از جا برخاست و شیخ مفید را در جای خودش نشاند و درس را تعطیل کرد؛ گفت درس را تعطیل می کنیم. شیخ مفید گفت بنشین و درست را بگو از سخن گفتن تو من خوشم می آید که یک چنین زبان گویای اسلامی دارد. او نشست و درسش را گفت و استادش هم گوش می داد و از مقام بلند ایمانی او کیف می کرد.
"ولقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم" من اینجا آنچه که درخور لیاقت انسانی دوستان است نمی توانم عرضه بدارم زیرا که خدا می داند من چه هستم و کیستم.
"ثمّ رددناه اسفل سافلین" (سوره تین، آیه 5)، این انسان را با یک اشتیاقی آفریدیم و کره ای را به نام کره زمین، از میان کرات که بهترین کره ها از نظر آب و هواست و مناسب زندگی است برای خانه این موجود برگزیدیم و انتخاب کردیم. ماهی را به عنوان قمر دور خانه او میلیون ها سال به چرخش در آوردیم. آفتابی را منظم کردیم و آن محل را دور آن آفتاب چرخاندیم و خودش را هم گهواره مانند به حرکت در آوردیم تا روز و شبی باشد برای استراحت. و جایگاهی در بهشت برای او قبل از خلقتش تعیین کردیم و برای او نفقه، زندگی نفس، خصوصیات را تعیین کردیم. برنامه ای در عالم بالا برای خوب زندگی کردن و نیکو اندیشیدن و نیکو کرداریش تنظیم کردیم و او را به دست گرامی ترین فرشته ها و بهترین انسان های روی زمین دادیم و با هزاران زحمت که به سوی آن ها گسیل داشتیم و به انسان این مقدار عظمت دادیم و برای این ها کرامت قائل شدیم. وقتی که نبوغی پیدا کرد و به جایی رسید گفت:
"اَنَا رَبّکُم الاَعلی" خدا کیست؟ من خدای بزرگ هستم! گفت: خدا کیست؟ اسلام چیست، این ها خرافات هستند "ثم رددناه اسفل سافلین". در مقابل این همه نعمت، این همه کفران نعمت، پس تو کفور هستی و سپس در بدترین جا او را جا داد.