آنچه داریم به آنجا فرستاده ایم.
وَ اَنا قلیلٍ الیه صائِرون، به آنجا خواهیم رفت. پیامبر در مجلسی نگاه کرد دید جوانی چرت می زند، پرسید چرا چرت می زنی؟ گفت: اَصبحتُ مُوقنا، یقین در دل من پیدا شده است، دیگر راز بر من کشف شده است، دیگر تمام هوای ها و هوس ها زیر پای من است و شیطان بر دلم مسلط نمی شود، من هم به این طمع به این مجالس می آیم که در میان شما چنین فردی پیدا کنم.
مرحوم نواب صفوی در سفر بود، بین شهرها، به هرجا می رفت می گفت از جوانان متدین چه کسانی اینجا هستند، به سراغ آنها می رفت و پیدا می کرد، محل قابلی را در نظر می گرفت و آن اصالت الهی که داشت به او می داد و او را زنده می کرد و آدمی تربیت می کرد که از جان خود می گذشت و طاغوتی را به زمین می زد.
امیدوارم ان شاءالله از دوستان و رفقا کسانی پیدا شوند که سخن علی در دلشان اثر کند، من واسطه هستم. سخن علی در دلشان اثر کند و الهی و آسمانی بشوند. ما به شما جوان ها امیدواریم، فردا این کشور مربوط به شماست، هرگاه که بشنوم جوانی منحرف شده گویی فرزند مرا در خانه کشته اند. زیرا که همه فرزندان هم هستند، همه دوستان هم هستند.
بعد می فرماید اَتَمتَلِیءُ السائِمه من رَعیِها آیا حیوانی که در صحرا می چرد و از چریدن سیر شود، و حیوان دیگر که در آخور کاه و یونجه می خورد از خوردن سیر شود، و هردو بخوابند تا صبح و علی هم غذا بخورد در اول شب و سیر شود و شکم بالا بیاید و تا صبح بخوابد؟ آیا علی چنین کاری انجام دهد.
قَرَّت اذا عَینُه، ای علی اگر اینطور است چشمت روشن که بعد از سال های متمادی اقتدا به یک حیوان کردی؛ یعنی مقام تو