تحزب و تهذب
مسیح مهاجری
نشریه شماره 27 حزب جمهوری اسلامی
مقدمه
در میان علل شکستها و ناکامیهای نهضتهای اسلامی در طول تاریخ اسلام، مسئله نداشتن یک تشکیلات صد درصد اسلامی چیزی است که برجستهتر و نمایانتر به چشم میآید بطوری که بیتردید میتوان آن را عمدهترین و مهمترین دلیل این شکستها دانست.
درست است که تعلیمات الهی و انسانساز اسلام به ما میآموزد که هیچ چیز را برای خود شکست ندانیم و از هر رویداد بهظاهر مثبت یا منفی نردبانی بسازیم برای رسیدن به پیروزی مکتب و نیل به هدف والایی که این مکتب برای ما در نظر گرفته است ولی تردیدی نیست که تنها راه ممکن برای اینکه بتوانیم از رویدادهای
منفی عوامل مثبتی برای پیروزی بسازیم ضرورت دارد انگیزهها و عناصری را که به آن رویداد منفی منجر شدهاند دقیقاً شناسایی کنیم و در پی این شناسایی و ریشهیابی است که میتوانیم آن عناصر را بزداییم و عناصر دیگری را جایگزین آنها نماییم و راه را برای رسیدن به هدف هموار سازیم. اگر با رویدادها با این دید برخورد کنیم هر شکستی را میتوانیم به پیروزی تبدیل نماییم و پیروزیها را هم میتوانیم به پیروزیهای بزرگتری منجر سازیم.
در اینجا پیش از هر چیز لازم است توضیح مختصری درباره تشکیلات داده شود تا اگر از ضرورت آن سخن میگوییم بدانیم موضوع این ضرورت چیست و تا کجا میتوان در این باره پیش رفت.
نقش تشکیلات چیست؟
اگر دیدید کسی ادعا کرد: تشکلات بهترین و کاریترین وسیله برای پیشبرد هر ایده و هدفی در جامعه ای می باشد بههیچوجه او را به گزافه گویی متهم نکند و بدانید که او درست میگوید. البته به این نکته هم توجه داشته باشیم که وقتی تشکیلات بهترین وسیله برای پیشبرد هر ایدهای شد، این
خود انسانها هستند که تصمیم میگیرند تشکیلات را برای به ثمر رساندن یک ایده انسانی و الهی و مفید به حال بشر بکار بگیرند یا برعکس آن را در خدمت اهداف و ایدههای شیطانی و نفسانی و مضر به حال جامعه قرار دهند.
درحقیقت مدعا این است که برای به ثمر رساندن هر ایدهای چه خوب و چه بد بهترین وسیله و کاریترین ابزار همان تشکیلات است درست مثل تیغ برندهای که میتوان با آن هم شکم یک حیوان درنده ای را که در صدد نابودی یک انسان است درید و هم سر یک انسان بیگناه را که آزارش به کسی نمیرسد بلکه همواره در خدمت انسان ها است برید. در این میان تیغ برنده وسیله خوبی است و در جایی دیدیم که در خدمت یک ظالم قرار گرفت و سر مظلومی با آن بریده شد نباید تیغ را سرزنش کنیم، سرزنش کردن خود تیغ عین جهل است. اگر مذمتی وجود دارد باید متوجه آن کسی باشد که با تیغ مظلومکشی میکند.
به اصل مدعا برگردیم؛ گفتیم: اگر کسی ادعا کرد تشکیلات بهترین و کارآمدترین وسیله برای پیشبرد هر ایده و هدفی در هر جامعهای می باشد،
بههیچوجه او را به گزافه گویی متهم نکنید و بدانید که او درست میگوید. عموماً عمومیت این مدعا بهقدری زیاد است که علاوه بر اینکه شامل هر هدف و ایده ای می شود حتی میگوید در هر جامعهای مطلب همینطور است. یعنی از ابتداییترین تا پیشرفتهترین جامعه بشری که در آن ابزار تبلیغاتی عظیمی چون شبکههای خبری و بنگاههای سخنپراکنی و ماهوارهها و گیرندهها و فرستندههای سمعی و بصری و تکنیک سحرآمیز هنری در قالب فیلم ها، تئاترها، عکسها، پوسترها و... همه و همه در خدمت ترویج ایدهها و اندیشهها و اهداف انسان قرار دارد، باز هم تشکیلات برای ابلاغ همان ایدهها و اندیشهها و پیشبرد همان اهداف بهترین و کاریترین وسیله است.
پیداست که این ادعای کوچکی نیست و اگر اثبات شود نشان خواهد داد که تشکیلات هم چیز کوچکی نیست و نباید آن را سرسری گرفت و بهآسانی از کنار آن گذشت. برای اثبات این مدعا بهتر است به گوشهای از یک کار تشکیلاتی توجه کنیم و معجزهای که از آن برمیآید ملاحظه نمائیم:
دوران مبارزات مردم ایران با رژیم پهلوی را در نظر بگیرید. در آن زمان کلیه وسائل تبلیغاتی از مطبوعات گرفته تا رادیو و تلویزیون
در اختیار رژیم شاه بود و نه تنها با بودجه دولتی که در اختیار رژیم بود امکانات نامحدودی را از هر نظر در اختیار داشت بلکه مردم را آنچنان در اختناق و محدودیت قرار داده بود که حتی نمیگذاشت از امکانات شخصی و حقوق اولیه خود هم به نفع ترویج افکار و ایدههای خود بهرهبرداری نمایند به طوری که کوچکترین حرکت مردم تحت نظر مأموران ساواک بود و مردم مجبور بودند فعالیتهای خود را در خفا و با بهرهگیری از محدودترین امکانات تبلیغی انجام دهند.
با اینهمه دیدیم که همین مردم بر رژیمی که بیشترین امکانات را در اختیار داشت پیروز شدند و دستگاه های گسترده تبلیغاتی شاه نتوانست او را بر آنان چیره نماید. راستی چه چیز سبب شد مردم ایران بر ماشینهای تبلیغاتی شاه غلبه کنند؟ اتحاد؟ رهبری؟ فداکاری؟ کدام یک؟
بیتردید همه این عوامل در پیروزی مردم مؤثر بودند. ولی اگر آنها را منهای یک تشکیلات منسجم در نظر بگیریم نمیتوان اطمینان داشت که این عوامل مردم را به پیروزی میرساندند.
بدین معنا که اگر همه مردم با هم متحد بودند و هم فداکاری میکردند و از رهبری خوبی هم برخوردار بودند ولی اگر این مردم فداکارِ متحد، برنامه تنظیم شده ای نداشتند و وظایف را بین خود تقسیم نکرده بودند و هر کس بهموقع به وظیفه خود عمل نمیکرد هیچیک از دستورات رهبری عملی نمیشد و نهضت هرگز به پیروزی نمیرسید. میدانیم که وقتی امام در نجف اعلامیه مینوشتند افرادی وجود داشتند که موظف بودند فوراً آن را با تلفن برای کسانی که در تهران و قم و برخی شهرهای دیگر آماده دریافت بیانیههای امام بودند بخوانند و آنها آن را به کمک دیگران که وظیفه تکثیر و توزیع اعلامیهها را داشتند در همه جا به دست مردم برسانند.
به همین ترتیب نوارهای سخنرانیهای امام و مصاحبههای ایشان هم در اسرع وقت به دست مردم میرسیدند و مردم در کوتاهترین فاصله زمانی ممکن در جریان رهنمودهای امام و اخبار وقایع نهضت قرار میگرفتند و براساس آنها عمل میکردند و به موقع عکسالعملهای لازم را در برابر رژیم شاه نشان میدادند و بههیچوجه تحت تاثیر تبلیغات رادیو و تلویزیون و مطبوعات که
همگی در اختیار شاه بودند قرار نمیگرفتند و حتی با هوشیاری تمام میتوانستند کلیه نقشههای دشمن را بفهمند و آنها را نقش بر آب کنند و سرانجام بر او پیروز شوند.
این یک نمونه ساده از ابتداییترین شکل تشکیلات بود که معجزهای چنین بزرگ به همراه داشت. درست است که امدادهای غیبی الهی همواره پشتیبان مردم ایران بوده و این نهضت را یاری کرده است ولی آنجا که خدای متعال خدای تعالی خود میفرماید: هیچ مردمی پیش از آنکه خود در جهت بهبود وضع خویش اقدامی کنند مشمول امدادهای الهی نخواهند شد.(1) همان امدادهای الهی هم بدون اینکه از سوی خود مردم حرکت حسابشده و منظمی وجود داشته باشد شامل حال آنها نمیشد، این نهضت به پیروزی نمیانجامید درحالیکه اگر مردم ما در سالهای اختناق رژیم پهلوی از تشکیلات پیشرفته تری برخوردار بودند به همان نسبت تلفات و ضایعات کمتری میدادند و در مدت کوتاهتری پیروز میشدند.
(11: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم آیه 11- سوره رعد.
رفع یک ابهام
در اینجا ضرورت دارد توضیحاتی برای رفع یک ابهام که در همین رابطه وجود دارد و اذهان بسیاری از مردم ما را به خود مشغول کرده و آنها را به تشکیلات بیاعتقاد نموده است داده شود. مردم ما بارها از امام شنیدهاند که فرمودند نهضت ما را احزاب و گروهها به ثمر نرساندهاند بلکه این مردم ما بودند که قیام کردند و با مجاهدتهای خود رژیم پهلوی را سرنگون نمودند و این سخنی است که از دیگر رهبران مان ازجمله حضرت آیت الله منتظری هم گاهی شنیده شده است.
