امام به عنوان ولی فقیه نمی خواست چتر حمایتش بالای سر یک حزب باشد/ مدل کار جمعی الزاما به معنی تشکیلات حزبی نیست
مصاحبه با آقای حسین اسفندیاری، دبیر سابق حزب جمهوری اسلامی اصفهان
سوال: آقای اسفندیاری برای ما از حزب جمهوری اسلامی بگویید.
پاسخ: من اول توصیه می کنم که شما در رابطه با حزب اگر می خواهید کلیت آن را بررسی کنید به یک دیدگاه صحیح برسید. اگر هدف این مصاحبه ها بررسی اسنادی هست، در این بررسی فرد باید تعهد به ذکر همه اسناد و منابع داشته باشد اما اگر فقط یک راه حلی هست برای آیندگان و اینکه چراغ راهی باشد که آیندگان استفاده کنند، همه کسانی که شما با آن ها مصاحبه می کنید، حالا بعد از 35 سال که از ماجرای حزب و پایان ماموریت آن می گذرد (اگر از شروع حزب بگوییم که حدود 40 سال) افراد فقط باید تجربیاتشان را بگویند.
حزبی که آقای بهشتی و دیگران تاسیس کردند منظورشان این بود که حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی بر اساس داشتن یک تشکیلات مقتدر می تواند قوام بیشتری داشته باشد اما آیا با این تشکیلات از این نوع واقعاً به این هدف نائل می شوند یا نه؟ به نظرم یکی از سوالات جدی است که در بررسی ها باید مورد نظر باشد.
سوال: یعنی حتی حزب جمهوری اسلامی مدل خوبی نبود؟
جواب: ممکن است. این دیدگاه و این اندیشه در اصل و بنایش از آقای بهشتی و خود مقام معظم رهبری و کسانی که در آن مقطع آمدند کار را شروع کردند، همگی «انسان» بودند.
البته مبدع این اندیشه در اصل آقای بهشتی بود. آقای بهشتی همه می دانستند که کل حرکات و سکناتش در طول این انقلاب جز آرزو برای اینکه این نظام و این حکومت الهی بهتر شود نبود و حزب را هم برای همین می خواستند، اما این باید به عنوان یک اندیشه مورد بررسی قرار بگیرد، به عنوان یک تز فکری. اسلام رابطه اش با تشکیلات حزبی چگونه است؟ این را هنوز کسی به نظر من جواب نداده.
سوال: خودتان دنبال جوابش بودید؟ چون شما خودتان در جایگاه عالی کار تشکیلاتی قرار داشتید.
جواب: من خودم دنبال جواب بودم. از همان زمان هم به این مسئله مرتب فکر می کردم و این مسئله را برای خودم تجزیه و تحلیل می کردم و بعد از آن هم به صحبت های حضرت امام بیشتر فکر کردم و صحبت های آقا را هم که بعد از ایشان رهبر بوده و مشی ایشان را در دوران رهبری ایشان (که بالاخره یک مشی مشخصی داشتند) و قبل از آن در دوران ریاست جمهوری و موقعی که دبیرکل حزب بودند، همه را بررسی کردم.
سوال: ما اجمالا می دانیم که کار تشکیلاتی باید باشد چون «یدالله مَعَ الجَماعَه» معنی اش همین کار تشکیلاتی است.
جواب: بله، ولی جایی گفته نشده که کار تشکیلاتی و کار جمعی و اینکه خداوند جمع را دوست دارد و اراده خودش را در جمع ها جاری می کند و به ثمر می نشاند، این در جایی گفته نشده است که این لزوماً به عنوان «تشکیلات حزبی» باشد. این ها چیزهایی است که شما باید بررسی کنید.
خیلی ها بعد از رحلت حضرت امام به این نتیجه رسیدند که بیایید برویم و حزب را احیاء کنیم؛ چندین بار این قضیه را با خود آقا مطرح کردند. اما آقا از خود چیزی نشان ندادند در این قضیه، به نظر من حتی اگر کوچکترین حدی از موفقیت را در این کار می دیدند بالاخره یک چراغ سبزی نشان می دادند، چون همان آدم های که در حزب بودند بخش عمده ای از آن ها در کنار ایشان بودند و پیرو ایشان بودند.
سوال: شاید مصلحت اندیشی هایی بوده است.
جواب: به نظر من با بقیه قرائنی که کنار هم بگذاریم ایشان هم به این نتیجه رسیدند که تشکیلات حزبی به این صورت آن چیزی نیست که بتواند آرمان های حکومت اسلامی را محقق کند، مگر اینکه جمهوری اسلامی هم کم کم نتواند به قول معروف خدای نکرده آن روش اسلامی را پیاده سازی کند و ما در این قسمتش مانده ایم و حالا بیاییم از این مسیر وارد شویم و امیدوار باشیم که اتفاقی بیفتد.
سوال: صبر کنید، از این ما نمی توانیم رد شویم. پس شما یک مدل جایگزینِ حزب موجود به ما ارائه بدهید، خودتان بعد از انقلاب و انحلال حزب هنوز کار تشکیلاتی انجام می دهید؟
جواب: البته هیچ وقت حزب به طور رسمی منحل نشد و به اصطلاح فتیله اش پایین کشیده شد، به این معنا که می گفتند امام یک روشی را در پیش گرفته که خود به خود منحل شود. ولی امام حزب را به جایی بردند که افراد بدانند دیگر نباید اطراف این حزب باشند.
البته از نظر من علت این کار امام این بود که حزب با حمایت امام شروع شد و امام معتقد به تشکیلات حزبی از اول نبودند، در عین اینکه حزب با حمایت ایشان شروع شد. این را در جاهای مختلف به ما می گفتند که من بر اساس آن چیزی که این آقایان بهش اعتقاد داشتند حمایت کردم و به خودشان هم گفتم. کما اینکه در رابطه با هزینه های حزب هم امام تا یک سال وجوهات شرعی را برای حزب می دادند اما بعد وقتی بهشان می گفتند برای حزب است، می گفتند «نه من برای حزب نمی دهم من به این آقایان اختیار دادم، این ها می توانند وجوهات را در زمینه هایی که مصرف وجوهات هست صرف کنند، اگر حزب هم محل مصرف آن است بدهند».
بنابراین امام به اصطلاح هوشمندانه در مسائل نظر می دادند، این جوری نبود که یک چیزی را امروز بگویند و فردا بیایند... منتهی آقایان نظرشان این بود که «قوام و دوام کار حکومت منوط به داشتن یک تشکیلات است» و با امام هم خیلی سر این جمله مذاکره کردند، اما به نظر من امام این را قبول نداشتند.
به هرحال از اواخر سال 57 و بعد سال 58 بعضی از دوستان به تدریج آمدند و برخی سال 59 آمدند و بعضی ها سال 60 به شورای حزب ملحق شدند و خدمت می کردند که ماجراهایی دارد.
سوال: آیا صحبت امام (ره) به خاطر مصلحت اندیشی نبوده است؟ یا اینکه امام با ذات حزب مخالف بودند؟
جواب: نه، من این را مصلحت اندیشی نمی گویم و نه نامش را مخالفت با ذات حزب می گذارم. امام در ضمن آن جلسات به آقای خامنه ای و آقای هاشمی که به عنوان راس حزب بودند گفته بودند بالاخره بعداً شماها در این حزب نیستید، و من نمی دانم چه چیزی پیش می آید. این را صریح گفته بودند و نمی شود اسمش را مصلحت اندیشی گذاشت.
مصلحت اندیشی یعنی یک کسی ممکن است چیزی را هم قبول داشته باشد اما خلافش را بگوید، ولی وقتی این را صریح آن زمان در جملاتشان گفته بودند و این آقایان می آمدند و این را در شورای مرکزی تهران نقل می کردند و به ما هم می رسید و ما هم بحث می کردیم، این اسمش مصلحت اندیشی نیست.
حالا کسی اگر می خواهد برود و حزبی تشکیل دهد امام آن را نفی نکرده اند، ولی عنوان «ولی فقیه» بالای سرش نباشد.
اینکه شما می گویید مدل، این را تدریجی باید به آن برسیم، یک حزب خاصی، یک مدل خاصی از حزب که به عنوان ولایت فقیه در جامعه باشد امام این را نفی کردند.
معنی اش هم مخالفت نیست، ممکن است مفهومش این باشد که این روش را قبول ندارند کما اینکه ما در زمان حزب کسانی را داشتیم که این ها از لحاظ افکار خیلی نزدیک به حزب بودند اما وقتی بهشان می گفتیم که به حزب بیایند می گفتند من به حزب نمی آیم. من خودم به ده ها نفر می گفتم شما که افکارت همه افکار حزب است، می گفتند درست است اما نمی آییم. و این افراد هنوز بعضی هاشان در قید حیات هستند.
