حزب جمهوری اصفهان در باند مهدی هاشمی معدوم نفوذی داشت/ دفاتر شهرستانی اصفهان خدمات بزرگی به انقلاب اسلامی کردند
گفتگو با آقای فیروزبخت مسئول واحد شهرستان ها حزب جمهوری اسلامی اصفهان سالهای...
مکان: اصفهان- خیابان ابن سینا، دفتر هفته نامه جام
زمان: 15 فروردین ماه 97
سوال: بفرمایید که برنامه های واحد شهرستان ها چه بود؟ کدام شهرستان ها در اصفهان فعال بودند؟ اگر اسم افراد را هم به خاطر دارید بگویید.
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاءالله که بحث هایی که می کنیم مفید واقع شود. من عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی اصفهان و مسئول واحد شهرستان ها بودم که در این واحد با آقای مهندس مجید نادرالاصلی همکار بودیم و ایشان اطلاعات دقیق و ریز از شهرستان ها دارند.
سیاست کلی که ما داشتیم این بود که در تمام شهرستان های استان دفتر داشته باشیم که فکر می کنم عمدتاً همه جا داشتیم به اضافه اینکه استان چهارمحال و بختیاری هم جزء اصفهان بود.
در شهرستان های استان اصفهان ما در نائین دفتر داشتیم و جایی را به عنوان دفترحزب جمهوری اسلامی اجاره کرده یا خریده بودند ولی عمدتاً اجاره ای بود. آقای رحیمی در مجموعه شورای حزب شهرستان نائین بود و ایشان الان هم فعال هستند و از فعالان فرهنگی شهر در نائین هستند.
آقای حامدیان هنوز با ایشان ارتباط دارند و در پرونده هایمان هم نام ایشان هست. آقای رحیمی مجموعه فعالی داشتند و در توابع دیگر شهرستان نائین هم به همین اعتبار سرکشی می کردند و ارتباط داشتند؛ مثل خور و بیابانک، مثل بافران، که بافران روستایی در نزدیکی خود نائین بود اما این ها محل مجزایی داشتند که فعال بود.
ارتباط این ها با ائمه جمعه و روحانیت، فرمانداری و سپاه خیلی خوب بود. مخصوصاً در نائین بچه های سپاه در بحث کشف مواد مخدر فعال بودند و بچه های خیلی خوبی بودند، و اینها با بچه های حزب همکاری داشتند.
شهرضا نیز فعالیتی داشت اما در شهرضا بچه های موسوم به خط سه نیز فعال بودند و حزب خیلی آنجا پر و بال نگرفت.
این اطلاعات برای 36 سال پیش است که من دارم می گویم، الان نوشته مکتوبی هم ندارم که به شما بدهم. می ترسم خدای نکرده یک وقت اطلاعات درستی ندهم؛ همچنین ممکن است بعضی از مطالبی که دارم می گویم با جهاد سازندگی مخلوط شود، چون من مسئول جهاد سازندگی هم بودم. یعنی همزمان عضو شورای جهاد سازندگی استان اصفهان و مسئول شهرستان های حزب اصفهان هم بودم.
سوال: در آن مقطع چند سالتان بود و آشنایی خودتان با حزب اصفهان چگونه بود؟
جواب: من متولد 1332 هستم، در آن مقطع کمتر از 30 سال داشتم.
حزب دقیقاً 29 بهمن سال 57 ایجاد شد؛ یعنی یک هفته بعد از پیروزی انقلاب مرحوم آقای بهشتی، مرحوم آقای باهنر، مرحوم آقای موسوی اردبیلی، مرحوم آقای هاشمی و مقام معظم رهبری که این افراد هیئت موسس بودند و اعلامیه دادند. من آن زمان سرباز وظیفه بودم که به فرمان امام خمینی از پادگان ها فرار کرده و به اصفهان آمده بودیم. انقلاب که پیروز شد به فرمان امام دوباره به کازرون برگشتیم و دو سه روزی بود که به آنجا رفته بودیم که اطلاعیه زدند.
یادم است که همان شب ما در همان کازرون در حزب ثبت نام کردیم و حزب جمهوری اسلامی کازرون را تشکیل دادیم. بچه های فعالی بودند و گفتیم که می خواهیم در حزب باشیم. بعدا به اصفهان آمدیم و با ارتباطی که با دوستان داشتیم و از طریق آقای حسین اسفندیاری به حزب آمدیم. اول ایشان خودشان مسئول شهرستان ها بودند و من مسئول جهاد بودم و با ایشان با هم در شهرستان ها برای تشکیل حزب می رفتیم.
سوال: به دعوت آقای اسفندیاری وارد حزب اصفهان شدید یا به دعوت حاج آقا پرورش بود؟
جواب: دقیق یادم نیست، فکر می کنم که اول خودم به حزب مراجعه کردم و گفتم که می خواهم به حزب بیایم، و به عنوان وظیفه آنجا شروع کردم به کار کردن و پرونده تشکیل دادم. از همان اول خیلی علاقه داشتم که در حزب باشم. در حقیقت آن زمان حزب معادل انقلاب بود و معادل نیروهای انقلاب بود و بعد هرچه پیش می رفت ریزش داشت و نیروهای مختلف از آن جدا می شدند.
سوال: تا آخر مسئول شهرستان ها بودید؟ یعنی تا زمانی که حزب منحل شد؟
جواب: حزب منحل نشد، در حقیقت حزب به همان اصطلاح که آقا گفتند «فتیله اش پائین کشیده شد» و ما از شهرستان ها بیرون آمدیم. مقام معظم رهبری آن زمان رئیس جمهور بودند و از تمام استان ها دعوت کردند که به تهران بیایند و با شورای حزب به تهران رفتیم و آقای همدانی اول جلسه آیاتی از قرآن، سوره حجرات را خواندند.
بعد آقا شروع به صحبت کردند و گفتند ما هدفمان همین آیات قرآن بود و که شما شنیدید و امام فرمودند به دلایلی (که البته دلایلش را هم توضیح دادند) ما باید فتیله حزب را پائین بکشیم و ما می خواهیم که این کار را انجام بدهیم و یک هئیتی را هم برای تحویل و تحول های مالی مشخص کردند.
ادامه دفاتر شهرستان ها
مجموعه فریدون شهر، چادگان و داران ظاهراً الان 3 شهرستان شده اما آن زمان یک شهرستان بود و ما یک دفتر آنجا داشتیم و جزء دفاتر فعالمان هم بود که مکانش در داران بود و ما منطقه فریدن به آن می گفتیم. آنجا آقای حیدری فعال بود که یک دوره هم نماینده مجلس شد و مسئول حزب آنجا بود. آقای محمدی هم عضو شورای آنجا بودند که ایشان هم یک دوره نماینده مجلس شدند. آقای لاچینانی هم بودند که انگار نام فامیلی شان را عوض کرده اند. آقای لاچینانی در فریدن سکونت می کردند و آنجا در فریدن هم دفتری را زیر نظر و با هماهنگی داران ایجاد کردند.
در خوانسار و گلپایگان نیز دفتر داشتیم و با بچه ها ارتباط داشتیم که آقایی به نام توکلی بودند که ایشان مسئول حزب نبودند اما یکی از مهره های فرهنگی آنجا بود. بیشتر بچه های جهاد و بچه های جاهای دیگر هم از ایشان استفاده می کردند.
در منطقه کاشان و آران و بیدگل هم دفتر داشتیم و فعال بود اما خاطرم نیست که مسئول دفتر کاشان چه کسی بود.
در اردستان دفتر خیلی فعالی داشتیم که آقای قاسمزاده بود که از نیروهای فرهنگی و موثر بود. از بچه های بسیار حساس و ریزبینی بودند و خیلی از مسائل و جریان انحرافی خط سه را به خوبی می شناختند و مخصوصاً آقای شریعتی هم که در دفتر امام حضور داشت از همان منطقه بود که فضا را می شناختند.
در شهرستان زواره دفتر نداشتیم اما حضور داشتیم. زواره در اطراف شهرستان اردستان بود، دفتر فعال که شکل بگیرد نداشتیم ولی بچه های خوبی بودند.
در منطقه نطنز در یکی از شهرهای نطنز به نام بادرود آنجا هم دفتر داشتیم. آقای فخاری که روحانی بود و آقای فیروزی و آقای شهبازی هم بودند که این ها بچه های خیلی فعالی بودند و دفتر بادرود خیلی فعال بود و واقعاً در کار فرهنگی نقش داشتند و برنامه هایی می گذاشتند. خیلی وقت ها برنامه های استانی می گذاشتند و کارهای خوبی کردند.
در نطنز هم فعال بودیم ولی مرکز ما در حقیقت بادرود بود.
در زرین شهر یک دفتر خیلی فعال داشتیم و آنجا آقای هاشمی که الان در دفتر امام جمعه اصفهان آیت الله طباطبایی نژاد هستند، آن زمان ایشان روحانی فعالی بودند و با ایشان خیلی ارتباط نزدیک داشتیم.
سوال: این ها خودشان را حزب جمهوری اسلامی می دانستند؟
جواب: آن زمان با آقای هاشمی ارتباط داشتیم ولی مسئول حزب آنجا آقای محسن کوهکن بودند که الان نماینده مجلس هستند. زرین شهر یک ویژگی خاصی داشت به دلیل وجود آقای سیدمهدی هاشمی ملعون در آن منطقه که پاتوقشان در منطقه قهدریجان و اطرافش بود و آنها خیلی فعال بودند و به تبع بچه های زرین شهر باید خیلی فعال می بودند و همینطور هم بود و خدمت بزرگی کردند.
یکی از خدمت های بزرگ به انقلاب را بچه های آنجا انجام دادند که به صورت نفوذی در بین آن ها حضور داشتند و نوارهای زیرزمینی که سید مهدی صحبت می کرد و مطالبی که می گفت را منتقل می کردند. بعداً آیت الله محمد محمدی ری شهری اولین وزیر اطلاعات در کتاب «سنجه انصاف» خیلی از مطالب اینها را نوشت اما واقعیت این است که این مطالب آنجا کشف می شد و ما هم به لطف خدا یک رسالتی پیدا کرده بودیم که مواضعی که از این ها به دست می آوردیم خیلی سریع به تهران می رساندیم و من دو سه موردش بود که شخصاً مطمئن شدم به دست آقا رسیده است. مقام معظم رهبری آن زمان رئیس جمهور بودند و مسئول حزب هم بودند و به دست ایشان می رسید که مواضع ایشان را بدانیم که چطوری هست.
خساراتی که باند مهدی هاشمی به کشور زد
واقعاً خیلی خسارت زدند و یکی از معجزات انقلاب افشای این جریان سید مهدی هاشمی و هادی هاشمی است. بعد از اینکه جریان مهدی رو شد و مشخص شد که ایشان قاتل است و ساواکی بوده است و از اول در این دستگاه نفوذی بوده است، باز آقای منتظری از ایشان حمایت کردند که این برای ما مشکوک شد. بعدش واقعاً برای خودم این بحث حل نشده است و امام می گفتند که من شما را از اول ساده می دانستم ولی بعدا دیگر این کلمه را به کار نبردند.
نهایتا بچه های زرین شهر خیلی نقش خوبی داشتند.
ما در فلاورجان ارتباط داشتیم ولی دفتر در خاطرم نمی آید، اما با آیت الله شریعت که نماینده مجلس خبرگان شد ارتباط داشتیم و با حوزه علمیه، با بعضی از آقایان کیانی و این ها که روحانی بودند ارتباط داشتیم اما یادم می آید که دفتر فعالی در فلاورجان نداشتیم.
در شهرکرد در خود مرکز شهر دفتر فعال داشتیم که شهید رحمان استکی که جزء شهدای هفتم تیر شد ایشان مسئول آنجا بود و نیروهای خوبی در آنجا مانند آقای یوسف پور بودند و هستند.
در بروجن شهرکرد هم دفتر فعال داشتیم و آنجا بچه های خیلی ناب و خوبی فعال بودند و مسئولش آقای طاهری بودند که الان اصفهان ساکن هستند.
همچنین آقای آذری از نیروهای خیلی خوب فرهنگی بودند که در بروجن کار فرهنگی می کردند.
در سمیرم نیز دفتر داشتیم و فعال بود و گستردگی و محرومیت آنجا بسیار زیاد بود. آقای افشاری و آقای نادری آنجا در دفتر بودند و کار فرهنگی می کردند.
نجف آباد هم دفتر خوبی داشتیم، البته بچه های نجف آباد با ما ارتباط داشتند اما خودشان مستقل هم بودند و خودشان با تهران ارتباط داشتند و از بچه های فعال آقای روینده بود که در امور مساجد و ائمه جماعات با آقای صالحی کار می کردند.
نجف آباد هم به دلایل مسائل مختلفی که داشت خیلی ویژه بود و ارتباط با آنجا داشتیم.
در منطقه میمه و برخوار و شاهین شهر (آن زمان همه این ها یکی بود) ما آنجا هم فعالیت داشتیم؛ یعنی دو دفتر داشتیم یکی در میمه که آقای اسماعیلی بودند و نیروی خیلی خوبی بودند و در دولت آباد هم دفتر داشتیم که آنجا آقای طغیانی مسئول بودند.
خمینی شهر نیز از توابع شهر اصفهان بود که دفتر داشتیم و یک آقای روحانی مسئول بودند.
در شهرضا هم دفتر داشتیم.
در دهاقان هم دفتر فعالی داشتیم که آنجا آقای حسین زاده مسئول دفتر بود و یکی دیگر از بچه ها هم بود.
سوال: ارتباط دفتر اصفهان با این مجموعه ها که گفتید از چه طریقی بود؟ آیا دفاتر فعال بود و شما سرکشی می کردید؟
جواب: دو سه مدل ارتباط داشتیم؛ یکی از ارتباط هایمان که تلفنی بود.
ارتباط دیگرمان این بود که هر ماه یکی از این دفترها را سرکشی می کردیم. سرکشی که نه، ولی به آنجا می رفتیم و جلسه ای می گذاشتیم و اگر بحثی بود مطرح می شد. من معمولاً تنها نمی رفتم و وقتی که می خواستم بروم یکی از نیروهای حزب را هم با خودمان می بردیم، مثلاً آن زمان که آقای مهدی اژه ای بود یا گاهی آقای اسفندیاری بود یا یک سری را با آقای مهندس حامدیان می رفتیم که مسئول تشکیلات شهر اصفهان بودند.
یکی دیگر از ارتباط هایی که داشتیم جلسات هفتگی بود و خیلی هم برایمان سخت و سنگین بود. یعنی همه مسئولین شهرستان ها صبح جمعه به اصفهان می آمدند و بعضی هایشان از راه دور می آمدند. ابتدا به صورت هفتگی بود و بعد دو هفته یک بار یا کمی طولانی تر این کار را کردیم.
ارتباط با دفتر تهران
ما هم با تهران در ارتباط بودیم، شب چهارشنبه ساعت 10 شب که می شد سوار اتوبوس می شدیم و به تهران می رفتیم. در تهران به سرچشمه در دفتر حزب می رفتیم و تا ظهر آنجا بودیم و جلسه ای بود که همه استان ها می آمدند، آنجا ارتباط برقرار و صحبت می شد. مسئول شهرستان ها اطلاعات از استان ها می گرفت و هر استان هم یک گزارشی می داد.
سوال: آقای اسدالله بادامچیان بودند؟
جواب: مدتی در ابتدای کار آقای بادامچیان بودند که خیلی فعال بود و یک مدت کمی آقای شریف خانی شدند و یک مدتی هم آقای قربانعلی درّی نجف آبادی مسئول شهرستان ها شدند.
سوال: آن چیزی که از تهران می گرفتید را باید منتقل می کردید؟
جواب: بله، هم مباحث شفاهی بود و یک وقت ممکن بود جزواتی بود، بیانیه هایی بود این ها را می گرفتیم و بعد دو مرتبه ظهر به ترمینال می رفتیم و سوار اتوبوس می شدیم و به اصفهان برمی گشتیم و صبح جمعه جلسه ای در اینجا با بچه ها می گذاشتیم.
