بسم الله الرحمن الرحیم
26/5/97
سوال: ابتدا از چگونگی شکل گیری حزب جمهوری اسلامی بگویید و اینکه چه شد حزب به فراموشی و به تعطیلی کشانده شد؟
هاشمی نژاد: موضوع حزب جمهوری اسلامی و ضرورت یک کار تشکیلاتی منسجم که بتواند در حوزه سیاسی نقش فعال داشته باشد یکی از مهم ترین اقداماتی بود که رهبران فکری ما در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به ضرورتش رسیدند و اگر شما در عرصه سیاستمداری و سیاستگذاری در تاریخ معاصر کشور بررسی بکنید، این اتفاق خیلی پدیده مبارکی بود که یک تشکیلات به اصطلاح سیاسی و حزب واره ایجاد می شود که در راس تشکیل دهندگان آن 7-8 نفر مجتهد هستند و در شهرستان ها و استان ها گرداننده این حزب فردی مثل شهید هاشمی نژاد باشد که یک فرد مجتهد است و از رهبران فکری انقلاب اسلامی و از شاگردان حضرت امام خمینی(ره) است.
اصلاً اگر کل آرزوهای تشیع را بخواهیم نگاه بکنیم می شود در این موضوع و در این چارچوب دید. حالا وقتی تاریخ را بررسی کنید می بینید که یک نظام منحوسی سقوط کرده است – نظام منحوس پهلوی- و الان نظامی بر سرکار آمده است که حاکمان دنیا، چه شرقی و چه غربی اصلاً چنین چیزی را نمی خواهند و تمام دنیا فشارش را گذاشته که نشود.
بنای چنین چیزی (که آرزوهای چندین قرن تشیع بوده) یک کار بسیار سختی است؛ تقریباً می شود گفت که مسبوق به سابقه هم نیست و آنچه در زمان حضرت علی(ع) شد خیلی کوتاه متناسب با عصر و ساختار آن زمان بود و الان در قرن بیستم و بیست و یکم چنین اتفاقی می افتد.
همیشه بشریت باید به چارچوب تفکرات الهی عمل بکند تا سعادتمند شود اما هر دوره و عصر و زمانی ساختارهای حکومتی اش متفاوت است. در آن زمان مجلس شورای اسلامی نبوده و عصر ارتباطات و عصر اقتصادهای پیشرفته و عصر دیپلماسی و حرف هایی به این شکل مطرح نبود. فکر کنید که این را می خواهند ایجاد بکنند، همه نگاه های دنیا می گویند خب بسم الله، این عرصه و این گوی و این میدان. چه کاری می خواهید بکنید؟ خیلی کار سنگینی است، مسئولیت بسیار بزرگی است.
خدا شهید مدنی را رحمت بکند؛ تبعید بود، زمانی یک آقایی که با ایشان مرتبط بود می گفت یک روز دیدم که شهید مدنی در اواسط مبارزات... (انقلاب هنوز پیروز نشده بود ولی در اوجش بود)، یک روز دیدم شهید مدنی خیلی در فکر است، گفتم آقا در فکر چه هستی؟ گفت داشتم فکر می کردم که انقلاب شد و نظام هم سقوط کرد، چه کار باید بکنیم؟ چه اتفاقی می خواهد بیفتد؟ خیلی مهم بود.
سابقه این انقلاب و این تحولاتی که در کشور ما انجام می شود به خصوص اگر در تاریخ معاصر هم مطالعه کنیم، استواری این انقلاب خیلی منحصر به فرد است، الان هم در عصر و دوران خود ما هر کاری که واقع می شود سریع منحرف می شود به سمت و سویی که سریع سرجای اولش برگردد. همیشه همین جوری بوده است.
چه کار کنیم که این اتفاق نیفتد؟ در عصر و دورانی که هرکس ذهنش در یک موضوع خاص بود، یک تعداد مجتهد، دوراندیش، افق نگر، این ها همه تجربیات تشیع چند قرن گذشته و تجربیات معاصر را جمع کرده بودند، همه را جمع کرده بودند که یک تشکیلاتی ایجاد بکنند که سد راه نفوذ انحراف فکری در انقلاب اسلامی باشند.
چه کار بکنند که مردم گیج نشوند؟ چه کار کنند که مردم بتوانند در پیچ و خم و فراز و فرودهای اوضاع سیاسی کشور مسیر درست را انتخاب بکنند؟ چه ساختاری براساس نیازها و خواست مردم از انقلاب اسلامی طراحی کنند؟
این حادثه اتفاق می افتد و اتفاقاً بببینید که چقدر هم درست بود چون همه هدفگذاری دشمن داخلی و خارجی و تمام گروه ها و گروهک ها، همه نوک حمله شان همین تشکیلات است و در راسش طبیعتاً حمله به مرحوم شهید بهشتی بود، چون در راس هر تشکیلاتی هر کسی باشد به همین موضوع دچار می شود. این موضوع مهمی بود و بعد دیدیم این به فراموشی سپرده شد، به فرمایش شما به تعطیلی کشانده شد، و نتیجه چه شد؟ این است که شما در ساختارهای حکومتی خودمان ضعف هایی می بینید.
