تقوا است که انسان را پیش خدا بزرگ میکند.
وقتی از گناه دور شدید حبّ پروردگار و حلاوت و شیرینی دوستی او را در دلتان میفهمید، میچشید. آن انسان بزرگ میشود که «انسان» بشود. یک روایتی در سفینة البحار دیدم هروقت این روایت را متذکر میشوم بر من اثر میکند. در ورایت دارد کان علی علیهالسلام اشتها کبداً مع خبرٍ لین. علی علیهالسلام یک روزی در دلش در قلبش گذشت یک کباب جگر و نان گرم بخورد، نخورد، به همان نان خشک جوی قناعت کرد. یک ماه گذشت، دو ماه گذشت، سه ماه گذشت، یک سال بر او گذشت، یک وقتی پیش حسن گفت حسن جان من یک مدتی به این فکر هستم که یک کباب جگر و یک نان گرم بخورم. حسن بزرگ از جا برخاست و رفت کبابی تهیه کرد. آن روز علی علیهالسلام روزه بود کباب تهیه کرد و نان گرم تهیه کرد و آورد. اول اذان نمازش را میخواند و سر سفره نشست.
حالا پس از یک سال میخواهد غذا بخورد. غذایی که آرزوی خوردنش را داشت. میخواهد دست به سوی غذا دراز کند که سائلی میگوید یا اهلبیت من سائل هستم، از غذایی که میخورید به من بدهید. علی دست میکشد، این جمله را میخواهم بگویم، فرمود حسن بردار این غذا را به همین ترتیب که پختی ببر به آن سائل بده، زیرا میترسم روز قیامت با این آیه به من خطاب کنند و صحبت کنند و بگویند "اَذْهَبْتُمْ طَیباتکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا واسْتَمْتَعتُم بِها" (الاحقاف).
برو تو در دنیا زندگی کردی و حضورت در دنیا برای شهوترانی در دنیا بود. شنیدنیهای غلط را در دنیا شنیدهای، لذتهای ناروایت را در دنیا انجام دادی. آیه: اَذْهَبْتُمْ طَیباتکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا واسْتَمْتَعتُم بِها. خوشیتان را آنجا کردید، اینجا جای خوشی برای خودتان نگذاشتید... حسن غذا را برداشت به او داد و برگشت!