جلسات تهران خیلی مفید بود و این جلسات را خود دبیر حزب می رفت یا من به عنوان مسئول شهرستان ها می رفتم یا یکی دیگر از اعضای شورای حزب می رفت یا مثلاً ممکن بود گاهی اوقات دو نفر با هم می رفتیم. مثلاً اگر مسائل مالی بود آقای خلیلیان و برای بحث تبلیغات آقای حقیقیان می رفتند.
سوال: از شهرستان هایی که نام آوردید، حمایت مالی هم می کردید؟ پولی از شما نمی خواستند؟ مثلاً می گویید دفتر اجاره می کردند یا جزوه می خواستند تکثیر کنند...
جواب: ما ارتباط مالی زیاد نداشتیم چون هزینه ای نداشتیم.
گاهی در این مسائل مقدار بسیار کمی کمک می شد. آقای خلیلیان از آقای حائری که مسئول مالی تهران بودند کمکی می گرفتند و در جلسات شهرستان های اصفهان که می آمدند اگر هزینه ای کرده بودند پرداخت می کردند. خیلی هزینه بالایی نبود، حالا مثلاً جزوه ای چاپ کرده بودیم و... عمدتاً هزینه ها متکی به محل بودند. همه فعالیت ها اعتباری بود و اگر چیزی بود در همان محل بود.
سوال: شهرستان هایی که نام بردید آیا آنها هم شورایی کار می کردند یا فقط مسئول دفتر داشت؟
جواب: یک مسئول داشت ولی بستگی به شهرستان داشت که 3 نفر 5 نفر بچه هایی بودند که در شورا کار می کردند و مسئول واحد داشتند. آنها هم مسئول واحدهای تشکیلات، واحد سیاسی، مسئول تدارک، مسئول تبلیغات و... داشتند که بستگی داشت چقدر فعال بودند.
یک ارتباط دیگر که با این آقایان داشتیم این بود که این ها قرار بود هفتگی که به اینجا می آمدند برای ما یک گزارش مکتوب بیاورند. در گزارش مکتوب عمدتاً اخباری که در هفته گذشته در آن شهرستان بود، خطبه های نمازجمعه یا مسئله خاصی را اگر امام جمعه گفته بود، مسئله سیاسی حادی که مثبت یا منفی بود، این ها را می گفتند و اخباری که در فرمانداری، در ارگان ها بود، یا جلساتی که برگزار می کردندرا گزارش می دادند.
مثلاً یکی از کارها شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی بود که مرکزش در اصفهان بود و در شهرستان ها هم بود و معمولاً اعضای حزب یکی از پایه های آن بودند.
سوال: متن این گزارشات موجود هست؟ یا تمام شد و رفت دیگر...
جواب: پیش کسی اگر باشد را نمی دانم. از این جهت باید بگویم که باعث تاسف است، ولی مسئول این گزارشگیری ها آقای مجید نادرالاصلی بودند که اطلاعات را می گرفتند و جمع بندی می کردند و ما جمع بندی آن گزارش ها را در شورای مرکزی می گفتیم و در اختیار دبیر می گذاشتیم و می خواندیم.
سوال: مسئول دفتر شهرستان ها از شورای مرکزی اصفهان تعیین می شد؟ چطوری شناسایی می کردید؟ از روی رفاقت یا کسی واسطه بود؟
جواب: ما از ارگان هایی که آنجا بود، کمک می گرفتیم ولی خیلی از این دفاتر به صورت خودجوش ایجاد شده بود و آن زمان که حزب اصفهان شروع شده بود این ها بودند و سپس ارتباط بین آن ها و حزب ایجاد شد.
مثلاً از بچه های سپاه، جهاد، روحانیت یا امام جمعه می پرسیدیم و از معرفی که آقایان می کردند استفاده می شد و بعد با این افراد انتخاب شده مصاحبه می شد و تایید می شد.
حزب جمهوری چیزی بود که ایجادش واقعا معادل انقلاب بود. این دفاتر همزمان خودشان رشد کرده بودند و شروع به کار کرده بودند و بعد با این ها ارتباطات برقرار می شد.
سوال: ولی تهران دفتر مرکزی اصفهان را به رسمیت می شناخت؛ مثلاً این طور نبود که دهاقان برای خودش ارتباط جدا با تهران داشته یا رفت و آمد داشته باشد.
جواب: نه، این طور نبود. غیر از نجف آباد که عرض کردم خودش ارتباط جداگانه با تهران داشت ولی دیگران همه با ما بود.
پایان
آیا توانسته ایم بهشتی دومی بسازیم؟!
گفتاری از زینت السادات بهشتی، خواهر شهید آیت الله بهشتی
بیان خاطرات به مناسبت حادثه هفتم تیر، در جمع مسئولین و کارکنان دادگستری اصفهان، 1396
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
جهت سلامتی آقایمان حُجَتِ بن الحَسن، محمدپسند صلوات.
جهت شادی روح پاک و مطهر امام عزیز و دو فرزندشان، همسرشان، کلیه شهدا، علما، صلحا، و گذشتگان این جمع دوست داشتنی محمدپسند صلوات
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم، بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستعین.
از اینکه خداوند متعال توفیق داد و توانستم در این جمع دوست داشتنی عزیزان و در خانه دوم خودم دادگستری شرکت کنم خدا را شکر می کنم و از برادر عزیز و بزرگوارم جناب آقای خسروی، کمال تشکر و قدردانی را دارم که واقعاً من نسبت به ایشان احساس برادری دارم، خدا حفظشان بکند و ان شاءالله بتوانند نسبت به برنامه ها و وظایفشان انجام وظیفه کنند.
من همیشه در دعاهایم همین را می گویم که بارپروردگارا، مسئولین ما در هر رده و در هرجایی که مشغول خدمت هستند خودت نسبت به وظایفشان آشنایشان کن چون حسرت خوردن در قیامت خیلی مشکل است. چه بسا که خداوند فرصت های طلایی در اختیار بندگانش قرار داده که از این فرصت ها استفاده کنند و پرونده خودشان را برای آخرتشان ان شاءالله بسازند. اگر کسی نسبت به وظایفش آگاه نباشد و توجه نسبت به آن وظیفه ای که بر دوشش گذاشته شده نکند خیلی مشکل است و واقعاً غصه خوردن در جهان آخرت خیلی سخت است که راه برگشتی هم در آن نیست.
خوشحالی دیگری امروز دارم برای آماری که برادر عزیز و بزرگوارم دادند که 118 نفر از فرزندان شهدای عزیز در این دادگستری مشغول کار هستند و مرا خیلی خوشحال کرد چراکه امام عزیز (ره) فرمودند: خانواده شهدا چشم و چراغ مملکت هستند، شهدا رفتند و ادامه دهنده راه شهدا که چشم و چراغ مملکت هستند فرزندان این عزیزان هستند و خانواده های معظمشان.
خوشحال شدم که الحمدلله ربّ العالمین شما عزیزان که حدود 118 نفر فرمودند در این دادگستری مشغول به کار هستید و میتوانید با آغوش باز از بندگان خدا استقبال کنید و از آغوش باز برای گره گشایی و راهنمایی استفاده کنید و ان شاءالله بتوانید انجام وظیفه کنید و روح شهیدتان را شاد کنید.
وظیفه سنگینی بر دوشتان است
از اینکه جناب آقای حجت السلام مهدی اژه ای که واقعاً ارادت قلبی خدمتشان دارم و خدا حفظشان کند، فرمودند که کارهایی که برادر عزیزم چندین و چند سال قبل، از سال 59-57 به بعد و برنامه ریزی هایی که برای قوه قضائیه کردند باعث شد تا شما قضات عزیز به راحتی بتوانید انجام وظیفه کنید، بسیار خوشحالم.
البته بهتان بگویم که وظیفه بسیار بسیار سنگینی بر دوشتان هست، یک وقت کم و کاستی هایی در مسیر راه هست، خب انسان می گوید من این وقتی را که دارم استفاده می کنم باید بگردم دنبال آن کم و کاستی ها و نسبت به آن ها اول راه را پیدا کنم، ولی عزیزان من شهید دکتر بهشتی راه را باز کردند و برنامه ها را در آن تنظیم کردند، طرح هایی دادند که ان شاءالله شما عزیزان به راحتی نسبت به آن ها انجام وظیفه کنید و بتوانید در کارتان موفق باشید.
الان من متوجه می شوم که تقریباً یک سال قبل از شهادت برادر عزیزم در اواخر سال 59 بود که در تهران خدمتشان بودم، ایشان ساعتی قبل از اذان صبح که عبادت های شبانه شان انجام گرفته بود، لباس پوشیده آماده نشسته بودند که یک صبحانه کوچکی بخورند و بروند که من مقداری اعتراض کردم گفتم: «شما این ساعت دارید می روید؟» گفتند «بله داداش جون برای به اصطلاح یک مسئول مملکت دلسوز و فعال 4 ساعت خواب در 24 ساعت کافی است».
وقت گرانبهاست
بنابراین ببینید که چقدر ما وقتمان به بطالت می گذرد و این است که الحمدلله رب العالمین افتخار در این دارم که تنها برادرم به این قشنگی در سن 53، 52 سالگی به شهادت رسیدند و این اثراتی که از خودشان باقی گذاشتند به خاطر چیست؟ به خاطر این است که آن وقت گرانبهای خودشان را از تمام دقیقه ها و ثانیه های آن استفاده می کردند و همین را ما الگوی خودمان قرار دهیم و این وقت ها را به بطالت نگذرانیم. شاعر می گوید:
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
عمر با سرعت می گذرد و برگ برنده دست کسی است که ان شاءالله از این عمر زیبا و از این عمر گرانبها بتواند استفاده کند و وقتی می گوییم «اَللّهُمَ اِنّی اَسئَلُکَ عَفوَ وَ اَلعافیَة فِی الدّین وَ اَلدُّنیا وَ اَلاخِرَه» که این ها به هم ربط دارد، خداوند متعال ما را آفرید، درب تمام نعمت هایش را برای ما گشود و از آن طرف آماده شدیم برای آمدن به این دنیا، آمدیم به این دنیا که چه کار کنیم؟ عافیت در دینمان را پیدا کنیم، و وقتی که عافیت در دینمان را پیدا کردیم می توانیم از این ساعات و از این لحظات عمرمان به بهترین نحو استفاده کنیم.
وقتی که ما عافیت دین را در دنیا پیدا کردیم آن وقت است که آن راه اصلی را پیدا کردیم و وقتی که راه اصلی را انتخاب کردیم دیگر از حرف های دیگران ناراحت نمی شویم چون من راه اصلی را انتخاب کردم و مهم نیست که دیگران چه بگویند.
ما راه خودمان را انتخاب کردیم
شبی بود که در تهران خدمت برادر سر یک سفره برای صرف شام نشسته بودیم؛ آن موقع بود که بنی صدر چه برنامه هایی ایجاد کرد، چه کارها و چه تهمت هایی، خب بالاخره من هم به دلیل عِرق خواهری خیلی ناراحت شدم، گفتم داداش جونم شما چطور نسبت به آن همه برنامه ها، این همه توهین هایی که می کنند اینقدر ساکت هستید؟! گفتند: «داداش جونم این ها می خواهند آب را گل بکنند و از آبِ گل، ماهی بگیرند ولی ما راه خودمان را انتخاب کردیم، هرچه می خواهند بگویند، چه ما باشیم و چه نباشیم دیگران قضاوت خواهند کرد» و الان که واقعاً می بینم عزیزانی که در گوشه و کنار مملکت اینطور فداکارانه، اینطور عاشقانه دارند راه برادرم و راه دیگر عزیزان و راه شهدا و راه امام عزیزمان و راه رهبر عزیزم را ادامه می دهند و به اصطلاح پیرو راه این عزیزان هستند، الان متوجه می شوم که برادر عزیزم آنجا چه می گفتند.
خب کسی که عافیت در دینش را پیدا کند در این دنیا در مقابل تهمت ها، در مقابل افتراها، در مقابل اینکه بهشتی چه بود و چه کار میکرد، دیگر بی تفاوت است چون خداوند متعال در حدیث قدسی می فرماید «ای فرزندان بنی آدم، تو در هر کاری با من معامله کن و من را طرف معامله خویش قرار ده، من آن چنان سودی به تو خواهم داد که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب هیچ انسانی خطور کرده.»
پس شهدای ما راهشان را انتخاب کردند و وقتی کسی مسیر را انتخاب کند برایش مشکلی نیست و هیچ گونه حرف و سخنی نمی تواند او را از مسیری که انتخاب کرده است خارج کند.
وقتی که عافیت در دین را من پیدا کردم به راحتی می توانیم از این ساعات، از این پست هایی که خداوند متعال برای فرصت های طلایی در اختیار من می گذارد، از امتحان هایی که حتی در این دنیا دارم می دهم، از همه اینها استقامتم بیشتر می شود، و فرقی نمی کند اگر کوچکترین و بزرگترین مشکلی در زندگی برای من پیش آمد، این را می گذارم بر مبنای امتحان های الهی.
واقعاً خودشان را آماده کرده بودند
مادر عزیزم تنها فرزند پسرشان آقای دکتر بهشتی بودند؛ بعد شهادت برادرم که تا مدتی نگذاشته بودیم ایشان بفهمند، وقتی متوجه شدند (به مادر الهام شده بود) بلافاصله به خواهر بزرگتر من که ایشان هم به رحمت خدا رفته اند، گفتند که خب مادرجان بلند شوید و لباس من را بیاورید، چرا به من نگفتید که آقا محمد شهید شدند، لباس های عزای من را بیاورید تن کنم. وقتی لباس عزایشان را آوردند (انگار برای پریروز است) مادر دست هایشان را بالا بردند و گفتند: «بار پروردگارا امیدوارم توانسته باشم این هدیه ای که شما به من دادید، این امانتی که به من داده بودید، توانسته باشم به مفهوم کلمه برای تو تربیت کرده باشم و خوشحالم که در راه خودت فدا کردم».
و باورتان بشود که خواهران و برادران عزیزم مادر همیشه می گفتند من باید خودم باشم و برنامه ریزی کنم، خودم راه به خانواده شهدا بدهم، خودم الگو برایشان قرار بدهم و مادر آن چنان استقامتی به خرج دادند که حد و حساب نداشت و الآن می بینم که چه مادر و چه برادرم آن ها واقعاً خودشان را برای این راه آماده کرده بودند و من فرازهایی از صحبت های برادرم را آورده ام تا برایتان بخوانم، روحشان را شاد کنیم و همچنین علی اکبر آقای اژه ای را روحشان را شاد کنیم با ذکر دو صلوات بر محمد و آل محمد.
اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحمَّدِ وَ آلِ مُحمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
خاطره ای از صحبت مادر و آرزوی شهادت برادرم
مادر گفتند مادر جونم شما یک مقدار بیشتر مراقب خودتان باشید و برادرم دستشان را باز کردند و با آغوش باز مادر را بغل کردند و گفتند: «مادر جون می دانید که من هر گامی که بخواهم بردارم حتماً می خواهم رضایت شما در آن مسیر باشد و اگر رضایت شما باشد و دعای شما بدرقه راه من باشد من می توانم موفق باشم، خواهش می کنم که شما راضی باشید که من در این مسیر که دارم حرکت می کنم به هیچ عنوان مرگ در بستر را از خداوند متعال نخواستم، از خدا خواستم که ان شاءالله شهادت قسمت من بشود».
خشنودی پروردگار به دست خود ما ساخته می شود
بنابراین این ها راه خودشان را انتخاب کرده بودند و دشمن هرچه که می خواست بگوید و هرچه که می خواست بکند و وقتی که این چنین باشد، وقتی عافیت در دینم را پیدا کنم و از این دنیا به نحو احسن استفاده بکنم، می توانم با بودن در این دنیا و ساعات و دقیقه ها و ثانیه های این دنیا آخرت خودم را آباد کنم و آخرتی برای خودم بسازم که ان شاءالله همنشین ائمه اطهار باشم و آخرتی برای خودم بسازم که الگو باشم چه در دنیا و ان شاءالله سرافراز باشم در آخرت، و وقتی که می گوییم «خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار»، خشنودی پروردگار ما به دست خود ما ساخته می شود که بتوانیم نسبت به وظایفمان انجام وظیفه کنیم.
