التقاطی داشتند نمی توانستند و نخواستند که عناصر مکتبی دارای اسلام فقاهتی در سازمان، عضو موثر شوند و فقط به فریب آن ها پرداختند تا از نیروهای آن ها استفاده نمایند.
بالاخره عدم توجه به رهبری امام و داشتن ایدئولوژی التقاطی، در سازمان ارتداد پدید آورد و این موضوع منجر به درگیری درون سازمانی گردید و بالاخره در سال 1354 انحراف آن ها برملا گردید و رسوا شدند.
اما- افراد متعهد و مسلمان با استفاده از تجربیات گذشته بار دیگر به فعالیت پرداختند. شهید مظلوم دکتر بهشتی در این زمینه می گوید:
“اولین تشکل اسلامی که ماها در آن حضور فعال داشتیم هیأتهای مؤتلفه اسلامی بود که فعالترین گروه سیاسی- نظامی مخفی سالهای 41 به بعد بود که در همان موقع همین مردم، جوانهای ما از قشرهای مختلف درک میکردند که باید تشکل داشت والا حوادثی که پیش می آید بر ما مسلط می شود."
(خود من از سالها پیش در فکر ایجاد یک حزب و جمعیت سیاسی اسلامی بودم به خصوص پس از سال 32 و کودتای 28 مرداد 32 و تجربهای که از نهضت ملی ایران در سالهای 29 تا 32 به دست آوردم سخت به این معنا معتقد بودم که باید نیروهای ما به شکل یک تشکیلات سیاسی اسلامی فعال در بیایند و اخباری که از تشکیلات سیاسی اسلامی در جامعههای دیگر میشنیدم برایم جالب بود و من خبرها را با علاقه دنبال میکردم، وقتی که نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم ولی وقتی در اساسنامه از اسلام بهعنوان یک مکتب و از نهضت آزادی بهعنوان یک حزب اسلامی تمامعیار یاد نشده بود به دوستان بنیانگذار نهضت آزادی انتقاد کردم و گفتم که این حزب مکتبی نیست، اسمش را هم گذاشتهاید نهضت آزادی، که آزادی، همه اسلام نیست آزادی از مسائل مهم بشری است و از ارکان اسلام، ولی همه اسلام نیست. دوستان گفتند برای اینکه ما خواستیم آنها که آلرژی دارند روی عنوان اسلام از این تشکیلات فرار نکنند.
ولی حقیقتش اینکه قصه فقط اسم نبود، قصه این بود که مرامنامه نشان میداد که یک عده مسلمان آمدهاند یک حزب درست کردهاند، اما در این تشکیلات سیاسی، اسلام را بهعنوان یک مکتب تمامعیار مطرح نکردهاند اما درعینحال که در این تشکیلات افرادی مبارز و فعال در این تشکیلات گرد آمده بودند اما به همین دلیل که از نظر مکتبی و مرامی ملتزم به اسلام نبودند از اینکه عضو آن بشوم خودداری کردم.