از این سخن دو نوع برداشت متفاوت ممکن است وجود داشته باشد. یکی اینکه اصولاً در پیروزی انقلاب اسلامی ایران هیچ نیروی متشکل و سازمانیافته ای دخالت نداشته و مردم خود به خود راهی را که باید بروند باز یافتند و آن را دنبال کردند و به پیروزی رسیدند. این برداشت بدون تردید یک برداشت انحرافی است! امام به هیچ وجه در صدد بیان چنین مطلبی نبوده و نیستند. دلیل روشن این مطلب اینست که خود امام پیش از پیروزی انقلاب با ایجاد یک تشکیلات
اسلامی که گروهی از رهبران مذهبی مورد اعتماد ایشان قصد برپایی آن را داشتند موافقت فرمودند و حتی پس از پیروزی انقلاب همان افراد را تحت فشار قرار داده بودند تا هرچه زودتر این تشکیلات را به وجود بیاورند و در این کار سرعت عمل بیشتری نشان دهند و کوتاهی ننمایند.(1)
در همین مورد حضرت آیت الله منتظری بارها مطالبی بیان کردهاند از جمله اینکه: اگر ایشان (مخالفین حزب) به حزب میخواهند بتازند اصل حزب که گناه نیست. در همه دنیا کشورها حزب دارند. اگر یک حزب فعالی داشته باشیم که خیلی خوب است و به نفع کشور است. (2)
بنابراین چنین برداشتی از سخن امام و دیگر رهبران نمیتواند قابلقبول باشد بخصوص که میدانیم در دوران پیش از پیروزی انقلاب نیروی فعال شکل یافته و سازماندهی شدهای به ترتیبی که گفته شد رهنمودهای امام را به اجرا درمیآورد و بهصورت شبکه نامرئی ولی وسیع و منظمی که البته بسیار ابتدایی هم بود در خدمت انقلاب قرار داشت.
(1): رجوع کنید به مجله عروة الوثقی شماره های 22 تا 29
(2): رجوع کنید به مصاحبه ایشان با رادیو تلویزیون که در روزنامه جمهوری اسلامی 22/6/59 مندرج است.
برداشت دیگر این است که: امام در این سخنان میخواهند پاسخ احزاب و گروههایی را که در پیروزی انقلاب سهمی نداشتهاند و اگر هم داشتهاند به قدری ناچیز بوده است که قابل ادعا و میراث خواهی نیست بدهند و به آنها بگویند که شما در مردم فداکاری که برای به ثمر رسیدن انقلاب فداکاری کردند حل شده هستید و نباید دنبال سهم خواهی و طلب ارث باشید. این برداشت کاملاً صحیح و منطبق با واقع است.
اگر به خاطر داشته باشید سران حزب توده با مشتقاتش! که پس از پیروزی انقلاب به وطن بازگشتند و تا آن وقت بر روی یخهای سیبری اسکی بازی میکردند و سران جبهه ملی که در روزهای اوج انقلاب اسلامی رادیوی پدر استعمار یعنی بیبیسی لندن آنها را رهبران قدرتمند سیاسی و بزرگترین جناح مخالف رژیم لقب میداد خود گرفتار کشمکشهای داخلی بودند و به دنبال اینکه افتضاحات جناب بختیار را چگونه رفو کنند و آقایان مجاهدین خلق و رفقایشان که اندیشههای گران بهایشان به آنها و آنها به مردم افاده کرده بودند که در این شرایط نمیشود با روشی که امام در پیش گرفته است رژیم
شاه را ساقط کرد و بالاخره آقایان نهضتیها که براساس دستاوردهای ینگه دنیاییشان به این کشف بزرگ رسیده بودند که شاه باید بماند ولی سلطنت کند نه حکومت، همگی پس از پیروزی انقلاب خود را قیم مردم میدانستند و هنوز هم میدانند و دلیلشان هم این بود که آنها این انقلاب را به ثمر رسانده اند!!
درست به همین دلیل است که امام با آن سخن به این گروهها و احزاب میراثخوار میگویند شما در این انقلاب نقشی نداشتهاید و این مردم بودند که خودشان با نظم و تشکیلاتی که از خودشان مایه گرفته بود نه از شما آن را به ثمر رساندند.
به یاد داشته باشیم که این سخن بسیار صحیح امام مورد بهرهبرداری فراوان همان گروههایی قرار گرفت که روی سخن با آنها بود. این گروهها از یک سو خود فرصت را غنیمت شمرده و با استفاده از میدان بازی که در اثر سرگرم شدن بودن نیروهای اصیل و به ثمر رساننده انقلاب کارهایی اجرایی برای آنها پیدا شده بود به سازماندهی قویتر و گسترش تشکیلاتی پرداختند و ازسوی دیگر تا توانستند با استناد به همین سخن امام و دیگر رهبران و با
تکیه بر همان برداشت غلط اذهان عمومی را نسبت به ایجاد یک تشکیلات قوی و منسجم بدبین کردند و کار را بهجایی رساندند که حتی امر به برخی از افراد صادق و فداکار در قشرهای مختلف هم مشتبه شد.
بهطوریکه گاهی با تکیه بر تعبیراتی از قبیل: گروهگرایی و حزبگرایی سخنانی را ناخودآگاه به زبان میآوردند که نتیجه آن بدبینی مردم نسبت به اصل تشکیلات است نه یک گروه یا حزب یا سازمان خاص و داستان همان تیغ تیز است و دریدن شکم یک حیوان درنده با آن و یا بریدن سر یک انسان مظلوم!
و تاسف در این است که این آقایان هرگز مسائل را از هم جدا نمیکنند و مردم را از مغالطه بزرگی که نیروهای متشکل ضد انقلاب با تبلیغات وسیع خود علیه هرگونه تشکیلاتی به عمل میآورند تا به نتیجه دلخواهشان برسند آگاه نمینمایند. جالب اینست که گاهی دیده شده است افرادی این سخنان را بر زبان میرانند که خود مسئولیت یک سازمان گسترده را که خود بهترین شاهد برای ضرورت تشکیلات میتواند باشد به عهده دارند.(1)
(1): برای نمونه رجوع کنید به سخنانی که معمولاً مسئول کنونی سازمان بسیج مستضعفین در این رابطه می گوید و در مطبوعات مندرج است.
حقیقت این است که نمیتوان به آسانی در صداقت اینگونه افراد تردید کرد و به همین جهت تنها راهی که برای توجیه اینگونه حرکات باقی میماند اینست که این افراد به خاطر سادهاندیشی و نداشتن بینش عمیق سیاسی تحت تاثیر تبلیغات گسترده همان گروههایی قرار میگیرند که از ایجاد یک تشکیلات صد درصد اسلامی و مردمی هراس دارند و موجودیت خود را از سوی چنین تشکیلاتی در خطر میبینند.
ضررهای بزرگ نداشتن یک تشکیلات اسلامی
این سخن بههیچوجه گزاف نیست که: نداشتن یک تشکیلات صد درصد اسلامی درطول تاریخ اسلام بزرگترین ضربات را متوجه مسلمانان و نهضتهای اسلامی ساخته است. بی تردید هیچ حرکت مؤثر و کارسازی در هیچ زمانی ممکن نیست شروع شود مگر اینکه تعدادی افراد همجهت و هم هدف دور هم جمع شوند و برنامه تنظیم شده ای را از نقطه معینی آغاز کنند. البته بسیار اتفاق میافتد که همین افراد
هم هدف پیش از آن که همدیگر را بشناسند هرکدام جداگانه به اقداماتی در جهت همان هدف دست میزنند و درصدد برمیآیند آن حرکت را بهصورت فردی آغاز کنند ولی تجربه نشان دادهاست که این اقدامات تنها درصورتی نتیجه بخش و مفید خواهد بود که این افراد یکدیگر را پیدا کنند و حرکتهای فردیشان را به یک حرکت متحد و منظم و شکل یافته تقدیم نمایند و بر اساس برنامه مشخصی به پیش بروند.
ضربالمثلهایی از قبیل: یک دست صدا ندارد همین مطلب را با بیانی بسیار روشن و ساده عنوان میکننددکما اینکه عبارات پرمغز و پرمحتوای مذهبی ما از قبیل «یدالله مع الجماعه» هم همین مطلب را به روشنی بیان میکنند. اینگونه ضربالمثلهای به دست آمده از پیشینیان و کلمات قصار رسیده از کانالهای مذهبی از اندوختههای گرانبهای دانش بشری هستند که اگر از طریق وحی به دست نیامده باشند بیگمان بهایی برابر تجربه چند نسل از انسانهای تشنه حقیقت برای تحصیل آنها پرداخت شده است و نباید از ارزش والای آنها غفلت ورزید.
حرکتهای اسلامی هم از این قانون کلی که
باید از سوی یک جمع همهدف و همجهت شروع شده باشند مستثنی نیستند. خوشبختانه تاریخ اسلام پر است از نهضتها و جنبشهایی که به مقتضای زمانهای مختلف از سوی مسلمانان آزاده بر ضد حکومتهای منحرف و ظالم و ضداسلامی و ضدانسانی جریان داشته است. درعین حال همواره در کنار این افتخارآفرینیها این تاسف هم وجود داشتهاست که به دلیل نبودن تشکیلات اسلامی منسجمی در کنار این حرکت ها معمولاً تلاشها و کوششهایی که از سوی حرکت آفرینان میشد بینتیجه میماند و با نتیجه مطلوب از آنها گرفته نمیشد. بسیار اتفاق افتاده است که از خونهای پاک یک گروه حرکتآفرین مسلمان نهتنها بهرهبرداری لازم به نفع اسلام به عمل نیامد بلکه یک گروه شکل یافته غیرمسلمان یا به ظاهر مسلمان به دلیل قدرت تشکیلاتی که در اختیار داشت به نفع خود بهرهبرداری کرده و ضربات سختی را بر پیکره اسلام و جنبشهای اسلامی وارد نمود.
نهضت بزرگ و الهی عاشورا را در نظر بگیرید و به خاطر بیاورید که این نهضت پیروز درعینحال که توانست پایههای حکومت امویان را بشدت
بلرزاند و جهان اسلام را متوجه بطلان آن حکومت نماید و سرانجام به سقوط امویان بینجامد اما اینطور نبود که بلافاصله یک حکومت حق و واقعاً اسلامی جای آن را بگیرد. نهضت عاشورا هرچند در درازمدت بزرگترین نتایج را نصیب مسلمانان کرد ولی مسلمانان آن روز به دلیل عدم انسجام و نداشتن یک تشکیلات منظم که بتواند نیروهای متعهد و مجاهد و فداکار را دور هم جمع کند و قدرت را در دست بگیرد و یک حکومت واقعاً اسلامی تشکیل دهد نتوانستند پس از سقوط امویان از روی کار آمدن حکومت باطل دیگری همچون عباسیان جلوگیری کنند و نگذارند جامعه اسلامی آن روز که به بهای خون پاک عزیزترین فرزندان اسلام تکانی خورده بود و بیدار شده بود پس از رهیدن از چاله امویان به چاه عباسیان درغلطد. بیتردید اگر در روزگار پس از عاشورا نیروی اسلامی سازمانیافتهای در میان مسلمانان وجود داشت هرگز اجازه نمیداد قوای بیرون کشیده از تن آل امیه را آل عباس برتن کنند و خود را وارثان برحق خون حسین(ع) معرفی نمایند.