سوال: الان خود شما کار تشکیلاتی انجام می دهید؟
جواب: ببینید وقتی کسی در جامعه زندگی می کند و کار اجتماعی انجام می دهد مگر می تواند کار جمعی نکند؟
سوال: تحت چه قالبی؟ مثلاً قرض الحسنه، خیریه؟
جواب: نه، قرض الحسنه و خیریه که با نوع سیستم و روش ما یک شئون اجتماعی است. اقسام این چیزها شئونی از موارد اجتماعی است که فرد در اجتماع مسلمین باید حساس باشد و کمک کند، اما این به عنوان حکومت داری نمی تواند مطرح باشد که مثلا کسی در این چهارچوب بتواند حکومت کند.
هیچ وقت نقاط اندیشه ای که به افراد برنمی گردد؛ من دارم یک اندیشه را مطرح می کنم، یک طرز فکر را مطرح می کنم. طرز فکر مستقل از این است که خود فرد ممکن است پیرمرد شده باشد و زمین گیر شده باشد. این معیار نیست که خودش چه کار می کند، ملاک فکری را داریم می گوییم. می گوییم ملاک فکری امام برای تفکر حزبی چیست؟
30 سال بعد از امام الحمدلله آقا بودند و تفکرات امام را ادامه دادند اما باز هم می بینم آقا چنین رفتاری را نکردند، یعنی هیچ حزبی را تحت حمایت خودشان در نیاوردند. پس من از این نتیجه گیری کنم، یک دوره کوتاهی ممکن است مصلحت اندیشی باشد، یک دوره 2 ساله یا 5 ساله، دوره ای که بگوییم مربوط به جنگ بود و دوره ای که مربوط به فلان موضوع بود، اما این استمرار رفتار آقا خیلی مهم است.
حالا اگر شما می خواهید روی این مطلب کار کنید به نظر من خیلی نیاز به موشکافی دارد و باید جلسه ای تشکیل بدهید با همه این افرادی که بودند و این نظرات را در جمع بحث کنند و در آن بحث نتیجه گیری بشود.
سوال: آیا ممکن است امروز افرادی خودجوش حزبی را پایه گذاری کنند و چقدر خوب، چقدر ایده آل و چقدر آرمانی، که مقام معظم رهبری بگوید دم شما گرم.
جواب: این بحث که شما می فرمایید اگر توجه کرده باشید در بحث جوان ها که می گویند جوان ها کار فرهنگی و اجتماعی می کنند خیلی آقا خوشحال هستند، این ها مجموعاً پراکنده هستند همه در گوشه و کنار کشور هستند و ممکن است بیایند و با هم مرتبط بشوند این را هم آقا نفی نمی کنند، حتی ممکن است این ها بیایند و با هم مرتبط شوند اما عنوانشان عنوان حزبی نیست چون از حزب یک برداشت دیگری می شود.
حزب می گوید من در این ساختار قدرت باید سهیم باشم، آخرش حزب بدون سهیم بودن در ساختار قدرت نمی تواند کاری کند، اما بعضی هایش هم بستگی به زمان و مکان دارد. داریم در داخل ایران صحبت می کنیم باید حواسمان باشد یک وقتی است که بیرون کشور هستیم و ممکن است بیرون کشور مقتضیات متفاوت باشد.
سوال: مثلاً حزب الله لبنان...
جواب: حزب الله لبنان، مجموعه شیخ زکزاکی در نیجریه، این ها ممکن است اگر تشکل نداشته باشند بخورندشان، یعنی اگر تشکیلاتشان به صورت حزبی نباشد.
ما باید بحثمان را روشن کنیم مجموعه بحث ما در چارچوب داخل ایران است که محل استقرار ولی فقیه است و ولی فقیه اینجا دارد دامنه نفوذ اسلام را در سراسر جهان شکل می دهد. این ها باید هر کدامش توجه شود. نخیر حزب الله لبنان اگر نبود و اگر روز اول نمی آمدند و همان شهید موسوی و بعدش هم سید حسن نصرالله و دیگرانی که آنجا هستند این مسیر را طی نمی کردند، در جامعه لبنان این ها را می خوردند، آنجا چتر حزب الله یعنی چتر شیعیان، آنجا مرکز قدرت شیعیان است. این بحث متفاوت است از بحثی که ما داریم می کنیم.
مدل مطلوب رهبر معظم انقلاب
مدلی که الان آقا پسندیده اند این است که می گویند کسانی که در نظام به قول معروف دچار ارتجاع نشده اند، دچار پسرفت نشدند، دچار خودباختگی نشدند، دچار از دست دادن آرمان ها نشدند، این ها چیزهای کلیدی است که در صحبت های آقا هست، کسانی که به نظام اسلامی اعتقاد دارند، کسانی هستند که دنبال این هستند که حدود اسلامی و اندیشه های اسلامی گسترده بشود، می گویند ممکن است چنین ابداعی پیش بیاید که این این جوان ها از طریق یک تجمعی با هم وصل شوند اما نه تجمع حزبی، به نظرم آقا این مدل را می پسندند...
سوال: در زمان شما حزب در شهرستان های اصفهان هم فعال بود؟
جواب: بله، در حدود 20 تا 30 شهرستان شورا داشتیم. هر شب من 3 تا شهر را می رفتم و تا آخر شب می نشستم و نتیجه می گرفتم. از یک مسیر شروع می کردم و مثلا می رفتم شهرضا، بعد از این سمت می رفتم سمیرم بعد می رفتم جایی دیگر تا ساعت 12 شب.
سوال: قبول دارید که این ها تاریخش دارد گم می شود؟
جواب: این ها که بسیار مفصل است. اصلاً تشکیل این ها به چه شکل بود؟ بحث مفصلی دارد فعلاً در کلیات هستیم و اگر همه این ها را بخواهیم بنویسیم یک مجموعه چند جلدی می شود.
اسامی این افراد هم هست بهتان می گویم تا به سراغشان بروید. اینها آدم های موثر شهرها بودند، بعضی هایشان نماینده مجلس شدند. آقای غلامرضا حیدری نماینده فریدن شد، آقای بهمن محمدی نماینده فریدن شد، آقایی از نطنز نماینده شد. همه این ها آدم های موثر شدند. مسائل کلی انقلاب در خیلی از این شهرها به وجود این ها شکل گرفت.
انتهای پیام/
محور کار سیاسی تمام نهادهای انقلابی در اصفهان حزب جمهوری اسلامی بود
کار حزبی موفق یک کار تمام وقت است نه پاره وقت
گفتگو با مهندس رسول حامدیان، مسئول سابق تشکیلات حزب جمهوری اسلامی اصفهان
سوال: آقای حامدیان شما مسئول تشکیلات حزب جمهوری اسلامی اصفهان بودید و همزمان مسئول شاخه مهندسین هم بودید؟
جواب: البته من مدتی مسئول آموزش بودم و بعد مسئول تشکیلات شدم. همزمان در حوزه مهندسین هم بودم. ما شاخه مهندسین نداشتیم، ولی حوزه داشتیم.
عضویت در حوزه ها یک کار موازی بود. در حوزه ها جلسات برای کارهای سیاسی و فرهنگی برگزار می شد.
سوال: غیر از حوزه مهندسین چه حوزه های دیگری بود؟ مثلاً حوزه فرهنگیان و...؟
جواب: حوزه ها که می گویم به این شکل بود که تعداد افرادش 15 نفر بود و بعد اگر این حوزه ها تعدد پیدا می کرد اسمش شاخه می شد. شاخه مهندسین، معلمین، بازار، خواهران، دانش آموزی، دانشجویی. این ها مادامی که یک حوزه بود، اسمش حوزه بود و بعد شاخه نام می گرفت.
سوال: نحوه عضویت در حزب به چه شکل بود؛ مثلاً اگر یکی می خواست ثبت نام کند فرم ثبت نام داشتید؟ آیا برای عضو شدن افراد مصاحبه می گرفتید؟
جواب: اول انقلاب که حزب تشکیل شد همه فکر می کردند که اگر کسی بخواهد در نظام باشد باید در حزب ثبت نام کند. یادم است در این ایستگاه حاج محمدعلی (دفتر حزب) به همان صورت که در صف تخم مرغ و شیر می ایستادند، به همین صورت چندین صف کشیده بودند و با سختی به داخل می رفتند و فرم هایی بود که آن ها را پر می کردند.
در خاطرم هست که اواخر دو اتاق در حزب بود که این ها پر از مدرک بود، همه این ها را پوشه پوشه کرده بودیم و در این زونکن های بزرگ بود. اوایل تصور این بود که حتماً باید در حزب ثبت نام کرد و این اعتقادشان بود، چون اول انقلاب همه شور انقلابی داشتند، منتهی به نظر می رسد که از این ها استفاده نشده بود.
من آن اوایل در حزب مسئولیت نداشتم و بلافاصله بعد از شهادت شهید بهشتی در 7 تیر 60 به حزب آمدیم و مستقر شدیم. قبلاً رفت و آمد داشتیم اما در خاطرم نیست که برای عضوگیری چه کار می کردند، ولی آنچه که یادم است عمدتاً معرفی افراد بود؛ یعنی حزب بنا نداشت که به شکل کیلویی افراد را بیاورد، هم نمی آمدند و هم بنا بر این نبود، شرط نخبه پروری بود و افراد برجسته بیشتر معرفی می شدند. فرم هایی بود که من اگر کسی به ذهنم می رسید معرفی می کردم که این فرد به درد این کار می خورد.
