وقتی ظهر نزدیک می شد دلم به هول و تزلزل و لرزه می افتاد و عشق پیدا می کردم که موذن کی بر سر مأذنه برود و بگوید الله اکبر، من برخیزم و بشتابم و بایستم و دست بالا کنم و الله اکبر بگویم و با او سخن بگویم، من عاشقانه به نماز می رفتم و می ترسم هوای نفس باشد. من قبل از تکبیر آن 7 مرتبه تکبیر که پیامبر اسلام بر جنازه شهید بزرگ اسلام حمزه سید الشهدا گفت می گفتم وگرنه همه مردم مستحب است 5 بار تکبیر داشته باشند چون پنج وقت نماز می خوانند و از هر نمازی یک تکبیر به ارث می برد. من آنگاه که می ایستادم به نماز می گفتم لَبَّیکَ اَللّهُمَّ لَبَّیکَ وَ سَعدَیکَ یا رَبَّ البَیتِ.
پس یک مقام، مقام تسلیم و خضوع است که پس از ایمان و به کار بستن عقیده عمل، برای انسان پیدا می شود، مقام سلیم هم هست "یَومَ لایَنفَعُ مال ٌوَ لابَنونَ الّا مَن اَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیم" (سوره شعرا، آیات 88-89)، آن روز که ثروت ها و مقام ها نفع نمی بخشد و همه نیازمند عمل خویشند و هرکس کتابی در دست راست یا در دست چپ دارد.
ای خدا چه کاره خواهیم بود مگر کتاب دست چپ دادن شوخی است! روی انسان هایی که در دنیا از خدا برگشته اند در آن جهان صورتشان برگشته است و به قفا و پشت سرشان نگاه می کنند و پشت سرشان به طرف سینه بدن است، کتاب را می دهند به دست چپش که بخواند می گوید دست چپ من در مقابل سینه من است و سر من و صورتم پشت است و نمی توانم بخوانم؛ دستش را از مقابل سینه وارد استخوان سینه می کنند و از آن طرف در می آورند و کتابش را به دستش می دهند "وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ..." (سوره الحاقه، آیه 25)

نظر خود را ارسال کنید