقلاب تشکیل شد. چه کسانی پذیرفتند که در این دادگاهها قاضی باشند، حکم کنند، احکام دشوار و سخت را، و برای خودشان دشمن بتراشند؟ بله دیگر، بسیاری از کسانی که در این دادگاههای انقلاب محکوم شدند به اعدام یا زندان (حالا دوستان و بستگان و نزدیکانشان نسبت به آن روحانی که قاضی آن دادگاه بود، احساس خشم و کینه میکنند و بدگوئی می‎کنند) ولی آیا اینها از میدان در رفتند، یا مسئولیتشان را پذیرفتند و عمل کردند؟
آیا اگر روحانی می‎خواست جنت مکان زندگی بکند، بهتر نبود که بعد از پیروزی انقلاب بگوید: خیلی خوب، افتخار پیروزی انقلاب را که همه برای ما هم سهمی قائل هستند و به ما هم از این افتخارات سهم بالایی میدهند. برویم کنار که همچنان جنت مکان و خوشنام بمانیم...
خیال می‎کنید که روحانیون اینکار سرشان نمیشد؟ یا خیال می‎کنید این قضات دادگاههای انقلاب، که این همه مسئولیت الهی و مردمی سنگین را بر عهده گرفته‎اند، بهشان حقوقهای کلان داده میشود؟ تا چندی قبل اصلا به اندازه خرجیشان هم نمیشد به آنها بدهید. چندی قبل ما یک سامانی به این کار دادیم و تازه بالاترین رقم حقوقی که به یک قاضی دادگاهای انقلاب داده میشود معادل است تقریبا با حقوق اولیه یک قاضی معمولی که در دادگستری خدمت میکند. میشد به آنها بگویند: آقا، ما چکار داریم به کار کمیته‎های انقلاب. برویم توی همان مسجدمان و مردم هم می‎آیند و به ما محبت دارند و احترام می‎گذارند و خوشحال هستند. چرا اینها توی کمیته‎های انقلاب ماندند؟
برای اینکه مردم می‎خواستند بمانند، برای اینکه اینها به علت اعتمادی که مردم به اکثرشان دارند، می‎توانند وسیله جمع کردن قوا و نیروها باشند. (تکبیر حضار)
چند نفر از روحانیون هم شانه‎شان رفت زیر بار مسئولیت سنگین عضویت در شورای انقلاب، خوب اینها راستی هم که خودشان عاشقانه خواستار این بودند که عضو شورای انقلاب باشند. اینها می‎دانستند که قبول مسئولیت عضویت در شورای انقلاب چه بارهای سنگینی را بر دوش آنها می‎آورد، می‎دانستند که دیگر باید با زندگی و زن و بچه و خانه، همه چیز خداحافظی کنند، تا بتوانند این مسئولیت را با کار شبانه روزی ایفا کنند.
اینها را می‎دانستند و این را هم می‎دانستند عضویت شورای انقلاب نه حقوق دارد نه مزایا و نه هیچ چیز دیگر. فقط خدمت دارد. هیچ یک از اعضای شورای انقلاب برای سمتی که داشتند و مسئولیتی که داشتند چیزی دریافت نکردند بعدها چند نفرشان که وزیر شدند بعضیشان حقوق وزارتشان را دریافت کردند. آنهایی هم که آن موقع وزیر نبودند هیچی.
چه چیز اینها را جذب میکرد به سوی این مسئولیت ها؟ بینش اسلامی زنده امروز که دین از سیاست جدا نیست و روحانیت باید همچنان با مردم در صحنه بماند. مردم و روحانیت باید برای همیشه در صحنه بمانند تا اصالت و هویت اسلامی انقلاب و استقلال و مصونیت کامل انقلاب از دخالت عوامل مرئی و نامرئی بیگانه تضمین شود. (تکبیر حضار).
من به عنوان نمونه عرض می‎کنم که در حدود شاید ماه تیر سال 58 بود. پنج ماه از پیروزی انقلاب، 7-6 ماه از تشکیل شورای انقلاب می‎گذشت (چون شورای انقلاب 2 ماه قبل از پیروزی انقلاب تشکیل شده بود). برای مسئولیت هایش، خدمت امام عرض کردم: مسئولیت های فراوانی به دوش ماها زمین مانده اگر اجازه می‎دهید فعلا کارها دارد راه می‎افتد ما برویم سراغ آن مسئولیت ها، امام فرمودند: نه، شما و دوستانتان حتما باید بمانید و حضور داشته باشید، وظیفه بود.
امروز هر روحانی در صحنه اداره کشور حضور دارد. با احساس وظیفه حضور دارد. در همین قوه قضائیه ما از روحانیون واجد شرایط که دعوت می‎کنیم، نمی‎آیند، می‎گویند بار قضا مشکل است، می ترسیم در برابر خدا مسئول بمانیم و می‎ترسیم از عهده این مسئولیت برنیائیم. تقوای آنها در آنها این نگرانی را بوجود آورده و بعد باید کلی ما بنشینیم و صحبت کنیم بگوئیم: آقا قرار بود تقوای ما صرفا تقوای پرهیز نباشد تقوای ستیز باشد. باید با بی عدالتی ها نبرد کنیم و ستیز کنیم. برادر بیا در سنگر همکاری کن، والا مگر به این آسانی ها قبول می‎کنند.
اگر قوه قضائیه ما با یک فرصت کوتاه تبدیل به یک قوه قضائیه تمام عیار بی عیب و نقص نشده، برای این است که قاضی کجا پیدا میشود مگر پیدا کردن قاضی و ساختن قاضی کار آسانی است.
شیراز، دادگاه انقلابش نابسامانی‎هایی داشت؛ چندی قبل، حدود 6- 5 ماه قبل که از من دعوت کرده بودند به آنجا مسافرت کردم، گفتند: اینجا دادگاه انقلابش نمی‎رسد اشکالاتی هم پیدا کرده حل کنید، گفتیم: بسیار خوب، (این اشکالات هم پیچیده است) فقط این نبود که یک قاضی است و کارش آنطور که باید برای مسائل پیچیده شیراز کافی نیست. نه، مسئله دادگاه انقلاب به دهها مسئله دیگر گره خورده بود.
برگشتیم تهران، با برادرهای اعضای شورای قضائی صحبت کردیم. یادم نیست شاید آن موقع اصلا شورا هم تشکیل نشده بود، با آقای موسوی و شورای سرپرستی آن موقع صحبت کردیم. گفتیم: برای سامان دادن به کار دادگاه انقلاب شیراز باید چکار بکنیم؟
مدتها وقت صرف شد تا اولا به کار آن قاضی دقیقا رسیدگی کنیم، ببینیم نقص کارش در کجاست. ثانیا نه یک قاضی بلکه چند قاضی پیدا کنیم (برای فرستادن آنجا) البته فرستادیم. حالا مدتی است، چندماهی است بحمدالله کار دادگاه انقلاب شیراز رونق پیدا کرده، راه افتاده است. پرونده‎های عقب مانده بهش رسیدگی شده است، خوب، در طول این مدت طبیعی است که بازداشتی‎ها 2 ماه، 3 ماه، یا 4 ماه هم در زندان می‎مانند بی آنکه توانسته باشند به کار اینها رسیدگی بکنند.
ولی نه آنکه منشأ این بی اعتنائی و بی تفاوتی و سهل انگاری باشد. منشأ این کمبود قاضی است. و اینست که دستگاه قضائی رشد کمی و کیفی‎اش متناسب با این همه مسائل قضائی که از انقلاب و غیر انقلاب داریم نیست. معلوم است که این رشد زمان می خواهد. مگر نه این است که قرار بود ما شعار تو خالی: یک شبه و دو شبه همه چیز را اصلاح می‎کنیم، کنار بگذاریم و قبول کنیم که باید همه با هم و همه به کمک هم تلاش کنیم تا نهادهای لازم برای تداوم انقلاب واداره جامعه انقلابی ساخته بشود (خوب زمان می‎برد)، کمک می‎خواهد، گاهی برادران جانباز پاسدار انقلاب ما که چه در کمیته‎ها، چه در سپاه پاسداران، در انجام وظایفی که از طرف دادستان ها به آنها محول می شود اشتباه میکنند تندروی می‎کنند. گاهی هم کندروی می‎کنند. خوب حالا چکار کنیم جز اینکه باید وقت صرف کنیم تا این برادر پاسدار را بسازیم برای این کار، چه کسی باید این کار را بکند؟ باز روحانیت.
به یک یک این آقایان قضات که برای دادگاههای انقلاب می روند این توصیه را کرده‎ایم که: برادر عزیز هفته‎ای 2- 3 ساعت هم صرف گفتگو با پاسداران جانباز گرانقدر کن که شب و روز جان خودشان را در معرض خطر می‎گذارند برای اینکه این انقلاب را پاسداری کنند و نگهبانی کنند و خداوند به آنها پاداش عنایت کند. الهی آمین
به این ترتیب است که می‎بینید روحانیت در جاهایی که حضور دارد مسئولیتش سنگین است. روحانی در یک جا امام جماعت است، امام جمعه است، واعظ است. می‎آید توی مردم. خوب خود شما از این مردمید دیگر، تا می‎رسید به آقا: آقا فلان گوشه مملکت نابسامانی دارد، کار عیب دارد، نمی‎گوئید؟! خودتان میگوئید، این شما مردم هستید که وقتی شما یک روحانی را در محل پیدا کنید و ببینید در کارهای مملکت اشکالی است، دشواری است می‎آئید، بهش میگوئید.
حالا این روحانی چه بگوید؟ آقا به من مربوط نیست! درست است اینطور جواب بگوید؟ شما عزیزان ضربت خوردگان پر افتخار، از روحانیون قبول می‎کنید بگوید آقا به من مربوط نیست؟ قبول نمی‎کنید، شما می‎گوئید: تو مسئولی، تو باید جواب بدهی.
خوب این آقا می‎‏آید به مسئولان مربوط تلفن می‎کند می‎گوید: آقا گفته‎اند در فلان گوشه شهر خرابی است، آقای مسئول برزن شهرداری مسئله چیست؟
اگر دولت جمهوری اسلامی است مسئول برزن شهرداری مسئول ناحیه شهرداری باید با کمال خوشوقتی به این آقا توضیح بدهد بگوید آقا مسئله این است، مسئله این است این دشواریها را دارد شما هم برای مردم توضیح بدهید. و اگر سهل انگاری کرده غفلت کرده نرسیده، بگوید آقا ببخشید، غفلت کرده، امکاناتش نبود، چشم، زود عمل می‎کنم و زود هم عمل بکند، غیر از این راهی است، اینکه ما بگوئیم روحانیت در کارها دخالت نکن، دخالت دو معنی دارد:
یکی اینکه: یک آقای روحانی بخواهد بیاید بجای شهردار امضاء کند، دستور بدهد، فرمان بدهد، بلکه این دخالت غیر مسئولانه است. نه فقط روحانی نباید این کار را بکند، غیر روحانی هم نباید اینکار را بکند. هر کسی مسئولیتی دارد، وظایفی دارد.
اما اگر روحانی تلفن کرد به این آقا و به او جواب سربالا داد، یکی از روحانیون می‎گفت: برای فلان کار اجتماعی، نه شخصی، به یکی از این مسئولان مراجعه کردم (من عین تعبیر آن را نمی‎خواهم نقل کنم) می‎گفت: وقتی من از در اطاق این آقا وارد شدم، چنان قیافه‎اش توی هم رفت که انگار مثلا دشمن اش را دیده. از این آقا سئوال کنید چه دشمنی بین من و او هست؟ این آقا از من می‎پرسید: چه سابقه کینه‎ای بین من و او هست؟ روحانی وظیفه دارد این کارها را انجام بدهد، مسئول است. (تکبیر حضار).
من این را صریحا اینجا عرض می‎کنم: روحانیت آگاه متعهد مسئول حداقل در حد نظارت همه جانبه تمام عیار به عنوان معتمدان ملت در جریان کارهای کشور برای همیشه نظارت خواهد کرد. (تکبیر حضار)
کسانی در جمهوری اسلامی مسئولیتهای خرد و کلان را قبول بکنند که با این نظارت مزاجشان سازگار باشد. آنهایی که این نظارت را نمی‎توانند تحمل بکنند لطفا جایشان را به کسانی بدهند که از این نظارت صمیمانه استقبال می‎کنند. (تکبیر حضار).