سوال: وظیفه واحد تشکیلات چه بود؟ ما در بحث تشکیلات چندین فرآیند داریم؛ فرآیند شناسایی نیرو، جذب نیرو، تثبیت و ارتقای این نیرو. در دفتر حزب جمهوری اسلامی اصفهان این تقسیم بندی وجود داشت؟
جواب: واحد تشکیلات یک قسمت گزینش داشت که نمی دانم آن زمان هم نامش «گزینش» بود یا نه؛ به هر صورت شناسایی یا گزینش یا هرچه که بود ورودی را می آورد، شاید نامش «جذب» بود. این نیرو را می آورد و کار اصلی تشکیلات از این به بعد بود که در واقع پرورش نیروها بود.
بعد از مرحله شناسایی کار اصلی تشکیلات شروع می شد که این نیروها باید به طور دائم از لحاظ سیاسی به روزرسانی شوند و از نظر اعتقادی و اخلاقی روی آن ها کار شود و ارتقاء پیدا کنند و اعضای تشکیلاتی اعتقاداتشان افزایش پیدا کند و کارهای فکری و مطالعاتی انجام شود تا رشد کنند.
سوال: واحد سیاسی یا واحد آموزش رابطه شان با شما که واحد تشکیلات و به دنبال ارتقای نیروها بودید، چه بود؟
جواب: واحد تشکیلات یک ظرف بود، داخل این ظرف را باید واحدهای دیگر پر می کردند. واحد سیاسی باید محتوای سیاسی را می آورد، تحلیل یا جزواتی یا به صورت شفاهی بود. واحد آموزش باید متن های آموزشی اش را می داد و استادش را تأمین می کرد.
مثلاً در مقطعی ما به این جمع بندی رسیدیم که جزوه کافی نیست و حتماً باید در هر حوزه ای یک استاد باشد و سعی می شد حتی الامکان از روحانیت استفاده شود یا افرادی که به آن ها اطمینان هست و خود واحد تشکیلات اداره جلسات را به عهده داشت. ما در هر حوزه ای یک رابط داشتیم و مسئول حوزه و مسئول حزب گرداننده بودند و در خود آن حوزه مسئولیت هایی تعیین می شد، مثلاً مسئولیت های آموزش، سیاسی و...
سوال: ما یک مفهوم صف و ستاد در کار تشکیلاتی داریم. واحدهای ستاد درون خود سازمان هستند ولی واحدهای صف در مقدمه و روبروی جامعه اند؛ آیا این مفاهیم آن زمان در حزب جمهوری اسلامی وجود داشت؟
جواب: درواقع اگر بخواهیم این جوری نگاه کنیم واحدهای ستادی همان واحدهای پشتیبانی بودند، مثل واحد آموزش که پشتیبانی کننده و محتوایی بود و واحد تشکیلات و حوزه ها و شاخه هایش صف بودند.
سوال: یک سری مفاهیمی امروز داریم مثل مفهوم «میتینگ» یا «ائتلاف»؛ آن زمان هم این مفاهیم بود؟ آیا چیزی به نام ائتلاف در حزب جمهوری اسلامی معنی داشت؟
جواب: در انتخابات مفهوم ائتلاف مطرح می شود و یک مفهوم دائمی نیست؛ هدف مشخص و در زمان خود تمام می شود.
بله، عمدتاً بزرگترین مؤتلف الیه برای حزب همان جامعه روحانیت بود و یک پیوند عمیق مخصوصاً در تهران و در شهرستان ها بین حزب و جامعه روحانیت بود. در ابتدای انقلاب هم که حضور در سپاه منعی نداشت با سپاه بود.
سوال: حزب ائتلاف با سپاه هم داشت؟
جواب: سپاه تا زمانی که امام منع نکرده بودند ائتلافی بود؛ مثلاً در اصفهان کل نهادهای انقلابی شاید در یک جلسه ای بودند که در آن جلسه حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب بودند، و این دو تا سازمان های سیاسی آن جلسه بودند.
سپاه بود، جهاد بود، بنیاد شهید بود، روحانیت بود و تمام نهادهایی که به نحوی با امام مرتبط می شدند و زاده انقلاب بودند در این جریان جمع بودند و تا زمانی که امام منع نکرده بودند این ها همه شان با هم کار سیاسی می کردند. البته محورش حزب جمهوری بود.
سازمان مجاهدین انقلاب هم برای خودش مدعی بود که البته در ابتدا اختلافات چندانی نبود ولی کم کم این اختلافات شروع شد و این خودش داستان مفصلی دارد.
سوال: از حوزه مهندسین کمی بگویید. فعالیت شاخص یا جلسات هفتگی داشت؟
جواب: تمام حوزه ها جلسه هفتگی داشتند. طبق آئین نامه ای که بود، حوزه ها بین 7 تا 15 نفر بودند و یک حدی برای به رسمیت رسیدن داشت. معمولاً هر حوزه ای به همین شکل بود و مهندسی و غیرمهندسی نداشت.
در ابتدای جلسه قرآن تلاوت می شد، بعد از قرآن یک بحث اعتقادی بود که این بحث اعتقادی به دو نحو بود؛ گاهی یک کتاب مثل کتب شهید مطهری مشخص می شد و اعضا مطالعه می کردند و بعد به جلسه می آمدند و آنجا با محوریت ارائه یک نفر بحث می کردند. بعد اشکالات اگر بود روی هم جمع می شد و بعد از مدتی یک نفر را دعوت می کردیم و می آمد پاسخ می داد.
سوال: چند نفر تمام وقت در حزب فعال بودند؟
حامدیان: یک سری عناصر اصلی تشکیلات بودند مثل دبیر، قائم مقام، مسئول تشکیلات، آموزش، مسئول شهرستان ها؛ مثلاً در شهرستان ها غیر از آقای فیروزبخت آقایان مراتب، حقیقی و نادرالاصلی هم بودند یعنی قسمت شهرستان 2-3 نفر بودند.
یا در قسمت تشکیلات به غیر از من دو سه نفر دیگر هم بودند، حاج آقای رفیعیان، آقای میردامادی و آقای امیری هم بودند. یک مدت 5 -4 نفر در تشکیلات بودند و کادر داشت، یعنی مسئول مالی بود، مسئول تبلیغات بود، مسئول سیاسی بود، و غیر از عناصر اصلی یک سری عناصر درجه دوم مثل نگهبان و تلفنچی هم در حزب مستقر بودند و این ها زندگیشان بود.
سوال: پس شما معتقدید که کار حزبی موفق یک کار تمام وقت است؛ بله؟
جواب: ایده آلی بود آن زمان.
سوال: فرض کنید الان یک نفر می خواهد کار تشکیلاتی بکند، با این اشتغالات امروز آیا کار تشکیلاتی باید به عنوان یک کار حرفه ای به آن نگاه شود؟ که فرد حتی حقوق بگیرد؟
جواب: اگر بخواهد یک کار تشکیلاتی درست و حسابی بکند مثل آن کاری که حزب می کرد هیچ راهی به غیر از اینکه طرف به قولی ممحض باشد در این کار وجود ندارد و اینکه بخواهد نوک بزند نمی شود.
حالا ممکن است از اینجا حقوق نگیرد و از جای دیگری تامین شود ولی اگر کسی بخواهد کار تشکیلاتی درست و حسابی بکند باید ممحض باشد.
سوال: جامعه اسلامی مهندسین چطوری است؟
جواب: اگر ما اینجا دو سه تا کادر داشتیم که می آمد اینجا می ایستاد و مستقر می شد اصلاً یک چیز دیگری از آب در می آمد.
سوال: جامعه اسلامی مهندسین یکی از احزاب فعال شهر اصفهان است و شما خودتان با اینکه دبیر جامعه مهندسین اصفهانید ولی اشتغالاتتان خیلی زیاد است؛ این خوب است یا بد؟
جواب: برای تشکیلات و حزب بد است و برای خود فرد که تاثیرگذاری بیشتری در جاهای مختلف داشته باشد بد نیست. ولی اینگونه تشکیلات نمی تواند زورآزمایی کند.
الان مثلاً مهندس محمدرضا باهنر که دیگر اشتغال رسمی ندارند عمدتاً به تهران که می روم همه اش آنجا مستقرند؛ همه جلساتش را آنجا می گذارد. یکی از دوستان می گفت صبح که می آیند تا شب آنجا هستند و خب خیلی تاثیراتش متفاوت است با وقتی که فقط یک سری بزند و برود.