نظیر این مسئله را در سرتاسر تاریخ اسلام
میتوان دید. از مبارزات علویان گرفته تا نهضت مشروطیت و از حرکت فدائیان اسلام علیه رژیم مزدور پهلوی گرفته تا نهضت سالهای 1331 و 1332 به رهبری آیتالله کاشانی همه و همه نمونههایی هستند از کربلاها و عاشورائی که در آن پاک باختگانی قیام کردند و حسین وار همه چیز خود را برای احیاء اسلام و سرنگونی حکام رژیم های ضد اسلامی فدا نمودند ولی وارثان این خونها به دلیل نداشتن یک تشکیلات منسجم که بتواند دستاوردهای این نهضتها را حفظ کند موفق نشدند این خونهای پاک و پرارج و این جانفشانیهای پربها را به ثمر بنشانند و اینها هستند ضررهای بزرگی نداشتن تشکیلات اسلامی.
غفلتهایی که دیگر نباید تکرار شوند
این مهم نیست که در گذشته چه شده است مهم این است که از آنچه اتفاق افتاده درس بگیریم و نگذاریم غفلت های گذشته تکرار شوند. در آستانه اوجگیری انقلاب اسلامی ایران نیروهای اصیل مسلمان با ایجاد تشکیلات نامرئی و سادهای توانستند به فرامین رهبر را علیرغم محدودیت هایی که از سوی رژیم شاه معدوم وجود داشت به اقشار مختلف
مردم در سراسر کشور برسانند و حرکت میلیونی امت مسلمان را شکل و جهت دهند. در این زمینه اگر تنها به کارهایی از قبیل: تکثیر و توزیع نوارها و اعلامیههای امام، گرفتن دستورات امام از نجف و پاریس از طریق تلفن و ابلاغ آن به کلیه مسئولان این حرکت الهی در شهرها و مناطق مختلف کشور، جمعآوری اطلاعات و اخبار کشور و گزارش آنها به امام، تنظیم برنامههای مهم راهپیمائیها و تظاهرات بزرگ سراسری و اتخاذ تدابیری برای چگونگی مبارزه با اقدامات رژیم توجه کنیم، تصدیق خواهیم کرد که چنین حرکت مهم و جهتداری هرگز بدون یک انسجام و سازماندهی مشخص هرچند هم ابتدایی و ساده امکانپذیر نبود.
در این میان نقش نیروهایی که از پیش دارای انسجام و تشکل بودند از قبیل سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق، نهضت آزادی، جبهه ملی و...
تنها این بود که با تکیه بر کشفیات جدیدشان مردم را از نوع مبارزهای که به رهبری امام در پیش گرفته بودند دلسرد و ناامید کنند و به آنها بگویند این شیوه مبارزه ما را به پیروزی نمیرساند و باید شیوه دیگری در پیش گرفت. وقتی از آنها سؤال
میشد که شیوه بهتر کدام است؟ برخی میگفتند باید بیدرنگ به اسلحه رو آورد و برخی دیگر میگفتند فقط از طریق انتخابات آزاد و وادار کردن شاه به اینکه به سلطنت قانع شود و از حکومت دست بردارد میتوان این نهضت را به پیروزی رساند و دیدیم که نه آن شیوه متکی به شرق مداری و نه این روش زائیده از غرب زدگی هیچکدام صحیح نبودند و راه همان راهی بود که امت در پی امامش در پیش گرفته بود و چه زیبا آن را در قالب شعارش فریاد میکرد: «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی». شعاری که عصاره مکتب و شیوه رسیدن به آن هر دو را در خود داشت.
بدین ترتیب نهضت را همان نیروهای اصیل و مبارز مسلمان با همان تشکیلات ابتدایی و ساده و با تکیه بر رهبری امام و عشق و شور امت نسبت به اسلام و رهبر به پیروزی رساندند نه آن نیروهایی از پیش شکل یافتهای که جزء آفرینش ناامیدی کاری نداشتند. پس از پیروزی انقلاب تنها و تنها به دلیل اینکه نیروهای اصیل مسلمان فاقد یک تشکیلات منسجم بودند اداره کشور به بخشی از همان نیروهایی که نتوانسته بودند در طول مبارزات با تودههای
میلیونی و رهبری نهضت همگام باشند (نهضت آزادی) سپرده شد و آنها بقیه نیروهای همفکر خود یا نیروهایی را که فکرشان به آنها نزدیکتر بود وارد میدان کردند و وارث خون هفتاد هزار شهید شدند.
در اینباره برخی از دلسوزان که به این نکته مهم توجه ندارند به رهبران انقلابی و حتی به امام اشکال میکنند که چرا اداره کشور را به این گروهها واگذار کردند. حقیقت اینست که امام بههیچوجه راضی نبودند انقلاب را به دست کسانی بسپارند که قدرت همگامی با آن را ندارند ولی در شرایطی که تشکیلات اسلامی کارآمدی برای پذیرش مسئولیت سنگین اداره کشور وجود نداشت چارهای هم جز تن دادن به چیزی که به آن راضی نبودند نداشتند.
خوشبختانه بسیاری از پیشگامان انقلاب اسلامی در همان روزها و ماههای اول پیروزی انقلاب با بهرهگیری از تجربه تلخی که از نتیجه نداشتن تشکیلات درگذشته داشتند اقدام به ایجاد چند تشکیلات اسلامیکردند تا بتوانند تداوم انقلاب اسلامی را تضمین کنند و از انحراف آن به سوی اهداف و ایدههای گوناگون میراثخواران انقلاب
جلوگیری نمایند.
این اقدام که در مهم ترین شکلش با تشکیل حزب جمهوری اسلامی ازسوی چند تن از معروفترین روحانیون مجاهد که همگی از یاران نزدیک امام می باشند بروز کرد از دو نظر دارای اهمیت خاصی بود: یکی اینکه خلأ بزرگ نداشتن تشکیلات اسلامی که بزرگترین خلأ در طول مبارزات اسلامی در تاریخ اسلام بود با این اقدام پر میشد و دیگر اینکه: اهرم پرقدرتی و یا اهرمهای قدرتمندی به وجود میآمدند که میتوانستند دولت موقت را که بیتردید نمیتوانست مولود طبیعی این انقلاب باشد کنترل کنند و نگذارند انقلاب را به سویی ببرد که موضعگیریهای فکری جریانهای ناهمگون با آن اقتضای آن را داشتند.
در این میان واکنشهای منفی گروهها و سازمانهای سیاسی در برابر این اقدام بسیار قابل تامل و تعمق است. این گروهها و سازمانها از هیچ فرصتی و از هیچ وسیلهای برای ضربه زدن به تشکیلات اسلامی ای که از سوی نیروهای اصیل انقلاب به وجود آمده بود غفلت نکردند. آنها در محاسباتشان به این واقعیت رسیده بودند که چنین تشکیلاتی نخواهد گذاشت آنها انقلاب را به
جهتی که خود میخواهند هدایت کنند. آنها پیشبینی میکردند که اگر بتوانند هر تشکیلات اسلامی واقعی را از میدانها بیرون کنند خواهند توانست قانون اساسی دلخواه خود را بنویسند مجلس شورای اسلامی را در دست بگیرند (که البته در آن صورت اسلامی نبود یا ملی بود و یا دموکراتیک!) درنتیجه قوه مجریه و کلیه مراکز قدرت و اراده کشور را در دست بگیرند.
اگر بخواهیم اهمیت و میزان کارایی تشکیلات را بهروشنی بیابیم خوب است در همین جا به پاسخ دو پرسش توجه بیشتری بنماییم: پرسش اول اینست که این گروهها در راهی که درپیش گرفته بودند چقدر موفق شدند و این توفیق را از کجا به دست آوردند؟ پرسش دوم اینست که چه عواملی سبب شدند این گروهها نتوانند به هدف نهایی خود برسند؟
در پاسخ به پرسش اول اگر کسی این گروهها را کاملاً ناموفق بداند بی تردید قضاوت درستی نکرده است. حقیقت اینست که آنها در یک مقطع زمانی تا حدود زیادی توانستند موفقیتهایی به دست آورند. آنها با بهرهگیری از شبکه تشکیلاتی
تقریباً کارآمدی که داشتند توانستند شایعاتی را که در کارخانه مرکزیشان به سفارش اربابانشان ساخته میشد به سرعت در سراسر کشور گسترش دهند و مثلاً در مدت زمانی بین 48 ساعت و حداکثر یک هفته همه جا شایعه کنند که فلان چهره سرشناس روحانی فلان سوء استفاده را کرده و یا در کاخ فلان مهره رژیم گذشته زندگی میکنند و یا...!! به طوریکه در همه شهرها و حتی دورافتادهترین دهات عوامل این گروهها همان سخنی را بر زبان داشتند و همان تابلویی را بالا میبردند که رفقایشان در تهران.
درنتیجه همین تبلیغات بود که در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی تعدادی از فداکارترین چهرههای روحانی ما با همه سوابق مبارزاتی که داشتند حتی از برخی عناصر لیبرال که در کارهای اجرایی ناکام مانده بودند و با ندانمکاریهایشان ضربات مهلکی هم بر انقلاب اسلامی وارد کرده بودند آراء کمتری به دست آوردند.(*)
(*پاورقی: مراجعه کنید به نتایج انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی در تهران)
بدون تردید این واقعیت تلخ نتیجه همان تبلیغات سوئی بود که گروهها و گروهکهای سیاسی برای ضربه زدن به نیروهای اصیل انقلاب به کمک شبکههای تشکیلاتی خود در جامعه ما به عمل آورده بودند. و درست به همین دلیل بود که در دور دوم انتخابات مجلس آقای بازرگان به پاس خدماتی که مجاهدین خلق به طور غیرمستقیم به او کرده بودند با عبارت غرائی توصیه مسعود خان رجوی را به مردم تهران فرمودند (کیهان 16/2/59). که البته مردم اینبار دست آنها را خوانده بودند و فریب آنها را نخوردند و حتی بسیاری از مردم خواستار پس گرفتن رأیی که در دور اول به بازرگان داده بودند شدند.