آقایان روحانیون بعد از پیروزی انقلاب مراجعه می کردند و می‎گفتند: آقا این مردم توی محله ما بیچارگی‎ها دارند، مشکلات دارند، سختی‎ها دارند، آخر ما یک امکاناتی توی محل داشته باشیم یک گوشه‎ای از دردهای اینها را دوا کنیم. در آن موقع سیاست دولت وقت خلاف این بود، اینها می‎گفتند: آقا بگو کار ارجاع بدهند به ادارات، مثل اینکه حالا ادارات ما همه یاقوتی شده بود. به این آقایون می‎گفتم: می‎کنند، ما این کار را کرده‎ایم، ارجاع داده‎ایم ولی اینها هنوز به فرهنگ انقلاب خو نگرفته‎اند، ساخته نشده‎اند، عده‎ای هم پذیرای این انقلاب نبودند و نیستند. ما نمی‎توانیم این مردم را همین طور حواله به آنجا بدهیم، حواله به آنجا می‎دهیم ناراضی بر می‎گردند می‎گویند بله این هم جمهوری اسلامی ما.
ما آن موقع به دولت وقت می‎گفتیم: باید زمینه‎ی همکاری مردمی با این مردم محل و با این روحانیون مورد اعتماد محل فراهم کنید تا اصولا راه برای سیستم جدید مدیریت جمهوری اسلامی ایران گشوده شود. ما باید یک راه جدیدی را داشته باشیم، ما نمی‎توانیم با همین نظام اداری که مال زمان طاغوت است تا آخر برویم، نمی‎توانیم. نمی‎گویم با این کارمندان نمی‎توانیم (تکبیر)
نمی‎گویم با این کارمندها نمی‎توانیم برویم، نخیر بسیاری از این کارمندان خودشان انقلابی هستند، عده‎ای زیاد دیگر انقلابی نیستند ولی انقلاب را پذیرفته‎اند و آماده ساخته شدن هستند. عده‎ای هم پا به پای انقلاب، به هر حال می‎آیند، عده‎ای هم که نخود نپز باشند خود به خود تصفیه می شوند و پاکسازی می‎شوند.
نمی‎گویم با این کارمندان نمیشود کار کرد، ما اکثریت این کارمندان و خانواده‎های آنان را جزئی از جمهوری اسلامی می‎دانیم و وظیفه داریم برای سلامت و سعادت و انقلابی کردن آنها و ساخت انقلابی آنها تلاش کنیم و همانطور که مکرر عرض کردم وظیفه انقلاب این است که یک جریان سازنده برومند بوجود بیاورد تا بتواند همه اینها را بسازد.
اما این غیر از این است که حالا که هنوز ساخته نشده‎اند، بگوئیم: آقایان، دیگران، روحانیون، معتمدان محل شما کاری به کارها نداشته باشید. دولت خودش کارها را انجام می دهد. ما اصلا می خواهیم دولت در بطن و متن ملت باشد، ما می‎خواهیم دیگر دولت و ملت دوگانگی و جدائی نداشته باشند و این راهش این است که راههای پیوند میان دولت و ملت کشف بشود و این پیوندها تقویت بشود، غیر از این راهی ندارد. این مسیر ماست. (تکبیر حضار)
برای این منظور روحانیت میخواهد در صحنه بماند، دشمن چکار می‎کند؟!
دشمن شروع کرده است به توطئه، هر جا کمبود و نقصی هست به حساب روحانیت می‎گذارد. هر کس دچار درد بی درمان یا سخت درمانی است، تنگ گوشش نق می‎زنند: بله دیگر، حکومت آخوندها است بهتر از این نمی شود!! کجا حکومت آخوندهاست؟!
در این مدت از روحانیون مگر چند نفر در مقام مسئول، مسئولیت قبول کردند؟
الان که ما دولت منتخب مجلس داریم، توی کابینه مان یک وزیر روحانی داشتیم، حال هم وزیر دوم پیشنهاد شده، چقدر به اینها اصرار و التماس شده آقا این کار را قبول کنید، چاره‎ای نیست جز اینکه شما قبول کنید. این برادر عزیزمان جناب آقای مهدوی کنی را از همه طرف به ایشان اصرار کردند که آقا چاره نیست، شما وزارت کشور را همچنان قبول کنید.
با این برادر عزیزمان جناب آقای دکتر باهنر که الان نماینده مجلس از طرف مردم تهران هستند، چقدر از همه طرف فشار آمده که آقا برای آموزش و پرورش شما نامزد هستید، رد نکنید.
حالا تازه مجلس گفته است به اینکه: نه ما نمی‎گذاریم چهره‎های برجسته مجلس از دست برود. حالا تا ببینیم مجلس رضایت می دهد یا نمی‎دهد. بنابراین در کل کابینه مگر چند نفر روحانی هست، در پستهای دیگر مگر چند نفر روحانی است.
چطور شده است که هر جا نقصی است به حساب روحانیت با تعبیر حکومت آخوندی(!!) می‎گذارند، چه حسابی در کار است؟
توطئه، توطئه اینکه یا میان مردم و روحانیت بار دیگر فاصله بیفتد، همان قصه‎ای که در زمان رضاخان بود، می‎خواهند تکرار کنند که زمان رضاخان کار را به جائی رسانده بودند که روحانی اگر سید بود به احترام ساداتیش، ممکن بود توی ماشین سوارش کنند، اگر شیخ بود (عمامه‎اش سفید بود) سوارش نمی‎کردند، می‎گفتند: شوم است.
همان سیاست شوم را الان دارند تکرار می‎کنند.
ملت مسلمان، روحانیت نمی‎گوید که در کارش هیچگونه نقص و کمبود نیست. معلوم نیست، هم نقص دارد و هم کمبود.
روحانیت نمی‎گوید که در لباس روحانیت کم و بیش عناصر ناصالح وجود ندارد، چنین عناصری وجود دارند و باید بدست خود روحانیت حساب اینها روشن شود و کنار زده شوند. (تکبیر).
روحانیت می‎گوید: من همان نهاد دیرینه قدیمی، همان یار مهربان امت می خواهم بمانم و در تداوم انقلاب و ساختن جمهوری اسلامی‎مان نقش خلاقی را که می توانم داشته باشم، داشته باشم.
همان خادم ملت و خدمتگزار بی منت باشم، بنگر به امام و رهبر که حتی از کلمه رهبر که به حق و بدون هیچ تردید شایسته آن است و احدی در دنیا در این زمینه تردید ندارد از کلمه رهبر هم خوشش نمی‎آید، می‎فرماید: بمن بگوئید خدمتگزار، بهتر است، تا بگوئید رهبر (تکبیر حضار).
ملت قهرمان ایران، ما روحانیونی که بحکم وظیفه به خواست خدا که شارع اسلامست، بخواست نبی اکرم و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین، به حکم آنچه ولی عصر ارواحنا له الفداء در روایت مشهور از او فرموده به خواست امام و رهبر عزیزمان و بخواست آن قهرمان های جانباز صحنه انقلاب که هر جا در هر کجا، در جمع آنها هستیم، احساس پیوند عاشقانه متقابل برادری مان عیان و آشکار است. ما بر این اساس می‎خواهیم همانطور که رهبر فرمود در جمع شما و در خط اصیل اسلامی انقلاب خدمتگزار باشیم و نه هیچ چیز دیگر (تکبیر حضار).
ما همان خادمان بی توقع از شما ملت، همان حافظان نوامیس اسلام و امت و همان پاسداران استقلال جامعه در برابر نفوذهای مرئی و نامرئی ابرقدرتها و قدرتهای درجه دوم جهانی می خواهیم بمانیم.
نه اینکه بگویم دیگران چنین نقشی ندارند، دروغ است روحانیت انحصارطلب نیست، این هم از آن دروغهای شاخدار است. (تکبیر حضار و تکرار شعار: روحانی مبارز، حمایتت می‎کنیم).
اما سخنی با برادران روحانی:
برادران عزیز و روحانی در سراسر جمهوری اسلامی و در خارج از سرزمین جمهوری اسلامی، آنها که الان همگام و یا پیشگام و پیشتاز نهضت های انقلابی در کشورهای اسلامی هستید و گهگاه هم اینجا آمده‎اید، بدانید: وظیفه یک یک ما  اینست روی نسل جوان و نوجوان حساسیت همیشگی‎مان را داشته باشیم. دشمن درصدد شکار کردن اینهاست. دشمن در صدد گول زدن و فریب دادن اینهاست. دشمن می خواهد از دل پاک اینها سوء استفاده کند.
یک نوجوان در اهواز آمده بود پیش من (در آن سفر چند ماه قبل) آمده بود پیش من گفت: فلانی من می‎خواهم از تو طلب عفو کنم، دل من را نسبت به تو بدبین کرده بودند، اینجا آمدی در همان برخوردهائی که با تو داشتم دیدم همه آنهائی که درباره تو از نظر کیفیت برخورد و کار و تماس تو می‎گفتند، عینا فهمیدم دروغ است، بعدا این را گفت، گفت:
نمی‎دانی دشمن چقدر درباره شماها نیرنگ بازی می‎کند، چند وقت قبل رفته بودم توی یکی از این محله‎های فقیرنشین اهواز، در یک خانه یک پیرزنی، برق خانه‎اش را قطع کرده بودند، بعد رفته بودند در خانه‎اش گفته بودند به اینکه: می‎دانی چرا برق خانه‎ات را قطع کرده‎اند؟ بهشتی گفته برق خانه‎ات را قطع کنند. (حضار: درود بر بهشتی)
همگی حتی آنها که فریب خورده بودند، به راه اصیل اسلام، به راه پاکی و فضیلت، تقوا و عدل اجتماعی و عدل اقتصادی و عدل سیاسی بیایند. و همگی در این صراط مستقیم الهی، با هم، هم حرکت و هم تلاش باشیم.
و بدانید، و بدانید که تنها دشمن نیرنگ باز و به تعبیر امام بازی خورده‎های دشمن نیرنگ باز است که می‎خواهد شما عزیزان را از این سیل خروشان ملت قهرمان جدا کند و بار دیگر نغمه شوم جدائی جوان از توده جامعه و تحصیلکرده ها و درس خوانده، از روحانیت و توده جامعه را سر دهد. مطمئن هستم هر قدر نزدیک تر بیائید بهتر احساس خواهید کرد که آنچه به گوش شما خوانده‎اند افسانه دشمنان کینه توز بوده است نه خیرخواهی دوستان ناصح و دلسوز. (تکبیر حضار).
بار دیگر با شما رزمندگان سنگرهای انقلاب در همه جبهه‎های نبرد سخن گویم:
ای پاسداران انقلاب، ای سربازان، درجه داران و افسران رزمنده نیروهای زمینی، هوانیروز، هوائی و دریائی، و ای داوطلبان فداکار پر خروش و ای عشایر سلحشور جبهه‎های نبرد و ای زنان و مردان پر استقامت شهرها و روستاهای خط آتش، مردانه با دشمن بجنگید، مومنانه با دشمن ستیز کنید و بدانید که ملت و روحانیت و مسئولان همه بر پیمان همرزمی و همگامی و همکاری با شما دلاوران قهرمان استوارند.
خداوندا، ما این پیمان را در برابر تو بار دیگر تجدید می‎کنیم و از تو می‎خواهیم به ما توفیق دهی در وفای به این عهد و پیمانمان همواره موفق باشیم. الهی آمین.
بار الها، امت قهرمان ما را در پیکار با مزدوران استکبار جهانی یار و یاور باش. الهی آمین.
پروردگارا، امام امت را برای هدایت و رهبری انقلاب مستدام بدار. الهی آمین.
پروردگارا، ولی عصر امام زمان سلام الله علیه را از همه ما خرسند و خشنود ساز. الهی آمین.
(والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته)

از حزب چه می‌دانیم؟

از حزب چه می‌دانیم؟
مصاحبه با برادر آیت‌الله دکتر بهشتی
شاخه دانش‌آموزی حزب جمهوری اسلامی
تیراژ: 10000 جلد
انتشارات: دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
 برای آشنایی بیشتر با برادران شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی اقدام به انتشار سلسله نوشتارهایی تحت عنوان «از حزب چه می‌دانیم» نموده و اولین جزوه را با مختصری از زندگی‌نامه و مصاحبه با برادر آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی آغاز می کنیم.
 سید محمد حسینی بهشتی در سال 1307 در خانواده‌ای روحانی در شهر اصفهان متولد شد. پدربزرگ ایشان مرحوم آیت‌الله حاج میر محمدصادق مدرس خاتون‌آبادی از مراجع و مجتهدین طراز اول عصر خویش بود که معاصر مراجع معروفی همچون آیت‌الله نائینی، آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، آیت‌الله اصفهانی و آیت‌الله آقاضیاء عراقی بودند.
 تحصیلات جدیده را تا پایان سال دوم دبیرستان در اصفهان گذراند و سپس به خاطر علاقه شدیدی که به علوم اسلامی داشت به حوزه علمیه اصفهان که یکی از حوزه‌های قدیمی و تاریخی بود وارد شد. دروس علمی را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و سپس در سال 1325 راهی حوزه قم گردید. در اینجا تتمه سطح را نزد مجتهدین و فقهای عالی مقام همچون مرحوم آیت‌الله محقق داماد یزدی و آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی گذراند و در درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت‌الله بروجردی رحمت الله علیه و فقیه مجاهد مرحوم آیت‌الله حاج سید محمدتقی خوانساری اعلی الله مقامه حاضر شد و با عده‌ای از فضلای حوزه درس خارج اصول و فقه آیت‌الله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بود بنیان‌گذاری کردند و همچنین به همراه دوستان دیگرش آیت‌الله شهید مطهری و فقیه مجاهد آیت‌الله منتظری به درس خارج امام خمینی حاضر می‌شدند و در زمره شاگردان برجسته و خوش فهم امام بودند.
 در سال‌های 30 تا 35 فلسفه و حکمت اسلامی را نزد فیلسوف بزرگ آیت‌الله علامه سید محمدحسین طباطبایی تبریزی صاحب المیزان آموخت و ضمن تحصیلات علوم اسلامی به تحصیل در رشته علوم جدیده همت گمارد و پس از اخذ دیپلم در سال 1330 دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامی و در سال 1330 دوره دکترای این دانشکده را به پایان رساند.
 از سال 1330 تدریس در دبیرستان‌های قم را آغاز و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تاسیس کرد.
 در سال 1338 کلاس‌های زبان و علوم روز را برای فضلای حوزه علمیه قم به وجود آورد و نیز در سال 1339 اقدام به تاسیس کانون اسلامی دانش‌‌آموزان و فرهنگیان قم نمود.
 در سال 1340 همراه با عده‌ای از مدرسین مبارز حوزه به تاسیس مدارس برنامه‌ریزی‌شده برای طلاب دست زد. از جمله این مدارس، مدرسه حقانی را می‌‌توان نام برد که در سال 1342 تاسیس شد. در همین سال به کمک جمعی از فضلای حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتی پیرامون حکومت در اسلام نمود.
 در اواخر سال 1342 به اجبار ساواک از قم به تهران منتقل شد، در سال 1343- در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینی برای مدارس شرکت کرد. در سال 1344 به آلمان عزیمت نمود. در آلمان به گسترش فعالیت‌های مرکز اسلامی هامبورگ و نیز بنیان‌گذاری گروه فارسی‌زبان در انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا اقدام کرد.
 در طی سال‌های 44 تا 49 کنفرانس‌های متعدد اسلامی در دانشگاه‌ها و کلیساها و مجامع دیگر آلمان برگزار نمود.
 در سال 49 به تهران بازگشت. در تهران جلسه تفسیر مکتب قرآن را ایجاد نموده و به ادامه فعالیت در برنامه‌ریزی و تهیه کتاب‌های تعلیمات دینی مدارس با همکاری برادران دکتر باهنر و دکتر غفوری پرداخت.
 در سال 1355 تلاش گسترده‌ای را در جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران، به اتفاق شهید مطهری و شهید مفتح و حجت‌الاسلام ملکی و حجت‌الاسلام امامی کاشانی و جمعی دیگر از علمای مبارز آغاز نمودند. در آبان‌ماه 57 هسته شورای انقلاب با شرکت شهید مطهری و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله موسوی اردبیلی و حجت‌الاسلام مهدوی کنی و حجت‌الاسلام دکتر باهنر منعقد گردید.
 در آذرماه 57 شورای انقلاب به فرمان امام خمینی رسماً توسط دکتر بهشتی و علمای مذکور تشکیل شد.
 در سال 56 هسته‌ روحانیت مبارز برای سراسر ایران با حضور برادران سید علی خامنه‌ای، مشکینی، ربانی املشی، طبسی و هاشمی‌نژاد منعقد گردید و به دنبال ایجاد این هسته بود که ضرورت اعلام تشکیلات سراسری قوت گرفت که سرانجام پس از انقلاب تحت عنوان حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد.
موقعیت علمی
آیت‌الله دکتر بهشتی از مجتهدین انگشت‌شماری است که علوم قدیمه و جدیده را به همراهی سوابق مبارزه و کارهای اجتماعی با هم در خود جمع کرده است.
 وی علاوه بر تسلط بر ادبیات فارسی و عربی و منطق و فلسفه و تفسیر با بهره‌گیری از درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی و امام‌خمینی و مرحوم آیت الله داماد در این دو رشته صاحب‌نظر شده و روحانیون او را یکی از والاترین اسلام‌شناسان معاصر می‌دانند.
 ایشان علاوه بر سخنرانی‌های نغز و انقلابی که در سالنامه ها و ماه‌نامه‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و مجموعه‌های مختلف اکثر آن‌ها چاپ گردیده، صاحب تألیفاتی نیز می باشند از آن جمله:
1- بانک‌داری و قوانین مالی اسلام 40-1339 در مکتب تشیع سالانه.
2- خلق و امر در قرآن 1339 در مکتب تشیع سالانه.
3- عادت، ترجمه از انگلیسی 1339 منتشره در قم.
4- یک قشر جدید در جامعه ما، 1339 منتشره در گفتار ماه.
5- قانون علیت در علم و دین، 1340 منتشره در گفتار ماه.
6- حکومت در اسلام در سه شماره 40-1339 منتشره در مکتب تشیع.
7- یک دوره تفسیر قرآن- مشتمل بر 12 جزء قرآن در هامبورگ به‌صورت نوار 44 تا 49.
8- نقش ایمان در زندگی انسان (48) در هامبورگ.
9- کدام مسلک؟ (48) در هامبورگ.
10- نماز چیست؟ (38) در هامبورگ.
11 - صدای اسلام در اروپا به پنج زبان (فشرده‌ای از اصول اسلام) 47-46 منتشره در اروپا.
12- روحانیت در اسلام و در میان مسلمین در کتاب مرجعیت و روحانیت با همکاری آیت‌الله طالقانی و محمدتقی جعفری و... در سال 1341.
13- مبارز پیروز در عاشورا در مجموعه گفتار عاشورا.
14- خدا از دیدگاه قرآن؛ تز دکترای ایشان است. کتابی عمیق که بیش از 10 سال روی آن کارکرده و تاکنون چند بار تجدید چاپ شده است.
15- اسلام و مکتب های معاصر، تدریس در سمینارهای دبیران تعلیمات دینی- تهران.
16- مباحثی در تفسیر قرآن، 49-54 مکتب قرآن در تهران به‌صورت نوار.
17- مباحث شناخت در اسلام 55-56 به‌صورت نوار.
18- و بالاخره تحقیق گسترده‌ای پیرامون وحی که از سال 49 به اتفاق آقایان موسوی اردبیلی- مهدوی کنی و شهید دکتر مفتح آغاز و با اوج‌گیری مبارزات از سال 56 تاکنون متوقف شده که امیدواریم هرچه زودتر تکمیل و ارائه گردد.
 قابل‌توجه است که از چند سال پیش زمینه تغییر برنامه تعلیماتی دبیرستان‌ها، در اثر رشد فکری جامعه پیش آمد و مردم مسلمان ایران از محتوای کتاب های سابق که توسط نویسندگانی غیرانقلابی تهیه می‌شد ناراضی بودند و ایشان به همراه سه تن از همفکران به تنظیم این کتب پرداختند و هدف آن‌ها دست یافتن به کار آموزش دینی جوانان بود و آن را زمینه پیروزی ایدئولوژی انقلابی اسلام در آینده می‌دانستند و در این راه موفق هم شدند. و اسلام زنده و اسلام شهادت، اسلام شهامت و عدل اجتماعی در کتاب‌های درسی دینی معرفی شد و در این راه موفقیت چشمگیری به دست آمد و باعث جلب افکار دانش آموزان به اسلام واقعی شد و رژیم هنگامی از خواب بیدار شد و در صدد تغییر کتاب‌های درسی و تعلیمات دینی برآمد که کار از کار گذاشته بود. و جامعه و تمام مردم آغاز به حرکت نموده بودند.

مبارزات ایدئولوژیکی و سیاسی
دکتر بهشتی زندگی‌اش در مبارزه با ستمگران سپری‌شده است. یک نمونه‌اش در شکل یک سخنرانی در سن 16 سالگی بود که در اصفهان انجام گرفت. هنگامی‌که حزب توده با تشکیلات قوی در صحنه سیاست کشور ما حضور داشت و اسلام راستین مورد توجه نبود و جوانان به خاطر روحیه مبارزاتی دنبال این و آن راه می‌افتادند.
ایشان به دفاع از اسلام راستین یعنی اسلام شهادت و اسلام مبارزه و عدالت پرداخته و در برابر ایادی حزب توده قد علم کرد و با افکار انحرافی به شدت مبارزه نمود. در سال 1339 تا 1332 در دفاع از حکومت ملی دکتر محمد مصدق به همراه روحانیت مبارز از چهره‌های فعال و کارساز بودند و در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان برعلیه نوکر انگلیس قوام‌السلطنه نقش مهمی داشت. از جمله در قیام 30 تیر 1331 که سخنرانی مهیجی ایراد کرد.
 پس از مشاهده جریانات سال‌های 32-29 که به کودتای ننگین و آمریکایی 28 مرداد منجر شد جرقه‌ای عظیم در بهشتی ایجاد گردید. آن جرقه چه بود؟ و چه چیز را به دنبال داشت؟!
 آن عبارت بود از ارزیابی مجدد و دقیق یک مبارزه پیگیر که بتواند رژیم را ساقط کند. براساس تجربیاتی که آموخته بود روشی اصولی در پیش گرفت و به این نتیجه رسید که مبارزه مکتبی اگر بخواهد ادامه یابد بایستی ابتدا کادرهای فعال و مسلط بر مبانی ایدئولوژیکی و سیاسی مکتبی تربیت شوند و زمینه‌های رشد مسائل ایدئولوژیکی فرهنگ اسلامی در جامعه گسترش یابد و سپس با بهره‌گیری از عوامل کمک‌کننده در یک برنامه‌ریزی دقیق نهضت به پیروزی برسد.
 به هرحال بهشتی راه را یافت و آن مبارزه برنامه‌ریزی‌شده بود و بدین جهت بود که با تنی چند از دوستان اقدام به فعالیت خارج از کشور و داخل کشور نمودند. مبارزه دکتر بهشتی به دور از هو و جنجال و تبلیغات انجام می‌گرفت زیرا به نظر ایشان برای پیروزی بر دشمن لامحاله می‌بایست دو کار مهم و عمده (با توجه به تجربیات انقلاب‌های شیعه در طول تاریخ اسلام و انقلاب های پیروزمند اندونزی، الجزایر، مصر، هند، پاکستان، کنگو) انجام گیرد:
1- کادرسازی تشکیلات.