سوال: کمی از حزب جمهوری جلوتر برویم. حزب که به قول معروف فتیله اش پایین کشیده شد، چه شد که حوزه مهندسی به طور خاص یک حزب مستقل تشکیل داد؟ چرا بقیه عناصر حزب جمهوری اسلامی این کار را نکردند؟
جواب: فقط ما نبودیم. این را بگویم که اگر چیزی از تشکیلات در جامعه باقی مانده این ها از تاثیر نفس شهید بهشتی در حزب جمهوری اسلامی بود و هیچ چیز دیگری نبود. همین جامعه زینبی که الان هست از شاخه خواهران حزب بود وگرنه اصلاً امکان ندارد که بتوانید چنین چیزی درست کنید. در واقع جامعه مهندسین بقیة السّیر حزب جمهوری است، جامعه اسلامی فرهنگیان نیز بقیة السیر حزب است که حاج آقا براتی مسئول آن است. تشکل های جبهه پیروان خط امام و رهبری عمدتاً بقیه حزب جمهوری هستند.
سوال: اما اینها شاید به قوت جامعه اسلامی مهندسین نباشند.
جواب: علت اینکه جامعه مهندسین به این صورت شکل گرفت به نظرم به دلیل روحیاتی است که در خود مهندسین هست. وقتی من دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم، شما دانشگاه تهران که می آمدید دانشکده فنی حرف اول را در سیاست می زد نه دانشکده علوم پزشکی و نه دانشکده حقوق یا ادبیات، همه دور اینجا بودند و همیشه بچه های فنی بودند که حرف اول و آخر را می زدند.
کلاً روحیاتی که در بچه های فنی هست به دلیل اینکه معمولاً بچه های نخبه ای هستند و بهترین استعدادها به دانشکده فنی یا دانشگاه شریف می رفتند و بچه های مبارز در همه رده ها از اینجا بودند.
سوال: حتی در ضد انقلاب؟
جواب: بله، چریک های فدایی، مجاهدین خلق و بچه های دیگر هم سرانشان از اینجا بودند. البته استثناهایی بود ولی 80-90 درصد اینطوری بود. این ها بچه های با استعداد و دقیق بودند. یکی از ویژگی های فنی مهندسی همین است که طرف فرد دقیقی است و روحیاتی دارد که با نظم تشکیلات جور در می آید. تصور این است که علوم انسانی باید به تشکیلات نزدیک تر باشد ولی اصلاً اینطوری نیست.
این روحیه که در دانشجوهای فنی مهندسی بود عیناً در مبارزات بود و به حزب هم منتقل شد و شاخه مهندسین بیشترین تاثیرات را در نظام داشت. از بچه هایی که مهندس بودند، آقای اسفندیاری و من و آقای فیروزبخت خیلی و از بچه های حزب مهندس بودند. این ها خودش یک بحث مفصل جامعه شناسی است. شهید معتمدی و آقای شریف خانی هم مهندس بودند.
سوال: این ها باید باز شود؛ از یک طرف بحثی داریم در کار فرهنگی که مهندسین یا نیروهای فنی آن دید علوم انسانی را ندارند، یعنی علوم انسانی پیچیدگی هایی دارد درحالی که مهندسی یک کار عملیاتی و فنی است و این پیچیدگی ها را نمی تواند لحاظ کند. می گویند فرهنگ کشور ما چندین سال دست مهندسین بوده و ضربه خورده است.
جواب: البته بحث مهندسی نقاط قوت و ضعف دارد، چون من خودم هم مهندسی و هم علوم انسانی و دروس حوزوی خوانده ام.
سوال: حتی بحث تکنوکراسی از اینجا پیش می آید که مقام معظم رهبری هم مخالفت کردند. می گویند سیطره تکنوکرات ها بر فرهنگ، یعنی وقتی تکنوکراسی بر فرهنگ غلبه کرد، فرهنگ ضربه می خورد.
جواب: ببینید این بحث خیلی مفصل و زمان بری است. مهندسین به دلیل آن استعدادی که دارند و دقتی که در علوم فنی مهندسی و ریاضی هست، در واقع با همین دلیل و دقت در مباحث سیاسی اجتماعی و فرهنگی احساس مسئولیت می کنند و حضور دارند، این بُعد مثبتش است. اما بُعد منفی اش این است که جوامع انسانی بسیار پیچیده است و مهندسی نیست. مهندسی یعنی فردی که اهل نظم و انسجام فکری است ولی یک مدیر نباید همان طور که با مواد جامد برخورد می کند با جامعه هم برخورد کند.
در برخورد با مواد جامد خیلی وقتها یک معادله می نویسید و تمام، اصطلاحاً مکانیکی است. اما انسان خیلی پیچیده است و مسائل انسانی را با بحث فنی و مهندسی نمی شود حل کرد. اما آن دقت هایی که عرض کردم بچه های مهندسی دارند می تواند خیلی کمک کند.
آیا توانسته ایم بهشتی دومی بسازیم؟!
گفتاری از زینت السادات بهشتی، خواهر شهید آیت الله بهشتی
بیان خاطرات به مناسبت حادثه هفتم تیر، در جمع مسئولین و کارکنان دادگستری اصفهان، 1396
جهت شادی روح پاک و مطهر امام عزیز و دو فرزندشان، همسرشان، کلیه شهدا، علما، صلحا، و گذشتگان این جمع دوست داشتنی محمدپسند صلوات
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم، بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستعین.
از اینکه خداوند متعال توفیق داد و توانستم در این جمع دوست داشتنی عزیزان و در خانه دوم خودم دادگستری شرکت کنم خدا را شکر می کنم و از برادر عزیز و بزرگوارم جناب آقای خسروی، کمال تشکر و قدردانی را دارم که واقعاً من نسبت به ایشان احساس برادری دارم، خدا حفظشان بکند و ان شاءالله بتوانند نسبت به برنامه ها و وظایفشان انجام وظیفه کنند.
من همیشه در دعاهایم همین را می گویم که بارپروردگارا، مسئولین ما در هر رده و در هرجایی که مشغول خدمت هستند خودت نسبت به وظایفشان آشنایشان کن چون حسرت خوردن در قیامت خیلی مشکل است. چه بسا که خداوند فرصت های طلایی در اختیار بندگانش قرار داده که از این فرصت ها استفاده کنند و پرونده خودشان را برای آخرتشان ان شاءالله بسازند. اگر کسی نسبت به وظایفش آگاه نباشد و توجه نسبت به آن وظیفه ای که بر دوشش گذاشته شده نکند خیلی مشکل است و واقعاً غصه خوردن در جهان آخرت خیلی سخت است که راه برگشتی هم در آن نیست.
وظیفه سنگینی بر دوشتان است
از اینکه جناب آقای حجت السلام مهدی اژه ای که واقعاً ارادت قلبی خدمتشان دارم و خدا حفظشان کند، فرمودند که کارهایی که برادر عزیزم چندین و چند سال قبل، از سال 59-57 به بعد و برنامه ریزی هایی که برای قوه قضائیه کردند باعث شد تا شما قضات عزیز به راحتی بتوانید انجام وظیفه کنید، بسیار خوشحالم.
البته بهتان بگویم که وظیفه بسیار بسیار سنگینی بر دوشتان هست، یک وقت کم و کاستی هایی در مسیر راه هست، خب انسان می گوید من این وقتی را که دارم استفاده می کنم باید بگردم دنبال آن کم و کاستی ها و نسبت به آن ها اول راه را پیدا کنم، ولی عزیزان من شهید دکتر بهشتی راه را باز کردند و برنامه ها را در آن تنظیم کردند، طرح هایی دادند که ان شاءالله شما عزیزان به راحتی نسبت به آن ها انجام وظیفه کنید و بتوانید در کارتان موفق باشید.
الان من متوجه می شوم که تقریباً یک سال قبل از شهادت برادر عزیزم در اواخر سال 59 بود که در تهران خدمتشان بودم، ایشان ساعتی قبل از اذان صبح که عبادت های شبانه شان انجام گرفته بود، لباس پوشیده آماده نشسته بودند که یک صبحانه کوچکی بخورند و بروند که من مقداری اعتراض کردم گفتم: «شما این ساعت دارید می روید؟» گفتند «بله داداش جون برای به اصطلاح یک مسئول مملکت دلسوز و فعال 4 ساعت خواب در 24 ساعت کافی است».
وقت گرانبهاست
بنابراین ببینید که چقدر ما وقتمان به بطالت می گذرد و این است که الحمدلله رب العالمین افتخار در این دارم که تنها برادرم به این قشنگی در سن 53، 52 سالگی به شهادت رسیدند و این اثراتی که از خودشان باقی گذاشتند به خاطر چیست؟ به خاطر این است که آن وقت گرانبهای خودشان را از تمام دقیقه ها و ثانیه های آن استفاده می کردند و همین را ما الگوی خودمان قرار دهیم و این وقت ها را به بطالت نگذرانیم. شاعر می گوید:
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
عمر با سرعت می گذرد و برگ برنده دست کسی است که ان شاءالله از این عمر زیبا و از این عمر گرانبها بتواند استفاده کند و وقتی می گوییم «اَللّهُمَ اِنّی اَسئَلُکَ عَفوَ وَ اَلعافیَة فِی الدّین وَ اَلدُّنیا وَ اَلاخِرَه» که این ها به هم ربط دارد، خداوند متعال ما را آفرید، درب تمام نعمت هایش را برای ما گشود و از آن طرف آماده شدیم برای آمدن به این دنیا، آمدیم به این دنیا که چه کار کنیم؟ عافیت در دینمان را پیدا کنیم، و وقتی که عافیت در دینمان را پیدا کردیم می توانیم از این ساعات و از این لحظات عمرمان به بهترین نحو استفاده کنیم.