بنابراین نباید تردید کرد که گروههای سیاسی یاد شده به مقدار زیادی در راهی که در پیش گرفته بودند موفق شدند و این موفقیت بیش از هر چیز مرهون همان تشکیلات نسبتاً کارآمدی است که آنها در اختیار دارند و توانستند هرچه را که خواستند در کوتاهترین مدت حتی بدون بهرهگیری از وسایل ارتباط جمعی بلکه فقط از طریق شبکه تشکیلاتیشان در سراسر کشور شایع کنند.
در پاسخ پرسش دوم باید گفت: عوامل متعددی وجود داشتند که سبب شدند این گروهها به هدف نهایی خود برسند از جمله باطل بودن خودشان و شیوههای ضداسلامی شان که براساس تز معروف "هدف وسیله را توجیه میکند" پایهریزی شده است. افشای دروغها و تهمتهایی که از سوی آنها شایع میشد در درازمدت، تا حدود زیادی هوشیاری مردم و مهمتر از همه فعالیتهایی که نیروهای اصیل انقلاب از کانال چند تشکیلات نوپا ازقبیل حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به عمل آوردند.
این نیروها هرچند از نظر سازماندهی نوپا و تازهکار بودند و به دلیل مشکلاتی که بار سنگین انقلاب بر دوش آنها گذارده بود و در برابر آن احساس مسئولیت میکردند(*) نتوانستند در مدت یکسال و نیم پس از پیروزی انقلاب در جهت انسجام خود گامهای بلندی بردارند اما درعینحال با استفاده از تشکیلات نیمبندی که داشتند توانستند کارهایی عظیمی از قبیل: مقابله با تبلیغات سوء ضدانقلاب، فرستادن افراد مطمئن به مجلس خبرگان، برگزاری موفقیتآمیز رفراندومهای جمهوری اسلامی و قانون اساسی و همچنین به دست آوردن اکثریت چشمگیری در انتخابات مجلس شورای اسلامی را انجام دهند.
(*پاورقی: تذکر این نکته لازم است که این نیروها در دوران حکومت نهضت آزادی و نیروهای همفکرش با اینکه حکومت را در دست نداشتند و حتی همواره تلاش می کردند دولت موقت آقایان را تقویت کنند از سوی همان دولتمردان به لقب حزب حاکم مفتخر شدند!!)
البته در این مدت ضایعاتی هم وجود داشته که به طور عمده نتیجه همان نقص تشکیلات بوده است. این نکته را هم از یاد نبریم که امام در ناکامی گروههای سیاسی ضدانقلاب تا پس از انتخابات مجلس شورای اسلامی یعنی طی شدن کلیه مراحل شکلگیری اندام حکومت جمهوری اسلامی نقشی نداشتند و این کار بسیار به جایی بود که از درایت فوقالعاده و بینش الهی این رهبر بزرگ سرچشمه میگرفت.
سکوت ایشان در برابر گروههای منافق برای توده مردم بهقدری غیر قابل تحمل شده بود که همگی از این بابت متعجب شده و ابراز نگرانی میکردند. ولی این مرد بزرگ با دوراندیشی خاص خود تا پایان انتخابات مجلس شورای اسلامی که با تکمیل اندام جمهوری اسلامی مساوی بود از هر اقدامی خودداری کردند تا مبادا منافقین بتوانند مظلومنمایی کنند و ناکامیهای سیاسی خود در آن مرحله را به حساب افشای ماهیتشان از سوی امام و موضعگیری صریح امام در برابر آنها بگذارند.
و دیدیم که پس از طی این مراحل امام در 12 شعبان 1400 برابر با چهارم تیرماه 1359 یعنی بیش از یک ماه و نیم پس از پایان انتخابات مجلس شورای اسلامی دست به افشای ماهیت منافقین زدند. (روزنامه جمهوری اسلامی 5/4/59)
بنابراین روشن است که ناکامیهای گروههای ضدانقلاب در یکسال و نیم گذشته به همان عللی است که یادآور شدیم و در میان آنها کارهای تشکیلاتی نیروهای اصیل اسلامی عمدهترین نقش را داشته است.
نتیجه آن که: تشکیلات، نقش انکارناپذیری در پیشبرد اهداف دارد و تاکنون هر موفقیتی برای نیروهای اصیل اسلامی حاصل شده است بخش عظیمی از آن در پرتو وجود همین سازماندهیها و تشکیلات نیمبند بوده و بیتردید اگر این تشکیلات آنگونه که باید شکل اساسی خود را بیابد و مانند خون در رگهای جامعه جریان پیدا کند هیچ تردیدی نیست که موفقیتهای انقلاب اسلامی از درصد بسیار بالاتری برخوردار خواهد بود و آن خواهد شد که آیتالله بهشتی که خود یکی از بزرگترین هواداران ضرورت برخورداری مسلمانان از تشکیلات صددرصد اسلامی است با بیانی شیوا گفته است:
«روزی که گردون همیشه پوینده مبارزه مکتبی ملت در خط یک تشکیلات و سازماندهی اسلامی درست و استوار بیفتد، دیگر اطمینان باید داشت که جرثومه های ضدانقلاب نمیتوانند به آن نزدیک شوند و آن را تهدید کنند.»
در اینجا باید به این مطلب اعتراف کنیم که نیروهای اصیل اسلامی در یکسال و نیم گذشته در زمینه کار تشکیلاتی و سازماندهی بود کوتاهیهایی داشتهاند که اگر بپذیریم که تا به حال قابل اغماض بوده است بیتردید از این پس بههیچوجه نمیتوان از آن گذشت. این از همان نمونه غفلتهایی است که ما دیگر نباید به هیچ قیمتی آن را تکرار کنیم.
در جامعه ما یک تشکیلات سیاسی هرچند صددرصد اسلامی و مردمی باشد به دو دلیل بهسختی میتواند جای خود را باز کند: یکی به دلیل خاطرات و تجربههای تلخی است که مردم ما از احزاب و گروههای پیشین که تهمانده برخی از آنها هنوز هم موجود است دارند و دلیل دیگر تبلیغات گستردهای است که گروههای ضدانقلاب با استفاده از همان خاطرات و تجربههای تلخ بهجایمانده از اسلاف خودشان در اذهان مردم علیه هر تشکیلات اسلامی و مردمی به عمل میآورند و با مغالطه هایی که می کنند اذهان مردم را فقط متوجه تیزی تیغی میکنند که یک بار یک ظالم با آن سر یک مظلوم را برید اما از فوایدی که آن تیغ تیز دارد و اگر به دست یک انسان واقعی و مسلمان متعهد سپرده شود نهتنها مظلومکشی نمیکند بلکه شکم حیوانهای درنده و انسانهای ظالم را با آن میدرد سخنی نمیگویند، هرچند خودشان از همان تیغ بر ضرر همان انسانها سوءاستفادههای کلانی میکنند.
درعینحال هیچیک از این موانع قادر نیستند جلوی یک حرکت صحیح برای گسترش یک تشکیلات اسلامی را بگیرند. این است که همه باید بکوشند و پیگیرانه و بیامان تلاش کنند تا روزی فرابرسد که: «گردونه همیشه پوینده مبارزه مکتبی ملت در خط یک تشکیلات و سازماندهی اسلامی درست و استوار بیافتد...»
تحزب از دیدگاه قرآن و سنت
تحزب، یعنی فعالیت و حرکت هماهنگ نیروهای همسو و هم جهت و هم هدف در چهارچوب یک تشکیلات و سازماندهی مشخص. ضرورت چنین چیزی برای مردمی که میخواهند آرمانهایشان را در جامعهای که در آن زندگی میکنند تحقق بخشند از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد.
اما بی نیازی از استدلال سبب بی نیازی از تذکر نمیشود. به همین جهت لازم است به چند نکته در این رابطه اشاره شود:
1- انسان موجودی است که ابتداییترین واحدهایش برای انجام ابتداییترین کارها به نظم و سازماندهی روی آور می شود. یک خانواده کوچکترین واحد بشری است، برای بهتر اداره شدن به تقسیم کار بین افراد و وظیفهشناسی هر یک از آنان نیازمند است و افراد خانواده هم به طور طبیعی از چنین نظمی استقبال میکنند و آن را منطبق با فطرت خود و در جهت منفعت خود می یابند.
شاید طبیعی بودن این مسئله برای انسانها به این جهت باشد که فطرت بشر چیزی جدا از جهان آفرینش نیست و از آنجا که در طبیعت و جهان خلقت چیزی جز نظم مشاهده نمیشود.(*)
(*پاورقی: «...ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور.»
...بنگر که در آفرینش جهان توسط خدای مهربان هیچ ناهماهنگی و بینظمی و سستی نمیبینی. (آیه 3- سوره ملک)
«انا کل شیء خلقناه بقدر» ما همه چیز را از روی حساب و میزانی دقیق آفریدیم. (آیه 49- سوره قمر)
همچنین مراجعه کنید به آیات 23 سوره انبیاء، 12 فصلت، 29 نباء و 3 طلاق.)
نیاز انسان به نظم و سازماندهی آنقدر عمیق است که حتی در کارهای شخصی هم این نیاز به چشم میخورد تا آنجا که بخش عمدهای از سخنان ائمه اطهار علیهمالسلام به همین مسئله اختصاصیافته و در احادیث رسیده از آن بزرگان به این نکته توجه خاصی شده است.(*)
(*پاورقی: به یک نمونه از سخنان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهجالبلاغه اکتفاء میکنیم: "للمؤمن ثلاث ساعات: فساعه یناجی فیها ربه و ساعه یرم معاشه و ساعه یخلی بین نفسه و بین لذتها فیما یحل و یجعل...." (کلمه قصار 382 نهجالبلاغه). هر مسلمان با ایمانی باید وقت خود را به سه بخش تقسیم کند و براساس آن بطور منظم عمل نماید: یک بخش مخصوص عبادت، بخش دیگر مخصوص اداره زندگی و بخش دیگر مخصوص استراحت...)
2- از محدوده کارهای شخصی و واحدهای کوچکی از قبیل خانواده که بگذریم و به محیطها و واحدهای بزرگتر و بازتر بیاییم با ضرورت گروهی کردن کارها و برخورداری از نظم و سازماندهی و اجتناب از کارهای فردی بهنحو چشمگیری برخورد میکنیم تا آنجا که اصولاً در کارهای بزرگ بدون تقسیم کار و اداره امور براساس برنامه تنظیم شده و مشخصی بههیچوجه امکانپذیر نیست.