لزوم حضور دائمی مردم در صحنه/ پیگیر مشکلات جامعه باشید
یکی از صحبت های برادر عزیز این بود که فرمودند برای حفظ و تداوم انقلاب احتیاج به حضور دائمی همه مردم در صحنه است. دیروز اتفاقاً همین صحبت در منزل مادر بود، یعنی زادگاه برادرم که خانواده هایی آمده بودند و صحبت هایی که من برایشان داشتم این بود که اینقدر نگویید کدام مسئول کار ما را انجام داد و کدام مسئول کار ما را انجام نداد و کار انجام نمی گیرد، اینقدر این صحبت ها را نکنید.
شما مراجعه می کنید به مسئولین محترم ما چه از مدیران، وکلای ما، چه از شورای شهر و چه از نهادهای ما در ادارجات می روید و مشکلاتتان را می گویید و آن ها وظیفه دارند که پیگیری کنند و جوابگوی شما باشند. اما وقتی شما نامه ای می نویسید و یک برنامه ای می خواهید تا مشکلاتتان را حل کنند و انتظار دارید که خود این ها تک تک بلند شوند و نسبت به برنامه های شما پیگیری کنند، این اشتباه است، بلکه شما هم پیگیر مشکلات مردم جامعه باشید.
یکی از صحبت های برادر بزرگوار من این است که می فرمایند: «اسلام دینی است که مشتمل بر سیاست است و سیاست از دیانت و حتی عبادت جدا نیست پس این ها با یکدیگر ارتباط دارند و ما هر گامی و قدمی را برداریم عین چیزی است که عبادت کنیم پروردگارمان را.»
باز در این قسمت می فرمایند: «خانواده های شهیدان عزیز ایران، دلشاد و قوی دل باشید، هر شهیدی که می رود خود سعید است و خانواده اش سعادتمند هستند». چه بسا خانواده هایی هستند که راه را یک مقداری گم کرده باشند ولی وقتی که آن شهید به جمع شهدا می پیوندد خانواده شهدا سعادتمند می شوند، چرا؟ چون شهید این ها رفته و راه را به این ها یاد داده است و به تبع این خانواده محترم سعادتمند می شوند به خاطر ادامه دادن راه شهیدشان.
بی تفاوت نباشیم/ مشکلات مردم را پیگیری کنیم
خانواده شهدا حتماً باید الگو باشند برای دیگران، ما به هیچ عنوان نمی توانیم نسبت به مشکلات مردم بیتفاوت باشیم بلکه حضرت علی (ع) فرمودند: «دست خود را بر سر بگذار هرچه را برای خود خواستی برای دیگران هم بخواه».
پس ما باید نسبت به مشکلات و برنامه های مردم بیتفاوت نباشیم و خودمان مشکلات مردم را پیگیری کنیم و هرکسی که عندالقدرت و استطاعه بتواند نسبت به مشکلات مردم انجام وظیفه کند، آن وقت می بینید که ما چه جامعه بسیار زیبا و دوست داشتنی پیدا می کنیم. ولی متاسفانه اگر من گفتم «به من چه؟» آن وقت است که مشکلات یکی پس از دیگری زیاد و زیادتر می شود.
باز در فراز دیگر می فرمایند که ما ایمانمان را، اخلاصمان را، عملمان را درست می کنیم و با اسلام منطبق می کنیم، اگر این را داشته باشید یاری خدا تضمین شده است. خداوند متعال می فرماید ای بندگان من شما خوب بندگی کنید من می دانم که چگونه برای شما خدایی کنم. بنابراین ما باید بندگان خداوند باشیم از هر نظر، و در هر برنامه ای بندگان خداوند متعال باشیم.
آن وقت است که فاصله ها کم می شود...
باز در فراز دیگری می فرمایند که «امیدوارم ملت خوشحال باشند که در نظامی زندگی می کنند که اگر کسی از رئیس جمهور شکایت داشت دستگاه قضایی همان گونه عمل می کند که از یک فرد عادی شکایت کنند» این خیلی مهم است؛ این خیلی خیلی برادر و خواهران عزیز مسئولیت اعضای قوه قضاییه ما را این فراز صحبت شهید بهشتی سنگین و سنگین تر می کند چراکه وقتی چنین عمل کنیم، آن وقت است که فاصله ها کم می شود و مردم می دانند که رئیس و مرئوس و رئیس جمهور و ایکس و ایگرگ تمام همه باید حقشان را به یکسان از دولت، از دستگاه قوه قضایی انتظار داشته باشند و قوه قضایی باید از حق این ها به مفهوم کلمه دفاع کند. اگر این چنین در جامعه عمل شو این مقدار صحبت ها و برنامه هایی که الان در جامعه هست کم می شود.
مردم را در انتظار قرار ندهیم/ اعتماد مردم باید محفوظ باشد
باز در فراز دیگری می فرمایند «تا زمانی که کاری انجام ندهیم برای مردم بازگو نکنیم». شهید بهشتی همیشه جلوتر از زمانشان فکر می کردند و واقعاً این یکی از خصوصیات بسیار بارز ایشان است. وقتی انسان جلوتر از زمانش فکر کند آن وقت است که کاری را که انجام شده در اختیار مردم می گذارد، آن وقت است که کسی نمی گوید «این صحبت هایی که مسئولین می کنند و این برنامه هایی که مسئولین می گویند (خدای ناخواسته- اصلاً واقعاً من دلم تاب نمی آورد که بخواهم این کلام را بر زبان بیاورم) ما هیچ گونه اعتمادی به آن نداریم».
بنابراین ما باید کاری را انجام دهیم و بعد انجام شدن به اصطلاح مردم را در جریان بگذاریم و مردم اعتمادشان نسبت به جمهوری اسلامی، نسبت به مسئولین مملکت ما محفوظ باشد.
و واقعاً اینکه رهبر عزیز مملکت اینقدر حرص می خورند و اینقدر ناراحت هستند راجع به همین بابت ها است که ما می آییم کاری که انجام نشده و فکر کاری را که می خواهیم انجام دهیم بلافاصله با مردم مطرح می کنیم در حالی که باید کاری را انجام دهیم و بعد انجام شدنش آن را در اختیار مردم قرار دهیم که مردم را خوشحال کنیم نه مردم را در انتظار قرار دهیم آن هم انتظاری که معلوم نیست انجام بگیرد و آیا انجام نگیرد.
اگر به حال مردم سودمند واقع شدید ماندنی خواهید بود
این خودش یک بحث بسیار بسیار مهمی است که شهید بهشتی می فرمایند «اگر شما به حال مردم سودمند واقع شدید ماندنی خواهید بود».
خواهران عزیزم، برادران گرامی اگر ما بتوانیم خودمان را در قلب مردم با عملمان (نه اینکه با زبانمان)، با عملمان در قلب مردم قرار دهیم آن وقت خود مردم هستند که از هر کسی در هر پست و مقامی که هست و مسئولیتی را به عهده گرفته است، خود مردم دلسوزانه به اصطلاح از اینها دفاع می کنند و نمی گذارند که یک وقت کسی حرفی بزند که این مسئول ما از این نظر ناراحت بشود.
جامعه اسلامی باید جامعه ای رو به شادابی، تندرستی و تحرک باشد. من چه در برنامه هایی که در داخل کشور داشتم چه در خارج از کشور که در لندن برنامه ای برای من گذاشته بودند، در هر جای دنیا که از شهید بهشتی صحبت کنید می دانید که همه با آغوش باز از شما استقبال می کنند و او در قلب مردم جا دارد، در قلب دنیا در قلب جهان، این خیلی مهم است.
محبوب القلوب قلب های مردم بود
چرا کسی توانسته در سن 53 سالگی به شهادت برسد و اینقدر محبوب القلوب قلب های مردم باشد؟ به خاطر اینکه شهید بهشتی دکمه بسته نبود، شهید بهشتی نسبت به مشکلات مردم بی تفاوت نبود، بهشتی با آغوش باز از مشکلات مردم استقبال می کرد، شهید بهشتی پا گذاشته بود جای جدش حضرت محمد مصطفی(ص) و واقعاً آن اخلاق محمدی را داشت. شهید دکتر بهشتی را هر کسی که نامش را می برد، اسمش را می گوید، حالا نه اینکه در اینجا که دادگستری واقعا بیت دوم ماست، در هر جایی در هر استانی در هر برنامه ای که من داشته باشم باورتان می شود که همه می گویند خانم بهشتی خواهشی داریم، از شهید بهشتی برایمان بگویید، از برنامه ها که چطوری به وجود آوردند و این همه اثر از خودش باقی گذاشت.
انرژی مثبت و لبخند به بندگان خدا بدهیم
بعد از شهادت شهید بهشتی خیلی شعارها زیاد بود؛ مانند «دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه»، ولی شما قضاوت کنید آیا توانسته ایران بهشتی دومی بسازد؟ نه. آیا توانسته رجائی ها، باهنرها، مطهری ها، این ها را برای ما به وجود بیاورد؟ نه. بنابراین ما باید چه کاری کنیم که محبوب القلوب مردم شویم؟ وقتی انسان محبوب القلوب مردم قرار گرفت این را بدانید که خداوند هم از دست آن بنده خیلی راضی و خشنود است، چون کاری کرده که به بندگان خدا امید داده و انرژی مثبت به بندگان خدا داده است. در صورتی که یک برخورد ناشایسته، یک انرژی منفی به دیگران دادن آن وقت است که می دانید روی خون این همه شهید پا گذاشته ایم.
شهدای عزیز ما رفتند و به آن مقام و منزلت رسیدند و من و شما و دیگر عزیزان که خانواده معظم شهدا هستیم و در این جلسه حضور داریم، این مهم است که ان شاءالله بتوانیم ادامه دهنده خون شهیدانمان باشیم و کاری کنیم که مردم همیشه خوشحال، راضی، لب ها را خندان کنیم و سعی کنیم اگر چشمی گریان است آن را به خنده روی لب تبدیل کنیم. این خیلی مهم است این خیلی خیلی مهم است.
ادامه دهنده راه آنها باشیم
دیروز در صحبت ها هم گفتم، این زادگاه شهید بهشتی از قبل از انقلاب (من بچه کوچکی بودم) از قبل انقلاب در خدمت مردم بود (کاری به موقع انقلاب و پیروزی انقلاب نداشت) همیشه جایی بود که محل امید مردم بود. محلی که اگر کسی می آمد مشکلی داشت بلافاصله مشکلش در این محل حل می شد. ما هم باید ادامه دهنده راه این عزیزانمان باشیم. باز معذرت می خواهم، می خواهم این دو سه بند را تمام کنم.
جاذبه در حد اعلا و دافعه در حداقل
شهید بهشتی می فرمایند که جاذبه در حد اعلاء و دافعه در حداقل ضرورت دارد؛ تا می توانیم باید جاذبه داشته باشیم. در جلسه دیروز راجع به امر به معروف و نهی از منکر از من سوال شد. همین را خدمت خواهران عزیزم گفتم که در پیاده کردن این امر الهی چقدر ما باید زیرکانه عمل کنیم. بیاییم با جاذبه مردم را امر به معروف کنیم نه اینکه خدای نکرده این را بیاییم شخصیتش را بکوبیم.
شهید بهشتی یکی از خصوصیات بالایی که راجع به امر به معروف و نهی از منکر داشتند اینکه به هیچ عنوان به خودشان اجازه نمی دادند کوچک ترین شخصیتی از کسی خُرد کنند بلکه برادر من می گفتند اول شخصیت افراد برای ما مهم است و می فرمودند که «از صفر تا بیست هم عدد هست، ما نیاییم برای کسی که کوچک ترین خطایی کرده یک باره این را نمره صفر بدهیم و عددهای از صفر تا بیست را نادیده بگیریم و این کار درستی نیست.
کسی که هم نمره های بالا و هم پایین تر از بیست دارد باید بیاییم خوبی هایش را اول برایش مطرح کنیم بعد بگوییم دخترم، برادرم، خواهرم اگر شما این خوبی ها را داری به این همه لطفی که خداوند متعال در برابر به دست آوردن این خوبی ها به تو کمک کرده و به تو عنایت کرده این مشکلاتت را هم اگر حل کنی بسیار بسیار کار جالبی است.
پس ما بیاییم اول خوبی ها را مطرح کنیم تا بعد کم و کاستی ها را درستش کنیم در جامعه.
درد دلم را با خدا می کنم
بعد می فرمایند که من درد دلم را با خدا می کنم، خدا خودش درست می کند همه این کارها را. وقتی که حضرت امیرالمومنین در دعای کمیل می فرماید «إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ أَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرِّي وَ النَّظَرَ فِي أَمْرِي» خدای من تمام مشکلات دنیا و آخرتم را با تو در میان می گذارم و تو هستی که مشکلات مرا حل می کنی، دیگر به هیچ عنوان نباید تکانی در دلش بخورد برای حل مشکلاتش و شهید بهشتی این را عمل می کردند.
مرا از مرگ نترسانید
بعد هم در فراز دیگری می فرمایند ما یک جان بیشتر نداریم که این باید در راه خدا باشد، شما مرا از مرگ نترسانید. ما همه آمده ایم که برویم، مسافریم و مسافری هستیم که نه زمان مسافرتمان نه زمان حرکتمان را می دانیم چیست؟ نه، چه توشه گیری برای چمدان آخرتمان کردیم؟ این است که ما همه می رویم پس بهتر اینکه انسان در راه خدا به شهادت برسد، آن لذت دارد.
بعد می فرمایند که من هر لحظه منتظرم که تیری بر قلبم بنشیند یا دیواری بر سرم خراب شود؛ که آن باز یکی از خواسته های شهید بهشتی بود.
خودت را بشناس
می فرمایند که انسان به دنبال ساختن خویش می تواند محیط اجتماعی خویش را بسازد. پس ما باید اول خودمان را بسازیم، خودمان را بشناسیم تا بعد ان شاءالله بتوانیم اطراف خودمان را بسازیم. وقتی که انسان خودش را شناخت خدای خودش را می تواند بشناسد. وقتی که خدای خودش را شناخت می تواند به نحو احسن خدمتگزار مردم باشد.
***
از اینکه وقت و اوقات شریفتان را در اختیار من حقیر گذاشتید ممنونم. من در هر برنامه ای که باشم به عنوان یک خواهر برای تک تک شما عزیزانی که در این جلسه حضور دارید احساس مسئولیت می کنم و دعا می کنم در حق همگی شما و از خداوند متعال می خواهم که خداوند توفیق بندگی هرچه بیشتر به همه ما عنایت بفرماید.
چند تا دعا می کنم آمین بگویید خوشحال می شوم.
«اَللّهُمّ صَلِّ عَلی مُحمَّدِ وَ آلِ مُحمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم...»
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ وَ أَكْرِمْنَا بِالهُدَى وَ الاسْتِقَامَةِ وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِكْمَةِ وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّرْ بُطُونَنَا مِنَ الْحَرَامِ وَ الشُّبْهَةِ وَ اكْفُفْ أَيْدِيَنَا عَنِ الظُّلْمِ وَ السِّرْقَةِ وَ اغْضُضْ أَبْصَارَنَا عَنِ الْفُجُورِ وَ الْخِيَانَةِ...»
همه شما عزیزان را به خدای بزرگ می سپارم.
بهشتی خدایی بود!
گفتاری از حجت الاسلام مهدی اژه ای دبیر سابق حزب جمهوری اسلامی اصفهان
بیان خاطرات در سالگرد انفجار هفتم تیر در جمع مسئولین و کارکنان قوه قضائیه
هدیه روح گذشتگان، گذشتگان این دسته جمع، علما، صلحا، شهدا، شهدای انقلاب اسلامی، شهدای مکه و منا، شهدای مدافع حرم، شهدای هفتم تیرو به خصوص شهید مظلوم آیت الله بهشتی و یارانشان، شهدای این دستگاه حافظ و پاسدار عدالت، شهدای قوه قضائیه که بستگانشان به خصوص در این جمع حاضرند، امام راحل و فرزندانشان صلواتی ختم کنید.
ابتدا باید تشکر کنیم از مسئولینی که علیرغم گرفتاری ها و قلّت وقت و کثرت کار به این فریضه الهی اهتمام داشتند و در این مجلس جمع شده اند که متذکر می کند که ما باید برای تجلیل مقام شهید و شهادت و ارزش های انقلاب اسلامی وقت بگذاریم، جای تقدیر و تشکر دارد زیرا اگر این روزها را فراموش کنیم، سرنوشت شومی در انتظار ماست.