وقتی که ما عافیت دین را در دنیا پیدا کردیم آن وقت است که آن راه اصلی را پیدا کردیم و وقتی که راه اصلی را انتخاب کردیم دیگر از حرف های دیگران ناراحت نمی شویم چون من راه اصلی را انتخاب کردم و مهم نیست که دیگران چه بگویند.
ما راه خودمان را انتخاب کردیم
شبی بود که در تهران خدمت برادر سر یک سفره برای صرف شام نشسته بودیم؛ آن موقع بود که بنی صدر چه برنامه هایی ایجاد کرد، چه کارها و چه تهمت هایی، خب بالاخره من هم به دلیل عِرق خواهری خیلی ناراحت شدم، گفتم داداش جونم شما چطور نسبت به آن همه برنامه ها، این همه توهین هایی که می کنند اینقدر ساکت هستید؟! گفتند: «داداش جونم این ها می خواهند آب را گل بکنند و از آبِ گل، ماهی بگیرند ولی ما راه خودمان را انتخاب کردیم، هرچه می خواهند بگویند، چه ما باشیم و چه نباشیم دیگران قضاوت خواهند کرد» و الان که واقعاً می بینم عزیزانی که در گوشه و کنار مملکت اینطور فداکارانه، اینطور عاشقانه دارند راه برادرم و راه دیگر عزیزان و راه شهدا و راه امام عزیزمان و راه رهبر عزیزم را ادامه می دهند و به اصطلاح پیرو راه این عزیزان هستند، الان متوجه می شوم که برادر عزیزم آنجا چه می گفتند.
خب کسی که عافیت در دینش را پیدا کند در این دنیا در مقابل تهمت ها، در مقابل افتراها، در مقابل اینکه بهشتی چه بود و چه کار میکرد، دیگر بی تفاوت است چون خداوند متعال در حدیث قدسی می فرماید «ای فرزندان بنی آدم، تو در هر کاری با من معامله کن و من را طرف معامله خویش قرار ده، من آن چنان سودی به تو خواهم داد که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب هیچ انسانی خطور کرده.»
پس شهدای ما راهشان را انتخاب کردند و وقتی کسی مسیر را انتخاب کند برایش مشکلی نیست و هیچ گونه حرف و سخنی نمی تواند او را از مسیری که انتخاب کرده است خارج کند.
وقتی که عافیت در دین را من پیدا کردم به راحتی می توانیم از این ساعات، از این پست هایی که خداوند متعال برای فرصت های طلایی در اختیار من می گذارد، از امتحان هایی که حتی در این دنیا دارم می دهم، از همه اینها استقامتم بیشتر می شود، و فرقی نمی کند اگر کوچکترین و بزرگترین مشکلی در زندگی برای من پیش آمد، این را می گذارم بر مبنای امتحان های الهی.
واقعاً خودشان را آماده کرده بودند
مادر عزیزم تنها فرزند پسرشان آقای دکتر بهشتی بودند؛ بعد شهادت برادرم که تا مدتی نگذاشته بودیم ایشان بفهمند، وقتی متوجه شدند (به مادر الهام شده بود) بلافاصله به خواهر بزرگتر من که ایشان هم به رحمت خدا رفته اند، گفتند که خب مادرجان بلند شوید و لباس من را بیاورید، چرا به من نگفتید که آقا محمد شهید شدند، لباس های عزای من را بیاورید تن کنم. وقتی لباس عزایشان را آوردند (انگار برای پریروز است) مادر دست هایشان را بالا بردند و گفتند: «بار پروردگارا امیدوارم توانسته باشم این هدیه ای که شما به من دادید، این امانتی که به من داده بودید، توانسته باشم به مفهوم کلمه برای تو تربیت کرده باشم و خوشحالم که در راه خودت فدا کردم».
و باورتان بشود که خواهران و برادران عزیزم مادر همیشه می گفتند من باید خودم باشم و برنامه ریزی کنم، خودم راه به خانواده شهدا بدهم، خودم الگو برایشان قرار بدهم و مادر آن چنان استقامتی به خرج دادند که حد و حساب نداشت و الآن می بینم که چه مادر و چه برادرم آن ها واقعاً خودشان را برای این راه آماده کرده بودند و من فرازهایی از صحبت های برادرم را آورده ام تا برایتان بخوانم، روحشان را شاد کنیم و همچنین علی اکبر آقای اژه ای را روحشان را شاد کنیم با ذکر دو صلوات بر محمد و آل محمد.
اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحمَّدِ وَ آلِ مُحمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
خاطره ای از صحبت مادر و آرزوی شهادت برادرم
مادر گفتند مادر جونم شما یک مقدار بیشتر مراقب خودتان باشید و برادرم دستشان را باز کردند و با آغوش باز مادر را بغل کردند و گفتند: «مادر جون می دانید که من هر گامی که بخواهم بردارم حتماً می خواهم رضایت شما در آن مسیر باشد و اگر رضایت شما باشد و دعای شما بدرقه راه من باشد من می توانم موفق باشم، خواهش می کنم که شما راضی باشید که من در این مسیر که دارم حرکت می کنم به هیچ عنوان مرگ در بستر را از خداوند متعال نخواستم، از خدا خواستم که ان شاءالله شهادت قسمت من بشود».
خشنودی پروردگار به دست خود ما ساخته می شود
بنابراین این ها راه خودشان را انتخاب کرده بودند و دشمن هرچه که می خواست بگوید و هرچه که می خواست بکند و وقتی که این چنین باشد، وقتی عافیت در دینم را پیدا کنم و از این دنیا به نحو احسن استفاده بکنم، می توانم با بودن در این دنیا و ساعات و دقیقه ها و ثانیه های این دنیا آخرت خودم را آباد کنم و آخرتی برای خودم بسازم که ان شاءالله همنشین ائمه اطهار باشم و آخرتی برای خودم بسازم که الگو باشم چه در دنیا و ان شاءالله سرافراز باشم در آخرت، و وقتی که می گوییم «خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار»، خشنودی پروردگار ما به دست خود ما ساخته می شود که بتوانیم نسبت به وظایفمان انجام وظیفه کنیم.
لزوم حضور دائمی مردم در صحنه/ پیگیر مشکلات جامعه باشید
یکی از صحبت های برادر عزیز این بود که فرمودند برای حفظ و تداوم انقلاب احتیاج به حضور دائمی همه مردم در صحنه است. دیروز اتفاقاً همین صحبت در منزل مادر بود، یعنی زادگاه برادرم که خانواده هایی آمده بودند و صحبت هایی که من برایشان داشتم این بود که اینقدر نگویید کدام مسئول کار ما را انجام داد و کدام مسئول کار ما را انجام نداد و کار انجام نمی گیرد، اینقدر این صحبت ها را نکنید.
شما مراجعه می کنید به مسئولین محترم ما چه از مدیران، وکلای ما، چه از شورای شهر و چه از نهادهای ما در ادارجات می روید و مشکلاتتان را می گویید و آن ها وظیفه دارند که پیگیری کنند و جوابگوی شما باشند. اما وقتی شما نامه ای می نویسید و یک برنامه ای می خواهید تا مشکلاتتان را حل کنند و انتظار دارید که خود این ها تک تک بلند شوند و نسبت به برنامه های شما پیگیری کنند، این اشتباه است، بلکه شما هم پیگیر مشکلات مردم جامعه باشید.
یکی از صحبت های برادر بزرگوار من این است که می فرمایند: «اسلام دینی است که مشتمل بر سیاست است و سیاست از دیانت و حتی عبادت جدا نیست پس این ها با یکدیگر ارتباط دارند و ما هر گامی و قدمی را برداریم عین چیزی است که عبادت کنیم پروردگارمان را.»
باز در این قسمت می فرمایند: «خانواده های شهیدان عزیز ایران، دلشاد و قوی دل باشید، هر شهیدی که می رود خود سعید است و خانواده اش سعادتمند هستند». چه بسا خانواده هایی هستند که راه را یک مقداری گم کرده باشند ولی وقتی که آن شهید به جمع شهدا می پیوندد خانواده شهدا سعادتمند می شوند، چرا؟ چون شهید این ها رفته و راه را به این ها یاد داده است و به تبع این خانواده محترم سعادتمند می شوند به خاطر ادامه دادن راه شهیدشان.
بی تفاوت نباشیم/ مشکلات مردم را پیگیری کنیم
خانواده شهدا حتماً باید الگو باشند برای دیگران، ما به هیچ عنوان نمی توانیم نسبت به مشکلات مردم بیتفاوت باشیم بلکه حضرت علی (ع) فرمودند: «دست خود را بر سر بگذار هرچه را برای خود خواستی برای دیگران هم بخواه».