2- شناخت وسیع از اسلام و شرایط سیاسی اسلام و جامعه به صورت:
الف- جلسات سری
ب- جلسات نیمه علنی
ج- سخنرانی عمومی
در تعقیب این هدف به همراهی روحانیون و مبارزین همفکرش مانند مرحوم استاد شهید مطهری و آیت‌الله منتظری و مرحوم دکتر ابراهیم آیتی و مهندس بازرگان و مرحوم آیت‌الله طالقانی به تلاشی پیگیر و منظم دست زد و این فعالیت‌ها را به خصوص در جامعه روحانیت تشیع (که همیشه پناهگاه مظلومین و محرومین بود) و جناح‌های تحصیل‌کرده و توده مردم متمرکز نمود.
 در سال 39 با همکاری شهید دکتر مفتح کانونی در شهر مقدس قم به وجود آورد که مجمعی بود از دانش‌‌آموزان، معلمان، طلاب جوان و سخنرانی‌ها و آموزش‌های سیاسی و مکتبی ازجمله کارهای آن کانون بود.
 احساس عمیق ایشان نسبت به ضرورت پیوند روحانیت با دانش‌‌آموزان و دانشجویان سبب شد که ایشان دبیرستانی در قم تاسیس کنند به نام «دین و دانش» که از نظر تربیت جوانان پرشور و پرمحتوا و فعال و متدین در قم نمونه بود و مرکزی بود برای پرورش لایق‌ترین عناصر جهت مقابله با رژیم شاه، به همین جهت در سال 42 دبیرستان را ساواک از ایشان گرفت و نگذاشت که ایشان آن را اداره کنند درحالی‌که ایشان مدت‌ها وارد فرهنگ شده بود تا به ایجاد این دبیرستان موفق شود به همین جهت از قم تبعید و منتظر خدمت شد.
 وی در کنار این کانون‌ها به ترتیب و سازمان‌دهی طلاب جوان و بااستعداد حوزه دست زد که نتیجه آن گروهی از فضلا و صاحب‌نظران اسلام‌شناسان و مبارز و انقلابی امروز ما هستند.
 ایشان با نگرشی عمیق به روحانیت و مرجعیت در سلسله مذاکراتی با همفکران خویش شرکت داشت که در کتاب مفید و پرمغز مرجعیت و روحانیت همراه مقالات آنان منعکس گردیده است و هنوز این کتاب با این‌که نزدیک به 17 سال از تالیفش می‌گذرد از بهترین کتاب‌ها در این موضوع می باشد و نیز شورای فقاهت که در آن مطرح گشته است از مطالب مورد توجه می‌باشد.
 سخنرانی‌ها و همفکری و همکاری‌های دکتر بهشتی در مدارس علمی و انجمن‌های اسلامی مهندسین، پزشکان و معلمین و دانشجویان نمودار تلاش مخلصانه این بزرگ‌مرد متواضع در بین تحصیل‌کرده هاست که در کتاب‌های گفتار عاشورا، گفتار ماه، نشریات مکتب تشیع و غیره چاپ شده است و فعالیت ایشان در مسجد هامبورگ- آلمان که از طرف مراجع تقلید و روحانیون مبارز و سازمان‌های فعال به آن‌جا فرستاده شدند بهترین گواه بر این نوع کارهای با برنامه ایشان است.
 در آن زمان دانشجویان ایرانی شدیداً در معرض حملات ایدئولوژیکی شرقی و غربی بودند و جو مبارزاتی در اختیار گروه‌های غیراسلامی و یا فقط ملی بود و برای افراد متعهد و روشن‌بین ضرورت وجود دانشمندی مبارز و اسلام‌شناس و مدیر و کاردان برای این‌که به تشکیلات و فعالیت‌های دانشجویی جهت اسلامی دهد کاملاً احساس می‌شد و بهترین فردی که همه برای این کار می‌شناختند دکتر بهشتی بود که در عمل نیز کارایی خود را نشان داد و ضمن سر و سامان دادن به تبلیغات اسلامی در اروپا اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان- گروه فارسی‌زبان را به وجود آورد و در مدت 5 سال اقامت در اروپا توانست تشکیلاتی نسبتاً منسجم و فعال پدید آورد، که پس از بازگشت ایشان به ایران باز بتواند به راه خود در کمال قدرت ادامه دهد.
مجله "اسلام، مکتب مبارز" که با همفکری ایشان تاسیس شد در اروپا- آسیا- آمریکا پخش می‌شد ناشر اسلام راستین و تشیع بود.
 اقدام دیگر دکتر بهشتی کار با توده مردم بود که در شکل سخنرانی‌هایی در مجامع عمومی و تشکیل جلسات گوناگون و بسیاری اوقات نیمه مخفی و گاهی مخفی تفسیر قرآن، فلسفه و شناخت اسلام و ادیان، نهج‌البلاغه و اسلام‌شناسی انجام می‌شد و بسیاری از انقلابیون مسلمان در این جلسات شرکت می‌کردند و هرچند که بیشتر این جلسات پوششی بود برای ارتباط فعال و دائمی ایشان با نهادهای انقلابی و دادن رهنمودهای مکتبی و سیاسی و معرفی افراد قابل عضویت.
جلسات شب پنج شنبه ایشان همیشه محل تجمع اساتید دانشگاه و معلمین و محققین و دانشجویان و روحانیون و طلاب مبارز و سایر نیروهای انقلابی بود.
 بهشتی تنها مرد علم و بیان و قلم نیست بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگیده است مخصوصاً از آغاز قیام امام خمینی در سال 41 که به همکاری با جمعیت‌های مؤتلفه اسلامی برخاست و به عضویت شورای روحانیت آن انتخاب‌ گردید.
 جمعیت‌های مؤتلفه اسلامی سازمانی بود که از درون مبارزات انجمن‌های ایالتی و ولایتی برخاست و مدیریت مبارزه را تا سال 50 به‌عهده داشت.
 این سازمان که از انسان‌های مخلص و مؤمن و علاقه‌مند به استقلال و اسلام و مرجعیت تشکیل شده بود سازمانی سیاسی، نظامی بود که در قیام 15 خرداد و تظاهرات عظیم عاشورای 42 و 43 نقش مؤثر و رهبری داشت و بعضی از کادرهایش در 15 تا 18 خرداد 42 به سوی مأمورین مزدور رژیم تیراندازی کرده بودند و پیش تاز و قیام مسلحانه در ایران بودند.
جناح نظامی این سازمان به رهبری شهیدان گلگون کفن حاج صادق امانی و حاج مهدی عراقی تشکیل و ضمن آزمایش های نظامی و تمرین تیراندازی و ساختن و آزمایش‌های نارنجک به اعدام انقلابی حسن‌علی منصور خائن عامل برقراری مجدد کاپیتولاسیون دست زد. در رابطه با این عمل انقلابی عده‌ای از رهبران جناح نظامی دستگیر شدند که در دادگاه با بازپرسی‌ها و در مراسم شهادت (26/3/42) با مقاومت و افشاگری‌های شجاعانه شان آن‌چنان افتخار آفریدند که خود موجی قوی ایجاد کرد.
 البته گروهی از رهبران جناح سیاسی این سازمان نیز در این رابطه دستگیر شدند که به زندان‌های از 6 ماه تا 2 سال محکوم گردیدند.
 این سازمان چون مصمم بود مکتبی و تحت رهبری و مرجعیت امام خمینی عمل نماید تا به دور از ولایت فقیه عملی انجام نداده باشد که در پیشگاه عدل الهی مواخذه گردد از امام خواسته بود گروهی از روحانیون شایسته را به نیابت از طرف خویش معرفی نماید تا اگر امکان دسترسی به ایشان نبود در نظر این روحانیون به جای نظر امام تبعیت شود.
 امام در پاسخ این تقاضا روحانیون بزرگ و باارزشی را معرفی کردند که عبارت بودند از مرحوم شهید آیت‌الله مطهری، دکتر بهشتی و حجت‌الاسلام انواری، و سازمان مؤتلفه اسلامی در مبارزه خویش همیشه از همفکری و همکاری و مشاوره دقیق این شورای روحانیت بهره‌مند می‌شد.
 با دستگیری اغلب رهبران سیاسی نظامی این سازمان در اسفند ماه 43 آقای دکتر بهشتی نیز در معرض خطر قرار گرفت و چون نیاز به سازمان‌دهی خارج از کشور احساس می‌شد لذا ایشان در اوایل سال 44 از ایران به آلمان رفتند و فداکاری برادران دستگیرشده و پایمردی آنان که علی‌رغم همه شکنجه‌ها و زندان‌های انفرادی و بازجویی‌های طولانی اسرار خود و سازمان را حفظ کردند موجب شد رژیم نتواند ایشان و شهید مطهری را دستگیر نماید.
البته آقای هاشمی رفسنجانی و آقای انواری دستگیر شدند که آقای هاشمی با شکنجه‌های هولناکی که دید به علت عدم اعتراف و نبودن مدارک قابل ارائه پس از مدتی آزاد شد ولیکن آقای انواری محکوم به 15 سال زندان شدند.
آقای آیت‌الله دکتر بهشتی در سال 49 بنا به لزوم وجود ایشان در ایران برای تداوم و مبارزه به ایران بازگشت و رژیم خیال می‌کرد ایشان می‌خواهد به اروپا بازگردد به ایشان اخطار کرد که حق خروج از ایران را ندارد و ساواک حتی اجازه نداد که در یک کنفرانس بین‌المللی اسلامی که از ایشان دعوت شده بود شرکت نماید.
دکتر بهشتی در تهران باز به فعالیت پرداخت. او برای نفوذ دادن فرهنگ اسلام در سیستم آموزشی ایران در وزارت فرهنگ قسمت تنظیم کتب دینی به کار پرداخت و کتاب‌های تعلیمات دینی دوره راهنمایی و دبیرستان را که از بهترین کتاب‌های تعلیمات دینی هستند با همفکری و همکاری تعدادی از روحانیون همفکر تنظیم کرد.
 او درضمن با نهادها و سازمان‌های انقلابی تماس نزدیک و دائم داشت و در این مدت چندبار از طرف ساواک احضار و بازجویی گردید و دو بار بازداشت شد.
 دکتر بهشتی در دو سال اخیر که مبارزات روحانیت و ملت شجاع ایران به رهبری امام خمینی اوجی دیگر یافت در وحدت بخشیدن و تشکل مبارزاتی روحانیت مبارز و مردم نقش مهمی داشت و اکثر اعلامیه‌های روحانیت مبارز توسط ایشان تدوین و تنظیم می گردید وی با گردانندگان اصلی این مبارزات که از رهبران مؤتلفه اسلامی و گروه‌های دیگر انقلابی مانند فجر اسلام و... بودند تماس داشت و با همفکری آنان در حدود 6 ماه قبل از پیروزی مرحله اول اسلامی در 22 بهمن تصمیم تشکیل حزبی که منطبق با شرایط پس از پیروزی باشد گرفتند و از انقلابیون سرشناس از جناح‌ها و قشرهای مختلف دعوت شد تا در جلسات مخفی نمایندگان خویش برای تأسیس این حزب انتخاب کنند.
 لکن برای حفظ وحدت نیروهای مبارز موقتاً از تشکیل آن صرف‌نظر شد هرچند که در تجمع نیروها بسیار مفید واقع گردید.
 او در برگزاری راه‌پیمایی‌های عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورا و 28 صفر نقشی مؤثر داشت و سخنرانی‌های پرشور او مخصوصاً در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان (ع) تحرک فراوانی به مردم داد. هنگامی‌که امام در پاریس بودند برای تبادل نظر با امام به آن‌جا رفتند و سپس به فرمان امام به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شدند که نقش مؤثر و رهبری کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود.
 او در تهیه برنامه بازگشت پیروزمندانه امام در 12 بهمن به ایران شدیداً فعالیت داشت و در بهشت‌زهرا هنگامی‌که آمدن امام به تاخیر افتاد سخنرانی مؤثر و پرشوری نمود و پس از آن همواره از نزدیک‌ترین مشاوران امام خمینی به حساب می‌آید.
 آیت‌الله دکتر بهشتی به همراه چهار نفر از روحانیون مورد اعتماد امام و امت در اواخر بهمن 57 موجودیت حزب جمهوری اسلامی را اعلام نمودند و شرکت میلیون‌ها نفر در این حزب ابراز قدردانی و پشتیبانی از این فداکاران و مبارزان بود که سالیان دراز در کنار آنان با رژیم سیاه رضاخانی جنگیده بودند.
