چه کنم خانه است، چیزی هست، نمی توانم الان در میان مردم آنطور زندگی کنم.
علی عمل کرد به گفته ی خودش، بنازم به انسانی که هرچه بگوید عمل می کند. بروید چنین افرادی پیدا کنید و خودتان چنین باشید. تاریخچه ای برای شما نقل می کنم. سوید بن غفله روایتی می خواند از سفینه البحار کلمه زهد:
دخلت علیه... به حضور انورش رسیدم آنگاه که خلافت ظاهری بدست او رسیده بود، آقا و خلیفه بعد، پس از جناب عثمان، و هو جالسٌ علی حَصیرٍ صَغیر، وارد خانه شدم، یک گوشه خانه حصیر کوچکی افتاده و علی روی حصیر نشسته است. این خانه از عرش بزرگتر است، و این مرد از همه ی موجودات مهمتر است، انسان دوم از عالم وجود است، این مرد روی حصیر نشسته و امپراتور یک مملکت بزرگ است.
و لیس فی البیت غیره، غیر از حصیر چیزی در خانه ندیدم. فقلتُ یا امیرالمومنین بیدکَ بَیتُ المال، بیت المال به دست تو افتاده، پس کجاست؟ بیت المال را چه کردی؟ مثل بعضی از آقایان که می گویند همه نفت دست دولت است پس چه می کند، بیت المال کجا شد؟ چرا وضع این طور شد؟
و لستُ اَری فی بیتکَ شیئاً مِن ما یَحتاجُ الیه: از آنچه که مایحتاج است در خانه تو چیزی نمی بینیم:
فقالَ یا بنَ غَفلَه: انّ اللّبیبَ لا یثأثَثُ فی دارِ النَّقَلَه: مگر انسان در وسط راهی که می خواهد به هدفی برود هرچه اثاث البیت است جمع می کند؟ به انسان می خندند، آقا چرا اینجا برای چه اثاثه را در وسط راه جمع کرده ای؟ ما در حال رفتن و حرکت هستیم، یا ایّها الانسانُ انّکَ کادحٌ الی ربِّکَ کدحاً فَمُلاقیه: ای انسانِ متحرک تو در حال سفر هستی، و لنا دارٌ قَد نَقّلنا اِلیه خَیرُ متاعِنا، ما خانه ای دیگر داریم که

نظر خود را ارسال کنید