پس ما باید نسبت به مشکلات و برنامه های مردم بیتفاوت نباشیم و خودمان مشکلات مردم را پیگیری کنیم و هرکسی که عندالقدرت و استطاعه بتواند نسبت به مشکلات مردم انجام وظیفه کند، آن وقت می بینید که ما چه جامعه بسیار زیبا و دوست داشتنی پیدا می کنیم. ولی متاسفانه اگر من گفتم «به من چه؟» آن وقت است که مشکلات یکی پس از دیگری زیاد و زیادتر می شود.
باز در فراز دیگر می فرمایند که ما ایمانمان را، اخلاصمان را، عملمان را درست می کنیم و با اسلام منطبق می کنیم، اگر این را داشته باشید یاری خدا تضمین شده است. خداوند متعال می فرماید ای بندگان من شما خوب بندگی کنید من می دانم که چگونه برای شما خدایی کنم. بنابراین ما باید بندگان خداوند باشیم از هر نظر، و در هر برنامه ای بندگان خداوند متعال باشیم.
آن وقت است که فاصله ها کم می شود...
باز در فراز دیگری می فرمایند که «امیدوارم ملت خوشحال باشند که در نظامی زندگی می کنند که اگر کسی از رئیس جمهور شکایت داشت دستگاه قضایی همان گونه عمل می کند که از یک فرد عادی شکایت کنند» این خیلی مهم است؛ این خیلی خیلی برادر و خواهران عزیز مسئولیت اعضای قوه قضاییه ما را این فراز صحبت شهید بهشتی سنگین و سنگین تر می کند چراکه وقتی چنین عمل کنیم، آن وقت است که فاصله ها کم می شود و مردم می دانند که رئیس و مرئوس و رئیس جمهور و ایکس و ایگرگ تمام همه باید حقشان را به یکسان از دولت، از دستگاه قوه قضایی انتظار داشته باشند و قوه قضایی باید از حق این ها به مفهوم کلمه دفاع کند. اگر این چنین در جامعه عمل شو این مقدار صحبت ها و برنامه هایی که الان در جامعه هست کم می شود.
مردم را در انتظار قرار ندهیم/ اعتماد مردم باید محفوظ باشد
باز در فراز دیگری می فرمایند «تا زمانی که کاری انجام ندهیم برای مردم بازگو نکنیم». شهید بهشتی همیشه جلوتر از زمانشان فکر می کردند و واقعاً این یکی از خصوصیات بسیار بارز ایشان است. وقتی انسان جلوتر از زمانش فکر کند آن وقت است که کاری را که انجام شده در اختیار مردم می گذارد، آن وقت است که کسی نمی گوید «این صحبت هایی که مسئولین می کنند و این برنامه هایی که مسئولین می گویند (خدای ناخواسته- اصلاً واقعاً من دلم تاب نمی آورد که بخواهم این کلام را بر زبان بیاورم) ما هیچ گونه اعتمادی به آن نداریم».
بنابراین ما باید کاری را انجام دهیم و بعد انجام شدن به اصطلاح مردم را در جریان بگذاریم و مردم اعتمادشان نسبت به جمهوری اسلامی، نسبت به مسئولین مملکت ما محفوظ باشد.
و واقعاً اینکه رهبر عزیز مملکت اینقدر حرص می خورند و اینقدر ناراحت هستند راجع به همین بابت ها است که ما می آییم کاری که انجام نشده و فکر کاری را که می خواهیم انجام دهیم بلافاصله با مردم مطرح می کنیم در حالی که باید کاری را انجام دهیم و بعد انجام شدنش آن را در اختیار مردم قرار دهیم که مردم را خوشحال کنیم نه مردم را در انتظار قرار دهیم آن هم انتظاری که معلوم نیست انجام بگیرد و آیا انجام نگیرد.
اگر به حال مردم سودمند واقع شدید ماندنی خواهید بود
این خودش یک بحث بسیار بسیار مهمی است که شهید بهشتی می فرمایند «اگر شما به حال مردم سودمند واقع شدید ماندنی خواهید بود».
خواهران عزیزم، برادران گرامی اگر ما بتوانیم خودمان را در قلب مردم با عملمان (نه اینکه با زبانمان)، با عملمان در قلب مردم قرار دهیم آن وقت خود مردم هستند که از هر کسی در هر پست و مقامی که هست و مسئولیتی را به عهده گرفته است، خود مردم دلسوزانه به اصطلاح از اینها دفاع می کنند و نمی گذارند که یک وقت کسی حرفی بزند که این مسئول ما از این نظر ناراحت بشود.
جامعه اسلامی باید جامعه ای رو به شادابی، تندرستی و تحرک باشد. من چه در برنامه هایی که در داخل کشور داشتم چه در خارج از کشور که در لندن برنامه ای برای من گذاشته بودند، در هر جای دنیا که از شهید بهشتی صحبت کنید می دانید که همه با آغوش باز از شما استقبال می کنند و او در قلب مردم جا دارد، در قلب دنیا در قلب جهان، این خیلی مهم است.
محبوب القلوب قلب های مردم بود
چرا کسی توانسته در سن 53 سالگی به شهادت برسد و اینقدر محبوب القلوب قلب های مردم باشد؟ به خاطر اینکه شهید بهشتی دکمه بسته نبود، شهید بهشتی نسبت به مشکلات مردم بی تفاوت نبود، بهشتی با آغوش باز از مشکلات مردم استقبال می کرد، شهید بهشتی پا گذاشته بود جای جدش حضرت محمد مصطفی(ص) و واقعاً آن اخلاق محمدی را داشت. شهید دکتر بهشتی را هر کسی که نامش را می بَرَد، اسمش را می گوید، حالا نه اینکه در اینجا که دادگستری واقعا بیت دوم ماست، در هر جایی در هر استانی در هر برنامه ای که من داشته باشم باورتان می شود که همه می گویند خانم بهشتی خواهشی داریم، از شهید بهشتی برایمان بگویید، از برنامه ها که چطوری به وجود آوردند و این همه اثر از خودش باقی گذاشت.
انرژی مثبت و لبخند به بندگان خدا بدهیم
بعد از شهادت شهید بهشتی خیلی شعارها زیاد بود؛ مانند «دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه»، ولی شما قضاوت کنید آیا توانسته ایران بهشتی دومی بسازد؟ نه. آیا توانسته رجائی ها، باهنرها، مطهری ها، این ها را برای ما به وجود بیاورد؟ نه. بنابراین ما باید چه کاری کنیم که محبوب القلوب مردم شویم؟ وقتی انسان محبوب القلوب مردم قرار گرفت این را بدانید که خداوند هم از دست آن بنده خیلی راضی و خشنود است، چون کاری کرده که به بندگان خدا امید داده و انرژی مثبت به بندگان خدا داده است. در صورتی که یک برخورد ناشایسته، یک انرژی منفی به دیگران دادن آن وقت است که می دانید روی خون این همه شهید پا گذاشته ایم.
شهدای عزیز ما رفتند و به آن مقام و منزلت رسیدند و من و شما و دیگر عزیزان که خانواده معظم شهدا هستیم و در این جلسه حضور داریم، این مهم است که ان شاءالله بتوانیم ادامه دهنده خون شهیدانمان باشیم و کاری کنیم که مردم همیشه خوشحال، راضی، لب ها را خندان کنیم و سعی کنیم اگر چشمی گریان است آن را به خنده روی لب تبدیل کنیم. این خیلی مهم است این خیلی خیلی مهم است.
ادامه دهنده راه آنها باشیم
دیروز در صحبت ها هم گفتم، این زادگاه شهید بهشتی از قبل از انقلاب (من بچه کوچکی بودم) از قبل انقلاب در خدمت مردم بود (کاری به موقع انقلاب و پیروزی انقلاب نداشت) همیشه جایی بود که محل امید مردم بود. محلی که اگر کسی می آمد مشکلی داشت بلافاصله مشکلش در این محل حل می شد. ما هم باید ادامه دهنده راه این عزیزانمان باشیم.
جاذبه در حد اعلا و دافعه در حداقل
شهید بهشتی می فرمایند که جاذبه در حد اعلاء و دافعه در حداقل ضرورت دارد؛ تا می توانیم باید جاذبه داشته باشیم. در جلسه دیروز راجع به امر به معروف و نهی از منکر از من سوال شد. همین را خدمت خواهران عزیزم گفتم که در پیاده کردن این امر الهی چقدر ما باید زیرکانه عمل کنیم. بیاییم با جاذبه مردم را امر به معروف کنیم نه اینکه خدای نکرده این را بیاییم شخصیتش را بکوبیم.
شهید بهشتی یکی از خصوصیات بالایی که راجع به امر به معروف و نهی از منکر داشتند اینکه به هیچ عنوان به خودشان اجازه نمی دادند کوچک ترین شخصیتی از کسی خُرد کنند بلکه برادر من می گفتند اول شخصیت افراد برای ما مهم است و می فرمودند که «از صفر تا بیست هم عدد هست، ما نیاییم برای کسی که کوچک ترین خطایی کرده یک باره این را نمره صفر بدهیم و عددهای از صفر تا بیست را نادیده بگیریم و این کار درستی نیست.