چگونگی اداره کارگاهها، کارخانهها، ادارات، بانکها و هر کار دیگر اجتماعی بهروشنی نشان میدهند که انجام این امور بههیچوجه منهای سازماندهی امکانپذیر نیست. برای اداره یک کارگاه اگر ده برابر افراد مورد نیاز آن کارگاه در آنجا جمع شوند امکان ندارد بتوانند بدون سازماندهی و اینکه مشخص شود هر کس چه کاری را باید انجام دهد حتی از عهده یک صدم کاری که آن افراد کم کارگاه با سازماندهی و نظم حاکم بر آنجا انجام می دهند برآیند.
3- در امور سیاسی هم مانند همه امور مربوط به شئون زندگی انسان مطلب به همین شکل است. اگر بهترین سیاستمداران جهان جدا از همدیگر بیشترین تلاشها را بکنند نمیتوانند جامعه را به سوی هدفی که در نظر دارند ببرند هرچند تعدادشان بسیار زیاد باشد. ولی اگر همین افراد در کنار هم قرار بگیرند و براساس سازماندهی مشخصی حرکت کنند بیتردید بیشترین موفقیت را به دست خواهند آورد.
فلسفه تشکیل احزاب و ایجاد تشکیلات سیاسی در جهان هم در اصل همین بوده است. بگذریم از اینکه بیشتر احزاب و گروهها و سازمانهای سیاسی جهان عملاً کارایی هایی تشکیلاتی خود را در خدمت اهداف ناسالم قرار داده و از آن به نفع انسانیت و در جهت تکامل معنوی جوامع بشری بهرهبرداری نکردند.
سخن ما این است که علیرغم بهرهبرداریهای ناروایی که تاکنون از قدرت و کارایی تشکیلات در جهان شده است، ما باید از این وسیله پرتوان و کارساز به نفع اهداف اسلامی و انسانی خود بهرهبرداری کنیم تا هم جامعه بشری را به سوی تکامل معنوی سوق دهیم و هم ثابت کنیم که نباید از این نوع از نیروهای متشکل انسانها علیه آنها بهره گرفت بلکه میتوان و باید این قدرت زاییده از تشکل مردم را در خدمت رشد و تعالی خود آنها و به ثمر رسیدن آرمانهای انسانی به کار گرفت.
4- در قرآن کریم این کتاب الهی که بزرگترین هدف هدفش هدایت بشر و رشد و تعالی او است هم تکیه خاصی نسبت به تشکل و تحزب بهعملآمده است. خدای تعالی کمتر مسئلهای را در قرآن اینچنین با تاکید مورد توجه قرار داده است. تأکیدهایی از نوع تاکیدی که در قرآن کریم نسبت به ضرورت تحزب و تشکل آمده است همواره نشانه اهمیت فوقالعاده مساله مورد تاکید میباشد. در تاکید بر ضرورت تشکل و تحزب در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که در این جا به نمونههایی از آنها اکتفا می کنیم:
آیه 46 سوره سبا: «قل انّما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی...» ای پیامبر! به مردم بگو شما را به یک چیز توصیه می کنم و آن اینست که برای خدا بهصورت دستهجمعی و فردی قیام کنید...
در این آیه به سه نکته مهم باید در ارتباط با تحزب توجه شود:
نکته اول اینست که خدای تعالی به پیامبر امر می کند مطلب مورد نظر در این آیه را بهعنوان تنها توصیه اش به مردم گوشزد نماید. توضیح این مطلب در اینجا ضرورت دارد که مقصود از تنها توصیه این نیست که پیامبر توصیه دیگری به مردم ندارد و رسالت آن حضرت فقط به همین توصیه خلاصه میشود بلکه مقصود اینست که این یکی از توصیههای مهم است که در یکی از مراحل بهعنوان تنها توصیه از آن یاد شده است بنابراین یکی از نکاتی که باید از این آیه به یاد داشته باشیم این است که آنچه در این آیه آمده است از مسائل مهمی است که قرآن برای آن حساب خاصی قائل است.
نکته دوم اینست که: قیام باید برای خدا باشد (ان تقوموا لله) و نه برای کسی یا چیزی دیگر و همینطور نه برای خدا و کس یا چیز دیگری با هم.
این خود نکته مهمی است که در همین نوشتار مستقلاً به آن خواهیم پرداخت.
نکته سوم این است که: توضیح مهم پیامبر به مردم در این آیه اینست که: قیام و حرکتشان در درجه اول دستهجمعی و هماهنگ باشد (مثنی) نه فردی. ممکن است فکر کنید قرآن به قیام دستهجمعی و فردی هر دو توصیه میکند و خصوصیتی برای قیام دستهجمعی قائل نیست. ولی با توجه به یک نکته بسیار ظریف در این آیه روشن میشود که اینطور نیست، بلکه قرآن برای حرکت و قیام دستهجمعی و هماهنگ خصوصیتی قائل است که برای حرکت فردی قائل نیست.
نکته اینست که: کلمه "مثنی" که به معنای دستهجمعی و هماهنگ است قبل از "فرادی" که به معنی فردی است آمده و این نشانه اینست که قرآن برای قیام دستهجمعی و هماهنگ ارزش بیشتر و اولویت قائل است.
ظرافت این نکته آنگاه روشن میشود که به محاورات عرف مردم توجه کنیم و در نظر بگیریم که مردم از جمله ما خودمان وقتی بخواهیم به تعدادی افراد بگوییم دنبال کاری بروند و برای ما تفاوتی نداشته باشد که هرکدام از آنها بهتنهایی بروند یا همه با هم، در چنین جایی معمولاً سخن را از فرد آغاز میکنیم و میگوییم: "تکتک یا با هم بروید..." اینکه خدای تعالی در این آیه برخلاف این روش عرفی سخن گفته و ابتدا از جمع شروع کرده است بیتردید به این منظور بوده که اهمیت و اولویت حرکت و قیام دستهجمعی و هماهنگ را هم گوشزد نماید.
بنابراین توصیه مهمی که پیامبر اکرم به فرمان الهی در این آیه به مسلمانان دارد اینست که: تا آنجا که ممکن است قیام و حرکتشان را به صورت دستهجمعی و هماهنگ (با سازماندهی و تشکیلات) انجام دهند و اگر در شرایطی قرار داشتند که چنین چیزی برایشان ممکن نبود همان حرکت را بهصورت فردی دنبال کنند.
آیه دیگری که لازم است بهعنوان نمونهای از آیات مربوط به ضرورت تحزب آن توجه شود آیه 103 سوره آل عمران است:
"واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا..."
دستهجمعی به رشته الهی چنگ بزنید و از تفرقه بپرهیزید...
در این آیه شریفه هدف اصلی این نیست که به مسلمانان گفته شود به ریشه الهی چنگ بزنید، این تنها جزئی از هدف است، هدف اصلی اینست که مسلمانان بدانند این روی آوردن به رشته الهی باید دستهجمعی و "همه با هم" باشد نه جدا از هم.
به عبارت دیگر: یک برداشت از این آیه این میتواند باشد که: خدا میخواهد بگوید مسلمانان باید به راه خدا و صراط مستقیم الهی روی آورند و هرکدام برای خود راهی را برنگزینند.
برداشت دیگر اینست که: علاوه بر این خدای تعالی درصدد بیان این نکته مهمتر است که مسلمانان باید این حرکت به سوی خدا را به صورت دستهجمعی انجام دهند نه هر یک بهتنهایی. تفاوت میان این دو برداشت در این است که براساس برداشت اول کافی است هر یک از مسلمانان به طور جداگانه به راه خدا روی آورند ولی براساس برداشت دوم مسلمانان باید حتماً همه با هم به این راه بروند.
بهترین مثال در این زمینه برای روشنتر شدن مطلب این است که تفاوت میان راهپیمایی فردی و دستهجمعی را در نظر بگیریم. اگر قرار باشد مردم تهران به طرف لانه جاسوسی راهپیمایی کنند و خشم و نفرت خود را نسبت به آمریکا و خط ارتباط با آمریکا فریاد کنند این اقدام را به دو صورت میتوانند انجام دهند:
یکی اینکه هرکدام از مردم تهران به طور جداگانه از منزل خود حرکت کنند و در برابر لانه جاسوسی فریاد خود را بزنند و برگردند. شکل دیگر اینست که دستهجمعی به طرف لانه جاسوسی بروند و همه باهم فریاد کنند و شعار بدهند. بیتردید میان این دو شکل راهپیمایی تفاوت از زمین تا آسمان است و نوع دوم است که مؤثر و کارساز و مطلوب است.
راهپیمایی دستهجمعی نهتنها در هنگام رفتن به سوی لانه جاسوسی و تجمع در برابر آن و فریاد زدنها مؤثر است بلکه حتی هیبت آن جمعیت در هنگام بازگشت هم اثر دارد. درحالیکه راهپیمایی انفرادی نه در رفتن، نه در فریاد زدن، و نه در بازگشتنش اثر مورد نظر را ندارد.
آنچه در آیه مورد بحث مورد تاکید است چنگ زدن به رشته الهی بهطور دستهجمعی است چون این شکل از روی آور شدن به خدا و حرکت به سوی او است که مفید و مؤثر است. تعبیرات جمیعاً و لاتفرقوا در این آیه به خوبی این نکته را بیان میکنند.
بنابراین این آیه شریفه هم با بیان روشنی ضرورت تشکل و تحزب و سازماندهی را گوشزد میکند زیرا بدیهی است هیچ حرکت دستهجمعی بدون سازماندهی و تنظیم و تشکل نمیتواند مفید و مؤثر باشد.
نمونهای دیگر از این آیات آیه 22 سوره مجادله است که ضمن برشمردن صفات کسانی که واقعاً عضو حزبالله میتوانند باشد صریحاً تشکل و تحزب را با ذکر کلمه حزب مطرح میکند و با انتساب آن به خدا بر ضرورت و صحت آن پافشاری می نماید. روشن است که اگر چیزی به خدا منتسب شد نهتنها نمیتواند امری زائد باشد بلکه این انتساب خود دلیل روشنی بر ضرورت آنست:
"لاتجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حادالله و رسوله ولو کانوا آباءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایّدهم بروح منه و یدخلهم جنّاتٍ تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا انّ حزب الله هم المفلحون"
آنها که به خدا و روز قیامت ایمان دارند هرگز کسانی را که با خدا و پیامبرش به دشمنی برمیخیزند دوست نخواهند داشت هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا نزدیکانشان باشند، خدا ایمان را در قلبهای چنین افرادی جای داده و آنها را با روح خود تأیید فرموده و به بهشتی که در آن نهرها جاری هستند خواهد برد تا در آن جاودان باقی بمانند، خدا از آنها خشنود است و آنها نیز از خود خشنودند، آنها حزبالله هستند، آگاه باشید که پیروان حزبالله رستگارند.(*)
(*پاورقی: در همین زمینه به آیات 56 مائده، 19 مجادله و 6 فاطر برای دریافت بیشتر قرآنی نسبت به حزب الله و حزب الشیطان مراجعه کنید. ضمناً تذکر این نکته لازم است که بحث درباره خصوصیات حزب الله و حزب الشیطان از محدوده این نوشتار بیرون است.)