به حضور شما عرض شود به غیر از ریاست جمهوری شهید رجایی که البته دوامی هم نداشت و حدود یک ماه به طول انجامید و بعد مقام معظم رهبری، دولت های مختلف آمدند و به اشکال مختلف چه چپ و چه راست آمدند، و آن چیزی که الان داریم یک کشاکش است و یک پایش و تشکیلات منظم و منسجم مورد اعتماد مردم که یک نگاه صرف اسلامی داشته باشد، وجود نداشته است و لذا چه راست و چه چپش، دولتی که سلامتش را در انقلاب اسلامی و در جامعه اسلامی و در شکل کلی کشور حفظ کند وجود نداشته است.
سوال: چرا چنین اتفاقی افتاد؟ و چرا چنین حزبی مورد دغدغه بقیه واقع نشد؟
هاشمی نژاد: می گویم چرا چنین چیزی مورد دغدغه حوزه علمیه ما واقع نشده است؟ چرا در جامعه شیعی و جامعه روحانیت ما با این عریضی و طویلی 10- 12 نفر مجتهد با آن دغدغه ها نداریم؟ چرا یک نفر از کسانی که باقی مانده است، فقط همان باقی ماند و فقط همان منادی آن حرف هاست، همان دغدغه ها و این وسط تنهای تنهاست. من به شما بگویم که او تنهای تنهاست و شما هیچ کس دیگری را پیدا نمی کنید. برای این حرفم مدعی هستم و اثبات می کنم که هیچ کسی وجود ندارد که این دغدغه های مقام معظم رهبری را داشته باشد. و برای همین است که برای خیلی ها عجیب است و چیز متفاوتی دارد می گوید.
جلوانی: در نسل جدید چطور، این دغدغه ها را می بینید؟
هاشمی نژاد: و تنها کسانی که ایستادند و تمسک کردند همین جوان های از جان گذشته ای هستند که دلشان می خواهد عاشق و شیفته و فداشده مسیر اهل بیت باشند. آن زمان شعار دادیم «ایران پر از بهشتیه» ولی در جامعه نخبگانی یک نفرش نیست! و من مدعی هستم و اگر داشتیم وضع ما اینچنین نمی شد.
خدا مسعود رجوی سرکرده منافقین را لعنت بکند، بعد از یک سال و بعد از ترورهایی که در کشور انجام داد رفتند و ازش پرسیدند که تو قرار بود 6 ماهه نظام را ساقط کنی و الان یک سال گذشته و تو هنوز اینجا نشسته ای، چرا ساقط نکردی؟ گفت ما با این افرادی که زدیم، جمهوری اسلامی را بی آینده کردیم.
الان همین وضعیت شده است، الان تنها همان یک نفری که از همان جمع مانده را داریم که حرف های درستی درباره دشمن می گوید، چون شناخت دارد.
حزب جمهوری اسلامی با چنین رسالتی و چنین افرادی شروع کرد و دشمن موسسان حزب را می شناخت که آنها را زد، ولی ما چقدر می شناسیم؟
زمان شهادت مرحوم مطهری من 14 ساله بودم و در ماشین نشسته بودم... شهید مطهری چقدر آثار از خودش بر جای گذاشت؟ من متعجبم که این مرد مگر چقدر زندگی کرده است؟ 24 ساعت هم که وقت بگذارد، این همه ثمر؟ این همه آثار سنگین علمی؟ حالا یک زمانی هم ایشان فرصتی داشته و کتابی را با نام «داستان راستان» برای نوجوان ها نوشته است و در بین آن همه آثار علمی یک چنین اثری هم نوشته است، اما زمانی که ایشان ترور شد رادیوی ما چه اعلام کرد؟ (توجه بفرمائید) گفت «آقای مرتضی مطهری نویسنده کتاب داستان راستان دیشب ترور شد». همان مطهری که خودمان می شناسیم و بقیه آثار هیچی! این تازه از رادیوی ما به همه اعلام می شود.
منافقین اولین تروری که می خواهند انجام بدهند با اینکه هدفگذاری حزب جمهوری در هفتم تیر را داشتند، اما یک روز قبلش مقام معظم رهبری را می زنند. مقام معظم رهبری آنجا چه کاره بودند؟ ایشان امام جمعه تهران بودند. چرا برایشان این همه اهمیت داشت؟ چون دشمن آینده نگر بوده و می دانسته که رسالت کجا هست.