کسی که هم نمره های بالا و هم پایین تر از بیست دارد باید بیاییم خوبی هایش را اول برایش مطرح کنیم بعد بگوییم دخترم، برادرم، خواهرم اگر شما این خوبی ها را داری به این همه لطفی که خداوند متعال در برابر به دست آوردن این خوبی ها به تو کمک کرده و به تو عنایت کرده این مشکلاتت را هم اگر حل کنی بسیار بسیار کار جالبی است.
پس ما بیاییم اول خوبی ها را مطرح کنیم تا بعد کم و کاستی ها را درستش کنیم در جامعه.
حزب جمهوری اسلامی بر شاخه دانش آموزی نگاه ویژه ای داشت
دغدغه کنکور مانع از تربیت سیاسی نسل جدیدی از دانش آموزان بر مبنای دینی شده است
گفتگو با دکتر علی قاسم زاده رابط دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی اصفهان، معاون فرهنگی سابق شهرداری اصفهان
سوال: شما رابط دانش آموزی با حزب جمهوری اسلامی بودید، مسئول شاخه دانش آموزی آن زمان که بود؟
جواب: در دوره اول حاج آقا محمد اژه ای مسئول شاخه بودند و در دوره دوم (بعد از انفجار سال 60) آقای احمد حقیقی مسئول شاخه شدند که این اواخر در مقطعی فرماندار خمینی شهر بودند. کارمند دانشگاه علوم پزشکی بودند که مامور شدند به وزارت کشور و فرماندار بودند که بعد بازنشست شدند.
سوال: اعضای شاخه دانش آموزی چه کسانی بودند و فعالیت های شاخص آن چه بود؟
جواب: ابتدا مسئول شاخه آقای محمد اژه ای تعدادی را به عنوان شورای شاخه فراخواندند که از افراد جمع اولیه آقای سعید مهدوی بود که در عملیات فتح المبین به شهادت رسید، آقای مسقطیان بود که الان در حوزه علمیه اصفهان مسئول معاونت برنامه ریزی و مالی است، خود من بودم، آقای سعید سرمدی بود که الان پاسدار است. این افراد جمع اولیه شورای شاخه بودند که 5-4 نفر بودیم و آن موقع شهید مهدوی به عنوان جانشین مسئول شاخه تعیین و جانشین آقای اژه ای شد. شهید مهدوی همان زمان که دانش آموز بود هیبت معنوی داشت و بچه خودساخته ای بود که همه دوستش داشتند و دانش آموز دبیرستان ادب بود.
ما از مدارس مختلف به شاخه دانش آموزی آمدیم. من و آقا سعید سرمدی از دبیرستان هراتی بودیم و آقای مهدوی و مسقطیان از دبیرستان ادب آمدند. آقای محسن پورسینا از دبیرستان صائب آمد که الان در جامعه اسلامی مهندسین فعال است و مدتی معاون فولاد و رئیس هیئت مدیره باشگاه سپاهان بود.
این جمع اولیه ای بود که آقای اژه ای آن ها را صدا زد و هسته اولیه شاخه را تشکیل دادند.
سوال: این افراد ارتباطشان با آقای اژه ای چطور بود؟ چرا آقای اژه ای این افراد را می شناخت؟
جواب: در ابتدای شکل گیری حزب حوزه ها تشکیل شد و ما شاخه نداشتیم. یک حوزه دانش آموزی 15 نفره داشتیم که آقای اژه ای رابط بودند و بچه ها از مدارس مختلف انتخاب شده بودند. شیوه انتخاب هرکدام فرق می کرد؛ مثلاً من و سعید سرمدی یک جلسه تفسیر قرآن و آموزش عقاید با آقای احمد کاویانی در سال 57 داشتیم. وقتی حزب تشکیل شد آقای کاویانی گفت بچه ها چنین چیزی راه افتاده و بیایید برویم عضو حزب جمهوری شویم. ما آن زمان تیپ روشنفکری داشتیم و گفتیم نه! ما به هیچ حزب و دسته و گروهی وابسته نمی شویم و می خواهیم مستقل باشیم.
سوال: درحالی که همان زمان حزب جمهوری اسلامی را در صدا و سیما هم تبلیغ می کردند.
جواب: بله. آقای کاویانی شاگرد آقای پرورش بود. آقای پرورش قبل از انقلاب به صورت خوشه ای کار می کرد و عده ای را جمع کرده بودند و هر کدام از این ها جلساتی را تشکیل می دادند و اعضای جلسه از طریق آن رابط به حاج آقا وصل بودند. این بچه ها بعد از مدتی خودشان موظف می شدند که بروند جلسه تشکیل دهند.
اطراف آقای پرورش آقای احمد کاویانی و آقای علی حسینی و آقای احمد زمانی و آقای حسین قدسی بودند و بعد ما با یک واسطه از طریق آقای کاویانی به آقای پرورش وصل می شدیم.
خلاصه دانش آموز بودیم که آقای کاویانی ما را دعوت به حزب کردند و ما گفتیم نه، و نهایتاً گفت که بعضی از قرارها را آنجا می گذاریم تا ببینید فضا به چه صورت است و آرام آرام ما را حزبی کردند. اوایل هم با گارد بسته می رفتیم و می آمدیم اما بعد فضا برای ما دلنشین بود و شاید جذب ما از طریق نماز جماعت های حزب بود که به دل ما نشست.
صوت خوش حجت الاسلام کوچکزاده
مواقعی که احمد آقا آنجا جلسه می گذاشت زمان نماز مغرب و عشاء بود. فصل بهار بود و خیلی خوش آب و هوا و نماز جماعت در حیاط برگزار می شد و حاج آقا مجتبی کوچکزاده که آن وقت مکلا بود و مسئول آموزش حزب بودند به عنوان امام جماعت به نماز می ایستاد. ایشان صوت خیلی خوبی داشت و بین دو نماز هم دعای فرج را با صوت قشنگی می خواندند و همین یک احساس تعلقی در ما نسبت به آن فضا ایجاد کرده بود. حتی گاهی جلسه هم نداشتیم ولی می گفتیم برای نماز به حزب برویم.
چیز دیگری که در جذب بچه ها به حزب موثر بود آقا رسول بود که آنجا سوژه بچه ها شده بود.
سوال: آقا رسول چه کسی بود؟
جواب: یک آپاراتی در کنار حزب بود که دو فرزند پسر داشت که هر دو شیرین عقل بودند! یکی از آن ها فکر می کرد که پلیس است و همیشه در خیابان چهارباغ پایین و معمولاً سر چهارراه تختی می ایستاد و خودروها را هدایت می کرد. دیگری هم آقا رسول بود که مخصوصاً وقت نماز به حزب می آمد و موذن می شد و ما کنار معنویت آقای کوچکزاد این سوژه ها را هم تجربه می کردیم.
سوال: این در جذب بچه ها به حزب تاثیر داشت؟! برای نشاط بچه ها می گویید؟
جواب: بله، بچه ها می گفتند برویم و ببینیمش. خیلی شوخ بود و کارهایی می کرد که باعث خنده و شوخی می شد. مثلاً یک بار آقای کوچک زاده در قنوت و در معنویت خاصی بودند که این فرد شروع کرد به گفتن که «قربان شکلت بروم، چه اشکی می ریزد این آقای ما» و ناگهان یک عده در نماز خنده شان گرفت و از این کارها زیاد می کرد.
چون آقا رسول نمازها را زیاد به هم می زد یک شب گفتند که هنگام نماز او را راه ندهیم. درب را بستند و نماز جماعت در حیاط شروع شد اما او از بین شکاف درزها نماز را دیده بود و از همان جا شروع به مکبری کرد و داد می زد «الله اکبر...» و دوباره نماز را بر هم ریخت.
از این تجارب بود و حس و حال دانش آموزی. این رفت و شد باعث شد که یک بار ما را صدا زدند و گفتند که حزب تشکیلاتش این طوری است که ذیل شورای مرکزی، حوزه ها هستند، آن زمان هنوز شاخه ها نبود. خود دفتر مرکزی حزب حوزه شماره 1 بود. مثلا مسجدعلی حوزه شماره 6 بود و فکر کنم خود ما حوزه 5 یا 7 بودیم.
15 نفر و یک رابط یک حوزه می شدند. دو حوزه دانش آموزی آن زمان تشکیل شد که ما بودیم و یک حوزه که بعدا تشکیل شد که رابط هر دو آقای اژه ای بود.
حوزه ها کارش به این ترتیب بود که هر هفته جلسه داشتیم با یک دستور جلسه مشخص: کلیدهای فهم قرآن بود، بعد احکام و بعد هم مسائل سیاسی روز بود. بعد جزوات که آمد آن هم اضافه شد که یکی از جزوه ها را کار می کردیم.
شاخه دانش آموزی تشکیل شد
مقداری که این حوزه ها جلوتر رفت آقای اژه ای گفتند می خواهیم شاخه دانش آموزی را راه اندازی کنیم و از آن دو حوزه، شورای شاخه را انتخاب کردند که همان جمعی که عرض کردم بودیم.