من دو خاطره نقل می کنم و رفع زحمت.
نباید این روزها را فراموش کنیم
در خاطرات مسئولین کودتای 28 مرداد هست که آن مقام امریکایی می گوید که ما فکر کودتا در مراسم سالگرد شهدای سی تیر به ذهنمان رسید که در فاصله یک سال در مراسم شهدا، کمترین نفر شرکت کرده بودند و ما دانستیم که مردم پشتیبان نهضت نیستند و لذا در سی تیر نقشه کودتا کشیده شد و در 28 مرداد به ثمر رسید.
یعنی این تجلیل از شهدا و آن نماز جمعه ها و این روز قدس ها و این روز 22 بهمن ها و این تشییع شهدا که حتی قطعه ای از بدن شهید که مانده در شهرها حماسه بیافریند، این ها ابراز عشق و محبت به ساحت مقدس شهیدان است و بزرگترین لشکر شکست ناپذیر انقلاب است که به صحنه می آید و فکر توطئه را از ذهن دشمنان دور می کند پس نباید این مباحث را فراموش کنیم.
تحلیل شکست نهضت ملی شدن نفت
اما مطلب دوم در باب شهید مظلوم آیت الله بهشتی است، چون ما با ایشان به دلایلی رفت و آمد داشتیم، همراه برادر شهیدمان علی اکبر اژه ای جلسات درس خصوصی داشتیم و ماهی یک بار تهران به جلسات حزب می رفتیم، در یک مناسبتی من این را از ایشان شنیدم اما نمی دانم در خاطرات راجع به ایشان این اطلاعات ثبت شده یا نه؟ ایشان فرمودند من علل شکست نهضت ملی شدن نفت را بررسی کردم و این علت که چه شد نهضت شکست خورد؟ کتاب خیلی نوشته شده ولی من آن چند کتابی که دیدم این تحلیل را در آن کتاب ها ندیدم.
ایشان فرمودند من در تحلیل شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت چند چیز را عامل دانستم:
1- دولت ملی که روی کار آمد، اتکا به همان نظام شاهنشاهی کرد، به همان تشکیلات شاهنشاهی که مزاج تشکیلات شاهنشاهی قادر نبود انقلابی بیاندیشد و انقلابی عمل کند و لذا اولین جایی که مقاومت می شد در همان تشکیلات ساخته دستگاه رضاخان پهلوی و آن دستگاه های استعماری بود و طبیعی بود که بدنه آن تشکیلات وجود فکر انقلابی را نمی پذیرفت و لذا ایشان از سال هایی که من در ذهنم هست سال 39 و 40 طرح اندیشه حکومت اسلامی را مطرح کرد.
در آن زمان مجله «مکتب تشیع» نشریه ای بود که با مدیریت خود ایشان چاپ می شد، البته چند شماره ای بیشتر چاپ نشد و شهید بهشتی در مقاله ای طرح «حکومت اسلامی» را مطرح کرد، یعنی یک تشکیلات برآمده از اندیشه اسلامی بیاید تا بتواند اسلامی فکر کند.
2- ایشان فرمود من دیدم وقتی ملی شدن صنعت نفت به ثمر رسید، نیروهای انقلابی مورد استفاده واقع نشدند و این ها سازماندهی نشدند، این ها متشکل نشدند، بلکه حتی به عنوان نیروی مقابل با اینها برخورد شد و نواب صفوی 20 ماه در دولت مصدق زندان بود و افراد انقلابی مورد غضب حکومت ملی بودند، مذهبی ها در فشار بودند و یک عالِمی در یک شهری (فکر کنم قزوین) روز ماه رمضان راجع به شراب خواری صحبت کرده بود که همانجا روی منبر ایشان را دستگیر کرده و به زندان بردند. آیت الله کاشانی از دولت خواست ایشان آزاد بشود اما گوش ندادند، یعنی تشکیلات این چنین بود، نیروهای انقلابی جایگاهی نداشتند.
من یادم است در زمان مجلس خبرگان قانون اساسی منزل ایشان بودیم، ایشان از مجلس تشریف آوردند منزل و خیلی هم از نظر جسمی خسته بودند اما بسیار از نظر روحی با نشاط بودند و فرمودند: «دیروز کار بزرگی در مجلس کردیم و سپاه پاسداران را در متن قانون اساسی آوردیم و آن را بیمه کردیم، می دانیم که دیگر نمی توانند این شجره طیّبه را مضمحل کنند».
بسیار ایشان شاد بود و بعد تأسف خورد و گفت: «نتوانستیم جهاد سازندگی را وارد قانون اساسی کنیم و به عنوان یک نهاد قانون اساسی برایش جایگاه تعریف کنیم، فقط اشاره کردیم که آیندگان باید دنبال کنند که جزء وظایف نیروهای مسلح ارتش و سپاه در زمان صلح، خدمت در سازندگی کشور است.»
پریروز فرمانده سپاه دردمندانه مطلبی گفت که من این خاطره در ذهنم آمد که این مرد بیدار شهید بهشتی زمانی چه اندیشه ای داشت و می بینیم که این فرزندان انقلاب، این جوان های دیروز و مردان با تجربه و با اراده امروز، این ها چگونه مورد هجمه هستند و لذا امام راحل که معمار بزرگ انقلاب و پایه گذار است، خدا به ایشان لطف کرده بود و به ملّت ایران انسان های متفکری را کنار بازوهای رهبری قرار داده بود.
اینها متفکر بودند
شهدای بزرگوار انقلاب، امثال شهید بهشتی، این ها اولاً فقط دلسوز نبودند چون دلسوز همه هستند، بلکه مهم این است که این ها متفکر بودند به طوری که امروز مباحث فرهنگی در حوزه خیلی بحث می شود اما اصلاً سطح بحث ها با بحث هایی که آقای مطهری پنجاه سال قبل کرد هنوز قابل مقایسه نیست. ما هنوز داریم انفعالی عمل می کنیم و جواب شبهه روز می دهیم اما او چون آینده را می دید مباحث آینده و امروز را تحلیل می کرد.
لذا فلسفه اینکه چرا اینقدر علیه آقای بهشتی تبلیغ می شد، باز این را من از خود ایشان شنیدم که در اصفهان دیداری داشتیم و فرمود موج مخالفت با من (یعنی شخص آقای بهشتی) و بعد مجموعه مجلس خبرگان قانون اساسی از وقتی شروع شد که ما ولایت فقیه را در مجلس طرح کردیم. یعنی در طرح مسئله بهشتی شد سرمایه دار، نمی دانم چه و گفتند که انحصار طلب است و قدرت طلب است!
اول پایه قانون اساسی را محکم کنیم
یادم است برادرم شهید علی اکبر اژه ای به آقای بهشتی گفت چرا از خودتان دفاع نمی کنید؟ خُب بیایید و مطالب را به مردم بگویید، ایشان فرمود ما وقت نداریم، حالا دشمن دارد برای ما موج می سازد ما را مشهور می کند و این مباحث خارج مجلس است، ما فعلاً باید متمرکز شویم یک قانون اساسی منسجم و بنیادی درست کنیم، وقتی قانون اساسی تمام شد ما می رویم میان مردم، جوانان ما پاک دلند حرف ما را می شنوند و با ما همراه می شوند. دشمن می خواهد ما را مشهور کند و ما مشهور بشو نیستیم؛ ما در آن سنگر، اول باید پایه قانون را محکم کنیم... که شما می بینیند الآن چهار دهه از انقلاب می گذرد، دشمنان اعتراف کردند ما از همه راه وارد شدیم بحران، تبلیغات، جنگ داخلی، جنگ خارجی، محاصره اقتصادی و همه چیز، نفوذ در دستگاه حکومت بنی صدر و امثال این ها ولی به یک راه رسیدیم و شکست خوردیم آن هم صخره ولایت فقیه بود.
یعنی اینجا که رسیدیم، شما هرگاه این موج علیه رهبری و ولایت فقیه را می شنوید باید یک درودی بر شهید بهشتی بفرستید که ایشان آن زمان این سنگر را محکم کرد و آن چنان پایه اش را ریخت که آن جمله ای که آقای بهشتی لحظات آخر گفت «ای امریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر»، خود شهید زنده شد و امریکا بیچاره هنوز دارد خفه می شود.
قیام فقط برای خدا باشد
بیش از این مزاحم نشیم با یک جمله ترجمه کنیم از «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ...». سفارش خود آقای بهشتی هم بود، خب آن زمان مسلمان ها از جهتی در یک غربتی بودند، در دانشگاه ها، در حوزه، انقلابی ها حتی در حوزه علمیه دچار یک محدودیت هایی بودند. حتی در زندان ها بعضی از ادامه مبارزات خسته شده بودند و برای قضیه به آن شکل رمز موفقیتی نمی دیدند و این بود که در سال پنجاه آقای بهشتی فرمود: ما باید کار کنیم ولو دو نفر باشیم، یک نفر باشیم؛ «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْني وَ فُرادي» (سوره سبأ، آیه 46).
قیام فقط برای خدا باشد و به راستی بهشتی خدایی بود. سر سوزنی حبّ ریاست و مقام نداشت و حتی در این فشارها یادم هست که می فرمود: «من می دانم این همه دشنام ها، توهین ها که می شود، من طلبه ای بیش نیستم و کاره ای نیستم، می دانم همه این تیرها برای امام است و دستشان به امام نمی رسد فکر می کنند مرا بزنند امام را زده اند» و این جمله را ایشان فرمود: «خوش دارم هزار تیر بر من وارد شود، خاری به پای امام نرود» و این شیوه و رسم خدایی این مرد خدایی بود و درهر صورت مَثنی و فُرادی می گشت، جستجو می کرد که هم فکر و همراه پیدا کند.
شهید بهشتی حتی در اصفهان در جلسه ای از علمای اصفهان که صد و خرده ای بودند شرکت کرد، بعد که ایشان برگشت به اخوی ما دکتر جواد اژه ای که دامادشان بود فرمودند: «من کسی را نیافتم که همراه ما باشد»، حدود صد و پنجاه روحانی در اصفهان با ایشان جلسه داشتند، می گشت هم رزم، همراه، هم فکر و اهل قیام پیدا کند.
«...ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا»
می شود موج درست کرد، می شود هیاهو به پا کرد، می شود جنجال کرد، می شود داد و قال راه انداخت، می شود شهرت برای خودش انسان درست کند، شعاری بدهد و با این شعار مردم کفی، سوت بلبلی چیزی برایش بزنند و هیجانی ایجاد کنند، اما او اهل فکر و اندیشه و متفکر بود که حالا یک نمونه اش را من در حد خودم چون در دانشگاه تدریس می کنم ذکر می کنم.
طرح ریزی قوه قضائیه
در قانون اساسی ایران، این قوه قضائیه که ایشان در آنجا دید به راستی یک قوه مستقل است؛ یعنی بودجه اش را مستقل دید، مدیریتش را مستقل دید، قضاتش را مستقل دید، حتی طرح و لوایحش را مستقل دید که حالا خدمت آقای موسوی عرض می کردم، قوه قضائیه در طرح و در لایحه هیچ محدودیتی ندارد، باید این ها لوایحشان را آماده کنند، دولت حق هیچگونه تغییر ندارد و حق کم و زیاد کردن لوایح قضایی را ندارد، عیناً باید به مجلس منتقل بکند و این نکته ای که فرمودند «پلیس قضایی» خب باید دید کجا گیر کرده است، ان شاءالله خدا رفع گیر کند.
در هر صورت این مسئله قوه قضاییه به راستی مستقل در همه ابعاد است که حتی قاضی در یک شهر کوچک به راستی مستقل است و این را همین شمایی که در دستگاه هستید بدانید که از خدمات بی نظیر این شهید بزرگوار بود که سنگر قانون اساسی را درست کرد.
خدا از او دفاع می کند...
از اینکه مزاحم شدیم بسیار عذر می خواهیم، امیدواریم که خداوند به من و شما توفیق بدهد راه شهید بهشتی که راه اخلاص، ایمان، عمل صالح، تفکر، برنامه ریزی، آینده نگری، سلامت، قاطعیت، نترسیدن از مشکلات و برای خدا کار کردن است را ادامه دهیم و از قبل که به ایشان می گفتم که به شما توهین می کنند می گفت که اگر که ما مؤمن باشیم خدا وعده داده «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» (حج، آیه 36) به این آیه ایمان داشت که خدا از او دفاع می کند و امروز شما می بینید بهشتی در عالم اسلام چه کسانی از او دفاع می کنند و اگرچه جسمش را از ما گرفتند اما فکرش و اندیشه و عملش قابل گرفتن نیست.
وَالسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاته
تکنوکرات کیست؟ تکنوکراسی یک رویکرد غلط فکری و مدیریتی است
گفتاری از سید مسعود شهیدی
متن پیش رو پاسخ به سوالی است که جمعی از طلاب و دانشجویان اصفهانی پیرامون صحبت های مقام معظم رهبری از استاد مسعود شهیدی پرسیده اند. این متن ارزشمند، پس از پیاده سازی، توسط استاد شهیدی ویرایش شده است.
سوال: حضرت آقا در دیدار نوروزی خود با مردم بحث تکنوکرات ها و عمل گراها را مطرح کردند، در این مورد بیشتر توضیح دهید:
شهیدی: ابتدا باید تکنوکراسی و عمل گرائی (پراگماتیسم) را تعریف کنیم، با توجه به محدودیت وقت باید خلاصه ترین و ساده ترین تعریف را، متناسب با نیاز کنونی مخاطبین که با توجه به انتخابات، نیازی سیاسی اجتماعی است ارائه نمود و شناخت بیشتر را با مطالعه کتب و مقالات تخصصی حاصل نمود.
برای بسیاری از مدیران در دنیای امروز رویکرد عمل گرایی یا اصالت عمل، مبنا و پایه تفکر است و این یک نوع مکتب فکری و فلسفی است که حدود صد سال پیش در آمریکا بوسیله چارلز پیرس پایه گذاری شد و نظریه پردازانی چون ویلیام جیمز و جان دیوئی آن را تکامل بخشیدند. این تفکر در اوائل قرن بیستم به عنوان یک رویکرد فکری بر نظام آموزشی آمریکا و سپس بر نظام مدیریتی امریکا سیطره یافت. این مکتب چند دهه بعد در اروپا نیز گسترش یافت و نظام های آموزش و پرورش بر پایه آن استوار شد و مدیران دهه های اخیر اروپا نیز برآمده از این مکتب فکری هستند. در واقع عمل گرائی یک مکتب فکری یا رویکرد فکری فلسفی است، که حوزه های جامعه شناسی، روان شناسی و مدیریت غرب را تحت تاثیر قرار داده و از این طریق به سراسر دنیا راه یافته است. اگرچه این رویکرد فلسفی نیز به تدریج مورد نقد قرار گرفته و امروزه در بعد نظری اعتبار اولیه را از دست داده اما هنوز هم مدیران در شرق و غرب عالم تحت تاثیر آن هستند.
حال باید دید این تفکر و این رویکرد، چه می گوید و در پاسخ به کدام نیاز فلسفی ارائه شده. پراگماتیست ها می گویند، حقیقت آن چیزی است که در عمل مارا به هدف برساند. و هرچیز مانع رسیدن ما به هدف شود باطل محسوب می شود پس به طور خلاصه می توان گفت عمل گرائی یک نظام فکری است که می خواهد تکلیف حق و باطل را برای مخاطب خود روشن کند.
در واقع این مکتب فکری، بحران معرفت شناسی مدرنیته در باب حقیقت را این گونه پاسخ می دهد که هر چیزی که مشکلات دنیای مادی ما را حل کند و ما را به نتیجه مورد نظرمان برساند حقیقت است و هر چه مانع راه ما باشد، باطل است.
آنها مدعی هستند در عالم هیچ حقیقتی جز آنچه در عمل مفید باشد، وجود ندارد. این سخن، پایه ی اصلی مکتب پراگماتیسم است. واژه هائی که در فارسی به عنوان معادل آن به کار می رود، عمل گرا ئی، نتیجه گرائی، انجام گرا ئی و مصلحت گرائی است. و شاید کامل ترین معنا “مکتب اصالت مصلحت عملی” باشد.