 شورای مرکزی موقت حزب جمهوری اسلامی از 30 نفر تشکیل شده‌است که همه از مبارزین سابقه‌دار و در انقلاب بوده‌اند و از آن‌ها شهید عراقی به رحمت الهی واصل گشته.
(فمنهم من قضی نجبه و منهم من ینتظر...)
 دکتر بهشتی در انتخابات مجلس خبرگان از تهران انتخاب گردید و با رأی اکثریت خبرگان به سمت نایب‌رییس مجلس برگزیده شد و فقیه عالی‌قدر حضرت آیت‌الله منتظری رئیس مجلس اداره جلسات را به عهده ایشان گذاردند. نحوه اداره و مدیریت ایشان به گونه‌ای بود که به عقیده دوست و دشمن توانست این قانون مترقی و الهی را سریع و انقلابی تنظیم و به تصویب برساند.
 این قاطعیت و مدیریت خشم دشمنان و برخی از ناآگاهان را آن‌چنان برانگیخت که دست به شایعه‌سازی و تخریب روانی درباره ایشان زدند که البته همه این شایعه‌های مسخره و میان تهی با کمی دقت هر فرد را مؤمن به ایشان و منزجر از شایعه پراکنان می‌سازد.
 هیچ‌یک از این افراد نمی‌گویند بهشتی مورد قبول امام نیست یا از خط امام خارج است یا فلان خیانت را به انقلاب کرده است بلکه این شایعات عبارتند از:
 خانه مجلل دارد! قدرت‌طلب است! به دیگران راه نمی‌دهد!! چرا به ما که قبل از انقلاب با او بودیم بیشتر نمی‌رسد!! و ازین قبیل که قضاوت به عهده خودتان.
 لیاقت و کاردانی و صداقت و فداکاری‌های دکتر بهشتی سبب شد که امام خمینی در تاریخ 4/12/58 ایشان را به سمت رئیس دیوان عالی کشور منصوب فرمایند.
 توضیح این نکته لازم است که دکتر بهشتی علاقمند بود برای پر کردن خلائی که در جامعه از نظر ایدئولوژی به چشم می‌خورد از هرگونه کار اجرایی خودداری کنند ولی چون امام پذیرفتن ریاست دیوان عالی کشور را برای ایشان واجب عینی دانستند ایشان ناچار پذیرفتند.
اینک متن مصاحبه
سوال- باتوجه به این‌که انقلاب ما یک انقلاب اسلامی است و درواقع متکی به نیروی مردم آیا ما نیازی به ایجاد حزب داشته‌ایم یا داریم؟
 جواب- بسم الله رحمن رحیم- بله، چون وقتی انقلاب پیروز می شود نوبت به تداوم انقلاب نوبت به مدیریت نوبت به برنامه‌ریزی در زمینه‌های مختلف روحی و معنوی، فرهنگی، آموزشی، اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، بهداشتی و امثال آن‌ها می‌رسد در بخش اقتصاد نیاز به برنامه‌ریزی کشاورزی، صنعتی، بازرگانی، داخلی و خارجی می باشد و همه این‌ها احتیاج دارد به نیروهای ساخته‌شده و کارآمد. نیروهایی که با هم همفکر باشند.
اگر نیروها با هم همفکر نباشند برنامه‌ریزی‌هایشان ناهماهنگ می‌شود؛ اگر همه نیروها بر مبنای ایدئولوژی اسلامی، اسلام اصیل و زنده نباشند درنتیجه هر برنامه‌ای برای خودش یک آهنگ پیدا می‌کند و نمی‌شود از مجموعه این برنامه‌ها حرکت و تلاشی هماهنگ در جهت تداوم انقلاب به وجود آورد.
 مسئله این است که اداره یک جامعه امروز تشکیلات مملکتی است و این تشکیلات اگر خط فکری اسلامی اصیل، خط سیاسی کاملاً مستقل و نقطه نظرهای کاملاً حساب‌شده و صحیح و روش اقتصادی و اجتماعی نداشته باشد نمی‌تواند کار یک تشکیلات را خوب انجام بدهد، نمی‌تواند عمل هماهنگ به وجود بیاورد، نمی‌تواند در برابر مسائل و مشکلات فراوانی که در زندگی امروز بشر هست راه‌حل‌های متناسب و هماهنگ عرضه بکند و حتی در مقابله با دشمن هم نمی‌تواند خوب عمل و عکس العمل مناسب و هماهنگ داشته باشد.
 حزب به همین معنی است؛ ما می‌خواهیم بگوییم حزب را اول معنا بکنیم بعد درباره این‌که آیا لازم است یا نه تصمیم بگیریم. حزب به‌معنای تشکل است، شکل دادن و شکل گرفتن برای نیروها خوب مگر می‌شود بدون تشکل زندگی کرد؟ می‌گویند آقا این تشکل را بگذارید همین‌طور توده مردم تشکل پیدا خواهند کرد.
 تشکل احتیاج دارد به ایدئولوژی مشترک، استراتژی مشترک، خط‌مشی مشترک، نقطه نظرهای مشترک، بدون داشتن این نقاط مشترک و وجوه مشترک مردم با هم متشکل نمی‌شوند این‌که در کل انقلاب ما آرمان‌های انقلاب مردم یکپارچه شوند در لوای یک رهبری مورد قبول بود. اما وقتی نوبت به ساختن جامعه و تداوم انقلاب می‌رسد این چیز خیلی خوب کافی نیست، لازم است ولی کافی نیست، و ما دیدیم پس از پیروزی انقلاب رهبر انقلاب امام و نفوذ ایشان بود ولی خوب ایشان که نمی‌توانند خودشان بیایند مملکت را اداره کنند، ناچار باید افرادی را برای اداره مملکت دعوت به کار کنند.
کسانی را هم که می‌شناختند دعوت کردند همه این‌ها هم دنبال امام در کل انقلاب کم و بیش در حرکت بودند ولی از مجموعه این‌ها یک مجموعه هماهنگ به وجود نیامد بلکه هرچند نفر از آن‌ها یک طرز فکر داشتند مربوط به حزب نبود مربوط به طرز فکر بود هرچند نفر از آن‌ها در برخورد با مسائل طرز فکری داشتند نقطه نظرهایی داشتند و این نقطه نظرها با هم هماهنگ نبود درنتیجه شورای انقلاب نتوانست یک عمل هماهنگ انجام بدهد.
 دولت موقت انقلاب نتوانست یک عمل هماهنگ انجام بدهد، نه وزرایی که در احزابی بودند و نه وزرایی که منفرد بودند چون اداره یک جایی احتیاج به یک عمل هماهنگ دارد آن تشکیلات سیاسی و اجتماعی اسلامی که بتواند طرح و برنامه هماهنگ و نقطه‌نظرها و موضع‌گیری‌های هماهنگ و کادر هماهنگ را به وجود بیاورد به آن می‌گوییم حزب و حزب به این معنا ضرورت زندگی اجتماعی است و حزب به این معنی یعنی یک گروه دارای نقطه نظرهای اسلامی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هماهنگ و دارای هماهنگی عملی و برخوردار از هم‌سازی و دمسازی عملی و تشکل در طرح و برنامه و در اجرا چیز بسیار مفیدی است، از ضرورت‌ها می باشد و اما حزب به معنای دیگری که غالباً امروز فهمیده می‌شود یعنی یک گروهی که طالب قدرت هستند دار و دسته راه می‌اندازند برای این‌که به قدرت برسند و نقطه‌نظر مشترکشان این هست که با هم به قدرت برسند و میراث انقلاب را میان خودشان تقسیم کنند حزب به این معنا چیز خطرناکی است، چیز بدی است، چیز مزاحمی است و نه‌تنها برای انقلاب لازم نیست بلکه برای انقلاب و پیروزی انقلاب در مراحل بعدی مضر است.
 تا آنجا که به حزب جمهوری اسلامی مربوط می‌شود ما حزب به معنی اول را خواستیم به وجود بیاوریم نه حزب به معنی دوم را و این را در جزوه‌های آموزشی هم گفتیم، توی بحث‌ها هم گفتیم مکرر گفتیم ما خواستیم انسان‌هایی را که در خط راست اسلام، خط مستقیم اسلام می‌اندیشند و عمل می‌کنند و به استقلال کامل این مملکت از منظر سیاسی و اقتصادی علاقه دارند و معتقد هستند که این جامعه می‌تواند روی پای خودش بایستد و به سمت جلو حرکت کند و به پیروزی در مراحل بعدی انقلاب برسد از مجموعه این‌ها یک تشکیلات نیرومند فعال به وجود بیاید که بتواند به‌صورت هماهنگ برنامه‌ریزی کند و عمل بکند.
تا چه حد موفق شده‌ایم جای سوال می باشد با صراحت باید بگویم که در این زمینه موفقیت ما چندان چشمگیر نیست چون صرف‌نظر از چند نفری که بنیان‌گذار حزب بودند با چند تائی دیگر از دوستان که این‌ها توانستند با هم هماهنگی انسان را نشان بدهند در طول عمل سیاسی و اجتماعی نتوانستیم یک میدان وسیع هماهنگ در سطح گسترده حزب به وجود بیاوریم که یک تشکلی باشد متناسب با حزب به این معنا که گفته شد.
 ولی خوشبختانه اگر نتوانستیم هنوز یک نمونه خیلی فعال و خیلی خلاق از حزب به معنی صحیح آن باعث شد خوشبختانه حزب به معنی دوم هم نبوده‌ایم و نیستیم یعنی در صدد این‌که مراکز قدرت را بگیریم و تقسیم بکنیم نبوده‌ایم و نیستیم و این یک دروغ است که به دوستان ما می‌بندند که این‌ها قدرت‌طلب هستند و انحصارطلب چون دوستان ما عموماً با دعوت امام و با تاکید امام و با درخواست امام رفته‌اند و کار می‌کنند و مسئولیت قبول کرده‌اند نه این‌که مسئولیت‌ها را قبضه کرده و میان خودشان تقسیم کرده باشند به‌هرحال حزب به معنی دوم چیز مضری برای انقلاب است و حزب به معنی اول را ضرورت‌های انقلاب می باشد.
 سوال- از چه زمانی و با چه کسانی به فکر ایجاد حزب افتادید؟
 جواب- خود من از سال‌ها پیش در فکر ایجاد یک حزب و جمعیت سیاسی اسلامی بودم به خصوص پس از سال 32 و کودتای 28 مرداد 32 و تجربه‌ای که از نهضت ملی ایران در سال‌های 29 تا 32 به دست آوردم سخت به این معنا معتقد بودم که باید نیروهای ما به شکل یک تشکیلات سیاسی اسلامی فعال در بیایند و اخباری که تشکیلات سیاسی اسلامی در جامعه‌های دیگر می‌شنیدم برایم جالب بود و من خبرها را با علاقه دنبال می‌کردم.
 وقتی که نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و وقتی اساس‌نامه از اسلام به‌‌عنوان یک مکتب و از نهضت آزادی به‌‌عنوان یک حزب اسلامی تمام‌عیار یاد نشده بود به دوستان بنیان‌گذار نهضت آزادی انتقاد کردم و گفتم که این حزب مکتبی نیست اسمش را هم گذاشته‌اید نهضت آزادی که آزادی هم اسلام نیست. آزادی از مسائل مهم بشری است و از ارکان اسلام ولی همه اسلام نیست. دوستان گفتند برای این‌که ما خواستیم آن‌ها که آلرژی دارند روی عنوان اسلام از این تشکیلات فرار نکنند.
