مردی به نام عبدالله بن ابی یعفور که در علم کلام و قفه از تلامذ بزرگ امام صادق (ع) است می آید در حضور امام می نشیند و جمله ای می گوید که حکایت از قلب سلیم و عظیم او دارد؛ می گوید:
«جان فدایت، اگر یک اناری از درختی بچینید و آن را نصف کنید و بگوئید این نصف برای تو حلال و نصف دیگرش حرام است من فورا از صمیم قلب شهادت می دهم که آن نصف که گفتید حلال است و آن نصف دیگرش را که گفتید حرام است حرام، زیرا که در برابر الله و رهبر معصوم تسلیم هستم». معلوم است که نفهمیده ام و نمی فهمم و مطلبی در بین است که نصف انار حلال شد و نصف دیگر آن حرام و لذا پس از آنکه ابن ابی یعفور از دنیا می رود امام صادق می فرماید: "قُبِضَ صَلَواتُ اللهِ عَلی رُوحِه" درودهای خداوند بر روح ابن ابی یعفور که روحش از بدنش قبض شده.
خدا آن روزی که ما رفتیم و مردیم و به حضور ولی عصر ارواحناله الفدا فرشتگان موکل رسانیدند که فلانی رفت آقا چه خواهد گفت، چه قیافه ای در مرگ من بر خود می گیرد و منزلت من پیش او چیست و من در نزد او چگونه ام، آیا مورد رضایت او هستم و یا نعوذبالله مورد غضب او؟ اما بشارتی به شما بدهم، راوی خدمت حضرت رضا (ع) عرض می کند یا بن رسول الله "کَیفَ اَنَا عِندَکَ" آقا من در پیش شما چطورم؛ آیا مرا دوست دارید؟ امام در جواب می فرمایند "کَیفَ اَنَا عِندَکَ" من در نزد تو چگونه ام؟ آقا من شما را دوست دارم و به شما محبت و علاقه دارم، حالا هوای نفس نمی گذارد بعضی از کارها را انجام دهم اما محبت و علاقه دارم. امام فرمود: من هم به شما محبت و علاقه دارم. (عیون اخبار الرضا ج 2 ص 49)
به مادرش زهرا سوگند هم شما را دوست می دارد و اگر بنا شود امروز به دنیا تشریف بیاورد بخدا قسم زیر بیرق او جز ماها نخواهیم رفت و ما مطمئنیم به این مطلب. به او علاقه داریم ممکن است گاهی رو سیاه باشیم اما شما را به خدا آن علاقه را خدشه دار نکنید، هر گناهی از ما خدشه ای در آن علاقه ایجاد می کند، هر گناهی از ما مبغوضیتی در ساحت مقدس الله و اولیاء الله ایجاد می کند.