مدیران عمل گرا، به این دلیل که در صحنه عمل، محدودیت های ایدئولوژیک ندارند، مدیرانی قوی تر به نظر می آیند، کارها را با قدرت بیشتر پیش می برند و موانع را برطرف می کنند و همین ویژگی، برای آنها اعتبار و محبوبیت ایجاد می کند.
نقطه ی مقابل عمل گرائی، آرمان گرایی یا تکلیف گرائی است.
آرمان گراها می گویند در عالم، حقیقت های والائی وجود دارد که ارزش ها متکی به آنهاست، آن حقایق، حاکم بر عالم اند و آرمان ها و ارزش ها از آن حقایق سرچشمه می گیرند و ما تکلیف داریم عمل و رفتار خود و جامعه خود را با آن ارزش ها و آن حقایق همراه کنیم تا رستگار باشیم. آنها معتقدند وقتی عمل، در مسیر آرمان ها و ارزش ها قرار گرفت و رنگ حقیقت یافت، بهترین نتیجه و فایده حاصل می شود.
مثلا در یک جنگ؛ اگر نهایت هدف ما این باشد که بر اساس حساب هزینه و فایده، پایان جنگ را رقم زنیم ما یک عمل گرا هستیم.
ولی اگر بر اساس ایمان به یک حقیقت والا و پذیرفتن یک نظام ارزشی، برای ادای تکلیفی که آن نظام ارزشی برای ما تعریف کرده جنگ و صلح را رقم زنیم، یک انسان آرمان گرا هستیم و نتیجه عمل ما، چه جنگ باشد چه صلح، پیروزی و رستگاری است.
تردیدی نیست که برای یک آرمان گرا هم، پیروزی در صحنه عمل، یک هدف مهم است ولی همه چیز نیست. هدف غائی نیست، ارزش مستقل نیست و لذا اجازه نمی دهد آرمان ها و ارزش های مکتبی تحت الشعاع پیروزی قرار گرفته و قربانی شوند.
کسی که عمل گرا است، همه چیز را برای رسیدن به نتیجه هزینه می کند. نتیجه عمل برای او، اصل است، حقیقت است، ارزش است، آرمان است و همه چیز است. اما یک انسان آرمان گرا همه چیز را هزینه می کند، برای تحقق آرمان ها، برای او هم نتیجه ارزشمند است اما نه به عنوان یک هدف مستقل از حقایق.
در برخی مقاطع، و در صحنه عمل، آرمان گرا و عمل گرا خیلی شبیه به یکدیگراند و در برخی مواقع نمی توان آن ها را از یکدیگر تشخیص داد، هر دو به جبهه می روند، هر دو اسلحه به دست می گیرند و هر دو می جنگند، پس چرا سخت گیری می کنیم، یکی را مورد انتقاد قرار می دهیم که عمل گرا است و طرز فکرش خطرناک است و نباید در جایگاه مدیریت قرار گیرد و دیگری را مورد تأیید و تجلیل قرار می دهیم.
ما در زمان جنگ در بسیج و سپاه نیرو ی عمل گرا نداشتیم، همه تکلیف گرا بودند، ولی برخی از مدیران رده بالای کشور، عمل گرا بودند یعنی می گفتند براساس محاسبه سود و زیان باید جنگ را اداره کرد و به پایان رساند. البته نیروهای مکتبی هم به سود و زیان جنگ توجه داشتند ولی می گفتند ما بر اساس تکلیف شرعی که از سوی نظام فقهی ترسیم می شود جهاد می کنیم و ولی فقیه نماینده نظام فقهی اسلام است و ایمان داریم که ولی فقیه علاوه بر آنکه بهتر از دیگران سود و زیان جنگ را تشخیص می دهد، بر اساس معرفت دینی، مصالح عالی اسلام را هم که مقدم بر مصالح مقطعی ما است می شناسد و بر اساس آن برای جنگ تعیین تکلیف می کند، پس جنگ و صلح ما باید در گرو فتوای او باشد و نه تشخیص مدیران عمل گرا که فقط به سود و زیان مادی می اندیشند. تفاوت اساسی ولی فقیه با یک مدیر عمل گرا این است که ولی فقیه مصلحت اسلام را می شناسد و در اولویت قرار می دهد ولی عمل گراها مصلحت خود و زمان خود را مبنا قرار می دهند. هر دو جریان عمل گرا و تکلیف گرا، در مرحله اول جنگ که هنوز اختلاف دیدگاه ها ظاهر نشده بود، همه ی توان، عقل، هوش، استعداد و تجهیزات را برای پیروزی بردشمن بکار می بردند، به همین دلیل همه مورد علاقه ملت بودند و کسی تفاوتی در آن ها نمی دید، اما تفاوت آن ها بسیار زیاد بود.
عمل گراها و آرمان گرا ها هر دو خواستار پیروزی بودند، هر دو با دشمن می جنگیدند، حتی گاه در یک میدان واحد و در یک عملیات واحد حضور داشتند، و هم سنگر بودند، هر دو در معرض مجروح شدن یا کشته شدن بودند، و لذا به نظر می رسید تفاوت قابل ذکری ندارند، بله، شباهت ظاهری آنها در برخی صحنه های جنگ و سازندگی و اقتصاد بسیار زیاد است، اما اگر کمی دقت کنیم، تفاوت از زمین تا آسمان است.
آدمی که می خواهد تکلیف الهی را انجام دهد، هم در تعیین هدف و هم در انتخاب مقدمات و وسائل و اجزاء حرکت، خود را ملزم به رعایت نظام ارزشی و فتوای نائب امام می داند. چون مطمئن است اگر موازین اعتقادی یا ایدئولوژیک را رعایت نکند مطرود درگاه الهی خواهد بود، لذا می بینیم که در تمام عرصه ها، رعایت فتوا و حکم ولی فقیه را بدون بهانه تراشی برای خود وظیفه ای واجب می داند. او لحظه به لحظه، این نگرانی را دارد که آیا عمل او مورد رضای خداوند هست یا نه؟ آیا عمل او منطبق با ارزش های دینی و موازین اخلاقی هست یا نه؟، ولی یک تکنوکرات در انتخاب هدف ها و وسائل تحقق هدف، چنین دغدغه هائی ندارد، و در خوش بینانه ترین حالت این دغدغه ها اولویت اول او نیست، این سخن به آن معنا نیست که او در زندگی شخصی مسلمان نیست یا نماز نمی خواند یا به احکام شرعی و اخلاقی پایبند نیست، بلکه به این معنا است که دین و ارزش های دینی را به صحنه های سیاسی، نظامی و اقتصادی تسری نمی دهد و این صحنه ها را صحنه های امور زمینی به حساب می آورد و معتقد است در آن ها محاسبه فایده و هزینه کفایت می کند. مثلا اگر دید ادامه جنگ بر اساس محاسبات مادی، هزینه های زیاد دارد و منفعتی حاصل نمی کند، مصمم می شود به جنگ پایان دهد و در مسیر انجام این تصمیم، ارزش های معنوی نقشی نخواهند داشت و یا در اولویت دوم قرار می گیرند. وقتی می بیند گفتگو و رابطه با امریکا هزینه ها را کم و منافع مادی را زیاد می کند با شعار تشنج زدائی که یک شعار دو پهلو و فریبنده است، حاضر است همه افتخارات معنوی را فراموش کند و با امریکا وارد معامله و مذاکره شود، وقتی می بیند درگیر بودن با اسرائیل هزینه بسیار دارد، ارزش های دینی و معنوی را نادیده گرفته و سخن از دوستی با اسرائیل می زند، وقتی می بیند کمک به فلسطین و جبهه مقاومت، هزینه سنگین دارد و فایده ای به او نمی رساند همه تعهدات مذهبی در قبال قدس شریف و خط مقاومت را نادیده گرفته و به این بهانه که این دعوا مربوط به اعراب است نه ایران، از آن کناره گرفته و یا با جبهه مقابل که منفعت بیشتر دارد وارد مذاکره می شود.
وقتی محاسبه های مادی و منفعت سنجی های مادی در رأس باشد، محاسبه های معنوی تحت الشعاع آن قرار خواهد گرفت، اما وقتی حفظ مکتب و ارزش های مکتبی در رأس باشد، محاسبه های معنوی هم در صدر قرار خواهد گرفت.
ممکن است، این نگرانی وجود داشته باشد که آرمان گرا ئی، محدودیت هائی را در مسیر رسیدن به پیروزی مادی، ایجاد می کند در حالی که عمل گراها آن محدودیت ها را ندارند و لذا در عمل قوی تر و موفق ترند، بله یک انسان آرمان گرا به جهت پایبندی به موازین اخلاقی و مکتبی محدودیت هائی دارد، اما این پایبندی که در محاسبات مادی، نقطه ضعف محسوب می شود، در حقیقت نقطه قوت است زیرا علاوه برایجاد قدرت ایمانی و روحی که خود یکی از بزرگترین عوامل پیروزی ها است، در جلب امدادهای الهی و جلب اعتماد مسلمانان نقش اساسی دارد، و در بلند مدت حتی در بعد مادی هم، پیروزی های بزرگ تر و پایدارتری را رقم خواهد زد. پایبندی به موازین اسلامی اگرچه در کوتاه مدت ممکن است محدودیت ها و دشمنی هائی را به ما تحمیل کند، ولی تضمین کننده پیروزی های بلند مدت است. نهضت رسول الله (ص) در صدر اسلام و نهضت امام خمینی (ره) در دوران معاصر نمونه های درخشان این حقیقت اند. عمل گراها نیز اگرچه در کوتاه مدت ممکن است پیروزی هائی کسب کنند، ولی چون با حقیقت جهان بیگانه اند، در بلند مدت این پیروزی ها به شکست بدل خواهد شد.
یک مدیر عمل گرا، در صحنه نظامی یا اقتصادی می جنگد، قوی هم می جنگد و واقعا کارها را با قدرت پیش می برد، در مراحلی هم که ما با او هدف مشترکی مثلا در حوزه های اقتصاد و عمران داریم، از حرکت مقتدرانه او لذت می بریم، اما اگر به عمق تفکر او توجه کنیم، همین مدیر پر قدرت، به عنوان یک خطر و یک تهدید بزرگ برای آینده شناخته خواهد شد، زیرا مدیری با این نوع تفکر، وقتی پیروزی هائی کسب کرد و محبوب تر و قدرتمندتر شد آنگاه برای نیل به اهداف خود از موضع قوی تر و با جسارت بیشتر، ارزش های دینی و اخلاقی را زیر پا خواهد گذاشت و خسارات بزرگتری به بار خواهد آورد.
اینگونه مدیران وقتی مورد اعتراض قرار می گیرند، با تکیه بر موفقیت هائی که در صحنه اجرا حاصل کرده اند و با تکیه بر سوابق خود در اسلام و انقلاب، عملکرد خود را در جهت تقویت اسلام، انقلاب و نظام توجیه می کنند و عده زیادی هم می پذیرند، اما پس از مدتی که با این منطق، خود و دیگران را راضی می کنند، به تدریج ماهیت تفکرشان، از پرده بیرون می افتد، آنگاه به طور علنی و رسمی خود را توسعه گرا، لیبرال دموکرات و یا تکنوکرات معرفی می کنند.
رویکرد عمل گرائی حدود صد سال بر نظام آموزشی و نظام مدیریت غرب حاکم بوده و علوم انسانی را تحت تأثیر قرار داده و از آن جا به نظام های آموزشی دیگر کشورها وارد شده و نیرو تربیت کرده است، نیروهایش، مدیر، وزیر، رئیس جمهور و رئیس مجلس شده و کشورها را مدیریت کرده اند و چون نظام های سیاسی در آن کشورها نظام سکولار است مشکلی با ملت و نظام ارزشی خود نداشته اند. اما در کشور ما، وضع کاملا متفاوت است. اگرچه در کشور ما هم بدلیل ترجمه ای بودن نظام آموزشی، متون درسی، همان متون ترجمه شده هستند و بسیاری از اساتید، دانشجویان و نیروهای فکری جامعه، حتی بدون آنکه خودشان بدانند و بخواهند، تحت تأثیر این مکتب فکری هستند و وقتی مدیر می شوند، وقتی رئیس جمهور یا رئیس مجلس می شوند، به طور پنهان عمل گرا هستند، ولی چون شخصیت آن ها مذهبی است و نظام هم یک نظام دینی است، دچار دوگانگی می شوند. آن ها در ابتدای راه نه تنها حذف کننده دین نیستند، حتی تقویت کننده هستند، نماز هم می خوانند، روزه هم می گیرند، به امام و رهبری هم اظهار ارادت می کنند.
اما وقتی در صحنه ی عمل اجتماعی و سیاسی قرار می گیرند، به ویژه در بحران ها و خطرها، دانسته یا ندانسته الگوی رفتاری عمل گرائی را که مبتنی بر محاسبه سود و زیان مادی است و در کوتاه مدت کارآمدی دارد، مبنای عمل قرار می دهند. عمل گراها به ویژه در کشور ما در ابتدای راه دچار دوگانگی هستند. از یک طرف در طول سال ها، الگوی رفتاری یک عمل گرا در ذهنشان ترسیم شده و از طرف دیگر اعتقاداتشان، و اعتقادات جامعه و نظام از آنها توقع الگوی رفتاری اسلامی دارد، اینگونه مدیران اگرچه در ابتدای راه از لحاظ عاطفی و احساسی الگوی رفتاری اسلامی و انقلابی را به هر الگوی دیگری ترجیح می دهند، ولی چون برای تحقق چنین الگوئی، آموزش ندیده و تربیت نشده اند، نهایتا بر اساس آنچه در نظام آموزش رسمی و فضای مدیریتی فرا گرفته اند عمل خواهند کرد. مثلا رئیس مجلس یا رئیس جمهور مسلمان و انقلابی وقتی با بحران روبرو می شود و رقیبان می خواهند از او سبقت بگیرند سعی می کند با ریخت و پاش که شیوه ای قدیمی و مؤثر برای کسب وجاهت و محبوبیت کوتاه مدت است رقیبان را حذف و از بحران عبور کند، اما ناگهان با هشدار و اعتراض نظام ارزشی و ولی فقیه روبرو می شود که این کار را حرام و خلاف شرع و خلاف اخلاق اسلامی می دانند.
در این جا این مدیر، بین دو رویکرد متضاد قرار می گیرد، از یک سو، علم و دانش و محاسباتش به او می گوید اگر یک راه قانونی پیدا کنی و پول پخش کنی پیروز می شوی و به هدفت می رسی، ازسوی دیگر، ولی فقیه، این عمل را خلاف شرع معرفی می کند. و این، آغاز فرایند قرار گرفتن عمل گرای مدعی ولایت در مقابل ولایت است که بارها در طول انقلاب تکرار شده. عمل گرای مذهبی، مؤمن، نمازخوان و روزه گیر نهایتا کارش به آن جا می رسد که با توجیهاتی، از ولی فقیه فاصله می گیرد، بعد از مدتی خواستار تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات می شود، و در مراحل بعد فراتر می رود و نظام ارزشی و اعتقادی را مورد حمله قرار می دهد تا از محدودیت هائی که دین برای او ایجاد کرده رها شود. او در معرکه دست یابی به اهداف سیاسی که معرکه مرگ و حیات او است احساس می کند ملاحظات ایدئولوژیک، و نظرات ولی فقیه و شورای نگهبان، راه را بر او تنگ می کند.
او در منظومه فکری خود مطمئن است هدفش درست و کارش مطابق با محاسبه فایده و هزینه بوده است و حق دارد پیروز شود و نباید کسی مانع او شود. او پیروزی خود و راهی که برای پیروزی انتخاب کرده را حق می داند و در ساختار فکری او کسانی که مانع این پیروزی باشند باطل محسوب می شوند، این جا است که مخالفت با اسلام و انقلاب و ولی فقیه با یک پشتوانه نظری، رنگ حقیقت به خود می گیرد و افرادی که سابقه دین داری و انقلابی بودن دارند، ماجراهای سال های 78 و 88 را رقم می زنند.
عملگرائی، یک مکتب فکری پنهان در نظام آموزشی و مدیریتی ما و حتی پنهان در شخصیت مدیران ما است که بر فرایند شناخت آنها تاثیر می گذارد، برای حق و باطل یک تعریف جدید ارائه می دهد و شناخت دینی از حق و باطل را دگرگون می کند.