عرضم این بود که به دنبال تعطیلی حزب جمهوری اسلامی چه جریانی اتفاق افتاد و به کجا کشید؟ لذا چون آخوندزاده هستم این روضه ها را خواندم که بگویم کار شما چقدر ارزشمند است و در این دوران و عصر و زمان رفتید و انگشت روی نقطه ای گذاشته اید که شاگردان عمده و کسانی که آن روح و مغز تفکر حضرت امام را گرفته بودند حزب را با آن تفکر بوجود آوردند. (خود بیت و دفتر ایشان هم آن مغز تفکر را نگرفته بود. اصلا نسبت و وابستگی فیزیکی معنیش این نیست که لزوما آن نزدیکی فکری هم هست.)
آن کسانی که روح و مغز تفکر حضرت امام(ره) را گرفته بودند این ها چگونه عمل می کردند؟ این در بین مردم ناشناخته و مغفول است، و تعمد هم هست، چون آن تفکر اگر احیاء بشود به دنبال خود نوع عملکردهای این آقایان را زیر سوال می برد.
جلوانی: تفکر با رویکرد تشکیلاتی باید احیاء بشود نه فردی.
هاشمی نژاد: کاملاً، فردی که الان ما کاری نداریم. آن تفکر خریدار دارد، مردم از انقلاب اسلامی آن تفکر را انتظار داشتند. من این را خدمتتان عرض می کنم بالاخره هرکسی در فامیلش همه جور آدمی ممکن است داشته باشد؛ بد، خوب، دشمن انقلاب، دوست انقلاب. ما هم داریم؛ جوانی بود مثل بیشتر جوانانی که ایراد می گیرند و از این طرف و آن طرف مطالعه کرده اند و 2-3 سال پیش از آقا خیلی ایراد می گرفت که چرا اینجوری است؟
چندي پيش آقا یک صحبتی داشتند در رابطه با آمریکا. خیلی مستدل و پدرانه صحبت مي كردند و این شخص هم نشسته بود و گوش می کرد، من هم بودم. آن شخص می گفت اگر رهبری، رئیس جمهور بشود من رای می دهم. من به شرطی که ایشان كانديدا بشود رای می دهم و دیگر به هیچ کس رای نمی دهم!
از نظر قانون ایراد دارد بالاخره ایشان رهبر هستند ولی می گوید من بين راست و چپ فقط ایشان را قبول دارم كه به او رای بدهم!
حالا این را مثال زدم و می خواهم بگویم هنوز آن کسی که بر دل ها و چشم های مردم نشسته است وجود دارد.
جلوانی: من اتفاقاً این بررسی هایی که درباره حزب جمهوري اسلامي و مقايسه با ديگران کردم، مثلا سازمان مجاهدین انقلاب فقط بیانیه هايش سیاسی است ولی مشخص است که حزب جمهوری اسلامی مي خواهد یک نظام فکری براي مخاطب بچیند. یک سری جزواتش اعتقادی است، برخي جزواتش آموزش های تشکیلاتی است، حتی برخي کتاب های شهید مطهری را آن موقع حزب جمهوری اسلامي چاپ کرده است و یک سری هم تحلیل های روز سیاسی است. یعنی اصلاً فاز فکری حزب جمهوری با سازمان مجاهدان انقلاب خیلی متفاوت است.
هاشمی نژاد: همان طور که اشاره فرمودید، ببینید بحث نظام و ساختار سیاسی فکری جمهوری اسلامی را چه کسی باید تبلیغ بکند جز همین ها؟ مثلاً مرحوم ابوی من کلاس برگزار می کرد، در مساجد می نشست و رودررو حرف می زد. شب و روز نداشت. من یادم است كه مسئله انتخاب می کردند. مثلاً شما امروز صبح كه در حرم مطهر بوديد، کسانی که به شما مراجعه می کنند 3 مسئله اولشان چه هست؟
این ها می نشستند و مسئله ایجاد می کردند، مسائل جامعه را تبیین می کردند. ولی ما فقط شعار می دهیم. الان مسئله روز مملکت بحث اقتصاد است؛ به نظرتان چند سال است كه آقا این موضوع را اولویت قرار داده است؟ اگر از آن زمان که ایشان شروع کرد بشماريم حداقل 6 سال علی الدوام در همین حرم مطهر می گویند.
یک سال ایشان گفتند که امسال سال «اقتصاد و فرهنگ» است. فردی می گوید ای کاش اینجوری بود كه آقا می فرمودند «فرهنگ و اقتصاد». نمی دانست آقا الا ماشاالله... آقا ذهنشان آن است شما تا اقتصاد نداشته باشی نمی توانی فرهنگ درست بکنی. اقتصاد هدف اول دشمن است، اقتصاد نقطه اول است، اگر فرهنگ ما را بتواند آسیب برساند از این ناحیه است.
دائم پارچه و بنر زدیم اما یک قدم درست در این کار برنداشتیم.