 ولی حقیقتش این‌که قصه فقط اسم نبود قصه این بود که مرامنامه نشان می‌داد که یک عده مسلمان آمده اند یک حزب درست کرده‌اند اما در این تشکیلات سیاسی اسلام را به‌‌عنوان یک مکتب تمام‌عیار مطرح نکرده‌اند. درعین‌حال به این تشکیلات علاقه‌مند بودند و برای این‌که لااقل چهره‌های برجسته‌ای از مسلمان‌های متفکر، مبارز و فعال در این تشکیلات گرد آمده بودند اما به همین دلیل که از نظر مکتبی و مرامی ملتزم به اسلام نبودند از این‌که عضو آن بشوم خودداری کردم در همان سال‌ها بود که من به فکر یک مجموعه فعال برای شناخت ایدئولوژی اسلام در شکل یک مکتب تمام‌عیار افتادم و یک گروه تحقیقاتی برای بحث در پیرامون حکومت در اسلام به وجود آمد که زیر ضربات رژیم متلاشی شد.
 بعد به خارج که رفتم در 5 سالی که در آلمان بودم باز آن‌جا برای متشکل کردن دانشجویان مسلمان بر پایه اسلام با همکاری برادران و خواهرانی که آن‌جا بودند اتحادیه دانشجویان مسلمان گروه پاسداران به وجود آمد و در اواخر این کار به چند تن از دوستان پیشنهاد شد که بیایند و یک هسته سیاسی تشکیلاتی را به وجود بیاورند که بتواند آن افراد را از دانشجویانی که آمادگی بیشتری را دارند جذب کند. درست همان سال اولی که آن‌جا بودم این قرار را گذاشتم بعد آمدم ولی عملی نشد.
 در سال 49 که به ایران برگشتم باز دنبال این بودم که تشکیلات سیاسی خالصی به وجود بیاید تا سال 50 که مسئله گروه مجاهدین خلق روشن شد و کشف شد. از این‌که مجاهدین خلق یک سازمان سیاسی نظامی اسلامی به نظر می‌آمدند خیلی خوشحال شدم و صمیمانه تایید می‌کردم و آرزو می‌کردم که بتوانم در داخل جمع آن‌ها حضور پیدا کنم ولی معروف بودن من و این‌که یک چهره ای بودم که برای پلیس شناخته شده بودم و می توانست همه جا مرا به آسانی پیدا کند مانع از این بود که بتوانم رسماً در مجموعه این‌ها شرکت کنم ولی بعد به تدریج به نارسایی‌ها و کمبودهای اساسی ایدئولوژی و سیاسی در کار مجاهدین پی بردم و وقتی که در سال 54 آن بیانیه را آن‌ها دادند یعنی عده‌ای از آن‌ها بیانیه الحاقی را دادند خیلی نگران شدم.
 در آن سال بود که به نظرم رسید که باید برای ایجاد یک سازمان سیاسی اسلامی اصیل تلاش کرد درست در همان سال‌ها بود که با عده‌ای از روحانیون مبارز جلساتی داشتیم و کمابیش تلاش‌هایی بود. خوب تا تابستان سال 56 بود که با چند تا از دوستانمان به فکر ایجاد یک هسته روحانی متشکل بر اساس تاکید روی تقوا و ایمان مبارز بودن و بینش مترقی اسلامی داشتن و درعین‌حال خالق اندیشیدن و اسلامی عمل کردن و مبرا از هرگونه گرایش غیراسلامی و تفکر التقاطی افتادیم و در نظر داشتیم که این هسته روحانی مبارز متعهد، شاخه سیاسی و اجتماعی به وجود بیاورد و آن شاخه بتواند یک حزب و تشکیلات نیرومند سیاسی در خلأ اجتماعی ما پایه‌گذاری بکند.
 در اوایل 57 بود که پایه این کار محکم شد، با بعضی از دوستان جلساتی برای تهیه مرامنامه و اساس‌نامه تشکیل دادیم که عده‌ای از برادران شرکت داشتند و با دوستان گوناگون هم از قشرهای مختلف اجتماعی صحبت کرده بودیم و مصمم بودیم که موجودیت این حزب را به‌صورت مخفی و نیمه مخفی و یا اگر ممکن باشد علنی اعلام کنیم و با مطالعاتی که کردیم که کدام اولی هستند طبیعی است که در آن زمان هنوز فشار رژیم زیاد بود و اعلام کامل آن خطراتی داشت و برای آن کوشش می‌شد. فکر می‌کردیم و فکر کرده بودیم که آن کوشش را در فعالیت های عادی روحانیت قرار بدهیم که واقعاً این حزب باشد اما ظاهرش تشکیلاتی باشد که در کنار روحانیت.
بنابراین درعین این‌که علنی بود اما به‌صورت یک حزب، حزب بودنش را مخفی نگه داشته بود. مشغول تدارکات این بودیم که فعالیت‌های گسترده برای انقلاب هم شتاب پیدا کرده بود که خوب تمام‌وقت ما را گرفت و از این کار تا موقع پیروزی بازماندیم.
 درعین حال سه یا چهار ماه مانده به پیروزی درست همان ایامی که امام در عراق تحت فشار بودند و به دنباله این فشار به پاریس رفتند یکی از دوستان را با این پیام و با نمونه‌ای از مرامنامه و اساس‌نامه پیش امام فرستادیم که با امام صحبت کند و نظر ایشان را هم راجع به این تشکیلات بپرسند و آن دوست ما که امکان تهیه گذرنامه یعنی ویزای عراق برایش نبود با چه دشواری‌ها به سوریه رفت تا از آن‌جا بتواند با گرفتن برگه عبوری به عراق برود و به نجف برود ولی این برگه دیر به دستش آمد نتوانست به آسانی این برگه را پیدا کند و حدود دو روز قبل از حرکت امام از نجف به نجف رسید.
 اصل مسئله را با امام مطرح کرده بود اما دیگر آن حال و احوال خاص فرصت تکمیل مطالب را پیدا نکرد و امام به پاریس رفت آن برادر ما برگشت. پس از رفتن امام به پاریس من هم از اینجا برای زیارت و دیدن امام به پاریس رفتم و از جمله مسائلی که با امام مطرح کردم این بود که ما یک چنین فکری داشتیم و برادرانمان آقای طاهری خرم‌آبادی و آقای سید حسن طاهری که آمدند نجف با شما مطرح کردند ایشان گفتند بله مطرح کردند اما نشد که کاملاً بحث بکنیم؛ من با ایشان مفصل صحبت کردم ایشان فرمود این به شرطی است که خیلی شما را از واجبات روزمره انقلاب باز ندارد.
 و بعد از آنکه به ایران برگشتیم تا پس از پیروزی گرفتار کارهای روزانه انقلاب شدیم.
 پس از پیروزی بار دیگر هم مطلب را برادرمان آقای رفسنجانی با امام مطرح کردند و نظر ایشان را جویا شدند و ایشان نظر مساعد و موافق دادند بعد از یکی دو روز بود که آقای هاشمی با ایشان مجدداً ملاقات کردند امام پرسیده بودند پس چه شد و اصرار داشتند که زودتر اعلام بشود و لذا ما برای اول اسفند در حدود 7 یا 8 روز پس از پیروزی حزب را اعلام کردیم.
 منتهی به دلیل هجوم مردم و ثبت‌نام در حزب عملاً نیروی ما در کارهای ثبت‌نام، ایجاد دفتر برای حزب و کارهای دیگری که لازمه این فعالیت بود مصرف شد و در این یک‌سال گذشته ما نتوانستیم آن‌طور که دلمان می‌خواست و آن‌طور که پیش‌بینی کرده بودیم کارهای حزبی انجام بدهیم. مسئولیت های روزافزون ما در رابطه با انقلاب و مرحله پیروزی انقلاب روزبه‌روز بار ما را افزوده‌تر می‌کرد و وقت ما را برای فعالیت های حزبی کم می‌نمود و طبعاً حزب آن انسجام واقعی را که ما می‌خواستیم پیدا نکرد.
 حالا که به حمدالله کارهای مربوط به جامعه انقلابی اسلامی و جمهوری اسلامی از نظر فرم قانون اساسی تشکیلات دولتی و امثال این‌ها رو به شکل گرفتن است و به مراحل نهایی شکل گرفتن نزدیک می‌شود امیدوار هستیم که ما بتوانیم آن کاری را که در یک سال موفق نشده‌ایم انجام بدهیم ازین به بعد انجام دهیم.
 سوال- می‌گویند حزب با توسل به واژه جمهوری اسلامی سوءاستفاده کرده آیا ما می‌توانیم سؤال بکنیم که اصولاً چرا این اسم را انتخاب نموده اید؟
 جواب- حزب این استفاده را نکرده و این‌که حزب از همان اول که به وجود آمد یعنی همان وقت که زیربنای ایجاد حزب از مدت‌ها قبل از پیروزی درحال شکل گرفتن بود ما به ایجاد جمهوری اسلامی می‌اندیشیدیم. اندیشه ما جمهوری اسلامی بود حتی این‌که شعار «استقلال آزادی حکومت اسلامی» بعداً تبدیل شد به «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» در مطرح کردن این شعار همان بنیان‌گذاران حزب بودند که ابتکار به خرج دادند و این را مطرح کردند بنابراین سوء‌استفاده‌ای درکار نیست.
 و اندیشه‌ای که ما خودمان دنبال کردیم و خودمان در مقطع معینی در شعارهای انقلاب مطرحش نمودیم و شعار «نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی» را به میان کشیدیم و درست هماهنگ با امام همفکر با ایشان همان‌طورکه گفتم از همان اوایل خدمت ایشان رفتیم و مجدداً با ایشان تماس می‌گرفتیم و مطرح می‌کردیم، چگونه می‌شود این یک سوءاستفاده باشد آیا این سوءاستفاده است وقتی که ما درست همان شکل اندیشه و فرم اندیشه را در جامعه‌ای مطرح می‌کنیم.
 سؤال- آیا به غیر از چند نفر از مؤسسین افراد دیگری در جریان اعلام حزب بودند.
جواب- در همان ماه هایی که ما برای تشکیل یک حزب اسلامی مشغول مطالعه بودیم با عده‌ای از آقایان روحانیون همان هسته روحانیونی که می‌گویم آقای محمدعلی موحدی کرمانی، آقای محمد جواد کرمانی، آقای مشکینی، آقای ربانی املشی، آقای طاهری خرم‌آبادی، آقای طبسی در مشهد واعظ طبسی، آقای هاشمی‌نژاد، آقای مؤمن در قم و بعضی از دوستانی که در روحانیت بودند و با ما همکاری داشتند نظیر آقای مهدوی کنی در تهران و آقای سید محمد موسوی خوئینی و همچنین عده‌ای از دوستان غیر روحانی این مسئله را مطرح کردیم.
 ما فکر تشکیل حزب را حتی به آقای مهندس بازرگان، آقای دکتر سحابی، آقای عزت سحابی، آقای فریدون سحابی، آقای مهندس توسلی و آقای دکتر عالی و آقای مهندس کتیرایی شهردار فعلی تهران و عده‌ای از این دوستان تحصیل‌کرده در میان گذاشته بودم و با عده‌ای از دوستانی هم که در اصناف هستند و سابقاً در فعالیت‌های مبارزاتی بودند نیز در میان گذاشته بودند، همچنین با آقای دکتر آیت و آقای عسگراولادی و مرحوم عراقی و آقای اسلامی و آقای پیمان هم در میان گذاشته بودیم و بنا بود در آن هسته اصلی من و آقای خامنه‌ای و آقای دکتر باهنر و آقای خامنه‌ای و آقای موسوی خوئینی و آقای دکتر پیمان بیش از همه روی تهیه مرامنامه و اساس‌نامه و تشکیلات و نقطه‌نظرها با هم کار کنیم به ‌طوری‌که آقای دکتر پیمان در این کار با ما جلسات زیادی داشتند و با هم چیزهایی تهیه می‌کردیم و آن چیزهایی که تهیه می‌شد نتیجه کار مشترک ما چند نفر بود.
 موقع اعلام موجودیت حزب قبل از پیروزی را می گویم یعنی آن وقتی که ما فکر کردیم که باید موجودیت آن را اعلام بکنیم خیلی فکر کردیم که چگونه این کار را بکنیم، سرانجام یک راه‌حل به نظرمان این‌طور رسیده بود که یک مجموعه ای حدود 40 تا 50 نفر از گروه‌های مختلف اجتماعی اعلام موجودیت کنند که حدود یک سوم آن‌ها از روحانیون مبارز و دو سوم از قشرهای دیگر باشند و حتی برای تعیین این‌ها فکر کرده بودیم همین دوستان از بین خودشان چند نفر را برای اعلام تاسیس انتخاب کنند در یک مورد گفتیم که کردند ولی عملاً دیدیم که به اشکال برخورد کردیم و متوقف شد تا این‌که اصلاً شتاب انقلاب ما را از این کار بازداشت و دیگر نتوانستیم این کار را دنبال کنیم.