به آقای اژه ای گفتیم حالا چه کار باید بکنیم؟ آن زمان حزب 3 طبقه بود که دو طبقه اش سالم بود و یک طبقه آن متروکه و خرابه بود. حدود دو سه هفته بچه ها آمدند و آن طبقه را تمیز و نقاشی کردند و شاخه دانش آموزی راه اندازی شد.
بعد فهمیدیم که تهران ابلاغ کرده که شاخه ها باید تشکیل شوند و بعد از تشکیل شاخه، ارتباط با تهران نیز تشکیل شد و متناظر با آن با تهران مرتبط شدیم و جلساتی را می رفتیم و می آمدیم.
سوال: در تهران هم جلسه شاخه دانش آموزی تشکیل می شد؟
جواب: بله. مسئول شاخه های شهرستان ها به تهران می رفتند و یک ساختمان 4-3 طبقه فقط مخصوص شاخه دانش آموزی بود.
سوال: به نظر می رسد که حزب جمهوری اسلامی روی شاخه دانش آموزی سرمایه گذاری ویژه ای داشته است؟
جواب: فوق العاده ویژه بود، چون آن موقع تعداد زیادی از بچه ها را یادم می آید که مسئول نبودند ولی جزء مربیان و کادر دانش آموزی بودند. مثلاً فرشاد مومنی که الان در اقتصاد صاحب نظر است و همیشه جزء منتقدین نیز هست آن زمان دانشجو بود و به عنوان یکی از اداره کنندگان شاخه دانش آموزی دعوت شده بود.
خلاصه شاخه دانش آموزی تشکیل شد و قرار شد که عضوگیری شود و فرایندی تعریف کرده بودند. به این ترتیب بود که اول کانون، بعد هسته و سپس حوزه بود. کانون مثل یک حوضچه باز بود که در واقع شما باید از آن ماهی می گرفتی.
سوال: بیشتر هواداری بود؟
جواب: بله، این گاهی در قالب کلاس بود. مثلاً در حزب اعلام می شد کلاس نهج البلاغه حجت الاسلام احمد سالک است و دانش آموزان دعوت می شدند یا آقای کوچکزاده بیشتر کلاس های استدلالی می گذاشتند. این ها در مدارس اعلام می شد و دانش آموزانی که ثبت نام می کردند از بین آن ها بهترینشان را انتخاب می کردیم و از کانون وارد حوزه های حزبی می شدند. یا به صورت پراکنده هر انجمن اسلامی در مدارس درواقع برای ما یک کانون بود. هر مدرسه ای انجمن اسلامی داشت.
سوال: تعریف هسته دانش آموزی چه بود؟
جواب: هسته های دانش آموزی بیشتر به مدارس بر می گشت؛ مثلاً اگر 5 نفر را از مدرسه ادب جذب می کردیم این ها در حزب حوزه بودند اما برای مدرسه خودشان یک هسته بودند. معمولاً در هسته ها 6-5 نفر بودند.
سوال: گفتید کار عملیاتی هم داشتید؟
جواب: بله، مثلاً کاری که ما آن زمان انجام می دادیم مشابه چیزی است که امروز در فضای مجازی انجام می شود. اوج تنش های سیاسی بود و در شورای شاخه تصمیم گرفته می شد که صبح شنبه روی تخته سیاه های همه کلاس هایی که ما در آن رابط داریم فلان جمله نوشته شود.
یک جمله واحد به بچه ها ابلاغ می شد که صبح شنبه وقتی که همه صبح گاه هستند و کسی در کلاس ها نیست سریع بروند و این جمله را روی تخته بنویسند که این جملات معمولاً اثباتی یا سلبی بود. مثلاً در دفاع از شهید بهشتی بود یا در دفاع از حزب بود یا برعلیه بنی صدر و منافقین بود. بستگی به اقتضای آن زمان داشت.
جریان خط 3 روی این عملیات ها حساس شده بود
یادم است بعد از 3-2 بار عملیات که بچه ها انجام دادند آن زمان آموزش و پرورش دست خط 3 بود و اصلاً ستاد بحران تشکیل داده بودند که این شبکه را باید کشف کرد و این افراد چه کسانی هستند که این کار را می کنند!
سوال: پس خیلی کار جدی بوده است؛ آیا بچه ها توجیه بودند که چطور باید برخورد کنند و آیا آموزش داده می شدند؟
جواب: بله، ماهیتشان را رو نمی کردند و آموزش داده می شد. حالا نمی دانم چقدر صلاح است اینها درج بشود...
- اتفاقا جزء تاریخ است و حتما باید گفته شود.
- مثلاً فرض کنید در زمان بنی صدر سلامتیان به عنوان دفتر هماهنگی مردم و رئیس جمهور در چهارراه فلسطین سخنرانی داشت. آرایشی داده شد که بچه ها بروند در جلسه بنشینند و جایی سخنرانی را به چالش بکشند تا این ها خیلی احساس امنیت نکنند. آن زمان اوج تنششان با شهید بهشتی و حزب و نظام بود.
بچه ها به سخنرانی رفتند و نشستند و در اواسط سخنرانی یک سوژه پیدا می کردند و یکی می گفت من سوال دارم، مسئول جلسه گفت نه بنشینید الان زمان سوال پرسیدن نیست. فرد دیگری گفت اجازه دهید سوالش را بپرسد... و همهمه ای در جلسه ایجاد می شد که جلسه تحت تاثیر قرار می گرفت. کارهای اینچنینی گاهی انجام می دادیم.
سوال: خود حاج آقا اژه ای درگیر این بحث ها بود؟
جواب: بله، حاج آقا محمد اژه ای بود و اکبر آقا اژه ای هم بود که بچه ها را جمع می کرد و مثلاً می گفت بچه ها هر کدامتان یک نامه به قوه قضائیه در اعتراض به این موضوع بنویسید! یا مثلا می گفت: بچه ها یک جزوه در جواب حبیب الله پیمان می خواهیم کار کنیم بیایید کمک کنید و در پخشش این کار را بکنید و اعلامیه ها را این کار را بکنید.
مسجد علی(ع) جلودار حزب بود
مسجد امام علی(ع) در آن زمان «پَد» حزب بود. پد آن نقطه جلویی دپوست تا وقتی دشمن حمله می کند قبل از اینکه به دپو حمله کند یک کسی با آن درگیر شود تا بقیه بفهمند که حمله شده است و مسجد امام علی آن زمان اینگونه بود. یعنی وقتی می خواستند اعلامیه تندی برعلیه بنی صدر بدهند حزب نمی داد و دفتر تبلیغات مسجد امام علی اعلامیه می داد.
نبض دانش آموزی شهر در دست ما بود
خلاصه به این صورت آرام آرام شاخه توسعه پیدا کرد و ما حوزه ها و هسته های زیادی را توانستیم تشکیل دهیم. تقریباً نبض دانش آموزی شهر در دست شورای شاخه بود که مدیریت می کرد و جلسات زیادی داشتیم. دبیرستان ادب، دبیرستان صائب، هنرستان ابوذر، هراتی، صارمیه، نیلفروش زاده، مفتح و تقریباً همه دبیرستان ها یک هسته و پایگاه و حوزه و رابط تشکیلاتی داشتند.
سوال: سرنوشت شاخه دانش آموزی چه شد؟
جواب: بعد از اینکه فتیله حزب را پائین کشیدند مدتی دوران فترت را داشتیم و بعدش بچه های شاخه دانش آموزی در قالب هیئت های دانش آموزی فعالیتشان را ادامه دادند. مثلاً بچه های مدرسه ابوذر هیئت دانش آموزی محبّان حسین شدند، یا بچه های مدرسه هراتی هیئت حضرت زهرا شدند که در مرکز فرهنگی 15 خرداد است، یا در قالب مرکز فرهنگی شدند مثل مرکز فرهنگی شهید مدرس که هسته اولیه بچه هایش ترکیبی از مدارس هراتی و صارمیه و صائب بودند. بقیه عموماً هیئت بودند و بعد تبدیل به مرکز فرهنگی شدند، برعکس مرکز فرهنگی شهید مدرس که از همان اول به عنوان مرکز شروع شد. در گفتگویی چند سال قبل با خودتان تاریخچه اینها را توضیح دادم که در فضای مجازی هم منتشر شد.
سوال: الآن توصیه می کنید که یک دانش آموز عضو حزبی از احزاب موجود کشور بشود؟ آیا منع قانونی نداریم؟ علت چیست که احزاب شاخه آموزی ندارند؟
جواب: منع قانونی که ندارد. علت این است که اتمسفر جامعه عضو شده و دانش آموزان الان به شدت درگیر درس و کنکور هستند و دغدغه اصلی آن ها کنکور است. خانواده ها هم حساس شدند و اجازه نمی دهند که بچه ها در عرصه های سیاسی وارد شوند و مقداری آن احساس امنیت و اعتماد مخدوش شد.
سن رای هم که بیشتر شد و به 18 سال رسیده پس عملاً تب و تاب سیاسی را از مدارس گرفت و برای بچه های دانش آموز انتخابات خیلی موضوعیت ندارد چون حق رای ندارند. البته بعضی از احزاب کلید زدند ولی جواب نداد.
پایان