5- در سنت و آنچه از ائمه اطهار علیهمالسلام در دست ما است هم مطالبی مبنی بر ضرورت تحزب و تشکل آمدهاست که در اینجا به یک فراز از وصیت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) اکتفاء مینمائیم:
"اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم..." ( نامه 47 نهج البلاغه)
به شما و همه فرزندانم و نزدیکانم و کسانی که این نوشته من به آنها برسد وصیت میکنم که تقوا را پیشه کنید و کارتان را بر اساس نظم پیش ببرید...
در مورد این سخن پرارج حضرت امیرالمؤمنین (ع) باید به دو نکته توجه فراوان شود:
یک نکته اینست که: اهمیت نظم و تشکل و سازماندهی بهقدری زیاد است که امیرالمؤمنین (ع) آن را در متن وصیت خود به فرزندان خود و امت اسلامی می آورد و به آن توصیه میفرماید.
نکته دیگر اینست که: این نظم را حضرت در مورد چیزی توصیه میفرماید که از آن به امرکم نام میبرد (و نظم امرکم). روشن است که امر امت اسلامی تنها پیشبرد اهداف و آرمانهای اسلامی و انسانی است نهتنها نه مسائل شخصی. بنابراین حضرت امیرالمؤمنین در این فراز از وصیت خود به همه مسلمانان توصیه میفرماید برای پیشبرد اسلام به تشکل و تحزب و سازماندهی روی آورند.
6- در پایان این بخش بسیار مناسب است به دستورات اکید اسلام درمورد عبادات هم توجه کنیم که میتواند نمایشگر روح این آیین پاک الهی باشد و ما را در راه یابی به سوی آنچه در این بحث در پی آن هستیم یاری دهد.
اسلام در عینحال که نماز را اگر به صورت فردی خوانده شود کافی میداند در عینحال اصرار فراوان دارد که مسلمانان آن را بهصورت جماعت انجام دهند و در این زمینه آنقدر پیش می رود که حتی پیامبر اکرم کسانی را که دسترسی به جماعت داشته باشند ولی نمازشان را به جماعت نخوانند با قوم یهود مقایسه میکند و آنها را بدتر از یهود میداند و میدانیم که مقصود پیامبر از یهود یک یهودی ساده و بیآزار نیست بلکه یهودیهایی را در نظر دارد که بیش از هر کس به آزار پیامبر و مسلمین پرداختند درست مثل صهیونیستهای کنونی.
نظیر همین تاکید را اسلام نسبت به شرکت در نماز جمعه دارد و در مورد حج اصولاً این عبادت را بهصورت دستهجمعی واجب کرده است بهطوریکه اگر مسلمانان در غیر موسم حج در نوبتهای دیگر به طور پراکنده در طول سال برای انجام این عبادت به مکه بروند ادای واجب نخواهد شد.
این مسئله نشان میدهد که روح اسلام خواهان اینست که مسلمانان همه امور خود را بهطور دستهجمعی و هماهنگ انجام دهند و از انجام همان کارها به صورت انفرادی پرهیز نمایند. بدیهی است باتوجه به اینکه کارای دستهجمعی نیازمند سازماندهی و تشکل است از همین نکته میتوان بهروشنی نتیجه گرفت که تشکل و تحزب ضرورتی است که روح اسلام اقتضای آن را دارد و هرگز نمیتوان آن را از اسلام جدا کرد.
تحزب و تهذب
پس از اثبات ضرورت تشکیلات به نکته بسیار مهمی میرسیم که ارزش تشکیلات به آن بستگی دارد. این کافی نیست که تشکیلات داشته باشیم بلکه مهم اینست که تشکیلاتی داشته باشیم که باری که رسالت اسلامی را بر دوش دارد و جامعه را به سوی آرمانهای اصیل اسلامی پیش میبرد. درست به همان دلیل است که قرآن کریم هرجا سخن از ضرورت تشکیلات به میان میآورد همراه با آن جهت و هدف حرکت تشکیلاتی را هم مشخص می کند.
آنجا که دعوت به قیام و حرکت سازمانیافته میکند این تذکر را هم میدهد که باید آن حرکت و قیام برای خدا و به سوی خدا باشد (ان تقوموالله) آنجا که دعوت به اجتماع و چنگ زدن به رشته واحدی میکند کلمه "الله" را به همراه آن گوشزد میکند و میگوید که آن رشته باید رشته خدا باشد نه رشتهای دیگر (واعتصموا بحبل الله) و آنجا که سخن از تحزب می گوید همراه با آن کلمه الله را میآورد و حزبالله را رستگار و پیروز می داند و حزب الشیطان را طرد میکند و آن را در زیان و خسران میخواند (الا انّ حزب الشیطان هم الخاسرون) و بدین ترتیب قرآن کریم تحزب و تهذب هر دو را در کنار هم توصیه میکند و جدایی آن دو از یکدیگر را قابل قبول نمیداند.
تهذب، پالودن آدمی از هواهای نفسانی و اهداف و اغراض غیرانسانی است. در اسلام عالیترین معیار برتری انسانها از یکدیگر تقوی است.(*)
(*پاورقی: ...انّ اکرمکم عندالله اتقیکم. آیه 13 سوره حجرات)
تهذب راه رسیدن به مقام والای تقوا و پروا پیشگی است. بنابراین انسان مهذب همان انسانی است که اسلام میخواهد انسان باتقوا، انسان خداجو، انسان خداگونه. اینست که تحزب خود وسیلهای است برای تهذب و اگر در وصیت امیرالمؤمنین علی (ع) میبینیم که آن حضرت ابتدا به تقوا و سپس به نظم توصیه میفرماید (اوصیکما... بتقوی الله و نظم امرکم) دقیقاً به همین جهت است که تقوا بر تشکیلات مقدم است و تشکیلات خود وسیلهای است برای رسیدن به مقام تقوا.
بنابراین هر تشکیلات اسلامی موظف است برای ترویج و گسترش تقوا بکوشد و هدایت جامعه به سوی رشد انسانی و کمال معنوی را هدف اصلی خود قرار دهد و در دست گرفتن قدرت و حکومت را تنها با این دید بخواهد که آن را وسیله قرار دهد برای پیشبرد همان هدف اصلی. با داشتن چنین تشکیلاتی است که جامعه میتواند به سوی خدا سیر کند و جامعه برتر تبدیل شود و به همین موازات برخوردار نبودن از چنین تشکیلاتی سبب می شود مسلمانان آنچنان ضربهپذیر و آسیبپذیر باشند که نتوانند در برابر هیچ عامل مخالفی مقاومت کنند.
در اینجا لازم است یکبار دیگر به دسیسههای دشمنان اسلام برای نابود کردن هرگونه تشکل اسلامی و ضربههای هولناکی که مسلمانان در طول تاریخ بر اثر محرومیت از یک تشکیلات صددرصد اسلامی تحمیل کردهاند اشاره شود و همراه با آن این نکته را مورد توجه قرار دهیم که اسلام یک دین جهانی است و رسالت ما ایجاب می کند دارای چنان توانی باشیم که بتوانیم انقلاب اسلامیمان را به جهانیان بشناسانیم و به ملتهای محروم و دربند سراسر جهان این امکان را بدهیم که سخن حق ما را بفهمند و به اسلام عزیز روی آور شوند و خود را از شرّ مستکبرین جهان برهانند.
بیتردید انجام چنین رسالتی بدون تحمل سختیها و بدون مقاومت ها و مداومت ها امکانپذیر نیست. دشمنان ما به خوبی درک کردهاند که اگر ما متشکل باشیم در این رسالتمان توفیق خواهیم یافت به همین جهت با تمام توان خود تلاش میکنند به جامعه ما بقبولانند که تشکل و تحزب مردم را دچار وابستگی میکند و آنها را از تصمیمگیری آزاد و مستقل بازمیدارد.
درحالیکه حقیقت چیز دیگری است و آنها میدانند که یک تشکل اسلامی میتواند مردم را به هم پیوسته کند و به راحتی آنها را از قید و بند اسارت بار تصمیم گیرندگان جهانی آزاد و مستقل نماید. اینست که میخواهند از یک سو مردم را نسبت به هرگونه تشکیلات اسلامی بی تفاوت یا حتی بدبین کنند و سپس خود با شبکههای قوی تبلیغاتی و تشکیلاتی که در اختیار دارند جامعه را به اسارت خود در آورند.
در این میان نقش تاریخساز تو ای برادر و خواهر اینست که در برابر دسیسههای دشمن بایستی همچنانکه پیامبر به فرمان خدا ایستاد (فاستقم کما امرت؛ آیه 12 سوره هود). و همچنان که امامانت ایستادند و رهبر بزرگ و بت شکنت خمینی عزیز ایستاد و مبادا که تو در انتظار این باشی که همه مشکلاتت را امام حل کند و همه نابسامانیهای جامعه را او به سامان برساند و همه شایعات را او درهم بشکند و همه سنگرها را او فتح کند.
تو اگر پیرو خمینی هستی باید چون او همت کنی و با اراده و عزم استوارت مشکلات را حل کنی و نابسامانیها را سامان دهی و شایعات را درهم بشکنی و سنگرها را فتح کنی. آری تو این کار را میتوانی به عهده بگیری به کمک یاران و با تکیه بر یک تشکیلات صددرصد اسلامی و با امید به اینکه هیچ چیز نتواند تو را از راهی که درپیش گرفته بازدارد.