جلوانی: من می خواهم روی حزب جمهوري مشهد متمرکز شوم، در مشهد چه اتفاقی افتاد؟
هاشمی نژاد: در مشهد چیزی فراتر از آنچه در مرکز بود، نبود. بالاخره به تبع آن اتفاق افتاد تا وقتی شهيد هاشمي نژاد بود همان دغدغه ها بود، بعد هم البته کارهای خوبی شد نه این که نشد اما یک فرد جامع الشرایط با جامعیت ایشان دیگر نبود که بخواهد همه کارها را رها کند و بیاید. شهید هاشمی نژاد یک انسان پرتوانی بود و همان زمان من یادم است مرحوم حاج احمد آقا خمینی چند بار زنگ زد و بسیاری از شغل های مهم و پر اهمیت را به ایشان پیشنهاد کرد ولی ایشان رد کرد.
هیچ کار اجرایی قبول نکرد، تشخیص داده بود که حزب کانون تفکرات اسلامی در خراسان است، بی شک همین طور هم بود، بعدا ديگر اينطور به حزب نگاه نشد، این حزب را فروریخت و این حزب را از پا درآورد. مشهد هم تابعی از شرایط تهران بود، اینجا تا جهادی عمل می کردند كار انجام می شد ولی آن روزی که مانند یک تشکیلات اداری شد به سمت سقوط رفت، یعنی زمینی خریداری شد، ساختمانی خریداری شد، نیروهایی آمدند، ساختاری شد و بعد هم تعطیل شد.
جلوانی: محل شهادت خود جناب عبدالکریم هاشمی نژاد در دفتر حزب بود؟
هاشمی نژاد: درست همان اتفاقی که برای شهید بهشتی افتاد، 3 ماه بعد در 7 مهر درست در مشابه همان مکان این اتفاق افتاد.
جلوانی: عملاً سال 64 فتیله حزب پایین کشیده شد.
هاشمی نژاد: بله، فروریختن حزب به همان دلیل بود.
جلوانی: آدم های شاخص را کشتند و دشمن موفق شد...
هاشمی نژاد: بله، و بقیه هم به ناچار درگیر امور اجرائی شدند (چيزي كه شهید هاشمی نژاد به شدت از آن احتراز می کردند). مثلا شما ببینید مرحوم آیت الله طبرسی خدا رحمتش کند همه بار اجرائیات را بر عهده گرفت؛ ایشان نماینده ولی فقیه و رئیس آستان قدس بود، ایشان آن زمان فرمانده کمیته بود، ایشان آن زمان فرمانده سپاه طی یک دوره بود، یعنی هرچه که به سمت ایشان آمد به این فرد محول کردند. حالا اینجا چه خبر است، آیا هاشمي نژاد آسایش طلب بود؟ برعكس، دقیقاً نکته بر سر همین قضیه است كه دشمن همچنان که افراد خود را از قبل می شناخت و انتخاب کرده بود، راه فروریزی این تشکیلات که مانند یک سد محکم مانع حرکتش بود را هم پیدا کرد.
جلوانی: ارتباط شهید هاشمی نژاد و شهید بهشتی از چه زمانی شروع شد؟
هاشمی نژاد: خیلی قبل. عکس هایی که من دارم شهید بهشتی کاملاً محاسنش مثل شما مشکی است و ایشان به مشهد آمد و شهيد هاشمي نژاد «کانون بحث و انتقاد دینی» را راه انداختند و اين مال بيش از پنجاه سال پیش است که جمعه ها می آمدند و یک سالن در اینجا ایجاد کرده بودند هر کسی بحث و انتقادی داشت و پاسخ به سوالات داشتند، رودررو می نشستند و گفت وگو می کردند و سوالات را جمع می کردند و پاسخ می دادند.
من یادم است که سالن پر می شد و هر از چند گاهی یک شخصیتی را هم دعوت می کردند از شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید صدوقی، آیت الله مکارم شیرازی و...
جلوانی: شما چند سالتان بود؟
هاشمی نژاد: من شاید 7 یا 8 ساله بودم. الان عکس هایی که داریم شهید بهشتی چهره اش جوان است. حالا ما گذشته مان به کجاها بر می گردد؟ خب خیلی پیشینهی زیادی است، بله یک حلقه ای از افرادی بودند که بعد هم همین طور ادامه دادند تا بعد از پيروزي انقلاب اسلامی و تا لحظه شهادتشان.
جلوانی: انقلاب که پیروز می شود شهید بهشتی به شهید هاشمی نژاد می گویند که دفتر مشهد را تاسیس کند؟
هاشمی نژاد: بله، و شهید هاشمی نژاد افراد شورا را تعيين مي كنند.
جلوانی: افراد شاخص را می توانید نام ببرید؟ و مسئولیت هایشان را در شوراي مركزي اگر در خاطر دارید بگوييد.