 پس از پیروزی دیدیم که اگر بخواهیم همین طرح را دنبال کنیم مدت‌ها طول می‌کشد و با گرفتاری‌هایی که تجربه کرده بودیم که انقلاب برایمان پیش می‌آورد ممکن بود که این کار عمل نشود این بود که تصمیم گرفتیم ما 5 نفر که در آن ماه‌های آخر بیشتر روی این کار فعالیت می‌کردیم یعنی بنده، آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی‌رفسنجانی؛ آقای باهنر و آقای موسوی اردبیلی که بهتر بود ما 4 نفر بیشتر بودیم ولی چون آقای موسوی در کارهای علمی با ما همکاری داشته به ایشان هم گفتیم حالا به آقای مهدوی کنی هم گفته بودیم ایشان علاقه نشان نداده بودند به این دلیل ما 5 نفر آمدیم و اعلام کردیم و گفتیم ما موجودیت حزب را صریحاً اعلام می کنیم این‌که دیگر این طرف افراد و گروه‌ها به ما نگویند که چرا این بود و چرا آن نبود چرا ما بودیم چرا ما نبودیم گفتیم ما موجودیت آن را اعلام می‌کنیم و پس از اعلام موجودیت همان دوستان دور هم جمع می‌شوند و کاری را انجام می‌دهیم.
 سؤال- آیا شهید مطهری در جریان اعلام حزب بودند؟
 جواب- ایشان می‌دانستند که ما یک فعالیت تشکیلاتی متشکلی کمابیش داریم دقیقاً به یادم نمانده اما به احتمال قوی به ایشان هم گفته بودیم که ما می‌خواهیم یک تشکیلات حزبی به وجود بیاوریم. من دقیقاً یادم نیست که آیا قبلاً ایجاد تشکیلات سیاسی را با ایشان کاملاً در میان گذاشتیم یا نه چون اجمالاً ایشان می‌دانستند.
 سوال- آیا شهید مفتح در جریان اعلام حزب بودند؟
 جواب- نه، ایشان بعداً به حزب آمدند و در آن موقع ایشان در جریان این تصمیم ما نبودند. ایشان در روحانیت مبارز با ما همکاری داشتند بعد از تأسیس حزب ایشان هم به حزب آمدند و یک مدت کوتاهی مسئولیت بخش روحانیت را به‌عهده گرفتند ولی عملاً نتوانستند خیلی به این کار هم برسند چون مقارن شد با ترور استاد مطهری و تهدید جانی افراد و این‌که ایشان احساس می‌کردند که در مدرسه آن ایمنی و امنیت را امکان دارد نداشته باشند.
 سوال- نقش حزب را پس از اعلام موجودیت تحلیل نمایید.
 جواب- حزب پس از اعلام موجودیت به‌سرعت توانست به‌صورت یک مجموعه بسیار بزرگ و نیرومند از هواداران جمهوری اسلامی در خط امام در بیاید ولی این مجموعه با وجود آنکه در خطوط کلی انقلاب هماهنگ و صمیمی بود در برنامه‌ریزی و خطوط دقیق آن انسجام لازم را نداشت بنابراین در کارها و فعالیت‌های عمومی حزب خدمات مؤثری کرد در موارد بسیار توانست به بسیج نیروها و بسیج توده‌ها دست بزند.
 اولین بار ما در روز کارگر بود که به نظرمان رسید که پس از جمهوری اسلامی روز کارگر باید روز کارگری باشد که در لوای اسلام کار بکند و زندگی بکند و آن مراسم روز کارگر را در سطح کشور برگزار کردیم. حزب این کار را با همکاری روحانیت مبارز انجام داد همین‌طور تا امروز، بنابراین حزب بر فعالیت‌های عمومی سیاسی اسلامی در این یک‌ساله نقش‌های مؤثر متعدد داشت بسیار هم پرارزش بود در انتخابات مجلس خبرگان نمایندگان مجلس خبرگان که هدف این بود که بتواند یک قانون اساسی با طرز تفکر اسلامی تنظیم کند و برای آرای عمومی و رفراندوم آماده بکند باز نقش حزب نقش مؤثری بود.
 البته در معرفی نامزدها، حزب با گروه‌های دیگر ائتلاف کرد و در این ائتلاف ناچار بود که از سخت‌گیری نسبت به بعضی از معیارها بردارد و این برای حزب چه‌بسا مهلک بود ولی به هرحال در آن طرف مطلب موفقیت ما برای تصویب یک قانون اساسی که از اسلام مایه گرفته بسیار پرارزش بود. از تلاش‌هایی که برای منحل کردن مجلس خبرگان با حمایت سفارت آمریکا صورت گرفته و اسناد آن منتشر شده و می‌‌توان فهمید که تلاش مشترک حزب و روحانیت مبارز متعهد برای تنظیم یک قانون اساسی اسلامی چه خدمت بزرگی به حفظ استقلال انقلاب ایران و ملت انقلابی ایران و نظام اجتماعی ایران بوده است.
علاوه‌براین همان‌طورکه در کارنامه حزب آمده این حزب فعالیت‌های وسیع تبلیغی و اجتماعی در زمینه‌های مختلف داشته که فشرده این کارنامه آن در روزنامه منتشر شده و مفصل آن ان‌شاءالله در یک جزوه منتشر خواهد شد چون آنچه در روزنامه منتشرشده درحقیقت بیشتر کارهای دفتر مرکزی است و حال این‌که فعالیت‌های مهمی از حزب در دفاتر استان‌ها و شهرها انجام گرفته و صورت گرفته که مجموع آن‌ها کارنامه مفصل‌تری را منتشر خواهند نمود.
 سوال- چرا حزب موضع‌گیری‌های سیاسی مشخصی را داشته؟
 جواب- حزب موضع‌گیری‌های مشخصی داشت اما این موضع‌گیری‌ها نه اعلام می‌شد و نه تجلی عملی چشمگیری داشت برای این‌که در این مدت به خصوص در موقعی که دولت آقای بازرگان سر کار بودند ما تشخیص می‌دادیم که تضعیف دولت آقای بازرگان حتی با داشتن موضع‌گیری‌های مشخص حزبی عملا سبب می‌شود که سیاست های ضدانقلابی بهره‌برداری زیادی بکنند. این بود که ما که در حزب بودیم و در شورای انقلاب هم بودیم ترجیح دادیم که این موضع‌گیری‌های مشخص را فقط در داخل شورای انقلاب مطرح کنیم و تا آنجایی‌که امکان تحصیل برای شورای انقلاب بود منشأ اثر داشت، هم چنان‌که با همین موضع‌گیری‌ها جلو برخی از انحرافات شکننده و ناراحتی گروه‌های سازش غیر خائنانه را می‌توانستیم بگیریم نمی‌گویم همه آن‌ها را ولی قسمتی از آن‌ها را.
 درعین حال می‌دانید گهگاه این نظرات در روزنامه حزب منعکس می‌شد بیشتر از طریق دوستانمان نه از طریق ما منعکس می‌شد پس با این حساب موضع‌گیری که خود من در حدود خردادماه سال گذشته در برابر آقای نزیه و سخنانش کردم در آن موقع بسیار غیرمنتظره تلقی شد و می‌دانید که به دلیل آن موضع‌گیری چه حملات سختی علیه من و چه توطئه‌هایی علیه حزب آغاز شد ولی خوب می‌دانید و می‌توانید خوب تشخیص بدهید که آن موضع‌گیری در آن موقع درحقیقت داشتن یک موضع مشخص از نظر خط اصیل اسلام و جلوگیری و مبارزه با تفکر التقاطی سازش با غرب از نظر تفکر لیبرالیستی و آثار سیاسی ناشی از آن و همچنین در رابطه با آمریکا بود.
 ما در شورای مرکزی حزب مکرراً گفته بودیم که باید کوشش کرد هرچه زودتر پیوند ما با آمریکا به صفر برسد اگر هم گاهی اوقات در داخل شورا مخالف بودیم با تندروی‌های بعضی از عناصر که می‌آمدند روی این چهره‌ها مهر خیانت می زدند، برچسب خیانت می‌زدند ما می‌گفتیم تا آن‌جا که ما این آقایان را مانند آقای مهندس بازرگان و آقای سحابی را می‌شناسیم این‌ها خائن نیستند، این‌ها طرز تفکرشان این است، به این‌ها نمی‌گوییم خائن چون وقتی می‌گوییم خائن دیگر هیچ‌گونه رعایت آن صداقت انقلاب اسلامی، صداقت اسلامی را نکردیم. از این گذشته آن موقع این حرف‌ها را در ملاء عام می‌زدند ما می‌گفتیم اگر حالا کنار بروند احتیاجی به تبلیغات نیست ما و امام می‌توانیم این‌ها را کنار بگذاریم چرا کنار نمی‌گذاریم؟ به دلیل ضرورت‌های موجود.
بنابراین آنچه که ما به آن معتقد بودیم به ‌‌عنوان ضرورت در یک مقطع زمانی معین عمل می‌شد اما موضع‌گیری‌ها مشخص بود. اگر یادتان باشد من گفته بودم دولت مهندس بازرگان نه دولت انقلاب است و نه دولت انتقال است. صحیح‌تر اینست که بگوییم دولت اضطرار یعنی دولتی که نه دولت انقلاب است و نه حتی می‌تواند خیلی خوب مرحله انتقالی را پشت سر بگذارد. ولی اضطرار یعنی ضرورت‌ها و مقطع زمانی انقلاب هم این را ایجاب می‌کرد که ما از همان اول آن مقطع زمانی آن دولت را بپذیریم و تا مدتی با آن کار کنیم.
 سوال- به نظر می‌رسد که جامعه ما از یک استبداد سخت به یک آزادی گسترده رسیده لذا گروه‌های فکری و سیاسی به سرعت مشغول کشت تفکر خویش هستند. آیا فکر نمی‌کنید نقش اصلی حزب باید در این جهت می‌بود و در این وضع کاملاً نقشش خالی بود؟
 جواب- همین‌طور است؛ ما این نقیصه را در کار حزب دقیقاً می‌دانیم و اعتراف می‌کنیم. می‌دانید تا حال دوبار ما تلاش برای حرکت ایدئولوژیک و تشکیلاتی این حزب را آغاز کردیم و هر دو بار باز می‌دانید که من شخصاً به امام پیشنهاد کردم که نیروی من آزاد باشد، به شورای حزب پیشنهاد کردم که نیروی من آزاد بماند که بتوانم در این زمینه فعالیت کنم ولی نه‌تنها نیروی من بارها در اینجا به سمت مسئولیت‌های اجرایی کشانیده شد بلکه نیروهای دوستان دیگرمان هم صرف کارهایی اجرایی گردید.
 درحقیقت ما که می‌توانستیم در این بعد منشأ اثر فراوانی باشیم به حکم ضرورت به کارهای اجرایی کشانیده شدیم. من یک بار موقعی که آقای مهندس بازرگان اصرار کردند که چند تا از دولت به شورا بیایند و چند تا از شورا به دولت بروند به امام پیشنهاد کردم که موافقت کنند چون هر کس کارش را می‌کند دیگر نباشم و ایشان فرمودند نه حتماً باید بمانی و دوستانتان هم باید بمانند و نقش تعیین‌کننده‌ای در کارها داشته باشید و کاملاً مراقب باشید که انقلاب از مسیر خودش منحرف نشود.
