جلسات مانند ساعت که بیست و چهار ساعت کار میکند اگر شما را بیست و چهار روز به کار وا دارد دلت قسّی نیست وگرنه مرض، مرض شدیدی است.
در یک روایت از حضرت سلمان رضوانالله علیه این جمله را دیدم "کانَ یَمُرُّفِی المَدائِنِ بِسوُقٍ مِنَ الاَسواقِ" داشت عبور میکرد دید جلوی مغازه آهنگری مردم اجتماع کردهاند آقای سلمان این جوان غشی است غش کرده است. بیا یک وردی، ذکری برای این بخوان که به حال بیاید. سلمان آمد دید جوانی است در حالت اغماء افتاده، بالای سر جوان نشست پس از مدتی به هوش آمد، چه شده جوان؟ ای آقای سلمان شما هستی، من داشتم از اینجا عبور میکردم دیدم آقای حداد آهنگر سیخ را گذاشت وسط آتش سرخ شد، فکرم رفت سراغ آیه "فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَت لَهُم ثِیابٌ مِن نار13" یک عده را ما لباس آهنینی بر بدنشان میپوشانیم.
"وَ لَهَم مَقامِعَ مِن حَدیدٍ" مقامع، مقمعه، تازیانه است، تازیانه آهنین بر بدنشان خواهیم زد این تو بودی که متکبر بودی.
پروردگار از گناهان خود توبه می کنیم. پروردگار را بنا به دعوتت که می گویی به سوی من بیایید خدایا ما توبه میکنیم و به سوی تو می آییم.
سلمان، وقتی که من این تازیانه را دیدم آن تازیانه یادم آمد. یادت آمد غش کردی؟ پس چرا من از این روحیه ندارم؟ من که همه عمر در راه تحصیل احکام مصرف کردم، خدا چه غذاهایی خوردم که چنین شدم، خدا چه رقم حرف زدم که چنین شدم، خدا چه روشی من انجام دادم که سقوط کردم؟
پیروان روحانی چه دانشآموز، چه دانشجو، چه طلبه، چه حجتالاسلام، چه آیتالله، چه استاد دانشگاه هم در یک ردیف بسوی الله به پیش، بنازم به این وحدت که میخواهد فیضیه به تهران برود و تهران به فیضیه.