هاشمی نژاد: این افراد در شورای مرکزی مشهد (خراسان) بودند و خود شهید هاشمی نژاد هم عضو شورای مرکزی تهران نبود اما در تصمیم گیری های کلان و مهم کشوری حتماً دعوت می شدند. مثلا درباره ریاست جمهوری بعد از شهید رجائی که وضع کشور بحرانی شده بود، ایشان در جلسه شورا حضور داشتند.
آیت الله عباس واعظ طبسی عضو بود. آقای حمیدرضا طرقی، شهید سید رضا کامیاب، آقای فرزانه بود که این افراد گرداننده حزب بودند.
تقسیم مسئولیت ها خیلی خاطرم نیست ولی آقای طرقی، شهید کامیاب و آقای فرزانه از اعضای موثر حزب بودند و آیت الله طبسی به لحاظ اینکه کار فراوان فکری داشتند فقط در جلسات منظمی که هرازچندگاه در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود شرکت می کردند.
من آن زمان سنم خیلی کم بود، از کسانی که شما بتوانید در این زمینه تماس بگیرید آقایان طرقی و فرزانه هست که ما شاهد بودیم در آنجا خیلی کار موثر می کردند و آنها بیشتر چارت تشکیلاتی در ذهنشان است. حزب شاخه دانش آموزی داشت، شاخه دانشجویی داشت، روحانیت داشت، شاخه های متعددی در حزب جمهوری اسلامی بود.
جلوانی: نگاهی که حزب جمهوری اسلامی به شاخه دانش آموزی داشت خیلی بی نظیر است. روی دانش آموزان سرمایه گذاری می کرد و الان جایی که روی دانش آموز سرمایه گذاری کند تا از لحاظ بلوغ فکری و سیاسی بالا بیایند، نداریم.
هاشمی نژاد: شهید هاشمی نژاد تجربیات تبلیغی خودشان را آورده بودند و در ساختار حزب داشتند اجرا می کردند. ایشان مبلغ و خطیب بود، در شهرستان های مختلف زیاد منبر می رفت. به یاد دارم در کنار منبری که ایشان داشت همیشه چند کلاس هم داشت و کلاس هایشان مخاطبینش یا دانشجو بودند یا دانش آموز. این ها همان تجربیات را در حزب جمهوری آورده بودند.
جلوانی: حزب جمهوری اسلامی آن زمان با آستان قدس ارتباط داشت؟ ارتباط مالی یا ارتباط کاری؟
هاشمی نژاد: نه، من خاطرم نمی آید که ارتباط کاری و مالی داشته باشند.
جلوانی: یکی از راه های درآمدی حزب جمهوری وجوهات و هدیه بوده است.
هاشمی نژاد: بله، اما با آستان ارتباطی نداشت. حالا اگر حضرت امام تشخیص می دادند، من مطلع نیستم ولی تاجرینی را می شناختم که همان زمان در حزب جمهوری اسلامی بودند و علاقمند به حزب بودند.
یک حالت واقعاً پرانرژی به معنای امروزی بود و من یادم است که مثلاً آموزش و پرورشیهای فعال و خوش فکر درجه یک مشهد آنجا عضو بودند و به حزب می آمدند و می دانید چقدر این ها می توانستند بار آموزشی را برای دانش آموزان کم کنند و کار را به دوش بگیرند؟ و بعضی از بازاریان خیلی معتقد و حزب اللهی بودند که مرتب در حزب مانند یک حوزه فعال در حال کار کردن بودند، خیلی از کمک های مالی را این افراد می توانستند حل بکنند.
به این شکل بیشتر امورات حزب چرخش داشت. خودتان حساب کنید حزبی که وقتی تاسیس شد حول یک ارقام و اعداد بسیار بالایی عضو داشت، چنین حزبی می تواند بار از دوش جامعه بردارد و اصلاً نباید هیچ مشکلی در چیزی داشته باشد و هیچ نگاه وابستگی به جایی داشته باشد.
همان ساختمانی که مرحوم ابوی من در آن شهید شده است که این ساختمان برای خود حزب نبود و حزب ساختمانی نداشت؛ یک حمامی بود و حمام دار طبقه بالای حمام را در اختیار حزب قرار داده بود و حزب در آنجا فعالیت می کرد. البته بعدها تامین اجتماعی آمد و همه را گرفت و همه را به هم وصل کرد. این طوری حزب می چرخید. واقعاً حزب پایه هایش روی دوش مردم بود.
جلوانی: پایه هایش روی دوش نظام نبود؟
هاشمی نژاد: اصلاً، حزب واقعاً آمده بود بار را از دوش نظام بردارد و کارکرد و تبلیغاتش همینگونه بود. مثلاً در انتخابات می خواستند کار تبلیغاتی بکنند، خب هزینه داشت، خدا رحمت کند مرحوم سیادت همین الان هم چاپخانه اش یکی از معروفترین چاپخانه های مشهد است، این ها همه عضو بودند و به حزب می آمدند و بسیاری از کارهای حزب را می کردند که بعدها که حزب تعطیل شد، در مسیر انقلاب تمام کارهای شهدا را ایشان انجام می داد.