فرمایشات رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
امام خمینی با اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
17/6/1360
بسم الله الرحمن الرحیم
اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی صبح روز 17/6/1360 به حضور حضرت آیت الله العظمی امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رسیدند و با ایشان دیدار و گفتوگو کردند. در این ملاقات ابتدا حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی خامنهای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی طی سخنانی در رابطه با عملکرد حزب گفت:
برادرانی که در خدمتتان هستم اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی هستند. البته بعضی از چهرههای حاضر را حضرتعالی میشناسید به علت خدمت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و مبارزه به مناسبت تصدی سیاستهای حساس کنونی و دولتی و یا شاید به مناسبت اینکه بعضی از آسیبدیدگان این حوادث اخیر بودند.
بعضی برادران دیگر حزب، از اولین روزهای ولادتش (ولادت حزب) بلکه پیش از ولادتش حضور حضرت عالی معروف بودند. ما اساسنامه و مرامنامه حزب را قبل از اینکه چاپ بکنیم آوردیم حضور حضرتعالی تقدیم کردیم و سرکار تاریخچه حزب را مستحضرید.
خوشبختانه ما در طول این مدت 2 سال و نیم که از پیدایش حزب میگذرد در میدان فعالیت اجتماعی، کارنامه قابل عرضه ای داریم که البته وقت شریف حضرتعالی را نمیگیریم. تبلیغات گستردهای از راههای مختلف سمعی و بصری چه در ناحیه مسائل سیاسی و اجتماعی و چه مهمتر از آن در مسائل ایدئولوژی و تفکر اسلامی، حزب تلاش گستردهای داشته، امروز نوار درسهایی که در باب مسائل فکری، اسلامی که به وسیله مسئولین حزب از جمله مرحوم دکتر بهشتی و دکتر باهنر داده شده است درسهایی که میتوان به مردم داد، به هرحال کارنامه قابل عرضه ای است که تلاش مخلصانه برادران ما به دنبالش بود و هم در میدان، قربانیهایی که این انقلاب گرفته، خوشبختانه حزب یک کارنامه قابل عرضه ای دارد. از همین شورای مرکزی که ملاحظه میفرمایید که طبق اساسنامه ما 30 نفر شورای مرکزی ما هستند ما از سی نفری که داشتهایم تاکنون ده نفر شهید شدند، ده شهید ما داریم که از جمله این شهدا شخصیتی مثل مرحوم دکتر بهشتی هست، البته بعد برادران دیگری را از داخل حزب به جای آن ده نفر آوردیم و وارد حزب هستند و مشغول فعالیت میباشند.
دشمن هم سهم وافری از حملات خودش را به ما داد، از این هم خوشحالیم، ما چون از اول اعلام کردیم که
مسئولیت و رسالت حزب این است که بتواند تفکر درست اسلامی را به زوایای جامعه برساند همیشه احساس میکردیم که نبودن تشکیلاتی که فکر صحیح را همه جا منتشر کند یک خلأ در جامعه است. حزب را اصلاً با این انگیزه شروع کردیم.
ما فکر میکردیم که حزب همیشه مثل رگی که خون را به همه جای بدن میرساند، فکر صحیح را به همه جای این جامعه برساند، دشمن هم خوب فهمید و زود فهمید که حزب چقدر اگر به این نقشش بتواند برسد، حساس و برای او خطرناک است لذا از اوایل پا به پای حمله به جمهوری اسلامی حمله به حزب جمهوری اسلامی هم آغاز شد؛ حرفها زدند که من دیگر نمیخواهم تکرار کنم که ملالت آور است: انحصارطلب و چه و چه و عجیب این است که در زمانی به ما حزب حاکم میگفتند که ما در همه کابینه آن زمان سه نفر وزیر نداشتیم و در ارگانهای اجتماعی هیچ شاغلی نداشتیم.
آن روز به ما میگفتند حزب حاکم و انحصارطلب و همینطور ادامه داشت امروز هم این برادرانی که هستند در حضور حضرتعالی همه شان هم برای کار آماده هستند هم برای شهادت آماده هستند و هم برای شنیدن فحشها و تهمتها آماده هستند، علتش هم اینست که احساس میکنند که این کار یک وظیفه است و دنبال این کار هستند.
ما امروز خدمت حضرتعالی رسیدیم، ما همیشه حضرتعالی را پدر و مراد و مرجع تقلید و ولی امر خودمان میدانیم. فرصتی است که حضرتعالی نصیحتی بفرمایید و راه آینده ما را روشنتر بفرمایید از آنچه که تا به حال گذشته است.
پس از سخنان حجتالاسلام خامنهای، امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بیاناتی ابراز فرمودند؛ متن سخنان امام امت به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
من گاهی فکر میکنم که از اولی که این نهضت شروع شد باید گفت مبدأ از 15 خرداد بود، تا حالا هر قصهای که واقع شده است و هر چیزی که ما از دست دادیم، آیا ما در ازایش دریافتی کردهایم یا نه، مثلاً آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب یک اجتماع کوچکی بر مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود، آن وقت اگر چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوش نشان میداد این انقلاب حاصل نمیشد. اگر قبول میکرد ما مسائل خیلی بزرگی آنوقت نداشتیم.
منافع بزرگ خون شهدا
اگر آن وقت قبول میکرد آنها را، خوب، قهراً سست میشدند آنهایی که چیز بودن و نمیرسید به این مسئله، آن سختیهایی که آنها کردند که حالا من میخواهم یکییکی آنها را بگویم یادم نیست و طولانی هم هست در ازای آن فشارها و گاهی آن فحاشیهایی که میآمدند و خصوصی پیش آقایان میآمدند البته من راهشان ندادم اما یک وقت آمدند گمان میکنم آن وقتی بود که مرحوم آقای حکیم یک تلگرافی کرده بود. آنها میخواستند جلو بگیرند از جواب آمدند گفتند که چندنفری هستند میخواهند بیایند از طرف دستگاه شما را ببینند. من گفتم با آنها ملاقات نمیکنم از باب اینکه اینها اشخاصی هستند که اگر بیایند یک چیزی اینجا بگویند دروغ می گویند و من ملاقات نمیکنم، لکن با بعضی از آقایان دیگر هم ملاقات کرده بودند و آن آقایی که با او ملاقات کرده بود عصر همان روز آمد باحال وحشتناک پیش من، گفت که اینها آمدند و میگویند که ما میریزیم در منزلهای تان اگر جواب آقای حکیم را بدهید میریزیم در منزلتان خودتان را چه میکنیم زنهایتان را چه میکنیم و بعضی حرفهای اراذلی و حالا باید چه بکنیم؟
گفتم شما هم باور کردید حرفشان را (گفت خوب ما چه بکنیم؟) من همان وقت بلند شدم و جواب آقای حکیم را دادم، اگر آن وقت من اینها یک روی خوش نشان میدادند چه میکردند با ما؟ یک بهرهی حسابی نمیتوانستیم برداریم، منتهی نمیشد به اینجا و اگر 15 خرداد پیش نیامده بود و آن کشتار ناهنجار و ظلم و ستم بزرگ واقع نشده بود باز ممکن بود منتهی به این مسائل نشود.
در هر قصه که واقع می شد یک بهرهای قهراً برداشته میشد اگر چنانچه 17 شهریور آن مسایل واقع نمیشد و آن موقع گذاشته بودند مردم صحبتهایشان را میکردند منتهی به این نمیشد که باید برود، یا آنها یک چیزهایی که آنها میخواستند آنوقت و شاید یک چیزهایی خیلی مهمی هم نبود یا شاه معدوم میگفت که من حاضرم عمل کنم به قانون اساسی و چه بکنم خب این صحبتها پیش نمیآمد، لکن آن شرارتی که آنها کردن در مقابلش بهرهاش این بود که منتهی شد به سقوط- سقوط شاهنشاهی 2500 ساله در هر قصه که پیش آمد به ما صدمه وارد شد در ازای او ما یک بهره خوبی برداشتیم. شما میبینید، در زمانی که مرحوم آقای بهشتی زنده بودند چه وضعی پیش آوردند. این اراذل ایشان را یک چهره دیگری نشان داده بودند که آن روز در خیابانها بر ضد ایشان تظاهر و صحبت میکردند و نمیدانستند.
تبلیغات اراذل علیه بهشتی مظلوم و حزب
قصه را، شهادت ایشان اسباب این شد که یک بهره بزرگی ما برداشتیم و آن اینکه ثابت شد که آن کار آنها انحرافی بوده است و همان طور هر قصهای که اینها خواستند از آن بهرهبرداری کنند ما بهرهبرداری کردیم و البته خیلی خسارت به ما وارد شد، لکن خسارت در مقابل اسلام یعنی ما مقصد داشتیم، هدف داشتیم و هدف ما هدف الهی و روحی بود. افرادی را که از دست میدادیم البته مهم بودند، البته در راه هدف، اگر بهرهبرداری برای هدف بود، ارزش داشت و ما بهرهبرداری کردیم برای هدف اگر این مسایل واقع نشده بود شما و حزب شما هم میدانید چه جوری بود وضعش بین مردم، شماها را یک صورت کریهی، حزب حاکم الآن هم دارند در خارج حزب حاکم، حزب حاکم میگویند و شماها را در رأس حزب هستید یک صورت مشوهی آنوقت نشان میدادند و شاید مردم غیر آگاه و همه قبول میکردند که مسئله این است و اینها هستند که دارند انحصارطلبی و اینها هستند که دارند همه چیز را برای خودشان چه میکنند.
اینها هستند که دارند اسلام را چه میکنند. از این مسائل پیش می آوردند. لکن هر ضرری که به ما وارد شد یک نفعی هم پهلویش بود بزرگتر، یعنی ما عمده نظرمان این بود که برای اسلام نتیجه بگیریم، ما میخواستیم بهرهبرداری برای اسلام بکنیم. 15 هزار جمعیت در 15 خرداد از دست مسلمانان آنطور که میگفتند رفت و این نیروی بزرگی بود برای اسلام، لکن در ازای او یک ظلم 2500 ساله و ستم 2500 سال مبدأ این خرابی و بعد تلف شدن او داشت.
یا 17 شهریور که امروز است، خوب آن صدمه وارد شد به ایران و اشخاصی، شاید خیال میکردند دیگر مسئله تمام شد، لکن بهرهای که اسلام از این برداشت، همان بهرهای بود که در صدر اسلام از کشتن سیدالشهدا سلاماللهعلیه برداشته میشد.