هر یک از ما اسلام را به عنوان یک مکتب آسمانی که باید حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی ما باشد پذیرفته ایم، ولی از سوی دیگر مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر این تفکر عمل گرائی قرار داریم و به همین علت است که هنگام ورود به صحنه فعالیت های اجتماعی و سیاسی چه بخواهیم و چه نخواهیم مبتلا به این دوگانگی پنهان هستیم و اگر به پست های مدیریتی دست یابیم و در بحران ها قرار گیریم، پس از مدتی، عمل گرائی پنهانمان آشکار می شود، مگر آنکه نسبت به آن آگاهی یافته و در صدد اصلاح نظام فکری خود برآئیم.
عمل گرایی، اصالت عمل، نتیجه گرایی، انجام پذیرگرایی، یا مصلحت گرایی به ما توصیه می کند تمام اجزاء حرکتمان بر اساس آن هدف و مصلحت سودآور که انتخاب کرده ایم تنظیم شود. پراگما یعنی عمل و پراگماتیسم یعنی عمل گرا ئی و خلاصه ی حرف این مکتب این است که
«حقیقتی وجود ندارد غیر از آن چیزی که در عمل فایده داشته باشد»!
یعنی آن کاری که برای موفقیت در عمل و برای پیروزی، مفید است، مقدم بر همه امور دیگر قرار گیرد و حقیقت محسوب شود. و اما از آنجا که فعالیت ها و کارهای مختلف، بنا بر شرائط گاه مفید واقع می شوند و گاه مضر پس حق و باطل در این مکتب فکری اموری نسبی و در حال تغییر قلمداد می شوند و این بدان معنا است که یک عمل گرا، به این باور می رسد که نه حقیقت ثابتی وجود دارد و نه باطل ثابتی.
عملگرای وطنی هم در نهایت به این باور می رسد که هر آنچه مانع پیروزی او است باطل است و باید کنار رود حتی اعتقادات، اخلاق، ارزش ها و حتی آرمان ها، چون اینها گاه مانع رسیدن به اهداف مادی هستند و نمی گذارند به منافع دنیائی کوتاه مدت برسیم. مدیران عمل گرا حتی اگر در ابتدای راه به دلیل دلبستگی به ارزش ها و عقائد دینی سعی در حفظ دین در کنار رویکرد عملگرائی داشته باشند که در جمهوری اسلامی این گونه فراوان است، ولی به تدریج به دلیل وجود تضاد بین دو تفکر عمل گرائی و آرمان گرائی، با استدلال ها و توجیه های مختلف، کفه اعتقادات و ارزش های دینی را سبکتر می کند تا راه بر عمل گرائی هموار شود.
آنچه جای تأسف بیشتری دارد آن است که پس از صد سال که این رویکرد فکری فلسفی در دنیا مطرح بوده و شناخته شده و پس از پنجاه سال که در داخل کشور ما مورد بحث بوده، هنوز برخی مدیران رده بالا از تضاد بین عمل گرائی و آرمان گرائی بی خبرند و در مصاحبه ها، سخنرانی ها و مقالات، با افتخار خود را عمل گرای مذهبی معرفی و آیات و احادیثی در تأیید عمل گرائی ارائه می کنند! این گونه افراد یا از معنای عمل گرائی به عنوان یک مکتب فکری فلسفی در دنیای غرب بی خبرند و آن را با ارزش عمل که در اسلام مورد تأکید است اشتباه گرفته اند و یا با آگاهی، مکتب عمل گرائی را پذیرفته و از تضاد آن با مذهب هم اطلاع دارند ولی برای فریب افکار عمومی، عمل گرائی را با پوششی از آرمان گرائی و ذکر آیات و احادیث همراه می کنند تا برای مردم قابل قبول شود.
*****************
و اما تکنوکراسی که وجوه مشترکی نیز با پراگماتیسم دارد در اوائل قرن بیستم در آمریکا و در صحنه مدیریت جامعه ظهور یافت. لیبرالیسم به عنوان یک دین زمینی، پایه گذار فرهنگ و تمدن جدید غرب بود ولی به دلیل نارسائی هائی که در مبانی فکری این مکتب فلسفی وجود داشت پس از مدتی معضلاتی را در حوزه های نظر و عمل و در نظام اجتماعی و سیاسی پدید آورد که برای برون رفت از آنها رویکردهای جدیدی شکل گرفت که از جمله آنها پراگماتیسم و تکنوکراسی و قدرت گرفتن تکنوکرات ها بود. اولین بار سن سیمون، نویسنده سوسیالیست فرانسوی در اوائل قرن نوزده، قدرت گرفتن یک طبقه جدید در نظام اجتماعی را تشخیص داد و آن را تحلیل کرد. ویلیام هنری اسمیت امریکائی اولین کسی بود که در اوائل قرن بیستم، واژه تکنوکراسی را برای این طبقه به کار برد و هوارد اسکات در اواسط قرن بیستم کتاب “مهندسان و سیستم قیمت” را در حمایت از نظریه حکومت تکنوکرات ها منتشر کرد. این طبقه جدید، در اواخر قرن نوزده طبقه ای بسیار مقتدر بودند. تکنوکرات ها راهبران تکنیک جدید، اداره کننده های نظام تکنیک، متخصصین فنون جدید، مهندسان و اداره کنندگان تکنولوژی و صنعت بودند که به دلیل جایگاه طراز اول تکنولوژی در نظام سرمایه داری غرب، به سرعت به پرنفوذ ترین طبقه اجتماعی بعد از طبقه سرمایه داران تبدیل شدند. این طبقه جدیدکه صد در صد در خدمت نظام سرمایه داری و ادغام شده با سیاستمداران و روشنفکران سکولار جوامع غرب بود پس از فراگیر شدن رکود اقتصادی امریکا و ناتوان ماندن سیاستمداران و اقتصاد دانان از حل بحران، در جایگاه مدیریت جامعه قرار گرفت. مردم می گفتند آن دستی که صنعت و تکنولوژی را با موفقیت مدیریت می کند، اقتصاد را هم می تواند با موفقیت مدیریت کند و جامعه را از بحران عبور دهد.
تکنوکراسی، رویکرد جدیدی در منظومه فکری لیبرالیسم قدیمی است که به جای پافشاری بر آموزه های نظری، روش های مهندسی و مدیریت تکنیک را برای مدیریت اقتصاد مورد استفاده قرار می دهد. از نظر آن ها، تخصص، تکنیک و علوم فنی مهندسی که در مدیریت تکنولوژی نقش منحصر به فرد دارد فراتر از هر مکتب فکری، فلسفی و مذهبی است و باید برای اداره کشور آن را در اولویت اول قرار داد و همه اقشار، اعم از سیاستمدار، اقتصاددان، روشنفکر، فیلسوف و روحانی را در ذیل آن تعریف کرد. تکنوکرات ها برخلاف لیبرال های سنتی و قدیمی که با تعصب، مذهب را از صحنه های اجتماعی حذف می کردند، اگر قرائتی از مذهب بتواند در خدمت اهداف آن ها در آید از آن به عنوان یک وسیله استقبال می کنند و تئوری تسامح و تساهل در دین و قرائت های مختلف در دین، در جهت تامین نظر آنها است. استفاده ابزاری تکنوکرات ها از دین، جوامع اسلامی را در شناخت آن ها و معرفی آن ها به مردم با مشکلات بزرگی روبرو می کند چرا که بر خلاف لیبرالیسم قدیمی که رسما شعار جدائی دین از سیاست را سر می داد، تکنو کرات ها گاه، حتی، در مقام یک نظریه پرداز اسلامی قرار گرفته و به تولید فکر دینی و تولید قرائت های جدید، برای جامعه می پردازند. در ایران تکنوکرات ها، عمدتا برخی از فارغ التحصیلان اروپا و امریکا بودند، که در دولت زمان جنگ گردهم آمدند و در دولت سازندگی، در قالب کارگزاران رسما اعلان وجود کردند و قدرت گرفتند و با همین ترکیب در دولت اصلاحات، مدیریت ا قتصاد کشور را عهده دار شدند و ثروت و قدرت بیشتری حاصل کرده و گسترش یافتند. این قشر پر قدرت که به دلیل نوع تفکر خود از پشتوانه نظام جهانی برخوردار بود، به سرعت همه عرصه های مدیریت اجرائی نظام جمهوری اسلامی را در اختیار گرفت و در قوای دیگر نفوذ کرد و به مافیای قدرت و ثروت مشهور شد. این جریان فکری، بزرگترین مفاسد اقتصادی دهه های اخیر را رقم زد و بزرگ ترین مانع بر سر راه شکوفائی اقتصاد کشور ما بود. آن ها با سرعت مقدمات لازم برای عرفی کردن حکومت و ادغام در نظام جهانی را فراهم کردند و ستادهای عملیاتی آن ها وارد عمل شد. با روی کار آمدن غیر منتظره دولت نهم و مشی انقلابی آن، این مجموعه قدرتمند که ظرف سه دهه شکل گرفته و از ساختاری قوی برای ارتباطات داخل و خارج کشور برخوردار شده بود، با هزینه ای سنگین طی سال های 84 تا 88 متلاشی شد و پایگاه های اصلی خود را از دست داد و به خصوص در نهم دی ماه 88 از سوی مردم طرد شد. متاسفانه از آنجا که شناخت دولت از این طبقه، شناختی مربوط به صحنه عمل بود، موفق نشد مبانی نظری و علل شکل گیری و قدرت یافتن تکنوکرات ها را شناسائی کرده و مانع شکل گیری مجدد آنها شود، به همین دلیل با وجود خصومت با تکنوکرات ها و با وجود گرایشات دینی، انقلابی، پاکدستی و ساده زیستی که فرصت و موقعیتی طلائی برای اصلاح ریشه ای این معضل محسوب می شد، دوباره این بیماری در درون دولتی که خود با تکنوکرات ها جنگیده بود ریشه گرفت و افرادی را مبتلا کرد. عدم شناخت مبانی نظری و عدم شناخت بسترهای شکل گیری تکنوکرات ها و همچنین وجود روابط قوی عاطفی در حلقه اصلی دولت، سبب شد غفلتی طولانی مدت ایجاد شود و بستر جدیدی برای تولد و رشد دوباره تکنوکراسی در اطراف ریاست جمهوری فراهم گردد. متأسفانه باند قدرت و ثروت دوباره با ترکیبی جدید شکل گرفت تا عبرتی بزرگ باشد برای مدیران آینده کشورمان.
چون تکنوکرات ها، در شرایط بحران اقتصادی و بعد از شکست اقتصاددانان و سیاستمداران امریکا در حل بحران، قدرت را در دست گرفتند، تکنوکرات های وطنی نیز در تبلیغات خود شرائط کشور را بحران زده و نظام را شکست خورده تعریف می کنند تا ضمن حذف رقیب، روی کار آمدن مجدد خود را موضوعیت و مقبولیت بخشند.
همان گونه که بیان شد، تکنوکرات ها نزدیک ترین طبقه اجتماعی به سرمایه داران و سیاستمداران سکولار هستند و به دلیل منافع مشترکی که در سطح منطقه و جهان با آن ها دارند به سادگی به تعامل و توافق می رسند. آن ها برای تحقق اهداف خود نیاز به ادغام در نظام جهانی دارند و به همین دلیل شعار تشنج زدائی را که شعاری دو پهلو است در رأس برنامه های سیاست خارجی خود قرار می دهند، شعار توسعه و توصیه های جانبی آن که از سوی بانک جهانی برای اقتصادهای اقماری دیکته شده، و اصلی ترین فرمول وابستگی است، شعار اصلی آنها در سیاست اقتصادی است. در تبلیغات آنها، شعارهای ایدئولوژیک و انقلابی که موجب رنجش سرمایه داری جهانی شود دیده نمی شود یا بسیار سطحی و کم رنگ است. آن ها از هرگونه شعار و اقدام ایدئولوژیک در صحنه مدیریت اجتناب می کنند مگر آنکه قبلا قرائت تحریف شده ای را تولید و ارائه کرده باشند. آنها حتی اگر متدین و دوست دار انقلاب باشند، برای عبور از بحران ها و خطرها، به جای مبنا قرار دادن توصیه های اسلام و انقلاب و امام، همان تخصص و تکنیک گرائی و شیوه مدیریت تکنولوژی را که شیوه ای سکولار است، مبنای عمل قرار می دهند، و این، شروع فاصله گرفتن آنها از اسلام و نهادهای اسلامی و انقلابی است که در آغاز، ناچیز و بی اهمیت تلقی می شود و نادیده گرفته می شود ولی به تدریج، بزرگ ترین بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را رقم می زند.
تکنوکرات های کنونی ایران، به دلیل رویکردی که در مدیریت دارند اگر نسبت به مبانی فکری تکنوکراسی آگاهی کافی کسب نکنند و ساختار فکری خود را تغییر ندهند، حتی اگر در آغاز، ولایتی و انقلابی و رزمنده باشند به تدریج در مقابل انقلاب و نظام خواهند ایستاد و خطرات بزرگی را متوجه جامعه اسلامی خواهند کرد.
تکنوکرات ها، در سطح جهان، مجموعه ای مرتبط و دارای منافع مشترک هستند و در ذیل سرمایه داری جهانی تعریف می شوند، برای حل مشکلات کلان اقتصادی، فرمول معروف و شناخته شده توسعه، که از سوی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی دیکته شده را در اولویت قرار می دهند. حقوق بشر و دموکراسی غربی را محور اصلی سیاست داخلی معرفی می کنند. عدول و عقب نشینی تدریجی از موضع گیری های ایدئولوژیک و انقلابی در راس برنامه های آنهاست. چشم انداز آن ها تبدیل شدن ایران به کشوری مثل ترکیه در منظومه کشور های وابسته به امریکاست.
تکنوکرات ها، بهبود روابط خارجی و بهبود شرائط اقتصادی را مرتبط با یکدیگر و در اولویت برنامه های تبلیغی خود قرار داده اند، بهبود روابط خارجی و بهبود شرائط اقتصادی، از نظر همه مردم و مسئولین از اهمیت بسیار بالا برخوردار است و دولت هم نسبت به آن علاقمند بوده و اقداماتی انجام داده، اما سؤال حیاتی این است که این اهداف را به چه قیمتی قرار است محقق کنند، آن ها به این سؤال پاسخ روشنی نخواهند داد زیرا اختلاف دیدگاه تکنوکرات ها و انقلابی ها در پاسخ به همین سؤال آشکار می شود. آیا ارزش ها، آرمان ها، اعتقادات دینی، اصول انقلاب را می توان برای شبیه شدن به ترکیه هزینه کرد. اگر فرض کنیم تکنوکرات ها طبق محاسبات خودشان، با تواضع کردن در برابر غرب، تشنج زدائی کنند، با به رسمیت شناختن امریکا به عنوان کدخدا و قدرت برتر جهان، رابطه برقرار کنند، با خارج کردن اسرائیل از لیست دشمنان و عربی دانستن موضوع فلسطین با پادشاهان عرب دوستی کنند، با اعلان پایان یافتن دوران امام و حتی دوران اسلام، موانع لیبرالیسم را مرتفع کنند، با پر هزینه معرفی کردن غنی سازی اورانیوم و صرفنظر کردن از آن، تحریم ها را بردارند و به قول خودشان کشور را از بحران اقتصادی و سیاسی عبور دهند، با پذیرفتن حقوق بشر غربی، دموکراسی غربی و جامعه مدنی غربی، قطعنامه های شورای امنیت را لغو کنند، و این همه را طبق مبانی عمل گرائی، حق بدانند و خلاف آن را که راه روشن رهبری است باطل قلمداد کنند، آیا ملت ایران این خفت و خواری را خواهد پذیرفت یا با تأسی به مولای خود خواهد گفت “هیهات من الذله”.