این ها لایه های پنهانی است که در عصر و زمانه ای که هر حزب و گروهی که الان شما مشاهده می کنید یک وابستگی به خارج از کشور و بیگانه دارد (کاش یک وابستگی به یک جای داخلی داشت)، حزب جمهوری اسلامی در چه شرایطی روی دوش مردم و با حمایت های مردم پیش رفت.
جلوانی: جریان خط 3 در مشهد هم فعال بود؟
هاشمی نژاد: جریان خط 3 ریشه اش در دهه شصت، در تهران و در دولت بود. طبیعتاً نشرش در مشهد به همین شکل بود، تعامل هایی که در مرکز انجام می شد بله در مشهد هم بود.
خب زمینه هایش هم بود. اساساً این پیش زمینه ها با ایجاد انفکاک در مسئولیت های استان خراسان پایه هایش ریخته شد و شما می دانید معمول نیست که در یک استان آن هم استان های مهم وقتی شخصیت های مهم هستند، بیاید نماینده ولی فقیه در یک جا تعریف بشود و امام جمعه در یک جای دیگر تعریف بشود! اگر هم می خواهد بشود معمولاً همه در یک راستا هستند. آن هم در استانی به این پر اهمیتی که یک پایهی کار، کارهای تبلیغی فرهنگی عظیم آستان قدس رضوی است.
حضرت آیت الله واعظ در اینجا نماینده ولی فقیه بودند و یک کسی هم مثل شهید هاشمی نژاد اینجاست، خطیب بزرگی مانند هاشمی نژاد که امام می فرماید اصلاً مرکز تفکرات اسلامی است. اما انفکاک در انقلاب اسلامی در کجا دارد ایجاد می شود؟ کجا تصمیم گیری می شود؟ در بیت حضرت امام. علیرغم اینکه می گویم مغز و تفکرات حضرت امام یک چیز دیگری است ولی این پایه اش آنجا ریخته می شود.
جلوانی: چون می خواهیم تاریخ نگاری کنیم، می توانید افراد شاخص خط 3 را نام ببرید؟
هاشمی نژاد: کسانی که خواستند در مشهد این کار را انجام بدهند آیت الله ابوالحسن شیرازی را در نظر گرفتند. اصلاً تفکر چپ ایشان را در مشهد منصوب کردند و این تفکر معمولاً طوری با ایشان تعاملات داشت که همیشه این تقابل ها را با جریان حزب داشته باشد، به گونه ای که چند بار امام(ره) ورود پیدا کردند.
هجمه هایی از طریق این دریچه می آوردند که آیت الله طبسی تضعیف شود. از همان جا شروع شد ولی از قبل از آن به نوعی در انتصاب آقای طاهر احمدزاده بود که چندین بچه چریک فدایی داشت.
ببینید اصلاً تعمد بود؛ مشهد پایگاه بسیار مهمی بود و در این قضیه چه در انتخابات استان، چه در دورانی که آیت الله طبسی اینجا نائب تولیت آستان بود، فشار سنگینی از ناحیه نفاق از طریق بنی صدر می آوردند (این طرف و آن طرف) که آیت الله واعظی طبسی را از اینجا بردارند، چون نمی خواستند که این منبع عظیم را در راه ترویج تفکر اهل بیت و حضرت رضا(ع) مصرف کنند (کما اینکه آستان قدس خیلی هم کارنامه درخشانی دارد). می خواستند به این منبع عظیم اسلامی برای مقاصد سیاسی خودشان دست پیدا کنند و چنگ بیندازند. لذا امام با هوشیاری بلافاصله حکم تولیت را صادر می کند. این جهتدهی اش هم خدمت حضرت امام خود مرحوم هاشمی نژاد هستند که می گویند چنین نقشه ای هست که امام بلافاصله حکم تولیت و اختیارات کامل را به ایشان می دهند.
همیشه این تفکر به اینجا نظر داشت، از اول پیروزی انقلاب اسلامی تا انتصاب اولین استاندار به این شکل پشت سر آن امام جمعه که انتخاب کردند بودند، بعد البته به مسیر صحیح اصلاح شد ولی پایه هایش از آن زمان است.
جلوانی: از جزوات و نشریات آن زمان حزب جمهوری اسلامی آرشیوی دارید؟
هاشمی نژاد: من حدود 10 سال پیش تصمیم گرفتم چیزهایی که مربوط به شهید هاشمی نژاد هست را جمع آوری کنم و حدود 350-360 نوار از ایشان جمع آوری کردم و نوارها را پیاده سازی کردیم و بعضاً روی سیدی ریخته ایم و مجموعه ای درست کردیم. یک سری کارهای این شکلی کردیم و در مجموعه «هابیلیان» که راجع به شهدای ترور است نگهداری می کنیم.