آنهایی که توجه به مسائل معنوی ندارند، در آن وقت اگر مثلاً کسانی بودند میگفتند که سیدالشهداء آمد این جا و چرا آمد خوب چرا آنوقت میگفتند مقدس هایی که در آن وقت بودند، اینها را چرا میگفتند، خوب چرا رفت، چرا بچههایش را برد؟ اول هم از ایشان سوال میکردند که چرا اینها را میبرید؟ شهادت سیدالشهدا که در اسلام بسیار ناگوار بود چون در راه عقیده و مقصد بود و عقیده را پیش برد یعنی همان شهادت بساط بنیامیه را پیچید به هم و از بین برد و تمامش کرد و در هر موقعی هرچه واقع شد خدای تبارک و تعالی یا در این مواقفی که برای ما پیش آمد خدای تبارک و تعالی یک چیز زیادتری نصیب ما کرد. قهراً بدون اینکه دیگر محتاج باشد به اینکه تبلیغات اطرافش بشود.
خون بهشتی و شهدای مظلوم و افکار مردم را تغییر داد
(و شما دیدید صبح آن روزی که مرحوم آقای بهشتی و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا، آنطور به وضع فجیع شهید شدند مردم فرق کردند، یک دفعه تمام صحبتها برگشت.) همان هایی که بهشان تزریق کرده بودند که این آدم چطور و کذا و کذا است و آنطور برای ایشان شعار ضد ایشان میدادند، یکدفعه شعارها برگشت و به نفع ایشان یعنی به نفع اسلام شد. حزب شما هم معرفی اش آنطوری که در آن وقت میکردند همین طورها بود که حزبی است که حزب حاکم و انحصارطلب و کذا و کذا و چنان، البته من تمام افراد حزب را که من نمیشناختم و نمیشناسم لکن (افرادی که این حزب را ایجاد کردند خوب من میشناختم. من آقای خامنهای را بزرگش کردهام، من آقای هاشمی را بزرگ کردهام، من آقای بهشتی را بزرگش کردهام)
انحصارطلبی خوب و بد
دیدم من از اول تا آخر بسیار از اینها را خوب میشناختم که اینها اشخاصی نیستند که نه انحصارطلب به آن معنایی که آنها میگویند (البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد، غیر اسلام نباشد ما همه ما انحصارطلبیم و اسلام اصلاً اینطوری است) پیغمبر اسلام هم (لاالهالاالله) بین انحصارات دیگر یعنی فقط همین، دیگر غیر از این نه،
(ما هم حرفمان این است که فقط اسلام غیر از این نه، این انحصاری که میگویند اگر این است، مسلمین هم انحصارطلبند پیغمبرها هم همه انحصارطلب بودند و خدای تبارک و تعالی هم انحصارطلب بود. انحصار این صحیح است (انحصارطلبی فی نفسه یک امر فاسدی نیست که هر انحصارطلبی فاسد است، انحصار که بخواهد همه چیز را به نفع مادیت تمام بکند برای خود آدم باشد، این انحصارطلبی فاسد است).
البته اگر چنانچه شما و ما و هر کدام اینها بخواهیم بهرهبرداری برای خودمان بکنیم از این شهدایی که خون خودشان را دادند، ما هم انحصارطلبی به آن معنایی فاسدش هستیم اما من که شماها را میشناختم و میدیدم که اینطوری نیست مسئله و مقصد شما اسلام است.
من گاهی هم به اشخاص میگفتم که صحیح نیست در هر صورت (شهادت آقای بهشتی و این هفتاد نفر مظلوم یکدفعه متحول کرد مردم را به اینکه کمکم بیدار شدند،) الآن بعضی از آن اشخاص که در آن وقت چیزهایی مثلاً میگفتند برگشتند و پشیمان شدند و اظهار ندامت میکنند و توبه میکنند و مثل قضیه تائبین شده است، الآن و هر قصهای که واقع می شود اینطور است.
آقای قدوسی خدا رحمتش کند خوب من میشناختم چه آدمی است و چقدر به این آدم چیز کردند که مردم را دارد چه میکنه و می کند، چه میکند فلان و من میدانستم چه آدمی است محتاط در احتیاط، حتی در این مالیات آنقدر ازش شکایت میکردند که این آقا احتیاط میکند نمیگذارد یک چیزی را که باید خرج کرد خرج کرد.
لطف بزرگ خدا بود که....
لکن وقتی که به شهادت رسید یک دفعه یک دسته بیدار شدند که اینها یک همچه افرادی را دارند شهید می کنند،
اینها هر نفری از ماهها و شما را شهید بکنند به نفع اسلام است و ما از این خوفی نداریم و به ضرر آنهاست.
اگر اینها از روی عقل عمل کرده بودند و آن طوری که بعضی جبهههای سیاسی عمل میکنند و آنها هم مثل همین هایند اگر اینها از روی عقل عمل کرده بودند، حالا هم رئیس جمهور همان بود و هم آن وکلایی که فاسد بودند همان جا بودند. همانجا بودند و میتوانستند که به تدریج کمکم بکشانند این جمهوری اسلامی را به مسائل غربی، همه هم رو به غرب نماز میخواندند. لکن خدا خواست این که اینها نتوانند خودداری کنند و سیاست را نمیفهمیدند، نمیفهمیدند که چه جور باید رفتار کرد، ملت را نشناخته بودند، اسلام را توجه بهش نداشتند، ملت مسلم را نمیدانستند یعنی چه، این بود که دستپاچه شدند و زود خودشان را لو دادند. آنطور هر صحبتی کرد که کردند لو دادند، یک قدری پایشان سست شد. تا وقتی که واقعاً قیام کردند و عرض میکنم که معلوم شد که اینها با کی ها مربوطند و از کجا آمدند و با کی روابط داشتند و چی بوده و خودشان خودشان را از بین بردند.
خدای تبارک و تعالی گاهی اینطور میکند که یک کسی خودش خودش را زمین بزند مثل آن که روی شاخه نشسته بود و پایینش را اره میکرد اینطور شد که خودشان، خودشان را از بین بردند و برای ما همه اینها صلاح بود یعنی انسان میفهمد که خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به این ملت با شهادت همان طوری که عنایت به اسلام داشت با شهادت بزرگان ما، اسلام را بزرگ کرد حالا هم همینطور است که خدای تبارک و تعالی عنایت به این کشور دارد و با دست دشمن ها این اسلام و این کشور را دارد حفظ میکند به دست خود آنها، به دست خود آنها خودشان را رسوا میکند و آن راهی که آنها پیش گرفته بودند که ما را منحرف کنند و ببرند آن طرف با دست خودشان راه خراب شد. این از چیزهایی است که ما تدبیر نمیتوانیم بکنیم، خداست که اینطور تدبیرها را میکند و ما دلمان بسته از به این مبدائی که آن همه چیزها در دست اوست و آن چیزی که میخواهم به شما آقایان بگویم اینها از اول معلوم شد که:
مأموران دولتهای بزرگ در لباسهای روحانیت و ملیت بنای شیطنت داشتند همان طوری که دولتهای بزرگ اینطور هستند، آنها یک دفعه یک کسی را نمیآورند خلقالساعه در اینجا بگذارند که این کار انجام بدهد، آنها از اولی که نقشه استعمار همه جا را کشیدند در هر جایی ماموریتی دارند، بسیار مقدس، بسیار خوب در لباس ملیت در لباس روحانیت در همه چیزها دارند، آنها یک وقت آدم میبیند که این آدمی که سی سال میگفت که ای ملت ملت کذا، یک وقت بختیار از کار درمیآید، باید خیلی توجه به این معنی داشته باشید که اینها از آنها چیزی نباشد درش آنها باشد، ممکن است یک وقت یک جمعیتی را منحرف کنند با تبلیغات و با چیزها یواش یواش منحرف کنند و ممکن است وقتی که از انحراف عاجز شدند دست به انفجار بزنند.
انفجار نشان یاس دشمن است
یا انحراف است یا انفجار، الآن اینها هم مأیوس اند از اینکه ملت ایران را اینها بتوانند منحرف کنند، اینها هر کاری کردند ملت ایران فهمید اینها منحرف هستند، هر صحبتی کردن انحرافشان معلوم شد و الآن مأیوساند از اینکه بتوانند بهطور سیاسی عمل بکنند، به طور سیاسی که ازش بهرهبرداری سیاسی بکنند از ایران، اینها همه شان دیگر مأیوسند، آمریکا هم مایوس است، البته آمریکا برای درازمدت تا 200 سال بعد هم ممکن است نقشه هایی دارد، اما اینهایی که بهطور بچگانه دارند عمل می کنند اینها دیگر کارشان همهچیز تمام شد، اما وقتی کارشان تمام شده مایوس از همه جا شدند مثل همان گربهای که به شیر میپرد وقتی مأیوس شد، همان کار را می کند الآن اینها دارند کارهای مأیوسانه میکنند و میبینند خودشان چیزی نیستند، میگویند خوب حالا که ما نیستیم اینها هم نباشند، چنانچه من به آقای رفسنجانی این را مکرراً گفتهام که شما باید این یکی از مسائل مهم است، مجلس الآن یکی از مسائل مهم است و حتماً بدانید هدف است مجلس از اول هم بوده، مجلس هدف است و شما باید آنجا را یک اشخاصی که میخواهند حفاظت آنجا را بکنند یک اشخاصی باشند که صد درصد بشناسید اینها را، بدانید که اینها که میخواهند حفاظت کنند چه اشخاصی هستند یا همان که آدم را میخواهد حفاظت کند، همان است که فاجعه به بار می آورد.
در هر صورت درعین حالی که ما
هر قضیهای انجام گرفت و انجام بگیرد به نفع اسلام به نفع ملت مسلمان ماست، لکن ما هر یک از شما را لازم داریم هر یک از شما لازم است برای این مملکت، رفتن هر یک از شما فاجعه است.
آنها که رفتند فاجعه بود، بهرهبرداری هم شد، ماها برویم همین است، لکن باید ما نگذاریم اینطور بشود.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همه آقایان را میخواهم و من امیدوارم روزنامه شما که حالا دیگر آن مسائلی که قبل بود دیگر ندارد و یک روزنامهای باشد که هدایت کند مردم را هادی باشد برای همه روزنامهها، باید همینطور باشد و شما هم موفق باشید که روزنامه تان یک روزنامه اسلامی و آبرومند مفید برای جامعه اسلامی و برای کشور اسلامی ما ان شاء الله تعالی باشد.