تکنوکراسی یک مکتب فکری وسوسه کننده است، در غرب توانست آن ها را از رکود اقتصادی قرن بیستم عبور دهد و نظام سرمایه داری را مجددا تحکیم بخشد. در کشور ما هم دارد کار می کند، افرادی که می گویند ما تکنوکرات هستیم کارهای بزرگی را انجام داده اند و اکنون نیز انجام می دهند. آن ها مدیران پرتوانی هستند اما اشکالشان چیست؟ چرا مقام معظم رهبری در سخنرانی عمومی، رسما این مکتب و این تفکر را مورد نقد قرار می دهند؟ توجه به ویژگی اصلی آنها حائز اهمیت است. کسی که امروز برای رسیدن به یک هدف مشخص، که بین همه ما مشترک است، خود را مجاز می داند، ارزش ها و آرمان ها و مقدسات را نادیده بگیرد، این ظرفیت را دارد که فردا برای هدف دیگری در سطحی گسترده تر، شرافت و حیثیت ملت را هم نادیده بگیرد تا نظام جهانی را خشنود سازد.
این آقای تکنوکرات، در حال حاضر هدف اش با ما مشترک است، مثلا قرار است در یک عملیات عظیم نظامی یا اقتصادی، هدفی را محقق کند و ما همه خواستار موفقیت او هستیم، اما فردا که این مدیر قدرتمند، هدف بعدی را برای خود ترسیم کند در حالی که رسیدن به هدف را هم مقدم بر ارزش ها و آرمان ها می داند، چه خواهد شد و ما را به کجا خواهد برد.
هر مقدار این تکنوکرات، مدیر قوی تر ی باشد، خطرش بیشتر خواهد بود. تکنوکرات های ما، همه بدون استثنا چنین خطری دارند مگر این که با نقد تکنوکراسی، تفکر خود را به طور اساسی اصلاح کنند و دیگر سخنی از بازگشت به گذشته نزنند.
در کشور ما ده ها مدیر رده ی بالا را می توان نام برد که دانسته یا ندانسته تکنوکرات هستند. دانشگاه یا فضای مدیریت یا حلقه های کارشناسی، آنها را تکنوکرات تربیت کرده، تمایل دارد مسلمان و یاور ولی فقیه و تابع ارزش ها و آرمان ها و تابع دین باشد و به اینها اعتقاد دارد منتهی متوجه نیست که این ها دو رویکرد متضاد و ناسازگارند، چیزی شبیه مارکسیسم و اسلام که قبلا در سازمان منافقین تجربه شد و ملت هزینه سنگین آن را پرداخت. تکنوکرات سطحی نگر وساده لوح ما گمان می کند می تواند اسلام و تکنوکراسی را با یکدیگر جمع کند، روزهای اول هم تضاد آشکار نمی شود و هر چه هست مخفی است ولی به تدریج که بحران ها پیش می آید، این تضاد آشکار می شود و او مجبور به انتخاب خواهد بود و آن جا است که مردم از مواضع او دچار حیرت می شوند.
یک تحلیل جدیدی در سال گذشته بوسیله ی مرکز کارشناسی شورای رقابت آمریکا، منتشر شده بنام «تمام مردان آیت الله؛ در این تحلیل که جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته، با بیانی روشن به موضوع مورد بحث ما پرداخته است و می گوید:
«ایران در زمان امام خمینی، مکتب گرا و ارزش گرا بود. امام، مکتب و ارزش ها و دین را در رأس قرار داده بود. سیاست خارجی، تابع آن بود، سیاست داخلی، تابع آن بود و همه چیز تابع آن بود اما بعد از امام خمینی چند جریان در ایران پدید آمد، یک جریان، رهبری و دوستان رهبری بودند که تصمیم گرفتند این ایدئولوژی را در رأس حفظ کنند و این تفکر امام را پیاده کنند. در مقابل، جریان دولت (سازندگی) بود که تصمیم گرفت عمل گرایی را وارد صحنه کند. در دوران اصلاحات، عمل گرایی به اوج خودش رسید و توانست سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی ایران را به سمت خودش تغییر دهد.»
در این تحلیل آمده است: «آقای خاتمی برای اینکه به هدف خودش برسد، با کشورهای خلیج فارس و کشورهای غربی تماس گرفت و گفت من حاضرم در مورد فلسطین، در مورد سلمان رشدی و در مورد بعضی مسائل دیگر که بر مبنای ایدئولوژی طراحی شده بود حاضرم از اینها عدول کنم مشروط به اینکه بتوانیم به اهدافی که برای آینده داریم، با کمک شما برسیم. با آمدن احمدی نژاد بساط این تفکر برچیده شد و الآن در بین مدیران کشور اگرچه گروهی که اطراف آیت الله خامنه ای هستند و جمع مدیران جوان هستند آرمان گرا هستند اما مدیران عمل گرا در صدد بازپس گیری قدرت هستند».
این تحلیل طولانی است و حاوی اطلاعات زیادی است، بی بی سی هم صراحتا می گوید عمل گرایی تفکری است که باید در ایران و به خصوص در انتخابات مورد حمایت قرار گیرد. بی بی سی به سیاست مداران غربی می گوید جنگ و تحریم کارایی خودش را در ایران از دست داده است و الآن فقط باید متمرکز شویم که مکتب عمل گرایی را در ایران گسترش دهیم و محبوب کنیم تا عمل گراها و تکنوکرات ها بتوانند در ایران سر کار بیایند.
مقام معظم رهبری نقطه ی مقابل این دیدگاه را مطرح می کنند و می گویند، دلبستگی تکنوکرات ها به تخصص و تکنیک و تکنولوژی بالاتر از دلبستگی به اسلام و انقلاب است و اگر بر سر دوراهی قرار گیرند اولی را اولویت می دهند. البته رهبر معظم انقلاب همواره در صدد اصلاح تفکر و اصلاح عملکرد مدیران بوده و در بسیاری از موارد نیز موفق بوده اند.
اصلی ترین چهره های تکنوکرات ایران، مسلمان، دارای سابقه خدمت، جبهه رفته و کارامدند ولی متاسفانه اکثرا به دلیل بی اطلاعی از مبانی نظری این مکتب، از ماهیت فکری عمل گرائی بی اطلاع اند و گاه که مورد انتقاد قرار می گیرند با تعجب می پرسند آیا اهل عمل بودن و کارها را به نتیجه رساندن و عمل گرا بودن بد است؟ آن ها هنوز نمی دانند که عمل، تکنیک، مهندسی، تکنولوژی، فن، قدرت در اجرا و عمل، جهاد در راه خدمت و داشتن اقتدار در مدیریت، همه مورد تأیید جمهوری اسلامی است و هیچ کس آنها را به خاطر این گونه نقاط قوت مورد انتقاد قرار نمی دهد، ولی عمل گرائی که آنها گاه به آن افتخار می کنند چیز دیگری است. عمل گرائی نام یک مکتب فکری غربی است با یک تعریف مشخص در دنیا، با یک سابقه و عملکرد مشخص، که بی توجه بودن به ارزش های دینی و انقلابی و ادغام شدن در نظام سرمایه داری جهانی از اصول اساسی آن است. عمل گراها و تکنوکرات های نا آگاه ما، تنها در صورتی که شناخت خود را از این پدیده های فرهنگی و تمدنی غرب افزایش دهند و همچون مقام ولایت، در رسانه های عمومی بدون دو پهلوگوئی، این مکاتب را مورد نقد قرار داده و تکلیف مخاطبین را روشن کنند، خطر انحراف مرتفع خواهد شد و اگر اقدام نکنند، قرار گرفتن آن ها در مناصب مدیریتی خطرناک است. گله کردن این افراد که چرا به ما تهمت تکنوکرات بودن می زنند مشکل را حل نخواهد کرد، مگر این که به طور جد تکنوکراسی و مصادیقش را مورد نقد قرار دهند.
واما خطرناک تر از تکنوکرات های گله مند، آن کسانی هستند که آگاهانه دین را و ارزش ها را طوری تغییر می دهند و طوری قرائت سازی می کنند که راه را به سوی بانک جهانی هموار کنند. آن ها حسابشان از تکنوکرات های ساده لوح و سطحی نگر جدا است.
در انتخابات امسال بیش از همیشه باید مراقب عمل گراها و تکنوکرات های پنهان شده در پوشش اسلامی و انقلابی بود. آنها ضمن تلاش برای پنهان کردن ماهیت افکار خود مجبور هستند برای جلب حمایت های جهانی، شعارهای اصلی خود را بیان کنند. پس، از طریق شعارها و مواضع قابل شناسائی هستند. شعارهای اصلی آنها شامل مفاهیمی دوپهلو و چند منظوره مثل تشنج زدائی، حقوق بشر، دموکراسی، توسعه و جامعه مدنی است که دشمن را به آنها امیدوار می کند و در ادبیات امام و رهبری نه تنها مورد حمایت نیست بلکه بارها محکوم شده. ویژگی دیگر تبلیغات آن ها، حذف یا کم رنگ کردن شعارهای اصلی اسلام و انقلاب مثل، دشمنی با امریکا، نابودی اسرائیل و صهیونیزم، مقابله با سرمایه داری جهانی، تقویت و گسترش جبهه مقاومت، به رسمیت شناختن بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، حاکم کردن اسلام بر جهان، حمایت از مظلومان و مستضعفان و دفاع از گفتمان انقلاب است که موجب توقف حمایت های غرب از آن ها می شود.
عمل گراها و تکنوکرات ها، به جای تقویت روحیه مقاومت ملت، در مقابل زورگوئی و زیاده خواهی امریکا و اروپا و تشویق مردم به ادامه راه مقاومت، دائما با بحرانی خواندن شرائط کشور، مردم را از شورای امنیت و تحریم های دشمن می ترسانند تا زمینه تسلیم و سازش فراهم شود، آنها از هم اکنون و بدون ارائه راهکاری توأم با عزت، خود را قهرمان برقراری رابطه با امریکا و رفع تحریم ها معرفی می کنند. سیاه نمائی مطلق از عملکرد هشت سال گذشته دولت و معرفی ایران به عنوان کشوری در حال سقوط و مثبت قلمداد کردن عملکرد دولت های قبلی نیز از دیگر علائم است.
این گونه نشانه ها، معرف فرهنگ عمل گراها و تکنوکرات های ماست و به تدریج در تبلیغات انتخاباتی پر رنگ می شود و با کمی تأمل، امکان شناخت آن هائی که تاکنون شناخته نشده اند و گمان می شد مکتبی و انقلابی اند فراهم می گردد.
تکنوکرات کیست؟
پاسخ محمود فروزبخش به مقاله تکنوکراسی آقای سید مسعود شهیدی
چندی پیش بود که مقام معظم رهبری، در سخنان خود، خطر تکنوکرات ها را گوش زد کردند و مردم را از آنها برحذر داشتند. آقای مسعود شهیدی در تبیین این مطلب، مقاله تکنوکرات کیست را برای ما ارسال نمودند. آقای محمود فروزبخش به نقد این مقاله پرداخته اند و صاحب نیوز ضمن انتشار این نقد، منتظر پاسخ دیگر دوستان به این مطلب خواهد بود.
محمود فروزبخش: گاهی اوقات سوال اساسا غلط است. و گاهی اوقات آن سوال غلط در وقت غلطی مطرح میشود. و تازه آن سوال غلط در وقت غلط مطرح شده نیز ناقص پاسخ داده میشود.
اما چرا در «مقاله تکنوکراسی»، سوال اساسا غلط است زیرا مسئله از بنیان اشتباه مطرح شده و در یک فضای ذهنی خلق گشته است. نویسنده معتقد است به دو دسته: عمل گرایان و آرمانگرایان. این مقوله ذهنی است و وجود خارجی ندارد. هیچ کسی نیست که آرمانگرا نباشد. میلیونها شیعه امروز در ایران به مهدویت اعتقاد دارند و آرمان آنان رسیدن به حکومت عدل است. هیچ کس نیست که از بهشت موعود پیامبران الهی رویگردان نباشد. از طرف دیگر کسی هم نیست که عملگرا نباشد، حتی آرمانگراترین انسانها نیز وقتی پشت فرمان ماشینشان مینشینند باید عملگرا باشند.
مشکل اولیه ما با این متن همان تقسیم بندی ذهنی اولیه است که اتفاقا این نوع تقسیم بندی از کتابهای غربی بیرون آمده است و برای همین است که در پایان مقاله میبینیم مورد استفاده رسانههای غربی قرار گرفته است. این که اساسا ما دو واژه به نامهای عمل گرایی و آرمان گرایی تعریف کنیم و آنها را مقابل هم تعریف نماییم از اساس نگاهی ایدئولوژیک است. این که خودمان را آرمانگرا معرفی کنیم و بگوییم ما افقهای اسلام و ولایت را میفهمیم و طرف مقابل ما عمل گرا است، این خودش نوعی نگاهی سیاسی برآمده از ایدئولوژی است.
اگر ما اندک آشنایی با نگاههایی صدرایی داشته باشیم میتوانیم بگوییم که عملگرایان و آرمانگرایی در طول هم تعریف میشوند و نه در مقابل هم. این دو نسبت به هم شدت و ضعف دارند. هر میزان عملگرایی تقویت شود، شأن عالی آن آرمانگرایی نیز تقویت خواهد شد. در جایی از مقاله آمده است:
«هر مقدار این تکنوکرات، مدیر قوی تری باشد، خطرش بیشتر خواهد بود.»
این جمله برای من کمی قابل فهم نیست. فرض کنید مدیری تکنوکرات داریم و میخواهد انبوه سازی کند و در این راه مرامی تکنوکراتی دارد. حال این مدیر ضعیف است و ساختمانهایی میسازد که با زلزلهای کوچک ویران میشوند و صدها نفر کشته میشوند. در مقابل مدیر تکنوکراتی داشته باشیم که قوی است و ساختمانهای مستحکم میسازد. به نظر شما کدام یک از اینها برای انقلاب ما خطرناکترند؟
این نگاه نویسنده به آن جا برمی گردد که تأکید دارد از همان اول یک تقسیم بندی اجباری را به جامعه ایران تحمیل کند و عده ای را آن طرف و عده ای دیگر را طرف دیگر بگذارد. اصلا کار ایدئولوژی و نگاه ایدئولوژیک همین است که دشمن سازی کند. بقای ایدئولوژی به همین دوقطبی کردن هاست.
ریشه این رویکردها نیز به دهه شصت بازمیگردد که نویسنده از آن به افتخار نام میبرد و آن زمان را دوره ای می داند که خبری از این انحرافات عملگرایان نبود. بد نیست نویسنده از خود بپرسد که در دهه شصت چگونه جامعه و حکومت به یک چنین یکدستی و اتحاد مطلوبی رسیده بود؟ جواب مشخص است. جنگ یک کشور بیگانه علیه ایران بود که فرصت را برای تأمل و درنگ باقی نگذاشت و همه باید سریع زیر یک پرچم جمع می شدند و اصولا در چنین زمانی دفاع از ملت به عنوان بحث اول و آخر دیگر فرصتی به رویکردهای دیگر نمیدهد. و سوال دیگر آن که اصلا در آن زمان فرصتی هم اصلا برای سایرین بود. پس این که به تنهایی خودمان پرچم افتخار خودمان را بر قله پرافتخار خودمان بکوبیم و خودمان را تشویق کنیم چندان هنری نیست و خواهیم دید که فردای بعد از جنگ، فرصت برای دیدن و اندیشیدن فراهم می شود و آن وقت است که ایدئولوگهای زمان جنگ باید خود را برای مواجهه با این همه جهان اندیشه و این همه زندگی آماده کنند.
بگذریم؛
و اما صورت مسئله صحیح چیست؟ صورت مسئله عمل گرایی و آرمانگرایی تقسیم بندی خوبی نیست و دقیقا قابل تطابق با جامعه ایران نیست زیرا سبب می شود که یک گروه خود را سخنگوی خدا و گروه دوم را دشمن خدا بنامیم. حال آن که در بطن جامعه اصلا چنین اختلافی نیست و این تنها یک نگاه سیاسی است که با آن می توان رقبا را مخصوصا نزدیک انتخابات سرکوب کرد.
مسئله امروز ما عمل گرایی و آرمانگرایی نیست. مسئله امروز ما «پر کردن فاصله آرمانها و واقعیتها با عمل» است. این مسئله امروز ماست و گام اول آن بدون شک شناخت واقعیت های موجود است.