جلوانی: درباره بنیاد هابیلیان بیشتر توضیح دهید.
هاشمی نژاد: در اینجا مرکزی درست کردیم راجع به شهدای ترور که من 12 سال است آنجا کار می کنم و مسئول همانجا هستم.
احساس کردیم که حوزه تروریسم یا حوزه شهدای ترور در کشورمان مظلوم واقع شده و ایران به ناحق محکوم می شود در صورتی که خودش قربانی است و این را فقط لساناً می گوییم ولی هیچ کار عملی در این قضیه نشده است. این بنیاد را با این نگاه ایجاد کردیم و همانجا من آثار شهید هاشمی نژاد را جمع می کنم.
جلوانی: این ها هویت انقلاب است و نسل جدید اگر بخواهد انقلاب را بشناسد کجا باید بشناسد؟
هاشمی نژاد: بله، احساس کردم که ما در جمع آوری اسناد چقدر ضعیفیم و چقدر در معرفی داشته های غنی خود ضعف داریم.
جلوانی: جالب این است که سازمان اسناد انقلاب اسلامی داریم ولی این کار را نکرده است و خیلی تعجب می کنم که چرا این اتفاق نیفتاده است.
هاشمی نژاد: حضرت آقا چند سال پیش در مشهد می گفتند که کار فرهنگی را باید نیروهای جوان انجام دهند.
جلوانی: آتش به اختیار و حرکت های خودجوش فرهنگی و...
هاشمی نژاد: دیگر با هر زبانی ایشان دارد می گوید آن طرف خبری نیست. و خودت بلند شو و کاری بکن.
خلاصه ما با همین نگاه کار کردیم و آقا گفتند که در مشهد چنین تشکلی که این کار را کرده اند می شناسم. به دوستانمان گفتیم خدا را شکر به هر حال یک مسیری را رفتیم که مورد رضایت ولی است.
جلوانی: شما الآن چه فعالیت های سیاسی دارید؟
هاشمی نژاد: در همان بنیاد هابیلیان فعالیت سیاسی دارم. انگیزه اولش جنایات تروریسم بود، اما به تناسب زمان ورود به موضوعات هم می کنیم. مثلاً فتنه سال 88 که پیش آمده بود ما خیلی در این قضیه فعال شدیم چون معتقد بودیم که این هم ادامه همان مسیر نفاق است و حتی مستقیم ورود می کردیم.
جلوانی: مثلاً بنیاد هابیلیان کار آموزشی انجام می دهد یا نشریه چاپ می کند؟
هاشمی نژاد: آن را هم داریم. تولیدات متنوعی داریم. برگزاری سخنرانی و برگزاری نمایشگاه داریم. یک مجموعه فعالیت های متنوعی است که عرض کردم نمایه کلی آن بحث جنایات تروریستی در کشور است و نگاه اصلی بحث «نفاق» است.
خود آمریکا که آمریکاست می گوید ایران را با تقابل نظامی نمی توان کاری کرد؛ همه نگاهش به فروپاشی داخلی است و فروپاشی داخلی هم اصل و نقطه اتکائش بر روی مساله نفاق است. حضرت امیر(ع) هم با همه اقتدارش اینگونه شکست خورد و بالاخره جامعه اسلامی این تهدید را دارد.
لذا بنیاد را ما با این انگیزه ایجاد کردیم و معتقد بودیم که حرکت اگر مردمی باشد و از داخل خود خانواده های شهدای ترور کار انجام بشود خیلی تاثیر دارد.
جلوانی: در آستان قدس رضوی چه می کنید؟
هاشمی نژاد: اینجا که شغل ماست و کارمند آستان قدس هستیم. حدود 11 سال است که اینجا هستم و اینجا دفتر مدیریت زائرین غیر ایرانی است. در سال چند میلیون غیر ایرانی برای زیارت حضور پیدا می کنند و از همه ملیت ها و از هر 5 قاره جهان می آیند و آستان قدس رضوی همان خدماتی را که به ایرانی ها ارائه می دهد به غیر ایرانی ها هم ارائه می دهد.
تولیدات متنوع و فعالیت های زیادی اینجا انجام می شود.
جلوانی: کانون بحث و انتقاد دینی را چه کسی راه اندازی کرد؟
هاشمی نژاد: شهید هاشمی نژاد و همکار ایشان هم دایی ما بود که این ها همدرس بودند و با هم مجتهد شدند. منتهی بعد از این جریانات دو خط کاملاً مجزا از هم را پیمودند و کاملاً روبروی هم بودند.