بار دیگر موقع مجلس خبرگان بود یادتان می‌آید من به حزب پیشنهاد کردم که من جزو نامزدهای مجلس خبرگان نباشم اما شورای حزب تاکید کرد که باشم. روحانیان، مدرسان حوزه علمیه قم تاکید کردند که باشم، دوستان هم تاکید کردند که باشم با این استدلال که این نظر وجود خواهد داشت که مدیریت آن مجلس و اداره امور احیاناً آسیب ببیند. اخیراً هم یعنی با رسوم در این نوبت اخیر به امام پیشنهاد کردم که مرا آزاد بگذارند و ایشان تاکید کردند که مسئولیت امور قضایی را باید به عهده بگیرم.
بنابراین ما گرفتار شدیم ولی همان‌طورکه می‌دانید اخیراً با یک نوع تقسیم صحیح وقت، کارمان را شکل یافته آغاز کردیم و به نتیجه این کار برای آینده امیدوار هستیم.
 سوال- به ‌این‌ترتیب این سوال را طرح می‌کنیم که نقش حزب پس از اعلام موجودیت چه بوده است؟
 جواب- نقش اساسی حزب این بوده‌است که توانسته در فعالیت‌های سیاسی زنده روز که نقش مؤثری هم داشت در پیشبرد انقلاب حضور داشته باشد. به نظر من تظاهرات و راهپیمایی حزب در روز کارگر گرفته تا تظاهرات دیگر در انتخابات مجلس خبرگان و همین حالا ببینید در انتخابات نمایندگان مجلس شورا و همچنین حضور عده‌ای از اعضای حزب در شورای انقلاب و در وزارتخانه‌ها و در نهادهای انقلاب این‌ها در حقیقت سبب شده‌است که حزب با آن خط اصیل اسلامی اش، نقش مؤثری را برای جلوگیری از انحراف انقلاب داشته باشد.
من صریحاً می‌گویم حزب جمهوری اسلامی درست به همان دلیل مورد این‌ همه هجوم قرار گرفته که دشمنان حتی حضور فعال و خلاق آن را در انقلاب و حفظ خط راست انقلاب درک کرده اند. بنابراین حزب با بینشی خوب چه از نظر اسلام و تفکر خالص اسلامی و چه از نظر سیاست و استقلال کامل سیاسی، نقش خودش را ایفا کرده، منتها از نظر تشکیلات و از نظر ساخت ایدئولوژیک هنوز آن رشد کافی را نکرده و ما مطالعات اقتصادیمان را منظم کرده‌ایم، مواضعمان را حتی مشخص کرده‌ایم و می‌نویسیم علاوه بر این هم باید بگویم که ما مقداری از مواضعمان را عملاً در قانون اساسی آوردیم.
به نظر من اینکه قانون اساسی الآن با یک بافت و یک محتوا و ساخت به نسبت اصیل اسلامی و نشان‌دهنده نه شرقی نه غربی تا حدود زیادی البته هست، این هم باز مقدار زیادی اش، ناشی از حضور فعال و خلاق حزب است. امیدوارم که ما بتوانیم با سرعت و در فاصله کوتاه این دو کمبود را برطرف کنیم.
 سوال- آیا برنامه تدوین شده ایدئولوژیکی، سیاسی، اقتصادی در حزب وجود دارد؟
 جواب- بله، الآن وجود دارد. ما همان دیدها و نقطه نظرهایی را که در سخنرانی‌ها در بحث‌ها و مصوبات و در برخوردها و در روزنامه منعکس کرده‌ایم به‌صورت موجود به آن صورت که می‌بینید این‌ها را تنظیم می‌کنیم. برنامه منظم هفتگی برای جلسه اقتصاد، جهان‌بینی و فلسفه داریم. البته ما قبل از آن هم مطالبی داریم که منتشر خواهیم کرد. برنامه‌های سیاسی و برنامه‌های اقتصادی، اجرایی مدت‌هاست که شروع شده و آن جزوه تورم یک نمونه‌ای از نتیجه کار این گروه‌ها بود. جزوه‌های دیگر هم تهیه کردند بنابراین این برنامه‌ها آغاز شده و رو به شکل گرفتن و اوج گرفتن است.
 سوال- آیا تاکنون از طرف امام رسماً پیشنهاد مشخصی در جهت همکاری و مشورت با حزب شده یا نه؟
 جواب- یکی دو نوبت صحبت این بود که دولت موجود، قوه مجریه موجود توانایی همگامی سریع با آرمان انقلاب و خط انقلاب را ندارد پیشنهاد کردند که آیا حزب می‌تواند دولت تشکیل بدهد؟ به ایشان عرض کردم به نظر من هنوز خیر، برای این‌که حزب باید دولتش یک دولت کاملاً مستقل و دارای برنامه مشخص باشد ما در این زمینه به آن مرحله از رشد نرسیدیم، علاوه‌ بر این مکرر اظهار علاقه کرده‌اند که حزب حضور خودش را در جامعه گسترده‌تر و فعال‌تر کند.
درمورد انتخابات مجلس شورا ایشان مکرر فرموده بودند که حزب بکوشد نمایندگان زیادی را به مجلس بفرستد. در مورد مجلس خبرگان ایشان تاکید داشتند که حزب با جامعه مدرسین ائتلاف داشته باشد و با اینکه ایشان درمورد مجلس شورای اسلامی تاکید کرده بودند که حزب حضور فعال داشته باشد و ما یک کلمه این را ابراز نکردیم چون نمی‌خواستیم از این استفاده تبلیغاتی کنیم.
 سوال- موضع حزب نسبت به مجاهدین خلق و چریک‌های فدائی و حزب توده و دیگر جناح‌های چپ چیست؟ و چرا تا حالا صریحاً این مواضعی که می‌فرمایید اعلام‌نشده!
 جواب- در این یک ماه اخیر روزنامه به اندازه کافی این مواضع را اعلام کرده و ما هم جلوتر مکرر به‌صورت کم‌رنگ تر این مواضع را اعلام کرده بودیم.
 اما نسبت به گروه‌های الحادی مثل فدائیان و حزب توده به علاوه همه گروه های ماتریالیستی و مادی ما همیشه اعلام کردیم اصلاً حزب جمهوری اسلامی یعنی این‌که راهش از راه آن‌ها جداست و اما نسبت به مجاهدین خلق که دارای تفکر التقاطی هستند نسبت به این‌ها هم مکرر گفته‌ایم که باید تفکری خالص اسلامی داشته باشند نه التقاطی و استقلال کامل و نه گرایش به شرق و پذیرش اردوگاه سوسیال امپریالیستی شرق، بنابراین ما در هر دو مورد موضعمان را مشخصاً اعلام کرده‌ایم.
 منتهی ما از این جنگ گروهی همیشه بدمان می‌آید و بسیار معتقد هستیم به ساختن نسل انقلابیمان و مردم انقلابیمان با معیارهای اصیل خط اسلامی نه شرقی نه غربی و روی این بیشتر کار کرده‌ایم و ازین به بعد هم بیشتر روی این کار خواهیم کرد بنابراین مواضع ما به تدریج مشخص شده و به خصوص در این یک ماه اخیر روزنامه در این زمینه گام‌های سریع و صریح بلندی برداشته.
 سوال-  شورای مرکزی حزب چه کسانی هستند و چگونه و با چه ضابطه‌ای انتخاب شده اند.
 جواب- شورای مرکزی حزب که براساس 30 نفر انتخاب شده‌اند از روحانیون مبارز- دانشگاهیان، پیشه‌وران، دانشجویان، فرهنگیان و کارگران از خواهران و برادران تشکیل شده. درحال حاضر که در این شورا 31 نفر عضو دارد، 6 نفر روحانی هست و 5 نفر پیشه‌ور، 1 دانشجو، 1 کارگر، 2 فرهنگی، و چند تا از دوستان مبارزی که نمی‌شد برایشان شغل گرفت چون سال‌ها زندان بودند و حالا تازه از زندان درآمدند که یکی از آن‌ها استاندار شده و یکی دیگر در بنیاد مستضعفین کار می‌کند و چند نفر هم از اساتید دانشگاه.
این ترکیب فعلی شورا است. در شورا عده زیادی از چهره‌هایی هستند که سال‌ها فعالیت مبارزاتی دارند و بسیاری از آن‌ها سابقه زندانی طولانی دارند و انتخاب این دوستان به وسیله هیئت مؤسس براساس معیارها و ضوابطی که حزب برای عضو در اساس‌نامه مشخص کرده انجام گرفته است.
 همان‌طورکه می‌دانید ما دادن کارت عضویت را آغاز کرده‌ایم و امیدواریم از اول اردیبهشت پس از اعلام مواضع کلی حزب در مسائل مختلف، قبول عضویت از یک عده کنگره را تشکیل بدهند و شورای مرکزی را آن‌ها انتخاب کنند.
 سوال- بودجه حزب از کجا و چگونه تامین می شود؟
 جواب- بودجه حزب از کمک افراد علاقمند تامین می‌شود و می دانید مؤسسش پنج چهره روحانی بودند و این روحانیون سال‌هاست که با افراد علاقمند مسجد ساختند، پل ساختند، مدرسه ساختند، حمام ساختند، فعالیت‌های تبلیغاتی کردند، کتاب منتشر کردند، کتابخانه درست کردند، بنابراین دارای پایگاه‌های مردمی برای جلب بودجه‌های اسلامی بودند و چون حزب، حزب اسلامی است و فعالیت‌های اسلامی دارد و اجازه هم دارد که از وجوهات شرعی برای این کار مصرف کند تعدادی از بودجه‌های خودش را از همین طریق خرج کرده و مقدار خیلی زیادش برای فعالیت‌هایی که داشت قرض گرفته و مقداری را هم اعضا پرداخت کرده اند.
 ولی اساساً حزب بر پایه حق عضویت اعضا باید کار کند و این کار را هم همین‌طور که می‌دانید آغاز کرده‌ایم و به شما بگویم حوزه‌های دانشجوییمان هم فعلاً ماهی حداقل 100 ریال را آغاز کرده‌اند.
 سوال- در شهرستان‌ها به نسبت کمتر از تهران حزب در جذب نیروهای جوان موفق بوده علت این امر را در چه می‌دانید؟
 جواب- همان مشخص نبودن مواضع ایدئولوژیکی، نداشتن نشریات منظم آموزشی و نرسیدن به کار و سازمان‌دهی و تشکیلات وگرنه ما می‌توانستیم این کار را بکنیم. البته دشمنان انقلاب اسلام و دشمنان اصالت اسلامی انقلاب که دشمنان حزب جمهوری اسلامی هم هستند و این‌ها از این کمی حضور ما در جامعه و کمی تماس مستقیم ما با جامعه سوءاستفاده کردند و به سمپاشی‌های حساب‌شده و همه‌جانبه‌ای علیه حزب دست زده‌اند که آن هم تأثیر در این جهت داشته ولی خوشبختانه (کلمه الله هی اولیا) کلمه خداوند بالاترین کلمه است.
 می‌بینید که حزب بار دیگر از زیر این‌همه یورش خصمانه سرفراز بیرون می‌آید و همین مقدار از انتخابات که نتیجه‌اش مشخص شده نشان می‌دهد که مردم عزیز ما بهترین پناهگاه و پایگاه قابل اعتماد خودشان را هنوز حزب جمهوری اسلامی می‌دانند، نه همه ملت ایران ولی قشر وسیعی از ملت ایران این اعتماد را دارند. ما هم به جبران گذشته شتافته‌ایم می‌دانید در این یک ماه اخیر حضور خودمان را در دانشگاه‌ها و در میان مردم در مساجد را در محله‌های جنوب شهر افزایش داده‌ایم و ان‌شاءالله به شهرستان‌ها هم خواهیم رفت. پایان

عملکرد یک‌ساله حزب جمهوری اسلامی

عملکرد یک‌ساله حزب جمهوری اسلامی

مطالعه بیشتر: عملکرد یک‌ساله حزب جمهوری اسلامی

صفحه 12 از 42

  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
جامعه اسلامی مهندسین جامعه اسلامی مهندسین

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چابگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطر آنچنان که لازم است و برای شرایط فعی تکلونوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع می باشد

صفحه رسمی ما در اینستاگرام
khamenei_ir
کانال تلگرام
khamenei_ir
پیام در واتساپ
09131111111
تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به جامعه اسلامی مهندسین است.
  • صفحه نخست
  • درباره ما
  • وبلاگ
  • همکاری با ما