اما واقعیت های امروز ما چیست؟
40 میلیون خط گوشی همراه در ایران وجود دارد. بیش از ده میلیون کاربر فعال و حرفهای اینترنت در ایران وجود دارد. در آیندهای نزدیک جمعیت شهری ما از هشتاد درصد عبور خواهد کرد. تمام روستاهای ما به برق مجهز شدهاند. تعداد دانشجویان دختر ما از دانشجویان پسر در حال جلوزدن است. تعداد تحصیلکردگان دانشگاهی ما چه شاغل و چه بیکار، هر سال میلیونی در حال افزایش است. از ماهواره سخنی نمیگویم، از آپارتمان نشینی و از آمار ازدواج و طلاق. و از این که عدد موالید ما دو است.
اینها همه حقایق جامعه ما هستند و این که هر کدام از این گزاره ها با خود باری به همراه دارند و فرهنگی را قرار است منتقل کنند و تغییراتی که گویا با چیزی نمیتوان جلوی آن را گرفت. این جبر روزگار است که هر روز نیز بیشتر از روز قبل دارد جلو میآید و با خوش آمدن و نیامدن من و شما متوقف نمی شود. من نمیدانم مفهوم و تبعات حتمی گزارههایی که در بالا به سرعت مرور شد را کسی می داند یا نه و یا آن که اصلا صلاحمان آن است که ندانیم.
به عقیده من در مواجهه با چنین واقعیت هایی در جامعه ما دو نوع رویکرد وجود دارند:
1- اهالی ساده بینی
2- اهالی کارآمدی
گفتیم که مسئله امروز ما «پر کردن فاصله آرمانها و واقعیتها با عمل» است. گروه اول کسانی هستند که این مسئله را ساده می بینند. غالبا اهل شعار هستند و سطحی نگری خاص خود را دارند. این جماعت خیلی دوست دارند که تمام طرف های مقابلشان و دیدگاههای دیگر را به غربگرایی و غربزدگی و اومانیستی و صهیونیستی و اخیرا حتی شیطان پرستی! وصل کنند و در عوض خودشان را دارندگان علوم انسانی اسلامی بدانند. در جیب چپشان اقتصاد اسلامی و در جیب راستشان مدیریت اسلامی است و مقوله عدالت را با یک حدیث حلوفصل میکنند. با یک مقاله اینترنتی برای کل نظام حوزوی و دانشگاهی تعیین تکلیف میکنند و این باز هم خوب است زیرا اکثر متفکران و اندیشمندان این جریان شفاهی هستند؛ از خود کتابی ندارند و غالبا پامنبریهای ثابتی دارند. آنهاشان که خیلی زحمت میکشند با مصاحبهها و مقالاتشان کتابسازی میکنند.
اما در یک کلام میتوانم بگویم رویکرد این گروه ساده انگاری است. هنگامی که از اینترنت و عظمت مخاطرات آن صحبت میکنیم میگویند جنگ نرم! و هنگامی که از ماهواره میگوییم میگویند ممنوع است! و شاید همین دیدگاهها باشد که برای جمع آوری ماهواره با هلیکوپتر عملیات انجام میدهند. خیال میکنند با فیلترینگ و محدودیت به جایی میرسند. خیال میکنند که با پندهای مجموعههای تلویزیونی میتوان جوانان را به اسلام هدایت کرد. وقتی از علوم انسانی صحبت میکنیم یک شبه صد سرفصل آن را تغییر میدهند، چنانچه در این دولت دادند و اساتید عالی رتبه را بازنشسته کردند تا علوم انسانی غربی بیش از این سرایت نکند! وقتی از خطر کاهش جمعیت صحبت شد، از یک میلیون تومان تشویقی صحبت کردند که البته مصرف یک سال پوشک است. وقتی از هنر و ادبیات میگوییم حتما یک پند اخلاقی یا حرف انقلابی کنارش میچسبانند و خلاصه تمام آرمانها را خیلی راحت به واقعیتها پیوند میدهند تا خدایی نکرده جامعه تهی از آرمانها و ارزشها نماند.
این جماعت سالهاست که در رأس نگاههای فرهنگی ما هستند حداقل از 84 تا به امروز امور را در اختیار دارند. نمونه این رویکرد در این مقاله هم موجود بود. جایی که از بهبود اوضاع تکنوکراسی در سال 84 تا 88 سخن میگوید. این به عقیده من همان ساده انگاری همیشگی دوستان است. کجای تکنوکراسی در دولت آقای احمدی نژاد از بین رفت؟ آری جریان کارگزاران از قدرت کنار گذاشته شدند و عدهای دیگر جای ایشان را گرفتند. این حرف صحیحی است اما به کدامین دلیل این قدر دولت احمدی نژاد را مبرا از این حرفها می دانید؟
اگر آقای جاسبی دانشگاه آزاد را ساخت دانشگاه پیام نور هم زمان آقای احمدی نژاد رشد کرد و رونق گرفت. تفاوت بنیانی این دو مرکز آموزشی در چیست؟
اگر آقای کرباسچی آن گونه ساخت و ساز را آورد مسکن مهر هم بعدها آمد که نگاهش چندان تفاوتی نداشت فقط تفاوت در آن بود که مسکن مهر نگاهش بیشتر به دهکهای پایین بود که البته این پیشرفت هم در نوع خود قابل ستایش است.
با این مثالهای فروان میتوان نشان داد که اتفاق خاصی نیفتاده است. در نظام آموزشی نیز شباهتها بسیار است و در آنجا که اصلا تفاوت رویکردی را شاهد نیستیم. اما نویسنده مقاله تکنوکراسی همچنان تلاش دارد بگوید که یک جریان در کشور هستند که آرمانگرا هستند و جریانهای دیگر عملگرا هستند. و ما باز هم میگوییم این نگاهها علمی نیست بلکه سیاسی است. چنانچه در اول نوشتار نیز گفتم که مقاله بد در زمان بدی هم مطرح شده است. زیرا نویسنده مقاله تکنوکراسی به عقیده من چندان قصد روشنگری نیز نداشته است و این بحث را درست در زمانی مطرح میکند که مشخص است این گونه بحث کردن برای ضربه زدن به یک رقیب انتخاباتی است مخصوصا وقتی که به اشارت از جنگ و جبهه سخن میگوید.
اجازه بدهید یک نگرش مقاله را با هم مرور کنیم:
«تکنوکراتهای ناآگاه ما، تنها درصورتیکه شناخت خود را از این پدیدههای فرهنگی و تمدنی غرب افزایش دهند و همچون مقام ولایت، در رسانههای عمومی بدون دو پهلوگوئی، این مکاتب را مورد نقد قرار داده و تکلیف مخاطبین را روشن کنند، خطر انحراف مرتفع خواهد شد و اگر اقدام نکنند، قرار گرفتن آنها درمناصب مدیریتی خطرناک است»
آیا اگر یک تکنوکرات در خبرگزاری فارس اعلام کند که غلط کردم و تغییر کردم، کارها درست میشود؟
آیا هشت سال دولت آقای احمدی نژاد که پر بود از این اعلام برائتها و شعارها توانست خود را از تکنوکراسی جدا کند و اساسا تغییر خاصی در ساختارهای اداری کشور حاصل شد. و اصلا چرا یک مدیر باید بیاید و در رسانههای عمومی چیزی را جار بزند. پیشتر بیان شد که شعار جزو اساسی این جریان است.
رویکرد دوم کسانی هستند که بر روی کارآمدی تأکید دارند. این گروه سه مشخصه دارند:
اول آن که فاصله میان واقعیتها و آرمانها به اساسیترین سوال آنها تبدیل شده است.
دوم آن که واقعیت جهان امروز و داستان توسعه را به خوبی میشناسند پس به خوبی میدانند که با این یکی دو کلمه حرفها کار درست نمیشود. شعار نمیدهند و ماجرا را ساده نگاه نمیکننند از طرف دیگر هم جلوی ریل توسعه دست انداز درست نمیکنند و به قطار آن همچون کودکان سنگ پرتاب نمیکنند.
سوم آن که سعی میکنند با کارآمدی فاصله میان آرمان و واقعیت را پر کنند. آنها برای رسیدن به این مهم بر سه اصل تأکید دارند:
الف– تخصص گرایی
ب- استفاده حداکثری از نخبگان
ج- فعال بودن و تلاش زیاد
چیزهایی که در دولت پیشین فقط یکی از آنها به خوبی دیده شد. خوب است به سمت دولتی برویم که قوت دولت قبلی را داشته باشد و دو ضعف دیگر را نداشته باشد. و البته و صد البته اهل شعار و ساده بینی هم نباشد.
ملاحظه کردید که در مقاله قبلی دوقطبی «آرمانگرایی و عملگرایی» تشکیل شد و اینجا از دو گروهی نام برده شد که اولی بر ساده انگاری واقعیتها تأکید دارند و گروه دوم با تکیه بر واقعیتها بر کارآمدی تأکید دارند. به عقیده من تقسیم بندی دوم از این جهت بهتر است که در بطن جامعه ایرانی در این چند سال موجود بوده و ما به وضوح این افراد را میبینیم. به علاوه این تقسیم بندی از سوال امروز ما یعنی فاصله میان آرمان و واقع خلق شده است و نه از یک فضای ذهنی، سیاسی یا ایدئولوژیک. و در پایان این که سوء استفاده را کمتر میکند و دیگر کسی نمی تواند بگوید من آرمان اسلام را میفهمم و شماها نمیفهمید و به دیگران برچسب بزند.
مطلب بسیار مهم دیگری که باید به آقای شهیدی و دوستانش بگویم این است که چرا شما اول برچسب تکنوکرات را به کسی میزنید بدون آن که معنایش را بدانید. آن شخص را خوب تخریب میکنید بعد که از شما و رفقاتان میپرسیم تکنوکرات یعنی چه تازه به فکر تعریف و توضیح می افتید و مقاله مینویسید. به شما توصیه میکنیم که از دفعه بعد اول واژه را تعریف کنید و بعد برچسبش را به کسی بزنید.
پاسخ آقای شهیدی به مقاله آقای فروزبخش
ایجاد بستر نقد و گفتگو فرصت مناسبی است که نظرها محک بخورد و عیار آن آشکار شود. استاد مسعود شهیدی ابتدا در مقاله «تکنوکرات کیست؟» به بیان خطرات یک مکتب فکری و مدیریتی پرداختند. آقای فروزبخش «نقد مقاله تکنوکرات کیست؟» را برای ما ارسال کردند و اکنون آقای شهیدی به پاسخ این نقد نشسته اند…
***
برادر گرامی جناب آقای فروزبخش
ضمن تشکر از جنابعالی که مقاله اینجانب را مطالعه و نقد فرموده اید، هدف از آن مقاله، ارائه تعریفی ساده و روشن از واژه های عملگرائی، آرمان گرائی، و تخصص گرائی بود و چون اینگونه مباحث نظری اگر با مثال ها و مصادیق همراه شود بهتر فهمیده می شود، مثال های زیادی آوردم که این مبحث نظری به واقعیت های موجود جامعه ما مرتبط شود و فایده ی عملی هم داشته باشد. این امر سبب شد مقاله طولانی شود که از این بابت از دیگر خوانندگان عزیز نیز عذرخواهی می کنم و اما اصل سخن این بود که پراگماتیسم (عملگرائی) و تکنوکراسی (تخصص گرائی) مکاتبی فکری فلسفی، با شناسنامه ی رسمی، با تعریفی بین المللی و عملکردی مشخص در غرب و در سطح جهان و در کشور ما هستند. سخن اصلی جنابعالی هم اگر درست فهمیده باشم، این بود که دوقطبی عمل گرائی و آرمان گرائی وجود خارجی ندارد، تقابلی هم بین آنها وجود ندارد و همه ی این حرف ها ساخته و پرداخته ی ذهن ایدئولوژیک و نگاه سیاسی نویسنده بوده است.
برای آنکه مطمئن شویم چنین مکاتبی وجود دارند و مطمئن شویم در تقابل با یکدیگر قرار دارند، کافی است به کتاب های فلسفی مرتبط یا به کارشناسان فلسفه و حتی به کارشناسان مدیریت مراجعه کنیم، ولی ساده تر و نقدتر از همه، مشاهده ی چند نقل قول از چند منبع متفاوت است که می تواند مشکل ما را حل کند:
1- حدود سی سال قبل، بنی صدر با مقدم داشتن تخصص بر تعهد، جمعی از تکنوکرات های ادارات و ارتش را گرد خود جمع کرده و در مقابل انقلاب جبهه ای تشکیل داده بود، مقام معظم رهبری در مصاحبه ای با مجله ی سروش، خیلی ساده، معنای تکنوکراسی را بیان کرده و سعی کردند تکنوکرات ها را به سوی انقلاب جذب کنند. بخشی از آن مصاحبه جملات زیر است:
“تکنوکرات را تکنیک گرا باید بگوئیم، یعنی باصطلاح محور تفکر خودش را صنعت، تکنیک، حرفه و تخصص قرار می دهد، یعنی دلبستگی اش به آن است و اصلا شاخصه ی تکنوکراسی همین است، بنابر این، دلبستگی او تخصص است و چون دلبستگی اش تخصص است، نمی تواند انقلاب دلبستگی او باشد. اگر هم شد دلبستگی دومش خواهد شد.”
2- مرکز کارشناسی شورای رقابت امریکا پس از بررسی مسائل ایران، جمع بندی خود را طی گزارشی تحلیلی در سال جاری میلادی به وزارت خارجه امریکا ارسال کرد و طی آن بر وجود دو جریان عملگرا و آرمان گرا در جمع مدیران رده بالای کشور تأکید نمود و تصریح کرد تکنوکرات ها که در مسائل سیاسی، دین و ایدئولوژی را کم رنگ می کنند در صدد باز پس گیری مدیریت ها هستند.
3- دانشنامه آزاد ویکی پدیا در ذیل واژه عملگرائی (پراگماتیسم) مطالبی را بیان کرده که چند جمله از آن را نقل می کنم.
“حقیقت چیزی نیست که مستقل و مجرد از انسان وجود داشته باشد”. ” حقیقت چیزی است که انسان آن را خوب بداند”.
“پراگماتیسم فلسفهای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تأثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر ویلیام جیمز و جان دیویی به ظهور رسید. به نظر این متفکران، پراگماتیسم، انقلابی است علیه ایده آلیسم (آرمانگرایی)”.
“دولتمردان و سیاستمداران پراگماتیست، به کسانی اطلاق می شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می شمارند”.
جناب آقای فروزبخش، همانگونه که ملاحظه می فرمائید، در هر سه سند فوق که از سه مرجع متفاوت است، وجود این مکاتب فلسفی و مقابله ی بنیادین آنها با آرمانگرائی، مورد تأکید قرار گرفته و باید بپذیریم که این مکتب های فلسفی، واقعیت هائی غیر قابل انکار و مستقل از ذهن من و جنابعالی هستند و شدت دو قطبی بودن و تقابل به حدی است که ویکی پدیا می گوید مکتب عمل گرائی یک انقلاب علیه آرمانگرائی (دین باوری) است.
جنابعالی که از نوشته تان آشکار است انسانی دین باور و دلبسته به آرمان های معنوی هستید و قلم خوبی هم دارید و خودتان هم تصریح کرده اید که تکنوکراسی حتی در دولت کنونی هم شکست نخورده و قدرتمند است، پس شایسته است در مقابل این دشمن دین، قیام کنید. انتظار هست پراگماتیسم و تکنوکراسی را برای جوانان تبیین و نقد بفرمائید، مطمئن هستم نوشته ی شما بسیار بهتر و مؤثرتر از نوشته ی من خواهد بود. اکثریت مدیران عمل گرا و تکنوکرات ها هنوز از مبانی ضد دین این دو مکتب غربی بی اطلاع و به مبانی دین خود وفادارهستند و لذا به این گونه مقالات آگاهی بخش، نیاز حیاتی دارند. اگر اینگونه روشنگری ها وجود داشته باشد با وجود آنکه در ابتدا کمی ناگوار است و برخی از عزیزانمان را آزرده می کند، ولی اکثریت آن ها را که سرمایه های بزرگ این کشور هستند و ندانسته به این وادی پا نهاده اند از لغزش و سقوط مصون خواهد داشت.
ضمنا پیشنهاد بسیار ارزشمند جنابعالی برای شناخت واقعیت ها و حرکت دائمی از واقعیت ها به سوی آرمان ها را کاملا می پذیرم و آن را دیدگاهی اسلامی و انقلابی می دانم و امیدوارم بتوانم آن را سر لوحه ی زندگی خود قرار دهم.