جلوانی: بیشتر توضیح می دهید؟
هاشمی نژاد: بله، آقای سید حسن ابطحی مولف کتاب «پرواز روح» را نمی دانم می شناسید یا نه؟ ایشان دایی ماست و با پدرم با هم مجتهد شدند، منتهی بعد از آن دو مسیر مجزا از هم را رفتند. روند کانون را بیشتر شهید هاشمی نژاد اداره می کردند و کارهای اجرائیش را دایی ما انجام می داد. منتهی ساواک 1 سال بعد از اینکه کانون راه افتاده بود، آمد و اجازه نداد که شهید هاشمی نژاد در کانون فعالیت بکند و اصطلاحاً ممنوع کرده بود و بعد کانون دست آقای ابطحی افتاد و دیگر...
جلوانی: فعالیت کانون متوقف نشد؟
هاشمی نژاد: نه، تا زمان انقلاب بود اما دیگر آن خاصیت و روح و آنچه که آن ها دنبال می کردند را نداشت و یک چیز بی خاصیتی شده بود.
من یادم است کسی سوالی از ایشان پرسیده بود. خدا دایی ما را رحمتش کند. می گویند در زمان شاه یک جوانی از ایشان سوال کرده بود که الان وقت عصر و زمانه امام حسن(ع) است که ما باید صلح بکنیم یا عصر و دوران امام حسین(ع) است که ما باید بجنگیم؟ تکلیف ما چیست؟ ایشان گفته بود هیچ کدام، الان عصر و دوران امام زمان است و باید همه مان غائب بشویم. (خنده حاضرین)
جلوانی: این مربوط به چه سالی است؟
هاشمی نژاد: زمانی که مرحوم پدر ما حضورشان ممنوع شده بود و کانون را ایشان برگزار می کرد و در این وادی ها افتاده بود. منظور اینکه کانون به این صورت تاسیس شده بود و عکس شهید بهشتی که خدمتتان عرض کردم اینجا بود.
جلوانی: کانون چه سالی تاسیس می شود؟
هاشمی نژاد: شکل اولیه کانون به دهه 40 بر می گردد ولی زمان دقیقش را نمی دانم. ولی بعد از اینکه روی رونق افتاد (شکل اولیه اش بسیار ابتدایی تر بود) آمدند و در مسجد صاحب الزمان مستقر شدند.
جلوانی: کانون تحت تاثیر حسینیه ارشاد شکل گرفته است؟
هاشمی نژاد: کدام یکی قبلتر بود را نمی دانم و قاعدتاً باید اینجا قبل از حسینیه ارشاد باشد، چون آقای مهاجری می گفتند که اولین کتابی که به فارسی برای پاسخ به شبهات جوانان نوشته شد کتاب «مناظره دکتر و پیر» از شهید هاشمی نژاد بود. این اولین کتاب بود و بعد شهید مطهری وارد شد و ادامه داد و قدمت این کتاب به سال 37 بر میگردد. ایشان 26-27 ساله بود که مجتهد بود و این اولین کتابش بود.
جلوانی: این کتاب را خوانده ام، در قالب یک داستان است که در قطار صورت می گیرد.
هاشمی نژاد: بله، ایشان فکر جذب جوانان به این صورت بود و در قالب رمان تفکراتش را می نویسد. این کتاب یک دوره دفاع از اسلام و شبهاتی است که ممکن است در ذهن یک جوان بیاید.
جلوانی: چرا این کتاب تجدید چاپ نشد و پیگیری نکردید؟!
هاشمی نژاد: از طرف ساواک ممنوع شده بود و در ضمن در زمان ممنوعیتش حدود 18مرتبه به طور مخفیانه چاپ شد و بعد از انقلاب من خودم یکی دوبار به دنبالش رفتم و این کار را کردم ولی پشتوانه می خواهد. ایشان بعد از شهید مطهری بیشترین آثار قلمی را در بین شهدای انقلاب دارند (البته فاصله اش زیاد است) اما بین شهدای بعد از انقلاب ایشان بیشترین آثار را دارد.
حضرت امام را خدا رحمت کند یک سخنرانی کردند و به آثار شهید مطهری توصیه کردند و گفتند باید باشد و یک بنیاد تشکیل شد که پشتوانه خوبی برای آن شد. ولی در رابطه با شهید هاشمی نژاد چنین چیزی نشده بود و پشتوانه کافی نبود.
جلوانی: به عنوان بخش خصوصی نمی توانستید کاری بکنید؟
هاشمی نژاد: بله، ما چندین بار با آستان قدس رایزنی کردیم. مرحوم آیت الله طبسی را خدا رحمت کند، عنایت کرد این کار انجام شد. الان هم من با موسسه «به نشر» آستان قدس در ارتباط هستم و خودشان کتاب «درسی که حسین به انسان آموخت» را مرتب چاپ می کنند. کتاب «درسی که حسین به انسان آموخت» از سال 43-44 چاپ شد، این همان عبرت های عاشوراست که آقا می فرمایند، بعد از پیامبر چه اتفاقی افتاد که منجر به کربلا شد؟
بحث روز ماست، یعنی بعد از انقلاب آقا می آیند و می فرمایند عبرت های عاشورا، و این ها همه یک فکرند.
انتهای پیام/